پیامک غدیر



غدیر ای باده گردان ولایت
رسولان الهی مبتلایت
ندا آمد ز محراب سماوات
به گوش گوشه گیران خرابات
رسولی کز غدیر خم ننوشد
ردای سبز بعثت را نپوشد
تمام انبیا ساغر گرفتند
شراب از ساقی کوثر گرفتن



علیٌ حُبهُ جنه
قسیم النّار و الجنّه
وصی المصطفی حقاً
امام الناس و الجنه



ما زین جهان از پی دیدار میرویم
از بهر دیدن حیدر کرار میرویم
درب بهشت گر نگشایند به روی ما
گوییم یا علی و ز دیوار میرویم



چون نامه اعمال مرا پيچيدند
بردند به ميزان عمل سنجيدند
بيش از همه كس گناه ما بود ولي
ما را به محبت علي بخشيدند



اوصاف علی به هر زبان باید گفت
این ذکر به پیدا و نهان باید گفت
در جشن ولی عهدی مسعود علی
تبریک به صاحب الزمان باید گفت



در فصل خطر امیر را گم نکنید
ان وسعت بی نظیر را گم نکنید
تنها ره جنت از علی میگذرد
ای همسفران غدیر را گم نکنید



اراج دل به تیغ دو ابروی دلبرست
بختش بلند هر که گرفتار حیدر است



دل را ز علی اگر بگیرم چه کنم
بی مهر علی اگر بمیرم چه کنم
فردا که کسی را به کسی کاری نیست
دامان علی اگر نگیرم چه کنم



در خانه دل نوشته با خط جلی
کین خانه بنا شد به تولای علی
در داخل این خانه چو نیکو نگری
هم مهر محمد است و هم مهر علی



نه فقط بنده به ذات ازلی می نازد
ناشر حکم ولایت به ولی می نازد
گر بنازد به علی، شیعه ندارد عجبی
عجب اینجاست خدا هم به علی می نازد



تعریف علی به گفت و کو ممکن نیست
گنجایش بحر در سبو ممکن نیست



عجب تمثیلی است این که علی مولود کعبه است...
یعنی اینکه باطن قبله را در امام پیدا کن! (شهید آوینی)



خورشيد چراغکي ز رخسار عليست
مه نقطه کوچکي ز پرگار عليست
هرکس که فرستد به محمد صلوات
همسايه ديوار به ديوار عليست
عيد غدير مبارک



نازد به خودش خدا که حيدر دارد
درياي فضائلي مطهر دارد
همتاي علي نخواهد آمد والله
صد بار اگر کعبه ترک بردارد
عيد غدير خم مبارک باد.



دلا امشب به مي بايد وضو کرد
و هر ناممکني را آرزو کرد
عيد بر شما مبارک



علي در عرش بالا بي نظير است
علي بر عالم و آدم امير است
به عشق نام مولايم نوشتم
چه عيدي بهتر از عيد غدير است؟



تمام لذت عمرم در اين است
که مولايم اميرالمومنين است
عيد شما مبارك
ادامه مطلب
آداب غدیر ویژه مساجد
ادامه مطلب
آداب غدیر سطح خانواده
ادامه مطلب
آداب غدیر سطح دانشگاه
ادامه مطلب
پرسیده بودی چرا نام علی علیه السلام در قرآن نیامده است؟
آیا این که قرآن می فرماید سرپرست شما تنها خداست و رسولش و ایمان آورندگانی که نماز به پا می دارند و رکوع به جا می آورند و در حال رکوع ،بخشش می نمایند و در حالی که به شهادت مفسران و تاریخ این تنها علی بود که در چنین شرایطی به مسکین بخشش عنایت فرمود،کافی نیست؟ به نظر شما اگر در این ایه نام حضرت علی صریحا برده می شد ،امروز اثری از این ایه در قران برجای مانده بود؟
ادامه مطلب
تولد خورشید
صبح روز دوشنبه بود که خورشید از پشت کوه بالا آمد. خورشید آن روز خیلی خوشحال بود؛ وبا تابش نور؛ همه جا را گرم وروشن کرده بود. برکه ای درمیان دشت بود؛ او رو کرد به آسمان وبه خورشید گفت: چه شده این قدر خوشحالی.
خورشید گفت: نمی دانم حال خیلی خوبی دارم؛ احساس می کنم، امروز یک اتفّاق بزرگی خواهد افتاد.
برکه گفت: اتفاق بزرگی؟!! دراین موقع پرنده ای برای آب خوردن از برکه، برروی تخته سنگی نشست وشروع به آب خوردن کرد. برکه از او پرسید؟ ای پرنده تو از کجا می آیی ؟ گفت: من از سوی مکه می آیم؛ وعده ای زیادی با کاروان خود به سوی شما می آیند.
برکه گفت: به سوی ما؟! گفت: آری؛ پیامبر خدا- صلی الله علیه وآله و سلم- ؛ بعد از پایان مراسم حج به همه فرمود، از طرف خدا به او دستور داده شد، که به غدیر بروید و جانشین بعد از خودرا؛ که حضرت علی- علیه السلام- است به همه خبر دهید.برکه از او پرسید؟ حالا چند نفری هستند؟ پرنده گفت: صدوبیست هزار نفر. که بسیاری از اهل مکّه نیز همراه کاروان می آیند تا ببینند؛ پیامبر در غدیر چه کار مهمی دارد. دراین کاروان بزرگ امیرالمومنی، حضرت زهرا، وامام حسن وامام حسین- علیهم السلام- هم هستند.
برکه خیلی خوشحال شد واز خورشید پرسید: آیا تو چیزی می بینی؟
خورشید با تمام خوشحالی درآسمان می درخشید و می گفت: عده ای زیادی را می بینم: که برشتران واسبهای خود هستند وبه سوی ما می آیند. بعد از ساعتی کاروان به غدیر خم رسید. در کنار این برکه بزرگ پنج درخت کهنسال بود که با شاخ وبرگ خود؛ سایبانی برای مسافران درست کرده بودند. پیامبر به مردم دستوردادند؟ که در این غدیر خم پیاده شوند. چون قرار بود سه روز درآنجا بمانند. مردم خمیه زدند وتا ظهر استراحت کردند.
برکه تا آن روز این قدر جمعیت ندیده بود. دید چند نفری برای گرفتن وضو به سوی برکه می آیند؛ امّا ناگهان یکی از دور آنها را صدا زد و گفت: مقداد به سلمان و ابوذر وعماّر بگو بیایند که در سایه درخت جایگاهی برای پیامبر درست کنند. آنها بعد از گرفتن وضو زیر درختها را تمیز کردند و جای بلندی مثل منبر ساختند؛ سپس روی آنهارا پارچه ای انداختند تا نرم باشد. منبرراجایی درست کردند، که همه مردم آن را ببینند وصدای پیامبر- صلی الله وعلیه و آله و سلم- را بشنوند. برکه رو به خورشید کرد و گفت: من پیامبر را نمی بینم! عده ای زیاد در کنار من ایستاده اند.
خورشید با لبخندی که بر لب داشت؛ گفت: من پیامبر- صلی الله علیه وآله و سلم- را می بینم که از منبر بالا رفت ودر آخرین پله ایستاد. حضرت علی علیه السلام را صدا زد که بالای منبر بیاد. امّا او یک پله پایین تر از پیامبر ایستاد.
برکه گفت: من صدای آنان را می شنوم که- پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم- فرمود: خداوند می فرماید: ای پیامبر؛ بعد از خود حضرت- علی علیه السلام- را جانشین خود قرار ده تا رسالت تو کامل شود؛ تا او حرفهای خدا و آنچه حلال وحرام است را به مردم بگوید و آنها را به دستورات قرآن راهنمایی کند.
در آن موقع پیامبر خدا دست بر کمرعلی- علیه السلام- گذاردند و حضرت علی– علیه السلام- دو دست خود را به سوی آسمان بردند وپیامبر اورا به بالا بلند کردند و فرمودند: «من کنت ُ مولاه فهذا علی مولاه »
یعنی: هر کس که من مولا ی اویم این علی مولای اوست وهر کس من پیامبر او بوده ام. علی امام اوست هر کس علی را دوست بدارد من را دوست می دارد وهرکس بااودشمنی کند با من دشمنی کرده است.
اکنون اورا پایین آورد وبه مردم گفت: دین شما کامل شد و نعمت بر همه شما تمام گشت وخدا از شما راضی و خشنود شد. پیامبر خدا در حدود یک ساعت برای مردم خطبه خواند و امامان بعد از علی- علیه السلام- را تا امام دوازدهم؛ حضرت مهدی- علیه السلام- را برای مردم معرفی کردند. آنگاه پیامبر به مردم فرمودند: ای مرد آنچه درباره علی گفتم: بگویید؛ شنیدیم و اطاعت کردیم وعلی را به عنوان- امیرالمؤمنین- سلام کنید وتبریک بگویید که خداوند چنین مقامی را به علی بن ابی طالب داده است.
برکه ازخورشید پرسید؟ چرا عده ای از مردم پراکنده شدند.
خورشنید گفت: پیامبر- صلی الله علیه وآله و سلم- فرمودند: دوخیمه آماده کنید. در یکی از آنها خود او ودر خیمه دیگر حضرت علی- علیه السلام- نشست. مردم گروه؛ گروه ، وارد خیمه پیامبر- صلی الله علیه وآله و سلم- می شدند وبا او بیعت می کردند و می گفتند: آنچه را که شما درباره – علی علیه السلام - فرمودید. اطاعت می کنیم وبا او مخالفت ودشمنی نمی کنیم.
بعد از آن وارد خیمه علی می شدند ومی گفتند: «السلام علیک یا امیرالمؤمنین» با تو بیعت می کنیم واز دستورات تو اطاعت می کنیم. بعد از گرفتن بیعت از مردها؛ پیامبر- صلی الله علیه وآله و سلم- دستور داد، زنها به خیمه بیایند. بیشتر زنها نامحرم بودند ونمی توانستند با حضرت علی- علیه السلام- دست بدهند. برای همین تشتی آب در خیمه گذاشتند واز وسط آن پرده کشیدند؛ در یک طرف حضرت علی- علیه السلام- نشست ودست خود را در آب می گذاشت وطرف دیگر زنها دست خود را در آب می گذاشتند و می گفتند: ((السلام علیک یا امیرالمومنین )) ما با تو پیمان بستیم که تو جانشین پیامبر- صلی الله علیه وآله و سلم- هستی. چون عده مردم خیلی زیاد بودند، این مراسم سه روز طول کشید.
برکه به خورشید گفت: چرا عده ای دور از مردم نشسته اند؛ رفتار آنها با دیگران فرق می کند. خورشید گفت: آنان منافقانی هستند که به دروغ با پیامبر عهد بسته اند و آنها نقشه های شومی را برنامه ریزی می کنند که نه فقط خود به هدفشان برسند؛ بلکه بیشتر مسلمین را از راه صراط مستقیم دوازده جانشین بر حق پیامبر شان منحرف کنند.
برکه رو به خورشید کرد و گفت: چه شد، چرا عده ای دور پیامبرایستاده اند؟
او گفت: یک نفر به نام حارث با عده ای از یارانش نزدپیامبر- صلی الله علیه وآله و سلم-آمدند: حارث جلو آمد وبا بی ادبی گفت: آیا آنچه را که در مورد علی گفتی واورا جانشین و امام قرار دادی آیا از طرف خدا بود؟
پیامبر خدا فرمود: آری خداوند فرمان داد تا مقام اورابرایتان بگویم که او ولی و سرپرست شماست.
حارث با کمال بی ادبی گفت: خدایا! اگر سخنان پیامبر از جانب شماست عذابی بر من بفرست! تا سخن حارث تمام شد. خداوند سنگی از آسمان فرستاد وبر سر اوخورد و بر بدنش فرو رفت وبر زمین افتاد و کشته شد. وقتی مردم این واقعه را دیدند متوجه شدند این یک معجزه ای از طرف خدا بود تا مردم بار دیگر داستان اصحاب فیل را با چشم خود ببینند با دیدن این منظره پیامبر- صلی الله علیه وآله و سلم- به مردم فرمود: خوشا به حال کسی که ولایت علی ابن ابی طالب را قبول کند! وای به حال کسی که با او دشمنی کند. آنگاه پیامبر- صلی الله علیه وآله وسلم- رو کردند به مردم گفتند: آنچه را که شنیدید ودیدید حاضرین به غایبین و پدران به پسران بگویید؛
بعد از سه روز غدیر که به آن «ایام الولایه» می گویند، کاروانان به سوی شهرهای خود حرکت کردند واین خبر به سرعت درشهرها و کشورها پخش شد آری! روز به ولایت رسیدن علی- علیه السلام- خورشید اسلام متولدشد.
ادامه مطلب
داستان*توکل*
از رشته کوههای البرز سرازیر شدیم با جمعیتی انبوه در پوست خود نمی گنجیدم. آیا به آرزویم رسیدم؟ سالهای سال بود که منتظر این سفر بودم. هر شب و روز پدر و مادرم برایم از این سفر می گفتند. از اقیانوس بیکران، از آزادی، از دنیایی وصف نشدنی، از زندگی جاویدان، در ضمن از سختی راه و پُر پیچ و خم بودن راه هم می گفتند و از طولانی بودن راه. آنها مرا نصیحت می کردند. اگر می خواهی به این اقیانوس بیکران برسی باید مقاوم باشی باید مطیع باشی و صبور.
هیجان تمام وجودم را فراگرفته بود. روزها در پی هم می گذشت و من هر روز شتابم برای رسیدن بیشتر می شد. پیچ و خمهای زیاد راه، بعضی از همسفرانم را آزار می داد و با وجود افراد پیر مجبور بودیم آهسته تر حرکت کنیم جریان کند کاروان آزارم می داد.
نه اینطور نمی شد اگر به امید کاروان باشم و خود را اسیر اینها کنم هیچگاه به جایی نمی رسم. من جوان و شاداب هستم. چرا راهی دیگر در پیش نگیرم. در همین فکرها بودم که به منزلی رسیدیم، برای استراحت توقف کردیم.
از همانجا مسیرم را تغییر دادم. شروع به حرکت کردم، آه راحت شدم. حالا بدون دغدغه...
ادامه مطلب
داستان*از غدیر تا شهادت*
خورشید بر گسترة زمین حاکم بود و نور خود را بر عالمیان تقسیم می کرد. هوا گرم بود و کاروان خسته و تشنه، بعد از تحمل سختیِ بسیار وارد مکه شد.
مکه، ماه ذی الحجه سال 60 هجری.
نور مکه، خانه خدا بر زائران بسان سایه رحمتی می پراکند. در این باران رحمت فاطمه کوچولو با مادر بزرگ مهربانش نصیبه خانم در این کاروان برای زیارت آن خانه بی همتا آمده بودند.
یکباره ولولوه ای شد، چه خبراست؟ جمعیت امان نمی داد، نزدیک بود فاطمه کوچولو زیر جمعیت لِه شود که نصیبه او را در آغوش خود گرفت.
یکی گفت: پسر پیغمبر آمده،آن یکی گفت:موسم حج است،بهترین فرصت که در کنار پسر رسول خدا- صلی الله علیه و آله و سلم- حج را بجای آوریم.آئین...
ادامه مطلب
پوستر غدیر
ادامه مطلب
مولاي عشق
ادامه مطلب