آيا روزه روز عاشورا شيطنتي از بني اميه است ؟

 پاسخ :
روزه يكي از عباداتي است كه از ناحيه خداي متعال واجب شده است و داراي شكل ظاهري، و محتوايي باطني و معنوي است كه گاهي فقط از آن، همين شكل ظاهري يعني نخوردن و نياشاميدن نصيب روزه گیر مي‌شود. ولي گاهي افزون بر آن روزه، باعث قرب به خدا و ايستادگي در برابر سختيها و شياطين دروني و بيروني و استقامت وپايداري مي‌گردد و انسان از اين گونه عبادات احساس نشاط و خرسندي نموده و در آخرت نيز از پاداش آن بهره‌مند خواهد شد. روزه داراي تقسيماتي است كه عبارت است از:
1. واجب: مانند روزه ماه مبارك رمضان، روزه كفاره، روزه قضا، نذر و...
2. مستحب: مانند روزه گرفتن سه روز از هر ماه، ايام بيض، روز غدير، ولايت پيامبر، مبعث.
3. مكروه مانند: روزه گرفتن ميهمان بدون اجازه صاحبخانه و فرزند بدون اجازه پدر.
4. حرام مانند: روزه عيد قربان، عيد فطر، روزه سي ام شعبان به نيّت رمضان، روزه ايام تشريق براي كسي كه در مني است.[1]
روزه در ادیان گذشته با کمیت و کیفیت متفاوت با اسلام ، مرسوم بوده است.

بررسی شبهه
اول: نسخ روزه عاشورا با ماه رمضان
در منابع شيعه روايات متعددي وجود دارد كه نشان دهنده اين مطلب است كه با واجب شدن روزه ماه رمضان ديگر روزه اين روز از وجوب خارج گرديده و ترك روزه آن سزاوارتر است.
محمد بن مسلم و زراره بن أعين از أبا جعفر؛ امام باقر عليه السلام درباره صوم روز عاشوراء سئوال مي‌كنند؟
حضرت در پاسخ مي‌فرمايد: «كان صومه قبل شهر رمضان، فلما نزل شهر رمضان ترك. قبل از وجوب روزه ماه رمضان روزه آن واجب بود؛ اما با نازل شدن وجوب اين ماه، روزه عاشوراء ترك گرديد».[2]

دوم: روزه عاشورا سنتي از بني اميه
روزه عاشورا سنت بني اميه به خاطر شهادت امام حسين (عليه السلام) بوده است ؛ شخصي از امام صادق عليه السلام راجع به روزه گرفتن در روز عاشوراء سئوال مي‌كند ؟
حضرت مي‌فرمايد: «روز عاشورا روز شهادت امام حسين است. اگر مي‌خواهي به حسين شماتت كني (از بلايي كه به آنها وارد شده اظهار خشنودي كني) در روز عاشورا روزه بگير. بني اميه نذر كردند: اگر حسين كشته شود و اشخاصي كه از آنان بر حسين عليه السلام خروج كرده‌اند سالم بمانند و مقام خلافت نصيب آل ابو سفيان شود روز عاشورا را براي خود عيد قرار دهند و آن روز را براى شكرگزارى روزه بگيرند». [3]
حدیثی نیزدرباره مذمت روزه گرفتن نقل شده است.[4]
در حديث ديگري، پاداش روزه داران را در روز عاشورا غضب خداوند می دانند.[5]

سوم: حرمت روزه عاشورا
بعضي از علماي شيعه مانند: مرحوم خوانساري[6] و مرحوم محدث بحراني[7]و مرحوم نراقي [8] در صوم روز عاشوراء حكم به حرمت داده‌اند
اگرچه اكثريت موجود از متأخرين مانند: سيد يزدي صاحب عروه و مرحوم بروجردي و حكيم و امام خميني و غالب شارحان عروه الوثقى، و يا موجودين در زمان حاضر جانب كراهت را اختيار نموده‌اند.[9] و گروه اندكي نيز روزه گرفتن به نيّت حزن و اندوه و نه به نيت تبرك جستن به شكلي كه بني اميّه كردند را تا عصر روز عاشوراء و سپس افطار كردن قبل از غروب را (ترجيحاً با تربت سيدالشهداء عليه السّلام) مستحب دانسته و اين را، راه جمع بين اخبار ناهيه و اخبار وارده در استحباب صوم عاشوراء دانسته‌اند، مانند آن‌چه كه شيخ در استبصار (استبصار، شيخ طوسي، ج2، ص 136) با استفاده از روايت انجام داده است.[10]

چهارم: تناقضات روايي در کتب اهل سنت
با مراجعه به صحاح اهل سنت با مجموعه‌اي از روايات متناقض پيرامون صوم روز عاشوراء مواجه مي‌شويم كه در بسياري از موارد جمع بين آن‌ها غير ممكن مي‌باشد. برای نمونه عايشه مي‌گويد:
«روز عاشوراء را قريش در جاهليت روزه مي‌گرفت، و رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم نيز اين روز را روزه مي‌داشت، و زماني كه حضرت به مدينه آمد هم‌چنان اين روز را روزه مي‌داشت و ديگران را نيز امر به روزه مي‌نمود، تا اين‌كه روزه ماه رمضان واجب گرديد؛ كه از آن به بعد حضرت روزه روز عاشوراء را ترك نمود و دستور داد هر كس مي‌خواهد اين روز را روزه بدارد و هر كس نمي‌خواهد روزه نگيرد».[11]
از جمله روايات ديگري كه در صحيح بخاري آمده و با روايت فوق تضاد و تناقض كامل دارد اين روايت مي‌باشد:
«نبي اكرم صلى الله عليه وآله وسلم به مدينه آمد و يهود را ديد كه روز عاشوراء را روزه گرفته‌اند، فرمود: اين كار براي چيست؟ گفتند: اين روز فرخنده‌اي‌ است كه در آن بني إسرائيل را خداوند از دست دشمنانش نجات بخشيده است؛ لذا موسي و پيروانش اين روز را روزه مي‌دارند. حضرت فرمود: من براي تبعيت از موسي أحق و سزاوارتر هستم. از اين رو حضرت اين روز را روزه گرفت و نيز امر فرمود تا اين روز را روزه بگيرند». [12]
روايت اول مي‌گويد: رسول خدا صلي الله عليه وآله و قريش از زمان جاهليت اين روز را روزه مي‌گرفتند و بعد از اسلام نيز تا سيزده سال كه در مكه بودند روزه گرفتن در اين روز هم‌چنان به قوّه خود باقي بود و بعد از هجرت به مدينه، روزه ماه رمضان تشريع شد و از آن به بعد بود كه روزه روز عاشورا به اختيار خود واگذار شد تا هر كس مي‌خواهد روزه بدارد و هر كس نمي‌خواهد روزه نگيرد.
اما روايت دوم مي‌گويد: رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم زماني كه به مدينه هجرت نمود نه تنها اين روز را روزه نمي‌گرفت چون؛ حتي از روزه اين روز خبر هم نداشت و وقتي يهود را مشاهده نمود كه اين روز را روزه مي‌گيرند با تعجب از علت اين كار سؤال نمود و پاسخ شنيد كه يهود به خاطر خرسندي از نجات حضرت موسي، اين روز را روزه مي‌گيرند؛ از اين جهت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم فرمود: اگر اين چنين است من به علت نجات خود از دست كفار مكه خود را سزاوارتر از موسي براي روزه گرفتن اين روز مي‌دانم. و از آن به بعد بود كه حضرت نه تنها اين روز را خود روزه مي‌گرفتند،؛ بلكه ديگران را نيز امر به روزه گرفتن مي‌نمودند.
هيثمي در مجمع الزوائد از ابو سعيد خدري روايت مي‌كند:
«ان رسول الله صلى الله عليه وسلم أمر بصوم عاشوراء وكان لا يصومه» ؛ «رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم به روزه عاشوراء امر مي‌فرمود و حال آن‌كه خود اين روز را روزه نمي‌گرفت».[13]
به گفته اين روايت هيثمي، اشكال آشكار در روايت صوم روز عاشوراء اين است كه چگونه ممكن است رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم به كاري نيك امر كند در حالي كه خود اهل انجام آن نباشد؟!
علاوه بر تناقض احادیث ، پیامبر اسلام را مطیع یهود برشمردند در حالی که در کتاب هایشان وجود نداشت: بخاري در صحيح خود از ابن عباس اين‌گونه آورده است:
«وَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يُحِبُّ مُوَافَقَةَ أَهْلِ الْكِتَابِ فِيمَا لَمْ يُؤْمَرْ فِيهِ بِشَىْ‌ءٍ.... » ؛ «رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم دوست مي‌داشت تا در اموري كه از سوي خداوند امري برايش صادر نشده از اهل كتاب (يهود و نصارا) تبعيت كند...».[14]
و نيز ابن حجر عسقلاني [15]، زين الدين بن رجب بن عبد الرحمن حنبلي (متوفاي 795 هـ ق) [16] به نکته فوق اشاره دارند.

پنجم: پيروي رسول خدا با دشمني مانند يهود
جاي بس شگفتي است كه گفته شود رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم به خاطر تبعيت از يهود روزه روز عاشورا را امر نموده است!!
اولا: بعضي از علماي شيعه و سني (فخر رازي[17]، ابوالحسين بصري[18]، ابن عابدين[19] ) بر اين عقيده هستند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم؛ حتي قبل از بعثت نيز در عبادات خود تابع اديان ديگر نبوده و از آيين يهود و نصارا تبعيت نمي‌كرده است.
ثانياً: روايات متعددي در منابع اهل سنّت حكايت از آن دارد كه رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم ديگران را از تبعيت يهود منع مي‌نمود. از رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم روايت نموده‌اند:
«ليس منا من تشبه بغيرنا لا تشبهوا باليهود ولا بالنصارى» ؛ «از ما نيست كسي كه به غير ما از يهود و نصارا تشبّه نمايد.[20]
حال با توجه به اين روايات كه در منابع اهل سنت ذكر شده چگونه مي‌توان پيامبر را در صوم روز عاشورا تابع يهود دانست.

ششم: تاريخ يهود و تفاوت آن با تاريخ اسلام
با مراجعه به تاريخ و اقوال محققان به دست مي‌آيد كه مدار تغيير سال نزد يهود سال قمري نبوده تا بخواهد در بين آنان اين‌گونه سنت شده باشد كه همه ساله روزي كه مطابق با روز عاشوراء مي‌شود روزه بگيرند تا پبامبر اكرم بخواهد در مخالفت و يا متابعت با يهود (بر اساس اختلاف رواياتي كه در بالا ذكر شد) روزه عاشورا را مورد امر و يا نهي قرار دهد.
زيرا روزه يهود در روز دهم از ماه تشرين الاول كه مطابق با آبان‌ماه شمسي و اكتبر ميلادي است بوده، كه آن را روز كيپور «kipur » يعني: روز «كافر» و يا «كفّاره» ناميده‌اند، و آن روزي است كه إسرائيليون با لوح دوم از دين خود آشنا شدند. [21]
پس این سخن که سنت يهود اين بوده است‌كه همه ساله در روز عاشوراء از ماه محرم روزه مي‌داشته است غير قابل توجيه است. اضافه بر آن، روز ورود رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم به مدينه در هجرت از مكه روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول بوده است و نه در ماه محرم.[22] حال با اين تفاصيل چگونه ممكن است روز ورود رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم با روز سنّت يهود در روزه گرفتن هم‌زمان شده باشد و مردم را به خاطر نجات خود از كفار مكه امر به روزه اين روز نموده باشد؟!
بنا بر اين سال يهود بر اساس سال شمسي است، يعني: تقريباً هر 36 سال يك بار روز عاشورا با روزي كه مورد نظر يهود براي روزه گرفتن است مقارن مي‌گردد. پس روزه گرفتن در روزي به نام عاشوراء و در ماهي به نام محرم كه بر اساس آن همه سال بخواهند در سال‌روز نجات موسي از چنگال فرعون آن روز را روزه بگيرند و تبديل به سنت يهود شود از امور غريب است.

هفتم: تفاوت کیفیت روزه يهود با روزه مسلمانان
اشكال اساسي ديگر به روايات روزه عاشورا، تفاوت موقعيت زماني روزه يهود با روزه مسلمانان است كه به جاي صبح تا غروب، از غروب آفتاب تا غروب آفتاب روز ديگر است[23]؛
سقّاف كه از خبرگان اين فن است مي‌گويد: در زمان ما هيچ شخص يهودي يافت نمي‌شود كه روز دهم محرم را كه عيد آنان محسوب شود روزه بگيرد، و در مطالب ثبت شده تاريخي نيز چيزي كه دلالت بر اين موضوع نمايد يافت نشد، چون يهود روز دهم از ماه تشرين كه أوّلين ماه از سال آن‌هاست را روزه مي‌گيرند كه اين را روز عاشوراء نمي‌نامند و بلکه عيد كيپور مي‌نامند.[24]

هشتم: روزه عاشورا دست ساخته بني اميه
تعارض مذكور و مطالب عجيب بعضي از اين روايات، اين احتمال را بسيار تقويت مي كند كه اين روايات از محصولات بني اميه است و آنها به خاطر سرور و شادي در عاشورا، استحباب روزه اين روز را جعل كردند و كم كم اين امر به يك سنت در ميان اهل سنت تبديل شد. و اين همان مطلبي است كه در زيارت عاشورا آمده است؛ آنجا كه مي خوانيم: «اللهم ان هذا يوم تبركت به بني اميه» ، و نيز آنجا كه آمده : «هذا يوم فرحت به آل زياد و آل مروان بقتلهم الحسين صلوات الله عليه».
جالب آن است كه در روايات اهل بيت به اين نكته تصريح شده است و به همين دليل شيعيان را توصيه كرده اند اين روز را روزه نگيرند كه بيشتر فقهاي شيعه به استناد همين روايت حكم به كراهت روزه اين روز كرده اند.
در روايتي آمده است كه: از امام رضا (عليه السلام) درباره روزه روز عاشورا سوال كردند؟
حضرت فرمود: «آيا از روزه پسر مرجانه سوال مي كنيد؟ روز عاشورا، روزي است كه ناپاكان از آل زياد به خاطر{سرور و شادي ناشي از} كشتن امام حسين (عليه السلام) آنرا روزه گرفتند».
در حديث ديگري، امام رضا (عليه السلام) مي فرمايد:
«روز عاشورا، روز روزه نيست بلكه روز حزن و مصيبتي است كه براي اهل آسمان و زمين و همه مومنان وارد شد و روز شادي و سرور پسر مرجانه و آل زياد و اهل آتش است».
بنابر اين ائمه (عليهم السلام) به اين دليل كه بني اميه از روي سرور و شادي عاشورا را روزه مي گرفتند، شيعيان را توصيه كرده اند در اين روز روزه نگيرند و به عزاداري و سوگواري بپردازند و به همين دليل است كه اكثر فقهاي شيعه حكم كرده اند كه روزه گرفتن در روز عاشورا مكروه است.

پی نوشتها:
[1] . حضرت امام خميني، تحرير الوسيله، ج 1، ص 274
[2] . من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 51، ح 224. كافي، ج 4، ص 146، باب صوم عاشوراء و عرفه، حديث 4.
[3] . امالي شيخ طوسي، ص 667، رقم‌1397 / 4.
[4]. الكافي، ج 4، ص147، شماره 6 ـ تهذيب، ج4، ص301، شماره912 ـ الإستبصار، ج2، ص135، شماره 443.
[5] . وسائل الشيعه (آل البيت)، شيخ حر عاملي، ج 10، ص 460.
[6] . جامع المدارك، مرحوم خوانساري، ج 2، ص 226.
[7] . الحدائق الناضره، محقق بحراني، ج 13، ص 376.
[8] . مستند الشيعه، محقق نراقي، ج 10، ص 493.
[9] . العروه الوثقى، سيد يزدي، ج 3، ص 657
[10] . مصباح المتهجد، شيخ طوسي، ص 547.
[11] . صحيح البخاري، ج 2، ص 250، ح 2002، كتاب الصوم، ب 69. باب صِيَامِ يَوْمِ عَاشُورَاءَ. اين روايت به خاطر وجود «هشام بن عروه» در سلسله سند آن اشكال و مناقشة سندي دارد؛ زيرا ابن قطّان در باره او گفته: «أنّه اختلط و تغيّر»، (او تغيير كرد و مطالب نادرست و صحيح را مخلوط نمود) و ذهبي در باره او مي‌گويد: «أنّه نسي بعض محفوظه أو وهم»، (او بعضي محفوظاتش را فراموش مي‌كرد و يا در آن‌ها شك مي‌كرد) و يا از ابن خرّاش در باره او آمده است كه: «كان مالك لا يرضاه نقم عليه حديثه لأهل العراق»، (مالك از وي رضايت نداشت و از احاديث او كه براي اهل عراق نقل مي كرد انتقاد مي‌كرد). ميزان الاعتدال، ج 4، ص 301.
[12] . صحيح بخاري، ج 2، ص 251، شماره حديث 2004.
[13] . مجمع الزوائد، هيثمي، ج 3، ص 186.
[14] . صحيح البخاري، ج 4، ص 269، ح 3558، كتاب المناقب، ب 23، باب صِفَه النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم‌
[15] . فتح الباري، ابن حجر، ج 4، ص 213.
[16] . لطائف المعارف، ص 102.
[17] . المحصول. فخر رازي ( 606 هـ ). ج 3. ص 263
[18] . المعتمد، ابو الحسين بصري، ص 336.
[19] . حاشية رد المحتار. ابن عابدين. ج 1. ص 97.
[20] . سنن ترمذي، ج 4، ص 159
[21] . رک : کتاب مقدس؛ عهد عتيق ، سفر لاوين ، فصل 16 ، آيه 36. و رک: دايره المعارف کتاب مقدس، تاليف و ترجمه : بهرام محمديان و ديگران، تهران ، روزنو، 1380ه.ش، ص 381.
[22] . تاريخ طبري، ج 2، ص 3 - الكامل في التاريخ، ج 2، ص 518 - فتح الباري، ج 4، ص 289
[23]. المفصّل في تاريخ العرب، ج6، ص 339 چاپ دارالملايين - كتاب المقدس، ج 2، ص 2660.
[24]. مجلّه الهادي در 7 جلد، ج 2، ص 37.


ادامه مطلب


[ شنبه 25 مهر 1394  ] [ 3:09 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

كربلاي معلي يعني چه؟ و چرا اين طوري ناميده‌اند؟

 

پاسخ :
كربلا مدفن سيد الشهداء ـ عليه السّلام ـ ، سرزميني كه عظيمترين حماسه خدايي بشر، در عاشوراي سال 61 هجري در آن اتفاق افتاد و موجش سراسر تاريخ و پهنه جهان را فرا گرفت. خاك آن بوي خون مي‌دهد و تربت كربلا مقدس و الهام بخش است و در فضيلت آن روايات بسياري نقل شده است.
كربلا يكي از شهرهاي عراق است كه در كنار رودخانه فرات قرار داشته است اين شهر تا سال 61 هـ بيابان بوده است از آن زمان به بعد بر اثر شهادت امام حسين ـ عليه السّلام ـ رفته رفته، مركز جمعيت گرديد و مورد توجه شيعيان آل علي ـ عليه السّلام ـ قرار گرفت كه امروزه يكي از شهرهاي زيارتي عراق است.
در اينكه «كربلا» يعني چه و ريشه لغوي آن چيست بحثهاي مفصلّي انجام گرفته، طبق برخي نقل‌ها، اين شهر از تركيب «كرب» و «آ‎ل» ساخته شده است يعني حرم الله، «كرب» در لغت سامي به معناي «قرب» در عربي است. اگر «آل» به معني الله باشد، كربلا به معني محلي است كه نزد خدا، مقدس و مقرّب است. يا «حرم خداست».[1] برخي هم آن را تركيب يافته از «كور بابل»دانسته‌اند يعني مجموعه‌اي از رو.ستاها و آبادي‌هاي بابل، موقعيتي كه كربلا در آن قرار دارد در بين النهرين است، اين منطقه در گذشته‌هاي دور مهد حوادث و احياناً تمدن‌ها بوده است. بخش‌هاي گوناگوني از اين منطقه، نام‌هاي مختلفي داشته است. كربلا، كور بابل، نينوا، عمورا، حير، طف، عقلرس، نهر علقمي، ماريه و ... كه بعضي از اينها نام‌ روستا و آبادي‌هايي در اين منطقه وسيع بوده است.[2]
مرحوم شيخ عباس قمي در منتهي الآمال مي‌نويسد: «... و چون امام حسين عليه السلام به آن سرزمين رسيد، پرسيد كه اين زمين چه نام دارد؟ عرض كردند: كربلا مي‌نامندش، چون حضرت نام كربلا را شنيد گفت: اللهم اني اعوذ بك من الكرب و البلاء، پس فرمود: كه اين موضع كرب و بلا و محلّ محنت و عنا است فرود آئيد كه اينجا منزل و محلّ خيام ماست...»[3]
معلي: يعني بلند شده و برافراشته، بلند و رفيع، بزرگ و بزرگ گشته، بزرگ قدر معنا شده است.[4] كه اسم مفعول است، يعني كربلايي كه داراي علوّ و منزلت و بزرگي شرافت است. در پيشگاه خداوند و در پيشگاه اولياء الهي و تمام انبياء و فرشتگان جايگاهي بس بزرگ و رفيع براي كربلا است و بدين جهت است كه به كربلاي معلّي موسوم شده است.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. كتاب منتهي الآمال شيخ عباس قمي
2. كتاب حضائض الحسنّه شيخ جعفر شوشتري
3. حيات فكري و سياسي امامان شيعه رسول جعفريان.

پی نوشتها:
[1] . خليلي، جعفر، موسوعة العتبات المقدسه، ج8، بي‌جا، مؤسسة علمي للمطبوعات، 1407، ص 9 و 10.
[2] . محدثي، جواد، فرهنگ عاشورا، چاپ اول، قم، انتشارات الهادي، 1374، ص 369.
[3] . قمي، شيخ عباس، منتهي الامال، ج1، چاپ قم، انتشارات هجرت، بي‌تا،و ص 622.
[4] . دهخدا، علي اكبر، لغت نامه، چ 13، چاپ اول، تهران، انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، سال 1373، ص 18703.
منبع: اندیشه قم

ادامه مطلب


[ شنبه 25 مهر 1394  ] [ 3:08 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

دانشمندان و شخصیت های غیر مسلمان در باره امام حسین(ع) و قیام ایشان چه گفته اند؟

 

پاسخ :
حرکت امام حسین (ع) و واقعه کربلا آنچنان عالمگیر است که بسیاری از اندیشمندان شناخته شده در برابر آن خضوع نموده و و با بازگو نمودن مطالبی بزرگی و ارزشمندی این واقعه را در حد خود در جامعه انعکاس داده اند. در زیر به گزیده‌ای از این اظهارات اشاره می شود :
1. گاندي:
من نهضتم را مديون حسين بن علي (ع) هستم و من چيز تازه اي براي مردم هندوستان به ارمغان نياورده ام.
2. چارلز ديکنز (نويسنده انگليسي):
اگر منظور امام حسين(ع) جنگ در راه خواسته‌هاي دنيايي خود بود، من نمي‌فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند. پس عقل چنين حکم مي کند که او فقط به خاطر اسلام فداکاري کرد.
3. جرجي زيدان، نويسنده لبناني:
پس از رحلت پيامبر(ص)، حب جاه و مال بر فضايل اخلاقي فائق آمد و افکار و آراي آل علي(ع) در ميان چنان مردمي بي اثر ماند. چنانکه مردم کوفه به خاطر جاه و مال بيعتي را که با امام حسين(ع) بسته بودند، در هم شکستند و به اين نيز اکتفا نکرده و او را کشتند.
4. توماس مان، متفکر آلماني:
اگر بين فداکاري مسيح و حسين(ع) مقايسه شود حتماً فداکاري حسين پرمغزتر و باارزش تر جلوه خواهد نمود. زيرا مسيح روزي که آماده براي فدا شدن گرديد زن و فرزند نداشت و در فکر آنان نبوده که بعد از او به چه سرنوشتي دچار خواهند آمد. امام حسين(ع) زن و فرزند داشت و بعضي از آنها کودک خردسال بودند و احتياج به پدر داشتند.
5.کورت فريشلر، مورخ بزرگ آلماني:
امام حسين(ع) در فداکاري قدم را از حدود فدا کردن خود برتر نهاد و فرزندانش را هم فدا کرد... تصميم ثابت حسين(ع) براي فداکاري مطلق نه ناشي از لجاجت بود نه معلول هوا و هوس و او با پيروي از عقل مصمم شده بود که به طور کامل فداکاري کند تا اينکه مجبور نشود بر خلاف عقيده و آرمان والاي خود به وسيله سازشکاري با يزيد بن معاويه و زندگي ادامه دهد. مي دانيم که حسين(ع) خود را براي کشته شدن آماده کرده بود. و او عزم داشت خويش را فدا نمايد چرا توقف نکرد تا به قتلش برسانند و چرا دائم اسب مي تاخت و شمشير مي انداخت... حسين(ع) دست روي دست گذاشتن و توقف براي کشته شدن را دور از مردانگي و جهاد در راه عقيده و آرمان خود مي دانست. در نظر حسين(ع) در همانجا توقف کردن و گردن بر قضا دادن تا اين که ديگران نزديک شوند تا او را به قتل برسانند خودکشي محسوب مي شود. يک مرد دلير و با ايمان خودکشي نميکند.
6. توماس کارلايل، دانشمند بزرگ انگليسي:
بهترين درسي که از تراژدي کربلا مي گيريم اين است که حسين و يارانش ايمان استوار به خدا داشتند. آنان با عمل خود روشن کردند که تفوق عددي در جايي که حق و باطل روبرو مي شوند اهميت ندارد. پيروزي حسين(ع) با وجود اقليتي که داشت موجب شگفتي من است.
تندن انديشمند هندي:
قيام کربلا معدل بشريت را بالا برد و سطح آن را ارتقا بخشيد.
آنتوان بارا (دانشمند مسيحي سوري):
اگر بگويم حسين (ع) چراغ اسلام است کم گفته ام، اگر بگويم که او زره اسلام است کم گفته ام، بهترين جمله اي که مي توانم بگويم اين است که او وجدان تمام اديان در تمام تاريخ است.
واشنگتن ايروينگ(مورخ آمريکايي):
براي امام حســـين ممکن بود که زندگي خود را با تسليم شدن به اراده يزيد نجات بخشد،ليکن مسووليت پيشوايي مسلمين اجازه نمي داد که او يزيد را به عنوان خليفه بشناسد. او به زودي خود را براي قبول هر ناراحتي و فشاري به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بني اميه آماده ساخت، در زير آفتاب سوزان سرزمين خشک و در روي ريگهاي تفتيده…روح حســـين فنا ناپذير است؛اي پهلوان من و اي نمونه شجاعت و اي شهسوار من، حســـــين!
پرفسور ادوارد براون (شرق شناس انگليسي)
آيا قلبي پيدا مي شود که وقتي درباره کربلا سخن مي شنود آغشته به حزن و اندوه نگردد؟
حتي غير مسلمانان نيز نمي توانند پاکي روحي را که اين جنگ اسلامي در تحت لواي آن انجام گرفت انکار کنند… هر کس اندکي حس در نهاد خود داشته باشد نمي تواند از اين غصه غم انگيز متاثر نشود.
موريس دوکبري (انديشمند فرانسوي)
حســـين براي شرف و ناموس مردم و بزرگي مقام مرتبه اسلام از جان و مال و فرزندان گذشت و زير بار استعمار و ماجرا جويي يزيد نرفت، پس بياييد ما هم شيوه او را سر مشق قرار داده از زير دستي يزيديان نوعي رهايي يابيم و مرگ با عزت را بر زندگي با ذلت ترجيح دهيم، زيرا مرگ با عزت و شرافت بهتر از زندگي با ذلت است.
پرفسور ماربين (فيلسوف و خاورشناس آلماني):
من معتقدم که رمز بقا و پيشرفت اسلام و تکامل مسلمانان به خاطر شهيد شدن حســــين و آن رويدادهاي غم انگيز مي باشد و يقين دارم که سياست عاقلانه مسلمانان و اجراي برنامه هاي زندگي ساز آن به واسطه عزاداري حيسني بوده است. مادامي که اين روش و خصلت در ميان مسلمانان وجود دارد هرگز آنها تن به خواري نمي دهند و تحت اسارت کسي نمي روند.
سر پرسي سايکس (خاور شناس انگليسي):
حقيقتا آن شجاعت و دلاوري که اين عده قليل از خود بروز دادند به درجه اي بوده است که در تمام قرون متمادي هر کسي که آن را شنيد بي اختيار زبان به تحسين و آفرين گشود. اين عده مردم دلير غيرتمند، نامي بلند و غير قابل زوال براي خود تا ابد باقي گذاشتند.
کورت فريشلر (مورخ مشهور آلماني و نويسنده کتاب امام حسين و ايران):
تصميم ثابت حســـين براي فداکاري مطلق نه ناشي از لجاجت بود، نه معلول هوي و هوس؛ او با پيروي از عقل مصمم شده بود که به طور کامل فداکاري کند تا مجبور نشود بر خلاف عقيده و آرمان والاي خود با سازش کاري با يزيد بن معاويه به زندگي ادامه دهد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1.امام حسین(ع) از دیدگاه بزرگان، اندیشمندان و مستشرقین غیر مسلمان. پدید آورنده : جوزف، رینو متشرق فرانسوی
2.امام حسین (ع) از دیدگاه بزرگان، اندیشمندان و مستشرقین غیر مسلمان - پروردگار. ... علی و حسین دو قهرمان اسلام: گابریل انکری، ترجمه فروغ شهاب.
منبع: اندیشه قم

ادامه مطلب


[ شنبه 25 مهر 1394  ] [ 3:08 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

کارهاي اطلاعاتي و حفاظتي در واقعه کربلا را توضيح دهيد؟

لطفاً چند مورد از کارهاي اطلاعاتي و حفاظتي در واقعه کربلا را توضيح دهيد؟

پاسخ :
مقدمه: پس از ظهور اسلام و تشکيل حکومت اسلامي و گسترش آن، اسلام وارد مرحله جديدي از روابط سياسي، اجتماعي، اقتصادي، اداري و فرهنگي شد. انديشه و قانون اسلامي در بردارنده يک نظام کامل و فراگير براي زندگي است که همه نياز هاي خاص و عام را در تمام زمينه ها در بر مي گيرد. کما اين که تجربه درخشان مسلمانان در برخي دوره ها حاکي از نظم و رشد سرشار اداري، نظامي، سياسي و امنيتي مي باشد و بيانگر آن است که مسلمانان مي توانند با استناد به منابع غني اسلامي خود را از هر جهت بويژه امنيتي تقويت کرده و از راه هاي حلال با حسن تدبير در جهت رشد و تعالي خود و تسلط بر دشمن بکوشند.[1] از زماني که بشر بوده و به صورت جمعي زندگي مي کرد تدبير و انديشيدن و عاقلانه عمل کردن مهم ترين رکن موفقيت بوده و از زماني که دولت ها مستقر شده اند هر حکومتي براي بقا و مغلوب نشدن بر ديگري مجبور است اقداماتي در جهت امنيت و حفاظت در مقابل دشمن انجام دهد. دقت در فهم شرايط موجود و برنامه ريزي دقيق و سريع ، عامل اصلي موفقيت در بحران ها و جنگ ها به شمار مي رود. دين اسلام علاوه بر سفارش بر تقويت قواي جسمي و مادي بر ايمان و باور رزمندگان در نيل به هدف تأکيد زيادي دارد.[2]
غزوات و جنگ هاي زمان رسول گرامي اسلام و سه جنگ بزرگ و مهم حضرت امير المومنين و واقعه کربلا مي تواند اصول مبارزه و جنگ و شيوه هاي پيروزي در آن را براي ما روشن سازد. امام حسين ـ عليه السلام ـ در واقعه عاشورا از نظر تعداد نفرات و ميزان امکانات و سلاح هاي جنگي و موقعيت سوق الجيشي قابل مقايسه با دشمن نبود. 72 نفر در مقابل سي هزار نفر به علاوه اين که دشمن مجهز تر بود و آب فرات را نيز در اختيار داشت. از طرف ديگر وجود زن ها و کودکان موجب نگراني و اضطراب مبارزان مي شود و از قدرت جنگي مي کاهد. در چنين وضعي امام حسين ـ عليه السلام ـ با تدابير امنيتي و حفاظتي بيشترين خسارت ممکن را بر دشمن وارد کرد و گرچه خود و يارانش شهيد شدند ولي چندين برابر نفرات شهدا از دشمن خود هلاک کردند. برخي از امور مدبرانه جهت حفاظت و امنيت عبارتند از:
1. پس از مرگ معاويه، يزيد طي نامه اي از استاندار مدينه مي خواهد که از چهار نفر بزرگان مدينه از جمله امام حسين ـ عليه السلام ـ بصورت خصوصي بيعت بگيرد.[3] و اگر قبول نکردند سرشان را از بدنشان جدا کرده و همراه نامه براي يزيد بفرستد. در اين اوضاع امام حسين ـ عليه السلام ـ هم بايد نظرش را مبني بر عدم بيعت اعلام کند بنابر اين نمي تواند مخفي شود يا فرار کند و هم اين که خود را حفظ کند تا دشمن او را از بين نبرد، لذا فرمودند که جوانانم را جمع مي کنم و با والي مدينه مناظره مي کنم و حقم را طلب مي کنم.[4]
حضرت پس از جمع کردن 30 نفر از جوانان بني هاشم و دوستان و ياران ، پيش وليد (والي مدينه) رفت. پس از سلام و احوال پرسي امام نشستند و وليد خبر مرگ معاويه را داد و دعوت به بيعت با يزيد کرد. امام فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون مصيبت عظيمي است و ما با اين مصيبت فرصت بيعت نداريم. وليد گفت: چاره اي از بيعت نيست. حضرت فرمود: مثل من پنهاني بيعت نمي کند و گمان هم نمي کنم که به بيعت راضي شويد و نتيجه اي ندارد. فردا که همه مردم را براي بيعت دعوت خواهي کرد ما را هم دعوت کن».[5] مروان که از دشمنان شرور و سرسخت اهل بيت بود (و قبلاً به وليد پيشنهاد کرده بود که زود تر گردن حسين ـ عليه السلام ـ را بزن زيرا او بيعت نخواهد کرد) برخاست و گفت: اي امير پيشنهاد حسين را نپذير و اگر الان بيعت نمي کند گردنش را بزن. امام پس از عصبانيت و عتاب مروان ، رو به وليد کرد و فرمود: ما خاندان پيامبر و معدن رسالتيم ... و يزيد مردي گنهکار ، ميگسار ، آدم کش ، خيانت پيشه و بي شرم. مثل من با مثل او بيعت نخواهد کرد. ولي باش تا صبح کنيم و شما نيز صبح کنيد. ما در اين کار دقت مي کنيم شما نيز دقت کنيد که کدام يک از ما سزاوار تر است به خلافت و بيعت». اين را فرمود و از مجلس خارج شد.[6]
با دقت در رفتار امام مي بينيم که حضرت هم حق خود را مطالبه کرده و زير بار بيعت نرفته و هم با ايراد جملات دو پهلو و مبهم، خود را از خطر ترور در گوشه خانه وليد نجات داده است ، زيرا اگر اين برخورد امام نبود مروان پليد نيت شوم خود را عملي مي کرد. (اين موضع حفاظتي امام در تاريخ بي نظير است چون وعده بيعت نداد و فقط فرمود، مثل من در خفا بيعت نمي کند).
2. کوفيان با تبليغات برخي شيعيان و مواليان امام حسين مانند سليمان بن صرد خزاعي و ديگران نامه هايي را مبني بر دعوت امام به کوفه مي فرستادند و گاهي هر نامه را دو يا سه يا چهار نفر امضاء مي کردند و کم کم تعداد نامه ها زياد شد و حتي در يک روز شش صد نامه رسيد ولي امام پاسخي نمي دادند تا اين که 12 هزار نامه از کوفه رسيد.
امام در مدينه به نامه ها پاسخ نداد ـ اين رفتار نيز حفاظتي بود که جلب توجه دشمن نمي کرد تا دشمن پيش از موعد مقرر آن ها را محاصره کند. امام پرسيدند: چه کساني نامه ها را نوشته اند. وقتي نام تعدادي از ياران با وفا و خوب برده شد، حضرت کنار کعبه رفت و نماز خواند و دعا کرد و سپس مسلم را خواست و جواب نامه ها را نوشت و اضافه کردند که پسر عمويم مسلم را مي فرستم تا از وضع موجود و آخرين تصميم شما کوفيان آگاه شوم،[7] يعني حضرت کاملا محتاطانه امور امنيتي و حفاظتي را رعايت کردند و با درايت خويش و با توجه به سابقه بي وفايي و بيعت شکني کوفيان به نامه هاي فراوان آن ها اعتماد فوري نکردند. با متانت و بردباري با برنامه اي حرکت مي کرد که منجر به نتيجه شود.
3. يکي از کار هاي حفاظتي امام در تأسيس نهضت عاشورا اين بود که امام برنامه اي داشت که هيچ کس را از آن آگاه نساخت (قيام بر عليه حکومت) از اول حرکت و ديدار امام با حاکم مدينه، اين برنامه ي امام بود، که بسيار هماهنگ با آن حرکت کرد. در همين راستا از مکه زود تر از موعد مقرر حرکت کردند و حج خود را تبديل به حج مفرده نمود و قبل از اتمام اعمال تمتع از مکه خارج شدند، چون احتمال ترور در مکه و شکستن حريم کعبه را مي دادند از اين روي از اين اتفاق پيش گيري کردند. اين تصميم امام نشان مي دهد که حضرت از يک برنامه منظم و کامل تبعيت مي نمود.
4. از کار هاي حفاظتي در کربلا اين بود که خيمه ها را نزديک هم برپا کردند و به دستور امام طناب هاي خيمه ها متقاطع بود و از لابلاي هم رد مي شدند. اين امر موجب مي شد که اگر دشمن وارد محوطه خيمه ها شد اسب ها براحتي از ميان خيمه ها حرکت نکنند. تا اين که از چند طرف به خيمه ها حمله نشود.»[8]
همچنين امام دستور دادند، دور تا دور خيمه ها بصورت خندقي کنده شود (جز قسمت جلو) تا فقط يک راه از خيمه ها به بيرون باشد و اگر دشمن حمله کرد فقط يک راه ورود داشته باشد. زيرا امکان داشت لشکر انبوه دشمن حمله کرد فقط يک راه ورود داشته باشد. زيرا امکان داشت لشکر انبوه دشمن غافلگيرانه از چند طرف حمله کند تا امام و يارانش را محاصره کرده و فرصت مبارزه را بگيرد. بعلاوه اين که امام دستور داد در خندق کنده شده هيزم ريخته و آتش بزنند تا اين غرض کاملاً حاصل شود.[9]
5. از امور حفاظتي همانا آرايش لشکر است. حضرت سپاه اندک خود را به ميمنه (راست) و ميسره (چپ) و قلب لشکر تقسيم کرد و براي هر يک فرمانده قرار داد که جزئيات آن بصورت مفصل تر در مقاتل آمده است.[10]
البته موارد فراواني را نيز مي توان در سيره امام يافت که از منظر حفاظتي و امنيتي قابل توجه است و ما به اين موارد کلي بسنده مي کنيم اگر طالب هستيد بايد براي نوشتن آن يک قرار داد با گروه داشته باشيد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1- قصه کربلا، علي نظري منفرد.
2- در کربلا چه گذشت مرحوم محدث قمي .

پی نوشتها:
[1]. دعموش عاملي، علي، دايره المعارف اطلاعات و امنيت، ترجمه غلامحسين باقري و ...، انتشارات دانشگاه امام حسين ـ عليه السلام ـ ، تهران، 1379، جلد 1، ص 7 - 1.
[2]. همان.
[3]. ابن طاووس، اللهوف علي قتلي الطفوف، ترجمه سيد احمد زنجاني (آهي سوزان به مزار شهيدان)، نشر جهان، تهران، ص 25 - 22.
؛ ابي مخنف، (مقتل الحسين) اولين تاريخ کربلا، انتشارات دار الکتاب، قم، ص 38 - 33.
[4]. لهوف، همان، اولين تاريخ کربلا، همان.
[5]. رک شیخ مفید الارشاد ،ج2،ص33
[6]. لهوف، همان، ابي مخنف، همان.
[7]. لهوف، همان، ص 37.
[8]. قصه کربلا، همان، ص 249، به نقل از انساب الاشراف مسعودي.
[9]. ، همان، ص 249، به نقل از الامام الحسين و اصحابه.
[10]. شيخ مفيد، الارشاد، موسسه آل البيت، قم، ج 2، ص 95.
منبع: اندیشه قم

ادامه مطلب


[ شنبه 25 مهر 1394  ] [ 3:07 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

آيا شريح قاضي فتوا به قتل امام حسین (عليه السلام) داده بود يا نه؟

 

پاسخ :
شريح قاضي
شريح بن حارث كندي، مشهور به شريح قاضي از چهره هاي اجتماعي قضايي و تا حدي سياسي صدر اسلام مي باشد. بنا به نوشته مورخان و نسب شناسان سراسر تاريخ زندگاني اين شخص پر از ابهام و تناقض بود و همين عامل سبب گشته تا برخي از محققان وي را شخصيتي افسانه اي بپندارند.
سال تولد او مشخص نيست ولي سال وفاتش را (78ـ80) هجري ذكر كرده اند و سن او را در هنگام مرگ 110 سالگي دانسته اند با اين حساب سال ولادتش 30 سال قبل از هجرت پيامبر بوده است. ابن مجر تولد او را سال تولد اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ دانسته است.
شريح از تابعين محسوب مي شود او مدتي در عصر بزرگاني از صحابه مانند: اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ، عمر، زيد بن ثابت، عبدالله مسعود علم حديث و غيره آموخته است. در دوره ابوبكر از جمله تازه مسلمانان محسوب شد در دوره ابوبكر چندان شناخته نبود. در دوره خلافت عمر پنج سال در مدينه بود در اين دوره هيچ سمت دولتي نداشت با گسترش دامنه فتوحات زمان خلافت عمر او به منصب قضا منسوب شد، او علاوه بر سواد خواندن و نوشتن در علم انساب و شعر خبره بود. متولي شهر مدينه بود كه به قضاوت انتخاب شد و به خاطر قضاوتش بين عمر و يك مردي كه بر سر اسبي مرافعه داشتند كه عمر پس از آن قضاوت او را به مسند قضاوت كوفه برگزيد. او در هنگام تصدي قضاوت كوفه، سال 18 هجري. مردي چهل ساله بود او بر اساس تعليمات عمر در كوفه قضاوت خويش را آغاز كرد و ماهانه يكصد درهم ، دستمزد دريافت مي نمود. در دوره خلافت عثمان منصب قضاي شريح تثبيت گرديد.
در دوره خلافت اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ به خاطر برخی مصالح اجتماعی در مقام خود ابقاء شد ولي بعدها به خاطر قضاوت هاي نادرست از طرف حضرت مورد مؤاخذه قرار گرفت و بخاطر قضاوتش درباره مرافعه حضرت با يك يهودي بر سر يك زره بود كه به يكي مناطق يهودي نشين تبعيد شد.
در دوره بعد نيز شريح همچنان به كار قضاوت در دستگاه دولت اموي مشغول بود.[1] شواهدی مبنی بر تاييد و تصديق دخالت شريح درقتل امام حسين وجود دارد : سازگاری او باخلفای اموی و عباسی ، تمايلش به قدرت عبيدالله و همکاری با او ، ترس از عبيدالله و ضعف نفس ، همه عواملی است که نقش او را در بسيج مردم عليه امام حسين تاييد می کند.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1- دانش نامه جهان اسلام
2- دائره المعارف تشیع.

پی نوشت:
[1] . تاريخ اسلام، فصلنامه تخصصي، سال دوم پائيز 1380، شماره مسلسل 7، ص 99، مقاله سيد علي اكبر خدايي.
منبع: اندیشه قم

ادامه مطلب


[ شنبه 25 مهر 1394  ] [ 3:07 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

آيا «کل يوم عاشورا و کل ارض کربلا» حديث است؟

 

پاسخ :
از آن‌جا كه اين كلام «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» ؛ «هر روزي عاشورا و هر مکاني کربلاست» داراي معنايي والا و عالي مي‌باشد، برخي پنداشته‌اند اين عبارت حديث مي‌باشد؛ ولي تتبّع دقيق اهل حديث اين مطلب را روشن ساخته كه اين كلام حديث نيست. هم چنين بارها و بارها پژوهشگراني با ابزار پيشرفته كامپيوتري و نرم افزاري جستجو كرده و در هيچ يك از منابع اصلي روايي آن‌را نيافته‌اند و حديث نبودن آن تقريباً قطعي شده است .
ظاهراً اين كلام با اندكي تفاوتي ، اولين بار در شعر يكي از شاعران ارادتمند به ابا عبدالله الحسين ـ عليه السّلام ـ به نام «عبدالحسين اعصم» كه «سيد جواد شبّر» در كتاب «ادب الطف» (شعراء الحسين) نام ايشان را ذكر كرده ، مي‌باشد.
اين كلام درخشان، براي شيعه پيامي بزرگ دارد كه بايد در هر جا و هر مكان و زمان از كربلا و عاشورا الگو بگيرد، همه جا و هميشه الگوي او كربلا و عاشورا باشد. «امام خميني قدس سره» نيز اين مطلب را چنين بيان مي‌فرمايند:
«اين كلمه كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا، يك كلمة بزرگي است كه اشتباهي از او مي‌فهمند. آن‌ها خيال مي‌كنند كه يعني هر روز بايد گريه كرد ، لكن اين محتوايش غير از اين است. كربلا چه كرد ؟! و ارض كربلا در روز عاشورا چه نقشي را بازي كرد؟! عده­اي معدود آمدند كربلا و ايستادند و در مقابل ظلم يزيد و در مقابل دولت جبّآر در مقابل امپراطور زمان ايستادند و فداكاري كردند و كشته شدند ولكن ظلم را قبول نكردند و شكست دادند يزيد را، همه جا بايد اين‌طور باشد و همه روز هم بايد اين‌طور باشد همه روز بايد ملت ما اين معنا را دانسته باشد كه امروز عاشورا است و ما بايد مقابل ظلم بايستيم و همين جا هم كربلاست و بايد نقش كربلا را ما پياده كنيم ؛ انحصار به يك زمين ندارد منحصر به يك افراد خاص نمي‌شود قضيه كربلا منحصر به يك جمعيت هفتاد و چند نفري و يك زمين كربلا نبود. همه زمين‌ها بايد اين نقش را ايفا كنند و همه روزها».[1]

پی نوشت:
[1] . موسوي خميني، روح الله ؛ صحيفة نور، ج9، ص202.
منبع: اندیشه قم

ادامه مطلب


[ شنبه 25 مهر 1394  ] [ 3:06 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

چرا خداوند بر قوم امام حسين ـ عليه السّلام ـ عذاب نفرستاد؟

 

پاسخ :
ترديدي نيست تمام پديده هاي جهان هستي، معلول و فعل الله است و افعال الهي نشأت گرفته از حكمت ذات حق و مبتني بر قوانين ثابت، سنّت هاي لايتغيّر و شيوه هاي خاصي است كه خداوند گردش كار را خارج از آن شيوه انجام نمي دهد و از اين گروه از افعال الله در اصطلاح فلسفه به نام نظام جهان و قانون اسباب و مسببات ياد مي شود و در قرآن كريم از آن به نام سنت الهي تعبير شده است[1].
خداوند در نظام تكوين داراي قوانين ثابت و سنت هاي متعددي است كه بر هر كدام ضوابطي خاص از جانب خداوند حاكم است و هيچ سنّتي جز در اثر حصول شرايط آن به وقوع نمي پيوندد. و يكي از سنت ها و قوانين الهي در جهان هستي نسبت به بشر سنّت عذاب الهي است كه در اثر گناه و طغيان بشر دامن گير قومي و گروهي مي شود.
حال طبيعي است كه اين پرسش مطرح مي شود لشكريان يزيد نظر به عمل جنايتكارانه بسيار بزرگي كه انجام دادند و امام حسين را به شهادت رساندند چرا عذاب الهي دامنگير آنان نشد در حالي كه در امت هاي پيشين در برابر گناهان عظيم مانند تكذيب انبياي الهي عذاب نازل مي گرديد. البته اين سئوال اختصاص به شهادت امام حسين ندارد و نسبت به ساير ائمه ـ عليه السّلام ـ نیزكه دستگاه خلافت معمولاً آنان را به شهادت مي رساندند، اين پرسش قابل طرح است.
به منظور پاسخ از اين سئوال لازم است پيشاپيش شرايط وقوع عذاب الهي، انواع و اقسام عذاب الهي و موانع آن را بدانيم:
امر اول: عوامل و شرايط وقوع عذاب الهي:
از آيات متعددي از قرآن كريم استفاده مي شود كه علت وقوع عذاب الهي ظلم و جور است. و با توجه به اينكه در قرآن كريم واژة ظلم هم بر ظلم افراد نسبت به خودشان اطلاق شده است مانند كفر و انجام برخي از معاصي و هم بر ظلم افراد نسبت به ديگران، اطلاق ظلم شامل هر دو قسم مي شود. بنابراين ظلم بر خويشتن و ظلم بر ديگران مي تواند عامل نزول عذاب الهي و انطباق سنّت عذاب بر گروهي و يا فردي شود.
آياتي كه دلالت بر اين معنا دارد متعدد است و ما به ذكر يك آيه شريفه بسنده مي كنيم:
ولقد اهلكنا القرون من قبلكم لما ظلموا و جائتهم رسلهم بالبيّنات و ما كانوا ليومنوا، كذلك نجزي القوم المجرمين (يونس/13) به يقين گروههايي پيش از شما را هنگامي كه ستم كردند هلاك نموديم در حالي كه رسولان الهي دليل هاي روشني براي آنان آوردند ولي هرگز ايمان نياوردند و ما خلافكاران را اين گونه كيفر مي دهيم.
و نزول عذاب الهي در اثر ظلم انسانها بلافاصله پس از وقوع ظلم نيست بلكه بعد از طي دو مرحله اي ديگر است:
1. اتمام حجت: خداوند بعد از آنكه پيامبران و مبلغان دين خود را بسوي گروهي و امتي گسيل داشت و براي آنان ثابت گرديد كه پيامبران و مبلغان رسالت الهي دارند و براي هدايت آنان از جانب خداوند آمده اند مع ذلك راه عناد و لجاج را در پيش گرفتند و سخن مبلغان الهي را نشنيدند، و يك گام بسوي نزول عذاب الهي نزديك مي شوند.
و لوانا اهلكناهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لولا ارسلت إلينا رسولاً فنتبع آياتك (طه /134) بر فرض اگر ما آنان را پيش از فرستادن پيامبر و كتاب الهي عذاب مي كرديم حتماً در قيامت مي گفتند: پروردگارا چرا پيامبري بسوي ما نفرستادي تا از آياتت پيروي مي نموديم.
2. امهال و استدراج: چنانچه گروهي و يا قومي سخن فرستادگان الهي را نپذيرفتند خداوند در مرحلة اول مصائب و گرفتاري هايي همچون زلزله و خشكسالي، بيماري و قحطي را پديد مي آورد تا انسان از خواب غفلت بيدار شود و به خدا نزديك گردد و اگر اين منبّهات كارگر نشد به يكباره نعمتهاي مادي افزايش مي يابد، آسايش و رفاه دامن انسان را فرا مي گيرد تا آنكه بر غفلت او افزوده شود و بيش از پيش از خداي خود فاصله گيرد آنگاه عذاب الهي بر آنان نازل مي گردد.
و آيات 42ـ44 سورة انعام همين معنا را مي رساند. بنابراين سنّت عذاب الهي معلول ظلم انسان است و بعد از اتمام حجت و مهلت دادن لازم واقع مي شود.
امر دوّم: انواع عذاب الهي
عذاب الهي انواع و اقسام گوناگون داردكه برخي از اقسام آن عبارت است از:
1. عذاب استيصال: عذابي است كه در اثر آن تمامي افراد يك گروه و يا يك قوم نابود مي گردد نظير آنچه در امتهاي گذشته اتفاق مي افتاد.
2. عذاب غير استيصال: عذابهايي كه به هلاكت تمامي افراد يك امت منجرنمي شود مثل وقوع اختلاف، جنگ و درگيري
3. عذاب هاي معنوي: عذاب هايي است كه مربوط به بعد معنوي و روح انسان مي شود مانند دور شدن از رحمت الهي، نهاده شدن مهر ضلالت بر دل انسان، سلب توفيق از انجام اعمال عبادي.
4. عذاب هاي جسمي: عذاب هايي است كه مربوط به جسم و تن انسان مي شود مانند غرق شدن و فرو رفتن در زمين[2].
5. عذاب هاي اخروي: عذاب هايي است كه در جهان آخرت دامن انسان را مي گيرد.
اينكه عذاب الهي معلول ظلم است و بعد از اتمام حجت امهال واقع مي شود شامل همة انواع عذاب مي گردد و اما تعيين نوع آن بستگي به شرايط و عوامل ديگر دارد.
امر سوّم: موانع نزول عذاب
1. حضور وجود پيامبر گرامي اسلام ميان مردم: و ما كان الله ليعذّبهم و انت فيهم (انفال 33) در حالي كه تو در ميان آنان هستي خداوند آنان را عذاب نخواهد كرد.
2. استغفار مردم: و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون (انفال 33) خداوند در حالي كه آنان طلب آمرزش مي كنند آنان را عذاب نخواهد كرد.
3. وجود مؤمنين ميان مردم: از امام باقر ـ عليه السّلام ـ روايت شده است: لا يصيب قرية عذاب و فيها سبعة من المؤمنين (اصول كافي، ج 2، ص 247) عذاب الهي در قريه اي كه در آن هفت نفر از مؤمنين وجود داشته باشد نازل نمي شود.
4. دعا: از امام زين العابدين ـ عليه السّلام ـ روايت شده است: الدعاءيدفع البلاء النازل و ما لَم ينزل (اصول كافي، ج 2، ص 469) دعاهاي نازل شده و نازل نشده را دفع مي كند[3].
با توجه به مطالب فوق درمورد قاتلان امام حسين و كساني كه با علم و عمد به جنگ امام رفتند و امام را به شهادت رسانيدند، ترديدي نيست آنان مستحق عقوبت اخروي اند و نيز عذاب هاي دنيوي غير از عذاب استيصال بر آنان نازل گرديد به گونه اي كه در مدت بسيار كوتاهي هلاك شدند و نتوانستند به اهداف و آمال شان برسند.
اما اينكه چرا عذاب استيصال بسان صاعقة آسماني قاتلان امام حسين و لشكريان يزيد را نابود نكرد مي توان به يكي از دو وجه تحليل كرد:
وجه اول: اختصاص عذاب استيصال به كفار:
استاد مصباح يزدي تصريح مي كند: از آيات قرآن بدست مي آيد عذاب استيصال اختصاص به كافران دارد اما عذاب هاي تنبيهي ممكن است بر جامعه كافران و مؤمنان نازل شود
مي توان اين معنا را از آية شريفه ربنا ولاتحمل علينا اصرا كما حملته علي الذين مِن قبلنا (بقره 286) استفاده كرد كه پروردگارا سنگيني بر ما قرار مده آنگونه كه بر امت هاي پيشين قرار دادي پروردگارا آنچه را طاقت نداريم بر ما قرار مده. به قرينه كما حملته علي الذين من قبلنا فهميده مي شود از جمله اموري كه از امت اسلامي رفع شده عذاب استيصال است، و تفسيري كه علامة طباطبايي در الميزان و طبرسي در مجمع البيان از اين آية شريفه ارائه ميدهند مؤيد همين معنا است[4].
به علاوه درصحيح مسلم روايتي آمده است كه از امت اسلامي عذاب استيصال رفع شده، و در تفسير نورالثقلين در ذيل آية شريفة فوق روايتي ذكر شده كه مي توان از آن اين معنا را استفاده كرد[5].
وجه دوّم: وجود مصلحت
بر فرض وجه اول را نپذيريم ولي اين نكته مسلّم است كه نزول عذاب استيصال منوط به يكسري مصالح خفيه اي است كه چه بسا به خاطر عدم آن مصالح واقع نمي شود مانند بودن افراد مؤمن در صلب پدران عصيان گر و گناهكار كه البته بسياري از آن مصالح براي ما روشن نيست. بنابراين عدم وقوع عذاب استيصال الهي بر قاتلان امام حسين ـ عليه السّلام ـ ممكن است به خاطر يكي از اين دو وجه باشد و ممكن است به خاطر يكي از موانع ذكر شده در امر دوم باشد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. امام شناسی ،علامه تهرانی.
2. عقاید اسلامی ،قرائتی

پی نوشتها:
[1] . شهيد مطهري، مجموعه آثار (عدل الهي)، ج 1، ص 138، تهران انتشارات صدرا، دوم 1370.
[2] . عبدالسلام بن نصرالله، سنّة الله في عقاب الامم، ص 35.
[3] . طالب، عبدالرسول، آثار و نتابج اعمال در دنيا، ص 192ـ198، رسالة سطح چهار مركز مديريت، بهار 88.
[4] . علامة طباطبايي، محمد حسين الميزان، ج 2، ص 440، طبع جامعة مدرسين، طبرسي، مجمع البيان ج 2، ص 230، مؤسسة الاعلمي، بيروت، اول 1415.
[5] . صحيع مسلم، كتاب الفتن و اشراط الساعة، ج 4، ص 2215، جويزي، تفسير نورالثقلين، ج 1 ص 307، قم اسماعليان 1412.
منبع: اندیشه قم

ادامه مطلب


[ شنبه 25 مهر 1394  ] [ 3:06 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

آيا درست است که آیه شریفه کهيعص ، ک آن کربلا ه هلاکت ي يزيد ع عطش ص صبر و مقاومت است؟

 

پاسخ :
ابتداي بعضي از سوره هاي قرآن حروفي قرار دارند که به صورت جدا جدا خوانده مي شوند . در اصطلاح به آنها حروف «مقطعه» گفته مي شود و داراي رمز و اشاره به برخي حوادث و رخ دادها دارند . درباره آنها اخبار و روايات متعددي از سوي معصومين ـ عليهم السلام ـ نيز وارد شده است.
يکي از اين سوره ها سوره مريم است، که با حروف «کهيعص» آغاز مي شود . در این سوره مبارکه بعد از این حروف ، ماجراي حضرت زکريا ـ عليه السلام ـ و اولاد خواستن آن حضرت اشاره شده است. درباره اين حروف دو دسته اخبار و روايات در منابع اسلامي وارد شده است.
يک دسته از اين روايات بر اين مطلب اشاره دارند که اين حروف به اسماء بزرگ خداوند «اسماء الحسني» دلالت مي کند . بر اين اساس که «کاف» اشاره به «کافي» که از اسماء بزرگ خداوند است. و «هاء» اشاره به «هادي»، «يا» اشاره به «ولي» ، «عين» اشاره به «عالم» و «ص» به «صادق الوعد» (کسي که در وعده خود صادق است) اشاره دارد.[1]
دسته دوم ، رواياتي است که اين حروف را به داستان قيام امام حسين ـ عليه السلام ـ در کربلاء تاویل کرده اند. بر اين اساس «کاف» اشاره به «کربلا» «هاء» اشاره به «هلاک خاندان پيامبر اکرم ـ صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ » ، «يا» اشاره به «يزيد»، «عين» اشاره به «عطش» و «صاد» اشاره به «صبر و استقامت» امام حسين ـ عليه السلام ـ و ياران جانبازش دارد.
البته همان گونه که در تفاسير قرآن نيز وارد شده است آيات قرآن معاني مختلفي را در دل دارند و بر اين اساس تأويلات گوناگوني نيز از آيات مي شود و گاهي مفاهيمي را از گذشته و آينده بيان مي کنند که در عين تنوع منافاتي هم با هم ندارند، در حالي که اگر معني را منحصر به يک تفسير کنيم ممکن است از نظر وضع نزول آيه و زمان آن گرفتار اشکالاتي شويم.[2]
اما روايتي که دلالت مي کند بر اينکه اين حروف با حادثه عاشورا انطباق دارد و هم چنين به اقتضاي سوره مريم که داستان حضرت زکريا در آن آمده و ارتباط امام حسين ـ عليه السلام ـ و حضرت زکريا را اين روايت روشن مي کند روايتي است که سعد بن عبدالله قمي اشعري (م 299ق يا 301ق) از امام زمان (عج) نقل مي کند.
اشعري مي گويد: پاره اي از سئوالات بي جواب داشتم، براي گرفتن جواب به احمد بن اسحاق نماينده امام حسن عسکري در قم مراجعه کردم ، احمد بن اسحاق گفت: به همراه من بيا تا از امام بپرسي . در محضر امام سوالهايم را، که حدود چهل سئوال بود، مطرح کردم. امام عسکري ـ عليه السلام ـ فرمود: سئوال هاي خود را از اين کودک بپرس، من يکي يکي از آن کودک پرسيدم تا اينکه عرض کردم يابن رسول الله مرا از تأويل «کهيعص» مطلع سازيد . فرمود: اين حروف از اخبار غيب است. خداوند بنده خود زکريا را بر آن واقف ساخت. پس اين قضيه را در قرآن براي محمد ـ صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ نقل فرمود: و داستانش از اين قرار بود که زکريا ـ عليه السلام ـ از پروردگارش خواست که نام هاي پنج گانه (نام پنج تن آل عبا) را به او بياموزد، پس جبرئيل نازل شد و آن نام ها را به زکريا آموخت، و زکريا هر وقت به مشکل بر مي خورد نام پنج تن ـ عليه السلام ـ را ذکر مي کرد ، تا اينکه به نام «حسين» مي رسيد اندوهگين مي شد و بغض گلويش را مي گرفت و مي گريست ولي با ذکر نام هاي ديگر (محمد ـ صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ علي ، فاطمه و حسن ـ عليهم السلام ـ ) مشکل و حاجتش برطرف مي شد. تا اينکه روزي عرضه داشت: بارالها چرا وقتي نام آن چهار بزرگوار را ياد مي کنم آرام مي شوم و اندوهم برطرف مي شود، ولي به محض ياد «حسين» اشک از ديدگان جاري شده و ناله ام بلند مي شود، خداوند نيز اين راز را با حروف «کهعيص» بيان داشت ،که کاف اشاره به نام کربلا است ، «ها» ، هلاک شدن خاندان پيامبر اکرم ـ صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ ، «يا» «يزيد» قاتل امام حسین ـ عليه السلام ـ «ع» اشاره به عطش و تشنگي آن حضرت و «صاد» نيز به صبر و استقامت آن حضرت دلالت مي کند. زکريا با شنيدن اين راز ، سه روز در مصيبت امام حسين ـ عليه السلام ـ گريست و از خدا خواست که فرزندي به او عطا کند و با محبت او، آزمايشش کند و آن گونه که محمد ـ صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ را در سوگ فرزندش به داغ مي نشاند، او را هم داغدار کند . خداوند، يحيي را به او عطا کرد. يحيي هم چون حسين ـ عليه السلام ـ شش ماهه به دنيا آمد ، مظلومانه سر بریده شد، سرش در طشتی از طلا نزد طاغوت زمانش برده شد و...[3]
شباهت هاي ديگري بين حضرت يحيي و امام حسين ـ عليه السلام ـ نيز وجود دارد.که سر هر دو مظلومانه بريده شده و سر هر دو در طشت و طبقي پيش طاغوت زمانشان نهاده شد.
اين قضيه در کتب معتبري از جمله از طبرسي، شيخ صدوق، مجلسي و... نقل شده است.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ قصه کربلا، نظري منفرد.
2ـ فرهنگ عاشورا، جواد محدث.
3ـ وسائل المحبين، محمد حسين شريعتمداري.

پی نوشتها:
[1]. حويزي، عبدعلي، تفسير نور الثقلين، قم، اسماعيليان، 1412ق، ج3، ص320.
[2]. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1371ش، ج13، ص7.
[3]. شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمه، قم، جامعه مدرسين، 1405ق، ص461، ح21؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابوطالب، نجف، حيدري، 1376ش، ج3، ص237 و فيض کاشاني، محسن، تفسير الاصفي، قم، دفتر تبليغات، 1420ق، ج2، ص734.
منبع: اندیشه قم

ادامه مطلب


[ شنبه 25 مهر 1394  ] [ 3:05 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

امام حسين عليه السلام در واقعه عاشورا براي شهادت عزيزانش گريه کرده است؟

آيا حديث معتبری وجود دارد مبنی بر اين که امام حسين عليه السلام در واقعه عاشورا براي شهادت عزيزانش گريه کرده است؟

پاسخ :
واقعه عاشوراي سال 61 هجري از جمله وقايع نادري است که با آن کيفيت به وقوع پيوست و در پي آن عزيزترين افراد خاندان پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ براي برپا ماندن اسلام و نجات آن از تحريفات اموي به شهادت رسيدند که تا حيات و زندگي بشري ادامه دارد اين واقعه ماندگار خواهد ماند. در اين واقعه علاوه بر اصحاب و ياران امام حسين ـ عليه السلام ـ جمع زيادي از برادران و برادر زادگان و فرزندان و اقوام نزديک امام حسين ـ عليه السلام ـ به شهادت رسيدند و موقع شهادت امام را بر بالين خود طلبيدند. امام ـ عليه السلام ـ نيز بر بالين اکثر آنها حاضر مي شد و لحظات به شهادت رسيدن عزيزان خود را با چشم هاي خود نظاره مي کرد. لذا در مقاتل و منابعي که در باب واقعه عاشورا مي باشند به اين امر اشاره شده و گريستن آن حضرت در شهادت عزيزان را گزارش کرده اند. در اينجا به برخي از آنها اشاره مي شود ؛
1. وقتي که امام حسين ـ عليه السلام ـ علي اکبر را روانه ميدان جنگ نمود و آن بزرگوار عازم ميدان گشته و مدّتي جنگيد وقتي که عطش بر او غلبه کرد به خيمه برگشت و تحمل تشنگي و سنگيني اسلحه را طاقت فرسا خواند، امام گريست و او را به صبر و مقاومت فرا خواند.[1]
و نيز وقتي علي اکبر ـ عليه السلام ـ دوباره به ميدان بازگشت در اثر ضربات شمشير دشمنان از اسب به زمين افتاد. پدر را به کمک طلبيد. امام حسين ـ عليه السلام ـ با سرعت خود را به علي اکبر رساند و صورت به صورت پسر گذاشت فرمود: فرزندم! خدا کشندگان تو را از رحمت خود به دور کند. اينان چه بسيار بر خدا و هتک حرمت حريم رسول خدا گستاخند. اشک ديدگان امام جاري شد.[2]
2. حضرت ابا عبدالله الحسين ـ عليه السلام ـ در شهادت برادر بزرگوارش عباس بن علي ـ عليه السلام ـ نيز به شدت گريستند . چنانچه در منابع نقل شده است که: وقتي که کوفيان ابوالفضل را به شهادت رساندند امام حسين ـ عليه السلام ـ در شهادت برادر گريه شديدي کرد.[3] در جاي ديگر آمده است که بعد از شهادت حضرت ابوالفضل ـ عليه السلام ـ امام بر بالين وي آمد و در حالي که با شدت گريه مي کرد مي فرمود: اکنون پشتم شکست، و رشته تدبيرم از هم پاشيد و دشمن بر من چيره شد و شماتت کرد.[4]
3. هم چنين بر اساس برخي نقل ها امام ـ عليه السلام ـ بعد از آن که تيري از سمت دشمن آمد و گلوي علي اصغر شيرخواره را بريد، امام گريه کنان فرمود: خدايا ميان ما و گروهي که ما را دعوت کردند تا کمک کنند ، ولي ما را کشتند داوري فرما.[5]
4. امام حسين ـ عليه السلام ـ در شهادت برادر زاده اش قاسم بن حسن نيز گريه کردند. چنان چه در برخي منابع آمده است. وقتي قاسم که نوجواني بيش نبود به ميدان رفت و با دشمنان جنگ سختي نمود و چندين نفر را کشت، در نهايت در اثر شدت جراحات و ضربات دشمن از اسب به زمين افتاد و در اين هنگام عمويش را کمک طلبيد ، حضرت به سرعت خود را به ميدان رسانيد و جنگي سخت نمود تا خود را به پيکر بي جان قاسم رسانيد که در زير سم اسبان پامال شده بود. در اين حال امام، صدايش به گريه بلند بود و اشک از چشمانش جاري بود، فرمود: اي برادر زاده ام بر عمويت سخت است که تو او را بخواني و دعوتت را پاسخ ندهد، و اگر پاسخت دهد سودي نداشته باشد. سپس نعش برادر زاده را به سينه چسباند و به سوي خيمه ها برد.[6]
بنابراين با توجه به گزارش برخي از منابع که مورد قبول بزرگان و دانشمندان نيز مي باشند روايات و اقوالي درباره گريه امام حسين ـ عليه السلام ـ در شهادت عزيزانش نقل شده است

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ سوگنامه کربلا، محمد طاهر دزفولي.
2ـ سوگنامه آل محمد، محمدي اشتهاردي.
3ـ فرهنگ سخنان جامع امام حسين، علي مؤيدي.
4ـ در کربلا چه گذشت، محمد باقر کمره اي.

پی نوشتها:
[1]. سيد بن طاووس، لهوف، ترجمه محمد دزفولي، قم، مؤمنين، 1385ش، ص210.
[2]. اسفرايني، ابواسحاق، نورالعين في مشهد الحسين، تونس، المنار، بي تا، ص35.
[3]. ابن طاووس، همان، ص218.
[4]. شيخ شريفي، کلمات الامام حسين، قم، دارالمعروف، 1416ق، ص472.
[5]. شيخ عباس قمي، نفس المهموم، قم، انتشارات بصيرتي، 1405ق، ص350.
[6]. اسفرايني، همان، ص43.
منبع: اندیشه قم

ادامه مطلب


[ شنبه 25 مهر 1394  ] [ 3:04 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

آیا جریان عروسى حضرت قاسم (علیه السلام) در کربلا صحّت دارد؟

 

پاسخ :
پاسخ از حضرت آیت اللّه العظمی ناصر مکارم شیرازی (دامت برکاته):
این مطلب در روایات معتبر وارد نشده است.
منبع: makarem.ir

ادامه مطلب


[ چهارشنبه 22 مهر 1394  ] [ 1:27 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]