پيامبر اسلام 4440 معجزه داشت

 

بدان كه از براى حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم معجزاتى بوده كه از براى غير آن حضرت از پيغمبران ديگر نبوده و نظير معجزات جميع پيغمبران از آن حضرت به ظهور آمده است و (ابن شهر آشوب ) نقل كرده كه چهار هزار و چهارصد و چهل بوده معجزات آن حضرت، كه سه هزار از آنها ذكر شده است .( مناقب  ابن شهر آشوب 1/189، تحقيق : دكتر بقاعى، بيروت)

فقير گويد: كه جميع اقوال و اطوار و اخلاق آن حضرت معجزه بود خصوص اِخبار آن حضرت به غائبات چنانكه مى آيد انشاء اللّه تعالى اشاره به آن، بعلاوه آن معجزاتى كه قبل از ولادت آن حضرت و در حين ولادت شريفش ظاهر شده چنانچه بر اهل اطّلاع ظاهر و هويداست و اقوى و ابقى از همه معجزات آن حضرت، قرآن مجيد است كه از اتيان به مثل آن تمامى فُصحا و بلغا عاجز گشتند و بر عجز خود گردن نهادند و هركس در مقابل قرآن كلمه اى چند به هم پيوست مفتضح و رسوا گشت مانند مُسَيْلمه كذّاب و اَسود عَنْسى و غيره . از كلمات مُسَيْلمه است كه در برابر سوره (والذّاريات )، گفته :

(وَالزّارِعاتِ زَرْعا، فالْحاصداتِ حصدا، فالطّاحِناتِ طَحْنا، فَالْخابِزاتِ خُبْزا فَالا كِلاتِ اَكْلاً)

و در برابر سوره (كوثر)، گفته :

(اِنّا اَعْطَيْناك الْجاهِر فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَهاجِر اِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْكافِرُ)

و از كلمات اَسود است كه مقابل سوره (بروج ) آورده :

(والسَّمآءِ ذاتِ الْبُرُوج والاَْرضِ ذات الْمُروُج وَالنِّسآءِ ذاتِ الْفروُج وَالخَيْلِ ذاتِ السُّرُوج وَ نَحْنُ عَلَيها نَمُوجُ بَيْنَ اللِّوى وَالْفَلُّوج )

و اين كلمات نيز از او است :

(يا ضفْدَعُ بَيْنَ ضفْدَعَيْن نَقىّ نَقىّ كَم تَنقيّنَ لاَ الشّارِبُ تمنعَين وَلاَ الْمآء تَكْدُرينَ اَعْلاكِ في الْمآءِ وَ اَسْفَلُكِ فى الطّينِ)

اين معجزه قرآن مجيد است كه اين كلمات ناهموار را مُسيلمه و اَسود به هم ببندند و آن را وحى منزل گويند و در مقابل جماعت كثير قرائت كنند، زيرا كه مُسيلمه و اَسود، عرب بودند و هيچ عرب چنين كلام ناستوده نمى گويد و اگر گويد قبح آن را بداند و بر كس نخواند و كسى كه خواهد بر مختصرى از اعجاز قرآن مطّلع شود رجوع كند به باب چهاردهم جلد دوم (حياة القلوب ) علامه مجلسى (رضوان اللّه عليه )، زيرا كه اين كتاب گنجايش ذكر آن ندارد.

علامه مجلسى در (حياة القلوب) بعد از تعداد جمله از معجزات آن حضرت فرموده

 (مؤلف گويد آنچه از معجزات آن حضرت مذكور شد از هزار يكى و از بسيار، اندكى است و جميع اقوال و اطوار و اخلاق آن حضرت معجزه بود، خصوصا اين نوع معجزه كه اخبار به امور مغيبه است كه پيوسته كلام معجز نظام سيد اَنام بر اين نوع مشتمل بوده و منافقان مى گفته اند كه سخن آن حضرت را مگوئيد كه در و ديوار و سنگ ريزه ها همه، آن حضرت را خبر مى دهند از گفته هاى ما. و اگر عاقلى تفكّر نمايد و عقل خود را حكم سازد هر حديثى از احاديث آن حضرت و اهل بيت آن حضرت و هر كلمه از كلمات ظريفه ايشان و هر حكمى از احكام شريعت مقدّسه آن حضرت معجزه اى است شافى و خرق عادتى است.

آيا عاقلى تجويز مى كند كه يك شخص از اشخاص انسانى بدون وحى و الهام جناب مقدس سبحانى شريعتى تواند احداث نمود كه اگر به آن عمل نمايند امور معاش و معاد جميع خلق منتظم گردد و رخنه هاى فِتَن و نزاع و فساد به آن مسدود گردد و هر فتنه و فسادى كه ناشى شود از مخالفت قوانين حقّه او باشد و در خصوص هر واقعه از بيوع و تجارات و مُضاربات و معاملات و منازعات و مواريث و كيفيت معاشرت پدر و فرزند و زن و شوهر و آقا و بنده و خويشان و اهل خانه و اهل بلد و امراء و رعايا و ساير امور قانونى مقرّر فرموده باشد كه از آن بهتر تخيل نتوان كرد و در آداب حسنه و اخلاق كريمه در هر حديثى و خطبه اى اضعاف آنچه حكما در چندين هزار سال فكر كرده اند بيان نمايد و در معارف ربّانى و غوامض معانى در مدت قليل رسالت آن قدر بيان فرموده كه با وجود تضييع و افساد طالبان حُطام دنيا آنچه به مردم رسيده تا روز قيامت فحول عُلما در آنها تفكر نمايند به صد هزار يك اسرار آنها نمى توانند رسيد (حياة القلوب 3/666، انتشارات سرور، قم) انتهى.

اين معجزات در زمينه هاي مختلفند كه عبارتند از :

  معجزات بر اجرام آسماني

  معجزات بر جمادات و نباتات

  معجزات بر حيوانات

  معجزات بر بدن انسان

  معجزات بر دفع شرّ دشمنان

  معجزات بر تسلط بر شياطين و جنّيان

  معجزات بر خبر از غيب

 

از كتاب منتهي الامال اثر مرحوم حاج شيخ عباس قمي


ادامه مطلب


[ شنبه 26 دی 1394  ] [ 1:22 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

معجزات حضرت محمد(ص)

 

 


ادامه مطلب


[ شنبه 26 دی 1394  ] [ 1:16 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

منظور از سريه مرثد بن ابي مرثد چیست؟

 

پاسخ :
مرثد بن ابي مرثد غنوي، از طايفه غني بن اعصر و از تبار قيس عيلان و ساکن مکه بود. پدرش «کناز بن حصين» معروف به ابي مرثد، از اصحاب رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بود که در بيشتر جنگ ها شرکت داشت. مرثد از اعضاي سپاه تبليغ اسلام بود که در سال سوم هجرت به همراه چند تن از ديگر ياران پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در منطقه «رجيع» به شهادت رسيدند.[1]
لازم به ذکر است در بيشتر کتب از اين سريه به عنوان حادثه رجيع يا غزوه رجيع ياد شده است.[2] اما چگونگي وقوع اين اتفاق چنين است؛ در ماه صفر سال سوم هجرت هنگامي که «سفيان بن خالد هذلي» کشته شد، قبيله «بني لحيان» به سراغ قبيله هاي «عضل» و «قاره» رفتند و براي آنها جوايزي تعيين کردند که پيش رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بروند و با آن حضرت گفتگو کنند تا بعضي از اصحاب را براي دعوت آن ها به اسلام نزد ايشان بفرستد و قرار گذاشته بودند، که گروهي از اصحاب را که در قتل سفيان دست داشته اند، بکشند و ديگران را هم به مکه ببرند و تسليم قريش کنند. هفت نفر از قبيله عضل و قاره که از شاخه هاي قبيله بزرگ خزيمه اند، در حالي که ظاهرا اقرار به اسلام داشتند به حضور پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آمدند و گفتند: اسلام در ميان ما آشکار شده است، گروهي از اصحاب خود را پيش ما بفرست تا قرآن و احکام اسلامي را به ما بياموزند.[3]
پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ هفت نفر را براي تبليغ روانه فرمود که عبارت بودند از؛ مرثد بن ابي مرثد غنوي، خالد بن ابي بکير، عبدالله بن طارق، معتب بن عبيد، خبيب بن عدي، زيد بن دثنه و عاصم بن ثابت بن ابي الاقلع.[4]
البته در نقل ديگري آمده است که رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ اصحاب رجيع را به عنوان جاسوس به سوي که فرستاد تا از قريش اخباري به دست آورند، تا اين که در رجيع گرفتار بني لحيان شدند.[5]
به هر علت که بوده اين هفت نفر از مدينه بيرون آمدند و به رجيع رسيدند.ناگاه گروهي بر آنان خروج کردند و کساني را هم که لحياني ها آماده کرده بودند به کمک خواستند، اصحاب پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ شمشيرهاي خود را بيرون کشيدند و براي مبارزه به پا خاستند. دشمنان گفتند! ما با شما جنگ نداريم...» بلکه مي خواهيم شما را به اهل مکه تسليم کنيم و جايزه اي بگيريم.
خبيب بن عدي، زيد بن دثنه و عبدالله بن طارق تن به اسارت دادند اما عاصم بن ثابت، مرثد، خالد بن ابي بکير و معتب بن عبيد، امان و پناه دشمن را نپذيرفتند و تا آخرين قطره خون به مبارزه و پيکار پرداختند و سرانجام به مقام رفيع شهادت نائل شدند.[6]
آنان، خبيب و عبدالله بن طارق و زيد بن دثنه را با خود به طرف مکه بردند. چون به ناحيه «مرالظهران» رسيدند عبدالله بن طارق گفت: اين آغاز مکر شماست، سوگند به خدا همراه شما نمي آيم و رفتار آنها را که کشته شدند سرمشق خود قرار مي دهم. سپس دست خود را از بند رها کرد و شمشير خود را برداشت و به شدت حمله کرد ولي دشمنان او را سنگسار کرده و به شهادت رساندند.[7]
آنان خبيب و زيد را با خود به مکه بردند. خبيب را فردي به نام حجير بن ابي اهاب به هشتاد مثقال طلا و يا پنجاه شتر خريد. تا برادر زاده اش «عقبة بن حارث» او را به جاي پدرش که در جنگ بدر کشته شده بود، بکشد. زيد بن دثنه را «صفوان بن اميه» به پنجاه شتر خريد تا او را به جاي پدرش بکشد و گروهي از قريش در خريدن او شريک شدند.
چون آن دو را در ماه ذي القعده، که از ماه هاي حرام است، گرفته بودند، هر دو را زنداني کردند. حجير، خبيب بن عدي را در خانه زني به نام «ماويه» که کنيز بني عبد مناف بود، حبس کرد و صفوان، زيد را پيش گروهي از بني جمع زنداني کرد. از ماويه نقل شده است: به خدا قسم کسي را بهتر از خبيب نديده ام، من از شکاف در مواظب او بودم و مي ديدم که او خوشه هاي انگوري در دست داشت و مي خورد در صورتي که در آن هنگام موسم انگور نبود و حتي يک حبه انگور هم پيدا نمي شد، خبيب شب ها قرآن مي خواند، زن ها که صداي قرآن او را مي شنيدند مي گريستند و بر او دل مي سوزاندند.[8]
بعد از سپري شدن ماه هاي حرام، خبيب و زيد بن دثنه را در يک روز به پاي چوبه دار آوردند و هر دو را به شهادت رساندند.[9]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ سيره رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ رسول جعفريان.
2ـ تاريخ پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ دکتر آيتي.
3ـ فروغ ابديت، جعفر سبحاني.
4ـ تاريخ اسلام دکتر زرگري نژاد.

پی نوشتها:
[1]. ر.ک: ابن الاثير، اسدالغابه، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج5، ص137؛ ابن حجر عسقلاني، الاصابة، بيروت، دارالکتاب العربي، ج3، ص398.
[2]. ر.ک: الواقدي، المغازي، بيروت، موسسه الاعلمي، ج1، ص354؛ ابن سعد، طبقات الکبري، بيروت، دارالکتب العلميه، چاپ اول، 1410ق، ج2، ص42؛ طبري، تاريخ طبري، بيروت، دارالتراث.
[3]. الواقدي، المغازي، بيروت، موسسه الاعلمي، چاپ سوم، ج1، ص354.
[4]. طبري، تاريخ طبري، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387ش، ج2، ص538.
[5]. الواقدي، همان، ج1، ص354.
[6]. المقريزي، امتاع الاسماع، بيروت، دارالکتب العلميه، چاپ اول، 1420م، ج1، ص185.
[7]. ابن سعد، همان، ج2،ص 43.
[8]. الواقدي، همان، ج1، ص357.
[9]. همان، ج1، ص361.
منبع: اندیشه قم

ادامه مطلب


[ سه شنبه 19 آبان 1394  ] [ 3:47 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

نمونه اي از کارهاي اطلاعاتي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را بيان کنيد؟

 

پاسخ :
يکي از شيوه هاي مقابله با ترفندها و دسيسه هاي دشمن و آگاهي يافتن از نقشه هاي آن و برنامه ريزي براي خنثي کردن توطئه ها و حملات دشمن، کار اطلاعاتي و آگاهي از برنامه هاي دشمن بدور از چشم آنان مي باشد، به طوري که با يک سري اطلاعات بتوان نقشه هاي دشمنان را نقش بر آب کرد. در دوره صدر اسلام به ویژه در زمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آن حضرت نيز براي مقابله با دشمن مخصوصا در جنگ ها و نبردهاي مشرکان با سپاه اسلام از اين روش به گونه هاي مختلف استفاده مي کردند. در اینجا به برخی از این موارد اشاره می کنیم:
1. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بعد از هجرت به مدينه برخي از اقوام خودکه در مکه باقي مانده بودند، را به امراطلاعات مي گماشت. در اخبار و روايات تاريخي وارد شده است؛ که قبل از جنگ احد، عباس عمومي پيامبر، که به مدينه مهاجرت نکرده و در مکه باقي مانده بود و اسلام خود را علني نمي کرد، با ارسال نامه اي نقشه جنگي قريش رابه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ اطلاع داد.[1] آن حضرت بعد از اطلاع از مضمون نامه دو نفر از مسلمانان را با نام هايي انس و مونس فرزندان فضاله به بيرون مدينه فرستاد تا حرکات قريش را تحت نظر داشته باشند و اخبار را خدمت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ برسانند و آن دو نفر هم اخبار لازم از قبيل تعداد نفرات، تجهيزات و اسب ها و شتران و افراد سر شناس را خدمت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ رساندند.
و پس از آن پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ حباب بن منذر بن جموح را به صورت مخفی براي آگاهي از جايگاه استقرار سپاه فرستاد.[2]
2. علاوه بر زمان جنگ در مواقع ديگر نيز سيره پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ اين بود که افراد زيرک و بيداري را به اطراف اعزام مي کردند تا آن حضرت را از اوضاع عمومي مطلع سازند. يکي از اين گروه هاي اعزامي به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ گزارش دادند که دو تيره «بني محارب» و «بني ثعلبه» از قبيله عطفان حرکاتي را براي ضربه زدن به اسلام و حکومت مدينه انجام مي دهند و آماده گردآوري صلاح و سرباز مي باشند، لذا پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با ستون مخصوص به سمت منطقه نجد حرکت کردند و غزوه ذات الرقاع بوقوع پيوست که سپاه اسلام در آن به پيروزي رسيد.[3]
3. نمونه ديگر از اين نوع گزارش ها مربوط به جنگ احزاب (خندق) مي باشد که دستگاه اطلاعاتي پيامبر برای آن حضرت خبر آوردند که قبايلي از غطفان ،بني سليم و بني اسد با قريش هم پيمان شدند و براي درهم شکستن حکومت مدينه و خاتمه دادن به تلاش آئين اسلام به سوي مدينه در حرکت هستند و جزئيات لازم از اين حرکت دراختيار آن حضرت قرار گرفت. لذا آن حضرت با اصحاب مشورت نمودند و در نهايت رأي و نظر سلمان فارسي پذيرفته و عملي کردند و با حفر خندق در اطراف مدينه از هجوم سپاه ده هزار نفري قريش و هم پيمانان ديگر به داخل شهر ممانعت به عمل آوردند.[4]
4. آن حضرت در نبردها و جنگ هاي خود از ستون پنجم و نفوذ به ميان دشمن نيز استفاده مي کردند چنان که در جنگ احزاب نعيم بن مسعود را، که فردي تازه مسلمان بود و قبايل يهودي مدينه از اسلام وي خبر نداشتند، به ميان سپاه احزاب فرستاد و از اين طريق توانست در بين قريش و ديگر قبايل ايجاد تفرقه کند که در نهايت اين تفرقه يکي از عوامل شکست مشرکان درجنگ احزاب بود.[5]
مواردي که ذکر شد بيش تر براي دفاع بود ولي در برخي مواقع پيامبر اسلام براي دفع خطر از سوي دشمنان، آنها را محاصره و تبعيد و با آن ها جنگ مي نمود و تاکتيکي به کار مي بردند که دشمن توان حرکت نداشته باشد. يکي از اين موارد، واقعه خيبر است.
5. پيامبر اسلام در جنگ ها به کسب اطلاعات لازم و کافي اهميت فراوان مي دادند و در جريان خيبر بيست نفر از پيشتازان جنگ را به سرپرستي «عباد بن بشير» به سوي خيبر روانه ساخت. آنان براي کسب اطلاع از قلعه خيبر به نزديک آن آمدند و با يکي از يهوديان رو برو شدند، وقتي که با وي صحبت کردند معلوم شد او از افراد اطلاعاتي يهود است لذا او را دستگير کردند تا اخبار جنگ فاش نشود و همچنين وقتي که او را تهديد کردند، همه اسرار يهوديان خيبر را فاش ساخت و اطلاعات مهم نظامي ديگر را در اختيار گروه اطلاعاتي سپاه اسلام قرار داد و در جريان جنگ نيز اسيراني که دستگير مي شدند از آن ها هم اطلاعات کسب مي کردند.[6]
6. گاهي اوقات خود پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ همراه عده اي به راه مي افتادند تا اطلاعات لازم را کسب کنند در اين راستا با اصول استتار و نشناساندن خود از مردم منطقه و افراد خبره در زمينه نيروي خود و نيروي دشمن سوالاتي مي نمودند چنان که در جريان جنگ بدر خود حضرت با يک سرباز بعد از طي مسافتي بر رئيس قبيله اي وارد شدند، حضرت ابتدا از او در مورد سپاه خود وسپس درباره قريش سئوالاتي پرسيد .آن شخص در جواب گفت طبق گزارشي که به من رسيده آن ها در فلان روز حرکت کردند و اگر گزارش دهنده راستگو باشد بايد امروز در فلان منطقه باشند و سپس پیامبر افرادي را براي آگاهي از تعداد نفرات و آلات جنگي و..... اعزام مي کردند[7].
بنابراين کارهاي اطلاعاتي پيامبر بسته به نوع آن ها که غالبا نظامي مي باشند به روش هاي متفاوت صورت مي گرفت آن چه که ذکر شد نمونه اي از روش هاي اطلاعاتي آن حضرت بود که گاه به صورت اعزام افراد براي کسب خبر، یا خبر گرفتن از اقوام و خويشان که در ميان مشرکان زندگي مي کردند، و يا کسب اطلاعات از قبايل هم پيمان که دور از مدينه زندگي مي کردند انجام می شد و هم چنين در مواردی خود حضرت عازم منطقه براي کسب اطلاعات مي شدند و نيز از طريق گروه هاي تبليغي اطلاعات کسب مي کردند. البته از آن جا که پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با وحي در ارتباط بودند بيش تر مواقع از طريق امين وحي (جبرئيل) از توطئه هاي دشمنان باخبر مي شدند.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ تاريخ سياسي اسلام، رسول جعفريان.
2ـ تاريخ سياسي اسلام، حسن ابراهيم حسن..
3ـ حیات حکمت وحکومت پیامبر(ص).

پی نوشتها:
[1]. واقدي، محمد بن عمر، المغازي، بيروت، موسسه اعلمي، طبع سوم، 1409ق. ج1، ص204.
[2]. ابن سعد، محمد، طبقات الکبري، ترجمه، مهدوي دامغاني، محمود، تهران، فرهنگ و انديشه، 1374ش، ج2، ص35.
[3]. المغازي، پيشين، ج 1، ص 395.
[4]. ابن اثير، عز الدين، الکامل في التاريخ، ترجمه حالت، ابوالقاسم، تهران، موسسه مطبوعاتي علمي، 1370 ش، ج 7، ص 202.
[5]. طبري، محمد بن جرير، تاريخ طبري، بيروت، دارالتراث، 1387ق، ج2، ص578.
[6]. الکامل، ج2، ص217.
[7]. ر.ک: سبحاني، جعفر، فروغ ابديت، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1372ش، ج1، ص496.
منبع: اندیشه قم

ادامه مطلب


[ سه شنبه 19 آبان 1394  ] [ 3:47 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

منظور از سريه قتل کعب بن اشرف چیست؟

 

پاسخ :
سريه[1] قتل کعب بن اشرف
کعب بن اشرف از قبيله طي و از خاندان بني نهبان و مادرش از يهود بني نضير بود او مرد شاعري بود که مردمان را بر ضد حضرت محمّد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تحريک مي کرد. پس از شنيدن خبر پيروزي مسلمانان در جنگ بدر از مدينه به مکّه رفت و در منزل يکي از مشرکان به نام مطلب بن ابي و داعه به تحريک قريش عليه پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ پرداخت او در وصف کشته شدگان بدر شعر سرود و در سوگواري براي آنها گريست، در وصف زنان مسلمان غزل سرايي کرد و با اظهار عشق به آن ها پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و مسلمانان را آزرده خاطر ساخت.[2]
پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمودند آيا کسي هست که شرّ کعب را از سر من کوتاه کند؟ محمّد ابن مسلمه داوطلب شد و گفت: اي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ من اين کار را انجام مي دهم و او را خواهم کشت امّا ناچاريم براي جلب اعتماد کعب به او دروغ بگوئيم (يعني به شما نسبت هاي ناروا بدهيم) پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمودند براي اين کار از جانب من مانعي نيست.
محمد بن مسلمه و ابو نائله سلکان بن سلامه که برادر رضاعي[3] کعب بودند و عباد بن بشير، ابن عبس بن جبر و حارث بن اوس تصميم گرفتند تا کعب را به قتل برساند.[4]
ابو نائله که برادر رضاعي کعب بود به کعب گفت: ما از مسلمانان ناخشنوديم و آمدن اين مرد رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ براي ما بد و شوم است به گونه اي که با آمدن او حتّي چارپايان ما دچار سختي هستند و به خاطر شومي او، مشکلات به سوي ما سرازير و راه ها به روي ما بسته شده. او به کعب گفت که به همراه عده اي آمده تا مقداري خرما و خواروبار نسيّه از او بگيرند و در عوض آن مقداري اسلحه گرو بگذارند.[5] هدف مسلمانان از گرو گذاشتن اسلحه اين بود که وقتي که با اسلحه بر کعب وارد شدند او شک نکند و نترسد زيرا کشتن او کار ساده اي نبود زيرا کعب سخت مراقب خود بود و در خانه قلعه مانند خود و در ميان يهوديان بني نضير زندگي مي کرد بنابراين براي کشتن او لازم بود او را از خانه اش خارج کنند و به دور از هياهو و سرو صدا او را به قتل برسانند.
شبانگاه مسلمانان به راه افتادند و رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تا بقيع بدرقه شان نمود و براي آن ها دعا کرد و بعد به خانه خود بازگشت. مسلمانان وقتي به خانه کعب رسيدند او را صدا زدند. کعب خواست که بيرون آيد امّا همسرش مانع او شد و گفت تو مردي هستي که با اعمال و اشعار خود به مسلمانان اعلام جنگ داده اي و براي تو در اين وقت شب بيرون رفتن از خانه خطرناک است امّا کعب اعتنايي نکرد و بيرون آمد ساعتي با ابو نائله و همراهانش صحبت کرد. مسلمانان به او پيشنهاد دادند تا به «شعب العجوز» بروند و با هم قدم بزنند و صحبت کنند.[6] کعب همراهي با آنها را پذيرفت ابو نائله در راه براي جلب اعتماد و اطمينان کعب دست به موهاي کعب کشيده و از عطري که بر سرش زده بود تعريف کرد و براي بار دوم نيز دست به سر کعب کشيد و گفت چه بوي خوشي تا امروز هرگز چنين عطري استشمام نکرده بودم براي بار سوم موهاي بلند او را در دستتش پيچيد، او را زمين زد و به ديگران گفت تا او را بکشند پس از آن به سرعت از محله بني نضير گريختند و به سوي مسجد آمدند، رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با شنيدن صداي تکبير آنان بيرون آمده از ايشان استقبال کرد.[7]
عباد بن بشير در مورد قتل کعب بن اشرف اشعاري سروده که ترجمه آن چنين است.
«او را صدا زدم نخست اعتنايي نکرد و فقط از بالاي ديوار سر خود را نشان داد، دوباره صدا زدم گف: کيست که مرا صدا مي کند، گفتم: برادرت عباد بن بشر بيا اين زره هاي ما را براي يک ماه يا پانزده روز گرو بگير، گفت: آري، گروهي که درمانده اند و گرسنه شده اند در عين حال که ثروت را از دست نداده اند و فقير هم نيستند، به سوي ما روي آورد و شتابان مي آمد و گفت:
مثل اينکه براي کاري آمده ايد، آري در دست هاي راست ما شمشير سپيد برّان بود که آزموده بود و دشمنان را با آن مدهوش مي ساختيم، محمد بن مسلمه که کافران به دست او خوارو زبون مي شوند چون شير ژيان بر او حمله برد و با شمشير خود بر او ضربه هاي سخت زد و ابو عبس بن جبر او را از پاي در آورد، خداوند ششمين نفر ما بوده و ما به بهترين نعمت و گرامي ترين نصرت دست يافتيم، اشخاص گران مايه سر او را آوردند، بزرگواراني که به تو خبر مي دهند از راستي و نيکوکاري».[8]

نتيجه گيري:
گناه کعب بن اشرف اين بود که مشرکان را بر عليه پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تشويق مي کرد و نام زنان مسلمان را در اشعار خود مي آورد در حالي که يهوديان متعهده شده بودند که هيچ گونه مراوده اي با قريش نداشته باشند و اگر ظلمي يا خطايي مرتکب شوند پيامبر حق دارد آنها را مجازات کند او عهد شکني کرد و رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و مسلمانان را با اشعار خود تحقير و در واقع جنگ فرهنگي و تبليغ ـ عليه السلام ـ و مسلمانان مي کرد و ديگران را بر عليه مسلمانان تحريک مي نمود. از اين روي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ دستور کشتن او را صادر فرمود.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فروغ ابديت نوشته آيت الله جعفر سبحاني
2. کتاب تاريخ پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نوشته ابراهيم آيتي مراجعه فرمائيد.

پی نوشتها:
[1]. معمولا لشکرکشي هايي که با شرکت پيامبر اکرم(ص) صورت گرفته است غزوه ناميده مي شود و آنهايي که بدون حضور ايشان اتفاق افتاده است، سريّه مي نامند و تعداد سريّه هاي پيامبر حدود شصت سريه است.
[2]. نويري، شهاب الدين، احمد نهاية الارب، ترجمه مهدوي دامغاني، تهران، امير کبير، چاپ اول، 1365ش، ج2، ص71 و 72.
[3]. برادر شيري، به کسي گفته مي شود که از يک مادر شير خورده باشند.
[4]. طبري، محمد ابن جرير، تاريخ الرسل و الملوک، ترجمه پاينده، ابوالقاسم، تهران، انتشارات اساطير، چاپ چهارم، 1368ش، ج3، ص1004 و 1003.
[5]. ابن اثير، الکامل في التاريخ، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، چاپ اول، 1408ق، 1989م، ج1، ص545 ـ 543.
[6]. شهاب الدين احمد نويري، همان، ص74.
[7]. جعفريان، رسول، سيره رسول خدا(ص)، قم، انتشارات دليل ما، چاپ دوم، 1382ش، ص499 و 498.
[8]. شهاب الدين احمد نويري، همان، ص75.
منبع: اندیشه قم

ادامه مطلب


[ سه شنبه 19 آبان 1394  ] [ 3:47 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

منظور از سريه منذر بن عمرو ساعدي چیست؟

 

پاسخ :
سريه: به مأموريت هاي نظامي گفته مي شود که فرماندهي نيروها با پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نبوده بلکه دسته اي از طرف پيامبر مأمور مي شدند که از اوضاع تجاري و نظامي مشرکين مطلع شوند. يکي از سريه هاي مهم صدر اسلام سريه منذر بن عمرو ساعدي است که بنا بر رسم مورخان که حادثه را به نام محل روي دادن آن و يا اشخاص مهم دخيل در آن مي ناميدند، به سريه بئر معونه (چاهي متعلق به طائفه بني سليم) و در برخي منابع به سريه منذر بن عمرو ساعدي شهرت يافت. ابو براء عامر بن مالک بن جعفر که بزرگ قبيله بني عامر بود[1] نزد پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آمد و هديه اي به حضرت تقديم کرد. پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ هديه را نپذيرفت و فرمود: «من هديه مشرک را نمي پذيريم، و اسلام را بر او عرضه داشت. او قبول نکرد ولي گفت که يا محمد من آيين تو را کاري پسنديده و گرامي مي بينم، خويشان من مطيع من هستند اگر مبلغيني را با من همراه نمايي اميد است که قومم مسلمان شده و دينت تقويت شود. پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نگراني خويش را از مردم نجد و دشمني ايشان ابراز فرمود ولي ابو براء اطمينان داد که ايشان در پناه اويند پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ چهل نفر و به قولي هفتاد نفر[2] را که جمله ايشان شب ها را به عبادت و روزها را به خدمت به پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي گذارندند به فرماندهي منذر بن عمرو ساعدي بزرگ بني ساعده و کسي که در زمان جاهليت نوشتن مي دانست[3] همراه با نامه اي به سوي ايشان گسيل داشت. منذر در بئر معونه اردو زد. حرام بن ملحان را با نامه پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نزد عامر بن طفيل از بزرگان بني عامر فرستاد و دو نفر بنام هاي حارث بن صمّة و عمرو بن اميه را مأمور چراي چارپايان کرد. عامر نامه پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را نخواند و قاصد را به شهادت رساند و از بني عامر براي جنگ کمک خواست ولي آنها به احترام پناه ابو براء از ياري او امتناع کردند.
او سراغ قبايل عصيّه و رعل از بني سليم رفت و آنها را با خود همراه ساخت و به اردوگاه مبلغين حمله برد. در نبردي سخت همه مبلغين جز منذر شهيد شدند به منذر پيشنهاد امان داده شد ولي منذر با رشادت از ايشان خواست که او را به محل شهادت حرام ببرند و امان از وي بردارند چنين کردند جنگ نماياني نمود و شهيد شد و به اين علت پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در موردش فرمود: «در برابر مرگ گردن فرازي کرد».[4] دو مأمور چرا، در مسير بازگشت از پرواز پرندگان بر فراز اردوگاه به شک افتاده و به ماجرا پي بردند. پس از مشورت با يکديگر به صف مشرکان حمله بردند و حارث دو تن از مشرکان را کشت هر دو اسير شدند. مشرکان به حارث گفتند قصد کشتن تو را را نداريم چه مي گوئي؟ و او نيز با صلابت خواستار رفتن به محل شهادت منذر و ابن ملحان و جنگ در آنجا شد و دلاورانه جنگيد و پس از کشتن دو مشرک ديگر شهيد شد. عمرو بن اميه پس از تراشيده شدن قسمت جلوي موي سر که علامت آزادي بردگان بود آزاد شد. او چهار روز با پاي پياده در راه بود در مسير بازگشت به دو تن از طائفه بني کلاب خورد و بدون اين که بداند ايشان در پناه پيامبرند آن دو را به انتقام به قتل رسانيد و به محضر پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آمد و پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را از واقعه بئر معونه آگاه ساخت و نيز جريان قتل دو نفر را نيز به عرض رسانيد. پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ديه آن دو نفر را پرداخت و از جريان بئر معونه به شدت محزون و ناراحت شد. انس بن مالک مي گويد: «پيامبر بر شهداي بئر معونه بيشتر از ديگر شهداء ابراز اندوه و دلتنگي مي فرمود».[5]
پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود: «مسبب اين واقعه ابو براء است و من از همان ابتداء به اين کار بي ميل و از آن بيمناک بودم».
و گفته شده پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تا چهل روز مشرکان را نفرين مي کرد تا اين که آيه لَيْسَ لَک مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذَّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ[6]. نازل شد پيمان شکني عامر بن طفيل بر ابو براء نيز گران آمد ولي به علت کهولت سن کاري از پيش نبرد و عامر از ترور پسر ابو براء ربيعه نيز جان سالم به در برد.[7]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ تاریخ پیامبر اسلام، دکتر آیتی..
2ـ سيره رسول خدا، رسول جعفريان.
3- تاریخ تحقیقی اسلام ،یوسفی غروی.

پی نوشتها:
[1]. ابن اثير، اسد الغابه في معرفة الصحابة، بيروت، دارالفکر، 1409ق، 1989م، ج3، ص140، رقم 2731.
[2]. واقدي، محمد بن سعد، المغازي، تحقيق مارسدس جونز، بيروت، موسسه الاعلمي، چاپ سوم، 1409ق، 1989م، ج1، ص346.
[3]. ابن اثير، همان، ج4، ص493، رقم 5107.
[4]. ابن هشام، السيرة النبويه، تحقيق مصطفي السقاء و ابراهيم الابياري وشلبي، بيروت، النهايه، ج3، ص133، بيروت، دارالمعرفه، بي تا، ج2، ص179؛ واقدي، همان، ج1، ص148.
[5]. واقدي، همان، ج1، ص346.
[6]. آل عمران / 128.
[7]. واقدي، همان، ج1، ص351.
منبع: اندیشه قم

ادامه مطلب


[ سه شنبه 19 آبان 1394  ] [ 3:46 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

در مسجد رد الشمس در مدينه چه معجزه اي از رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ رخ داده است؟

 

پاسخ :
مسجد الشمس که معروف به مسجد فضيخ است از نظر موقعيت مکاني در شرق مسجد قبا قرار داردف، و در منطقه العوالي که به شارع العوالي در مدينه منتهي شده، واقع است و به جهت ردّ شمس براي امير المؤمنين علي ـ عليه السلام ـ به اين نام ياد مي شود.[1]
بر اساس روايتي که در کتاب وسايل الشيعه نقل شده معجزه رد شمس در اين مسجد رخ داده است.[2] امّا بيان اين معجزه به اين شرح است که رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در حالي که خواب بودند و سر مبارک او بر دامن امير المؤمنين علي ـ عليه السلام ـ بود وحي بر آن حضرت نازل شد و چون وحي به طول انجامیدغروب کرد و حضرت علي ـ عليه السلام ـ به دليل احترام به پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و اينکه وحي بر آن حضرت در حال نازل شدن بود نتوانست سر آن حضرت را بر زمين گذارد و به خواندن نماز عصر بپردازد رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ پس از اتمام وحي بيدار شد و متوجه اين مطلب گرديد و به امام علي ـ عليه السلام ـ فرمود: «دعا کن و از خدا بخواه تا خورشيد را برگرداند تا نمازت را در وقت خود بخواني و دعاي آن حضرت مستجاب شد و خورشيد برگشت و حضرت نماز خود را خواند و سپس خورشيد غروب کرد».[3]
ظاهر اين روايت اين است که دعاي ردّ شمس توسط امير مؤمنان و به دستور رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ انجام شد. در روايتي که در اين مورد در کافي نقل شده است دعا براي برگرداندن خورشيد توسط خود رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ انجام شد.[4]
در منابع اهل سنّت نيز اين روايت نقل شده است؛ متقي هندي در کتاب کنز العمال اين واقعه را نقل مي کند امّا تفاوتي که در آن وجود دارد اين است که در اين کتاب اين حادثه در خيبر گزارش شده و در آن رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ براي رجوع آفتاب براي امام علي ـ عليه السلام ـ دعا کردند.[5]
در مورد اين حادثه تذکر چند مورد مناسب است : اوّل آن که شبیه معجزه ردّ شمس که برای امير المؤمنين علي ـ عليه السلام ـ جانشين رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ اتفاق افتاده است برای يوشع بن نون ـ جانشين حضرت موسي ـ عليه السلام ـ نیز اتفاق افتاده است وبراي او نيز بازگشت خورشيد و ردّ شمس محقق شده است ..
معجزه ردّ شمس دو بار براي امام علي ـ عليه السلام ـ رخ داد که يک بار در زمان حيات رسول خداـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و بار ديگر در زمان خلافت خود آن حضرت بود و حکایت ردّ شمس دوّم به اين صورت بود که آن حضرت در راه عبور از بابل در عراق همراه با عده اي از اصحاب خود نماز عصر را به جماعت خواندند امّا عده اي از همراهان آن حضرت به دليل عبور دادن اسب ها و چهارپايان و وسايل خود از فرات نتوانستند به درک فضيلت نماز جماعت عصر با آن حضرت نائل گردند و درباره اين موضوع صحبت مي کردند که از اين فيض محروم شدند. حضرت پس از شنيدن صحبت آنان دعا کردند تا خورشيد بر گردد و همگي با آن حضرت نماز عصر خواندند و سپس خورشيد غروب کرد.[6]
نکته ديگر آن که غايب شدن خورشيد در افق دليل بر قضا شدن نماز آن حضرت نيست که حضرت گناهکار دانسته شود زيرا طبق رواياتي که در اين مورد نقل شده است «خورشيد نزديک بود غروب کند» و بنابراين نماز آن حضرت قضا نشده بود و پديده ي بر گرداندن خورشيد براي آن بود که حضرت به درک وقت فضيلت نماز عصر برسد.[7]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1- سیره صحیح پیامبر اسلام،ترجمه دکتر سپهری
2- فروغ ابدیت،آیه الله ،سبحانی.

پی نوشتها:
[1]. المعطلحات مرکز المعجم الفقهي، ص2471؛ الدکتور احمد فتح الله، معجم الفاظ فقه الجعفري، چاپ اول، 1995م، ص387 و 388؛ شيخ علي بن شيخ منصور المرهون، اعمال الحرمين، دارالهدي، چاپ دوم، 2001م، ص197.
[2]. عاملي، شيخ حرّ، وسايل الشيعه، قم، موسسه آل البيت، لاحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1414ق، ج14،ص 355.
[3]. شيخ مفيد، الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، بيروت، دارالمفيد، چاپ دوم، 1993م، ج1، ص345؛ مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، بيروت، داراحياء التراث العربي، چاپ سوم، 1983م،ج41، ص171.
[4]. کليني، کافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه، چاپ سوم، 1367ش، ج4، ص562.
[5]. متقي هندي، کنز العمال، بيروت، مؤسسه الرسالة، 1989م، ج12، ص349.
[6]. شييخ مفيد، الارشاد، ج1، ص345؛ مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، ج41، ص171.
[7]. سيد مرتضي، رسائل المرتضي، قم، دارالقرآن الکريم، چاپ اول، 1410ق ج4،ص 79.
منبع: اندیشه قم

ادامه مطلب


[ سه شنبه 19 آبان 1394  ] [ 3:45 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

چرا وجود پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ سايه نداشتند؟ آيا اين حقيقت دارد؟

 

پاسخ :
پيامبري و سفارت الهي مقام و منصبي است بس بزرگ و باعظمت که افراد زيادي چشم طمع بر آن دوخته و آرزوي رسيدن به چنين مقامي را گر چه از روي دروغ و حيله در مغز خود مي پرورانند، اين است که بايد مدعي اين مقام براي اثبات ادعاي خود شاهد و گواه روشني ارائه دهد، تا شيادان و مدعيان دروغگو نتوانند، از اين مقام سوء استفاده نموده، و در لباس مدعيان واقعي و راهنمايان حقيقي، خود نمايي کنند، اين شاهد و گواه نيز نمي تواند از اعمال عادي باشد که ديگران هم بتوانند نظير آن را بياورند و ادعاي دروغين شان را ثابت نموده و حق جلوه دهند.
بنابراين، بايد اين شاهد از اعمالي باشد که قوانين طبيعت را در هم شکند و بر خلاف مسير طبيعي جريان يابد و ديگران را از آوردن چنين شاهدي ناتوان سازد، اين گونه اعمال خارق العاده را که پشتوانه و شاهد پيامبري و نبوت است معجزه، انجام دادن آن را اعجاز مي نامند.
چون اعجاز، شکستن قوانين طبيعت و انتخاب مسيري بر خلاف مجراي عمومي عالم آفرينش است، نمي تواند بدون اذن و عنايت خاص پروردگار از کسي به وقوع بپيوندد، و تا قدرت و نيروي غيبي و خدايي در کار نباشد وقوع چنين عمل غير طبيعي از هيچ کسي امکان پذير نخواهد بود، پس اگر معجزه اي در دست کسي ظاهر شود، دليل بر صدق گفتار وي و کاشف از اذن حق است و اين يک حقيقت روشن و قانون کلّي و مسلّمي است که خردمندان در امور مهم بر آن تکيه مي کنند و شک و ترديدي به خود راه نمي دهند.[1]
پيامبر بزرگوار اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ که افضل و اکمل و خاتم پيامبران و سفيران الهي است، خداوند متعال گواهان زنده و معجزات فراواني را بر صدق گفتار و پشتوانه پيامبري و نبوت وي به مردم دوران آن حضرت نشان داده و به اين ترتيب رسالت آن يگانه روزگار را مورد تأييد قرار داده است به عنوان نمونه يکي از ويژگي هاي خارق العاده و نشانه هاي رسالت و نبوت آن حضرت اين بود که در آفتاب راه مي رفت و سايه او بر زمين نمي افتاد يعني سايه نداشته است، اين ويژگي خارق العاده يکي از معجزات جسماني آن حضرت است که در کتب زير آمده است:
1. علي نمازي در مستدرک سفينة البحار، ج9، ص94، موسسه النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفه، 1419ق. 2. محمد باقر کجوري در الخصائص الفاطمية، ج2، ص224، انتشارات الشريف الرّضي، قم، 1380ش. 3. محمد بن يوسف زرندي حنفي در نظم درر السمطين، صفحه 43، از نسخه خطي کتابخانه امام امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ ، 1377ش. 4. سيد حسن لواساني، در نور الافهام في علم الکلام ج1، توضيح صفحه 353، موسسه نشر الاسلامي التابعة لجماعه المدرسين بقم، 1425ق. 5. محمد بن يوسف صالحي شامي در سبل الهدي و الرشاد، ج2، ص90، دارالکتب العلميه، بيروت، 1414ق. 6. علامه سيد محمد حسين طباطبائي در سنن النبي. ترجمه لطيف راشدي و سعيد مطوف راشدي، ص63، انتشارات همگرا، قم، 1382ش.
البته رسول مکرم اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ آيه و نشانه خدا بود، در وجود مبارک آن حضرت افزون بر اين که سايه نداشت معجزات فراوان ديگري نيز وجود داشت، که هر کدام شاهد گويا و گواه زنده بر رسالت وي است مثلا عرق مبارکش معطر بود، مگس بر او نمي نشست، در موقع خواب چشمش خواب بود ولي دلش بيدار، همان گونه که جلو را مي ديد پشت سرش را هم مي ديد. زمين فضولاتش را مي بلعيد.[2]
پيامبر بزرگوار اسلام با وجود اين که همه گونه معجزه و گواه صدق را ارائه داد (از جمله قرآن کريم که معجزه جاودانه آن حضرت و بهتر از معجزات انبياي سابق مي تواند انسان را به سوي حقيقت رهنمون ساخته و حجت را بر آنان تمام سازد). اما کوردلان لجوج از پذيرفتن رسالت وي سرباز زده و به کفر خود ادامه دادند، زيرا هر کسي را خدا گمراه کند او هادي و رهنماي ديگري نخواهد داشت.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ طيب، عبد الحسين، اطيب البيان في تفسير القرآن، ج2، انتشارات اسلام، تهران، 1378ش.
2ـ کجوري، محمد باقر، الخصائص الفاطميه، ج2.

پی نوشتها:
[1]. خوئي، سيد ابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، ترجمه نجمي و هاشم زاده هريسي، ص58.
[2]. طبرسي، فضل بن حسن، تفسير مجمع البيان، ترجمه مترجمان، تهران، انتشارات فراهاني، 1360ش، ج4، ص185.
منبع: اندیشه قم

ادامه مطلب


[ سه شنبه 19 آبان 1394  ] [ 3:44 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

آيا شق القمر با علوم و عقل سازگار است؟

 

پاسخ :
در پاسخ به سؤال بالا قسمت‌هايي از تفسير نمونه نقل مي‌شود:
شق القمر از نظر علوم روز
از سؤالات مهمي كه در اين زمينه مطرح است اين است كه وقوع انشقاق و شكاف در اجرام آسماني اصولا امكان دارد؟يا اينكه علم آنرا به كلي نفي مي‌كند ؟ پاسخ اين سؤال با توجه به مطالعات و اكتشافات دانشمندان فلكي چندان پيچيده نيست ، زيرا اكتشافات مي‌گويد : چنين چيزي نه تنها محال نيست ، بلكه بارها نمونه‌هاي آن مشاهده شده ، هر چند در هر كدام عوامل خاصي مؤثر بوده است . به تعبير ديگر : كرارا در دستگاه منظومه شمسي و ساير كرات آسماني انشقاقها و انفجارهائي روي داده است كه براي نمونه موارد زير را يادآور مي‌شويم

الف - پيدايش منظومه شمسي
- اين نظريه از سوي همه دانشمندان پذيرفته شده است كه تمام كرات منظومه شمسي در آغاز جزء خورشيد بود كه بعداً از آن جدا شده و هر يك در مدار خود به گردش درآمده‌است. منتها در باره عامل اين جدائي گفتگو است : لاپلاس معتقد است عامل اين جدائي نيروي گريز از مركز در منطقه استوائي خورشيد بوده ، به اين معني كه در آن هنگام كه خورشيد به صورت توده گاز سوزاني بود ( و هم اكنون نيز چنين است ) و به دور خود گردش مي‌كرد سرعت اين گردش در منطقه استوائي سبب شد كه قطعاتي از آن جدا گردد ، و در فضا پراكنده شود ، و به دور مركز اصلي يعني خورشيد به گردش درآيد .
ولي تحقيقات بعضي ديگر از دانشمندان بعد از لاپلاس منتهي به فرضيه ديگري شده كه عامل اين جدائي را وقوع جزر و مدهاي شديدي در سطح خورشيد بر اثر عبور يك ستاره عظيم از نزديكي آن مي‌شمرد . طرفداران اين فرضيه كه حركت وضعي خورشيد را در آن روزگار كافي براي توجيه جدائي قطعاتي از آن نمي‌دانند، دست به سوي اين فرضيه دراز كرده ، مي‌گويند : اين جزر و مد ، امواج عظيمي در سطح خورشيد به وجود آورد ، درست همانند سقوط قطعه سنگ عظيمي در يك اقيانوس ، و بر اثر آن قطعاتي از خورشيد يكي پس از ديگري به خارج پرتاب شد ، و به گرد كره مادر به گردش درآمد .
در هر حال عامل جدائي هر چه باشد مانع از اين نيست كه همه معتقدند پيدايش منظومه شمسي از طريق انشقاق و جدائيها صورت گرفته است .

ب - آستروئيدها
- استروئيدها قطعات سنگهاي عظيم آسماني هستند كه به دور منظومه شمسي در گردشند، و گاهي از آنها به كرات كوچك و شبه سيارات تعبير مي‌كنند، گاهي بزرگي آنها به گونه‌اي است كه قطر آن به 25 كيلومتر مي‌رسد، ولي غالبا از اين كوچكترند .دانشمندان عقيده دارند آستروئيدها بقاياي سياره عظيمي هستند كه در مداري ميان مدار مريخ و مدار مشتري در حركت بوده ، سپس بر اثر عوامل نامعلومي منفجر و شكافته شده‌است.
تاكنون بيش از پنج هزار آستروئيد كشف و مشاهده شده ، و عده زيادي از آنها كه بزرگتر هستند نامگذاري ، و حجم و مقدار و مدت حركت آنها به دور خورشيد محاسبه شده‌است ، بعضي از فضاشناسان براي آستروئيدها اهميت خاصي قائلند ، و معتقدند احيانا مي‌توان از آنها به عنوان پايگاهي براي مسافرت به نقاط دور دست فضا استفاده كرد ! اين نمونه ديگري از انشقاق در اجرام آسماني است.

ج – شهاب ها
شهاب‌ها سنگهاي بسيار كوچك آسماني هستند كه گاه از اندازه فندق تجاوز نمي‌كنند ، و به هر حال با سرعت شديدي در مدار خاصي بر گرد خورشيد در گردشند ، و گاه كه مسير آنها با مدار كره زمين تقاطع پيدا مي‌كند ، به سوي زمين جذب مي‌شوند اين سنگهاي كوچك بر اثر شدت برخورد با هوائي كه زمين را احاطه كرده ، به خاطر سرعت سرسام‌آوري كه دارند ، داغ و برافروخته و مشتعل مي‌شوند ، و ما به صورت يك خط نوراني زيبا در لابلاي جو زمين آنها را مشاهده مي‌كنيم ، و از آن به تير شهاب تعبير مي‌نمائيم
و گاه تصور مي‌كنيم كه ستاره دور دستي است كه سقوط مي‌كند ، در حالي كه شهاب كوچكي است كه در فاصله بسيار نزديكي آتش گرفته ، و سپس خاكستر مي‌شود مدار گردش شهاب‌ها با مدار زمين در دو نقطه تماس دارد ،
به همين دليل در مرداد ماه و آبان ماه كه دو نقطه تقاطع دو مدار است شهاب‌ها بيشتر ديده مي‌شوند . دانشمندان مي‌گويند : اينها بقاياي ستاره دنباله‌داري است كه بر اثر حوادث نامعلومي منفجر و از هم شكافته شده‌است .اين هم نمونه ديگري از انشقاق در كرات آسماني .
به هر حال مساله انفجار و انشقاق در كرات آسماني امري بي سابقه نيست ، و هرگز از نظر علم محال نمي‌باشد تا گفته شود اعجاز به محال تعلق نمي‌گيرد .اينها همه در مورد انشقاق است، ولي بازگشت آن به حال معمولي بر اثر نيروي جاذبه‌اي كه ميان دو قطعه وجود دارد كاملا امكان‌پذير است .گرچه در هيئت قديم كه بر محور عقيده بطلميوس و افلاك نه‌گانه پوست پيازي‌اش ، دور مي‌زد ، چنان اين افلاك بلورين به هم پيوسته بودند كه خرق و التيام آنها از نظر جمعي محال بود ، و لذا پيروان اين عقيده هم معراج جسماني را منكر بودند ، و هم شق القمر را ، چرا كه مستلزم شكافته شدن و سپس التيام در افلاك بود ، ولي امروز كه فرضيه هيئت بطلميوسي به دست افسانه‌ها و اسطوره‌هاي خيالي سپرده شده و اثري از آن افلاك نه‌گانه باقي نمانده ، زمينه‌اي براي اين سخنان باقي نيست شايد اين نكته نياز به يادآوري ندارد كه شق القمر تحت يك عامل طبيعي معمولي صورت نگرفت ، بلكه جنبه اعجاز داشت ، ولي چون اعجاز به محالات تعلق نمي‌گيرد منظور در اينجا بيان امكان اين مطلب بود ( دقت كنيد ).
بنابر اين انشقاق قمر نه از حيث علمي و نه از حيث عقلي هيچ گونه استبعادي ندارد و هم عقل و هم نقل بر امکان وقوع آن حکم مي دهند و نمي‌توان ادعا کرد که عقل يا علم وقوع شق القمر را انکار مي‌کند چون چنين سخني خلاف عقل و علم خواهد بود.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير نمونه، مکارم شيرازي، ج23، ص 14.
2. تفسير الميزان، ذيل آيات انشقاق قمر.
منبع: اندیشه قم

ادامه مطلب


[ سه شنبه 19 آبان 1394  ] [ 3:44 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

آيا پيامبر اسلام - صلي الله عليه و سلم- غير از قرآن معجزه ديگري داشته است؟

 

پاسخ :
صفحات تاريخ شاهد صحنه‌هايي از مدعيان دروغگو و متنبيان غير صادق است، گروهي كه با هدف حكومت بر مردم از سادگي و كشش فطري بشر به سوي مبدأ و معاد و سوء استفاده نموده و با خدعه و تزوير خود را پيامبران الهي معرفي كرده‌اند. براي تشخيص پيامبران واقعي از مدعيان قلابي، راه‌ها ونشانه‌هايي وجود دارد، يكي از راه‌ها اين است كه مدّعي نبوت داراي معجزه باشد، يعني دست به كار خارق العاده‌اي بزند كه نوع بشر حتي نوابغ جهان، قدرت مبارزه با آن را نداشته باشند.
براي نخستين بار اين موضوع از جانب مسيحيان عنوان شده است، آنان به منظور پايين آوردن مقام و عظمت پيامبر اكرم - صلي الله عليه و سلم - مدعي شدند كه پيامبر اسلام معجزه‌اي جز قرآن نداشت و تنها با قرآن تحدي مي‌كرد، و هر موقع از او معجزه‌اي مي‌خواستند به كتاب خود اشاره مي‌نمود. با توجه به اين كه پيامبر اسلام - صلي الله عليه و سلم- خود را افضل پيامبران و خاتم آن‌ها معرفي كرده است، آيا لازمة افضل بودن او اين نيست كه بايد همان معجزات و يا كامل‌تر از آن‌ها را دارا باشد؟ زيرا صحيح نيست كه يك فرد خود را برتر از ديگران بداند، ولي در برخي از صفات كمال از آنها كمتر باشد.
معجزات پيامبر اكرم - صلي الله عليه و سلم- از ديدگاه قرآن:
1. شقّ القمر:
خداوند متعال در اين باره مي فرمايد:
«اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَروَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِر: قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت. و هر گاه نشانه و معجزه اي را ببينند روي گردانده، و مي گويند: اين سحري مستمر است»[1] مفسران اسلامي مانند: زمخشري در كتاب كشاف، طبرسي در مجمع البيان و فخر رازي در مفاتيح الغيب و در ذيل آيه 1 و 2 سورة قمر مي‌نويسد: مشركان قريش خدمت پيامبر رسيدند و از او درخواست كردند كه براي اثبات نبوت و رسالت خود ماه را دو نيم كند، حضرتش فرمود: اگر چنين كنم ايمان مي‌آوريد؟ همگي گفتند: آري! پيامبر از خدا درخواست كرد كه مورد درخواست آنان را عطا كند، آن‌گاه با انگشت خود اشاره كرد و ماه دو نيم شد و فرمود: شاهد باشيد.[2]
2- معراج: سير پيامبر گرامي در نيمة شب از مسجد الحرام تا مسجد الاقصي بدون وسايل امروزي سير اعجازي بود و از توانايي بشر بيرون بود. خود قرآن اين اعجاز را براي پيامبر ثابت مي‌نمايد[3] و از آن در سورة‌ نجم سرسختانه دفاع مي‌كند[4].
3. مباهله با اهل باطل: موضوع مباهله پيامبر با مسيحيان نجران مطلبي است كه قرآن در سوره آل‌عمران[5] متذكر شده است. نصاراي نجران كه آماده مباهله شدند وضع پيامبر و نحوة حضور او در ميدان مباهله، آنان را از ورود به مباهله منصرف ساخت نه تنها آنان حاضر نشدند بلكه تا پيامبر زنده بود كسي حاضر به مباهله نگرديد.
4. مشركان معجزات او را مي‌ديدند، اما سحر مي‌خواندند: برخي از آيات قرآن گواهي مي‌دهد كه مشركان و بت‌پرستان هر موقع از پيامبر آيه و معجزه‌اي مي‌ديدند، آن را جادو مي‌خواندند،[6] مفسران اسلامي آيه 14 و 15 سوره صافات را گواه بر آن مي‌گيرند كه پيامبر گرامي علاوه بر قرآن معجزة ديگري نيز داشته است.
5. پيامبر اكرم- صلي لله عليه و سلم- داراي بينات بود: آية 86 آل‌عمران حاكي از آن است كه پيامبر داراي بينات بود . مقصود از آن معجزات است: «و شهدوا ان الرسول حق و جائهم البينات». بينات معناي وسيعي دارد كه يكي از مصاديق آن همان معجزه‌ است و از آن جا كه از لفظ بينه در آيات زيادي خصوص معجزه ارائه شده است، بنابراين لفظ بينه شامل معجزات پيامبر اكرم نيز مي شود. براي نمونه به يكي از مواردي كه در آن از معجزه به «بينه» تعبير شده است، بسنده مي‌كنيم. آية 73 سورة اعراف كه مي‌فرمايد: « قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ...» حضرت صالح - عليه السلام- مي‌فرمايد: «براي شما از جانب خداوند معجزه‌اي آوردم كه همين شتر مادّه مي‌باشد.»
6. پيامبر اسلام از غيب خبر مي‌داد: قرآن مجيد يكي از معجزات حضرت مسيح را خبر دادن از غيب مي‌داند،[7] پيامبر گرامي به وسيلة وحي الهي از برخي حوادث غيبي خبر داده است و تعداد خبرهاي غيبي قرآن بيش از آن است كه در اين صفحات گرد آيد،[8] از باب نمونه به چند مورد اشاره مي‌شود: پيامبر به وسيله وحي از پيروزي روميان پس از شكست[9] و از مرگ ابولهب و همسر او ام‌جميل، برحالت كفر،[10] و هم ‌چنين از مرگ وليدبن‌مغيره بر حالت كفر و شرك،[11] و از شكست قريش در جنگ بدر، … خبر داده است.[12]
معجزات پيامبر اسلام در احاديث اسلامي:
احاديث اسلامي حاكي از آن است كه پيامبر اسلام- صلي الله عليه و سلم- علاوه بر قرآن داراي معجزاتي بوده است؛ دانشمندان اسلام كتاب‌هاي زيادي در اين باره نوشته‌اند، به عنوان مثال از كتاب «اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات» تاليف مرحوم حر عاملي، بيست‌هزار حديث پيرامون معجزات پيامبر اسلام و ساير پيشوايان با هفتاد هزار سند نقل شده است.[13] از ديگر كتاب‌هايي كه در اين زمينه نوشته شده است كتاب «الثاقب في المناقب» است كه در آن به معجزاتي مانند: خبر دادن از غيب، زنده نمودن مردگان، اطاعت درخت و سنگ از پيامبر، بارش باران با دعاي حضرت، سخن گفتن چهارپايان و جمادات، شفاي بيماران و[14] … اشاره شده است.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. ابونعيم اصفهاني، دلائل النبوه، (بيروت، دارالنفائس، چ 2، 1406 هـ ق).
2. قطب الدين راوندي، الخرائج، (قم، موسسه امام مهدي، 1409 هـ ق)، ص 21 ـ 170.
3. محمد باقر محمودي، كشف الرمس عن حديث رد الشمس، قم، موسسه معارف اسلامي، اول، 1419ه‍ ق.
4. علي عامل ينباطي؛ الصراط المستقيم الي مستحق التقديم، بي جا، المكتبه المرتضويه لاحياء الاثار الجعفريه، ج1، باب3، فصل5، ص55.

پی نوشتها:
[1]. قمر/1،2.
[2]. رك: طبرسي، فضل؛ مجمع البيان، بيروت، داراحياء اتراث العربي، 1379ه‍ ق، ج5، ص186.
ابن جرير طبري، محمد، جامع البيان، بيروت، دارالفكر، 1415ه‍ ق، ج27، ص112.
ابن جوزي، عبدالرحمن، زاد المسير في علم التفسير، بيروت، دارالفكر، اول، 1407ه‍ ق، ج7، ص242.
[3]. اسراء/1.
[4]. نجم/13ـ 18.
[5]. آل‌عمران/61.
[6]. صافات/14- 15.
[7]. آل‌عمران/49.
[8]. پيرامون خبرهاي غيبي قرآن، ر، ك، سبحاني، جعفر، مفاهيم القرآن، قم، موسسه سيدالشهدا العلميه، 1407 هـ ق، ج 3، ص 503 ـ 508.
[9]. روم/6-2.
[10]. مسد/5-1.
[11]. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتاب الاسلاميه، ج25، ص228.
[12]. همان، ج23، ص67، ذيل آيه 45 سوره قمر.
[13]. به نقل از جعفر سبحاني، پيشين، ص 201.
[14]. طوسي، ابوجعفر محمد بن علي بن حمزه، الثاقب في المناقب، بيروت، دارالزهرا، چاپ اول، 1411 هـ ق، ص 53 ـ 106.
منبع: اندیشه قم

ادامه مطلب


[ سه شنبه 19 آبان 1394  ] [ 3:43 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]