ابراهيم فرزندحضرت محمد(ص)ب چه طريق فوت كرد؟
پس از آنكه پيامبر اكرم(ص) با كنيزي به نام ماريه ازدواج كرد، خداى تعالى از اين كنيز فرزند پسرى به حضرت محمد(ص)عطا فرمود كه نامش را ابراهيم گذارد و ابراهيم تنها فرزندى بود كه خداى تعالى از غير خديجه به آن حضرت عطا كرده بود ولى تقديرات الهى در سال نهم، پس از آنكه هيجده ماه از عمر ابراهيم گذشت او را از پيغمبر باز گرفت و مرگش فرا رسيد، گفته شده وفات وي به علت مريضي بوده است اما جزئيات آن ذكر نشده است.
مرگ وى حضرت محمد (ص)را سخت داغدار كرد بدانسان كه در فقدان او گريست و اين چند جمله را كه امام صادق(ع)از آن حضرت روايت كرده است در مرگ او بر زبان آورد:
تدمع العين و يحزن القلب و لا نقول ما يسخط الرب، و انا بك يا ابراهيم لمحزونون) فروع كافى، ج 1، ص 55.)
[چشم گريان، و دل محزون و اندوهناك است ولى سخنى كه موجب خشم پروردگار گردد بر زبان جارى نخواهم ساخت، اما بدان اى ابراهيم كه ما در فقدان و مرگ تو اندوهناك و محزون هستيم. ]
و چون برخى به آن حضرت اعتراض كردند كه اى رسول خدا مگر تو ما را از گريه نهى نكردى؟فرمود: نه، من نگفتم در مرگ عزيزانتان گريه نكنيد، زيرا گريه نشانه ترحم و مهربانى است و كسى كه دلش به حال ديگران نسوزد و مهر و محبت نداشته باشد مورد رحمت الهى قرار نخواهد گرفت.
آنچه من گفتهام اين است كه در سوگ و فقدان عزيزان خود فرياد نزنيد و صورت خود را مخراشيد و گريبان چاك نزنيد و از سخنانى كه نشانه اعتراض و نارضايتى از داستخوددارى كنيد.( سيره حلبيه، ج 3، صص 347 و 348)
«و بدين ترتيب پاسخ افرادى را كه در طول قرنهاى بعدى نيز به گريه كنندگان در مصيبت اندوهبار فرزندان ديگر آن حضرت چون حضرت سيد الشهداء(ع)و ديگر شهداى واقعه طف و غيره اشكال گرفتهاند نيز بيان فرمود».
به هر ترتيب رسول خدا(ص)دستور داد تا ابراهيم را غسل داده حنوط و كفن كنند سپس جنازه او را برداشته به قبرستان بقيع آوردند و در جايى كه اكنون به نام«قبر ابراهيم»معروف است دفن كردند.
در تواريخ آمده است: در آن روز كه ابراهيم از دنيا رفتخورشيد گرفت و مردم مدينه گفتند: خورشيد به خاطر مرگ ابراهيم گرفته است!
رسول خدا(ص)براى رفع اين اشتباه و مبارزه با اين موهومات و خرافات به منبر رفت و مردم را مخاطب ساخته فرمود:
«ايها الناس ان الشمس و القمر آيتان من آيات الله يجريان بامره، مطيعان له، لا ينكسف لموت احد و لا لحياته، فاذا انكسفا او احدهما صلوا»
[اى مردم همانا خورشيد و ماه دو نشانه از نشانههاى قدرت حق تعالى هستند كه تحت اراده و فرمان او هستند و براى مرگ و حيات كسى نمىگيرند و هر زمان ديديد آن دو يا يكى از آنها گرفت نماز بگزاريد. ]
و بدين ترتيب اين موهوم و خرافه را از ذهن آنها بيرون برد - با اينكه در ظاهر اين سخن به نفع آن حضرت بود - و اگر يك مرد سياسى به معناى روز و دنيا طلبى بود مىتوانست از اين انديشه موهوم به نفع خود بهرهبردارى كند و آيندگان نيز هر گونه مىخواهند قضاوت كنند!چنانكه رفتار مردان سياستبه معناى روز و منطق آنها چنين است .
براى اطلاع بيشتر به كتابهاى بحار الانوار(ج 79، ص 103)و سيرة المصطفى(صص 482 به بعد)مراجعه نماييد .
ادامه مطلب
پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ چند زن و چند فرزند داشت؟
تعداد همسران پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ كه مورخين در آنها اتفاق نظر دارند و به عنوان همسران عقدى كه به خانه نبى مكرم آمدند و حضرت با آنها عروسى نمود 11 زن مى باشد كه فهرست اجمالى[1] آن عبارت است از:
1ـ حضرت خديجه بنت خويلد؛ 2ـ سوده بنت زمعة؛ 3ـ عائشه بنت ابى بكر؛ 4ـ حفصه بنت عمر؛ 5ـ زينب بنت خزيمه (ام المساكين)؛ 6ـ اُمّ سلمة (هند) بنت بنت أبى اُميّة؛ 7ـ زينب بنت حجش؛ 8 ـ اُمّ جيبه (رملة) بنت أبى سفيان؛ 9ـ جويرية بنت الحارث؛ 10ـ ميمونه بنت الحارث؛ 11ـ صفية بنت حىّ.
البته سعى شده است اين فهرست بر حسب و ترتيب ازدواج ثبت گردد. ضمناً علاوه بر اين همسران عقدى كه جزء زنان آزاد بوده اند، حضرت همسران ديگرى از كنيزكان داشته اند و نيز در تاريخ آمده است كه آن حضرت خواستگارى نسبت به برخى زنان ديگر نمودند و يا حتّى علاوه بر خواستگارى، عقد نيز نمودند لكن منتهى به عروسى و رابطه زناشويى نگرديد و يا اين كه بودند زنانى كه خودشان را به نبى مكرم اسلام ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ هبه كردند و فهرست اجمالي[2] آنها عبارت اند از: 1ـ عالية بنت ظبيان؛ 2ـ اسماء (اُميّة) بنت نعمان؛ 3ـ المستعيذه (يا اُميّة يا فاطمة يا مليكة يا بنت ضحاك، نام هاى متفاوتى كه از اين زن آمده است)؛ 4ـ الغّفارية؛ 5 ـ اُمّ شريك؛ 6ـ اسما بنت صلت؛ 7ـ ليلى بنت خطيم انصارى؛ 8ـ ماريه قبطية (از كنيزكان و مادر حضرت ابراهيم ابن محمد ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ ؛ 9ـ ريحانه بنت عمر (از كنيزكان)؛ 10ـ قرظيّة (از كنيزكان).
توضيح مختصر راجع به همسران يازده گانه:
1ـ حضرت خديجه دختر خويلد، قريشى و از خاندان بنى اسد و اولين همسر و اوّل مسلمان زن و مادر زهراى مرضيه و ديگر فرزندان رسول گرامى ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ (غير از جناب ابراهيم كه مادرش ماريه قبطيّة بود) و سيّده زنان بهشت است.[3]
2ـ سودة دختر زمعة قريشى و از خاندان بنى اسد، دومين همسر نبى گرامى و اولين زنى كه بعد از وفات حضرت خديجه به عقد و به همسرى نبى مكرم در آمد. و او تنها زنى است كه بعد از رحلت خديجه در سرزمين مكه به خانه پيامبر اكرم آمده بود، زيرا بقيه همسران در مدينه به خانه پيامبر آمده بودند.[4]
3ـ عايشه دختر ابى بكر خليفه اول و از خاندان تيمى ها، سومين همسر كه به خانه پيامبر آمد. اولين همسر ايشان در مدينه بعد از هجرت و جوان ترين و تنها دختر باكره اى كه پيامبر با او ازدواج نمودند.[5]
4ـ زينب دختر خُزيمة مشهور به ام المساكين، كه همسر قبلى او شهيد شده بود و او چهارمين همسر و دومين همسر در مدينه براى نبى مكرم مى باشند، ظاهراً در سال دوّم هجرى به عقد رسول ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ در آمد.[6]
5ـ حفصة دختر عمر خليفه دوّم از خاندان عدىّ، ايشان وقتى شوهرشان فوت كرد پدرش خليفه دوّم از خليفه اول و سوم تقاضاى ازدواج با حضور را نمود لكن آنها نپذيرفتند و لذا از روى ناراحتى خدمت نبى مكرم ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ رفت اينجا بود كه حضرت او را به همسرى انتخاب كرد.[7]
6ـ هند دختر أبى اُمية مشهور به اُم سلمه از قبيله مخزومى و از اندك زنان مهاجر به حبشه بود آنگاه به مكه برگشتند ولى وقتى مواجه با مهاجرت نبى مكرم ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ به مدينه شده بودند آنها نيز به مدينه هجرت نمودند تا اين كه همسر ايشان شهيد شدند، آنگاه در سال چهارم به عقد پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ در آمد.[8]
7ـ زينب دختر جحش از خاندان نوفل دختر عمه رسول اكرم ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ و شوهر اول او زيد بن حارثه پسر خوانده رسول گرامى بود بعد از طلاق و جدايى به همسرى پيامبر در آمد كه داستان آن در قرآن كريم نيز آمده است.[9]
8ـ اُمّ حبية (رملة) دختر ابوسفيان و خواهر معاويه و از خاندان بنى امية، او بر خلاف خانواده اش در همان مكه اسلام آورد و جزء زنان مهاجر به حبشه، قبل از هجرت پيامبر اكرم است، لكن شوهر ايشان در سال ششم هجرى در حبشه رحلت نمود در همين زمان پيامبر توسط پيكى از او خواستگارى و او را عقد نمود و در سال هفتم هجرى او به مدينه برگشت و به خانه پيامبر ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ آمد.[10]
9ـ جويرية دختر حارث از رؤساى يهود بنى مصطلق و همسر يك مرد يهود بود كه در جنگ مسلمين با بنى مصطلق شوهرش كشته و خود اسير شد و به كنيزى يكى از سپاهيان اسلام در آمد، ولى پيامبر بهاى او را پرداخت و آزادش نمود در ازاى ازدواج با او، و جويرية اين شرط را پذيرفت و به خانه پيامبر آمد.[11]
10ـ ميمونه دختر حارث هلالية در سال هفتم هجرى وقتى شوهرش فوت نمود، به خانه پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ و به عقد ايشان در آمدند.[12]
11ـ آخرين همسر نبى مكرم يك دختر يهودى از قوم بنى نظير است كه قبل از اسارتش در جنگ مسلمين خواب پيامبر را ديده بود و شديداً ارادتمند به حضرت بود او صفيّة دختر حىّ از بزرگان بنى نظير بود البته ايشان نيز شوهر يهودى داشت كه در جنگ مسلمين كشته شده بود.[13]
امّا فرزندان پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ[14]
اگر چه در تعداد پسران آن حضرت اختلاف است ولى همگى اتفاق دارند كه غير از ابراهيم كه در مدينه از ناحيه ماريه قبطيه براى پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ به دنيا آمده همه فرزندان آن بزرگوار در مكه و تنها از ناحيه حضرت خديجه نصيب پيامبر اكرم گرديد و همگى آنها در زمان حيات پيامبر ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ از دنيا رفتند و فقط حضرت زهرا ـ عليها السلام ـ بعد از رحلت پيامبر ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ به شهادت رسيد و براى آن حضرت هيچ نوه اى باقى نمانده است جز از ناحيه حضرت زهرا ـ عليها السلام ـ. امّا نام فرزندان آن حضرت «1ـ رقيه؛ 2ـ زينب؛ 3ـ اُم كلثوم؛ 4ـ فاطمه ـ سلام الله عليه ـ ؛ 5ـ قاسم (كه اولين فرزند آن حضرت و كنيه اش از همين بابت ابوالقاسم است)؛ 6ـ عبدالله. لكن در اين كه آيا «طيب و طاهر» پسران سوم و چهارم حضرت بودند يا اسم هاى ديگر عبدالله مى باشند، اختلاف است» و آخرين فرزند ايشان «ابراهيم»[15] است كه در مدينه از ناحيه ماريه به دنيا آمد ولى در همان حيات پدر بزرگوار از دنيا رفت.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. ابن هشام، السيرة النبويّة، با تصحيح و تعليق چند نفر، قم، انتشارات ايران، 1363ش، ج4، ص293 تا 298؛ ابن أثير، عزالدين ابوالحسين على بن ابى الكرم الشيبانى، اسد الغابة فى معرفة الصحابة، بيروت، دارالحياء التراث العربى، ج1، ص32ـ33؛ ابن أثير، الكامل فى التاريخ، تحقيق مكتب التراث، بيروت، دارالاحياء التراث العربى، چاپ چهارم، 1414ق. ج1، ص655 تا 657؛ ابوعمر يوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبّر، الإستيعاب فى معرفة الأصحاب، تحقيق: محمد على البجاوى، قاهره، دار نهضة مصر للطبع و النشر، الفجالة، ج1، ص44ـ46؛ يعقوبى، تاريخ اليعقوبى، قم، مؤسسه و نشر فرهنگ اهل بيت(ع)، ج2، ص84ـ86؛ عسكرى، سيد مرتضى، نقش عايشه در تاريخ اسلام، مترجمين دارنيا، نجمى و هريسى، تهران، مجمع علمى اسلامى، چاپ چهارم، 1368، ج1، ص54ـ67.
[2]. همان.
[3]. طبرى، تاريخ طبرى، بيروت، دارالكتب العلميّة، الطبعة الثانية 1408ق، ج1، ص521ـ522؛ ابن اثير، اسد الغابة، همان، ج5، ص434ـ439؛ الاستيعاب، همان، ص16؛ الانوسى، ابى محمد على بن احمد بن سعيد بن خرم الاندسى، جمهرة أنساب العرب، قاهره، دارالمعارف، الطبعة الرابعة، ص16.
[4]. اسد الغابة، همان، (صفحات به ترتيب معرفى اشخاص با توجه به رديف متن) ج5، ص4ـ501 و 466 و 6ـ525 و 560 همراه ص9ـ588 و 5ـ463 و 4ـ573 و 2ـ419 و 1ـ550 و 1ـ490؛ و الاستيعاب، همان، (صفحات به ترتيب معرفى اشخاص با توجه به رديف متن) 1867 و 5ـ1881 و 1853 و 12ـ1811 و 1ـ1920 و 1843 همراه 1929 و 5ـ1804 و 18ـ1914و 3ـ1871.
[5]. همان.
[6]. همان.
[7]. همان.
[8]. همان.
[9]. همان.
[10]. همان.
[11]. همان.
[12]. همان.
[13]. همان.
[14]. تاريخ طبرى، همان، ج1، ص2ـ521؛ و جمبهرة النساب العرب، همان، ص16ـ15؛ الاستيعاب، همان، ج4، ص19ـ18؛ اسد الغابة، همان، ج5، ص6ـ435؛ الكامل فى التاريخ، همان، ج1، ص7ـ655؛ نقش عايشه در تاريخ اسلام، همان ج1، ص67ـ54.
[15]. تاريخ طبرى، همان، ج1، 2ـ521؛ تاريخ يعقوبى، همان، ج2، ص9ـ87.
ادامه مطلب
آيا حضرت خديجه(س) قبل از ازدواج با پيامبر همسران و فرزنداني داشته است؟
خديجه(س) دختر خويلد بن اسد بن عبدالعزّي بن قصي بن كلاب كه در مقايسه با سلسله انساب رسول خدا(ص) ميتوان اشتراك اين دو بزرگوار را در اجداد خود از قصي بن كلاب تا عدنان به وضوح يافت. حضرت خديجه(س)، پانزده سال پيش از عام الفيل متولد شده است. حكيم بن حزام در اين خصوص چنين گويد: «من سيزده سال پيش از حادثة فيل متولد شدم و خديجه دو سال پيش از من متولد شده بود.»[1] حضرت خديجه(س) به تأييد اكثر مورخان داراي القاب و كنيههاي مشهوري بودهاند كه از مهمترين و مشهورترين كنيهها القاب ايشان حتي در دوران جاهليت ميتوان به ام هند و طاهره اشاره كرد. اين لقب حاكي از منزلت و جايگاه ايشان در ميان مردم ميباشد. حضرت خديجه(س) قبل از ازدواج با پيامبر(ص) دوبار ازدواج كرده بود. ابتدا با عُتيَّق بن عائذ ازدواج كرد و براي او دختري به نام جارية به دنيا آورد.[2]
پس از وفات عُتيَّق، با ابوهالة بن زرارة بن نَبّاش بن عدي التميمي ازدواج كرد و صاحب دو پسر به نامهاي هند و عبدالله شد و به خاطر هند، كنيه امّ هند گرفت. هند همان كسي است كه براي امام حسن ـ عليه السّلام ـ شمايل رسول خدا(ص) را توصيف كرد و بسيار مورد علاقة رسول خدا(ص) بود و در جنگ جمل در ركاب حضرت علي ـ عليه السّلام ـ به شهادت رسيد.[3] جمعي از علماي بزرگ معتقدند كه ايشان قبل از حضرت رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ ازدواج نكرده بودند و فرزندان قبلي منتسب به ايشان را مربوط به خواهر حضرت خديجه ميدانند.[4] ازدواج پيامبر با خديجه يك ماه پس از سفر به شام انجام گرفت؛ يعني پنج سال بعد از فجار گفته شده است. خديجه در هنگام ازدواج چهل سال و پيامبرـ صلّي الله عليه و آله ـ بيست و پنج سال داشته است. البته براي حضرت خديجه سن بيست و هشت سال يا كمي بيشتر را هم ذكر كردهاند و از آنجا كه حضرت خديجه از پيامبرـ صلّي الله عليه و آله ـ صاحب چندين فرزند شده است، سن چهل سال زياد به نظر ميآيد. خديجه مدت بيست و پنج سال در خانة پيامبر زندگي نموده است و تا زماني كه او زنده بود پيامبر همسر ديگري انتخاب نكرد. خديجه در دهم ماه رمضان سال دهم بعثت در سن 65 سالگي تقريباًيك سال و نيم پس از بيرون آمدن بنيهاشم از شعب ابيطالب و به فاصله سه روز تا شش ماه بعد از وفات ابوطالب از دنيا رحلت فرمود.
پيامبر او را در حجون مكه در قبرستان ابوطالب كنار قبرهاي عبدالمطلب و عبدمناف دفن كرد و خود در قبرش فرود آمد. اندوه حضرت از رحلت آن تنها محب و مشفق او به نهايت انجاميد و آن سال را عام الحزن ناميد.[5]
معرفي منابع، جهت مطالعه بيشتر:
1ـ پيامبر و ياران، عالمي دامغاني.
2ـ تاريخ پيامبر اسلام، ابراهيم آيتي.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . الطبقات الكبري، ابن سعد، بيروت، ج 1، ص 132.
[2] . عسقلاني، ابن حجر، اصابه، بيروت، دارالصادر، ج 4، ص 281.
[3] . ابن اثير، اسد الغابه، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج 5، ص 72.
[4] . بحارالانوار، بيروت، الوفاء 1403 ق، ج 16، 18، 22.
[5] . مصدري، التنبيه والاشراف، تحقيق عبدالله اسماعي الصاوي، قاهره، ج 1، ص 200.
ادامه مطلب
پيامبر اكرم چگونه بين همسران عدالت را رعايت مي كرد؟
بنا به اعتقاد شيعه همة پيامبران به تأييد الهي معصومند يعني در تمام عمر (چه پيش از نبوت و چه بعد از نبوت) از خطا و اشتباه و گناه مصون و محفوظ ميباشند زيرا اگر مرتكب خطا يا گناهي شوند اعتماد لازم براي كسب مقام نبوت از آنها سلب ميشود. و خداوند هرگز مقام خطير رسالت را به آنها واگذار نميكند. انبياي الهي به خاطر لياقت ذاتي مستعد دريافت وحي هستند و مردم نيز آنها را به راستي و امانت ميشناسند.[1]
خداوند ميفرمايند: «ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب آسماني و ميزان (شناسايي حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا در ميان مردم قيام به عدالت كنند»[2] بزرگترين افتخار پيامبران اين بوده كه بندة مطيع و فرمانبردار خداوند باشند. و يكي از اهداف آن پيشوايان الهي، اقامه عدل و قسط در جامعه بشري بوده مجري عدل خودش بايد عادل باشد.
وقتي خداوند عدالت پيامبران خود را تاييد و از وظايف آنها اجراي عدالت مي شمارد قطعاً در تمام امور جزئي و كلي عادل مي باشند و خانواده نيز يكي از اجزاء زندگي انبيا بوده است.
عدالت و قسط در معناي عام آن، يكي از اساسيترين اركان نظام اسلامي مدينه بشمار ميرفت از زاويه نگرش پيامبر(ص) به ساختار هستي و نظام آفرينش پايههاي آسمان و زمين، بر عدالت بنا شده است. نظام اسلامي مدينه كه در رأس آن شخص پيامبر حضور داشتند، نه تنها رسالت سوق دادن انديشه و عمل مردم را به سوي عدالت و قسط داشته و شالوده مناسبات حقوقي و اقتصادي و اجتماعي را قسط و عدل قرار داده است. بلكه پيامبر(ص) ميكوشيد تا عدالت در رفتار كردار مردم نهادينه شود و در سورة نساء كه اشاره به جواز تعدد زوجات شده و اين جواز را براي هر مردي بدون قيد و شرط نگفته، بلكه داشتن تمكّن مالي براي پرداخت نفقه، و رعايت عدالت و مساوات ميان زنان را شرط جواز قرار داده است خداوند ميفرمايد: اگر نسبت به رعايت عدالت ترس داشتيد فقط يك زن بگيريد.[3] اولين مخاطب اين آيات پيامبر(ص) بود و مردم از او الگو گرفتند و توسط آن حضرت براي مردم بيان ميشد در كتب سيره و زندگاني پيامبر(ص) هست كه آن حضرت بنا به اجازة باريتعالي بر خلاف مسلمين ميتوانست بيش از چهار زن همزمان داشته باشد،طوري كه موقع رحلت 9زن داشتند. و لذا براي رعايت عدالت و ضايع نشدن حقوق هيچ كس حضرت به نوبت در منزل همسران ميرفتند. و حتي در غزوات و جنگها نيز همسران خويش را به نوبت همراه خود ميبردند. آن حضرت به حسن معاشرت با زنان توصيه و تأكيد ميكردند.[4] كه يكي از مظاهر حسن معاشرت رعايت عدالت و مساوات با همسران هست، پيامبر اكرم(ص) تجلي كامل عدالت است.
همانطور كه گفته شد پيامبر در تمام زمينهها عدالت را سرلوحة كار خويش قرار ميدادند طوري كه در جريان تقسيم غنايم جنگ حُنين پيامبر(ص) با استفاده از سياست (مؤلفة قلوبهم) كه در قرآن بدان امر اشاره شده، تعدادي از اسرا را آزاد نموده و مقداري هم از غنائم كه گفته شده از سهم خمس خويش بوده[5] به رؤساي قريش داده تا آنها را به اسلام نزديك كند كه در اين هنگام فردي بنام ذولخويصره تميمي حضور داشت گفت: تو (پيامبر) عدالت را بكار نبستي، پيامبر فرمودند: واي بر تو اگر من عدالت نكنم غير از من چه كسي خواهد بود كه از عدال و داد كند.[6] البته اين فرد همان كسي است كه در زمان حكومت امام علي(ع) به خوارج پيوست[7] پيامبر(ص) با اينكه زنان متعدد داشتند اما اين زنان در سنين مختلف بودند بعضي مثل عايشه خيلي جوان بودند و برخي هم سن و سال پيامبر(ص) بودند لذا پيامبر(ص) با هر يك به اقتضاي سنشان، رفتار مينمودند...[8] بايد اين نكته را هم يادآور شد كه يكي از ويژگيهاي پيامبر رعايت مساوات بين همسران در همه زمينهها بود. بطور مثال پيامبر مهرية هر يك از زنانش را چهار صد درهم قرار داد و فرقي بين آنها نگذاشت (غير از زناني كه بعد از اسير شدن همسر پيامبر(ص) شدند) كه در اين صورت مهريه لازم نبود. از نظر نفقه و هزينه زندگي نيز آنحضرت برابري را رعايت مي فرمود صبحگاهان بعد از نماز صبح به منزل تكتك همسران سر ميزد و از آنان احوالپرسي ميكردند. و هر شب بنوبت در اتاق يكي از آنان به سر ميبرد حتي در دوران بيماري كه منجر به رحلت آن حضرت شد رعايت سادات را مينمودند و در نهايت چون بيماري سخت شد طبق نقلي با اجازه ديگر همسران در منزل عايشه بستري شدند.[9] البته در قرآن كريم خداوند ميفرمايد: «نوبت هر كدام از زنها را كه ميخواهي به تأخير انداز و هر كدام را كه ميخواهي، پيش خود جاي ده، بر تو باكي نيست كه هر كدام را كه ترك كردهاي (دوباره) طلب كني. اين نزديكتر است براي اينكه چشمانشان روشن گردد و دلتنگ نشوند و همگي به آنچه دادهاي خشنود شوند.[10]» همانطور پيامبر در رعايت تعداد مستثني شدهاند در رعايت تقدم و تأخر در نوبت نيز خداوند اجازه فرمودند ولي با اين همه پيامبر براي اينكه الگوي ديگران باشند به طور كامل در تمام زمينهها عدالت را رعايت ميفرمودند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. الصحيح من سيرة النبي الاعظم، جعفر مرتضي عاملي
2. المعارف ابن قتيبه
3. سيرة، الحلبية علي بن برهان الدين حلبي.
4. سنن البني علامه طباطبائي.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. ميثم بحرافي، قواعد المرام في علم الكلام، قم، مكتبه آيت الله مرعضي نجفي، 1406، ص125
[2] . حديد/165.
[3] . نساء/3.
[4] . مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، ج2، ص254.
[5] . ابن سعد، طبقات، ج 3، ص 153.
[6] . جزري، ابن اثير، الكامل في التاريخ، ترجمه عباس خليلي، ناشر مؤسسه مطبوعاتي علمي، ج اول ص 326؛ سبحاني، جعفر، فروغ ابديت،ج2، ص364، مفيد، ارشاد، ج1، ص 145.
[7] . مفيد، الارشاد، قم، آل البيت، چاپ اول، 1413، ج1، ص149.
[8] . ابن هشام، سيرة النبوية، بيروت، انتشارات احياء التراث العربي، چاپ پنجم، ج3، ص310، ج4، ص292.
[9] . عابديني، احمد، شيوه همسرداري پيامبر(ص) به روش قرآن و سنت، نشر هستينما، 1381، صص 128-131، نقل از سيره ابن هشام، ج4، صص644ـ647.
[10] . احزاب/51.
ادامه مطلب
تاريخ زندگاني حضرت خديجه س
حضرت خديجه دختر خويله بن اسد بن عبدالعزّي بن قصي بن كلاب. نام مادر او فاطمه دختر زائدة بن اصم از زندگي او تا قبل از ازدواج با پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خبرهاي چنداني در دست نيست ولي همه اخبار حاكي از آن است كه وي زني ثروتمند و در عين حال شرافتمندي بود. و از اين رو او را طاهره ميخواندند.[1]
خديجه قبل از ازدواج با پيامبر ابتدا با عتيق بن عائذ عبدالله بن عمر مخزومي ازدواج نمود و از او صاحب پسري به نام هند شد. پس از مرگ عتيق با ابو هاله مالك بن نباش تميمي ازدواج كرد و از او نيز صاحب پسري به نام هند و دختري به نام هالة شد، برخي ازدواج با ابو هالة را مقدم بر ازدواج با عتيق ميدانند.[2]
حضرت خديجه قبل از ازدواج با پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ با توجه به ثروت فراواني كه داشت با دادن سرمايه تجاري بسياري از مردم در سود تجارت آنان شريك ميشد. در اين ميان با توجه به شهرت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در دوره جواني به امانتداري و صداقت، خديجه خود خواهان آن شد كه حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ با سرمايه او و به همراه غلامش ميسرة به تجارت شام برود، چون پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به همراه ميسرة به اين سفر رفت در حالي كه 25 سال بيشتر نداشت. در راه در نزديكي شام با راهبي نصراني برخورد نمود و او مژده نبوت حضرت را داد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در شام اموال كاروان خود را سريعتر از ديگران فروخت و با سود بيشتري به مكه بازگشت .
وقتي خديجه از امانت داري حضرت آگاهي افزوني يافت و از سوي ديگر از پيشگويي راهب نصراني با خبر شد.[3] خود از طريق عمويش عمر و بن اسد به خواستگاري حضرت فرستاد.[4] پس پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز با حمزه ـ پس از شنيدن پيغام خديجه (س) ـ به خواستگاري خديجه رفت و اين ازدواج صورت گرفت. البته بنابر نقلي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به نزد خويله پدر خديجه (س) رفت[5] و با جلب نظر او با خديجه ازدواج نمود. سن خديجه را در اين زمان 40 سال دانسته اند با شروع زندگي خديجه در كنار پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ زندگي او دچار تحوّل شد، زيرا از اين پس در كنار شوهري بود كه حتي در ميان مشركين نيز به پاكي و درستي معروف بود و همه به صداقت و حسن خلق او ايمان داشتند. پس خديجه از اين پس ثروت خود را در اختيار حضرت قرار داد تا آن حضرت آنها را در راه كمك به تهيدستان و مستمندان مصرف نمايد.
با بعثت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خديجه (س) به عنوان اولين ايمان آورنده حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ را در تمام مراحل رسالت ياري نمود.[6] ابن اثير به نقل از ابن اسحاق آورده است كه: خديجه نخستين مسلمان بود. پس خدا بدين امر بار اندوه رسولش را سبك كرد. وقتي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ با خديجه راز دل ميگفت، خديجه از اندوه او ميكاست و او را تصديق ميكرد و كار مردم را بر او آسان ميكرد.[7] ابن حجر آورده است كه از امتيازات خديجه آن بود كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را هميشه گرامي ميداشت و سخن او را قبل و بعد از بعثت تصديق ميكرد. خديجه چون احساس كرد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نسبت به زيد بن حارثة تمايل خاصي دارد او را به حضرت بخشيد.[8] نيز آمده است كه وقتي كفار مسلمين را در مكه مورد حصر و تحريم اقتصادي و اجتماعي قرار دارند و مسلمانان در محله شعب ابي طالب يا بني هاشم جمع شدند تا در كنار هم مشكلات اين تحريم را سپري نمايند، خديجه تمامي اموال خود را در طول سه سال بين مسلمين انفاق كرد.[9]
عفيف كندي ميگويد: در جاهليت به مكه آمدم و چون خواستم براي خانواده ام عطريات و لباس تهيه نمايم به نزد عباس بن عبدالمطلب رفتم به كعبه نگاه كردم كه ديدم جواني به طرف كعبه آمد و رو به كعبه ايستاد، پس نوجواني و زني به دنبال او آمدند و در كنار و پشت او ايستادند و چون او به ركوع و سجود رفت آنان نيز چنين كردند، چون از عباس در خصوص آنها پرسيدم، گفت: محمد، علي و خديجه هستند.[10]
هم چنين آمده است كه چون حضرت جبرئيل بر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نازل شد و وضو گرفتن و نماز خواندن را به حضرت آموخت. پيامبر نيز به خديجه آموخت. پس خديجه وضو گرفت و نماز خواند.[11]
تمام فرزندان پيامبر ـ غير از ابراهيم ـ از خديجه بودند.[12] براي خديجه 4 دختر به نامهاي رقيه، زينب، ام كلثوم و فاطمه و يك پسر به نام قاسم و بنابر نقلي دو پسر به نامهاي قاسم و عبدالله نام بردهاند.[13] برخي نيز سه پسر براي خديجه بر شمرده اند به نامهاي قاسم، طاهر و طيّب.
پس از آنكه محاصره مشركين عليه مسلمانان در اول سال دهم بعثت پايان يافت، خديجه (س) كه مشقات فراواني را متحمل شده بود در سن 65 سالگي مريض شد. پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در آخرين لحظات بر بستر خديجه حاضر شد و او را به همنشيني با مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم و كلثوم دختر موسي در بهشت بشارت داد.[14] سرانجام خديجه در رمضان سال دهم وفات نمود، چند روز پس از آن ابوطالب نيز رحلت كرد. چون خبر رحلت ابوطالب نيز به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ رسيد فرمود: دو مصيبت بر اين است در اين ايام وارد شده است و من نميدانم كه كدام يك از اين دو برايم سخت تر است.[15]
از رسول خدا نقل شده كه حضرت جبرئيل نزد من آمد و گفت كه از سوي پروردگار و از سوي من به خديجه سلام بده و او را به خانه اي از زبرجد در بهشت كه هيچ سر و صدا و رنجي در آن نيست بشارت بده.[16]
به همين خاطر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ : درباره مقام و شأن حضرت خديجه ميفرمايد: بهترين زنان عالم مريم، آسيه، خديجه و فاطمه است؛ خديجه افضل زنان بهشت است. [17] وقتي مردم كافر بودند خديجه به من ايمان آورد، وقتي مرا تكذيب ميكردند او مرا تصديق ميكرد، وقتي مرا محروم كردند او مالش را در اختيار من قرار داد. [18]
معرفي منابع، جهت مطالعه بيشتر:
1ـ خديجه، علي محمد علي ذُخَيّل، ترجمه دكتر فيروز حريرچي.
2ـ رياحين الشريعه، ذبيح الله محلاتي.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ابن اثير، اسدالغابة في معرفة الصامة، تهران، اسماعيليان، ج 5، ص 434. ابن حجر، الاصابة في تمييز الصحابة: ثمطيق عبدالموجود، بيروت: دارالكتب العملية، اول 1415 هجري، ج 8، ص 99.
[2] . ابن اثير، پيشين، ج 5، ص 434.
[3] . اسدالغابة، ج 5، ص 435، الاصابة، ج 8، ص 99.
[4] . اسدالغابه، ج 5. ص 435.
[5] . يعقوبي، تاريخ، نشر فرهنگ اهل بيت ـ عليه السّلام ـ، ج 2، ص 20 - 21.
[6] . الاصابه، 100 / 8، السدالغابة، 434 / 5.
[7] . السدالغابة، 437 / 5.
[8] . ابن حجر، 102 / 8.
[9] . يعقوبي، 31 / 2.
[10] . ابن حجر، 425 / 4.
[11] . يعقوبي، 23 / 2.
[12] . يعقوبي، 84 / 2، ابن حج، 100 / 8.
[13] . ابن حجر 100 / 8، يعقوبي، 20 / 2.
[14] . يعقوبي، 35/ 2.
[15] . ابن اثير، 439 / 5، يعقوبي 35 / 2.
[16] . ابن حجر، 102 / 8.
[17] . ابن اثير، 438 / 5.
[18] . ابن حجر، 103 / 8، ابن اثير، 438 / 5.
ادامه مطلب
در اسلام چند غزوه و چند سريه وجود دارد؟
منابع تاريخي، غزوه ها و سريه ها پيامبر را آورده اند در اصطلاح تاريخ اسلام، غزوه به جنگ هايي گفته مي شود كه پيامبر در آن شركت مي كرد. غزوات پيامبر را منابع تاريخي 26 عدد ذكر كرده اند. مسعودي در اين زمينه مي نويسد: غزوه هايي كه پيامبر اسلام خود به همراه سپاه بود 26 غزوه است و برخي آن را 27 غزوه نوشته اند. جهت اختلاف آن است كه دستة اوّل بازگشت رسول خدا را از خيبر به واي القُري با غزوه خيبر يكي دانسته اند. اما دسته دوم، غزوه خيبر و غزوة وادي القُري را دو غزوه شمرده اند. ليكن ابن اسحاق كه نامي از وادي القري بعد از خيبر نمي برد نيز غزوه هاي رسول خدا را 27 غزوه مي گويد و عُمرة القضا را جزء غزوات مي شمارد.[1]
اولين غزوه، غزوه اَبواء است كه در ماه صفر سال دوّم هجرت صورت گرفت و آخرين غزوه، غزوه تبوك كه در رجب سال نهم هجرت صورت گرفت. ابن اسحاق در سيره و طبرسي در اعلام الوري مي نويسد كار رسول خدا در غزوه هاي بدر، احد، خندق، قريظه، مصطلق، خيبر، فتح، حنين و طائف با دشمن به جنگ كشيده شد و در بقيه غزوه درگيري در كار نبود اما مسعودي به جاي مصطلق، تبوك را نوشته است. از مهمترين غزوات پيامبر مي توان به جنگ بدر، اُحد، خندق، فتح مكه، خيبر و حُنين اشاره كرد.[2]
امّا سَريّه: از سري به معني به شب راه پيمودن يا سري به معني نخبه لشكر كه به دسته اي از لشكر گفته مي شود كه به جنگ دشمن روانه مي شوند و از چهارصد نفر بيشتر نباشد و جمع آن سرايا است.
در اصطلاح تاريخ اسلام: آن سپاه اعزامي كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در آن سپاه حضور نداشته باشد را گويند كه در مقابل غزوه است. علت اعزام سريه ها غالباً سركوبي اشرار، دعوت طوايف به اسلام، پيشگيري از حوادث غيرمترقبه و عقيم نمودن توطئه هاي دشمنان و مسايلي از اين قبيل مي باشد و گاه هم به منظور جمع آوري صدقات و تعليم مسايل ديني هم بوده است.
بيشترين سريه هاي عصر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در سال ششم هجرت بود كه به همين جهت آن سال را سنةالاستئناس مي گويند. تعداد سريه هاي پيامبر را منابع اكثراً سي و شش عدد ذكر كرده اند اما منابعي ديگر مانند طبرسي در اعلام الوري چهل و هشت و در بعضي از منابع شصت و شش عدد ذكر شده است اما درست ترين قول سال سي و شش مي باشد.
از نخستين سريه هاي پيامبر سريه اي است به سركردگي حمزة بن عبدالمطلب كه به اتفاق سي تن از مهاجران در كنار دريا به سرزمين جهنيه با ابوجهل بن هشام به همراه صد و سي مشرك برخورد كرد كه اين سريه بدون جنگ و خونريزي پايان پذيرفت.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. معارف و معاريف، دشتي.
2. فرازهائي از تاريخ پيامبر اسلام، جعفر سبحاني.
3. تاريخ پيامبر اسلام، محمد ابراهيم آيتي.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ابن هشام، سيرة النبي، چاپ مصطفي البابي، 1355 هـ ، ج 4، ص 280-281. مسعودي، مروج الذهب، چاپ مطبعة السعاده، 1367 هـ ، ج2، ص7و288.
[2] . آيتي، تاريخ پيامبر اسلام، انتشارات دانشگاه تهران.
ادامه مطلب
دشمني ابولهب و همسرش نسبت به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله
دشمني ابولهب و همسرش تا آنجايي كه خداوند يك سوره از قرآن را نسبت به نكوهش و وعدة عذاب به آنها اختصاص داده، چون عموي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ريشسفيد بود نبوت پيامبر را از او سؤال ميكردند و ايشان صدق گفتار آن حضرت را تكذيب ميكرد. و همسرش نيز با ريختن خار و خاشاك به سر و صورت و راه آن حضرت، ايشان را مورد اذيت و آزار قرار ميداد و تا آنجائي كه با دلي آكنده از شقاوت و تيرگي و خصومت رهسپار دوزخ شدند.
پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ در طول دعوت به اسلام و يكتاپرستي و ترك بُتها همواره دچار موانع و كارشكني از طرف كفار و مشركين ميشد و در صف اوّل مخالفان «ابولهب»[1] عموي پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و همسرش «ام جميل»[2] كه خواهر ابوسفيان و عمة معاويه بود از سرسختترين و بدزبانترين دشمنان پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بودند، شخصي بنام «طارق محاربي» ميگويد: من در بازار «ذي المجاز» بودم[3] ناگهان جواني را ديدم كه صدا ميزند اي مردم! بگوييد: «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ؛ تا رستگار شويد» و مردي را پشت سر او ديدم كه سنگ به پشت پاي او ميزند به گونهاي كه خون از پاهايش جاري بود، و فرياد ميزد «اي مردم! اين دروغگو است، او را تصديق نكنيد»!من سؤال كردم اين جوان كيست؟ گفتند: «محمد» است كه گمان ميكند پيامبر ميباشد، و اين پيرمرد عمويش ابولهب است كه او را دروغگو ميداند[4] هر زمان گروهي از اعراب خارج مكه وارد آن شهر ميشدند به سراغ ابولهب ميرفتند، به خاطر خويشاوندي نسبت به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و سن و سال بالاي او، از وي درباره رسولالله تحقيق مينمودند، او ميگفت: محمّد مرد ساحري است، آنها نيز بي آنكه پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را ملاقات كنند باز ميگشتند، همچنين گروهي آمدند و گفتند: ما از مكه باز نميگرديم تا او را ببينيم، ابولهب گفت: ما پيوسته مشغول مداواي جنون او هستيم! مرگ بر او باد![5] همسرش نيز بوتههاي خار را بر دوش ميكشيد، و بر سر راه پيغمبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميريخت تا پاهاي مباركش آزرده شود. سورة تبت كه در مكه و اوايل دعوت آشكار پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نازل شده، تنها سورهاي از قرآن است كه در آن حملة شديدي با ذكر نسبت به يكي از دشمنان اسلام و پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در آن عصر شده است و محتواي آن نشان ميدهد كه او عداوت خاصي نسبت به پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ داشت و از هيچگونه كارشكني و بد زباني او و همسرش مضايقه نداشتند، ابولهب تنها كسي بود كه پيمان حمايت بني هاشم را از پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ امضاء نكرد. و در صف دشمنان او قرار گرفت، در پيمانهاي دشمنان شركت نمود. و از سويي او مرد ثروتمند مغروري بود و بر اموال و ثروت خود در كوششهاي ضد اسلاميش تكيه ميكرد. قرآن كريم با بيان نكوهش و لبة تيز حمله نسبت به ابولهب و همسرش و اهل دوزخ بودن هر دو را ميرساند و اين معنا به واقعيت پيوست، سرانجام هر دو بيايمان از دنيا رفتند. اين همه كينه و شقاوت و جهل را با خودشان به دوزخ حمل كردند. خداوند در قرآن كريم اينگونه از ابولهب و همسرش ياد ميكند: بريده باد هر دو دست ابولهب (و مرگ بر او باد) هرگز مال و ثروت او و آنچه را به دست آورد به حالش سودي نبخشيد. و به زودي وارد آتشي ميشود كه داراي شطة فروزان است. وهمچنين همسرش در حالي كه هيزم به دوش ميكشد، و در گردنش طنابي از ليف خرماست.[6]
در اين مورد ميتوانيد به فروغ ابديت نوشته آيتالله جعفر سبحاني رجوع كنيد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . نام او «عبدالعزي»(بندة بت عزي) بود ليكن ابولهب كنيهاش ميباشد.
[2] . گردنبند جواهرنشان پر قيمتي داشت، و سوگند ياد كرده بود كه آن را در راه دشمني پيغمبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ خرج كند به همين علت او را «ام جميل» ميناميدند.
[3] . ذي المجاز نزديك عرفات در فاصله كمي از مكه است.
[4] . مكارم شيرازي و همكاران، تفسير نمونه، جلد 27، ص 417، (دارالكتب الاسلاميه).
[5] . «تفسير الفرقان» جلد 30، صفحة 53.
[6] . قرآن كريم، سورة تبت.
ادامه مطلب
چرا به جنگ خندق، احزاب نيز گفته مي شود؟
با گسترش روزافزون اسلام، مشركين و بت پرستان احساس خطر كرده و براي مقابله با آن دست به هر اقدامي مي زدند و توطئه هاي مختلف آنها دربارة پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ عملي نمي شد و همواره به شكست مي انجاميد ولي همواره به آزار و اذيت پيامبر ادامه مي دادند.
تا اينكه پيامبر بعد از 13 سال از بعثت به يثرب كه بعداً مدينه ناميده شد، هجرت كردند و به تشكيل حكومت پرداخته و به تعداد مسلمين هم افزوده شد.
سرانجام دشمنان اسلام براي مقابله اسلام دست به اقدامات نظامي زدند كه اين اقدامات در ابتدا اكثراً از جانب قريش و مكيان صورت مي گرفت و چندين جنگ با مسلمين كردند كه در بيشتر آنها شكست مي خوردند و اين جنگها نيز هر كدام نام مخصوصي دارند و نام آنها را يا از آن محلي كه جنگ در آن واقع مي شد مي گرفتند يا بنام قبيله و قومي كه با آن جنگ مي كردند، يا نامهاي ديگر بودند.
در سال پنجم از هجرت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به مدينه، كفار و بت پرستان كه از گسترش روزافزون اسلام احساس خطر مي كردند و خود را در معرض نابودي مي ديدند، عليه اسلام و پيامبر فعاليت خود را بيشتر كردند و اين دفعه دشمنان اسلام فقط مشركان مكه نبود بلكه به تحريك يهوديان مدينه و اطراف آن، كه با پيامبر ميانة خوبي نداشتند، همگي جمع شدند و اتحادية نظامي نيرومندي را تشكيل دادند.[1] و از قبايل و طايفه هاي مختلف مردم عربستان در آن شركت كردند و هدفشان از بين بردن اسلام و به شهادت رساندن پيامبر و مسلمين بود. در تاريخ اسلام به اين جنگ، جنگ خندق يا جنگ احزاب مي گويند.[2]
جنگ خندق گفته مي شود چون در اين جنگ مسلمين به پيشنهاد سلمان فارسي و به دستور پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ دور مدينه را كه احتمال مي رفت دشمن از آن طرف حمله كند خندق كندند، تا دشمن نتواند به راحتي به داخل شهر نفوذ كند. لذا به خاطر اين خندق آنرا جنگ خندق گفتند.
اما چرا به اين جنگ، جنگ احزاب گفتند، اين هم همانطور كه گفته شد به خاطر حضور نيروهاي مختلف از قبيله ها و طايفه هاي گوناگون همراه قريش از مكه و قبيله هايي همچون بني نضير و بني قريضه كه از گسترش اسلام و نيرومند شدن آن مي ترسيدند لذا به همين خاطر هم به اين جنگ جنگ احزاب نيز گفته مي شود. احزاب يعني حزبها، گروهها و دسته ها.
چون قريش و مكيان و همچنين قبيله هاي ديگر چه يهودي و چه بت پرست به تنهائي توان مقابله و روياروئي با اسلام را نداشتند لذا نقشه كشيدند كه چگونه بايد جلوي گسترش اسلام را بگيرند و براي اين كار قريش با تحريك يهوديان كه نقشه اصلي اين جنگ توسط آنها و به دست حُيّي ابن اخطب و هم فكران يهودي او از قبيله بني نضير كشيده[3] شده بود با تلاشهاي زياد و جمع آوري نيرو به طرف مدينه حركت مي كنند و در بين راه هم با قبيله هايي همچون غطفان، بني ضرار، بني مُرّه، بني اشجع[4] و ديگر قبايل كه با مسلمانان دشمني داشتند متحد مي شوند و از نظر مالي و نيروهاي نظامي هم پيمان شدند.
ولي اين بار نيز نقشه آنها نقش بر آب شد چون پيامبر اسلام - صلي الله عليه و آله- از طريق جاسوسان و مأموران مخفي خود از نقشه آنها با خبر شده و مقابله به مثل كردند و در نهايت خندق را كندند و در اين جنگ نيز با استفاده از نظر سلمان فارسي و دلاوري حضرت علي ـ عليه السلام ـ و تدبير پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ دشمنان اسلام شكست خورده و با خواري تمام از مدينه برگشتند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. ناسخ التواريخ، محمدتقي لسان الملك (سپهر).
2. ينابيع المودة، شيخ سليمان بلخي قندوزي.
3. تاريخ يعقوبي، ابن واضح يعقوبي.
4. فروغ ابديت، جعفر سبحاني.
5. فرازهايي از زندگاين پيامبر اسلام، جعفر سبحاني.
6. تاريخ پيامبر اسلام(ص)، دكتر آيتي.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . پيشوائي، مهدي، زندگاني حضرت پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ ، چاپ دانشگاه آزاد اسلامي، چاپ دوم، 1378، ص 172، و قمي، عباس، منتهي الآمال، قم، انتشارات هجرت، چاپ هشتم،1373، ج1، ص139.
[2] . مفيد، ارشاد، قم، مؤسسه آل البيت، چاپ اول، 1413 هـ، ج 1، ص 96. و سبحاني، جعفر، فروغ ابديت، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ هشتم، 1372، ج 2، ص 125.
[3] . سبحاني «پيشين»، ص 123، واقدمي، مغازي، ج 2، ص 441.
[4] . همان، ص 124.
ادامه مطلب
مباهله پيامبرـ صلّي الله عليه و آله
مباهله در لغت بر وزن مفاعله از بهل به معني لعن؛ يكديگر را لعنت و نفرين كردن و آن چنين است كه چون اختلافي ميان دو نفر يا دو گروه روي دهد گرد هم آيند و گويند: «لعنة الله علي الظالم منّا»؛ لعنت خدا بر ستمكار از ميان ما دو نفر يا دو فرقه.[1] حادثة مباهله در تاريخ اسلام رويداد معروف و متواتري است كه به مناسبتهايي در كتابهاي تفسير، تاريخ و حديث به طور مشروح وارد شده است و خلاصه آن اين است كه:
پيامبر گرامي ـ صلّي الله عليه و آله ـ به موازات مكاتبه با سران جهان، نامهاي به اسقف نجران «ابوحارثه» نوشت و در آن نامه ساكنان نجران را به آيين اسلام دعوت كرد. وقتي نامه به دست ابوحارثه رسيد و با گروهي مذاكره كرد سرانجام شورا نظر داد كه هيئتي به عنوان هيئت نمايندگي نجران به مدينه بروند تا از نزديك با پيامبر تماس بگيرند. هيئت نمايندگي وارد مدينه شد و پس از بحثها و مذاكرههاي فراون پيامبر به فرمان الهي به آنان پيشنهاد مباهله داد. به اين صورت كه همگي در صحرا به دعا و نيايش بپردازند و هر كدام جبهة مخالف را به باد نفرين بگيرند و نابودي مخالف را بخواهد آنان پيشنهاد پيامبر را پذيرفتند ولي روز مباهله سران نجران با مشاهده وضع معنوي پيامبر كه فقط چهار نفر از عزيزترين افراد نزد خود را به ميدان مباهله آورده بود از انجام مباهله صرفنظر كرده و قرار شد كه مسيحيان نجران با پرداخت مختصري جزيه زير پرچم اسلام بر آئين خود بمانند. اين بود خلاصة حادثة نجران امّا بايد ديد اين حادثة تاريخي در چه سالي و چه ماهي و چه روزي رخ داده است؟
صورت صلحنامة پيامبر در كتابهاي متعددي وارد شده است.[2] نظر مشهور دانشمندان اين است كه روز بيست و پنجم از ماه ذي الحجه روز مباهله است و مرحوم شيخ طوسي روز بيست و چهارم از آن ماه را روز مباهله دانسته است.[3]
امّا سيره نويسان به اتفاق ميگويند: پيامبرـ صلّي الله عليه و آله ـ علي ـ عليه السّلام ـ را براي داوري و آموزش احكام به سرزمين يمن اعزام كرد و علي ـ عليه السّلام ـ مدتي در آنجا براي انجام وظايف اقامت گزيد وقتي آگاه شد كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي اداي مناسك حج رهسپار مكه شده است او نيز در رأس گروهي عازم مكه شد و به حضور پيامبر رسيد و هزار دست، پارچهاي كه از مردم نجران به عنوان جزيه دريافت كرده بود تحويل پيامبر داد.[4] اين بخش تاريخي ميرساند كه جريان مباهله و نگارش صلحنامه به طور قطع مربوط به سال دهم هجرت نبوده است، زيرا مردم نجران در آن صلحنامه تعهد كرده بودند كه در هر سال دو هزار دست لباس در اختيار پيامبر بگذارند يك هزار از آن در ماه رجب و بقيه در ماه صفر.
اگر قول مشهور را دربارة ماه و روز نگارش صلحنامه بپذيريم، در اين صورت امكان عقد صلحنامه در سال دهم وجود خواهد داشت. ولي بايد تاريخ نگارش آن را پيش از ماه رجب بازگردانيم. امّا در مورد روز مباهله با توجّه به حوادث تاريخي اتفاق آن در روز بيست و چهارم خالي از اشكال نيست، زيرا كه پيامبر در سال دهم در سرزمين غدير روز هجدهم همين ماه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را به امامت پس از خود نصب كرد. امّا با توجّه به مسافت بين مكه و مدينه و از طرف ديگر اتفاق روز مباهله در روز بيست و چهارم طي اين مسير طولاني در ظرف چند روز ممكن نيست، زيرا پيامبر گرامي ـ صلّي الله عليه و آله ـ اين فاصله را در مهاجرت خود از مكه به مدينه هر چند قريش در تعقيب ايشان بودند در ظرف نه روز طي كرد.[5] اين محاسبات ميرساند كه مراسم مباهله و نگارش صلحنامه هرگز در روزهاي بيست و يكم و يا بيست و چهارم و يا بيست و پنجم ماه ذي الحجه از سال دهم رخ نداده است. پس نظريّة مشهور را در اين باره نمي توان پذيرفت. «آيت الله سبحاني در جلد دوّم سيدالمرسلين مناقشهاي دارد گرچه در مناقشة ايشان نيز از اين غفلت شده كه در سال نهم اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ مأمور شد آيات اوايل سورة توبه را به مشركين در موسم حجشان ابلاغ كند كه ديگر تحريم شد و همان سال بر مبناي ذي الحجه در ذي القعده واقعي واقع شده بود، بنابراين آنگاه كه از حج برگشت تازه ذي الحجه اي نسيء مدينه بود و مباهله در 25 آن واقع شد و هيچ محذوري نيست.»
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فروغ ابديت، جعفر سبحاني.
2. سيره رسول خدا، رسول جغفريان.
3. منتهي الامال، شيخ عباس قمي.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . دشتي، سيد مصطفيحسين، معارف و معاريف، چاپ دانش قم. ج9، ص61، به قنل از مجمع البحرين.
[2] . يعقوبي، تاريخ يعقوبي، بيروت، ج 2، ص 65 و مفيد، ارشاد، قم، مؤسسة آل البيت، 1413.
[3] . طوسي، مصباح المتهجد، ص704.
[4] . ابن هاشم، سيره البني، ج 2، ص 602، و ارشاد مفيد، ص 89.
[5] . ابن هشام، سيره النبي، ج2، ص399.
ادامه مطلب
پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ قبل از بعثت
از يک سوي مي دانيم آيات قرآن مجيد و دستورات و تعاليم اسلام از سال چهلم عام الفيل يعني وقتي که پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به چهل سالگي رسيد بر آن حضرت نازل گرديد و از سوي ديگر در روايات شيعه و سني وارد گرديده پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ قبل از بعثت و نزول وحي در غار حراء مشغول اعتکاف مي شد. علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «و لقد کان يجاور في کل سنة بحراء فأراه و لايراه غيري[1] ـ (پيامبر پيش از بعثت) مدتي در هر سال در کوه حرا بسر مي برد در آن حال من او را مي ديدم ولي ديگري جز من او را نمي ديد» و نيز آن حضرت قبل از بعثت بارها دور خانه خدا طواف نموده و حج بجا مي آورد.[2] لذا به طور طبيعي اين سؤال در ذهن آدمي زنده مي شود که پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ پيش از بعثت اين عبادات را بر اساس چه آييني انجام مي داد و اساساً اصول و فروع اعتقادات آن حضرت چه بوده است.
الف) نظر برخي از علماي بزرگ دين:
اين مسئله در ميان علماي اسلامي يک مسئله اختلافي مي باشد بطوري که علامه در شرحش بر مختصر ابن حاجب نوشته است، غزالي و قاضي عبدالجبار از علماي اهل سنت در اين مسئله توقف نموده اند.[3] و نتوانسته اند نظر معيني را ابراز کنند شيخ طوسي نقل کرده است که برخي از علما قائل شده اند آن حضرت از شريعت پيامبران پيش از خود پيروي مي کرد[4] لکن برخي از علماي بزرگ و نامي شيعه همچون شيخ طوسي و ميرزاي قمي و علامه مجلسي معتقدند آن حضرت قبل از بعثت پيرو اديان پيامبران پيش از خود نبوده و در عين حال موحد بوده و به نظر شيخ طوسي و علامه مجلسي آن حضرت از مناسک و احکام خاصّي که از سوي خداوند متعال به وي الهام مي شده پيروي مي کرده است.
شيخ طوسي در عدة الاصول مي نويسد: «پيغمبر نه قبل از نبوت و نه بعد از آن پيرو دين پيغمبران پيش از خود نبوده، هر عملي که انجام مي داده مطابق شريعت خاص خود بوده است و علماي شيعه مي گويند قبل از بعثت امور خاصّي به آن حضرت وحي مي شد».[5]
ميرزاي قمي مي نويسد: «حق آن است که پيغمبر قبل از بعثت عمل به احکام شرع مي نمود ولي نه به دين پيغمبران پيش از خود، زيرا ما آن حضرت را از همه انبياء برتر مي دانيم، اگر او پيرو دين قبل از خود بود، مي بايد مفضول بر فاضل مقدم گردد، و آن هم از نظر عقلي درست نيست».[6]
و يا علامه مجلسي مي فرمايد: آنچه از اخبار معتبر و متعدد و فراوان برايم روشن گرديد اين است که آن حضرت قبل از بعثت از زماني که خداوند عقلش را در آغاز سنّش کامل نمود نبي بوده و مورد تأييد روح القدس بوده است. ملکي با او سخن مي گفت صدايي را مي شنيد و خواب مي ديد، سپس بعد از چهل سال (به مقام رسالت) رسيد و رسول شد بطوري که آن ملک با او به صورت روبرو و مستقيم سخن مي گفت و قرآن را بر او نازل کرد و به او دستور تبليغ داد، در حالي که پيامبر قبل از (بعثت) خدا را با انواع عبادات مي پرستيد، که آن عبادات گاه موافق آن چيزي بود که پس از بعثت به مردم تبليغ مي کرد و يا به گونه ديگري بود. حال يا موافق شريعت ابراهيم و يا پيامبران غير از ابراهيم از انبياء قبل از (پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ )، البته نه بدان صورت که وي تابع آنها و عامل به آيين و شريعت آنها باشد، بلکه بدين صورت که آنچه به پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ وحي مي شد مطابق برخي از شرايع سابق بود.[7]
ب) دلائل علامه مجلسي و برخي ديگر از محققان موافق او:
ادله علامه مجلسي و برخي ديگر از محققان موافق رأي ايشان به طور اجمال امور ذيل مي باشد که تقريباً با در نظر گرفتن مجموع آنها پاسخ پرسش فوق روشن خواهد شد.
1ـ اولين دليل اين مدعا سخن علي ـ عليه السلام ـ در خطبه قاصعه مي باشد، آن حضرت در آن خطبه مي فرمايد پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از بعد از دوران شيرخوارگي تحت مراقبت و تربيت فرشته اي از فرشتگان خداوند قرار داشت، عين عبارت حضرت چنين مي باشد: «و لقد قرن اللّه به صلي اللّه عليه و آله من لدن أن کان قطيماً أعظم ملک من ملائکته يسلک به طريق المکارم و محاسن اخلاق العالم ليله و نهاره[8] ـ از لحظه اي که پيغمبر را از شير گرفتند خدا بزرگترين فرشته از فرشتگان خود را قرين او نمود، تا اخلاق برجسته و صفات پسنديده را شب و روز به وي بياموزد».
اين سخن علي ـ عليه السلام ـ گواه روشني است بر اين که رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ قبل از بعثت به طور مستقيم تحت تربيت و هدايت ملکي از بزرگ ترين ملائکه خداوند متعال قرار داشته از اين رو مناسک و عباداتش را مي توان مطابق دستورات آن فرشته دانست.
2ـ أخبار بسيار زيادي داريم که پيامبران ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و ائمه(عليهم السلام) از آغاز حيات به وسيله روح القدس تأييد مي شده اند.[9]
3ـ از سوي ديگر در مورد حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ در قرآن وارد گرديده آن حضرت در گهواره لب به سخن گشوده و شهادت به نبوت خود و برخي از تعاليم دين خويش داده و فرمود: «إِنّي عبدُ اللهِ آتاني الکتابَ و جعلنِي نبيّاً وَ جعلنِي مبارکاً أَينما کنتُ و أوصانِي بالصلاةِ ما دُمْتُ حيّاً؛[10] من بنده خدا هستم، به من کتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است و هر جا که باشم مرا با برکت ساخته، و تا زنده ام به نماز و زکات سفارش کرده است».
همچنين در مورد حضرت يحيي ـ عليه السلام ـ داريم که خداوند متعال او را وارث حضرت ذکريا قرار داد، قرآن مي فرمايد: «يا يحيي خذالکتاب بقوّة و آتيناه الحکم صبيّاً؛[11] اي يحيي، کتاب (خدا) را به جد و جهد بگير، و از کودکي به او نبوت داديم».
اين ها نشان مي دهد اين دو پيامبر ـ عليهما السلام ـ در سنين کودکي به مقام نبوت رسيده بودند حال از آنجا که اخبار کثيري داريم که خداوند هيچ فضيلتي و کرامت و معجزه اي را به پيامبري نداده مگر آنکه آن را به پيامبر ما ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ داده است. به دست مي آيد، پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نيز قبل از بعثت، نبي بوده و مستقيماً از سوي خداوند متعال دستورات و احکام شرعي خود را دريافت مي کرده است، چگونه مي توان پذيرفت که حضرت عيسي در گهواره نبي باشد ولي پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تا چهل سالگي به مقام نبوت نرسيده باشد، البته بايد توجه داشت که به نظر برخي مقام نبوت غير از رسالت مي باشد، (نبي) کسي است که از جانب خدا يا روح القدس يا جبرئيل به او اخبار غيبي مي رسد ولي (رسول) آن است که از سوي خداوند مأموريت يافته اين اخبار غيبي را به مردم برساند و رسالتش را ايفا کند.[12] بنابراين اين امکان وجود دارد پيامبري قبل از نيل به مقام رسالت نبي باشد و به مقام نبوت نائل گرديده باشد.
4ـ روايات زيادي وجود دارد که نشان مي دهد پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ قبل از بعثت عباداتي همچون حج و طواف را بجا مي آورده و در غار حراء عبادت مي کرده است و هنگام غذا خوردن و موارد ديگر نام خدا را بر زبان جاري نموده و خداوند را حمد و ستايش مي کرده است، از دو حال خارج نيست؛ يا پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ اين عبادت ها و مناسک را طبق دستورات شريعت مخصوص خويش انجام مي داده که خداوند به آن حضرت وحي مي کرده و يا بر طبق ساير شرايع پيامبران قبل از خود.
اگر بگوئيم طبق شريعت خاص خود عمل مي کرده اين همان نظريه ما مي باشد و اگر بگوئيم طبق شريعت ديگري همچون آيين حضرت موسي و عيسي و ابراهيم ـ عليهم السلام ـ عمل مي کرده به محظور بر مي خوريم، چرا که شرايع سابق برخي چون شريعت حضرت موسي در عهد حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ منسوخ شده و شريعت حضرت عيسي و ابراهيم ـ عليهم السلام ـ نيز هر دو مورد تغيير و تحريف قرار گرفته بود به طوري که برخي از پيروان دين توحيدي حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ بت هايي را بر ارکان کعبه و صفا و مروه نصب نموده و مي گفتند ما نعبدهم الاّ ليقربونا الي اللّه زُلفي[13] ـ ما اين ها را براي تقرب بيشتر به خداوند مي پرستيم و به تلبيه ذکر (إلاشريک هو لک) را افزودند و شعار توحيدي (لبيک اللهم لبيک، لبيک لاشريک لک لبيک) را به شرک آلوده ساختند.[14] بنابراين هرگز نمي توان پذيرفت پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ دستورات عبادي خود را از کساني مي گرفت که خود به شرک و بت پرستي رو آورده و يا به تحريف دين خدا دست زده بوده اند.[15]
ج) نتيجه گيري
با توجه به دلائل چهارگانه فوق بايد گفت به نظر برخي از علماي شيعه پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ قبل از بعثت از هيچيک از شرايع آسماني پيامبران قبل از خود پيروي نمي کرد بلکه در اصول اعتقادي فردي موحد و يکتا پرست بوده و در فروع ديني از دستورات خداوند متعال که توسط ملکي از ملائکه به وي ابلاغ مي شده اطاعت مي کرده است.[16]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] ـ نهج البلاغه، تحقيق صبحي صالح، خ192.
[2] ـ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج8، ص88، باب الستجاب تکرار الحج و العمرة.
[3] ـ نقل از بحارالانوار، ج 18، ص 271، باب آخر في کيفيّة صدور الوحي ونزول جبرئيل.
[4] ـ العرة في اصول الفقه، شيخ طوسي، تحقيق. محمد رضا الانصاري، ج 2، ص 590 و 591.
[5] ـ العدة في اصول افقه، شيخ طوسي، تحقيق. محمد رضا الانصاري، ج 2، ص 590.
[6] ـ قوانين، ميرزاي قمي، نقل از (تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت)، علي دواني، ص 86.
[7] ـ بحارالانوار، ج 18، ص 277.
[8] ـ نهج البلاغه، خطبه قاصعه، 192.
[9] ـ نقل از بحارلانوار، ج 18، ص 278.
[10] ـ سوره مريم، آيات 30 و 31.
[11] ـ سوره مريم، آيه 12.
[12] ـ ر. ک: تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت، علي دواني، ص 83.
[13] ـ سوره زمر، آيه 39.
[14] ـ الملل و النحل، شهرستاني، ج 2، ص 247.
[15] ـ براي کسب اطلاع تفصيلي از دلايل چهارگانه فوق مي توانيد به بحارالانوار، ج 18، ص 277 تا 281 و العدة في اصول الفقه، ج 2، ص 590 تا 597 مراجعه کنيد.
[16] ـ منابعي ديگر براي مطالعه بيشتر:
ـ تاريخ اسلام (از آغاز تا هجرت)، علي دواني، ص 81 تا 89.
ـ فروغ ابديت، آية اللّه سبحاني، ص 209 تا 211.
ـ موسوعة التاريخ الاسلامي، محمد هادي يوسفي غروي، ج 1، ص 359 تا 375.
ادامه مطلب