تولد خورشید
صبح روز دوشنبه بود که خورشید از پشت کوه بالا آمد. خورشید آن روز خیلی خوشحال بود؛ وبا تابش نور؛ همه جا را گرم وروشن کرده بود. برکه ای درمیان دشت بود؛ او رو کرد به آسمان وبه خورشید گفت: چه شده این قدر خوشحالی.
خورشید گفت: نمی دانم حال خیلی خوبی دارم؛ احساس می کنم، امروز یک اتفّاق بزرگی خواهد افتاد.
برکه گفت: اتفاق بزرگی؟!! دراین موقع پرنده ای برای آب خوردن از برکه، برروی تخته سنگی نشست وشروع به آب خوردن کرد. برکه از او پرسید؟ ای پرنده تو از کجا می آیی ؟ گفت: من از سوی مکه می آیم؛ وعده ای زیادی با کاروان خود به سوی شما می آیند.
برکه گفت: به سوی ما؟! گفت: آری؛ پیامبر خدا- صلی الله علیه وآله و سلم- ؛ بعد از پایان مراسم حج به همه فرمود، از طرف خدا به او دستور داده شد، که به غدیر بروید و جانشین بعد از خودرا؛ که حضرت علی- علیه السلام- است به همه خبر دهید.برکه از او پرسید؟ حالا چند نفری هستند؟ پرنده گفت: صدوبیست هزار نفر. که بسیاری از اهل مکّه نیز همراه کاروان می آیند تا ببینند؛ پیامبر در غدیر چه کار مهمی دارد. دراین کاروان بزرگ امیرالمومنی، حضرت زهرا، وامام حسن وامام حسین- علیهم السلام- هم هستند.
برکه خیلی خوشحال شد واز خورشید پرسید: آیا تو چیزی می بینی؟
خورشید با تمام خوشحالی درآسمان می درخشید و می گفت: عده ای زیادی را می بینم: که برشتران واسبهای خود هستند وبه سوی ما می آیند. بعد از ساعتی کاروان به غدیر خم رسید. در کنار این برکه بزرگ پنج درخت کهنسال بود که با شاخ وبرگ خود؛ سایبانی برای مسافران درست کرده بودند. پیامبر به مردم دستوردادند؟ که در این غدیر خم پیاده شوند. چون قرار بود سه روز درآنجا بمانند. مردم خمیه زدند وتا ظهر استراحت کردند.
برکه تا آن روز این قدر جمعیت ندیده بود. دید چند نفری برای گرفتن وضو به سوی برکه می آیند؛ امّا ناگهان یکی از دور آنها را صدا زد و گفت: مقداد به سلمان و ابوذر وعماّر بگو بیایند که در سایه درخت جایگاهی برای پیامبر درست کنند. آنها بعد از گرفتن وضو زیر درختها را تمیز کردند و جای بلندی مثل منبر ساختند؛ سپس روی آنهارا پارچه ای انداختند تا نرم باشد. منبرراجایی درست کردند، که همه مردم آن را ببینند وصدای پیامبر- صلی الله وعلیه و آله و سلم- را بشنوند. برکه رو به خورشید کرد و گفت: من پیامبر را نمی بینم! عده ای زیاد در کنار من ایستاده اند.
خورشید با لبخندی که بر لب داشت؛ گفت: من پیامبر- صلی الله علیه وآله و سلم- را می بینم که از منبر بالا رفت ودر آخرین پله ایستاد. حضرت علی علیه السلام را صدا زد که بالای منبر بیاد. امّا او یک پله پایین تر از پیامبر ایستاد.
برکه گفت: من صدای آنان را می شنوم که- پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم- فرمود: خداوند می فرماید: ای پیامبر؛ بعد از خود حضرت- علی علیه السلام- را جانشین خود قرار ده تا رسالت تو کامل شود؛ تا او حرفهای خدا و آنچه حلال وحرام است را به مردم بگوید و آنها را به دستورات قرآن راهنمایی کند.
در آن موقع پیامبر خدا دست بر کمرعلی- علیه السلام- گذاردند و حضرت علی– علیه السلام- دو دست خود را به سوی آسمان بردند وپیامبر اورا به بالا بلند کردند و فرمودند: «من کنت ُ مولاه فهذا علی مولاه »
یعنی: هر کس که من مولا ی اویم این علی مولای اوست وهر کس من پیامبر او بوده ام. علی امام اوست هر کس علی را دوست بدارد من را دوست می دارد وهرکس بااودشمنی کند با من دشمنی کرده است.
اکنون اورا پایین آورد وبه مردم گفت: دین شما کامل شد و نعمت بر همه شما تمام گشت وخدا از شما راضی و خشنود شد. پیامبر خدا در حدود یک ساعت برای مردم خطبه خواند و امامان بعد از علی- علیه السلام- را تا امام دوازدهم؛ حضرت مهدی- علیه السلام- را برای مردم معرفی کردند. آنگاه پیامبر به مردم فرمودند: ای مرد آنچه درباره علی گفتم: بگویید؛ شنیدیم و اطاعت کردیم وعلی را به عنوان- امیرالمؤمنین- سلام کنید وتبریک بگویید که خداوند چنین مقامی را به علی بن ابی طالب داده است.
برکه ازخورشید پرسید؟ چرا عده ای از مردم پراکنده شدند.
خورشنید گفت: پیامبر- صلی الله علیه وآله و سلم- فرمودند: دوخیمه آماده کنید. در یکی از آنها خود او ودر خیمه دیگر حضرت علی- علیه السلام- نشست. مردم گروه؛ گروه ، وارد خیمه پیامبر- صلی الله علیه وآله و سلم- می شدند وبا او بیعت می کردند و می گفتند: آنچه را که شما درباره – علی علیه السلام - فرمودید. اطاعت می کنیم وبا او مخالفت ودشمنی نمی کنیم.
بعد از آن وارد خیمه علی می شدند ومی گفتند: «السلام علیک یا امیرالمؤمنین» با تو بیعت می کنیم واز دستورات تو اطاعت می کنیم. بعد از گرفتن بیعت از مردها؛ پیامبر- صلی الله علیه وآله و سلم- دستور داد، زنها به خیمه بیایند. بیشتر زنها نامحرم بودند ونمی توانستند با حضرت علی- علیه السلام- دست بدهند. برای همین تشتی آب در خیمه گذاشتند واز وسط آن پرده کشیدند؛ در یک طرف حضرت علی- علیه السلام- نشست ودست خود را در آب می گذاشت وطرف دیگر زنها دست خود را در آب می گذاشتند و می گفتند: ((السلام علیک یا امیرالمومنین )) ما با تو پیمان بستیم که تو جانشین پیامبر- صلی الله علیه وآله و سلم- هستی. چون عده مردم خیلی زیاد بودند، این مراسم سه روز طول کشید.
برکه به خورشید گفت: چرا عده ای دور از مردم نشسته اند؛ رفتار آنها با دیگران فرق می کند. خورشید گفت: آنان منافقانی هستند که به دروغ با پیامبر عهد بسته اند و آنها نقشه های شومی را برنامه ریزی می کنند که نه فقط خود به هدفشان برسند؛ بلکه بیشتر مسلمین را از راه صراط مستقیم دوازده جانشین بر حق پیامبر شان منحرف کنند.
برکه رو به خورشید کرد و گفت: چه شد، چرا عده ای دور پیامبرایستاده اند؟
او گفت: یک نفر به نام حارث با عده ای از یارانش نزدپیامبر- صلی الله علیه وآله و سلم-آمدند: حارث جلو آمد وبا بی ادبی گفت: آیا آنچه را که در مورد علی گفتی واورا جانشین و امام قرار دادی آیا از طرف خدا بود؟
پیامبر خدا فرمود: آری خداوند فرمان داد تا مقام اورابرایتان بگویم که او ولی و سرپرست شماست.
حارث با کمال بی ادبی گفت: خدایا! اگر سخنان پیامبر از جانب شماست عذابی بر من بفرست! تا سخن حارث تمام شد. خداوند سنگی از آسمان فرستاد وبر سر اوخورد و بر بدنش فرو رفت وبر زمین افتاد و کشته شد. وقتی مردم این واقعه را دیدند متوجه شدند این یک معجزه ای از طرف خدا بود تا مردم بار دیگر داستان اصحاب فیل را با چشم خود ببینند با دیدن این منظره پیامبر- صلی الله علیه وآله و سلم- به مردم فرمود: خوشا به حال کسی که ولایت علی ابن ابی طالب را قبول کند! وای به حال کسی که با او دشمنی کند. آنگاه پیامبر- صلی الله علیه وآله وسلم- رو کردند به مردم گفتند: آنچه را که شنیدید ودیدید حاضرین به غایبین و پدران به پسران بگویید؛
بعد از سه روز غدیر که به آن «ایام الولایه» می گویند، کاروانان به سوی شهرهای خود حرکت کردند واین خبر به سرعت درشهرها و کشورها پخش شد آری! روز به ولایت رسیدن علی- علیه السلام- خورشید اسلام متولدشد.
ادامه مطلب
داستان*توکل*
از رشته کوههای البرز سرازیر شدیم با جمعیتی انبوه در پوست خود نمی گنجیدم. آیا به آرزویم رسیدم؟ سالهای سال بود که منتظر این سفر بودم. هر شب و روز پدر و مادرم برایم از این سفر می گفتند. از اقیانوس بیکران، از آزادی، از دنیایی وصف نشدنی، از زندگی جاویدان، در ضمن از سختی راه و پُر پیچ و خم بودن راه هم می گفتند و از طولانی بودن راه. آنها مرا نصیحت می کردند. اگر می خواهی به این اقیانوس بیکران برسی باید مقاوم باشی باید مطیع باشی و صبور.
هیجان تمام وجودم را فراگرفته بود. روزها در پی هم می گذشت و من هر روز شتابم برای رسیدن بیشتر می شد. پیچ و خمهای زیاد راه، بعضی از همسفرانم را آزار می داد و با وجود افراد پیر مجبور بودیم آهسته تر حرکت کنیم جریان کند کاروان آزارم می داد.
نه اینطور نمی شد اگر به امید کاروان باشم و خود را اسیر اینها کنم هیچگاه به جایی نمی رسم. من جوان و شاداب هستم. چرا راهی دیگر در پیش نگیرم. در همین فکرها بودم که به منزلی رسیدیم، برای استراحت توقف کردیم.
از همانجا مسیرم را تغییر دادم. شروع به حرکت کردم، آه راحت شدم. حالا بدون دغدغه...
ادامه مطلب
مولاي عشق
ادامه مطلب
دوست من دوستدار علی علیه السلام !
سلام بر تو و آنکه دوست می داری!
می دانی که همه جا سخن از علی علیه السلام است. این روزها از نام مولایمان حیدر کراربر در و دیوار نوشته و گفتار بسیار می بینی.
آری.... نامی آشنا که از هر نامی با آن آشناتری؛ چندان که شاید به یاد آوردی که هنوزنمی توانستیم پدر و مادرمان را صدا بزنیم یا حتی اسم خود را درست تلفظ کنیم که این نام را شناختیم .
چه می دانم؟ .... شاید نام خودت هم علی باشد؛ نامی که پدر از سر عشق به مولا بر تو گذاشته و چه بسا که مادر- در لالایی هایی که برایت داشته- با زمزمه علی بذر محبتش را در دلت کاشته باشد.
یادت می آید که در همان خردسالی و نوپایی ، هرگاه بر زمین می خوردیم ، پدر یا مادر یا حتی پدربزرگ و مادربزرگمان – با هزاران شوق و عشقی که به آموختن نام او به کودکش داشتند- می گفتند یا علی؛ بگو : یا علی و بلند شو!
.... و ما چنین برخاسته و بلند شدیم و با یاد و عشق علی علیه السلام بالیدیم و بر همه می بالیدیم که: مولایمان علی است.
ادامه مطلب
شمشير حضرت علي(ع)
پاسخ: برخى به خطا تصور مىكنند كه «ذوالفقار»؛ يعنى، شمشيرى كه دو تيغه دارد و بر همين اساس، در نقاشىها و حتى فيلمها، آن را دو تيغه نشان مىدهند.
ذوالفقار يعنى چيزى كه داراى مهرهها و شيارها و حفرهها است. فقار جمع فَقره (مهرههاى كمر) و «فُقره» (شيارها و حفرهها) است. شمشير «مُفقَّر» يعنى، شمشيرى كه شيارهاى باريك و با عمقى اندك يا حفرههايى در وسط تيغه دارد. شيارها از وسط تيغه، به سمت بيرون كشيده شده است.
به شمير امام على(ع) ذوالفقار مىگفتند؛ چون روى تيغهى آن حفرههايى (گودىها) كوچك و زيبايى، جهت تزيين داشت.(لسان العرب، ج 10، ص 300؛ تاج العروس، ج 7، ص 356 - 357. مادهى فقر؛ ربيع الأبرار، زمخشرى، ج 3، ص 315)
همچنين گفتهاند روى تيغهى آن از كنار دسته تا نوك شيارى بلند و باريك داشت كه شيارهايى باريك از آن شيار بلند، به طرف نوك شمشير در دو طرف ايجاد شده بود (علل الشرايع، ج 1، ص 160؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 340)
بنابراين فقار؛ يعنى، بريدگىها، شيارها و گودىها و مهرههاى كمر و اين معنا، هيچ شباهتى به دو تيغه بودن ندارد.
تنها ابن شهر آشوب گفته است: و كان ذوالفقار ذا شعبتين ، ذوالفقار دو تيغه داشتكه به نظر مىآيد برداشت شخصى او، از معناى «ذوالفقار» است (ر.ك: مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 290)
در روايتى منسوب به امام صادق(ع) آمده است : «ذوالفقار بدين جهت اين نام گرفت كه در وسط تيغه در طول آن، شيارى بود كه آن را به مهرههاى كمر تشبيه كرده بودند» (علل الشرايع، ج 1، ص 160؛ مناقب، ج 3، ص 340)
همچنين از آن حضرت نقل شده است: «بدان علّت به شمشير حضرت على(ع)، ذوالفقار مىگفتند كه آن را بر هر كس مىزد، در دنيا از زندگى و در آخرت از بهشت محروم مىشد»، (مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 339)
شيخ صدوق گويد: ذوالفقار شمشيرى بود كه پيامبر(ص) به امام على(ع) داد و بدين جهت اين نام گرفت كه در پشت آن مهرههايى چون مهرههاى كمر انسان بود، يا بدين جهت كه كمر كافران را قطع مىكرد.
بنابر منابع شيعه، «ذوالفقار»، بعد از پيامبر(ص) به امام(ع) رسيد و از آن حضرت به امام حسن(ع) و سپس به حسين(ع) تا آخر امامان و اكنون ذوالفقار نزد حضرت مهدى(عج) است. شيعيان، امام را به چند نشانه مىشناختند كه از آن جمله ذوالفقار بود. آن را نزد هر كس مىيافتند كه با نشانههاى ديگر همراه بود، او را به امامت مىپذيرفتند. از امام صادق و امام رضا(ع) رواياتى نقل است كه سلاح (ذوالفقار وزره)، از جمله شناسههاى امامت است و در زمان ايشان نزد آنان بود؛ (من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 418 419؛ خصال صدوق، جزء 2، ص 8 527؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج1، ص 312؛ الثاقب فى المناقب، ص 416 420؛ احمد بن محمد بن حنبل، كتاب العلل و معرفة الرجال، ص 73 74) و...)
ادامه مطلب
چرا به حضرت علی(ع)، امیر المونین می گویند؟
پاسخ: امير در زبان عربي به معني فرمانده، سلطان و رهبر است. بعد از اسلام، كساني را كه از سوي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و خلفا به فرماندهي ماموريتهاي جنگي منصوب ميشدند امير ميناميدند. اما عنوان «اميرالمومنين» به معني خليفه و فرمانده كل قواي اسلام و پيشواي مومنان است.
به اعتقاد علماي شيعه، «اميرالمومنين» عنواني است كه خداي تعالي به علي بن ابي طالب داده و هيچ كس ديگر، چه قبل و چه بعد از او، برازنده اين لقب نيست. در حديثي آمده است كه پيامبر به اصحاب خود فرمود:«هنگام سلام به علي، او را اميرالمومنين خطاب كنيد.» و در حديث ديگري آمده است كه:« خدا علي عليه السلام را اميرالمومنين ناميده است».
از حضرت صادق عليه السلام سئوال شد:«آيا به حضرت قائم ، لقب « اميرالمومنين » خطاب ميشود؟» فرمود:«نه، اين عنوان مخصوص علي عليه السلام است؛ هيچكس، نه قبل از او و نه پس از او، سزاوار نيست به اين نام ناميده شود، و هر كس چنين ادعايي كند كافر است». از اهل سنت نيز درباره اعطاي لقب اميرالمومنين به امام علي روايات بسياري در دست است؛ از جمله: ابونعيم اصفهاني در حيله الاولياء از انس بن مالك روايت كرده است كه رسول خدا درباره علي عليه السلام فرمود:«او اميرالمومنين و پيشواي نيكوكاران و فرمانده سواران مجاهد و خاتم اوصياء است». نيز از ابن مردويه اصفهاني، از دانشمندان اهل سنت، نقل شده است كه: جبرئيل در محضر رسول خدا علي عليه السلام را اميرالمومنين خواند.
اما در مورد اينكه چرا ايشان را اميرالمومنات نمي خوانند بايد گفت: اين مسئله به ادبيات و آداب سخن گفتن مردم باز مي گردد. در غالب ملل دنيا رسم بر آن است كه القاب مردان را به صورت مذكر به كار مي برند و از به كار بردن الفاظ مونث پس از آن اجتناب مي ورزند. اين ويژگي گاه حتي به القاب زنان نيز سرايت داده مي شود. به عنوان نمونه يكي از القاب زنان پيامبر خدا واژه ام المومنين به معناي مادر مومنين مي باشد در حاليكه عبارت ام المومنات در مورد آنان اصلا به كار نرفته است.
ادامه مطلب
زكات دادن امام علي (ع) در حال نماز
پاسخ: سلام. با توجه به تحقيقات انجام شده به نظر ميرسد داستان «در آوردن تير از پاي اميرالمومنين علي» هيچگونه سنديت تاريخي موثقي نداشته باشد. اكنون توجه شما را به مطالب ذيل جلب مينمايم:
«فخر رازي» عالم معروف اهل سنت اولين شخصي است كه اشاره به اين داستان كرده است. وي در بين علماي جهان اسلام فردي زيرك ميباشد. خصيصه بارز وي كه به آن نيز شهرت بسيار يافته است: قدرت عجيب و خارق العاده وي در ايراد و اشكال وارد كردن به هر مسئلهاي است كه با آن روبرو ميشد. اين داستان نيز از وي معروف است كه نزد يكي از پادشاهان حضور يافت. شاه در كنار استخر پر از آبي نشسته بود. فخر رازي وارد شد. وي طبق معمول شروع به ايراد و اشكال بر مسائل پيرامونش كرد. از جمله با ادلهاي مستحكم و به ظاهر غير قابل انكار مدعي شد در استخر آبي وجود ندارد. حاضران همه ميديدند استخر پر از آب است اما نميتوانستند دليلي براي اثبات حرف خويش و رد حرف فخر رازي بياورند. شاه كه چنين ديد گفت فخر رازي را درون استخر بيندازند و هر چه فرياد كرد كسي به كمكش نرود تا بفهمد آب در استخر هست يا نه! و ديگر به امور واضح اشكال و ايراد وارد نكند.
اولين كسي كه به اين داستان اشاره كرده فخر رازي است. فخر رازي متوفاي اوايل قرن هفتم است. قبل از اين تاريخ يعني در طول هفت قرن اين مطلب در كتاب هيچ نويسندهاي ديده نشده است حتي شيعيان نيز چنين مطلبي را نقل نكردهاند.[1] با توجه به اين نكته اين سوال مطرح ميشود چگونه مطلبي با اين اهميت و جذابيت (بخصوص براي شيعيان) هفت قرن مسكوت و دور از چشم مانده و سر انجام نيز توسط اهل سنت ذكر ميشود؟ با ورق زدن تنها چند صفحه از كتاب تفسير فخر رازي ميتوان به پاسخ اين پرسش پي برد. وي ابتدا اين داستان را با آب و تاب فراوان نقل ميكند سپس در تفسيرش كه به آيه: انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه و هم راكعون[2] ميرسد اين اشكال را مطرح ميكند: اميرالمومنين علي (ع) كه به هنگام نماز آن قدر حضور قلب دارد (كه تير را از پايش در ميآورند و متوجه نميشود) چگونه اينجا متوجه گدا شد و انگشترش را به او داد؟
نتيجه سخن آنكه فخررازي در قرن هفتم سازنده اين داستان است آن هم براي اينكه بعد به صورتي ناجوان مردانه يكي از امتيازات انحصاري اميرالمومنين را زير سوال ببرد. امتيازي كه در طول هفت قرن يكي از دليلهاي شيعيان بر عليه اهل سنت بوده و اهل سنت نيز چارهاي جز اقرار به آن نداشتند.
--------------------------------------------------------------------------------
] . پس از اين تاريخ (يعني پس از گذشت هفت قرن) اين داستان به مرور در كتابهاي شيعيان راه يافت. غافل از آنكه هدف اصلي از ساخت آن چه بوده است . در ميان شيعيان اولين شخصي كه به اين داستان اشاره كرده (سپس سايرين نيز به نقل از وي اين داستان را نقل كرده اند) مرحوم ملا احمد نراقي در كتاب معراج ااسعاده ص 823 (قم، موسسه انتشارات هجرت، چاپ هشتم، 1381ش) ميباشد.
[2] . مائده: 55. همانا ولي و سرپرست شما، خداوند، پيامبرش و كساني هستند كه رد حال ركوع نمازشان صدقه ميدهند.
[3] . رساله توضيح المسائل، بخش: لباس نمازگزار.
[4] . رساله توضيح المسائل، بخش: مواردى كه لازم نيست بدن و لباس نمازگزار پاك باشد.
ادامه مطلب
دانلود مولودی عید غدیر خم - جواد مقدم
عید غدیر خم
شکر من از کرم اوست که ارزش دارد ( مدح خوانی )
ساقی به پیاله باده کم میرزی ( مدح خوانی )
اومدم تو میکده دل پیش دلبر باشه ( سرود )
علی کسیت علی قره العین است ( سرود )
باز حلقه زده اشک شوق امشب تو چشم زائرا ( شور )
مهمون خونه ی تو ام علی علی ( شور )
قلب من داره میزنه با تو،میخوام بگیرم آقا پر عبا تو ( شور )
ادامه مطلب
علی علی علی علی یا حیدر...
علی علی علی علی یا حیدر...
فدای دلبرم الحمدلله/سایشه رو سرم الحمدلله
مثه ملائکه منم میگم که/گدای حیدرم الحمدلله
این نوای تموم آسمونه/نور و قشنگی رنگین کمونه
هر کسی پا رکاب اهل بیته/به عشق مرتضی علی میخونه
ای آقا جلوه ی حق الیقینه/قرآن و عترت و تموم دینه
حرف ما تا روز ابد همینه/فقط علی امیرالمؤمنینه
علی ولیّه و علی امیره/عالَمی بر کرم او فقیره
تعجبی نداره از عنایت/مُرده با ذکر علی جون بگیره
یا علی جان منی که جون فداتم/کبوتر حرم ِ با صفاتم
با رفیقای خوبم از همینجا/زائر و مُحرم ِ ایوون طلاتم
یه دل مبتلا بده آقا جون/شور و حال ولا بده آقا جون
دل ما تنگ حرم حسینه/برات کربلا بده آقا جون
ادامه مطلب
دليل اينكه عيد بزرگ غدير رو ميگن عيد سادات هست چيه؟
پاسخ: پيش از پاسخ به سوال شما توجه به يك مطلب ضروري است و آن اينكه احترام و اكرام سادات از بني هاشم مطابق آيات و روايات معتبر اسلامي بر هر مسلماني واجب مي باشد.
با بررسي آيات قرآن تمامي پيامبران كه در زمينه اجر و مزد رسالت و زحمات در اين راه را سخن گفته اند اين تعبير را دارند كه ما از هيچ كس اجر و مزدي نمي طلبيم بلكه اجر ما تنها بر خداوند بزرگ است, (سوره ي شعراء, آيات : 109, 127, 145, 164 و 180 - سوره هود آيات 29 و 51 و ... ), ولي درباره ي پيامبر اكرم در قرآن آمده است : بگو از شما اجري نمي طلبيم مگر رعايت و محبت كردن شما نسبت به خويشان و اقربايم را. (سوره سبا, آيه 47). كه پيامبر اكرم بدستور خود خداوند اجر و مزد رسالتش را دوستي و احترام و محبت به خويشان و ذريه اش قرار داده است و از آنجايي كه براي پيامبر (ص) تنها از فرزندش فاطمه زهرا سلام الله عليها نسلي مانده است و سادات تنها از وي باقي مانده و تنها خويشان و اقرباي پيامبر آنان مي باشند لذا بايد آنان مورد احترام قرار دهيم.
با توجه به اين مطلب حال به جواب سوال شما پي خواهيم برد و آن اينكه روز عيد غدير خم روز منصوب شدن حضرت اميرالمومنين به جانشيني سرور عالميان حضرت محمد مصطفي(ص)مي باشد.خداوند در اين روز به وسيله تعيين امام علي (ع)به عنوان خليفه پيامبر خاتم دين خود را كامل كرد.و از آنجا كه اميرالمومنين سرسلسه تمام سادات ميباشندو تمام سادات فرزندان امام علي (ع)به حساب مي آيند،نصب امام علي(ع)را به عنوان خليفه،به سادات تبريك مي گويند و اين عيد را عيد سادات مي نامندبه عبارت ديگر سادات، جزو خانواده پيامبر و از نسل پاك او به شمار مي روند. همان گونه كه اهل بيت پيامبر جايگاه والايي نزد پروردگار دارند، مقام و شأن فرزندان آنان نيز در نگاه مردم با احترام و تكريم همراه است. بزرگداشت و احترام سادات از سوي مردم در همه زمان ها صورت مي گيرد، ولي اين امر در روز غدير كه زمان به ولايت و امامت رسيدن حضرت علي عليه السلام است، به فرهنگ خاصي در ميان مردم تبديل شده است. آنان با رفتن به خانه سادات و تبريك گفتن چنين روزي، احترام و اكرام خود را به ايشان آشكار مي سازند.
ادامه مطلب