تربيت و پرورش در دامان رسول خدا(ص)
ابوطالب پدر امام على(ع) در ميان قريش بسيار بزرگ و محترم بود، او در تربيت فرزندان خود دقت و تلاش زيادی نموده و از ابتدا آنها را با تقوى و با فضيلت تربيت میكرد و از كودكى فنون اسبسوارى و رزم و تيراندازى را به رسم عرب به آنها تعليم میداد.
پيغمبر اكرم(ص) در كودكى از داشتن پدر محروم شده بودند، ايشان در ابتدا تحت كفالت جد خود عبدالمطلب قرار گرفته بود و پس از فوت عبدالمطلب فرزندش ابوطالب، برادرزاده خود را در دامن پر عطوفت خود بزرگ نمود. همچنين فاطمه بنت اسد، مادر على(ع) و همسر ابوطالب نيز براى نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مانند مادرى مهربان دلسوزى كامل داشت بطوري كه در هنگام فوت فاطمه رسول اكرم صلى الله عليه و آله نيز مانند على عليه السلام بسيار متأثر و متألم بود و شخصا بر جنازه او نماز گزارد و پيراهن خود را بر وى پوشانيد.
چون نبى گرامى در خانه عموى خود ابوطالب بزرگ شد بپاس احترام و بمنظور تشكر و قدردانى از فداكاريهاى عموى خود در صدد بود كه بنحوى ازانحاء و بنا به وظيفه حقشناسى كمك و مساعدتى به عموى مهربان خود نموده باشد.
اتفاقا در آنموقع كه على عليه السلام وارد ششمين سال زندگانى خود شده بود قحطى عظيمى در مكه پديدار شد و چون ابوطالب مرد عيالمند بوده و اداره هزينه يك خانواده پر جمعيت در سال قحطى خالى از اشكال نبود لذا پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم؛ على عليه السلام را كه دوران شيرخوارگي و كودكى را گذرانيده و در سن شش سالگى بود جهت تكفل معاش از پدرش ابوطالب گرفته و بدين بهانه او را تحت تربيت و قيمومت خود قرار داد و بهمان ترتيب كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم در پناه عم خود ابوطالب و زوجه وى فاطمه زندگى ميكرد پيغمبر و زوجهاش خديجه(س) نيز براى على عليه السلام بمنزله پدر و مادر مهربانى بودند.
ابن صباغ در فصول المهمه و مرحوم مجلسى در بحار الانوار مىنويسند كه سالى در مكه قحطى شد و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بعم خود عباس بن عبد المطلب كه توانگر و مالدار بود فرمود كه برادرت ابوطالب عيالمند است و پريشان حال و قوم و خويش براى كمك و مساعدت از همه سزاوارتر است بيا بنزد او برويم و بارى از دوش او برداريم و هر يك از ما يكى از پسران او را براى تأمين معاشش بخانه خود ببريم و امور زندگى را بر ابوطالب سهل و آسان گردانيم،عباس گفت بلى بخدا اين فضل كريم و صله رحم است پس ابوطالب را ملاقات كردند و او را از تصميم خود آگاه ساختند ابوطالب گفت طالب و عقيل را (در روايت ديگر گفت عقيل را) براى من بگذاريد و هر چه ميخواهيد بكنيد،عباس جعفر را برد و حمزه طالب را و نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيز على عليه السلام را بهمراه خود برد.
نكتهاى كه تذكر آن در اينجا لازم است اينست كه على عليه السلام در ميان اولاد ابوطالب با سايرين قابل قياس نبوده است هنگاميكه پيغمبر صلى الله عليه و آله على عليه السلام را از نزد پدرش بخانه خود برد علاوه بر عنوان قرابت و موضوعتكفل،يك جاذبه قوى و شديدى بين آن دو برقرار بود كه گوئى ذرهاى بود بخورشيد پيوست و يا قطرهاى بود كه در دريا محو گرديد و به اين حسن انتخابى كه رسول گرامى بعمل آورده بود ميل وافر و كمال اشتياق را داشت زيرا.
على را قدر پيغمبر شناسد
بلى قدر گوهر زرگر شناسد
البته مربى و معلمى مانند پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم كه آيه علمه شديد القوی در شأن او نازل شده و خود در مكتب ربوبى (چنانكه فرمايد ادبنى ربى فاحسن تأديبى) تأديب و تربيت شده است شاگرد و متعلمى هم چون على لازم دارد.
على عليه السلام از كودكى سرگرم عواطف محمدى بوده و يك الفت و علاقه بى نظيرى به پيغمبر داشت كه رشته محكم آن به هيچوجه قابل گسيختن نبود.
على عليه السلام سايهوار دنبال پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم ميرفت و تحت تربيت و تأديب مستقيم آنحضرت قرار ميگرفت و در تمام شئون پيرو عقايد و عادات او بود بطوريكه در اندك مدتى تمام حركات و سكنات و اخلاق و عادات او را فرا گرفت.
دوره زندگانى آدمى به چند مرحله تقسيم ميشود و انسان در هر مرحله به اقتضاى سن خود اعمالى را انجام ميدهد،دوران طفوليت با اشتغال به اعمال و حركات خاصى ارتباط دارد ولى على عليه السلام بر خلاف عموم اطفال هرگز دنبال بازيهاى كودكانه نرفته و از چنين اعمالى احتراز ميجست بلكه از همان كودكى در فكر بود و رفتار و كردارش از ابتداى طفوليت نمايشگر يك تكامل معنوى و نمونه يك عظمت خدائى بود. على عليه السلام تا سن هشت سالگى تحت كفالت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و آنگاه به منزل پدرش مراجعت نمود ولى اين بازگشت او را از مصاحبت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم مانع نشد و بلكه يك صورت تشريفاتى ظاهرى داشت و اكثر اوقات على عليه السلام در خدمت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلمسپرى ميشد آنحضرت نيز مهربانيها و محبتهاى ابوطالب را كه در زواياى قلبش انباشته بود در دل على منعكس ميساخت و فضائل اخلاقى و ملكات نفسانى خود را سرمشق تربيت او قرار ميداد و بدين ترتيب دوران كودكى و ايام طفوليت على عليه السلام تا سن ده سالگى (بعثت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم) در پناه و حمايت آن حضرت برگزار گرديد و همين تعليم و تربيت مقدماتى موجب شد كه على عليه السلام پيش از همه دعوت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم را پذيرفت و تا پايان عمر آماده جانبازى و فداكارى در راه حق و حقيقت گرديد.
ادامه مطلب
هفت امتیازی که خداوند به محبان علی(ع) اعطا کرده است
هفت امتیازی که خداوند به محبان علی(ع) اعطا کرده است
پیامبر اکرم(ص): ای علی(ع) جبرئيل از جانب خداوند
عزّوجلّ به من خبر مىدهد كه به دوستدار و شيعه تو
هفت خصلت داده است
به گزارش قائم آنلاین، جابربن عبدالله انصاری میگوید:
روزی نزد رسول خدا صلی الله علیه و اله بودم، که پيامبر
صورتش را به سوی علی گردانید و فرمود: ای ابوالحسن!
آیا به تو مژدهای ندهم؟ عرض کرد آری ای پیامبر خدا.
پیامبر(ص) فرمود: اين جبرئيل است که از جانب خداوند
عزّ و جلّ به من خبر مىدهد كه به دوستدار و ،تو هفت
خصلت داده است: نرمى با او هنگام مردن، همدم داشتن
در تنهايى، نور در تاريكى، امنيّت هنگام ترس، برابرى
كفه ميزان اعمال، گذر از صراط و وارد شدن به بهشت
هشتاد سال پيش از ورود ديگر مردمان.
متن حدیث:
عَنْ جابربن عبدالله الانصاری قال کُنتُ ذاتَ یومٍ عندالنبی
صلى الله عليه و آله اذ اقبل بوجهه علی علیّبن ابیطالب
فقال الا ابشرک یا ابالحسن قال: بلی یا رسول الله
(صلی الله علیه و اله) قال هذا جَبرَئيلُ يُخبِرُني
عنِ اللّه ِ جَلَّ جلالُهُ أنّه قد أعطى مُحِبَّكَ و شِيعَتَكَ سَبعَ
خِصالٍ: الرِّفقَ عِندَ المَوتِ، و الاُنسَ عِندَالوَحشَةِ، و
النورَ عندَ الظُّلمَةِ، و الأمنَ عِندَالفَزَعِ، و القِسطَ
عِندَالمِيزانِ، و الجَوازَ عَلَى الصِّراطِ، و دُخولَ
الجَنَّةِ قَبلَ سائرِ الناسِ مِن الاُمَمِ بثَمانينَ عاما
منبع :
«بحار الأنوار، جلد4، صفحه9 - خصال، جلد 2، صفحه 402»
برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان (عج)...... صلوات
ادامه مطلب
بزرگترين فضيلت اميرالمومنين امام علي عليه السلام
روزی مأمون به حضرت رضا علیه السلام عرض کرد:« بزرگترین فضیلت علی بن ابیطالب که در قرآن آمده چیست؟»
امام فرمود:« آیه مباهله. خداوند در سوره آل عمران، آیه ی 61 میفرماید: هر کس با تو در مقام احتجاج و گفتگو برآمد، بعد از آنکه تو بر رسالت خود یقین داری، بگو بیایید فرزندان را بخوانیم و شما هم فرزندانتان را بخوانید، ما زنهایمان و شما زنهایتان و ما افرادی را که چون نفس و جانمان هستند و شما هم نفسهای خود را بخوانید. سپس مباهله کنیم و برای دروغگو لعنت خدا را بخواهیم.
وقتی این آیه نازل شد، رسول خدا صلی الله و آله و سلم، حسن و حسین را به عنوان فرزندان و فاطمه علیهاسلام را به عنوان زنان و نیز امیرالمؤمنین علی علیه السلام را به عنوان نفس خودش برای مباهله با نصاری به میعاد برد.
پس به حکم خدا امیرالمؤمنین علیه السلام نفس رسول خداست و چون هیچ یک از مردم، برتر از رسول خدا نیستند، ضروری است که هیچ یک از مردم از امیرالمؤمنین برتر نباشند؛ جز خود رسول الله. فضیلت امیرالمؤمنین بر تمام خلایق بعد از رسول خدا این است.»
مأمون گفت:« مگر در این آیه، فرزندان به لفظ جمع نیامده؟ ولی رسول خدا فقط دو فرزندش را برد؛ و مگر زنان به لفظ جمع نیامده؟ ولی رسول خدا فقط فاطمه علیهاسلام را برد. پس چرا نگوییم در این آیه مقصود از نفس رسول خدا، خود رسول الله باشد؛ که اگر این را بگوییم، دیگر فضلی برای علی بن ابیطالب نخواهد بود؟»
امام رضا علیه السلام فرمود:« نه؛ آنچه گفتی صحیح نیست. زیرا دعوت کننده، یعنی دعوت کننده ی کسی دیگر، نه خودش. همان طور که فرمان دهنده یعنی فرمان دهنده به دیگری.
در آیه مذکور خداوند می فرماید:« بگو بیایید بخوانیم؛ معلوم می شود رسول خدا که خواننده است شخص دیگری را می خواند. لذا باید نفس رسول خدا غیر از رسول خدا باشد تا خواندن صدق کند. و چون رسول خدا در هنگام مباهله هیچ مردی را جز علی بن ابیطالب نبردند، معلوم می شود منظور خداوند از نفس رسول خدا، کسی جز امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب نیست.
مأمون که با این جواب دندان شکن حضرت رضا علیه السلام روبرو شد، از جواب بازماند و گفت: « وقتی جواب آمد، سؤال از میان می رود.»
بحارالانوار، ج 49، ص 188، ح 20.
السلام عليكم يا اهل بيت النبوه
يا علي...
__________________
علی (عليه السلام) بهترین انسان ها است ، کسی که این امر را قبول نکند محققاً کافر شده است
ادامه مطلب
آيا امير مؤمنان عليه السلام از انبياء افضل است ؟
شايد شما خواننده محترم با ديدن اين عنوان كه علي عليه السلام از تمام پيامبران عليهم السلام غير از خاتم انبياء صلوات اللّه عليه برتر است تعجب كنيد و قبل از هر گونه تحقيق و مطالعه ما را متهم به غلوّ و خروج از محدوده شرع و عقل بدانيد، ولي توصيه مي كنيم كه قبل از هر نوع داوري با ما همراه شويد تا با استدلال و برهان پرده از راز قضيه كنار بزنيم ، آنگاه خود قضاوت خواهيد نمود كه دريافت و رسيدن به حقيقت چندان هم دشوار نيست بلكه با عبور از ديوارهاي ضخيم شك و بدبيني آسان نيز مي شود. چرا كه برتري علي بن ابوطالب عليه السلام در بين افراد بشر حقيقتي است غير قابل انكار، زيرا كتاب و سنت اين اعتقاد را تاييد و آن را اثبات مي كند، اگر چه دستهاي ناپاك از آغاز تا كنون همواره سعي در انكار فضائل و ويژگيهاي برتر اين مرد الهي را داشته و باتلاش در تحريف واقعيتهاي تاريخي ذهن بسياري از مسلمانان را به گمراهي كشانده اند، از اين روي بحث در اثبات برتري علي عليه السلام را در سه محور يعني كتاب و سنت و عقل دنبال مي كنيم: سيماي برتر علي عليه السلام در قرآنالف. آيه تطهيراولين آيه از بين دهها آيه قرآن كه به اعتراف محدثان و مفسران در بيان و توصيف و شرح برتري مقامات معنوي امير المؤمنين عليه السلام مي باشد اين آيه است : «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا» (جز اين نيست كه خداوند مي خواهد هرگونه پليدي را از شما خاندان ببرد وشما را به تمام معنا پاكيزه سازد ) . سوره احزاب: 33. در اين آيه كه معروف به آيه تطهير است علي و اولاد معصوم او عليهم السلام از همه پيامبران جز خاتم انبيا صلي الله عليه و آله و سلم برتر معرفي شده اند زيرا خداوند متعال با صراحت تمام پاكي و عصمت خاندان رسولش را اعلام فرموده است.... به ادامه مطلب بروید... |
ادامه مطلب
حضرت علی (ع) درباره تداوم امامت تا ظهور حضرت مهدی (عج) چه فرمودند؟
از مسائلی که امیرمؤمنان(ع) به آن توجه نموده ادامه و استمرار امامت است در طول زمان تا دوران ظهور مهدی موعود(عج) و این که هیچ زمانی خالی از حجّت و امامی نیست. این همان سخن و مطلب است که در منابع شیعه و سنی آمده است که خلفا و جانشینان پیامبر اکرم(ص) دوازده نفرند و همه از بنی هاشم(1) می باشند و به قول شیخ سلیمان قندوزی مقصود از دوازده خلیفه همان امامان دوازده گانه شیعه است، زیرا نمی توان احادیث را بر خلفای راشدین تطبیق کرد، چون تعداد آنان کمتر از دوازده است و نمی توان بر حاکمان اموی منطبق نمود چون بیش از دوازده نفر بودند، و غالب آنها عناصری ظالم و ستمگر بوده اند گذشته از این آنها از دودمان هاشم نبودند بلکه از تیره امیّه بوده اند، و همین طور به خلفای عباسی نمی توان تفسیر کرد چون تعداد آنها نیز بیش از دوازده نفر است و افزون بر آن پیوسته با نزدیکان پیامبر در جنگ و ستیز بوده اند، لذا راهی جز این نیست که بگوییم که همان امامان دوازده گانه شیعه مقصود است و لاغیر.(2)
کلام امیر مؤمنان در این زمینه چنین است:«اَلا اِنَّ مَثَل َآل مُحَمَدٍ(ص) کَمَثَلِ نُجُومِ السَّماءِ اِذاخَوی نَجمٌ طَلَع نَجمٌ فَکَاَنَّکم قَد تَکامَلَت مِنَ اللّهِ فیکُمُ الصنائِع وَ اَراکم ماکُنتُم تَامَلُون ؛بیدار باشید مثل آل محمد(ص) چونان ستارگان آسمان است اگر ستاره ای غروب کند، ستاره دیگری طلوع خواهد کرد(این امر تا ظهور امام زمان ادامه دارد و در دوران اوست که) گویا می بینم(در پرتو خاندان پیامبر) نعمت های خدا بر شما تمام شده و شما به آنچه آرزو دارید رسیده اید.»(3)
در جای دیگر صریحاً فرمود: «انّ الائمّة من قریشٍ غرسوا فی هذا البطن من هاشمٍ؛ لاتصلح علی سواهم، و لا تصلح الولاة من غیرهم ؛ همانا امامان (دوازده گانه) همه از قریش می باشند که (درخت) آنها را در خاندان بنی هاشم کاشته اند مقام ولایت و امامت در خور دیگران نیست و دیگر مدعیان (زمامداری) شایستگی آن را ندارند.»(4)
پینوشتها:
1. ر.ک: صحیح مسلم، ج 6، ص 3 ؛ سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج 6، صص 58 ـ 61.
2. شیخ سلیمان قندوزی، ینابیع المودة، چاپ استانبول سال 1301، ص 446، با تلخیص.
3. نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، خطبه 100، ص 186.
4. همان، خطبه 144، ص 264.
ادامه مطلب
آیا امام علی (ع) خبر از غیبت امام زمان (عج) دادهاند؟
پاسخ :
سالها قبل از تولد آن حضرت، امیر بیان خبر از غیبت یوسف زهرا می دهد و این خبر تلخ را برای همراهان و آیندگان بیان می کند که:
«اَلا وَ اِنَّ مَن اَدرَکَها مِنّا یَسری فِیها بسِرِاجٍ مُنیرٍ و یَحذُو فیها عَلی مِثالِ الصّالِحین لیَحلَّ فیها رِبقاً وَ یُعتِقَ فیها رقّا وَ یَصدَعُ شَعباً، وَ یَشعَبَ صَدعاً، فی سُترَةٍ عَنِ النّاسِ لایُبصِرُ القائِفُ اَثَرَهُ وَلَو تابَعَ نَظَرهُ(1)؛
بیدار باشید و براستی آن کس از ما(یعنی حضرت مهدی(ع)) که فتنه های آینده را دریابد، با چراغی روشنگر در آن گام می نهد، و برهمان روش صالحان (پیامبر اکرم(ص) و امامان گذشته) رفتار می کند تا گره ها را بگشاید، بردگان (و ملّت های اسیر) را آزاد سازد، و جمعیّت گمراه (و ستمگر را) پراکنده، و حق جریان پراکنده را جمع آوری کند (حضرت مهدی(ع) سالهای طولانی) در پنهانی از مردم به سر می برد آن چنان که اثر شناس اثر قدمش را نمی یابد گرچه در یافتن اثر (و نشانه ها) تلاش فراوان نماید.»
دلا دیدی که دلدارم سفر کرد
سفر کرد و مرا خونین چگر کرد
دلا دیدی که مهدی رفت و امت
غریبانه عجب خاکی به سر کرد
دلا دیدی پدر رفت و یتیمان
به هر کوهی ندای وا پدر کرد
و در بخش دیگر فرمود:
«فَهُوَ مُغتَرِبٌ اِذا اغتَرَبَ الاِسلامُ، وَ ضَرَبَ بِعسببِ ذَنبِهِ وَ الصَقَ الاَرضَ بِجِرانِهِ، بَقیّةٌ مِن بَقایا حُجّتِهِ، خَلیفَةٌ من خَلائِفِ اَنبِیائِهِ(2)؛
در آن هنگام اسلام غروب می کند و چونان شتری(در راه مانده) دم خود را به حرکت در آورده گردن به زمین می چسباند(3) او (حضرت مهدی) پنهان خواهد شد (و غیبت صغری و کبری آغاز خواهد شد) او باقیمانده حجّت های الهی و آخرین جانشین از جانشینان پیامبران است.»
نگاهم باز بر در ماند برگرد
خیالت باز در برماند بر گرد
تمام عمر چشم خسته ما
به یادت همچنان تر ماند برگرد(4)
راستی غیبت و هجران مهدی(عج) روزی است که یاد آن دل هر شیعه را رنجور می کند و بی اختیار اشک و آه فریاد می زند:
دلم آگاهی از جایت ندارد
نشان از رد پاهایت ندارد
در این دنیای ما، می دانم ای دوست
کسی تاب تماشایت ندارد
پینوشتها:
1. نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، خطبه 150، ص 274.
2. همان، خطبه 182، ص 348.
3. ضرب المثلی است برای شتر خسته، که دم خود را به حرکت می آورد، و گردن به زیر میچسباند که این حالت نشانه ضعف و درماندگی اوست.
4. غلامرضا کرمی گناوه.
ادامه مطلب
رابطه مرگ و آرزوها از نگاه امیرالمۆمنین (علیه السلام)!!

مرگ یکی از قوانین فراگیر و قطعی جهان هستی است که همه موجودات طعم آن را خواهند چشید و آن انتقال از دنیا به سرای جاودان آخرت است.
وقتی روح بدن را ترک می کند، دیگر بازگشت ندارد. همه انسان ها ناگزیر باید مسیر زندگی را طی کرده و مرگ را تجربه کنند؛ حال برخی چنان دل به دنیا بسته اند که گویا مرگ فقط برای دیگران است و آنها فرصت دارند سالیان سال زندگی کنند و به تمام خواسته ها و آرزوهایشان برسند.
این نوشتار رابطه مرگ و آرزوها را از نگاه مولا علی (علیه السلام) تبیین می کند.
رابطه مرگ و آرزوها از نگاه امیرالمۆمنین (علیه السلام)
قال علی (علیه السلام): «مَن جَرى فى عِنانِ اَمَلهِ عَشر باِجلِهِ»(1) هر كسى كه به دنبال امیال و آرزوى خود شتاب كند اجلش پیش از آرزویش به او خواهد رسید.
منظور امام (علیه السلام) از جرى فی عنان امله: آرزو هاى دراز است كه موجب كم توجّهى به خداوند و مطالب بلند و لغزیدن به طرف مرگ است.
پس امام عنان و افسار را به آرزو تعبیر كرده و آن را به سواركارى كه افسار اسبش رهاست تشبیه نموده است. و لغزش به طرف اجل را از این باب فرموده كه آن را به چیزى كه باعث لغزش انسان مىشود از قبیل سنگ یا چوب تشبیه كرده است، و تمام این امور مجازها و تشبیه هاى لطیف است. و قطعا كسى كه در اختیار آرزویش حركت مىكند، حركت او ناشی از نیروى شهوانى او است.
در این گفتار امام(علیه السلام) به کسانی که آرزوهای دراز دارند هشدار می دهد که به سبب این آرزوها از آنچه خدا از آنها خواسته غافل مىشوند و باید از خواب غفلت بیدار شوند و بفهمند كه آنچه از آنها خواسته شده، فرو رفتن در خواسته هایشان نیست به این كه در پى تقاضاى خود حركت كنند. چون آرزوها و تقاضاهاى آنها ناگزیر زوال پذیر و موجب لغزش به طرف مرگى است كه براى حیوان حتمى است. پس شایسته است كه در پى آرزویى باشند كه بر اساس قرآن و سنّت خاتم پیامبران مطلوب است. (2)
نیكوكاران و پارسایان كه به دنبال امیال و آرزوهاى دور و دراز خود نمىشتابند و به فكر عبادتند سعادت آخرت را می خواهند و مىدانند كه بر هر قدمشان مرگ نهفته است و همین امر سبب شود كه به یاد خدا بوده و كمتر به دنبال امیال دور و دراز خود بروند.
یا ایشان در جای دیگر می فرمایند: «عند حضور الآجال تظهر خیبة الآمال»(3) با فرا رسیدن مرگها، پوچى و زیان آرزوها نمایان مىشود.
«عند هجوم الآجال تفتضح الأمانىّ و الآمال».(4) با هجوم مرگها، امیدها و آرزوها رسوا مىگردند.
وقتی که انسان از نظر فکری، روحی، روانی و با پشتوانه ایمان و عمل صالح، خود را آماده سفر آخرت کند، ترس را هنگام مرگ به خود راه نمی دهد و در می یابد که در حقیقت با این سفر، به سوی نجات و رهایی از رنج ها، و روی آوردن به شادی ها انتقال پیدا خواهد کرد.
رابطه روزی و مرگ
«و قیل له علیه السلام: كیف الرّزق و الأجل. فقال علیه السلام: إنّ لك عند اللّه رزقا، و له عندك أجلا، فإذا وفاك ما لك عنده أخذ ما له عندك».(5)
به امام علی (علیه السلام) گفته شد: روزى و مرگ چگونه اند فرمود: براى تو نزد خدا روزى معینى است و براى خدا هم نزد تو مهلت معینى است، هرگاه آنچه مال توست به تو داد، آنچه از خود نزد تو دارد، مى گیرد.
قال علی(علیه السلام) : «إنّك لست بسابق أجلك، و لا مرزوق ما لیس لك» (6) به راستى كه از اجل و سرانجامت پیشى نخواهى گرفت و از آنچه روزى تو نیست بهره مند نخواهى شد.
اسباب تعجیل و تأخیر مرگ
امام علی(علیه السلام) یکی از اسباب تأخیر در مرگ را صله رحم می دانند؛ قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام) : «صلة الرّحم مثراة للمال و منسأة للأجل» (7) صله رحم، دارایى را فزونى بخشد و مرگ را به تأخیر اندازد.
البته بسیاری از مردم به سبب گناهان، مرگ خویش را پیش می اندازند؛ پیامبر (صلى الله علیه وآله) : «مَوْتُ الاْنْسانِ بِالذُّنوبِ اَكْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالاَجَلِ وَ حَیاتُهُ بِالبِرِّ اَكْثَرُ مِنْ حَیاتِهِ بِالْعُمُرِ؛»(8)
مرگ انسان ها در نتیجه گناهان، بیشتر از مرگ آنها در نتیجه فرا رسیدنِ اَجَل است و زنده ماندن انسان ها درنتیجه نیكى هایشان، بیشتر از زندگى كردنشان به خاطر باقى بودنِ عمر است.
از این گونه روایات استفاده می شود که اجل معلق انسان ها تا حد زیادی وابسته به اعمال خود آنهاست؛ لذا می توانند با شناسایی عوامل افزایش و کاهش عمر از طریق روایات اهل بیت (علیهم السلام)، زندگی خود را به گونه ای برنامه ریزی کنند که احتمال عمر طولانی را در مورد خود افزایش دهند.
ادامه مطلب
حُبِّ علی بن ابیطالب
سنن الترمذي عن امّ سلمة: «كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: لا يُحِبُّ عَلِيّا مُنافِقٌ، ولا يُبغِضُهُ مُؤمِنٌ.»
سنن الترمذى به نقل از امّ سلمه: پيامبر خدا مى فرمود: «هيچ منافقى، على را دوست نمى دارد و هيچ مؤمنى، على را دشمن نمى دارد».
منابع:
سنن الترمذي: ج 5 ص 635 ح 3717،
مسند ابن حنبل: ج 10 ص 176 ح 26569،
فضائل الصحابة لابن حنبل: ج 2 ص 623 ح 1066 عن عبد اللّه بن حنطب،
تاريخ دمشق: ج 42 ص 279 ح 8807 و ص 280 ح 8808،
البداية والنهاية: ج 7 ص 355 كلّها نحوه.
(به نقل از: دانش نامه امير المومنين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ، محمدى رى شهرى، محمد، - قم، چاپ: سوم، 1389 ش. حديث شماره: 6153)
ادامه مطلب
گفت پيغامبر علي را کاي علي ....
گفت پيغامبر علي را کاي علي |
شير حقي پهلوان پردلي |
ليک بر شيري مکن هم اعتماد |
اندر آ در سايهي نخل اميد |
اندر آ در سايهي آن عاقلي |
کش نداند برد از ره ناقلي |
ظل او اندر زمين چون کوه قاف |
روح او سيمرغ بس عاليطواف |
گر بگويم تا قيامت نعت او |
هيچ آن را مقطع و غايت مجو |
در بشر روپوش کردست آفتاب |
فهم کن والله اعلم بالصواب |
يا علي از جملهي طاعات راه |
بر گزين تو سايهي خاص اله |
هر کسي در طاعتي بگريختند |
خويشتن را مخلصي انگيختند |
تو برو در سايهي عاقل گريز |
تا رهي زان دشمن پنهانستيز |
از همه طاعات اينت بهترست |
سبق يابي بر هر آن سابق که هست |
چون گرفتت پير هين تسليم شو |
همچو موسي زير حکم خضر رو |
صبر کن بر کار خضري بي نفاق |
تا نگويد خضر رو هذا فراق |
گرچه کشتي بشکند تو دم مزن |
|
دست او را حق چو دست خويش خواند |
تا يد الله فوق ايديهم براند |
دست حق ميراندش زندهش کند |
زنده چه بود جان پايندهش کند |
هرکه تنها نادرا اين ره بريد |
هم به عون همت پيران رسيد |
دست پير از غايبان کوتاه نيست |
دست او جز قبضه الله نيست |
غايبان را چون چنين خلعت دهند |
حاضران از غايبان لا شک بهاند |
غايبان را چون نواله ميدهند |
پيش مهمان تا چه نعمتها نهند |
کو کسي کو پيش شه بندد کمر |
تا کسي کو هست بيرون سوي در |
چون گزيدي پير نازکدل مباش |
سست و ريزيده چو آب و گل مباش |
ور بهر زخمي تو پر کينه شوي |
پس کجا بيصيقل آيينه شوي |
مولوي |
ادامه مطلب
علی ای همای رحمت
علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را |
که به ماسوا فکندي همه سايهي هما را |
دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين |
به علي شناختم به خدا قسم خدا را |
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند |
چو علي گرفته باشد سر چشمهي بقا را |
مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ |
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را |
برو اي گداي مسکين در خانهي علي زن |
که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را |
بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من |
چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا |
بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب |
که علم کند به عالم شهداي کربلا را |
چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان |
چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را |
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت |
متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را |
بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت |
که ز کوي او غباري به من آر توتيا را |
به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت |
چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را |
چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان |
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را |
چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم |
که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را |
«همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي |
به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را» |
ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب |
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا |
شهريار |
ادامه مطلب