آیا امام صادق (ع) مؤسس مذهب شیعه است؟ و لقب رئیس مذهب برای آن حضرت صحیح است؟
پیدایش شیعه از زمان پیامبر اسلام (ص) بوده و انتخاب لقب رئیس مذهب برای امام صادق (ع) به این دلیل بوده که این امام بزرگوار به جهت آزادی عملی که بر اثر درگیری امویان و عباسیان به وجود آمد، توانست در حد وسیعی به توسعه فکری مذهب تشیع بپردازد و این معنا، نفی تلاش دیگر امامان نیست.
اصطلاح رئیس مذهب شیعه که اکثراً بر امام صادق (ع) اطلاق می شود، ناظر به فقه شیعی در برابر مذاهب اهل سنت است، و گرنه اساس تشیع و مکتب امامت از لحاظ معارف بنیادی، در عرض مذاهب فقهی نبوده و معارف اصلی اسلامی را شامل می شود که جز در مکتب اهل بیت (ع) (عموما) قابل وصول نیست.
بی گمان مقصود از تشیع، همان حقیقت راستین اسلام است که مؤسس آن پیامبر اسلام (ص) بوده، و امت را به متابعت از علی (ع) و اهل بیت(ع) رهنمون کرده، تا بتوانند از این در، بر شهر علم محمدی راه یابند .
در زمان امام صادق (ع) شرایطی فراهم شد که امکان بیشتری برای ترویج علوم فراهم بود، و معارف دینی فرصت بیشتری برای اظهار داشت. از طرفی می بینیم که هفتاد درصد از روایات فقهی شیعه به نقل از آن حضرت بوده، همچنان که مذاهب فقهی اهل سنت نیز در همین دوره پایه گذاری شده است. پس این دوره، دوره شکل گیری مذاهب فقهی اسلام نیز بوده است. اصطلاح رئیس مذهب شیعه که اکثراً بر امام صادق (ع) اطلاق می شود، بیشتر ناظر به فقه شیعی در برابر مذاهب اهل سنت است، و گرنه اساس تشیع و مکتب امامت از لحاظ معارف بنیادی، در عرض مذاهب فقهی نبوده و معارف اصلی اسلامی را شامل می شود که جز در مکتب اهل بیت (ع) قابل وصول نیست .
بنابراین، این گونه اصطلاحات، ناظر به شرایط تاریخی بوده و صرفاً جنبه توصیفی دارد و تشیع به عنوان مکتب اهل بیت(ع) حقیقت راستین اسلام است و صرفاً مذهبی فقهی در عرض سایر مذاهب نیست. با این حال فقه متعالی شیعه به عنوان یکی از افتخارات تشیع در زمان امامت امام صادق (ع) در برابر سایر مذاهب فقهی اظهار شد و از این روی تبیین علم شریعت نیز بیشتر به آن حضرت اختصاص داشته است.
همان گونه که بیان شد به جهت وضعیت خاصی که در زمان امام صادق (ع) پیش آمد، پیروان حضرتشان نیز به جهت آزادی نسبی که برایشان پدید آمده بود، به شیعه جعفری (ع) شهرت یافتند، و در گفتار امام صادق (ع) شیعیان به این لقب نامیده شده اند. [1]
اما در بیشتر موارد، دیگر امامان معصوم شیعیان را منتسب به نام خود نکردند (بدین معنا که گفته نشده شیعه باقر، شیعه کاظم و...) و نیز خود شیعیان نیز از انتساب خویش به آن امامان بزرگوار در خوف و هراس بوده اند.
گفتنی است که در صدر اسلام، پیروان امام علی (ع) در روایات پیامبر (ص) و خود ایشان به لقب شیعه منتسب شده اند. [2]
برای اطلاع بیشتر در این زمینه به نمایه های زیر مراجعه نمایید:
1. حقانیت شیعه، سؤال 1523 (سایت: 2011) .
2. تعریف شیعه،سؤال 6976 (سایت: 7079) .
3. دلایل برتری شیعه، سؤال 277 (سایت: 2163) .
4. برتری تشیع بر سایر مذاهب، سؤال 1000 (سایت: 1252) .
[1] کلینی، کافی، ج 2، ص 233، ح 9، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ش.
[2] شیخ صدوق، الأمالی، ص 361 و 497، انتشارات کتابخانه اسلامیه، تهران، 1362 ش.
ادامه مطلب
آیا چیزی به عنوان نذر امام صادق(ع) صحیح است؟
چیزی به عنوان نذر امام صادق (ع) برای 22 ماه رجب در منابع حدیثی دیده نشد، بله! شیخ مفید در کتاب مسار الشیعه به علت تقارن این روز با هلاکت یکی از دشمنان اهل بیت (ع)،این روز را روز مسرت مؤمنان شمرده است. [1] در کتاب اقبال الاعمال نیز به نقل از شیخ مفید آمده است که در 22 ماه رجب و به شکرانه هلاکت یکی از دشمنان اهل بیت(ع)، مستحب است که روزه گرفته شود. [2]
البته قابل ذکر است که 22 هر ماه روز مبارک و سعیدی است، شما می توانید برای اطلاع بیشتر در این مورد به سؤال 13395 (سایت: 12992) ( روزهای خوب و نیک برای کار و تلاش) مراجعه کنید.
نمایه مربوط:
سؤال 1324 (سایت: 2248) (معنا و ملاک بدعت) .
سؤال 263 (سایت: 2048) (بدعت و احکام آن) .
این سؤال، پاسخ تفصیلی ندارد.
ادامه مطلب
آیا امام صادق (ع) اساتیدی از اهل سنت داشته اند؟
1. چنین چیزی به کیفیّت مطرح شده صحیح نیست؛ زیرا ائمه معصومین (ع) تمام علوم را داشتند، [1] و نیازی به آموختن علومی مانند علم حدیث، از دیگران را نداشتند، بلکه برخی از اهل سنت به صورت مستقیم و غیر مستقیم از شاگردان آنان بودند؛ مانند ابوحنیفه و مالک بن انس. [2]
2. آنچه در گفته های اهل سنت آمده، فقط نقل حدیث است، نه این که آنان به امام صادق (ع) علم حدیث، فقه و اصول آموخته باشند، اما ائمه معصومین (ع) اگر می خواستند حدیثی را از پیامبر اسلام (ص) نقل نمایند، برخی از مردم آن حدیث را وقتی می پذیرفتند که به واسطه یکی از تابعین و صحابه به پیامبر اکرم (ص) برسد، در حالی که نیازی به ذکر این سلسله سند نبود، ولی امامان (ع) به جهت مصالحی این گونه عمل می کردند و نقل حدیث امام معصوم (ع) از تابعین و صحابه دلیل بر این نیست که آنان، استاد امام معصوم (ع) بوده اند؛ مانند این که امام صادق (ع) در یک روایتی جریانی را درباره پدرشان، امام باقر (ع) نقل فرموده که در آن، امام باقر (ع) به واسطه جابر بن عبدالله از پیامبر (ص) حدیثی را نقل می فرماید که چنین است: «...امام باقر (ع) به مسند تعلیم نشسته بود و از طرف خدای - تبارک و تعالى - براى مردم حدیث مى فرمود. مردم مدینه گفتند: ما با جرأت تر از این ندیدیم؛ چون آن حضرت دید چنین مى گویند، از رسول خدا (ص) براى آنها حدیث را نقل می فرمود. دوباره مردم مدینه گفتند: ما هرگز دروغ گوتر از این ندیدیم، براى ما از کسى که او را ندیده حدیث مى گوید. چون آن حضرت دید که این گونه درباره او حرف مى زنند، از جابر بن عبد الله براى آنان بازگو فرمود و آنان او را تصدیق مى کردند، با این که خود جابر نزد امام باقر (ع) مى آمد و از او حدیث مى آموخت». [3]
3. گفتنی است به عقیده شیعیان اگر ائمه معصومین (ع) حدیثی را از پیامبر اکرم (ص) نقل فرموده اند، به واسطه پدرانشان از آن حضرت بوده و مورد پذیرش است؛ و نیازی به واسطه دیگری غیر از ائمه (ع) نیست.
این پرسش پاسخ تفصیلی ندارد.
[1] . ر.ک: نمایه های: «امام صادق و علم فیزیک»، سؤال 9123 (سایت: 9948) ؛ «منابع علم امام (ع)»، سؤال 3024 (سایت: 3667) ؛ «امام علی (ع) و علم غیب»، سؤال 7474 (سایت: 8022) ؛ «علم غیب ائمه(ع)»، سؤال 2775 (سایت: 3259) .
[2] . در مجله «پاسدار اسلام»، آبان 1386 ، در شماره 311، اسامی شاگردان امام صادق (ع) از اهل سنت را با ذکر منابعی از خود آنان نقل کرده است. برای دسترسی به این مجله، به سایت پایگاه حوزه نت http://www.hawzah.net و پایگاه مجلات تخصّصی نور http://www.noormags.com مراجعه نمایید.
[3] . شیخ کلینی، الکافی، ج 1، ص 469 و 470، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365ش.
ادامه مطلب
آیا واقعاً امام صادق چهار هزار شاگرد پرورش داد؟
با این وجود، باید به نکات ذیل توجه کرد:
1. زمان امامت امام صادق(ع)، دوران طلائی شیعه میباشد. به جهت درگیریهایی که بین دو جریان اموی و عباسی وجود داشت، فضای اجتماعی کمی بازتر شده و موقعیتی به وجود آمد که امام توانست در آن، شاگردان بسیاری را تربیت کند و روح تازهای در کالبد شیعه بدمد.
2. برخی از مورخان و محدثان بیان داشتهاند که چهار هزار نفر از امام صادق(ع)، روایت نقل کردهاند: » محدثان اسامی راویان ثقهای که با وجود اختلاف نظرات و اعتقاداتشان، از امام صادق(ع) نقل میکردند را چهار هزار نفر دانستهاند».[1]
همانگونه که از این نقل به دست میآید، تعداد کسانی که از ایشان نقل قول کردهاند، چهار هزار نفر بودهاند و این لزوماً بدان معنا نیست که تمام این افراد، شاگرد حضرتشان(به معنای واقعی کلمه) بوده باشند بلکه ممکن است بسیاری از آنان تنها مدت بسیار کوتاهی امام را دیده و از ایشان خبر نقل کردهاند.
3. در علم حدیث، ناقل(نقل کننده) و منقول عنه( کسی که خبر از او نقل میشود) را شاگرد و استاد نیز میگویند؛ لذا این احتمال وجود دارد که آنچه به عنوان وجود چهار هزار شاگرد برای امام صادق(ع) عنوان میشود، از این اصطلاح نشأت گرفته باشد. بنابر این داشتن چهار هزار شاگرد برای امام صادق(ع) بر اساس این اصطلاح خاص است ولی دلیلی در وجود این تعداد شاگرد (به معنای رایج شاگرد بودن) وجود ندارد.
4. طبیعی است که شاگردان آن حضرت را هر تعداد بدانیم، تأثیری در شخصیت، مقام و ارزشمندی آن امام همام برای ما ندارد و ما در هر صورت ایشان را در بالاترین درجه و مقام میدانیم.
ادامه مطلب
علت روی کار نیامدن ائمه اطهار(ع) به جای بنی عباس چیست؟
فضل کاتب میگوید: خدمت امام صادق(ع) بودم که شخصی نامه ابو مسلم خراسانى را براى او آورد. آنحضرت فرمود: «نامه تو جواب ندارد از نزد ما بیرون شو»، ما به آهستگی مشغول گفتوگو با یکدیگر شدیم که امام(ع) فرمود: «اى فضل! چه سخنى آهسته با هم میگویید؟ همانا خداى عزّ و جلّ براى شتاب بندگان شتاب نمیکند، و بهراستى که از جاکندن کوهى از جاى خویش آسانتر است از واژگون کردن حکومتى که عمرش به آخر نرسیده...».[1]
انتقال حکومت از بنی امیه به بنی عباس در دوران امام صادق(ع) بود. عباسیان که از بنی هاشم و عمو زادگان علویان بهشمار میآمدند در آغاز در ظاهر به نفع علویان کار میکردند و حتی تمام تلاش خود را برای همکاری امام با خود به عمل آوردند ولی موفق نشدند و علتش این بود که عباسیان مردمی نبودند که درد دین داشته باشند، بلکه به دلیل محبوبیت فوق العاده علویان در میان مردم، قصد استفاده ابزاری از آنان را داشتند، بر همین اساس، شعار مبلغانشان، دعوت به «الرضا من آل محمد» بود[2] یعنی یکى از اهل بیت پیامبر ص که شایستگی خلافت را داشته باشد! اما در نهان بر اساس نقشه راه خودشان عمل میکردند.
بنا بر نقل مسعودی؛ ابو سلمه که از دعوت کنندگان مردم به سوی عباسیان بود دو نامه به یک مضمون به مدینه نوشت و به وسیله یکنفر فرستاد، یکى براى حضرت صادق(ع) بزرگ فرزندان امام حسین(ع) و دیگرى براى عبد اللَّه بن حسن بن حسن بزرگ فرزندان امام حسن(ع).
امام صادق(ع) به آن نامه اعتنایى نکرد و هنگامى که فرستاده با اصرار به دنبال گرفتن پاسخ بود، در حضور خود او نامه را با شعله چراغ سوزاند و فرمود: جواب نامهات همین است!
اما عبد اللَّه بن حسن فریب خورد و خوشحال شد و با اینکه امام صادق(ع) او را به این مطلب رهنمون ساخت که بنى عباس نخواهند گذاشت کار بر تو و فرزندانت مستقر گردد، عبد اللَّه قانع نشد، و قبل از آنکه جواب نامه عبد اللَّه به ابو سلمه برسد سفاح (اولین خلیفه عباسی) که به ابو سلمه بدگمان شده بود، با جلب نظر و موافقت أبو مسلم، ابو سلمه را کشت و شهرت دادند که خوارج او را کشتهاند، و بعد هم خود عبد اللَّه و فرزندانش نیز گرفتار و کشته شدند.[3]
علت مخالفت امام صادق(ع) تنها به این علت نبود که میدانست بنى عباس مانع خواهند شد و آنحضرت را شهید خواهند کرد. اگر میدانست که شهادت آنحضرت براى اسلام و مسلمین اثر بهترى دارد شهادت را انتخاب میکرد همانطورى که امام حسین(ع) به همین دلیل، شهادت را انتخاب کرد. بلکه خودداری امام صادق ع بدین جهت بود تا راهبرى یک نهضت علمى و فکرى و تربیتى را بر عهده بگیرد که اثرش تا روز قیامت باقی بماند.
در همه این کارها، از قیام و جهاد و امر به معروف و نهى از منکرها و از سکوت و تقیهها، باید به اثر و نتیجه آنها در آن موقع توجه کرد. اینها امورى نیست که به شکل یک امر تعبدى از قبیل وضو و غسل و نماز و روزه صورت بگیرد. اثر این کارها در مواقع مختلف و زمانهاى مختلف و اوضاع و شرایط مختلف فرق میکند. گاهى اثر قیام و جهاد براى اسلام نافعتر است و گاهى اثر سکوت و تقیه. گاهى شکل و صورت قیام فرق میکند. همه اینها بستگى دارد به خصوصیت عصر و زمان و اوضاع و احوال روز، و یک تشخیص عمیق در این مورد ضرورت دارد؛ اشتباه تشخیص دادن، زیانهایی به اسلام میرساند.[4]
ادامه مطلب
آیا کتابهای تعبیر خواب موجود و تعابیری که از امام صادق(ع) نقل میکنند معتبرند؟
1. «إِسْمَاعِیلُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْقُرَشِیُّ قَالَ: أَتَى إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ رَأَیْتُ فِی مَنَامِی کَأَنِّی خَارِجٌ مِنْ مَدِینَةِ الْکُوفَةِ فِی مَوْضِعٍ أَعْرِفُهُ وَ کَأَنَّ شَبَحاً مِنْ خَشَبٍ أَوْ رَجُلًا مَنْحُوتاً مِنْ خَشَب عَلَى فَرَسٍ مِنْ خَشَبٍ یُلَوِّحُ بِسَیْفِهِ وَ أَنَا أُشَاهِدُهُ فَزِعاً مَرْعُوباً فَقَالَ لَهُ (ع) أَنْتَ رَجُلٌ تُرِیدُ اغْتِیَالَ رَجُلٍ فِی مَعِیشَتِهِ فَاتَّقِ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَکَ ثُمَّ یُمِیتُکَ فَقَالَ الرَّجُلُ أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أُوتِیتَ عِلْماً وَ اسْتَنْبَطْتَهُ مِنْ مَعْدِنِهِ أُخْبِرُکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ عَمَّا [قَدْ] فَسَّرْتَ لِی إِنَّ رَجُلًا مِنْ جِیرَانِی جَاءَنِی وَ عَرَضَ عَلَیَّ ضَیْعَتَهُ فَهَمَمْتُ أَنْ أَمْلِکَهَا بِوَکْسٍ کَثِیرٍ لِمَا عَرَفْتُ أَنَّهُ لَیْسَ لَهَا طَالِبٌ غَیْرِی»؛[1] اسماعیل بن عبد اللَّه قرشى میگوید: مردى خدمت امام صادق(ع) آمد و گفت اى فرزند رسول خدا(ص) من در خواب دیدم گویا در بیرون شهر کوفه هستم، در جایى که میدانم کجا است، و گویا شبحى از چوب یا مردى چوبى را دیدم که بر اسبى چوبین سوار بود و شمشیر را نشان میداد، و من در حالىکه ترسان و هراسان بودم او را بدان حال مىنگریستم. حضرت به او فرمود: تو مردى هستى که قصد دارى زندگى مردى را بربایى (و تباه سازى). پس بترس از آن خدایى که تو را آفریده و تو را میمیراند. آن مرد (که این سخن را شنید) گفت: گواهى میدهم که علمى نصیب تو گشته و آنرا از معدنش دریافت کردهاى. اکنون اى فرزند رسول خدا(ص) آنچه را برایم تفسیر و تعبیر کردى به شما خبر میدهم. همانا مردى از همسایگان من پیش من آمد و آب و ملک خود را براى فروش به من عرضه کرد و من تصمیم گرفتهام آنرا به بهاى بسیار کمى بخرم؛ چون میدانم که جز من کسى طالب آنها نیست.
2. «و قال رجل لعلی بن الحسین (ع) رأیت فی منامی کأنی أبول فی یدی فقال تحتک محرم فنظروا فإذا بینه و بین امرأته رضاع»؛[2] مردی به امام سجاد(ع) گفت؛ در خواب دیدهام گویا در دست خودم ادرار میکنم. امام(ع) به وی فرمود: همسر تو محرم تو است. آن مرد دقت کرد دید همسرش خواهر رضاعی او است.
3. «و قال رجل للرضا (ع) رأیت رسول الله (ص) فی المنام یقول لی کیف أنتم إذا دفن فی أرضکم بعضی و استحفظتم ودیعتی و غیبت فی ثراکم لحمی فقال (ع) أنا المدفون فی أرضکم و أنا بضعة من نبیکم و أنا الودیعة و اللحم»؛[3] مردى به حضرت رضا(ع) گفت؛ من رسول خدا(ص) را در خواب دیدم که به من فرمود: شما چکار خواهید کرد در آن هنگام که ودیعه من در زمین شما دفن گردد؟ حضرت فرمود: مدفون در زمین شما من هستم، ودیعه و پاره تن پیامبر من هستم.
گفتنی است؛ اینگونه تعبیر خوابها از ائمه(ع) در منابع شیعی وجود دارد، اما این بدان معنا نیست که هر آنچه به نام تعبیر خواب امام صادق(ع) و دیگر ائمه در هر کتابی نقل میشود، مورد تأیید باشد.
ادامه مطلب
آیا امام صادق(ع) سِبیل خود را از ته میتراشید؟
۱. کوتاهتر بودن سبیل از ریش مستحب است. همانطور که پیامبر اکرم(ص) فرمود: سبیلها را کوتاه نموده و ریشها را (تا حدی) بلند نمایید، تا شبیه مجوسیان نشوید.[1]
۲. اما دلیلی وجود ندارد که ائمه(ع) ملتزم بودند به صورت یک رویکرد همیشگی سبیل خود را از ته بتراشند. با این وجود در روایات، یک گزارش وجود دارد که این مدل اصلاح شارب را - نه به صورت لزومی - از امام صادق(ع) نقل کرده است:
«عبد اللَّه بن عثمان گفت: دیدم حضرت صادق(ع) شاربهاى خود را گرفته به طورى که نزدیک به پوست رسیده است».[2]
3. در همین راستا با توجه به تغییر مدلهای زیباییشناسی در عصرهای مختلف، شاید بتوان گفت که این مدل اصلاح شاید در زمانی نشانی از زیبایی بوده است.
روایتی را نیز میتوان مؤید همین احتمال دانست:
«پیامبر(ص) فرمود: افراد باید موی سبیل و موی درون بینی خود را کوتاه کرده و از ظاهر خود مراقبت کنند؛ زیرا این کارها بر زیبایی آنان میافزاید.[3]
ادامه مطلب
امام صادق(ع) در مناظره با «ابو شاکر دیصانی» چه استدلالی پیرامون اثبات خداوند بیان میکند؟
یکی از این افراد، ابوشاکر دَیصانی بود که مناظراتی - مستقیم و یا غیر مستقیم - با امام صادق(ع) داشت.[1]
در ذیل به دو گفتوگوی آنان در مسئله اثبات خداوند، و براهین ارائه شده از طرف امام صادق(ع) میپردازیم:
1. هشام بن حكم نقل میکند:
ابوشاكر به من گفت كه پرسشی دارم، آيا برایم وقتی برای حضور نزد استادت میگیری؟ زیرا من این سؤال را از برخی دانشمندان پرسیدم و به جواب قانع کنندهای دست نیافتم!
هشام گفت: آيا نمیخواهی مرا از پرسشت با خبر کنی؟ شايد جوابى برای آن داشته باشم و تو آنرا بپسندى!
ابوشاكر اظهار داشت: من دوست دارم به واسطه آن، امام صادق(ع) را ملاقات كنم.
هشام گوید: پس برايش وقتی گرفتم و او نزد امام آمد و گفت: به من اجازه طرح پرسش میدهى؟!
آنحضرت فرمود: چه پرسشی داری؟
ابوشاكر: چه دلیلی داری که تو را خالقی خلق کرده است؟
امام: من خود را چنان يافتم كه باید يكى از دو فرض در موردم صادق باشد.
يا من خود، خودم را آفریدم يا غیر من، مرا آفریده است(که در فرض دوم، وجود صانع اثبات میشود)
و فرض اول تنها در یکی از دو حالت ذیل معنا خواهد داشت:
يا من خود را آفریدم در حالیکه وجود داشتم و يا زمانی که نبودم خود را آفریدم! (این دو فرض باطل است؛ زیرا) اگر بودم و خود را آفریدم که این چه آفرینشی است؟!(پس این فرض باطل است) و اگر نبودم و آفریدم؛ تو ميدانى كه معدوم نمیتواند قدرت آفرینش داشته باشد. پس آفریدگاری باید وجود داشته باشد که آن پروردگار عالم است».[2]
2. ابوشاکر نزد امام صادق(ع) آمده و از ایشان خواست تا وجود خدا را برایش ثابت کند.
در همان حوالی، کودکی با تخم مرغى بازى میكرد، امام از کودک خواست تا تخم مرغش را موقتاً به ایشان بدهد و سپس فرمود:
«اى ديصانى! اين تخم مرغ قلعهاى است دربسته، پوست كلفتى دارد و زير آن، پوست بسيار نازكى است و زير آن پوست نازک، طلائى است روان و نقرهاى آب شده؛ نه طلاى روان به نقره آب شده مىآميزد و نه نقره آب شده به طلاى روان، اين تخم مرغ به حال خود است نه تعمیرکاری از آن بیرون میآید تا از سالم بودنش گزارش دهد و نه خرابکاری به درون آن رفته و از تباهىاش را اعلام میدارد و نیز نمیتوان دانست براى توليد نر آفريده شده است يا ماده، با اين حال بعدها میشكافد و مانند طاووسهاى زيبا و رنگارنگ (از مثل آن) بيرون مىآید، تو براى آن مدبّرى درک میكنى؟».
ديصانى مدت زمانى سر به زير افكند و سپس سر برداشت و گفت: گواهم كه جز خدا شايسته پرستشى نيست، تنها است، شريک ندارد، گواهی میدهم محمد(ص) بنده و رسول او است و تو به راستى امام و حجت بر خلقش هستى و من از راهى كه مىرفتم باز گشتم.[3]
این دو روایت اگرچه از سند چندان مستحکمی برخوردار نیستند، با این حال محتوایی مطابق با مبانی عقاید و کلام اسلامی دارند و میتوان به متن آنها استناد نمود و البته استدلال در روایت دوم به نوعی ناظر به دانش آن روز بوده که دیصانی نیز بیش از آن چیزی نمیدانست.
ادامه مطلب
نوشتن ((ان شاء الله )) در نامه
روزى امام صادق (ع ) به خدمتكاران دستور داد، براى كارى نامه اى بنويسند، آن نامه نوشته شد و آن را به نظر آن حضرت رساندند، حضرت آن را نامه خواند، ديد در آن ((انشا الله )) (بخواست خدا) نوشته نشده است .
به تنظيم كنندگان نامه ، فرمود: ((چگونه اميد دارند كه مطلب اين نامه به پايان برسد و نتيجه بخش باشد، با اينكه در آن ((ان شاء الله )) ننوشته ايد، نامه را با دقت بنگريد، در هر جاى آن كه ((ان شاء الله )) نوشته نشده ، ان شاء الله بنويسيد
اصول کافی باب التكاتب ، حديث 4، ص 671- ج
ادامه مطلب
چرا امام جعفر صادق ـ عـ را پايه گذار مذهب شيعه مي نامند؟
پاسخ :
شيعه در اصطلاح به پيروان حضرت علي ـ عليهالسلام ـ و خاندانش، و كساني كه معتقد به جانشيني بلا فصل آن حضرت بعد از پيامبر(ص)، و نصّ ولايت او در غديرخم از طرف پيغمبر(ص) ميباشند گفته ميشود. اين واژه در كلمات حضرت رسول(ص) و حضرت علي ـ عليهالسلام ـ و ديگر امامان ـ عليهمالسلام ـ به كار رفته است. جابر بن عبد الله انصاري گويد:
«نزد پيغمبر بودم كه علي از دور نمايان شد. پيغمبر(ص) فرمودند: سوگند به كسي كه جانم در دست اوست اين شخص و شيعيانش در قيامت رستگار خواهند بود.» و نيز از ابن عباس نقل است كه گويد: وقتي آية «انّ الذّين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هُم خير البريّه» نازل شد، پيامبر(ص) به علي ـ عليهالسلام ـ فرمود: مصداق اين آيه تو و شيعيان تو ميباشيد كه در قيامت خشنود خواهيد بود و خداهم از شما راضي است»
در كتاب «تأسيس الشيعه» آمده است: «لفظ شيعه در روزگار پيامبر(ص) بوده است، چنانكه ابوحاتم در كتاب الزينة خود مينويسد: نخستين نامي كه در اسلام به روزگار رسول خدا(ص) آشكار گرديد شيعه بود و آن لقب چهار تن از صحابه بود: ابوذر غفاري، سلمان فارسي، مقداد بني اسود كندي و عمار بني ياسر،تا اينكه هنگام صفين اين اصطلاح در ميان هواخواهان علي ـ عليهالسلام ـ منتشر گرديد» و در نهايت اينكه انس بن مالك گويد: رسول خدا(ص) فرمود: «خداي متعال در روز قيامت بندگاني را بر ميانگيزد كه از چهرههايشان نوري از راست به چپ عرش پرتو افكني مي كند و به منزلة پيامبران هستند ولي پيامبر نيستند و به منزله شهيدان هستند و لي شهيد نيستند ابوبكر برخاسته گفت: من از آنان هستم اي پيامبر خدا؟ فرمود: نه سهل بن حنيف برخاسته گفت: من از آنان هستم اي پيامبر خدا؟ فرمود: نه پس رسول خدا(ص ) دستش را بر سر علي ـ عليهالسلام ـ گذاشته فرمود: اين است و شيعهاش»[1]
طبق مطالب مطرح شده واضح و روشن است كه تشيّع و شكلگيري آن در زمان خود حضرت رسول اكرم(ص) بوده و آنحضرت اين واژه را درباره پيروان علي ـ عليهالسلام ـ بكار بردهاند امّا چرا اين مذهب را منسوب به امام صادق ـعليهالسلامـ نموده و از آن به «مذهب جعفري» تعبير كردهاند بدين علت بود كه در فاصله انقراض امويان و قدرت يافتن عباسيان و نيز در دوران شكلگيري سلسلة اخير، امام صادق امكان و فرصت آن را يافت كه به گسترش علم و رونق احكام الهي دست زند وي در شرايطي كه از سانسور و كنترل امويان و فاصلهاي كه بين اهل بيت و مردم پديد آورده بودند آزاد ميشد، كوشيد تا آموزشهايي كه از طريق پدرش و او از جدش و او از رسول خدا(ص) آموخته بود، انتشار دهد در چنين اوضاع و احوالي بود كه امام صادق ـ عليهالسلام ـ به شهرت رسيد و امكان اظهار نظر پيدا كرد. و توانست از يكسو آزادانه به نقد و بررسي مسائل ديني بپردازد و از سوي ديگر چهرة سنّت را از گرد و غبار و زنگارها و آراء نادرست و شبههناك پاك كند. بدين گونه بود كه طالبان علم از جاي جاي جهان اسلام به مدينه هجرت كرده و در حوزة درس او گرد آمدند و در روزگار شكوفائي علم، مذهب اهل بيت بدو منسوب شد. چرا كه هر شيوهاي را امام ميپسنديد و هر نظري كه او تأييد ميكرد لاجرم به او نسبت داده ميشد و گفته ميشد «مذهب جعفر صادق ـ عليهالسلام ـ»[2]
در اين دوران مبارك و فرخنده حوزة درسي امام صادق شهرتي عظيم يافت. وي رهبر فكري نهضت فرهنگي آن روزگار بود. در واقع نخستين كسي بود كه مكتب فلسفي جهان اسلام را پديد آورد. نه تنها كساني كه بعدها مذاهب فقهي را تأسيس كردند در حوزة امام شركت ميكردند بلكه دانش پژوهان فلسفه و فيلسوفان نيز از راههاي دور به مكتب علمي او روي آوردند.
در دوران ياد شده خانه امام صادق ـ عليهالسلام ـ دانشگاهي بود، كه به حضور عالمان بزرگ در حديث، تفسير،حكمت و كلام و... زينت يافته بود و در حوزة درسي وي غالباً دو هزار تن و گاه چهار هزار نفر شركت ميكردند.[3]
ابن ابوالعوجاء اشاره به امام صادق ـ عليهالسلام ـ ميگويد: «اين شخص از جنس بشر نيست، اگر در جهان روحانياي، وجود داشته باشد كه هر گاه اراده كند جهاني و يا روحاني باشد اوست.[4]
ذكر اين مطلب بيمورد نيست كه موسسين مذاهب فقهي، خود از اهل بيت علم ميآموختند و اين امر براي آنان فخر و سبب پيروزي و موّفقيت بود. ابو حنيفه از آراء امام علي ـ عليهالسلام ـ استفاده كرده، تا آنجا كه يكي از امتيازات مذهبش عمل به سخن مشهور نبي اكرم(ص) است كه فرمود: «إنا مدنية العلم و علي بابها»
و هموست كه به خاطر استفادة علمي از امام صادق ـ عليهالسلام ـ افتخار و مباهات ميكند. مالك بن انس يكي از شاگردان امام صادق ـ عليهالسلام ـ بود. شافعي از او علم آموخت و احمد بن جنبل از شافعي، شافعي جزاز علي ـ عليهالسلام ـ از كس ديگري روايت نكرد از اينرو به تشيع متهم گرديد. يحيي بن معين، شافعي را به رافضي بودن متهم كرده و ميگويد: كتابش را در سيره مطالعه كردم و در آن جز ياد علي چيزي نيافتم. خود شافعي در ضمن ابياتي شيعه بودن خود را اينگونه بيان ميكند:كه اگر دوستي آل محمد رفض است. اي دو عالم شهادت دهيد كه من رافضي هستم.
و نيز از احمد بن حنبل از بهترين صحابي پيامبر(ص) سؤال شد او گفت اول ابوبكر بعد عمر و بعد عثمان، كسي پرسيد پس علي؟ احمد گفت: شما از اصحاب پيامبر(ص) پرسيديد و حال آنكه علي خود محمد است.[5] با مطالعه در اين زمينهها رگههايي از انديشه تشيّع را در همه مذاهب اهل سنّت ميتوان يافت.
و حال به چه دليل امام صادق ـ عليهالسلام ـ مذهب تشيع را دوباره احياء كرد (مورد قيد شده در سؤال) در جملهاي كوتاه بايد گفت كه: در روايتي ابوصباح كناني گويد: «امام باقر ـ عليهالسلام ـ به حضرت امام صادق ـ عليهالسلام ـ كه راه ميرفت نگاه كرد و گفت: اين را ميبيني؟ اين از جمله كساني است كه خداي عزّوجل دربارة آنها ميفرمايد: ما ميخواهيم بر آن كسان كه در زمين ناتوان شمرده شدهاند منّت نهيم و پيشوايشان نموده و وارث زمينشان سازيم.»
با مطالعه در مورد آية مذكور معلوم ميشود كه امام صادق ـ عليهالسلام ـ بر طبق وظايف و موازين امامت مأمور بوده تا ضعفا را بحّد قدرت رسانده و اختيار انساني ايشان را از دست اقوياي بنياميه به حيطه خودشان انتقال دهد و در رأس آنان به رهبري اسلامي كه شايسته مقام وارثان زمين است بپردازد.[6]
و اين امر يعني رهبري شايسته اسلامي و هدايت مردمان به سوي سعادت در هر عصري بر عهده امام همان عصر است كه طبق شرايط زماني و مكاني بدان عمل ميكند و شرايط امام صادق ـ عليهالسلام ـ براي اجراي اين امور مناسبتر بوده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. امام جعفر صادق(ع) - عقيقي بخشايشي.
2. ارشاد شيخ مفيد - ترجمه رسولي محلاتي.
3. منتهي الآمال - شيخ عباس قمي.
4. سيره پيشوايان- مهدي پيشوايي.
5. اصحاب امام صادق(ع) علي محدث زاده.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . جعفري، سيد محمد مهدي، دائرة المعارف تشيع، نشر سعيد محبّي، چاپ اول، پائيز 1373 فصل اوّل ، ص 3 الي 5.
[2] . اسد حيدر، امام صادق ـ عليهالسلام ـ و مذاهب چهارگانه، مترجم حسن يوسفي اشكوري، ناشر: شركت سهامي انتشار، چاپ اول، 1369،ج اول، ص279 و 280.
[3] . همان، ج اول ، ص 59.
[4] . همان، ج اول، ص 82.
[5] . ر.ك: اسد حيدر، امام صادق ـ عليهالسلام ـ و مذاهب چهارگانه، مترجم حسن يوسفي اشكوري، ناشر شركت سهامي انتشار، چاپ اول، 1369، ج اول، ص 299 و 300.
[6] . حسن قاضي، امام صادق ـ عليهالسلام ـ يك شخصيّت تاريخي، چاپ دوم، 1358، ص 256.
ادامه مطلب