در خواست هارون از امام

 

در آخرين روزهايى كه امام زندانى بود و تقريبا يكهفته بيشتر به شهادت امام باقى نمانده بود ، هارون همين يحيى بر مكى را نزد امام فرستاد و با يك زبان بسيار نرم و ملايمى به او گفت از طرف من به پسر عمويم سلام برسانيد و به او بگوئيد بر ما ثابت شده كه شما گناهى و تقصيرى نداشته ايد ولى متأسفانه من قسم خورده ام و قسم را نمى توانم بشكنم .

من قسم خورده ام كه تا تو اعتراف به گناه نكنى و از من تقاضاى عفو ننمايى ، تو را آزاد نكنم . هيچ كس هم لازم نيست بفهمد . همينقدر در حضور همين يحيى اعتراف كن ، حضور خودم هم لازم نيست ، حضور اشخاص ديگر هم لازم نيست، من همينقدر مى خواهم قسمم را نشكسته باشم ، در حضور يحيى همينقدر تو اعتراف كن و بگو معذرت مى خواهم ، من تقصير كرده ام ، خليفه مرا ببخشد ، من تو را آزاد مى كنم ، و بعد بيا پيش خودم چنين و چنان .

حال روح مقاوم را ببينيد . چرا اينها ( | شفعاء دار الفناء |( هستند ؟ چرا اينها شهيد مى شدند ؟ در راه ايمان و عقيده شان شهيد مى شدند ، مى خواستند نشان بدهند كه ايمان ما به ما اجازه همگامى با ظالم را نمى دهد . جوابى كه به يحيى داد اين بود كه فرمود : ( به هارون بگو از عمر من ديگر چيزى باقى نمانده است ، همين( كه بعد از يك هفته آقا را مسموم كردند .


ادامه مطلب


[ یک شنبه 12 اردیبهشت 1395  ] [ 10:10 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

امام در زندانهاى مختلف

 

امام را به بغداد آوردند و تحويل فضل بن ربيع دادند . فضل بن ربيع ، پسر ربيع حاجب معروف است ( 1 ) . هارون امام را به او سپرد . او هم بعد از مدتى به امام علاقمند شد ، وضع امام را تغيير داد و يكوضع بهترى براى امام قرار داد . جاسوسها به هارون خبر دادند كه موسى بن جعفر در زندان فضل بن ربيع به خوشى زندگى مى كند ، در واقع زندانى نيست و باز مهمان است . هارون امام را از او گرفت و تحويل فضل بن يحياى برمكى داد . فضل بن يحيى هم بعد از مدتى با امام همين طور رفتار كرد كه هارون خيلى خشم گرفت و جاسوس فرستاد .

رفتند و تحقيق كردند ، ديدند قضيه از همين قرار است ، و بالاخره امام را گرفت و فضل بن يحيى مغضوب واقع شد . بعد پدرش يحيى برمكى ، اين وزير ايرانى عليه ما عليه براى اينكه مبادا بچه هايش از چشم هارون بيفتند كه دستور هارون را اجرا نكردند ، در يك مجلسى سر زده از پشت سر هارون رفت سرش را به گوش هارون گذاشت و گفت : اگر پسر تقصير كرده است ، من خودم حاضرم هر امرى شما داريد اطاعت كنم ، پسرم توبه كرده است ، پسرم چنين ، پسرم چنان .

بعد آمد به بغداد و امام را از پسرش تحويل گرفت و تحويل زندانبان ديگرى به نام سندى بن شاهك داد كه مى گويند اساسا مسلمان نبوده ، و در زندان او خيلى بر امام سخت گذشت ، يعنى ديگر امام در زندان او هيچ روى آسايش نديد .


ادامه مطلب


[ یک شنبه 12 اردیبهشت 1395  ] [ 10:09 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

مداحی های امام موسی کاظم (علیه السلام)

مداحی های امام موسی کاظم (علیه السلام)

1. حاج میثم مطیعی

ردیف

موضوع

پخش اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 صلوات مخصوصه (صلوات بر امام کاظم،سال 93)   860 0:02:13
2 از طعنه های دشمن نادان چه میکشی (روضه،سال 93)   4,408 0:12:19
3 مقتل شهادت امام کاظم (روضه،سال 93)   1,327 0:03:33
4 از تو نمانده غیر از عبایی (واحد،سال 93)   3,191 0:08:51
5 ندارد هیچ کس در این دل زندان (واحد،سال 93)   1,794 0:04:52

2. حاج امیر عباسی

ردیف

موضوع

پخش اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 دل شده محزون از سوز آه او (زمینه،سال 93)   1,506 0:03:28

3. حاج سید مجید بنی فاطمه

ردیف

موضوع

پخش اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 من نگویم از شمایم (روضه،سال 93)   3,917 0:10:55
2 روضه امام موسی کاظم (ع) (روضه،سال 93)   3,526 0:09:48
3 تا کاظمینش با دل خون (زمینه،سال 93)   3,089 0:08:34

4. کربلایی حنیف طاهری

 


ادامه مطلب


[ یک شنبه 12 اردیبهشت 1395  ] [ 10:09 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

بخشى از اخلاق ، صفات و كرامات امام هفتم

 

ابن طلحه مى گويد (973) وى امامى (( جليل القدر، عظيم الشاءن و كثير التهجد )) بود. كسى كه در راه اجتهاد كوشا بود و كراماتى از او مشاهده شده و به عبادت مشهور و بر طاعات مواظب بود و شب را به سجده و قيام ، و روز را به صدقه و صيام ، سپرى مى كرد.

و به دليل حلم زياد و گذشت فراوانش از تجاوزگران ، به آن جناب كاظم گفته اند در برابر كسى بدى كرده بود، نيكى مى كرد و بر آن كه جسارت ورزيده بود عفو و اغماض مى نمود. به خاطر عبادتهاى بسيارى وى را عبد صالح مى خواندند و در عراق به خاطر آنكه حاجت متوسلان به خداى تعالى را بر مى آورد، به باب الحوائج مشهور مى باشد، كراماتش باعث حيرت خردمندان گرديد از آن رو كه وى در پيشگاه خدا پايدار و استوار بوده است .

ابن طلحه مى گويد: وى چندين لقب دارد كه مشهورترين آنها، كاظم است . و از جمله آنها صابر، صالح و امين مى باشد. و امّا مناقب آن حضرت فراوان است و اگر هيچ يك از آنها نبود جز عنايت پروردگار به وى ، همين يك منقبت او را بس بود.

شيخ مفيد - رحمه اللّه - مى گويد: ابوالحسن موسى عليه السلام عابدترين و فقيه ترين اهل زمانش بود و از همگان بخشنده تر و بزرگوارتر بود. نقل شده است كه آن حضرت نافله هاى شب را تا نماز صبح ادامه مى داد، سپس ‍ تعقيبات نماز را تا طلوع آفتاب به جا مى آورد و به سجده مى رفت و سرش را از دعا و حمد خدا تا نزديك ظهر بلند نمى كرد زياد دعا مى كرد و مى گفت : 

((اللهم انى اءساءلك الراحة عند الموت و العفو عند الحساب )) و اين عبارات را تكرار مى كرد.

و از جمله دعاهاى آن حضرت است :

((عظم الذنب من عبدك ، فليحسن العفو من عندك )).

همواره از ترس خدا مى گريست به حدى كه محاسنش با اشك چشمهاتر مى شد و از همه كس بيشتر، با خانواده و خويشاوندان صله رحم داشت . در شب هنگام از مستمندان مدينه دلجويى مى كرد؛ در زنبيلش پول نقد از درهم و دينار و همچنين آرد و خرما به دوش مى كشيد و به فقرا مى رساند به طورى كه نمى دانستند از كجا مى آيد.(974)

محمّد بن عبيداللّه بكرى مى گويد: به مدينه رفتم ، وامى داشتم كه از بس ‍ طلبكار آن را مطالبه مى كرد، درمانده شده بودم ، با خود گفتم نزد ابوالحسن موسى عليه السلام بروم و درد دل كنم . در مزرعه اى كه داشت خدمت آن حضرت رسيدم ؛ غلامى در حضورش بود، داخل غربال بزرگى قطعات گوشت خشكيده اى بود، من هم با او خوردم ، آنگاه پرسيد چه حاجت دارى ؟ جريان را گفتم ، وارد خانه شد، چندان زمانى نگذشت كه بيرون آمد، به غلامش فرمود: برو! آنگاه دستش را به طرف من دراز كرد، كيسه اى را كه سيصد دينار داشت به من داد سپس از جا بلند شد و رفت . بعد من برخاستم و بر مركبم سوار شدم و مراجعت كردم .(975)

آورده اند كه مردى از اولاد عمر بن خطاب در مدينه بود، همواره موسى بن جعفر عليه السلام را مى آزرد و هر وقت وى را مى ديد دشنامش مى داد و به على عليه السلام ناسزا مى گفت ، اصحاب عرض كردند: به ما اجازه دهيد تا اين فاجر را بكشيم ! امام عليه السلام آنها را نهى كرد و به شدت از اين كار باز داشت .

روزى پرسيد عمرى كجا است ؟ گفتند: به كشتزارش رفته است ، امام عليه السلام از شهر بيرون شد، سوار بر الاغش به مزرعه او رفت ، مرد عمرى فرياد بر آورد، زراعت ما را پا مال نكن امّا ابوالحسن عليه السلام با الاغش ‍ همان طور مى رفت تا به نزد وى رسيد، پياده شد و نشست ، با او خوشرويى كرد وى را خنداند و فرمود: چقدر براى كشتزارت خرج كرده اى ؟ گفت : صد دينار. فرمود: چقدر اميدوارى كه محصول بردارى ؟ عرض كرد: علم غيب ندارم .

فرمود: گفتم : چقدر اميدوارى كه عايدت شود؟ گفت : اميد دويست درهم عايدى دارم . امام عليه السلام كيسه اى را بيرون آورد كه سيصد درهم داشت به او داد و فرمود: اين را بگير، زراعتت هم به حال خودش باقى است و خداوند به قدرى كه انتظار دارى نصيب تو خواهد كرد. مى گويد: آن مرد عمرى از جا برخاست سر حضرت را بوسيد و تقاضا كرد از لغزش او بگذرد. امام عليه السلام لبخندى به او زد و برگشت و راهى مسجد شد ديد عمرى در مسجد نشسته است . همين كه چشمش به امام افتاد، عرض كرد: خدا مى داند كه رسالتش را در كجا قرار دهد.

راوى مى گويد: اصحاب امام عليه السلام به جانب آن مرد شتافتند و گفتند: جريان تو چيست ، تو كه عقيده ديگرى داشتى ؟ جواب داد: شما هم اكنون شنيديد كه من چه گفتم . و همچنان امام عليه السلام را دعا مى كرد ولى آنها با وى و او با ايشان مخاصمه مى كردند. همين كه امام عليه السلام به منزلش برگشت به اصحابى كه پيشنهاد كشتن عمرى را كرده بودند، فرمود: ديديد چگونه كار او را اصلاح كردم و شرش را كفايت نمودم .(976)

گروهى از دانشمندان نقل كرده اند كه ابوالحسن عليه السلام همواره دويست تا سيصد دينار صله مى داد و كيسه هاى (مرحمتى ) موسى بن جعفر عليه السلام ضرب المثل بود.(977)

على بن عيسى مى گويد: (چنان كه گفتيم : آن حضرت ) فقيه ترين مردم زمان خويش و از همه بيشتر حافظ قرآن بود. قرآن را خوش صداتر از همه تلاوت مى كرد؛ وقتى كه قرآن مى خواند غمگين بود و مى گريست و شنوندگان را نيز مى گريانيد. مردم مدينه او را زينت متهجدان مى ناميدند و به دليل آنكه خشم خود را فرو مى خورد، كاظم نام گرفت . آن حضرت به قدرى در برابر ستمگران بردبارى كرد كه سرانجام در زندان و كنده و زنجير ايشان شهيد شد.(978)


ادامه مطلب


[ یک شنبه 12 اردیبهشت 1395  ] [ 10:08 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

گوشه اي از صفات امام كاظم عليه السلام

 

حضرت امام موسى كاظم(عليه السلام) عابدترين و زاهدترين، فقيه ترين، سخى ترين و كريمترين مردم زمان خود بود، هر گاه دو سوم از شب مى گذشت نمازهاى نافله را به جا مى آورد و تا سپيده صبح به نماز خواندن ادامه مى داد و هنگامى كه وقت نماز صبح فرا مى رسيد، بعد از نماز شروع به دعا مى كرد و از ترس خدا آن چنان گريه مى كرد كه تمام محاسن شريفش به اشك آميخته مى شد و هر گاه قرآن مى خواند مردم پيرامونش جمع مى شدند و از صداى خوش او لذّت مى بردند.

آن حضرت، صابر، صالح، امين و كاظم لقب يافته بود و به عبد صالح شناخته مى شد، و به خاطر تسلّط بر نفس و فروبردن خشم، به كاظم مشهور گرديد.

شيخ مفيد درباره آن حضرت مي گويد : " او عابدترين و فقيه ترين و بخشنده ترين و بزرگ منش ترين مردم زمان خود بود ، زياد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت . اين جمله را زياد تکرار مي کرد : « اللهم انی أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب »
(خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آيد راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی عفو را به من ارزانی دار )".

امام موسی بن جعفر ( ع ) بسيار به سراغ فقرا مي رفت . شب ها در ظرفی پول و آرد و خرما مي ريخت و به وسايلی به فقرای مدينه مي رساند ، در حالی که آن ها نمي دانستند از ناحيه چه کسی است . هيچکس مثل او حافظ قرآن نبود ، با آواز خوشی قرآن مي خواند ، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل مي داد ، شنوندگان از شنيدن قرآنش مي گريستند ، مردم مدينه به او لقب " زين المجتهدين " داده بودند . مردم مدينه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند ، شور و ولوله و غوغايی عجيب کردند . آن روزها فقرای مدينه دانستند چه کسی شب ها و روزها برای دلجويی به خانه آن ها مي آمده است .

امام‌ ( ع‌ ) با آن‌ كرم‌ و بزرگوارى‌ و بخشندگى‌ خود لباس‌ خشن‌ بر تن‌ مى‌كرد ، چنان كه‌ نقل‌ كرده‌اند : " امام‌ بسيار خشن‌ پوش‌ و روستايى‌ لباس‌ بود " و اين‌ خود نشان‌ ديگرى‌ است‌ از بلندى‌ روح‌ و صفاى‌ باطن‌ و بى‌اعتنايى‌ آن‌ امام‌ به‌ زرق‌ و برق هاى‌ گول‌ زننده‌ دنيا .

امام‌ موسى‌ كاظ‌م‌ ( ع‌ ) نسبت‌ به‌ زن‌ و فرزندان‌ و زيردستان‌ بسيار با عاطفه‌ و مهربان‌ بود . هميشه‌ در انديشه‌ فقرا و بيچارگان‌ بود ، و پنهان‌ و آشكار به‌ آنها كمك‌ مى‌كرد .

مردى از تبار عمر بن الخطاب در مدينه بود كه او را مى آزرد و على(عليه السلام) را دشنام مى داد. برخى از اطرافيان به حضرت گفتند: اجازه دهید تا او را بكشيم، ولى حضرت به شدّت از اين كار نهى كرد و آنان را شديداً سرزنش فرمود. روزى سراغ آن مرد را گرفت، گفتند: در اطراف مدينه، به كار زراعت مشغول است. حضرت سوار بر الاغ خود وارد مزرعه وى شد.

آن مرد فرياد برآورد: زراعت ما را خراب مكن، ولى امام به حركت خود در مزرعه ادامه داد وقتى به او رسيد، پياده شد و نزد وى نشست و با او به شوخى پرداخت، آن گاه به او فرمود: چقدر در زراعت خود از اين بابت زيان ديدى؟ گفت: صد دينار. فرمود: حال انتظار دارى چه مبلغ از آن عايدت شود؟ گفت: من از غيب خبر ندارم. امام به او فرمود: پرسيدم چه مبلغ از آن عايدت شود؟ گفت: انتظار دارم دويست دينار عايدم شود. امام به او سيصد دينار داد و فرمود: زراعت تو هم سر جايش هست. آن مرد برخاست و سر حضرت را بوسيد و رفت. امام به مسجد رفت و در آنجا آن مرد را ديد كه نشسته است.

وقتى آن حضرت را ديد، گفت: خداوند مى داند كه رسالتش را در كجا قرار دهد. يارانش گرد آمدند و به او گفتند: داستان از چه قرار است، تو كه تا حال خلاف اين را مىگفتى. او نيز به دشنام آنها و به دعا براى امام موسى(عليه السلام) پرداخت. امام(عليه السلام) نيز به اطرافيان خود كه قصد كشتن او را داشتند فرمود: آيا كارى كه شما مىخواستيد بكنيد بهتر بود يا كارى كه من با اين مبلغ كردم؟و بسيارى از اين گونه روايات، كه به اخلاق والا و سخاوت و شكيبايى آن حضرت بر سختيها و چشمپوشى ايشان از مال دنيا اشارت مى كند، نشانگر كمال انسانى و نهايت عفو و گذشت آن حضرت است.


ادامه مطلب


[ یک شنبه 12 اردیبهشت 1395  ] [ 10:07 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

کم حرف بزنید و بیشتر کار کنید

 

کم حرف بزن و بیشتر کار کن
 

ادامه مطلب


[ سه شنبه 18 آذر 1393  ] [ 1:55 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (1) ]

ولادت و دوره کودکي و نوجواني امام کاظم ـ عليه السلام و زندگي حضرت پيش از امامت

تولد امام کاظم عليه السلام :
ولادت امام کاظم ـ عليه السلام ـ در اواخر حکومت امويان بوده است؛ نام مادر گرامي اش حميده و محل تولد آن حضرت ابواء نام دارد. وقتي امام صادق ـ عليه السلام ـ به دنيا آمدند امام فرزند را گرفتند، آداب شرعي ولادت را بجا آوردند و بشارت ولادت ايشان را به اصحاب دادند و فرمودند: «خداوند به من پسري مرحمت فرموده که بهترين مخلوقش است»[1] سال ولادت «128 هـ ق» و در زمان حکومت عبدالملک بن مروان بوده است.[2]
امام کاظم، به تدريج دوران کودکي را پشت سر مي گذاردند، و در سايه­ي پدر بزرگوارشان تربيت مي شدند و به درجه والايي ازکمال و تهذيب اخلاقي در همان کودکي رسيدند. ايشان قسمتي از دوران کودکي خود را، پشت سر گذاشت در حالي که هر روز به محبت و احترامش افزوده مي شد. و پدر او را مشمول محبت خود قرار مي داد. پيروان آن حضرت نيز، با توجه و احترام خاص با ايشان برخورد مي کردند.
سيماي ظاهري امام:
قامتي معقول، با اندام مناسب و زيبا بود، صورتش گندمگون و نوراني و رنگ موهايش مشکي و انبوه چهره اش با صفا و ملکوتي، فاصله دندان هايش گشاد و کتف هايش باز و گسترده، بدنش لاغر و باريک، به طوري که در هاله اي از ابهت و جلال قرار داشت. هيچ کس آن حضرت را مشاهده نمي کرد، مگر اين که هيبتش او را مي گرفت و او را گرامي مي داشت.[3]
شخصيت و نبوغ امام در دوران کودکي و قبل از امامت:
هوش و ذکاوت امام کاظم (ع) در نوجواني مشهود و آثار نبوغ و تيز هوشي امام، از رفتار و کردار ايشان کاملاً نمود داشت، به طوري که باعث اعجاب و ستايش اصحاب و بزرگان قرار گرفته بود. سخن از اين که چه عواملي باعث ايجاد چنين شخصيتي شد، زياد مشکل نيست امام (ع) تمام صفات پدرانش را، که ازساير مردم امتياز داشتند. از قبيل: بزرگواري، بخشندگي، بردباري، گذشت، علم و ... به ارث برده اند، در خانواده اي رشد کرده که کانون تقوي و حکمت و دانش است. و ريشه تمام بزرگي ها و فضيلت ها در اسلام به آن خانواده مي رسد. امام کاظم (ع) به مدت بيست سال، تحت سرپرستي پدرش امام صادق(ع) بزرگ شده است که تاريخ انسانيت، نظير او را در علم و ايمان و پرهيزکاري و... جز در اين خاندان سراغ ندارد.
به اين ترتيب، تمام زمينه هاي تربيت صحيح و شخصيت ساز براي امام عليه السلام، فراهم آمده بود. مورخان و سيره نويسان، نمونه هايي از اين شخصيت عالي را ذکر کرده اند که موجب اعجاب و شگفتي است. و آن احاطه امام را در آغاز عمر به انواع علوم و معارف نشان مي دهد. با اين که انسان در اين دوره از زندگي، چنين توانايي را ندارد. و هيچ دليلي نمي توان براي اين امر پيدا کرد. جز آن چه را که شيعه بدان معتقد است.[4]
نمونه اي از توانايي هاي علمي امام در نوجواني:
گفتگوي امام با ابو حنيفه
او سفري به مدينه مي کند، تا با امام صادق (ع) بحث و گفتگو کند. در بيرون منزل منتظر اجازه ورود مي نشيند که پسر بچه اي پنج ساله بيرون مي آيد و از او مي پرسد: که يک شخص غريب کجا مي تواند قضاي حاجت کند؟ آن کودک: در جواب، تمام جاهايي که قضاي حاجت در آن جا مکروه و حرام و ... را بيان مي کند. از او مي پرسد: اسمت چيست؟
مي گويد: موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن ابي طالب صلوات الله عليهم
از او مي پرسد: معصيت مربوط به کيست؟ از جانب خداوند يا بنده؟
امام در پاسخ مي فرمايند:
از سه حال خارج نيست، يا از جانب خداست و هيچ به بنده مربوط نيست، در اين صورت، خدا حق ندارد بنده اي را که هيچ کاري نکرده مواخذه کند!
و يا مربوط است هم به بنده و هم به خدا، که خدا تواناترين آن دو است که شريک عمل بوده اند در اين صورت براي شريک نيرومند روا نيست که شريک ناتوان خود را به دليل گناهي که هر دو در ارتکاب آن برابر بوده اند مواخذه کند!
يا اين که گناه تنها مربوط به بنده است. در اين صورت خدا اگر بخواهد مي بخشد و اگر خواست کيفر مي دهد و بنده نيازمند کمک است.
ابو حنيفه که از جواب اين کودک نابالغ قانع شده بود، بدون ملاقات امام، رفت و با خود مي گفت: نوادگان خاندان رسالت علم را يکي پس از ديگري به ارث برده اند و همگان عالم و آگاه هستند. [5]
مقام علمي امام کاظم عليه السلام:
زماني که امام صادق (ع) از دنيا رفتند، امام کاظم (ع) بيست سال بيشتر نداشتند و در سن جواني اداره کننده فکري و علمي دانشگاه وسيع و بزرگي بودند که از پدر به ميراث مانده بود. دانشگاهي که مديريت علمي آن به عهده امام واگذار گرديد در حال توسعه و گسترش و در برگيرنده هزاران استاد و دانشجو بود که در کلاس هاي مختلف آن از مکتب پرفيض امام صادق عليه السلام دانش آموخته و در پي مدارج عالي تري از دانش و فضيلت بودند، گروه هاي متعددي از متکلمين و فقها و محدثين و مفسرين و ... متوجه مقام علمي ـ الهي موسي بن جعفر شده و از کمالات و فضائل و دانش بي پايان او حتي در زمان امام صادق عليه السلام ـ استفاده مي کردند.
امام کاظم عليه السلام دانشمند ترين و با فضيلت ترين مرد عصر خويش بود. امام صادق (ع)در باره ي دانش آن حضرت چنين مي فرمايد: «فرزندم موسي به حدي آمادگي علمي دارد که اگر تمام محتويات قرآن، را از او پرسش نمايي با دانش و علم کافي که دارد، به تو پاسخ قانع کننده اي مي دهد او کانون فهم، معرفت و انديشه است.»[6]
در وسعت و تبحر علمي او کافي است که در نظر آوريم که دانشمندان و محدثان در فنون مختلف اسلامي از ايشان حقائقي نقل کرده اند که کتاب ها و دفتر هاي خود را پر ساخته اند به حدي که آن حضرت به لقب عالم شهرت يافته است. امام صادق (ع) در حالي که موسي در سنين جواني بودند. فرمودند: «علم و حکمت و فهم و سخاوت و آشنايي با حوائج ديني مردم و حسن خلق و معاشرت نيک در او جمع است. او يکي از درهاي رحمت الهي است»[7]
در چهارسالگي درباره اش فرمودند: «هو حق والحق معه و منه» او (موسي) حق است و حق با اوست و سرچشمه حق است.[8]
عبادت امام:
امام کاظم (ع) در خاندان پاکي و تقوا رشد کرده و در پايگاه عبادت و طاعت بزرگ شده ايشان تمام انواع و اشکال تقوي و عبادت را در خانه خود مجسم ديده، با آن ها خو گرفته است. همچنان که نقل کرده اند او عابد ترين فرد زمان خود بوده تا آن جايي که ملقب به سجاد، صالح و زين المجتهدين شده است.[9] ايشان بيست سال از دوران عمر شريفشان را در کنار پدر که سمبل عبادت بودند، گذرانده اند.
امام هنوز کودکي خردسال است در عادات و حالات کودکي به سر مي برند که صفوان جمال وارد محضر امام صادق (ع) مي گردد و از پيشواي آينده سؤال مي کند. امام مي فرمايند: «صاحب اين منصب کسي خواهد بود که لهو و لعب در زندگي او راه ندارد» در اين هنگام کودکي خردسال که در دست خود، بره گوسفندي (بزغاله اي) را گرفته و با خود همراه داشت، با علاقه اي که خود به سجده دارد به آن حيوان اصرار مي کند که سجده کن و سر آن را پائين مي آورد که بر آفريدگار خود سجده کند پدر او را در آغوش مي کشد و مي فرمايد: «تو آن هستي که لهو و لعب در زندگي تو راه ندارد».
زيباترين ساعات کودکي امام به هنگام خلوت کردن با آفريدگارش همراه با پدر گرامي شان سپري مي شد. عبدالرحمان بن حجاج چنين گويد: منزل حضرت صادق (ع) رفتم، حضرت در اتاق مخصوص، مشغول عبادت بودند، ايشان دعا مي کردند و موسي آمين مي گفت ...[10]
امام کاظم (ع) وقتي به دنيا آمدند اولين جملاتش چنين بود: «شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکه و الروح و اولو العلم قائماً بالقسط لا اله الا هو العزيز الحکيم[11]»[12]
کرامات حضرت در دوران کودکي:
امور خارق العاده اي که سيره نويسان ازطول بيست سال قبل از امامت حضرت ثبت نموده اند، بسيار محدود و انگشت شمار است.
از ذکريا بن آدم نقل مي کنند که: حضرت رضا(ع) فرمودند: پدرم از کساني بود که در گهواره سخن مي گفتند»[13] مثل سخن گفتن عيسي و يحيي.
روايتي از صفوان بن عمران در رابطه با طي­الارض امام در سن کودکي نقل شده که: به دستور امام صادق(ع) شتري آماده کرده بودم. که امام کاظم(ع) به سرعت آمدند سوار بر شتر و غائب شدند. نگران شدم. ساعتي از روز گذشته بود که بازگشتند.
پيش امام صادق (ع) رفته فرمودند آيا مي خواهي بداني ابالحسن در اين ساعت کجا رفت. او رفت به جاهايي که ذوالقرنين مسافرت کرده بود و حتي بيشتر از آن ها و به هر زن و مرد مؤمني سلام مرا رساند.[14]
محمد بن فضل نقل مي کند که پيرامون دشمنان اهل بيت از امام صادق (ع) سؤال کردم، ايشان به فرزندشان موسي فرمودند: عصا را بياور، دوباره فرمودند: «اي موسي آن را بر زمين بزن و دشمنان امير المؤمنين(ع) را به او نشان بده» با عصا بر زمين زد شکافته شد سنگ سياهي پديدار شد ضربه اي به سنگ زد دري باز شد و در آن جا امام دشمنان را نشان دادند که گرفتار عذاب الهي بودند.[15]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ تحليل زندگي امام کاظم(ع)، باقر شريف قرشي، چاپ آستان قدس رضوي.
2ـ زندگي دوازده امام، هاشم معروف الحسني، چاپ امير کبير. تهران.
---------------------------------------
[1]. اربلي، کشف الغمه، بيروت، دارالکتاب الاسلاميه، چاپ اول، 1401ق، ج3، ص2؛ مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، اسلاميه، چاپ سوم، 1396ق، ج48، ص2ـ3.
[2]. مناقب ابن شهر آشوب، بيروت، دارالاضواء، چاپ دوم، 1422ق، ج4، ص349؛ فضل بن حسن طبرسي، اعلام الوري، قم، آل البيت، ‌چاپ اول، 1417ق، ج2، ص6.
[3]. بحارالانوار، همان، ج48، ص248؛ ابن عنيه، عمده الطالب، قم، انصاريان، چاپ اول، ص177؛ مناقب، همان، ج4، ص1384.
[4]. باقر شريف قرشي، تحليلي از زندگي امام کاظم(ع)، مترجم محمدرضا عطائي، قم، کنگره جهاني حضرت رضا(ع)، چاپ اول، 1368ش، ج1، ص71؛ هاشم معروف الحسني، زندگي دوازده امام، تهران، اميرکبير، چاپ اول، 1372ش، ج2، ص313.
[5]. حر عاملي، اثبات الوصيه، تهران، مکتبه المحلاتي، چاپ اول، 1383ش، ص192؛ بحارالانوار، همان، ج48، ص106.
[6]. بحار الانوار، همان، ج48، ص12.
[7]. همان.
[8]. همان، ج48، ص21.
[9]. شيخ مفيد، الارشاد، قم، دفتر نشر و فرهنگ اسلامي، 1383ش، چاپ اول، ج2، ص302.
[10]. همان، ج2، ص304.
[11]. آل عمران / 18.
[12]. بحارالانوار، همان، ج48، ص2.
[13]. همان، ج48، ص32.
[14]. بحارالانوار، همان، ج48، ص100.
[15]. همان، ج48، ص84. حسين بن عبدالوهاب شريف رضي، عيون المعجزات، قم، چاپ اول، 1414ق، ص99.
( اندیشه قم )

ادامه مطلب


[ جمعه 24 مرداد 1393  ] [ 3:28 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

رابطه امام كاظم ـ عليه السّلام ـ با نقاط مختلف شيعه‌نشين جهان اسلام چگونه بود؟


با توجه به اينكه دوران حيات ائمه ـ عليهم السّلام ـ بعد از شهادت امام حسين ـ عليه السّلام ـ هميشه همراه با خفقان و فشار سياسي از جانب خلافت هاي اموي و عباسي بود و ائمه ـ عليهم السّلام ـ را از ارتباط مستقيم با پيروان و شيعيان‌شان منع مي‌كردند. ائمه ـ عليهم السّلام ـ هم سعي داشتند با استفاده از سياست تقيّه و تربيت افراد مورد اطمينان براي ارتباط با ياران و پيروان جهت گسترش تشيّع و تعليم و آموزش عقايد و احكام ديني به نقاط مختلف جهان اسلام اعزام مي‌كردند.

البته اين سياست در ابتدا به خاطر وضع نامساعد سياسي و به خاطر انتقال خلافت از امويان به عباسيان چندان محسوس نبود، ولي بعد از اينكه خلافت عباسي استقرار يافت و همان روش امويان را ادامه داد و بر خلاف شعارهاي داده شده عمل كردند ائمه هم دست به كار شده و اقدام به آگاهي مردم از حق و حقانيت خود نمودند.
در اين راستا از زمان امام موسي كاظم ـ عليه السّلام ـ سازماني توسط آن حضرت برقرار مي‌شود به عنوان سازمان وكالت كه افرادي را تربيت مي‌كردند و از شاگردان مخصوص و قابل اعتماد و آگاه به شرايع دين مبين اسلام و آئين تشيّع بودند و از طرف آن حضرت به نقاط مختلف جهان اسلام كه تشيّع در آن حضور داشته مي‌فرستادند تا مردم را با اسلام راستين و مكتب اهل بيت و همچنين ظلم و فساد دستگاه خلافت آگاه سازند.
اين نيرويي كه امام و اصحاب و ياران حضرت سازماندهي كرده و دور از چشم حكومت در مناطق مختلف پراكنده شدند و گروه‌هاي مختلف مردم را به طرف اهل بيت و علويان جذب كرده و خلافت را با خطرات جدي مواجه نمودند و نتيجة آن در دوران امام رضا ـ عليه السّلام ـ مشخص شد و مأمون براي در امان ماندن از اين خطر به فكر احضار امام به مرو و طرح ولايتعهدي آن حضرت افتاد و لذا با اين سياست توانست خلافت را از اين نيرو حفظ كند.[1]
يكي ديگر از راه‌هايي كه امام با مناطق شيعه‌نشين ارتباط برقرار مي‌كردند آمدن گروه‌هاي مختلف مردم و نمايندگان از مناطق دور بود، طوري كه بعد از شهادت امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ در مناطقي شيعيان سكونت داشتند و خبر شهادت امام صادق ـ عليه السّلام ـ را دريافت كرده بودند، براي شناخت امام بعدي و جانشين امام صادق ـ عليه السّلام ـ نمايندگان خود را به مدينه (يثرب) مي‌فرستادند كه اين نمايندگان بعد از شناخت امام و ايمان به امامت و ولايت حضرت موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ و بيان دوستي و اطاعت به سوي سرزمين‌هاي خود مي‌رفتند.[2]
از جمله آن نمايندگان، محمّد بن علي نيشابوري است، كه از طرف مردم نيشابور براي ديدار با امام به مدينه آمد. وي از ثقات شيعه بوده و از امام رواياتي هم نقل كرده است.[3]
اين ارتباط تا حدي بود كه شيعيان از اقصي نقاط مملكت اسلامي خمس و وجوهات شرعيه خود و همچنين هدايا ونذورات را براي امام كاظم ـ عليه السّلام ـ توسط وكلا و نمايندگان مي‌فرستادند و امام نيز آن وجوهات را به افراد مستحق مي‌رساند.[4]
از جمله عواملي كه باعث حسد و كينه هارون نسبت به امام موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ شد، همين مسأله ارتباط امام با مناطق مختلف و حكومت حضرت بر دلها بود و همچنين سرازير شدن وجوهات به جانب بيت آن حضرت بود و لذا دستور انتقال آن حضرت را به بغداد داده و در آنجا حضرت را زنداني مي‌كند تا تحت نظر باشد.[5]
امام موسي كاظم(ع) مركزيت اين ارتباط بود، طوري كه سازمان وكالت همان طور كه گفته شد در اقصي نقاط جهان اسلام در ايران و آفريقا و جاهاي ديگر در دوره امام كاظم ـ عليه السّلام ـ فعاليت داشت. البته اين مطالب را نيز بايد خاطر نشان ساخت كه عده‌اي از اين وكلا بعد از شهادت امام كاظم ـ عليه السّلام ـ گول مال دنيا را خورده و از پس وسوسه‌هاي شيطاني نيامدند و لذا از قبول امامت امام رضا ـ عليه السّلام ـ اِبا كردند كه اين هم خود مؤيد ارتباط امام با مناطق مختلف و داشتن وكيل در جاهاي مختلف بود. يونس بن عبد الرحمن مي‌گويد: وقتي امام كاظم ـ عليه السّلام ـ از دنيا رفت نزد هر يك از نمايندگان و كارگزاران آن حضرت اموال زيادي جمع شده بود و همين امر باعث شد مرگ آن حضرت را انكار كنند و در امامت ايشان توقف كنند.[6]
افرادي چون زياد بن مروان قندي (قندهاري)،[7] عثمان بن عيسي رواسي و عده‌اي ديگر از اين گروه محسوب مي‌شود كه فرقه واقفيه را به وجود آوردند.[8]
فهرستي از افرادي از طرف امام كاظم - عليه السلام - وكالت داشتند عبارتند از:
1. مغضل بن عمر جعفي در كوفه، 2. عبدالرحمان بن حجاج در بغداد، 3. عبدالله بن جندب در اهواز، 4. علي بن يقطين در كوفه، 5. اسامة بن حفص، 6. ابراهيم بن سلام نيشابوري در نيشابور، 7. يونس بن يعقوب در كوفه، 8. علي بن حمزه بطائني، 9. زياد بن مروان قندي (در قندهار)، 10. احمد بن بشر سرّاج، 11. عثمان بن عيسي رواسي در مصر، 12. منصور بن يونس بزرج، 13. حيّان سرّاح.[9]
بنابراين، امام موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ با تربيت افرادي عالم و مطمئن و دادن وكالت به آنها و فرستادن آنها به مناطق مختلف جهان اسلام؛ و نيز به وسيله نمايندگان مردم كه به ديدار، حضرت مي رفتند با شيعيان ارتباط داشتند و آنها را عليه ظلم و جور خلفا آگاه مي‌ساختند و در مواقعي كه فشار سياسي از طرف خلفا شدت مي‌گرفت و ارتباط مستقيم با مردم غير ممكن مي‌نمود با ارسال پيام و نوشتن نامه‌هائي البته با رعايت سياست تقيّه اين ارتباط را برقرار مي‌كردند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ الارشاد، شيخ مفيد، ج 2.
2ـ فصول المهم في معرفة الائمه، مالكي، ج 2، مناقب الطاهرين= طبري، ج2.
3- زندگي امام كاظم - عليه السلام - سيد كاظم ارفع.
4- سازمان وكالت و نقش آن در عصر ائمه - عليه السلام - نوشته محمدرضا جباري.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . اديب، عادل، زندگاني تحليلي ائمه دوازده‌گانه، ترجمه اسدالله مبشري، تهران، نشر و فرهنگ اسلامي، چاپ ششم، 1366، ص 214.
[2] . قرشي، باقر شريف، حياة الامام موسي بن جعفر، نجف، مطبعة آداب، چاپ دوم، 1389 هـ، ج 1، ص 418.
[3] . همان. ج 2، ص 219.
[4] . ابن شهر آشوب، مناقب الي ابي‌طالب، قم، مطبعة العلميه، بيتا، ج 4، ص 2 ـ 291.
[5] . اصفهاني، ابو الفرج، مقاتل الطالبين، ترجمه رسول محلاتي، تهران، نشر صدوق، چاپ دوم، بيتا، ص 267.
[6] . صدوق، پيشين، ص 225.
[7] . مامقاني، پيشين، ج 1، ص 457.
[8] . صدوق، پيشنين، ص 227.
[9] . ر.ك: جباري، محمد رضا، سازمان وكالت و نقش آن در عصر ائمه - عليه السلام - قم، انتشارات مؤسسه امام خميني(ره)، چاپ دوم، 1382، ص423-599.


ادامه مطلب


[ جمعه 24 مرداد 1393  ] [ 3:27 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

لقب باب الحوائج را چه کسي به باب‌ الحوائجين داده‌ است؟


 

پاسخ :
حوائج جمع حاجه يا حائجه به معني نياز و خواسته است و باب الحوائج يعني کسي که براي برآورده شدن نيازها و خواسته‌ها به او متوسل مي‌شوند و نا اميد بر نمي‌گردند.[1]
حضرت امام کاظم ـ عليه السّلام ـ و حضرت ابوالفضل العباس ـ عليه السّلام ـ به اين لقب در ميان مردم مشهور شده‌اند هم چنانکه در برخي کتب به اين مطلب اشاره شده است. در مورد امام کاظم ـ عليه السّلام ـ صاحب شرح منهاج الکرامه از ابن جوزي نقل مي‌کند: ...
... و هو المعروف بباب الحوائج لانه ما خاب المتوسل به في قضاء حاجته قطّ[2]
يعني (امام کاظم ـ عليه السّلام ـ ) به باب الحوائج معروف هستند براي اينکه هيچ توسل کننده‌اي در برآورده شدن خواسته‌اش از ايشان نا اميد نشده است.
و صاحب شرح احقاق الحق از ابن صالحه نقل مي‌کند.
... و يعرف بالعراق بباب الحوائج الي الله لنحج مطالب المتوسلين الي الله تعالي به[3] يعني حضرت امام کاظم ـ عليه السّلام ـ در عراق به باب الحوائج مشهور است به خاطر برآورده شدن خواسته‌هاي متوسلين به ايشان به سوي خداي تعالي.
و در مورد حضرت ابوالفضل العباس ـ عليه السّلام ـ صاحب کتاب شهداي اهل بيت نقل مي‌کند: «... و هو من اکثر القابه شيوعا و انتشاراً بين الناس فقد آمنوا و ايقنوا انّه ما قصده ذو حاجةٍ بنيةٍ خالصه الاّ قضي الله حاجته يعني: لقب باب الحوائج از شايع‌ترين و مشهورترين لقب‌هاي ايشان است بين مردم و به تحقيق مي‌دانند و يقين دارند که هيچ حاجت‌مندي با نيت خالص به ايشان مراجعه نکرده مگر اينکه خدا حاجتش را برآورده کرده است.»[4]
و هيچ روايتي پيدا نکرديم که يکي از معصومين ـ عليهم السّلام ـ اين لقب را مختص به امام کاظم ـ عليه السّلام ـ و حضرت ابوالفضل ـ عليه السلام ـ کرده باشند. بلکه اين القاب از طرف مردم به خاطر رفع حوائج‌شان از آن حضرات درباره آنها شهرت يافته.
ولي بايد گفت طبق برخي روايات که اهل سنت هم نقل کرده‌اند اين لقب را خداي تعالي به اهل بيت ـ صلوات الله عليهم ـ داده است. و حتي پيامبرانش را توسط اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ نجات داده است مثل حضرت آدم و حضرت نوح ـ علي نبينا و آله و عليهما السّلام ـ و ساير پيامبران ـ عليهم السّلام ـ . ما فقط به يکي دو نمونه از اين روايات اکتفا مي‌کنيم.
علامه اميني ـ رحمة الله عليه ـ در الغدير از فرائد السمطين در ضمن روايت مفصّلي از پيامبر اکرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل مي‌کند که خداي تعالي به حضرت آدم ـ عليه السّلام ـ فرمود:
... يا آدم هؤلاء صفوتي بهم انجيهم و بهم اهلکهم فاذا کان لک الي حاجةٌ فبهؤلاء توسَّل فقال النبي ـ صلّي الله عليه و آله ـ ... فمن کان الي الله حاجة فليسأل بنا اهل البيت.[5] يعني: يا آدم اينها برگزيدگان من هستند و به ايشان نجات مي‌دهم و به ايشان هلاک مي‌کنم آنها را و اگر حاجتي از من داشتي به ايشان توسل کن.
همچنان که معلوم شد خداي تبارک و تعالي در اين روايت صراحتاً به پيامبرش مي‌فرمايد: اگر حاجتي از من داشتي به ايشان متوسل شو.
و در مورد حضرت نوح صاحب شرح احقاق الحق نقل مي‌کند از رسول اکرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ بعد از اينکه حضرت نوح ـ سلام الله عليها ـ کشتي را ساخت و ميخ‌ها را به کشتي زد پنج ميخ به نام پنج تن به کشتي زد که پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در آخر اين روايت مفصل فرموده‌اند:
و حملناه علي ذات الواح و دسر: سوره قمر، آيه 13.
الالواح خشب السفينه و نحن الدسر و لولانا ما سارت السفينه باهلها.[6]
منظور از الواح چوبهاي کشتي هستند و منظور از الدسر در آيه شريفه ما هستيم و اگر ما نبوديم کشتي سرنشينانش را حرکت نمي‌داد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ زندگاني امام کاظم، سيد کاظم ارفع.
2ـ زندگاني قمر بني هاشم، (چهره درخشان) خلحالي رباني.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ابن منظور، لسان العرب، بيروت، دار احياء التراث ، چاپ اول، 1405ق، ج1، ص192.
[2] . ميلاني، سيد علي حسيني، شرح منهاج الکرامه، ص170، به نقل از ابن الجوزي.
[3] . مرعشي نجفي، سيد شهاب الدين، شرح احقاق الحق، چاپ کتابخانه آيت الله مرعشي، قم، ج12، ص300، از مطالب السول ابن طلحه.
[4] . شاکري، حاج حسين، شهداء اهل البيت (قمر بني هاشم)، ستاره، چاپ اول، 1420ق، ص22،
[5] . الغدير، ج2، ص300، به نقل از: فرائد السمطين، بيروت، نشر و چاپ دارالکتب العربي، 1379.
[6] . شرح احقاق الحق، ج9، ص205. به نقل از سيوطي.


ادامه مطلب


[ جمعه 24 مرداد 1393  ] [ 3:26 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

نام برخي از ياران و اصحاب و شاگردان امام كاظم ـ عليه السّلام


مقدمه: با آنكه وضع خاص سياسي زمان پيشواي هفتم به ويژه در دوران حكومت هارون، براي فعاليت گستردة علمي و اجتماعي امام كاظم ـ عليه السّلام ـ مساعد نبود، و زمينه براي ادامه نهضت علمي و توسعه دانشگاه بزرگي كه به وسيلة امام صادق ـ عليه السّلام ـ بنيانگذاري شده بود، آمادگي نداشت. اما پيشواي هفتم در همان شرايط نامساعد و زير فشار حكومت عباسي، دست از فعاليت علمي نكشيده، بلكه برنامه عالي پدر را در رهبري علمي جامعه و نشر و گسترش فرهنگ اسلامي ـ منتها در محدودة كوچك ـ ادامه داد. اين نكته از اين نظر يادآوري گرديد كه از يك سو عظمت و شعاع وسيع دانشگاه بزرگ جعفري، فعاليت علمي امام كاظم ـ عليه السّلام ـ را تحت الشعاع قرار داده و از سوي ديگر، با نگاه كوتاه به وضع سياسي خاص آن زمان در بدو نظر، چنين فعاليت علمي بعيد مي‌نمايد. ولي آن حضرت علي رغم مشكلات فراواني كه در پيش داشت گامهاي بزرگي در جهت حفظ و اشاعة مباني تشيّع و گسترش دامنة فرهنگ اسلامي و پرورش شاگردان بزرگ برداشت، كه به شرح حال برخي از آنان اختصاراً اشاره مي‌شود.
1ـ علي بن يقطين بن موسي بغدادي، از موالي بني اسد، از جمله شخصيت‌ها و بزرگان و شاگردان برجسته پيشواي هفتم بود، علي، شخصيتي پاك و گرانقدر بود و در محضر امام هفتم از موقعيت ويژه‌اي برخوردار بود. او در جهان تشيّع داراي احترام و ارزش فوق‌العاده‌اي داشت. وي در سال (124 هـ ق) در شهر كوفه مصادف با اواخر دولت اموي بود و عاقبت در سن 57 سالگي در سال (182 هـ ق) در مدينة الاسلام (بغداد) به سراي آخرت انتقال يافت و وليعهد هارون (محمّد امين) بر جنازة او نماز خواند و امام كاظم ـ عليه السّلام ـ در آن زمان ميان سياه‌چال‌هاي زندان بود.[1]
2ـ محمد بن ابي عمير ازدي، اهل بغداد و ساكن بغداد است و يكي از شاگردان بزرگ و برجسته مكتب پيشواي هفتم و از مشهورترين دانشمندان و از راويان برجسته شيعه است، اصحاب روايت بر درستي تمام آنچه را كه او صحيح دانسته، اجماع دارند و احاديث مرسل او را در حد مسند، شمرده‌اند، وي معاصر امام موسي كاظم ـ عليه السّلام ـ و امام رضا ـ عليه السّلام ـ و امام جواد ـ عليه السّلام ـ بوده است وي در سال 217 هـ ق رحلت كرد.[2]
3ـ ابو محمّد عبد الله بن المغيره بجلي كوفي از فقهاي اصحاب و ثقه است و كسي از جهت جلالت دين و تقوا با او قابل قياس نيست، شيخ كشّي از امام كاظم ـ عليه السّلام ـ روايت كرده كه او واقفي بوده و به حق رجوع كرده است و در محضر امام رضا ـ عليه السّلام ـ بدين صورت شهادت داده است كه: شهادت مي‌دهم كه تو حجت خدائي بر من و امين الله بر خلق هستي. و ايشان داراي تأليفات زيادي در مسائل فقهي مي‌باشند.[3]
4ـ مفضّل بن عمر كوفي جعفي ابو محمد هشام بن الحكم: وي از بزرگان علم كلام و از پاك‌ترين علماي عصر خويش است و هميشه به افكار صادقه و انظار صائبه، تهذيب مطالب كلاميّه و ترويج مذهب اماميّه مي‌نمود. از حضرت امام صادق ـ عليه السّلام ـ و امام كاظم ـ عليه السّلام ـ روايت كرده است، شيخ طوسي فرمود كه هشام بن حكم از خواص امام كاظم ـ عليه السّلام ـ است و در اصول دين و غيره مباحثة بسيار با مخالفين كرده است، هشام كتابهائي در موضوعات مختلف از جمله: توحيد، امامت، ردّ برزنادقه، و معتزله و (...) تأليف كرده است. شيخ مفيد فرموده كه هشام بن حكم از بزرگان اصحاب امام صادق ـ عليه السّلام ـ است و فقيه بوده و احاديث بسياري را روايت كرده است و مصاحبت با امام صادق ـ عليه السّلام ـ و امام كاظم ـ عليه السّلام ـ را كرده است و مكنّي به ابو محمّد و ابو الحكم است و مقامش در نزد امام صادق ـ عليه السّلام ـ به مرتبة بالايي رسيده كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ در يك مجلس عالمانه‌اي خطاب به ايشان فرمود: «هذا ناصرُنا بقلبِهِ و لسانِهِ و يَدهِ» و از هشام نقل شده كه گفته: و الله هيچ كس در مباحث توحيد مرا مقهور و مغلوب نساخته تا امروز كه در اين مقام ايستاده‌ام.[4]
5ـ ابان بن عثمان معروف به بجلي: وي ساكن شهرهاي كوفه و بصره بود، و از امام صادق ـ عليه السّلام ـ و امام كاظم ـ عليه السّلام ـ روايت كرده است، ابو عمرو كشّي مي‌گويد: گروهي از دانشمندان بر درستي احاديثي كه او صحيح دانسته، اجماع نموده‌اند و بر فقيه بودن او اعتراف دارند.[5]
از مردم بصره شاگردان زياد و برجسته‌اي داشت و محمّد بن ابي عمر مي‌گويد: ابان از همه مردم بيشتر حافظ حديث بوده است.[6]
6ـ ابراهيم بن نعيم عبدي كناني: وي شخصي مورد وثوق، بزرگوار، از شخصيت‌هاي اين فرقه (شيعه) و از بزرگاني است كه احكام و نظراتي از ايشان، استفاده كرده‌اند وي از امام صادق ـ عليه السّلام ـ و فرزندش امام كاظم ـ عليه السّلام ـ روايت كرده است و در سال 170 هـ ق از دنيا رفته است.[7]
7ـ حسن بن محمّد بن سماعه كندي صيرفي: شيخ مفيد او را از جمله اصحاب امام كاظم ـ عليه السّلام ـ دانسته و مي‌فرمايد: او واقفي مذهب است، با اين همه نوشته‌هاي خوبي كه دارد و در علم فقه از مرتبت و خالصي برخوردار بوده و در مسائل تيزبين است، ايشان 30 كتاب تأليف كرده و در ماه جمادي الاولي سال 263 هـ از دنيا رفته و ابراهيم بن محمّد علوي بر او نماز گذارده است.[8]
8ـ حماد بن عثمان بن عمرو بن خالف كوفي، ساكن «عرزم» بود، وي مورد و ثوق و از امام صادق ـ عليه السّلام ـ و امام كاظم ـ عليه السّلام ـ و امام رضا ـ عليه السّلام ـ روايت كرده و در سال (190 هـ) در كوفه از دنيا رفته است.[9]
9ـ يونس بن عبد الرحمن مولي آل يقطين: وي فردي صالح و داراي منزلت بزرگ و از اصحاب اجماع است، در ايام هشام بن عبد الملك متولد شده و از حضرت باقر ـ عليه السّلام ـ ، امام صادق ـ عليه السّلام ـ ، امام كاظم ـ عليه السّلام ـ و امام رضا ـ عليه السّلام ـ روايت كرده است، ايشان كتابهائي را تأليف كرده كه مورد توجه امام حسن عسگري قرار گرفته و فرموده: حق تعالي او را به هر حرفي نوري در روز قيامت عطا فرمايد. وي در سنه 208 هـ به رحمت خدا پيوست و در خبر است كه امام رضا ـ عليه السّلام ـ سه دفعه بهشت را براي او ضامن شد.[10]
در كتاب تحليلي بر زندگاني امام كاظم ـ عليه السّلام ـ ترجمة عطائي به 319 نفر از اصحاب و راويان امام كاظم ـ عليه السّلام ـ اشاره شده است.
دركتاب زندگاني امام موسي كاظم ـ عليه السّلام ـ (عماد الدين حسين اصفهاني، ج اول، از ص 387 تا ص 394، 375 نفر ذكر شده.
شيخ طوسي در كتاب رجال خود كه راويان و شاگردان هر يك از امامان را جداگانه به اسم و مشخّصات نام مي‌برد جمعاً از 272 نفر به عنوان راويان و شاگردان مكتب امام كاظم ـ عليه السّلام ـ ياد مي‌كند.
احمد بن خالد برقي در كتاب رجال (سنگي) خود شاگردان آن حضرت را 160 نفر معرفي نموده است.[11]
البته شاگردان امام خيلي از اين تعداد بيشتر بوده مگر اينكه مقصود مرحوم برقي، تعداد شاگردان نخبه و ممتاز آن حضرت باشد.[12]
دانشمندان انواع علوم مختلف از قبيل: حكمت، تفسير قرآن، فقه اسلامي با تمام ابوابش و ... از آن بزرگوار نقل كرده‌اند تعدادشان به چهار هزار نفر مي‌رسيد البته همگي از حيث وثاقت و عدالت يكسان نبودند.[13]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تحليلي از زندگاني امام كاظم ـ عليه السّلام ـ ، باقر شريف القرشي، (ترجمة عطائي) ج 2.
2. منتهي الآمال، شيخ عباس قمي، ج 2، (بخش زندگاني امام كاظم ـ عليه السّلام ـ ).
3. رجال نجاشي، (بخش زندگاني امام كاظم ـ عليه السّلام ـ ).
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . طوسي، رجال كشي، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348. ص 270.
[2] . رجال نجاشي، ابو العباس احمد بن علي بن احمد بن العباس، قم، مؤسسة نشر اسلامي، 1416ه‍ ، ص251.
[3] . قمي، عباس، منتي الآمال، قم، انتشارات هجرت، چاپ پنجم، 1412، ج 2، ص 437.
[4] . قمي. عباس، پيشين، ج 2، ص 447 ـ 444.
[5] . الاردبيلي الغروي، محمّد بن علي، جامع الرواة، قم، مكتبة آيت الله مرعشي نجفي، 1403 هـ ، ج1، ص 12.
[6] . العسقلاني، ابن حجر، لسان الميزان، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1995 م، ج 1، ص 24.
[7] . قريشي، باقر شريف، تحليلي از زندگاني امام كاظم ـ عليه السّلام ـ ، ترجمة: محمدرضا عطائي، چاپ قم، 1369، ج 2. ص 253.
[8] . مامقاني، عبدالله، تنقيح المقال في علم الرجال، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1349 ش، ص 307.
[9] . قريشي، باقر شريف، «پيشين» ج 2، ص 272.
[10] . قمي، عباس، «پيشين»، ج 2، ص 448 ـ 447.
[11] . قريشي، شريف، پيشين، ج 2، ص 224.
[12] . پيشوائي، مهدي، پيشواي آزاده، قم، انتشارات توحيد، 1360 ش، ج 2، ص 147.
[13] . القرشي، باقر شريف، «پيشين» ج 2، (مقدمة بحث شاگردان امام كاظم ـ عليه السّلام ـ ).


ادامه مطلب


[ جمعه 24 مرداد 1393  ] [ 3:25 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]