سالروز ولادت امام حسن عسكري عليه السلام
بسم الله الرحمن الرحيم
سالروز ولادت با سعادت امام يازدهم حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام) را به تمامى شيعيان جهان تبريك عرض نموده، اميدواريم خداوند متعال توفيق پيروى آن امام همام را به همه ما عنايت فرموده ودر فرج فرزند بزرگوارش حضرت مهدى (عليه السلام) تعجيل فرمايد
حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام) در سال 232 هجرى قمرى در روز هشتم ماه ربيع الثانى در شهر مدينه به دنيا آمد، پدر آن حضرت امام بزرگوار حضرت هادى، ومادرش خانمى به نام حديثه بود. نام ايشان حسن، وكنيه آن بزرگوار ابو محمّد واز القاب ايشان زكى و عسكرى است.
آنچه از صفات بزرگ وفضائل كه لازمه امامت است در آن حضرت جمع بود، يعنى: در علم، وزهد، كامل بودن در عقل وخرد، عصمت، شجاعت، كرم وبزرگوارى از تمام مردم زمان خود برتر بود، وعلاوه بر نصوص كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) وامامان گذشته در باره امامت آن حضرت وارد شده بود، حضرت امام هادى (عليه السلام) يعنى پدر بزرگوارشان نيز تصريح به امامت آن جناب فرمودند، ودر روايتى كه مرحوم شيخ مفيد (رحمه الله) در كتاب گرانقدر ارشاد نقل كرده است، حضرت امام هادى (عليه السلام) چهار ماه قبل از شهادت امام عسكرى (عليه السلام) را وصىّ خود قرارداد، وبه امامت آن حضرت تصريح كرده وگروهى از دوستان و شيعيان را بر اين امر گواه گرفت.
آن حضرت در ميان مردم وبزرگان وحتّى افراد مخالف از احترام خاصى برخوردار بود، به حدّى كه حتى ناخواسته آن حضرت را احترام مى كردند. در اينجا به همين مناسبت وبراى آنكه فضل آن بزرگوار براى خواننده عزيز معلوم شود، داستانى را كه مرحوم شيخ مفيد (رحمه الله)در كتاب ارشاد نقل كرده است مى آوريم.
مرحوم شيخ مفيد (رحمه الله) از ابن قولويه نقل كرده است كه: احمد بن عبيدالله بن خاقان متصدى املاك وخراج شهر قم بود كه از طرف بنى عباس به اين كار گماشته شده بود، پس روزى نام علويان و مذهب آنان، در مجلس او برده شد و او مردى بود كه با اهل بيت دشمنى بسيار داشت. در عين حال گفت:
من مردى از علويان مانند حسن بن على «حضرت امام عسكرى» در وقار وآرامش وعفّت وپاكدامنى وبزرگوارى در نزد خاندان خود نديده ونشناخته ام، به طورى كه همه فاميل او را بر سالمندان وبرزگان خود مقدّم مى داشتند، همچنين همه سران لشگر ووزراء وعموم مردم او را بر سايرين مقدم داشته احترام مى كردند.
روزى پدرم براى ديدار با مردم نشسته بود، ومن بالاى سر او ايستاده بودم، ناگاه در بانان آمده وگفتند: ابو محمّد ابن الرضا بر در خانه است، پدرم به آواز بلند گفت: اجازه اش دهيد تا وارد شود.
من از آنچه از ايشان شنيدم واز جرأت آنان كه نام مردى را در حضور پدرم با كنيه نام بردند متعجب شدم، با آنكه جز خليفه يا وليعهد، يا كسى را كه سلطان دستور داده بود نزد پدرم، با كنيه نام نمى بردند.
پس ديدم مردى گندمگون، خوش اندام، خوش صورت، جوان، باجلالت و هيبتى نيكو وارد شد. چون چشم پدرم به او افتاد، از جا برخاست وچند قدم به سوى او رفت، ومن به ياد ندارم با هيچ يك از بنى هاشم و افسران و برزگان چنين رفتارى كرده باشد، چون به او نزديك شد او را در آغوش كشيده صورت وسينه او را بوسيد، و دست او را گرفته بر مسند خود كه روى آن مى نشست نشانيد، و در كنار او نشسته رو به او كرد وبا او به گفتگو پرداخت.
در ضمن سخنان به آن حضرت مى گفت: قربانت شوم، فدايت شوم، ومن همچنان از آنچه مى ديدم در تعجب بودم، در اين هنگام دربانان آمدند، وخبر از ورود «موفق» برادر خليفه دادند، امّا پدرم همچنان سر گرم گفتگو با امام عسكرى (عليه السلام) بود اعتنايى به آنچه دربانان گفته بودند نكرد، تا زمانى كه غلامان ونوكران برادر خليفه آمدند، پدرم در اين حال آن حضرت را بااحترام وعزت هر چه تمام تر بدرقه كرد، وبه طورى كه موفّق آن حضرت را نبيند او را در آغوش كشيده وبا آن حضرت خداحافظى كرده وآن بزرگوار رفتند. من كه همچنان متعجب بودم به نوكران گفتم: واى بر شما اين چه كسى بود كه شما وپدرم او را اين چنين احترام نموديد؟ گفتند: اين شخص مردى علوى است به نام حسن بن على ومعروف به ابن الرضا، من همچنان در تعجب بودم تا آنكه شب شد، ورسم پدرم آن بود كه شبها بعد از نماز گزارش كارهاى روزانه را تنظيم مى كرد، چون نماز را خواند در برابر او نشستم، گفت: اى احمد كارى دارى؟
گفتم: آرى، اگر اجازه دهى پرسش كنم، گفت: اجازه ات دادم، گفتم: پدر جان اين مردى كه امروز به اينجا آمد وتو به او مى گفتى: پدر ومادرم فداى تو، وآنچنان او را احترام كردى كه بود؟
گفت: پسر جان اين امام وپيشواى رافضيان حسن بن على معروف به ابن الرضا است، سپس كمى سكوت كرده ومن نيز ساكت بودم، آنگاه گفت: پسر جان! اگر خلافت و زمامدارى از خاندان بنى العباس بيرون رود، هيچ كس از بنى هاشم غير او شايسته خلافت نيست، واين به خاطر برترى وفضل وپاكدامنى وپارسايى وزهد وعبادت وخوش خلقى وشايستگى اوست، واگر پدرش را ديده بودى مردى بود خردمند وهوشيار ودانشمند.
احمد مى گويد: من كه اين سخنان را از پدرم شنيدم وآن رفتار را باامام عسكرى (عليه السلام) از او ديدم دچار حيرت وخشم وسرگردانى شدم، بعد از آن تصميم گرفتم كه خود در اين باره تحقيق كنم، به دنبال اين تصميم از افراد مختلف راجع به او پرسيدم، از هيچ يك از بنى هاشم، وسركردگان ونويسندگان وقاضيان وفقهاء وديگر مردم نپرسيدم جز آنكه همه به فضل وكمال او اعتراف كرده او را مردى محترم شمردند، از اين رو مقام وشخصيت او در نظرم بزرگ شد، زيرا ديدم دوست ودشمن او را به نيكى ياد كرده تمجيد وستايش مى كنند.
آن بزرگوار همانند پدران گرامى خويش از چنان اخلاق ورفتار والائى برخوردار بود كه دشمنان نيز تحت تأثير اخلاقش قرار مى گرفتند، به عنوان مثال آن حضرت را به زندانبانى به نام على بن اوتاش سپردند، اين شخص به شدّت باخاندان پيامبر دشمنى مىوزريد، وبا آل ابى طالب با شدت وخشونت رفتار مى كرد، وقتى آن حضرت را به زندان او فرستاند به او گفتند: با او چنين وچار رفتار كن، بيش از يك روز نگذشته بود كه آنچنان در مقابل امام (عليه السلام)تواضع مى كرد كه گونه بر خاك مى گذشت، وسر بزير انداخته به آن بزرگوار نگاه نمى كرد، وهنگامى كه آن حضرت از زندان او بيرون رفت اين شخص از بهترين شيعيان شده بود، واين بواسطه جلالت ومهابت واخلاق امام عسكرى (عليه السلام) بود.
آن حضرت همانند پدران بزرگوارش داراى كرامات ومعجزايى نيز بوده اند كه مورخان نقل كرده اند وما در اينجا فقط به ذكر دو مورد مى پردازيم.
اول: شخصى مى گويد: سر راه امام عسكرى (عليه السلام) نشستم، وقتى آن حضرت رسيد از تنگدستى خويش به آن بزرگوار شكايت كردم وقسم خوردم كه نه درهم ودينارى دارم ونه غذاى صبح وشام، آن حضرت فرمود: آيا به دروغ سوگند مى خورى با اينكه دويست دينار در زير خاك پنهان كرده اى، واينكه مى گويم نه براى آن است كه چيزى به تو ندهم، اى غلام آنچه باخود دارى به او بده، غلامش صد دينار به من داد، سپس روى بمن كرده فرمود: تو آن دينارها كه در زير خاك پنهان كرده اى در وقتى كه سخت بدانها نيازمند هستى از آنهامحروم خواهى ماند، وراست فرمود، زيرا آن پول كه حضرت داد خرج كردم، ودرهاى روزى بر من بسته شد، وبه ناچار به سراغ پولى كه در زير خاك پنهان كرده بودم رفتم اما اثرى از آن نيافتم، بعد فهميدام كه پسرم جاى پولها را دانسته، وآنها را برداشته وگريخته است، وبه هيچ چيز از آن پولها دست نيافتم.
دوم: شخصى به نام احمد بن محمد مى گويد: در زمانى كه مهتدى عباسى دست به كشتار مواليان ترك ووابستگان خود زد، من نامه اى به حضرت عسكرى (عليه السلام) نوشتم كه: سپاس خداى را كه او را از ما به خود سرگرم كرد، زيرا من شنيده بودم كه او شما را تهديد به قتل كرده است وگفته است كه: من ايشان را از روى زمين بر مى دارم، حضرت عسكرى (عليه السلام) به من نوشت: عمر او به اين كارها كفاف نخواهد داد، از امروز پنح روز بشمار وروز ششم پس از خوارى وذلتى كه به او برسر گشته خواهد شد، وچنان شد كه آن حضرت فرموده بود.
ودر اينجا بعض از كلمات حكمت آميز حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام) ذكر ميكنيم.
1 ـ فرمود جدال مكن ميرود خوبى و حسن تو و مزاح مكن كه جرئت مى كنند ودلير مى شوند بر تو.
2 ـ وفرمود از تو اضح است آنكه سلام كنى بر هر كس كه ميگذرى بر او، وآنكه بنشينى در جائى كه پست تر است از مكان شريف مجلس
3 ـ وفرمود پارساترين مردم كسى است كه توقف كند نزد شبهه، وعابدترين مردم كسى است كه بپا دارد فرائض را، وزاهدترين مردم كسى است كه ترك كند حرام را، واز همه مردم كوشش ومشقّتش بيشتر است كسى كه ترك كند گناهان را.
4 ـ وفرمود مشغول نسازد تورا روزى كه خدا ضامن آن شده از عملى كه بر تو فرض است.
5 ـ وفرمود از ادب دور است ظاهر كردن خوشحالى نزد شخص غمناك.
6 ـ وفرمود: همانا از براى جود وبخشش اندازه ومقدارى است پس هر گاه زياد شده از آنمقدار پس آن اسراف است.
براى خرم واحتياط مقدارى است پس يرگاه زياد شد از آنمقدار پس آن جبن وترس است.
واز براى اقتصاد وميانه روى مقدارى است پس هرگاه زياد شد بر آن پس آن بخل است.
واز براى شجاعت مقدارى است پس هرگاه زياد شد بر آن تهوّر وبى أدبى است.
وكافى است تورا از براى ادب كردن نفست اجتناب كردنت از چيز يكه مكروه وناپسند بيشمارى از غير خودت.
ادامه مطلب
اس ام اس ولادت امام حسن عسگری(ع)
پسر فاطمه، نور هدی
سبزترین باغ بهار خدا
با تو دل از غصه رها می شود
پاکتر از آینه ها می شود
ای گل گلزار خدا، یا حسن عسکرى (ع)
آینه ی قبله نما یا حسن عسکرى (ع)
-------------+اس ام اس ولادت امام حسن عسگری+-------------
دست بیفشانید و عود بسوزانید که یازدهمین مسافر بهار، از راه می رسد؛ قدم هایش را شکوفه باران کنید!
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.
-------------+اس ام اس ولادت امام حسن عسگری+-------------
میلاد یازدهمین حجت خداوند، پیام آور آیینه و روشنی، بر رهروان صدیقش مبارک باد!
-------------+اس ام اس ولادت امام حسن عسکری+-------------
آمدی تا آفتاب رویت، قبله آفتاب گردان ها شود.
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.
-------------+اس ام اس ولادت امام حسن عسگری+-------------
آمدی تا شب های بی ستاره را در ماه غرق کنی و دست های تنها مانده را بگیری و تا خدا بالا بکشی.
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.
-------------+اس ام اس ولادت امام حسن عسگری+-------------
ولی حق حسن العسکری ای آن که قضا
مجری امر تو و بنده رای تو بود،
نه همین جای تو در سامره تنها باشد
که به دلهای محبان تو جای تو بود
-------------+اس ام اس ولادت امام حسن عسگری+-------------
امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
جدال مکن که ارزشت مى رود و شوخى مکن که بر تو دلیر شوند.
-------------+اس ام اس ولادت امام حسن عسگری+-------------
امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
هر که به پایین نشستن در مجلس خشنود باشد، پیوسته خدا و فرشته ها بر او رحمت فرستند تا برخیزد.
-------------+اس ام اس ولادت امام حسن عسگری+-------------
امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» به اسم اعظم خدا، از سیاهى چشم به سفیدىاش نزدیکتر است.
-------------+اس ام اس ولادت امام حسن عسگری+-------------
امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
از جمله تواضع و فروتنى، سلام کردن بر هر کسى است که بر او مىگذرى، و نشستن در پایین مجلس است.
-------------+اس ام اس ولادت امام حسن عسگری+-------------
امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
خنده بیجا از نادانى است.
-------------+اس ام اس ولادت امام حسن عسگری+-------------
امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
خشم و غضب، کلید هر گونه شرّ و بدى است.
-------------+اس ام اس ولادت امام حسن عسگری+-------------
امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
کینه توز ، ناآرامترینِ مردمان است.
-------------+اس ام اس ولادت امام حسن عسگری+-------------
امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
قلب احمق در دهان او و دهان حکیم در قلب اوست.
-------------+اس ام اس ولادت امام حسن عسگری+-------------
امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
دوست نادان، مایه رنج است.
-------------+اس ام اس ولادت امام حسن عسگری+-------------
آمد؛ سیزدهمین حلقه از منظومه نور، سیزدهمین آیه از سوره عترت و سیزدهمین ساقی میخانه عشق.
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.
-------------+اس ام اس ولادت امام حسن عسگری+-------------
آن که می آید، شکوه آسمان، عظمت زمین، صداقت ایمان و نجابت آب است.
بهار از نامش شکوفا و عشق از یادش لبریز است!
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.
-------------+اس ام اس ولادت امام حسن عسگری+-------------
بهار تازه و گل تازه و چمن تازه
ستاره یار و فلک یار و دورگردون، یار
هر آن که بر گل رخسار تو گشاید چشم
بهار را چه کند؟ ای به «چهر» رشکِ بهار!
درخت اگر گل سوری، به باغ آورده
نهال قامت تو، آفتاب دارد بار!
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.
ادامه مطلب
آیا جعفر كذّاب و حضرت امام حسن عسكری علیه السلام از یك مادر بوده اند؟
پاسخ :
علامه محدّث سیّد تاج الدین علی بن احمد حسینی عاملی در كتاب التتمة فی تواریخ الائمه علیهم السلام نقل می كند كه حضرت امام هادی(ع) تنها یك كنیز داشتند و لامحاله 5 یا 7 فرزند ایشان از آن یك زن بوده است.1
پی نوشت:
1. ایشان این مطلب را از مصباح كفعمی نقل كرده است.
منبع: پایگاه حوزه
ادامه مطلب
چرا امام حسن عسكري (ع) همواره در بند و زندان بودند؟
شايد بتوان گفت كه هيچ يك از امامان - عليهم السلام - همانند امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ در فشار طاغوتهاي عصر و در زندانها نبوده است، تا آنجا كه حتي در زندان، جاسوسي را بر او گماشته بودند تا گفتار و رفتار او را گزارش دهد، چنانكه ابو جعفر هاشمي ميگويد: با چند نفر در زندان بودم ناگاه امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ را وارد زندان كردند، در زندان شخصي بودو ادعا ميكرد از علويان است، امام ـ عليه السلام ـ در غياب او به يارانش فرمود «اين مرد از شما نيست، از او بر حذر باشيد، آنچه گفته ايد در نامهاي نوشته و در داخل لباسهايش ميباشد تا به خليفه گزارش دهد» يكي از حاضران لباسهاي او را وارسي كرد، همان نامه را يافت كه مطالب خطرناكي را در مورد زندانيان نوشته بود[1].
اين همه فشار براي چه بود؟ در جواب بايد گفت: طاغوتهاي بنيعباس از چند جهت در مورد امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ ترس و نگراني داشتند و حساس بودند:
1ـ جمعيت شيعيان در آن عصر، به خصوص در عراق، بسيار بود، طاغوتها ترس آن داشتند كه آنها قدرت را به دست گيرند و با زعامت و رهبري امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ تاج و تخت عباسيان را واژگون نمايند؛ شيعيان در اين عصر به قدري نيرومند بودند كه: احمد بن عبيد الله ابن خاقان ميگويد: جعفر كذاب (برادر امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ كه به دروغ ادعاي امامت ميكرد) نزد پدرم عبيدالله ـ كه داراي مقام عالي در دربار خليفه بود ـ آمد و گفت: « مقام برادرم را به من بده، در عوض، من سالي بيست هزار دينار براي تو ميفرستم» پدرم به او گفت: «يا احمق السلطان جرد سيفه في الذين زعموا أن اباك و اخاك[2] ...الخ»
ترجمه: اي احمق نادان! خليفه، به روي معتقدين به امامت پدر و برادرت (امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ) شمشير كشيد، تا آنها را از اين اعتقاد برگرداند، نتوانست، بنا بر اين اگر آنها (شيعيان) امامت تو را قبول دارند نياز به خليفه و غير او نداري و اگر آنها تو را به امامت قبول ندارند، به وسيله ما هرگز نميتواني به اين مقام برسي. پدرم از آن پس، اصلاً به جعفر اعتنا نكرد و تا زنده بود اجازه نداد كه جعفر به نزدش بيايد[3].
2ـ از سوي ديگر بايد به اين مسئله مهم نيز توجه داشت كه شيعيان توجه خاصي به امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ داشتند و اموال بسياري به مجضرش ميرساندند، تا آنجا كه به عنوان مثال، آن حضرت صد هزار دينار (يعني صد هزار مثقال طلا) به يكي از نمايندگان مورد اطمينان خود به نام عليبن جعفر همّاني داد تا بين مستمندان و شيعيان در مراسم حج تقسيم كنند، بار ديگر صد هزار دينار براي او فرستاد، بار سوم سي هزار دينار براي او حواله كرد.[4]
تلاشهاي سياسي اما حسن عسكري ـ عليه السلام ـ نامه و پيكهاي او، فعاليت شاگردان و نمايندگان او، حوزه علميه طاغوت برانداز او، گفتار سازنده و حركتبخش او و ... همه و همه نشان ميداد كه او نه تنها تسليم دستگاه طاغوتي بنيعباس نيست، بلكه زمينه سازي فرهنگي و سياسي عميق و گستردهاي بر ضد آن دستگاه ميكند.
4 ـ طبق روايات متعدد و متواتر، همه مسلمانان ميدانستند كه قائم آل محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ ظهور ميكند و واژگوني تاج و تخت شاهان و سلاطين جور در سراسر جهان به دست اوست، از طرفي دريافته بودند كه اين مصلح جهاني از نسل امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ است، لذا در مورد آن حضرت، بسيار حساس بودند و احساس خطر ميكردند و بر همين اساس حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ از هنگام ولادت (در سال 255) حتي در عصر پدر (تا سال 260 يعني 5 سال) جز از ياران بسيار مخصوص، مخفي بود.
مرحوم محدث قمي در اينباره مينويسد: « سه نفر از خلفاي بني عباس خواستند امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ را بكشند زيرا به آنها خبر رسيده بود كه حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ در صلب اوست، آنها آن حضرت را چندين بار زنداني نمودند.[5]»
و نيز روايت شده امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ هنگام ولادت حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ فرمود: «ظالمان پنداشتند كه مرا ميكشند تا نسل مرا قطع نمايند، آنها قدرت خداوند قادر را چگونه ديدهاند».[6]
اين عوامل و نظير آن، موجب شد كه طاغوتيان بنيعباس سخت ترين فشار و اختناق و سانسور را بر امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ و يارانش وارد ساختند، امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ براي حفظ ياران خود، به پنهانكاري و راز پوشي تأكيد ميكرد، تا آنجا كه عثمان بن سعيد عمري يار مخصوص آن حضرت (اولين نائب خاص امام مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ) زير پوشش روغن فروش مطالب را محرمانه از امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ به شيعيان و به عكس گزارش ميداد، از اين رو به او سمّان (روغن فروش) ميگفتند[7].
كوتاه سخن آنكه: از بررسي تلاشهاي امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ و يارانش فهميده ميشود كه آن بزرگمردِ علم و كمال و سياست، در هفت مورد، تلاش عميق و چشمگيري داشته است كه عبارتند از:
1ـ تشكيل حوزه علميه و كوششهاي علمي و انقلاب فرهنگي.
2 ـ ايجاد شبكه ارتباطي با شيعيان توسط پيكها و نامهها و تعيين نمايندگان، و تلاشهاي آنها و ارتباط با آنها.
3 ـ تلاشهاي سري و محرمانه سياسي.
4 ـ پشتيباني مالي شيعيان از امام و حمايت مالي آن حضرت از مستضعفان، براي حفط كيان تشيع.
5 ـ تقويت و توجيه سياسي رجال و عناصر مهم شيعه، و روحيه دادن به آنها و سفارش آنها به مقاومت و استقامت در برابر ستمگران.
6ـ استفاده گسترده از آگاهيهاي غيبي و قدرتهاي ملكوتي و معنوي.
7 ـ آماده سازي شيعيان براي دوران غيبت[8].
امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ در راستاي اين اصول تا سرحد شهادت ايستادگي كرد و تحت شديد ترين شكنجهها و فشارها در زندانها و خانه و بيرون خانه رسالت خود را به جهانيان ابلاغ فرمود و سرانجام با نيرنگ معتمد عباسي، در سن 28 يا 29 سالگي مسموم و به شهادت رسيد.
خدايا ما را از پيروان و شيعيان واقعي آن حضرت و از منتظران واقعي فرزندش حجهبن الحسن العسكري قرار بده.
[1] . اعلام الوري، ص 354.
[2] . اصول كافي، ج 1، ص 505 و 506.
[3] . اصول كافي، ج 1، ص 505 و 506.
[4] . الغيبه الطوسي، ص 212.
[5] . انوار البهيّه، ص 490.
[6] . بحار، ج 50، ص 214.
[7] . سفينه البحار، ج 6، 143 و 144، انتشارات دارالاسوه للطباعه و النشر، طهران 1416 قمري.
[8] . اقتباس از كتاب سيره پيشوايان مهدي پيشوايي، ص 626 تا 650.
www.andisheqom.com
ادامه مطلب