تولد حضرت عيسي(ع)
هدف اصلی در تولد حضرت عیسی –ع- به این صورت خرق العاده و بی سابقه نشان دادن اعجاز الهی و بیان قدرت بیکران خداوند است و این هدف با همسر داشتن حضرت مریم –ع- و تولد یافتن حضرت عیسی –ع-به طور معمول و طبیعی حاصل نمی شد . برای آگاهی بیشتر شما از این حادثه عجیب توجه شما را به توضیح و تفسیر این آیات جلب می نماییم :
قرآن كريم درباره حامله شدن حضرت مريم چنين مي گويد:
وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكاناً شَرْقِيًّا (مریم - 16) فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا (17) قالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا (18) قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا (19) قالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِيًّا (20)
قالَ كَذلِكِ قالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَّا وَ كانَ أَمْراً مَقْضِيًّا (21)
16- در اين كتاب (آسمانى قرآن) از مريم ياد آر، آن هنگام كه از خانوادهاش جدا شد و در ناحيه شرقى قرار گرفت.
17- و حجابى ميان خود و آنها افكند (تا خلوتگاهش از هر نظر براى عبادت آماده باشد) در اين هنگام ما روح خود را به سوى او فرستاديم و او در شكل انسانى بىعيب و نقص بر مريم ظاهر شد.
18- او (سخت ترسيد و) گفت من به خداى رحمن از تو پناه مىبرم اگر پرهيزگار هستى.
19- گفت من فرستاده پروردگار توام (آمدهام) تا پسر پاكيزهاى به تو ببخشم!
20- گفت چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد در حالى كه تا كنون انسانى با من تماس نداشته، و زن آلودهاى هم نبودهام؟!
21- گفت مطلب همين است كه پروردگارت فرموده، اين كار بر من سهل و آسان است، ما مىخواهيم او را نشانهاى براى مردم قرار دهيم و رحمتى از سوى ما باشد، و اين امرى است پايان يافته (و جاى گفتگو ندارد) .
قرآن کریم پس از بيان سرگذشت يحيى- ع- رشته سخن را به داستان تولد عيسى - ع-و سرگذشت مادرش مريم مىكشاند، چرا كه پيوند بسيار نزديكى در ميان اين دو ماجرا است.
اگر تولد يحيى از پدرى پير و فرتوت و مادرى نازا عجيب بود، تولد عيسى از مادر بدون پدر عجيبتر است.
اگر رسيدن به مقام عقل و نبوت در كودكى، شگفتانگيز است، سخن گفتن در گهواره آنهم از كتاب و نبوت، شگفتانگيزتر است.
و به هر حال هر دو آيتى است از قدرت خداوند بزرگ، يكى از ديگرى بزرگتر، و اتفاقا هر دو مربوط به كسانى است كه با هم قرابت بسيار نزديك از جهت نسب داشتند چرا كه مادر يحيى خواهر مادر مريم بود، و هر دو زنانى نازا و عقيم بودند و در آرزوى فرزندى صالح به سر مىبردند.
نخستين آيه مورد بحث مىگويد، در كتاب آسمانى قرآن از مريم سخن بگو آن گاه كه از خانواده خود، جدا شده و در يك منطقه شرقى قرار گرفت (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكاناً شَرْقِيًّا
).
او در حقيقت مىخواست مكانى خالى و فارغ از هر گونه دغدغه پيدا كند كه به راز و نياز با خداى خود بپردازد و چيزى او را از ياد محبوب غافل نكند به همين جهت طرف شرق بيت المقدس (آن معبد بزرگ) را كه شايد محلى آرامتر و يا از نظر تابش آفتاب پاكتر و مناسبتر بود برگزيد.
كلمه انتبذت از ماده نبذ به گفته راغب به معنى دور انداختن اشيا ء غير قابل ملاحظه است، و اين تعبير در آيه فوق شايد اشاره به آن باشد كه مريم به صورت متواضعانه و گمنام و خالى از هر گونه كارى كه جلب توجه كند، از جمع، كنارهگيرى كرد، و آن مكان از خانه خدا را براى عبادت انتخاب نمود.
در اين هنگام، مريم حجابى ميان خود و ديگران افكند تا خلوتگاه او از هر نظر كامل شود (فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً
(در اين جمله، تصريح نشده است كه اين حجاب براى چه منظور بوده، آيا براى آن بوده كه آزادتر و خالى از دغدغه و اشتغال حواس بتواند به عبادت پروردگار و راز و نياز با او پردازد يا براى اين بوده است كه مىخواسته شستشو و غسل كند؟ آيه از اين نظر ساكت است.
به هر حال در اين هنگام ما روح خود (يكى از فرشتگان بزرگ) را به سوى او فرستاديم و او در شكل انسان كامل بىعيب و نقص و خوش قيافهاى بر مريم ظاهر شد (فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا
).
پيدا است كه در اين موقع چه حالتى به مريم دست مىدهد، مريمى كه همواره پاكدامن زيسته، در دامان پاكان پرورش يافته، و در ميان جمعيت مردم ضرب المثل عفت و تقوا است، از ديدن چنين منظرهاى كه مرد بيگانه زيبايى به خلوتگاه او راه يافته چه ترس و وحشتى به او دست مىدهد؟ لذا بلافاصله صدا زد: من به خداى رحمان از تو پناه مىبرم اگر پرهيزكار هستى (قالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا
).
و اين نخستين لرزهاى بود كه سراسر وجود مريم را فرا گرفت.
بردن نام خداى رحمان، و توصيف او به رحمت عامهاش از يك سو، و تشويق او به تقوى و پرهيزكارى از سوى ديگر، همه براى آن بود كه اگر آن شخص ناشناس قصد سويى دارد او را كنترل كند، و از همه بالاتر پناه بردن به خدا، خدايى كه در سختترين حالات تكيهگاه انسان است و هيچ قدرتى در مقابل قدرت او عرض اندام نمىكند مشكلات را حل خواهد كرد.
مريم با گفتن اين سخن در انتظار عكس العمل آن مرد ناشناس بود، انتظارى آميخته با وحشت و نگرانى بسيار، اما اين حالت ديرى نپائيد ناشناس زبان به سخن گشود و ماموريت و رسالت عظيم خويش را چنين بيان كرد و گفت من فرستاده پروردگار توام! (قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ
).
اين جمله همچون آبى كه بر آتش بريزد، به قلب پاك مريم آرامش بخشيد.
ولى اين آرامش نيز چندان طولانى نشد، چرا كه بلافاصله افزود من آمدهام تا پسر پاكيزهاى از نظر خلق و خوى و جسم و جان به تو ببخشم! (لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا
).
از شنيدن اين سخن لرزش شديدى وجود مريم را فرا گرفت و بار ديگر او در نگرانى عميقى فرو رفت و گفت: چگونه ممكن است من صاحب پسرى شوم، در حالى كه تا كنون انسانى با من تماس نداشته و هرگز زن آلودهاى نبودهام؟! (قالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِيًّا).
او در اين حال تنها به اسباب عادى مىانديشيد و فكر مىكرد براى اينكه زنى صاحب فرزند شود دو راه بيشتر ندارد، يا ازدواج و انتخاب همسر و يا آلودگى و انحراف، من كه خود را بهتر از هر كس مىشناسم نه تا كنون همسرى انتخاب كردهام و نه هرگز زن منحرفى بودهام، تا كنون هرگز شنيده نشده است كسى بدون اين دو صاحب فرزندى شود.!
اما به زودى طوفان اين نگرانى مجدد با شنيدن سخن ديگرى از پيك پروردگار فرو نشست او با صراحت به مريم گفت: مطلب همين است كه پروردگارت فرموده، اين كار بر من سهل و آسان است (قالَ كَذلِكِ قالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ).
تو كه خوب از قدرت من آگاهى، تو كه ميوههاى بهشتى را در فصلى كه در دنيا شبيه آن وجود نداشت در كنار محراب عبادت خويش ديدهاى، تو كه آواى فرشتگان را كه شهادت به پاكيت مىدادند شنيدهاى، تو كه ميدانى جدت آدم از خاك آفريده شد، اين چه تعجب است كه از اين خبر دارى؟! سپس افزود: ما مىخواهيم او را آيه و اعجازى براى مردم قرار دهيم (وَ لِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ).
و ما مىخواهيم او را رحمتى از سوى خود براى بندگان بنمائيم (وَ رَحْمَةً مِنَّا).
و به هر حال اين امرى است پايان يافته و جاى گفتگو ندارد (وَ كانَ أَمْراً مَقْضِيًّا).
اين آيات مي گويند باردار شدن مريم با قدرت خداوندي بوده نه غير آن و اين كار براي خداوند آسان است چرا كه خداوند اراده اش از مرادش تخلف نمي كند تا به چيزي امر كند كه موجود باش، موجود مي شود. يا درآیه 40 از سوره آل عمران مي فرمايد: «خدا انجام مي دهد آن چه را بخواهد» . خدا حضرت آدم(ع) را بدون پدر و مادر آفريد، و حضرت يحيي را در دوران پيري به زكريا داد اين هم بعدي ندارد كه با اراده خويش مريم را باردار نمايد. در اين كه چگونه اين فرزند به وجود آمد آيا جبرئيل در پيراهن او دميد ... در قرآن سخني به ميان نيامده است ، ولي در برخي روايات اين مسأله تبيين شده است. در روايتي از امام باقر(ع) آمده است كه جبرئيل در ذيل دامن او [به امر خداوند] دميد در همان لحظه بچه در رحم مريم به وجود آمد و كامل شد و به اندازه اي كه در رحم زن نه ماه مي ماند ... . در نتيجه مي توان گفت باردار شدن مريم به امر خداوند و با دميدن جبرئيل بوده است. فلسفه آن نيز چنان كه از آيه شريفه بر مي آيد ارائه قدرت الهي و اعجاز بوده است، نه فقدان مردي شايسته همسري حضرت مريم و نه قدرت نداشتن خداوند بر قرار دادن همسری مناسب برای او .
ر. ک : تفسیر نمونه ج 13 ص 23 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 1/100113120)
ادامه مطلب
آیا حضرت خدیجه س به شان و مقام حضرت مریم میرسد؟
آيا حضرت خديجه ـ س ـ از نظر جايگاه معنوي به مقام و شأن و رتبه حضرت مريمـ سلام الله عليها ـ و حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ ميرسد؟
حضرت خديجه دختر خويلد بانويي پاكدامن و ارجمند بود. عموي وي به نام ورقة بن نوفل از دانشمندان و كشيشيان مسيحي بود و همه كتابهاي آسماني را خوانده بود و قبل از بعثت در جستجوي آيين حق بسر ميبرد و نشانههاي پيامبري را در وجود پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مي ديد و به خديجه سفارش مي نمود خديجه خود شيفته ي خلق و خوي بسيار نيك آن حضرت شد. و امانتداري و صداقت او را مشاهده كرده و تصميم گرفت با پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ازدواج كند. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ با وساطت عمويش ابوطالب مقدمات ازدواج را فراهم كرد، و اين ازدواج مقدس انجام شد. حضرت خديجه اولين بانويي است كه به پيامبر ايمان آورد و تمام دارايي خود را در راه پيشرفت اسلام در خدمت پيغمبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ گذاشت و...[1]
حضرت مريم مادر يكي از انبياي بزرگ الهي است كه در قرآن مكرر از او به نيكي ياد شده[2] با استناد به رواياتي كه از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ رسيده مقام حضرت خديجه ـ سلام الله عليها ـ با حضرت مريم مساوي ميباشد. در حديث است كه رسول خدا فرمود: حضرت مريم سيده زمان خودش بود و حضرت خديجه سيده اين زمان.[3]
روايات پيغمبر اكرم(ص) رسيده در شأن و منزلت حضرت خديجه و...
1. رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: بهترين زنان بهشت چهارتا هستند: حضرت خديجه، حضرت فاطمه، حضرت مريم و آسيه زن فرعون. تمام اين روايت بيانگر مساوي بودن مقام حضرت خديجه با حضرت مريم است.
2. تمجيد پيغمبر از خديجه ـ سلام الله عليها ـ : عايشه يكي از همسران رسول خدا ميگويد: هر گاه پيغمبر به ياد خديجه ميافتاد او را ميستود و براي او طلب رحمت ميكرد؛ روزي او را ميستود، رقابت زنانگي موجب شد كه به آن حضرت گفتم «به جاي او خداوند زن جواني به تو داده است» پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ با شنيدن اين سخن ناراحت و خشمگين شد... پس از آن فرمود: «چگونه اين سخن راگفتي؟ سوگند به خدا خديجه هنگامي به من ايمان آورد كه همة مردم كافر بودند، مرا هنگامي پناه داد كه همه مرا ترك كرده بودند، نام مرا هنگامي تصديق كرد كه همه تكذيبم ميكردند و از او داراي فرزنداني شدم.[4]
حضرت فاطمه دختر موسي بن جعفر از سوي امام معصوم ملقب به معصومه شد امام رضا ـ عليه السلام ـ ميفرمايد: من زار المعصومه بقُم كمن زارني؛[5] كسي كه حضرت معصومه را در قم زيارت كند مثل اين است كه مرا زيارت كرده كسي كه زيارت او مساوي با زيارت امام معصوم باشد جايگاه معنوي او مثل امام معصوم است. مقام ائمه نيز مثل مقام عيسي عليه السلام در بيش خداوند رفيع است مهم اين است كه همه آنها براي بشريت الگو هستند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير الميزان، تفسير سوره آل عمران و سوره مريم.
2. ريا حسن(شبريعه تاليف ذبيح الله محلاتي.
3. زنان نمونه تاريخ.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ر.ك: محمدي اشتهاردي، محمد، سيره چهارده معصوم، نشر مطهر، ص 29؛ محدث قمي، سفينة البحار، ج 2، ص 643؛ علامه مجلسي، بحار، ج 16، ص12، ابن اثير، اسد الغابه، كتاب النساء، بيروت، دار الكتب الاسلامية، ج 7، ص 80.
[2]. قرشي، سيدعلي اكبر، قاموس قرآن، ج 5 ـ 7، ص 251.
[3] . ابن حجر عسقلاني، الاصابه، بيروت، چاپ دار الكتاب العربي، ج 4، ص 275(ذيل حضرت خديجه).
[4] . ر.ك: محمدي اشتهاردي، محمد، سيره چهارده معصوم، نشر مطهر، ص 30، به نقل از مجلسي، بحارالانوار، ج 16، ص 12.
[5] . ر.ك: همان، ص 669؛ رياحين الشريعة، ج 5، ص 35.
ادامه مطلب
توسّل به اولياي الهي و درخواست حاجت از آنان ، مصداق خواندن غير خدا است؟
در قرآن مواردى هست كه از عبادت و پرستش به «دعا و خواندن» تعبير شده است؛ از جمله: «ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِى سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ»؛ غافر (40)، آيه 60. «بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را، كسانى كه از عبادت من كبر مى ورزند، به زودى و با خوارى وارد دوزخ مى گردند».
مقصود از خواندن در آيه «فَلا تَدْعُوا»، به قرينه «أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» خواندن به نحو عبادت است كه اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت، يكى از اركان آن است.
شاهد ديگر، كلمه «مع اللَّه» است كه نشان مى دهد مقصود از خواندن در آيه شريفه، خواندنى است كه در آن كسى هم رتبه، هم شأن و شريك خداوند قرار داده شده است؛ نه هر گونه خواندن و درخواست كمك از كسى.
ذكر «يا على» و «يا حسين» و بردن نام اولياى الهى، كمك خواستن از آبرومندان درگاه الهى - به عنوان واسطه هاى فيض او - است؛ از اين رو به يكى از انواع توسّل برمى گردد و روشن شد كه اين نوع توسّل، صحيح است و شرك در ربوبيت يا عبادت نيست.
ادامه مطلب
زندگی نامه شیخ رجبعلی خیاط (ره)
عبد صالح خدا « رجبعلی نكوگويان » مشهور به « جناب شيخ » و « شيخ رجبعلی خياط » در سال 1262 هجری شمسی، در شهر تهران ديده به جهان گشود. پدرش « مشهدی باقر » يك كارگر ساده بود. هنگامی كه رجبعلی دوازده ساله شد پدرش از دنيا رفت و رجبعلی را كه از خواهر و برادر تنی بی بهره بود، تنها گذاشت. از دوران كودكی شيخ بيش از اين اطلاعاتی در دست نيست. اما او خود، از قول مادرش نقل میكند كه: « موقعی كه تو را در شكم داشتم شبی [ پدرت غذايی را به خانه آورد] خواستم بخورم ديدم كه تو به جنب و جوش آمدی و با پا به شكمم میكوبی، احساس كردم كه از اين غذا نبايد بخورم، دست نگه داشتم و از پدرت پرسيدم….؟ پدرت گفت حقيقت اين است كه اين ها را بدون اجازه [از مغازه ای كه كار میكنم] آوردهام! من هم از آن غذا مصرف نكردم. »
اين حكايت نشان میدهد كه پدر شيخ ويژگی قابل ذكری نداشته است. از جناب شيخ نقل شده است كه: « احسان و اطعام يك ولی خدا توسط پدرش موجب آن گرديده كه خداوند متعال او را از صلب اين پدر خارج سازد. » شيخ پنج پسر و چهار دختر داشت، كه يكی از دخترانش در كودكی از دنيا رفت.
خانه خشتی و ساده شيخ كه از پدرش به ارث برده بود در خيابان مولوی كوچه سياهها (شهيد منتظری) قرارداشت. وی تا پايان عمر در همين خانه محقر زيست. يكی از فرزندان شيخ میگويد: پس از ازدواج، دو اتاق طبقه بالای منزل را آماده كرديم و به پدرم گفتم: آقايان، افراد رده بالا به ديدن شما میآيند، ديدارهای خود را در اين اتاقها قرار دهيد، فرمود: « نه! هر كه مرا میخواهد بيايد اين اتاق، روی خرده كهنه ها بنشيند، من احتياج ندارم. »اين اتاق، اتاق كوچكی بود كه فرش آن يك گليم ساده و در آن يك ميز كهنه خياطی قرار داشت.
لباس جناب شيخ بسيار ساده و تميز بود، نوع لباسی كه او میپوشيد نيمه روحانی بود، چيزی شبيه لباده روحانيون بر تن میكرد و عرقچين بر سر میگذاشت و عبا بردوش میگرفت.
نكته قابل توجه اين بود كه او حتی در لباس پوشيدن هم قصد قربت داشت، تنها يك بار كه برای خوشايند ديگران عبا بر دوش گرفت، در عالم معنا او را مورد عتاب قرار دادند. جناب شيخ خود اين داستان را چنين تعريف میكند: « نفس اعجوبه است، شبی ديدم ....جهت خواندن بیشتر به ادامه مطلب بروید...
ادامه مطلب
داستان خلقت آدم
در سوره بقره[كامل از كد29276]وسوره هاي ديگر آمده....
سجده فرشتگان بر آدم، سجده بر انسانيت و هر انسان كامل بود نه شخص حضرت آدم. و بر اين مطلب شواهد متعددي وجود دارد: شاهد اول اين كه خداوند با تعبير دالّ بر استمرار فرمود: من ميخواهم در زمين خليفه قرار دهم: «اِنّي جاعِلً في الأَرض خَليفة» بقره/30و سخن از شخص معيّن نيست. پس خليفة الله مقام انساينت است و احكامي مانند سجده و خضوع فرشتگان مطلق و براي مقام انسانيت است وفرشتگان در برابر اين مقام خضوع ميكنند. شاهد دوم آن كه خداوند در سوره اعراف ميفرمايد: «وَلَقد خَلقناكُم ثُمَّ صَوَّرناكم ثُمَّ قلن لِلمَلئِكَةِ اسْجُدوا لِآدَم فَسَجدوا اِلاّ اِبليس لَم يَكُن مِن السجِدين» اعراف/11؛ ما همه شما را آفريديم، و صورت بخشيديم آنگاه به فرشتگان گفتيم كه به آدم سجده كنيد. و اين بدان معناست كه ما انسانيت و حقيقت انسان كامل را به صورت آدم متجلي كرديم و به فرشتگان گفتيم كه در برابر اين الگوي انسانيت سجده كنيد، مثل اين كه گفته شود: وجه الله را به صورت كعبه متمثّل كرديم، و كعبه مثال وجه الله است تا شما به سمت آن استقبال كنيد. از اين تعبير روشن ميشود كه مسجود فرشتگان، شخص آدم به عنوان فرد معين نيست؛ بلكه منظور، سجده كردن ملائكه در برابر مقام انسانيت است، كه الگو و نمونهاش آدم (ع) است. در سوره سجده آمده است: «اَلََّذي اَحسَن كَلَّ شَيءٍ خَلقه و بَدَأ خَلق الاِنسان مِن طين ثُمَّ جَعلَ نَسله مِن سُلالةٍ مِن ماء مَهينٍ ثُمَّ سَوّاه و نَفخَ فيه مِن روُحه و جَعلَ لَكم السَّمع والاَبصار والاَفئِده قَليلاً ما تَشكُرون» سجده/7-9 ؛ خدا انسان را ابتدا از گل آفريد، بعد نسلش را از آب و «سلاله ماء مهين» خلق كرد. اين سير وجود طبيعي انسان است. در اين جا سخن از اين نيست كه آدم را از گل خلق كرديم و آنگاه انسانهاي بعدي را از آب آفريديم. ميفرمايد، انسان اصلش از گل است و نسلش از آب و از «سلاله ماء مهين» . معلوم ميشود خداوند، آفرينش آدم را آفرينش انسانيت ميداند و خلقت آدم به صورت خلقت شخصي مطرح نيست، بلكه آدم را كه آفريد، يعني انسانيت را خلق كرد: «هُو الَّذي خَلَقكم مِن تُرابٍ ثُمَّ مِن نُطفةٍ ثُمَّ مِن عَلَقهٍ ثُمَّ يُخرِجُكم طِفلاً» غافر/67؛ خداوند ابتدا شما را از خاك خلق كرد؛ بعد از نطفه؛ بعد از علقه. اين آيه به انسانها ميگويد ابتداي آفرينش شما از خاك بود و بعد از آب؛ نميگويد ما فردي را از خاك خلق كرديم و بعد، نسل او ار از آب آفريديم. پس آفرينش آدم، همان آفرينش انسانيت است وهر انسان كامل مسجود ملائكه است؛ اما كساني كه فقط صورت آدمي دارند، اينان همانند چهارپايان بلكه از آنان فروترند و پس از اتمام نصاب هدايت بايد رهايشان كرد تا بخورند و بچرند و آرزوهاي دور و دراز سرگرمشان كند. اينها خليفه خدا و مسجود فرشتگان نيستند: «اوُلئِك كَالاَنعام بَل هُم اَضَلّ» اعراف/179 ، «ذَرهُم يَأْكُلوا و يَتَمتَّعوا وَيُلهِهُم الاَمل) حجر/3. اميرالمؤمنين (ع) درباره اينان ميفرمايد: «فَالصٌّورةُ صُورة انسانٍ والقَلب قلب حيوانٍ»؛ (نهجالبلاغه خطبه 87/بند12) [شكلشان شكل انسان امّا قلبشان قلب حيوان است.] قلب، درون و حقيقت انسان است و درقيامت، كه روز ظهور حق است، باطن اينها آشكار خواهد شد. و كسي كه ظاهر و باطنش انسان است، مسجود ملائكه است. فرشتگان دربرابر انسان واقعي سجده ميكنند و خدمتگزار و مطيع او هستند، نه انسان صوري و از اين رو معصومين(ع) فرمودهاند: ما به فرشتگان آسمان يا فرشتگان زمين يا فرشتگان آب يا فرشتگان باد امر ميكنيم و آنها اطاعت ميكنند، زيرا همه فرشتگان در برابر انسان كامل خاضعند. فرشتههايي كه به اذن خداوند امور جهان را تدبير ميكنند، فيض را از مجراي انسان كامل ميگبرند. البته خداوند است كه براساس توحيد افعالي در اين مجاري كار ميكند و او ربّ العالمين است. چنين نيست كه كسي بالذات در آفرينش و پرورش جهان نقشي داشته باشد. ملائكه و انسان فقط مجراي فيض خالقيت هستند. شاهد سوم آن كه دشمني شيطان تنها با شخص آدم نيست، بلكه دشمني با مقام آدميّت است ونميگذارد كسي به مقام شامخ انسانيت برسد؛ او با هر انساني دشمن است. او تنها دوست كساني است كه بتواند آنها را از انسانيت خارج و به صورت بهيمه و درنده درآورد. چنين افرادي اولياي شيطانند و شيطان نيز وليّ آنهاست. آنها تحت ولايت شيطانند. پس وقتي كسي از مرز انسانيت خارج و جزو شياطين شد، ديگر شيطان نسبت به او عداوت ندارد. چنين كسي ديگر دو راه ندارد تا شيطان يكي از راههاي او را سدّ كند. وقتي كسي درنده يا بهيمه شد تنها يك راه دارد كه همان راه مورد پسند شيطان است و در اين راه، شيطان كاملاً معين و وليّ اوست. بنابر اين، تا مقام انسانيت هست شيطان با آن دشمن است. اگر عداوت شيطان با آدم امري شخصي بود، نبايد شيطان با ذريه آدم تا روز قيامت دشمني كند و از خداوند مهلت بخواهد تا به اين دشمني گسترده جامعه عمل بپوشاند. در موارد فراوان، خداوند به انسانها هشدار داده است كه شيطان دشمن قطعي شماست. پس شيطان دشمن انسانيت و فرشتگان دوست و معاون انسانيتند. حال اگر فرشتگان بخواهند در برابر انسانيت كرنش كنند، انسانيت بايد به يك صورت جلوه كند؛ و آن صورت آدم (ع) است. آية الله جوادي آملي،تفسير موضوعي قرآن ج 6 (سيرة پيامبران(ع) در قرآن) به نقل از سايت تبيان
[انتخابي از كد29276]در سوره سجده آمده است: «اَلََّذي اَحسَن كَلَّ شَيءٍ خَلقه و بَدَأ خَلق الاِنسان مِن طين ثُمَّ جَعلَ نَسله مِن سُلالةٍ مِن ماء مَهينٍ ثُمَّ سَوّاه و نَفخَ فيه مِن روُحه و جَعلَ لَكم السَّمع والاَبصار والاَفئِده قَليلاً ما تَشكُرون» سجده/7-9 ؛ خدا انسان را ابتدا از گل آفريد، بعد نسلش را از آب و «سلاله ماء مهين» خلق كرد. اين سير وجود طبيعي انسان است. در اين جا سخن از اين نيست كه آدم را از گل خلق كرديم و آنگاه انسانهاي بعدي را از آب آفريديم. ميفرمايد، انسان اصلش از گل است و نسلش از آب و از «سلاله ماء مهين» . معلوم ميشود خداوند، آفرينش آدم را آفرينش انسانيت ميداند و خلقت آدم به صورت خلقت شخصي مطرح نيست، بلكه آدم را كه آفريد، يعني انسانيت را خلق كرد: «هُو الَّذي خَلَقكم مِن تُرابٍ ثُمَّ مِن نُطفةٍ ثُمَّ مِن عَلَقهٍ ثُمَّ يُخرِجُكم طِفلاً» غافر/67؛ خداوند ابتدا شما را از خاك خلق كرد؛ بعد از نطفه؛ بعد از علقه. اين آيه به انسانها ميگويد ابتداي آفرينش شما از خاك بود و بعد از آب؛ نميگويد ما فردي را از خاك خلق كرديم و بعد، نسل او ار از آب آفريديم. پس آفرينش آدم، همان آفرينش انسانيت است [پايان كد انتخابي] (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 4/100108863)
ادامه مطلب
اسلام آوردن ابوطالب
بلكه علّت همة اين جانبازيهاي او، اعتقاد راسخ او نسبت به نبوّت محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميباشد. صفحات زندگي ابوطالب نشان مي دهد كه او چهل و دو سال تمام پيامبر را ياري نمود. ابن ابي الحديد در اين باره ميگويد «هرگاه ابوطالب و فرزند او نبود، هرگز دين ، قد راست نميكرد.[1] او در راه حفظ پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از پا ننشست و سه سال آوارگي و زندگي در كوهها و درهها را بر رياست و سيادت مكّه ترجيح داد. او راضي بود تمام فرزندانش كشته شوند ولي پيامبر زنده بماند. او در هنگام مرگ به فرزندان خود گفت: من محمّد(ص) را به شما توصيه ميكنم، زيرا او امين قريش و راستگوي عرب، و حائز تمام كمالات است آئيني آورد كه دلها بدان ايمان آورد...»[2]
از سوي ديگر، اشعار و سرودههاي وي، كاملاً گواهي بر ايمان و اخلاص او ميدهد كه ترجمة قسمتي از آنها آورده مي شود: «اشخاص شريف و فهميده بدانند كه، محمّد(ص) بسان موسي و عيسي پيامبر است. همان نور آسماني را كه آن دو نفر داشتند او نيز دارد. او پيامبر است، وحي از ناحية خدا بر او نازل ميگرد و كسي كه اين را انكار كند انگشت پشيماني به دندان خواهد گرفت. برادر زادهام! هرگز قريش به تو دست نخواهد يافت و من دست از ياري تو بر نخواهم داشت، به آنچه مأموري آشكار كن، از هيچ چيزي مترس... مرا به آئين خود دعوت كردي و در اين دعوت خود امين و درستكاري، حقا كه كيش محمّد(ص) از بهترين آئينهاست...»[3] آري هريك از اين اشعار در اثبات ايمان و اخلاص گوينده آنها كافيست ولي از آنجا كه دستگاه تبليغاتي سازمانهاي اموي و عباسي پيوسته بر ضد آل ابوطالب كار ميكرد از اين نظر گروهي نخواستهاند يك چنين فضيلت و مزيتي را براي او ثابت كنند.
راه ديگر براي اثبات اسلام ابوطلب، اعتراف نزديكان بيغرض او بر اين مطلب ميباشد؛ چنانچه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و علي ـ عليه السّلام ـ و ديگر ائمه ـ عليهم السّلام ـ بر ايمان او تأكيد كردند. امام باقر ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند «ايمان ابيطالب، بر ايمان بسياري از مردم ترجيح دارد و علي ـ عليه السّلام ـ دستور ميداد از طرف وي حج به جاي آورند»[4] آري جاي هيچ شك نيست كه هرگاه يك دهم گواهيهايي كه بر ايمان و اسلام ابوطالب در تاريخ و منابع معتبر ديگر آمده، دربارة يك فرد ديگري دور از كينه و بغض، آورده بودند همه به اتّفاق ايمان و اسلام او را تصديق ميكردند.
در پايان اين سؤال مطرح ميشود كه چگونه با وجود اين همه دلايل قاطع و دهها گواه محكم بر ايمان، باز گروهي وي را تكفير كردهاند؟ حتّي بعضي گفتهاند تعدادي از آيات كه مشعر بر عذاب است، در حق او نازل گرديده است!، روشن است كه هدف از طرح اين مسئله جز، طعن در فرزندان ابوطالب و بالاخص علي ـ عليه السّلام ـ چيز ديگري نيست از اين رو كه بني اميه متولي و باني اين كار بود حتّي براي اينكه بهتر بتوانند، ابوطالب را تكفير كنند، دامنة بحث را به پدران پيامبر هم كشانيدند و پدر و مادر آن حضرت را نيز غيرمؤمن قلمداد نمودند.
خلاصه همة علماي اماميه و زيديه، با پيروي از اهل بيت همگي اتّفاق دارند كه ابوطالب يكي از افراد با ايمان و برجستة اسلام بوده است و همچنين عدّهاي از دانشمندان اهل سنّت چون «زيني رحلان» مفتي مكّه، هم حكم به اسلام و ايمان ابوطالب نموده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. ترجمة الغدير، تاليف علامه اميني، ج 7.
2. ابوطالب مؤمن قريش. احمد بن زميني دهلان، ترجمة محمد مقيمي.
------------------------------------------
[1] ـ ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، چاپ بيروت، ج 14، ص 84.
[2] ـ سيرة حلبي، ج 1، ص 390؛ آمدي ، تاريخ الخميس، ج 1، ص 339.
[3] ـ سيرة ابن هشام، بيروت، دارالكتاب العربي، ج 1، ص 373؛ تاريخ ابن كثير، ج 2، ص 42؛ ديوان ابوطالب، ص 32.
[4] ـ ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، چاپ بيروت، ج 14، ص 68.
( اندیشه قم )
ادامه مطلب
درباره تعداد اماماني كه در قبرستان بقيع مدفون ميباشند توضيح دهيد؟
به طور كلي ميتوان گفت، محل زندگي و دفن ائمة اطهار ـ عليهم السّلام ـ در كشور عربستان و عراق بوده است، مگر مدفن امام هشتم علي بن موسي الرضا ـ عليه السلام ـ كه در كشور ايران، و در شهر مشهد واقع گرديده است. امّا ائمة معصومين كه در قبرستان بقيع مدفون هستند، امام دوّم حضرت حسن بن علي ـ عليه السلام ـ امام چهارم علي بن الحسين ـعليه السلامـ ، و امام پنجم، حضرت امام محمد باقر ـ عليه السلام ـ و امام ششم، حضرت امام صادق ـ عليه السلام ـ ميباشند. امّا امام حسن ـ عليه السلام ـ در سال 50 هجري با توطئة معاويه بر اثر مسموميّت در سن 48 سالگي به درجة رفيع شهادت نايل آمد و در قبرستان بقيع در مدينه مدفون گشت.[1]
امام سجاد ـ عليه السلام ـ نيز در سال 94 يا 95 هجري به شهادت رسيد و در قبرستان بقيع در كنار قبر عمويش امام حسن ـ عليه السلام ـ به خاك سپرده شد.
پيشواي پنجم شيعيان امام محمد باقر ـ عليه السلام ـ در سال 14 هجري در شهر مدينه درگذشت و در قبرستان معروف بقيع، كنار قبر پدر و جدّش به خاك سپرده شد.
پيشواي ششم شيعيان امام جعفر، كنيهاش «ابوعبدالله»، لقبش صادق در سن 65 سالگي در سال 148 هجري بر اثر زهري كه مزدوران منصور دوانيقي به او خوراندند، به شهادت رسيد و در قبرستان بقيع كنار پدر و اجدادش به خاك سپرده شد.[2]
ناگفته نماند عباس عموي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز در قبرستان بقيع و در كنار چهار امام معصوم به خاك سپرده شده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. مراقد المعارف، محمد حرزالديني.
2. زندگاني چهارده معصوم، عماد زاده.
-----------------------------------------
[1] - پيشوايي، مهدي، سيرة پيشوايان، ص 87.
[2] - همان، ص 349.
( اندیشه قم )
ادامه مطلب
آيا دعاي ندبه از زبان امام معصوم صادر شده است؟
پاسخ :
جواب اجمالي:
دعاي ندبه از دعاهايي است كه با سند معتبر از جانب امام معصوم براي ما نقل شده است و اين مطلب را برخي از بزرگترين علماي حديث و روايت شيعه نقل نمودهاند.
جواب تفصيلي:
1. اين دعا را سيّد جليل صاحب مناقب و مفاخر، سيّد رضيالدين علي بن طاووس (ره)، كه از اعلام قرن هفتم هجري قمري است و از رجال بزرگ شيعه و صاحب كتب و تأليفات بسياري است، در كتاب «اقبال»[1] خويش و در كتاب مصباح الزائر فصل هفتم (نسخة خطي)، و شيخ جليل محمّد بن جعفر بن مشهدي حائري از اعلام قرن ششم هجري در كتاب مزار معروف به مزار محمّد بن المشهدي كه علامة مجلسي آن را «مزار كبير» ناميده است،[2] نقل كردهاند و همچنين در مزار قديم، كه ظاهراً از مؤلفات قطبالدين راوندي است، نقل شده است. نقل اين دعا در مثل هر يك از اين سه كتاب، دليل اين است كه اين شخصيتهاي بزرگ و معتبر و حديثشناس، اين دعا را معتبر شناختهاند.
2. پيش از اين سه بزگوار، شيخ جليل ثقه، ابوالفرج محمّد بن علي بن يعقوب بن اسحاق بن ابي قرّة قناني، معاصر نجاشي و از بزرگان قرن پنجم هجريقمري در كتاب دعائي كه شيخ محمّد بن المشهدي در كتاب مزار و سيّد بن طاووس در مصباح الزائر و اقبال، از آن بسيار نقل كردهاند و مورد اعتماد آنها بوده است و همچنين از مأخذ كتاب مزار قديم ميباشد، اين دعا را روايت كرده است و در كتبي مثل «رجال نجاشي»[3] و «علاّمه»[4]، توثيق شده است و نقل ايشان دليل بر اعتبار دعا ميباشد و بلكه استجاب خواندن آن را در اعياد اربعه تأييد كرده است.
3. شيخ جليل ثقه، ابوجعفر محمّد بن الحسين بن سفيان يَزوفَري[5] در كتاب دعاي خود، دعاي ندبه را روايت كرده است و ايشان از مشايخ شيخ مفيد رضوان الله عليهما است كه برحسب اسانيد روايات كتاب أمالي شيخ ابي علي طوسي، شيخ مفيد از او بسيار روايت كرده و براي او طلب رحمت نموده است و محدث نوري در خاتمه مستدرك[6] او را چهل و دومين شيخ از مشايخ شيخ مفيد شمرده و وثاقت و جلالت قدر او را گواهي فرموده است، اين شيخ جليل نيز استحباب خواندن اين دعا را صريحاً فتوا داده است.[7] اگر كسي بگويد: «محمّد بن الحسين بزوفري در عصر ائمه نبوده تا از امام اين دعا را اخذ كرده باشد، معلوم نيست از چه كسي و از كجا اين دعا را گرفته است». جواب ميدهيم؛ مگر كسي گفته است محمّد بن الحسين بزوفري اين دعا را بدون واسطه از امام معصوم روايت كرده است، مگر لازم است هركسي كه روايتي را از امام معصوم نقل ميكند، معاصر با ائمه اطهار باشد. مگر نميشود حديثي را با سند در كتاب خود روايت كرده باشد، يا روايت معتبر و مسلّمي را با حذف سند و به طور ارسال نقل نمايد، بلكه چون در آن اعصار كه نزديك به عصر ائمه بوده و رسم براين نبوده كه در كتابها روايتي را بدون سند بياورند و اگر هم بدون سند ميآوردند، عين متن را ذكر ميكردند. اطمينان حاصل است كه يا اين دعا در كتاب بزوفري با سند بوده و پس از اينكه از كتاب او نقل شده، از روي مسامحه نقل سند آن را نكردهاند، يا اينكه آن قدر معروف و مشهور بوده كه بزوفري هم خود را از ذكر سند آن بينياز ميشمرده است. بنابراين ميتوان حدس زد كه خواندن اين دعا در اعصار نزديك به عصر ائمه ـ عليه السّلام ـ و غيبت صغري هم، مثل عصر ما بين شيعه متداول و مرسوم بوده است.
4 . علاّمه مجلسي، با دقّت و تتبّع و احاطه و اطلاع وسيع و فوقالعادهاي كه اخبار و احاديث، رجال روايات و معرفت اساتيد دارد علاوه برآن كه در كتابهايي مثل «بحارالانوار[8]، تحفة الزائر چاپ سنگي» كه در مقدمه به اعتبار سند ادعية آن شهادت داده است، نقل فرموده: صريحاً و بالخصوص، اعتبار سند دعاي ندبه را كه منتهي به حضرت امام حعفر صادق ـ عليه السّلام ـ ميشود، تصديق فرموده و عبارت اين نابغة جهان علم، در كتاب زادالمعاد اين است: «و امّا دعاي ندبه كه مشتمل بر عقائد حقه و تأسف بر غيبت حضرت قائم (عج) به سند معتبر، از حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ منقول است، كه سنّت است اين دعاي را در چهار عيد بخوانيد يعني: جمعه، عيد فطر، عيد قربان، عيد غدير»[9] و حتماً اين محقق عظيمالشأن چنين كلام صريح و شهادت محكمي را بدون مأخذ و مصدر معتبر، نفرموده است. علاوه برايشان سيّد جلال علاّمه صدرالدين محمّد طباطبايي يزدي متوفي 1154 هجري نيز در ابتداي شرحي كه بر دعاي ندبه مرقوم فرموده. استناد به روايت مرويه از امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ نموده است. پس با اين ادلّة عامه مسلّم و ثابت محل هيچگونه اشكالي نميباشد و محتاج به تمسّك به اخبار «من بلغ» نميباشد.
براي مطالعه بيشتر به كتاب:
1. «امامت و مهدويت» بخش «فروغ ولايت در دعاي ندبه»، نوشتة آيت الله لطف الله صافي گلپايگاني دربارة شهادت دعاي ندبه مراجعه شود. (ص 253 ـ 350).
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . سيّد بن طاووس، اقبال الاعمال، ص 295 ـ 299.
[2] . محمّدبن المشهدي، مزاركبير، دعاي صدو هفتم، (نسخة خطي).
[3] . محمد بن عمر بن عبدالعزيز المعروف بالكشي، رجال كشي، ص 282، رجال نجاشي، ص 283.
[4] . حسن بن يوسف بن مطهر معروف به علامه حلّي، رجال علامه، ص 164، رجال علاّمه، ص 164.
[5] . بزوفر به فتح باء و فاء، ده بزرگي است از توابع قوسان در نزديكي واسط و بغداد، در كنار نهر موفقي در غرب دجله (معجم البلدان)، ج2، ص 166.
[6] . محدث نوري، مستدرك، ج3، ص 521.
[7] . مرحوم استاد اعظم، آيت الله بروجردي (ره) كه در علم رجال و حديث مانند ساير علوم يگانه بينظير بود ميفرمود: يكي از طرق معروف رجال شخصيت تلامذه و شاگردان آنها است كه وقتي شخصيتي مثل مفيد از كسي كثيرالروايه بود و قدحي در او نشده است، اماره بر آن است كه او مورد وثوق و اعتماد است.
[8] . مجلسي، بحارالانوار، ج102، ص 104 ـ 110.
[9] . مجلسي، زادالمعاد، ص 491.
ادامه مطلب
فرق انسان کامل با معصوم چیست؟
با تحلیل «انسان کامل» و بررسى ابعاد گوناگون آن، درمى یابیم که معصومان، به صورت عام و رسول اکرم صلى الله علیه و آله، صدیقه طاهره علیهاالسلام و دوازده امام علیهم السلام به صورت خاص، تنها مصادیق حقیقى «انسان کامل»اند.
یک. مفهوم کمال
واژه «کمال» در جایى به کار میرود که یک چیز، پس از آنکه «تمام» هست (یعنى همه آنچه که براى اصل وجود آن لازم است، به وجود آمد)، باز درجه بالاترى و از آن درجه بالاتر، درجه بالاتر دیگرى هم میتواند داشته باشد.
در واقع «کمال» بیانگر جهت «عمودى» یک چیز است و «تمام» حکایت گر جهت «افقى»؛ یعنى، وقتى شیئى در جهت افقى به نهایت برسد، میگویند: تمام شد و اگر در جهت عمودى حرکت کند، میگویند: به مدارج کمال بار یافت.1
بنابراین «انسان کامل»؛ یعنى، انسانى که داراى مرتبه خاص وجودى است که مرتبه اى اعلا بوده و بالاتر از آن، در عالم امکان وجود ندارد.
دو. «مَثَل اعلا» براى «مبدأ اعلا»
موجودى که به طور مستقیم، از جمال بى نهایت و از مبدأ متعال سرچشمه میگیرد ـ و اثرى که این مبدأ اعلا به آن میبخشد و عطایى که از او است ـ موجود جامع، کامل، احسن و اکمل خواهد بود؛ زیرا در جاى خود ثابت شده که «مخلوق و معلول»، از نظر کمالات وجودى، صورت نازله «خالق و علت» خود است. هر مخلوقى ـ در حدى که امکان دارد ـ جلوه خالق خود و علّت وجودى خود است. مخلوق مستقیم و بدون واسطه حضرت حق، جلوه اى از همه کمالات بى نهایت او و صورت نازله اى از او است. طبعا هر کمالى را که «مبدأ متعال» ـ به صورت بى نهایت و بى حد دارد ـ این مخلوق بى واسطه در حد امکان خواهد داشت. در این صورت، کمالات این مخلوق وسیع بوده؛ ولى بى نهایت نخواهد بود. بر این اساس خداوند متعال در قرآن، براى خود «مثل اعلا» خلق کرده است.2
«مثل اعلا»؛ یعنى، مخلوق و موجودى که به بهترین صورت و کاملترین وجه، حکایت از حق و کمالات او دارد؛ مخلوقى که در مخلوق بودن، حق مطلب را به خوبى ادا نموده و اسماى حسناى الهى، در وجود او به خوبى تجلى کرده است. این تجلّى چنان است که شهود آن، شهود حق است؛ جمال و جلال مطلق را نشان میدهد و جلوه تام حضرت حق است.3
سه. «روح» مَثَل اعلا یا اولین مخلوق
صورت اصلى «مثل اعلا» ـ صورتى که مجرد از حدود و رنگها و عارى از اطوار و برتر از صورتهای نازله آن است ـ همان «روح» و «خلق اعظم» منسوب به خداى متعال است. این روح، به مضمون برخى از روایات و اشارات قرآنى، نزدیکترین مخلوق به حضرت حق و اولین مخلوق و کاملترین آنها است.
امام صادق علیه السلام در روایتى میفرماید: «انّ الله عزوجل خلق روح القدس فلم یخلق خلقا اقرب الى الله منها»؛ «براستى خداوند عزّوجل، روح القدس را خلق کرد؛ پس خلق نکرد مخلوقى را نزدیکتر به مبدأ متعال از این مخلوق».4
روح چونِ من امر ربّى مختفى است
هر مثالى که بگویم منتفى 5
چهار. انسان، جلوه جامع روح خدا
آفریدگار هستى در خصوص «انسان»، تعبیر ویژه اى دارد و در آن، هیچ موجود دیگرى را با آدمى، شریک نمیسازد. بر اساس این تعبیر، حقیقت انسان، از روحى خدایى بود. در واقع خداوند از این روح، در انسان دمید و روح مجرد انسان را به گونه اى ویژه و خاص تنزل بخشید و به پیکر آدم متعلق نمود. بدین سان او را شایسته سجده فرشتگان کرد و همین تعلق روح الهى به پیکر لایق آدمى، سبب شد که از این موجود ترکیب یافته از طبیعت و فرا طبیعت، به عنوان زیباترین شکل ممکن یاد شود.6 بنابراین روح انسان، جلوه جامع روح خدا و مثل اعلا است؛ ولى در حد کاملاً پایینتر، ضعیفتر و ناقصتر؛ یعنى، روح خدا ـ با همه اسما و صفاتش ـ کاملاً تنزل یافته، در ترکیب بدنى تجلى میکند. مقصود از جامع بودن این جلوه از یک سو، و ناقص، ضعیف و نازل بودن آن از سوى دیگر، این است که «روح خدا»، در حدّ بسیار ضعیفتر و در بسیارى از جهات در حد استعداد و قوه ـ که مرتبه ضعیفتر وجود است ـ در ترکیب بدنى جلوه میکند.
دقّت و تأمل در اینکه روح انسان، جلوه جامع و در عین حال نازل روح خدا است، ما را به این حقیقت رهنمون میشود که روح انسان، ظهور و تجلى روح خدا از پشت حجابها است. نه عین آن است و نه غیر آن؛ بلکه تابشى است از آن پشت حجابها و باحجابها.
پنج. عصمت و کمال انسان
آن گاه که دانستیم انسان ظهور و تجلى خدا از وراى حجابهاست خواهیم فهمید که پس از کنار زدن حجابها، ظهور انسان کامل، همان «مثل اعلا» خواهد بود.7
از همین رو میگویند: کمال انسان، در این است که خود را به «اصل» برساند و رسیدن انسان به اصل خود با هرگونه کژى و ناراستى که هر یک حجابى ستبر است و از آن جمله «خودبینى» ـ که از برترین حجابها است ـ جمع نمیشود. بدین جهت، کمال نهایى انسانى مساوى با عصمت و مقام «فناى مطلق» است.8
رقص آنجا کن که خود را بشکنى
پنبه را از ریش شهوت بر کنى
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستى زنند
چون جهند از نقص خود رقصى کنند
مطربانشان از درون دف میزنند
بحرها در شورشان کف میزنند9
شش. یگانه بودن انسان کامل
یکى از ویژگیهای انسان کامل، یگانه بودن او در هر عصرى است؛ زیرا او خلیفه خدا است و چون خداوند واحد است، خلیفه کامل نیز در هر عصر، یگانه خواهد بود و اگر انسانهای کامل دیگرى معاصر او باشند، حتما تحت ولایت او قرار دارند؛ وگرنه همه آنان خلیفه ناقص بوده و کامل نیستند10.
پس به هر دورى ولیّى قائم است
تا قیامت آزمایش دائم است11
براساس آیات و روایات انسان کامل با ویژگیهای شمرده شده براى آن، منحصر در معصومان است.12 پس اکنون خاتم ولایت و انسان کامل مهدى موعود(عج) است.
مهدى موعود در آخر الزمان، بدون واسطه خلیفه حق تعالى است و انسان کامل منحصر به فرد پس از امام یازدهم، حضرت حجت(عج) میباشد.
پی نوشت:
1. ر.ک: مرتضى مطهرى، انسان کامل، انتشارات صدرا، صص 18 ـ 20.
2. روم 30، آیه 27.
3. براى مطالعه بیشتر ر.ک: محمد شجاعى، انسان و خلافت الهى، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، تهران: چاپ اوّل، 1362 ش، صص 25ـ38.
4. علامه طباطبایى، المیزان، ج 12، ص 376؛ براى آشنایى بیشتر با خصوصیات وجودى روح خدا ر.ک: انسان و خلافت الهى، صص 40 ـ 76.
5. مثنوى، دفتر ششم، بیت 3310.
6. تین 95، آیه 4؛ در این باب ر.ک: آیه اللّه جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن، مرکز نشر اسراء، قم: چاپ اوّل، 1379 ش، ج 14، ص 221 ـ 222.
7. ر.ک: مقالات، همان، صص 40 ـ 69 و انسان و خلافت الهى، صص 104 و 122 ـ 124؛ علامه حسن زاده آملى، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، بنیاد نهج البلاغه، تهران: 1365 ش، صص 138 ـ 142.
8. ر.ک: تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 11، ص 92.
9. مثنوى، دفتر سوم، ابیات 95 ـ 99.
10. استاد حسن زاده آملى، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، صص 100 - 101 ؛ آیه اللّه جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 6، ص 221.
11. مثنوى، دفتر دوم، بیت 815.
12. محمدرضا کاشفى، راهنماشناسى، صص 33 - 31 ؛ شرح مقدمه قیصرى، سید جلال الدین آشتیانى، صص 659 - 64، 747، 749، 904، 906، 917.
منبع: porseman.org
ادامه مطلب
ريشه پيدايش دو مذهب تسنن و تشيع كجاست
ريشه پيدايش دو مذهب تسنن و تشيع كجاست
تشيع و تسنن، از انشعابهاي فكري و عملي است كه در داخل اسلام پديدار شده است. از همينرو بايستي ريشههاي آن را در بطن اسلام جست و جو كرد، نه بيرون از آن. گفتني است كه مباني فكري تشيع، مبتني بر آيات قرآن و روايات است و بدون توجه به آنها، نميتوان راه به جايي برد. البته نه اين كه راه ديگري وجود نداشته باشد؛ ولي آنهابه نقطه اطمينان بخشي ختم نميشود.
از جمله اين مسائل و ريشهها، تحليل تاريخ صدر اسلام و علل منتهي شدن آن به حكومت معاويهها است. با اندك تأملي در تاريخ صدر اسلام، اين نكته به ذهن ميآيد كه چرا سيره و سنّت پيامبر اكرم(ص) در حكومت و معيشت ـ كه روش پيامبران بود ـ مبدّل به يك نوع اريستوكراسي (Aristocracy) عربي و اشرافيت بيحد و مرز شد.
به عبارت ديگر، خاندان ابوسفيان ـ كه از سرسختترين دشمنان پيامبر خدا(ص) و اسلام بودند و تا آخرين سنگر(فتح مكه) نيز به دشمني خود ادامه دادند ـ چگونه سر از خلافت و حكومت درآوردند و فرزند او معاويه و ديگر وابستگان خاندان اموي، بر اريكه حكومت بر مسلمانان تكيه كردند.
وقتي ريشه اين حوادث را بررسي كنيم، ميبينيم كه معاويه از جانب عمر به حكومت شام منصوب گرديد و حتي در برابر انتقاداتي كه صحابه به نحوه حكومت او داشتند، مقاومت كرد و به آنها ترتيب اثر نداد.
پس از عمر نيز عثمان ـ كه توسط شوراي شش نفره به خلافت رسيده بود ـ به تقويت معاويه همت گماشت و علاوه بر آن، پايههاي تسلط بنياميه را بر سرنوشت اسلام و مسلمانان پيريزي كرد.
پس از عثمان مردم با رشد سياسي و متنبه شدن نسبت به گذشتهها با حضرت علي(ع) بيعت كردند؛ ولي اين پايهها خود را نشان داد و عملاً حكومت حضرت علي(ع) را با مشكل روبه رو ساخت و در نهايت نيز با شهادت اميرالمؤمنين(ع)، آخرين سنگر مقاوم در برابر جريان انحراف رو به خاموشي نهاد.
بايد توجه داشت كه موضوع خلافت، تنها در ابعاد سياسي محصور نبود؛ بلكه موجب تغييرات و ايجاد بدعتهاي گستردهاي در ديگر ابعاد؛ از جمله در فقه و مسائل عملي بود. در برابر اين جريانهاي مختلف انحرافي، تنها حضرت علي(ع) و معدود ياران وفادار آن حضرت بودند كه به مقاومت پرداختند و از اساس اسلام حراست كردند.
شيعه از همان صدر اسلام، به كساني گفته ميشود كه از مكتب اهل بيت(ع) پيروي ميكردند و ميخواستند خود رااز انحرافات پيش آمده، مصون بدارند.
اين گروه، استمرار اسلام محمدي را در امامت علوي ميدانستند. خلاصه آن كه بررسي تاريخ و تحليل دقيق آن،ميتواند حقانيت تشيع و مواضع آن را تا حدود زيادي روشن سازد.
www.eporsesh.com
ادامه مطلب