عید فطر در قرآن
عيد چيست؟
عيد در لغت از ماده عود به معني بازگشت است، و لذا به روزهايي که مشکلات از قوم و جمعيتي بر طرف ميشود و بازگشت به پيروزيها و راحتيهاي نخستين ميکند عيد گفته ميشود، و در اعياد اسلامي به مناسبت اين که در پرتو اطاعت يک ماه مبارک رمضان و يا انجام فريضه حج، صفا و پاکي فطري نخستين به روح و جان باز ميگردد و آلودگيها که بر خلاف فطرت است، از ميان ميرود، عيد گفته شده است. (1)
بسياري از آيات قرآن بر اجتماعي بودن شئون اسلامي دلالت ميکند و صفت اجتماعي بودن در تمامي احکام و قوانين اسلامي حاکم است. شارع مقدس اسلام در مسئله جهاد، اجتماعي بودن را به طور مستقيم تشريع کرده و دستور داده حضور در جهاد و دفاع، به آن مقداري که دشمن دفع شود واجب است.
روزه و حج بر هر کسي که مستطيع و قادر به انجام آن دو باشد و عذري نداشته باشد واجب است، اجتماعيت، در اين دو واجب به طور مستقيم نيست. بلکه لازمه آن دو است، چون وقتي روزهدار روزه گرفت قهراً در طول رمضان در مساجد رفت و آمد خواهد کرد و در آخر در روز عيد فطر، اين اجتماع به حد کامل ميرسد، و نيز وقتي مکلف به زيارت خانه خدا گرديد قهراً با ساير مسلمانان يک جا جمع ميشود، و در روز عيد قربان اين اجتماع به حد کامل ميرسد. و نيز نمازهاي پنجگانه يوميه را بر هر مکلفي واجب کرده، و جماعت را در آن واجب نساخته، ولي اين رخصت را در روز جمعه تدارک و تلافي کرده و اجتماع براي نماز جمعه را بر همه واجب ساخته است.
عيد فطر در قرآن
با مراجعه به قرآن شريف آياتي را ميتوان يافت که به طور مستقيم و با کمي دقت بر عيد فطر و آداب آن توجه دارند و نشان ميدهند که اين مسئله از ديد قرآن پنهان نمانده است. آن آيات عبارتنداز:
1- آيه 185 سوره مبارکه بقره:
در اين آيه خداوند متعال ضمن معرفي ماه مبارک رمضان و نزول قرآن در آن به برخي از احکام مربوط به اين ماه شريف اشاره کرده و ميفرمايد: هر يک از شما که هلال ماه رمضان را مشاهده کرد بايد روزه بگيرد و کسي که در حال سفر و يا مريض بود و ماه رمضان را درک کرد در روزهاي ديگر بايد، روزه فوت شده را جبران کند. در ادامه ميفرمايد: خداوند اين احکام را به خاطر راحتي شما و نه به خاطر به سختي افتادنتان تشريع نموده است و اين که عدد را تکميل کنيد و خدا را به خاطر هدايت بزرگ بداريد.
«يريدالله بکم اليسر ولايريد بکم العسر و لتکملواالعدة و لتکبروالله علي ماهدئکم و لعلکم تشکرون».
ولتکموا... عطف به يريد و مبين علت غائي است. خداوند در تشريع احکام براي شما آساني خواسته نه سختگيري، تا روزه ايام معدود را به هر صورتي که بتوانيد چه در ماه رمضان يا غير آن به کمال رسانيد ممکن است ولتکملوا، عطف به فعل مقدر يا فليصمه باشد: تا از اين امر «فليصمه» (و هر امري) آنچه آسانست و بتوانيد، انجام دهيد و آن را تکميل نماييد، چون امر ولتکموا بعد از امر به روزه ماه رمضان است کمال ظاهري آن معناي اتمام ميباشد. و کمال معنوي آن انجام با شرايط و آداب آن است تا با گذشت ايام اراده ايماني، حاکم بر انگيزهها و شهوات گردد و انسان را برتر آرد و اراده خدا ذهن را فراگير و ياد عظمت او زنده و فعال گردد يادي که بر طريق هدايت استوار شود:
و لتکبروالله علي ماهداک و در پرتو آن، نعمتها مشخص و شکرگزاري شود.
در روايات منظور از تکبير در جمله: و لتکبرواالله علي ما هديکم تعظيم، و منظور از هدايت، ولايت است.
اين که هدايت به معناي ولايت باشد از باب تطبيق کلي بر مصداق است و ممکن است از قبيل همان قسم بياناتي باشد که نامش را تاويل گذاشتهاند، چنانکه در بعضي از روايات آمده و در معناي دو کلمه يسر و عسر فرمودهاند: يسر ولايت و عسر مخالفت با خدا و دوستي با دشمنان خداست.
پس معناي آيه اين است که تا خداوند را بزرگ بداري و اجلالش کني به خاطر آن هدايت و راهنمايي که براي شما در دينتان بيان کرد و به خاطر آن که به شما توفيق داد تا ماه رمضان را روزه بداريد اين ماه اختصاصي شما امت مسلمان ميباشد و امم ديگر از آن بيبهرهاند.
بيشتر دانشمندان گفتهاند که مقصود از ولتکبراالله، تکبيرهايي است که در شب عيد فطر وارد شده است که اين تکبيرها بعد از چهار نماز مغرب و عشاء و صبح روز عيد و نماز عيد فطر گفته ميشود. در عيد فطر اين گونه ميگويند: «اللهاکبر اللهاکبر لااله الاالله و اللهاکبر اللهاکبر و للهالحمد الحمد علي ما هدانا و له الشکر علي ما اولانا.» (2)
توضيح- برخي براي روز عيد اين تکبيرها را بعد از نماز ظهر و عصر روز عيد نيز ذکر کردهاند. حضرت امام خميني و آيةالله اراکي جزء اين دسته از فقها ميباشند مستند اين حکم، روايتي است از قول امام صادق عليهالسلام که فرمود: در عيد فطر هم تکبير هست، عرضه داشتم تکبير که غير از روز قربان نيست، فرمود: چرا در عيد فطر هم هست، ليکن مستحب است که در مغرب و عشاء و فجر و ظهر و عصر و دو رکعت نماز عيد گفته شود. (3)
همچنين سعيد نقاش از امام صادق عليهالسلام روايت کرده است که فرمود: براي من در شب عيد فطر تکبير هست، اما واجب نيست بلکه مستحب است، ميگويد، پرسيدم اين تکبير در چه وقت مستحب است؟ فرمود در شب عيد در مغرب و عشا و در نماز صبح و نماز عيد آنگاه قطع ميشود، عرضه داشتم: چگونه تکبير بگويم؟ فرمود: ميگويي اللهاکبر، اللهاکبر، لااله الاالله، و اللهاکبر، اللهاکبر و لله الحمد، اللهاکبر علي ما هدانا و منظور از کلام خدا که ميفرمايد: و لتکموا العدة همين است، چون معنايش اين است که نماز کامل کنيد. و خدا را در برابر اين که هدايتتان کرده تکبير کنيد (4) و تکبير همين است که بگوييد: اللهاکبر، لااله الاالله، و اللهاکبر، و لله الحمد راوي ميگويد در روايت ديگري آمده که تکبير آخر را چهار بار بايد گفت.
مرحوم علامه طباطبائي ضمن بيان دو روايت ياد شده در حل تعارض بين آن دو مينويسد: اختلاف اين دو روايت که يکي تکبير را در ظهر و عصر نيز مستحب ميداند و ديگري نميداند ممکن است حمل شود بر مراتب استحباب، يعني دومي مستحب باشد، و اولي مستحبتر، و اين که فرمود: منظور از (و لتکملوا العدة) اکمال نماز است شايد منظور اين باشد با خواندن نماز عيد، عدد روزه را تکميل کنيد و باز خود تکبيرات را بگوييد. که خدا شما را هدايت کرد، و اين با معنائي که ما از ظاهر جمله، ولتکبرواالله علي ما هديکم ... فهميديم منافات ندارد، براي اين که کلام امام استفاده حکم استحبابي از مورد وجوب است. (5)
شافعي معتقد است که بايد اللهاکبر را سه بار گفت و از زمانيکه ماه ديده ميشود و تا زمانيکه امام به نماز ميايستد اين تکبيرها تکرار شود. وقتي امام بيرون آمد همراه تکبير او بايد تکبير گفت در حالي که در عيد قربان بايد همين تکبيرها را پشت سر ده نماز خواند که اولين آنها نماز ظهر روز عيد قربان تا ده نماز بعد از آن ميباشد. کساني که در شهرها هستند پشت سر ده نماز اين تکبيرها را ميگويند و کساني که در منا ميباشند پشت سر 15نماز که اول آنها نماز ظهر عيد قربان است اين تکبيرها را تکرار ميکنند. (6)
2- آيات 14 و 15 سوره مبارکه که اعلي:
در آيات مورد بحث به نجات اهل ايمان و عوامل اين نجات اشاره ميکند، نخست ميفرمايد: مسلماً رستگار ميشود کسي که خود را تزکيه کند (قد افلح من تزکي) و نام پروردگارش را به ياد آورد و به دنبال آن نماز بخواند (و ذکر اسم ربه فصلي)
به اين ترتيب عامل فلاح و رستگاري و پيروزي و نجات را سه چيز ميشمرد: تزکيه و ذکر نام خداوند و سپس بجا آوردن نماز، در اين که منظور از تزکيه چيست تفسيرهاي گوناگوني ذکر کردهاند: نخست اين که منظور پاکسازي روح از شرک است، به قرينه آيات قبل، و نيز به قرينه منظور پاکسازي دل از رذائل اخلاقي و انجام اعمال صالح است، به قرينه آيات فلاح در قرآن مجيد از جمله آيات آغاز سوره مومنون که فلاح را در گرو اعمال صالح ميشمرد، و به قرينه آيه 9 سوره شمس که بعد از ذکر مسئله تقوا و فجور ميفرمايد: قد افلح من زکيها: رستگار شد کسي که نفس خود را از فجور و اعمال زشت پاک کرد و به زينت تقوا بياراست.
ديگر اين که منظور زکات فطره در روز عيد فطر است که نخست بايد زکات را پرداخت و بعد نماز عيد را بجا آورد.
قابل توجه اين که: در آيات فوق نخست سخن از تزکيه و بعد ذکر پروردگار و سپس نماز است.
به گفته بعضي از مفسران مراحلي عملي مکلف سه مرحله است: نخست ازاله عقائد فاسده از قلب سپس حضور معرفةالله و صفات و اسماء او در دل و سوم اشتغال به خدمت. آيات فوق در سه جمله کوتاه اشاره به اين سه مرحله کرده است.
اين نکته نيز قابل توجه است که نماز را فرع بر ذکر پروردگار ميشمرد، اين به خاطر آن است که تا به ياد او نيفتد و نور ايمان در دل او پرتو افکن نشود به نماز نميايستد به علاوه نمازي ارزشمند است که توأم با ذکر او و ناشي از ياد او باشد، و اين که بعضي ذکر پروردگار را تنها به معني اللهاکبر يا بسمالله الرحمن الرحيم که در آغاز نماز گفته ميشود تفسير کردهاند در حقيقت بيان مصداقهاي از آن است.
همان طور که ميدانيم وظيفه پيغمبر تزکيه است. دلهاي مستمد و حق طلب و حقيقت خواه آيات را ميشنوند، متأثر ميشوند، ميپذيرند و ميگروند، و دلهاشان از نجاست شرک، با آب توحيد پاک و پاکيزه ميشود.
و ذکر اسم ربه فصلي- اسامي پروردگار همگي اوصاف ذات مقدسش هستند. ذکر ممکن است به زبان باشد، مثل معني رحمن و رحيم و آثار رحمت واسعه خداوند در همه کائنات و در وجود خودمان بينديشيم. توجه به معاني رحمت و علو و عظمت يا خالق و رازق بودن قادر متعال قهراً و قطعا خضوع و خشوع ميآورد. برجستهترين نمونه اظهار خشوع نماز است. ببينيد چگونه در سه کلمه، جميع مراحل را جمع فرموده است.
1- پاک شدن از شرک و اخلاق رذيله به توحيد و ايمان و باور داشتن اصول عقايد (تزکي).
2- در آثار قدرت و حکمت پروردگار و نعمتهاي مادي و معنوي و جسمي و روحي انديشيدن که هر ساعتي از اين تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است. علاوه بر اين ذکر قلبي، با زبان نيز کلمه شهادت گفتن (و ذکر اسم ربه).
3- اظهار شکستگي و فروتني و کوچکي در پيشگاه پروردگار نمودن و به عبادت و پرستش پرداختن (فصلي) هر کس اين سه مرحله را پيمود بسر منزل فلاح و رستگاري ميرسد و اين است معني (قد افلح من تزکي).
عدهاي بر اساس روايات رسيده معتقدند که منظور از «تزکي» دادن زکات فطره و خواندن نماز عيد است (7)، بعضي نيز تزکيه را در اينجا به معني دادن صدقه مالي دانستهاند. مهم اين است که تزکيه معني وسيعي دارد که همه اين مفاهيم را در برميگيرد، هم پاکسازي روح از آلودگي شرک و هم پاکسازي از اخلاق رذيله، و هم پاکسازي عمل از محرمات، و هر گونه ريا، و هم پاکسازي مال و جان به وسيله دادن زکات در راه خدا، زيرا طبق آيه اخذ من اموالهم صدقه تطهر هم تزکيهم بها: (از اموال آنها صدقهاي (زکات) بگير تا آنها را به وسيله آن پاکسازي و تزکيه کني) دادن زکات سبب پاکي روح و جان است. بنابراين، تمام تفسيرها ممکن است در معني گسترده آيه جمع باشد.
چند روايت که در ذيل اين روايت آمده است را مرور ميکنيم: عبدالله بن مسعود گفته است که مقصود از آيه «ذکر اسم ربه فصلي» آن است که انسان زکات مال خود را بدهد و نماز را اقامه کند و بر اين اساس مرتباً ميگفت:« رحم الله امرءا تصدق ثم صلي يعني خدا بيامرزد کسي را که صدقه بدهد و نماز بخواند. سپس آيه ياد شده را تلاوت کرد.
عدهاي ديگر گفتهاند منظور از صدقه همان زکات فطره است که در اول ماه شوال پرداخت ميشود. و تکبيرهاي روز عيد و نماز عيد فطر را نيز شامل ميشود. و به عبدالله بن عمر نافع ميگفت: آيا صدقه دادهاي؟ اگر پاسخ ميداد بله صدقه دادهام به وي ميگفت پس بيا به مصلي برويم و نماز بخوانيم و اگر پاسخ ميداد: صدقه ندادهام به او ميگفت صدقه بده تا به مصلي برويم و نماز بخوانيم. سپس آيه ياد شده را تلاوت ميکرد.
ابوخالد گفت: نزد ابوالعاليه رفتم، به من گفت روز عيد قبل از آن که براي نماز بروي به اينجا ميآيي؟ پاسخ دادم: بله وقتي روز عيد فرارسيد به نزد وري رفتم، از من پرسيد آيا افطار کردهاي؟ پاسخ دادم: بله پرسيد آيا غسل کردهاي؟ گفتم: بله گفت: آيا صدقه دادهاي گفتم بله گفت تو را به اين خاطر به اينجا فرا خواندهام که در ابتدا اين اعمال را انجام دهي و پس از آن به مصلي بروي، آنگاه اين آيه را خواند و گفت مردم مدينه هيچ صدقهاي را برتر از آن نديدند که کسي به کس ديگر آب دهد. (8)
شخصي از امام صادق عليه السلام پرسيد معناي آيه قد افلح من تزکي چيست؟ فرمود: اين است که هر کس زکات فطره بدهد، رستگار ميشود. پرسيد معناي آيه و ذکر اسم ربه فصلي چيست؟ فرمود اين است که (براي نماز عيد) به سوي جبانه برود و نماز بخواند و منظور از جبانه، صحرا است. (9)
رسول خدا صلي الله عليه و آله همواره در روزهاي عيد فطر قبل از رفتن به مصلي فطره را تقسيم ميکرد و اين آيه را ميخواند: «قد افلح من تزکي و ذکر اسم ربه فصلي.» (10)
آداب نماز عيد
خداوند متعال در فرازي از آيه 31 سوره اعراف ميفرمايد: «خذوا زينتکم عند کل مسجد...» يعني هنگام رفتن به مسجد زينتهاي خود را برداريد. اين خطاب به همه فرزندان آدم به عنوان يک قانون هميشگي که شامل اعصار قرون ميشود که زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود داشته باشيد.
اين جمله ميتواند هم اشاره به زينتهاي جسماني باشد که شامل پوشيدن لباسهاي مرتب و پاک و تميز و شانه زدن موها، و به کار بردن عطر و مانند آن ميشود، و هم شامل زينتهاي معنوي، يعني صفات انساني و ملکات اخلاقي و پاکي نيت و اخلاص و اگر ميبينيم در بعضي از روايات اسلامي تنها اشاره به لباس خوب يا شانه کردن موها شده و اگر ميبينيم تنها سخن از مراسم نماز عيد و نماز جمعه به ميان آمده است، دليل بر انحصار نيست بلکه هدف بيان مصداقهاي روشن است و همچنين اگر ميبينيم که در بعضي ديگر از روايات، زينت به معني رهبران و پيشوايان شايسته تفسير شده دليل بر وسعت مفهوم آيه است که همه زينتهاي ظاهري و باطني را در بر ميگيرد.
در کتاب المقنع گفته است: «سنت در افطار عيد قربان اين است که بعد از نماز انجام شود و در عيد فطر قبل از نماز. (11)
از امام صادق عليه السلام نقل شده که فرمود: اگر در روز عيد فطر براي رسول خدا صلي الله عليه و آله عطر ميآوردند اول به زنان خود ميداد. (12)
پانوشتها:
1- تفسير نمونه، ج 5، ص131.
2- تفسير ابوالفتوح رازي، ج 2، ص 18.
3- مستدرک الوسائل، جلد 6، ص 137.
4- وسايلالشيعه، ج 7، ص 455/ الکافي، کليني ج4، ص 166.
5- الميزان، علامه طباطبايي، ج2، ص 28.
6- تفسير ابوالفتوح رازي، ج2 ، ص 68.
7- بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 93، ص 104، ح 3.
8- تفسير ابوالفتوح رازي، ج12، ص 62.
9- من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج1، ص 501، ح 1474.
10- تفسيرالميزان، ج20، ص 271.
11- همان ج 6، ص 337.
12- من لا يحضره الفقيه، ج2، ص 174، ح 2055.
ادامه مطلب
آیات و روایات متناسب عيد سعيد فطر
ادامه مطلب
نكاتى درباره عید فطر
عید فطر یكى از دو عید بزرگ در سنت اسلامى است كه درباره آن احادیث و روایات بیشمار وارد شده است. مسلمانان روزه دار كه ماه رمضان را به روزه دارى به پا داشته و از خوردن و آشامیدن و بسیارى از كارهاى مباح دیگر امتناع ورزیده اند، اكنون پس از گذشت ماه رمضان در نخستین روز ماه شوال اجر و پاداش خود را از خداوند مىطلبند، اجر و پاداشى كه خود خداوند به آنان وعده داده است.
امیر المؤمنین(ع) در خطبه عید فطر مىفرماید:
«الا و ان المضمار الیوم و السباق غدا الا و ان السبقة الجنة و الغایة النار». (1)
دنیا محل مسابقه است و آخرت زمان اجر گرفتن، بهشت جایزه برندگان این مسابقه و جهنم جزاى بازندگان است. در روایتى از فرزند گرامیش چنین آمده است:
«مر الحسن (ع) فى یوم فطر بقوم یلعبون و یضحكون فوقف على رؤوسهم، فقال: ان الله جعل شهر رمضان مضمارا لخلقه، فیستبقون فیه بطاعته الى مرضاته، فسبق قوم ففازوا، و قصر آخرون فخابوا، فالعجب كل العجب من ضاحك لاعب فی الیوم الذی یثاب فیه المحسنون و یخسر فیه المبطلون و ایم الله لو كشف الغطاء لعلموا ان المحسن مشغول باحسانه و المسىء مشغول باسائته. ثم مضى». (2)
در این حدیث، امام حسن (ع) انجام اعمال عبادى در ماه مبارك رمضان را، تشبیه به مسابقه بین افراد نمودهاند و عید فطر را زمان اخذ جوایز برندگان آن مىدانند.
لذا حضرت على (ع) در ویژگىهاى عید فطر مىفرمایند:
1- روزى كه نیكوكاران ثواب مىبرند.
«هذا یوم یثاب فیه المحسنون».
2- روزى كه گنهكاران زیان مىبینند.
«و خسر فیه المبطلون»
3- شبیهترین روز به روز قیامت است.
«اشبه بیوم قیامكم».
چون در قیامت عدهاى كه زیان كارند، تاسف مىخورند و غضبناك مىگردند و عدهاى كه نیكوكارند رستگار و متنعم به نعمتهاى الهى مىشوند.
4- روز عبرت گرفتن.
«فاذكروا بخروجكم»
وقتى از منازلتان براى خواندن نماز عید خارج مىشوید، به یاد آورید زمانى را كه از منزل بدن خود خارج خواهید شد و سوى خداى خود خواهید رفت.
«من الاجداث الى ربكم»
وقتى در جایگاه نماز خود مىایستید به یاد آورید زمانى را كه در محضر عدل الهى مىایستید و از شما حسابرسى مىكنند.
«و اذكروا وقوفكم بین یدى ربكم»
وقتى از نماز به منازلتان بر مىگردید به یاد آورید زمانى را كه به منازل خود در بهشتخواهید رفت.
«و اذكروا منازلكم فى الجنة»
5- روز بشارت غفران و بخشش الهى.
«ابشروا عباد الله فقد غفر لكم ما سلف من ذنوبكم».
پىنوشتها:
1) من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 516.
2) تحف العقول، ص 170.
ادامه مطلب
تاکید روایات بر احیا گرفتن شب عید فطر
رییس مرکز فقهی ائمه اطهار (ع) گفت: در شب و روز عید فطر خداوند به صورت بسیار گستردهتری رحمت خود را بر مؤمنان و روزهداران نازل میکند.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه قم از مرکز فقهی ائمه اطهار(ع)، آیتالله محمدجواد فاضل لنکرانی رییس مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) با تبریک به مناسبت عید سعید فطر، گفت: عید فطر یکی از بزرگترین اعیاد اسلامی و دینی ما است و امیدواریم خداوند اعمال عبادی همه عبادتکنندگان در ماه مبارک رمضان را مورد قبول خود قرار داده باشد.
وی با بیان اینکه عید فطر یومالجوایز است، ابراز کرد: مؤمنان و روزهداران باید در پایان ماه رمضان به اعمال عید فطر همچون نماز عید و زکات فطره مبادرت کنند.
رییس مرکز فقهی ائمه اطهار (ع) تاکید کرد: در شب عید فطر خداوند به صورت بسیار گستردهتری رحمت خود را بر مؤمنان و روزهداران نازل میکند.
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با بیان اینکه منادی در شب عید فطر در هر آسمان ندا میدهد که ای مؤمنان صبح کنید و به سوی جوایز خود بشتابید، اظهار کرد: رسول خدا به جابر فرمودند جوایز خدا با جوایز پادشاهان قابل مقایسه نیست.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم ادامه داد: در روایت دیگری آمده ملائکه در روز عید بر سر هر کوی و برزنی میایستند و صدا میزنند؛ مردم بشتابید به سوی رب کریم و باب کرم خدا امروز گستردهتر از هر زمان دیگری است، پروردگار عطای زیادی به شما میخواهد بدهد و از گناهان بزرگ میگذرد.
فاضللنکرانی با بیان این که نباید از نماز عید سعید فطر غافل شد چون آثار و برکات فراوانی بر آن مترتب شده است، اظهار کرد: نمازی نیز در شب عید فطر که معروف به نماز «هزار قل هو الله» است توصیه شده که بزرگان و عرفا تأکید فراوانی بر آن دارند.
وی ادامه داد: روایات فراوانی وجود دارد که هر کسی این دو رکعت نماز را بخواند چیزی از خدا نمیخواهد مگر اینکه خداوند به او اعطا میکند.
رییس مرکز فقهی ائمه اطهار (ع) با اشاره به روایات احیای شب عید فطر را مورد تأکید قرار داد و گفت: انسان باید این فرصت بزرگ را مغتنم بشمارد؛ در روایات آمده روزی که همه قلوب میمیرند قلب انسانی که شب عید فطر را احیا کرده، نخواهد مرد.
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با بیان اینکه دعاهای پر مغز و نغزی برای شب و روز عید فطر توصیه شده است، افزود: اعمال شب و روز عید فطر بسیار سفارش شده است.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم با اشاره به روایتی از پیامبر اسلام درباره اهمیت عید فطر، ابراز کرد: مبادا کسی روز عید در خانه خود بماند چون خدا طلوع جدیدی در روز عید دارد و از خانههای خود بیرون روید تا این که رحمت خدا شامل حال شما شود.
ادامه مطلب
نكاتى درباره عيد فطر
1. واژه عيد، در اصل از فعل عاد (عود) يعود اشتقاق يافته است و معانى مختلفى براى آن ذكر كردهاند، از جمله: «خوى گرفته»، «هر چه باز آيد از اندوه و بيمارى و غم و انديشه و مانند آن»، «روز فراهم آمدن قوم»، «هر روز كه در آن، انجمن يا تذكار فضيلتمند يا حادثه بزرگى باشد»، گويند از آن رو به اين نام خوانده شده است كه هر سال شادى نوينى باز آرد. (2)
ابن منظور در لسان العرب گفته است كه برخى بر آن هستند كه اصل واژه عيد از «عادة» است، زيرا آنان (قوم)، به جمع آمدن در آن روز، عادت كردهاند. (3)
چنانكه گفته شده است: «القلب يعتاده من حبها عيد.»
و نيز يزيد بن حكم ثقفى در ستايش سليمان بن عبد الملك گفته است:
امسى باسماء هذا القلب معمودا
اذا اقول صحا يعتاده عيدا (4)
به گفته ازهرى: عيد در نزد عرب، زمانى است كه در آن شاديها يا اندوهها، باز مىگردد و تكرار مىشود. ابن اعرابى آن را منحصر به شاديها دانسته است. (5)
واژه عيد تنها يكبار در قرآن به كار رفته است:
«اللهم ربنا انزل علينا مائدة من السماء تكون لنا عيدا لاولنا و آخرنا و آية منك» (6)
در تفسير نمونه ذيل اين آيه گفته شده است: «عيد در لغت از ماده عود به معنى بازگشت است، و لذا به روزهايى كه مشكلات قوم و جمعيتى برطرف مىشود و بازگشتبه پيروزيها و راحتيهاى نخستين مىكند عيد گفته مىشود، و در اعياد اسلامى به مناسبت اينكه در پرتو اطاعتيك ماه مبارك رمضان و يا انجام فريضه بزرگ حج، صفا و پاكى فطرى نخستين به روح و جان باز مىگردد، و آلودگيهايى كه بر خلاف فطرت است، از ميان مىرود، عيد گفته شده است. و از آنجا كه روز نزول مائده نيز، روز بازگشتبه پيروزى و پاكى و ايمان به خدا بوده است، حضرت مسيح(ع) آن را عيد ناميده است. همان طور كه در روايات وارد شده، نزول مائده در روز يكشنبه بوده و شايد يكى از علل احترام روز يكشنبه در نظر مسيحيان نيز همين بوده است.
روايتى كه از على(ع) نقل شده: «و كل يوم لا يعصى الله فيه فهو يوم عيد» هر روز كه در آن معصيتخدا نشود، روز عيد است، نيز اشاره به همين موضوع دارد، زيرا روز ترك گناه، روز پيروزى و پاكى و بازگشتبه فطرت نخستين است. (7)
از«سويد بن غفله» نقل شده است: در روز عيد بر امير المؤمنين على(ع) وارد شدم و ديدم كه نزد او نان گندم و خطيفه (8) و ملبنة (9) است; پس به آن حضرت عرض كردم: روز عيد و خطيفه؟!.
آن حضرت فرمود: «انما هذا عيد من غفر له» اين عيد كسى است كه آمرزيده شده است. (10)
و نيز در يكى از اعياد، آن حضرت فرمود:
«انما هو عيد لمن قبل الله صيامه، و شكر قيامه، و كل يوم لا يعصى الله فيه فهو يوم عيد» امروز تنها عيد كسى است كه خداوند روزهاش را پذيرفته و عبادتش را سپاس گزارده است; هر روزى كه خداوند مورد نافرمانى قرار نگيرد، عيد راستين است.
در روايات اسلامى براى اعياد - بويژه اعياد مذهبى، از جمله عيد فطر - آداب و رسوم خاصى مقدر شده; در حديثى از معصوم(ع) آمده است.
«زينوا اعيادكم بالتكبير»عيدهاى خودتان را با تكبير زينتبخشيد.
«زينوا العيدين بالتهليل و التكبير و التحميد و التقديس» عيد فطر و قربان را با گفتن ذكر لا اله الا الله، الله اكبر، الحمد لله و سبحان الله، زينتبخشيد.
2. عيد فطر يكى از دو عيد بزرگ اسلامى است كه درباره آن احاديث و روايات بيشمارى وارد شده است. مسلمانان روزه دار كه ماه رمضان را به روزه گذرانده و از خوردن و آشاميدن و بسيارى از كارهاى مباح ديگر امتناع ورزيدهاند، اكنون پس از گذشت ماه رمضان در نخستين روز ماه شوال اجر و پاداش خود را از خداوند مىطلبند; اجر و پاداشى كه خود خداوند به آنان وعده داده است.
امير المؤمنين(ع) در يكى از اعياد فطر خطبهاى خواندهاند و در آن مؤمنان را بشارت و مبطلان را بيم دادهاند:
خطب امير المؤمنين على بن ابى طالب(ع) يوم الفطر فقال: «ايها الناس! ان يومكم هذا يوم يثاب فيه المحسنون و يخسر فيه المبطلون و هو يوم اشبه بيوم قيامكم، فاذكروا بخروجكم من منازلكم الى مصلاكم خروجكم من الاجداث الى ربكم و اذكروا بوقوفكم في مصلاكم وقوفكم بين يدى ربكم، و اذكروا برجوعكم الى منازلكم رجوعكم الى منازلكم في الجنة.
عباد الله! ان ادنى ما للصائمين و الصائمات ان يناديهم ملك في آخر يوم من شهر رمضان ابشروا عباد الله فقد غفر لكم ما سلف من ذنوبكم فانظروا كيف تكونون فيما تستانفون.» (11)
اى مردم! اين روز شما روزى است كه نيكوكاران در آن پاداش مىگيرند و زيانكاران و تبهكاران در آن مايوس و نااميد مىگردند و اين شباهتى زياد به روز قيامت دارد. پس با خروج از منازل و رهسپارى به سوى جايگاه نماز عيد، خروجتان را از قبر و رفتنتان را به سوى پروردگار به ياد آوريد، و با ايستادن در جايگاه نماز، ايستادن در برابر پروردگارتان را ياد كنيد، و با بازگشتبه سوى منازل خود، بازگشتتان به سوى منازلتان در بهشتبرين را متذكر شويد. اى بندگان خدا. كمترين چيزى كه به زنان و مردان روزهدار داده مىشود، اين است كه فرشتهاى در آخرين روز ماه رمضان به آنان ندا مىدهد و مىگويد: هان! بشارتتان باد، اى بندگان خدا كه گناهان گذشتهاتان آمرزيده شد! پس به فكر آينده خويش باشيد كه چگونه بقيه ايام را بگذرانيد؟
عارف وارسته، «ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى» درباره عيد فطر آورده است: «عيد فطر روزى است كه خداوند آن را از ميان ديگر روزها برگزيده است و مخصوص هديه بخشيدن و جايزه دادن به بندگان خويش ساخته است. خداوند به آنان اجازه داده است تا در اين روز نزد حضرتش گرد آيند و بر خوان كرم او بنشينند و ادب بندگى به جاى آرند; چشم اميد به درگاه او دوزند و از خطاهاى خويش پوزش خواهند; نيازهاى خويش به نزد او آرند و آرزوهاى خويش از او خواهند. و نيز آنان را وعده و مژده داده است كه هر نيازى به او آرند، برآورد و بيش از آنچه چشم دارند به آنان ببخشد، از مهربانى و بندهنوازى، بخشايش و كارسازى در حق آنان روا دارد كه گمان نيز نمىبرند.» (12)
روز اول ماه شوال را بدين سبب عيد فطر خواندهاند كه در اين روز، امر امساك و صوم از خوردن و آشاميدن برداشته شد و رخصت داده شد كه مؤمنان در روز افطار كنند و روزه خود را بشكنند. فطر و فطر و فطور به معناى خوردن و آشاميدن است و گفته شده است كه به معناى آغاز خوردن و آشاميدن نيز هست. به همين دليل است كه پس از اتمام روز و هنگام مغرب شرعى در روزهاى ماه رمضان، انسان افطار مىكند، يعنى اجازه خوردن، پس از امساك از خوردن به او داده مىشود.
عيد فطر داراى اعمال و عباداتى است كه در روايات معصومين(ع) به آنها پرداخته شده و ادعيه خاصى نيز درباره آن آمده است.
از سخنان معصومين(ع) چنين استفاده مىشود كه روز عيد فطر، روز گرفتن مزد است، و لذا در اين روز مستحب است كه انسان بسيار دعا كند و به ياد خدا باشد و روز خود را به بطالت و تنبلى نگذراند و خير دنيا و آخرت را بطلبد.
در قنوت نماز عيد مىخوانيم:
«... اسئلك بحق هذا اليوم الذي جعلته للمسلمين عيدا و لمحمد صلى الله عليه و آله ذخرا و شرفا و كرامة و مزيدا ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تدخلنى في كل خير ادخلت فيه محمدا و آل محمد و ان تخرجنى من كل سوء اخرجت منه محمدا و آل محمد، صلواتك عليه و عليهم اللهم انى اسالك خير ما سئلك عبادك الصالحون و اعوذ بك مما استعاذ منه عبادك المخلصون».
بارالها! به حق اين روز كه آن را براى مسلمانان عيد و براى محمد(ص) ذخيره و شرافت و كرامت و فضيلت قرار داد، از تو مىخواهم كه بر محمد و آل محمد درود بفرستى و مرا در هر خيرى وارد كنى كه محمد و آل محمد را در آن وارد كردى! و از هر سوء و بدى كه محمد و آل محمد را از آن خارج ساختى خارج كن! درود و صلوات تو بر او و آنها! خداوندا، از تو مىطلبم آنچه بندگان شايستهات از تو خواستند و به تو پناه مىبرم از آنچه بندگان خالصتبه تو پناه بردند.
در صحيفه سجاديه نيز دعايى از امام سجاد(ع) به مناسب وداع ماه مبارك رمضان و استقبال عيد سعيد فطر وارد شده است:
«اللهم صل على محمد و آله و اجبر مصيبتنا بشهرنا و بارك لنا في يوم عيدنا و فطرنا و اجعله من خير يوم مر علينا، اجلبه لعفو و امحاه لذنب و اغفر لنا ما خفى من ذنوبنا و ما علن... اللهم انا نتوب اليك في يوم فطرنا الذي جعلته للمؤمنين عيدا و سرورا و لاهل ملتك مجمعا و محتشدا، من كل ذنب اذنبناه او سوء اسلفناه او خاطر شر اضمرناه توبة من لا ينطوى على رجوع الى ذنب و لا يعود بعدها في خطيئة.»
پروردگارا! بر محمد و آل محمد درود فرست و مصيبت ما را در اين ماه جبران كن و روز فطر را بر ما عيدى مبارك و خجسته بگردان و آن را از بهترين روزهايى قرار ده كه بر ما گذشته است: كه در اين روز بيشتر ما را مورد عفو قرار دهى و گناهانمان را بشويى و بر ما ببخشايى گناهانى را كه در پنهان و آشكارا انجام داديم... خداوندا! در اين روز عيد فطر، كه براى مؤمنان روز عيد و خوشحالى و براى مسلمانان روز اجتماع و گردهمايى است، از هر گناهى كه مرتكب شدهايم و هر كار بدى كه كردهايم و هر نيت ناشايستهاى كه در ضميرمان نقش بسته استبه سوى تو باز مىگرديم و توبه مىكنيم، توبهاى كه در آن بازگشتبه گناه هرگز نباشد و بازگشتى كه در آن هرگز روى آوردن به معصيت نباشد.
بارالها!اين عيد را بر تمام مؤمنان مبارك گردان و در اين روز، ما را توفيق بازگشتبه سوى خود و توبه از گناهان عطا فرما.
ادامه مطلب
چگونه در پناه قرآن باشیم؟
چکیده
دو سوره ناس و فلق" معوذتان یا معوذتین" نامیده می شوند. زیرا از ویژگی های این دو سوره، این است که با خواندن این دو سوره می توان خود یا کس دیگری را " تعویذ" کرد. تعویذ یعنی در پناه قراردادن، دفع شر کردن و حفظ نمودن. به عبارت دیگر، خواندن این دو سوره باعث دفع بعضی از شرور و آفات خواهد شد. و مُعوذ، اسم فاعل تعویذ و به معنای تعویذ کننده، در پناه قرار دهنده و حفظ کننده است.
کلید واژه ها:
کلمه"رب"به معنای" مالک و صاحب اختیار" است. مثل" رب البیت"؛ یعنی صاحب و مالک خانه و لزوماً به معنای" پرورش دهنده" است.
" خناس"
یعنی " آن که خود را بسیار عقب می کشد و پنهان می شود." در روایت آمده است که: شیطان بینی خود را بر قلب انسان می گذارد ( به سراغ انسان می آید)، ولی وقتی این انسان به یاد خدا افتاد، خود را عقب می کشد و مخفی می شود" فاذا ذکر الله خَنسَ"(علل الشرایع/ ص 526). لذا شیطان، خناس نامیده شده است. یعنی بسیار عقب نشینی کننده و پنهان شونده.آشنایی با کلمات و نیز الگوهای زبانی به کار رفته در قرآن کریم، در فهم معانی ظاهری این کتاب مقدس، نقش بسیار مهمی دارد، ولی متأسفانه عربی آموختگان کشور ما، از زبان عربی، بیشتر با قواعد آن، اعم از صرف یا نحو، آشنایی دارند و از لغت و نیز" الگوهای جمله" (sentens structur) عموماً غافلند.
در این مقاله سعی خواهد شد، به خواست خداوند متعال مختصری درباره ریشه یابی لغات سخن گفته شود.
بحث را از سوره مبارکه" ناس" شروع می کنیم . البته در آغاز و پیش از شروع توضیح واژه ها و مفردات این سوره، بی مناسبت نیست درباره نام دیگر سوره ناس که در واقع نام مشترک دو سوره ناس و فلق است توضیح مختصری بدهیم.
دو سوره ناس و فلق، معوذتین یا معوذتان- با کسر واو(رازی/461)- نیز نامیده می شوند. معوذ اسم فاعل از تعویذ است. تعویذ یعنی" چیزی را در پناه چیز دیگر قرار دادن".عوذه: وقاه (راغب/352) و این دو سوره از این جهت، معوذتین نامیده شده اند که با" قل اعوذ" آغاز می شوند ( ابن منظور3/499، زبیدی5/382) یعنی انسان با خواندن این دو سوره، خود را- یا کس دیگر را- در پناه خداوند قرار می دهد. از جمله ویژگی هایی که برای این دو سوره، در روایت ذکر شده است، دفع بعضی از شرور و آفات است. برای مثال در روایتی از امام باقر علیه السلام، چنین نقل شده است:
رسول اکرم صلی الله علیه و آله به بیماری سختی مبتلا شده بودند و از درد شدیدی رنج می بردند، جبرائیل و میکائیل علیهماالسلام، به خدمت ایشان آمدند. جبرائیل بالای سر آن حضرت و میکائیل پایین پای ایشان نشستند. آن گاه جبرائیل با " قل اعوذ برب الفلق" و میکائیل با" قل اعوذ برب الناس" آن حضرت را تعویذ کردند.(طبرسی10/560) یعنی برای دفع شر از آن حضرت، این دو سوره را برایشان خواندند.
و نیز نقل کرده اند که رسول اکرم (ص) بعد از این که، کسی درصدد سحر کردن ایشان برمی آمد، خود را با این دو سوره" تعویذ" می کردند و نیز دو فرزند دلبند خود، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را نیز با این دو سوره تعویذ می نمودند.( ابن منظور 3/499)
واژه های سوره ناس
از بین کلمات این سوره، سه واژه"رب"، " وسواس و وسوسه" و" خناس" را توضیح می دهیم.
رب
" رب" را معمولاً مربی و پرورش دهنده معنی می کنیم.ولی باید در نظر داشت که در عربی قدیم، این کلمه بیش تر معنای" مالک" و " صاحب اختیار" را می رسانده است. برای مثال:
الرب: المالک ( زمخشری1/10)
رب کل شیء: مالکه ( رازی، 228)
الرب هو الله عزوجل، هو رب کل شیء ای مالکه ( ابن منظور1/399).
رب کل شیء مالکه و مستحقه و قیل: صاحبه و یقال: فلان رب هذا الشیء ای ملکه له و کل من ملک شیئاً فهو ربه.(همان)
ربه یربه ربا: ملکه ... و انه لمربروب بین الربوبة ای لمملوک. و العباد مربوبون الله- عزوجل- ای مملوکون. (همان/400)
و نیز گفته می شود:
لان یربنی فلان احب الی من ان یربنی فلان. یعنی اگر فلانی مالک من بشود و من برده او گردم، برایم محبوب تر است تا فلانی مرا مالک گردد و مرا برده خود کند.( ابن منظور 1/400، زمخشری1/10).
یا در داستان اصحاب فیل آمده است که وقتی ابرهه به اطراف مکه رسید و آنجا اردو زد. مردم از ترس، به کوه های اطراف گریختند و سپاهیان او200 شتر عبدالمطلب را غارت و تصاحب کردند. جناب عبدالمطلب به نزد او رفت و درباره شتران خود از وی پرسید. ابرهه گفت: فکر می کردم تو مرد بزرگی هستی، ولی الان از چشمم افتادی. من آمده ام این خانه را که دین و آیین و شرافت آباء و اجدادی شما به آن بستگی دارد، نابود کنم، ولی تو به دنبال تعدادی شتر هستی که از تو گرفته اند!
فقال:انا رب الابل و للبیت رب سیمنعه. (زمخشری4/798)، یعنی گفت: من مالک شتران هستم و این خانه هم مالکی دارد که آن را حفظ خواهد کرد.
پر واضح است که منظور جناب عبدالمطلب این نبوده است که: من پرورش دهنده شتر هستم یا شتر چرانم! و یا این خانه پرورش دهنده ای دارد!!
پس به هر حال معنای اصلی رب،- همان طور که در مثال های فوق روشن شد، عبارتست از: مالک و صاحب اختیار. پس " رب الناس" یعنی " مالک و صاحب اختیار مردم"
بی مناسبت نیست در این جا به این نکته اشاره کنیم که: با توجه به این معنی" رب"، " عبد" بودن، مردم و نیز تمامی آنچه در جهان است، بهتر روشن می شود. زیرا" عبد" یعنی" برده"، و" مملوک".
ما عادت کرده ایم" عبد" را به معنای" بنده" ترجمه کنیم، حال آن که" عبد" یعنی" برده"، " آن که در مالکیت کسی قرار می گیرد و مالک و صاحب اختیاری دارد."
خداوند رب است و هر چه در آسمان ها و زمین است" عبد" و" مملوک" است." ان کل من فی السموات و الارض الا اتی الرحمن عبدا"( مریم:93) و لذا وقتی انسان سر به سجده می گذارد و می گوید: سبحان ربی الاعلی و بحمده، چه زیبا است که در نظر آورد، در واقع در مقابل مالک و صاحب اختیار خود، و نه پرورش دهنده خود، سر به خاک تسلیم می ساید و اظهار ذلت، کوچکی و بردگی می کند و می گوید:پاک و منزه و بی عیب است، مالک و صاحب اختیار من، این برده بی مقدار، و به حمد و ستایش او مشغولم.
وسواس، یوسوس
نخست توضیحی درباره وزن این کلمه می دهیم: " وسواس" اسم مصدر است، ولی به خاطر مبالغه، به معنای وصفی به کار رفته است. ولی وسواس با کسر واو، مصدر است ( زمخشری4/823). به کار بردن مصدر یا اسم مصدر به جای صفت در عربی شایع است، مثل " زید عدل" به جای" زید عادل".
اما معنای آن:
" وسوسة" یعنی سخن گفتن پنهانی. وسوسه: کلمه کلاماً خفیا. و نیز الوسواس: همس الصائد و الکلاب و هوالصوت الخفی
( زبیدی9/31). وسواس یعنی صدای آهسته صیاد و سگ های[او] و آن عبارتست از صدای پنهان و آهسته. مخفی نماند که " همس" یعنی صدای آهسته؛ صدای ظریف زیور آلات را نیز" وسواس" گویند(همان).
پس " وسواس" در معنای وصفی یعنی کسی که آهسته سخن می گوید و بی سر و صدا حرف می زند.
گویی شیطان بی سرو صدا و آرام به سراغ طعمه خود می رود و آهسته و مخفیانه با او سخن می گوید. و " یوسوس" نیز یعنی آهسته و بی سر و صدا سخن می گوید.
خناس
" خناس" صیغه مبالغه از ماده " خُنوس" است. خنوس یعنی پنهان شدن بعد از آشکار بودن. الاختفاء بعدالظهور،( طبرسی10/559) و نیز به معنای عقب رفتن و کناره گیری کردن است." خنس" تأخر و انقبض،( زبیدی 8/268) برای این که به معنای ماده " خنس" بهتر پی ببریم، خوب است به آیه شریفه " فلا اقسم بالخنس" (تکویر: 15) نیز اشاره کنیم . خداوند در این آیه به " خنس" قسم یاده کرده است. " خنس" جمع مکسر بر وزن" فُعّل، و مفرد آن:" خانس" است. مثل: ساجد و سُجّد، راکع و رُکع.
صرف نظر از گفته های مفسران درباره " خنس" و این که مراد از این کلمه در آیه مورد بحث چیست، اگر به آیه بعدی مراجعه کنیم، درمی یابیم که " خنس" یعنی چیزهایی که حرکت می کنند و سپس پنهان می شوند ( الجواری الکنس). " جواری" جمع جاری، به معنای چیزهایی است که حرکت و جریان دارند. و" کنس" جمع کانس، به معنای آهوانی است که در کِناس خود مخفی می شوند. " کناس" یعنی مکان و مأوایی لابه لای درختان که آهو خود را در آن جا پنهان می کند ( محمود شلتوت و دیگران2/501). پس خنس، هر چه و هر که باشند، یکی از ویژگی هایشان پنهان شدن بعد از آشکار شدن است.
بعضی از مفسران خنس را در این جا به معنای سیاره های خاص دانسته اند که پس از طلوع و سیر و حرکت در فلک خود، مجدداً غروب می کنند و پنهان می شوند (طباطبائی 20/239). پس کاملاً روشن می شود که : خناس یعنی" بسیار کناره گیری کننده و عقب رونده یا بسیار مخفی شونده و" وسواس خناس" یعنی" آن که آهسته و بی سر و صدا و بدون جلب توجه به سراغ انسان می آید و با او سخن می گوید و بسیار مخفی می شود و عقب می نشیند."
در روایتی از پیامبراکرم(ص) چنین آمده است:
" ان الشیطان واضع خطمه علی قلب ابن آدم فاذا ذکرالله سبحانه خنس"( طبرسی10/561) شیطان بینی(منقار) خود را بر قلب انسان می گذارد. وقتی او به یاد خدا بیفتد شیطان عقب نشینی می کند و پنهان می شود.
و ظاهراً به همین خاطر، خداوند، شیطان را" خناس" نامیده است.
منابع:
1. قرآن کریم.
2. تاج العروس من جواهرالقاموس. محمد مرتضی الزبیدی، دارالفکر، بیروت، 1414ه، 1994م.
3. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل. محمودبن عمرالزمخشری، دارالکتاب العربی، بیروت، بدون تاریخ.
4. لسان العرب، محمدبن مکرم، ابن منظور افریقی، نشر ادب الحوزة، قم، 1405ه.ق، 1363 ه.ش.
5. مجمع البیان علوم القرآن. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی، رابطة الثقافة الاسلامیة، تهران1417ه، 1997م.
6. مختار الصحاح. محمدبن ابی بکر الرازی، مؤسسة الرسالة بیروت، 1413ه. 1992م.
7. معجم الفاظ القرآن الکریم، مجمع اللغة العربیة قاهره. محمود شلتوت و دیگران، انتشارات ناصرخسرو، قم، 1363ه.ش.
8. المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبائی، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1417ه. 1997م.
9. المفردات. ابوالقاسم الحسین بن محمد الراغب الاصفهانی، المکتبة المرتضویه، تهران، بدون تاریخ.
"دکتر حمیدرضا مستفید"، مجله گلستان قرآن.
ادامه مطلب
آداب و شرايط دعا:
آدمى وقتى خداوندش را شناخت و به او ايمان قلبى پيدا كرد و به عنوان مقدسترين چيزها او را پذيرفت در نهانخانه قلبش نورى از عظمت وجود خداوند در جانش تابيده مىشود و همين امر موجب مىشود كه چه در مقام عبادات و مناجات و چه غير آن نسبتبه خدايش حالت احترام و ادب خاصى پيدا كند و مىكوشد كه در مقام بندگى عباداتش را خالصانهتر انجام بدهد زيرا خداوند به ميزان صدق افراد و نيز كيفيت عمل آنها خيلى توجه دارد.
بر وجه تمثيل چنين گوئيم كه لزوم رعايت ادب دعا و عبادات مثل اين است كه فردى كه از كسى چيزى را مىخواهد هر چند هم كه آن چيز كوچك بوده باشد. باز او در ابتدا سلام و احوال پرسى مىكند و با رفتارى مؤدبانه در برابر آن فرد قرار مىگيرد آنگاه خواهش خود را بيان مىكند. حالات خداوند متعالى كه بالاترين و مهمترين مقامات را دارد. البته رعايت ادب در محضر او لازمتر و واقعىتر از هر كس ديگرى بايد باشد البته اين حقيقت را نيز بايد در نظر داشت كه خداوند متعال از بندگانش نه فقط ادب ظاهرى بلكه ادب باطنى افراد را نيز مىخواهد مثلا علاوه بر اينكه بايد در ظاهر در برابر محضر خداوند با ادب باشيم در باطن خود نيز با مراقبتهايى كه انجام مىدهيم. مىكوشيم تا سخنى غير حق و غير ذكر نگوئيم و انگيزههاى گناه آلود و شيطانى را به دل خود راه ندهيم.
دعاى حقيقى تنها خدا را ياد كردن و اظهار نيازها به درگاه او نيستبلكه همراه با آن دعا كننده مىبايد بكوشد ادب محضر خداوند را نيز بجاى آورد و اين جز با وفادارى به شريعت او و عمل به خواستههاى او به دست نمىآيد.
آرى براستى كه معامله با خدا هر چند كه پرسودترين و پرخيرترين معاملات و تجارتهاست ولى در همان حال سختترين و دشوارترين معاملهها نيز هست كه دلى بس قوى و شجاع مىطلبد. عابدان حقيقى از سر معرفت و شوق حقيقى به خداوند است كه به او توجه مىكنند و نه از سر عادت و ظاهر سازى براى فريب و يا جلب منافع. اينها هرگز به زيادى عبادات و اطاعتشان نظر نداشته و تكيه نمىكنند بلكه فقط به لطف حق اميد دارند و فقط طالب انس و قرب الهى هستند.
آيت الله ميرزا جواد ملكى تبريزى همچنين پيرامون لزوم رعايت آداب دعا چنين گفتهاند: «دعا كننده بايد فرمايش امام صادق(ع) در مصباح الشريعه را بياد داشته باشد كه فرمودند ادب دعا را رعايت كرده و بنگر كه چه كسى را چگونه و براى چه مىخوانى؟ عظمت و بزرگى خداوند را باور داشته باش با ديده دل آگاهى او از باطن و اسرار و اعتقادات خود را ببين و راه نجات و هلاك خود را درياب مبادا چيزى از خدا بخواهى كه هلاكت تو در آن بوده ولى گمان دارى كه باعث نجات تو است زيرا خداوند متعال مىفرمايد و انسان با دعاى خير شر خود را مىخواهد و انسان شتابكار است. بينديش كه چه و چه مقدار و براى چه درخواست مىكنى.» (21)
آيت الله ميرزا جواد ملكى تبريزى همچنين پيرامون اهميت رعايت آداب باطنى عبادات و لزوم كسب حقيقت عبادات چنين گفتهاند. «چيزى كه براى همگان قابل رويت مىباشد اين است كه بيشتر مردم در عبادات و كارهاى آخرت و حتى در ايمان و اخلاق خود به شكل ظاهرى آن چسبيده ولى در امور دنيائى علاوه بر انجام دادن شكل ظاهرى براى به دست آوردن حقيقت و واقعيت آن دقت زيادى به خرج مىدهند مثلا بيشتر مردم فقط شكل نماز را بوجود آورده و براى تكميل ظاهر آن كوشش كرده ولى در پى بدست آوردن روح آن نيستند و مهمترين چيزى كه باعث از بين رفتن دين و آخرت انسان شده و او را بسوى دنيا كشيده و باعثحاكميت هواى نفس بر انسان مىشود همين مطلب است. (22)
ايشان گويد «شرايط باطنى عبارت است از اين كه ايمان داشته باشد ضرر رسان و سود بخش فقط خداست و اين كه خدا عنايت داشته و خداوند بهتر و باقىتر است و اين كه هيچ خيرى نيست مگر با ولايتخدا و نزديك شدن و ديدار با او و هدف خود را هم منحصر در همين يا در آنچه كه بازگشتش به آن است نمايد تا جايى كه اين مؤمن هيچ لذتى از نعمتهاى خدا نبرد مگر از اين جهت كه اين نعمت از خدا است و حتى در نعمتها چيزى نبيند جز اين كه اين نعمتها از جانب خداوند است تا جائى كه نفس عقل و روح او از دنيا بريده و مشغول حمد و ثناى او شوند ادامه اين حال بسيار گرانبهاست كه بجز عده معدودى از اهل معرفت قادر نيستند اين حال را حفظ كنند.» (23)
آيت الله ميرزا جواد ملكى تبريزى شرايط دعا را اينگونه بيان كردهاند:
1- «حضور قلب: با توجه به اين كه دعا عبارت است از خواستن و خواستن امرى باطنى است نتيجه مىگيريم كه دعاى بدون حضور قلب دعا نيست.
2- خضوع و فروتنى;
3- اميدوارى چون خواستن بدون اميدوارى تحقق نمىيابد اميدوارى نيز از شرايط دعاست.
4- شناختخدا و اعتقاد به قدرت او و علم او به نياز زيرا اميدوارى كه يكى از شرايط دعا مىباشد در صورتى تحقق مىيابد كه دعا كننده خداوند را شناخته و علم و قدرت او نسبتبه خواسته خود باور داشته باشد;
5- اميدوارى به خدا و قطع اميد از ديگران خداوند مىفرمايد و با اميد و آرزو و ترس او را بخوانيد;
6- پرهيز از گناه بويژه ستم مالى و آبرويى به مردم در حديث قدسى آمده است. دعا از تو اجابت از من زيرا دعايى از من پوشيده نمىماند مگر دعوت حرام لقمه. (24)
7- گريستن روايتشده استبين بهشت و جهنم گردنهاى است كه كسى از آن عبور نمىكند مگر كسانى كه از ترس خدا خيلى گريه كرده باشند;
8- سپاس و ستايش خداوند...
9- ذكر نامهاى خدا كه مناسب دعايش مىباشد و نيز گفتن نعمتهاى خداوند و شكر آن بيان گناهان و آمرزش خواستن براى آنها.
10- درنگ و عجله نكردن و اصرار و پافشارى در دعا زيرا كه خداوند درخواست كننده لجوج را دوست دارد. و حداقل پافشارى اين است كه دعاى خود را 3 بار تكرار كرده و خواسته خود را 3 بار بگويد;
11- پنهان كردن دعا (25) زيرا هم فرمان خداوند را كه پنهانى دعا كنيد اجابت كرده و هم از آفت ريا دور مىماند و روايتشده دعاى پنهانى برابر با 70 دعاى آشكار است;
12- شريك ساختن ديگران در دعا;
13- با ديگران دعا كردن دعا در جمع نيز باعث اجابت است;
14- تضرع در دعا به همراه قلب خاضع و بدن متواضع و بدون چاپلوسى;
15- صلوات فرستادن بر محمد(ص) و آل او نيز در اول و آخر دعا باعث اجابت است;
16- پاك دلى و روى آوردن با تمام وجود به خداوند. امر ديگرى كه باعث اجابت است توجه كردن بنده به مولاى بخشنده، مهربان و رحيم با قلب باطن و روح خود مىباشد نيز بايد دل خود را از غير خدا بخصوص افكار پستى كه باعث نجاست دل و كثيف شدن روح مىباشد مانند افكار حرام، مكروه بخصوص غم و غصه دنيا و ترس از ناگوارىها و بدگمانى به خداوند متعال و بى اعتقادى به وعدههاى او پاك نمود;
17- دعا قبل از بلا چنين دعائى خيلى مؤثرتر از دعايى است كه پس از رسيدن بلا و سختى صورت مىگيرد.
18- شريك نمودن ديگران در دعا قبل از خود و براى آنان دعا كردن امر ديگرى كه در دعا مؤثر است اين است كه ديگران را در دعاى خود شريك نمايند ولى بهتر است قبل از خود براى آنان دعا كند.
19- بلند كردن كف دستها هنگام دعا.
20- در دست داشتن انگشترى عقيق يا فيروزه
21- صدقه دادن.
22- اوقات خاص از قبيل شب و روز جمعه، وقت نماز عشاء، آخر شب تا طلوع فجر بعد از نمازهاى واجب، 3 شب قدر در ماه رمضان، هنگام وزيدن بادها و باريدن باران، از بين رفتن سايهها و ...;
23- مكانهاى خاص، انتخاب مكانهاى شريف;
24- حالات عالى مانند رقت قلب.
25- طهارت نماز و روزه.» (26)
علاوه بر آنچه گفته شد تفكر در معانى دعاها و همچنين بدست آوردن فلسفه عبادات و فهم اسرار آن نيز واجب است زيرا هر نوع عبادت و پرستشى و بلكه هر نوع عمل نيكى مىبايد با جريانى از معرفت و حكمت همراه شود و گرنه ارزش آن همچون يك عمل جبرى و يا عملى كه فقط از روى عادت انجام مىشود.پائين خواهد آمد.
براى استجابت دعا نيز علاوه بر رعايت آن آداب دعا. مىبايد همواره به اين دو نكته نيز توجه فراوان داشت اول اينكه صاحب حقى بوده باشيم مثل مظلومين و نه مثل ظالمين و ديگر اينكه بكوشيم همواره با كسب آبرو و عزت به محضر عبادت خداوند برويم همچنين از شكر خالصانه خداوند براى نعمتهاى عظيم مادى و معنوى اش و اظهار توبه و تصحيح اعمال نبايد غافل شد زيرا اينها نيز عوامل مؤثرى در استجابت دعا هستند. خداوند آنقدر مهربان و با محبت است كه اگر با ادب و سلوك الهى هر چه از او بخواهيم (البته اگر از روى حكمت و خير بوده باشد) او به ما خواهد داد ولى ما اغلب فقط به نعمتهاى مادى و نيازهايى كه فقط زندگى ما را سر و سامان مىدهند قناعت مىكنيم و سخت از نعمتها و الطاف عظيم معنوى او غافل و بىتوجه هستيم.
در آخر از خداوند متعال چنين مىخواهيم كه ما را در فهم اسرار عبادات و دورى از دنيا طلبىهاى مذموم و ناپسند موفق بدارد و نيز به همراه آن مىخواهيم كه به ما شوق و همتى قوى براى انجام عبادات و اوامر حكيمانهاش ببخشد بگونهاى كه سختى و ناملايمات روزگار هرگز نتواند به آن آسيبى وارد كند همچنين استجابت دعاهاى خير مؤمنين و مؤمنات را از آن وجود سراسر رحمت و لطف و خير و زيبايى مطلق و بى پايان خواهانيم.
الحمد لله رب العالمين.
ادامه مطلب
فوايد دعا
دكتر آلكسيس كارل پيرامون اين حقيقت كه دعا داراى اثرات مثبت و سازندهاى است چنين گفته است «آنچه تا كنون بطور مطمئنى مىدانيم اين است كه نيايش ثمرات مخصوص و لمس شدنى بسيار ببار مىآورد نيايش هر چقدر به نظر عجيب بنمايد ما ناچاريم آن را همچون واقعيتى بنگريم كه هر چه بخواهد مىيابد و هر درى را كه بكوبد در برابرش گشوده مىشود.» (13)
ايشان باز چنين گفتهاند كه «حتى وقتى كه دعا تا سطح بسيار پائينى تنزل مىكند و به صورت بيان طوطى وار فرمولهاى معينى در مىآيد تمرينى براى پيدايش يك زمينه كاملا لازم روحى به شمار مىرود. و احساس عرفانى و احساس اخلاقى را همراه با هم تقويت مىكند در چهره كسانى كه به نيايش مىپردازند تا حدود تقريبا ثابتى حس وظيفهشناسى، كمى حسد و شرارت و تا اندازهاى حس نيكى و خير خواهى نسبتبه ديگران خوانده مىشود.
مسلم به نظر مىرسد كه در صورت تساوى قدرت مغزى و علمى ميان دو نفر سجايا و خصايص اخلاقى آنكه حتى به صورت بسيار معمولى و متوسطى نيايش مىكند تكامل يافتهتر از آن ديگرى است نيايش هنگامى كه مدام و پرشور و حرارت است تاثيرش بهتر آشكار مىشود.» (14)
حضرت امام خمينى(ره) در جواب به آن دسته از افراد كه مىگويند ادعيه انسان را از كار و سازندگى باز مىدارد و دعا خوانى امرى بى ثمر و بيهوده است. چنين گفتهاند: دعا نقش سازندگى دارد آنهايى كه به خيال خودشان مردم را از دعا و ذكر پرهيز مىدهند تا مردم به دنيا بپردازند نمىدانند كه همين دعا آدم را مىسازد اقامه عدل را در دنيا همين انبيايى كردند كه اهل ذكر و فكر و دعا بودند قيام ضد ستمگرها را همينها كردند همان حضرت حسين بن على(ع) كه دعاى روز عرفهاش را مىبينيد همين دعاها همين توجهات به خدا انسان را به مبداء غيبى متوجه مىكند كه اگر انسان درستبخواند اين توجه به مبداء موجب مىشود كه انسان علاقهاش به خود كم شود و نه تنها مانع فعاليت نمىشود، بلكه فعاليت هم مىآورد. فعاليتى كه براى خودش نيستبراى بندگان خداست و مىفهمد كه فعاليتبراى بندگان خدا خدمتبه خداست.
كسانى كه از كتب ادعيه انتقاد مىكنند، براى اين است كه جاهلند و نمىدانند كه اين كتب ادعيه چطور انسان مىسازد، نمىدانند اين دعاهايى كه از ائمه ما وارد شده است مثل مناجات شعبانيه، دعاى كميل، دعاى عرفه حضرت سيد الشهداء، دعاى سمات و ... چه جور انسان را درست مىكند همان كسى كه دعاى شعبانيه را مىخواند شمشير هم مىكشد و با كفار جنگ مىكند.
دعا فعاليت و نور مىآورد. ادعيه انسان را از ظلمت نجات مىدهد وقتى از ظلمت رها گردد انسانى مىشود كه براى خدا كار مىكند براى خدا شمشير مىزند، براى خدا جنگ مىكند قيامش براى خداست نه اين كه ادعيه انسان را از كار باز خواهد داشت...
همين كتابهاى ادعيه انسان را آدم مىسازد وقتى يك انسانى آدم شد و به همه مسائل اسلامى و انسانى عمل مىكند و براى خود يا زراعت مىكند يا تجارت و يا كار ديگر و براى خدا جنگ، همه جنگهائى كه در مقابل كفار و ستمگرها شده از اصحاب توحيد و از اين دعا خوانها بوده است آنهايى كه در ركاب رسول خدا(ص) و در ركاب امير المؤمنين(ع) بودند اكثرا اهل دعا و عبادت زياد بودند.» (15)
حضرت امام خمينى سپس سخن خود را چنين ادامه مىدهند كه «دعا اثر اقتصادى دارد آيا آنها كه اهل حديث و اهل ذكر و اهل دعا بودهاند به اين جامعه بيشتر خدمت كردهاند يا آنهائى كه اهل اينها نبوده و مىگفتند ما اهل قرآنيم؟!
تمام اين خيرات و مبرات كه مىبينيد از اين مؤمنين است تمام اين موقوفات از اهل ذكر و اهل نماز است نه از غير اينها، در ميان اشراف و متمولين، سابق آنهائى كه نماز خوان بودند مدرسه و مريض خانه و امثال آن درست كردند اين يك مطلبى است كه نبايد از بين مردم بيرونش برد. بلكه بايد ترويجش كرد بايد مردم را وادار كرد به اينكه اين توجهات را به خدا داشته باشند.
دعا اثر سياسى و تربيتى دارد قطع نظر از اثر دعا براى رسيدن انسان به كمال مطلق براى اداره كشور هم كمك مىكند براى كمك كردن يك وقت انسان مىرود. دزد را مىگيرد يك وقت دزدى نمىكند آنهائى كه اهل مسجد و دعا هستند اخلال نمىكنند اين خودش كمكى به جامعه است.
آنهايى كه سر گردنه مىروند و آدم مىكشند اهل اين معانى نيستند اگر بودند اين جنايات را نمىكردند. تربيت جامعه به همين چيزهاستبه همين ادعيه است كه از خدا و پيغمبر (صلى الله عليه و آله) و ائمه وارد شده است.» (16)
آيت الله محمد تقى مدرسى نيز اثرات دعا را اينگونه بيان نمودهاند:
«ذكر: ذكر خداى متعال امرى است كه قرآن در بسيارى از آيات خود بر آن تاكيد مىورزد. اى كسانى كه ايمان آورديد! خدا را بسيار ذكر كنيد. (41 احزاب) حكمت ذكر از آنجاست كه ذكر دانه دوستى خدا را در دل انسان مىكارد و به آن اكتفا نمىكند كه انسان خدا را فقط بشناسد بلكه بايد او را دوستبدارد و زمانى كه بنده به مرحله دوستى خدا رسيد و دلش را به محبت او آباد كرد طاعات داراى محتواى حقيقى خواهند شد و نيز طاعات به شكل طبيعى از اعضاء انسان جارى مىشود. همان گونه كه سيل از بلندى سپس دعا به درود فرستان به پيامبر و ذكر ثناى او و بيان صفات پسنديده و ستوده آن حضرت مىرسد اين كار ايمان تو را به پيامبر عميقتر از قبل مىكند. همچنين بر اهل بيت(ع) نيز در دعا ثنا و ستايش مىشود.
عقايد: دعا عقايد را در قلب انسان تثبيت مىكند هر مسلمانى مؤمن شمرده نمىشود زيرا ايمان مرحلهاى از اسلام به حساب مىآيد و قرآن شرطهائى براى آن قرار داده است. مؤمنان كسانى هستند كه هرگاه ذكر خدا شود دلهاى اينان بيمناك مىگردد. هرگاه آيات او بر آنان خوانده شود. ايمانشان مىافزايد و بر خداوند توكل مىكنند (انفال 12).
تزكيه و پاكسازى نفس: دعا همچنين عامل تزكيه و تكامل آگاهى و نگرش انسان و اصلاح اهداف او در زندگى نيز هست هر انسانى در زندگى هدفهاى مشخصى دارد. خواه كوچك و خواه بزرگ چه خوب و چه بد و دعا در جهت تبديل آنها به بهترين و كاملترين اهداف مىكوشد يا به تعبير ديگر در جهت دگرگون ساختن چارچوب كلى زندگى انسان تلاش مىكند.
اخلاص: دعا به پاكسازى نفس در جهت اصلاح اخلاق و آداب انسان بر مىخيزد بناى اخلاق بر اصلاح نفس و آرزوهاى انسان است.
عمل صالح: دعا به طور خلاصه دعوت انسان استبه اعمال صالح همچون نماز، روزه، حج، زكات، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر، اصلاح ذات بين، انفاق و ...»#(17)
دكتر آلكسيس كارل همچنين به اثرات طبى دعا اينگونه اشاره مىكند كه: «امروز نيز در جاهايى كه به نيايش مىپردازند از شفاهايى كه با تضرع و توسل به خدا و اولياء خدا نصيب شده استبسيار سخن به ميان مىآيد.
اما وقتى كه مسئله شفا يافتن امراض مشكوك به طور خود به خودى و يا به كمك داروهاى معمولى پيش مىآيد بسيار مشكل است كه بدانيم عامل واقعى اين شفا چه بوده است.
تنها در مواردى نتايج نيايش مىتواند مطمئنا به تحقق برسد كه همه راههاى درمانى غير عملى و يا مردود باشد. در اين خصوص سازمان «طبى لورد» خدمتبزرگى به علم كرده و واقعيت اينگونه شفاها را به اثبات رسانده است.
نيايش گاهى تاثيرات شگفت آورى دارد. بيمارانى بودهاند كه تقريبا به طور آنى از دردهايى چون خوره، سرطان، و عفونت كليه و زخمهاى مزمن و سل ريوى و استخوانى پريتونئال شفا يافتهاند. چگونگى اينگونه شفا يافتنها تقريبا همواره يكسان است.
يك درد بسيار شديد و بعد احساس شفا يافتن در چند دقيقه و حداكثر تا چند ساعت آثار بيمارى محو مىشود و جراحات و صدمات جسمى آن نيز التيام مىيابد.
اين معجزه با چنان سرعتى سلامت را به بيمار باز مىدهد كه هرگز حتى امروز جراحان و نيز فيزيولوژيستها در طول تجربياتشان مشاهده نكردهاند.
براى اينكه اين پديدهها بروز كند نيازى نيست كه حتما خود بيمار نيايش كند اطفال كوچكى كه هنوز قدرت حرف زدن نداشتهاند و همچنين مردم بى عقيده نيز در لورد شفا يافتهاند ليكن در كنار آنها كسى نيايش كرده است.
نيايشى كه به خاطر ديگرى انجام شود همواره اثر بخش تر است.» (18)
در روايتى نيز امام كاظم (ع) به اين حقيقت اشاره مىكنند كه: «هر دردى دعايى دارد پس اگر دعا به بيمار الهام شد اجازه شفايش داده شده است» (19)
آيت الله ميرزا جواد ملكى تبريزى كه خود جزو عابدان حقيقى و زاهدان بلند مرتبه است و در عرفان الهى داراى مقامات عاليهاى استيكى ديگر از فوايد دعا را گشوده شدن درهاى مكاشفه و مشاهده و تحصيل معارف و حقايق عاليه در نزد عارفين و عابدان حقيقى مىداند آنجا كه مىگويد «در بيشتر مردم قدر نعمت مناجات را نمىدانند مناجات شامل معارف بالائى است كه به جز اهلش كه همان اولياى خدا هستند و از طريق كشف و شهود به آن رسيدهاند كسى از آن آگاهى ندارد. و رسيدن به اين معارف از راه مكاشفه از بهترين نعمتهاى آخرت است كه قابل مقايسه با هيچكدام از نعمتهاى دنيا نيست.» (20)
ياد خداوند و مناجات با او يكى از بهترين وسايل انسان سازى است. عبادات و اطاعات خداوند و ديگر كارهاى نيك افراد همچون آب و غذا و گرما براى گياه است كه موجب شكوفا شدن و نشاط و در آخر ثمر دادن آن گياه مىشود. همچنين گلهاى زيباى معنويت در فصل بهار دل انگيز و روح پرور ذكر خداوند شكوفا مىشوند.
وقتى كسى سعى كند رابطه آگاهانه و صميمى بين خود و خدايش ايجاد كند و در اين راه مشغول به خودشناسى و تهذيب نفس و كسب فضايل اخلاقى شود بدون شك خداوند او را قرين الطاف خاصه خود خواهد نمود و از طرق مختلف او را مورد حمايت و يارى قرار خواهد داد.
آرى ياد خداوند كار گشاى قدرتمند مشكلات و خواستههاى آدميان است البته به شرط آنكه خوب او را بشناسيم و به او وفادار باشيم و به خوبى اظهار بندگى كنيم.
تنها در دعا است كه آدمى در خواستها و پرسشهاى بزرگش را با خدايش مطرح مىكند كه در جاى ديگرى چنين امكانى و با اين همه عظمت وجود ندارد.
يكى از فوايد بسيار بزرگ دعا و مناجات با خداوند اين است كه از آن براحتى مىتوان براى اثبات وجود خداوند و يگانگى او و ديگر صفات كماليه او استفاده نمود زيرا طبق برهان فطرت آدمى در نيازمندترين و عارفانهترين حالاتش توجه خود را بسوى وجود كامل و بلند مرتبهاى مىكند كه نيازهاى او را هر چند هم كه بزرگ و متعدد باشد مى تواند براحتى برآورده كند و بى شك چنين موجودى بايد حتما وجود داشته باشد. زيرا انسان هرگز به عدم محض و يا موجودى خيالى نمىتواند چنين توجهى عميق و راستين داشته باشد و نيز در چنين حالتى مخاطب سخنان و دعاى قلبى بسوى كدام موجود غير از خداوند متعال مىتواند باشد؟ يعنى حتما يك نيروى فهيم و قدرتمند و مهربان بايد باشد كه روح آدمى با همه خلوص خود به سوى او توجه كند و با او سخن بگويد زيرا فرد از آن جهت كه خود گوينده است نمىتواند علت و بهانهاى براى بيان كردن سخنها و راز و نيازهاى خودش بوده باشد. لذا اين فرضيه كه ممكن است فرد براى خودش سخنى بگويد و راز و نيازى كند امرى بطلان پذير و نا صحيح است. همچنين از طريق اين دليل آشكار مىشود كه خداوند متعال يكى است زيرا آدمى در تمامى اين حالات فقط رو به سوى يك موجود كامل و غنى با لذات ازلى و ابدى مىكند و نه چندين موجود مفروض خدايى.
و در اينجاست كه خداوند متعال با استجابت دعاها و بر آورده ساختن نيازهاى كوچك و بزرگ آدميان از طريق دعا اين برهان را نيز ثمر بخش نموده و از اين طريق صحت و اعتبار اين برهان را بخوبى تائيد نموده است.
هنر فوق العاده بزرگ مردان الهى اين بود كه گر چه در اين دنيا سالهاى سال زندگى كردند و رنجهاى فراوانى را بر خود تحمل نمودند و ليكن هرگز خودشان را بنده دنيا نكردند و سر گرم فريبهاى دنيا و دنيا پرستان نشدند و لذا هم در علم و هم در عمل الگوى نيكان و مؤمنين قرار گرفتند و رسم و آئينالهى شان جاودانى شد. و اين همه بدليل اين بود كه در مكتب قرآن و اهل بيت(ع) و عرفان و ذكر و دعاى حقيقى پرورش يافته و تعليم گرفته بودند. و چه بسيار انسانهاى گرفتار و دردمندى بودند كه با آه و ناله مداوم خود در دعاهايشان و نيز توكل شان بر خداوند و اظهار نيازمنديشان به او. حاجاتشان بر آورده شد به گونهاى كه بعد از استجابت دعاى خود شيرنى اين توجه و لطف خداوند را در حق خودشان همواره آنها را به ياد و ذكر خداوند فرا مىخواند.
ادامه مطلب
عوامل توجه به دعا
در نظر اهل معرفت و عارفان حقيقى وجود خداوند به قدرى مقدس و محترم و داراى محبوبيت است كه او را با هيچ چيز نمىتوان برابر دانست زيرا تمامى خيرات و زيبائىها و نيز تمامى آنچه را كه آرزوهاى متعالى انسان و هر موجود ديگرى را بوجود مىآورد و محقق مىسازد از خداوند است. خداوند هم خلق كردنش حكيمانه و بى مانند است و هم محبتش بيكران و وصف ناپذير و روح نواز و هم تنبيه و ادب كردنش عين عدالت و محبت است. با اين وصف تمامى موجودات كه ساخته ستحكمت و محبتخداوند هستند تا زمانى كه موجود هستند و نيز تا زمانى كه از خود و فطرت حقيقى شان غافل نشدهاند همواره رو به سوى آن كمال مطلق و زيبايى مطلق و خير مطلق دارند و به سوى او نيز در حركتخواهند بود. منتها در مسير زندگى علل و شرايطى مانع توجه و ارادت قلبى آنها به خالق شان مىشود كه با رفع اين موانع دوباره آن توجه و ارادت حقيقى موجود شده و ادامه مىيابد.
استاد آيت الله جوادى آملى پيرامون اين مسئله گفتهاند كه: «چيزى در جهان نيست كه به ياد حق و خداى سبحان نباشد اين انسان مىباشد كه گاهى غافل است و گاهى غير غافل» (3)
استاد مرتضى مطهرى پيرامون علل توجه به خداوند گفتهاند: «انسان در دو حال ممكن استخدا را بخواند يكى وقتى كه اسباب و علل از او منقطع شود و دچار سختى و اضطرار گردد و يكى وقتى كه روح خودش اوج بگيرد و خود خويشتن را از اسباب و علل منقطع كند در حال اضطرار و انقطاع اسباب انسان خود به خود بطرف خدا مىرود احتياج به دعوت ندارد و البته اين كمالى براى نفس انسان نيست كمال نفس در اين است كه خودش خود را منقطع سازد و اوج بگيرد.» (4)
آن زمان كه آدمى به بلاها و سختىهاى بزرگ مبتلا مىشود و يا در زمانى كه مسئله مرگ كسى و يا كارگشائى و معجزه بزرگى در زندگىاش مطرح مىشود. همان موقع است كه اصل مهم خداجويى بوجود آمده و كم كم رشد مىكند.
همچنين آدمى اگر مراحل وجود يافتن و سير تحولات زندگى خود را از آغاز تا زمان حاضر به دقت و با ديده بينا و منصف مورد مطالعه و بررسى قرار دهد به طور طبيعى توجهاش به خداوند و الطاف كريمانه او معطوف خواهد شد و اين خود مىتواند عامل بسيار قوى براى دعا و مناجات و ذكر الهى باشد.
عامل مهم ديگر اين است كه روح انسان وقتى از اين عالم دنيا و حوادث آن خسته و دلتنگ شده باشد اگر ذرهاى در دلش نور معرفت و ايمان الهى باشد خدايش را با زبان فقر و نيازمندى و شكر مىخواند.
ادامه مطلب
اهميت دعا
اهميت نيايش را در اين كتاب مقدس آسمانى (قرآن كريم) مىتوان از سه نظر استفاده كرد:
1- از آياتى كه خداى تعالى در آن بندگان مومن خود را ترغيب و تاكيد فرموده كه او را نيايش كنند. مانند اين آيات «اجابت مىنمايم دعاى نيايشگر را هرگاه مرا بخواند در هر حال و هر جا كه باشد (بقره 186)، بخوانيد پروردگار خود را با حالت زارى كه نشانه نياز است و در حال پنهانى كه دليل اخلاص (اعراف 53 و 54) بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را (مومن 62)
2- از آيات و قصههاى برخى از پيامبران كه هرگاه نيازى داشتهاند و يا به شدائدى گرفتار شدهاند تنها مشكل گشاى آنان نيايش بوده استحضرت آدم(ع) پس از ترك اولى در مقام اعتراف به تقصير چنين استغاثه كرد اى پروردگار ما بر نفسهاى خود ستم كرديم اگر نيامرزى ما را بو بر ما رحم نياورى هر آينه از زيانكاران باشيم (اعراف 22) و حضرت نوح پس از صدها سال تحمل شدايد نجات خود را از چنگال قوم بى انصاف به وسيله دعا به دست آورد و نوحا اذنادى من قبل فاستجبناله (انبياء 76)
3- اهميت نيايش را مىتوان از آياتى فهميد كه خود به صورت دعا آمده است... پروردگارا عطا فرما ما را در اين سراى توفيق بندگى و در آن سراى جزاى نيك و نگه دار ما را از عذاب دوزخ (بقره 197) (5)
و نيز در بحار الانوار جلد 93 ص 291 چنين آمده است كه «بگو خداوند من، اگر دعاى شما نبود به شما اعتناء نمىكرد (6) و همچنين امام رضا(ع) از پيامبر نقل مىكند كه فرمودند «دعا سلاح مومن، ستون دين و روشنائى آسمانها و زمين است» (7)
مرد شامى از امام على(ع) پرسيد كدام سخن به نزد خداوند بهتر و برتر است؟ امام(ع) پاسخ داد ذكر بسيار، تضرع به خدا و دعا (8)
حضرت امام خمينى(ره) پيرامون اهميت دعا چنين فرمودهاند كه: «همه خيرات و بركات از همان دعا خوانهاستحتى آنها كه به طور ضعيف دعا مىخوانند و ذكر الله مىگويند به همان اندازه كه طوطى وار در آنها تاثير كرده بهتر از آنهايى هستند كه ترك دعا كردهاند. نماز خوان ولو اينكه مرتبه نازلهاى داشته باشد از نماز نخوان بهتر است آرى همين دعا خوانها و همين كسانى كه به ظواهر اسلام عمل مىكنند يا پرونده جنايت ندارند يا پرونده جنايتشان نسبتبه ديگران كمتر است همين دعا خوانها در نظم اين عالم دخالت دارند دعا را نبايد از بين اين جمعيتبيرون برد جوانهاى ما را نبايد از دعا منصرف كرد» (9)
استاد مرتضى مطهرى(ره) نيز پيرامون اهميت دعا از ديدگاه اولياء الهى گويند «اولياء خدا هيچ چيزى را به اندازه دعا خوش نداشتند همه خواهشها و آرزوهاى دل خود را با محبوب واقعى در ميان مىگذاشتند و بيش از آن اندازه كه به مطلوبهاى خود اهميت مىدادند بخود طلب و راز و نياز اهميت مىدادند، هيچ گونه احساس خستگى و ملامت نمىكردند.» (10)
از ديدگاه اهل معرفت و عابدان حقيقى سر آمد تمامى زيبايىها و خيرات همانا توجه و نجواى حقيقى با خداوند است آنان ياد و ذكر خداوند را جزو زيباترين و شريفترين حالات در عالم هستى مىدانند. توجه و عشق به خداوند بزرگترين قدرت دهنده روح است و راز خستگى ناپذيرى و شكست ناپذيرى مردان بزرگ الهى نيز در همين نكته است كه روح آنان در حالتبالائى از شيفتگى و اميد و توكل و مناجات با خداوند قرار دارد آنها جسم خود را با يك تكه نان مشغول مىدارند و روح شان رهبر جسم شان شده است ولى هرگز روح شان را سرگرم دنيا پرستىها و ظواهر دلفريب و گمراه كننده آن نمىكنند تا بتوانند به مقامات عاليه روحانى برسند و اندكى بيشتر لذت قرب و انس با خداوند را درك كنند.
دنيا بدون ياد و ذكر خدا كفرستانى بزرگ خواهد بود كه زندگى در آن هر لحظه لحظهاش زندگى جهنمى است زيرا همان گونه كه موجودات به اتكاء به لطف الهى موجود شدهاند همينطور هم زندگى مطلوب انسانها بدون توجه جدى و عملى به خداوند هرگز بوجود نخواهد آمد. دلهاى انسانها نيز همچون درختان بهار و زمستانى دارد بهار آنها عشقهاى پاك و سازنده و اميد به خداوند است و زمستان شان گناهان خود و غفلت از ياد خداوند و مبتلا شد به ظلم و جفا كارىهاى ديگران است.
جدىترين و پاكترين حالاتش را آدمى فقط در مناجات و دعا با خداوند پيدا مىكند زيرا انسان به يقين مىداند كه نمىتواند چيزى را از او مخفى كند پس او همه افكار كوچك و بزرگش و زشت و زيبايش را به خوبى مىداند. و اين بدين علت نيز مىباشد كه آدمى خودش را در مقابل فهيمترين و مهربانترين موجودات احساس مىكند.
دكتر آلكسيس كارل نيز بيان بسيار زيبايى پيرامون اهميت و لزوم دعا دارد. ايشان گويند «انسان هم چنانك به آب و اكسيژن نيازمند استبخدا نيز محتاج است احساسى عرفانى در رديف قدرت مكاشفه، احساس اخلاقى احساس جمال و نور عقل به شخصيتبشرى شكفتگى و انبساط پر معنا و كاملى مىبخشند ... روح نيمىاش عقل است و نيم ديگرش احساس ما بايد هم زيبايى دانش را دوستبداريم و هم زيبايى خدا را» (11)
«اجتماعاتى كه احتياج به نيايش را در خود كشتهاند معمولا از فساد و زوال مصون نخواهند بود. اين از آن جهت است كه متمدنين بى ايمان نيز همچون مردم ديندار وظيفه دارند كه به مسئله رشد همه فعاليتهاى باطنى و درونى خود كه لازمه يك وجود انسانى است دلبستگى پيدا كنند» (12)
اين حقيقتى استبزرگ كه عقل گرائى و علم مدارى محض هرگز منجر به تكامل و سعادت انسانها نخواهند شد. بلكه توجه و شيفتگى و فداكارى در راه خداوند است كه زندگى و آخرت او را سر و سامان خواهد داد. زيرا كه عقل جز احتياط كارىهايش و توجيه و تفسيرهاى شخصى و منفعتى و بعضا غلط خود به چيز ديگرى توجه نمىكند ولى دل آگاه و بيدار همه چيزش را مخلصانه در راه خداوند و اوامر حكيمانه و بر حق او فدا مىكند و البته خداوند نيز دلى را كه اينگونه باشد به مهر و خير عظيم خودش واصل خواهد نمود.
اصلا چگونه ممكن استبه خداوند و اوامر او توجه نكنيم در حالى كه سراسر وجودمان آه نيازمندىاش به سوى آن خالق يكتا و مهربان همواره بلند است و نيز جز با عشق آگاهانه به خداوند و فراهم كردن توشه عبادات و طاعات و وفادارى در راهش با كدام جرئت و اميد مىتوان به طرف او حركت كرد. اساسا هرگاه آدمى نسبتبه وظايف و توجهات مهم زندگى خود چه مادى و چه معنوى غفلت ورزد به همان ميزان از چيزهاى باارزش و مفيد بسيارى محروم خواهد شد مثلا آن كسانى كه به تربيت فرزندان خود توجهى نداشته باشند بدون شك از داشتن فرزندان خوب و با ادب محروم خواهند شد.
اگر اندكى بيشتر مطالعه و دقت كنيم ريشه همه نابسامانىها و گرفتارىهاى زندگى فردى - اجتماعى خود را در ضعف توجه به معنويات الهى و ضعف در پرورش استعدادهاى مثبت روحى خود خواهيم يافت و البته براى بوجود آمدن اين ضعفها و نقائص نيز علل بسيارى مىتوان ذكر نمود كه شايسته استبراى رفع آنها بطور جدى از طرف دانشمندان علوم انسانى و عالمان و مبلغين دينى و نيز مسئولين حكومتى در اين امر تدبيرات سودمندى در نظر گرفته شود و گامهاى مثبتى بر داشته شود.
ادامه مطلب