اشتراکات و اختلافات شیعه و سنی در رابطه با مهدویت
کلیّت موضوع مهدویت از مسایل مورد اتفاق بین شیعه و سنی میباشد که این مسئله میتواند در وحدت بین شیعه و سنی تأثیرگزار بوده و از طرفی حتمیّت و قطعی بودن ظهور منجی را نمایان سازد.
برای شیعیان و مذهب حقه شیعه اثناعشری، در حتمیت بحث مهدویت و اینکه دوازدهمین امام معصوم از نسل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، مهدی موعود است، تردیدی وجود ندارد؛ لکن معتقد بودن اهل تسنن به بحث مهدویت میتواند مانع تأثیرگزاری شبهات مغرضین، مستشرقین و دشمنان تشیع، مبنی بر ساختگی بودن مهدویت توسط علمای شیعه، گردد.
شیعه و سنی در این بحث اشتراکات فراوانی با یکدیگر دارند؛ ولی در عین حال اختلافاتی هم دارند.
مشترکات فریقین
الف) مهدی موعود علیهالسلام از نسل پیامبر و حضرت فاطمه سلام الله علیهما و آلهما میباشد.
شیعه و سنی روایات متعددی را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کردهاند که مهدی علیهالسلام از نسل رسول خدا صلی الله علیه و آله است. روایاتی هم به طور خاص تأکید میکند که ایشان از عترت پیامبر صلی الله علیه و آله و از فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام میباشد.
برخی از این احادیث به این شرح است:
1- قال رسول الله صلى الله علیه وآله: لو لم یبق من الدهر إلا یوم واحد لبعث الله رجلا من أهل بیتی، یملأها عدلا کما ملئت جورا؛ اگر ازدنیا یک روز باقی نمانده باشد، خداوند متعال...
ادامه مطلب
از چه زماني مسلمين به شيعه و سني تقسيم شدند و چرا تعداد سني ها از شيعيان بيشتر است؟
تاريخ بشر گواهي مي دهد كه هميشه، وقتي كه يك دين اعم از دين آسماني و غير آسماني ظهور كرده است، پيروان آن به علل و عوامل مختلف اجتماعي، رواني و اخلاقي باعث انشعاب و تفرقه در دين گرديده و موجب ايجاد فرقه ها و مذاهب مختلف شده اند.
دين اسلام به دليل اينكه يك دين الهي[1] و مبتني بر حقيقت و نيازهاي مادي و معنوي بشر و همسو با فطرت ثابت انسان[2] مي باشد، هيچگونه تغيير و تبديلي در حقيقت آن از طرف هيچ كس امكان پذير نمي باشد. بنابراين با انشعاب و ايجاد فرقه هاي متعدد خود دين منشعب نگرديده بلكه اين مسلمانان بودند كه راه هاي مختلفي را در پيش گرفته و هر كسي راه خود را دين اسلام تلقي نموده و آن را حق پنداشته است.
اين مسلم است كه خداي متعال دين كاملي را با رسالت خاتم الانبياء ـ صلي الله عليه و آله ـ براي بشر نعمت بزرگي قرار داده است.[3] در اين راستا يكي از برنامه هاي مهم رسمي و الهي پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ بيان و تثبيت نعمت امامت و خلافت بعد از خودش بود[4] و تلاش ممتدي را براي اين امر مهم در زمان ها و مكان هاي متعددي نمودند. روايات و حوادث تاريخي متعددي از آن جمله حديث ثقلين[5]، حديث منزلت[6]، حديث و واقعة تاريخي غدير[7]، حديث قلم
ادامه مطلب
چرا در ايران و در شهرهاي مرزي، اكثراًَ سني مذهب هستند؟
به خاطر حاكميت بني اميه و بني عباس در ابتدا اكثر مردم مناطق تحت تسلط آنان به سوي مذهب اهل سنت گرائيده بوده اند، بنابراين اكثريت مردم ايران نيز سني بودند ولي در عين حال حكومت هائي مثل آل بويه، زيديان مازندران، و حكومت الجايتو سعي در رسميت يافتن مذهب شيعه داشتند، تا اين كه روزي نظام سياسي ايران به دست شيعيان افتاد و صفويان از سال 905 ـ 1135 هـ . ق حكمرانان ايران شدند و در جهت اشاعه فرهنگ شيعي تلاش نمودند. [1]
قبل از اينكه صفويان بر سر كار بيايند قدرت سياسي به طور انحصاري در اختيار سنّي مذهبان بوده و مخالفان خود را كه به طور عمده از شيعه بودند، به هيچ روي، تحمّل نمي كردند.
به هيمن دليل، انديشه هاي شيعي در قرن هفتم و هشتم، هر چند جز در برخي مناطق محدود، بروز و ظهوري نداشت و در سطح عموم مطرح نبود. ولي با اين همه انديشة شيعي طرفداران بسياري در همان مناطق محدود داشت و به صورت آتش زير خاكستر در برابر سلطة انحصاري مخالفان، نور افشاني مي كرد. [2]
هنگامي كه انديشه هاي شيعي، با قدرت پيدا كردن....
ادامه مطلب
اولين فرقه اي كه بعد از پيامبر (ص) به وجود آمد چه فرقه اي بوده است؟
پاسخ :
آنچه از پرسش فوق فهميده مي شود اين است كه پرسشگر در صدد شناسايي اصيل ترين گروه از مسلمين است كه كدام گروه است؟ به همين دليل اگر بانظر علمي و حقيقت جو، تاريخ را مطالعه كنيم خواهيم ديد كه اصيل ترين گروه، شيعه اماميه مي باشد و با تحقيق مي توان دريافت كه مذهب تشيع انشعابي از اسلام ناب محمّدي ـ صلي الله عليه و آله ـ نيست، بلكه عين اسلام ناب محمّدي ـ صلي الله عليه و آله ـ است. تشيع ادامه اسلام دوران نبوي به رهبري جانشينان آنحضرت يعني ائمه اهل بيت عصمت و طهارت، است. آنچه ائمه كه دوازده گانه در مورد دين و دستورات آن فرموده اند، عين دستورات پيامبر(ص) و قرآن و تفسير آن است و از نزد خود چيزي به آن نيفزوده اند. و چيزي از آن نكاسته اند در سراسر حيات ائمه هيچ نقطه تاريك، سياه و يا انحرافي وجود ندارد.
سابقه تشيع به زمان خود حضرت رسول الله (ص) مي رسد و اين نام را خود آن بزرگوار بر پيروان ائمه(ع) گذاشتند. بجز قاطبه ی عالمان شيعه برخي از دانشمندان اهل سنت هم، چنين عقيده اي دارند؛ محمد كرد علي از علماي اهل سنت مي گويد عده اي از صحابه در عصر پيامبر اكرم(ص) به شيعه علي معروف بودند.[1]
با بررسي احاديث نبوي خواهيم ديد......
ادامه مطلب
اعتقاد به بهشت و جهنم در مسیحیت و اسلام
عالمان الهيات مسيحى درباره ى جزئيات ثواب و عقاب و بهشت و دوزخ بحث هايى كرده و به تفصيل درباره ى آنها سخن گفته اند.[2]
در قرآن مجيد، پس از حساب رسى، انسان ها به دو دسته، اصحاب جنت (بهشت) و اصحاب نار (آتش) تقسيم مى شوند:
اصحاب نار و اصحاب جنت مساوى و يكسان نيستند، بهشتيان اند كه كامياب اند.[3]
هم چنين طبق آيات قرآن، گروهى براى هميشه در بهشت و گروهى ديگر براى هميشه در دوزخ هستند. كسانى كه ايمان آورده و در حد توان كارهاى نيك انجام داده باشند، براى هميشه در بهشت خواهند بود:
و كسانى كه ايمان آورده و اعمال شايسته كرده اند ـ هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمى كنيم ـ آنان اهل بهشت و در آن جاودان اند.[4]
ولى كسانى كه كفر ورزند[5] يا براى خدا شريك قايل شوند[6] يا گناه همه ى وجودشان را فرا گيرد[7] يا نسبت به خدا استكبار ورزند[8] و... در آتش مخلّد و جاودان خواهند بود. آيات پرشمارى از قرآن به ذكر جزئيات وضعيت قيامت و بهشت و جهنم و اهل آنها و حالت و شكل و خصوصياتشان پرداخته است.
پی نوشتها:
[1]. نظام التعليم فى علم اللاهوت القويم، ج 2، ص 519 ـ 521؛ انجيل يوحنّا دمشقى،المئة مقاله فى الايمان الارثو ذكسى، ص 278.
[2]. همان.
[3]. سوره ى حشر، آيه ى 20.
[4]. سوره ى اعراف، آيه ى 42.
[5]. سوره ى بقره، آيه ى 39.
[6]. سوره ى مائده، آيه ى 72.
[7]. سوره ى بقره، آيه ى 81.
[8]. سوره ى اعراف، آيه ى 36.
منبع: مسيحيت، سيد محمد اديب آل على، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم
ادامه مطلب
تثلیث مسیحیت، و ایرادات وارد بر آن چیست؟
1- خدای پدر, که خالق جهان است ,
2- خدای پسر, که همان مسیح است ,
3- خدای روح القدس , که خدای فعال است و در دل های بندگان حیات می دمد. مسیحیت پس از اسلام , سعی کرده است خود را از شرک و تثلیث پاک و پیراسته معرفی کند و برای سه گانگی - در عین یگانگی خدا - توجیهاتی بیاورد. اما این توجیهات هرگز شرک را از عقاید آنان نزدوده است . بخشی از این توجیهات , به یگانگی ذات و سه گانگی در خاصیت و آثار اشاره دارد و بخشی از آنها, وحدت را در وحدت هر یک از سه خدا می داند و... از آنجا که این توجیهات راه به جایی نمی برد; در نهایت می گویند: راز سه گانگی خداوند, با عقل توجیه نمی شود و قابل فهم نیست . با الفاظ بشری نیز قابل بیان نیست و فقط باید به آن ایمان آورد. اما این ادعا (غیرقابل توجیه عقلی بودن تثلیث ) در کنار اعتراف به وحدانیت خداوند, زمانی می تواند شائبه شرک را بزداید که اعتراف به وحدانیت خداوند. به معنای وحدانیت او در الوهیت , خالقیت , ربوبیت و... باشد; به گونه ای که هیچ موجود دیگری - به طور مستقل از خداوند یکتا - الوهیت , خالقیت و ربوبیت نداشته باشد. در حالی که مسیحیت هرگز حاضر نیست الوهیت مستقل خدایان سه گانه خویش را انکار کند. گرچه برخی از متفکران مسیحی , این توجیه را پذیرفته و سه اقنوم را مظاهر یک خدا می دانند. اما این توجیه هرگز از سوی ارباب کلیسا پذیرفته نشده است و در واقع عقیده این متفکران , خارج از عقیده عام مسیحیت است .
برای مطالعه بیشتر ر.ک :
- اسلام شناسی , دین تطبیقی , دکتر منوچهر خدایار محبی , انتشارات توس
- کلام مسیحی , توماس میشل , حسین توفیقی , مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب
- تحقیقی در دین مسیحی , جلال الدین آشتیانی , نشر نقاش
- سر التثلیث و التوحید, قمص فلیمون الانبا بیشوی , دار نوبار
- مقارنه الادیان (المسیحیه ) احمد شلبی , مکتبه لنهضه المصریه
- حقیقت مسیحیت , موئسسه در راه حق
http://www.hawzah.net
ادامه مطلب
چرا اهل سنت حدیث غدیر را نقل نکرده است؟
در پاسخ اين پرسش ناگزيريم اشاره اى گذرا به اين مطلب بنماييم كه اگر پژوهش گر با انصاف و آزادانديش به سندها و متن هاى «حديث غدير» توجّه نمايد، به قراين بسيارى دست مى يابد كه انگيزه هاى عدم نقل و يا موانع نقل «حديث غدير» را به وضوح روشن مى سازد. ما براى نمونه با ارائه چند متن و با نقل هاى مختلف، به يكى از آن موانع اشاره مى كنيم.
يكى از راويان چنين مى گويد: ابن ابى اوفى بينايى خود را از دست داده بود. او را در راه رو خانه اش ديدم و درباره حديثى از او پرسيدم.
گفت: به راستى كه شما مردم كوفه حالاتى داريد كه نمى توانيم برايتان احاديث را نقل نماييم.
گفتم: خداوند كارهايت را به سامان برساند! واقعيت آن است كه من از آن گروه نيستم و از طرف من مشكلى براى تو ايجاد نخواهد شد.
وقتى خاطرش از جانب من آسوده شد، گفت: كدام حديث را مى خواهى براى تو نقل كنم؟
راوى گويد: گفتم: حديث على عليه السلام در غدير خم را... .1
راوى ديگرى مى گويد: نزد زيد بن ارقم رفتم و به او گفتم: دامادم از تو حديثى در شأن على عليه السلام در روز غدير خم براى من نقل كرده است. من دوست دارم آن حديث را از خودت بشنوم.
زيد بن ارقم در پاسخ گفت: شما مردم عراق حالاتى داريد كه مانع از نقل حديث براى شما مى شود.
به او گفتم: از طرفِ من مشكلى براى تو ايجاد نخواهد شد.
وقتى از جانب من مطمئن شد، درخواست مرا پذيرفت و گفت: آرى، ما در جُحْفه بوديم... سپس واقعه را تا آخر نقل نمود.
به او گفتم: آيا رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
اللهمّ والِ مَنْ والاهُ وعادِ مَن عاداهُ؟;
خدايا! دوست بدار هر كه او را دوست بدارد و دشمن باش با كسى كه با او دشمنى ورزد.
زيد بن ارقم گفت: من آن چه را كه شنيدم به تو بازگو كردم.2
اكنون اگر اين حديث را كه در مسند احمد از زيد بن ارقم نقل شده است، با حديثى كه در بخش پيشين از زيد بن ارقم آورديم ـ كه آن نيز در مسند احمد آمده بود ـ بسنجيد، به خوبى درمى يابيد كه در اين نقل، از بيان ذيل حديث كه همان جمله دعاى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در حقّ دوستان و نفرين آن بزرگوار بر دشمنان اميرالمؤمنين عليه السلام است خوددارى شده است، آن جا كه فرمود:
فمن كنت مولاه، فإنَّ عليّاً مولاه، اللهمّ عاد من عاداه ووال من والاه;
هر كه من مولا و سرپرست او هستم، پس على مولا و سرپرست اوست. خدايا! دشمن بدار هر كه با على دشمنى ورزد; و دوست بدار آن كه با او از در دوستى درآيد.
در حالى كه همين جمله توسّط خود زيد بن ارقم در كتاب مسند احمد ـ آن سان كه گذشت ـ موجود است.
جالب توجّه اين كه احمد بن حنبل اين دو حديث را با فاصله چند صفحه آورده است; ولى زيد بن ارقم در يك حديث كلام رسول خدا صلى اللّه عليه وآله را به طور كامل بيان نمى كند و از نقل دعاى پايانى حديث خوددارى مى نمايد و در حديث ديگر، كه براى شخص ديگرى بوده، حديث را با دعاى پايانى آن نقل مى نمايد.
البتّه ما به زودى متن ديگرى را از معجم كبير طبرانى، خواهيم آورد كه زيد بن ارقم اين حديث را به طور كامل و با دعاى پايانى آن براى شخص سومى بيان مى كند.
پيش از نقل روايت زيد بن ارقم از معجم كبير طبرانى، به كيفيّت نقل زير نيز توجّه نماييد!
راوى مى گويد: به سعد بن ابى وَقّاص ـ كه يكى از راويان حديث غدير و از بزرگان صحابه به شمار مى رود، و به پندار اهل تسنّن يكى از ده نفرى است كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله مژده بهشت به آنان داده است! ـ گفتم: مى خواهم درباره مطلبى از تو سؤال نمايم; ولى از تو تقيّه مى كنم!3
سعد گفت: هر چه مى خواهى بپرس; زيرا من عموى تو هستم.
راوى گويد: گفتم: جايگاه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در ميان شما در روز غدير چگونه بود؟... .
سعد بن ابى وَقّاص شروع به نقل حديث نمود.4
به شرايط حاكم بر مردم آن زمان درباره حديث غدير توجّه كنيد! به راستى با چه مشكلات و سختى هايى اين حديث را از اصحاب رسول خدا صلى اللّه عليه وآله كه در آن واقعه حضور داشتند اخذ مى كردند. تا آن جا كه راوى مى گويد: مى خواهم مطلبى از تو بپرسم; ولى از تو تقيّه مى كنم!
در نقل ديگرى كه طبرانى در معجم كبير نقل كرده است اين گونه مى خوانيم. راوى مى گويد: عدّه اى در اطراف زيد بن ارقم حلقه زده بودند. شخصى در بين آنان ايستاد و گفت: آيا زيد در ميان شماست؟
گفتند: آرى، اين شخص زيد بن ارقم است.
آن شخص گفت: اى زيد! تو را به خدايى كه معبودى جز او نيست سوگند مى دهم! آيا از رسول خدا شنيدى كه درباره على فرمود:
مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَعَليٌّ مولاهُ، اللهمّ والِ مَنْ والاهُ وعادِ مَنْ عادَاهُ؟
زيد گفت: آرى.
او پس از دريافت اين پاسخ از جماعت دور شد.
گويا موقعيّت اين گونه بوده است كه وقتى شخصى مى خواهد حقيقت قضيّه را دريابد، چاره اى ندارد جز اين كه پرسش خود را با سوگند همراه نمايد تا اين كه زيد بن ارقم به احترام سوگندى كه او را داده است! واقعه را همان گونه كه از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله شنيده است بيان كند.
1 . مناقب علىّ بن ابى طالب عليه السلام، ابن مغازلى: 16.
2 . مسند احمد: 4 / 368.
3 . توجّه داريد كه چگونه حتّى خودشان از يك ديگر تقيّه مى كردند.
4 . كفاية الطّالب فى مناقب على بن ابى طالب عليه السلام: 62.
ادامه مطلب
چگونگی پیدایش شیعه

تشیع، یك مسلك كلامى همچون اعتزال نیست، تا از آغاز و علل پیدایش آن بحث كنیم، از یكى از حوادث هم پدید نیامده است، مثل خوارج، بلكه تشیع، عبارت است از اعتقاد به استمرار رهبرى اسلامى در قالب «وصایت» براى امام على(علیه السلام) و خاندان او. این، اساس و روح تشیع است. اعتقادات دیگر شیعه در اصول و فروع، نقشى در صدق تشیع به صورت اثبات و نفى ندارد. بناى تشیع بر همان عقیده به تداوم رهبرى اسلامى در قالب وصایت براى على(علیه السلام) است.
این تفكّر، به دست مبارك پیامبر(صلى الله علیه وآله) در حال حیاتش پى نهاده شد، گروهى از مهاجران و انصار نیز در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) آن را پذیرفتند و پس از رحلت آن حضرت نیز بر همان عقیده باقى ماندند. گروهى دیگر از تابعین هم به آنان اقتدا كردند و اعتقاد به این اصل، از همان زمان هاى گذشته تا كنون تداوم یافته است.
بنابراین، تشیع، تاریخى جز تاریخ اسلام و مبدأیى جز آغاز ظهور اسلام ندارد و اسلام و تشیع دو سوى یك حقیقت اند و دو همزادند كه با هم به دنیا آمده اند.
دلیل بر این حقیقت به نحو اختصار عبارت است از :
ألف . بیان فضایل على(علیه السلام)
پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله) در طول زندگى خویش بارها و در مناسبت هاى مختلف از فضایل و مناقب امام على(علیه السلام) و از رهبرى او براى امت اسلامى پس از پیامبر سخن گفته است و تاریخ مدوّن گواه این ادّعاست.
اینگونه اشاره به فضایل آن حضرت، سبب شد تا در زمان پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) گروهى از اصحاب برگرد امام على(علیه السلام) فراهم آیند و از او به عنوان برترین الگو براى فضایل برجسته و مناقب نیك پیروى كنند.
ب . حدیث آغاز دعوت
پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) براى هدایت مردم از بت پرستى به توحید بر انگیخته شد. ابتدا سال ها دعوت سرّى و تبلیغ پنهانى داشت، تا آنكه آیه (وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَكَ اْلأَقْرَبِینَ)(1) «خویشاوندان نزدیك تر خود را بیم بده» نازل شد. پیامبر خدا چهره هاى سرشناس بنى هاشم را دعوت كرد و پیامبرى خویش را بر آنان عرضه نمود و فرمود:
«كدام یك از شما به من ایمان مى آورید و در این هدف یاریم مى كنید، تا برادر، جانشین و وصّى من باشید؟»
تشیع، عبارت است از اعتقاد به استمرار رهبرى اسلامى در قالب «وصایت» براى امام على(علیه السلام) و خاندان او. این، اساس و روح تشیع است
جز على(علیه السلام) كسى بر نخاست. دعوت خویش را دوباره و سه باره تكرار كرد، در هر بار كسى دعوتش را اجابت نمى كرد و تنها على(علیه السلام) بود كه برمى خاست و آمادگى خویش را براى پشتیبانى پیامبر(صلى الله علیه وآله) اعلام مى كرد. آنگاه پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود:
«این، برادر، وصىّ و جانشین من در میان شماست، از او بشنوید و فرمانبردارى كنید.»(2)
ج . حدیث منزلت
تاریخ نگاران و راویان آورده اند : پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) همراه مردم به جنگ تبوك عزیمت كرد. على(علیه السلام) عرض كرد: من هم همراه شما بیایم؟ فرمود : نه. على(علیه السلام) گریست. پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) به او فرمود:
«آیا نمى خواهى نسبت به من، همچون هارون نسبت به موسى باشى، جز اینكه پس از من پیامبرى نیست؟ سزاوار نیست من بروم، مگر آنكه تو جانشین من باشى» (3).
استثناى پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى رساند كه جز نبّوت، همه منصب هایى كه هارون داشته است، براى على(علیه السلام) ثابت است.

د . اعلان برائت از مشركین
چون آیاتى از سوره توبه نازل شد كه در آن ها امان از مشركان برداشته شده بود، پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) آن آیات را به ابوبكر آموخت و او را همراه چهل مرد به سوى مكه فرستاد تا آنها را روز عید قربان به گوش مردم برساند. امّا جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و عرض كرد: «آنها را از سوى تو، جز خودت یا مردى از خاندانت ابلاغ نمى كند.»
و این سبب شد كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) از على(علیه السلام) بخواهد كه این مسئوولیت را بر عهده گیرد و فرمود:
«خود را به ابو بكر برسان و آیات را از دست او بگیر، و با آن ها عهد و پیمان مشركان را به سویشان بیفكن» یعنى آیات برائت را بر مردمى كه از اطراف حجاز مى آیند بخوان.(4)
ه . مشاركت در مباهله
چون مسیحیان نجران از پرداخت جزیه امتناع كردند، با پیامبر(صلى الله علیه وآله) توافق كردند كه مباهله كنند. از سوى خدا فرمان انجام مباهله فرود آمد:
(فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَى الْكاذِبِینَ)(5) «بگو بیایید فراخوانیم فرزندانمان و فرزندانتان را، زنانمان و زنانتان را و خودمان وخودتان را پس مباهله كنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
تشیع، تاریخى جز تاریخ اسلام و مبدأیى جز آغاز ظهور اسلام ندارد و اسلام و تشیع دو سوى یك حقیقت اند و دو همزادند كه با هم به دنیا آمده اند
پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) على و فاطمه و حسن وحسین: را فراخواند و فرمود : «خدایا، اینان خاندان من اند» و در آن لحظه خطیر دیگران را شركت نداد و به سوى دیگران روى نیاورد، گویا بر روى زمین كسانى جز آنان شایسته آمین گویى به دعاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نبودند.
و . حدیث غدیر
حدیث غدیر از احادیث متواتر است كه صحابه و تابعین در هر عصر و نسل آن را نقل كرده اند. اكنون در صدد ذكر منابع و اثبات تواتر آن نیستیم، بلكه مى خواهیم بگوییم آن حادثه مهم در تاریخ اسلام و سخن پیامبر بزرگوار(صلى الله علیه وآله) برفراز جهاز شتران كه فرمود:
«مَن كنت مَولاه فهذا على مولاه» (هر كه را من مولا و سرپرست بودم، على مولاى اوست)، سبب شد كه گروهى از مهاجران و انصار برگرد على(علیه السلام) به عنوان محور هدایت و رهبرى پس از پیامبر گرد آیند.
حسان بن ثابت شاعر زمان پیامبر نیز سخن پیامبر را در شعر خود آورد.(6)(7)
پی نوشت :
1 . شعراء : آیه 214.
2 . مسند احمد: ج1، ص111، تاریخ طبرى: ج2، ص62 ـ 63، تاریخ ابن اثیر: ج2، ص40 ـ 41 و منابع فراوان دیگر.
3 . صحیح بخارى : ج5، باب فضائل اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله)، باب مناقب على(علیه السلام)، ص 24.
4 . تفسیر طبرى : ج10، ص47، تفسیر در المنثور: ج4، ص122 و منابع دیگر.
5 . آل عمران : 60.
6 . وقال له قم یا علىّ فانّنى *** رضیتكَ مِن بعدى اماماً وهادیاً.
7-سیماى عقاید شیعه، ص28.
بخش اعتقادات شیعه تبیان
ادامه مطلب
چرا ما شيعيان نمي توانيم به زيبايي مسيحيت دينمان را معرفي كنيم؟
براي آنكه بتوان سيري منطقي براي پاسخ ايجاد كرد، ابتدا به بررسي چگونگي معرفي، مسيحيت از سوي مسيحيان، مي پردازيم و سپس به كنكاش در مورد كيفيت معرفي دين از سوي شيعيان، اشاره مي كنيم.
اما چگونگي معرفي مسيحيان:
آنچه را مبلغان مسيحي معرفي مي كنند، نمي توان نامش را دين نهاد، زيرا آنها براي مخاطبان خود بي ديني و لامذهبي و لغو شدن تمامي احكام ديني را القاء مي كنند و اين طريق،رويكردي جز توجه كردن به ماديات و غرايز حيواني. ندارد.[1] تعليمات مبلغان مسيحي، تعليماتي جدي و ديني نيست بلكه دلخوشي گنگي است كه مي خواهند مردم را از ننگ بي ديني برهاند.[2] مبلغان مسيحي در معرض دين مسيحيت از پرداختن به مسائل اصولي و اساسي دينشان هم چون تثليث،[3] فداء[4] كه از اصول مسلم عهد جديد هستند اجتناب مي كنند. علت اين نگفتن ها، معقول نبودن و مستندنبودن آن مباني و آن اصول مسلمه است، و نيز، براي فرار از سؤالات گوناگون مخاطبان و به چالش كشيده نشدنشان، اين اصول را مطرح نمي كنند، فلذا آن اصول را مسلم و غيرقابل بحث معرفي مي نمايند و بدين وسيله از پرداختن به آنها خودداري مي كنند. و از اين رو است كه به مسائل فرعي چون عشق، محبت و آزادي و از اين قبيل مطالب به ظاهر جذاب و فريب دهنده مي پردازند، البته اگر به اين مسائل هم صادقانه و عالمانه وارد مي شدند مشكلي نبود، ولي هدف آنها جذب مخاطب است و به هر وسيله اي ممكن كه بشود مي خواهند مخاطبشان را جذب خود كنند ولو در اين راستا دروغ بگويند، فريب بدهند،با احساسات و عواطف و غرايز مخاطبان بازي كنند.
بهترين شاهدي كه مي توان بر اين مدعا ارائه كرد، مواد قطعنامه اي است كه در كنفرانس مشترك كاتوليك ها و پروتستانها در منطقة شرقي جاوه (اندونزي) در شهر مالانگ تصويب و صادر شده است و هدف از آن كنفرانس برنامه ريزي براي مسيحي ساختن مردم مسلمان (جاوه) در مدت 20 سال و مسيحي ساختن تمامي مردم سرزمين اندونزي در مدت 50 سال بود.[5] در اينجا لازم است به برخي مفاد آن اشاره شود:
1. ازدواج جوانان مسيحي با دختران مسلمان.
2. ازدواج زنان باايمان مسيحي با جوانان ضعيف الايمان مسلمان.
3. جلب توجه جوانان و فرزندان مسلمانان.
4. وعدة انتخاب به مقامات بالاتر به مسلماناني كه در حكومت فعلي آن سرزمين داراي مقام حساسي نمي باشند.»[6] گذشته از اين، دولتهاي غربي چون سريعترين راه براي دستيابي و سيطره سياسي و اقتصادي بر ملل غير مسيحي را صدور مسيحيت مي دانند، مبلغاني دست نشانده را به كشورهاي شرقي مخصوصاً كشورهاي اسلامي مي فرستند تا راه را براي استعمارگري خودشان با اين وسيله هموار كنند.[7]
و اما چگونگي معرفي دين از جانب شيعيان
اين كه گفته شود ما شيعيان نمي توانيم مذهب و دينمان را به زيبايي معرفي كنيم، هر چند به علت وجود برخي از عوامل و موانع اجتماعي، اقتصادي و تبليغي قابل انكار نيست لكن به طور كلي نمي توان آن را پذيرفت زيرا:
اولاً در طول تاريخ علما و بزرگان و مبلغين دين اسلام بر طرق مباني شرعي و عقلي كوشيده اند اسلام را آنطوري كه هست به مردم دنيا ابلاغ كنند و نتايجي هم بدست آورند، لكن اينكه اكثر مردم دنيا به دين اسلام توجه ندارد و جذب آن نمي شدند علتش در تمايلات و خواست هاي دروني خود آنان بايد جستجو شود نه در نحوه تبليغ و شخصيت مبلغين، چون اكثر مردم به سوي مطالبي بيشتر رجوع مي كنند كه قيد و بندي كمتري داشته و خواست هاي حيواني و نفساني آنها را بيشتر تأمين كنند، حتي در بين خود مسلمين، آنان كه از تمايلات حيواني بيشتر برخوردارند كمتر متعهد به مباني و دستوران دين اسلام مي باشند. اما مبلغين دين مسيحيت كه هر قيد و بندي را از ميان مردم بر مي دارند، مردم خصوصاً جوانان، راحت تر و با اشتياق بيشتر كه بر خاسته از خواهشات نفساني مي باشد، به سوي ديني كه هيچ قيد و بندي ندارد جذب مي شوند.
ثانياً اگر نگاهي گذرا و اجمالي به وضعيت مذهبي مردم جهان بيندازيم خواهيم ديد كه بر تعداد گروندگان به اسلام روز به روز افزوده مي شود و بهترين شاهد تصويب قانون منع حجاب اسلامي در برخي كشورهاي اروپايي و جنگي كه آمريكائيها عليه مسلمانان به راه انداخته اند مي باشد.
ثالثاً معرفي مذهب، كار هر شخصي نيست و نمي توان از تمام افراد يك مذهب انتظار داشت كه بتوانند منظرة زيبايي از مذهب و دينشان در مقابل ديدگان مخاطبان ترسيم، كنند چرا كه اين كار احتياج به عالمان خبره و متخصص دارد. وانگهي عطر آن است كه خود ببويد نه آنكه عطار بگويد. دين اسلام خود آنقدر زيبايي و لطافت به همراه دارد كه احتياج به معرفي كسي ندارد و اگر بيننده كمي دقت كند به زيبايي هاي آن پي خواهد برد. و اگر عيبي هم هست در برخي مبلغان و شيوه هاي تبليغي آنها است نه در خود دين اسلام بخلاف دين مسيحيت كه مبلغان آن براي جلب توجه ديگران به آن رنگ و لعاب زده اند.
به هر حال نمي توان وجود نقص و عيب را در شيوه هاي تبليغي انكار كرد و بايد براي رفع آن همت به خرج داد و بهترين راه آن تعامل صحيح بين مردم مخصوصاً قشر فرهيخته و دانشجو با حوزه هاي علوم ديني مي باشد. به اميد انكه روز به روز بر كيفيت و كميت اين تعامل افزوده شود تا بتوان تابلوي زيبا و زيباتري از دين در مقابل ديدگان جهانيان ترسيم كرد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. مسيحيت و عهدين، گروهي.
2. درآمدي به مسيحيت، مري جوويور.
3. دايرةالمعارف كتاب مقدس.
[1] . برگرفته شده از: طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ترجمه موسوي همداني، ج 3، ص 509، ذيل آيات 79 و 80 سورة آل عمران.
[2] . همان.
[3] . اعتقاد به يكي بودن سه و سه تا بودن يك.
[4] . قرباني شدن حضرت مسيح ـ عليه السّلام ـ براي آمرزش گناهان بشر.
[5] . خسروشاهي، سيد هادي، واتيكان دنياي اسلام و غرب، تهران، انتشارات شروق، چاپ اول، 1380، ص 177.
[6] . واتيكان دنياي اسلام و غرب، ص 177.
[7] . همان، ص 112.
( اندیشه قم )
ادامه مطلب
چرا طرفداران اديان ديگر را واجب القتل نمي دانيد ولي بهائيان را واجب القتل مي دانيد؟
واژه دين يا اديان به معني و مفهوم كيش و آيين است. در قرآن كريم دين همه جا به صورت مفرد بكار رفته است. در قرآن كريم از يهوديت و صائبان و نصرانيت و مجوسيت به عنوان دين نام برده شده كه در اسلام به آنها اهل كتاب مي گويند.[1] از نظر اسلام اين اديان جزء اديان منسوخ به شمار مي روند زيرا اين اديان در اصل، آسماني و الهي بوده اند يعني به خداي يگانه و روز رستاخيز (مبدأ و معاد) معتقد بوده و پيغمبر آنها از جانب خداوند براي راهنمايي مردم فرستاده شده بودند. ليكن پس از مدتي به تدريج پيروان آنها دچار انحراف شده و ناگزير با آمدن شريعت جديد يكي پس از ديگري منسوخ شده اند.
برخي از اديان از نظر اسلام جزء اديان غير الهي به شمار مي روند و در رديف اهل كتاب محسوب نمي شوند مانند بوديسم و هندوئيسم و..[2] لكن ريشه در تاريخ دارند و داراي پيروان زيادي در كشورهاي مختلف مي باشند.
به طور كلي دين حق از ديدگاه قرآن همان دين اسلام است چنانكه خداوند در قرآن فرموده: (همانا دين نزد خداوند اسلام است)[3]
تغيير دين يا انتقال از ديني به دين ديگر كه از آن به ارتداد تعبير مي شود، از مباحث جدي علم كلام امروز است. برخي برآنند كه انتخاب دين، حق انسان است و انسان مي تواند به ديني روي آورد و روزي ديگر از آن دين روي برتابد. بر همين ا ساس بر حكم مرتد در دين اسلام خرده مي گيرند.
اين انتقادهاي بيرون ديني و درون ديني ما را وا مي دارد تا نگاهي به حكم مرتد در فقه و كلام اسلامي بيندازيم.
ارتداد در لغت به معناي رجوع و بازگشت است. معناي اصطلاحي ارتداد در اصطلاح فقهاء و متكلمان اسلامي به معناي بازگشت فرد مسلمان از دين اسلام و پذيرش ديني ديگر است، بنا به تعريف امام خميني(ره) مرتد كسي است كه از اسلام خارج شود و كفر را برگزيند.[4]
قرآن در مورد مرتدان مي فرمايد: (كساني كه بعد از ايمان كافر شوند غضب خدا بر آنها است و عذاب عظيمي در انتظارشان است.)[5]
فقهاي اماميه مرتد را به دو گروه ملّي و فطري تقسيم كرده اند. مرتد فطري كسي است كه از پدر و مادر مسلمان - هر دو يا يكي از آنان - به دنيا آمده باشد و پس از بلوغ، از اسلام برگردد. و مرتد ملي به كسي گفته مي شود كه والدين او هر دو غير مسلمان باشند و پس از بلوغ پذيراي اسلام شود و سپس از اسلام برگردد.
در مورد حكم مرتد، فقهاي اماميه بين مرد و زن تفاوت قايل اند. زن مرتد فطري يا ملي در صورت توبه كردن توبة او پذيرفته است و احكام ارتداد از او برداشته مي شود و در صورت توبه نكردن، زنداني و تعزير مي شود.
اما حكم مرد مرتد فطري با مرتد ملي متفاوت است. آراي مشهور فقها آن است كه توبة مرتد فطري پذيرفته نيست و حكم او اعدام است، اما مرتد ملي مي تواند توبه كند و از ارتداد دست بردارد و در غير اين صورت، حكم او اعدام خواهد بود.[6] مطابق نظر مشهور فقهاي اماميه صرف انكار ضروري دين، بي آنكه همراه و ملازم با انكار اصول دين باشد، موجب ارتداد نيست. بنابراين انكار اصول دين يا انكار ضروري دين اگر داراي شرائط زير باشد موجب ارتداد مي گردد 1. ضروري بودن آن مسلم و نزد تمام فرق اسلامي پذيرفته شده باشد. 2. انكار آن، ملازم با انكار اصول دين باشد. 3. شخص منكر، متوجه و آگاه به اين ملازمه باشد 4. به اين ملازمه و نتايج و پيامدهاي آن متعهد و وفادار بماند.
با اين توضيح اگر يكي از شرايط مذكور وجود نداشته باشد مطابق قاعدة (تدرء الحدود بالشبهات) مرتد شناخته نمي شود و حكم ارتداد در مورد او اجرا نخواهد شد.[7]
با اين بيان اگر مسلماني مرتد شود به عنوان مرتد فطري شناخته مي شود و از نظر فقها شيعه احكام مرتد فطري بر او جاري مي گردد.[8]
نظرات فقهاي شيعه دربارة بهائيان: 1. آيت الله سيد محمد رضا گلپايگاني و صافي و مكارم و تبريزي بر اين عقيده اند كه اگر يك بهايي به دست مسلماني كشته شود نه ديه دارد و نه قصاص. دليل شان اين است كه آنها مرتد هستند ولي با اين تفاوت اگر مرتد ملي باشند در صورت توبه اعدام نمي شوند، اگر توبه نكنند اعدام مي گردند، ولي مرتد فطري اگر هم توبه كند اعدام مي گردد. چون به عنوان گروه ضالة در اسلام فتنه ايجاد مي كنند.
2. نظر امام خميني (ره) در مورد بهائيان اين است كه هر ذمي از دين خود به دين ديگري كه اهل دين سابق آنها را به رسميت نمي شناسند، در آيد پذيرفته نيست. مثلاً يهودياني كه بهائي مي شوند در اسلام به عنوان مرتد ملي محسوب مي شوند در صورت توبه عفو مي شوند ولي در صورت اسرار بر ارتداد اعدام مي گردند.[9]
با اين بيان روشن مي شود كه طرفداران اديان ديگر مرتد محسوب نمي شوند بلكه پيرو آيين و ديني هستند كه اسلام آنها را اهل كتاب مي شمارد. ادياني مثل يهوديت و مسيحيت كه داراي كتاب وپيغمبر مخصوص هستند و نيز اديان هندوئيسم و بوديسم و امثال آنها در اسلام تا زماني كه پيروان چنين ادياني به مقدسات،اعتقادات، ارزش هاي ديني و عرض و ناموس مسلمين كاري نداشته باشند. اگر چه در جامعه اسلامي زندگي كنند جان و مال آنها در امان است و اسلام با گرفتن جزيه امنيت آنها را فراهم مي كند و به عنوان همشهري اسلام محسوب مي شوند و از حق و حقوق اجتماعي و ديني خود برخوردار هستند.[10]
در زمان پيامبر، يهوديان و مسيحيان و زرتشتيان در مدينه بودند، آنها تا زماني كه به حكومت اسلامي و مسلمانان صدمه وارد نمي كردند، در پناه اسلام به سر مي بردند، اما هر جا كه توطئه چيني مي كردند پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ آنها را واجب القتل مي دانستند و دستور قتل صادر مي كردند.
بهائيان بر خلاف طرفداران اديان ديگر هستند، چرا كه از اسلام برگشته و براي خود آيين جديدي درست كرده اند و با اين عمل خود در جامعة اسلامي و بين مسلمين شبهه و اختلاف به وجود آورده اند. به همين دليل از ديدگاه اسلام فرقة ضاله محسوب مي شوند يعني گروهي كه در افكار و عقايد مسلمانان تشتت و شبهه به وجود آورده اند.[11]
پس نتيجه اين شد كه طرفداران بهائيان در واقع مرتد به هر نوعش (فطري و ملي) مرتد محسوب مي شوند و به عنوان فرقة ضاله موجب تفرقه و تشتت در بين مسلمانان مي شوند لذا نظر كلي اسلام در مورد آنها مهدور الدم بودن آنهاست تا ريشة فتنه كنده شود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فرق و مذاهب كلامي، تاليف علي رباني.
2. بابيگري، تاليف مرتضي مدرسي.
3. حاكميت پيرامون خاتميت، تاليف آيت الله وحيدي.
5. همبستگي اديان و مذاهب اسلامي، تاليف محمد ابراهيم جناتي.
[1] . حج/17.
[2] . آريا، غلامعلي، آشنايي با تاريخ اديان، ص 11.
[3] . آل عمران/19.
[4] . مجله تخصصي كلام اسلامي، قم، مؤسسة امام صادق، ص 62 - 65.
[5] . نحل/106.
[6] . مجلة تخصصي كلام اسلامي، ص 66.
[7] . مجتهد شبستري. محمد، ايمان و آزادي، انتشارات طرح نو، چاپ اول، 1376، ص 38.
[8] . جناتي محمد ابراهيم، همبستگي اديان و مذاهب اسلامي، انتشارات انصاريان، چاپ اول، 1381، ص 207.
[9] . مرعشي، سيد محمد حسين، ديدگاه هاي نو در حقوق كيفري اسلام، انتشارات نشر ميزان، چاپ اول، 1373، ص 86.
[10] . صادقي، هادي، درآمدي بر كلام جديد، انتشارات دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1382، ص 216.
[11] . واثقي راد، محمد حسين، نگرش نو به تاريخ اسلام، انتشارات آفاق غدير، چاپ اول، 1383، ص563.
( اندیشه قم )
ادامه مطلب