زهرا پاپی

	زندگینامه

زهرا پاپی

زندگینامه

زهرا پاپي در دهم مرداد 1322 قدم به عرصه هستي نهاد. سال‌هاي کودکي و نوجواني را سپري کرد و در جواني تأهل اختيار کرد. بيست و دوم مرداد 1362 موشک‌هاي دشمن بعثي سفير مرگ شد و زمين و آسمان انديمشک را درهم پيچيد و زهرا سبکبال و بي‌گناه آسماني شد. پيکر بانوي 40 ساله شهر را در قطعه جديد گلزار شهداي انديمشک به خاک سپردند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

زری پاپی

	زندگينامه

زری پاپی

زندگينامه

زري پاپي در سال 1339 ديده به جهان گشود. کودکي و نوجواني را سپري کرد و در عنفوان جواني تأهل اختيار کرد اما ديري نپاييد که ديو شوم جنگ بر خانه و کاشانه آرام او سايه افکند و آرامش سراي کوچک اما گرم او را با صداي غرش هواپيماهاي عراقي درهم ريخت. در تاريخ چهارم آذر ماه سال 1365 حمله هوايي دشمن بعثي به شهر انديمشک طومار زندگي او را درهم پيچيد و زري در سن 26 سالگي به شهادت رسيد و در گلزار شهداي انديمشک (قطعه قديم) آرميد.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

افسانه بینا

	زندگینامه

افسانه بینا

زندگینامه

افسانه در روز ششم آبان ماه سال 1344 به دنیا آمد و در خرمشهر بزرگ شد. مثل همه کودکان به مدرسه رفت و به تحصیل علم پرداخت.
در مراسم و مجالس مذهبی شرکت می کرد اهل نماز و رعایت حجاب بود. از زمانی که به سن تکلیف رسیده بود به مسایل و رعایت کردن محرم و نامحرم خیلی اهمیت می داد.
افسانه بینا همراه بقیه اعضای خانواده مشغول انجام تکالیفش بود که توسط بمب در تاریخ 1 مهرماه سال 1359 در سن 15 سالگی در خرمشهر به شهادت رسید.
مزارش در گلزار شهدای خرمشهر قرار دارد.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

پروانه بینا

	زندگینامه

پروانه بینا

زندگینامه

پروانه در روز بیست و هفتم فروردین ماه سال 1346 در خرمشهر پا برخاکدان هستی نهاد. او در سایه پر مهر والدینش بزرگ شد و به مدرسه رفت.
هنوز شور و شوق کودکانه در سرش داشت که هواپیماهای رژیم بعثی به خرمشهر حمله کردند.
او در 13 سالگی مورخ 1 مهرماه سال 1359 به همراه مادر، دو تن از خواهرهایش و برادرش به سوی معشوق پرکشید.
مزارش در گلزار شهدای خرمشهر قرار دارد.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

نجمه بیگم کرابی

	زندگینامه

نجمه بیگم کرابی

زندگینامه

نجمه بیگم کرابی در سال 1292 در شهر سبزوار دیده به جهان گشود . با رسیدن به جوانی ازدواج کرد اما اندک زمانی بعد همسر خویش را از دست داد. پس از گذشت مدتی دوباره پیمان ازدواج بست اما گویی زندگی روی مساعد خویش را از او دریغ می داشت. نجمه بیگم ماند و سه فرزند و چرخ خیاطی که می گشت و نانی به سفره محقر آن ها می آورد.
زیارت خانه خدا آرزوی او بود . تا این که در سال 1366 جامه سپید بر تن کرد و به مکه مشرف شد. هیچ کس نمی داند در کنار دیوار کعبه با خدا چه گفت. نهم مرداد ماه بود؛ نجمه بیگم 74 ساله در راهپیمائی برائت از مشرکین شرکت کرد تا حج خود را به کمال برساند . اما دژخیمان بر او و همسفرانش که میهمان رب اعلی بودند، یورش بردند. در آن وانفسا دژخیمی با باطوم بر سر نجمه کوبید و او را راهی دیدار جانان ساخت.
کعبه کجاست ؟ خانه خدا – آیا در خانه خدا می توان خدا را دید؟ 
آری، نه تنها می توان او را دید بلکه می توان در او ذوب شد، فانی شد، از نجمه بیگم بپرس. 

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

فخریه بیگله

	زندگینامه

فخریه بیگله

زندگینامه

فخريه بيگله بانويي مهربان و متولد اولین روز از خرداد ماه سال 1310 بود که وجودش گرمابخش کانون خانواده‌اي همدل بود. او در بيست و دوم مرداد 1362 در جريان حمله‌ي موشکي دشمن بعثي به شهر انديمشک جان به جان آفرين تسليم کرد و به جمع شهدا پيوست. پيکر پاک بانوي 52 ساله را در قطعه جديد گلزار شهداي انديمشک به خاک سپردند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

باختر بیگلری

	زندگینامه
	شیرزن
	شهادت

باختر بیگلری

زندگینامه

باختر بيگلري شيرزني از تبار عشاير از روستاي باغ عمادوه و متولد سال 1312 بود. وقتي که مردان قوم تصميم به مبارزه با رژيم ستمشاهي گرفتند. به پا خاست و فرياد زد که ما زنان از جنس زينبيم و هرگز از حمايت و همراهي با مردانمان دست نخواهيم کشيد. اين گونه که سلاح بر دوش گرفت و آن هنگام که حمله‌ي مردم روستا به پاسگاه و هلاکت نه ژاندارم و به غنيمت گرفتن اسلحه و مهمات موجود در پاسگاه رژيم ستمشاهي را چون گرگي زخمي به جان عشاير انداخت باختر شيرزن لارستان همراه شوهر و دو فرزندش در محاصره يک‌ساله در کوه‌هاي وهوشي و براشت استقامت کرد و هنگامي که با حکر سرهنگ اشرف سرکرده نيروهاي مزدور رژيم پهلوی محاصره شکسته شد جسم بي‌جان باختر در دومین روز از تیر ماه سال 1342 در کنار همسر و فرزندش حماسه‌اي خونرنگ را رقم زد و نام اين شيرزن 30 ساله به عنوان اولين زن شهيد انقلاب اسلامي به ثبت رسيد. 
مزار پاک و مطهرش در گلزار شهدای خور-لارستان قرار دارد.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

طاهره بیست بردی

	زندگینامه

طاهره بیست بردی

زندگینامه

طاهره در سال 1340 در شهرستان سبزوار دیده به جهان گشود، روزهای کودکی اش را در آن جا سپری کرد. سپس به مدرسه رفت و توانست تا اخذ مدرک دیپلم تحصیل نماید.
در سال های جوانی ازدواج کرد و صاحب یک فرزند دختر شد. بیست و دوم خرداد ماه سال 13644 طاهره در آستانه بیست و چهارمین سال زندگی اش قرار داشت، شب بیست و یکم رمضان بود. طاهره در مراسم شب های احیا در حال راز و نیاز با پروردگار بود که به علت بمباران هوايي تهران توسط رژیم بعثی به همراه فرزندش به آسمان بیکران شهادت پر کشید.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

حبیبه بیت لفته

	زندگینامه

حبیبه بیت لفته

زندگینامه

حبیبه در روز اول آذر ماه سال 1347 به دنیا آمد و در زادگاهش سوسنگرد بزرگ شد و به مدرسه رفت تا اینکه جنگ تحمیلی آغاز شد.
حبیبه یکسال بود که از زادگاهش سوسنگرد دور بود و هربار آرزو که به خاک وطنش باز گردد به خاطر تجاوز ارتش بعث عراق به ایران همه از شهر خارج شده بودند و همه در آرزوی بازگشت به وطن. حبیبه دستان کوچکش را به سوی آسمان بلند می کرد و با صدای شکسته به خدا می گفت: خدایا تو می دانی چقدر دوست دارم به شهر برگردم پس تو خودت رزمندگان اسلام را پیروز کن.
مهرماه سال 1360 بود که هنوز سوسنگرد دردست دشمن بود. برای حبیبه نوجوان 13 ساله سوسنگردی یه قرن بود. اما وقتی صفوف رزمندگان را می دید که با شور و شوق به جبهه می رفتند دوست داشت که پسر بود و با نوجوانان بسیجی به جبهه می رفت.
تا با دشمنان بجنگد و شهرش را باز پس گیرد. بسیجی ها را که می دید از آنها می خواست که اگر به سوسنگرد می روند به جای او خاک زادگاهش را ببوسند.
این عشق او به وطن، او و خانواده اش را راهی سوسنگرد کرد. چهار روز قبل از عملیات ثامن الائمه (ع) و شکست حصرآبادان بود که به سوسنگرد مسافرت کردند. 
یکسال جدایی به پایان رسید مادر خم شد و خاک را بوسید. پدر اشک می ریخت و حبیبه دوید تا نخل های ترکش خورده را به آغوش بکشد که یاد خالد پسر همسایه شان و خواهرش افتاد که در یکی از بمباران های شهر به شهادت رسیده بودند.
اولین روز مهر سال 1360 بود و سوسنگرد بوی شهادت می داد و شهر پر از نیروهای رزمنده بود که به سمت خط مقدم پیش می رفت. 
حبیبه در خاطرات خود غوطه ور بود که ناگهان همه چیز به هم خورد. دشمن شهر را بمباران کرد و مهمان کوچک سوسنگرد نیز در سن 13 سالگی به همکلاسی های شهیدش پیوست.
مزارش در گلزار شهدای امیدیه قرار دارد.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

بلوا بیت سیاح

	زندگینامه

بلوا بیت سیاح

زندگینامه

بلوا در روز اول شهریور ماه سال 1351 به دنیا آمد. 
کودکی اش در سوسنگرد گذشت . 8 سال بیشتر نداشت که به همراه پدر برای نگهداری حیوانات به صحرا می رفت و با شادی در خاک پاک میهنش می دوید. 
جنگ باعث شد آن ها خانه و کاشانه خود را رها کنند. و به روستای کوت مهاجرت کردند. روستایی که بیشتر شبیه خط مقدم بود تا پشت جبهه. 
دوازدهم اسفند ماه سال 1359 بود که برادر می خواست برای کمک به پدر که مشغول چرانیدن دام ها در حوالی کانال بود برود که بلوا از برادر خواست او نیز همراهش برود. اما موقعیت جنگ اجازه نمی داد. همین طور که بلوا مقابل در به برادر و مادرش التماس می کرد یک باره گلوله ای در نزدیکی خانه به زمین نشست، غبار که فرو نشست . بدن پاره پاره بلوا قلب مادر را به آتش کشید و اعضای خانواده را به سوگ نشاند پدر که در کنار کانال همه چیز را می دید سراسیمه خود را به صحنه رسانید. 
بلوا را در گلزار شهدای روستای حمیدیه دفن کردند. محلی که اینک به دلیل ساخته شدن پل و عبور رودخانه اثری از آن باقی نمانده است.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از