فاطمه باقری

	زندگینامه

فاطمه باقری

زندگینامه

فاطمه در روز بیست و نهم شهرویور ماه سال 1337 پا به عرصه هستی نهاد. کودکی را در شهر آبادان سپری کرد و با اتمام دوره ی تحصیل شغل معلمی را برگزید. سال ها بعد در جریان حوادث جنگ تحمیلی به تاریخ 9 مهرماه سال 1359 در سن 23 سالگی در شهر اصفهان بر اثر بمباران هوایی به علت اصابت ترکش به کتف به شهادت رسید.
آرامگاه ابدی او بهشت رضا(ع) واقع در شهر آبادان است. 
در این حادثه خواهر،2 برادر، عمو و پدرش نیز به شهادت رسیدند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

ساره باغبان

	زندگینامه

ساره باغبان

زندگینامه

ساره باغبان بانويي مؤمنه بود که وجودش خانه‌اي کوچک را غرق در صفا و صميميت مي‌نمود. او که در اول اسفند ماه سال 1325 قدم به عرصه‌ي هستي نهاد در نوزدهم اسفند 1363 در جريان حمله‌ي موشکي دشمن بعثي به انديمشک با 38 سال سن به شهادت رسيد. پيکرش را در قطعه جديد گلزار شهداي انديمشک به خاک سپردند تا مزارش مأمني براي همسر و عزيزان او باشد.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

سمیرا باشی

	زندگینامه

سمیرا باشی

زندگینامه

سميرا باشي در سال 1362 در بحبوحه جنگ و ایثار در تهران متولد شد و کانون گرم خانواده را صفایی دیگر بخشید. روزهای شیرین نوزادی و نوپایی را پشت سر گذاشت و سرانجام در 22 خردادماه 1364 و در آغوش پر مهر مادر فداکارش، در پی بمباران هوایی مناطق مسکونی در خیابان فرهنگ تهران پر پرواز یافت و اوج گرفت. آن روز از لیالی قدر بود (بیست و سوم ماه مبارک رمضان) بدن خونین او را همچون رقیه مظلوم دفن کردند تا شقایقی سرخ بروید و چه زیبا بود غنچه نشکفته ای دو ساله که در کنار گلبوته سرخ مادر به شهادت رسید.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

طیبه باسامی

	زندگینامه

طیبه باسامی

زندگینامه

طیبه باسامی در روز دوم مرداد ماه سال 1325 در روستای حسن آباد تکاب تولد یافت. 
طی عمر کوتاه و پربارش همواره همچون ستون و تکیه ای برای کانون پرمهر خویش، فرزند پاکی پرود ولیکن از آنجا که دشمن کانون و خانه نمی شناسد و در پی فرو ریختن ستون های پاک خانواده هاست، سر و سامان خانه اش را بر نتافت. 
و طیبه عاقبت در پانزدهم مرداد ماه سال 1359 در روستای نبی کندی به دنبال یورش ناجوانمردانه به روستا در اثر اصابت گلوله خمپاره در سن 34 سالگی جان عزیز هدیه انقلاب و اسلام کرد. 
مزارش در گلزارشهدای روستای یارعزیز قرار دارد.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

معصومه بازگیر

	زندگینامه

معصومه بازگیر

زندگینامه

معصومه بازگير در سال 1342 به دنيا آمد و در دامان اعضاي خانواده رشد کرد و آئين مهر و وفا آموخت. سال‌هاي کودکي و نوجواني او سپري شد، در عنفوان جواني بود و پر از طراوت و شادابي، روزي که موشک‌هاي کينه خصم از آسمان انديمشک به زير آمد و همه جا را در غبار غم فرو برد. معصومه در حمله موشکي تاريخ 8 مهر ماه سال 1362 در انديمشک جاودانه شد و در 20سالگي آرزوهايش را در گلزار شهداي انديمشک (قطعه جديد) به خاک سپرد.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

زینب بازگیر

	زندگینامه

زینب بازگیر

زندگینامه

زينب بازگير در سال 1304 ديده به جهان گشود. 60 بهار از عمر او مي‌گذشت که حمله موشکي دشمن بعثي به شهرستان انديمشک سقف خانه‌اي را که با حضور او کانوني گرم براي اهاليش بود شکافت و در تاريخ 24 خرداد ماه سال 1364، زينب را آسماني کرد. پيکر پاکش را در قطعه جديد گلزار شهداي انديمشک به خاک سپردند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

فرشته باخویش

	زندگینامه

فرشته باخویش

زندگینامه

روز چهارم خردادماه سال 1329 در یکی از روستاهای شهرستان مریوان به نام(خشکین) در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. آموختن علم را در 7 سالگی آغاز کرد و تا پایان دوره ابتدایی درس خواند.
پدرش حاج محمد و مادرش آفتاب نام داشت. دوران کودکی و نوجوانی را با پدر و مادری عارف و دانا به پایان می رساند تا به سن ازدواج می رسد. با یک روحانی با تقوا ازدواج می کند ثمره این ازدواج 2 دختر و 3 پسر می باشد. آنان زندگی مشتر ک خود را با متواضعیت زیاد در مریوان ادامه می دهند. 
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی با پیشنهاد سپاه و اطلاعات همراه با خانواده به عراق مهاجرت می کنند و فعالیت های سیاسی خود را در حدود چهار سال در عراق ادامه میدهند. همسرش اخبار و اطلاعات را توسط یک درجه دار عراقی که اهل تشیع و از طرفداران حضرت امام خمینی(ره) بود، جمع آوری می کرد. به ایشان می رساند که موقعیت شما در خطر است و اگر به ایران باز نگردید، حتما توسط رژیم بعثی دستگیر می شوید و بعد از شنیدن این موضوع در سال 1363 به ایران برمی گردند. و در شهرستان مریوان اقامت می کنند. بعد از اینکه شهرستان مریوان توسط هواپیماهای رژیم بعثی بمباران می شود به یکی از روستاها در نزدیکی سه راه حزب الله آواره می شوند. 
همسرشان در آنجا مغازه الکتریکی باز می کند و توسط مردم به عنوان امام جمعه ی آن محل انتخاب می شود. فرشته نیز در کنار شغل مقدس مادری و همسرداری به مردم محروم و آواره که در اثر بمباران دشمن مصدوم شده اند، کمک های اولیه را انجام می دهد و خودش به بیمارستان می برد. و با وجود آوارگی دست از فعالیت های سیاسی خود برنداشته و به انقلاب کمک می کرد. 
اغلب برادران رزمنده گروهای ضربت را به خانه دعوت و همسرش نیز در خطبه های نماز جمعه مردم را با نظام جمهوری اسلامی و ویژگی هایش آشنا می کرد و آنان را از پیوستن به گروهک های فاسد و کمونیست برحذر می دارد. 
رفتار این زن و شوهر باعث کینه و برافروختن آتش خشم منافقین کوردل می شود. فعالیت های او را به گروهک ملحد کومله گزارش می کنند. تا اینکه یک شب مورخه 31مردادماه سال 1366 ساعت 11/5 شب شخصی در خانه شان را به صدا در می آورد و از آنان درخواست کمک می کند و خانواده فکر می کنند که از اهالی روستا است که از آنان کمک می خواهد. فرشته در را می گشاید و با دو نفر مرد مسلح مواجه می شود و به ایشان می گویند: منزل ملا احمد مردوخی این جاست؟ که وی جواب می دهد بله! چه کارش دارید؟ می گویند: شوهرت را صدا کن کارش داریم. و ایشان همسرش را بیدار می کند و گروهک ها شروع به فحش دادن و ناسزا گفتن به فرشته می کنند و می گویند که شماها سینه تان را برای جمهوری اسلامی سپر بلا کرده اید و مانند دو کوه بزرگ سد راه ما شده اید و بعد از آن فرشته و همسرش را از منزل خارج کرده و فرزندانش را تهدید به مرگ پدر و مادرشان می کنند، و آنها را می برند.
 خادم مسجد هم فردای آن شب پیکر پاک فرشته را نزدیک منزلش پیدا می کند که قلب پاکش را هدف گلوله قرار داده بود و حکم اعدام ایشان را به پیراهنش سنجاق کرده بودند. و همسرش نیز چندماهی در اسارت ضد انقلاب بود.
با پرداخت جریمه نقدی 500000 ریال آزاد کردند. و فرشته در سن 377 سالگی آسمانی شد و هم اکنون پیکر پاکش را در روستای(مرگ) در نزدیکی سه راه حزب الله در خاک آرمیده است.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

مریم بابکرزاده

	زندگینامه

مریم بابکرزاده

زندگینامه

مریم در روز 6 آذر ماه سال 1327 قدم به عرصه هستی نهاد و در آغوش گرم خانواده اش جای گرفت.
او روزهای کودکی را گذراند و از کوچه های نوجوانی عبور کرد.
پس از اینکه انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به پیروزی رسید، جنگ از سوی مزدوران عراقی به میهن عزیزمان تحمیل شد. 
نیروهای بعثی که بر استفاده از عوامل شيميايي در جبهه‌هاي جنگ اكتفا نكردند، در یکی از بعدازظهرهای گرم تابستان مصادف با هفتم تیر ماه سال 1366 با فرستادن چند فروند هواپیمای عراقی سکوت شهر کوچک سردشت را شکستند و 7 بمب شیمیایی خردل را در نقاط مختلف شهر انداختند. 
مریم که بر اثر استنشاق گاز شیمیایی مسموم شده بود سرانجام در روز 20 تیر ماه سال 1366، تسلیم رضای حق گردید و در سن 39 سالگی عروجش جاودانه شد. 
پیکر پاک و مطهرش در گلزار شهدای روستای رشه هرمه واقع در آذربایجان غربی به خاک سپرده شد. 

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

هاجر بابایی

	زندگینامه

هاجر بابایی

زندگینامه

هاجر فرزند ویس مراد سال 1315 در کرمانشاه متولد شد. سال ها گذشت در سال 1332 ازدواج کرد و به شغل خانه داری و خیاطی مشغول بود. وی علاوه بر این که همسری مهربان و مادری دلسوز بود روحیه ای سرشار از فداکاری و ایثار داشت. او نیز همزمان با اوج گیری انقلاب از چهره هایی بود که همیشه در صف راهپیمایان و تظاهر کنندگان به چشم می خورد و با تبلیغات علیه رژیم اطرافیانش را هرچه بیشتر تشویق می کرد تا آن ها نیز بر ضد آن رژیم به پا خیزند و قیام کنند و سرانجام در تاریخ 10 دی ماه سال 1357 در حالی که مشغول راهپیمایی به طرف میدان فردوسی بود مورد اصابت گلوله قرار گرفته و در سن 42 سالگی به شهادت رسید. از این شهیده گرانقدر یک پسر و یک دختر به یادگار مانده است.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

هما باباخان زاده

	زندگینامه

هما باباخان زاده

زندگینامه

نامش هما بود البته او را فرخ صدا می زدند. روز چهارم بهار سال 1339 در دزفول به دنیا آمد. پایان تحصیلات شغل معلمی را برگزید تا کودکان ایرانی را با علم روز آشنا سازد.
وی در روز بیستم دی ماه سال 1365 در سن 26 سالگی در شهر دزفول شهید شیرین شهادت را نوشید.
مزارش در گلزار شهدای ولی آباد به خاک سپردند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از