شهربانو میرزایی

	زندگینامه
	بانوی مبارز
	ناهی از منکر
	یارانقلاب
	امانت خدا

شهربانو میرزایی

زندگینامه

شهربانو میرزایی فرزند علی اصغر متولد ششم دی ماه 1304 در روستای تشنیز بود. او شیرزن غیرتمند مؤمن و پرورش دهنده شهیدی است که او را در عملیات رمضان تقدیم اسلام نموده. او در فعالیت های گوناگون اجتماعی و راهپیمایی ها شرکت کرده و فعالیت های سیاسی چشمگیری در زمان شاه انجام می داد. با مطلع شدن رژیم شاه از فعالیت های ایشان فرماندهی نظامی وقت آبادان سرهنگ اسفندیاری به منزل آن شهید هجوم برده، به جستجوی منزل ایشان پرداختند اما خود شهربانو در بیست و چند روز که تحت بازجویی بود تنها چیزی که می گفت این بود که ((من فقط از خدا می ترسم)) ایشان یکی از چهره های کوشا در مبارزه با بدحجابی و بی عفتی است که با بیانی زیبا و شیوا بدحجابان را دعوت به رعایت حجاب می نمود. آن هنگام که جسم سوخته و زغال شده فرزندش را تحویل او داند، نه تنها گریه نکرد بلکه او را بوسید و به دیگر پسرانش تأکید می نمود که مبادا گریه کنید که دشمن شاد شویم و خود نیز با کمک فرزندانش جگرگوشه اش را در قبر گذاشته و خطاب به او گفت: مادرم شیرم حلالت سپس برای مردم سخنرانی کرده در حالی که می گفت: ما باید برای صدور انقلاب چیزهای بیشتری را تقدیم نماییم این مقدار چیزی نیست. صبح روزی که بیمارستان مسلمین شیراز را بمباران کرده بودند به کمک امدادگران رفته و زنان شهید را غسل و کفن می کرد همان شب– که شب شهادت او بود– همسایه ها را در منزل خود جمع کرده پس از پذیرایی به آنان وصیت کرد که: اگر من زیر آوار ماندم نگذارید کسی بدن مرا ببیند خود را زودتر به من برسانید و مرا بپوشانید. 
شهربانو در تاریخ 26 اسفند ماه سال 1366 در سن 62 سالگی در شیراز در بمباران هوایی به شهادت رسید. 
مزارش در بهشت صادق(ع) بوشهر قرار دارد. از او 8 فرزند به یادگار ماند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

 کبری میرزایی

	زندگینامه

کبری میرزایی

زندگینامه

کبری میرزایی در سال 1342 در روستای حسین آباد پشت بسطام متولد شد و در سن 12 سالگی مادر خود را از دست داد و با سختی های فراوان و بی مادری بزرگ شد. در سن جوانی با آقای برات الله رودکی ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد. همسر وی جهادگر بود و برای جاده سازی همیشه به جبهه می رفت و هر بار حدود شش ماه طول می کشید. تا اینکه طی مأموریتی جهت احداث جاده سیدالشهدا با یکی از دوستانشان (حسین نصرتی) با هم به کردستان شهرستان مهاباد رفتند. بعد از مدت 2 سال دوست و رفیق خانوادگی آن ها حسین نصرتی به درجه رفیع شهادت رسید و این موضوع هر دو زن و شوهر را بسیار غمگین کرد و برای خاکسپاری پیکر مطهر شهیدنصرتی به شاهرود برگشتند و سر مزار شهید رفتند و از خدا خواستند تا آن ها را هم با او همراه کند. 
وقتی می خواستند به مهاباد برگردند کبری هشت ماهه باردار بود و به همین دلیل قرار شد برات الله تنها به مهاباد برگردد و قول داد که بعد از به دنیا آمدن فرزندشان به حسین آباد آمده و خانواده را با خود ببرد اما کبری میرزایی اصرار داشت تا همراه وی به آنجا برود و با همین وضعیت همه با هم رفتند و این آخرین خداحافظی آن ها بود و در راه برگشت به مهاباد با دیدن کومله ها از مسیر فرعی وارد شدند که در همان جا بر روی مین رفته و او به همراه همسر و جنین 8 ماهه اش(رقیه رودکی) در تاریخ 3 تیر ماه سال 1363 در سن 21 سالگی به شهادت رسیدند و این دو زوج خوشبخت در کنار هم در مزار شهدای روستای حسین آباد شاهرود به خاک سپرده شدند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

پری میرزایی

	زندگینامه

پری میرزایی

زندگینامه

پری در روز دهم شهریور ماه سال 1335 در دالین به دنیا آمد. او به دلیل نبود مدرسه در روستای زادگاهش هر چند موفق نمی شود که در کلاس درس حاضر شود اما خصلت پایداری او سبب می شود به بسیاری از آموزه های زندگی دست پیدا کند. وی در سن 12 سالگی با انتخاب همسر زندگی مشترک خود را آغاز می کند و با مهاجرت به شیراز در جنوب این شهر اقامت می کند و در خانه مادر و برادر همسرش به زندگی ادامه می دهد و به تربیت فرزندانش می پردازد و به آنها توصیه می کند که از تحصیل علم و کسب دانش غافل نشوند و دختران خود را هدایت می کرد که همسرانشان را از بین جوانان مؤمن و خداباور انتخاب کنند. 
سال ها بعد همسرش با تلاش و قناعت او یک باب منزل در منطقه جنوب شیراز خریداری می کند و در آنجا ساکن می شوند و به تربیت 5 فرزند دختر و پسر خود می پردازد. او به تلاوت آیه های قران علاقه مند بود و در کلاس نهضت سوادآموزی ثبت نام می کند. تا اینکه در 20 بهمن سال 1365 در کلاس درس حاضر می شود و در بمباران هوایی دشمن در سن 30 سالگی به شهادت می رسد. 
مزارش در دارالرحمه شیراز قرار دارد.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

خوپری میرچناری

	زندگینامه

خوپری میرچناری

زندگینامه

خوپري در چهارمین روز از مهرماه سال 1304 در شهر اندیمشک به دنيا آمد. پدر و مادر براي تربيت اسلامي‌اش تلاش وافري انجام دادند. سال‌ها بعد همراه و همسفر خود را يافت و در شهر انديمشک زندگی ساده ای را آغاز نمودند. 
خوپري در روز چهارم آذر ماه سال 1365 در سن 61 سالگي بر اثر بمباران هوايي رژيم بعثي در زادگاهش شهد شيرين شهادت نوشيد. 
پيکر پاکش را در بخش الوارگرمسيري در گلزار شهداي روستاي قلعه‌زره به خاک سپردند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

 الهام میرانی پور

	زندگینامه

الهام میرانی پور

زندگینامه

پانزدهم مهر ماه سال 1361 به دنیا آمد و الهام نام گرفت. شهر دهلران میزبان روزهای کودکی اش شد. او هنوز سن لازم برای رفتن به مدرسه و آغاز تحصیل را نیافته بود که در تاریخ بیست و ششم اسفند ماه سال 1366 بر اثر بمباران هوایی شهر آبدانان توسط بمب افکن های رژیم بعثی عراق در 5 سالگی مظلومانه به شهادت رسید. 
پیکر کوچک و پاک او را در امام زاده سیدصلاح الدین محمد (آبدانان) به خاک سپردند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

اکرم سادات میراحمدی کرمی

	زندگینامه

اکرم سادات میراحمدی کرمی

زندگینامه

اکرم السادات در سال 1334 در شهر تهران متولد شد، پدرش مردی وارسته بود و فرزند را بر مبنای اصول اسلامی تربیت نمود. اکرم السادات در سالهای جوانی با رحمان بیات ازدواج کرد و صاحب 5 فرزند شد. 
اما آشیانه ی زیبای آن ها در تاریخ 29 فروردین ماه سال 1367 بر اثر بمباران هوائی رژیم بعثی خراب شد. منطقه ی نازی آباد شهر تهران آن روز شاهد شهادت اکرم السادات 34 ساله و 5 فرزند و همسر فداکارش بود. بار دیگر خانواده ای در آغازین روز بهار به حق پیوست و دیگران را داغدار خود نمود.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

 پریوش میرابی

	زندگینامه

پریوش میرابی

زندگینامه

پریوش در روز بیست و ششم آذر ماه سال 1338 در زادگاهش ایلام چشم بر جهان هستی گشود. با گذشت زمان پا به مدرسه گذاشت و تا اخذ مدرک دیپلم در سال 1358 درس خواند. 
آبان ماه سال 1358 به سمت ماشین نویس در اداره دارایی مشغول به کار شد و چون آرام و قرار نداشت در مدرسه آذر پیرا در تابستان به تدریس دروس تجدیدی پرداخت. 
آذر ماه سال 1360 در بانک کشاورزی با سمت ماشین نویس مشغول به کار شد. قرار بود به زودی او در این بانک استخدام شود اما بعد از دو هفته کار در روز هجدهم آذر ماه سال 1360 بر اثر بمباران هوایی شهر ایلام در محل کارش به شهادت رسید. 
پریوش در سن 22 سالگی آسمانی شد و در گلزار شهدای صالح آباد آرام گرفت.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

شانه مومویی

	زندگینامه

شانه مومویی

زندگینامه

شانه مومويي در دوازدهمين روز از خرداد سال 1337 ديده به جهان گشود. تنها 22 بهار از عمرش گذشته بود آن هنگام که شليک توپخانه دشمن زمين و آسمان خرمشهر را در هم پيچيد و در سومين روز از مهر 1359 شانه آسماني شد. پيکرش را در قطعه قديم گلزار شهداي انديمشک به خاک سپردند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

شهین مولایی پور

	زندگینامه

شهین مولایی پور

زندگینامه

شهین در روز 4 تیر ماه سال 1360 قدم به عرصه هستی نهاد و در آغوش گرم خانواده اش جای گرفت.
روزها از پی هم می گذشت و او الفبای زندگی را در کنار پدر و مادر می آموخت.
پس از اینکه انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به پیروزی رسید، جنگ از سوی مزدوران عراقی به میهن عزیزمان تحمیل شد. 
نیروهای بعثی که بر استفاده از عوامل شيميايي در جبهه‌هاي جنگ اكتفا نكردند، در یکی از بعدازظهرهای گرم تابستان مصادف با هفتم تیرماه سال 1366 با فرستادن چند فروند هواپیمای عراقی سکوت شهر کوچک سردشت را شکستند و 7 بمب شیمیایی خردل را در نقاط مختلف شهر انداختند. 
شهین که بر اثر استنشاق گاز شیمیایی مسموم شده بود سرانجام در روز 7 تیر ماه سال 1366، تسلیم رضای حق گردید و در سن 6 سالگی عروجش جاودانه شد. 
پیکر پاک و مطهرش در گلزار شهدای روستای رشه هرمه-سردشت واقع در آذربایجان غربی به خاک سپرده شد. 

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

اشرف مولایی

	زندگینامه

اشرف مولایی

زندگینامه

اشرف در سال 1349 در شهرستان الیگودرز در آغوش پر مهر علی حسین جای گرفت. در سایه ی امنیت حضور پدر، بزرگ شد و چندی بعد به تهران مهاجرت نمود. گرچه تلخ به نظر می رسید، اما باد خزان هزاران گل را پرپر می کرد؛ جغد شوم مرگ بار دیگر در روز دوازدهم فروردین ماه سال 1364 بر آسمان تهران سایه افکند و اشرف به همراه دو خواهر، دو برادر و مادرش در اثر حمله ی هوایی دشمن به عرش اعلی پر گشودند. مولایی در سن 15 سالگی لباس سرخ شهادت را بر تن نمود.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از