فاطمه صغری جعفری
فاطمه صغری جعفری
نام پدر: - | تاریخ تولد: 1300/00/00 |
محل تولد: ایران - یزد - یزد | تاریخ شهادت: 1361/04/11 |
محل شهادت: مسجد ملااسماعیل_ یزد | طول مدت حیات: 61 سال |
مزار شهید: گلزار نجف آباد_ یزد |
زندگینامه
در سال 1300 در شهرستان یزد دختری به دنیا آمد که او را "فاطمه صغری" نام نهادند. پدرش شغل کشاورزی داشت و او در چنین خانواده ای بزرگ شد و ازدواج کرد. همسرش نیز مانند پدر با کشت و زرع امرار معاش می کرد. فاطمه به فرزندان حضرت زهرا (س) بسیار علاقمند بود. در طول زندگی با مشکلات فراوانی رو به رو شد اما با سازگاری و صبر آن ها را پشت سر گذاشت.
پس از فوت همسرش با یکی از پسرانش به نام "محمدحسین" در خانه ای مشترک ایام می گذراند. حفظ حجاب، اهمیت به نماز سر وقت و انس با قرآن کریم در رفتار او مثال زدنی بود.
روز جمعه یازدهم تیرماه سال 1361 فاطمه 7 جزء از قرآن را قرائت نمود سپس عازم نماز جمعه شد و بعد از اتمام نماز در مسجد ملا اسماعیل یزد بر اثر انفجار بمب توسط منافقین در سنّ 61 سالگی به شهادت رسید. آن روز آیت الله صدوقی نیز به جمع آسمانیان پیوست. مزار پاکش در گلزار شهدای نجف آباد یزد قرار دارد.
تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از
کتاب شقایق های کویر، صفحه:41، تاریخ: |
ادامه مطلب
هاشم جعفری معیری
هاشم جعفری معیری
نام پدر: - | تاریخ تولد: 1309/00/00 |
محل تولد: ایران - آذربایجان شرقی - تبریز | تاریخ شهادت: 1360/04/07 |
محل شهادت: ساختمان حزب جمهوری اسلامی | طول مدت حیات: 51 سال |
مزار شهید: - |
زندگینامه
برگریزان مهرماه سال 1309 شهر تبریز مرکز استان آذربایجان شرقی میزبان کودکی از سلاله شیعیان امیرمؤمنان (ع) بود کودکی را در زادگاهش سپری کرد و در سایه لطف پدرو مادری مهربان پرورش یافت.مدرک خود را در سال 1338 در مقطع دکترا از دانشکده پزشکی شهر تبریز دریافت نمود و در سال 1350 از دانشگاه تهران تخصص خود را در رشته جراحی عمومی دریافت کرد .او قبل از گرفتن تخصص به استخدام وزارت بهداری درآمد و به شهرهای خلخال، میانه و آذرشهر مامور شد. انجام فرائض دین اسلام، اخلاق حسنه، رعایت عدالت و پیروی از سیره نبی اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) از جمله خصائل بارز وی بود. او بعد از اخذ مدرک دکترا به عنوان پزشک عمومی در بهداری استان کردستان مشغول به کار گشت .دکتر جعفری در سال 1358 با سمت مدیرعامل سازمان منطقه ای بهداری استان تهران به فعالیت پرداخت و تا تاریخ 13/5/1359 در این سمت فعالیت نمود. آنگاه در تاریخ 25/8/1359 به عنوان رئیس هیئت مدیره و مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی آغاز به کار کرد و در تاریخ 28/12/1359 به سمت معاون امور درمانی وزارت بهداری منصوب گردید. معیری در طول سال های خدمتش مسئولیت های بیشماری همچون ریاست درمانگاه خلخال، کفیل بهداری آذرشهر، ریاست بهداری آذرشهر، پزشک بهداری دماوند و ریاست بهداری میانه را پذیرفت و در تمام مراحل خدمت خالصانه برای ملت ایران تلاش نمود. سرانجام این دلاورمرد و سرباز باایمان خمینی کبیر در تاریخ هفتم تیرماه سال 1360 در سن 51 سالگی در ساختمان جمهوری اسلامی همراه 71 لاله دیگر بر اثر انفجار بمب توسط منافقین به شهادت رسید.
تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از
روزنامه جمهوری اسلامی، تاریخ: |
کتاب پیشتازان شهادت در انقلاب سوم، صفحه:181، تاریخ: |
ادامه مطلب
جلال جعفریان
جلال جعفریان
نام پدر: - | تاریخ تولد: 1318/00/00 |
محل تولد: - | تاریخ شهادت: 1360/00/00 |
محل شهادت: تبریز | طول مدت حیات: 42 سال |
مزار شهید: - |
زندگینامه
جلال در سال 1318 چشم بر جهان هستی گشود. کودکی او در سایه پر مهر خانواده سپری گشت و تعلیمات دین مبین اسلام را از آنان فرا گرفت.
جعفریان خیلی زود درس ایثار و جوانمردی را از مکتب سرخ سیدالشهداء (ع) آموخت و دل بسته ی سیره ی اهل بیت (ع) گشت.
وی با آغاز جنگ تحمیلی در جرگه سربازان لشگر اسلام به مصاف با بعثیان پرداخت و سرانجام در سال 1360 در تبریز از شربت طهور بهشتی نوشید و در سن 42 سالگی بر اثر ترور منافقین کوردل شهید راه حق شد.
تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از
مجله ی اوج، تاریخ: |
ادامه مطلب
رضا جدیدی
رضا جدیدی
نام پدر: - | تاریخ تولد: 1333/00/00 |
محل تولد: - | تاریخ شهادت: 1361/03/11 |
محل شهادت: خیابان شکوفه، سلسبیل | طول مدت حیات: 28 سال |
مزار شهید: - |
زندگینامه
رضا در سال 1333 در خانواده ای متدین چشم به جهان هستی گشود. دوران کودکی را در سایه خانواده گذراند. تا این که در دوره جوانی هیات عزاداری سالار کربلا سید الشهدا (ع) را تاسیس کرد و سه سال بعد در سال 1350 آن را ثبت نمود. حضور در مجالس ذکر اهل بیت (ع) او را با معارف اسلامی آشنا ساخت و در سال 1356 به خیل یاران امام (ره) پیوست. در همین سال ها با دوشیزه ای پارسا ازدواج کرد. در زمان ورود امام (ره) آیت الله مهدوی کنی، گروهی را به نام باند سبزهای حضرت امام خمینی (ره) در جهت امنیت مسیر فرودگاه تا بهشت زهرا (س) تاسیس کرد و رضا همراه آنان به حفاظت از امام (ره) پرداخت.
در روز دوازدهم فروردین ماه_ روز جمهوری اسلامی _ جزء مامورهای انتخابات شد و بعد از این انتخابات به عضویت کمیته انقلاب اسلامی در آمد.
جدیدی در کمیته انقلاب در قسمت موتوری آن مشغول خدمت شد و به علت سختی کار بارها کتفش آسیب دید. به همین علت دوستان او را به نام «رضا یه کتفی» می شناختند. رضا یکبار دستش را عمل کرد و بعد از آن در اوقات فراغت به حرم پاک علی بن موسی الرضا (ع) می رفت و به عنوان خدام کار می کرد. او سه ماه در منطقه اهواز جزء لشکر محمد رسول الله (ص) کارهای پشتیبانی و تعمیر وسایل نقلیه را انجام می داد دوباره به تهران باز می گشت و در کمیته، خدمتش را ادامه می داد.
رضا جزء محافظین حاج آقا عرفانی نماینده مجلس و رئیس کمیته منطقه بود. یکبار در سال 1358 از طرف منافقین تهدید به مرگ شد و سرانجام در راه اعتلای نام اسلام در تاریخ 11/3/1361 در سن 28 سالگی از ناحیه کمر و سینه در خیابان شکوفه منطقه ی سلسبیل تهران مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید.
تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از
پرونده شهید در گروه تحقیقاتی فتح الفتوح، تاریخ: |
ادامه مطلب
احمد جاوید
احمد جاوید
نام پدر: یدالله | تاریخ تولد: 1341/06/20 |
محل تولد: ایران - تهران - تهران | تاریخ شهادت: 1361/06/13 |
محل شهادت: خیابان صفا_ تهران | طول مدت حیات: 20 سال |
مزار شهید: بهشت زهرا(س) |
زندگینامه
احمد جاوید فرزند یدالله در بیستم شهریورماه سال 1341 در تهران و در خانواده ای متدیّن دیده به جهان گشود. از همان اوان کودکی روح وی با معنویت عجین گردید؛ به طوری که در دوره ی تحصیل به رغم واکنش منفی کادر آموزشی مدرسه، به بی حجابی معلمین زن اعتراض کرد. او ضمن تحصیل درس، به مطالعه ی کتب دینی و نهج البلاغه پرداخت و دوستانش را نیز به این امر تشویق نمود.
جاوید تحصیلات خود را تا مقطع دوم دبیرستان ادامه داد و پس از آن مقارن تحول سیاسی ملت ایران، با شرکت در تظاهرات و هم چنین تکثیر و توزیع اعلامیه های حضرت امام خمینی (ره) خدمات ارزنده ای را در به ثمر رساندن انقلاب شکوهمند اسلامی ارائه نمود. وی بعد از انقلاب نیز ضمن فعالیت در مسجد امام حسین (ع) و تأسیس کتابخانه ی مسجد با عضویت در کمیته ی انقلاب اسلامی، در جهت افشاگری ماهیت گروهک های معاند با اسلام گامی در راستای پیشبرد آرمان های نظام اسلامی برداشت.
جاوید با علاقه ی وافر به علوم و معارف اسلامی، سال 1356 به حوزه ی علمیه ی قم راه یافت و سال 1360 نیز ازدواج نمود. وی که مستعد زمینه های معنوی بود، با قلبی آکنده از عشق به معبود، احکام و فرامین الهی را در لحظه لحظه ی زندگی خویش اجرا کرد. جاوید عمری کوتاه ولی پرفیض داشت. وی در صدد نگارش یک جلد کتاب در باب فقه اسلامی بود که به لحاظ شهادتش ناتمام ماند. او که بعد از ازدواج ساکن شهر خون و قیام قم شده بود، پس از عمری مجاهدت و تلاش در جهت اعتلای کلمه ی الله سرانجام در حالی که جهت دیدار خانواده به تهران آمده بود، در حدود 11 صبح تاریخ 13/6/1361 در خیابان صفای تهران، مورد هجوم ناجوانمردانه ی منافقین کوردل قرار گرفت و بر اثر اصابت گلوله در سنّ 20 سالگی هم چون علمدار نینوا چشم و جان خود را تقدیم اسلام کرد و در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) آرام گرفت.
تنها فرزند احمد 6 ماه پس از شهادت پدر به دنیا آمد.
تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از
جمع آوری شده توسط گروه فرهنگی هاتف، تاریخ: |
کتاب پیشگامان دین و شهادت، صفحه:124، تاریخ: |
ادامه مطلب
حسین جاویداسدزاده
حسین جاویداسدزاده
نام پدر: علی اکبر | تاریخ تولد: 1313/04/04 |
محل تولد: ایران - خراسان - مشهد | تاریخ شهادت: 1360/06/27 |
محل شهادت: خیابان گاز-مشهد | طول مدت حیات: 47 سال |
مزار شهید: بهشت رضا(ع)-قطعه3-شماره12-خراسان |
زندگینامه
حسین جاویداسدزاده در چهارمین روز از تیر ماه سال ۱۳۱۳ در شهر مشهد به دنیا آمد. هنوز مدتی از عمرش نگذشته بود که پدرش را از دست داد و در دامان پرمهر مادر پرورش یافت، مادری که هم و غمش بزرگ کردن و تربیت حسین بود.
او به خاطر مشکلات مالی مجبور بود که روزها کار کند و شب ها درس بخواند. در همین سال ها حسین ازدواج کرد و در طول سال ها خداوند ۶ فرزند به او داد.
بعد از ازدواج در شرکت اتوبوسرانی استخدام و به عنوان کمک راننده مشغول به کار شد.
بعد از ۱۳ سال خدمت در اتوبوسرانی به خاطر مریضی و با تأیید پزشک بازنشست شد که هم زمان با شروع انقلاب بود، لذا فرصت مناسبی پیدا کرد تا در تظاهرات و راهپیمایی ها حضور فعال داشته باشد.
با شروع جنگ تحمیلی، به خاطر آسیبی که از ناحیه پا دیده بود، برای مدتی از حضور در جبهه محروم شد، لذا بیشتر وقتش را در مسجد و پایگاه بسیج می گذراند.
در شهریور ماه ۱۳۶۰ به مناسبت دومین سال آغاز جنگ مراسمی برگزار شد و یک نمایشگاه در خیابان گاز مشهد دایر گردید، ایشان نیز در این نمایشگاه حضور فعالی داشت.
تا این که در یکی از روزهای هفته دفاع مقدس که نمایشگاه دایر بود ساعت ۶ بعد ازظهر بیست و هفتم شهریور ماه سال 1360 در سن 47 سالگی به دست منافقین کوردل به همراه دو نفر از کارکنان حاضر در نمایشگاه و یک دختربچه ۶ ساله که زوّار امام رضا(ع) بود به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
مزار پاکش در بهشت رضا(ع) واقع می باشد.
تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از
پایگاه اطلاع رسانی ایثار، تاریخ: - / - / - |
پایگاه اطلاع رسانی هابیلیان، تاریخ: - / - / - |
لوح فشرده هابیلیان(خانواده شهدای ترور کشور)، تاریخ: - / - / - |
ادامه مطلب
سیدسعید جامعی
سیدسعید جامعی
نام پدر: ابراهیم | تاریخ تولد: 1337/04/01 |
محل تولد: ایران - تهران - تهران | تاریخ شهادت: 1360/12/24 |
محل شهادت: خیابان طالقانی-تهران | طول مدت حیات: 23 سال |
مزار شهید: بهشت زهرا(س)-قطعه24-ردیف109-تهران |
زندگینامه
در روز اول تیرماه سال 1337 در شهر تهران و در خانواده ای مستضعف چشم به جهان گشود. پدرش کارگر بنا بود و با مشقت تمام زندگی خانواده اش را تامین می کرد. 11 ساله بود که به سبب فوت مادر، از این دامان پر مهر محروم شد و تحت سرپرستی مادربزرگش قرار گرفت. تحصیلات ابتدایی را با سعی و کوشش فراوان در سال 1349 به پایان رساند و تحصیلات دبیرستانی را در دبیرستان دارالفنون آغاز کرد.
در سال 1356 پدرش به علت سقوط از بلندی در محل کار زمین گیر شد و بار سنگین تامین زندگانی خانواده بر دوش او که در سنین نوجوانی بود قرار داشت نیز افزوده شد و مجبور شد همزمان با تحصیل به کار نیز بپردازد و تابستان ها را نیز اکثرا در کارخانه هایی چون سنگ بری، آبلیموگیری و دستمال کاغذی کار می کرد و بدین ترتیب موفق شد تا در سال 1358 تحصیلات متوسطه اش را نیز به پایان رساند. پس از اخذ دیپلم در قسمت مکانیکی شرکت حمل و نقل بزرگ ایران با حقوقی ناچیز به کار پرداخت و همزمان در مساجد نیز حضوری فعال داشت. انقلاب شکوهمند اسلامی در زندگی او، که روحی سرشار از ایمان و تعهد داشت، تحولی بزرگ و شگرف بوجود آورد و مسیر زندگانیش را بکلی تغییر داد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بخصوص همزمان با آغاز جنگ تحمیلی برای خدمت به اسلام از هیچ کوششی دریغ نمی ورزید. به منظور پیوستن به رزمندگان اسلام و شرکت در جبهه های نبرد حق علیه باطل، گرچه مخارج زندگی برادر و خواهرش را برعهده داشت، شغلش را ترک و نخست بمدت 3 ماه از طریق فدائیان اسلام به جبهه آبادان عزیمت نمود. شور و ایمان حاکم بر جبهه های نبرد، عزم او را در خدمت به اسلام راسخ تر نمود و پس از بازگشت از جبهه، برای برگشتن به این دیارعاشقان به فعالیت پرداخت و موفق گردید تا از طریق بسیج مستضعفین مجددا به مدت سه ماه به جبهه اعزام شود.
او همیشه می گفت:" در این زمان اسلام و میهن احتیاج مبرمی به ما جوان ها دارد و من خود را شرمنده می بینم". عاشق شهادت بود و نامه هایی که از جبهه می نوشت گویای عشق و ایمان او به اسلام و گواه فداکاریش در راه تحقق احکام الهی بود. او در یکی از نامه هایش چنین می نوشت:" راهی را که من انتخاب کردم راه انبیاء و راه رهبر عظیم الشان است و همه راه ها به آنجا ختم می شود و شماها باید افتخار کنید که من در این راه و در راه اسلام و دینم و وطنم جان ناقابل خود را عطا کنم، اگر مورد قبول باشد اگر بیش از یک جان هم داشتم همه را در راه اسلام و قرآن اهداء می کردم".
شهید سعید جامعی بعد از اتمام دوره ماموریتش در جبهه، مشتاقانه آرزوی آن را داشت که در اولین فرصت مجددا به صفوف رزمندگان اسلام بپیوندد و دین خود را ادا نماید. با وجود آن که فقط چند روزی بود که از جبهه برگشته بود بمحض شنیدن خبر حمله قریب الوقوع سپاهیان اسلام، پرو بالی دیگر گشود و ضمن رجوع به بسیج مهیای بازگشت به جبهه های نبرد شد.
روز دوشنبه بیست و چهارم اسفند 1360، شهید جامعی به اتفاق یکی از یارانش جهت عیادت از یکی از همرزمان مجروحشان عازم بیمارستان فیروزگر می شوند. در راه دو نفر از تروریست های منافق که بقصد کشتار امت حزب الله در خیابان ها تردد داشتند به اعتبار ظاهر حزب الهی این برادران به موتور سیکلت حامل آنها نزدیک شده و با شقاوتی وصف ناپذیر پیکرهای پاک این عزیزان را به رگبار می بندند. بدن مجروح جامعی و هم رزمش توسط مردم به بیمارستان منتقل می شود، لیکن معالجات موثر نیفتاده و پس از دو ساعت سعید با قلبی مالامال از عشق به اسلام و شوق دیدار رزمندگان اسلام در سن 23 سالگی به ملکوت اعلی می شتابد.
مزارش در بهشت زهرا(س) قرار دارد.
تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از
پایگاه اطلاع رسانی ایثار، تاریخ: - / - / - |
کتاب پیروان حق و باطل، صفحه:140، تاریخ: - / - / - |
ادامه مطلب
ابوالقاسم جابرزاده
ابوالقاسم جابرزاده
نام پدر: علی اصغر | تاریخ تولد: 1321/01/02 |
محل تولد: ایران - سمنان - دامغان - حسین آباد | تاریخ شهادت: 1361/06/15 |
محل شهادت: تهران | طول مدت حیات: 40 سال |
مزار شهید: گلزارشهدای روستای حسین آباد-سمنان |
زندگینامه
ابوالقاسم جابرزاده در دومین روز از بهار سال ۱۳۲۱ در روستای حسین آباد دامغان دیده به جهان گشود. چهار ساله بود که پدرش را از دست داد. پس از فوت پدرش به همراه مادر و دو برادرش به تهران آمدند. برادرش پیشه مسگری داشت پس از اندکی با برادرش به مسگری پرداخت و اندکی بعد به کفاشی روی آورد. فقر مالی مانع از آن شد که به مدرسه برود. پس از سربازی تشکیل خانواده داد.
از آنجا که خود نیز مزه یتیمی را چشیده بود به دستگیری از ایتام توجهی خاص می نمود و چندین خانواده محتاج را در یزد و تهران تحت تکلف خود داشت.
با آغاز اعتراضات مردم و طلیعه انقلاب، شرکت گسترده ای در راهپیمایی ها و تظاهرات ها داشت و به خاطر این فعالیت ها در محل زادگاهش مورد ضرب و شتم ایادی ساواک قرار گرفت و در روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن در تسخیر مراکز نظامی و انتظامی رژیم پهلوی شجاعانه شرکت داشت.
سرانجام در روز پانزدهم شهریور ۱۳۶۱ دوتن از تروریست های منافق وارد محل کار جابرزاده در تهران می شوند و او را در حالی که سرگرم کار بود در سن 40 سالگی مورد آماج گلوله های خود قرار می دهند.
مزار پاک و مطهرش در روستای حسین آباد سمنان قرار دارد.
تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از
پایگاه اطلاع رسانی ایثار، تاریخ: - / - / - |
پایگاه اطلاع رسانی هابیلیان، تاریخ: - / - / - |
لوح فشرده هابیلیان(خانواده شهدای ترور کشور)، تاریخ: - / - / - |
ادامه مطلب
غلام رضا ثمرقندی
غلام رضا ثمرقندی
نام پدر: عباس | تاریخ تولد: 1308/11/25 |
محل تولد: - | تاریخ شهادت: 1361/02/08 |
محل شهادت: تهران | طول مدت حیات: 53 سال |
مزار شهید: بهشت زهرا(س) |
زندگینامه
ما شش نفر بودیم؛ دو دختر و چهار پسر. مادرم با پدرم غلام رضا ثمرقندی، دختر عمو و پسر عمو بودند و در سنین کم با هم ازدواج کردند. پدربزرگم از علمای نجف بود و نزد پدرش درس خوانده بود. پدرم هم مثل پدربزرگم به منبر می رفت؛ پیشنماز مسجد بود و روضه می خواند. صدای خوش او همیشه در گوشم ماندگار است.
روزی که جنازه اش را آوردند، از یک ساعت نمی گذشت که منبر رفته بود و من پایین منبر ایستاده بودم و به حرف ها و صدایش گوش می دادم. بارها شنیده بودم که پدرم در بین منافقین دشمنان زیادی دارد. یک بار که علتش را از مادرم پرسیدم، گفت که پدرم در زمان انقلاب کمک می کرده تا خانه های تیمی منافقین شناسایی شود و دستگیر شوند. پدرم از دشمنانش واهمه و ترسی نداشت و هر گاه مادرم ابراز نگرانی می کرد، با شوخی و خنده حرف را عوض و سر او را گرم می کرد.
حالا درک می کنم که او واقعاً سری نترس و دلی شجاع داشت. روز حادثه، پدرم که پیشنماز مسجد هم بود، بعد از نماز به منبر رفت. مدت ها بود که می خواست به جبهه برود و حالا وقتش رسیده بود. وقت را غنیمت شمرد تا رفتنش به جبهه را به اهل مسجد خبر دهد و خداحافظی کند و حلالیت بطلبد. یادم هست که چه قدر شاد بود؛ منافقین در تاریکی به کمینش بودند. پدرم راهی خانه شد، در حالی که چند نفر همراهی اش می کردند، به سوی او و همراهانش شلیک می کنند.
یکی از پاسدارانی که همراه پدرم بود، شهید می شود. مرد و زنی رهگذر هم هدف گلوله های تروریست ها قرار می گیرند و به شهادت می رسند. در میان این صحنه ی فجیع، که خون و درد و شلیک گلوله ها کوچه را پر کرده بود، گلوله ای به سر و گلوله ی دیگری به قلب پدرم اصابت می کند. نمی دانم که آیا در آن دم دردی حس کرده بود یا نه، نمی دانم که آیا در آن هنگام چهره ی پلید کسانی را که به سویش شلیک کرده بودند، دیده است یا نه. اما می دانم که مرگ در روز هشتم اردیبهشت سال 1361 پایان زندگی برای پدرم نبوده است، بلکه شروع زندگانی معنوی دیگری بوده است که با شهادت او آغاز شده است.
روی سنگ مزارش در بهشت زهرا (س) نوشتند: « غلام رضا ثمرقندی متولّد 25/11/1308 در سنّ 53 سالگی به شهادت رسید.»
تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از
کتاب حیات جاوید جلد 1، صفحه:223، تاریخ: |
ادامه مطلب
رسول ثانوی گروسی
رسول ثانوی گروسی
نام پدر: محمدشریف | تاریخ تولد: 1320/04/19 |
محل تولد: - | تاریخ شهادت: 1365/04/22 |
محل شهادت: چهارراه شهیدمدرس-مشهد | طول مدت حیات: 45 سال |
مزار شهید: بهشت رضا(ع)-قطعه43-شماره15-خراسان |
زندگینامه
ساعت ۳ بعد از ظهر، در گرمای تیر ماه، خانواده ناباورانه از دست دادن پدری خوب را به چشم خود دید.
زهره دختر رسول که آن موقع بیش از ۱۴ سال نداشت با صدای زنگ درب حیاط به پشت درب منزل رفته و با صدای ناآشنایی که سراغ پدر را می گیرد مواجه می شود، پدر که از مغازه بزازی به خانه آمده و در حال استراحت بود برای کاری که لابد احساس می کرده است مربوط به دوستان و یا همکارانش باشد راهی راه بی بازگشت می شود.
خانم اسماعیل زاده، همسر حاج رسول متوجه غیر عادی بودن آنچه می گذرد شده و در پی همسر روان می شود، تنها صدایی را می شنود که می پرسد شما آقای ثانوی هستید.
و دقایقی بعد صدای سه تیر پیاپی، اهل خانه را هشیار می سازد و البته طولی نمی کشد که پیکر غرق در خون پدرشان را می بینند.
سه گلوله به پیشانی، صورت و گردن ثانوی اصابت کرده بود و ثانوی در تاریخ بیست و دوم تیر ماه سال 1365 در سن 45 سالگی در چهارراه شهید مدرس-مشهد توسط منافقین کوردل به شهادت می رسد.
مزار پاک و مطهرش در بهشت رضا(ع) واقع می باشد.
بر روی سنگ مزارش نوشتند حاج رسول ثانوی گروسی ولادت: 19 تیر 1320، شهادت: 1365
تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از
پایگاه اطلاع رسانی ایثار، تاریخ: - / - / - |
پایگاه اطلاع رسانی هابیلیان، تاریخ: - / - / - |
لوح فشرده هابیلیان(خانواده شهدای ترور کشور)، تاریخ: - / - / - |
ادامه مطلب