احمد مسیح

احمد مسیح

زندگینامه

احمد در سال 1332 در آغوش خانواده جای گرفت ، دوران کودکی را در تهران سپری کرد. از خردسالی علاقه خاصی به مبارزه و حضرت امام خمینی داشت. احمد در هفتمین خزان زندگی به مدرسه رفت و تمام وقت خویش را مصروف آموختن علم نمود، او مشغول به تحصیل در کلاس سوم راهنمایی بود که از نگاه مهربان پدر محروم گشت و گردیتیمی بر چهره اش نشست و مسئولیت سرپرستی خانواده بر دوش او نهاده شد. مسیح تصمیم گرفت که روزها کار کند و شبانه به تحصیل بپردازد او توانست با پشتکار فراوان تا پایان مقطع راهنمایی ادامه تحصیل دهد. پس از اتمام تحصیل در سال 1354 به استخدام سازمان صدا وسیما درآمد و در قسمت ترابری مشغول به فعالیت گردید همزمان با اوج گیری فعالیت های مردمی بر ضد رژیم ستمشاهی احمد نیز به جمع فدائیان روح الله پیوست و در پیروزی انقلاب اسلامی نقش بسزایی ایفا نمود. مسیح سرانجام در سال 1360 پس از رساندن آقای هاشمی رفسنجانی به مقصد مورد حمله منافقین قرار گرفت و بر اثر اصابت گلوله در سن 28 سالگی به جمع شهدای انقلاب اسلامی پیوست و بر سر خوان نعمت الهی میهمان گشت.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

 ابوالفضل مسعودی

ابوالفضل مسعودی

زندگینامه

متولد هجدهمين روز از ارديبهشت 1329 بود و ابوالفضل نام داشت. پس از سال‌ها تلاش و تحصيل موفق به کسب مدرک ديپلم گرديد و در رشته‌ي علوم اجتماعي دانشگاه تهران پذيرفته شد. مبارزه با فساد و ظلم سرلوحه‌ي زندگي او بود. دوران خدمت سربازي را در دوگنبدان و گچساران سپري کرد و پس از آن به عضويت انجمن اسلامي سازمان هواشناسي درآمد. او رئيس جهادسازندگي سازمان مذکور نيز بود. 
در جواني تأهل اختيار کرد اما دست از مبارزه نکشيد تا سرانجام در هفتم بهمن 1359 در 30 سالگي در مقابل منزل مسکوني‌اش در تهران آماج گلوله‌هاي منافقين کوردل شد و شهد شيرين شهادت نوشيد. پيکرش را در بهشت زهرا(س) قطعه 24 رديف 63 مزار شماره 27 به خاک سپردند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

علی مزاری

علی مزاری

زندگینامه

روستای مزاریشت از توابع شهرستان بیرجند در تاریخ 18/6/1323 ولادت نوزادی را جشن گرفت که مقدر بود بعدها مایه افتخار و مباهات عموم مردم منطقه باشد. پدر که عاشق صادق اهل بیت(ع) بود، به میمنت نام سردمدار مکتب سرخ تشیع، طفل را علی نامید. مزاری دوران تحصیل در مدرسه ابتدایی را همراه با دیگر فعالیت های طاقت فرسای روزانه که از مقتضیات زندگی روستایی بود، گذراند و پا به مرحله جوانی نهاد. او برای تحصیل مقدمات، در حوزه‌ای به نام مدرسه معصومیه به بیرجند رفت و نزد اساتید بزرگواری همچون آیت الله مشکینی، آیت الله کفعمی و شهید هاشمی نژاد، دوره سطح را به پایان رسانید. در سال 1340 برای ترویج احکام اسلامی به زاهدان رفت و در آن جا به محضر مبارک آیت الله کفعمی که محور فعالیت های مذهبی و مقتدای شیعیان منطقه بود، مشرف شد. مرتبه بالای او در تقوی و سعی فراوانش در کسب معارف باعث شد که آیت الله کفعمی او را به دامادی خود بپذیرد. حاج آقا مزاری زیر نظر استاد گرانقدرش فعالیت های مذهبی و امور مساجد و روحانیت را سازماندهی نمود و روحانیون برجسته را از سایر نقاط ایران به این استان دعوت می کرد. مزاری در یکی از سفرهایش به خدمت امام (ره) رفت و با دیدگاه های متعالی و نجات بخش ایشان آشنا شد. او پس از بازگشت از سفر به فعالیت های سیاسی پرداخت و مردم را با اهداف امام و اعمال رژیم طاغوت آشنا نمود و همراه آنان در تظاهرات شرکت کرد. شیخ علی به همراه آیت الله کفعمی و شهید منتظری شبکه عظیمی تشکیل داده بود که با استفاده از نفوذ منطقه‌ای و به کارگیری مبارزین ناشناخته، انقلابیون را از طریق مرزهای شرقی به خارج می بردند. موضوع وحدت شیعه و سنی از مسائلی بود که مسئولیت این روحانی فداکار را مضاعف ساخت. زمانی که آقای خامنه ای دوره تبعیدشان به اتمام رسید، از ایرانشهر به زاهدان آمدند، حاج آقا مزاری مراسم با شکوهی در استقبال از ایشان ترتیب داد. پس از پیروزی انقلاب ایشان در حفاظت از انقلاب و همچنین محرومیت زدایی از مردم منطقه حضور چشمگیری داشت. سرانجام این روحانی بزرگوار در تاریخ 18/3/1369 توسط منافقین کوردل در سن 46 سالگی ترور شد. پیکر پاکش را در بهشت مصطفی زاهدان به خاک سپردند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

بخش علی مرسلی

بخش علی مرسلی

زندگینامه

بخش علی مرسلی در روز 4 شهریور ماه سال 1319 در استان اردبیل متولد شد. تا دوره ابتدایی به تحصیل پرداخت و به شغل آزاد مشغول به کار شد. وی در شهرستان اردبیل سکونت داشت. او سرانجام در روز دوم دی ماه سال 1361 در شهرستان تکاب مورد سوء قصد سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت و به ضرب گلوله اسلحه کمری در سن 42 سالگی به شهادت رسید.
پیکر پاکش را در گلزار شهدای قاسمیه- اردبیل به خاک سپردند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

 یوسف مرحبا

یوسف مرحبا

زندگینامه

یوسف در روز دوازدهم آبان ماه سال 1329 در روستای «ویرمونی» از توابع شهرستان آستارا، استان گیلان متولد شد، پدرش محمدباقر، کشاورزی زحمتکش بود، و با سختی روزگار را سپری می کرد، او با تلاش بی حد خانواده پرورش یافت و توانست مدرک دیپلم خود را دریافت نماید، مرحبا در تاریخ 31/3/1354 از دانشگاه فردوسی مشهد در رشته فقه و مبانی حقوق اسلامی فارغ التحصیل شد، او در سالهای تحصیل در دانشگاه به مبارزه علیه رژیم پهلوی روی آورد، وی با پیروزی انقلاب اسلامی تمام تلاش خود را مصروف حمایت از دستاوردهای آن نمود و بعد از تشکیل سپاه پاسداران به عضویت این نهاد مقدس درآمد از جمله فعالیت های او شرکت در انجمن های اسلامی، یاری برادران حزب الله در تشکیل سپاه، ترجمه و تألیف کتبی نظیر تاریخ ادب و ادبا (جرجی زیدان) و قرآن در اسلام، آموزش قرآن در مدارس و پایگاههای سپاه و ریاست دادسرای انقلاب اسلامی آستارا بود. یوسف برای مدتی در جبهه های نبرد حق علیه باطل به نبرد پرداخت، و سرانجام در روز اول شهریور ماه سال 1360 در کنار آموزش و پرورش شهرستان آستارا در سن 31 سالگی بر اثر اصابت گلوله منافقین کوردل به شهادت رسید.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

محمد مرتضی قلی

محمد مرتضی قلی

زندگینامه

کوچه پس کوچه های شهرری در سال 1337 از صدای نوزادی پر شد. نوای جانبخش اذان گوش نوزاد را نوازش نمود و نام محمد به وجودش عزت بخشید. دوران کودکی را در کانون پرمهر خانواده متدینش گذراند و محمد پس از طی مقطع ابتدایی وارد دبیرستان شد و با موفقیت در رشته الکترونیک فارغ التحصیل گشته و همان سال در رشته مهندسی برق دانشگاه پلی تکنیک پذیرفته شد. اما این دانشجوی 17 ساله در انتظار فردایی روشن بود. لذا همگام با مردم به مبارزه علیه طاغوت پرداخت. پس از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه پاسداران درآمد و با آغاز تجاوز عراق علیه ایران محمد نیز زندگی در شهر و عافیت طلبی را رها کرده و راهی جبهه های نبرد شد. او یکبار در تپه های بازی دراز از ناحیه شکم مجروح گشت. اما پس از بهبودی با پذیرفتن مسئولیت اطلاعات عملیات گیلانغرب، سومار و ایلام، جبهه غرب را جولانگاه مبارزات خویش نمود. چندی بعد به سمت فرماندهی سپاه گیلانغرب منصوب و با سازماندهی 2000 نیروی بومی تیپ مسلم بن عقیل که متشکل از عشایر بود را تشکیل داد و خود فرماندهی قرارگاه شهید دستغیب ر ا بر عهده گرفت. در واپسین روزهای نبرد در چهارم دی ماه سال 1362 فرمانده سپاه گیلانغرب در جریان سانحه ای ساختگی توسط منافقین به شهادت رسید. کامیون مزدوری اجیر از روی خودرو حامل سردار عبور کرده و گیلانغرب را در غمی سنگین فرو برد. مراسم دامادی محمد در شهرری به غمخانه ای تبدیل شد. اگرچه سردار سپاه اسلام محمد مرتضی قلی ضیافت وصلش را در آسمان جشن گرفت.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

 ولی فتح مرادی

ولی فتح مرادی

زندگینامه

ولي‌فتح در سي‌ام شهريور ماه سال 1342 به دنيا آمد. کودکي‌اش در شهر بمپور استان سيستان و بلوچستان سپري شد. دبستان را در مدرسه رجايي (باهنر فعلي) گذراند، بعد از اخذ مدرک سيکل به دانش‌سراي کشاورزي رفت. با پيروزي انقلاب به عنوان نيروي ويژه در بسيج به فعاليت پرداخت. 
با آغاز جنگ به مدت 45 روز در پادگان شهيد کيوان اين شهر اموزش‌هاي فشرده و سنگين را تجربه و سپس به کرمان اعزام شدند از آن‌جا به دزفول و دوکوهه رفتند. 
مرادي در منطقه دشت‌عباس حضور يافت و در اين منطقه به سختي مجروح شد. به هر دو بازويش گلوله‌اي اصابت نموده و دو تا از انگشتان دست چپش آسيب ديده بود. او را به بيمارستان نجميه تهران بردند. در آن‌جا مقام معظم رهبري به عيادت مجروحان آمد و ولي‌فتح ايشان را ملاقات نمود. در بازگشت به شهر با دخترعمويش ازدواج نمود و صاحب 4 فرزند شد. 
مرادي اما هيچ‌گاه ميدان جهاد حق عليه باطل را ترک نکرد. در عمليات رمضان، والفجر 8 و بيت‌المقدس مردانه حضور يافت. 
او در اين زمان به استخدام سپاه پاسداران درآمد و به عنوان فرمانده بسيج فنوج به فعاليت پرداخت و با ضدانقلاب مبارزه نمود. چندي بعد فرماندهي بسيج بمپور را پذيرفت. آن‌گاه به عنوان مسئول اطلاعات سپاه ايران‌شهر انتخاب شد. براي مدتي در تهران يک دوره‌ي آموزشي را گذراند و بعد به عنوان مسئول اطلاعات و جانشين فرماندهي به سراوان رفت. در اين زمان به تحصيل در رشته مديريت مشغول شد. سال 1381 او را به عنوان جانشين فرمانده سپاه خاش معرفي کردند. بعد از دو سال فرماندهي سپاه نيک‌شهر را به عهده گرفت. پنج‌سال بعد به عنوان فرمانده سپاه ايرانشهر به اين شهر برگشت و در تاريخ 26 مهر ماه سال 1388 به همراه عده‌‌اي از فرماندهان سپاه در منطقه پيشين در 46 سالگي بر اثر انفجار بمب به شهادت رسيد. 
پيکر پاکش را در گلزار شهداي وادي رحمت استان سيستان و بلوچستان به خاک سپردند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

 نعمت الله مرادی

نعمت الله مرادی

زندگینامه

نعمت‌الله در سال 1341 به دنيا آمد. روزهاي کودکي را با شادي سپري کرد. هيچ وقت نمي‌گذاشت کسي از دستش ناراحت شود. از همان ابتدا به کتاب‌ها و نوارهاي مذهبي گرايش خاصي داشت. هميشه نمازش را اول وقت مي‌خواند و بعد از نماز دستانش را بلند مي‌کرد و از خداوند طلب شهادت مي‌کرد. 
او هم‌زمان با خدمت در جبهه، درس هم مي‌خواند و دانشجوي رشته اقتصاد بود. با شروع جنگ تحميلي به جبهه غرب رفت و در جو ناامن آن مناطق به دليل وجود منافقان و کوموله‌ها، سال‌ها خدمت کرد. 
هم‌زمان دو برادر بزرگترش هم در اهواز و جزيره‌ي مجنون خدمت مي‌کردند. نعمت الله به دليل خدمات صادقانه‌اش به تدريج ترقي کرد و پس از مدتي مسئول مخابرات سپاه ناحيه باختران شد. مسئوليت خطرناکي را بر عهده گرفته بود. چرا که منافقان در آن منطقه هموراه در کمين نيروهاي سپاه بودند و جنايات زيادي مرتکب مي‌شدند. 
آخرين بار که عازم مأموريت مهمي بود، از طرف منافقان با دفتر فرماندهي‌اش تماس گرفتند و ضمن تهديد، او را از رفتن به آن مأموريت منع کردند اما نعمت‌الله در جواب آن‌ها گفت: هر چه خواست خدا باشد همان مي‌شود. ساعتي بعد در تاريخ 23 تیر 1363 منافقين او و راننده‌اش و محافظش را از پشت پنجره دفترش در باختران به رگبار بستند و هر سه آن‌ها را به شهادت رساندند. 
مرادي در 22 سالگي به آسمان پيوست.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

حسین علی مرادی

حسین علی مرادی

زندگینامه

حسین علی در سال 1314 دیده به جهان هستی گشود. کودکی و نوجوانی اش در رنج و محنت می گذشت اما از لطف خدا ناامید نشد و با توکل به خدا زندگی اش را با شادی گذراند. به سن جوانی که رسید ازدواج کرد و خداوند به او 6 فرزند هدیه کرد.
وی برای تأمین معاش خانواده به شغل رانندگی مشغول شد و تا پیروزی انقلاب به همین شغل اشتغال داشت. در جریان انقلاب در کنار امت شهیدپرور علیه بساط ننگین ستمشاهی فریاد مرگ بر شاه سر داد.
با پیروزی انقلاب، به عضویت کمیته انقلاب اسلامی درآمد و با شروع جنگ تحمیلی چون بسیاری از عاشقان شهادت به جبهه های حق علیه باطل عزیمت کرد و مدت 4 ماه با بعثیان مبارزه کرد.
او علی رغم کهولت سن همواره داوطلب انجام کارهای سخت بود و برای جوانان بسیجی پدری مهربان به شمار می رفت.پس از اتمام مأموریت به تهران بازگشت و مجدداً در سنگر کمیته به انجام وظایف شرعی ادامه داد.
مرادی در اواخر شب هفدهم اردیبهشت ماه 1361 تا صبح به انجام وظیفه مشغول بود. اما صبح خبر رسید که توطئه ای در حوالی خیابان شمشیری در شرف وقوع است. حسین علی علیرغم خستگی کارشبانه به محل حادثه رفت، در آنجا منافقین ناجوانمردانه اتومبیل حامل این عزیزان را هدف رگبار گلوله قرار داند. و او در 47 سالگی به شهادت رسید.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

 سیداسدالله مدنی(آیت الله)

سیداسدالله مدنی(آیت الله)

زندگینامه

سید اسدالله مدنی درسال 1293 ه.ش در دهخوارقان دیده به جهان گشود. پدرش آقا میر علی بزاز بود. در 4 سالگی مادر و در 16سالگی پدر خود را از دست داد. در عنفوان جوانی جهت کسب معارف اسلامی وارد شهر قم شد. او مبارزه خود را علیه رژیم پهلوی این شهر آغاز کرد و به دلیل همین تحرکات به آذرشهر تبعید شد. درآذر شهر در اولین اقدام با فرقه ضاله بهائیت به مبارزه برخاست و مردم را در برچیدن کارخانه مشروب سازی این شهر دعوت نمود. به دلیل ادامه مبارزات مجبور به ترک شهر شد و به نجف اشرف عزیمت کرد. او پس از تبعید امام همواره در کنار ایشان بود و بارها و بارها به ایران آمده و در شهرهای مختلف پیام آور ادامه مبارزه شد و به همین دلیل شدیداً تحت نظر ساواک بود. در سال 1351 به خرم آباد آمده با سمت نماینده و وکیل تام الاختیار امام در مبارزه، به فعالیت پرداخت. ساواک که ازنفوذ ایشان در بین مردم می ترسید با نوشتن شب نامه و نامه های توهین آمیز سعی در ترور شخصیت ایشان کرد که با هوشیاری مردم و علما این طرح ناکام ماند. ناگزیر در سال 1354 ایشان را به نوآبار ممسنی تبعید کردند ولی سخنرانی ها و افشاگری ها و محبوبیت ایشان در بین مردم باعث شد تا از آن جا به گنبد کاووس تبعید شوند اما از آن جا که در هر جا پا می گذاشت آن جا را به کانون مبارزه بدل می کرد ساواک او را به بندر کنگان و سپس به مهاباد تبعید کرد. در تمام این شهرها مردم را به تقلید از امام دعوت کرده و رساله ایشان را با تمام محدودیت های موجود بین مردم پخش می کرد. پس از پیروزی انقلاب به عنوان نماینده مردم همدان در مجلس خبرگان قانون اساسی برگزیده و پس از شهادت اولین شهید محراب شهید قاضی طباطبایی-امام جمعه تبریز- ایشان از طرف امام نماینده و امام جمعه تبریز شدند. در آن ایام در خنثی کردن فتنه های حزب خلق در تبریز نقش به سزایی داشتند و با حضور خود درجبهه ها و بوسیدن دست رزمندگان و شرکت در مراسم دعا و نیایش مشوقی برای رزمندگان بودند. سرانجام این مجاهد خستگی ناپذیر در شهریور سال 1360 در حال اقامه نماز جمعه به دست منافقین کوردل به شهادت رسیدند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از