آذر ساقی

	زندگینامه

آذر ساقی

زندگینامه

آذر در سال 1354 جمع مهربان و صمیمی خانواده را لطافتی دیگر بخشید. روزهای زیبای کودکی را در شهر تهران در آغوش گرم خانواده سپری نمود و در سن 6 سالگی برای بازی با فرزندان همسایه به منزل آنان در خیابان اسکندری رفت. اما در پی انفجار نارنجک در بیست و هفتمین روز از بهار سال 1360 به همراه برادرش شهید غلامرضا ساقی به سوی حضرت حق پرواز کرد تا نه به بازی های کودکانه، بلکه به راز و نیازهای عاشقانه در دشت بهشت بپردازند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

اکرم ساعدی

	زندگینامه

اکرم ساعدی

زندگینامه

اکرم در روز بیست و هشتم آبان ماه سال 1318 پا به عرصه هستی نهاد. اهل شهر کاشان بود. وی فرزند سوم خانواده بود و در دامان مادری مهربان و دلسوز پرورش یافت. به نماز و روزه اهمیت زیادی می داد نسبت به مسایل اجتماعی بی تفاوت نبود. همراه خانواده در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت می کرد. 
به کارهای هنری علاقه زیادی نشان می داد. دوره های آمپول زنی، خیاطی، امدادگری را گذرانده و برای کمک رسانی جبهه ها بافندگی می کرد. روزی که می خواست به مکه برود برای زیارت شهداء به گلزار شهدا رفت و به فرزندش گفت: فرزندم می دانم من دیگه از این سفر بر نمی گردم. دختر کوچکی داشت چند مرتبه او را بوسید و سفارشش را به اطرافیانش کرد که در غیابش از او خوب مراقبت کنند. 
وی در مکه همراه دختر عموی خود در راهپیمایی شرکت کرد. زمانی که گاز اشک آور به سمت آن ها پرتاب نمودند همه متفرق شدند. اکرم و دختر عمویش هر دو از هم جدا شدند. سرانجام گاز اشک آور باعث خفگی او گشت. 
ساعدی در روز نهم مرداد ماه سال 1366 در سن 48 سالگی به شهادت رسید. 
پیکر پاکش را از مکه به کاشان انتقال داده و به خاک سپردند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

 نیره سازش

	زندگینامه

نیره سازش

زندگینامه

سال 1338 در شهر آبادان در خانه جعفر و خدیجه دختری به دنیا آمد، مادر نام او را نیره گذارد و با تلاش فراوان به تربیت اسلامی او همت گماشت. سال ها گذشت زمانی که او در سال سوم دبیرستان در حال تحصیل بود مردم علیه استبداد قیام کردند.28 مرداد ماه سال 1357 نیره به همراه خواهرانش نادره، نیلوفر، ناهید و برادرش ناصر به سینما رکس آبادان رفتند همه در انتظار شروع فیلم بودند ناگهان سینما آتش گرفت و او در سن 19 سالگی زنده زنده در آتش قهر و کینه عمال پهلوی سوخت.....
پیکر پاکش را در گلزار دارالرحمه آبادان به خاک سپردند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

نادره سازش

	زندگینامه

نادره سازش

زندگینامه

در سال 1336 در شهر آبادان(خوزستان) کودکی به نام نادره متولد شد.او در سایه خانواده ای مهربان روزهای کودکی و نوجوانی را پشت سر گذاشت.آموختن علم را در سن 7 سالگی آغاز نمود و تا اخذ مدرک دیپلم تحصیل کرد.نادره علاقه زیادی داشت در راه پیشرفت کشورش تلاش کند اما زمانه به او مهلت این ایثار را نداد.او در روز 28 مرداد سال 1357 به همراه خواهرانش نیره، نیلوفر، ناهید و برادرش ناصر به سینما رکس آبادان رفت هنوز لبخند شادی بر لبانش بود که سینما آتش گرفت و باز ققنوسی در آتش سوخت.با شهادت او لکه ننگه دیگری در پرونده محمدرضا پهلوی ثبت شد. پیکر این بانوی 21 ساله را در دارالرحمه آبادان به خاک سپردند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

نیلوفر سازش

	زندگینامه

نیلوفر سازش

زندگینامه

نیلوفر درسال 1345 در شهر آبادان دیده به جهان هستی گشود، کودکی او در سایه ی دستان پرمهر مادر گذشت و به شوق آموختن علم به مدرسه رفت، دانش آموز مقطع راهنمایی بود که به همراه سه خواهر و برادر بزرگ ترش، به سینما رکس آبادان رفت و در فاجعه ی آتش سوزی سینما در تاریخ 28 مرداد 1357 در سنّ 12 سالگی به بی کران آسمان بال گشود. 

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

اقدس ساروق فراهانی

	زندگینامه

اقدس ساروق فراهانی

زندگینامه

اقدس ساروق فراهانی در سال 1343 در شهر خمین دیده به جهان گشود و در آغوش گرم و پر مهر خانواده پرورش یافت. وی تحصیلات خود را تا اخذ مدرک دیپلم ادامه داد و پس از آن به استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و فعالیت های بسیاری را جهت پرثمر ساختن فعالیت خواهران در بسیج انجام داد.
خودسازی و تزکیه نفس مورد تاکید او بود و همواره اطرافیان خود را به اطاعت از ولایت فقیه سفارش می کرد او که شیدای شهادت بود، سرانجام در بیست و پنجمین روز از اسفندماه سال 1366 در تهران در جریان حمله هوایی دشمن در سن 23 سالگی به همراه مادر خود بانو عذرا سادات نورد به آسمان پر گشود.
روحش شاد

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

هاجر سارایی

	زندگینامه

هاجر سارایی

زندگینامه

نامش هاجر بود. متولد روز اول بهار سال 1318 و از یاران باوفای امام امت(ره).
او در روستای کره پو به دنیا آمد . در همان روستا به شهادت رسید. هاجر تا اتمام ابتدایی درس خواند و ازدواج کرد.
در جریان جنگ تحمیلی توسط مزدوران بعثی در تاریخ 19 اسفند 1363 در سن 455 سالگی به شهادت رسید و در گلزار شهدای صالح آباد فاز2 آرام گرفت.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

 نصرت ژیانی زرگرانی

	زندگینامه

نصرت ژیانی زرگرانی

زندگینامه

نصرت در روز نهم مردادماه سال 1312به دنیا آمد. کودکی اش در جوار حرم ملکوتی علی بن موسی الرضا گذشت. آنچنان به حجاب مقید بود که حتی قبل از انقلاب که برای مداوای همسرش به انگلیس رفته بود، در آنجا هم از مانتو و روسری بلند استفاده می کرد. همین اعتقاد راسخ را در تربیت فرزندان نیز به کار برد. بچه هایش همیشه باصدای تلاوت قرآن کریم و دعایش صبح ها از خواب بیدار می شدند. تا آن جا در عشق به راه خدا ایمان داشت که حتی علاقه بسیار بین او و فرزندانش در دوران دفاع مقدس مانع رفتن فرزندانش به جبهه ها نشد. و به آنها می گفت: شما در جایی قدم می گذارید که من جرات ندارم بگویم نه! مادری که اینگونه معتقد به راه خدا بود و در نهایت هم از خانه خدا در تاریخ 9 مردادماه سال 1366 در سن 54 سالگی به دیدار آفریدگارش شتافت.
 مزارش در حرم امام رضا(ع) قرار دارد. 

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

زینب علی ابوسالم

	زندگینامه

زینب علی ابوسالم

زندگینامه

6 شعبان 1425 برابر با 22 سپتامبر 2004 میلادی(31 شهریور ماه سال 1383)، به دنبال انفجار مهیبی در محله پرازدحام«تل الفرنسیه» (تپه فرانسوی) واقع در شهر قدس، 350 صهیونیست اشغالگر به خاک و خون کشیده شدند که از میان آنان سه نفر به هلاکت رسیدند. دقایقی بعد یگان های شهدای الاقصی، شاخه نظامی جنبش فتح، با ارسال بیانیه ای به رسانه های گروهی سراسر جهان مسئولیت این عملیات را بر عهده گرفت و مجری آن را معرفی کرد. 
و به این ترتیب نام«زینب علی عیسی ابوسالم» دوشیزه 18 ساله فلسطینی به عنوان دهمین زن شهادت طلب فلسطینی در تاریخ جهاد امت اسلامی با اشغالگران صهیونیست، به ثبت رسید. 
این دختر جوان که از اهالی اردوگاه«عسگر» بود و در سال 1986 میلادی(1365) به دنیا آمده قصد داشت سوار اتوبوس های حامل شهرک نشینان صهیونیست شود که توسط پلیس رژیم اشغالگر قدس شناسایی شد و مورد حمله قرار گرفت. 
زینب ابوسالم بلافاصله کمربند انفجاری خود را در میان نظامیان مهاجم منفجر و با استخوان های پاره پاره خود، پیکر ده ها صهیونیست را درید. 
محل تل الفرنسیه روزانه کانون تجمع تعدادی زیادی از صهیونیست هاست که قصد دارند از پایانه اتوبوس های این مکان، خود را به شهرک های صهیونیست نشین برسانند. متعاقب این عملیات، بار دیگر تحلیل گران نظامی و صاحب نظران صهیونیست، کارآمدی موانع و تدابیر سرسختانه امنیتی حاکم بر فلسطین اشغالی را زیر سوال بردند. 
که چگونه دختری 18 ساله با ظاهری که کاملاً از عرب بودن وی حکایت داشته و ضمناً حجاب اسلامی داشته است، توانسته بود خود را به یکی از کانون های ازدحام صهیونیست ها، در شهر قدس برساند؟

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

 الهه زینال پور

	زندگینامه

الهه زینال پور

زندگینامه

الهه خوبی ها در 19 دیماه سال 1345 در شهر مقدس مشهد دیده به جهان گشود. هوش و ذکاوتش او را زودتر از بقیه به پای درس و مدرسه کشاند. دوران ابتدایی را به خوبی پشت سر گذاشت و وارد دوران راهنمایی شد. ذهن کنجکاو الهه او را وارد مرحله جدیدی از زندگی اش کرد. علاقه به مطالعه کتاب و آشنایی با برخی شخصیت های تاثیر گذار آن دوران باعث شد که الهه در راه هدف والایش مصمم تر شود. 
کتاب ها رو یکی یکی می شمرد و شماره گذاری می کرد. آخرین کتاب رو برداشت که خیالش راحت شد. فقط مونده بود یک اسم خوب برای کتاخانه قشنگش انتتخاب کند. گفت: فاطمه به نظرت چه اسمی بزاریم؟ فاطمه دختر خاله الهه بود ومثل دو خواهر به هم نزدیک بودند. فاطمه گفت: نگاهش کردم. الهه را همیشه بزرگتر از سنش می دیدم. هوش و استعداد خوبی داشت. حالا هم به این فکر بود که یک جوری کتاب های کتابخانه رو به دست بقیه دوستان و همسایه ها برسونه تا آنها هم مطالعه کنند و بی نصیب نمانند. چندتایی اسم انتخاب کردیم و در آخر اسم کتابخانه رو گذاشتیم "کتابخانه شخصیت" کتابخانه ای که به نوعی بر شخصیت خیلی ها به خصوص خود الهه هم تاثیر گذار گذاشت. 
آشنایی با حضرت امام خمینی(ره) و همزمان با روزهای اوج گیری انقلاب، الهه پرشورتر از قبل به فعالیت هایش ادامه می داد. به همراه سایر اعضای خانواده خود از اعلامیه های حضرت امام (ره) چندین نسخه تهیه و در اختیار دیگران قرار می داد. الهه در بین دوستان همسنش از رشد شخصیتی بالایی برخوردار بود. تا اینکه روز پرواز رسید. پرواز تا عرش و الهه بی تاب پرواز بود. 9 دی ماه سال 1357 روز موعود بود . روزی که الهه و ... با شعار"قسم به رهبر زنان فاطمه(س) ندارم از کشته شدن واهمه"در 12 سالگی به عرش پر گشود. امروزمان را مدیون پر از التهاب، زخم و خون و شهادت آنهاییم. 
و باز صدای چکمه دژخیمان می آید و صدای ظلم و ... صدای مظلومانه اما رسای الهه ودیگر دختران ومادران این مرز و بوم می آید. فریادی بر می خیزد و خونی به ناحق ریخته می شود. و ... شهادت معنا می شود. دیگر الهه نیست اما فریاد تکبیر او تا ابد خواهد ماند... ای قلم وضو بگیر! خوب نظاره کن! دست ظلم را ببین! ببین کودکان مظلوم و سرگشته را! می شنوی صدای شیون مادران جوان از دست داده را! ای قلم وضو بگیر و از عشق تا می توانی بنویس که این داستان شهادت ادامه دارد.
دوازده ساله ولی عقل تمام
چونکه نوشید می عشق به جام
ای بسا پیر، ولی کودک ره
ای بسا کودک و در عشق تمام
مزارش در بهشت رضا(ع) قرار دارد.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از