هادی قلاوند

	زندگینامه

هادی قلاوند

زندگینامه

هادي در سال 1363 به دنيا آمد. هنوز اولين بهار عمر را سپري نکرده بود که در بيست و چهارم خرداد 1364 حمله‌ي موشکي دشمن بعثي به انديمشک او را آسماني کرد. پيکر پاک او بر روي دست‌ها سند خيانت حرمله صفتان بي‌‌دين بود. غنچه ناشکفته شهر را در قطعه جديد گلزار شهداي انديمشک به خاک سپردند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

 رسول قره جه لو

	زندگینامه
	خبر شهادت

رسول قره جه لو

زندگینامه

رسول در سال 1336 در زنجان دیده به جهان هستی گشود. تحصیلات ابتدایی را در دبستان خاقانی گذراند و سپس وارد دبیرستان شد. دو سال در دبیرستان امیرکبیر و یک سال در دبیرستان پهلوی (شریعتی) تحصیل کرد. 
او به امور نظامی علاقه بسیاری داشت و هر مطلبی را که در این زمینه به دست می‌آورد مطالعه می‌کرد؛ به همین دلیل در سال سوم دبیرستان ترک تحصیل کرد و پس از پیوستن به ارتش به زاهدان اعزام شد، اما پس از حدود سه ماه که برای مرخصی به منزل مراجعت کرد با ممانعت پدرش از بازگشت به زاهدان مواجه شد. به اصرار وی در دبیرستان دیگری تحصیل را از سر گرفت و تا سال پنجم دبیرستان ادامه داد. به دلیل مشکلات مالی تصمیم گرفت سال آخر دبیرستان را در کنار اشتغال به کار ادامه دهد، ولی به علت هم‌زمانی آن سال‌ها با وقایع دوران انقلاب، از این کار بازماند. 
با تشکیل سپاه پاسداران به عضویت سپاه پاسداران درآمد و از اوایل جنگ علیه ایران به سوی جبهه‌ها شتافت. او بیشتر در جبهه کردستان و در سمت معاون فرمانده گردان و مسئول اطلاعات و عملیات (یا مسئول محور)فعالیت می‌کرد و به دلیل لیاقت و کاردانی در انجام وظایف به سمت فرماندهی گردان ارتقا یافت. 
در مواقع حضور در زنجان، صبح‌ها در سنجش اعزام نیرو در سپاه و بعدازظهر تا صبح در پایگاه شهید دستغیب، با بسیج همکاری می‌کرد. همچنین در زمان مرخصی، به جبهه‌های جنوب سرکشی می‌کرد و در آن‌جا معاونت فرماندهی گردان المهدی (عج) (یا گردان امام سجاد (ع)) را به عهده داشت. 
پیش از انقلاب در اوقات فراغت بیشتر به کوهنوردی می‌رفت. در مدتی که برای مرخصی از کردستان به زنجان می‌آمد، روزانه دو ساعت برای ورزش به سالن ورزشی امجدیه زنجان می‌رفت. 
او تقریباً در تمام عملیات‌ها شرکت داشت، کمی دیر به عملیات کربلای 5 رسید و در زنجان درگیر کمک و رسیدگی به مجروحان و شهدای بمباران هوایی زنجان بود. 
رسول در سن 29 سالگی در تاریخ 4/12/1365 در منطقه شلمچه بر اثر اصابت گلوله به پیشانی به شهادت رسید. 
پیکر پاکش در گلزار شهدای زنجان به خاک سپرده شد.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

مریم قربانی

	زندگینامه

مریم قربانی

زندگینامه

مریم در روز ششم مرداد ماه سال 1358 پا بر خاکدان هستی نهاد. اهل شهر دزفول بود. هنوز یک سال بیشتر نداشت که در شهر شوش مورخ 8 مهر ماه سال 1359 جان به جان آفرین تسلیم کرد و در شهیدآباد دزفول به خاک سپرده شد.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

سمیه قبادی مقدم

	زندگینامه

سمیه قبادی مقدم

زندگینامه

سال 1362 صدای خنده سمیه فضای خانه را تغییر داد، شور و نشاطی در میان اهل خانه پدید آمد، سمیه در شهرستان کرج پا به عرصه هستی نهاد. روزها از پی هم گذشت کم کم راه رفتن را آموخت.
هر بار با زبان شیرینش پدر را می خنداند تا اینکه گل وجودش در 5 سالگی پرپر گشت. او و خواهرش فریبا در روز هجدهم فروردین ماه سال 1367 در موشکباران شهرستان کرج به شهادت رسیدند. با شهادت این دو گل نوشکفته، لکه ننگ دیگری در پرونده جنایتکاران بعثی ثبت شد.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

فریبا قبادی مقدم

	زندگینامه

فریبا قبادی مقدم

زندگینامه

اسفندماه به پایان رسید، در نخستین روز از بهار 1364 در شهرستان کرج، دختری زیبا متولد گشت. مادر، نامش را فریبا گذاشت انگار بهار آن سال از تمام سال ها سرسبزتر بود. بچه های دیگر هر روز به صورت خواب آلوده و قشنگ فریبا می نگریستند و می خندیدند. او بزرگ شد، پا گرفت و زبان، باز کرد.
حرف های شیرینش دل پدر را می ربود. اما آن روز (سال 1367) سایه تاریک مرگ بر خانه آنها سایه افکند. حمله موشکی رژیم بعثی، خانه آنها را در کرج خراب کرده و دیوارهای آن بدن های ضعیف و نحیف فریبا و سمیه خواهرش را در خود فرو برد. فریبا در بهار آمد و سه سال بعد در بهار به بهشت جاویدان پر کشید. مادر لباس سپید عروسی دختران را با دست خود پوشاند و هر دو را به دست ملایک سپرد. 
بعد از شهادت فریبا و سمیه مادرش هر روز با خود زمزمه می کند، دخترکان قشنگم دیگر کی موهایتان را شانه کنم. سمیه جان، فریباجان، دیگر چگونه لباس های زیبای عیدتان را به تنتان بپوشانم و از این همه زیبایی خلقت لذت ببرم. زینب جان اندکی از صبر خود را به من عطا کن.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

زهره قاسمی زاده

	زندگینامه

زهره قاسمی زاده

زندگینامه

زهره قاسمی زاده در روز بیست و هشتم شهریور ماه سال 1362 در زمان جنگ به دنیا آمد. پدرش پاسدار و در حال جنگ در جبهه آبادان با دشمنان بعثی بود و مادرش فریده آل سیاح به صورت افتخاری از بدو تشکیل سپاه با سپاه همکاری داشتند. در تمامی مدتی که زهره را حمل می کرد مونس و همدم او ذکر قرآن و صلوات بود. همیشه با وضو بود. هنگام جنگ و سکونت در آبادان به دستور امام جمعه آبادان مبنی بر تخلیه آن شهر از زنان، زهره و برادرش حسن به همراه مادر خود به منزل مادربزرگشان (شهربانو میرزایی) در شیراز سفر کردند. سرانجام پس از مدتی اقامت در آن شهر زهره 4 ساله به همراه حسام برادرش که 20روز بیشتر نداشت و مادر و مادربزرگشان بر اثر بمباران هوایی در 26 اسفند ماه سال 1366 سرای فانی را رها کرده راهی دیار باقی شدند. 
پیکر پاکش را در بهشت صادق(ع) به خاک سپردند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

حسام قاسمی زاده

	زندگینامه

حسام قاسمی زاده

زندگینامه

حسام در اسفند سال 1366 در شیراز به دنیا آمد. مادر به خاطر تولد او محل سکونتش در آبادان را ترک کرد و در شیراز در خانه مادر همسرش ساکن شد، تا فرزندش را در آرامش به دنیا بیاورد. 
اما هنوز 20 روز از تولد حسام نگذشته بود که این گل کوچک که هنوز با خود عطر بهشت را داشت، به آسمان پرکشید. 
او سیاهی و تیرگی دنیا را تاب نیاورد و در بمباران هوایی شیراز مورخ 26 اسفند ماه سال 1366 به همراه مادر و خواهر 4 ساله اش از دنیا روی برتافت و مهمان ملائک الهی گشت. 
پیکر کوچک و پاکش را در بهشت صادق بوشهر به خاک سپردند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

مریم قاسمی دارستانی

	زندگینامه

مریم قاسمی دارستانی

زندگینامه

مریم در روز پنجم شهریور ماه سال 1360 دیده به جهان گشود. پدرش سعید، کشاورز بود. 
چهاردهم اسفند ماه سال 1366 در بمباران هوایی تهران در سن 6 سالگی به همراه مادرش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای روستای دارستان تابعه شهرستان رودبار قرار دارد. برادرش محمدحسین نیز شهید شده است.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

طاهره قاسمی

	زندگینامه

طاهره قاسمی

زندگینامه

طاهره در سال 1360 در شهر شاهین دژ دیده به جهان هستی گشود. مهربان و صمیمی در آغوش گرم خانواده بزرگ شد. تا این که در هفتمین خزان زندگی به مدرسه رفت تا بیاموزد.
اما بمباران هوایی رژیم بعثی باعث شد او در زادگاهش در روز بیست و ششم بهار سال 1367 به همراه مادر خود مریم فیضی افشار، با پیکری خون آلود در زیر آوار بماند. طاهره رفت اما یاد و نامش همیشه در قلب ها جاودان است.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

 ناصر قادری

	زندگینامه

ناصر قادری

زندگینامه

ناصر در سال 1359 به دنیا آمد و با آمدنش چشم و چراغ خانه شد. وی دوران کودکی را زیر سایه پدر و مادر آغاز نمود. در همان روزها، پس از اینکه انقلاب اسلامی به قوع پیوست، جنگ تحمیلی از سوی نیروهای بعثی به میهنمان تحمیل گردید. 
او در تاریخ 11 تیر ماه سال 1366، عراقی ها که تنها راه انتقام جویی از سربازان دلاور ایرانی را بمباران شیمیایی یافتند، سکوت شهر سردشت را در هم شکستند و به وسیله هواپیماهای جنگی مردم مظلوم شهر را مورد اصابت گاز خردل قرار دادند. 
ناصر که هفت ساله بود نیز به همراه بسیاری از همشهری‌هایش بر اثر استنشاق گاز شیمیایی به شهادت رسید. 
پیکر کوچک‌اش را در گلزار شهدای سردشت واقع در آذربایجان غربی به خاک سپردند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از