بایرام علی آجری
بایرام علی آجری
نام پدر: ولی | تاریخ تولد: 1339/01/27 |
محل تولد: ایران - آذربایجان شرقی - اهر | تاریخ شهادت: 1362/01/31 |
محل شهادت: پایگاه سلماس | طول مدت حیات: 23 سال |
مزار شهید: گلستان شهدای اهر-آذربایجان شرقی |
زندگینامه
بیست و هفت روز از بهار سال 1339 گذشته بود که در اهر به دنیا آمد.
بارها شنیده بودم که دست های خالی به خدا نزدیک اند و خدا در دل های شکسته جای دارد و چه دلی شکسته تر از دل های بچه هایی که سختی کار را بر تمام آرامش ها و راحتی های دنیا برگزیده اند.
و بایرام علی طعم کار را از همان روزهای کودکی چشیده بود. او به عینه دیده بود دوباره روییدن بی آنکه کار نباشد آرزوی محالی است و تمام آرزوهای کودکی را در کوره های آجرپزی به انتظار بود. هر روز بی آنکه شکوه و شکایتی بر زبان کودکانه اش جاری باشد، پا به پای پدر، آستین به قصد یاری بالا می زد و بهار و تابستان را در هرم کوره ها به سر می آورد. بهار که سر می زد، تازه آغاز کار کوره ها بود و تابستان که به انتها می رسید، فصل کار در مغازه ی آهنگری.
بی آنکه لحظه ای خستگی کار، نجابت نگاهش را دریده باشد و حرمت پدری را به زیر پا لگدمال؛ بایرام علی مرد شرم بود و حیا، بی آنکه کشاکش طوفان روزگار؛ او را لرزانده باشد. و همیشه در عجبم از صفا و خلوص بایرام علی، که کوره ی سوزان محبت رشته های انسانیت او را پختگی انسانیت بخشید و آیینه های مهم دورنگی و نامردی را در وجود او سوزاند. و روزی که از کوره ی حوادث سربلند بیرون آمد، شد همان بایرام علی که خدا خواسته بود.
قفس نفس شکسته و با حس رهایی پا به میدان نهاده؛ این سال ها همزمان با دوره ی مقدس سربازی در نیروی انتظامی بود. مهر ماه سال 1359 پیش از این بایرام علی ردپای خود را در تمام فعالیت های رویش انقلاب به جا گذاشته بود تا باشد برای رویش روزی که انقلاب جوانه زده و به ثمر بنشیند. و تمام طاقت ها برای روزی بود که عزم در راه عقیده فعالیت های مسجد کبود تبریز؛ انقلاب که به بار نشست، این بار نوع خدمت فرق می کرد. سه ماه دوره ی آموزشی در گنبد کاووس سپری شد و سلماس نقطه ی بعدی انتقال بود. هفت ماه انتظار در پاسگاه های سلماس به امید روزی که روزگار وصل نزدیک تر گردد. و پاسگاه اوربان، انتهایی ترین نقطه ی جهان برای رسیدن به اوج آرزوها. آسمان اروبان جولانگاه پرنده شدن خیلی از بچه های آن روزها بود که عاقلانه عشق را برگزیده بودند. اما فاصله ی سال ها و ماه ها به تقدیر آسمانی بسته بود.
سی و یکم بهار سال 1362 تازه سر زده بود که روز و ماه و سال در یک نقطه کوس الرحیل نواختند و رشته ی بلند تمنا؛ پیوستن چلچله هایی را خبر می داد که تازه از سفر سخت زمستان گریخته بودند. وقتی پرواز محقق بود؛ پیش بینی بایرام علی رنگ گرفته بود:«این انقلاب در تمام جهان اسلام به دست این سید گسترش خواهد یافت.» و من هنوز هم از پس همه ی این سال ها، به انتظار روزی نشسته ام که وسط یک شب سیاه، مهتاب شوی و دوباره قصه ی ما را پر از حادثه ی تازه شدن گردانی.
پیکر رادمرد 23 ساله را در گلستان شهدای اهر به خاک سپردند.
تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از
پایگاه اطلاع رسانی ایثار، تاریخ: - / - / - |
کتاب دردانه های جاوید، صفحه:62، تاریخ: - / - / - |