دعای دختران مجرد
اللهم نزلنا جوانک الرشید، الغنى و الصاحب المدرک و بالخصوص المسکن الگنده!
راکب زانتیا.

 

مطیع الامر.

 

لا خواهر و لا مادر.

 

متخصص الطبخ الغذاء لذیذ و النظافت المنزل و ماهر بالتعویضة الکهنة الطفل الصغیر.

 

الخاصه: الزن ذلیلا

 

آمین یا رب العالمین .......!

 

بده منتظریم .................!

 

 

دعای پسرهای مجرد الهم نزلنا حوریاً تک دانه و هیکل توپ (خدایا منو به خاطر این درخواست سنگینم ببخش)...!  کم توقعا...! السّن الصغیرا...! I Need  لا کوزه ترشی...! الوضع المالی.... عالی و جهیزیتها کاملةُ...!

و والدینها رو به موتا، ترجیحاً لا خواهر و مادر و پدر و کلهم فک و فامیلا...!

 

الچشم البسته (لا آفتاب مهتاب دیده)...!

کدبانوا فی المور المنزل (همه جور چیزا)...! ١٨٠% مطیع الامر، لا چون و چرا و تسلیماً لخشمنا...! قویاً فی تحمل بوی جوراب و الغیر چیزها...! یا رب اعطینا الیک For Me فوری.


 نگاشته شده توسط حسین ترکی در چهارشنبه 30 شهریور 1390  ساعت 11:54 AM نظرات 3 | لينک مطلب

 گنجشك با خدا قهر بود…….

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هيچ نگفت .

 فرشتگان سراغش را از خدا مي گرفتند

 و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه مي گفت:

مي آيد ؛

 من تنها گوشي هستم كه غصه هايش را مي شنود و يگانه قلبي هستم كه دردهايش را در خود نگاه ميدارد...
و سرانجام گنجشك روي شاخه اي از درخت دنيا نشست.

 فرشتگان چشم به لب هايش دوختند، گنجشك هيچ نگفت

و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگيني سينه توست.
گنجشك گفت :

 لانه كوچكي داشتم، آرامگاه خستگي هايم بود و سرپناه بي كسي ام. تو همان را هم از من گرفتي.

اين طوفان بي موقع چه بود؟ چه مي خواستي؟ لانه محقرم كجاي دنيا را گرفته بود؟

 و سنگيني بغضي راه كلامش را بست.
سكوتي در عرش طنين انداخت.

 فرشتگان همه سر به زير انداختند.

خدا گفت:

ماري در راه لانه ات بود.

باد را گفتم تا لانه ات را واژگون كند.

 آن گاه تو از كمين مار پر گشودي.
گنجشگ خيره در خدائيِ خدا مانده بود.!!!!!!!!
خدا گفت:

و چه بسيار بلاها كه به واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمني ام برخاستي!

 اشك در ديدگان گنجشك نشسته بود. ناگاه چيزي درونش فرو ريخت …
هاي هاي گريه هايش ملكوت خدا را پر كرد …



 نگاشته شده توسط حسین ترکی در شنبه 5 شهریور 1390  ساعت 3:43 PM نظرات 2 | لينک مطلب


Powered By Rasekhoon.net