تاريخ
بهار يعني زندگي شروعي دوباره و ...
نوشته شده در تاريخ جمعه 15 آبان 1388  توسط مسعود نائيني | نظرات (0)

من فقط به يك موضوع فكر ميكنم:

اگر قرار است كه مادر احسان را درك كنيم و موقعيت و طبقه اجتماعي او را در نظر بگيريم، پس بايد موقعيت و طبقه اجتماعي ا.ن را هم در نظر بگيريم كه با چه عقده اي بزرگ شده است و بعد سيستم او را بر مسند رياست نشانده است و … بايد همه آن بچه بسيجي ها و پاسدارها و كماندوهايي كه چماق به دست مي شوند و ميكشند و شكنجه مي كنند و … را هم درك كنيم. اگر ا.ن به هر دليلي بد است و بايد با او مبارزه كرد، پس مادر احسان هم قابل درك و ترحم و … نيست. هر دو در بخشي كه توانايي اعمال قدرت داشتند، قدرت اشان را به رخ طرف مقابل كشيده اند. يكي به اندازه كشيدن صندلي از زير پاي بهنود و يكي به اندازه كشتار و حبس و شكنجه و … مردم هموطنش. فرقي نميكند هر دو خشونت را اجرا كرده اند.

من همانقدر كه از خنده هاي مشمئز كننده ا.ن حالم بد مي شود، از حرف هاي مادر احسان كه مي گويد “با خودم گفتم برم بكشمش راحت شم.”، حالم بد مي شود.

سعي كنيم اينقدر به تيم حقوق بشر و فعالانش هم ايراد نگيريم. مگر همين ده سال پيش نبود كه صحنه اعدام شده بود تفريحگاه مردم، يا همين سي سال پيش يا … اينكه حالا اين اتفاق نمي افتد يا اگر مي خواهند كسي را سنگسار كنند در خفا و كمترين اعلام و … اين كار را مي كنند، نتيجه فعاليت من و شماي نوعي كه فقط از دور دستي در آتش داريم نبوده است؛ نتيجه فعاليت همين فعلاني بوده است كه كم هم برايشان دردسرهاس حقوقي و سياسي به دليل همين فعاليت ها به وجود نيامده است. وظيفه مستقيم فعالان حقوق بشر در هر كشوري از آمريكا گرفته تا ايران؛ ايجاد فرهنگ و فرهنگ سازي و رفع فقر و … نيست؛ وظيفه اشان تلاش در جهت كمك به دولت ها براي ايجاد بسترها و دست يابي به ابزار مناسب براي بهبود اوضاع است و … در كشوري كه اين فعالان معاند با نظام و برانداز هستند، به نظرم توقع زيادي است كه از آنها بخواهيم مادر احسان را درك كنند و … بر فرض هم درك كنند با چه زباني با او سخن بگويند كه صندلي را از زير پاي نوجواني نكشد؟ چگونه برگردند به پنجاه سال قبل و مشكلات روحي و اجتماعي اين خانم را حل كنند كه صندلي را نكشد؟ وظيفه فعالان حقوق بشر عوض كردن آدم ها نيست.

وقتي شما يك ماه فرصت داريد كه نوجواني را از پاي چوبه دار پايين بياوريد، واقعا چه راه حلي به ذهن اتان مي رسد؟ واقعا چقدر فرصت است كه كينه و نفرت چنين كسي را به بخشش تبديل كنيد و …؟ واقعا بهترين كلمات و گفتگوها چه مي تواند باشد جز التماس؟ مگر غير از اين با مادرش گفته شد كه رضايت نداد؟ چگونه ميتوان فردي را كه رفته است و گالن بنزين دستش گرفته و جلوي دادگستري ايستاده است وگفته است “اگر بهنود را ببخشيد خودم را آتش ميزنم.” راضي به رضايت كرد؟ چقدر فرصت داريد براي از بين بردن همه سالهاي تحقير و توهين و بدبختي و … كه مادر احسان تحمل كرده است تا جبران كنيد و از او فرد ديگري بسازيد كه رضايت بدهد؟

كاش اين فعالين كساني را كه بخشيده اند هم، معرفي ميكردند و سعي ميكردند از آنها تشكر كنند و … شايد در اينجا كوتاهي كرده اند كه امثال آنها را معرفي نكرده اند و تبليغاتي براي آنها نكرده اند و … و به همين دليل است كه ما فكر ميكنيم كه هر جا حقوق بشر بوده است؛ نتوانسته است موفق باشد. كاش موارد موفقيت آميز را هم معرفي ميكردند.

من خودم شاهد پرونده اي بودم كه زني، شوهرش را كشته بود (زن سوم اين مرد بود و به اجبار خانواده ازدواج كرده بود و مورد سوء استفاده جن…سي و جسمي زيادي قرار گرفته بود) و وكيل تسخيري داشت، وكيلش هم به شدت فردي مذهبي بود و با فعالان حقوق بشر هم ميانه خوبي نداشت؛ بارها به همراه روحاني شهر از اوليا دم تقاضاي بخشش كردند و آنها رضايت ندادند و در نهايت اين زن خودش را در زندان كشت و … (البته بعدها كه تحقيق شد زندانبان ها هم ظاهرا سعي نكردند كه جلوي اين زن را بگيرند و … چون فكر ميكردند كه حقش است كه بميرد و …). در اين مورد نه فعال حقوق بشري بود و نه رسانه اي و نه … اتفاقا روحاني شهر حضور داشت و … اما اولياي دم رضايت ندادند.

امثال مادر احسان در كشور ما زياد است و خيلي هم زياد است ما يكي را ديديم و آنقدر رسانه اي كرديم تا حتي تلويزيون ج.ا هم مجبور شد يك برنامه اي بگذارد و تلويحا نشان دهد كه مادر احسان خيلي هم محق نبوده است و … و سعي در تلطيف ماجرا داشت. اما نبايد غافل شويم كه امثال مادر احسان در اين كشور زياد هستند، خيلي زياد.

اين روزها همه ما سعي در كنار زدن رذالتي داريم كه رييس جمهورمان است اما اگر كمي دقت كنيم او هم مانند مادر احسان و امثال او است كه امروز بر مسند قدرت اين كشور نشسته است واين همه شكنجه و زندان و … را كه بر سرمان ميرود دليلش رياست اين عقده است بر يك كشور و همين است كه مار را آزار ميدهد و … نميدانم ميتوانيم او را كنار بزنيم يا نه؟‌ اما اين روزها فكر ميكنم با امثال مادر احسان و بقيه چه كنيم؟ با آنهايي كه اگرچه هيچگاه اولياي دمي نبوده اند و نيستند و شايد نخواهند بود اما در جامعه اي بزرگ شده اند با هزاران عقده و كينه و نفرت و همه جا با خود آن را حمل ميكنند؛ در هر نقش و وظيفه اي كه هستند: رييس، وكيل، وزير، راننده، منشي، بسيجي و … با اين همه عقده و كينه و نفرت چه كنيم؟

با اين عقده و كينه و نفرت كه باعث ميشود حتي جلوي قانون اعدام كودكان زير 18 سال را نگيرند تا نكند نشانه پيروزي منتقدان اين قانون باشد كه همه به دنبال انسانيت و … هستند؛ چه كنيم؟‌ با اين عقده و كينه و نفرتي كه نمي گذارد قوانين انساني اجرا شود و اينقدر با انسان بودن انسانها مخالف است چه كنيم؟

با اين عقده اي كه بر يك مملكتي حكومت ميكند چه كنيم؟ چند سال برگرديم عقب كه درست شود؟ چند سال برويم جلو و درست نشود و …؟



ادامه مطلب