تاريخ : شنبه 8 اسفند 1394  | 9:53 AM | نويسنده : سعیدی-بحرینی

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

طه (1)

ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه خود را به زحمت بيفكنى! (2)

آن را فقط براى يادآورى كسانى كه (از خدا) مى‏ترسند نازل ساختيم. (3)

(اين قرآن) از سوى كسى نازل شده كه زمين و آسمانهاى بلند را آفريده است. (4)

همان بخشنده‏اى كه بر عرش مسلط است. (5)

از آن اوست آنچه در آسمانها، و آنچه در زمين، و آنچه ميان آن دو، و آنچه در زير خاك (پنهان) است! (6)

اگر سخن آشكارا بگويى (يا مخفى كنى)، او اسرار -و حتى پنهان‏تر از آن- را نيز مى‏داند! (7)

او خداوندى است كه معبودى جز او نيست؛ و نامهاى نيكوتر از آن اوست! (8)

و آيا خبر موسى به تو رسيده است؟ (9)

هنگامى كه (از دور) آتشى مشاهده كرد، و به خانواده خود گفت: «(اندكى) درنگ كنيد كه من آتشى ديدم! شايد شعله‏اى از آن براى شما بياورم؛ يا بوسيله اين آتش راه را پيدا كنم!» (10)

هنگامى كه نزد آتش آمد، ندا داده شد كه: «اى موسى! (11)

من پروردگار توام! كفشهايت را بيرون آر، كه تو در سرزمين مقدس «طوى‏» هستى! (12)

و من تو را (براى مقام رسالت) برگزيدم؛ اكنون به آنچه برتو وحى مى‏شود، گوش فراده! (13)

من «الله‏» هستم؛ معبودى جز من نيست! مرا بپرست، و نماز را براى ياد من بپادار! (14)

بطور قطع رستاخيز خواهد آمد! مى‏خواهم آن را پنهان كنم، تا هر كس در برابر سعى و كوشش خود، جزا داده شود! (15)

پس مبادا كسى كه به آن ايمان ندارد و از هوسهاى خويش پيروى مى‏كند، تو را از آن بازدارد؛ كه هلاك خواهى شد! (16)

و آن چيست در دست راست تو، اى موسى؟! (17)

گفت: «اين عصاى من است؛ بر آن تكيه مى‏كنم، برگ درختان را با آن براى گوسفندانم فرومى‏ريزم؛ و مرا با آن كارها و نيازهاى ديگرى است. (18)

گفت: «اى موسى! آن را بيفكن.» (19)

پس موسى آن (عصا) را افكند، كه ناگهان اژدهايى شد كه به هر سو مى‏شتافت. (20)

گفت: «آن را بگير و نترس، ما آن را به صورت اولش بازمى‏گردانيم. (21)

و دستت را به گريبانت ببر، تا سفيد و بى‏عيب بيرون آيد؛ اين نشانه ديگرى (از سوى خداوند) است. (22)

تا از نشانه‏هاى بزرگ خويش به تو نشان دهيم. (23)

اينك به سوى فرعون برو، كه او طغيان كرده است.» (24)

(موسى) گفت: «پروردگارا! سينه‏ام را گشاده كن؛ (25)

و كارم رابرايم آسان گردان! (26)

و گره از زبانم بگشاى؛ (27)

تا سخنان مرا بفهمند! (28)

و وزيرى از خاندانم براى من قرار ده... (29)

برادرم هارون را! (30)

با او پشتم را محكم كن؛ (31)

و او را در كارم شريك ساز؛ (32)

تا تو را بسيار تسبيح گوييم؛ (33)

و تو را بسيار ياد كنيم؛ (34)

چرا كه تو هميشه از حال ما آگاه بوده‏اى!» (35)

فرمود: «اى موسى! آنچه را خواستى به تو داده شد! (36)

و ما بار ديگر تو را مشمول نعمت خود ساختيم... (37)

آن زمان كه به مادرت آنچه لازم بود الهام كرديم... (38)

كه: «او را در صندوقى بيفكن، و آن صندوق را به دريا بينداز، تا دريا آن را به ساحل افكند؛ و دشمن من و دشمن او، آن را برگيرد!» و من محبتى از خودم بر تو افكندم، تا در برابر ديدگان ( علم) من، ساخته شوى (و پرورش يابى)! (39)

در آن هنگام كه خواهرت (در نزديكى كاخ فرعون) راه مى‏رفت و مى‏گفت: «آيا كسى را به شما نشان دهم كه اين نوزاد را كفالت مى‏كند (و دايه خوبى براى او خواهد بود)!» پس تو را به مادرت بازگردانديم، تا چشمش به تو روشن شود؛ و غمگين نگردد! و تو يكى (از فرعونيان) را كشتى؛ اما ما تو را از اندوه نجات داديم! و بارها تو را آزموديم! پس از آن، ساليانى در ميان مردم «مدين؛ س‏ذللّه توقف نمودى؛ سپس در زمان مقدر (براى فرمان رسالت) به اين جا آمدى، اى موسى! (40)

و من تو را براى خودم ساختم (و پرورش دادم)! (41)

(اكنون) تو و برادرت با آيات من برويد، و در ياد من كوتاهى نكنيد! (42)

بسوى فرعون برويد؛ كه طغيان كرده است! (43)

اما بنرمى با او سخن بگوييد؛ شايد متذكر شود، يا (از خدا) بترسد! (44)

(موسى و هارون) گفتند: «پروردگارا! از اين مى‏ترسيم كه بر ما پيشى گيرد (و قبل از بيان حق، ما را آزار دهد)؛ يا طغيان كند (و نپذيرد)!» (45)

فرمود: «نترسيد! من با شما هستم؛ (همه چيز را) مى‏شنوم و مى‏بينم! (46)

به سراغ او برويد و بگوييد: «ما فرستادگان پروردگار توئيم! بنى اسرائيل را با ما بفرست؛ و آنان را شكنجه و آزار مكن! ما نشانه روشنى از سوى پروردگارت براى تو آورده‏ايم! و درود بر آن كس باد كه از هدايت پيروى مى‏كند! (47)

به ما وحى شده كه عذاب بر كسى است كه (آيات الهى را) تكذيب كند و سرپيچى نمايد!» (48)

(فرعون) گفت: «پروردگار شما كيست، اى موسى؟!» (49)

گفت: «پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده؛ سپس هدايت كرده است!» (50)

گفت: «پس تكليف نسلهاى گذشته (كه به اينها ايمان نداشتند) چه خواهد شد؟!» (51)

گفت: «آگاهى مربوط به آنها، نزد پروردگارم در كتابى ثبت است؛ پروردگارم هرگز گمراه نمى‏شود، و فراموش نمى‏كند (و آنچه شايسته آنهاست به ايشان مى‏دهد)! (52)

همان خداوندى كه زمين را براى شما محل آسايش قرار داد؛ و راه‏هايى در آن ايجاد كرد؛ و از آسمان، آبى فرستاد!» كه با آن، انواع گوناگون گياهان را (از خاك تيره) برآورديم. (53)

هم خودتان بخوريد؛ و هم چهارپايانتان را در آن به چرا بريد! مسلما در اينها نشانه‏هاى روشنى براى خردمندان است! (54)

ما شما را از آن ( زمين) آفريديم؛ و در آن بازمى‏گردانيم؛ و بار ديگر (در قيامت) شما را از آن بيرون مى‏آوريم! (55)

ما همه آيات خود را به او نشان داديم؛ اما او تكذيب كرد و سرباز زد! (56)

گفت: «اى موسى! آيا آمده‏اى كه با سحر خود، ما را از سرزمينمان بيرون كنى؟! (57)

قطعا ما هم سحرى همانند آن براى تو خواهيم آورد! هم اكنون (تاريخش را تعيين كن، و) موعدى ميان ما و خودت قرار ده كه نه ما و نه تو، از آن تخلف نكنيم؛ آن هم در مكانى كه نسبت به همه يكسان باشد!» (58)

گفت: «ميعاد ما و شما روز زينت ( روز عيد) است؛ به شرط اينكه همه مردم ، هنگامى كه روز، بالا مى‏آيد، جمع شوند!» (59)

فرعون آن مجلس را ترك گفت؛ و تمام مكر و فريب خود را جمع كرد؛ و سپس همه را (در روز موعود) آورد. (60)

موسى به آنان گفت: «واى بر شما! دروغ بر خدا نبنديد، كه شما را با عذابى نابود مى‏سازد! و هر كس كه (بر خدا) دروغ ببندد، نوميد (و شكست خورده) مى‏شود!» (61)

آنها در ميان خود، در مورد ادامه راهشان به نزاع برخاستند؛ و مخفيانه و درگوشى با هم سخن گفتند. (62)

گفتند: «اين دو (نفر) مسلما ساحرند! مى‏خواهند با سحرشان شما را از سرزمينتان بيرون كنند و راه و رسم نمونه شما را از بين ببرند! (63)

اكنون كه چنين است، تمام نيرو و نقشه خود را جمع كنيد، و در يك صف (به ميدان مبارزه) بياييد؛ امروز رستگارى از آن كسى است كه برترى خود را اثبات كند! (64)

(ساحران) گفتند: «اى موسى! آيا تو اول (عصاى خود را) مى‏افكنى، يا ما كسانى باشيم كه اول بيفكنيم؟!» (65)

گفت: «شما اول بيفكنيد!» در اين هنگام طنابها و عصاهاى آنان بر اثر سحرشان چنان به نظر مى‏رسيد كه حركت مى‏كند! (66)

موسى ترس خفيفى در دل احساس كرد (مبادا مردم گمراه شوند)! (67)

گفتيم: «نترس! تو مسلما (پيروز و) برترى! (68)

و آنچه را در دست راست دارى بيفكن، تمام آنچه را ساخته‏اند مى‏بلعد! آنچه ساخته‏اند تنها مكر ساحر است؛ و ساحر هر جا رود رستگار نخواهد شد!» (69)

(موسى عصاى خود را افكند، و آنچه را كه آنها ساخته بودند بلعيد.) ساحران همگى به سجده افتادند و گفتند: «ما به پروردگار هارون و موسى ايمان آورديم!» (70)

(فرعون) گفت: «آيا پيش از آنكه به شما اذن دهم به او ايمان آورديد؟! مسلما او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است! به يقين دستها و پاهايتان را بطور مخالف قطع مى‏كنم؛ و شما را از تنه‏هاى نخل به دار مى‏آويزم؛ و خواهيد دانست مجازات كدام يك از ما دردناكتر و پايدارتر است!» (71)

گفتند: «سوگند به آن كسى كه ما را آفريده، هرگز تو را بر دلايل روشنى كه براى ما آمده، مقدم نخواهيم داشت! هر حكمى مى‏خواهى بكن؛ تو تنها در اين زندگى دنيا مى‏توانى حكم كنى! (72)

ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهانمان و آنچه را از سحر بر ما تحميل كردى ببخشايد؛ و خدا بهتر و پايدارتر است!» (73)

هر كس در محضر پروردگارش خطاكار حاضر شود، آتش دوزخ براى اوست؛ در آن جا، نه مى‏ميرد و نه زندگى مى‏كند! (74)

و هر كس با ايمان نزد او آيد، و اعمال صالح انجام داده باشد، چنين كسانى درجات عالى دارند.. . (75)

باغهاى جاويدان بهشت، كه نهرها از زير درختانش جارى است، در حالى كه هميشه در آن خواهند بود؛ اين است پاداش كسى كه خود را پاك نمايد! (76)

ما به موسى وحى فرستاديم كه: «شبانه بندگانم را (از مصر) با خود ببر؛ و براى آنها راهى خشك در دريا بگشا؛ كه نه از تعقيب (فرعونيان) خواهى ترسيد، و نه از غرق شدن در دريا! س‏ذللّه (77)

(به اين ترتيب) فرعون با لشكريانش آنها را دنبال كردند؛ و دريا آنان را (در ميان امواج خروشان خود) بطور كامل پوشانيد! (78)

فرعون قوم خود را گمراه ساخت؛ و هرگز هدايت نكرد! (79)

اى بنى اسرائيل! ما شما را از چنگال دشمنتان نجات داديم؛ و در طرف راست كوه طور، با شما وعده گذارديم؛ و «من‏» و «سلوى‏» بر شما نازل كرديم! (80)

بخوريداز روزيهاى پاكيزه‏اى كه به شما داده‏ايم؛ و در آن طغيان نكنيد، كه غضب من بر شما وارد شود و هر كس غضبم بر او وارد شود، سقوب مى‏كند! (81)

و من هر كه را توبه كند، و ايمان آورد، و عمل صالح انجام دهد، سپس هدايت شود، مى‏آمرزم! (82)

اى موسى! چه چيز سبب شد كه از قومت پيشى گيرى، و (براى آمدن به كوه طور)عجله كنى؟! (83)

عرض كرد: «پروردگارا! آنان در پى منند؛ و من به سوى تو شتاب كردم، تا از من خشنود شوى! س‏ذللّه (84)

فرمود: «ما قوم تو را بعد از تو، آزموديم و سامرى آنها را گمراه ساخت!» (85)

موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود بازگشت و گفت: «اى قوم من! مگر پروردگارتان وعده نيكويى به شما نداد؟! آيا مدت جدايى من از شما به طول انجاميد، يا مى‏خواستيد غضب پروردگارتان بر شما نازل شود كه با وعده من مخالفت كرديد؟!» (86)

گفتند: «ما به ميل و اراده خود از وعده تو تخلف نكرديم؛ بلكه مقدارى از زيورهاى قوم را كه با خود داشتيم افكنديم!» و سامرى اينچنين القا كرد... (87)

و براى آنان مجسمه گوساله‏اى كه صدايى همچون صداى گوساله (واقعى) داشت پديد آورد؛ و (به يكديگر) گفتند: «اين خداى شما، و خداى موسى است!» و او فراموش كرد (پيمانى را كه با خدا بسته بود)! (88)

آيا نمى‏بينند كه (اين گوساله) هيچ پاسخى به آنان نمى‏دهد، و مالك هيچ گونه سود و زيانى براى آنها نيست؟! (89)

و پيش از آن، هارون به آنها گفته بود: «اى قوم من! شما به اين وسيله مورد آزمايش قرار گرفته‏ايد! پروردگار شما خداوند رحمان است! پس، از من پيروى كنيد، و فرمانم را اطاعت نماييد!» (90)

ولى آنها گفتند: «ما همچنان گرد آن مى‏گرديم (و به پرستش گوساله ادامه مى‏دهيم) تا موسى به سوى ما بازگردد!» (91)

(موسى) گفت: «اى هارون! چرا هنگامى كه ديدى آنها گمراه شدند... (92)

از من پيروى نكردى؟! آيا فرمان مرا عصيان نمودى؟!» (93)

(هارون) گفت: «اى فرزند مادرم! ( اى برادر!) ريش و سر مرا مگير! من ترسيدم بگويى تو ميان بنى اسرائيل تفرقه انداختى، و سفارش مرا به كار نبستى!» (94)

(موسى رو به سامرى كرد و) گفت: «تو چرا اين كار را كردى، اى سامرى؟!» (95)

گفت: «من چيزى ديدم كه آنها نديدند؛ من قسمتى از آثار رسول (و فرستاده خدا) را گرفتم، سپس آن را افكندم، و اينچنين (هواى) نفس من اين كار را در نظرم جلوه داد!» (96)

(موسى) گفت: «برو، كه بهره تو در زندگى دنيا اين است كه (هر كس با تو نزديك شود) بگوئى س‏خ‏للّهبا من تماس نگير!» و تو ميعادى (از عذاب خدا) دارى، كه هرگز تخلف نخواهد شد! (اكنون) بنگر به اين معبودت كه پيوسته آن را پرستش مى‏كردى! و ببين ما آن را نخست مى‏سوزانيم؛ سپس ذرات آن را به دريا مى‏پاشيم! (97)

معبود شما تنها خداوندى است كه جز او معبودى نيست؛ و علم او همه چيز را فرا گرفته است! س‏ذللّه (98)

اين گونه بخشى از اخبار پيشين را براى تو بازگو مى‏كنيم؛ و ما از نزد خود، ذكر (و قرآنى) به تو داديم! (99)

هر كس از آن روى گردان شود، روز قيامت بار سنگينى (از گناه و مسؤوليت) بر دوش خواهد داشت! (100)

در حالى كه جاودانه در آن خواهند ماند؛ و بد بارى است براى آنها در روز قيامت! (101)

همان روزى كه در «صور» دميده مى‏شود؛ و مجرمان را با بدنهاى كبود، در آن روز جمع مى‏كنيم! (102)

آنها آهسته با هم گفتگو مى‏كنند؛ (بعضى مى‏گويند:) شما فقط ده (شبانه روز در عالم برزخ) توقف كرديد! (و نمى‏دانند چقدر طولانى بوده است!) (103)

ما به آنچه آنها مى‏گويند آگاهتريم، هنگامى كه نيكوروش‏ترين آنها مى‏گويد:«شما تنها يك روز درنگ كرديد!» (104)

و از تو درباره كوه‏ها سؤال مى‏كنند؛ بگو: «پروردگارم آنها را (متلاشى كرده) برباد مى‏دهد! (105)

سپس زمين را صاف و هموار و بى‏آب و گياه رها مى‏سازد... (106)

به گونه‏اى كه در آن، هيچ پستى و بلندى نمى‏بينى!» (107)

در آن روز، همه از دعوت كننده الهى پيروى نموده، و قدرت بر مخالفت او نخواهند داشت (و همگى از قبرها برمى‏خيزند)؛ و همه صداها در برابر (عظمت) خداوند رحمان، خاضع مى‏شود؛ و جز صداى آهسته چيزى نمى‏شنوى! (108)

در آن روز، شفاعت هيچ كس سودى نمى‏بخشد، جز كسى كه خداوند رحمان به او اجازه داده، و به گفتار او راضى است. (109)

آنچه را پيش رو دارند، و آنچه را (در دنيا) پشت سرگذاشته‏اند مى‏داند؛ ولى آنها به (علم) او احاطه ندارند! (110)

و (در آن روز) همه چهره‏ها در برابر خداوند حى قيوم، خاضع مى‏شود؛ و مايوس (و زيانكار) است آن كه بار ستمى بر دوش دارد! (111)

(اما) آن كس كه كارهاى شايسته انجام دهد، در حالى كه مؤمن باشد، نه از ظلمى مى‏ترسد، و نه از نقصان حقش. (112)

و اين گونه آن را قرآنى عربى ( فصيح و گويا) نازل كرديم، و انواع وعيدها (و انذارها) را در آن بازگو نموديم، شايد تقوا پيشه كنند؛ يا براى آنان تذكرى پديد آورد! (113)

پس بلندمرتبه است خداوندى كه سلطان حق است! پس نسبت به (تلاوت) قرآن عجله مكن، پيش از آنكه وحى آن بر تو تمام شود؛ و بگو: «پروردگارا! علم مرا افزون كن!» (114)

پيش از اين، از آدم پيمان گرفته بوديم؛ اما او فراموش كرد؛ و عزم استوارى براى او نيافتيم! (115)

و به ياد آور هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد!» همگى سجده كردند؛ جز ابليس كه سرباز زد (و سجده نكرد)! (116)

پس گفتيم: «اى آدم! اين (ابليس) دشمن تو و (دشمن) همسر توست! مبادا شما را از بهشت بيرون كند؛ كه به زحمت و رنج خواهى افتاد! (117)

(اما تو در بهشت راحت هستى! و مزيتش) براى تو اين است كه در آن گرسنه و برهنه نخواهى شد؛ (118)

و در آن تشنه نمى‏شوى، و حرارت آفتاب آزارت نمى‏دهد!» (119)

ولى شيطان او را وسوسه كرد و گفت: «اى آدم! آيا مى‏خواهى تو را به درخت زندگى جاويد، و ملكى بى‏زوال راهنمايى كنم؟!» (120)

سرانجام هر دو از آن خوردند، (و لباس بهشتيشان فرو ريخت،) و عورتشان آشكار گشت و براى پوشاندن خود، از برگهاى (درختان) بهشتى جامه دوختند! (آرى) آدم پروردگارش را نافرمانى كرد، و از پاداش او محروم شد! (121)

سپس پروردگارش او را برگزيد، و توبه‏اش را پذيرفت، و هدايتش نمود. (122)

(خداوند) فرمود: «هر دو از آن (بهشت) فرود آييد، در حالى كه دشمن يكديگر خواهيد بود! ولى هرگاه هدايت من به سراغ شما آيد، هر كس از هدايت من پيروى كند، نه گمراه مى‏شود، و نه در رنج خواهد بود! (123)

و هر كس از ياد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت؛ و روز قيامت، او را نابينا محشور مى‏كنيم!» (124)

مى‏گويد: «پروردگارا! چرا نابينا محشورم كردى؟! من كه بينا بودم!» (125)

مى‏فرمايد: «آن گونه كه آيات من براى تو آمد، و تو آنها را فراموش كردى؛ امروز نيز تو فراموش خواهى شد!» (126)

و اين گونه جزا مى‏دهيم كسى را كه اسراف كند، و به آيات پروردگارش ايمان نياورد! و عذاب آخرت، شديدتر و پايدارتر است! (127)

آيا براى هدايت آنان كافى نيست كه بسيارى از نسلهاى پيشين را (كه طغيان و فساد كردند) هلاك نموديم، و اينها در مسكنهاى (ويران شده) آنان راه مى‏روند! مسلما در اين امر، نشانه‏هاى روشنى براى خردمندان است. (128)

و اگر سنت و تقدير پروردگارت و ملاحظه زمان مقرر نبود، عذاب الهى بزودى دامان آنان را مى‏گرفت! (129)

پس در برابر آنچه مى‏گويند، صبر كن! و پيش از طلوع آفتاب، و قبل از غروب آن؛ تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور؛ و همچنين (برخى) از ساعات شب و اطراف روز (پروردگارت را) تسبيح گوى؛ باشد كه (از الطاف الهى) خشنود شوى! (130)

و هرگز چشمان خود را به نعمتهاى مادى، كه به گروه‏هايى از آنان داده‏ايم، ميفكن! اينها شكوفه‏هاى زندگى دنياست؛ تا آنان را در آن بيازماييم؛ و روزى پروردگارت بهتر و پايدارتر است! (131)

خانواده خود را به نماز فرمان ده؛ و بر انجام آن شكيبا باش! از تو روزى نمى‏خواهيم؛ (بلكه) ما به تو روزى مى‏دهيم؛ و عاقبت نيك براى تقواست! (132)

گفتند: «چرا (پيامبر) معجزه و نشانه‏اى از سوى پروردگارش براى ما نمى‏آورد؟! (بگو:) آيا خبرهاى روشنى كه در كتابهاى (آسمانى) نخستين بوده، براى آنها نيامد؟! (133)

اگر ما آنان را پيش از آن (كه قرآن نازل شود) با عذابى هلاك مى‏كرديم، (در قيامت) مى‏گفتند: «پروردگارا! چرا پيامبرى براى ما نفرستادى تا از آيات تو پيروى كنيم، پيش از آنكه‏ذليل و رسوا شويم!» (134)

بگو: «همه (ما و شما) در انتظاريم! (ما در انتظار وعده پيروزى، و شما در انتظار شكست ما!) حال كه چنين است، انتظار بكشيد! اما بزودى مى‏دانيد چه كسى از اصحاب صراط مستقيم، و چه كسى هدايت يافته است! (135)


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : شنبه 8 اسفند 1394  | 9:53 AM | نويسنده : سعیدی-بحرینی

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

كهيعص (1)

(اين) يادى است از رحمت پروردگار تو نسبت به بنده‏اش زكريا... (2)

در آن هنگام كه پروردگارش را در خلوتگاه (عبادت) پنهان خواند... (3)

گفت: «پروردگارا! استخوانم سست شده؛ و شعله پيرى تمام سرم را فراگرفته؛ و من هرگز در دعاى تو، از اجابت محروم نبوده‏ام! (4)

و من از بستگانم بعد از خودم بيمناكم (كه حق پاسدارى از آيين تو را نگاه ندارند)! و (از طرفى) همسرم نازا و عقيم است؛ تو از نزد خود جانشينى به من ببخش... (5)

كه وارث من و دودمان يعقوب باشد؛ و او را مورد رضايتت قرار ده!» (6)

اى زكريا! ما تو را به فرزندى بشارت مى‏دهيم كه نامش «يحيى‏» است؛ و پيش از اين، همنامى براى او قرار نداده‏ايم! (7)

گفت: «پروردگارا! چگونه براى من فرزندى خواهد بود؟! در حالى كه همسرم نازا و عقيم است، و من نيز از شدت پيرى افتاده شده‏ام!» (8)

فرمود: «پروردگارت اين گونه گفته (و اراده كرده)! اين بر من آسان است؛ و قبلا تو را آفريدم در حالى كه چيزى نبودى!» (9)

عرض كرد: «پروردگارا! نشانه‏اى براى من قرار ده!» فرمود: «نشانه تو اين است كه سه شبانه روز قدرت تكلم (با مردم) نخواهى داشت؛ در حالى كه زبانت سالم است!» (10)

او از محراب عبادتش به سوى مردم بيرون آمد؛ و با اشاره به آنها گفت: «(بشكرانه اين موهبت،) صبح و شام خدا را تسبيح گوييد!» (11)

اى يحيى! كتاب (خدا) را با قوت بگير! و ما فرمان نبوت (و عقل كافى) در كودكى به او داديم! (12)

و رحمت و محبتى از ناحيه خود به او بخشيديم، و پاكى (دل و جان)! و او پرهيزگار بود! (13)

او نسبت به پدر و مادرش نيكوكار بود؛ و جبار (و متكبر) و عصيانگر نبود! (14)

سلام بر او، آن روز كه تولد يافت، و آن روز كه مى‏ميرد، و آن روز كه زنده برانگيخته مى‏شود! (15)

و در اين كتاب (آسمانى)، مريم را ياد كن، آن هنگام كه از خانواده‏اش جدا شد، و در ناحيه شرقى (بيت المقدس) قرار گرفت؛ (16)

و ميان خود و آنان حجابى افكند (تا خلوتگاهش از هر نظر براى عبادت آماده باشد). در اين هنگام، ما روح خود را بسوى او فرستاديم؛ و او در شكل انسانى بى‏عيب و نقص، بر مريم ظاهر شد! (17)

او (سخت ترسيد و) گفت: «من از شر تو، به خداى رحمان پناه مى‏برم اگر پرهيزگارى! (18)

گفت: «من فرستاده پروردگار توام؛ (آمده‏ام) تا پسر پاكيزه‏اى به تو ببخشم!» (19)

گفت: «چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد؟! در حالى كه تاكنون انسانى با من تماس نداشته، و زن آلوده‏اى هم نبوده‏ام!» (20)

گفت: «مطلب همين است! پروردگارت فرموده: اين كار بر من آسان است! (ما او را مى‏آفرينيم، تا قدرت خويش را آشكار سازيم؛) و او را براى مردم نشانه‏اى قرار دهيم؛ و رحمتى باشد از سوى ما! و اين امرى است پايان يافته (و جاى گفتگو ندارد)!» (21)

سرانجام (مريم) به او باردار شد؛ و او را به نقطه دور دستى برد (و خلوت گزيد) (22)

درد زايمان او را به كنار تنه درخت خرمايى كشاند؛ (آنقدر ناراحت شد كه) گفت: «اى كاش پيش از اين مرده بودم، و بكلى فراموش مى‏شدم!» (23)

ناگهان از طرف پايين پايش او را صدا زد كه: «غمگين مباش! پروردگارت زير پاى تو چشمه آبى (گوارا) قرار داده است! (24)

و اين تنه نخل را به طرف خود تكان ده، رطب تازه‏اى بر تو فرو مى‏ريزد! (25)

(از اين غذاى لذيذ) بخور؛ و (از آن آب گوارا) بنوش؛ و چشمت را (به اين مولود جديد) روشن دار! و هرگاه كسى از انسانها را ديدى، (با اشاره) بگو: من براى خداوند رحمان روزه‏اى نذر كرده‏ام؛ بنابراين امروز با هيچ انسانى هيچ سخن نمى‏گويم! (و بدان كه اين نوزاد، خودش از تو دفاع خواهد كرد!)» (26)

(مريم) در حالى كه او را در آغوش گرفته بود، نزد قومش آورد؛ گفتند: «اى مريم! كار بسيار عجيب و بدى انجام دادى! (27)

اى خواهر هارون! نه پدرت مرد بدى بود، و نه مادرت زن بد كاره‏اى!!» (28)

(مريم) به او اشاره كرد؛ گفتند: «چگونه با كودكى كه در گاهواره است سخن بگوييم؟!» (29)

(ناگهان عيسى زبان به سخن گشود و) گفت: «من بنده خدايم؛ او كتاب (آسمانى) به من داده؛ و مرا پيامبر قرار داده است! (30)

و مرا -هر جا كه باشم- وجودى پربركت قرار داده؛ و تا زمانى كه زنده‏ام، مرا به نماز و زكات توصيه كرده است! (31)

و مرا نسبت به مادرم نيكوكار قرار داده؛ و جبار و شقى قرار نداده است! (32)

و سلام (خدا) بر من، در آن روز كه متولد شدم، و در آن روز كه مى‏ميرم، و آن روز كه زنده برانگيخته خواهم شد!» (33)

اين است عيسى پسر مريم؛ گفتار حقى كه در آن ترديد مى‏كنند! (34)

هرگز براى خدا شايسته نبود كه فرزندى اختيار كند! منزه است او! هرگاه چيزى را فرمان دهد، مى‏گويد: «موجود باش!» همان دم موجود مى‏شود! (35)

و خداوند، پروردگار من و شماست! او را پرستش كنيد؛ اين است راه راست! (36)

ولى (بعد از او) گروه‏هايى از ميان پيروانش اختلاف كردند؛ واى به حال كافران از مشاهده روز بزرگ (رستاخيز)! (37)

در آن روز كه نزد ما مى‏آيند، چه گوشهاى شنوا و چه چشمهاى بينايى پيدا مى‏كنند! ولى اين ستمگران امروز در گمراهى آشكارند! (38)

آنان را از روز حسرت ( روز رستاخيز كه براى همه مايه تاسف است) بترسان، در آن هنگام كه همه چيز پايان مى‏يابد! و آنها در غفلتند و ايمان نمى‏آورند! (39)

ما، زمين و تمام كسانى را كه بر آن هستند، به ارث مى‏بريم؛ و همگى بسوى ما بازگردانده مى‏شوند! (40)

در اين كتاب، ابراهيم را ياد كن، كه او بسيار راستگو، و پيامبر (خدا) بود! (41)

هنگامى كه به پدرش گفت: «اى پدر! چرا چيزى را مى‏پرستى كه نه مى‏شنود، و نه مى‏بيند، و نه هيچ مشكلى را از تو حل مى‏كند؟! (42)

اى پدر! دانشى براى من آمده كه براى تو نيامده است؛ بنابر اين از من پيروى كن، تا تو را به راه راست هدايت كنم! (43)

اى پدر! شيطان را پرستش مكن، كه شيطان نسبت به خداوند رحمان، عصيانگر بود! (44)

اى پدر! من از اين مى‏ترسم كه از سوى خداوند رحمان عذابى به تو رسد، در نتيجه از دوستان شيطان باشى!» (45)

گفت: «اى ابراهيم! آيا تو از معبودهاى من روى گردانى؟! اگر (از اين كار) دست برندارى، تو را سنگسار مى‏كنم! و براى مدتى طولانى از من دور شو!» (46)

(ابراهيم) گفت: «سلام بر تو! من بزودى از پروردگارم برايت تقاضاى عفو مى‏كنم؛ چرا كه او همواره نسبت به من مهربان بوده است! (47)

و از شما، و آنچه غير خدا مى‏خوانيد، كناره‏گيرى مى‏كنم؛ و پروردگارم را مى‏خوانم؛ و اميدوارم در خواندن پروردگارم بى‏پاسخ نمانم!» (48)

هنگامى كه از آنان و آنچه غير خدا مى‏پرستيدند كناره‏گيرى كرد، ما اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم؛ و هر يك را پيامبرى (بزرگ) قرار داديم! (49)

و از رحمت خود به آنان عطا كرديم؛ و براى آنها نام نيك و مقام برجسته‏اى (در ميان همه امتها) قرار داديم! (50)

و در اين كتاب (آسمانى) از موسى ياد كن، كه او مخلص بود، و رسول و پيامبرى والا مقام! (51)

ما او را از طرف راست (كوه) طور فراخوانديم؛ و نجواكنان او را (به خود) نزديك ساختيم؛ (52)

و ما از رحمت خود، برادرش هارون را -كه پيامبر بود- به او بخشيديم. (53)

و در اين كتاب (آسمانى) از اسماعيل (نيز) ياد كن، كه او در وعده‏هايش صادق، و رسول و پيامبرى (بزرگ) بود! (54)

او همواره خانواده‏اش را به نماز و زكات فرمان مى‏داد؛ و همواره مورد رضايت پروردگارش بود. (55)

و در اين كتاب، از ادريس (نيز) ياد كن، او بسيار راستگو و پيامبر (بزرگى) بود. (56)

و ما او را به مقام والايى رسانديم. (57)

آنها پيامبرانى بودند كه خداوند مشمول نعمتشان قرار داده بود، از فرزندان آدم، و از كسانى كه با نوح بر كشتى سوار كرديم، و از دودمان ابراهيم و يعقوب، و از كسانى كه هدايت كرديم و برگزيديم. آنها كسانى بودند كه وقتى آيات خداوند رحمان بر آنان خوانده مى‏شد به خاك مى‏افتادند، در حالى كه سجده مى‏كردند و گريان بودند. (58)

اما پس از آنان، فرزندان ناشايسته‏اى روى كار آمدند كه نماز را تباه كردند، و از شهوات پيروى نمودند؛ و بزودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند ديد! (59)

مگر آنان كه توبه كنند، و ايمان بياورند، و كار شايسته انجام دهند؛ چنين كسانى داخل بهشت مى‏شوند، و كمترين ستمى به آنان نخواهد شد. (60)

وارد باغهايى جاودانى مى‏شوند كه خداوند رحمان بندگانش را به آن وعده داده است؛ هر چند آن را نديده‏اند؛ مسلما وعده خدا تحقق يافتنى است! (61)

در آن جا هرگز گفتار لغو و بيهوده‏اى نمى‏شنوند؛ و جز سلام در آن جا سخنى نيست؛ و هر صبح و شام، روزى آنان در بهشت مقرر است. (62)

اين همان بهشتى است كه به بندگان پرهيزگار خود، به ارث مى‏دهيم. (63)

(پس از تاخير وحى، جبرئيل به پيامبر عرض كرد:) ما جز بفرمان پروردگار تو، نازل نمى‏شويم؛ آنچه پيش روى ما، و پشت سر ما، و آنچه ميان اين دو مى‏باشد، همه از آن اوست؛ و پروردگارت هرگز فراموشكار نبوده (و نيست)! (64)

همان پروردگار آسمانها و زمين، و آنچه ميان آن دو قرار دارد! او را پرستش كن؛ و در راه عبادتش شكيبا باش! آيا مثل و مانندى براى او مى‏يابى؟! (65)

انسان مى‏گويد: «آيا پس از مردن، زنده (از قبر) بيرون خواهم آمد؟!» (66)

آيا انسان به خاطر نمى‏آورد كه ما پيش از اين او را آفريديم در حالى كه چيزى نبود؟! (67)

سوگند به پروردگارت كه همه آنها را همراه با شياطين در قيامت جمع مى‏كنيم؛ سپس همه را -در حالى كه به زانو درآمده‏اند- گرداگرد جهنم حاضر مى‏سازيم. (68)

سپس از هر گروه و جمعيتى، كسانى را كه در برابر خداوند رحمان از همه سركش تر بوده‏اند، جدا مى‏كنيم. (69)

بعد از آن، ما بخوبى از كسانى كه براى سوختن در آتش سزاوارترند، آگاهتريم! (70)

و همه شما (بدون استثنا) وارد جهنم مى‏شويد؛ اين امرى است حتمى و قطعى بر پروردگارت! (71)

سپس آنها را كه تقوا پيشه كردند از آن رهايى مى‏بخشيم؛ و ظالمان را -در حالى كه (از ضعف و ذلت) به زانو درآمده‏اند- در آن رها مى‏سازيم. (72)

و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنان خوانده مى‏شود، كافران به مؤمنان مى‏گويند: «كدام يك از دو گروه ( ما و شما) جايگاهش بهتر، و جلسات انس و مشورتش زيباتر، و بخشش او بيشتر است؟ !» (73)

چه بسيار اقوامى را پيش از آنان نابود كرديم كه هم مال و ثروتشان از آنها بهتر بود، و هم ظاهرشان آراسته‏تر! (74)

بگو: «كسى كه در گمراهى است، بايد خداوند به او مهلت دهد تا زمانى كه وعده الهى را با چشم خود ببينند: يا عذاب (اين دنيا)، يا (عذاب) قيامت! (آن روز) خواهند دانست چه كسى جايش بدتر، و لشكرش ناتوانتر است!» (75)

(اما) كسانى كه در راه هدايت گام نهادند، خداوند بر هدايتشان مى‏افزايد؛ و آثار شايسته‏اى كه (از انسان) باقى مى‏ماند، ثوابش در پيشگاه پروردگارت بهتر، و عاقبتش خوبتر است! (76)

آيا ديدى كسى را كه به آيات ما كافر شد، و گفت: «اموال و فرزندان فراوانى به من داده خواهد شد»؟! (77)

آيا او از غيب آگاه گشته، يا نزد خدا عهد و پيمانى گرفته است؟! (78)

هرگز چنين نيست! ما بزودى آنچه را مى‏گويد مى‏نويسيم و عذاب را بر او مستمر خواهيم داشت! (79)

آنچه را او مى‏گويد (از اموال و فرزندان)، از او به ارث مى‏بريم، و به صورت تنها نزد ما خواهد آمد! (80)

و آنان غير از خدا، معبودانى را براى خود برگزيدند تا مايه عزتشان باشد! (چه پندار خامى!) (81)

هرگز چنين نيست! به زودى (معبودها) منكر عبادت آنان خواهند شد؛ (بلكه) بر ضدشان قيام مى‏كنند! (82)

آيا نديدى كه ما شياطين را بسوى كافران فرستاديم تا آنان را شديدا تحريك كنند؟! (83)

پس درباره آنان شتاب مكن؛ ما آنها (و اعمالشان) را به دقت شماره ميكنيم! (84)

در آن روز كه پرهيزگاران را دسته جمعى بسوى خداوند رحمان (و پاداشهاى او) محشور مى‏كنيم... (85)

و مجرمان را (همچون شتران تشنه‏كامى كه‏به سوى آبگاه مى‏روند) به جهنم مى‏رانيم... (86)

آنان هرگز مالك شفاعت نيستند؛ مگر كسى كه نزد خداوند رحمان، عهد و پيمانى دارد. (87)

و گفتند: «خداوند رحمان فرزندى براى خود برگزيده است‏». (88)

راستى مطلب زشت و زننده‏اى گفتيد! (89)

نزديك است به خاطر اين سخن آسمانها از هم متلاشى گردد، و زمين شكافته شود، و كوه‏ها بشدت فرو ريزد... (90)

از اين رو كه براى خداوند رحمان فرزندى قائل شدند! (91)

در حالى كه هرگز براى خداوند رحمان سزاوار نيست كه فرزندى برگزيند! (92)

تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، بنده اويند! (93)

خداوند همه آنها را احصا كرده، و به دقت شمرده است! (94)

و همگى روز رستاخيز، تك و تنها نزد او حاضر مى‏شوند! (95)

مسلما كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، خداوند رحمان محبتى براى آنان در دلها قرار مى‏دهد! (96)

و ما فقط آن ( قرآن) را بر زبان تو آسان ساختيم تا پرهيزگاران را بوسيله آن بشارت دهى، و دشمنان سرسخت را با آنان انذار كنى. (97)

چه بسيار اقوام (بى‏ايمان و گنهكارى) را كه پيش از آنان هلاك كرديم؛ آيا احدى از آنها را احساس مى‏كنى؟! يا كمترين صدايى از آنان مى‏شنوى؟! (98)


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : شنبه 8 اسفند 1394  | 9:52 AM | نويسنده : سعیدی-بحرینی

بنام خداوند بخشنده بخشایشگر

ستایش و سپاس مخصوص خداست که بر بنده خاص خود(محمد (ص)) این کتاب بزرگ (قرآن) را نازل کرد و در آن هیچ نقص و کژی ننهاد (1)

در حالى كه ثابت و مستقيم و نگاهبان كتابهاى (آسمانى) ديگر است؛ تا (بدكاران را) از عذاب شديد او بترساند؛ و مؤمنانى را كه كارهاى شايسته انجام مى‏دهند، بشارت دهد كه پاداش نيكويى براى آنهاست... (2)

(همان بهشت برين) كه جاودانه در آن خواهند ماند! (3)

و (نيز) آنها را كه گفتند: «خداوند، فرزندى (براى خود) انتخاب كرده است‏»، انذار كند. (4)

نه آنها (هرگز) به اين سخن يقين دارند، و نه پدرانشان! سخن بزرگى از دهانشان خارج مى‏شود! آنها فقط دروغ مى‏گويند! (5)

ج832)گويى مى‏خواهى بخاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاك كنى اگر به اين گفتار ايمان نياورند! (6)

ما آنچه را روى زمين است زينت آن قرار داديم، تا آنها را بيازماييم كه كدامينشان بهتر عمل مى‏كنند! (7)

(ولى) اين زرق و برقها پايدار نيست، و ما (سرانجام) قشر روى زمين را خاك بى گياهى قرار مى‏دهيم! (8)

آيا گمان كردى اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند؟! (9)

« زمانى را به خاطر بياور كه آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: «پروردگارا! ما را از سوى خودت رحمتى عطا كن، و راه نجاتى براى ما فراهم ساز!» (10)

ما (پرده خواب را) در غار بر گوششان زديم، و سالها در خواب فرو رفتند. (11)

سپس آنان را برانگيختيم تا بدانيم (و اين امر آشكار گردد كه) كدام يك از آن دو گروه، مدت خواب خود را بهتر حساب كرده‏اند. (12)

ما داستان آنان را بحق براى تو بازگو مى‏كنيم؛ آنها جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند، و ما بر هدايتشان افزوديم. (13)

و دلهايشان را محكم ساختيم در آن موقع كه قيام كردند و گفتند: «پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمين است؛ هرگز غير او معبودى را نمى‏خوانيم؛ كه اگر چنين كنيم، سخنى بگزاف گفته‏ايم. (14)

اين قوم ما هستند كه معبودهايى جز خدا انتخاب كرده‏اند؛ چرا دليل آشكارى (بر اين كار) نمى‏آورند؟! و چه كسى ظالمتر است از آن كس كه بر خدا دروغ ببندد؟!» (15)

و (به آنها گفتيم:) هنگامى كه از آنان و آنچه جز خدا مى‏پرستند كناره‏گيرى كرديد، به غار پناه بريد؛ كه پروردگارتان (سايه) رحمتش را بر شما مى‏گستراند؛ و در اين امر، آرامشى ب شما فراهم مى‏سازد! (16)

و (اگر در آنجا بودى) خورشيد را مى‏ديدى كه به هنگام طلوع، به سمت راست غارشان متمايل مى‏گردد؛ و به هنگام غروب، به سمت چپ؛ و آنها در محل وسيعى از آن (غار) قرار داشتند؛ اين از آيات خداست! هر كس را خدا هدايت كند، هدايت يافته واقعى اوست؛ و هر كس را گمراه نمايد، هرگز ولى و راهنمايى براى او نخواهى يافت! (17)

و (اگر به آنها نگاه مى‏كردى) مى‏پنداشتى بيدارند؛ در حالى كه در خواب فرو رفته بودند! و ما آنها را به سمت راست و چپ ميگردانديم (تا بدنشان سالم بماند). و سگ آنها دستهاى خود را بر دهانه غار گشوده بود (و نگهبانى مى‏كرد). اگر نگاهشان مى‏كردى، از آنان مى‏گريختى؛ و سر تا پاى تو از ترس و وحشت پر مى‏شد! (18)

اين‏گونه آنها را (از خواب) برانگيختيم تا از يكديگر سؤال كنند؛ يكى از آنها گفت: «چه مدت خوابيديد؟!» گفتند: «يك روز، يا بخشى از يك روز!» (و چون نتوانستند مدت خوابشان را دقيقا بدانند) گفتند: «پروردگارتان از مدت خوابتان آگاهتر است! اكنون يك نفر از خودتان را با اين سكه‏اى كه داريد به شهر بفرستيد، تا بنگرد كدام يك از آنها غذاى پاكيزه‏ترى دارند، و مقدارى از آن براى روزى شما بياورد. اما بايد دقت كند، و هيچ كس را از وضع شما آگاه نسازد... (19)

چرا كه اگر آنان از وضع شما آگاه شوند، سنگسارتان مى‏كنند؛ يا شما را به آيين خويش بازمى‏گردانند؛ و در آن صورت، هرگز روى رستگارى را نخواهيد ديد!» (20)

و اينچنين مردم را متوجه حال آنها كرديم، تا بدانند كه وعده خداوند (در مورد رستاخيز) حق است؛ و در پايان جهان و قيام قيامت شكى نيست! در آن هنگام كه ميان خود درباره كار خويش نزاع داشتند، گروهى مى‏گفتند: «بنايى بر آنان بسازيد (تا براى هميشه از نظر پنهان شوند! و از آنها سخن نگوييد كه) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است!» ولى آنها كه از رازشان آگاهى يافتند (و آن را دليلى بر رستاخيز ديدند) گفتند: «ما مسجدى در كنار (مدفن) آنها مى‏سازيم (تا خاطره آنان فراموش نشود.)» (21)

گروهى خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، كه چهارمين آنها سگشان بود!» و گروهى مى‏گويند: پنچ نفر بودند، كه ششمين آنها سگشان بود.» -همه اينها سخنانى بى‏دليل است- و گروهى مى‏گويند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمين آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است!» جز گروه كمى، تعداد آنها را نمى‏دانند. پس درباره آنان جز با دليل سخن مگو؛ و از هيچ كس درباره آنها سؤال مكن! (22)

و هرگز در مورد كارى نگو: «من فردا آن را انجام مى‏دهم‏»... (23)

مگر اينكه خدا بخواهد! و هرگاه فراموش كردى، (جبران كن) و پروردگارت را به خاطر بياور؛ و بگو: «اميدوارم كه پروردگارم مرا به راهى روشنتر از اين هدايت كند!» (24)

آنها در غارشان سيصد سال درنگ كردند، و نه سال (نيز) بر آن افزودند. (25)

بگو: «خداوند از مدت توقفشان آگاهتر است؛ غيب آسمانها و زمين از آن اوست! راستى چه بينا و شنواست! آنها هيچ ولى و سرپرستى جز او ندارند! و او هيچ كس را در حكم خود شركت نمى‏دهد!» (26)

آنچه را از كتاب پروردگارت به تو وحى شده تلاوت كن! هيچ چيز سخنان او را دگرگون نمى‏سازد؛ و هرگز پناهگاهى جز او نمى‏يابى! (27)

با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مى‏خوانند، و تنها رضاى او را مى‏طلبند! و هرگز بخاطر زيورهاى دنيا، چشمان خود را از آنها برمگير! و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن! همانها كه از هواى نفس پيروى كردند، و كارهايشان افراطى است. (28)

بگو: «اين حق است از سوى پروردگارتان! هر كس مى‏خواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود)، و هر كس ميخواهد كافر گردد!» ما براى ستمگران آتشى آماده كرديم كه سراپرده‏اش آنان را از هر سو احاطه كرده است! و اگر تقاضاى آب كنند، آبى براى آنان مياورند كه همچون فلز گداخته صورتها را بريان مى‏كند! چه بد نوشيدنى، و چه بد محل اجتماعى است! (29)

مسلما كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، ما پاداش نيكوكاران را ضايع نخواهيم كرد! (30)

آنها كسانى هستند كه بهشت جاودان براى آنان است؛ باغهايى از بهشت كه نهرها از زير درختان و قصرهايش جارى است؛ در آنجا با دستبندهايى از طلا آراسته مى‏شوند؛ و لباسهايى (فاخر) به رنگ سبز، از حرير نازك و ضخيم، دربر مى‏كنند؛ در حالى كه بر تختها تكيه كرده‏اند. چه پاداش خوبى، و چه جمع نيكويى! (31)

(اى پيامبر!) براى آنان مثالى بزن: آن دو مرد، كه براى يكى از آنها دو باغ از انواع انگورها قرار داديم؛ و گرداگرد آن دو (باغ) را با درختان نخل پوشانديم؛ و در ميانشان زراعت پر بركتى قرارداديم. (32)

هر دو باغ، ميوه آورده بود، (ميوه‏هاى فراوان،) و چيزى فروگذار نكرده بود؛ و ميان آن دو، نهر بزرگى جارى ساخته بوديم. (33)

صاحب اين باغ، درآمد فراوانى داشت؛ به همين جهت، به دوستش -در حالى كه با او گفتگو مى‏كرد- چنين گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نيرومندترم!» (34)

و در حالى كه نسبت به خود ستمكار بود، در باغ خويش گام نهاد، و گفت: «من گمان نمى‏كنم هرگز اين باغ نابود شود! (35)

و باور نمى‏كنم قيامت برپا گردد! و اگر به سوى پروردگارم بازگردانده شوم (و قيامتى در كار باشد)، جايگاهى بهتر از اين جا خواهم يافت!» (36)

دوست (با ايمان) وى -در حالى كه با او گفتگو مى‏كرد- گفت: «آيا به خدايى كه تو را از خاك، و سپس از نطفه آفريد، و پس از آن تو را مرد كاملى قرار داد ، كافر شدى؟! (37)

ولى من كسى هستم كه «الله‏» پروردگار من است؛ و هيچ كس را شريك پروردگارم قرارنمى‏دهم! (38)

چرا هنگامى كه وارد باغت شدى، نگفتى اين نعمتى است كه خدا خواسته است؟! قوت (و نيرويى) جز از ناحيه خدا نيست! و اگر مى‏بينى من از نظر مال و فرزند از تو كمترم (مطلب مهمى نيست)! (39)

شايد پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد؛ و مجازات حساب شده‏اى از آسمان بر باغ تو فروفرستد، بگونه‏اى كه آن را به زمين بى‏گياه لغزنده‏اى مبدل كند! (40)

و يا آب آن در اعمال زمين فرو رود، آن گونه كه هرگز نتوانى آن را به دست آورى!» (41)

(به هر حال عذاب الهى فرا رسيد،) و تمام ميوه‏هاى آن نابود شد؛ و او بخاطر هزينه هايى كه در آن صرف كرده بود، پيوسته دستهاى خود را به هم مى‏ماليد -در حالى كه تمام باغ بر داربستهايش فرو ريخته بود- و مى‏گفت: «اى كاش كسى را همتاى پروردگارم قرار نداده بودم! س‏ذللّه (42)

و گروهى نداشت كه او را در برابر (عذاب) خداوند يارى دهند؛ و از خودش (نيز) نمى‏توانست يارى گيرد. (43)

در آنجا ثابت شد كه ولايت (و قدرت) از آن خداوند بر حق است! اوست كه برترين ثواب، و بهترين عاقبت را (براى مطيعان) دارد! (44)

(اى پيامبر!) زندگى دنيا را براى آنان به آبى تشبيه كن كه از آسمان فرو مى‏فرستيم؛ و بوسيله آن، گياهان زمين (سرسبز مى‏شود و) در هم فروميرود. اما بعد از مدتى مى‏خشكد؛ و بادها آن را به هر سو پراكنده مى‏كند؛ و خداوند بر همه چيز تواناست! (45)

مال و فرزند، زينت زندگى دنياست؛ و باقيات صالحات ( ارزشهاى پايدار و شايسته) ثوابش نزد پروردگارت بهتر و اميدبخش‏تر است! (46)

و روزى را به خاطر بياور كه كوه‏ها را به حركت درآوريم؛ و زمين را آشكار (و مسطح) مى‏بينى؛ و همه آنان ( انسانها) را برمى‏انگيزيم، و احدى از ايشان را فروگذار نخواهيم كرد! (47)

آنها همه در يك صف به (پيشگاه) پروردگارت عرضه مى‏شوند؛ (و به آنان گفته مى‏شود:) همگى نزد ما آمديد، همان گونه كه نخستين بار شما را آفريديم! اما شما گمان مى‏كرديد ما هرگز موعدى برايتان قرار نخواهيم داد! (48)

و كتاب ( كتابى كه نامه اعمال همه انسانهاست) در آن جا گذارده مى‏شود، پس گنهكاران را مى‏بينى كه از آنچه در آن است، ترسان و هراسانند؛ و مى‏گويند: «اى واى بر ما! اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى را فرونگذاشته مگر اينكه آن را به شمار آورده است؟! و (اين در حالى است كه) همه اعمال خود را حاضر مى‏بينند؛ و پروردگارت به هيچ كس ستم نمى‏كند. (49)

به ياد آريد زمانى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد!» آنها همگى سجده كردند جز ابليس -كه از جن بود- و از فرمان پروردگارش بيرون شد آيا (با اين حال،) او و فرزندانش را به جاى من اولياى خود انتخاب مى‏كنيد، در حالى كه آنها دشمن شما هستند؟! (فرمانبردارى از شيطان و فرزندانش به جاى اطاعت خدا،) چه جايگزينى بدى است براى ستمكاران! (50)

من هرگز آنها ( ابليس و فرزندانش) را به هنگام آفرينش آسمانها و زمين، و نه به هنگام آفرينش خودشان، حاضر نساختم! و من هيچ گاه گمراه‏كنندگان را دستيار خود قرار نمى‏دهم! (51)

به خاطر بياوريد روزى را كه (خداوند) مى‏گويد: «همتايانى را كه براى من مى‏پنداشتيد، بخوانيد (تا به كمك شما بشتابند!)» ولى هر چه آنها را مى‏خوانند،جوابشان نمى‏دهند؛ و در ميان اين دو گروه، كانون هلاكتى قرارداده‏ايم! (52)

و گنهكاران، آتش (دوزخ) را مى‏بينند؛ و يقين مى‏كنند كه با آن درمى‏آميزند،و هيچ گونه راه گريزى از آن نخواهند يافت. (53)

و در اين قرآن، از هر گونه مثلى براى مردم بيان كرده‏ايم؛ ولى انسان بيش از هر چيز، به مجادله مى‏پردازد! (54)

و چيزى مردم را بازنداشت از اينكه -وقتى هدايت به سراغشان آمد- ايمان بياورند و از پروردگارشان طلب آمرزش كنند، جز اينكه (خيره‏سرى كردند؛ گويى مى‏خواستند) سرنوشت پيشينيان براى آنان بيايد، يا عذاب (الهى) در برابرشان قرار گيرد! (55)

ما پيامبران را، جز بعنوان بشارت دهنده و انذار كننده، نمى‏فرستيم؛ اما كافران همواره مجادله به باطل مى‏كنند، تا (به گمان خود،) حق را بوسيله آن از ميان بردارند! و آيات ما، و مجازاتهايى را كه به آنان وعده داده شده است،به باد مسخره گرفتند! (56)

چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه آيات پروردگارش به او تذكر داده شده، و از آن روى گرداند، و آنچه را با دستهاى خود پيش فرستاد فراموش كرد؟! ما بر دلهاى اينها پرده‏هايى افكنده‏ايم تا نفهمند؛ و در گوشهايشان سنگينى قرار داده‏ايم (تا صداى حق را نشنوند)! و از اين رو اگر آنها را به سوى هدايت بخوانى، هرگز هدايت نمى‏شوند! (57)

و پروردگارت، آمرزنده و صاحب رحمت است؛ اگر مى‏خواست آنان را به خاطر اعمالشان مجازات كند، عذاب را هر چه زودتر براى آنها مى‏فرستاد؛ ولى براى آنان موعدى است كه هرگز از آن راه فرارى نخواهند داشت! (58)

اين شهرها و آباديهايى است كه ما آنها را هنگامى كه ستم كردند هلاك نموديم؛ و براى هلاكتشان موعدى قرار داديم! (آنها ويرانه‏هايش را با چشم مى‏بينند، و عبرت نمى‏گيرند!) (59)

به خاطر بياور هنگامى را كه موسى به دوست خود گفت: دست از جستجو برنمى‏دارم تا به محل تلاقى دو دريا برسم؛ هر چند مدت طولانى به راه خود ادامه دهم! (60)

(ولى) هنگامى كه به محل تلاقى آن دو دريا رسيدند، ماهى خود را (كه براى تغذيه همراه داشتند) فراموش كردند؛ و ماهى راه خود را در دريا پيش گرفت (و روان شد). (61)

هنگامى كه از آن جا گذشتند، (موسى) به يار همسفرش گفت: «غذاى ما را بياور، كه سخت از اين سفر خسته شده‏ايم!» (62)

گفت: «به خاطر دارى هنگامى كه ما (براى استراحت) به كنار آن صخره پناه برديم، من (در آن جا) فراموش كردم جريان ماهى را بازگو كنم -و فقط شيطان بود كه آن را از خاطر من برد- و ماهى بطرز شگفت‏آورى راه خود را در دريا پيش گرفت!» (63)

(موسى) گفت: «آن همان بود كه ما مى‏خواستيم!» سپس از همان راه بازگشتند، در حالى كه پى‏جويى مى‏كردند. (64)

(در آن جا) بنده‏اى از بندگان ما را يافتند كه رحمت (و موهبت عظيمى) از سوى خود به او داده، و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بوديم. (65)

موسى به او گفت: «آيا از تو پيروى كنم تا از آنچه به تو تعليم داده شده و مايه رشد و صلاح است، به من بياموزى؟» (66)

گفت: «تو هرگز نمى‏توانى با من شكيبايى كنى! (67)

و چگونه مى‏توانى در برابر چيزى كه از رموزش آگاه نيستى شكيبا باشى؟! (68)

(موسى) گفت: «به خواست خدا مرا شكيبا خواهى يافت؛ و در هيچ كارى مخالفت فرمان تو نخواهم كرد!» (69)

(خضر) گفت: «پس اگر مى‏خواهى بدنبال من بيايى، از هيچ چيز مپرس تا خودم (به موقع) آن را براى تو بازگو كنم.» (70)

آن دو به راه افتادند؛ تا آن كه سوار كشتى شدند، (خضر) كشتى را سوراخ كرد. (موسى) گفت: ؛ س‏خ‏للّهآيا آن را سوراخ كردى كه اهلش را غرق كنى؟! راستى كه چه كار بدى انجام دادى!» (71)

گفت: «آيا نگفتم تو هرگز نمى‏توانى با من شكيبايى كنى؟!» (72)

(موسى) گفت: «مرا بخاطر اين فراموشكاريم مؤاخذه مكن و از اين كارم بر من سخت مگير! س‏ذللّه (73)

باز به راه خود ادامه دادند، تا اينكه نوجوانى را ديدند؛ و او آن نوجوان را كشت. (موسى) گفت: س‏خ‏للّهآيا انسان پاكى را، بى آنكه قتلى كرده باشد، كشتى؟! براستى كار زشتى انجام دادى! س‏ذللّه (74)

(باز آن مرد عالم) گفت: «آيا به تو نگفتم كه تو هرگز نمى‏توانى با من صبر كنى؟!» (75)

(موسى) گفت: «بعد از اين اگر درباره چيزى از تو سؤال كردم، ديگر با من همراهى نكن؛ (زيرا) از سوى من معذور خواهى بود!» (76)

باز به راه خود ادامه دادند تا به مردم قريه‏اى رسيدند؛ از آنان خواستند كه به ايشان غذا دهند؛ ولى آنان از مهمان كردنشان خوددارى نمودند؛ (با اين حال) در آن جا ديوارى يافتند كه مى‏خواست فروريزد؛ و (آن مرد عالم) آن را برپا داشت. (موسى) گفت: «(لااقل) مى‏خواستى در مقابل اين كار مزدى بگيرى!» (77)

او گفت: «اينك زمان جدايى من و تو فرا رسيده؛ اما بزودى راز آنچه را كه نتوانستى در برابر آن صبر كنى، به تو خبر مى‏دهم. (78)

اما آن كشتى مال گروهى از مستمندان بود كه با آن در دريا كار مى‏كردند؛ و من خواستم آن را معيوب كنم؛ (چرا كه) پشت سرشان پادشاهى (ستمگر) بود كه هر كشتى (سالمى) را بزور ميگرفت! (79)

و اما آن نوجوان، پدر و مادرش با ايمان بودند؛ و بيم داشتيم كه آنان را به طغيان و كفر وادارد! (80)

از اين رو، خواستيم كه پروردگارشان به جاى او، فرزندى پاكتر و با محبت‏تر به آن دو بدهد! (81)

و اما آن ديوار، از آن دو نوجوان يتيم در آن شهر بود؛ و زير آن، گنجى متعلق به آن دو وجود داشت؛ و پدرشان مرد صالحى بود؛ و پروردگار تو مى‏خواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج كنند؛ اين رحمتى از پروردگارت بود؛ و من آن (كارها) را خودسرانه انجام ندادم؛ اين بود رازكارهايى كه نتوانستى در برابر آنها شكيبايى به خرج دهى!» (82)

و از تو درباره «ذو القرنين‏» مى‏پرسند؛ بگو: «بزودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو خواهم كرد.» (83)

ما به او در روى زمين، قدرت و حكومت داديم؛ و اسباب هر چيز را در اختيارش گذاشتيم. (84)

او از اين اسباب، (پيروى و استفاده) كرد... (85)

تا به غروبگاه آفتاب رسيد؛ (در آن جا) احساس كرد (و در نظرش مجسم شد) كه خورشيد در چشمه تيره و گل‏آلودى فرو مى‏رود؛ و در آن جا قومى را يافت؛ گفتيم: «اى ذو القرنين! آيا مى‏خواهى (آنان) را مجازات كنى، و يا روش نيكويى در مورد آنها انتخاب نمايى؟» (86)

گفت: «اما كسى را كه ستم كرده است، مجازات خواهيم كرد؛ سپس به سوى پروردگارش بازمى‏گردد، و خدا او را مجازات شديدى خواهد كرد! (87)

و اما كسى كه ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نيكوتر خواهد داشت؛ و ما دستور آسانى به او خواهيم داد.» (88)

سپس (بار ديگر) از اسبابى (كه در اختيار داشت) بهره گرفت... (89)

تا به خاستگاه خورشيد رسيد؛ (در آن جا) ديد خورشيد بر جمعيتى طلوع مى‏كند كه در برابر (تابش) آفتاب، پوششى براى آنها قرار نداده بوديم (و هيچ گونه سايبانى نداشتند). (90)

(آرى) اينچنين بود (كار ذو القرنين)! و ما بخوبى از امكاناتى كه نزد او بود آگاه بوديم! (91)

(باز) از اسباب مهمى (كه در اختيار داشت) استفاده كرد... (92)

(و همچنان به راه خود ادامه داد) تا به ميان دو كوه رسيد؛ و در كنار آن دو (كوه) قومى را يافت كه هيچ سخنى را نمى‏فهميدند (و زبانشان مخصوص خودشان بود)! (93)

(آن گروه به او) گفتند: «اى ذو القرنين ياجوج و ماجوج در اين سرزمين فساد مى‏كنند؛ آيا ممكن است ما هزينه‏اى براى تو قرار دهيم، كه ميان ما و آنها سدى ايجاد كنى؟!» (94)

(ذو القرنين) گفت: «آنچه پروردگارم در اختيار من گذارده، بهتر است (از آنچه شما پيشنهاد مى‏كنيد)! مرا با نيرويى يارى دهيد، تا ميان شما و آنها سد محكمى قرار دهم! (95)

قطعات بزرگ آهن برايم بياوريد (و آنها را روى هم بچينيد)!» تا وقتى كه كاملا ميان دو كوه را پوشانيد، گفت: «(در اطراف آن آتش بيفروزيد، و) در آن بدميد!» (آنها دميدند)
تا قطعات آهن را سرخ و گداخته كرد، و گفت: «(اكنون) مس مذاب برايم بياوريد تا بر روى آن بريزم!» (96)

(سرانجام چنان سد نيرومندى ساخت) كه آنها ( طايفه ياجوج و ماجوج) قادر نبودند از آن بالا روند؛ و نمى‏توانستند نقبى در آن ايجاد كنند. (97)

(آنگاه) گفت: «اين از رحمت پروردگار من است! اما هنگامى كه وعده پروردگارم فرا رسد، آن را در هم مى‏كوبد؛ و وعده پروردگارم حق است!» (98)

و در آن روز (كه جهان پايان مى‏گيرد)، ما آنان را چنان رها مى‏كنيم كه درهم موج مى‏زنند؛ و در صور ( شيپور) دميده مى‏شود؛ و ما همه را جمع مى‏كنيم! (99)

در آن روز، جهنم را بر كافران عرضه مى‏داريم! (100)

همانها كه پرده‏اى چشمانشان را از ياد من پوشانده بود، و قدرت شنوايى نداشتند! (101)

آيا كافران پنداشتند مى‏توانند بندگانم را به جاى من اولياى خود انتخاب كنند؟! ما جهنم را براى پذيرايى كافران آماده كرده‏ايم! (102)

بگو: «آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين (مردم) در كارها، چه كسانى هستند؟ (103)

آنها كه تلاشهايشان در زندگى دنيا گم (و نابود) شده؛ با اين حال، مى‏پندارند كار نيك انجام مى‏دهند!» (104)

آنها كسانى هستند كه به آيات پروردگارشان و لقاى او كافر شدند؛ به همين جهت، اعمالشان حبط و نابود شد! از اين رو روز قيامت، ميزانى براى آنها برپا نخواهيم كرد! (105)

(آرى،) اين گونه است! كيفرشان دوزخ است، بخاطر آنكه كافر شدند، و آيات من و پيامبرانم را به سخريه گرفتند! (106)

اما كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، باغهاى بهشت برين محل پذيرايى آنان خواهد بود. (107)

آنها جاودانه در آن خواهند ماند؛ و هرگز تقاضاى نقل مكان از آن جا نمى‏كنند! (108)

بگو: «اگر درياها براى (نوشتن) كلمات پروردگارم مركب شود، درياها پايان مى‏گيرد. پيش از آنكه كلمات پروردگارم پايان يابد؛ هر چند همانند آن (درياها) را كمك آن قرار دهيم!» (109)

بگو: «من فقط بشرى هستم مثل شم؛ (امتيازم اين است كه) به من وحى مى‏شود كه تنها معبودتان معبود يگانه است؛ پس هر كه به لقاى پروردگارش اميد دارد، بايد كارى شايسته انجام دهد، و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نكند! (110)


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : شنبه 8 اسفند 1394  | 9:52 AM | نويسنده : سعیدی-بحرینی

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

پاك و منزه است خدايى كه بنده‏اش را در يك شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصى -كه گرداگردش را پربركت ساخته‏ايم- برد، تا برخى از آيات خود را به او نشان دهيم؛ چرا كه او شنوا و بيناست. (1)

ما به موسى كتاب آسمانى داديم؛ و آن را وسيله هدايت بنى اسرائيل ساختيم؛ (و گفتيم:) غير ما را تكيه‏گاه خود قرار ندهيد! (2)

اى فرزندان كسانى كه با نوح (بر كشتى) سوار كرديم! او بنده شكرگزارى بود. (شما هم مانند او باشيد، تا نجات يابيد!) (3)

ما به بنى اسرائيل در كتاب (تورات) اعلام كرديم كه دوبار در زمين فساد خواهيد كرد، و برترى‏جويى بزرگى خواهيد نمود. (4)

هنگامى كه نخستين وعده فرا رسد، گروهى از بندگان پيكارجوى خود را بر ضد شما ميانگيزيم (تا شما را سخت در هم كوبند؛ حتى براى به دست آوردن مجرمان)، خانه‏ها را جستجو مى‏كنند؛ و اين وعده‏اى است قطعى! (5)

سپس شما را بر آنها چيره مى‏كنيم؛ و شما را به وسيله داراييها و فرزندانى كمك خواهيم كرد؛ و نفرات شما را بيشتر (از دشمن) قرارمى‏دهيم. (6)

اگر نيكى كنيد، به خودتان نيكى مى‏كنيد؛ و اگر بدى كنيد باز هم به خود مى‏كنيد. و هنگامى كه وعده دوم فرا رسد، (آنچنان دشمن بر شما سخت خواهد گرفت كه) آثار غم و اندوه در صورتهايتان ظاهر مى‏شود؛ و داخل مسجد (الاقصى) مى‏شوند همان گونه كه بار اول وارد شدند؛ و آنچه را زير سلطه خود مى‏گيرند، در هم مى‏كوبند. (7)

اميد است پروردگارتان به شما رحم كند! هرگاه برگرديد، ما هم بازمى‏گرديم؛ و جهنم را براى كافران، زندان سختى قرار داديم. (8)

اين قرآن، به راهى كه استوارترين راه‏هاست، هدايت مى‏كند؛ و به مؤمنانى كه اعمال صالح انجام مى‏دهند، بشارت مى‏دهد كه براى آنها پاداش بزرگى است. (9)

و اينكه آنها كه به قيامت ايمان نمى‏آورند، عذاب دردناكى براى آنان آماده ساخته‏ايم. (10)

انسان (بر اثر شتابزدگى)، بديها را طلب مى‏كند آن گونه كه نيكيها را مى‏طلبد؛ و انسان، هميشه عجول بوده است! (11)

ما شب و روز را دو نشانه توحيد و عظمت خود قرار داديم؛ سپس نشانه شب را محو كرده، و نشانه روز را روشنى‏بخش ساختيم تا (در پرتو آن،) فضل پروردگارتان را بطلبيد (و به تلاش زندگى برخيزيد)، و عدد سالها و حساب را بدانيد؛ و هر چيزى را بطور مشخص و آشكار، بيان كرديم. (12)

و هر انسانى، اعمالش را بر گردنش آويخته‏ايم؛ و روز قيامت، كتابى براى او بيرون مى‏آوريم كه آن را در برابر خود، گشوده مى‏بيند! (اين همان نامه اعمال اوست!) (13)

(و به او مى‏گوييم:) كتابت را بخوان، كافى است كه امروز، خود حسابگر خويش باشى! (14)

هر كس هدايت شود، براى خود هدايت يافته؛ و آن كس كه گمراه گردد، به زيان خود گمراه شده است؛ و هيچ كس بار گناه ديگرى را به دوش نمى‏كشد؛ و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهيم كرد، مگر آنكه پيامبرى مبعوث كرده باشيم (تا وظايفشان را بيان كند.) (15)

و هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را هلاك كنيم، نخست اوامر خود را براى «مترفين‏» (و ثروتمندان مست شهوت) آنجا، بيان مى‏داريم، سپس هنگامى كه به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات يافتند، آنها را به شدت درهم مى‏كوبيم. (16)

چه بسيار مردمى كه در قرون بعد از نوح، زندگى مى‏كردند؛ (و طبق همين سنت،) آنها را هلاك كرديم! و كافى است كه پروردگارت از گناهان بندگانش آگاه، و نسبت به آن بيناست. (17)

آن كس كه (تنها) زندگى زودگذر (دنيا) را مى‏طلبد، آن مقدار از آن را كه بخواهيم -و به هر كس اراده كنيم- مى‏دهيم؛ سپس دوزخ را براى او قرار خواهيم داد، كه در آتش سوزانش مى‏سوزد در حالى كه نكوهيده و رانده (درگاه خدا) است. (18)

و آن كس كه سراى آخرت را بطلبد، و براى آن سعى و كوشش كند -در حالى كه ايمان داشته باشد- سعى و تلاش او، (از سوى خدا) پاداش داده خواهد شد. (19)

هر يك از اين دو گروه را از عطاى پروردگارت، بهره و كمك مى‏دهيم؛ و عطاى پروردگارت هرگز (از كسى) منع نشده است. (20)

ببين چگونه بعضى را (در دنيا بخاطر تلاششان) بر بعضى ديگر برترى بخشيده‏ايم؛ درجات آخرت و برتريهايش، از اين هم بيشتر است! (21)

هرگز معبود ديگرى را با خدا قرار مده، كه نكوهيده و بى‏يار و ياور خواهى نشست! (22)

و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستيد! و به پدر و مادر نيكى كنيد! هرگاه يكى از آن دو، يا هر دوى آنها، نزد تو به سن پيرى رسند، كمترين اهانتى به آنها روا مدار! و بر آنها فرياد مزن! و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوارانه به آنها بگو! (23)

و بالهاى تواضع خويش را از محبت و لطف، در برابر آنان فرود آر! و بگو: «پروردگارا! همان‏گونه كه آنها مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول رحمتشان قرار ده!» (24)

پروردگار شما از درون دلهايتان آگاهتر است؛ (اگر لغزشى در اين زمينه داشتيد) هر گاه صالح باشيد (و جبران كنيد) او بازگشت‏كنندگان را مى‏بخشد. (25)

و حق نزديكان را بپرداز، و (همچنين حق) مستمند و وامانده در راه را! و هرگز اسراف و تبذير مكن، (26)

چرا كه تبذيركنندگان، برادران شياطينند؛ و شيطان در برابر پروردگارش، بسيار ناسپاس بود! (27)

و هرگاه از آنان ( مستمندان) روى برتابى، و انتظار رحمت پروردگارت را داشته باشى (تا گشايشى در كارت پديد آيد و به آنها كمك كنى)، با گفتار نرم و آميخته با لطف با آنها سخن بگو! (28)

هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن، (و ترك انفاق و بخشش منما) و بيش از حد (نيز) دست خود را مگشاى، تا مورد سرزنش قرار گيرى و از كار فرومانى! (29)

به يقين، پروردگارت روزى را براى هر كس بخواهد، گشاده يا تنگ مى‏دارد؛ او نسبت به بندگانش، آگاه و بيناست. (30)

و فرزندانتان را از ترس فقر، نكشيد! ما آنها و شما را روزى مى‏دهيم؛ مسلما كشتن آنها گناه بزرگى است! (31)

و نزديك زنا نشويد، كه كار بسيار زشت، و بد راهى است! (32)

و كسى را كه خداوند خونش را حرام شمرده، نكشيد، جز بحق! و آن كس كه مظلوم كشته شده، براى وليش سلطه (و حق قصاص) قرار داديم؛ اما در قتل اسراف نكند، چرا كه او مورد حمايت است! (33)

و به مال يتيم، جز به بهترين راه نزديك نشويد، تا به سر حد بلوغ رسد! و به عهد (خود) وفا كنيد، كه از عهد سؤال مى‏شود! (34)

و هنگامى كه پيمانه مى‏كنيد، حق پيمانه را ادا نماييد، و با ترازوى درست وزن كنيد! اين براى شما بهتر، و عاقبتش نيكوتر است. (35)

از آنچه به آن آگاهى ندارى، پيروى مكن، چرا كه گوش و چشم و دل، همه مسؤولند. (36)

و روى زمين، با تكبر راه مرو! تو نمى‏توانى زمين را بشكافى، و طول قامتت هرگز به كوه‏ها نمى‏رسد! (37)

همه اينها گناهش نزد پروردگار تو ناپسند است. (38)

اين (احكام)، از حكمتهايى است كه پروردگارت به تو وحى فرستاده؛ و هرگز معبودى با خدا قرار مده، كه در جهنم افكنده مى‏شوى، در حالى كه سرزنش شده، و رانده (درگاه خدا) خواهى بود! (39)

آيا پروردگارتان فرزندان پسر را مخصوص شما ساخته، و خودش دخترانى از فرشتگان برگزيده است؟! شما سخن بزرگ (و بسيار زشتى) مى‏گوييد! (40)

ما در اين قرآن، انواع بيانات مؤثر را آورديم تا متذكر شوند! ولى (گروهى از كوردلان،) جز بر نفرتشان نمى‏افزايد. (41)

بگو: «اگر آنچنان كه آنها مى‏گويند با او خدايانى بود، در اين صورت، (خدايان) سعى مى‏كردند راهى به سوى (خداوند) صاحب عرش پيدا كنند.» (42)

او پاك و برتر است از آنچه آنها مى‏گويند، بسيار برتر و منزه‏تر! (43)

آسمانهاى هفتگانه و زمين و كسانى كه در آنها هستند، همه تسبيح او مى‏گويند؛ و هر موجودى، تسبيح و حمد او مى‏گويد؛ ولى شما تسبيح آنها را نمى‏فهميد؛ او بردبار و آمرزنده است. (44)

و هنگامى كه قرآن مى‏خوانى، ميان تو و آنها كه به آخرت ايمان نمى‏آورند، حجاب ناپيدايى قرارمى‏دهيم؛ (45)

و بر دلهايشان پوششهايى، تا آن را نفهمند؛ و در گوشهايشان سنگينى؛ و هنگامى كه پروردگارت را در قرآن به يگانگى ياد مى‏كنى، آنها پشت مى‏كنند و از تو روى بر مى‏گردانند. (46)

هنگامى كه به سخنان تو گوش فرامى‏دهند، ما بهتر مى‏دانيم براى چه گوش فرا مى‏دهند؛ (و همچنين) در آن هنگام كه با هم نجوا مى‏كنند؛ آنگاه كه ستمگران مى‏گويند: «شما جز از انسانى كه افسون شده، پيروى نمى‏كنيد!» (47)

ببين چگونه براى تو مثلها زدند! در نتيجه گمراه شدند، و نمى‏توانند راه حق را پيدا كنند. (48)

و گفتند: «آيا هنگامى كه ما، استخوانهاى پوسيده و پراكنده‏اى شديم، دگر بار آفرينش تازه‏اى خواهيم يافت؟!» (49)

بگو: «شما سنگ باشيد يا آهن، (50)

يا هر مخلوقى كه در نظر شما، از آن هم سخت‏تر است (و از حيات و زندگى دورتر مى‏باشد، باز خدا قادر است شما را به زندگى مجدد بازگرداند). آنها بزودى مى گويند: «چه كسى ما را بازمى‏گرداند؟!» بگو: «همان كسى كه نخستين بار شما را آفريد.» آنان سر خود را (از روى تعجب و انكار،) به سوى تو خم مى‏كنند و مى‏گويند: «در چه زمانى خواهد بود؟!» بگو: «شايد نزديك باشد! (51)

همان روز كه شما را (از قبرهايتان) فرامى‏خواند؛ شما هم اجابت مى‏كنيد در حالى كه حمد او را مى‏گوييد؛ مى‏پنداريد تنها مدت كوتاهى (در جهان برزخ) درنگ كرده‏ايد!» (52)

به بندگانم بگو: «سخنى بگويند كه بهترين باشد! چرا كه (شيطان بوسيله سخنان ناموزون)، ميان آنها فتنه و فساد مى‏كند؛ هميشه شيطان دشمن آشكارى براى انسان بوده است! (53)

پروردگار شما، از (نيات و اعمال) شما آگاهتر است؛ اگر بخواهد (و شايسته بداند)، شما را مشمول رحمت خود مى‏سازد؛ و اگر بخواهد، مجازات مى‏كند؛ و ما تو را بعنوان مامور بر آنان نفرستاده‏ايم (كه آنان را مجبور به ايمان كنى!) (54)

پروردگار تو، از حال همه كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، آگاهتر است؛ و (اگر تو را بر ديگران برترى داديم، بخاطر شايستگى توست،) ما بعضى از پيامبران را بر بعضى ديگر برترى داديم؛ و به داوود، زبور بخشيديم. (55)

بگو: «كسانى را كه غير از خدا (معبود خود) مى‏پنداريد، بخوانيد! آنها نه مى‏توانند مشكلى را از شما برطرف سازند، و نه تغييرى در آن ايجاد كنند.» (56)

كسانى را كه آنان مى‏خوانند، خودشان وسيله‏اى (براى تقرب) به پروردگارشان مى‏جويند، وسيله‏اى هر چه نزديكتر؛ و به رحمت او اميدوارند؛ و از عذاب او مى‏ترسند؛ چرا كه عذاب پروردگارت، همواره در خور پرهيز و وحشت است! (57)

هيچ شهر و آبادى نيست مگر اينكه آن را پيش از روز قيامت هلاك مى‏كنيم؛ يا (اگر گناهكارند، ) به عذاب شديدى گرفتارشان خواهيم ساخت؛ اين، در كتاب الهى ( لوح محفوظ) ثبت است. (58)

هيچ چيز مانع ما نبود كه اين معجزات (درخواستى بهانه‏جويان) را بفرستيم جز اينكه پيشينيان (كه همين درخواستها را داشتند، و با ايشان هماهنگ بودند)، آن را تكذيب كردند؛ (از جمله،) ما به (قوم) ثمود، ناقه داديم؛ (معجزه‏اى) كه روشنگر بود؛ اما بر آن ستم كردند (و ناقه را كشتند). ما معجزات را فقط براى بيم دادن (و اتمام حجت) مى‏فرستيم. (59)

(به ياد آور) زمانى را كه به تو گفتيم: «پروردگارت احاطه كامل به مردم دارد؛ (و از وضعشان كاملا آگاه است.) و ما آن رؤيايى را كه به تو نشان داديم، فقط براى آزمايش مردم بود؛ همچنين شجره ملعونه ( درخت نفرين شده) را كه در قرآن ذكر كرده‏ايم. ما آنها را بيم داده (و انذار) مى‏كنيم؛ اما جز طغيان عظيم، چيزى بر آنها نمى‏افزايد!» (60)

(به ياد آوريد) زمانى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد!» آنها همگى سجده كردند، جز ابليس كه گفت: «آيا براى كسى سجده كنم كه او را از خاك آفريده‏اى؟!» (61)

(سپس) گفت: «به من بگو، اين كسى را كه بر من برترى داده‏اى (به چه دليل بوده است؟) اگر مرا تا روز قيامت زنده بگذارى، همه فرزندانش را، جز عده كمى، گمراه و ريشه‏كن خواهم ساخت!» (62)

فرمود: «برو! هر كس از آنان از تو تبعيت كند، جهنم كيفر شماست، كيفرى است فراوان! (63)

هر كدام از آنها را مى‏توانى با صدايت تحريك كن! و لشكر سواره و پياده‏ات را بر آنها گسيل دار! و در ثروت و فرزندانشان شركت جوى! و آنان را با وعده‏ها سرگرم كن! -ولى شيطان، جز فريب و دروغ، وعده‏اى به آنها نمى‏دهد- (64)

(اما بدان) تو هرگز سلطه‏اى بر بندگان من، نخواهى يافت (و آنها هيچ‏گاه به دام تو گرفتار نمى‏شوند)! همين قدر كافى است كه پروردگارت حافظ آنها باشد.» (65)

پروردگارتان كسى است كه كشتى را در دريا براى شما به حركت درمى‏آورد، تا از نعمت او بهره‏مند شويد؛ او نسبت به شما مهربان است. (66)

و هنگامى كه در دريا ناراحتى به شما برسد، جز او، تمام كسانى را كه (براى حل مشكلات خود) مى‏خوانيد، فراموش مى‏كنيد؛ اما هنگامى كه شما را به خشكى نجات دهد، روى مى‏گردانيد؛ و انسان، بسيار ناسپاس است! (67)

آيا از اين ايمن هستيد كه در خشكى (با يك زلزله شديد) شما را در زمين فرو ببرد، يا طوفانى از سنگريزه بر شما بفرستد (و در آن مدفونتان كند)، سپس حافظ (و ياورى) براى خود نيابيد؟! (68)

يا اينكه ايمن هستيد كه بار ديگر شما را به دريا بازگرداند، و تندباد كوبنده‏اى بر شما بفرستد، و شما را بخاطر كفرتان غرق كند، سپس دادخواه و خونخواهى در برابر ما پيدا نكنيد؟! (69)

ما آدميزادگان را گرامى داشتيم؛ و آنها را در خشكى و دريا، (بر مركبهاى راهوار) حمل كرديم؛ و از انواع روزيهاى پاكيزه به آنان روزى داديم؛ و آنها را بر بسيارى از موجوداتى كه خلق كرده‏ايم، برترى بخشيديم. (70)

(به ياد آوريد) روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان مى‏خوانيم! كسانى كه نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادى و سرور) مى‏خوانند؛ و بقدر رشته شكاف هسته خرمايى به آنان ستم نمى‏شود! (71)

اما كسى كه در اين جهان (از ديدن چهره حق) نابينا بوده است، در آخرت نيز نابينا و گمراهتر است! (72)

نزديك بود آنها تو را (با وسوسه‏هاى خود) از آنچه بر تو وحى كرده‏ايم بفريبند، تا غير آن را به ما نسبت دهى؛ و در آن صورت، تو را به دوستى خود برميگزينند! (73)

و اگر ما تو را ثابت قدم نمى‏ساختيم (و در پرتو مقام عصمت، مصون از انحراف نبودى)، نزديك بود به آنان تمايل كنى. (74)

اگر چنين مى‏كردى، ما دو برابر مجازات (مشركان) در زندگى دنيا، و دو برابر (مجازات) آنها را بعد از مرگ، به تو مى‏چشانديم؛ سپس در برابر ما، ياورى براى خود نمى‏يافتى! (75)

و نزديك بود (با نيرنگ و توطئه) تو را از اين سرزمين بلغزانند، تا از آن بيرونت كنند!و هرگاه چنين مى‏كردند، (گرفتار مجازات سخت الهى شده،) و پس از تو، جز مدت كمى باقى نمى‏ماندند! (76)

اين سنت (ما در مورد) پيامبرانى است كه پيش از تو فرستاديم؛ و هرگز براى سنت ما تغيير و دگرگونى نخواهى يافت! (77)

نماز را از زوال خورشيد (هنگام ظهر) تا نهايت تاريكى شب ( نيمه شب) برپا دار؛ و همچنين قرآن فجر ( نماز صبح) را؛ چرا كه قرآن فجر، مشهود (فرشتگان شب و روز) است! (78)

و پاسى از شب را (از خواب برخيز، و) قرآن (و نماز) بخوان! اين يك وظيفه اضافى براى توست؛ اميد است پروردگارت تو را به مقامى در خور ستايش برانگيزد! (79)

و بگو: «پروردگارا! مرا (در هر كار،) با صداقت وارد كن، و با صداقت خارج ساز! و از سوى خود، حجتى يارى كننده برايم قرار ده!» (80)

و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد؛ يقينا باطل نابود شدنى است!» (81)

و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مى‏كنيم؛ و ستمگران را جز خسران (و زيان) نمى‏افزايد. (82)

هنگامى كه به انسان نعمت مى‏بخشيم، (از حق) روى مى‏گرداند و متكبرانه دور مى‏شود؛ و هنگامى كه (كمترين) بدى به او مى‏رسد، (از همه چيز) مايوس مى‏گردد! (83)

بگو: «هر كس طبق روش (و خلق و خوى) خود عمل مى‏كند؛ و پروردگارتان كسانى را كه راهشان نيكوتر است، بهتر مى‏شناسد.» (84)

و از تو درباره «روح‏» سؤال مى‏كنند، بگو: «روح از فرمان پروردگار من است؛ و جز اندكى از دانش، به شما داده نشده است!» (85)

و اگر بخواهيم، آنچه را بر تو وحى فرستاده‏ايم، از تو مى‏گيريم؛ سپس كسى را نمى‏يابى كه در برابر ما، از تو دفاع كند... (86)

مگر رحمت پروردگارت (شامل حالت گردد،) كه فضل پروردگارت بر تو بزرگ بوده است! (87)

بگو: «اگر انسانها و پريان (جن و انس) اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هر چند يكديگر را (در اين كار) كمك كنند. (88)

ما در اين قرآن، براى مردم از هر چيز نمونه‏اى آورديم (و همه معارف در آن جمع است)؛ اما بيشتر مردم (در برابر آن، از هر كارى) جز انكار، ابا داشتند! (89)

و گفتند: «ما هرگز به تو ايمان نمى‏آوريم تا اينكه چشمه‏جوشانى از اين سرزمين (خشك و سوزان) براى ما خارج سازى... (90)

يا باغى از نخل و انگور از آن تو باشد؛ و نهرها در لابه‏لاى آن جارى كنى... (91)

يا قطعات (سنگهاى) آسمان را -آنچنان كه مى‏پندارى- بر سر ما فرود آرى؛ يا خداوند و فرشتگان را در برابر ما بياورى... (92)

يا براى تو خانه‏اى پر نقش و نگار از طلا باشد؛ يا به آسمان بالا روى؛ حتى اگر به آسمان روى، ايمان نمى‏آوريم مگر آنكه نامه‏اى بر ما فرود آورى كه آن را بخوانيم! «بگو:» منزه است پروردگارم (از اين سخنان بى‏معنى)! مگر من جز انسانى فرستاده خدا هستم؟! (93)

تنها چيزى كه بعد از آمدن هدايت مانع شد مردم ايمان بياورند، اين بود (كه از روى نادانى و بى‏خبرى) گفتند: «آيا خداوند بشرى را بعنوان رسول فرستاده است؟!» (94)

بگو: «(حتى) اگر در روى زمين فرشتگانى (زندگى مى‏كردند، و) با آرامش گام برمى‏داشتند، ما فرشته‏اى را به عنوان رسول، بر آنها مى‏فرستاديم!» (چرا كه رهنماى هر گروهى بايد از جنس خودشان باشد). (95)

بگو: «همين كافى است كه خداوند، ميان من و شما گواه باشد؛ چرا كه او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست! (96)

هر كس را خدا هدايت كند، هدايت يافته واقعى اوست؛ و هر كس را (بخاطر اعمالش) گمراه سازد، هاديان و سرپرستانى غير خدا براى او نخواهى يافت؛ و روز قيامت، آنها را بر صورتهايشان محشور مى‏كنيم، در حالى كه نابينا و گنگ و كرند؛ جايگاهشان دوزخ است؛ هر زمان آتش آن فرونشيند، شعله تازه‏اى بر آنان مى‏افزاييم! (97)

اين كيفر آنهاست، بخاطر اينكه نسبت به آيات ما كافر شدند و گفتند: «آيا هنگامى كه ما استخوانهاى پوسيده و خاكهاى پراكنده‏اى شديم، بار ديگر آفرينش تازه‏اى خواهيم يافت؟! س‏ذللّه (98)

آيا نمى‏دانند خدايى كه آسمانها و زمين را آفريده، قادر است مثل آنان را بيافريند (و به زندگى جديد بازشان گرداند)؟! و براى آنان سرآمدى قطعى -كه شكى در آن نيست- قرار داده؛ اما ظالمان، جز كفر و انكار را پذيرا نيستند! (99)

بگو: «اگر شما مالك خزائن رحمت پروردگار من بوديد. در آن صورت، (بخاطر تنگ نظرى) امساك مى‏كرديد، مبادا انفاق، مايه تنگدستى شما شود» و انسان تنگ نظر است! (100)

ما به موسى نه معجزه روشن داديم؛ پس از بنى اسرائيل سؤال كن آن زمان كه اين (معجزات نه گانه) به سراغ آنها آمد (چگونه بودند)؟! فرعون به او گفت: «اى موسى! گمان مى‏كنم تو ديوانه (يا ساحرى)!» (101)

(موسى) گفت: «تو مى‏دانى اين آيات را جز پروردگار آسمانها و زمين -براى روشنى دلها- نفرستاده؛ و من گمان مى‏كنم اى فرعون، تو (بزودى) هلاك خواهى شد!» (102)

پس (فرعون) تصميم گرفت آنان را از آن سرزمين ريشه كن سازد؛ ولى ما، او و تمام كسانى را كه با او بودند، غرق كرديم. (103)

و بعد از آن به بنى اسرائيل گفتيم: «در اين سرزمين ( مصر و شام) ساكن شويد! اما هنگامى كه وعده آخرت فرا رسد، همه شما را دسته جمعى (به آن دادگاه عدل) مى‏آوريم‏» (104)

و ما قرآن را بحق نازل كرديم؛ و بحق نازل شد؛ و تو را، جز بعنوان بشارت‏دهنده و بيم‏دهنده، نفرستاديم! (105)

و قرآنى كه آياتش را از هم جدا كرديم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانى؛ و آن را بتدريج نازل كرديم. (106)

بگو: «خواه به آن ايمان بياوريد، و خواه ايمان نياوريد، كسانى كه پيش از آن به آنها دانش داده شده، هنگامى كه (اين آيات) بر آنان خوانده مى‏شود، سجده‏كنان به خاك مى‏افتند... (107)

و مى‏گويند: «منزه است پروردگار ما، كه وعده‏هايش به يقين انجام‏شدنى است !» (108)

آنها (بى‏اختيار) به زمين مى‏افتند و گريه مى‏كنند؛ و (تلاوت اين آيات، همواره) بر خشوعشان مى‏افزايد. (109)

بگو: ««الله‏» را بخوانيد يا «رحمان‏» را، هر كدام را بخوانيد، (ذات پاكش يكى است؛ و) براى او بهترين نامهاست!» و نمازت‏را زياد بلند، يا خيلى آهسته نخوان؛ و در ميان آن دو، راهى (معتدل) انتخاب كن! (110)

و بگو: «ستايش براى خداوندى است كه نه فرزندى براى خود انتخاب كرده، و نه شريكى در حكومت دارد، و نه بخاطر ضعف و ذلت، (حامى و) سرپرستى براى اوست!» و او را بسيار بزرگ بشمار! (111)


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : شنبه 8 اسفند 1394  | 9:51 AM | نويسنده : سعیدی-بحرینی

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

فرمان خدا (براى مجازات مشركان و مجرمان،) فرا رسيده است؛ براى آن عجله نكنيد! منزه و برتر است خداوند از آنچه همتاى او قرارمى‏دهند! (1)

فرشتگان را با روح (الهى) بفرمانش بر هر كس از بندگانش بخواهد نازل مى‏كند؛ (و به آنها دستور مى‏دهد) كه مردم را انذار كنيد؛ (و بگوييد:) معبودى جز من نيست؛ از (مخالفت دستور) من، بپرهيزيد! (2)

آسمانها و زمين را بحق آفريد؛ او برتر است از اينكه همتايى براى او قرار مى‏دهند! (3)

انسان را از نطفه بى‏ارزشى آفريد؛ و سرانجام (او موجودى فصيح، و) مدافع آشكار از خويشتن گرديد! (4)

و چهارپايان را آفريد؛ در حالى كه در آنها، براى شما وسيله پوشش، و منافع ديگرى است؛ و از گوشت آنها مى‏خوريد! (5)

و در آنها براى شما زينت و شكوه است به هنگامى كه آنها را به استراحتگاهشان بازمى‏گردانيد، و هنگامى كه (صبحگاهان) به صحرا مى‏فرستيد! (6)

آنها بارهاى سنگين شما را به شهرى حمل مى‏كنند كه جز با مشقت زياد، به آن نمى‏رسيديد؛ پروردگارتان رؤوف و رحيم است (كه اين وسايل حيات را در اختيارتان قرار داده)! (7)

همچنين اسبها و استرهاو الاغها را آفريد؛ تا بر آنها سوار شويد و زينت شما باشد، و چيزهايى مى‏آفريند كه نمى‏دانيد. (8)

و بر خداست كه راه راست را (به بندگان) نشان دهد؛ اما بعضى از راه‏ها بيراهه است! و اگر خدا بخواهد، همه شما را (به اجبار) هدايت مى‏كند (؛ولى اجبار سودى ندارد). (9)

او كسى است كه از آسمان، آبى فرستاد، كه نوشيدن شما از آن است؛ و (همچنين) گياهان و درختانى كه حيوانات خود را در آن به چرا مى‏بريد، نيز از آن است. (10)

خداوند با آن (آب باران)، براى شما زراعت و زيتون و نخل و انگور، و از همه ميوه‏ها مى‏روياند؛ مسلما در اين، نشانه روشنى براى انديشمندان است. (11)

او شب و روز و خورشيد و ماه را مسخر شما ساخت؛ و ستارگان نيز به فرمان او مسخر شمايند؛ در اين، نشانه‏هايى است (از عظمت خدا،) براى گروهى كه عقل خود را به كار مى‏گيرند! (12)

(علاوه بر اين،) مخلوقاتى را كه در زمين به رنگهاى گوناگون آفريده نيز مسخر (فرمان شما) ساخت؛ در اين، نشانه روشنى است براى گروهى كه متذكر مى‏شوند! (13)

او كسى است كه دريا را مسخر (شما) ساخت تا از آن، گوشت تازه بخوريد؛ و زيورى براى پوشيدن (مانند مرواريد) از آن استخراج كنيد؛ و كشتيها را مى‏بينى كه سينه دريا را مى‏شكافند تا شما (به تجارت پردازيد و) از فضل خدا بهره گيريد؛ شايد شكر نعمتهاى او را بجا آوريد! (14)

و در زمين، كوه‏هاى ثابت و محكمى افكند تا لرزش آن را نسبت به شما بگيرد؛ و نهرها و راه‏هايى ايجاد كرد، تا هدايت شويد. (15)

و (نيز) علاماتى قرار داد؛ و (شب هنگام) به وسيله ستارگان هدايت مى‏شوند. (16)

آيا كسى كه (اين گونه مخلوقات را) مى‏آفريند، همچون كسى است كه نمى‏آفريند؟! آيا متذكر نمى‏شويد؟! (17)

و اگر نعمتهاى خدا را بشماريد، هرگز نمى‏توانيد آنها را احصا كنيد؛ خداوند بخشنده و مهربان است! (18)

خداوند آنچه را پنهان مى‏داريد و آنچه را آشكار مى‏سازيد، مى‏داند. (19)

معبودهايى را كه غير از خدا مى‏خوانند، چيزى را خلق نمى‏كنند؛ بلكه خودشان هم مخلوقند! (20)

آنها مردگانى هستند كه هرگز استعداد حيات ندارند؛ و نمى‏دانند (عبادت‏كنندگانشان) در چه زمانى محشور مى‏شوند! (21)

معبود شما خداوند يگانه است؛ اما كسانى كه به آخرت ايمان نمى‏آورند، دلهايشان (حق را) انكار مى‏كند و مستكبرند. (22)

قطعا خداوند از آنچه پنهان مى‏دارند و آنچه آشكار مى‏سازند با خبر است؛ او مستكبران را دوست نمى‏دارد! (23)

و هنگامى كه به آنها گفته شود: «پروردگار شما چه نازل كرده است؟» مى‏گويند: «اينها (وحى الهى نيست؛) همان افسانه‏هاى دروغين پيشينيان است!» (24)

آنها بايد روز قيامت، (هم) بار گناهان خود را بطور كامل بر دوش كشند؛ و هم سهمى از گناهان كسانى كه بخاطر جهل، گمراهشان مى‏سازند! بدانيد آنها بار سنگين بدى بر دوش مى‏كشند! (25)

كسانى كه قبل از ايشان بودند (نيز) از اين توطئه‏ها داشتند؛ ولى خداوند به سراغ شالوده (زندگى) آنها رفت؛ و آن را از اساس ويران كرد؛ و سقف از بالا بر سرشان فرو ريخت؛ و عذاب (الهى) از آن جايى كه نمى‏دانستند به سراغشان آمد! (26)

سپس روز قيامت خدا آنها را رسوا مى‏سازد؛ و مى‏گويد: «شريكانى كه شما براى من ساختيد، و بخاطر آنها با ديگران دشمنى مى‏كرديد، كجا هستيد؟!» (در اين هنگام،) كسانى كه به آنها علم داده شده مى‏گويند: «رسوايى و بدبختى، امروز بر كافران است!» (27)

همانها كه فرشتگان (مرگ) روحشان را مى‏گيرند در حالى كه به خود ظلم كرده بودند! در اين موقع آنها تسليم مى‏شوند (و بدروغ مى‏گويند:) ما كار بدى انجام نمى‏داديم! آرى، خداوند به آنچه انجام مى‏داديد عالم است! (28)

(به آنها گفته مى‏شود:) اكنون از درهاى جهنم وارد شويد در حالى كه جاودانه در آن خواهيد بود! چه جاى بدى است جايگاه مستكبران! (29)

(ولى هنگامى كه) به پرهيزگاران گفته مى‏شد: «پروردگار شما چه چيز نازل كرده است؟» مى‏گفتند: «خير (و سعادت)» (آرى،) براى كسانى كه نيكى كردند، در اين دنيا نيكى است؛ و سراى آخرت از آن هم بهتر است؛ و چه خوب است سراى پرهيزگاران! (30)

باغهايى از بهشت جاويدان است كه همگى وارد آن مى‏شوند؛ نهرها از زير درختانش مى‏گذرد؛ هر چه بخواهند در آنجا هست؛ خداوند پرهيزگاران را چنين پاداش مى‏دهد! (31)

همانها كه فرشتگان (مرگ) روحشان را مى‏گيرند در حالى كه پاك و پاكيزه‏اند؛ به آنها مى‏گويند: «سلام بر شما! وارد بهشت شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى‏داديد!» (32)

آيا آنها انتظارى جز اين دارند كه فرشتگان (قبض ارواح) به سراغشان بيايند، يا فرمان پروردگارت (براى مجازاتشان) فرا رسد (آنگاه توبه كنند؟! ولى توبه آنها در آن زمان بى اثر است! آرى،) كسانى كه پيش از ايشان بودند نيز چنين كردند! خداوند به آنها ستم نكرد؛ ولى آنان به خويشتن ستم مى‏نمودند! (33)

و سرانجام بديهاى اعمالشان به آنها رسيد؛ و آنچه را (از وعده‏هاى عذاب) استهزا مى‏كردند، بر آنان وارد شد. (34)

مشركان گفتند: «اگر خدا مى‏خواست، نه ما و نه پدران ما، غير او را پرستش نمى‏كرديم؛ و چيزى را بدون اجازه او حرام نمى‏ساختيم!» (آرى،) كسانى كه پيش از ايشان بودند نيز همين كارها را انجام دادند؛ ولى آيا پيامبران وظيفه‏اى جز ابلاغ آشكار دارند؟! (35)

ما در هر امتى رسولى برانگيختيم كه: «خداى يكتا را بپرستيد؛ و از طاغوت اجتناب كنيد!» خداوند گروهى را هدايت كرد؛ و گروهى ضلالت و گمراهى دامانشان را گرفت؛ پس در روى زمين بگرديد و ببينيد عاقبت تكذيب‏كنندگان چگونه بود! (36)

هر قدر بر هدايت آنها حريص باشى، (سودى ندارد؛ چرا) كه خداوند كسى را كه گمراه ساخت، هدايت نمى‏كند؛ و آنها ياورانى نخواهند داشت! (37)

آنها سوگندهاى شديد به خدا ياد كردند كه: «هرگز خداوند كسى را كه مى‏ميرد، برنمى‏انگيزد! س‏ذللّه آرى، اين وعده قطعى خداست (كه همه مردگان را براى جزا بازمى‏گرداند)؛ ولى بيشتر مردم نمى‏دانند! (38)

هدف اين است كه آنچه را در آن اختلاف داشتند، براى آنها روشن سازد؛ و كسانى كه منكر شدند، بدانند دروغ مى‏گفتند! (39)

(رستاخيز مردگان براى ما مشكل نيست؛ زيرا) وقتى چيزى را اراده مى‏كنيم، فقط به آن مى‏گوييم: «موجود باش!» بلافاصله موجود مى‏شود. (40)

آنها كه پس از ستم ديدن در راه خدا، هجرت كردند، در اين دنيا جايگاه (و مقام) خوبى به آنها مى‏دهيم؛ و پاداش آخرت، از آن هم بزرگتر است اگر مى‏دانستند! (41)

آنها كسانى هستند كه صبر و استقامت پيشه كردند، و تنها بر پروردگارشان توكل مى‏كنند. (42)

و پيش از تو، جز مردانى كه به آنها وحى مى‏كرديم، نفرستاديم! اگر نمى‏دانيد، از آگاهان بپرسيد (تا تعجب نكنيد از اينكه پيامبر اسلام از ميان همين مردان برانگيخته شده است)! (43)

(از آنها بپرسيد كه) از دلايل روشن و كتب (پيامبران پيشين آگاهند!) و ما اين ذكر ( قرآن) را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى؛ و شايد انديشه كنند! (44)

آيا توطئه‏گران از اين ايمن گشتند كه ممكن است خدا آنها را در زمين فروبرد، و يا مجازات (الهى)، از آن جا كه انتظارش را ندارند، به سراغشان آيد؟!... (45)

يا به هنگامى (كه براى كسب مال و ثروت افزونتر) در رفت و آمدند، دامانشان را بگيرد در حالى كه قادر به فرار نيستند؟!... (46)

يا بطور تدريجى، با هشدارهاى خوف‏انگيز آنان را گرفتار سازد؟! چرا كه پروردگار شما، رؤوف و رحيم است. (47)

آيا آنها مخلوقات خدا را نديدند كه سايه‏هايشان از راست و چپ حركت دارند، و با خضوع براى خدا سجده مى‏كنند؟! (48)

(نه تنها سايه‏ها، بلكه) تمام آنچه در آسمانها و زمين از جنبندگان وجود دارد، و همچنين فرشتگان، براى خدا سجده مى‏كنند و تكبر نمى‏ورزند. (49)

آنها (تنها) از (مخالفت) پروردگارشان، كه حاكم بر آنهاست، مى‏ترسند؛ و آنچه را ماموريت دارند انجام مى‏دهند. (50)

خداوند فرمان داده: «دو معبود (براى خود) انتخاب نكنيد؛ معبود (شما) همان خداى يگانه است؛ تنها از (كيفر) من بترسيد!» (51)

آنچه در آسمانها و زمين است، از آن اوست؛ و دين خالص (نيز) همواره از آن او مى‏باشد؛ آيا از غير او مى‏ترسيد؟! (52)

آنچه از نعمتها داريد، همه از سوى خداست! و هنگامى كه ناراحتى به شما رسد، فقط او را مى‏خوانيد! (53)

(اما) هنگامى كه ناراحتى و رنج را از شما برطرف مى‏سازد، ناگاه گروهى از شما براى پروردگارشان همتا قائل مى‏شوند. (54)

(بگذار) تا نعمتهايى را كه به آنها داده‏ايم كفران كنند! (اكنون) چند روزى (از متاع دنيا) بهره گيريد، اما بزودى خواهيد دانست (سرانجام كارتان به كجا خواهد كشيد)! (55)

آنان براى بتهايى كه هيچ گونه سود و زيانى از آنها سراغ ندارند، سهمى از آنچه به آنان روزى داده‏ايم قرارمى‏دهند؛ به خدا سوگند، (در دادگاه قيامت،) از اين افتراها كه مى‏بنديد، بازپرسى خواهيد شد! (56)

آنها (در پندار خود،) براى خداوند دختران قرارمى‏دهند؛ -منزه است (از اينكه فرزندى داشته باشد)- ولى براى خودشان، آنچه را ميل دارند قائل مى‏شوند... (57)

در حالى كه هرگاه به يكى از آنها بشارت دهند دختر نصيب تو شده، صورتش (از فراب ناراحتى) سياه مى‏شود؛ و به شدت خشمگين مى‏گردد؛... (58)

بخاطر بشارت بدى كه به او داده شده، از قوم و قبيله خود متوارى مى‏گردد؛ (و نمى‏داند) آيا او را با قبول ننگ نگهدارد، يا در خاك پنهانش كند؟! چه بد حكم مى‏كنند! (59)

براى آنها كه به سراى آخرت ايمان ندارند، صفات زشت است؛ و براى خدا، صفات عالى است؛ و او قدرتمند و حكيم است. (60)

و اگر خداوند مردم را بخاطر ظلمشان مجازات مى‏كرد، جنبنده‏اى را بر پشت زمين باقى نمى‏گذارد؛ ولى آنها را تا زمان معينى به تاخير مى‏اندازد. و هنگامى كه اجلشان فرا رسد، نه ساعتى تاخير مى‏كنند، و نه ساعتى پيشى مى‏گيرند. (61)

آنها براى خدا چيزهايى قرارمى‏دهند كه خودشان از آن كراهت دارند ( فرزندان دختر)؛ با اين حال زبانشان به دروغ مى‏گويد سرانجام نيكى دارند! از اين رو براى آنان آتش است؛ و آنها از پيشگامان (دوزخ)اند. (62)

به خدا سوگند، به سوى امتهاى پيش از تو پيامبرانى فرستاديم؛ اما شيطان اعمالشان را در نظرشان آراست؛ و امروز او ولى و سرپرستشان است؛ و مجازات دردناكى براى آنهاست! (63)

ما قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف دارند، براى آنها روشن كنى؛ و (اين قرآن) مايه هدايت و رحمت است براى قومى كه ايمان مى‏آورند! (64)

خداوند از آسمان، آبى فرستاد؛ و زمين را، پس از آنكه مرده بود، حيات بخشيد! در اين، نشانه روشنى است براى جمعيتى كه گوش شنوا دارند! (65)

و در وجود چهارپايان، براى شما (درسهاى) عبرتى است: از درون شكم آنها، از ميان غذاهاى هضم‏شده و خون، شير خالص و گوارا به شما مى‏نوشانيم! (66)

و از ميوه‏هاى درختان نخل و انگور، مسكرات (ناپاك) و روزى خوب و پاكيزه مى‏گيريد؛ در اين، نشانه روشنى است براى جمعيتى كه انديشه مى‏كنند! (67)

و پروردگار تو به زنبور عسل «وحى‏» (و الهام غريزى) نمود كه: «از كوه‏ها و درختان و داربستهايى كه مردم مى‏سازند، خانه‏هايى برگزين! (68)

سپس از تمام ثمرات (و شيره گلها) بخور و راه‏هايى را كه پروردگارت براى تو تعيين كرده است، براحتى بپيما! «از درون شكم آنها، نوشيدنى با رنگهاى مختلف خارج مى‏شود كه در آن، شفا براى مردم است؛ به يقين در اين امر، نشانه روشنى است براى جمعيتى كه مى‏انديشند. (69)

خداوند شما را آفريد؛ سپس شما را مى‏ميراند؛ بعضى از شما به نامطلوب‏ترين سنين بالاى عمر مى‏رسند، تا بعد از علم و آگاهى، چيزى ندانند (و همه چيز را فراموش كنند)؛ خداوند دانا و تواناست! (70)

خداوند بعضى از شما را بر بعضى ديگر از نظر روزى برترى داد (چرا كه استعدادها و تلاشهايتان متفاوت است)! اما آنها كه برترى داده شده‏اند، حاضر نيستند از روزى خود به بردگانشان بدهند و همگى در آن مساوى گردند؛ آيا آنان نعمت خدا را انكار مى‏نمايند (كه شكر او را ادا نمى‏كنند)؟! (71)

خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد؛ و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوه‏هايى به وجود آورد؛ و از پاكيزه‏ها به شما روزى داد؛ آيا به باطل ايمان مى‏آورند، و نعمت خدا را انكار مى‏كنند؟! (72)

آنها غير از خدا، موجوداتى را مى‏پرستند كه هيچ رزقى را براى آنان از آسمانها و زمين در اختيار ندارند؛ و توان اين كار را نيز ندارند. (73)

پس، براى خدا امثال (و شبيه‏ها) قائل نشويد! خدا مى‏داند، و شما نمى‏دانيد. (74)

خداوند مثالى زده: برده مملوكى را كه قادر بر هيچ چيز نيست؛ و انسان (با ايمانى) را كه از جانب خود، رزقى نيكو به او بخشيده‏ايم، و او پنهان و آشكار از آنچه خدا به او داده، انفاق مى‏كند؛ آيا اين دو نفر يكسانند؟! شكر مخصوص خداست، ولى اكثر آنها نمى‏دانند! (75)

خداوند مثالى (ديگر) زده است: دو نفر را، كه يكى از آن دو، گنگ مادرزاد است؛ و قادر بر هيچ كارى نيست؛ و سربار صاحبش مى‏باشد؛ او را در پى هر كارى بفرستد، خوب انجام نمى‏دهد؛ آيا چنين انسانى، با كسى كه امر به عدل و داد مى‏كند، و بر راهى راست قرار دارد، برابر است؟! (76)

غيب آسمانها و زمين، مخصوص خداست (و او همه را مى‏داند)؛ و امر قيامت(بقدرى نزديك و آسان است) درست همانند چشم برهم زدن، و يا از آن هم نزديكتر؛ چرا كه خدا بر هر چيزى تواناست! (77)

و خداوند شما را از شكم مادرانتان خارج نمود در حالى كه هيچ چيز نمى‏دانستيد؛ و براى شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شكر نعمت او را بجا آوريد! (78)

آيا آنها به پرندگانى كه بر فراز آسمانها نگه‏داشته شده، نظر نيفكندند؟ هيچ كس جز خدا آنها را نگاه نمى‏دارد؛ در اين امر، نشانه‏هايى (از عظمت و قدرت خدا) است براى كسانى كه ايمان مى‏آورند! (79)

و خدا براى شما از خانه‏هايتان محل سكونت (و آرامش) قرار داد؛ و از پوست چهارپايان نيز براى شما خانه‏هايى قرار داد كه روز كوچ كردن و روز اقامتتان، به آسانى مى‏توانيد آنها را جا به جا كنيد؛ و از پشم و كرك و موى آنها، براى شما اثاث و متاع (و وسايل مختلف زندگى) تا زمان معينى قرار داد. (80)

و (نيز) خداوند از آنچه آفريده است سايه‏هايى براى شما قرار داده؛ و از كوه‏ها پناهگاه‏هايى؛ و براى شما پيراهنهايى آفريده، كه شما را از گرما (و سرما) حفظ مى‏كند؛ و پيراهنهايى كه به هنگام جنگ، حافظ شماست؛ اين گونه نعمتهايش را بر شما كامل مى‏كند، شايد تسليم فرمان او شويد! (81)

(با اين همه،) اگر روى برتابند، (نگران مباش؛) تو فقط وظيفه ابلاغ آشكار دارى. (82)

آنها نعمت خدا را مى‏شناسند؛ سپس آن را انكار مى‏كنند؛ و اكثرشان كافرند! (83)

(به خاطر بياوريد) روزى را كه از هر امتى گواهى بر آنان برمى‏انگيزيم؛ سپس به آنان كه كفر ورزيدند، اجازه (سخن گفتن) داده نمى‏شود؛ (بلكه دست و پا و گوش و چشم، حتى پوست تن آنها گواهى مى‏دهند!) و (نيز) اجازه عذرخواهى و تقاضاى عفو به آنان نمى‏دهند! (84)

و هنگامى كه ظالمان عذاب را ببينند، نه به آنها تخفيف داده مى‏شود، و نه مهلت! (85)

و هنگامى كه مشركان معبودهايى را كه همتاى خدا قرار دادند مى‏بينند، مى‏گويند: «پروردگارا! اينها همتايانى هستند كه ما به جاى تو، آنها را مى‏خوانديم! «در اين هنگام، معبودان به آنها مى‏گويند: «شما دروغگو هستيد! (شما هواى نفس خود را پرستش مى‏كرديد!)» (86)

و در آن روز، همگى (ناگزير) در پيشگاه خدا تسليم مى‏شوند؛ و تمام آنچه را (نسبت به خدا) دروغ مى‏بستند، گم و نابود مى‏شود! (87)

كسانى كه كافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند، بخاطر فسادى كه مى‏كردند، عذابى بر عذابشان مى‏افزاييم! (88)

(به ياد آوريد) روزى را كه از هر امتى، گواهى از خودشان بر آنها برمى‏انگيزيم؛ و تو را گواه بر آنان قرارمى‏دهيم! و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز، و مايه هدايت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است! (89)

خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزديكان فرمان مى‏دهد؛ و از فحشا و منكر و ستم، نهى مى‏كند؛ خداوند به شما اندرز مى‏دهد، شايد متذكر شويد! (90)

و هنگامى كه با خدا عهد بستيد، به عهد او وفا كنيد! و سوگندها را بعد از محكم ساختن نشكنيد، در حالى كه خدا را كفيل و ضامن بر (سوگند) خود قرار داده‏ايد، به يقين خداوند از آنچه انجام مى‏دهيد، آگاه است! (91)

همانند آن زن (سبك مغز) نباشيد كه پشمهاى تابيده خود را، پس از استحكام،وامى‏تابيد! در حالى كه (سوگند و پيمان) خود را وسيله خيانت و فساد قرار مى‏دهيد؛ بخاطر اينكه گروهى، جمعيتشان از گروه ديگر بيشتر است (و كثرت دشمن را بهانه‏اى براى شكستن بيعت با پيامبر مى‏شمريد)! خدا فقط شما را با اين وسيله آزمايش مى‏كند؛ و به يقين روز قيامت، آنچه را در آن اختلاف داشتيد، براى شما روشن مى‏سازد! (92)

و اگر خدا مى‏خواست، همه شما را امت واحدى قرارمى‏داد؛ (و همه را به اجبار وادار به ايمان مى‏كرد؛ اما ايمان اجبارى فايده‏اى ندارد!) ولى خدا هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) گمراه، و هر كس را بخواهد (و لايق بداند) هدايت مى‏كند! (به گروهى توفيق هدايت داده، و از گروهى سلب مى‏كند!) و يقينا شما از آنچه انجام مى‏داديد، بازپرسى خواهيد شد! (93)

سوگندهايتان را وسيله تقلب و خيانت در ميان خود قرار ندهيد، مبادا گامى بعد از ثابت‏گشتن (بر ايمان) متزلزل شود؛ و به خاطر بازداشتن (مردم) از راه خدا، آثار سوء آن را بچشيد! و براى شما، عذاب عظيمى خواهد بود! (94)

و (هرگز) پيمان الهى را با بهاى كمى مبادله نكنيد (و هر بهايى در برابر آن ناچيز است!) آنچه نزد خداست، براى شما بهتر است اگر مى‏دانستيد. (95)

آنچه نزد شماست فانى مى‏شود؛ اما آنچه نزد خداست باقى است؛ و به كسانى كه صبر و استقامت پيشه كنند، مطابق بهترين اعمالى كه انجام مى‏دادند پاداش خواهيم داد. (96)

هر كس كار شايسته‏اى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالى كه مؤمن است، او را به حياتى پاك زنده مى‏داريم؛ و پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام مى‏دادند، خواهيم داد. (97)

هنگامى كه قرآن مى‏خوانى، از شر شيطان مطرود، به خدا پناه بر! (98)

چرا كه او، بر كسانى كه ايمان دارند و بر پروردگارشان توكل مى‏كنند، تسلطى ندارد. (99)

تسلط او تنها بر كسانى است كه او را به سرپرستى خود برگزيده‏اند، و آنها كه نسبت به او ( خدا) شرك مى‏ورزند (و فرمان شيطان را به جاى فرمان خدا، گردن مى‏نهند) (100)

و هنگامى كه آيه‏اى را به آيه ديگر مبدل كنيم ( حكمى را نسخ نماييم) -و خدا بهتر مى‏داند چه حكمى را نازل كند- آنها مى‏گويند: «تو افترا مى‏بندى!» اما بيشترشان (حقيقت را) نمى‏دانند! (101)

بگو، روح القدس آن را از جانب پروردگارت بحق نازل كرده، تا افراد باايمان را ثابت‏قدم گرداند؛ و هدايت و بشارتى است براى عموم مسلمانان! (102)

ما مى‏دانيم كه آنها مى‏گويند: «اين آيات را انسانى به او تعليم مى‏دهد!» در حالى كه زبان كسى كه اينها را به او نسبت مى‏دهند عجمى است؛ ولى اين (قرآن)، زبان عربى آشكار است! (103)

به يقين، كسانى كه به آيات الهى ايمان نمى‏آورند، خدا آنها را هدايت نمى‏كند؛ و براى آنان عذاب دردناكى است. (104)

تنها كسانى دروغ مى‏بندند كه به آيات خدا ايمان ندارند؛ (آرى،) دروغگويان واقعى آنها هستند! (105)

كسانى كه بعد از ايمان كافر شوند -بجز آنها كه تحت فشار واقع شده‏اند در حالى كه قلبشان آرام و با ايمان است- آرى، آنها كه سينه خود را براى پذيرش كفر گشوده‏اند، غضب خدا بر آنهاست؛ و عذاب عظيمى در انتظارشان! (106)

اين به خاطر آن است كه زندگى دنيا (و پست را) بر آخرت ترجيح دادند؛ و خداوند افراد بى‏ايمان (لجوج) را هدايت نمى‏كند. (107)

آنها كسانى هستند كه (بر اثر فزونى گناه،) خدا بر قلب و گوش و چشمانشان مهر نهاده؛ (به همين دليل نمى‏فهمند،) و غافلان واقعى همانها هستند! (108)

و ناچار آنها در آخرت زيانكارند. (109)

اما پروردگار تو نسبت به كسانى كه بعد از فريب‏خوردن، (به ايمان بازگشتند و) هجرت كردند؛ سپس جهاد كردند و در راه خدا استقامت نمودند؛ پروردگارت، بعد از انجام اين كارها، بخشنده و مهربان است (و آنها را مشمول رحمت خود مى‏سازد). (110)

(به ياد آوريد) روزى را كه هر كس (در فكر خويشتن است؛ و تنها) به دفاع از خود برمى‏خيزد؛ و نتيجه اعمال هر كسى، بى‏كم و كاست، به او داده مى‏شود؛ و به آنها ظلم نخواهد شد! (111)

خداوند (براى آنان كه كفران نعمت مى‏كنند،) مثلى زده است: منطقه آبادى كه امن و آرام و مطمئن بود؛ و همواره روزيش از هر جا مى‏رسيد؛ اما به نعمتهاى خدا ناسپاسى كردند؛ و خداوند به خاطر اعمالى كه انجام مى‏دادند، لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشانيد! (112)

پيامبرى از خودشان به سراغ آنها آمد، او را تكذيب كردند؛ از اين رو عذاب الهى آنها را فراگرفت در حالى كه ظالم بودند! (113)

پس، از آنچه خدا روزيتان كرده است، حلال و پاكيزه بخوريد؛ و شكر نعمت خدا را بجا آوريد اگر او را مى‏پرستيد! (114)

خداوند، تنها مردار، خون، گوشت خوك و آنچه را با نام غير خدا سر بريده‏اند، بر شما حرام كرده است؛ اما كسانى كه ناچار شوند، در حالى كه تجاوز و تعدى از حد ننمايند، (خدا آنها را مى‏بخشد؛ چرا كه) خدا بخشنده و مهربان است. (115)

به خاطر دروغى كه بر زبانتان جارى مى‏شود (و چيزى را مجاز و چيزى را ممنوع مى‏كنيد،) نگوييد: «اين حلال است و آن حرام‏»، تا بر خدا افترا ببنديد به يقين كسانى كه به خدا دروغ مى‏بندند، رستگار نخواهند شد! (116)

بهره كمى است (كه در اين دنيا نصيبشان مى‏شود)؛ و عذاب دردناكى در انتظار آنان است! (117)

چيزهايى را كه پيش از اين براى تو شرح داديم، بر يهود حرام كرديم؛ ما به آنها ستم نكرديم، اما آنها به خودشان ظلم و ستم مى‏كردند! (118)

اما پروردگارت نسبت به آنها كه از روى جهالت، بدى كرده‏اند، سپس توبه كرده و در مقام جبران برآمده‏اند، پروردگارت بعد از آن آمرزنده و مهربان است. (119)

ابراهيم (به تنهايى) امتى بود مطيع فرمان خدا؛ خالى از هر گونه انحراف؛ و از مشركان نبود؛ (120)

شكرگزار نعمتهاى پروردگار بود؛ خدا او را برگزيد؛ و به راهى راست هدايت نمود! (121)

ما در دنيا به او (همت) نيكويى داديم؛ و در آخرت از نيكان است! (122)

سپس به تو وحى فرستاديم كه از آيين ابراهيم -كه ايمانى خالص داشت و از مشركان نبود- پيروى كن! (123)

(تحريمهاى) روز شنبه (براى يهود) فقط بعنوان يك مجازات بود، كه در آن هم اختلاف كردند؛ و پروردگارت روز قيامت، در آنچه اختلاف داشتند، ميان آنها داورى مى‏كند! (124)

با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشى كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن! پروردگارت، از هر كسى بهتر مى‏داند چه كسى از راه او گمراه شده است؛ و او به هدايت‏يافتگان داناتر است. (125)

و هر گاه خواستيد مجازات كنيد، تنها بمقدارى كه به شما تعدى شده كيفر دهيد! و اگر شكيبايى كنيد، اين كار براى شكيبايان بهتر است. (126)

صبر كن، و صبر تو فقط براى خدا و به توفيق خدا باشد! و بخاطر (كارهاى) آنها، اندوهگين و دلسرد مشو! و از توطئه‏هاى آنها، در تنگنا قرار مگير! (127)

خداوند با كسانى است كه تقوا پيشه كرده‏اند، و كسانى كه نيكوكارند. (128)


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : شنبه 8 اسفند 1394  | 9:51 AM | نويسنده : سعیدی-بحرینی

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

الر، اين آيات كتاب، و قرآن مبين است. (1)

كافران (هنگامى كه آثار شوم اعمال خود را ببينند،) چه بسا آرزو مى‏كنند كه اى كاش مسلمان بودند! (2)

بگذار آنها بخورند، و بهره گيرند، و آرزوها آنان را غافل سازد؛ ولى بزودى خواهند فهميد! (3)

ما اهل هيچ شهر و ديارى را هلاك نكرديم مگر اينكه اجل معين (و زمان تغيير ناپذيرى) داشتند! (4)

هيچ گروهى از اجل خود پيشى نمى‏گيرد؛ و از آن عقب نخواهد افتاد! (5)

و گفتند: «اى كسى كه «ذكر» ( قرآن) بر او نازل شده، مسلما تو ديوانه‏اى! (6)

اگر راست مى‏گويى، چرا فرشتگان را نزد ما نمى‏زورى؟!» (7)

(اما اينها بايد بدانند) ما فرشتگان را، جز بحق، نازل نمى‏كنيم،؛و هرگاه نازل شوند، ديگر به اينها مهلت داده نمى‏شود (؛و در صورت انكار، به عذاب الهى نابود مى‏گردند)! (8)

ما قرآن را نازل كرديم؛ و ما بطور قطع نگهدار آنيم! (9)

ما پيش از تو (نيز) پيامبرانى در ميان امتهاى نخستين فرستاديم. (10)

هيچ پيامبرى به سراغ آنها نمى‏آمد مگر اينكه او را مسخره مى‏كردند. (11)

ما اينچنين (و از هر طريق ممكن) قرآن را به درون دلهاى مجرمان راه مى‏دهيم! (12)

(اما با اين حال،) آنها به آن ايمان نمى‏آورند؛ روش اقوام پيشين نيز چنين بود! (13)

و اگر درى از آسمان به روى آنان بگشاييم، و آنها پيوسته در آن بالا روند... (14)

باز مى‏گويند: «ما را چشم‏بندى كرده‏اند؛ بلكه ما (سر تا پا) سحر شده‏ايم!» (15)

ما در آسمان برجهايى قرار داديم؛ و آن را براى بينندگان آراستيم. (16)

و آن را از هر شيطان رانده شده‏اى حفظ كرديم؛ (17)

مگر آن كس كه استراق سمع كند (و دزدانه گوش فرا دهد) كه «شهاب مبين‏» او را تعقيب مى‏كند (و مى‏راند) (18)

و زمين را گسترديم؛ و در آن كوه‏هاى ثابتى افكنديم؛ و از هر گياه موزون، در آن رويانديم؛ (19)

و براى شما انواع وسايل زندگى در آن قرار داديم؛ همچنين براى كسانى كه شما نمى‏توانيد به آنها روزى دهيد! (20)

و خزائن همه چيز، تنها نزد ماست؛ ولى ما جز به اندازه معين آن را نازل نمى‏كنيم! (21)

ما بادها را براى بارور ساختن (ابرها و گياهان) فرستاديم؛ و از آسمان آبى نازل كرديم، و شما را با آن سيراب ساختيم؛ در حالى كه شما توانايى حفظ و نگهدارى آن را نداشتيد! (22)

« ماييم كه زنده مى‏كنيم و مى‏ميرانيم؛ و ماييم وارث (همه جهان)! (23)

ما، هم پيشينيان شما را دانستيم؛ و هم متاخران را! (24)

پروردگار تو، قطعا آنها را (در قيامت) جمع و محشور مى‏كند؛ چرا كه او حكيم و داناست! (25)

ما انسان را از گل خشكيده‏اى (همچون سفال) كه از گل بد بوى (تيره رنگى) گرفته شده بود آفريديم! (26)

و جن را پيش از آن، از آتش گرم و سوزان خلق كرديم! (27)

و (به خاطر بياور) هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گل خشكيده‏اى كه از گل بدبويى گرفته شده، مى‏آفرينم. (28)

هنگامى كه كار آن را به پايان رساندم، و در او از روح خود (يك روح شايسته و بزرگ) دميدم، همگى براى او سجده كنيد!» (29)

همه فرشتگان، بى استثنا، سجده كردند... (30)

جز ابليس، كه ابا كرد از اينكه با سجده‏كنندگان باشد. (31)

(خداوند) فرمود: «اى ابليس! چرا با سجده‏كنندگان نيستى؟!» (32)

گفت: «من هرگز براى بشرى كه او را از گل خشكيده‏اى كه از گل بدبويى گرفته شده است آفريده‏اى، سجده نخواهم كرد!» (33)

فرمود: «از صف آنها ( فرشتگان) بيرون رو، كه رانده‏شده‏اى (از درگاه ما!).

و لعنت (و دورى از رحمت حق) تا روز قيامت بر تو خواهد بود!» (35)

گفت: «پروردگارا! مرا تا روز رستاخيز مهلت ده (و زنده بگذار!)» (36)

فرمود: «تو از مهلت يافتگانى! (37)

(اما نه تا روز رستاخيز، بلكه) تا روز وقت معينى.» (38)

گفت: «پروردگارا! چون مرا گمراه ساختى، من (نعمتهاى مادى را) در زمين در نظر آنها زينت مى‏دهم، و همگى را گمراه خواهم ساخت، (39)

مگر بندگان مخلصت را.» (40)

فرمود: «اين راه مستقيمى است كه بر عهده من است (و سنت هميشگيم)... (41)

كه بر بندگانم تسلط نخواهى يافت؛ مگر گمراهانى كه از تو پيروى مى‏كنند؛ (42)

و دوزخ، ميعادگاه همه آنهاست! (43)

هفت در دارد؛ و براى هر درى، گروه معينى از آنها تقسيم شده‏اند! (44)

به يقين، پرهيزگاران در باغها(ى سرسبز بهشت) و در كنار چشمه‏ها هستند. (45)

(فرشتگان به آنها مى‏گويند:) داخل اين باغها شويد با سلامت و امنيت! (46)

هر گونه غل ( حسد و كينه و دشمنى) را از سينه آنها برمى‏كنيم (و روحشان را پاك مى‏سازيم)؛ در حالى كه همه برابرند، و بر تختها روبه‏روى يكديگر قرار دارند. (47)

هيچ خستگى و تعبى در آنجا به آنها نمى‏رسد، و هيچ گاه از آن اخراج نمى‏گردند! (48)

بندگانم را آگاه كن كه من بخشنده مهربانم! (49)

و (اينكه) عذاب و كيفر من، همان عذاب دردناك است! (50)

و به آنها از مهمانهاى ابراهيم خبر ده! (51)

هنگامى كه بر او وارد شدند و سلام كردند؛ (ابراهيم) گفت: «ما از شما بيمناكيم!» (52)

گفتند: «نترس، ما تو را به پسرى دانا بشارت مى‏دهيم!» (53)

گفت: «آيا به من (چنين) بشارت مى‏دهيد با اينكه پير شده‏ام؟! به چه چيز بشارت مى‏دهيد؟! س‏ذللّه (54)

گفتند: «تو را به حق بشارت داديم؛ از مايوسان مباش!» (55)

گفت: «جز گمراهان، چه كسى از رحمت پروردگارش مايوس مى‏شود؟!» (56)

(سپس) گفت: «ماموريت شما چيست اى فرستادگان خدا؟» (57)

گفتند: «ما به سوى قومى گنهكار ماموريت يافته‏ايم (تا آنها را هلاك كنيم)! (58)

مگر خاندان لوط، كه همگى آنها را نجات خواهيم داد... (59)

بجز همسرش، كه مقدر داشتيم از بازماندگان (در شهر، و هلاك‏شوندگان) باشد!» (60)

هنگامى كه فرستادگان (خدا) به سراغ خاندان لوط آمدند... (61)

(لوط) گفت: «شما گروه ناشناسى هستيد!» (62)

گفتند: «ما همان چيزى را براى تو آورده‏ايم كه آنها ( كافران) در آن ترديد داشتند (آرى،) ما مامور عذابيم)! (63)

ما واقعيت مسلمى را براى تو آورده‏ايم؛ و راست مى‏گوييم! (64)

پس، خانواده‏ات را در اواخر شب با خود بردار، و از اينجا ببر؛ و خودت به دنبال آنها حركت كن؛ و كسى از شما به پشت سر خويش ننگرد؛ مامور هستيد برويد!» (65)

و ما به لوط اين موضوع را وحى فرستاديم كه صبحگاهان، همه آنها ريشه‏كن خواهند شد. (66)

(از سوى ديگر،) اهل شهر (از ورود ميهمانان با خبر شدند، و بطرف خانه لوط) آمدند در حالى كه شادمان بودند. (67)

(لوط) گفت: «اينها ميهمانان منند؛ آبروى مرا نريزيد! (68)

و از خدا بترسيد، و مرا شرمنده نسازيد!» (69)

گفتند: «مگر ما تو را از جهانيان نهى نكرديم (و نگفتيم كسى را به ميهمانى نپذير؟!» (70)

گفت: «دختران من حاضرند، اگر مى‏خواهيد كار صحيحى انجام دهيد (با آنها ازدواج كنيد، و از گناه و آلودگى بپرهيزيد!)» (71)

به جان تو سوگند، اينها در مستى خود سرگردانند (و عقل و شعور خود را از دست داده‏اند)! (72)

سرانجام، هنگام طلوع آفتاب، صيحه (مرگبار -بصورت صاعقه يا زمين‏لرزه-) آنها را فراگرفت! (73)

سپس (شهر و آبادى آنها را زير و رو كرديم؛) بالاى آن را پايين قرار داديم؛ و بارانى از سنگ بر آنها فرو ريختيم! (74)

در اين (سرگذشت عبرت‏انگيز)، نشانه‏هايى است براى هوشياران! (75)

و ويرانه‏هاى سرزمين آنها، بر سر راه (كاروانها)، همواره ثابت و برقرار است؛ (76)

در اين، نشانه‏اى است براى مؤمنان! (77)

«اصحاب الايكه‏» ( صاحبان سرزمينهاى پردرخت قوم شعيب) مسلما قوم ستمگرى بودند! (78)

ما از آنها انتقام گرفتيم؛ و (شهرهاى ويران شده) اين دو ( قوم لوط و اصحاب الايكه) بر سر راه (شما در سفرهاى شام)، آشكار است! (79)

و «اصحاب حجر» ( قوم ثمود) پيامبران را تكذيب كردند! (80)

ما آيات خود را به آنان داديم؛ ولى آنها از آن روى گرداندند! (81)

آنها خانه‏هاى امن در دل كوه‏ها مى‏تراشيدند. (82)

اما سرانجام صيحه (مرگبار)، صبحگاهان آنان را فرا گرفت؛ (83)

و آنچه را به دست آورده بودند، آنها را از عذاب الهى نجات نداد! (84)

ما آسمانها و زمين و آنچه را ميان آن دو است، جز بحق نيافريديم؛ و ساعت موعود ( قيامت) قطعا فرا خواهد رسيد (و جزاى هر كس به او مى‏رسد)! پس، از آنها به طرز شايسته‏اى صرف‏نظر كن (و آنها را بر نادانيهايشان ملامت ننما)! (85)

به يقين، پروردگار تو، آفريننده آگاه است! (86)

ما به تو سوره حمد و قرآن عظيم داديم! (87)

(بنابر اين،) هرگز چشم خود را به نعمتهاى (مادى)، كه به گروه‏هايى از آنها ( كفار) داديم، ميفكن! و بخاطر آنچه آنها دارند، غمگين مباش! و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنين فرود آر! (88)

و بگو: «من انذاركننده آشكارم!» (89)

(ما بر آنها عذابى مى‏فرستيم) همان گونه كه بر تجزيه‏گران (آيات الهى) فرستاديم! (90)

همانها كه قرآن را تقسيم كردند (؛آنچه را به سودشان بود پذيرفتند، و آنچه را بر خلاف هوسهايشان بود رها نمودند)! (91)

به پروردگارت سوگند، (در قيامت) از همه آنها سؤال خواهيم كرد... (92)

از آنچه عمل مى‏كردند! (93)

آنچه را ماموريت دارى، آشكارا بيان كن! و از مشركان روى گردان (و به آنها اعتنا نكن)! (94)

ما شر استهزاكنندگان را از تو دفع خواهيم كرد؛ (95)

همانها كه معبود ديگرى با خدا قرار دادند؛ اما بزودى مى‏فهمند! (96)

ما مى‏دانيم‏سينه‏ات از آنچه آنها مى‏گويند تنگ مى‏شود (و تو را سخت ناراحت مى‏كنند). (97)

(براى دفع ناراحتى آنان) پروردگارت را تسبيح و حمد گو! و از سجده‏كنندگان باش! (98)

و پروردگارت را عبادت كن تا يقين ( مرگ) تو فرا رسد! (99)


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : شنبه 8 اسفند 1394  | 9:50 AM | نويسنده : سعیدی-بحرینی

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

الر، (اين) كتابى است كه بر تو نازل كرديم، تا مردم را از تاريكيها(ى شرك و ظلم و جهل،) به سوى روشنايى (ايمان و عدل و آگاهى،) بفرمان پروردگارشان در آورى، بسوى راه خداوند عزيز و حميد. (1)

همان خدايى كه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، از آن اوست؛ واى بر كافران از مجازات شديد (الهى)! (2)

همانها كه زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مى‏دهند؛ و (مردم را) از راه خدا باز مى‏دارند؛ و مى‏خواهند راه حق را منحرف سازند؛ آنها در گمراهى دورى هستند! (3)

ما هيچ پيامبرى را، جز به زبان قومش، نفرستاديم؛ تا (حقايق را) براى آنها آشكار سازد؛ سپس خدا هر كس را بخواهد (و مستحق بداند) گمراه، و هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) هدايت مى‏كند؛ و او توانا و حكيم است. (4)

ما موسى را با آيات خود فرستاديم؛ (و دستور داديم:) قومت را از ظلمات به نور بيرون آر! و س‏خ‏للّهايام الله‏» را به آنان ياد آور! در اين، نشانه‏هايى است براى هر صبر كننده شكرگزار! (5)

و (به خاطر بياور) هنگامى را كه موسى به قومش گفت: «نعمت خدا را بر خود به ياد داشته باشيد، زمانى كه شما را از (چنگال) آل فرعون رهايى بخشيد! همانها كه شما را به بدترين وجهى عذاب مى‏كردند؛ پسرانتان را سر مى‏بريدند، و زنانتان را (براى خدمتگارى) زنده مى‏گذاشتند؛ و در اين، آزمايش بزرگى از طرف پروردگارتان براى شما بود!» (6)

و (همچنين به خاطر بياوريد) هنگامى را كه پروردگارتان اعلام داشت: «اگر شكرگزارى كنيد، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود؛ و اگر ناسپاسى كنيد، مجازاتم شديد است!» (7)

و موسى (به بنى اسرائيل) گفت: «اگر شما و همه مردم روى زمين كافر شويد، (به خدا زيانى نمى‏رسد؛ چرا كه) خداوند، بى‏نياز و شايسته ستايش است!» (8)

آيا خبر كسانى كه پيش از شما بودند، به شما نرسيد؟! «قوم نوح‏» و «عاد» و «ثمود» و آنها كه پس از ايشان بودند؛ همانها كه جز خداوند از آنان آگاه نيست؛ پيامبرانشان دلايل روشن براى آنان آوردند، ولى آنها (از روى تعجب و استهزا) دست بر دهان گرفتند و گفتند: «ما به آنچه شما به آن فرستاده شده‏ايد، كافريم! و نسبت به آنچه ما را به سوى آن مى‏خوانيد، شك و ترديد داريم!؛ س‏ذللّه (9)

رسولان آنها گفتند: «آيا در خدا شك است؟! خدايى كه آسمانها و زمين را آفريده؛ او شما را دعوت مى‏كند تا گناهانتان را ببخشد، و تا موعدمقررى شما را باقى گذارد!» آنها گفتند: «(ما اينها را نمى‏فهميم! همين اندازه مى‏دانيم كه) شما انسانهايى همانند ما هستيد، مى‏خواهيد ما را از آنچه پدرانمان مى‏پرستيدند بازداريد؛ شما دليل و معجزه روشنى براى ما بياوريد!» (10)

پيامبرانشان به آنها گفتند: «درست است كه ما بشرى همانند شما هستيم، ولى خداوند بر هر كس از بندگانش بخواهد (و شايسته بداند)، نعمت مى‏بخشد (و مقام رسالت عطا مى‏كند)! و ما هرگز نمى‏توانيم معجزه‏اى جز بفرمان خدا بياوريم! (و از تهديدهاى شما نمى‏هراسيم؛) افراد باايمان بايد تنها بر خدا توكل كنند! (11)

و چرا بر خدا توكل نكنيم، با اينكه ما را به راه‏هاى (سعادت) رهبرى كرده است؟! و ما بطور مسلم در برابر آزارهاى شما صبر خواهيم كرد (و دست از رسالت خويش بر نمى‏داريم)! و توكل‏كنندگان، بايد فقط بر خدا توكل كنند!» (12)

(ولى) كافران به پيامبران خود گفتند: «ما قطعا شما را از سرزمين خود بيرون خواهيم كرد، مگر اينكه به آيين ما بازگرديد!» در اين حال، پروردگارشان به آنها وحى فرستاد كه: «ما ظالمان را هلاك مى‏كنيم! (13)

و شما را بعد از آنان در زمين سكونت خواهيم داد، اين (موفقيت)، براى كسى است كه از مقام (عدالت) من بترسد؛ و از عذاب (من) بيمناك باشد!» (14)

و آنها (از خدا) تقاضاى فتح و پيروزى (بر كفار) كردند؛ و (سرانجام) هر گردنكش منحرفى نوميد و نابود شد! (15)

به دنبال او جهنم خواهد بود؛ و از آب بد بوى متعفنى نوشانده مى‏شود! (16)

بزحمت جرعه جرعه آن را سرمى‏كشد؛ و هرگز حاضر نيست به ميل خود آن را بياشامد؛ و مرگ از هرجا به سراغ او مى‏آيد؛ ولى با اين همه نمى‏ميرد! و بدنبال آن، عذاب شديدى است! (17)

اعمال كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند، همچون خاكسترى است در برابر تندباد در يك روز طوفانى! آنها توانايى ندارند كمترين چيزى از آنچه را انجام داده‏اند، به دست آورند؛ و اين همان گمراهى دور و دراز است! (18)

آيا نديدى خداوند، آسمانها و زمين را بحق آفريده است؟! اگر بخواهد، شما را مى‏برد و خلق تازه‏اى مى‏آورد! (19)

و اين كار براى خدا مشكل نيست! (20)

و (در قيامت)، همه آنها در برابر خدا ظاهر مى‏شوند؛ در اين هنگام، ضعفا ( دنباله‏روان نادان) به مستكبران (و رهبران گمراه) مى‏گويند: «ما پيروان شما بوديم! آيا (اكنون كه بخاطر پيروى از شما گرفتار مجازات الهى شده‏ايم،) شما حاضريد سهمى از عذاب الهى را بپذيريد و از ما برداريد؟» آنها مى‏گويند: «اگر خدا ما را هدايت كرده بود، ما نيز شما را هدايت مى‏كرديم! (ولى كار از اينها گذشته است،) چه بيتابى كنيم و چه شكيبايى، تفاوتى براى ما ندارد؛ راه گريزى براى ما نيست!» (21)

و شيطان، هنگامى كه كار تمام مى‏شود، مى‏گويد: «خداوند به شما وعده حق داد؛ و من به شما وعده (باطل) دادم، و تخلف كردم! من بر شما تسلطى نداشتم، جز اينكه دعوتتان كردم و شما دعوت مرا پذيرفتيد! بنابر اين، مرا سرزنش نكنيد؛ خود را سرزنش كنيد! نه من فريادرس شما هستم، و نه شما فريادرس من! من نسبت به شرك شما درباره خود، كه از قبل داشتيد، (و اطاعت مرا همرديف اطاعت خدا قرار داديد) بيزار و كافرم!» مسلما ستمكاران عذاب دردناكى دارند! (22)

و كسانى را كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، به باغهاى بهشت وارد مى‏كنند؛ باغهايى كه نهرها از زير درختانش جارى است؛ به اذن پروردگارشان، جاودانه در آن مى‏مانند؛ و تحيت آنها در آن، «سلام‏» است. (23)

آيا نديدى چگونه خداوند «كلمه طيبه‏» (و گفتار پاكيزه) را به درخت پاكيزه‏اى تشبيه كرده كه ريشه آن (در زمين) ثابت، و شاخه آن در آسمان است؟! (24)

هر زمان ميوه خود را به اذن پروردگارش مى‏دهد. و خداوند براى مردم مثلها مى‏زند، شايد متذكر شوند (و پند گيرند)! (25)

(همچنين) «كلمه خبيثه‏» (و سخن آلوده) را به درخت ناپاكى تشبيه كرده كه از روى زمين بركنده شده، و قرار و ثباتى ندارد. (26)

خداوند كسانى را كه ايمان آوردند، به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان، استوار مى‏دارد؛ هم در اين جهان، و هم در سراى ديگر! و ستمگران را گمراه مى‏سازد، (و لطف خود را از آنها برمى‏گيرد) ؛ خداوند هر كار را بخواهد (و مصلحت بداند) انجام مى‏دهد! (27)

آيا نديدى كسانى را كه نعمت خدا را به كفران تبديل كردند، و قوم خود را به سراى نيستى و نابودى كشاندند؟! (28)

(سراى نيستى و نابودى، همان) جهنم است كه آنها در آتش آن وارد مى‏شوند؛ و بد قرارگاهى است! (29)

آنها براى خدا همتايانى قرار داده‏اند، تا (مردم را) از راه او (منحرف و) گمراه سازند؛ بگو: «(چند روزى از زندگى دنيا و لذات آن) بهره گيريد؛ اما عاقبت كار شما به سوى آتش (دوزخ) است! س‏ذللّه (30)

به بندگان من كه ايمان آورده‏اند بگو نماز را برپا دارند؛ و از آنچه به آنها روزى داده‏ايم، پنهان و آشكار، انفاق كنند؛ پيش از آنكه روزى فرا رسد كه نه در آن خريد و فروش است، و نه دوستى! (نه با مال مى‏توانند از كيفر خدا رهايى يابند، و نه با پيوندهاى مادى!) (31)

خداوند همان كسى است كه آسمانها و زمين را آفريد؛ و از آسمان، آبى نازل كرد؛ و با آن، ميوه‏ها(ى مختلف) را براى روزى شما (از زمين) بيرون آورد؛ و كشتى‏ها را مسخر شما گردانيد، تا بر صفحه دريا به فرمان او حركت كنند؛ و نهرها را (نيز) مسخر شما نمود؛ (32)

و خورشيد و ماه را -كه با برنامه منظمى دركارند- به تسخير شما درآورد؛ و شب و روز را (نيز) مسخر شما ساخت؛ (33)

و از هر چيزى كه از او خواستيد، به شما داد؛ و اگر نعمتهاى خدا را بشماريد، هرگز آنها را شماره نتوانيد كرد! انسان، ستمگر و ناسپاس است! (34)

(به ياد آوريد) زمانى را كه ابراهيم گفت: «پروردگارا! اين شهر ( مكه) را شهر امنى قرار ده! و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار! (35)

پروردگارا! آنها ( بتها) بسيارى از مردم را گمراه ساختند! هر كس از من پيروى كند از من است؛ و هر كس نافرمانى من كند، تو بخشنده و مهربانى! (36)

پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى‏آب و علفى، در كنار خانه‏اى كه حرم توست، ساكن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دلهاى گروهى از مردم را متوجه آنها ساز؛ و از ثمرات به آنها روزى ده؛ شايد آنان شكر تو را بجاى آورند! (37)

پروردگارا! تو مى‏دانى آنچه را ما پنهان و يا آشكار مى‏كنيم؛ و چيزى در زمين و آسمان بر خدا پنهان نيست! (38)

حمد خداى را كه در پيرى، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد؛ مسلما پروردگار من، شنونده (و اجابت كننده) دعاست. (39)

پروردگارا: مرا برپا كننده نماز قرار ده، و از فرزندانم (نيز چنين فرما)، پروردگارا: دعاى مرا بپذير! (40)

پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روز كه حساب برپا مى‏شود، بيامرز! (41)

گمان مبر كه خدا، از آنچه ظالمان انجام مى‏دهند، غافل است! (نه، بلكه كيفر) آنها را براى روزى تاخير انداخته است كه چشمها در آن (به خاطر ترس و وحشت) از حركت بازمى‏ايستد... (42)

گردنها را كشيده، سرها را به آسمان بلندكرده، حتى پلك چشمهايشان از حركت بازمى‏ماند؛ زيرا به هر طرف نگاه كنند، آثار عذاب آشكار است!) و (در اين حال) دلهايشان (فرومى‏ريزد؛ و از انديشه و اميد،) خالى مى‏گردد! (43)

و مردم را از روزى كه عذاب الهى به سراغشان مى‏آيد، بترسان! آن روز كه ظالمان مى‏گويند: س‏خ‏للّهپروردگارا! مدت كوتاهى ما را مهلت ده، تا دعوت تو را بپذيريم و از پيامبران پيروى كنيم!» (اما پاسخ مى‏شنوند كه:) مگر قبلا سوگند ياد نكرده بوديد كه زوال و فنايى براى شما نيست؟! (44)

(آرى شما بوديد كه) در منازل (و كاخهاى) كسانى كه به خويشتن ستم كردند، ساكن شديد؛ و براى شما آشكار شد چگونه با آنان رفتار كرديم؛ و براى شما، مثلها (از سرگذشت پيشينيان) زديم (باز هم بيدار نشديد)! (45)

آنها نهايت مكر (و نيرنگ) خود را به كار زدند؛ و همه مكرها (و توطئه‏هايشان) نزد خدا آشكار است، هر چند مكرشان چنان باشد كه كوه‏ها را از جا بركند! (46)

پس گمان مبر كه خدا وعده‏اى را كه به پيامبرانش داده، تخلف كند! چرا كه خداوند قادر و انتقام گيرنده است. (47)

در آن روز كه اين زمين به زمين ديگر، و آسمانها (به آسمانهاى ديگرى) مبدل مى‏شود، و آنان در پيشگاه خداوند واحد قهار ظاهر مى‏گردند! (48)

و در آن روز، مجرمان را با هم در غل و زنجير مى‏بينى! (كه دستها و گردنهايشان را به هم بسته است!) (49)

لباسهايشان از قطران ( ماده چسبنده بد بوى قابل اشتعال) است؛ و صورتهايشان را آتش مى‏پوشاند... (50)

تا خداوند هر كس را، هر آنچه انجام داده، جزا دهد! به يقين، خداوند سريع الحساب است! (51)

اين (قرآن،) پيام (و ابلاغى) براى (عموم) مردم است؛ تا همه به وسيله آن انذار شوند، و بدانند او خدا يكتاست؛ و تا صاحبان مغز (و انديشه) پند گيرند! (52)


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : شنبه 8 اسفند 1394  | 9:50 AM | نويسنده : سعیدی-بحرینی

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

المر، اينها آيات كتاب (آسمانى) است؛ و آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، حق است؛ ولى بيشتر مردم ايمان نمى‏آورند! (1)

خدا همان كسى است كه آسمانها را، بدون ستونهايى كه براى شما ديدنى باشد، برافراشت، سپس بر عرش استيلا يافت (و زمام تدبير جهان را در كف قدرت گرفت)؛ و خورشيد و ماه را مسخر ساخت، كه هر كدام تا زمان معينى حركت دارند! كارها را او تدبير مى‏كند؛ آيات را (براى شما) تشريح مى‏نمايد؛ شايد به لقاى پروردگارتان يقين پيدا كنيد! (2)

و او كسى است كه زمين را گسترد؛ و در آن كوه‏ها و نهرهايى قرار داد؛ و در آن از تمام ميوه‏ها دو جفت آفريد؛ (پرده سياه) شب را بر روز مى‏پوشاند؛ در اينها آياتى است براى گروهى كه تفكر مى‏كنند! (3)

و در روى زمين، قطعاتى در كنار هم قرار دارد كه با هم متفاوتند؛ و (نيز) باغهايى از انگور و زراعت و نخلها، (و درختان ميوه گوناگون) كه گاه بر يك پايه مى‏رويند و گاه بر دو پايه؛ (و عجيب‏تر آنكه) همه آنها از يك آب سيراب مى‏شوند! و با اين حال، بعضى از آنها را از جهت ميوه بر ديگرى برترى مى‏دهيم؛ در اينها نشانه‏هايى است براى گروهى كه عقل خويش را به كار مى‏گيرند! (4)

و اگر (از چيزى) تعجب مى‏كنى، عجيب گفتار آنهاست كه مى‏گويند: «آيا هنگامى كه ما خاك شديم، (بار ديگر زنده مى‏شويم و) به خلقت جديدى بازمى‏گرديم؟!» آنها كسانى هستند كه به پروردگارشان كافر شده‏اند؛ و آنان غل و زنجيرها در گردنشان است؛ و آنها اهل دوزخند، و جاودانه در آن خواهند ماند! (5)

آنها پيش از حسنه (و رحمت)، از تو تقاضاى شتاب در سيئه (و عذاب) مى‏كنند؛ با اينكه پيش از آنها بلاهاى عبرت انگيز نازل شده است! و پروردگار تو نسبت به مردم -با اينكه ظلم مى‏كنند- داراى مغفرت است؛ و (در عين حال،) پروردگارت داراى عذاب شديد است! (6)

كسانى كه كافر شدند مى‏گويند: «چرا آيه (و معجزه‏اى) از پروردگارش بر او نازل نشده؟!» تو فقط بيم دهنده‏اى! و براى هر گروهى هدايت كننده‏اى است (؛و اينها همه بهانه است، نه براى جستجوى حقيقت)! (7)

خدا از جنين‏هايى كه هر (انسان يا حيوان) ماده‏اى حمل مى‏كند آگاه است؛ و نيز از آنچه رحمها كم مى‏كنند (و پيش از موعد مقرر مى‏زايند)، و هم از آنچه افزون مى‏كنند (و بعد از موقع ميزايند)؛ و هر چيز نزد او مقدار معينى دارد. (8)

او از غيب و شهود آگاه، وبزرگ و متعالى است! (9)

براى او يكسان است كسانى از شما كه پنهانى سخن بگويند، يا آن را آشكار سازند؛ و كسانى كه شبانگاه مخفيانه حركت مى‏كنند، يا در روشنايى روز. (10)

براى انسان، مامورانى است كه پى در پى، از پيش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا ( حوادث غير حتمى) حفظ مى‏كنند؛ (اما) خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملتى) را تغيير نمى‏دهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند! و هنگامى كه خدا اراده سوئى به قومى (بخاطر اعمالشان) كند، هيچ چيز مانع آن نخواهد شد؛ و جز خدا، سرپرستى نخواهند داشت! (11)

او كسى است كه برق را به شما نشان مى‏دهد، كه هم مايه ترس است و هم مايه اميد؛ و ابرهاى سنگين‏بار ايجاد مى‏كند! (12)

و رعد، تسبيح و حمد او مى‏گويد؛ و (نيز) فرشتگان از ترس او! و صاعقه‏ها را مى‏فرستد؛ و هر كس را بخواهد گرفتار آن مى‏سازد، (در حالى كه آنها با مشاهده اين همه آيات الهى، باز هم) درباره خدا به مجادله مشغولند! و او قدرتى بى‏انتها (و مجازاتى دردناك) دارد! (13)

دعوت حق از آن اوست! و كسانى را كه (مشركان) غير از خدا مى‏خوانند، (هرگز) به دعوت آنها پاسخ نمى‏گويند! آنها همچون كسى هستند كه كفهاى (دست) خود را به سوى آب مى‏گشايد تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسيد! و دعاى كافران، جز در ضلال (و گمراهى) نيست! (14)

تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند -از روى اطاعت يا اكراه- و همچنين سايه‏هايشان، هر صبح و عصر براى خدا سجده مى‏كنند. (15)

بگو: «چه كسى پروردگار آسمانها و زمين است؟» بگو: «الله!» (سپس) بگو: «آيا اوليا (و خدايانى) غير از او براى خود برگزيده‏ايد كه (حتى) مالك سود و زيان خود نيستند (تا چه رسد به شما؟!)؛ س‏ذللّه بگو: «آيا نابينا و بينا يكسانند؟! يا ظلمتها و نور برابرند؟! آيا آنها همتايانى براى خدا قرار دادند بخاطر اينكه آنان همانند خدا آفرينشى داشتند، و اين آفرينشها بر آنها مشتبه شده است؟!» بگو: «خدا خالق همه چيز است؛ و اوست يكتا و پيروز!» (16)

خداوند از آسمان آبى فرستاد؛ و از هر دره و رودخانه‏اى به اندازه آنها سيلابى جارى شد؛ سپس سيل بر روى خود كفى حمل كرد؛ و از آنچه (در كوره‏ها،) براى به دست آوردن زينت آلات يا وسايل زندگى، آتش روى آن روشن مى‏كنند نيز كفهايى مانند آن به وجود مى‏آيد -خداوند، حق و باطل را چنين مثل مى‏زند!- اما كفها به بيرون پرتاب مى‏شوند، ولى‏آنچه به مردم سود مى‏رساند ( آب يا فلز خالص ) در زمين مى‏ماند؛ خداوند اينچنين مثال مى‏زند! (17)

براى آنها كه دعوت پروردگارشان را اجابت كردند، (سرانجام و) نتيجه نيكوتر است؛ و كسانى كه دعوت او را اجابت نكردند، (آنچنان در وحشت عذاب الهى فرو مى‏روند، كه) اگر تمام آنچه روى زمين است، و همانندش، از آن آنها باشد، همه را براى رهايى از عذاب مى‏دهند! (ولى از آنها پذيرفته نخواهد شد!)براى آنها حساب بدى است؛ و جايگاهشان جهنم، و چه بد جايگاهى است! (18)

آيا كسى كه مى‏داند آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند كسى است كه نابيناست؟! تنها صاحبان انديشه متذكر مى‏شوند... (19)

آنها كه به عهد الهى وفا مى‏كنند، و پيمان را نمى‏شكنند... (20)

و آنها كه پيوندهايى را كه خدا دستور به برقرارى آن داده، برقرار ميدارند؛ و از پروردگارشان مى‏ترسند؛ و از بدى حساب (روز قيامت) بيم دارند... (21)

و آنها كه بخاطر ذات (پاك) پروردگارشان شكيبايى مى‏كنند؛ و نماز را برپا مى‏دارند؛ و از آنچه به آنها روزى داده‏ايم، در پنهان و آشكار، انفاق مى‏كنند؛ و با حسنات، سيئات را از ميان مى‏برند؛ پايان نيك سراى ديگر،از آن آنهاست... (22)

(همان) باغهاى جاويدان بهشتى كه وارد آن مى‏شوند؛ و همچنين پدران و همسران و فرزندان صالح آنها؛ و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد مى‏گردند... (23)

(و به آنان مى‏گويند:) سلام بر شما بخاطر صبر و استقامتتان! چه نيكوست سرانجام آن سرا(ى جاويدان)! (24)

آنها كه عهد الهى را پس از محكم كردن مى‏شكنند، و پيوندهايى را كه خدا دستور به برقرارى آن داده قطع مى‏كنند، و در روى زمين فساد مى‏نمايند، لعنت براى آنهاست؛ و بدى (و مجازات) سراى آخرت! (25)

خدا روزى را براى هر كس بخواهد (و شايسته بداند) وسيع، براى هر كس بخواهد (و مصلحت بداند،) تنگ قرارمى‏دهد؛ ولى آنها ( كافران) به زندگى دنيا، شاد (و خوشحال) شدند؛ در حالى كه زندگى دنيا در برابر آخرت، متاع ناچيزى است! (26)

كسانى كه كافر شدند مى‏گويند: «چرا آيه (و معجزه)اى از پروردگارش بر او نازل نشده است؟! س‏ذللّه بگو: «خداوند هر كس را بخواهد گمراه، و هر كس را كه بازگردد، به سوى خودش هدايت مى‏كند! (كمبودى در معجزه‏ها نيست؛ لجاجت آنها مانع است!)» (27)

آنها كسانى هستند كه ايمان آورده‏اند، و دلهايشان به ياد خدا مطمئن (و آرام) است؛ آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دلها آرامش مى‏يابد! (28)

آنها كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، پاكيزه‏ترين (زندگى)نصيبشان است؛ و بهترين سرانجامها! (29)

همان گونه (كه پيامبران پيشين را مبعوث كرديم،) تو را به ميان امتى فرستاديم كه پيش از آنها امتهاى ديگرى آمدند و رفتند، تا آنچه را به تو وحى نموده‏ايم بر آنان بخوانى، در حالى كه به رحمان ( خداوندى كه رحمتش همگان را فراگرفته) كفر مى‏ورزند؛ بگو: «او پروردگار من است! معبودى جز او نيست! بر او توكل كردم؛ و بازگشتم بسوى اوست!» (30)

اگر بوسيل؛ قرآن، كوه‏ها به حركت درآيند يا زمينها قطعه قطعه شوند، يا بوسيل؛ آن با مردگان سخن گفته شود، (باز هم ايمان نخواهند آورد!) ولى همه كارها در اختيار خداست! آيا آنها كه ايمان آورده‏اند نمى‏دانند كه اگر خدا بخواهد همه مردم را (به اجبار) هدايت مى‏كند (اما هدايت اجبارى سودى ندارد)! و پيوسته بلاهاى كوبنده‏اى بر كافران بخاطر اعمالشان وارد مى‏شود، و يا بنزديكى خانه آنها فرود مى‏آيد، تا وعده (نهايى) خدا فرا رسد؛ به يقين خداوند در وعد؛ خود تخلف نمى‏كند! (31)

(تنها تو را استهزا نكردند،) پيامبران پيش از تورا نيز مورد استهزا قرار دادند؛ من به كافران مهلت دادم؛ سپس آنها را گرفتم؛ ديدى مجازات من چگونه بود؟! (32)

آيا كسى كه بالاى سر همه ايستاده، (و حافظ و نگهبان و مراقب همه است،) و اعمال همه را مى‏بييند (،همچون كسى است كه هيچ يك از اين صفات را ندارد)؟! آنان براى خدا همتايانى قرار دادند؛ بگو: «آنها را نام ببريد! آيا چيزى را به او خبر مى‏دهيد كه از وجود آن در روى زمين بى‏خبر است، يا سخنان ظاهرى (و تو خالى) مى‏گوييد؟!» (نه، شريكى براى خدا وجود ندارد؛) بلكه در نظر كافران، دروغهايشان زينت داده شده، (و بر اثر ناپاكى درون، چنين مى‏پندارند كه واقعيتى دارد؛) و آنها از راه (خدا) بازداشته شده‏اند؛ و هر كس را خدا گمراه كند، راهنمايى براى او وجود نخواهد داشت! (33)

در دنيا، براى آنها عذابى (دردناك) است؛ و عذاب آخرت سخت‏تر است؛ و در برابر (عذاب) خدا، هيچ كس نمى‏تواند آنها را نگه دارد! (34)

توصيف بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده، (اين است كه) نهرهاى آب از زير درختانش جارى است، ميوه آن هميشگى، و سايه‏اش دائمى است؛ اين سرانجام كسانى است كه پرهيزگارى پيشه كردند؛ و سرانجام كافران، آتش است! (35)

كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داده‏ايم، از آنچه بر تو نازل شده، خوشحالند؛ و بعضى از احزاب (و گروه‏ها)، قسمتى از آن را انكار مى‏كنند؛ بگو: «من مامورم كه «الله‏» را بپرستم؛ و شريكى براى او قائل نشوم! به سوى او دعوت مى‏كنم؛ و بازگشت من بسوى اوست!» (36)

همان‏گونه (كه به پيامبران پيشين كتاب آسمانى داديم،) بر تو نيز اين (قرآن) را بعنوان فرمان روشن و صريحى نازل كرديم؛ و اگر از هوسهاى آنان -بعد از آنكه آگاهى براى تو آمده- پيروى كنى، هيچ كس در برابر خدا، از تو حمايت و جلوگيرى نخواهد كرد. (37)

ما پيش از تو (نيز) رسولانى فرستاديم؛ و براى آنها همسران و فرزندانى قرار داديم؛ و هيچ رسولى نمى‏توانست ا(ز پيش خود) معجزه‏اى بياورد، مگر بفرمان خدا! هر زمانى نوشته‏اى دارد (و براى هر كارى، موعدى مقرر است)! (38)

خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات مى‏كند؛ و «ام الكتاب‏» ( لوح محفوظ) نزد اوست! (39)

و اگر پاره‏اى از مجازاتها را كه به آنها وعده مى‏دهيم به تو نشان دهيم، يا (پيش از فرا رسيدن اين مجازاتها) تو را بميرانيم، در هر حال تو فقط مامور ابلاغ هستى؛ و حساب (آنها) برماست. (40)

« آيا نديدند كه ما پيوسته به سراغ زمين مى‏آييم و از اطراف (و جوانب) آن كم مى‏كنيم؟! (و جامعه‏ها، تمدنها، و دانشمندان تدريجا از ميان مى‏روند.) و خداوند حكومت مى‏كند؛ و هيچ كس را ياراى جلوگيرى يا رد احكام او نيست؛ و او سريع الحساب است! (41)

پيش از آنان نيز كسانى طرحها و نقشه‏ها كشيدند؛ ولى تمام طرحها و نقشه‏ها از آن خداست! او از كار هر كس آگاه است؛ و بزودى كفار مى‏دانند سرانجام (نيك و بد) در سراى ديگر از آن كيست! (42)

آنها كه كافر شدند مى‏گويند: «تو پيامبر نيستى!» بگو: «كافى است كه خداوند، و كسى كه علم كتاب (و آگاهى بر قرآن) نزد اوست، ميان من و شما گواه باشند!» (43)


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : شنبه 8 اسفند 1394  | 9:49 AM | نويسنده : سعیدی-بحرینی

بنام خداوند بخشنده بخشایشگر

الر(این حروف مقطعه رموز خدا و رسول است ) این است کتاب الهی که حقایق را آشکار می سازد.(1)

این قرآن مجید را ما به عربی فصیح فرستادیم، باشد که شما (به تعلیمات او)عقل و هوش یابید.(2)

ما به بهترین روش به وحی این قرآن بر تو حکایت می کنیم و تو پیش از این وحی هیچ از آن آگاه نبودی.(3)

(اکنون متذکر شو خواب یوسف را) آنگاه که یوسف به پدر خود گفت: ای پدر در عالم رویا دیدم که یازده ستاره و خورشید و ماه مرا سجده می کردند. (4)

گفت: «فرزندم! خواب خود را براى برادرانت بازگو مكن، كه براى تو نقشه (خطرناكى) مى‏كشند؛ چرا كه شيطان، دشمن آشكار انسان است! (5)

و اين گونه پروردگارت تو را برمى‏گزيند؛ و از تعبير خوابها به تو مى‏آموزد؛ و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام و كامل مى‏كند، همان‏گونه كه پيش از اين، بر پدرانت ابراهيم و اسحاق تمام كرد؛ به يقين، پروردگار تو دانا و حكيم است!» (6)

در (داستان) يوسف و برادرانش، نشانه‏ها(ى هدايت) براى سؤال‏كنندگان بود! (7)

هنگامى كه (برادران) گفتند: «يوسف و برادرش ( بنيامين) نزد پدر، از ما محبوبترند؛ در حالى كه ما گروه نيرومندى هستيم! مسلما پدر ما، در گمراهى آشكارى است! (8)

يوسف را بكشيد؛ يا او را به سرزمين دوردستى بيفكنيد؛ تا توجه پدر، فقط به شما باشد؛ و بعد از آن، (از گناه خود توبه مى‏كنيد؛ و) افراد صالحى خواهيد بود! (9)

يكى از آنها گفت: «يوسف را نكشيد! و اگر مى‏خواهيد كارى انجام دهيد، او را در نهانگاه چاه بيفكنيد؛ تا بعضى از قافله‏ها او را برگيرند (و با خود به مكان دورى ببرند)!» (10)

(و براى انجام اين كار، برادران نزد پدر آمدند و) گفتند: «پدرجان! چرا تو درباره (برادرمان) يوسف، به ما اطمينان نمى‏كنى؟! در حالى كه ما خيرخواه او هستيم! (11)

فردا او را با ما (به خارج شهر) بفرست، تا غذاى كافى بخورد و تفريح كند؛ و ما نگهبان او هستيم!» (12)

(پدر) گفت: «من از بردن او غمگين مى‏شوم؛ و از اين مى‏ترسم كه گرگ او را بخورد، و شما از او غافل باشيد!» (13)

گفتند: «با اينكه ما گروه نيرومندى هستيم، اگر گرگ او را بخورد، ما از زيانكاران خواهيم بود (و هرگز چنين چيزى) ممكن نيست!)» (14)

هنگامى كه او را با خود بردند، و تصميم گرفتند وى را در مخفى‏گاه چاه قرار دهند، (سرانجام مقصد خود را عملى ساختند؛) و به او وحى فرستاديم كه آنها رادر آينده از اين كارشان با خبر خواهى ساخت؛ در حالى كه آنها نمى‏دانند! (15)

(برادران يوسف) شب هنگام، گريان به سراغ پدر آمدند. (16)

گفتند: «اى پدر! ما رفتيم و مشغول مسابقه شديم، و يوسف را نزد اثاث خود گذارديم؛ و گرگ او را خورد! تو هرگز سخن ما را باور نخواهى كرد، هر چند راستگو باشيم!» (17)

و پيراهن او را با خونى دروغين (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند؛ گفت: «هوسهاى نفسانى شما اين كار را برايتان آراسته! من صبر جميل (و شكيبائى خالى از ناسپاسى) خواهم داشت؛ و در برابر آنچه مى‏گوييد، از خداوند يارى مى‏طلبم!» (18)

و (در همين حال) كاروانى فرا رسيد؛ و مامور آب را (به سراغ آب) فرستادند؛ او دلو خود را در چاه افكند؛ (ناگهان) صدا زد: «مژده باد! اين كودكى است (زيبا و دوست داشتنى!)» و اين امر را بعنوان يك سرمايه از ديگران مخفى داشتند. و خداوند به آنچه آنها انجام مى‏دادند، آگاه بود. (19)

و (سرانجام،) او را به بهاى كمى -چند درهم- فروختند؛ و نسبت به( فروختن) او، بى رغبت بودند (؛چرا كه مى‏ترسيدند رازشان فاش شود). (20)

و آن كس كه او را از سرزمين مصر خريد ( عزيز مصر)، به همسرش گفت: «مقام وى را گرامى دار، شايد براى ما سودمند باشد؛ و يا او را بعنوان فرزند انتخاب كنيم!» و اينچنين يوسف را در آن سرزمين متمكن ساختيم! (ما اين كار را كرديم، تا او را بزرگ داريم؛ و) از علم تعبير خواب به او بياموزيم؛ خداوند بر كار خود پيروز است، ولى بيشتر مردم نمى‏دانند! (21)

و هنگامى كه به بلوغ و قوت رسيد، ما «حكم‏» ( نبوت) و «علم‏» به او داديم؛ و اينچنين نيكوكاران را پاداش مى‏دهيم! (22)

و آن زن كه يوسف در خانه او بود، از او تمناى كامجويى كرد؛ درها را بست و گفت: «بيا (بسوى آنچه براى تو مهياست!)» (يوسف) گفت: «پناه مى‏برم به خدا! او ( عزيز مصر) صاحب نعمت من است؛ مقام مرا گرامى داشته؛ (آيا ممكن است به او ظلم و خيانت كنم؟!) مسلما ظالمان رستگار نمى‏شوند!» (23)

آن زن قصد او كرد؛ و او نيز -اگر برهان پروردگار را نمى‏ديد- قصد وى مى‏نمود! اينچنين كرديم تا بدى و فحشا را از او دور سازيم؛ چرا كه او از بندگان مخلص ما بود! (24)

و هر دو به سوى در، دويدند (در حالى كه همسر عزيز، يوسف را تعقيب مى‏كرد)؛ و پيراهن او را از پشت (كشيد و) پاره كرد. و در اين هنگام، آقاى آن زن را دم در يافتند! آن زن‏گفت: «كيفر كسى كه بخواهد نسبت به اهل تو خيانت كند، جز زندان و يا عذاب دردناك، چه خواهد بود؟! س‏ذللّه (25)

(يوسف) گفت: «او مرا با اصرار به سوى خود دعوت كرد!» و در اين هنگام، شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد كه: «اگر پيراهن او از پيش رو پاره شده، آن آن راست مى‏گويد، و او از دروغگويان است. (26)

و اگر پيراهنش از پشت پاره شده، آن زن دروغ مى‏گويد، و او از راستگويان است.» (27)

هنگامى كه (عزيز مصر) ديد پيراهن او ( يوسف) از پشت پاره شده، گفت: «اين از مكر و حيله شما زنان است؛ كه مكر و حيله شما زنان، عظيم است! (28)

يوسف از اين موضوع، صرف‏نظر كن! و تو اى زن نيز از گناهت استغفار كن، كه از خطاكاران بودى!» (29)

(اين جريان در شهر منعكس شد؛) گروهى از زنان شهر گفتند: «همسر عزيز، جوانش ( غلامش) را بسوى خود دعوت مى‏كند! عشق اين جوان، در اعماق قلبش نفوذ كرده، ما او را در گمراهى آشكارى مى‏بينيم!» (30)

هنگامى كه (همسر عزيز) از فكر آنها باخبر شد، به سراغشان فرستاد (و از آنها دعوت كرد)؛ و براى آنها پشتى (گرانبها، و مجلس باشكوهى) فراهم ساخت؛ و به دست هر كدام، چاقويى (براى بريدن ميوه) داد؛ و در اين موقع (به يوسف) گفت: «وارد مجلس آنان شو!» هنگامى كه چشمشان به او افتاد، او را بسيار بزرگ (و زيبا) شمردند؛ و (بى‏توجه) دستهاى خود را بريدند؛ و گفتند: «منزه است خدا! اين بشر نيست؛ اين يك فرشته بزرگوار است!» (31)

(همسر عزيز) گفت: «اين همان كسى است كه بخاطر (عشق) او مرا سرزنش كرديد! (آرى،) من او را به خويشتن دعوت كردم؛ و او خوددارى كرد! و اگر آنچه را دستور مى‏دهم انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد؛ و مسلما خوار و ذليل خواهد شد!» (32)

(يوسف) گفت: «پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اينها مرا بسوى آن مى‏خوانند! و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من باز نگردانى، بسوى آنان متمايل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود!» (33)

پروردگارش دعاى او را اجابت كرد؛ و مكر آنان را از او بگردانيد؛ چرا كه او شنوا و داناست! (34)

و بعد از آنكه نشانه‏هاى (پاكى يوسف) را ديدند، تصميم گرفتند او را تا مدتى زندانى كنند! (35)

و دو جوان، همراه او وارد زندان شدند؛ يكى از آن دو گفت: «من در خواب ديدم كه (انگور براى) شراب مى‏فشارم!» و ديگرى گفت: «من در خواب ديدم كه نان بر سرم حمل مى‏كنم؛ و پرندگان از آن مى‏خورند؛ ما را از تعبير اين خواب آگاه كن كه تو را از نيكوكاران مى‏بينيم.» (36)

(يوسف) گفت: «پيش از آنكه جيره غذايى شما فرا رسد، شما را از تعبير خوابتان آگاه خواهم ساخت. اين، از دانشى است كه پروردگارم به من آموخته است. من آيين قومى را كه به خدا ايمان ندارند، و به سراى ديگر كافرند، ترك گفتم (و شايسته چنين موهبتى شدم)! (37)

من از آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروى كردم! براى ما شايسته نبود چيزى را همتاى خدا قرار دهيم؛ اين از فضل خدا بر ما و بر مردم است؛ ولى بيشتر مردم شكرگزارى نمى‏كنند! (38)

اى دوستان زندانى من! آيا خدايان پراكنده بهترند، يا خداوند يكتاى پيروز؟! (39)

اين معبودهايى كه غير از خدا مى‏پرستيد، چيزى جز اسمهائى (بى‏مسما) كه شما و پدرانتان آنها را خدا ناميده‏ايد، نيست؛ خداوند هيچ دليلى بر آن نازل نكرده؛ حكم تنها از آن خداست؛ فرمان داده كه غير از او را نپرستيد! اين است آيين پابرج؛ ولى بيشتر مردم نمى‏دانند! (40)

اى دوستان زندانى من! اما يكى از شما (دو نفر، آزاد مى‏شود؛ و) ساقى شراب براى صاحب خود خواهد شد؛ و اما ديگرى به دار آويخته مى‏شود؛ و پرندگان از سر او مى‏خورند! و مطلبى كه درباره آن (از من) نظر خواستيد، قطعى و حتمى است!» (41)

و به آن يكى از آن دو نفر، كه مى‏دانست رهايى مى‏يابد، گفت: «مرا نزد صاحبت ( سلطان مصر) يادآورى كن!» ولى شيطان يادآورى او را نزد صاحبش از خاطر وى برد؛ و بدنبال آن، (يوسف) چند سال در زندان باقى ماند. (42)

پادشاه گفت: «من در خواب ديدم هفت گاو چاق را كه هفت گاو لاغر آنها را مى‏خورند؛ و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشكيده؛ (كه خشكيده‏ها بر سبزها پيچيدند؛ و آنها را از بين بردند.) اى جمعيت اشراف! درباره خواب من نظر دهيد، اگر خواب را تعبير مى‏كنيد!» (43)

گفتند: «خوابهاى پريشان و پراكنده‏اى است؛ و ما از تعبير اين گونه خوابها آگاه نيستيم!» (44)

و يكى از آن دو كه نجات يافته بود -و بعد از مدتى به خاطرش آمد- گفت: «من تاويل آن را به شما خبر مى‏دهم؛ مرا (به سراغ آن جوان زندانى) بفرستيد!» (45)

(او به زندان آمد، و چنين گفت:) يوسف، اى مرد بسيار راستگو! درباره اين خواب اظهار نظر كن كه هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر مى‏خورند؛ و هفت خوشه تر، و هفت خوشه خشكيده؛ تا من بسوى مردم بازگردم، شايد (از تعبير اين خواب) آگاه شوند! (46)

گفت: «هفت سال با جديت زراعت مى‏كنيد؛ و آنچه را درو كرديد، جز كمى كه مى‏خوريد، در خوشه‏هاى خود باقى بگذاريد (و ذخيره نماييد). (47)

پس از آن، هفت سال سخت (و خشكى و قحطى) مى‏آيد، كه آنچه را براى آن سالها ذخيره كرده‏ايد، مى‏خورند؛ جز كمى كه (براى بذر) ذخيره خواهيد كرد. (48)

سپس سالى فرامى‏رسد كه باران فراوان نصيب مردم مى‏شود؛ و در آن سال، مردم عصاره (ميوه‏ها و دانه‏هاى روغنى را) مى‏گيرند (و سال پر بركتى است.)» (49)

پادشاه گفت: «او را نزد من آوريد!» ولى هنگامى كه فرستاده او نزد وى ( يوسف) آمد گفت: س‏خ‏للّهبه سوى صاحبت بازگرد، و از او بپرس ماجراى زنانى كه دستهاى خود را بريدند چه بود؟ كه خداى من به نيرنگ آنها آگاه است.» (50)

(پادشاه آن زنان را طلبيد و) گفت: «به هنگامى كه يوسف را به سوى خويش دعوت كرديد، جريان كار شما چه بود؟» گفتند: «منزه است خدا، ما هيچ عيبى در او نيافتيم!» (در اين هنگام) همسر عزيز گفت: «الآن حق آشكار گشت! من بودم كه او را به سوى خود دعوت كردم؛ و او از راستگويان است! (51)

اين سخن را بخاطر آن گفتم تا بداند من در غياب به او خيانت نكردم؛ و خداوند مكر خائنان را هدايت نمى‏كند! (52)

من هرگز خودم را تبرئه نمى‏كنم، كه نفس (سركش) بسيار به بديها امر مى‏كند؛ مگر آنچه را پروردگارم رحم كند! پروردگارم آمرزنده و مهربان است.» (53)

پادشاه گفت: «او ( يوسف) را نزد من آوريد، تا وى را مخصوص خود گردانم!» هنگامى كه (يوسف نزد وى آمد و) با او صحبت كرد، (پادشاه به عقل و درايت او پى برد؛ و) گفت: «تو امروز نزد ما جايگاهى والا دارى، و مورد اعتماد هستى!» (54)

(يوسف) گفت: «مرا سرپرست خزائن سرزمين (مصر) قرار ده، كه نگهدارنده و آگاهم!» (55)

و اين‏گونه ما به يوسف در سرزمين (مصر) قدرت داديم، كه هر جا مى‏خواست در آن منزل مى‏گزيد (و تصرف مى‏كرد)! ما رحمت خود را به هر كس بخواهيم (و شايسته بدانيم) ميبخشيم؛ و پاداش نيكوكاران را ضايع نمى‏كنيم! (56)

(اما) پاداش آخرت، براى كسانى كه ايمان آورده و پرهيزگارى داشتند، بهتر است! (57)

(سرزمين كنعان را قحطى فرا گرفت؛) برادران يوسف (در پى مواد غذايى به مصر) آمدند؛ و بر او وارد شدند. او آنان را شناخت؛ ولى آنها او را نشناختند. (58)

و هنگامى كه (يوسف) بارهاى آنان را آماده ساخت، گفت: «(نوبت آينده) آن برادرى را كه از پدر داريد، نزد من آوريد! آيا نمى‏بينيد من حق پيمانه را ادا مى‏كنم، و من بهترين ميزبانان هستم؟! (59)

و اگر او را نزد من نياوريد، نه كيل (و پيمانه‏اى از غله) نزد من خواهيد داشت؛ و نه (اصلا) به من نزديك شويد!» (60)

گفتند: «ما با پدرش گفتگو خواهيم كرد؛ (و سعى مى‏كنيم موافقتش را جلب نمائيم؛) و ما اين كار را خواهيم كرد!» (61)

(سپس) به كارگزاران خود گفت: «آنچه را بعنوان قيمت پرداخته‏اند، در بارهايشان بگذاريد! شايد پس از بازگشت به خانواده خويش، آن را بشناسند؛ و شايد برگردند!» (62)

هنگامى كه به سوى پدرشان بازگشتند، گفتند: «اى پدر! دستور داده شده كه (بدون حضور برادرمان بنيامين) پيمانه‏اى (از غله) به ما ندهند؛ پس برادرمان را با ما بفرست، تا سهمى (از غله) دريافت داريم؛ و ما او را محافظت خواهيم كرد!» (63)

گفت: «آيا نسبت به او به شما اطمينان كنم همان‏گونه كه نسبت به برادرش (يوسف) اطمينان كردم (و ديديد چه شد)؟! و (در هر حال،) خداوند بهترين حافظ، و مهربانترين مهربانان است س‏ذللّه (64)

و هنگامى كه متاع خود را گشودند، ديدند سرمايه آنها به آنها بازگردانده شده! گفتند: «پدر! ما ديگر چه ميخواهيم؟! اين سرمايه ماست كه به ما باز پس گردانده شده است! (پس چه بهتر كه برادر را با ما بفرستى؛) و ما براى خانواده خويش مواد غذايى مى‏آوريم؛ و برادرمان را حفظ خواهيم كرد؛ و يك بار شتر زيادتر دريافت خواهيم داشت؛ اين پيمانه (بار) كوچكى است!» (65)

گفت: «من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد، تا پيمان مؤكد الهى بدهيد كه او را حتما نزد من خواهيد آورد! مگر اينكه (بر اثر مرگ يا علت ديگر،) قدرت از شما سلب گردد. و هنگامى كه آنها پيمان استوار خود را در اختيار او گذاردند، گفت: «خداوند، نسبت به آنچه مى‏گوييم، ناظر و نگهبان است!» (66)

و (هنگامى كه مى‏خواستند حركت كنند، يعقوب) گفت: «فرزندان من! از يك در وارد نشويد؛ بلكه از درهاى متفرق وارد گرديد (تا توجه مردم به سوى شما جلب نشود)! و (من با اين دستور، ) نمى‏توانم حادثه‏اى را كه از سوى خدا حتمى است، از شما دفع كنم! حكم و فرمان، تنها از آن خداست! بر او توكل كرده‏ام؛ و همه متوكلان بايد بر او توكل كنند!» (67)

و هنگامى كه از همان طريق كه پدر به آنها دستور داده بود وارد شدند، اين كار هيچ حادثه حتمى الهى را نمى‏توانست از آنها دور سازد، جز حاجتى در دل يعقوب (كه از اين طريق) انجام شد (و خاطرش آرام گرفت)؛ و او به خاطر تعليمى كه ما به او داديم، علم فراوانى داشت؛ ولى بيشتر مردم نمى‏دانند! (68)

هنگامى كه (برادران) بر يوسف وارد شدند، برادرش را نزد خود جاى داد و گفت: «من برادر تو هستم، از آنچه آنها انجام مى‏دادند، غمگين و ناراحت نباش!» (69)

و هنگامى كه (مامور يوسف) بارهاى آنها را بست، ظرف آبخورى پادشاه را در بار برادرش گذاشت؛ سپس كسى صدا زد؛ «اى اهل قافله، شما دزد هستيد!» (70)

آنها رو به سوى او كردند و گفتند: «چه چيز گم كرده‏ايد؟» (71)

گفتند: «پيمانه پادشاه را! و هر كس آن را بياورد، يك بار شتر (غله) به او داده مى‏شود؛ و من ضامن اين (پاداش) هستم!» (72)

گفتند: «به خدا سوگند شما مى‏دانيد ما نيامده‏ايم كه در اين سرزمين فساد كنيم؛ و ما (هرگز) دزد نبوده‏ايم!» (73)

آنها گفتند: «اگر دروغگو باشيد، كيفرش چيست؟» (74)

گفتند: «هر كس (آن پيمانه) در بار او پيدا شود، خودش كيفر آن خواهد بود؛(و بخاطر اين كار، برده شما خواهد شد؛) ما اين‏گونه ستمگران را كيفر مى‏دهيم!» (75)

در اين هنگام، (يوسف)قبل از بار برادرش، به كاوش بارهاى آنها پرداخت؛ سپس آن را از بار برادرش بيرون آورد؛ اين گونه راه چاره را به يوسف ياد داديم! او هرگز نمى‏توانست برادرش را مطابق آيين پادشاه (مصر) بگيرد، مگر آنكه خدا بخواهد! درجات هر كس را بخواهيم بالا مى‏بريم؛ و برتر از هر صاحب علمى، عالمى است! (76)

(برادران) گفتند: «اگر او (بنيامين) دزدى كند، (جاى تعجب نيست؛) برادرش (يوسف) نيز قبل از او دزدى كرد» يوسف (سخت ناراحت شد، و) اين (ناراحتى) را در درون خود پنهان داشت، و براى آنها آشكار نكرد؛ (همين اندازه) گفت: «شما (از ديدگاه من،) از نظر منزلت بدترين مردميد! و خدا از آنچه توصيف مى‏كنيد، آگاهتر است!» (77)

گفتند: «اى عزيز! او پدر پيرى دارد (كه سخت ناراحت مى‏شود)؛ يكى از ما را به جاى او بگير؛ ما تو را از نيكوكاران مى‏بينيم!» (78)

گفت: «پناه بر خدا كه ما غير از آن كس كه متاع خود را نزد او يافته‏ايم بگيريم؛ در آن صورت، از ظالمان خواهيم بود!» (79)

هنگامى كه (برادران) از او مايوس شدند، به كنارى رفتند و با هم به نجوا پرداختند؛ (برادر) بزرگشان گفت: «آيا نمى‏دانيد پدرتان از شما پيمان الهى گرفته؛ و پيش از اين درباره يوسف كوتاهى كرديد؟! من از اين سرزمين حركت نمى‏كنم، تا پدرم به من اجازه دهد؛ يا خدا درباره من داورى كند، كه او بهترين حكم‏كنندگان است! (80)

شما به سوى پدرتان بازگرديد و بگوييد: پدر(جان)، پسرت دزدى كرد! و ما جز به آنچه مى‏دانستيم گواهى نداديم؛ و ما از غيب آگاه نبوديم! (81)

(و اگر اطمينان ندارى،) از آن شهر كه در آن بوديم سؤال كن، و نيز از آن قافله كه با آن آمديم (بپرس)! و ما (در گفتار خود) صادق هستيم!» (82)

(يعقوب) گفت: «(هواى) نفس شما، مساله را چنين در نظرتان آراسته است! من صبر مى‏كنم، صبرى زيبا (و خالى از كفران)! اميدوارم خداوند همه آنها را به من بازگرداند؛ چرا كه او دانا و حكيم است! (83)

و از آنها روى برگرداند و گفت: «وا اسفا بر يوسف!» و چشمان او از اندوه سفيد شد، اما خشم خود را فرو مى‏برد (و هرگز كفران نمى‏كرد)! (84)

گفتند: «به خدا تو آنقدر ياد يوسف مى‏كنى تا در آستانه مرگ قرار گيرى، يا هلاك گردى!» (85)

گفت: «من غم و اندوهم را تنها به خدا مى‏گويم (و شكايت نزد او مى‏برم)! و از خدا چيزهايى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد! (86)

پسرانم! برويد، و از يوسف وبرادرش جستجو كنيد؛ و از رحمت خدا مايوس نشويد؛ كه تنها گروه كافران، از رحمت خدا مايوس مى‏شوند!» (87)

هنگامى كه آنها بر او ( يوسف) وارد شدند، گفتند: «اى عزيز! ما و خاندان ما را ناراحتى فرا گرفته، و متاع كمى (براى خريد مواد غذايى) با خود آورده‏ايم؛ پيمانه را براى ما كامل كن؛ و بر ما تصدق و بخشش نما، كه خداوند بخشندگان را پاداش مى‏دهد!» (88)

گفت: «آيا دانستيد با يوسف و برادرش چه كرديد، آنگاه كه جاهل بوديد؟!» (89)

گفتند: «آيا تو همان يوسفى؟!» گفت: «(آرى،) من يوسفم، و اين برادر من است! خداوند بر ما منت گذارد؛ هر كس تقوا پيشه كند، و شكيبايى و استقامت نمايد، (سرانجام پيروز مى‏شود؛) چرا كه خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمى‏كند!» (90)

گفتند: «به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما برترى بخشيده؛ و ما خطاكار بوديم!» (91)

(يوسف) گفت: «امروز ملامت و توبيخى بر شما نيست! خداوند شما را مى‏بخشد؛ و او مهربانترين مهربانان است! (92)

اين پيراهن مرا ببريد، و بر صورت پدرم بيندازيد، بينا مى‏شود! و همه نزديكان خود را نزد من بياوريد!» (93)

هنگامى كه كاروان (از سرزمين مصر) جدا شد، پدرشان ( يعقوب) گفت: «من بوى يوسف را احساس مى‏كنم، اگر مرا به نادانى و كم عقلى نسبت ندهيد!» (94)

گفتند: «به خدا تو در همان گمراهى سابقت هستى!» (95)

اما هنگامى كه بشارت دهنده فرا رسيد، آن (پيراهن) را بر صورت او افكند؛ ناگهان بينا شد! گفت: «آيا به شما نگفتم من از خدا چيزهايى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد؟!» (96)

گفتند: «پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، كه ما خطاكار بوديم!» (97)

گفت: «بزودى براى شما از پروردگارم آمرزش مى‏طلبم، كه او آمرزنده و مهربان است!» (98)

و هنگامى كه بر يوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت، و گفت: «همگى داخل مصر شويد، كه انشاء الله در امن و امان خواهيد بود!» (99)

و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند؛ و همگى بخاطر او به سجده افتادند؛ و گفت: «پدر! اين تعبير خوابى است كه قبلا ديدم؛ پروردگارم آن را حق قرار داد! و او به من نيكى كرد هنگامى كه مرا از زندان بيرون آورد، و شما را از آن بيابان (به اينجا) آورد بعد از آنكه شيطان، ميان من و برادرانم فساد كرد.پروردگارم نسبت به آنچه مى‏خواهد (و شايسته مى‏داند،) صاحب لطف است؛ چرا كه او دانا و حكيم است! (100)

پروردگارا! بخشى (عظيم) از حكومت به من بخشيدى، و مرا از علم تعبير خوابها آگاه ساختى! اى آفريننده آسمانها و زمين! تو ولى و سرپرست من در دنيا و آخرت هستى، مرا مسلمان بميران؛ و به صالحان ملحق فرما!» (101)

اين از خبرهاى غيب است كه به تو وحى مى‏فرستيم! تو (هرگز) نزد آنها نبودى هنگامى كه تصميم مى‏گرفتند و نقشه مى‏كشيدند! (102)

و بيشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشى، ايمان نمى‏آورند! (103)

و تو (هرگز) از آنها پاداشى نمى‏طلبى؛ آن نيست مگر تذكرى براى جهانيان! (104)

و چه بسيار نشانه‏اى (از خدا) در آسمانها و زمين كه آنها از كنارش مى‏گذرند، و از آن رويگردانند! (105)

و بيشتر آنها كه مدعى ايمان به خدا هستند، مشركند! (106)

آيا ايمن از آنند كه عذاب فراگيرى از سوى خدا به سراغ آنان بيايد، يا ساعت رستاخيز ناگهان فرارسد، در حالى كه متوجه نيستند؟! (107)

بگو: «اين راه من است من و پيروانم، و با بصيرت كامل، همه مردم را به سوى خدا دعوت مى‏كنيم! منزه است خدا! و من از مشركان نيستم!» (108)

و ما نفرستاديم پيش از تو، جز مردانى از اهل آباديها كه به آنها وحى مى‏كرديم! آيا (مخالفان دعوت تو،) در زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودند چه شد؟! و سراى آخرت براى پرهيزكاران بهتر است! آيا فكر نمى‏كنيد؟! (109)

(پيامبران به دعوت خود، و دشمنان آنها به مخالفت خود همچنان ادامه دادند) تا آنگاه كه رسولان مايوس شدند، و (مردم) گمان كردند كه به آنان دروغ گفته شده است؛ در اين هنگام، يارى ما به سراغ آنها آمد؛ آنان را كه خواستيم نجات يافتند؛ و مجازات و عذاب ما از قوم گنهكار بازگردانده نمى‏شود! (110)

در سرگذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان انديشه بود! اينها داستان دروغين نبود؛ بلكه (وحى آسمانى است، و) هماهنگ است با آنچه پيش روى او (از كتب آسمانى پيشين) قرار دارد؛ و شرح هر چيزى (كه پايه سعادت انسان است)؛ و هدايت و رحمتى است براى گروهى كه ايمان مى‏آورند! (111)


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : شنبه 8 اسفند 1394  | 9:49 AM | نويسنده : سعیدی-بحرینی

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

الر، اين كتابى است كه آياتش استحكام يافته؛ سپس تشريح شده و از نزد خداوند حكيم و آگاه (نازل گرديده) است! (1)

(دعوت من اين است) كه: جز «الله‏» را نپرستيد! من از سوى او براى شما بيم دهنده و بشارت دهنده‏ام! (2)

و اينكه: از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد؛ سپس بسوى او بازگرديد؛ تا شما را تا مدت معينى، (از مواهب زندگى اين جهان،) به خوبى بهره‏مند سازد؛ و به هر صاحب فضيلتى، به مقدار فضيلتش ببخشد! و اگر (از اين فرمان) روى گردان شويد، من بر شما از عذاب روز بزرگى بيمناكم! (3)

(بدانيد) بازگشت شما بسوى «الله‏» است، و او بر هر چيز تواناست! (4)

آگاه باشيد، آنها (سرها را به هم نزديك ساخته، و) سينه‏هاشان را در كنار هم قرارمى‏دهند، تا خود (و سخنان خويش) را از او ( پيامبر) پنهان دارند! آگاه باشيد، آنگاه كه آنها لباسهايشان را به خود مى‏پيچند و خويش را در آن پنهان مى‏كنند، (خداوند) مى‏داند آنچه را پنهان مى‏كنند و آنچه را آشكار مى‏سازند؛ چرا كه او، از اسرار درون سينه‏ها، آگاه است! (5)

هيچ جنبنده‏اى در زمين نيست مگر اينكه روزى او بر خداست! او قرارگاه و محل نقل و انتقالش را مى‏داند؛ همه اينها در كتاب آشكارى ثبت است! ( در لوح محفوظ ، در كتاب علم خدا) (6)

او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز ( شش دوران) آفريد؛ و عرش (حكومت) او، بر آب قرار داشت؛ (بخاطر اين آفريد) تا شما را بيازمايد كه كداميك عملتان بهتر است! و اگر (به آنها) بگويى: «شما بعد از مرگ، برانگيخته مى‏شويد! «، مسلما» كافران مى‏گويند: «اين سحرى آشكار است!» (7)

و اگر مجازات را تا زمان محدودى از آنها به تاخير اندازيم، (از روى استهزا مى‏گويند: «چه چيز مانع آن شده است؟!» آگاه باشيد، آن روز كه (عذاب) به سراغشان آيد، از آنها بازگردانده نخواهد شد؛ (و هيچ قدرتى مانع آن نخواهد بود؛) و آنچه را مسخره مى‏كردند، دامانشان را مى‏گيرد! (8)

و اگر از جانب خويش، نعمتى به انسان بچشانيم، سپس آن را از او بگيريم، بسيار نوميد و ناسپاس خواهد بود! (9)

و اگر بعد از شدت و رنجى كه به او رسيده، نعمتهايى به او بچشانيم، مى‏گويد: «مشكلات از من برطرف شد، و ديگر باز نخواهد گشت!» و غرق شادى و غفلت و فخرفروشى مى‏شود... (10)

مگر آنها كه (در سايه ايمان راستين،) صبر و استقامت ورزيدند و كارهاى شايسته انجام دادند؛ كه براى آنها، آمرزش و اجر بزرگى است! (11)

شايد (ابلاغ) بعض آياتى را كه به تو وحى مى‏شود، (بخاطر عدم پذيرش آنها) ترك كنى (و به تاخير اندازى)؛ و سينه‏ات از اين جهت تنگ (و ناراحت) شود كه مى‏گويند: «چرا گنجى بر او نازل نشده؟! و يا چرا فرشته‏اى همراه او نيامده است؟!» (ابلاغ كن، و نگران و ناراحت مباش! چرا كه) تو فقط بيم دهنده‏اى؛ و خداوند، نگاهبان و ناظر بر همه چيز است (؛و به حساب آنان مى‏رسد)! (12)

آنها مى‏گويند: «او به دروغ اين (قرآن) را (به خدا) نسبت داده (و ساختگى است)!» بگو: «اگر راست مى‏گوييد، شما هم ده سوره ساختگى همانند اين قرآن بياوريد؛ و تمام كسانى را كه مى‏توانيد -غير از خدا- (براى اين كار) دعوت كنيد!» (13)

و اگر آنها دعوت شما را نپذيرفتند، بدانيد (قرآن) تنها با علم الهى نازل شده؛ و هيچ معبودى جز او نيست! آيا با اين حال، تسليم مى‏شويد؟ (14)

كسانى كه زندگى دنيا و زينت آن را بخواهند، (نتيجه) اعمالشان را در همين دنيا بطور كامل به آنها مى‏دهيم؛ و چيزى كم و كاست از آنها نخواهد شد! (15)

(ولى) آنها در آخرت، جز آتش، (سهمى) نخواهند داشت؛ و آنچه را در دنيا (براى غير خدا) انجام دادند، بر باد مى‏رود؛ و آنچه را عمل مى‏كردند، باطل و بى‏اثر مى‏شود! (16)

آيا آن كس كه دليل آشكارى از پروردگار خويش دارد، و بدنبال آن، شاهدى از سوى او مى‏باشد، و پيش از آن، كتاب موسى كه پيشوا و رحمت بود (گواهى بر آن مى‏دهد، همچون كسى است كه چنين نباشد)؟! آنها ( حق‏طلبان و حقيقت‏جويان) به او (كه داراى اين ويژگيهاست،) ايمان مى‏آورند! و هر كس از گروه‏هاى مختلف به او كافر شود، آتش وعده‏گاه اوست! پس، ترديدى در آن نداشته باش كه آن حق است از پروردگارت! ولى بيشتر مردم ايمان نمى‏آورند! (17)

چه كسى ستمكارتر است از كسانى كه بر خدا افترا مى‏بندند؟! آنان (روز رستاخيز) بر پروردگارشان عرضه مى‏شوند، در حالى كه شاهدان ( پيامبران و فرشتگان) مى‏گويند: «اينها همانها هستند كه به پروردگارشان دروغ بستند! اى لعنت خدا بر ظالمان باد!» (18)

همانها كه (مردم را) از راه خدا بازمى‏دارند؛ و راه حق را كج و معوج نشان مى‏دهند؛ و به سراى آخرت كافرند! (19)

آنها هيچ گاه توانايى فرار در زمين را ندارند؛ و جز خدا، پشتيبانهايى نمى‏يابند! عذاب خدا براى آنها مضاعف خواهد بود؛ (چرا كه هم خودشان گمراه بودند، و هم ديگران را گمراه ساختند؛ ) آنها هرگز توانايى شنيدن (حق را) نداشتند؛ و (حقيقت را) نمى‏ديدند! (20)

آنان كسانى هستند كه سرمايه وجود خود را از دست داده‏اند؛ و تمام معبودهاى دروغين از نظرشان گم شدند... (21)

(به ناچار) آنها در سراى آخرت، قطعا از همه زيانكارترند! (22)

كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند و در برابر پروردگارشان خضوع و خشوع كردند، آنها اهل بهشتند؛ و جاودانه در آن خواهند ماند! (23)

حال اين دو گروه ( مؤمنان و منكران)، حال «نابينا و كر» و «بينا و شنوا» است؛ آيا اين دو، همانند يكديگرند؟! آيا پند نمى‏گيرند؟! (24)

ما نوح را بسوى قومش فرستاديم (؛نخستين بار به آنها گفت): «من براى شما بيم‏دهنده‏اى آشكارم! (25)

جز «الله‏» ( خداى يگانه يكتا) را نپرستيد؛ زيرا بر شما از عذاب روز دردناكى مى‏ترسم! (26)

اشراف كافر قومش (در پاسخ او) گفتند: «ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمى‏بينيم! و كسانى را كه از تو پيروى كرده‏اند، جز گروهى اراذل ساده‏لوح، مشاهده نمى‏كنيم؛ و براى شما فضيلتى نسبت به خود نمى‏بينيم؛ بلكه شما را دروغگو تصور مى‏كنيم!» (27)

(نوح) گفت: «اگر من دليل روشنى از پروردگارم داشته باشم، و از نزد خودش رحمتى به من داده باشد -و بر شما مخفى مانده- (آيا باز هم رسالت مرا انكار مى‏كنيد)؟! آيا ما مى‏توانيم شما را به پذيرش اين دليل روشن مجبور سازيم، با اينكه شما كراهت داريد؟! (28)

اى قوم! من به خاطر اين دعوت، اجر و پاداشى از شما نمى‏طلبم؛ اجر من، تنها بر خداست! و من، آنها را كه ايمان آورده‏اند، (بخاطر شما) از خود طرد نمى‏كنم؛ چرا كه آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند كرد؛ (اگر آنها را از خود برانم، در دادگاه قيامت، خصم من خواهند بود؛) ولى شما را قوم جاهلى مى‏بينم! (29)

اى قوم! چه كسى مرا در برابر (مجازات) خدا يارى مى‏دهد اگر آنان را طرد كنم؟! آيا انديشه نمى‏كنيد؟! (30)

من هرگز به شما نمى‏گويم خزائن الهى نزد من است! و غيب هم نمى‏دانم! و نمى‏گويم من فرشته‏ام! و (نيز) نمى‏گويم كسانى كه در نظر شما خوار مى‏آيند، خداوند خيرى به آنها نخواهد داد؛ خدا از دل آنان آگاهتر است! (با اين حال، اگر آنها را برانم،) در اين صورت از ستمكاران خواهم بود!» (31)

(نوح) گفت: «اگر خدا اراده كند، خواهد آورد؛ و شما قدرت فرار (از آن را) نخواهيد داشت! (32)

گفتند: «اى نوح! با ما جر و بحث كردى، و زياد هم جر و بحث كردى! (بس است!) اكنون اگر راستى مى‏گويى، آنچه را (از عذاب الهى) به ما وعده مى‏دهى بياور!» (33)

(اما چه سود كه) هرگاه خدا بخواهد شما را (بخاطر گناهانتان) گمراه سازد، و من بخواهم شما را اندرز دهم، اندرز من سودى به حالتان نخواهد داشت! او پروردگار شماست؛ و بسوى او بازگشت داده مى‏شويد.» (34)

(مشركان) مى‏گويند: «او ( محمد (ص)) اين سخنان را بدروغ به خدا نسبت داده است! « بگو: س‏خ‏للّهاگر من اينها را از پيش خود ساخته باشم و به او نسبت دهم، گناهش بر عهده من است؛ ولى من از گناهان شما بيزارم!» (35)

به نوح وحى شد كه: «جز آنها كه (تاكنون) ايمان آورده‏اند، ديگر هيچ كس از قوم تو ايمان نخواهد آورد! پس، از كارهايى كه مى‏كردند، غمگين مباش! (36)

و (اكنون) در حضور ما و طبق وحى ما، كشتى بساز! و درباره آنها كه ستم كردند شفاعت مكن، كه (همه) آنها غرق شدنى هستند!» (37)

او مشغول ساختن كشتى بود، و هر زمان گروهى از اشراف قومش بر او مى‏گذشتند، او را مسخره مى‏كردند؛ (ولى نوح) گفت: «اگر ما را مسخره مى‏كنيد، ما نيز شما را همين‏گونه مسخره خواهيم كرد! (38)

بزودى خواهيد دانست چه كسى عذاب خواركننده به سراغش خواهد آمد، و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد!» (39)

(اين وضع همچنان ادامه يافت) تا آن زمان كه فرمان ما فرا رسيد، و تنور جوشيدن گرفت؛ (به نوح) گفتيم: «از هر جفتى از حيوانات (از نر و ماده) يك زوج در آن (كشتى) حمل كن! همچنين خاندانت را (بر آن سوار كن) -مگر آنها كه قبلا وعده هلاك آنان داده شده ( همسر و يكى از فرزندانت)- و همچنين مؤمنان را!» اما جز عده كمى همراه او ايمان نياوردند! (40)

او گفت: «به نام خدا بر آن سوار شويد! و هنگام حركت و توقف كشتى، ياد او كنيد، كه پروردگارم آمرزنده و مهربان است!» (41)

و آن كشتى، آنها را از ميان امواجى همچون كوه‏ها حركت ميداد؛ (در اين هنگام،) نوح فرزندش را كه در گوشه‏اى بود صدا زد: «پسرم! همراه ما سوار شو، و با كافران مباش!» (42)

گفت: «بزودى به كوهى پناه ميبرم تا مرا از آب حفظ كند!» (نوح) گفت: «امروز هيچ نگهدارى در برابر فرمان خدا نيسست؛ مگر آن كس را كه او رحم كند!» در اين هنگام، موج در ميان آن دو حايل شد؛ و او در زمره غرق‏شدگان قرار گرفت! (43)

و گفته شد: «اى زمين، آبت را فرو بر! و اى آسمان، خوددارى كن! و آب فرو نشست و كار پايان يافت و (كشتى) بر (دامنه كوه) جودى، پهلو گرفت؛ و (در اين هنگام،) گفته شد:» دور باد قوم ستمگر (از سعادت و نجات و رحمت خدا!)» (44)

نوح به پروردگارش عرض كرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است؛ و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است؛ و تو از همه حكم‏كنندگان برترى!» (45)

فرمود: «اى نوح! او از اهل تو نيست! او عمل غير صالحى است ( فرد ناشايسته‏اى است)! پس، آنچه را از آن آگاه نيستى، از من مخواه! من به تو اندرز مى‏دهم تا از جاهلان نباشى!!» (46)

عرض كرد: «پروردگارا! من به تو پناه مى‏برم كه از تو چيزى بخواهم كه از آن آگاهى ندارم! و اگر مرا نبخشى، و بر من رحم نكنى، از زيانكاران خواهم بود!» (47)

(به نوح) گفته شد: «اى نوح! با سلامت و بركاتى از ناحيه ما بر تو و بر تمام امتهايى كه با تواند، فرود آى! و امتهاى نيز هستند كه ما آنها را از نعمتها بهره‏مند خواهيم ساخت، سپس عذاب دردناكى از سوى ما به آنها مى‏رسد (،چرا كه اين نعمتها را كفران مى‏كنند!)» (48)

اينها از خبرهاى غيب است كه به تو (اى پيامبر) وحى مى‏كنيم؛ نه تو، و نه قومت، اينها را پيش از اين نمى‏دانستيد! بنابر اين، صبر و استقامت كن، كه عاقبت از آن پرهيزگاران است! (49)

(ما) به سوى (قوم) عاد، برادرشان «هود» را فرستاديم؛ (به آنها) گفت: «اى قوم من! خدا را پرستش كنيد، كه معبودى جز او براى شما نيست! شما فقط تهمت مى‏زنيد (و بتها را شريك او مى‏خوانيد)! (50)

اى قوم من! من از شما براى اين (رسالت)، پاداشى نمى‏طلبم؛ پاداش من، تنها بر كسى است كه مرا آفريده است؛ آيا نمى‏فهميد؟! (51)

و اى قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد، سپس به سوى او بازگرديد، تا (باران) آسمان را پى در پى بر شما بفرستد؛ و نيرويى بر نيرويتان بيفزايد! و گنهكارانه، روى (از حق) بر نتابيد! س‏ذللّه (52)

گفتند: «اى هود! تو دليل روشنى براى ما نياورده‏اى! و ما خدايان خود را بخاطر حرف تو، رها نخواهيم كرد! و ما (اصلا) به تو ايمان نمى‏آوريم! (53)

ما (درباره تو) فقط مى‏گوييم: بعضى از خدايان ما، به تو زيان رسانده (و عقلت را ربوده)اند! س‏ذللّه (هود) گفت: «من خدا را به شهادت مى‏طلبم، شما نيز گواه باشيد كه من بيزارم از آنچه شريك (خدا) قرارمى‏دهيد... (54)

از آنچه غير او (مى‏پرستيد)! حال كه چنين است، همگى براى من نقشه بكشيد؛ و مرا مهلت ندهيد! (اما بدانيد كارى از دست شما ساخته نيست!) (55)

من، بر «الله‏» كه پروردگار من و شماست، توكل كرده‏ام! هيچ جنبنده‏اى نيست مگر اينكه او بر آن تسلط دارد؛ (اما سلطه‏اى با عدالت! چرا كه) پروردگار من بر راه راست است! (56)

پس اگر روى برگردانيد، من رسالتى را كه مامور بودم به شما رساندم؛ و پروردگارم گروه ديگرى را جانشين شما مى‏كند؛ و شما كمترين ضررى به او نمى‏رسايند؛ پروردگارم حافظ و نگاهبان هر چيز است!» (57)

و هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد، «هود» و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمت خود نجات داديم؛ و آنها را از عذاب شديد، رهايى بخشيديم! (58)

و اين قوم «عاد» بود كه آيات پروردگارشان را انكار كردند؛ و پيامبران او را معصيت نمودند؛ و از فرمان هر ستمگر دشمن حق، پيروى كردند! (59)

آنان، در اين دنيا و روز قيامت، لعنت (و نام ننگينى) بدنبال دارند! بدانيد «عاد»نسبت به پروردگارشان كفر ورزيدند! دور باد «عاد» -قوم هود- (از رحمت خدا، و خير و سعادت)! (60)

و بسوى قوم «ثمود»، برادرشان «صالح‏» را (فرستاديم)؛ گفت: «اى قوم من! خدا را پرستش كنيد، كه معبودى جز او براى شما نيست! اوست كه شما را از زمين آفريد، و آبادى آن را به شما واگذاشت! از او آمرزش بطلبيد، سپس به سوى او بازگرديد، كه پروردگارم (به بندگان خود) نزديك، و اجابت‏كننده (خواسته‏هاى آنها) است!» (61)

گفتند: «اى صالح! تو پيش از اين، مايه اميد ما بودى! آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مى‏پرستيدند، نهى مى‏كنى؟! در حالى كه ما، در مورد آنچه به سوى آن دعوتمان مى‏كنى، در شك و ترديد هستيم!» (62)

گفت: «اى قوم! اگر من دليل آشكارى از پروردگارم داشته باشم، و رحمتى از جانب خود به من داده باشد (،مى‏توانم از ابلاغ رسالت او سرپيچى كنم)؟! اگر من نافرمانى او كنم، چه كسى مى‏تواند مرا در برابر وى يارى دهد؟! پس، (سخنان) شما، جز اطمينان به زيانكار بودنتان، چيزى بر من نمى‏افزايد! (63)

اى قوم من! اين «ناقه‏» خداوند است، كه براى شما نشانه‏اى است؛ بگذاريد در زمين خدا به چرا مشغول شود؛ هيچ گونه آزارى به آن نرسانيد، كه بزودى عذاب خدا شما را خواهد گرفت!» (64)

(اما) آنها آن (ناقه) را از پاى در آوردند! و (صالح به آنها) گفت: «(مهلت شما تمام شد!) سه روز در خانه‏هايتان بهره‏مند گرديد؛ (و بعد از آن، عذاب الهى فرا خواهد رسيد؛) اين وعده‏اى است كه دروغ نخواهد بود!» (65)

و هنگامى كه فرمان (مجازات) ما فرا رسيد، صالح و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمت خود (از آن عذاب) و از رسوايى آن روز، رهايى بخشيديم؛ چرا كه پروردگارت قوى و شكست ناپذير است! (66)

و كسانى را كه ستم كرده بودند، صيحه (آسمانى) فروگرفت؛ و در خانه‏هايشان به روى افتادند و مردند... (67)

آنچنان كه گويى هرگز ساكن آن ديار نبودند! بدانيد قوم ثمود، پروردگارشان را انكار كردند! دور باد قوم ثمود (از رحمت پروردگار)! (68)

فرستادگان ما ( فرشتگان) براى ابراهيم بشارت آوردند؛ گفتند: «سلام!» (او نيز) گفت: «سلام! س‏ذللّه و طولى نكشيد كه گوساله بريانى (براى آنها) آورد. (69)

(اما) هنگامى كه ديد دست آنها به آن نمى‏رسد (و از آن نمى‏خورند، كار) آنها را زشت شمرد؛ و در دل احساس ترس نمود. به او گفتند: «نترس! ما به سوى قوم لوط فرستاده شده‏ايم!» (70)

و همسرش ايستاده بود، (از خوشحالى) خنديد؛ پس او را بشارت به اسحاق، و بعد از او يعقوب داديم. (71)

گفت: «اى واى بر من! آيا من فرزند مى‏آورم در حالى كه پيرزنم، و اين شوهرم پيرمردى است؟! اين راستى چيز عجيبى است!» (72)

گفتند: «آيا از فرمان خدا تعجب ميكنى؟! اين رحمت خدا و بركاتش بر شما خانواده است؛ چرا كه او ستوده و والا است!» (73)

هنگامى كه ترس ابراهيم فرو نشست، و بشارت به او رسيد، درباره قوم لوط با ما مجادله مى‏كرد... (74)

چرا كه ابراهيم، بردبار و دلسوز و بازگشت‏كننده (بسوى خدا) بود! (75)

اى ابراهيم! از اين (درخواست) صرف‏نظر كن، كه فرمان پروردگارت فرا رسيده؛ و بطور قطع عذاب (الهى) به سراغ آنها مى‏آيد؛ و برگشت ندارد! (76)

و هنگامى كه رسولان ما ( فرشتگان عذاب) به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحت شد؛ و قلبش پريشان گشت؛ و گفت: «امروز روز سختى است!» (زيرا آنها را نشناخت؛ و ترسيد قوم تبهكار مزاحم آنها شوند.) (77)

قوم او (بقصد مزاحمت ميهمانان) بسرعت به سراغ او آمدند -و قبلا كارهاى بد انجام مى‏دادند- گفت: «اى قوم من! اينها دختران منند؛ براى شما پاكيزه‏ترند! (با آنها ازدواج كنيد؛ و از زشتكارى چشم بپوشيد!) از خدا بترسيد؛ و مرا در مورد ميهمانانم رسوا نسازيد! آيا در ميان شما يك مرد فهميده و آگاه وجود ندارد؟!» (78)

گفتند: «تو كه مى‏دانى ما تمايلى به دختران تو نداريم؛ و خوب مى‏دانى ما چه مى‏خواهيم!» (79)

گفت: «(افسوس!) اى كاش در برابر شما قدرتى داشتم؛ يا تكيه‏گاه و پشتيبان محكمى در اختيار من بود! (آنگاه مى‏دانستم با شما زشت‏سيرتان ددمنش چه كنم!)» (80)

(فرشتگان عذاب) گفتند: «اى لوط! ما فرستادگان پروردگار توايم! آنها هرگز دسترسى به تو پيدا نخواهند كرد! در دل شب، خانواده‏ات را (از اين شهر) حركت ده! و هيچ يك از شما پشت سرش را نگاه نكند؛ مگر همسرت، كه او هم به همان بلايى كه آنها گرفتار مى‏شوند، گرفتار خواهد شد! موعد آنها صبح است؛ آيا صبح نزديك نيست؟!» (81)

و هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد، آن (شهر و ديار) را زير و رو كرديم؛ و بارانى از سنگ ( گلهاى متحجر) متراكم بر روى هم، بر آنها نازل نموديم... (82)

(سنگهايى كه) نزد پروردگارت نشاندار بود؛ و آن، (از ساير) ستمگران دور نيست! (83)

و بسوى «مدين‏» برادرشان شعيب را (فرستاديم)؛ گفت: «اى قوم من! خدا را پرستش كنيد، كه جز او، معبود ديگرى براى شما نيست! پيمانه و وزن را كم نكنيد (و دست به كم‏فروشى نزنيد)! من (هم اكنون) شما را در نعمت مى‏بينم؛ (ولى) از عذاب روز فراگير، بر شما بيمناكم! (84)

و اى قوم من! پيمانه و وزن را با عدالت، تمام دهيد! و بر اشياء (و اجناس) مردم، عيب نگذاريد؛ و از حق آنان نكاهيد! و در زمين به فساد نكوشيد! (85)

آنچه خداوند براى شما باقى گذارده (از سرمايه‏هاى حلال)، برايتان بهتر است اگر ايمان داشته باشيد! و من، پاسدار شما (و مامور بر اجبارتان به ايمان) نيستم! (86)

گفتند: «اى شعيب! آيا نمازت به تو دستور مى‏دهد كه آنچه را پدرانمان مى‏پرستيدند، ترك كنيم؛ يا آنچه را مى‏خواهيم در اموالمان انجام ندهيم؟! تو كه مرد بردبار و فهميده‏اى هستى! س‏ذللّه (87)

گفت: «اى قوم! به من بگوييد، هرگاه من دليل آشكارى از پروردگارم داشته باشم، و رزق (و موهبت) خوبى به من داده باشد، (آيا مى‏توانم بر خلاف فرمان او رفتار كنم؟!) من هرگز نمى‏خواهم چيزى كه شما را از آن باز مى‏دارم، خودم مرتكب شوم! من جز اصلاح -تا آنجا كه توانايى دارم- نمى‏خواهم! و توفيق من، جز به خدا نيست! بر او توكل كردم؛ و به سوى او بازمى‏گردم! (88)

و اى قوم من! دشمنى و مخالفت با من، سبب نشود كه شما به همان سرنوشتى كه قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح گرفتار شدند، گرفتار شويد! و قوم لوط از شما چندان دور نيست! (89)

از پروردگار خود، آمرزش بطلبيد؛ و به سوى او بازگرديد؛ كه پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه‏كار) است!» (90)

گفتند: «اى شعيب! بسيارى از آنچه را مى‏گويى، ما نمى‏فهميم! و ما تو را در ميان خود، ضعيف مى‏يابيم؛ و اگر (بخاطر) قبيله كوچكت نبود، تو را سنگسار مى‏كرديم؛ و تو در برابر ما قدرتى ندارى!» (91)

گفت: «اى قوم! آيا قبيله كوچك من، نزد شما عزيزتر از خداوند است؟! در حالى كه (فرمان) او را پشت سر انداخته‏ايد! پروردگارم به آنچه انجام مى‏دهيد، احاطه دارد (و آگاه است)! (92)

اى قوم! هر كارى از دستتان ساخته است، انجام دهيد، من هم كار خود را خواهم كرد؛ و بزودى خواهيد دانست چه كسى عذاب خواركننده به سراغش مى‏آيد، و چه كسى دروغگوست! شما انتظار بكشيد، من هم در انتظارم!» (93)

و هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد، شعيب و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمت خود نجات داديم؛ و آنها را كه ستم كردند، صيحه (آسمانى) فرو گرفت؛ و در ديار خود، به رو افتادند (و مردند)... (94)

آنچنان كه گويى هرگز از ساكنان آن (ديار) نبودند! دور باد مدين (و اهل آن) از رحمت خدا، همان گونه كه قوم ثمود دور شدند! (95)

ما، موسى را با آيات خود و دليل آشكارى فرستاديم... (96)

بسوى فرعون و اطرافيانش؛ اما آنها از فرمان فرعون پيروى كردند؛ در حالى كه فرمان فرعون، مايه رشد و نجات نبود! (97)

روز قيامت، او در پيشاپيش قومش خواهد بود؛ و (به جاى چشمه‏هاى زلال بهشت) آنها را وارد آتش مى‏كند! و چه بد آبشخورى است (آتش)، كه بر آن وارد مى‏شوند! (98)

آنان در اين جهان و روز قيامت، لعنتى بدنبال دارند؛ و چه بد عطايى است (لعن و دورى از رحمت خدا)، كه نصيب آنان مى‏شود! (99)

اين از اخبار شهرها و آباديهاست كه ما براى تو بازگو مى‏كنيم؛ كه بعضى (هنوز) برپا هستند، و بعضى درو شده‏اند (و از ميان رفته‏اند)! (100)

ما به آنها ستم نكرديم؛ بلكه آنها خودشان بر خويشتن ستم روا داشتند! و هنگامى كه فرمان مجازات الهى فرا رسيد، معبودانى را كه غير از خدا مى‏خواندند، آنها را يارى نكردند؛ و جز بر هلاكت آنان نيفزودند! (101)

و اينچنين است مجازات پروردگار تو، هنگامى كه شهرها و آباديهاى ظالم را مجازات مى‏كند! (آرى،) مجازات او، دردناك و شديد است! (102)

در اين، نشانه‏اى است براى كسى كه از عذاب آخرت مى‏ترسد؛ همان روزى است كه مردم در آن جمع مى‏شوند، و روزى كه همه آن را مشاهده مى‏كنند. (103)

و ما آن (مجازات) را، جز تا زمان محدودى، تاخير نمى‏اندازيم! (104)

آن روز كه (قيامت و زمان مجازات) فرا رسد، هيچ كس جز به اجازه او سخن نمى‏گويد؛ گروهى بدبختند و گروهى خوشبخت! (105)

اما آنها كه بدبخت شدند، در آتشند؛ و براى آنان در آنجا، «زفير» و «شهيق‏» ( ناله‏هاى طولانى دم و بازدم) است... (106)

جاودانه در آن خواهند ماند، تا آسمانها و زمين برپاست؛ مگر آنچه پروردگارت بخواهد! پروردگارت هر چه را بخواهد انجام مى‏دهد! (107)

اما آنها كه خوشبخت و سعادتمند شدند، جاودانه در بهشت خواهند ماند، تا آسمانها و زمين برپاست، مگر آنچه پروردگارت بخواهد! بخششى است قطع نشدنى! (108)

پس شك و ترديدى (در باطل بودن) معبودهايى كه آنها مى‏پرستند، به خود راه مده! آنها همان‏گونه اين معبودها را پرستش مى‏كنند كه پدرانشان قبلا مى‏پرستيدند، و ما نصيب آنان را بى‏كم و كاست خواهيم داد! (109)

ما به موسى كتاب آسمانى داديم؛ سپس در آن اختلاف شد؛ و اگر فرمان قبلى خدا (در زمينه‏آزمايش و اتمام حجت بر آنها) نبود، در ميان آنان داورى مى‏شد! و آنها (هنوز) در شك‏اند، شكى آميخته به بدگمانى! (110)

و پروردگارت اعمال هر يك را بى‏كم و كاست به آنها خواهد داد؛ او به آنچه عمل مى‏كنند آگاه است! (111)

پس همان‏گونه كه فرمان يافته‏اى، استقامت كن؛ و همچنين كسانى كه با تو بسوى خدا آمده‏اند (بايد استقامت كنند)! و طغيان نكنيد، كه خداوند آنچه را انجام مى‏دهيد مى‏بيند! (112)

و بر ظالمان تكيه ننماييد، كه موجب مى‏شود آتش شما را فرا گيرد؛ و در آن حال، هيچ ولى و سرپرستى جز خدا نخواهيد داشت؛ و يارى نمى‏شويد! (113)

در دو طرف روز، و اوايل شب، نماز را برپا دار؛ چرا كه حسنات، سيئات (و آثار آنها را) از بين مى‏برند؛ اين تذكرى است براى كسانى كه اهل تذكرند! (114)

و شكيبايى كن، كه خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نخواهد كرد! (115)

چرا در قرون (و اقوام) قبل از شما، دانشمندان صاحب قدرتى نبودند كه از فساد در زمين جلوگيرى كنند؟! مگر اندكى از آنها، كه نجاتشان داديم! و آنان كه ستم مى‏كردند، از تنعم و كامجوئى پيروى كردند؛ و گناهكار بودند (و نابود شدند)! (116)

و چنين نبود كه پروردگارت آباديها را بظلم و ستم نابود كند در حالى كه اهلش در صدد اصلاح بوده باشند! (117)

و اگر پروردگارت مى‏خواست، همه مردم را يك امت (بدون هيچ گونه اختلاف) قرار مى‏داد؛ ولى آنها همواره مختلفند... (118)

مگر كسى را كه پروردگارت رحم كند! و براى همين (پذيرش رحمت) آنها را آفريد! و فرمان پروردگارت قطعى شده كه: جهنم را از همه (سركشان و طاغيان) جن و انس پر خواهم كرد! (119)

ما از هر يك از سرگذشتهاى انبيا براى تو بازگو كرديم، تا به وسيله آن، قلبت را آرامش بخشيم؛ و اراده‏ات قوى گردد. و در اين (اخبار و سرگذشتها،) براى تو حق، و براى مؤمنان موعظه و تذكر آمده است. (120)

و به آنها كه ايمان نمى‏آورند، بگو: «هر چه در قدرت داريد، انجام دهيد! ما هم انجام مى‏دهيم! (121)

و انتظار بكشيد! ما هم منتظريم! (122)

و (آگاهى از) غيب (و اسرار نهان) آسمانها و زمين، تنها از آن خداست؛ و همه كارها به سوى او بازمى‏گردد! پس او را پرستش كن! و بر او توكل نما! و پروردگارت از كارهايى كه مى‏كنيد، هرگز غافل نيست! (123)

 


ادامه مطلب
نظرات 0

تعداد کل صفحات : :: 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 >