به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
طه (1)
ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه خود را به زحمت بيفكنى! (2)
آن را فقط براى يادآورى كسانى كه (از خدا) مىترسند نازل ساختيم. (3)
(اين قرآن) از سوى كسى نازل شده كه زمين و آسمانهاى بلند را آفريده است. (4)
همان بخشندهاى كه بر عرش مسلط است. (5)
از آن اوست آنچه در آسمانها، و آنچه در زمين، و آنچه ميان آن دو، و آنچه در زير خاك (پنهان) است! (6)
اگر سخن آشكارا بگويى (يا مخفى كنى)، او اسرار -و حتى پنهانتر از آن- را نيز مىداند! (7)
او خداوندى است كه معبودى جز او نيست؛ و نامهاى نيكوتر از آن اوست! (8)
و آيا خبر موسى به تو رسيده است؟ (9)
هنگامى كه (از دور) آتشى مشاهده كرد، و به خانواده خود گفت: «(اندكى) درنگ كنيد كه من آتشى ديدم! شايد شعلهاى از آن براى شما بياورم؛ يا بوسيله اين آتش راه را پيدا كنم!» (10)
هنگامى كه نزد آتش آمد، ندا داده شد كه: «اى موسى! (11)
من پروردگار توام! كفشهايت را بيرون آر، كه تو در سرزمين مقدس «طوى» هستى! (12)
و من تو را (براى مقام رسالت) برگزيدم؛ اكنون به آنچه برتو وحى مىشود، گوش فراده! (13)
من «الله» هستم؛ معبودى جز من نيست! مرا بپرست، و نماز را براى ياد من بپادار! (14)
بطور قطع رستاخيز خواهد آمد! مىخواهم آن را پنهان كنم، تا هر كس در برابر سعى و كوشش خود، جزا داده شود! (15)
پس مبادا كسى كه به آن ايمان ندارد و از هوسهاى خويش پيروى مىكند، تو را از آن بازدارد؛ كه هلاك خواهى شد! (16)
و آن چيست در دست راست تو، اى موسى؟! (17)
گفت: «اين عصاى من است؛ بر آن تكيه مىكنم، برگ درختان را با آن براى گوسفندانم فرومىريزم؛ و مرا با آن كارها و نيازهاى ديگرى است. (18)
گفت: «اى موسى! آن را بيفكن.» (19)
پس موسى آن (عصا) را افكند، كه ناگهان اژدهايى شد كه به هر سو مىشتافت. (20)
گفت: «آن را بگير و نترس، ما آن را به صورت اولش بازمىگردانيم. (21)
و دستت را به گريبانت ببر، تا سفيد و بىعيب بيرون آيد؛ اين نشانه ديگرى (از سوى خداوند) است. (22)
تا از نشانههاى بزرگ خويش به تو نشان دهيم. (23)
اينك به سوى فرعون برو، كه او طغيان كرده است.» (24)
(موسى) گفت: «پروردگارا! سينهام را گشاده كن؛ (25)
و كارم رابرايم آسان گردان! (26)
و گره از زبانم بگشاى؛ (27)
تا سخنان مرا بفهمند! (28)
و وزيرى از خاندانم براى من قرار ده... (29)
برادرم هارون را! (30)
با او پشتم را محكم كن؛ (31)
و او را در كارم شريك ساز؛ (32)
تا تو را بسيار تسبيح گوييم؛ (33)
و تو را بسيار ياد كنيم؛ (34)
چرا كه تو هميشه از حال ما آگاه بودهاى!» (35)
فرمود: «اى موسى! آنچه را خواستى به تو داده شد! (36)
و ما بار ديگر تو را مشمول نعمت خود ساختيم... (37)
آن زمان كه به مادرت آنچه لازم بود الهام كرديم... (38)
كه: «او را در صندوقى بيفكن، و آن صندوق را به دريا بينداز، تا دريا آن را به ساحل افكند؛ و دشمن من و دشمن او، آن را برگيرد!» و من محبتى از خودم بر تو افكندم، تا در برابر ديدگان ( علم) من، ساخته شوى (و پرورش يابى)! (39)
در آن هنگام كه خواهرت (در نزديكى كاخ فرعون) راه مىرفت و مىگفت: «آيا كسى را به شما نشان دهم كه اين نوزاد را كفالت مىكند (و دايه خوبى براى او خواهد بود)!» پس تو را به مادرت بازگردانديم، تا چشمش به تو روشن شود؛ و غمگين نگردد! و تو يكى (از فرعونيان) را كشتى؛ اما ما تو را از اندوه نجات داديم! و بارها تو را آزموديم! پس از آن، ساليانى در ميان مردم «مدين؛ سذللّه توقف نمودى؛ سپس در زمان مقدر (براى فرمان رسالت) به اين جا آمدى، اى موسى! (40)
و من تو را براى خودم ساختم (و پرورش دادم)! (41)
(اكنون) تو و برادرت با آيات من برويد، و در ياد من كوتاهى نكنيد! (42)
بسوى فرعون برويد؛ كه طغيان كرده است! (43)
اما بنرمى با او سخن بگوييد؛ شايد متذكر شود، يا (از خدا) بترسد! (44)
(موسى و هارون) گفتند: «پروردگارا! از اين مىترسيم كه بر ما پيشى گيرد (و قبل از بيان حق، ما را آزار دهد)؛ يا طغيان كند (و نپذيرد)!» (45)
فرمود: «نترسيد! من با شما هستم؛ (همه چيز را) مىشنوم و مىبينم! (46)
به سراغ او برويد و بگوييد: «ما فرستادگان پروردگار توئيم! بنى اسرائيل را با ما بفرست؛ و آنان را شكنجه و آزار مكن! ما نشانه روشنى از سوى پروردگارت براى تو آوردهايم! و درود بر آن كس باد كه از هدايت پيروى مىكند! (47)
به ما وحى شده كه عذاب بر كسى است كه (آيات الهى را) تكذيب كند و سرپيچى نمايد!» (48)
(فرعون) گفت: «پروردگار شما كيست، اى موسى؟!» (49)
گفت: «پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده؛ سپس هدايت كرده است!» (50)
گفت: «پس تكليف نسلهاى گذشته (كه به اينها ايمان نداشتند) چه خواهد شد؟!» (51)
گفت: «آگاهى مربوط به آنها، نزد پروردگارم در كتابى ثبت است؛ پروردگارم هرگز گمراه نمىشود، و فراموش نمىكند (و آنچه شايسته آنهاست به ايشان مىدهد)! (52)
همان خداوندى كه زمين را براى شما محل آسايش قرار داد؛ و راههايى در آن ايجاد كرد؛ و از آسمان، آبى فرستاد!» كه با آن، انواع گوناگون گياهان را (از خاك تيره) برآورديم. (53)
هم خودتان بخوريد؛ و هم چهارپايانتان را در آن به چرا بريد! مسلما در اينها نشانههاى روشنى براى خردمندان است! (54)
ما شما را از آن ( زمين) آفريديم؛ و در آن بازمىگردانيم؛ و بار ديگر (در قيامت) شما را از آن بيرون مىآوريم! (55)
ما همه آيات خود را به او نشان داديم؛ اما او تكذيب كرد و سرباز زد! (56)
گفت: «اى موسى! آيا آمدهاى كه با سحر خود، ما را از سرزمينمان بيرون كنى؟! (57)
قطعا ما هم سحرى همانند آن براى تو خواهيم آورد! هم اكنون (تاريخش را تعيين كن، و) موعدى ميان ما و خودت قرار ده كه نه ما و نه تو، از آن تخلف نكنيم؛ آن هم در مكانى كه نسبت به همه يكسان باشد!» (58)
گفت: «ميعاد ما و شما روز زينت ( روز عيد) است؛ به شرط اينكه همه مردم ، هنگامى كه روز، بالا مىآيد، جمع شوند!» (59)
فرعون آن مجلس را ترك گفت؛ و تمام مكر و فريب خود را جمع كرد؛ و سپس همه را (در روز موعود) آورد. (60)
موسى به آنان گفت: «واى بر شما! دروغ بر خدا نبنديد، كه شما را با عذابى نابود مىسازد! و هر كس كه (بر خدا) دروغ ببندد، نوميد (و شكست خورده) مىشود!» (61)
آنها در ميان خود، در مورد ادامه راهشان به نزاع برخاستند؛ و مخفيانه و درگوشى با هم سخن گفتند. (62)
گفتند: «اين دو (نفر) مسلما ساحرند! مىخواهند با سحرشان شما را از سرزمينتان بيرون كنند و راه و رسم نمونه شما را از بين ببرند! (63)
اكنون كه چنين است، تمام نيرو و نقشه خود را جمع كنيد، و در يك صف (به ميدان مبارزه) بياييد؛ امروز رستگارى از آن كسى است كه برترى خود را اثبات كند! (64)
(ساحران) گفتند: «اى موسى! آيا تو اول (عصاى خود را) مىافكنى، يا ما كسانى باشيم كه اول بيفكنيم؟!» (65)
گفت: «شما اول بيفكنيد!» در اين هنگام طنابها و عصاهاى آنان بر اثر سحرشان چنان به نظر مىرسيد كه حركت مىكند! (66)
موسى ترس خفيفى در دل احساس كرد (مبادا مردم گمراه شوند)! (67)
گفتيم: «نترس! تو مسلما (پيروز و) برترى! (68)
و آنچه را در دست راست دارى بيفكن، تمام آنچه را ساختهاند مىبلعد! آنچه ساختهاند تنها مكر ساحر است؛ و ساحر هر جا رود رستگار نخواهد شد!» (69)
(موسى عصاى خود را افكند، و آنچه را كه آنها ساخته بودند بلعيد.) ساحران همگى به سجده افتادند و گفتند: «ما به پروردگار هارون و موسى ايمان آورديم!» (70)
(فرعون) گفت: «آيا پيش از آنكه به شما اذن دهم به او ايمان آورديد؟! مسلما او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است! به يقين دستها و پاهايتان را بطور مخالف قطع مىكنم؛ و شما را از تنههاى نخل به دار مىآويزم؛ و خواهيد دانست مجازات كدام يك از ما دردناكتر و پايدارتر است!» (71)
گفتند: «سوگند به آن كسى كه ما را آفريده، هرگز تو را بر دلايل روشنى كه براى ما آمده، مقدم نخواهيم داشت! هر حكمى مىخواهى بكن؛ تو تنها در اين زندگى دنيا مىتوانى حكم كنى! (72)
ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهانمان و آنچه را از سحر بر ما تحميل كردى ببخشايد؛ و خدا بهتر و پايدارتر است!» (73)
هر كس در محضر پروردگارش خطاكار حاضر شود، آتش دوزخ براى اوست؛ در آن جا، نه مىميرد و نه زندگى مىكند! (74)
و هر كس با ايمان نزد او آيد، و اعمال صالح انجام داده باشد، چنين كسانى درجات عالى دارند.. . (75)
باغهاى جاويدان بهشت، كه نهرها از زير درختانش جارى است، در حالى كه هميشه در آن خواهند بود؛ اين است پاداش كسى كه خود را پاك نمايد! (76)
ما به موسى وحى فرستاديم كه: «شبانه بندگانم را (از مصر) با خود ببر؛ و براى آنها راهى خشك در دريا بگشا؛ كه نه از تعقيب (فرعونيان) خواهى ترسيد، و نه از غرق شدن در دريا! سذللّه (77)
(به اين ترتيب) فرعون با لشكريانش آنها را دنبال كردند؛ و دريا آنان را (در ميان امواج خروشان خود) بطور كامل پوشانيد! (78)
فرعون قوم خود را گمراه ساخت؛ و هرگز هدايت نكرد! (79)
اى بنى اسرائيل! ما شما را از چنگال دشمنتان نجات داديم؛ و در طرف راست كوه طور، با شما وعده گذارديم؛ و «من» و «سلوى» بر شما نازل كرديم! (80)
بخوريداز روزيهاى پاكيزهاى كه به شما دادهايم؛ و در آن طغيان نكنيد، كه غضب من بر شما وارد شود و هر كس غضبم بر او وارد شود، سقوب مىكند! (81)
و من هر كه را توبه كند، و ايمان آورد، و عمل صالح انجام دهد، سپس هدايت شود، مىآمرزم! (82)
اى موسى! چه چيز سبب شد كه از قومت پيشى گيرى، و (براى آمدن به كوه طور)عجله كنى؟! (83)
عرض كرد: «پروردگارا! آنان در پى منند؛ و من به سوى تو شتاب كردم، تا از من خشنود شوى! سذللّه (84)
فرمود: «ما قوم تو را بعد از تو، آزموديم و سامرى آنها را گمراه ساخت!» (85)
موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود بازگشت و گفت: «اى قوم من! مگر پروردگارتان وعده نيكويى به شما نداد؟! آيا مدت جدايى من از شما به طول انجاميد، يا مىخواستيد غضب پروردگارتان بر شما نازل شود كه با وعده من مخالفت كرديد؟!» (86)
گفتند: «ما به ميل و اراده خود از وعده تو تخلف نكرديم؛ بلكه مقدارى از زيورهاى قوم را كه با خود داشتيم افكنديم!» و سامرى اينچنين القا كرد... (87)
و براى آنان مجسمه گوسالهاى كه صدايى همچون صداى گوساله (واقعى) داشت پديد آورد؛ و (به يكديگر) گفتند: «اين خداى شما، و خداى موسى است!» و او فراموش كرد (پيمانى را كه با خدا بسته بود)! (88)
آيا نمىبينند كه (اين گوساله) هيچ پاسخى به آنان نمىدهد، و مالك هيچ گونه سود و زيانى براى آنها نيست؟! (89)
و پيش از آن، هارون به آنها گفته بود: «اى قوم من! شما به اين وسيله مورد آزمايش قرار گرفتهايد! پروردگار شما خداوند رحمان است! پس، از من پيروى كنيد، و فرمانم را اطاعت نماييد!» (90)
ولى آنها گفتند: «ما همچنان گرد آن مىگرديم (و به پرستش گوساله ادامه مىدهيم) تا موسى به سوى ما بازگردد!» (91)
(موسى) گفت: «اى هارون! چرا هنگامى كه ديدى آنها گمراه شدند... (92)
از من پيروى نكردى؟! آيا فرمان مرا عصيان نمودى؟!» (93)
(هارون) گفت: «اى فرزند مادرم! ( اى برادر!) ريش و سر مرا مگير! من ترسيدم بگويى تو ميان بنى اسرائيل تفرقه انداختى، و سفارش مرا به كار نبستى!» (94)
(موسى رو به سامرى كرد و) گفت: «تو چرا اين كار را كردى، اى سامرى؟!» (95)
گفت: «من چيزى ديدم كه آنها نديدند؛ من قسمتى از آثار رسول (و فرستاده خدا) را گرفتم، سپس آن را افكندم، و اينچنين (هواى) نفس من اين كار را در نظرم جلوه داد!» (96)
(موسى) گفت: «برو، كه بهره تو در زندگى دنيا اين است كه (هر كس با تو نزديك شود) بگوئى سخللّهبا من تماس نگير!» و تو ميعادى (از عذاب خدا) دارى، كه هرگز تخلف نخواهد شد! (اكنون) بنگر به اين معبودت كه پيوسته آن را پرستش مىكردى! و ببين ما آن را نخست مىسوزانيم؛ سپس ذرات آن را به دريا مىپاشيم! (97)
معبود شما تنها خداوندى است كه جز او معبودى نيست؛ و علم او همه چيز را فرا گرفته است! سذللّه (98)
اين گونه بخشى از اخبار پيشين را براى تو بازگو مىكنيم؛ و ما از نزد خود، ذكر (و قرآنى) به تو داديم! (99)
هر كس از آن روى گردان شود، روز قيامت بار سنگينى (از گناه و مسؤوليت) بر دوش خواهد داشت! (100)
در حالى كه جاودانه در آن خواهند ماند؛ و بد بارى است براى آنها در روز قيامت! (101)
همان روزى كه در «صور» دميده مىشود؛ و مجرمان را با بدنهاى كبود، در آن روز جمع مىكنيم! (102)
آنها آهسته با هم گفتگو مىكنند؛ (بعضى مىگويند:) شما فقط ده (شبانه روز در عالم برزخ) توقف كرديد! (و نمىدانند چقدر طولانى بوده است!) (103)
ما به آنچه آنها مىگويند آگاهتريم، هنگامى كه نيكوروشترين آنها مىگويد:«شما تنها يك روز درنگ كرديد!» (104)
و از تو درباره كوهها سؤال مىكنند؛ بگو: «پروردگارم آنها را (متلاشى كرده) برباد مىدهد! (105)
سپس زمين را صاف و هموار و بىآب و گياه رها مىسازد... (106)
به گونهاى كه در آن، هيچ پستى و بلندى نمىبينى!» (107)
در آن روز، همه از دعوت كننده الهى پيروى نموده، و قدرت بر مخالفت او نخواهند داشت (و همگى از قبرها برمىخيزند)؛ و همه صداها در برابر (عظمت) خداوند رحمان، خاضع مىشود؛ و جز صداى آهسته چيزى نمىشنوى! (108)
در آن روز، شفاعت هيچ كس سودى نمىبخشد، جز كسى كه خداوند رحمان به او اجازه داده، و به گفتار او راضى است. (109)
آنچه را پيش رو دارند، و آنچه را (در دنيا) پشت سرگذاشتهاند مىداند؛ ولى آنها به (علم) او احاطه ندارند! (110)
و (در آن روز) همه چهرهها در برابر خداوند حى قيوم، خاضع مىشود؛ و مايوس (و زيانكار) است آن كه بار ستمى بر دوش دارد! (111)
(اما) آن كس كه كارهاى شايسته انجام دهد، در حالى كه مؤمن باشد، نه از ظلمى مىترسد، و نه از نقصان حقش. (112)
و اين گونه آن را قرآنى عربى ( فصيح و گويا) نازل كرديم، و انواع وعيدها (و انذارها) را در آن بازگو نموديم، شايد تقوا پيشه كنند؛ يا براى آنان تذكرى پديد آورد! (113)
پس بلندمرتبه است خداوندى كه سلطان حق است! پس نسبت به (تلاوت) قرآن عجله مكن، پيش از آنكه وحى آن بر تو تمام شود؛ و بگو: «پروردگارا! علم مرا افزون كن!» (114)
پيش از اين، از آدم پيمان گرفته بوديم؛ اما او فراموش كرد؛ و عزم استوارى براى او نيافتيم! (115)
و به ياد آور هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد!» همگى سجده كردند؛ جز ابليس كه سرباز زد (و سجده نكرد)! (116)
پس گفتيم: «اى آدم! اين (ابليس) دشمن تو و (دشمن) همسر توست! مبادا شما را از بهشت بيرون كند؛ كه به زحمت و رنج خواهى افتاد! (117)
(اما تو در بهشت راحت هستى! و مزيتش) براى تو اين است كه در آن گرسنه و برهنه نخواهى شد؛ (118)
و در آن تشنه نمىشوى، و حرارت آفتاب آزارت نمىدهد!» (119)
ولى شيطان او را وسوسه كرد و گفت: «اى آدم! آيا مىخواهى تو را به درخت زندگى جاويد، و ملكى بىزوال راهنمايى كنم؟!» (120)
سرانجام هر دو از آن خوردند، (و لباس بهشتيشان فرو ريخت،) و عورتشان آشكار گشت و براى پوشاندن خود، از برگهاى (درختان) بهشتى جامه دوختند! (آرى) آدم پروردگارش را نافرمانى كرد، و از پاداش او محروم شد! (121)
سپس پروردگارش او را برگزيد، و توبهاش را پذيرفت، و هدايتش نمود. (122)
(خداوند) فرمود: «هر دو از آن (بهشت) فرود آييد، در حالى كه دشمن يكديگر خواهيد بود! ولى هرگاه هدايت من به سراغ شما آيد، هر كس از هدايت من پيروى كند، نه گمراه مىشود، و نه در رنج خواهد بود! (123)
و هر كس از ياد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت؛ و روز قيامت، او را نابينا محشور مىكنيم!» (124)
مىگويد: «پروردگارا! چرا نابينا محشورم كردى؟! من كه بينا بودم!» (125)
مىفرمايد: «آن گونه كه آيات من براى تو آمد، و تو آنها را فراموش كردى؛ امروز نيز تو فراموش خواهى شد!» (126)
و اين گونه جزا مىدهيم كسى را كه اسراف كند، و به آيات پروردگارش ايمان نياورد! و عذاب آخرت، شديدتر و پايدارتر است! (127)
آيا براى هدايت آنان كافى نيست كه بسيارى از نسلهاى پيشين را (كه طغيان و فساد كردند) هلاك نموديم، و اينها در مسكنهاى (ويران شده) آنان راه مىروند! مسلما در اين امر، نشانههاى روشنى براى خردمندان است. (128)
و اگر سنت و تقدير پروردگارت و ملاحظه زمان مقرر نبود، عذاب الهى بزودى دامان آنان را مىگرفت! (129)
پس در برابر آنچه مىگويند، صبر كن! و پيش از طلوع آفتاب، و قبل از غروب آن؛ تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور؛ و همچنين (برخى) از ساعات شب و اطراف روز (پروردگارت را) تسبيح گوى؛ باشد كه (از الطاف الهى) خشنود شوى! (130)
و هرگز چشمان خود را به نعمتهاى مادى، كه به گروههايى از آنان دادهايم، ميفكن! اينها شكوفههاى زندگى دنياست؛ تا آنان را در آن بيازماييم؛ و روزى پروردگارت بهتر و پايدارتر است! (131)
خانواده خود را به نماز فرمان ده؛ و بر انجام آن شكيبا باش! از تو روزى نمىخواهيم؛ (بلكه) ما به تو روزى مىدهيم؛ و عاقبت نيك براى تقواست! (132)
گفتند: «چرا (پيامبر) معجزه و نشانهاى از سوى پروردگارش براى ما نمىآورد؟! (بگو:) آيا خبرهاى روشنى كه در كتابهاى (آسمانى) نخستين بوده، براى آنها نيامد؟! (133)
اگر ما آنان را پيش از آن (كه قرآن نازل شود) با عذابى هلاك مىكرديم، (در قيامت) مىگفتند: «پروردگارا! چرا پيامبرى براى ما نفرستادى تا از آيات تو پيروى كنيم، پيش از آنكهذليل و رسوا شويم!» (134)
بگو: «همه (ما و شما) در انتظاريم! (ما در انتظار وعده پيروزى، و شما در انتظار شكست ما!) حال كه چنين است، انتظار بكشيد! اما بزودى مىدانيد چه كسى از اصحاب صراط مستقيم، و چه كسى هدايت يافته است! (135)
ادامه مطلب
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
كهيعص (1)
(اين) يادى است از رحمت پروردگار تو نسبت به بندهاش زكريا... (2)
در آن هنگام كه پروردگارش را در خلوتگاه (عبادت) پنهان خواند... (3)
گفت: «پروردگارا! استخوانم سست شده؛ و شعله پيرى تمام سرم را فراگرفته؛ و من هرگز در دعاى تو، از اجابت محروم نبودهام! (4)
و من از بستگانم بعد از خودم بيمناكم (كه حق پاسدارى از آيين تو را نگاه ندارند)! و (از طرفى) همسرم نازا و عقيم است؛ تو از نزد خود جانشينى به من ببخش... (5)
كه وارث من و دودمان يعقوب باشد؛ و او را مورد رضايتت قرار ده!» (6)
اى زكريا! ما تو را به فرزندى بشارت مىدهيم كه نامش «يحيى» است؛ و پيش از اين، همنامى براى او قرار ندادهايم! (7)
گفت: «پروردگارا! چگونه براى من فرزندى خواهد بود؟! در حالى كه همسرم نازا و عقيم است، و من نيز از شدت پيرى افتاده شدهام!» (8)
فرمود: «پروردگارت اين گونه گفته (و اراده كرده)! اين بر من آسان است؛ و قبلا تو را آفريدم در حالى كه چيزى نبودى!» (9)
عرض كرد: «پروردگارا! نشانهاى براى من قرار ده!» فرمود: «نشانه تو اين است كه سه شبانه روز قدرت تكلم (با مردم) نخواهى داشت؛ در حالى كه زبانت سالم است!» (10)
او از محراب عبادتش به سوى مردم بيرون آمد؛ و با اشاره به آنها گفت: «(بشكرانه اين موهبت،) صبح و شام خدا را تسبيح گوييد!» (11)
اى يحيى! كتاب (خدا) را با قوت بگير! و ما فرمان نبوت (و عقل كافى) در كودكى به او داديم! (12)
و رحمت و محبتى از ناحيه خود به او بخشيديم، و پاكى (دل و جان)! و او پرهيزگار بود! (13)
او نسبت به پدر و مادرش نيكوكار بود؛ و جبار (و متكبر) و عصيانگر نبود! (14)
سلام بر او، آن روز كه تولد يافت، و آن روز كه مىميرد، و آن روز كه زنده برانگيخته مىشود! (15)
و در اين كتاب (آسمانى)، مريم را ياد كن، آن هنگام كه از خانوادهاش جدا شد، و در ناحيه شرقى (بيت المقدس) قرار گرفت؛ (16)
و ميان خود و آنان حجابى افكند (تا خلوتگاهش از هر نظر براى عبادت آماده باشد). در اين هنگام، ما روح خود را بسوى او فرستاديم؛ و او در شكل انسانى بىعيب و نقص، بر مريم ظاهر شد! (17)
او (سخت ترسيد و) گفت: «من از شر تو، به خداى رحمان پناه مىبرم اگر پرهيزگارى! (18)
گفت: «من فرستاده پروردگار توام؛ (آمدهام) تا پسر پاكيزهاى به تو ببخشم!» (19)
گفت: «چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد؟! در حالى كه تاكنون انسانى با من تماس نداشته، و زن آلودهاى هم نبودهام!» (20)
گفت: «مطلب همين است! پروردگارت فرموده: اين كار بر من آسان است! (ما او را مىآفرينيم، تا قدرت خويش را آشكار سازيم؛) و او را براى مردم نشانهاى قرار دهيم؛ و رحمتى باشد از سوى ما! و اين امرى است پايان يافته (و جاى گفتگو ندارد)!» (21)
سرانجام (مريم) به او باردار شد؛ و او را به نقطه دور دستى برد (و خلوت گزيد) (22)
درد زايمان او را به كنار تنه درخت خرمايى كشاند؛ (آنقدر ناراحت شد كه) گفت: «اى كاش پيش از اين مرده بودم، و بكلى فراموش مىشدم!» (23)
ناگهان از طرف پايين پايش او را صدا زد كه: «غمگين مباش! پروردگارت زير پاى تو چشمه آبى (گوارا) قرار داده است! (24)
و اين تنه نخل را به طرف خود تكان ده، رطب تازهاى بر تو فرو مىريزد! (25)
(از اين غذاى لذيذ) بخور؛ و (از آن آب گوارا) بنوش؛ و چشمت را (به اين مولود جديد) روشن دار! و هرگاه كسى از انسانها را ديدى، (با اشاره) بگو: من براى خداوند رحمان روزهاى نذر كردهام؛ بنابراين امروز با هيچ انسانى هيچ سخن نمىگويم! (و بدان كه اين نوزاد، خودش از تو دفاع خواهد كرد!)» (26)
(مريم) در حالى كه او را در آغوش گرفته بود، نزد قومش آورد؛ گفتند: «اى مريم! كار بسيار عجيب و بدى انجام دادى! (27)
اى خواهر هارون! نه پدرت مرد بدى بود، و نه مادرت زن بد كارهاى!!» (28)
(مريم) به او اشاره كرد؛ گفتند: «چگونه با كودكى كه در گاهواره است سخن بگوييم؟!» (29)
(ناگهان عيسى زبان به سخن گشود و) گفت: «من بنده خدايم؛ او كتاب (آسمانى) به من داده؛ و مرا پيامبر قرار داده است! (30)
و مرا -هر جا كه باشم- وجودى پربركت قرار داده؛ و تا زمانى كه زندهام، مرا به نماز و زكات توصيه كرده است! (31)
و مرا نسبت به مادرم نيكوكار قرار داده؛ و جبار و شقى قرار نداده است! (32)
و سلام (خدا) بر من، در آن روز كه متولد شدم، و در آن روز كه مىميرم، و آن روز كه زنده برانگيخته خواهم شد!» (33)
اين است عيسى پسر مريم؛ گفتار حقى كه در آن ترديد مىكنند! (34)
هرگز براى خدا شايسته نبود كه فرزندى اختيار كند! منزه است او! هرگاه چيزى را فرمان دهد، مىگويد: «موجود باش!» همان دم موجود مىشود! (35)
و خداوند، پروردگار من و شماست! او را پرستش كنيد؛ اين است راه راست! (36)
ولى (بعد از او) گروههايى از ميان پيروانش اختلاف كردند؛ واى به حال كافران از مشاهده روز بزرگ (رستاخيز)! (37)
در آن روز كه نزد ما مىآيند، چه گوشهاى شنوا و چه چشمهاى بينايى پيدا مىكنند! ولى اين ستمگران امروز در گمراهى آشكارند! (38)
آنان را از روز حسرت ( روز رستاخيز كه براى همه مايه تاسف است) بترسان، در آن هنگام كه همه چيز پايان مىيابد! و آنها در غفلتند و ايمان نمىآورند! (39)
ما، زمين و تمام كسانى را كه بر آن هستند، به ارث مىبريم؛ و همگى بسوى ما بازگردانده مىشوند! (40)
در اين كتاب، ابراهيم را ياد كن، كه او بسيار راستگو، و پيامبر (خدا) بود! (41)
هنگامى كه به پدرش گفت: «اى پدر! چرا چيزى را مىپرستى كه نه مىشنود، و نه مىبيند، و نه هيچ مشكلى را از تو حل مىكند؟! (42)
اى پدر! دانشى براى من آمده كه براى تو نيامده است؛ بنابر اين از من پيروى كن، تا تو را به راه راست هدايت كنم! (43)
اى پدر! شيطان را پرستش مكن، كه شيطان نسبت به خداوند رحمان، عصيانگر بود! (44)
اى پدر! من از اين مىترسم كه از سوى خداوند رحمان عذابى به تو رسد، در نتيجه از دوستان شيطان باشى!» (45)
گفت: «اى ابراهيم! آيا تو از معبودهاى من روى گردانى؟! اگر (از اين كار) دست برندارى، تو را سنگسار مىكنم! و براى مدتى طولانى از من دور شو!» (46)
(ابراهيم) گفت: «سلام بر تو! من بزودى از پروردگارم برايت تقاضاى عفو مىكنم؛ چرا كه او همواره نسبت به من مهربان بوده است! (47)
و از شما، و آنچه غير خدا مىخوانيد، كنارهگيرى مىكنم؛ و پروردگارم را مىخوانم؛ و اميدوارم در خواندن پروردگارم بىپاسخ نمانم!» (48)
هنگامى كه از آنان و آنچه غير خدا مىپرستيدند كنارهگيرى كرد، ما اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم؛ و هر يك را پيامبرى (بزرگ) قرار داديم! (49)
و از رحمت خود به آنان عطا كرديم؛ و براى آنها نام نيك و مقام برجستهاى (در ميان همه امتها) قرار داديم! (50)
و در اين كتاب (آسمانى) از موسى ياد كن، كه او مخلص بود، و رسول و پيامبرى والا مقام! (51)
ما او را از طرف راست (كوه) طور فراخوانديم؛ و نجواكنان او را (به خود) نزديك ساختيم؛ (52)
و ما از رحمت خود، برادرش هارون را -كه پيامبر بود- به او بخشيديم. (53)
و در اين كتاب (آسمانى) از اسماعيل (نيز) ياد كن، كه او در وعدههايش صادق، و رسول و پيامبرى (بزرگ) بود! (54)
او همواره خانوادهاش را به نماز و زكات فرمان مىداد؛ و همواره مورد رضايت پروردگارش بود. (55)
و در اين كتاب، از ادريس (نيز) ياد كن، او بسيار راستگو و پيامبر (بزرگى) بود. (56)
و ما او را به مقام والايى رسانديم. (57)
آنها پيامبرانى بودند كه خداوند مشمول نعمتشان قرار داده بود، از فرزندان آدم، و از كسانى كه با نوح بر كشتى سوار كرديم، و از دودمان ابراهيم و يعقوب، و از كسانى كه هدايت كرديم و برگزيديم. آنها كسانى بودند كه وقتى آيات خداوند رحمان بر آنان خوانده مىشد به خاك مىافتادند، در حالى كه سجده مىكردند و گريان بودند. (58)
اما پس از آنان، فرزندان ناشايستهاى روى كار آمدند كه نماز را تباه كردند، و از شهوات پيروى نمودند؛ و بزودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند ديد! (59)
مگر آنان كه توبه كنند، و ايمان بياورند، و كار شايسته انجام دهند؛ چنين كسانى داخل بهشت مىشوند، و كمترين ستمى به آنان نخواهد شد. (60)
وارد باغهايى جاودانى مىشوند كه خداوند رحمان بندگانش را به آن وعده داده است؛ هر چند آن را نديدهاند؛ مسلما وعده خدا تحقق يافتنى است! (61)
در آن جا هرگز گفتار لغو و بيهودهاى نمىشنوند؛ و جز سلام در آن جا سخنى نيست؛ و هر صبح و شام، روزى آنان در بهشت مقرر است. (62)
اين همان بهشتى است كه به بندگان پرهيزگار خود، به ارث مىدهيم. (63)
(پس از تاخير وحى، جبرئيل به پيامبر عرض كرد:) ما جز بفرمان پروردگار تو، نازل نمىشويم؛ آنچه پيش روى ما، و پشت سر ما، و آنچه ميان اين دو مىباشد، همه از آن اوست؛ و پروردگارت هرگز فراموشكار نبوده (و نيست)! (64)
همان پروردگار آسمانها و زمين، و آنچه ميان آن دو قرار دارد! او را پرستش كن؛ و در راه عبادتش شكيبا باش! آيا مثل و مانندى براى او مىيابى؟! (65)
انسان مىگويد: «آيا پس از مردن، زنده (از قبر) بيرون خواهم آمد؟!» (66)
آيا انسان به خاطر نمىآورد كه ما پيش از اين او را آفريديم در حالى كه چيزى نبود؟! (67)
سوگند به پروردگارت كه همه آنها را همراه با شياطين در قيامت جمع مىكنيم؛ سپس همه را -در حالى كه به زانو درآمدهاند- گرداگرد جهنم حاضر مىسازيم. (68)
سپس از هر گروه و جمعيتى، كسانى را كه در برابر خداوند رحمان از همه سركش تر بودهاند، جدا مىكنيم. (69)
بعد از آن، ما بخوبى از كسانى كه براى سوختن در آتش سزاوارترند، آگاهتريم! (70)
و همه شما (بدون استثنا) وارد جهنم مىشويد؛ اين امرى است حتمى و قطعى بر پروردگارت! (71)
سپس آنها را كه تقوا پيشه كردند از آن رهايى مىبخشيم؛ و ظالمان را -در حالى كه (از ضعف و ذلت) به زانو درآمدهاند- در آن رها مىسازيم. (72)
و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنان خوانده مىشود، كافران به مؤمنان مىگويند: «كدام يك از دو گروه ( ما و شما) جايگاهش بهتر، و جلسات انس و مشورتش زيباتر، و بخشش او بيشتر است؟ !» (73)
چه بسيار اقوامى را پيش از آنان نابود كرديم كه هم مال و ثروتشان از آنها بهتر بود، و هم ظاهرشان آراستهتر! (74)
بگو: «كسى كه در گمراهى است، بايد خداوند به او مهلت دهد تا زمانى كه وعده الهى را با چشم خود ببينند: يا عذاب (اين دنيا)، يا (عذاب) قيامت! (آن روز) خواهند دانست چه كسى جايش بدتر، و لشكرش ناتوانتر است!» (75)
(اما) كسانى كه در راه هدايت گام نهادند، خداوند بر هدايتشان مىافزايد؛ و آثار شايستهاى كه (از انسان) باقى مىماند، ثوابش در پيشگاه پروردگارت بهتر، و عاقبتش خوبتر است! (76)
آيا ديدى كسى را كه به آيات ما كافر شد، و گفت: «اموال و فرزندان فراوانى به من داده خواهد شد»؟! (77)
آيا او از غيب آگاه گشته، يا نزد خدا عهد و پيمانى گرفته است؟! (78)
هرگز چنين نيست! ما بزودى آنچه را مىگويد مىنويسيم و عذاب را بر او مستمر خواهيم داشت! (79)
آنچه را او مىگويد (از اموال و فرزندان)، از او به ارث مىبريم، و به صورت تنها نزد ما خواهد آمد! (80)
و آنان غير از خدا، معبودانى را براى خود برگزيدند تا مايه عزتشان باشد! (چه پندار خامى!) (81)
هرگز چنين نيست! به زودى (معبودها) منكر عبادت آنان خواهند شد؛ (بلكه) بر ضدشان قيام مىكنند! (82)
آيا نديدى كه ما شياطين را بسوى كافران فرستاديم تا آنان را شديدا تحريك كنند؟! (83)
پس درباره آنان شتاب مكن؛ ما آنها (و اعمالشان) را به دقت شماره ميكنيم! (84)
در آن روز كه پرهيزگاران را دسته جمعى بسوى خداوند رحمان (و پاداشهاى او) محشور مىكنيم... (85)
و مجرمان را (همچون شتران تشنهكامى كهبه سوى آبگاه مىروند) به جهنم مىرانيم... (86)
آنان هرگز مالك شفاعت نيستند؛ مگر كسى كه نزد خداوند رحمان، عهد و پيمانى دارد. (87)
و گفتند: «خداوند رحمان فرزندى براى خود برگزيده است». (88)
راستى مطلب زشت و زنندهاى گفتيد! (89)
نزديك است به خاطر اين سخن آسمانها از هم متلاشى گردد، و زمين شكافته شود، و كوهها بشدت فرو ريزد... (90)
از اين رو كه براى خداوند رحمان فرزندى قائل شدند! (91)
در حالى كه هرگز براى خداوند رحمان سزاوار نيست كه فرزندى برگزيند! (92)
تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، بنده اويند! (93)
خداوند همه آنها را احصا كرده، و به دقت شمرده است! (94)
و همگى روز رستاخيز، تك و تنها نزد او حاضر مىشوند! (95)
مسلما كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، خداوند رحمان محبتى براى آنان در دلها قرار مىدهد! (96)
و ما فقط آن ( قرآن) را بر زبان تو آسان ساختيم تا پرهيزگاران را بوسيله آن بشارت دهى، و دشمنان سرسخت را با آنان انذار كنى. (97)
چه بسيار اقوام (بىايمان و گنهكارى) را كه پيش از آنان هلاك كرديم؛ آيا احدى از آنها را احساس مىكنى؟! يا كمترين صدايى از آنان مىشنوى؟! (98)
ادامه مطلب
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
ستایش و سپاس مخصوص خداست که بر بنده خاص خود(محمد (ص)) این کتاب بزرگ (قرآن) را نازل کرد و در آن هیچ نقص و کژی ننهاد (1)
در حالى كه ثابت و مستقيم و نگاهبان كتابهاى (آسمانى) ديگر است؛ تا (بدكاران را) از عذاب شديد او بترساند؛ و مؤمنانى را كه كارهاى شايسته انجام مىدهند، بشارت دهد كه پاداش نيكويى براى آنهاست... (2)
(همان بهشت برين) كه جاودانه در آن خواهند ماند! (3)
و (نيز) آنها را كه گفتند: «خداوند، فرزندى (براى خود) انتخاب كرده است»، انذار كند. (4)
نه آنها (هرگز) به اين سخن يقين دارند، و نه پدرانشان! سخن بزرگى از دهانشان خارج مىشود! آنها فقط دروغ مىگويند! (5)
ج832)گويى مىخواهى بخاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاك كنى اگر به اين گفتار ايمان نياورند! (6)
ما آنچه را روى زمين است زينت آن قرار داديم، تا آنها را بيازماييم كه كدامينشان بهتر عمل مىكنند! (7)
(ولى) اين زرق و برقها پايدار نيست، و ما (سرانجام) قشر روى زمين را خاك بى گياهى قرار مىدهيم! (8)
آيا گمان كردى اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند؟! (9)
« زمانى را به خاطر بياور كه آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: «پروردگارا! ما را از سوى خودت رحمتى عطا كن، و راه نجاتى براى ما فراهم ساز!» (10)
ما (پرده خواب را) در غار بر گوششان زديم، و سالها در خواب فرو رفتند. (11)
سپس آنان را برانگيختيم تا بدانيم (و اين امر آشكار گردد كه) كدام يك از آن دو گروه، مدت خواب خود را بهتر حساب كردهاند. (12)
ما داستان آنان را بحق براى تو بازگو مىكنيم؛ آنها جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند، و ما بر هدايتشان افزوديم. (13)
و دلهايشان را محكم ساختيم در آن موقع كه قيام كردند و گفتند: «پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمين است؛ هرگز غير او معبودى را نمىخوانيم؛ كه اگر چنين كنيم، سخنى بگزاف گفتهايم. (14)
اين قوم ما هستند كه معبودهايى جز خدا انتخاب كردهاند؛ چرا دليل آشكارى (بر اين كار) نمىآورند؟! و چه كسى ظالمتر است از آن كس كه بر خدا دروغ ببندد؟!» (15)
و (به آنها گفتيم:) هنگامى كه از آنان و آنچه جز خدا مىپرستند كنارهگيرى كرديد، به غار پناه بريد؛ كه پروردگارتان (سايه) رحمتش را بر شما مىگستراند؛ و در اين امر، آرامشى ب شما فراهم مىسازد! (16)
و (اگر در آنجا بودى) خورشيد را مىديدى كه به هنگام طلوع، به سمت راست غارشان متمايل مىگردد؛ و به هنگام غروب، به سمت چپ؛ و آنها در محل وسيعى از آن (غار) قرار داشتند؛ اين از آيات خداست! هر كس را خدا هدايت كند، هدايت يافته واقعى اوست؛ و هر كس را گمراه نمايد، هرگز ولى و راهنمايى براى او نخواهى يافت! (17)
و (اگر به آنها نگاه مىكردى) مىپنداشتى بيدارند؛ در حالى كه در خواب فرو رفته بودند! و ما آنها را به سمت راست و چپ ميگردانديم (تا بدنشان سالم بماند). و سگ آنها دستهاى خود را بر دهانه غار گشوده بود (و نگهبانى مىكرد). اگر نگاهشان مىكردى، از آنان مىگريختى؛ و سر تا پاى تو از ترس و وحشت پر مىشد! (18)
اينگونه آنها را (از خواب) برانگيختيم تا از يكديگر سؤال كنند؛ يكى از آنها گفت: «چه مدت خوابيديد؟!» گفتند: «يك روز، يا بخشى از يك روز!» (و چون نتوانستند مدت خوابشان را دقيقا بدانند) گفتند: «پروردگارتان از مدت خوابتان آگاهتر است! اكنون يك نفر از خودتان را با اين سكهاى كه داريد به شهر بفرستيد، تا بنگرد كدام يك از آنها غذاى پاكيزهترى دارند، و مقدارى از آن براى روزى شما بياورد. اما بايد دقت كند، و هيچ كس را از وضع شما آگاه نسازد... (19)
چرا كه اگر آنان از وضع شما آگاه شوند، سنگسارتان مىكنند؛ يا شما را به آيين خويش بازمىگردانند؛ و در آن صورت، هرگز روى رستگارى را نخواهيد ديد!» (20)
و اينچنين مردم را متوجه حال آنها كرديم، تا بدانند كه وعده خداوند (در مورد رستاخيز) حق است؛ و در پايان جهان و قيام قيامت شكى نيست! در آن هنگام كه ميان خود درباره كار خويش نزاع داشتند، گروهى مىگفتند: «بنايى بر آنان بسازيد (تا براى هميشه از نظر پنهان شوند! و از آنها سخن نگوييد كه) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است!» ولى آنها كه از رازشان آگاهى يافتند (و آن را دليلى بر رستاخيز ديدند) گفتند: «ما مسجدى در كنار (مدفن) آنها مىسازيم (تا خاطره آنان فراموش نشود.)» (21)
گروهى خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، كه چهارمين آنها سگشان بود!» و گروهى مىگويند: پنچ نفر بودند، كه ششمين آنها سگشان بود.» -همه اينها سخنانى بىدليل است- و گروهى مىگويند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمين آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است!» جز گروه كمى، تعداد آنها را نمىدانند. پس درباره آنان جز با دليل سخن مگو؛ و از هيچ كس درباره آنها سؤال مكن! (22)
و هرگز در مورد كارى نگو: «من فردا آن را انجام مىدهم»... (23)
مگر اينكه خدا بخواهد! و هرگاه فراموش كردى، (جبران كن) و پروردگارت را به خاطر بياور؛ و بگو: «اميدوارم كه پروردگارم مرا به راهى روشنتر از اين هدايت كند!» (24)
آنها در غارشان سيصد سال درنگ كردند، و نه سال (نيز) بر آن افزودند. (25)
بگو: «خداوند از مدت توقفشان آگاهتر است؛ غيب آسمانها و زمين از آن اوست! راستى چه بينا و شنواست! آنها هيچ ولى و سرپرستى جز او ندارند! و او هيچ كس را در حكم خود شركت نمىدهد!» (26)
آنچه را از كتاب پروردگارت به تو وحى شده تلاوت كن! هيچ چيز سخنان او را دگرگون نمىسازد؛ و هرگز پناهگاهى جز او نمىيابى! (27)
با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مىخوانند، و تنها رضاى او را مىطلبند! و هرگز بخاطر زيورهاى دنيا، چشمان خود را از آنها برمگير! و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن! همانها كه از هواى نفس پيروى كردند، و كارهايشان افراطى است. (28)
بگو: «اين حق است از سوى پروردگارتان! هر كس مىخواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود)، و هر كس ميخواهد كافر گردد!» ما براى ستمگران آتشى آماده كرديم كه سراپردهاش آنان را از هر سو احاطه كرده است! و اگر تقاضاى آب كنند، آبى براى آنان مياورند كه همچون فلز گداخته صورتها را بريان مىكند! چه بد نوشيدنى، و چه بد محل اجتماعى است! (29)
مسلما كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، ما پاداش نيكوكاران را ضايع نخواهيم كرد! (30)
آنها كسانى هستند كه بهشت جاودان براى آنان است؛ باغهايى از بهشت كه نهرها از زير درختان و قصرهايش جارى است؛ در آنجا با دستبندهايى از طلا آراسته مىشوند؛ و لباسهايى (فاخر) به رنگ سبز، از حرير نازك و ضخيم، دربر مىكنند؛ در حالى كه بر تختها تكيه كردهاند. چه پاداش خوبى، و چه جمع نيكويى! (31)
(اى پيامبر!) براى آنان مثالى بزن: آن دو مرد، كه براى يكى از آنها دو باغ از انواع انگورها قرار داديم؛ و گرداگرد آن دو (باغ) را با درختان نخل پوشانديم؛ و در ميانشان زراعت پر بركتى قرارداديم. (32)
هر دو باغ، ميوه آورده بود، (ميوههاى فراوان،) و چيزى فروگذار نكرده بود؛ و ميان آن دو، نهر بزرگى جارى ساخته بوديم. (33)
صاحب اين باغ، درآمد فراوانى داشت؛ به همين جهت، به دوستش -در حالى كه با او گفتگو مىكرد- چنين گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نيرومندترم!» (34)
و در حالى كه نسبت به خود ستمكار بود، در باغ خويش گام نهاد، و گفت: «من گمان نمىكنم هرگز اين باغ نابود شود! (35)
و باور نمىكنم قيامت برپا گردد! و اگر به سوى پروردگارم بازگردانده شوم (و قيامتى در كار باشد)، جايگاهى بهتر از اين جا خواهم يافت!» (36)
دوست (با ايمان) وى -در حالى كه با او گفتگو مىكرد- گفت: «آيا به خدايى كه تو را از خاك، و سپس از نطفه آفريد، و پس از آن تو را مرد كاملى قرار داد ، كافر شدى؟! (37)
ولى من كسى هستم كه «الله» پروردگار من است؛ و هيچ كس را شريك پروردگارم قرارنمىدهم! (38)
چرا هنگامى كه وارد باغت شدى، نگفتى اين نعمتى است كه خدا خواسته است؟! قوت (و نيرويى) جز از ناحيه خدا نيست! و اگر مىبينى من از نظر مال و فرزند از تو كمترم (مطلب مهمى نيست)! (39)
شايد پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد؛ و مجازات حساب شدهاى از آسمان بر باغ تو فروفرستد، بگونهاى كه آن را به زمين بىگياه لغزندهاى مبدل كند! (40)
و يا آب آن در اعمال زمين فرو رود، آن گونه كه هرگز نتوانى آن را به دست آورى!» (41)
(به هر حال عذاب الهى فرا رسيد،) و تمام ميوههاى آن نابود شد؛ و او بخاطر هزينه هايى كه در آن صرف كرده بود، پيوسته دستهاى خود را به هم مىماليد -در حالى كه تمام باغ بر داربستهايش فرو ريخته بود- و مىگفت: «اى كاش كسى را همتاى پروردگارم قرار نداده بودم! سذللّه (42)
و گروهى نداشت كه او را در برابر (عذاب) خداوند يارى دهند؛ و از خودش (نيز) نمىتوانست يارى گيرد. (43)
در آنجا ثابت شد كه ولايت (و قدرت) از آن خداوند بر حق است! اوست كه برترين ثواب، و بهترين عاقبت را (براى مطيعان) دارد! (44)
(اى پيامبر!) زندگى دنيا را براى آنان به آبى تشبيه كن كه از آسمان فرو مىفرستيم؛ و بوسيله آن، گياهان زمين (سرسبز مىشود و) در هم فروميرود. اما بعد از مدتى مىخشكد؛ و بادها آن را به هر سو پراكنده مىكند؛ و خداوند بر همه چيز تواناست! (45)
مال و فرزند، زينت زندگى دنياست؛ و باقيات صالحات ( ارزشهاى پايدار و شايسته) ثوابش نزد پروردگارت بهتر و اميدبخشتر است! (46)
و روزى را به خاطر بياور كه كوهها را به حركت درآوريم؛ و زمين را آشكار (و مسطح) مىبينى؛ و همه آنان ( انسانها) را برمىانگيزيم، و احدى از ايشان را فروگذار نخواهيم كرد! (47)
آنها همه در يك صف به (پيشگاه) پروردگارت عرضه مىشوند؛ (و به آنان گفته مىشود:) همگى نزد ما آمديد، همان گونه كه نخستين بار شما را آفريديم! اما شما گمان مىكرديد ما هرگز موعدى برايتان قرار نخواهيم داد! (48)
و كتاب ( كتابى كه نامه اعمال همه انسانهاست) در آن جا گذارده مىشود، پس گنهكاران را مىبينى كه از آنچه در آن است، ترسان و هراسانند؛ و مىگويند: «اى واى بر ما! اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى را فرونگذاشته مگر اينكه آن را به شمار آورده است؟! و (اين در حالى است كه) همه اعمال خود را حاضر مىبينند؛ و پروردگارت به هيچ كس ستم نمىكند. (49)
به ياد آريد زمانى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد!» آنها همگى سجده كردند جز ابليس -كه از جن بود- و از فرمان پروردگارش بيرون شد آيا (با اين حال،) او و فرزندانش را به جاى من اولياى خود انتخاب مىكنيد، در حالى كه آنها دشمن شما هستند؟! (فرمانبردارى از شيطان و فرزندانش به جاى اطاعت خدا،) چه جايگزينى بدى است براى ستمكاران! (50)
من هرگز آنها ( ابليس و فرزندانش) را به هنگام آفرينش آسمانها و زمين، و نه به هنگام آفرينش خودشان، حاضر نساختم! و من هيچ گاه گمراهكنندگان را دستيار خود قرار نمىدهم! (51)
به خاطر بياوريد روزى را كه (خداوند) مىگويد: «همتايانى را كه براى من مىپنداشتيد، بخوانيد (تا به كمك شما بشتابند!)» ولى هر چه آنها را مىخوانند،جوابشان نمىدهند؛ و در ميان اين دو گروه، كانون هلاكتى قراردادهايم! (52)
و گنهكاران، آتش (دوزخ) را مىبينند؛ و يقين مىكنند كه با آن درمىآميزند،و هيچ گونه راه گريزى از آن نخواهند يافت. (53)
و در اين قرآن، از هر گونه مثلى براى مردم بيان كردهايم؛ ولى انسان بيش از هر چيز، به مجادله مىپردازد! (54)
و چيزى مردم را بازنداشت از اينكه -وقتى هدايت به سراغشان آمد- ايمان بياورند و از پروردگارشان طلب آمرزش كنند، جز اينكه (خيرهسرى كردند؛ گويى مىخواستند) سرنوشت پيشينيان براى آنان بيايد، يا عذاب (الهى) در برابرشان قرار گيرد! (55)
ما پيامبران را، جز بعنوان بشارت دهنده و انذار كننده، نمىفرستيم؛ اما كافران همواره مجادله به باطل مىكنند، تا (به گمان خود،) حق را بوسيله آن از ميان بردارند! و آيات ما، و مجازاتهايى را كه به آنان وعده داده شده است،به باد مسخره گرفتند! (56)
چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه آيات پروردگارش به او تذكر داده شده، و از آن روى گرداند، و آنچه را با دستهاى خود پيش فرستاد فراموش كرد؟! ما بر دلهاى اينها پردههايى افكندهايم تا نفهمند؛ و در گوشهايشان سنگينى قرار دادهايم (تا صداى حق را نشنوند)! و از اين رو اگر آنها را به سوى هدايت بخوانى، هرگز هدايت نمىشوند! (57)
و پروردگارت، آمرزنده و صاحب رحمت است؛ اگر مىخواست آنان را به خاطر اعمالشان مجازات كند، عذاب را هر چه زودتر براى آنها مىفرستاد؛ ولى براى آنان موعدى است كه هرگز از آن راه فرارى نخواهند داشت! (58)
اين شهرها و آباديهايى است كه ما آنها را هنگامى كه ستم كردند هلاك نموديم؛ و براى هلاكتشان موعدى قرار داديم! (آنها ويرانههايش را با چشم مىبينند، و عبرت نمىگيرند!) (59)
به خاطر بياور هنگامى را كه موسى به دوست خود گفت: دست از جستجو برنمىدارم تا به محل تلاقى دو دريا برسم؛ هر چند مدت طولانى به راه خود ادامه دهم! (60)
(ولى) هنگامى كه به محل تلاقى آن دو دريا رسيدند، ماهى خود را (كه براى تغذيه همراه داشتند) فراموش كردند؛ و ماهى راه خود را در دريا پيش گرفت (و روان شد). (61)
هنگامى كه از آن جا گذشتند، (موسى) به يار همسفرش گفت: «غذاى ما را بياور، كه سخت از اين سفر خسته شدهايم!» (62)
گفت: «به خاطر دارى هنگامى كه ما (براى استراحت) به كنار آن صخره پناه برديم، من (در آن جا) فراموش كردم جريان ماهى را بازگو كنم -و فقط شيطان بود كه آن را از خاطر من برد- و ماهى بطرز شگفتآورى راه خود را در دريا پيش گرفت!» (63)
(موسى) گفت: «آن همان بود كه ما مىخواستيم!» سپس از همان راه بازگشتند، در حالى كه پىجويى مىكردند. (64)
(در آن جا) بندهاى از بندگان ما را يافتند كه رحمت (و موهبت عظيمى) از سوى خود به او داده، و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بوديم. (65)
موسى به او گفت: «آيا از تو پيروى كنم تا از آنچه به تو تعليم داده شده و مايه رشد و صلاح است، به من بياموزى؟» (66)
گفت: «تو هرگز نمىتوانى با من شكيبايى كنى! (67)
و چگونه مىتوانى در برابر چيزى كه از رموزش آگاه نيستى شكيبا باشى؟! (68)
(موسى) گفت: «به خواست خدا مرا شكيبا خواهى يافت؛ و در هيچ كارى مخالفت فرمان تو نخواهم كرد!» (69)
(خضر) گفت: «پس اگر مىخواهى بدنبال من بيايى، از هيچ چيز مپرس تا خودم (به موقع) آن را براى تو بازگو كنم.» (70)
آن دو به راه افتادند؛ تا آن كه سوار كشتى شدند، (خضر) كشتى را سوراخ كرد. (موسى) گفت: ؛ سخللّهآيا آن را سوراخ كردى كه اهلش را غرق كنى؟! راستى كه چه كار بدى انجام دادى!» (71)
گفت: «آيا نگفتم تو هرگز نمىتوانى با من شكيبايى كنى؟!» (72)
(موسى) گفت: «مرا بخاطر اين فراموشكاريم مؤاخذه مكن و از اين كارم بر من سخت مگير! سذللّه (73)
باز به راه خود ادامه دادند، تا اينكه نوجوانى را ديدند؛ و او آن نوجوان را كشت. (موسى) گفت: سخللّهآيا انسان پاكى را، بى آنكه قتلى كرده باشد، كشتى؟! براستى كار زشتى انجام دادى! سذللّه (74)
(باز آن مرد عالم) گفت: «آيا به تو نگفتم كه تو هرگز نمىتوانى با من صبر كنى؟!» (75)
(موسى) گفت: «بعد از اين اگر درباره چيزى از تو سؤال كردم، ديگر با من همراهى نكن؛ (زيرا) از سوى من معذور خواهى بود!» (76)
باز به راه خود ادامه دادند تا به مردم قريهاى رسيدند؛ از آنان خواستند كه به ايشان غذا دهند؛ ولى آنان از مهمان كردنشان خوددارى نمودند؛ (با اين حال) در آن جا ديوارى يافتند كه مىخواست فروريزد؛ و (آن مرد عالم) آن را برپا داشت. (موسى) گفت: «(لااقل) مىخواستى در مقابل اين كار مزدى بگيرى!» (77)
او گفت: «اينك زمان جدايى من و تو فرا رسيده؛ اما بزودى راز آنچه را كه نتوانستى در برابر آن صبر كنى، به تو خبر مىدهم. (78)
اما آن كشتى مال گروهى از مستمندان بود كه با آن در دريا كار مىكردند؛ و من خواستم آن را معيوب كنم؛ (چرا كه) پشت سرشان پادشاهى (ستمگر) بود كه هر كشتى (سالمى) را بزور ميگرفت! (79)
و اما آن نوجوان، پدر و مادرش با ايمان بودند؛ و بيم داشتيم كه آنان را به طغيان و كفر وادارد! (80)
از اين رو، خواستيم كه پروردگارشان به جاى او، فرزندى پاكتر و با محبتتر به آن دو بدهد! (81)
و اما آن ديوار، از آن دو نوجوان يتيم در آن شهر بود؛ و زير آن، گنجى متعلق به آن دو وجود داشت؛ و پدرشان مرد صالحى بود؛ و پروردگار تو مىخواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج كنند؛ اين رحمتى از پروردگارت بود؛ و من آن (كارها) را خودسرانه انجام ندادم؛ اين بود رازكارهايى كه نتوانستى در برابر آنها شكيبايى به خرج دهى!» (82)
و از تو درباره «ذو القرنين» مىپرسند؛ بگو: «بزودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو خواهم كرد.» (83)
ما به او در روى زمين، قدرت و حكومت داديم؛ و اسباب هر چيز را در اختيارش گذاشتيم. (84)
او از اين اسباب، (پيروى و استفاده) كرد... (85)
تا به غروبگاه آفتاب رسيد؛ (در آن جا) احساس كرد (و در نظرش مجسم شد) كه خورشيد در چشمه تيره و گلآلودى فرو مىرود؛ و در آن جا قومى را يافت؛ گفتيم: «اى ذو القرنين! آيا مىخواهى (آنان) را مجازات كنى، و يا روش نيكويى در مورد آنها انتخاب نمايى؟» (86)
گفت: «اما كسى را كه ستم كرده است، مجازات خواهيم كرد؛ سپس به سوى پروردگارش بازمىگردد، و خدا او را مجازات شديدى خواهد كرد! (87)
و اما كسى كه ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نيكوتر خواهد داشت؛ و ما دستور آسانى به او خواهيم داد.» (88)
سپس (بار ديگر) از اسبابى (كه در اختيار داشت) بهره گرفت... (89)
تا به خاستگاه خورشيد رسيد؛ (در آن جا) ديد خورشيد بر جمعيتى طلوع مىكند كه در برابر (تابش) آفتاب، پوششى براى آنها قرار نداده بوديم (و هيچ گونه سايبانى نداشتند). (90)
(آرى) اينچنين بود (كار ذو القرنين)! و ما بخوبى از امكاناتى كه نزد او بود آگاه بوديم! (91)
(باز) از اسباب مهمى (كه در اختيار داشت) استفاده كرد... (92)
(و همچنان به راه خود ادامه داد) تا به ميان دو كوه رسيد؛ و در كنار آن دو (كوه) قومى را يافت كه هيچ سخنى را نمىفهميدند (و زبانشان مخصوص خودشان بود)! (93)
(آن گروه به او) گفتند: «اى ذو القرنين ياجوج و ماجوج در اين سرزمين فساد مىكنند؛ آيا ممكن است ما هزينهاى براى تو قرار دهيم، كه ميان ما و آنها سدى ايجاد كنى؟!» (94)
(ذو القرنين) گفت: «آنچه پروردگارم در اختيار من گذارده، بهتر است (از آنچه شما پيشنهاد مىكنيد)! مرا با نيرويى يارى دهيد، تا ميان شما و آنها سد محكمى قرار دهم! (95)
قطعات بزرگ آهن برايم بياوريد (و آنها را روى هم بچينيد)!» تا وقتى كه كاملا ميان دو كوه را پوشانيد، گفت: «(در اطراف آن آتش بيفروزيد، و) در آن بدميد!» (آنها دميدند)
تا قطعات آهن را سرخ و گداخته كرد، و گفت: «(اكنون) مس مذاب برايم بياوريد تا بر روى آن بريزم!» (96)
(سرانجام چنان سد نيرومندى ساخت) كه آنها ( طايفه ياجوج و ماجوج) قادر نبودند از آن بالا روند؛ و نمىتوانستند نقبى در آن ايجاد كنند. (97)
(آنگاه) گفت: «اين از رحمت پروردگار من است! اما هنگامى كه وعده پروردگارم فرا رسد، آن را در هم مىكوبد؛ و وعده پروردگارم حق است!» (98)
و در آن روز (كه جهان پايان مىگيرد)، ما آنان را چنان رها مىكنيم كه درهم موج مىزنند؛ و در صور ( شيپور) دميده مىشود؛ و ما همه را جمع مىكنيم! (99)
در آن روز، جهنم را بر كافران عرضه مىداريم! (100)
همانها كه پردهاى چشمانشان را از ياد من پوشانده بود، و قدرت شنوايى نداشتند! (101)
آيا كافران پنداشتند مىتوانند بندگانم را به جاى من اولياى خود انتخاب كنند؟! ما جهنم را براى پذيرايى كافران آماده كردهايم! (102)
بگو: «آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين (مردم) در كارها، چه كسانى هستند؟ (103)
آنها كه تلاشهايشان در زندگى دنيا گم (و نابود) شده؛ با اين حال، مىپندارند كار نيك انجام مىدهند!» (104)
آنها كسانى هستند كه به آيات پروردگارشان و لقاى او كافر شدند؛ به همين جهت، اعمالشان حبط و نابود شد! از اين رو روز قيامت، ميزانى براى آنها برپا نخواهيم كرد! (105)
(آرى،) اين گونه است! كيفرشان دوزخ است، بخاطر آنكه كافر شدند، و آيات من و پيامبرانم را به سخريه گرفتند! (106)
اما كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، باغهاى بهشت برين محل پذيرايى آنان خواهد بود. (107)
آنها جاودانه در آن خواهند ماند؛ و هرگز تقاضاى نقل مكان از آن جا نمىكنند! (108)
بگو: «اگر درياها براى (نوشتن) كلمات پروردگارم مركب شود، درياها پايان مىگيرد. پيش از آنكه كلمات پروردگارم پايان يابد؛ هر چند همانند آن (درياها) را كمك آن قرار دهيم!» (109)
بگو: «من فقط بشرى هستم مثل شم؛ (امتيازم اين است كه) به من وحى مىشود كه تنها معبودتان معبود يگانه است؛ پس هر كه به لقاى پروردگارش اميد دارد، بايد كارى شايسته انجام دهد، و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نكند! (110)
ادامه مطلب
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
پاك و منزه است خدايى كه بندهاش را در يك شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصى -كه گرداگردش را پربركت ساختهايم- برد، تا برخى از آيات خود را به او نشان دهيم؛ چرا كه او شنوا و بيناست. (1)
ما به موسى كتاب آسمانى داديم؛ و آن را وسيله هدايت بنى اسرائيل ساختيم؛ (و گفتيم:) غير ما را تكيهگاه خود قرار ندهيد! (2)
اى فرزندان كسانى كه با نوح (بر كشتى) سوار كرديم! او بنده شكرگزارى بود. (شما هم مانند او باشيد، تا نجات يابيد!) (3)
ما به بنى اسرائيل در كتاب (تورات) اعلام كرديم كه دوبار در زمين فساد خواهيد كرد، و برترىجويى بزرگى خواهيد نمود. (4)
هنگامى كه نخستين وعده فرا رسد، گروهى از بندگان پيكارجوى خود را بر ضد شما ميانگيزيم (تا شما را سخت در هم كوبند؛ حتى براى به دست آوردن مجرمان)، خانهها را جستجو مىكنند؛ و اين وعدهاى است قطعى! (5)
سپس شما را بر آنها چيره مىكنيم؛ و شما را به وسيله داراييها و فرزندانى كمك خواهيم كرد؛ و نفرات شما را بيشتر (از دشمن) قرارمىدهيم. (6)
اگر نيكى كنيد، به خودتان نيكى مىكنيد؛ و اگر بدى كنيد باز هم به خود مىكنيد. و هنگامى كه وعده دوم فرا رسد، (آنچنان دشمن بر شما سخت خواهد گرفت كه) آثار غم و اندوه در صورتهايتان ظاهر مىشود؛ و داخل مسجد (الاقصى) مىشوند همان گونه كه بار اول وارد شدند؛ و آنچه را زير سلطه خود مىگيرند، در هم مىكوبند. (7)
اميد است پروردگارتان به شما رحم كند! هرگاه برگرديد، ما هم بازمىگرديم؛ و جهنم را براى كافران، زندان سختى قرار داديم. (8)
اين قرآن، به راهى كه استوارترين راههاست، هدايت مىكند؛ و به مؤمنانى كه اعمال صالح انجام مىدهند، بشارت مىدهد كه براى آنها پاداش بزرگى است. (9)
و اينكه آنها كه به قيامت ايمان نمىآورند، عذاب دردناكى براى آنان آماده ساختهايم. (10)
انسان (بر اثر شتابزدگى)، بديها را طلب مىكند آن گونه كه نيكيها را مىطلبد؛ و انسان، هميشه عجول بوده است! (11)
ما شب و روز را دو نشانه توحيد و عظمت خود قرار داديم؛ سپس نشانه شب را محو كرده، و نشانه روز را روشنىبخش ساختيم تا (در پرتو آن،) فضل پروردگارتان را بطلبيد (و به تلاش زندگى برخيزيد)، و عدد سالها و حساب را بدانيد؛ و هر چيزى را بطور مشخص و آشكار، بيان كرديم. (12)
و هر انسانى، اعمالش را بر گردنش آويختهايم؛ و روز قيامت، كتابى براى او بيرون مىآوريم كه آن را در برابر خود، گشوده مىبيند! (اين همان نامه اعمال اوست!) (13)
(و به او مىگوييم:) كتابت را بخوان، كافى است كه امروز، خود حسابگر خويش باشى! (14)
هر كس هدايت شود، براى خود هدايت يافته؛ و آن كس كه گمراه گردد، به زيان خود گمراه شده است؛ و هيچ كس بار گناه ديگرى را به دوش نمىكشد؛ و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهيم كرد، مگر آنكه پيامبرى مبعوث كرده باشيم (تا وظايفشان را بيان كند.) (15)
و هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را هلاك كنيم، نخست اوامر خود را براى «مترفين» (و ثروتمندان مست شهوت) آنجا، بيان مىداريم، سپس هنگامى كه به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات يافتند، آنها را به شدت درهم مىكوبيم. (16)
چه بسيار مردمى كه در قرون بعد از نوح، زندگى مىكردند؛ (و طبق همين سنت،) آنها را هلاك كرديم! و كافى است كه پروردگارت از گناهان بندگانش آگاه، و نسبت به آن بيناست. (17)
آن كس كه (تنها) زندگى زودگذر (دنيا) را مىطلبد، آن مقدار از آن را كه بخواهيم -و به هر كس اراده كنيم- مىدهيم؛ سپس دوزخ را براى او قرار خواهيم داد، كه در آتش سوزانش مىسوزد در حالى كه نكوهيده و رانده (درگاه خدا) است. (18)
و آن كس كه سراى آخرت را بطلبد، و براى آن سعى و كوشش كند -در حالى كه ايمان داشته باشد- سعى و تلاش او، (از سوى خدا) پاداش داده خواهد شد. (19)
هر يك از اين دو گروه را از عطاى پروردگارت، بهره و كمك مىدهيم؛ و عطاى پروردگارت هرگز (از كسى) منع نشده است. (20)
ببين چگونه بعضى را (در دنيا بخاطر تلاششان) بر بعضى ديگر برترى بخشيدهايم؛ درجات آخرت و برتريهايش، از اين هم بيشتر است! (21)
هرگز معبود ديگرى را با خدا قرار مده، كه نكوهيده و بىيار و ياور خواهى نشست! (22)
و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستيد! و به پدر و مادر نيكى كنيد! هرگاه يكى از آن دو، يا هر دوى آنها، نزد تو به سن پيرى رسند، كمترين اهانتى به آنها روا مدار! و بر آنها فرياد مزن! و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوارانه به آنها بگو! (23)
و بالهاى تواضع خويش را از محبت و لطف، در برابر آنان فرود آر! و بگو: «پروردگارا! همانگونه كه آنها مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول رحمتشان قرار ده!» (24)
پروردگار شما از درون دلهايتان آگاهتر است؛ (اگر لغزشى در اين زمينه داشتيد) هر گاه صالح باشيد (و جبران كنيد) او بازگشتكنندگان را مىبخشد. (25)
و حق نزديكان را بپرداز، و (همچنين حق) مستمند و وامانده در راه را! و هرگز اسراف و تبذير مكن، (26)
چرا كه تبذيركنندگان، برادران شياطينند؛ و شيطان در برابر پروردگارش، بسيار ناسپاس بود! (27)
و هرگاه از آنان ( مستمندان) روى برتابى، و انتظار رحمت پروردگارت را داشته باشى (تا گشايشى در كارت پديد آيد و به آنها كمك كنى)، با گفتار نرم و آميخته با لطف با آنها سخن بگو! (28)
هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن، (و ترك انفاق و بخشش منما) و بيش از حد (نيز) دست خود را مگشاى، تا مورد سرزنش قرار گيرى و از كار فرومانى! (29)
به يقين، پروردگارت روزى را براى هر كس بخواهد، گشاده يا تنگ مىدارد؛ او نسبت به بندگانش، آگاه و بيناست. (30)
و فرزندانتان را از ترس فقر، نكشيد! ما آنها و شما را روزى مىدهيم؛ مسلما كشتن آنها گناه بزرگى است! (31)
و نزديك زنا نشويد، كه كار بسيار زشت، و بد راهى است! (32)
و كسى را كه خداوند خونش را حرام شمرده، نكشيد، جز بحق! و آن كس كه مظلوم كشته شده، براى وليش سلطه (و حق قصاص) قرار داديم؛ اما در قتل اسراف نكند، چرا كه او مورد حمايت است! (33)
و به مال يتيم، جز به بهترين راه نزديك نشويد، تا به سر حد بلوغ رسد! و به عهد (خود) وفا كنيد، كه از عهد سؤال مىشود! (34)
و هنگامى كه پيمانه مىكنيد، حق پيمانه را ادا نماييد، و با ترازوى درست وزن كنيد! اين براى شما بهتر، و عاقبتش نيكوتر است. (35)
از آنچه به آن آگاهى ندارى، پيروى مكن، چرا كه گوش و چشم و دل، همه مسؤولند. (36)
و روى زمين، با تكبر راه مرو! تو نمىتوانى زمين را بشكافى، و طول قامتت هرگز به كوهها نمىرسد! (37)
همه اينها گناهش نزد پروردگار تو ناپسند است. (38)
اين (احكام)، از حكمتهايى است كه پروردگارت به تو وحى فرستاده؛ و هرگز معبودى با خدا قرار مده، كه در جهنم افكنده مىشوى، در حالى كه سرزنش شده، و رانده (درگاه خدا) خواهى بود! (39)
آيا پروردگارتان فرزندان پسر را مخصوص شما ساخته، و خودش دخترانى از فرشتگان برگزيده است؟! شما سخن بزرگ (و بسيار زشتى) مىگوييد! (40)
ما در اين قرآن، انواع بيانات مؤثر را آورديم تا متذكر شوند! ولى (گروهى از كوردلان،) جز بر نفرتشان نمىافزايد. (41)
بگو: «اگر آنچنان كه آنها مىگويند با او خدايانى بود، در اين صورت، (خدايان) سعى مىكردند راهى به سوى (خداوند) صاحب عرش پيدا كنند.» (42)
او پاك و برتر است از آنچه آنها مىگويند، بسيار برتر و منزهتر! (43)
آسمانهاى هفتگانه و زمين و كسانى كه در آنها هستند، همه تسبيح او مىگويند؛ و هر موجودى، تسبيح و حمد او مىگويد؛ ولى شما تسبيح آنها را نمىفهميد؛ او بردبار و آمرزنده است. (44)
و هنگامى كه قرآن مىخوانى، ميان تو و آنها كه به آخرت ايمان نمىآورند، حجاب ناپيدايى قرارمىدهيم؛ (45)
و بر دلهايشان پوششهايى، تا آن را نفهمند؛ و در گوشهايشان سنگينى؛ و هنگامى كه پروردگارت را در قرآن به يگانگى ياد مىكنى، آنها پشت مىكنند و از تو روى بر مىگردانند. (46)
هنگامى كه به سخنان تو گوش فرامىدهند، ما بهتر مىدانيم براى چه گوش فرا مىدهند؛ (و همچنين) در آن هنگام كه با هم نجوا مىكنند؛ آنگاه كه ستمگران مىگويند: «شما جز از انسانى كه افسون شده، پيروى نمىكنيد!» (47)
ببين چگونه براى تو مثلها زدند! در نتيجه گمراه شدند، و نمىتوانند راه حق را پيدا كنند. (48)
و گفتند: «آيا هنگامى كه ما، استخوانهاى پوسيده و پراكندهاى شديم، دگر بار آفرينش تازهاى خواهيم يافت؟!» (49)
بگو: «شما سنگ باشيد يا آهن، (50)
يا هر مخلوقى كه در نظر شما، از آن هم سختتر است (و از حيات و زندگى دورتر مىباشد، باز خدا قادر است شما را به زندگى مجدد بازگرداند). آنها بزودى مى گويند: «چه كسى ما را بازمىگرداند؟!» بگو: «همان كسى كه نخستين بار شما را آفريد.» آنان سر خود را (از روى تعجب و انكار،) به سوى تو خم مىكنند و مىگويند: «در چه زمانى خواهد بود؟!» بگو: «شايد نزديك باشد! (51)
همان روز كه شما را (از قبرهايتان) فرامىخواند؛ شما هم اجابت مىكنيد در حالى كه حمد او را مىگوييد؛ مىپنداريد تنها مدت كوتاهى (در جهان برزخ) درنگ كردهايد!» (52)
به بندگانم بگو: «سخنى بگويند كه بهترين باشد! چرا كه (شيطان بوسيله سخنان ناموزون)، ميان آنها فتنه و فساد مىكند؛ هميشه شيطان دشمن آشكارى براى انسان بوده است! (53)
پروردگار شما، از (نيات و اعمال) شما آگاهتر است؛ اگر بخواهد (و شايسته بداند)، شما را مشمول رحمت خود مىسازد؛ و اگر بخواهد، مجازات مىكند؛ و ما تو را بعنوان مامور بر آنان نفرستادهايم (كه آنان را مجبور به ايمان كنى!) (54)
پروردگار تو، از حال همه كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، آگاهتر است؛ و (اگر تو را بر ديگران برترى داديم، بخاطر شايستگى توست،) ما بعضى از پيامبران را بر بعضى ديگر برترى داديم؛ و به داوود، زبور بخشيديم. (55)
بگو: «كسانى را كه غير از خدا (معبود خود) مىپنداريد، بخوانيد! آنها نه مىتوانند مشكلى را از شما برطرف سازند، و نه تغييرى در آن ايجاد كنند.» (56)
كسانى را كه آنان مىخوانند، خودشان وسيلهاى (براى تقرب) به پروردگارشان مىجويند، وسيلهاى هر چه نزديكتر؛ و به رحمت او اميدوارند؛ و از عذاب او مىترسند؛ چرا كه عذاب پروردگارت، همواره در خور پرهيز و وحشت است! (57)
هيچ شهر و آبادى نيست مگر اينكه آن را پيش از روز قيامت هلاك مىكنيم؛ يا (اگر گناهكارند، ) به عذاب شديدى گرفتارشان خواهيم ساخت؛ اين، در كتاب الهى ( لوح محفوظ) ثبت است. (58)
هيچ چيز مانع ما نبود كه اين معجزات (درخواستى بهانهجويان) را بفرستيم جز اينكه پيشينيان (كه همين درخواستها را داشتند، و با ايشان هماهنگ بودند)، آن را تكذيب كردند؛ (از جمله،) ما به (قوم) ثمود، ناقه داديم؛ (معجزهاى) كه روشنگر بود؛ اما بر آن ستم كردند (و ناقه را كشتند). ما معجزات را فقط براى بيم دادن (و اتمام حجت) مىفرستيم. (59)
(به ياد آور) زمانى را كه به تو گفتيم: «پروردگارت احاطه كامل به مردم دارد؛ (و از وضعشان كاملا آگاه است.) و ما آن رؤيايى را كه به تو نشان داديم، فقط براى آزمايش مردم بود؛ همچنين شجره ملعونه ( درخت نفرين شده) را كه در قرآن ذكر كردهايم. ما آنها را بيم داده (و انذار) مىكنيم؛ اما جز طغيان عظيم، چيزى بر آنها نمىافزايد!» (60)
(به ياد آوريد) زمانى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد!» آنها همگى سجده كردند، جز ابليس كه گفت: «آيا براى كسى سجده كنم كه او را از خاك آفريدهاى؟!» (61)
(سپس) گفت: «به من بگو، اين كسى را كه بر من برترى دادهاى (به چه دليل بوده است؟) اگر مرا تا روز قيامت زنده بگذارى، همه فرزندانش را، جز عده كمى، گمراه و ريشهكن خواهم ساخت!» (62)
فرمود: «برو! هر كس از آنان از تو تبعيت كند، جهنم كيفر شماست، كيفرى است فراوان! (63)
هر كدام از آنها را مىتوانى با صدايت تحريك كن! و لشكر سواره و پيادهات را بر آنها گسيل دار! و در ثروت و فرزندانشان شركت جوى! و آنان را با وعدهها سرگرم كن! -ولى شيطان، جز فريب و دروغ، وعدهاى به آنها نمىدهد- (64)
(اما بدان) تو هرگز سلطهاى بر بندگان من، نخواهى يافت (و آنها هيچگاه به دام تو گرفتار نمىشوند)! همين قدر كافى است كه پروردگارت حافظ آنها باشد.» (65)
پروردگارتان كسى است كه كشتى را در دريا براى شما به حركت درمىآورد، تا از نعمت او بهرهمند شويد؛ او نسبت به شما مهربان است. (66)
و هنگامى كه در دريا ناراحتى به شما برسد، جز او، تمام كسانى را كه (براى حل مشكلات خود) مىخوانيد، فراموش مىكنيد؛ اما هنگامى كه شما را به خشكى نجات دهد، روى مىگردانيد؛ و انسان، بسيار ناسپاس است! (67)
آيا از اين ايمن هستيد كه در خشكى (با يك زلزله شديد) شما را در زمين فرو ببرد، يا طوفانى از سنگريزه بر شما بفرستد (و در آن مدفونتان كند)، سپس حافظ (و ياورى) براى خود نيابيد؟! (68)
يا اينكه ايمن هستيد كه بار ديگر شما را به دريا بازگرداند، و تندباد كوبندهاى بر شما بفرستد، و شما را بخاطر كفرتان غرق كند، سپس دادخواه و خونخواهى در برابر ما پيدا نكنيد؟! (69)
ما آدميزادگان را گرامى داشتيم؛ و آنها را در خشكى و دريا، (بر مركبهاى راهوار) حمل كرديم؛ و از انواع روزيهاى پاكيزه به آنان روزى داديم؛ و آنها را بر بسيارى از موجوداتى كه خلق كردهايم، برترى بخشيديم. (70)
(به ياد آوريد) روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان مىخوانيم! كسانى كه نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادى و سرور) مىخوانند؛ و بقدر رشته شكاف هسته خرمايى به آنان ستم نمىشود! (71)
اما كسى كه در اين جهان (از ديدن چهره حق) نابينا بوده است، در آخرت نيز نابينا و گمراهتر است! (72)
نزديك بود آنها تو را (با وسوسههاى خود) از آنچه بر تو وحى كردهايم بفريبند، تا غير آن را به ما نسبت دهى؛ و در آن صورت، تو را به دوستى خود برميگزينند! (73)
و اگر ما تو را ثابت قدم نمىساختيم (و در پرتو مقام عصمت، مصون از انحراف نبودى)، نزديك بود به آنان تمايل كنى. (74)
اگر چنين مىكردى، ما دو برابر مجازات (مشركان) در زندگى دنيا، و دو برابر (مجازات) آنها را بعد از مرگ، به تو مىچشانديم؛ سپس در برابر ما، ياورى براى خود نمىيافتى! (75)
و نزديك بود (با نيرنگ و توطئه) تو را از اين سرزمين بلغزانند، تا از آن بيرونت كنند!و هرگاه چنين مىكردند، (گرفتار مجازات سخت الهى شده،) و پس از تو، جز مدت كمى باقى نمىماندند! (76)
اين سنت (ما در مورد) پيامبرانى است كه پيش از تو فرستاديم؛ و هرگز براى سنت ما تغيير و دگرگونى نخواهى يافت! (77)
نماز را از زوال خورشيد (هنگام ظهر) تا نهايت تاريكى شب ( نيمه شب) برپا دار؛ و همچنين قرآن فجر ( نماز صبح) را؛ چرا كه قرآن فجر، مشهود (فرشتگان شب و روز) است! (78)
و پاسى از شب را (از خواب برخيز، و) قرآن (و نماز) بخوان! اين يك وظيفه اضافى براى توست؛ اميد است پروردگارت تو را به مقامى در خور ستايش برانگيزد! (79)
و بگو: «پروردگارا! مرا (در هر كار،) با صداقت وارد كن، و با صداقت خارج ساز! و از سوى خود، حجتى يارى كننده برايم قرار ده!» (80)
و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد؛ يقينا باطل نابود شدنى است!» (81)
و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مىكنيم؛ و ستمگران را جز خسران (و زيان) نمىافزايد. (82)
هنگامى كه به انسان نعمت مىبخشيم، (از حق) روى مىگرداند و متكبرانه دور مىشود؛ و هنگامى كه (كمترين) بدى به او مىرسد، (از همه چيز) مايوس مىگردد! (83)
بگو: «هر كس طبق روش (و خلق و خوى) خود عمل مىكند؛ و پروردگارتان كسانى را كه راهشان نيكوتر است، بهتر مىشناسد.» (84)
و از تو درباره «روح» سؤال مىكنند، بگو: «روح از فرمان پروردگار من است؛ و جز اندكى از دانش، به شما داده نشده است!» (85)
و اگر بخواهيم، آنچه را بر تو وحى فرستادهايم، از تو مىگيريم؛ سپس كسى را نمىيابى كه در برابر ما، از تو دفاع كند... (86)
مگر رحمت پروردگارت (شامل حالت گردد،) كه فضل پروردگارت بر تو بزرگ بوده است! (87)
بگو: «اگر انسانها و پريان (جن و انس) اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هر چند يكديگر را (در اين كار) كمك كنند. (88)
ما در اين قرآن، براى مردم از هر چيز نمونهاى آورديم (و همه معارف در آن جمع است)؛ اما بيشتر مردم (در برابر آن، از هر كارى) جز انكار، ابا داشتند! (89)
و گفتند: «ما هرگز به تو ايمان نمىآوريم تا اينكه چشمهجوشانى از اين سرزمين (خشك و سوزان) براى ما خارج سازى... (90)
يا باغى از نخل و انگور از آن تو باشد؛ و نهرها در لابهلاى آن جارى كنى... (91)
يا قطعات (سنگهاى) آسمان را -آنچنان كه مىپندارى- بر سر ما فرود آرى؛ يا خداوند و فرشتگان را در برابر ما بياورى... (92)
يا براى تو خانهاى پر نقش و نگار از طلا باشد؛ يا به آسمان بالا روى؛ حتى اگر به آسمان روى، ايمان نمىآوريم مگر آنكه نامهاى بر ما فرود آورى كه آن را بخوانيم! «بگو:» منزه است پروردگارم (از اين سخنان بىمعنى)! مگر من جز انسانى فرستاده خدا هستم؟! (93)
تنها چيزى كه بعد از آمدن هدايت مانع شد مردم ايمان بياورند، اين بود (كه از روى نادانى و بىخبرى) گفتند: «آيا خداوند بشرى را بعنوان رسول فرستاده است؟!» (94)
بگو: «(حتى) اگر در روى زمين فرشتگانى (زندگى مىكردند، و) با آرامش گام برمىداشتند، ما فرشتهاى را به عنوان رسول، بر آنها مىفرستاديم!» (چرا كه رهنماى هر گروهى بايد از جنس خودشان باشد). (95)
بگو: «همين كافى است كه خداوند، ميان من و شما گواه باشد؛ چرا كه او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست! (96)
هر كس را خدا هدايت كند، هدايت يافته واقعى اوست؛ و هر كس را (بخاطر اعمالش) گمراه سازد، هاديان و سرپرستانى غير خدا براى او نخواهى يافت؛ و روز قيامت، آنها را بر صورتهايشان محشور مىكنيم، در حالى كه نابينا و گنگ و كرند؛ جايگاهشان دوزخ است؛ هر زمان آتش آن فرونشيند، شعله تازهاى بر آنان مىافزاييم! (97)
اين كيفر آنهاست، بخاطر اينكه نسبت به آيات ما كافر شدند و گفتند: «آيا هنگامى كه ما استخوانهاى پوسيده و خاكهاى پراكندهاى شديم، بار ديگر آفرينش تازهاى خواهيم يافت؟! سذللّه (98)
آيا نمىدانند خدايى كه آسمانها و زمين را آفريده، قادر است مثل آنان را بيافريند (و به زندگى جديد بازشان گرداند)؟! و براى آنان سرآمدى قطعى -كه شكى در آن نيست- قرار داده؛ اما ظالمان، جز كفر و انكار را پذيرا نيستند! (99)
بگو: «اگر شما مالك خزائن رحمت پروردگار من بوديد. در آن صورت، (بخاطر تنگ نظرى) امساك مىكرديد، مبادا انفاق، مايه تنگدستى شما شود» و انسان تنگ نظر است! (100)
ما به موسى نه معجزه روشن داديم؛ پس از بنى اسرائيل سؤال كن آن زمان كه اين (معجزات نه گانه) به سراغ آنها آمد (چگونه بودند)؟! فرعون به او گفت: «اى موسى! گمان مىكنم تو ديوانه (يا ساحرى)!» (101)
(موسى) گفت: «تو مىدانى اين آيات را جز پروردگار آسمانها و زمين -براى روشنى دلها- نفرستاده؛ و من گمان مىكنم اى فرعون، تو (بزودى) هلاك خواهى شد!» (102)
پس (فرعون) تصميم گرفت آنان را از آن سرزمين ريشه كن سازد؛ ولى ما، او و تمام كسانى را كه با او بودند، غرق كرديم. (103)
و بعد از آن به بنى اسرائيل گفتيم: «در اين سرزمين ( مصر و شام) ساكن شويد! اما هنگامى كه وعده آخرت فرا رسد، همه شما را دسته جمعى (به آن دادگاه عدل) مىآوريم» (104)
و ما قرآن را بحق نازل كرديم؛ و بحق نازل شد؛ و تو را، جز بعنوان بشارتدهنده و بيمدهنده، نفرستاديم! (105)
و قرآنى كه آياتش را از هم جدا كرديم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانى؛ و آن را بتدريج نازل كرديم. (106)
بگو: «خواه به آن ايمان بياوريد، و خواه ايمان نياوريد، كسانى كه پيش از آن به آنها دانش داده شده، هنگامى كه (اين آيات) بر آنان خوانده مىشود، سجدهكنان به خاك مىافتند... (107)
و مىگويند: «منزه است پروردگار ما، كه وعدههايش به يقين انجامشدنى است !» (108)
آنها (بىاختيار) به زمين مىافتند و گريه مىكنند؛ و (تلاوت اين آيات، همواره) بر خشوعشان مىافزايد. (109)
بگو: ««الله» را بخوانيد يا «رحمان» را، هر كدام را بخوانيد، (ذات پاكش يكى است؛ و) براى او بهترين نامهاست!» و نمازترا زياد بلند، يا خيلى آهسته نخوان؛ و در ميان آن دو، راهى (معتدل) انتخاب كن! (110)
و بگو: «ستايش براى خداوندى است كه نه فرزندى براى خود انتخاب كرده، و نه شريكى در حكومت دارد، و نه بخاطر ضعف و ذلت، (حامى و) سرپرستى براى اوست!» و او را بسيار بزرگ بشمار! (111)
ادامه مطلب
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
فرمان خدا (براى مجازات مشركان و مجرمان،) فرا رسيده است؛ براى آن عجله نكنيد! منزه و برتر است خداوند از آنچه همتاى او قرارمىدهند! (1)
فرشتگان را با روح (الهى) بفرمانش بر هر كس از بندگانش بخواهد نازل مىكند؛ (و به آنها دستور مىدهد) كه مردم را انذار كنيد؛ (و بگوييد:) معبودى جز من نيست؛ از (مخالفت دستور) من، بپرهيزيد! (2)
آسمانها و زمين را بحق آفريد؛ او برتر است از اينكه همتايى براى او قرار مىدهند! (3)
انسان را از نطفه بىارزشى آفريد؛ و سرانجام (او موجودى فصيح، و) مدافع آشكار از خويشتن گرديد! (4)
و چهارپايان را آفريد؛ در حالى كه در آنها، براى شما وسيله پوشش، و منافع ديگرى است؛ و از گوشت آنها مىخوريد! (5)
و در آنها براى شما زينت و شكوه است به هنگامى كه آنها را به استراحتگاهشان بازمىگردانيد، و هنگامى كه (صبحگاهان) به صحرا مىفرستيد! (6)
آنها بارهاى سنگين شما را به شهرى حمل مىكنند كه جز با مشقت زياد، به آن نمىرسيديد؛ پروردگارتان رؤوف و رحيم است (كه اين وسايل حيات را در اختيارتان قرار داده)! (7)
همچنين اسبها و استرهاو الاغها را آفريد؛ تا بر آنها سوار شويد و زينت شما باشد، و چيزهايى مىآفريند كه نمىدانيد. (8)
و بر خداست كه راه راست را (به بندگان) نشان دهد؛ اما بعضى از راهها بيراهه است! و اگر خدا بخواهد، همه شما را (به اجبار) هدايت مىكند (؛ولى اجبار سودى ندارد). (9)
او كسى است كه از آسمان، آبى فرستاد، كه نوشيدن شما از آن است؛ و (همچنين) گياهان و درختانى كه حيوانات خود را در آن به چرا مىبريد، نيز از آن است. (10)
خداوند با آن (آب باران)، براى شما زراعت و زيتون و نخل و انگور، و از همه ميوهها مىروياند؛ مسلما در اين، نشانه روشنى براى انديشمندان است. (11)
او شب و روز و خورشيد و ماه را مسخر شما ساخت؛ و ستارگان نيز به فرمان او مسخر شمايند؛ در اين، نشانههايى است (از عظمت خدا،) براى گروهى كه عقل خود را به كار مىگيرند! (12)
(علاوه بر اين،) مخلوقاتى را كه در زمين به رنگهاى گوناگون آفريده نيز مسخر (فرمان شما) ساخت؛ در اين، نشانه روشنى است براى گروهى كه متذكر مىشوند! (13)
او كسى است كه دريا را مسخر (شما) ساخت تا از آن، گوشت تازه بخوريد؛ و زيورى براى پوشيدن (مانند مرواريد) از آن استخراج كنيد؛ و كشتيها را مىبينى كه سينه دريا را مىشكافند تا شما (به تجارت پردازيد و) از فضل خدا بهره گيريد؛ شايد شكر نعمتهاى او را بجا آوريد! (14)
و در زمين، كوههاى ثابت و محكمى افكند تا لرزش آن را نسبت به شما بگيرد؛ و نهرها و راههايى ايجاد كرد، تا هدايت شويد. (15)
و (نيز) علاماتى قرار داد؛ و (شب هنگام) به وسيله ستارگان هدايت مىشوند. (16)
آيا كسى كه (اين گونه مخلوقات را) مىآفريند، همچون كسى است كه نمىآفريند؟! آيا متذكر نمىشويد؟! (17)
و اگر نعمتهاى خدا را بشماريد، هرگز نمىتوانيد آنها را احصا كنيد؛ خداوند بخشنده و مهربان است! (18)
خداوند آنچه را پنهان مىداريد و آنچه را آشكار مىسازيد، مىداند. (19)
معبودهايى را كه غير از خدا مىخوانند، چيزى را خلق نمىكنند؛ بلكه خودشان هم مخلوقند! (20)
آنها مردگانى هستند كه هرگز استعداد حيات ندارند؛ و نمىدانند (عبادتكنندگانشان) در چه زمانى محشور مىشوند! (21)
معبود شما خداوند يگانه است؛ اما كسانى كه به آخرت ايمان نمىآورند، دلهايشان (حق را) انكار مىكند و مستكبرند. (22)
قطعا خداوند از آنچه پنهان مىدارند و آنچه آشكار مىسازند با خبر است؛ او مستكبران را دوست نمىدارد! (23)
و هنگامى كه به آنها گفته شود: «پروردگار شما چه نازل كرده است؟» مىگويند: «اينها (وحى الهى نيست؛) همان افسانههاى دروغين پيشينيان است!» (24)
آنها بايد روز قيامت، (هم) بار گناهان خود را بطور كامل بر دوش كشند؛ و هم سهمى از گناهان كسانى كه بخاطر جهل، گمراهشان مىسازند! بدانيد آنها بار سنگين بدى بر دوش مىكشند! (25)
كسانى كه قبل از ايشان بودند (نيز) از اين توطئهها داشتند؛ ولى خداوند به سراغ شالوده (زندگى) آنها رفت؛ و آن را از اساس ويران كرد؛ و سقف از بالا بر سرشان فرو ريخت؛ و عذاب (الهى) از آن جايى كه نمىدانستند به سراغشان آمد! (26)
سپس روز قيامت خدا آنها را رسوا مىسازد؛ و مىگويد: «شريكانى كه شما براى من ساختيد، و بخاطر آنها با ديگران دشمنى مىكرديد، كجا هستيد؟!» (در اين هنگام،) كسانى كه به آنها علم داده شده مىگويند: «رسوايى و بدبختى، امروز بر كافران است!» (27)
همانها كه فرشتگان (مرگ) روحشان را مىگيرند در حالى كه به خود ظلم كرده بودند! در اين موقع آنها تسليم مىشوند (و بدروغ مىگويند:) ما كار بدى انجام نمىداديم! آرى، خداوند به آنچه انجام مىداديد عالم است! (28)
(به آنها گفته مىشود:) اكنون از درهاى جهنم وارد شويد در حالى كه جاودانه در آن خواهيد بود! چه جاى بدى است جايگاه مستكبران! (29)
(ولى هنگامى كه) به پرهيزگاران گفته مىشد: «پروردگار شما چه چيز نازل كرده است؟» مىگفتند: «خير (و سعادت)» (آرى،) براى كسانى كه نيكى كردند، در اين دنيا نيكى است؛ و سراى آخرت از آن هم بهتر است؛ و چه خوب است سراى پرهيزگاران! (30)
باغهايى از بهشت جاويدان است كه همگى وارد آن مىشوند؛ نهرها از زير درختانش مىگذرد؛ هر چه بخواهند در آنجا هست؛ خداوند پرهيزگاران را چنين پاداش مىدهد! (31)
همانها كه فرشتگان (مرگ) روحشان را مىگيرند در حالى كه پاك و پاكيزهاند؛ به آنها مىگويند: «سلام بر شما! وارد بهشت شويد به خاطر اعمالى كه انجام مىداديد!» (32)
آيا آنها انتظارى جز اين دارند كه فرشتگان (قبض ارواح) به سراغشان بيايند، يا فرمان پروردگارت (براى مجازاتشان) فرا رسد (آنگاه توبه كنند؟! ولى توبه آنها در آن زمان بى اثر است! آرى،) كسانى كه پيش از ايشان بودند نيز چنين كردند! خداوند به آنها ستم نكرد؛ ولى آنان به خويشتن ستم مىنمودند! (33)
و سرانجام بديهاى اعمالشان به آنها رسيد؛ و آنچه را (از وعدههاى عذاب) استهزا مىكردند، بر آنان وارد شد. (34)
مشركان گفتند: «اگر خدا مىخواست، نه ما و نه پدران ما، غير او را پرستش نمىكرديم؛ و چيزى را بدون اجازه او حرام نمىساختيم!» (آرى،) كسانى كه پيش از ايشان بودند نيز همين كارها را انجام دادند؛ ولى آيا پيامبران وظيفهاى جز ابلاغ آشكار دارند؟! (35)
ما در هر امتى رسولى برانگيختيم كه: «خداى يكتا را بپرستيد؛ و از طاغوت اجتناب كنيد!» خداوند گروهى را هدايت كرد؛ و گروهى ضلالت و گمراهى دامانشان را گرفت؛ پس در روى زمين بگرديد و ببينيد عاقبت تكذيبكنندگان چگونه بود! (36)
هر قدر بر هدايت آنها حريص باشى، (سودى ندارد؛ چرا) كه خداوند كسى را كه گمراه ساخت، هدايت نمىكند؛ و آنها ياورانى نخواهند داشت! (37)
آنها سوگندهاى شديد به خدا ياد كردند كه: «هرگز خداوند كسى را كه مىميرد، برنمىانگيزد! سذللّه آرى، اين وعده قطعى خداست (كه همه مردگان را براى جزا بازمىگرداند)؛ ولى بيشتر مردم نمىدانند! (38)
هدف اين است كه آنچه را در آن اختلاف داشتند، براى آنها روشن سازد؛ و كسانى كه منكر شدند، بدانند دروغ مىگفتند! (39)
(رستاخيز مردگان براى ما مشكل نيست؛ زيرا) وقتى چيزى را اراده مىكنيم، فقط به آن مىگوييم: «موجود باش!» بلافاصله موجود مىشود. (40)
آنها كه پس از ستم ديدن در راه خدا، هجرت كردند، در اين دنيا جايگاه (و مقام) خوبى به آنها مىدهيم؛ و پاداش آخرت، از آن هم بزرگتر است اگر مىدانستند! (41)
آنها كسانى هستند كه صبر و استقامت پيشه كردند، و تنها بر پروردگارشان توكل مىكنند. (42)
و پيش از تو، جز مردانى كه به آنها وحى مىكرديم، نفرستاديم! اگر نمىدانيد، از آگاهان بپرسيد (تا تعجب نكنيد از اينكه پيامبر اسلام از ميان همين مردان برانگيخته شده است)! (43)
(از آنها بپرسيد كه) از دلايل روشن و كتب (پيامبران پيشين آگاهند!) و ما اين ذكر ( قرآن) را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى؛ و شايد انديشه كنند! (44)
آيا توطئهگران از اين ايمن گشتند كه ممكن است خدا آنها را در زمين فروبرد، و يا مجازات (الهى)، از آن جا كه انتظارش را ندارند، به سراغشان آيد؟!... (45)
يا به هنگامى (كه براى كسب مال و ثروت افزونتر) در رفت و آمدند، دامانشان را بگيرد در حالى كه قادر به فرار نيستند؟!... (46)
يا بطور تدريجى، با هشدارهاى خوفانگيز آنان را گرفتار سازد؟! چرا كه پروردگار شما، رؤوف و رحيم است. (47)
آيا آنها مخلوقات خدا را نديدند كه سايههايشان از راست و چپ حركت دارند، و با خضوع براى خدا سجده مىكنند؟! (48)
(نه تنها سايهها، بلكه) تمام آنچه در آسمانها و زمين از جنبندگان وجود دارد، و همچنين فرشتگان، براى خدا سجده مىكنند و تكبر نمىورزند. (49)
آنها (تنها) از (مخالفت) پروردگارشان، كه حاكم بر آنهاست، مىترسند؛ و آنچه را ماموريت دارند انجام مىدهند. (50)
خداوند فرمان داده: «دو معبود (براى خود) انتخاب نكنيد؛ معبود (شما) همان خداى يگانه است؛ تنها از (كيفر) من بترسيد!» (51)
آنچه در آسمانها و زمين است، از آن اوست؛ و دين خالص (نيز) همواره از آن او مىباشد؛ آيا از غير او مىترسيد؟! (52)
آنچه از نعمتها داريد، همه از سوى خداست! و هنگامى كه ناراحتى به شما رسد، فقط او را مىخوانيد! (53)
(اما) هنگامى كه ناراحتى و رنج را از شما برطرف مىسازد، ناگاه گروهى از شما براى پروردگارشان همتا قائل مىشوند. (54)
(بگذار) تا نعمتهايى را كه به آنها دادهايم كفران كنند! (اكنون) چند روزى (از متاع دنيا) بهره گيريد، اما بزودى خواهيد دانست (سرانجام كارتان به كجا خواهد كشيد)! (55)
آنان براى بتهايى كه هيچ گونه سود و زيانى از آنها سراغ ندارند، سهمى از آنچه به آنان روزى دادهايم قرارمىدهند؛ به خدا سوگند، (در دادگاه قيامت،) از اين افتراها كه مىبنديد، بازپرسى خواهيد شد! (56)
آنها (در پندار خود،) براى خداوند دختران قرارمىدهند؛ -منزه است (از اينكه فرزندى داشته باشد)- ولى براى خودشان، آنچه را ميل دارند قائل مىشوند... (57)
در حالى كه هرگاه به يكى از آنها بشارت دهند دختر نصيب تو شده، صورتش (از فراب ناراحتى) سياه مىشود؛ و به شدت خشمگين مىگردد؛... (58)
بخاطر بشارت بدى كه به او داده شده، از قوم و قبيله خود متوارى مىگردد؛ (و نمىداند) آيا او را با قبول ننگ نگهدارد، يا در خاك پنهانش كند؟! چه بد حكم مىكنند! (59)
براى آنها كه به سراى آخرت ايمان ندارند، صفات زشت است؛ و براى خدا، صفات عالى است؛ و او قدرتمند و حكيم است. (60)
و اگر خداوند مردم را بخاطر ظلمشان مجازات مىكرد، جنبندهاى را بر پشت زمين باقى نمىگذارد؛ ولى آنها را تا زمان معينى به تاخير مىاندازد. و هنگامى كه اجلشان فرا رسد، نه ساعتى تاخير مىكنند، و نه ساعتى پيشى مىگيرند. (61)
آنها براى خدا چيزهايى قرارمىدهند كه خودشان از آن كراهت دارند ( فرزندان دختر)؛ با اين حال زبانشان به دروغ مىگويد سرانجام نيكى دارند! از اين رو براى آنان آتش است؛ و آنها از پيشگامان (دوزخ)اند. (62)
به خدا سوگند، به سوى امتهاى پيش از تو پيامبرانى فرستاديم؛ اما شيطان اعمالشان را در نظرشان آراست؛ و امروز او ولى و سرپرستشان است؛ و مجازات دردناكى براى آنهاست! (63)
ما قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف دارند، براى آنها روشن كنى؛ و (اين قرآن) مايه هدايت و رحمت است براى قومى كه ايمان مىآورند! (64)
خداوند از آسمان، آبى فرستاد؛ و زمين را، پس از آنكه مرده بود، حيات بخشيد! در اين، نشانه روشنى است براى جمعيتى كه گوش شنوا دارند! (65)
و در وجود چهارپايان، براى شما (درسهاى) عبرتى است: از درون شكم آنها، از ميان غذاهاى هضمشده و خون، شير خالص و گوارا به شما مىنوشانيم! (66)
و از ميوههاى درختان نخل و انگور، مسكرات (ناپاك) و روزى خوب و پاكيزه مىگيريد؛ در اين، نشانه روشنى است براى جمعيتى كه انديشه مىكنند! (67)
و پروردگار تو به زنبور عسل «وحى» (و الهام غريزى) نمود كه: «از كوهها و درختان و داربستهايى كه مردم مىسازند، خانههايى برگزين! (68)
سپس از تمام ثمرات (و شيره گلها) بخور و راههايى را كه پروردگارت براى تو تعيين كرده است، براحتى بپيما! «از درون شكم آنها، نوشيدنى با رنگهاى مختلف خارج مىشود كه در آن، شفا براى مردم است؛ به يقين در اين امر، نشانه روشنى است براى جمعيتى كه مىانديشند. (69)
خداوند شما را آفريد؛ سپس شما را مىميراند؛ بعضى از شما به نامطلوبترين سنين بالاى عمر مىرسند، تا بعد از علم و آگاهى، چيزى ندانند (و همه چيز را فراموش كنند)؛ خداوند دانا و تواناست! (70)
خداوند بعضى از شما را بر بعضى ديگر از نظر روزى برترى داد (چرا كه استعدادها و تلاشهايتان متفاوت است)! اما آنها كه برترى داده شدهاند، حاضر نيستند از روزى خود به بردگانشان بدهند و همگى در آن مساوى گردند؛ آيا آنان نعمت خدا را انكار مىنمايند (كه شكر او را ادا نمىكنند)؟! (71)
خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد؛ و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوههايى به وجود آورد؛ و از پاكيزهها به شما روزى داد؛ آيا به باطل ايمان مىآورند، و نعمت خدا را انكار مىكنند؟! (72)
آنها غير از خدا، موجوداتى را مىپرستند كه هيچ رزقى را براى آنان از آسمانها و زمين در اختيار ندارند؛ و توان اين كار را نيز ندارند. (73)
پس، براى خدا امثال (و شبيهها) قائل نشويد! خدا مىداند، و شما نمىدانيد. (74)
خداوند مثالى زده: برده مملوكى را كه قادر بر هيچ چيز نيست؛ و انسان (با ايمانى) را كه از جانب خود، رزقى نيكو به او بخشيدهايم، و او پنهان و آشكار از آنچه خدا به او داده، انفاق مىكند؛ آيا اين دو نفر يكسانند؟! شكر مخصوص خداست، ولى اكثر آنها نمىدانند! (75)
خداوند مثالى (ديگر) زده است: دو نفر را، كه يكى از آن دو، گنگ مادرزاد است؛ و قادر بر هيچ كارى نيست؛ و سربار صاحبش مىباشد؛ او را در پى هر كارى بفرستد، خوب انجام نمىدهد؛ آيا چنين انسانى، با كسى كه امر به عدل و داد مىكند، و بر راهى راست قرار دارد، برابر است؟! (76)
غيب آسمانها و زمين، مخصوص خداست (و او همه را مىداند)؛ و امر قيامت(بقدرى نزديك و آسان است) درست همانند چشم برهم زدن، و يا از آن هم نزديكتر؛ چرا كه خدا بر هر چيزى تواناست! (77)
و خداوند شما را از شكم مادرانتان خارج نمود در حالى كه هيچ چيز نمىدانستيد؛ و براى شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شكر نعمت او را بجا آوريد! (78)
آيا آنها به پرندگانى كه بر فراز آسمانها نگهداشته شده، نظر نيفكندند؟ هيچ كس جز خدا آنها را نگاه نمىدارد؛ در اين امر، نشانههايى (از عظمت و قدرت خدا) است براى كسانى كه ايمان مىآورند! (79)
و خدا براى شما از خانههايتان محل سكونت (و آرامش) قرار داد؛ و از پوست چهارپايان نيز براى شما خانههايى قرار داد كه روز كوچ كردن و روز اقامتتان، به آسانى مىتوانيد آنها را جا به جا كنيد؛ و از پشم و كرك و موى آنها، براى شما اثاث و متاع (و وسايل مختلف زندگى) تا زمان معينى قرار داد. (80)
و (نيز) خداوند از آنچه آفريده است سايههايى براى شما قرار داده؛ و از كوهها پناهگاههايى؛ و براى شما پيراهنهايى آفريده، كه شما را از گرما (و سرما) حفظ مىكند؛ و پيراهنهايى كه به هنگام جنگ، حافظ شماست؛ اين گونه نعمتهايش را بر شما كامل مىكند، شايد تسليم فرمان او شويد! (81)
(با اين همه،) اگر روى برتابند، (نگران مباش؛) تو فقط وظيفه ابلاغ آشكار دارى. (82)
آنها نعمت خدا را مىشناسند؛ سپس آن را انكار مىكنند؛ و اكثرشان كافرند! (83)
(به خاطر بياوريد) روزى را كه از هر امتى گواهى بر آنان برمىانگيزيم؛ سپس به آنان كه كفر ورزيدند، اجازه (سخن گفتن) داده نمىشود؛ (بلكه دست و پا و گوش و چشم، حتى پوست تن آنها گواهى مىدهند!) و (نيز) اجازه عذرخواهى و تقاضاى عفو به آنان نمىدهند! (84)
و هنگامى كه ظالمان عذاب را ببينند، نه به آنها تخفيف داده مىشود، و نه مهلت! (85)
و هنگامى كه مشركان معبودهايى را كه همتاى خدا قرار دادند مىبينند، مىگويند: «پروردگارا! اينها همتايانى هستند كه ما به جاى تو، آنها را مىخوانديم! «در اين هنگام، معبودان به آنها مىگويند: «شما دروغگو هستيد! (شما هواى نفس خود را پرستش مىكرديد!)» (86)
و در آن روز، همگى (ناگزير) در پيشگاه خدا تسليم مىشوند؛ و تمام آنچه را (نسبت به خدا) دروغ مىبستند، گم و نابود مىشود! (87)
كسانى كه كافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند، بخاطر فسادى كه مىكردند، عذابى بر عذابشان مىافزاييم! (88)
(به ياد آوريد) روزى را كه از هر امتى، گواهى از خودشان بر آنها برمىانگيزيم؛ و تو را گواه بر آنان قرارمىدهيم! و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز، و مايه هدايت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است! (89)
خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزديكان فرمان مىدهد؛ و از فحشا و منكر و ستم، نهى مىكند؛ خداوند به شما اندرز مىدهد، شايد متذكر شويد! (90)
و هنگامى كه با خدا عهد بستيد، به عهد او وفا كنيد! و سوگندها را بعد از محكم ساختن نشكنيد، در حالى كه خدا را كفيل و ضامن بر (سوگند) خود قرار دادهايد، به يقين خداوند از آنچه انجام مىدهيد، آگاه است! (91)
همانند آن زن (سبك مغز) نباشيد كه پشمهاى تابيده خود را، پس از استحكام،وامىتابيد! در حالى كه (سوگند و پيمان) خود را وسيله خيانت و فساد قرار مىدهيد؛ بخاطر اينكه گروهى، جمعيتشان از گروه ديگر بيشتر است (و كثرت دشمن را بهانهاى براى شكستن بيعت با پيامبر مىشمريد)! خدا فقط شما را با اين وسيله آزمايش مىكند؛ و به يقين روز قيامت، آنچه را در آن اختلاف داشتيد، براى شما روشن مىسازد! (92)
و اگر خدا مىخواست، همه شما را امت واحدى قرارمىداد؛ (و همه را به اجبار وادار به ايمان مىكرد؛ اما ايمان اجبارى فايدهاى ندارد!) ولى خدا هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) گمراه، و هر كس را بخواهد (و لايق بداند) هدايت مىكند! (به گروهى توفيق هدايت داده، و از گروهى سلب مىكند!) و يقينا شما از آنچه انجام مىداديد، بازپرسى خواهيد شد! (93)
سوگندهايتان را وسيله تقلب و خيانت در ميان خود قرار ندهيد، مبادا گامى بعد از ثابتگشتن (بر ايمان) متزلزل شود؛ و به خاطر بازداشتن (مردم) از راه خدا، آثار سوء آن را بچشيد! و براى شما، عذاب عظيمى خواهد بود! (94)
و (هرگز) پيمان الهى را با بهاى كمى مبادله نكنيد (و هر بهايى در برابر آن ناچيز است!) آنچه نزد خداست، براى شما بهتر است اگر مىدانستيد. (95)
آنچه نزد شماست فانى مىشود؛ اما آنچه نزد خداست باقى است؛ و به كسانى كه صبر و استقامت پيشه كنند، مطابق بهترين اعمالى كه انجام مىدادند پاداش خواهيم داد. (96)
هر كس كار شايستهاى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالى كه مؤمن است، او را به حياتى پاك زنده مىداريم؛ و پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام مىدادند، خواهيم داد. (97)
هنگامى كه قرآن مىخوانى، از شر شيطان مطرود، به خدا پناه بر! (98)
چرا كه او، بر كسانى كه ايمان دارند و بر پروردگارشان توكل مىكنند، تسلطى ندارد. (99)
تسلط او تنها بر كسانى است كه او را به سرپرستى خود برگزيدهاند، و آنها كه نسبت به او ( خدا) شرك مىورزند (و فرمان شيطان را به جاى فرمان خدا، گردن مىنهند) (100)
و هنگامى كه آيهاى را به آيه ديگر مبدل كنيم ( حكمى را نسخ نماييم) -و خدا بهتر مىداند چه حكمى را نازل كند- آنها مىگويند: «تو افترا مىبندى!» اما بيشترشان (حقيقت را) نمىدانند! (101)
بگو، روح القدس آن را از جانب پروردگارت بحق نازل كرده، تا افراد باايمان را ثابتقدم گرداند؛ و هدايت و بشارتى است براى عموم مسلمانان! (102)
ما مىدانيم كه آنها مىگويند: «اين آيات را انسانى به او تعليم مىدهد!» در حالى كه زبان كسى كه اينها را به او نسبت مىدهند عجمى است؛ ولى اين (قرآن)، زبان عربى آشكار است! (103)
به يقين، كسانى كه به آيات الهى ايمان نمىآورند، خدا آنها را هدايت نمىكند؛ و براى آنان عذاب دردناكى است. (104)
تنها كسانى دروغ مىبندند كه به آيات خدا ايمان ندارند؛ (آرى،) دروغگويان واقعى آنها هستند! (105)
كسانى كه بعد از ايمان كافر شوند -بجز آنها كه تحت فشار واقع شدهاند در حالى كه قلبشان آرام و با ايمان است- آرى، آنها كه سينه خود را براى پذيرش كفر گشودهاند، غضب خدا بر آنهاست؛ و عذاب عظيمى در انتظارشان! (106)
اين به خاطر آن است كه زندگى دنيا (و پست را) بر آخرت ترجيح دادند؛ و خداوند افراد بىايمان (لجوج) را هدايت نمىكند. (107)
آنها كسانى هستند كه (بر اثر فزونى گناه،) خدا بر قلب و گوش و چشمانشان مهر نهاده؛ (به همين دليل نمىفهمند،) و غافلان واقعى همانها هستند! (108)
و ناچار آنها در آخرت زيانكارند. (109)
اما پروردگار تو نسبت به كسانى كه بعد از فريبخوردن، (به ايمان بازگشتند و) هجرت كردند؛ سپس جهاد كردند و در راه خدا استقامت نمودند؛ پروردگارت، بعد از انجام اين كارها، بخشنده و مهربان است (و آنها را مشمول رحمت خود مىسازد). (110)
(به ياد آوريد) روزى را كه هر كس (در فكر خويشتن است؛ و تنها) به دفاع از خود برمىخيزد؛ و نتيجه اعمال هر كسى، بىكم و كاست، به او داده مىشود؛ و به آنها ظلم نخواهد شد! (111)
خداوند (براى آنان كه كفران نعمت مىكنند،) مثلى زده است: منطقه آبادى كه امن و آرام و مطمئن بود؛ و همواره روزيش از هر جا مىرسيد؛ اما به نعمتهاى خدا ناسپاسى كردند؛ و خداوند به خاطر اعمالى كه انجام مىدادند، لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشانيد! (112)
پيامبرى از خودشان به سراغ آنها آمد، او را تكذيب كردند؛ از اين رو عذاب الهى آنها را فراگرفت در حالى كه ظالم بودند! (113)
پس، از آنچه خدا روزيتان كرده است، حلال و پاكيزه بخوريد؛ و شكر نعمت خدا را بجا آوريد اگر او را مىپرستيد! (114)
خداوند، تنها مردار، خون، گوشت خوك و آنچه را با نام غير خدا سر بريدهاند، بر شما حرام كرده است؛ اما كسانى كه ناچار شوند، در حالى كه تجاوز و تعدى از حد ننمايند، (خدا آنها را مىبخشد؛ چرا كه) خدا بخشنده و مهربان است. (115)
به خاطر دروغى كه بر زبانتان جارى مىشود (و چيزى را مجاز و چيزى را ممنوع مىكنيد،) نگوييد: «اين حلال است و آن حرام»، تا بر خدا افترا ببنديد به يقين كسانى كه به خدا دروغ مىبندند، رستگار نخواهند شد! (116)
بهره كمى است (كه در اين دنيا نصيبشان مىشود)؛ و عذاب دردناكى در انتظار آنان است! (117)
چيزهايى را كه پيش از اين براى تو شرح داديم، بر يهود حرام كرديم؛ ما به آنها ستم نكرديم، اما آنها به خودشان ظلم و ستم مىكردند! (118)
اما پروردگارت نسبت به آنها كه از روى جهالت، بدى كردهاند، سپس توبه كرده و در مقام جبران برآمدهاند، پروردگارت بعد از آن آمرزنده و مهربان است. (119)
ابراهيم (به تنهايى) امتى بود مطيع فرمان خدا؛ خالى از هر گونه انحراف؛ و از مشركان نبود؛ (120)
شكرگزار نعمتهاى پروردگار بود؛ خدا او را برگزيد؛ و به راهى راست هدايت نمود! (121)
ما در دنيا به او (همت) نيكويى داديم؛ و در آخرت از نيكان است! (122)
سپس به تو وحى فرستاديم كه از آيين ابراهيم -كه ايمانى خالص داشت و از مشركان نبود- پيروى كن! (123)
(تحريمهاى) روز شنبه (براى يهود) فقط بعنوان يك مجازات بود، كه در آن هم اختلاف كردند؛ و پروردگارت روز قيامت، در آنچه اختلاف داشتند، ميان آنها داورى مىكند! (124)
با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشى كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن! پروردگارت، از هر كسى بهتر مىداند چه كسى از راه او گمراه شده است؛ و او به هدايتيافتگان داناتر است. (125)
و هر گاه خواستيد مجازات كنيد، تنها بمقدارى كه به شما تعدى شده كيفر دهيد! و اگر شكيبايى كنيد، اين كار براى شكيبايان بهتر است. (126)
صبر كن، و صبر تو فقط براى خدا و به توفيق خدا باشد! و بخاطر (كارهاى) آنها، اندوهگين و دلسرد مشو! و از توطئههاى آنها، در تنگنا قرار مگير! (127)
خداوند با كسانى است كه تقوا پيشه كردهاند، و كسانى كه نيكوكارند. (128)
ادامه مطلب
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
الر، اين آيات كتاب، و قرآن مبين است. (1)
كافران (هنگامى كه آثار شوم اعمال خود را ببينند،) چه بسا آرزو مىكنند كه اى كاش مسلمان بودند! (2)
بگذار آنها بخورند، و بهره گيرند، و آرزوها آنان را غافل سازد؛ ولى بزودى خواهند فهميد! (3)
ما اهل هيچ شهر و ديارى را هلاك نكرديم مگر اينكه اجل معين (و زمان تغيير ناپذيرى) داشتند! (4)
هيچ گروهى از اجل خود پيشى نمىگيرد؛ و از آن عقب نخواهد افتاد! (5)
و گفتند: «اى كسى كه «ذكر» ( قرآن) بر او نازل شده، مسلما تو ديوانهاى! (6)
اگر راست مىگويى، چرا فرشتگان را نزد ما نمىزورى؟!» (7)
(اما اينها بايد بدانند) ما فرشتگان را، جز بحق، نازل نمىكنيم،؛و هرگاه نازل شوند، ديگر به اينها مهلت داده نمىشود (؛و در صورت انكار، به عذاب الهى نابود مىگردند)! (8)
ما قرآن را نازل كرديم؛ و ما بطور قطع نگهدار آنيم! (9)
ما پيش از تو (نيز) پيامبرانى در ميان امتهاى نخستين فرستاديم. (10)
هيچ پيامبرى به سراغ آنها نمىآمد مگر اينكه او را مسخره مىكردند. (11)
ما اينچنين (و از هر طريق ممكن) قرآن را به درون دلهاى مجرمان راه مىدهيم! (12)
(اما با اين حال،) آنها به آن ايمان نمىآورند؛ روش اقوام پيشين نيز چنين بود! (13)
و اگر درى از آسمان به روى آنان بگشاييم، و آنها پيوسته در آن بالا روند... (14)
باز مىگويند: «ما را چشمبندى كردهاند؛ بلكه ما (سر تا پا) سحر شدهايم!» (15)
ما در آسمان برجهايى قرار داديم؛ و آن را براى بينندگان آراستيم. (16)
و آن را از هر شيطان رانده شدهاى حفظ كرديم؛ (17)
مگر آن كس كه استراق سمع كند (و دزدانه گوش فرا دهد) كه «شهاب مبين» او را تعقيب مىكند (و مىراند) (18)
و زمين را گسترديم؛ و در آن كوههاى ثابتى افكنديم؛ و از هر گياه موزون، در آن رويانديم؛ (19)
و براى شما انواع وسايل زندگى در آن قرار داديم؛ همچنين براى كسانى كه شما نمىتوانيد به آنها روزى دهيد! (20)
و خزائن همه چيز، تنها نزد ماست؛ ولى ما جز به اندازه معين آن را نازل نمىكنيم! (21)
ما بادها را براى بارور ساختن (ابرها و گياهان) فرستاديم؛ و از آسمان آبى نازل كرديم، و شما را با آن سيراب ساختيم؛ در حالى كه شما توانايى حفظ و نگهدارى آن را نداشتيد! (22)
« ماييم كه زنده مىكنيم و مىميرانيم؛ و ماييم وارث (همه جهان)! (23)
ما، هم پيشينيان شما را دانستيم؛ و هم متاخران را! (24)
پروردگار تو، قطعا آنها را (در قيامت) جمع و محشور مىكند؛ چرا كه او حكيم و داناست! (25)
ما انسان را از گل خشكيدهاى (همچون سفال) كه از گل بد بوى (تيره رنگى) گرفته شده بود آفريديم! (26)
و جن را پيش از آن، از آتش گرم و سوزان خلق كرديم! (27)
و (به خاطر بياور) هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گل خشكيدهاى كه از گل بدبويى گرفته شده، مىآفرينم. (28)
هنگامى كه كار آن را به پايان رساندم، و در او از روح خود (يك روح شايسته و بزرگ) دميدم، همگى براى او سجده كنيد!» (29)
همه فرشتگان، بى استثنا، سجده كردند... (30)
جز ابليس، كه ابا كرد از اينكه با سجدهكنندگان باشد. (31)
(خداوند) فرمود: «اى ابليس! چرا با سجدهكنندگان نيستى؟!» (32)
گفت: «من هرگز براى بشرى كه او را از گل خشكيدهاى كه از گل بدبويى گرفته شده است آفريدهاى، سجده نخواهم كرد!» (33)
فرمود: «از صف آنها ( فرشتگان) بيرون رو، كه راندهشدهاى (از درگاه ما!).
و لعنت (و دورى از رحمت حق) تا روز قيامت بر تو خواهد بود!» (35)
گفت: «پروردگارا! مرا تا روز رستاخيز مهلت ده (و زنده بگذار!)» (36)
فرمود: «تو از مهلت يافتگانى! (37)
(اما نه تا روز رستاخيز، بلكه) تا روز وقت معينى.» (38)
گفت: «پروردگارا! چون مرا گمراه ساختى، من (نعمتهاى مادى را) در زمين در نظر آنها زينت مىدهم، و همگى را گمراه خواهم ساخت، (39)
مگر بندگان مخلصت را.» (40)
فرمود: «اين راه مستقيمى است كه بر عهده من است (و سنت هميشگيم)... (41)
كه بر بندگانم تسلط نخواهى يافت؛ مگر گمراهانى كه از تو پيروى مىكنند؛ (42)
و دوزخ، ميعادگاه همه آنهاست! (43)
هفت در دارد؛ و براى هر درى، گروه معينى از آنها تقسيم شدهاند! (44)
به يقين، پرهيزگاران در باغها(ى سرسبز بهشت) و در كنار چشمهها هستند. (45)
(فرشتگان به آنها مىگويند:) داخل اين باغها شويد با سلامت و امنيت! (46)
هر گونه غل ( حسد و كينه و دشمنى) را از سينه آنها برمىكنيم (و روحشان را پاك مىسازيم)؛ در حالى كه همه برابرند، و بر تختها روبهروى يكديگر قرار دارند. (47)
هيچ خستگى و تعبى در آنجا به آنها نمىرسد، و هيچ گاه از آن اخراج نمىگردند! (48)
بندگانم را آگاه كن كه من بخشنده مهربانم! (49)
و (اينكه) عذاب و كيفر من، همان عذاب دردناك است! (50)
و به آنها از مهمانهاى ابراهيم خبر ده! (51)
هنگامى كه بر او وارد شدند و سلام كردند؛ (ابراهيم) گفت: «ما از شما بيمناكيم!» (52)
گفتند: «نترس، ما تو را به پسرى دانا بشارت مىدهيم!» (53)
گفت: «آيا به من (چنين) بشارت مىدهيد با اينكه پير شدهام؟! به چه چيز بشارت مىدهيد؟! سذللّه (54)
گفتند: «تو را به حق بشارت داديم؛ از مايوسان مباش!» (55)
گفت: «جز گمراهان، چه كسى از رحمت پروردگارش مايوس مىشود؟!» (56)
(سپس) گفت: «ماموريت شما چيست اى فرستادگان خدا؟» (57)
گفتند: «ما به سوى قومى گنهكار ماموريت يافتهايم (تا آنها را هلاك كنيم)! (58)
مگر خاندان لوط، كه همگى آنها را نجات خواهيم داد... (59)
بجز همسرش، كه مقدر داشتيم از بازماندگان (در شهر، و هلاكشوندگان) باشد!» (60)
هنگامى كه فرستادگان (خدا) به سراغ خاندان لوط آمدند... (61)
(لوط) گفت: «شما گروه ناشناسى هستيد!» (62)
گفتند: «ما همان چيزى را براى تو آوردهايم كه آنها ( كافران) در آن ترديد داشتند (آرى،) ما مامور عذابيم)! (63)
ما واقعيت مسلمى را براى تو آوردهايم؛ و راست مىگوييم! (64)
پس، خانوادهات را در اواخر شب با خود بردار، و از اينجا ببر؛ و خودت به دنبال آنها حركت كن؛ و كسى از شما به پشت سر خويش ننگرد؛ مامور هستيد برويد!» (65)
و ما به لوط اين موضوع را وحى فرستاديم كه صبحگاهان، همه آنها ريشهكن خواهند شد. (66)
(از سوى ديگر،) اهل شهر (از ورود ميهمانان با خبر شدند، و بطرف خانه لوط) آمدند در حالى كه شادمان بودند. (67)
(لوط) گفت: «اينها ميهمانان منند؛ آبروى مرا نريزيد! (68)
و از خدا بترسيد، و مرا شرمنده نسازيد!» (69)
گفتند: «مگر ما تو را از جهانيان نهى نكرديم (و نگفتيم كسى را به ميهمانى نپذير؟!» (70)
گفت: «دختران من حاضرند، اگر مىخواهيد كار صحيحى انجام دهيد (با آنها ازدواج كنيد، و از گناه و آلودگى بپرهيزيد!)» (71)
به جان تو سوگند، اينها در مستى خود سرگردانند (و عقل و شعور خود را از دست دادهاند)! (72)
سرانجام، هنگام طلوع آفتاب، صيحه (مرگبار -بصورت صاعقه يا زمينلرزه-) آنها را فراگرفت! (73)
سپس (شهر و آبادى آنها را زير و رو كرديم؛) بالاى آن را پايين قرار داديم؛ و بارانى از سنگ بر آنها فرو ريختيم! (74)
در اين (سرگذشت عبرتانگيز)، نشانههايى است براى هوشياران! (75)
و ويرانههاى سرزمين آنها، بر سر راه (كاروانها)، همواره ثابت و برقرار است؛ (76)
در اين، نشانهاى است براى مؤمنان! (77)
«اصحاب الايكه» ( صاحبان سرزمينهاى پردرخت قوم شعيب) مسلما قوم ستمگرى بودند! (78)
ما از آنها انتقام گرفتيم؛ و (شهرهاى ويران شده) اين دو ( قوم لوط و اصحاب الايكه) بر سر راه (شما در سفرهاى شام)، آشكار است! (79)
و «اصحاب حجر» ( قوم ثمود) پيامبران را تكذيب كردند! (80)
ما آيات خود را به آنان داديم؛ ولى آنها از آن روى گرداندند! (81)
آنها خانههاى امن در دل كوهها مىتراشيدند. (82)
اما سرانجام صيحه (مرگبار)، صبحگاهان آنان را فرا گرفت؛ (83)
و آنچه را به دست آورده بودند، آنها را از عذاب الهى نجات نداد! (84)
ما آسمانها و زمين و آنچه را ميان آن دو است، جز بحق نيافريديم؛ و ساعت موعود ( قيامت) قطعا فرا خواهد رسيد (و جزاى هر كس به او مىرسد)! پس، از آنها به طرز شايستهاى صرفنظر كن (و آنها را بر نادانيهايشان ملامت ننما)! (85)
به يقين، پروردگار تو، آفريننده آگاه است! (86)
ما به تو سوره حمد و قرآن عظيم داديم! (87)
(بنابر اين،) هرگز چشم خود را به نعمتهاى (مادى)، كه به گروههايى از آنها ( كفار) داديم، ميفكن! و بخاطر آنچه آنها دارند، غمگين مباش! و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنين فرود آر! (88)
و بگو: «من انذاركننده آشكارم!» (89)
(ما بر آنها عذابى مىفرستيم) همان گونه كه بر تجزيهگران (آيات الهى) فرستاديم! (90)
همانها كه قرآن را تقسيم كردند (؛آنچه را به سودشان بود پذيرفتند، و آنچه را بر خلاف هوسهايشان بود رها نمودند)! (91)
به پروردگارت سوگند، (در قيامت) از همه آنها سؤال خواهيم كرد... (92)
از آنچه عمل مىكردند! (93)
آنچه را ماموريت دارى، آشكارا بيان كن! و از مشركان روى گردان (و به آنها اعتنا نكن)! (94)
ما شر استهزاكنندگان را از تو دفع خواهيم كرد؛ (95)
همانها كه معبود ديگرى با خدا قرار دادند؛ اما بزودى مىفهمند! (96)
ما مىدانيمسينهات از آنچه آنها مىگويند تنگ مىشود (و تو را سخت ناراحت مىكنند). (97)
(براى دفع ناراحتى آنان) پروردگارت را تسبيح و حمد گو! و از سجدهكنندگان باش! (98)
و پروردگارت را عبادت كن تا يقين ( مرگ) تو فرا رسد! (99)
ادامه مطلب
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
الر، (اين) كتابى است كه بر تو نازل كرديم، تا مردم را از تاريكيها(ى شرك و ظلم و جهل،) به سوى روشنايى (ايمان و عدل و آگاهى،) بفرمان پروردگارشان در آورى، بسوى راه خداوند عزيز و حميد. (1)
همان خدايى كه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، از آن اوست؛ واى بر كافران از مجازات شديد (الهى)! (2)
همانها كه زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مىدهند؛ و (مردم را) از راه خدا باز مىدارند؛ و مىخواهند راه حق را منحرف سازند؛ آنها در گمراهى دورى هستند! (3)
ما هيچ پيامبرى را، جز به زبان قومش، نفرستاديم؛ تا (حقايق را) براى آنها آشكار سازد؛ سپس خدا هر كس را بخواهد (و مستحق بداند) گمراه، و هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) هدايت مىكند؛ و او توانا و حكيم است. (4)
ما موسى را با آيات خود فرستاديم؛ (و دستور داديم:) قومت را از ظلمات به نور بيرون آر! و سخللّهايام الله» را به آنان ياد آور! در اين، نشانههايى است براى هر صبر كننده شكرگزار! (5)
و (به خاطر بياور) هنگامى را كه موسى به قومش گفت: «نعمت خدا را بر خود به ياد داشته باشيد، زمانى كه شما را از (چنگال) آل فرعون رهايى بخشيد! همانها كه شما را به بدترين وجهى عذاب مىكردند؛ پسرانتان را سر مىبريدند، و زنانتان را (براى خدمتگارى) زنده مىگذاشتند؛ و در اين، آزمايش بزرگى از طرف پروردگارتان براى شما بود!» (6)
و (همچنين به خاطر بياوريد) هنگامى را كه پروردگارتان اعلام داشت: «اگر شكرگزارى كنيد، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود؛ و اگر ناسپاسى كنيد، مجازاتم شديد است!» (7)
و موسى (به بنى اسرائيل) گفت: «اگر شما و همه مردم روى زمين كافر شويد، (به خدا زيانى نمىرسد؛ چرا كه) خداوند، بىنياز و شايسته ستايش است!» (8)
آيا خبر كسانى كه پيش از شما بودند، به شما نرسيد؟! «قوم نوح» و «عاد» و «ثمود» و آنها كه پس از ايشان بودند؛ همانها كه جز خداوند از آنان آگاه نيست؛ پيامبرانشان دلايل روشن براى آنان آوردند، ولى آنها (از روى تعجب و استهزا) دست بر دهان گرفتند و گفتند: «ما به آنچه شما به آن فرستاده شدهايد، كافريم! و نسبت به آنچه ما را به سوى آن مىخوانيد، شك و ترديد داريم!؛ سذللّه (9)
رسولان آنها گفتند: «آيا در خدا شك است؟! خدايى كه آسمانها و زمين را آفريده؛ او شما را دعوت مىكند تا گناهانتان را ببخشد، و تا موعدمقررى شما را باقى گذارد!» آنها گفتند: «(ما اينها را نمىفهميم! همين اندازه مىدانيم كه) شما انسانهايى همانند ما هستيد، مىخواهيد ما را از آنچه پدرانمان مىپرستيدند بازداريد؛ شما دليل و معجزه روشنى براى ما بياوريد!» (10)
پيامبرانشان به آنها گفتند: «درست است كه ما بشرى همانند شما هستيم، ولى خداوند بر هر كس از بندگانش بخواهد (و شايسته بداند)، نعمت مىبخشد (و مقام رسالت عطا مىكند)! و ما هرگز نمىتوانيم معجزهاى جز بفرمان خدا بياوريم! (و از تهديدهاى شما نمىهراسيم؛) افراد باايمان بايد تنها بر خدا توكل كنند! (11)
و چرا بر خدا توكل نكنيم، با اينكه ما را به راههاى (سعادت) رهبرى كرده است؟! و ما بطور مسلم در برابر آزارهاى شما صبر خواهيم كرد (و دست از رسالت خويش بر نمىداريم)! و توكلكنندگان، بايد فقط بر خدا توكل كنند!» (12)
(ولى) كافران به پيامبران خود گفتند: «ما قطعا شما را از سرزمين خود بيرون خواهيم كرد، مگر اينكه به آيين ما بازگرديد!» در اين حال، پروردگارشان به آنها وحى فرستاد كه: «ما ظالمان را هلاك مىكنيم! (13)
و شما را بعد از آنان در زمين سكونت خواهيم داد، اين (موفقيت)، براى كسى است كه از مقام (عدالت) من بترسد؛ و از عذاب (من) بيمناك باشد!» (14)
و آنها (از خدا) تقاضاى فتح و پيروزى (بر كفار) كردند؛ و (سرانجام) هر گردنكش منحرفى نوميد و نابود شد! (15)
به دنبال او جهنم خواهد بود؛ و از آب بد بوى متعفنى نوشانده مىشود! (16)
بزحمت جرعه جرعه آن را سرمىكشد؛ و هرگز حاضر نيست به ميل خود آن را بياشامد؛ و مرگ از هرجا به سراغ او مىآيد؛ ولى با اين همه نمىميرد! و بدنبال آن، عذاب شديدى است! (17)
اعمال كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند، همچون خاكسترى است در برابر تندباد در يك روز طوفانى! آنها توانايى ندارند كمترين چيزى از آنچه را انجام دادهاند، به دست آورند؛ و اين همان گمراهى دور و دراز است! (18)
آيا نديدى خداوند، آسمانها و زمين را بحق آفريده است؟! اگر بخواهد، شما را مىبرد و خلق تازهاى مىآورد! (19)
و اين كار براى خدا مشكل نيست! (20)
و (در قيامت)، همه آنها در برابر خدا ظاهر مىشوند؛ در اين هنگام، ضعفا ( دنبالهروان نادان) به مستكبران (و رهبران گمراه) مىگويند: «ما پيروان شما بوديم! آيا (اكنون كه بخاطر پيروى از شما گرفتار مجازات الهى شدهايم،) شما حاضريد سهمى از عذاب الهى را بپذيريد و از ما برداريد؟» آنها مىگويند: «اگر خدا ما را هدايت كرده بود، ما نيز شما را هدايت مىكرديم! (ولى كار از اينها گذشته است،) چه بيتابى كنيم و چه شكيبايى، تفاوتى براى ما ندارد؛ راه گريزى براى ما نيست!» (21)
و شيطان، هنگامى كه كار تمام مىشود، مىگويد: «خداوند به شما وعده حق داد؛ و من به شما وعده (باطل) دادم، و تخلف كردم! من بر شما تسلطى نداشتم، جز اينكه دعوتتان كردم و شما دعوت مرا پذيرفتيد! بنابر اين، مرا سرزنش نكنيد؛ خود را سرزنش كنيد! نه من فريادرس شما هستم، و نه شما فريادرس من! من نسبت به شرك شما درباره خود، كه از قبل داشتيد، (و اطاعت مرا همرديف اطاعت خدا قرار داديد) بيزار و كافرم!» مسلما ستمكاران عذاب دردناكى دارند! (22)
و كسانى را كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، به باغهاى بهشت وارد مىكنند؛ باغهايى كه نهرها از زير درختانش جارى است؛ به اذن پروردگارشان، جاودانه در آن مىمانند؛ و تحيت آنها در آن، «سلام» است. (23)
آيا نديدى چگونه خداوند «كلمه طيبه» (و گفتار پاكيزه) را به درخت پاكيزهاى تشبيه كرده كه ريشه آن (در زمين) ثابت، و شاخه آن در آسمان است؟! (24)
هر زمان ميوه خود را به اذن پروردگارش مىدهد. و خداوند براى مردم مثلها مىزند، شايد متذكر شوند (و پند گيرند)! (25)
(همچنين) «كلمه خبيثه» (و سخن آلوده) را به درخت ناپاكى تشبيه كرده كه از روى زمين بركنده شده، و قرار و ثباتى ندارد. (26)
خداوند كسانى را كه ايمان آوردند، به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان، استوار مىدارد؛ هم در اين جهان، و هم در سراى ديگر! و ستمگران را گمراه مىسازد، (و لطف خود را از آنها برمىگيرد) ؛ خداوند هر كار را بخواهد (و مصلحت بداند) انجام مىدهد! (27)
آيا نديدى كسانى را كه نعمت خدا را به كفران تبديل كردند، و قوم خود را به سراى نيستى و نابودى كشاندند؟! (28)
(سراى نيستى و نابودى، همان) جهنم است كه آنها در آتش آن وارد مىشوند؛ و بد قرارگاهى است! (29)
آنها براى خدا همتايانى قرار دادهاند، تا (مردم را) از راه او (منحرف و) گمراه سازند؛ بگو: «(چند روزى از زندگى دنيا و لذات آن) بهره گيريد؛ اما عاقبت كار شما به سوى آتش (دوزخ) است! سذللّه (30)
به بندگان من كه ايمان آوردهاند بگو نماز را برپا دارند؛ و از آنچه به آنها روزى دادهايم، پنهان و آشكار، انفاق كنند؛ پيش از آنكه روزى فرا رسد كه نه در آن خريد و فروش است، و نه دوستى! (نه با مال مىتوانند از كيفر خدا رهايى يابند، و نه با پيوندهاى مادى!) (31)
خداوند همان كسى است كه آسمانها و زمين را آفريد؛ و از آسمان، آبى نازل كرد؛ و با آن، ميوهها(ى مختلف) را براى روزى شما (از زمين) بيرون آورد؛ و كشتىها را مسخر شما گردانيد، تا بر صفحه دريا به فرمان او حركت كنند؛ و نهرها را (نيز) مسخر شما نمود؛ (32)
و خورشيد و ماه را -كه با برنامه منظمى دركارند- به تسخير شما درآورد؛ و شب و روز را (نيز) مسخر شما ساخت؛ (33)
و از هر چيزى كه از او خواستيد، به شما داد؛ و اگر نعمتهاى خدا را بشماريد، هرگز آنها را شماره نتوانيد كرد! انسان، ستمگر و ناسپاس است! (34)
(به ياد آوريد) زمانى را كه ابراهيم گفت: «پروردگارا! اين شهر ( مكه) را شهر امنى قرار ده! و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار! (35)
پروردگارا! آنها ( بتها) بسيارى از مردم را گمراه ساختند! هر كس از من پيروى كند از من است؛ و هر كس نافرمانى من كند، تو بخشنده و مهربانى! (36)
پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بىآب و علفى، در كنار خانهاى كه حرم توست، ساكن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دلهاى گروهى از مردم را متوجه آنها ساز؛ و از ثمرات به آنها روزى ده؛ شايد آنان شكر تو را بجاى آورند! (37)
پروردگارا! تو مىدانى آنچه را ما پنهان و يا آشكار مىكنيم؛ و چيزى در زمين و آسمان بر خدا پنهان نيست! (38)
حمد خداى را كه در پيرى، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد؛ مسلما پروردگار من، شنونده (و اجابت كننده) دعاست. (39)
پروردگارا: مرا برپا كننده نماز قرار ده، و از فرزندانم (نيز چنين فرما)، پروردگارا: دعاى مرا بپذير! (40)
پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روز كه حساب برپا مىشود، بيامرز! (41)
گمان مبر كه خدا، از آنچه ظالمان انجام مىدهند، غافل است! (نه، بلكه كيفر) آنها را براى روزى تاخير انداخته است كه چشمها در آن (به خاطر ترس و وحشت) از حركت بازمىايستد... (42)
گردنها را كشيده، سرها را به آسمان بلندكرده، حتى پلك چشمهايشان از حركت بازمىماند؛ زيرا به هر طرف نگاه كنند، آثار عذاب آشكار است!) و (در اين حال) دلهايشان (فرومىريزد؛ و از انديشه و اميد،) خالى مىگردد! (43)
و مردم را از روزى كه عذاب الهى به سراغشان مىآيد، بترسان! آن روز كه ظالمان مىگويند: سخللّهپروردگارا! مدت كوتاهى ما را مهلت ده، تا دعوت تو را بپذيريم و از پيامبران پيروى كنيم!» (اما پاسخ مىشنوند كه:) مگر قبلا سوگند ياد نكرده بوديد كه زوال و فنايى براى شما نيست؟! (44)
(آرى شما بوديد كه) در منازل (و كاخهاى) كسانى كه به خويشتن ستم كردند، ساكن شديد؛ و براى شما آشكار شد چگونه با آنان رفتار كرديم؛ و براى شما، مثلها (از سرگذشت پيشينيان) زديم (باز هم بيدار نشديد)! (45)
آنها نهايت مكر (و نيرنگ) خود را به كار زدند؛ و همه مكرها (و توطئههايشان) نزد خدا آشكار است، هر چند مكرشان چنان باشد كه كوهها را از جا بركند! (46)
پس گمان مبر كه خدا وعدهاى را كه به پيامبرانش داده، تخلف كند! چرا كه خداوند قادر و انتقام گيرنده است. (47)
در آن روز كه اين زمين به زمين ديگر، و آسمانها (به آسمانهاى ديگرى) مبدل مىشود، و آنان در پيشگاه خداوند واحد قهار ظاهر مىگردند! (48)
و در آن روز، مجرمان را با هم در غل و زنجير مىبينى! (كه دستها و گردنهايشان را به هم بسته است!) (49)
لباسهايشان از قطران ( ماده چسبنده بد بوى قابل اشتعال) است؛ و صورتهايشان را آتش مىپوشاند... (50)
تا خداوند هر كس را، هر آنچه انجام داده، جزا دهد! به يقين، خداوند سريع الحساب است! (51)
اين (قرآن،) پيام (و ابلاغى) براى (عموم) مردم است؛ تا همه به وسيله آن انذار شوند، و بدانند او خدا يكتاست؛ و تا صاحبان مغز (و انديشه) پند گيرند! (52)
ادامه مطلب
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
المر، اينها آيات كتاب (آسمانى) است؛ و آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، حق است؛ ولى بيشتر مردم ايمان نمىآورند! (1)
خدا همان كسى است كه آسمانها را، بدون ستونهايى كه براى شما ديدنى باشد، برافراشت، سپس بر عرش استيلا يافت (و زمام تدبير جهان را در كف قدرت گرفت)؛ و خورشيد و ماه را مسخر ساخت، كه هر كدام تا زمان معينى حركت دارند! كارها را او تدبير مىكند؛ آيات را (براى شما) تشريح مىنمايد؛ شايد به لقاى پروردگارتان يقين پيدا كنيد! (2)
و او كسى است كه زمين را گسترد؛ و در آن كوهها و نهرهايى قرار داد؛ و در آن از تمام ميوهها دو جفت آفريد؛ (پرده سياه) شب را بر روز مىپوشاند؛ در اينها آياتى است براى گروهى كه تفكر مىكنند! (3)
و در روى زمين، قطعاتى در كنار هم قرار دارد كه با هم متفاوتند؛ و (نيز) باغهايى از انگور و زراعت و نخلها، (و درختان ميوه گوناگون) كه گاه بر يك پايه مىرويند و گاه بر دو پايه؛ (و عجيبتر آنكه) همه آنها از يك آب سيراب مىشوند! و با اين حال، بعضى از آنها را از جهت ميوه بر ديگرى برترى مىدهيم؛ در اينها نشانههايى است براى گروهى كه عقل خويش را به كار مىگيرند! (4)
و اگر (از چيزى) تعجب مىكنى، عجيب گفتار آنهاست كه مىگويند: «آيا هنگامى كه ما خاك شديم، (بار ديگر زنده مىشويم و) به خلقت جديدى بازمىگرديم؟!» آنها كسانى هستند كه به پروردگارشان كافر شدهاند؛ و آنان غل و زنجيرها در گردنشان است؛ و آنها اهل دوزخند، و جاودانه در آن خواهند ماند! (5)
آنها پيش از حسنه (و رحمت)، از تو تقاضاى شتاب در سيئه (و عذاب) مىكنند؛ با اينكه پيش از آنها بلاهاى عبرت انگيز نازل شده است! و پروردگار تو نسبت به مردم -با اينكه ظلم مىكنند- داراى مغفرت است؛ و (در عين حال،) پروردگارت داراى عذاب شديد است! (6)
كسانى كه كافر شدند مىگويند: «چرا آيه (و معجزهاى) از پروردگارش بر او نازل نشده؟!» تو فقط بيم دهندهاى! و براى هر گروهى هدايت كنندهاى است (؛و اينها همه بهانه است، نه براى جستجوى حقيقت)! (7)
خدا از جنينهايى كه هر (انسان يا حيوان) مادهاى حمل مىكند آگاه است؛ و نيز از آنچه رحمها كم مىكنند (و پيش از موعد مقرر مىزايند)، و هم از آنچه افزون مىكنند (و بعد از موقع ميزايند)؛ و هر چيز نزد او مقدار معينى دارد. (8)
او از غيب و شهود آگاه، وبزرگ و متعالى است! (9)
براى او يكسان است كسانى از شما كه پنهانى سخن بگويند، يا آن را آشكار سازند؛ و كسانى كه شبانگاه مخفيانه حركت مىكنند، يا در روشنايى روز. (10)
براى انسان، مامورانى است كه پى در پى، از پيش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا ( حوادث غير حتمى) حفظ مىكنند؛ (اما) خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملتى) را تغيير نمىدهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند! و هنگامى كه خدا اراده سوئى به قومى (بخاطر اعمالشان) كند، هيچ چيز مانع آن نخواهد شد؛ و جز خدا، سرپرستى نخواهند داشت! (11)
او كسى است كه برق را به شما نشان مىدهد، كه هم مايه ترس است و هم مايه اميد؛ و ابرهاى سنگينبار ايجاد مىكند! (12)
و رعد، تسبيح و حمد او مىگويد؛ و (نيز) فرشتگان از ترس او! و صاعقهها را مىفرستد؛ و هر كس را بخواهد گرفتار آن مىسازد، (در حالى كه آنها با مشاهده اين همه آيات الهى، باز هم) درباره خدا به مجادله مشغولند! و او قدرتى بىانتها (و مجازاتى دردناك) دارد! (13)
دعوت حق از آن اوست! و كسانى را كه (مشركان) غير از خدا مىخوانند، (هرگز) به دعوت آنها پاسخ نمىگويند! آنها همچون كسى هستند كه كفهاى (دست) خود را به سوى آب مىگشايد تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسيد! و دعاى كافران، جز در ضلال (و گمراهى) نيست! (14)
تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند -از روى اطاعت يا اكراه- و همچنين سايههايشان، هر صبح و عصر براى خدا سجده مىكنند. (15)
بگو: «چه كسى پروردگار آسمانها و زمين است؟» بگو: «الله!» (سپس) بگو: «آيا اوليا (و خدايانى) غير از او براى خود برگزيدهايد كه (حتى) مالك سود و زيان خود نيستند (تا چه رسد به شما؟!)؛ سذللّه بگو: «آيا نابينا و بينا يكسانند؟! يا ظلمتها و نور برابرند؟! آيا آنها همتايانى براى خدا قرار دادند بخاطر اينكه آنان همانند خدا آفرينشى داشتند، و اين آفرينشها بر آنها مشتبه شده است؟!» بگو: «خدا خالق همه چيز است؛ و اوست يكتا و پيروز!» (16)
خداوند از آسمان آبى فرستاد؛ و از هر دره و رودخانهاى به اندازه آنها سيلابى جارى شد؛ سپس سيل بر روى خود كفى حمل كرد؛ و از آنچه (در كورهها،) براى به دست آوردن زينت آلات يا وسايل زندگى، آتش روى آن روشن مىكنند نيز كفهايى مانند آن به وجود مىآيد -خداوند، حق و باطل را چنين مثل مىزند!- اما كفها به بيرون پرتاب مىشوند، ولىآنچه به مردم سود مىرساند ( آب يا فلز خالص ) در زمين مىماند؛ خداوند اينچنين مثال مىزند! (17)
براى آنها كه دعوت پروردگارشان را اجابت كردند، (سرانجام و) نتيجه نيكوتر است؛ و كسانى كه دعوت او را اجابت نكردند، (آنچنان در وحشت عذاب الهى فرو مىروند، كه) اگر تمام آنچه روى زمين است، و همانندش، از آن آنها باشد، همه را براى رهايى از عذاب مىدهند! (ولى از آنها پذيرفته نخواهد شد!)براى آنها حساب بدى است؛ و جايگاهشان جهنم، و چه بد جايگاهى است! (18)
آيا كسى كه مىداند آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند كسى است كه نابيناست؟! تنها صاحبان انديشه متذكر مىشوند... (19)
آنها كه به عهد الهى وفا مىكنند، و پيمان را نمىشكنند... (20)
و آنها كه پيوندهايى را كه خدا دستور به برقرارى آن داده، برقرار ميدارند؛ و از پروردگارشان مىترسند؛ و از بدى حساب (روز قيامت) بيم دارند... (21)
و آنها كه بخاطر ذات (پاك) پروردگارشان شكيبايى مىكنند؛ و نماز را برپا مىدارند؛ و از آنچه به آنها روزى دادهايم، در پنهان و آشكار، انفاق مىكنند؛ و با حسنات، سيئات را از ميان مىبرند؛ پايان نيك سراى ديگر،از آن آنهاست... (22)
(همان) باغهاى جاويدان بهشتى كه وارد آن مىشوند؛ و همچنين پدران و همسران و فرزندان صالح آنها؛ و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد مىگردند... (23)
(و به آنان مىگويند:) سلام بر شما بخاطر صبر و استقامتتان! چه نيكوست سرانجام آن سرا(ى جاويدان)! (24)
آنها كه عهد الهى را پس از محكم كردن مىشكنند، و پيوندهايى را كه خدا دستور به برقرارى آن داده قطع مىكنند، و در روى زمين فساد مىنمايند، لعنت براى آنهاست؛ و بدى (و مجازات) سراى آخرت! (25)
خدا روزى را براى هر كس بخواهد (و شايسته بداند) وسيع، براى هر كس بخواهد (و مصلحت بداند،) تنگ قرارمىدهد؛ ولى آنها ( كافران) به زندگى دنيا، شاد (و خوشحال) شدند؛ در حالى كه زندگى دنيا در برابر آخرت، متاع ناچيزى است! (26)
كسانى كه كافر شدند مىگويند: «چرا آيه (و معجزه)اى از پروردگارش بر او نازل نشده است؟! سذللّه بگو: «خداوند هر كس را بخواهد گمراه، و هر كس را كه بازگردد، به سوى خودش هدايت مىكند! (كمبودى در معجزهها نيست؛ لجاجت آنها مانع است!)» (27)
آنها كسانى هستند كه ايمان آوردهاند، و دلهايشان به ياد خدا مطمئن (و آرام) است؛ آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دلها آرامش مىيابد! (28)
آنها كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، پاكيزهترين (زندگى)نصيبشان است؛ و بهترين سرانجامها! (29)
همان گونه (كه پيامبران پيشين را مبعوث كرديم،) تو را به ميان امتى فرستاديم كه پيش از آنها امتهاى ديگرى آمدند و رفتند، تا آنچه را به تو وحى نمودهايم بر آنان بخوانى، در حالى كه به رحمان ( خداوندى كه رحمتش همگان را فراگرفته) كفر مىورزند؛ بگو: «او پروردگار من است! معبودى جز او نيست! بر او توكل كردم؛ و بازگشتم بسوى اوست!» (30)
اگر بوسيل؛ قرآن، كوهها به حركت درآيند يا زمينها قطعه قطعه شوند، يا بوسيل؛ آن با مردگان سخن گفته شود، (باز هم ايمان نخواهند آورد!) ولى همه كارها در اختيار خداست! آيا آنها كه ايمان آوردهاند نمىدانند كه اگر خدا بخواهد همه مردم را (به اجبار) هدايت مىكند (اما هدايت اجبارى سودى ندارد)! و پيوسته بلاهاى كوبندهاى بر كافران بخاطر اعمالشان وارد مىشود، و يا بنزديكى خانه آنها فرود مىآيد، تا وعده (نهايى) خدا فرا رسد؛ به يقين خداوند در وعد؛ خود تخلف نمىكند! (31)
(تنها تو را استهزا نكردند،) پيامبران پيش از تورا نيز مورد استهزا قرار دادند؛ من به كافران مهلت دادم؛ سپس آنها را گرفتم؛ ديدى مجازات من چگونه بود؟! (32)
آيا كسى كه بالاى سر همه ايستاده، (و حافظ و نگهبان و مراقب همه است،) و اعمال همه را مىبييند (،همچون كسى است كه هيچ يك از اين صفات را ندارد)؟! آنان براى خدا همتايانى قرار دادند؛ بگو: «آنها را نام ببريد! آيا چيزى را به او خبر مىدهيد كه از وجود آن در روى زمين بىخبر است، يا سخنان ظاهرى (و تو خالى) مىگوييد؟!» (نه، شريكى براى خدا وجود ندارد؛) بلكه در نظر كافران، دروغهايشان زينت داده شده، (و بر اثر ناپاكى درون، چنين مىپندارند كه واقعيتى دارد؛) و آنها از راه (خدا) بازداشته شدهاند؛ و هر كس را خدا گمراه كند، راهنمايى براى او وجود نخواهد داشت! (33)
در دنيا، براى آنها عذابى (دردناك) است؛ و عذاب آخرت سختتر است؛ و در برابر (عذاب) خدا، هيچ كس نمىتواند آنها را نگه دارد! (34)
توصيف بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده، (اين است كه) نهرهاى آب از زير درختانش جارى است، ميوه آن هميشگى، و سايهاش دائمى است؛ اين سرانجام كسانى است كه پرهيزگارى پيشه كردند؛ و سرانجام كافران، آتش است! (35)
كسانى كه كتاب آسمانى به آنان دادهايم، از آنچه بر تو نازل شده، خوشحالند؛ و بعضى از احزاب (و گروهها)، قسمتى از آن را انكار مىكنند؛ بگو: «من مامورم كه «الله» را بپرستم؛ و شريكى براى او قائل نشوم! به سوى او دعوت مىكنم؛ و بازگشت من بسوى اوست!» (36)
همانگونه (كه به پيامبران پيشين كتاب آسمانى داديم،) بر تو نيز اين (قرآن) را بعنوان فرمان روشن و صريحى نازل كرديم؛ و اگر از هوسهاى آنان -بعد از آنكه آگاهى براى تو آمده- پيروى كنى، هيچ كس در برابر خدا، از تو حمايت و جلوگيرى نخواهد كرد. (37)
ما پيش از تو (نيز) رسولانى فرستاديم؛ و براى آنها همسران و فرزندانى قرار داديم؛ و هيچ رسولى نمىتوانست ا(ز پيش خود) معجزهاى بياورد، مگر بفرمان خدا! هر زمانى نوشتهاى دارد (و براى هر كارى، موعدى مقرر است)! (38)
خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات مىكند؛ و «ام الكتاب» ( لوح محفوظ) نزد اوست! (39)
و اگر پارهاى از مجازاتها را كه به آنها وعده مىدهيم به تو نشان دهيم، يا (پيش از فرا رسيدن اين مجازاتها) تو را بميرانيم، در هر حال تو فقط مامور ابلاغ هستى؛ و حساب (آنها) برماست. (40)
« آيا نديدند كه ما پيوسته به سراغ زمين مىآييم و از اطراف (و جوانب) آن كم مىكنيم؟! (و جامعهها، تمدنها، و دانشمندان تدريجا از ميان مىروند.) و خداوند حكومت مىكند؛ و هيچ كس را ياراى جلوگيرى يا رد احكام او نيست؛ و او سريع الحساب است! (41)
پيش از آنان نيز كسانى طرحها و نقشهها كشيدند؛ ولى تمام طرحها و نقشهها از آن خداست! او از كار هر كس آگاه است؛ و بزودى كفار مىدانند سرانجام (نيك و بد) در سراى ديگر از آن كيست! (42)
آنها كه كافر شدند مىگويند: «تو پيامبر نيستى!» بگو: «كافى است كه خداوند، و كسى كه علم كتاب (و آگاهى بر قرآن) نزد اوست، ميان من و شما گواه باشند!» (43)
ادامه مطلب
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
الر(این حروف مقطعه رموز خدا و رسول است ) این است کتاب الهی که حقایق را آشکار می سازد.(1)
این قرآن مجید را ما به عربی فصیح فرستادیم، باشد که شما (به تعلیمات او)عقل و هوش یابید.(2)
ما به بهترین روش به وحی این قرآن بر تو حکایت می کنیم و تو پیش از این وحی هیچ از آن آگاه نبودی.(3)
(اکنون متذکر شو خواب یوسف را) آنگاه که یوسف به پدر خود گفت: ای پدر در عالم رویا دیدم که یازده ستاره و خورشید و ماه مرا سجده می کردند. (4)
گفت: «فرزندم! خواب خود را براى برادرانت بازگو مكن، كه براى تو نقشه (خطرناكى) مىكشند؛ چرا كه شيطان، دشمن آشكار انسان است! (5)
و اين گونه پروردگارت تو را برمىگزيند؛ و از تعبير خوابها به تو مىآموزد؛ و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام و كامل مىكند، همانگونه كه پيش از اين، بر پدرانت ابراهيم و اسحاق تمام كرد؛ به يقين، پروردگار تو دانا و حكيم است!» (6)
در (داستان) يوسف و برادرانش، نشانهها(ى هدايت) براى سؤالكنندگان بود! (7)
هنگامى كه (برادران) گفتند: «يوسف و برادرش ( بنيامين) نزد پدر، از ما محبوبترند؛ در حالى كه ما گروه نيرومندى هستيم! مسلما پدر ما، در گمراهى آشكارى است! (8)
يوسف را بكشيد؛ يا او را به سرزمين دوردستى بيفكنيد؛ تا توجه پدر، فقط به شما باشد؛ و بعد از آن، (از گناه خود توبه مىكنيد؛ و) افراد صالحى خواهيد بود! (9)
يكى از آنها گفت: «يوسف را نكشيد! و اگر مىخواهيد كارى انجام دهيد، او را در نهانگاه چاه بيفكنيد؛ تا بعضى از قافلهها او را برگيرند (و با خود به مكان دورى ببرند)!» (10)
(و براى انجام اين كار، برادران نزد پدر آمدند و) گفتند: «پدرجان! چرا تو درباره (برادرمان) يوسف، به ما اطمينان نمىكنى؟! در حالى كه ما خيرخواه او هستيم! (11)
فردا او را با ما (به خارج شهر) بفرست، تا غذاى كافى بخورد و تفريح كند؛ و ما نگهبان او هستيم!» (12)
(پدر) گفت: «من از بردن او غمگين مىشوم؛ و از اين مىترسم كه گرگ او را بخورد، و شما از او غافل باشيد!» (13)
گفتند: «با اينكه ما گروه نيرومندى هستيم، اگر گرگ او را بخورد، ما از زيانكاران خواهيم بود (و هرگز چنين چيزى) ممكن نيست!)» (14)
هنگامى كه او را با خود بردند، و تصميم گرفتند وى را در مخفىگاه چاه قرار دهند، (سرانجام مقصد خود را عملى ساختند؛) و به او وحى فرستاديم كه آنها رادر آينده از اين كارشان با خبر خواهى ساخت؛ در حالى كه آنها نمىدانند! (15)
(برادران يوسف) شب هنگام، گريان به سراغ پدر آمدند. (16)
گفتند: «اى پدر! ما رفتيم و مشغول مسابقه شديم، و يوسف را نزد اثاث خود گذارديم؛ و گرگ او را خورد! تو هرگز سخن ما را باور نخواهى كرد، هر چند راستگو باشيم!» (17)
و پيراهن او را با خونى دروغين (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند؛ گفت: «هوسهاى نفسانى شما اين كار را برايتان آراسته! من صبر جميل (و شكيبائى خالى از ناسپاسى) خواهم داشت؛ و در برابر آنچه مىگوييد، از خداوند يارى مىطلبم!» (18)
و (در همين حال) كاروانى فرا رسيد؛ و مامور آب را (به سراغ آب) فرستادند؛ او دلو خود را در چاه افكند؛ (ناگهان) صدا زد: «مژده باد! اين كودكى است (زيبا و دوست داشتنى!)» و اين امر را بعنوان يك سرمايه از ديگران مخفى داشتند. و خداوند به آنچه آنها انجام مىدادند، آگاه بود. (19)
و (سرانجام،) او را به بهاى كمى -چند درهم- فروختند؛ و نسبت به( فروختن) او، بى رغبت بودند (؛چرا كه مىترسيدند رازشان فاش شود). (20)
و آن كس كه او را از سرزمين مصر خريد ( عزيز مصر)، به همسرش گفت: «مقام وى را گرامى دار، شايد براى ما سودمند باشد؛ و يا او را بعنوان فرزند انتخاب كنيم!» و اينچنين يوسف را در آن سرزمين متمكن ساختيم! (ما اين كار را كرديم، تا او را بزرگ داريم؛ و) از علم تعبير خواب به او بياموزيم؛ خداوند بر كار خود پيروز است، ولى بيشتر مردم نمىدانند! (21)
و هنگامى كه به بلوغ و قوت رسيد، ما «حكم» ( نبوت) و «علم» به او داديم؛ و اينچنين نيكوكاران را پاداش مىدهيم! (22)
و آن زن كه يوسف در خانه او بود، از او تمناى كامجويى كرد؛ درها را بست و گفت: «بيا (بسوى آنچه براى تو مهياست!)» (يوسف) گفت: «پناه مىبرم به خدا! او ( عزيز مصر) صاحب نعمت من است؛ مقام مرا گرامى داشته؛ (آيا ممكن است به او ظلم و خيانت كنم؟!) مسلما ظالمان رستگار نمىشوند!» (23)
آن زن قصد او كرد؛ و او نيز -اگر برهان پروردگار را نمىديد- قصد وى مىنمود! اينچنين كرديم تا بدى و فحشا را از او دور سازيم؛ چرا كه او از بندگان مخلص ما بود! (24)
و هر دو به سوى در، دويدند (در حالى كه همسر عزيز، يوسف را تعقيب مىكرد)؛ و پيراهن او را از پشت (كشيد و) پاره كرد. و در اين هنگام، آقاى آن زن را دم در يافتند! آن زنگفت: «كيفر كسى كه بخواهد نسبت به اهل تو خيانت كند، جز زندان و يا عذاب دردناك، چه خواهد بود؟! سذللّه (25)
(يوسف) گفت: «او مرا با اصرار به سوى خود دعوت كرد!» و در اين هنگام، شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد كه: «اگر پيراهن او از پيش رو پاره شده، آن آن راست مىگويد، و او از دروغگويان است. (26)
و اگر پيراهنش از پشت پاره شده، آن زن دروغ مىگويد، و او از راستگويان است.» (27)
هنگامى كه (عزيز مصر) ديد پيراهن او ( يوسف) از پشت پاره شده، گفت: «اين از مكر و حيله شما زنان است؛ كه مكر و حيله شما زنان، عظيم است! (28)
يوسف از اين موضوع، صرفنظر كن! و تو اى زن نيز از گناهت استغفار كن، كه از خطاكاران بودى!» (29)
(اين جريان در شهر منعكس شد؛) گروهى از زنان شهر گفتند: «همسر عزيز، جوانش ( غلامش) را بسوى خود دعوت مىكند! عشق اين جوان، در اعماق قلبش نفوذ كرده، ما او را در گمراهى آشكارى مىبينيم!» (30)
هنگامى كه (همسر عزيز) از فكر آنها باخبر شد، به سراغشان فرستاد (و از آنها دعوت كرد)؛ و براى آنها پشتى (گرانبها، و مجلس باشكوهى) فراهم ساخت؛ و به دست هر كدام، چاقويى (براى بريدن ميوه) داد؛ و در اين موقع (به يوسف) گفت: «وارد مجلس آنان شو!» هنگامى كه چشمشان به او افتاد، او را بسيار بزرگ (و زيبا) شمردند؛ و (بىتوجه) دستهاى خود را بريدند؛ و گفتند: «منزه است خدا! اين بشر نيست؛ اين يك فرشته بزرگوار است!» (31)
(همسر عزيز) گفت: «اين همان كسى است كه بخاطر (عشق) او مرا سرزنش كرديد! (آرى،) من او را به خويشتن دعوت كردم؛ و او خوددارى كرد! و اگر آنچه را دستور مىدهم انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد؛ و مسلما خوار و ذليل خواهد شد!» (32)
(يوسف) گفت: «پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اينها مرا بسوى آن مىخوانند! و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من باز نگردانى، بسوى آنان متمايل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود!» (33)
پروردگارش دعاى او را اجابت كرد؛ و مكر آنان را از او بگردانيد؛ چرا كه او شنوا و داناست! (34)
و بعد از آنكه نشانههاى (پاكى يوسف) را ديدند، تصميم گرفتند او را تا مدتى زندانى كنند! (35)
و دو جوان، همراه او وارد زندان شدند؛ يكى از آن دو گفت: «من در خواب ديدم كه (انگور براى) شراب مىفشارم!» و ديگرى گفت: «من در خواب ديدم كه نان بر سرم حمل مىكنم؛ و پرندگان از آن مىخورند؛ ما را از تعبير اين خواب آگاه كن كه تو را از نيكوكاران مىبينيم.» (36)
(يوسف) گفت: «پيش از آنكه جيره غذايى شما فرا رسد، شما را از تعبير خوابتان آگاه خواهم ساخت. اين، از دانشى است كه پروردگارم به من آموخته است. من آيين قومى را كه به خدا ايمان ندارند، و به سراى ديگر كافرند، ترك گفتم (و شايسته چنين موهبتى شدم)! (37)
من از آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروى كردم! براى ما شايسته نبود چيزى را همتاى خدا قرار دهيم؛ اين از فضل خدا بر ما و بر مردم است؛ ولى بيشتر مردم شكرگزارى نمىكنند! (38)
اى دوستان زندانى من! آيا خدايان پراكنده بهترند، يا خداوند يكتاى پيروز؟! (39)
اين معبودهايى كه غير از خدا مىپرستيد، چيزى جز اسمهائى (بىمسما) كه شما و پدرانتان آنها را خدا ناميدهايد، نيست؛ خداوند هيچ دليلى بر آن نازل نكرده؛ حكم تنها از آن خداست؛ فرمان داده كه غير از او را نپرستيد! اين است آيين پابرج؛ ولى بيشتر مردم نمىدانند! (40)
اى دوستان زندانى من! اما يكى از شما (دو نفر، آزاد مىشود؛ و) ساقى شراب براى صاحب خود خواهد شد؛ و اما ديگرى به دار آويخته مىشود؛ و پرندگان از سر او مىخورند! و مطلبى كه درباره آن (از من) نظر خواستيد، قطعى و حتمى است!» (41)
و به آن يكى از آن دو نفر، كه مىدانست رهايى مىيابد، گفت: «مرا نزد صاحبت ( سلطان مصر) يادآورى كن!» ولى شيطان يادآورى او را نزد صاحبش از خاطر وى برد؛ و بدنبال آن، (يوسف) چند سال در زندان باقى ماند. (42)
پادشاه گفت: «من در خواب ديدم هفت گاو چاق را كه هفت گاو لاغر آنها را مىخورند؛ و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشكيده؛ (كه خشكيدهها بر سبزها پيچيدند؛ و آنها را از بين بردند.) اى جمعيت اشراف! درباره خواب من نظر دهيد، اگر خواب را تعبير مىكنيد!» (43)
گفتند: «خوابهاى پريشان و پراكندهاى است؛ و ما از تعبير اين گونه خوابها آگاه نيستيم!» (44)
و يكى از آن دو كه نجات يافته بود -و بعد از مدتى به خاطرش آمد- گفت: «من تاويل آن را به شما خبر مىدهم؛ مرا (به سراغ آن جوان زندانى) بفرستيد!» (45)
(او به زندان آمد، و چنين گفت:) يوسف، اى مرد بسيار راستگو! درباره اين خواب اظهار نظر كن كه هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر مىخورند؛ و هفت خوشه تر، و هفت خوشه خشكيده؛ تا من بسوى مردم بازگردم، شايد (از تعبير اين خواب) آگاه شوند! (46)
گفت: «هفت سال با جديت زراعت مىكنيد؛ و آنچه را درو كرديد، جز كمى كه مىخوريد، در خوشههاى خود باقى بگذاريد (و ذخيره نماييد). (47)
پس از آن، هفت سال سخت (و خشكى و قحطى) مىآيد، كه آنچه را براى آن سالها ذخيره كردهايد، مىخورند؛ جز كمى كه (براى بذر) ذخيره خواهيد كرد. (48)
سپس سالى فرامىرسد كه باران فراوان نصيب مردم مىشود؛ و در آن سال، مردم عصاره (ميوهها و دانههاى روغنى را) مىگيرند (و سال پر بركتى است.)» (49)
پادشاه گفت: «او را نزد من آوريد!» ولى هنگامى كه فرستاده او نزد وى ( يوسف) آمد گفت: سخللّهبه سوى صاحبت بازگرد، و از او بپرس ماجراى زنانى كه دستهاى خود را بريدند چه بود؟ كه خداى من به نيرنگ آنها آگاه است.» (50)
(پادشاه آن زنان را طلبيد و) گفت: «به هنگامى كه يوسف را به سوى خويش دعوت كرديد، جريان كار شما چه بود؟» گفتند: «منزه است خدا، ما هيچ عيبى در او نيافتيم!» (در اين هنگام) همسر عزيز گفت: «الآن حق آشكار گشت! من بودم كه او را به سوى خود دعوت كردم؛ و او از راستگويان است! (51)
اين سخن را بخاطر آن گفتم تا بداند من در غياب به او خيانت نكردم؛ و خداوند مكر خائنان را هدايت نمىكند! (52)
من هرگز خودم را تبرئه نمىكنم، كه نفس (سركش) بسيار به بديها امر مىكند؛ مگر آنچه را پروردگارم رحم كند! پروردگارم آمرزنده و مهربان است.» (53)
پادشاه گفت: «او ( يوسف) را نزد من آوريد، تا وى را مخصوص خود گردانم!» هنگامى كه (يوسف نزد وى آمد و) با او صحبت كرد، (پادشاه به عقل و درايت او پى برد؛ و) گفت: «تو امروز نزد ما جايگاهى والا دارى، و مورد اعتماد هستى!» (54)
(يوسف) گفت: «مرا سرپرست خزائن سرزمين (مصر) قرار ده، كه نگهدارنده و آگاهم!» (55)
و اينگونه ما به يوسف در سرزمين (مصر) قدرت داديم، كه هر جا مىخواست در آن منزل مىگزيد (و تصرف مىكرد)! ما رحمت خود را به هر كس بخواهيم (و شايسته بدانيم) ميبخشيم؛ و پاداش نيكوكاران را ضايع نمىكنيم! (56)
(اما) پاداش آخرت، براى كسانى كه ايمان آورده و پرهيزگارى داشتند، بهتر است! (57)
(سرزمين كنعان را قحطى فرا گرفت؛) برادران يوسف (در پى مواد غذايى به مصر) آمدند؛ و بر او وارد شدند. او آنان را شناخت؛ ولى آنها او را نشناختند. (58)
و هنگامى كه (يوسف) بارهاى آنان را آماده ساخت، گفت: «(نوبت آينده) آن برادرى را كه از پدر داريد، نزد من آوريد! آيا نمىبينيد من حق پيمانه را ادا مىكنم، و من بهترين ميزبانان هستم؟! (59)
و اگر او را نزد من نياوريد، نه كيل (و پيمانهاى از غله) نزد من خواهيد داشت؛ و نه (اصلا) به من نزديك شويد!» (60)
گفتند: «ما با پدرش گفتگو خواهيم كرد؛ (و سعى مىكنيم موافقتش را جلب نمائيم؛) و ما اين كار را خواهيم كرد!» (61)
(سپس) به كارگزاران خود گفت: «آنچه را بعنوان قيمت پرداختهاند، در بارهايشان بگذاريد! شايد پس از بازگشت به خانواده خويش، آن را بشناسند؛ و شايد برگردند!» (62)
هنگامى كه به سوى پدرشان بازگشتند، گفتند: «اى پدر! دستور داده شده كه (بدون حضور برادرمان بنيامين) پيمانهاى (از غله) به ما ندهند؛ پس برادرمان را با ما بفرست، تا سهمى (از غله) دريافت داريم؛ و ما او را محافظت خواهيم كرد!» (63)
گفت: «آيا نسبت به او به شما اطمينان كنم همانگونه كه نسبت به برادرش (يوسف) اطمينان كردم (و ديديد چه شد)؟! و (در هر حال،) خداوند بهترين حافظ، و مهربانترين مهربانان است سذللّه (64)
و هنگامى كه متاع خود را گشودند، ديدند سرمايه آنها به آنها بازگردانده شده! گفتند: «پدر! ما ديگر چه ميخواهيم؟! اين سرمايه ماست كه به ما باز پس گردانده شده است! (پس چه بهتر كه برادر را با ما بفرستى؛) و ما براى خانواده خويش مواد غذايى مىآوريم؛ و برادرمان را حفظ خواهيم كرد؛ و يك بار شتر زيادتر دريافت خواهيم داشت؛ اين پيمانه (بار) كوچكى است!» (65)
گفت: «من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد، تا پيمان مؤكد الهى بدهيد كه او را حتما نزد من خواهيد آورد! مگر اينكه (بر اثر مرگ يا علت ديگر،) قدرت از شما سلب گردد. و هنگامى كه آنها پيمان استوار خود را در اختيار او گذاردند، گفت: «خداوند، نسبت به آنچه مىگوييم، ناظر و نگهبان است!» (66)
و (هنگامى كه مىخواستند حركت كنند، يعقوب) گفت: «فرزندان من! از يك در وارد نشويد؛ بلكه از درهاى متفرق وارد گرديد (تا توجه مردم به سوى شما جلب نشود)! و (من با اين دستور، ) نمىتوانم حادثهاى را كه از سوى خدا حتمى است، از شما دفع كنم! حكم و فرمان، تنها از آن خداست! بر او توكل كردهام؛ و همه متوكلان بايد بر او توكل كنند!» (67)
و هنگامى كه از همان طريق كه پدر به آنها دستور داده بود وارد شدند، اين كار هيچ حادثه حتمى الهى را نمىتوانست از آنها دور سازد، جز حاجتى در دل يعقوب (كه از اين طريق) انجام شد (و خاطرش آرام گرفت)؛ و او به خاطر تعليمى كه ما به او داديم، علم فراوانى داشت؛ ولى بيشتر مردم نمىدانند! (68)
هنگامى كه (برادران) بر يوسف وارد شدند، برادرش را نزد خود جاى داد و گفت: «من برادر تو هستم، از آنچه آنها انجام مىدادند، غمگين و ناراحت نباش!» (69)
و هنگامى كه (مامور يوسف) بارهاى آنها را بست، ظرف آبخورى پادشاه را در بار برادرش گذاشت؛ سپس كسى صدا زد؛ «اى اهل قافله، شما دزد هستيد!» (70)
آنها رو به سوى او كردند و گفتند: «چه چيز گم كردهايد؟» (71)
گفتند: «پيمانه پادشاه را! و هر كس آن را بياورد، يك بار شتر (غله) به او داده مىشود؛ و من ضامن اين (پاداش) هستم!» (72)
گفتند: «به خدا سوگند شما مىدانيد ما نيامدهايم كه در اين سرزمين فساد كنيم؛ و ما (هرگز) دزد نبودهايم!» (73)
آنها گفتند: «اگر دروغگو باشيد، كيفرش چيست؟» (74)
گفتند: «هر كس (آن پيمانه) در بار او پيدا شود، خودش كيفر آن خواهد بود؛(و بخاطر اين كار، برده شما خواهد شد؛) ما اينگونه ستمگران را كيفر مىدهيم!» (75)
در اين هنگام، (يوسف)قبل از بار برادرش، به كاوش بارهاى آنها پرداخت؛ سپس آن را از بار برادرش بيرون آورد؛ اين گونه راه چاره را به يوسف ياد داديم! او هرگز نمىتوانست برادرش را مطابق آيين پادشاه (مصر) بگيرد، مگر آنكه خدا بخواهد! درجات هر كس را بخواهيم بالا مىبريم؛ و برتر از هر صاحب علمى، عالمى است! (76)
(برادران) گفتند: «اگر او (بنيامين) دزدى كند، (جاى تعجب نيست؛) برادرش (يوسف) نيز قبل از او دزدى كرد» يوسف (سخت ناراحت شد، و) اين (ناراحتى) را در درون خود پنهان داشت، و براى آنها آشكار نكرد؛ (همين اندازه) گفت: «شما (از ديدگاه من،) از نظر منزلت بدترين مردميد! و خدا از آنچه توصيف مىكنيد، آگاهتر است!» (77)
گفتند: «اى عزيز! او پدر پيرى دارد (كه سخت ناراحت مىشود)؛ يكى از ما را به جاى او بگير؛ ما تو را از نيكوكاران مىبينيم!» (78)
گفت: «پناه بر خدا كه ما غير از آن كس كه متاع خود را نزد او يافتهايم بگيريم؛ در آن صورت، از ظالمان خواهيم بود!» (79)
هنگامى كه (برادران) از او مايوس شدند، به كنارى رفتند و با هم به نجوا پرداختند؛ (برادر) بزرگشان گفت: «آيا نمىدانيد پدرتان از شما پيمان الهى گرفته؛ و پيش از اين درباره يوسف كوتاهى كرديد؟! من از اين سرزمين حركت نمىكنم، تا پدرم به من اجازه دهد؛ يا خدا درباره من داورى كند، كه او بهترين حكمكنندگان است! (80)
شما به سوى پدرتان بازگرديد و بگوييد: پدر(جان)، پسرت دزدى كرد! و ما جز به آنچه مىدانستيم گواهى نداديم؛ و ما از غيب آگاه نبوديم! (81)
(و اگر اطمينان ندارى،) از آن شهر كه در آن بوديم سؤال كن، و نيز از آن قافله كه با آن آمديم (بپرس)! و ما (در گفتار خود) صادق هستيم!» (82)
(يعقوب) گفت: «(هواى) نفس شما، مساله را چنين در نظرتان آراسته است! من صبر مىكنم، صبرى زيبا (و خالى از كفران)! اميدوارم خداوند همه آنها را به من بازگرداند؛ چرا كه او دانا و حكيم است! (83)
و از آنها روى برگرداند و گفت: «وا اسفا بر يوسف!» و چشمان او از اندوه سفيد شد، اما خشم خود را فرو مىبرد (و هرگز كفران نمىكرد)! (84)
گفتند: «به خدا تو آنقدر ياد يوسف مىكنى تا در آستانه مرگ قرار گيرى، يا هلاك گردى!» (85)
گفت: «من غم و اندوهم را تنها به خدا مىگويم (و شكايت نزد او مىبرم)! و از خدا چيزهايى مىدانم كه شما نمىدانيد! (86)
پسرانم! برويد، و از يوسف وبرادرش جستجو كنيد؛ و از رحمت خدا مايوس نشويد؛ كه تنها گروه كافران، از رحمت خدا مايوس مىشوند!» (87)
هنگامى كه آنها بر او ( يوسف) وارد شدند، گفتند: «اى عزيز! ما و خاندان ما را ناراحتى فرا گرفته، و متاع كمى (براى خريد مواد غذايى) با خود آوردهايم؛ پيمانه را براى ما كامل كن؛ و بر ما تصدق و بخشش نما، كه خداوند بخشندگان را پاداش مىدهد!» (88)
گفت: «آيا دانستيد با يوسف و برادرش چه كرديد، آنگاه كه جاهل بوديد؟!» (89)
گفتند: «آيا تو همان يوسفى؟!» گفت: «(آرى،) من يوسفم، و اين برادر من است! خداوند بر ما منت گذارد؛ هر كس تقوا پيشه كند، و شكيبايى و استقامت نمايد، (سرانجام پيروز مىشود؛) چرا كه خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمىكند!» (90)
گفتند: «به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما برترى بخشيده؛ و ما خطاكار بوديم!» (91)
(يوسف) گفت: «امروز ملامت و توبيخى بر شما نيست! خداوند شما را مىبخشد؛ و او مهربانترين مهربانان است! (92)
اين پيراهن مرا ببريد، و بر صورت پدرم بيندازيد، بينا مىشود! و همه نزديكان خود را نزد من بياوريد!» (93)
هنگامى كه كاروان (از سرزمين مصر) جدا شد، پدرشان ( يعقوب) گفت: «من بوى يوسف را احساس مىكنم، اگر مرا به نادانى و كم عقلى نسبت ندهيد!» (94)
گفتند: «به خدا تو در همان گمراهى سابقت هستى!» (95)
اما هنگامى كه بشارت دهنده فرا رسيد، آن (پيراهن) را بر صورت او افكند؛ ناگهان بينا شد! گفت: «آيا به شما نگفتم من از خدا چيزهايى مىدانم كه شما نمىدانيد؟!» (96)
گفتند: «پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، كه ما خطاكار بوديم!» (97)
گفت: «بزودى براى شما از پروردگارم آمرزش مىطلبم، كه او آمرزنده و مهربان است!» (98)
و هنگامى كه بر يوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت، و گفت: «همگى داخل مصر شويد، كه انشاء الله در امن و امان خواهيد بود!» (99)
و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند؛ و همگى بخاطر او به سجده افتادند؛ و گفت: «پدر! اين تعبير خوابى است كه قبلا ديدم؛ پروردگارم آن را حق قرار داد! و او به من نيكى كرد هنگامى كه مرا از زندان بيرون آورد، و شما را از آن بيابان (به اينجا) آورد بعد از آنكه شيطان، ميان من و برادرانم فساد كرد.پروردگارم نسبت به آنچه مىخواهد (و شايسته مىداند،) صاحب لطف است؛ چرا كه او دانا و حكيم است! (100)
پروردگارا! بخشى (عظيم) از حكومت به من بخشيدى، و مرا از علم تعبير خوابها آگاه ساختى! اى آفريننده آسمانها و زمين! تو ولى و سرپرست من در دنيا و آخرت هستى، مرا مسلمان بميران؛ و به صالحان ملحق فرما!» (101)
اين از خبرهاى غيب است كه به تو وحى مىفرستيم! تو (هرگز) نزد آنها نبودى هنگامى كه تصميم مىگرفتند و نقشه مىكشيدند! (102)
و بيشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشى، ايمان نمىآورند! (103)
و تو (هرگز) از آنها پاداشى نمىطلبى؛ آن نيست مگر تذكرى براى جهانيان! (104)
و چه بسيار نشانهاى (از خدا) در آسمانها و زمين كه آنها از كنارش مىگذرند، و از آن رويگردانند! (105)
و بيشتر آنها كه مدعى ايمان به خدا هستند، مشركند! (106)
آيا ايمن از آنند كه عذاب فراگيرى از سوى خدا به سراغ آنان بيايد، يا ساعت رستاخيز ناگهان فرارسد، در حالى كه متوجه نيستند؟! (107)
بگو: «اين راه من است من و پيروانم، و با بصيرت كامل، همه مردم را به سوى خدا دعوت مىكنيم! منزه است خدا! و من از مشركان نيستم!» (108)
و ما نفرستاديم پيش از تو، جز مردانى از اهل آباديها كه به آنها وحى مىكرديم! آيا (مخالفان دعوت تو،) در زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودند چه شد؟! و سراى آخرت براى پرهيزكاران بهتر است! آيا فكر نمىكنيد؟! (109)
(پيامبران به دعوت خود، و دشمنان آنها به مخالفت خود همچنان ادامه دادند) تا آنگاه كه رسولان مايوس شدند، و (مردم) گمان كردند كه به آنان دروغ گفته شده است؛ در اين هنگام، يارى ما به سراغ آنها آمد؛ آنان را كه خواستيم نجات يافتند؛ و مجازات و عذاب ما از قوم گنهكار بازگردانده نمىشود! (110)
در سرگذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان انديشه بود! اينها داستان دروغين نبود؛ بلكه (وحى آسمانى است، و) هماهنگ است با آنچه پيش روى او (از كتب آسمانى پيشين) قرار دارد؛ و شرح هر چيزى (كه پايه سعادت انسان است)؛ و هدايت و رحمتى است براى گروهى كه ايمان مىآورند! (111)
ادامه مطلب
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
الر، اين كتابى است كه آياتش استحكام يافته؛ سپس تشريح شده و از نزد خداوند حكيم و آگاه (نازل گرديده) است! (1)
(دعوت من اين است) كه: جز «الله» را نپرستيد! من از سوى او براى شما بيم دهنده و بشارت دهندهام! (2)
و اينكه: از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد؛ سپس بسوى او بازگرديد؛ تا شما را تا مدت معينى، (از مواهب زندگى اين جهان،) به خوبى بهرهمند سازد؛ و به هر صاحب فضيلتى، به مقدار فضيلتش ببخشد! و اگر (از اين فرمان) روى گردان شويد، من بر شما از عذاب روز بزرگى بيمناكم! (3)
(بدانيد) بازگشت شما بسوى «الله» است، و او بر هر چيز تواناست! (4)
آگاه باشيد، آنها (سرها را به هم نزديك ساخته، و) سينههاشان را در كنار هم قرارمىدهند، تا خود (و سخنان خويش) را از او ( پيامبر) پنهان دارند! آگاه باشيد، آنگاه كه آنها لباسهايشان را به خود مىپيچند و خويش را در آن پنهان مىكنند، (خداوند) مىداند آنچه را پنهان مىكنند و آنچه را آشكار مىسازند؛ چرا كه او، از اسرار درون سينهها، آگاه است! (5)
هيچ جنبندهاى در زمين نيست مگر اينكه روزى او بر خداست! او قرارگاه و محل نقل و انتقالش را مىداند؛ همه اينها در كتاب آشكارى ثبت است! ( در لوح محفوظ ، در كتاب علم خدا) (6)
او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز ( شش دوران) آفريد؛ و عرش (حكومت) او، بر آب قرار داشت؛ (بخاطر اين آفريد) تا شما را بيازمايد كه كداميك عملتان بهتر است! و اگر (به آنها) بگويى: «شما بعد از مرگ، برانگيخته مىشويد! «، مسلما» كافران مىگويند: «اين سحرى آشكار است!» (7)
و اگر مجازات را تا زمان محدودى از آنها به تاخير اندازيم، (از روى استهزا مىگويند: «چه چيز مانع آن شده است؟!» آگاه باشيد، آن روز كه (عذاب) به سراغشان آيد، از آنها بازگردانده نخواهد شد؛ (و هيچ قدرتى مانع آن نخواهد بود؛) و آنچه را مسخره مىكردند، دامانشان را مىگيرد! (8)
و اگر از جانب خويش، نعمتى به انسان بچشانيم، سپس آن را از او بگيريم، بسيار نوميد و ناسپاس خواهد بود! (9)
و اگر بعد از شدت و رنجى كه به او رسيده، نعمتهايى به او بچشانيم، مىگويد: «مشكلات از من برطرف شد، و ديگر باز نخواهد گشت!» و غرق شادى و غفلت و فخرفروشى مىشود... (10)
مگر آنها كه (در سايه ايمان راستين،) صبر و استقامت ورزيدند و كارهاى شايسته انجام دادند؛ كه براى آنها، آمرزش و اجر بزرگى است! (11)
شايد (ابلاغ) بعض آياتى را كه به تو وحى مىشود، (بخاطر عدم پذيرش آنها) ترك كنى (و به تاخير اندازى)؛ و سينهات از اين جهت تنگ (و ناراحت) شود كه مىگويند: «چرا گنجى بر او نازل نشده؟! و يا چرا فرشتهاى همراه او نيامده است؟!» (ابلاغ كن، و نگران و ناراحت مباش! چرا كه) تو فقط بيم دهندهاى؛ و خداوند، نگاهبان و ناظر بر همه چيز است (؛و به حساب آنان مىرسد)! (12)
آنها مىگويند: «او به دروغ اين (قرآن) را (به خدا) نسبت داده (و ساختگى است)!» بگو: «اگر راست مىگوييد، شما هم ده سوره ساختگى همانند اين قرآن بياوريد؛ و تمام كسانى را كه مىتوانيد -غير از خدا- (براى اين كار) دعوت كنيد!» (13)
و اگر آنها دعوت شما را نپذيرفتند، بدانيد (قرآن) تنها با علم الهى نازل شده؛ و هيچ معبودى جز او نيست! آيا با اين حال، تسليم مىشويد؟ (14)
كسانى كه زندگى دنيا و زينت آن را بخواهند، (نتيجه) اعمالشان را در همين دنيا بطور كامل به آنها مىدهيم؛ و چيزى كم و كاست از آنها نخواهد شد! (15)
(ولى) آنها در آخرت، جز آتش، (سهمى) نخواهند داشت؛ و آنچه را در دنيا (براى غير خدا) انجام دادند، بر باد مىرود؛ و آنچه را عمل مىكردند، باطل و بىاثر مىشود! (16)
آيا آن كس كه دليل آشكارى از پروردگار خويش دارد، و بدنبال آن، شاهدى از سوى او مىباشد، و پيش از آن، كتاب موسى كه پيشوا و رحمت بود (گواهى بر آن مىدهد، همچون كسى است كه چنين نباشد)؟! آنها ( حقطلبان و حقيقتجويان) به او (كه داراى اين ويژگيهاست،) ايمان مىآورند! و هر كس از گروههاى مختلف به او كافر شود، آتش وعدهگاه اوست! پس، ترديدى در آن نداشته باش كه آن حق است از پروردگارت! ولى بيشتر مردم ايمان نمىآورند! (17)
چه كسى ستمكارتر است از كسانى كه بر خدا افترا مىبندند؟! آنان (روز رستاخيز) بر پروردگارشان عرضه مىشوند، در حالى كه شاهدان ( پيامبران و فرشتگان) مىگويند: «اينها همانها هستند كه به پروردگارشان دروغ بستند! اى لعنت خدا بر ظالمان باد!» (18)
همانها كه (مردم را) از راه خدا بازمىدارند؛ و راه حق را كج و معوج نشان مىدهند؛ و به سراى آخرت كافرند! (19)
آنها هيچ گاه توانايى فرار در زمين را ندارند؛ و جز خدا، پشتيبانهايى نمىيابند! عذاب خدا براى آنها مضاعف خواهد بود؛ (چرا كه هم خودشان گمراه بودند، و هم ديگران را گمراه ساختند؛ ) آنها هرگز توانايى شنيدن (حق را) نداشتند؛ و (حقيقت را) نمىديدند! (20)
آنان كسانى هستند كه سرمايه وجود خود را از دست دادهاند؛ و تمام معبودهاى دروغين از نظرشان گم شدند... (21)
(به ناچار) آنها در سراى آخرت، قطعا از همه زيانكارترند! (22)
كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند و در برابر پروردگارشان خضوع و خشوع كردند، آنها اهل بهشتند؛ و جاودانه در آن خواهند ماند! (23)
حال اين دو گروه ( مؤمنان و منكران)، حال «نابينا و كر» و «بينا و شنوا» است؛ آيا اين دو، همانند يكديگرند؟! آيا پند نمىگيرند؟! (24)
ما نوح را بسوى قومش فرستاديم (؛نخستين بار به آنها گفت): «من براى شما بيمدهندهاى آشكارم! (25)
جز «الله» ( خداى يگانه يكتا) را نپرستيد؛ زيرا بر شما از عذاب روز دردناكى مىترسم! (26)
اشراف كافر قومش (در پاسخ او) گفتند: «ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمىبينيم! و كسانى را كه از تو پيروى كردهاند، جز گروهى اراذل سادهلوح، مشاهده نمىكنيم؛ و براى شما فضيلتى نسبت به خود نمىبينيم؛ بلكه شما را دروغگو تصور مىكنيم!» (27)
(نوح) گفت: «اگر من دليل روشنى از پروردگارم داشته باشم، و از نزد خودش رحمتى به من داده باشد -و بر شما مخفى مانده- (آيا باز هم رسالت مرا انكار مىكنيد)؟! آيا ما مىتوانيم شما را به پذيرش اين دليل روشن مجبور سازيم، با اينكه شما كراهت داريد؟! (28)
اى قوم! من به خاطر اين دعوت، اجر و پاداشى از شما نمىطلبم؛ اجر من، تنها بر خداست! و من، آنها را كه ايمان آوردهاند، (بخاطر شما) از خود طرد نمىكنم؛ چرا كه آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند كرد؛ (اگر آنها را از خود برانم، در دادگاه قيامت، خصم من خواهند بود؛) ولى شما را قوم جاهلى مىبينم! (29)
اى قوم! چه كسى مرا در برابر (مجازات) خدا يارى مىدهد اگر آنان را طرد كنم؟! آيا انديشه نمىكنيد؟! (30)
من هرگز به شما نمىگويم خزائن الهى نزد من است! و غيب هم نمىدانم! و نمىگويم من فرشتهام! و (نيز) نمىگويم كسانى كه در نظر شما خوار مىآيند، خداوند خيرى به آنها نخواهد داد؛ خدا از دل آنان آگاهتر است! (با اين حال، اگر آنها را برانم،) در اين صورت از ستمكاران خواهم بود!» (31)
(نوح) گفت: «اگر خدا اراده كند، خواهد آورد؛ و شما قدرت فرار (از آن را) نخواهيد داشت! (32)
گفتند: «اى نوح! با ما جر و بحث كردى، و زياد هم جر و بحث كردى! (بس است!) اكنون اگر راستى مىگويى، آنچه را (از عذاب الهى) به ما وعده مىدهى بياور!» (33)
(اما چه سود كه) هرگاه خدا بخواهد شما را (بخاطر گناهانتان) گمراه سازد، و من بخواهم شما را اندرز دهم، اندرز من سودى به حالتان نخواهد داشت! او پروردگار شماست؛ و بسوى او بازگشت داده مىشويد.» (34)
(مشركان) مىگويند: «او ( محمد (ص)) اين سخنان را بدروغ به خدا نسبت داده است! « بگو: سخللّهاگر من اينها را از پيش خود ساخته باشم و به او نسبت دهم، گناهش بر عهده من است؛ ولى من از گناهان شما بيزارم!» (35)
به نوح وحى شد كه: «جز آنها كه (تاكنون) ايمان آوردهاند، ديگر هيچ كس از قوم تو ايمان نخواهد آورد! پس، از كارهايى كه مىكردند، غمگين مباش! (36)
و (اكنون) در حضور ما و طبق وحى ما، كشتى بساز! و درباره آنها كه ستم كردند شفاعت مكن، كه (همه) آنها غرق شدنى هستند!» (37)
او مشغول ساختن كشتى بود، و هر زمان گروهى از اشراف قومش بر او مىگذشتند، او را مسخره مىكردند؛ (ولى نوح) گفت: «اگر ما را مسخره مىكنيد، ما نيز شما را همينگونه مسخره خواهيم كرد! (38)
بزودى خواهيد دانست چه كسى عذاب خواركننده به سراغش خواهد آمد، و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد!» (39)
(اين وضع همچنان ادامه يافت) تا آن زمان كه فرمان ما فرا رسيد، و تنور جوشيدن گرفت؛ (به نوح) گفتيم: «از هر جفتى از حيوانات (از نر و ماده) يك زوج در آن (كشتى) حمل كن! همچنين خاندانت را (بر آن سوار كن) -مگر آنها كه قبلا وعده هلاك آنان داده شده ( همسر و يكى از فرزندانت)- و همچنين مؤمنان را!» اما جز عده كمى همراه او ايمان نياوردند! (40)
او گفت: «به نام خدا بر آن سوار شويد! و هنگام حركت و توقف كشتى، ياد او كنيد، كه پروردگارم آمرزنده و مهربان است!» (41)
و آن كشتى، آنها را از ميان امواجى همچون كوهها حركت ميداد؛ (در اين هنگام،) نوح فرزندش را كه در گوشهاى بود صدا زد: «پسرم! همراه ما سوار شو، و با كافران مباش!» (42)
گفت: «بزودى به كوهى پناه ميبرم تا مرا از آب حفظ كند!» (نوح) گفت: «امروز هيچ نگهدارى در برابر فرمان خدا نيسست؛ مگر آن كس را كه او رحم كند!» در اين هنگام، موج در ميان آن دو حايل شد؛ و او در زمره غرقشدگان قرار گرفت! (43)
و گفته شد: «اى زمين، آبت را فرو بر! و اى آسمان، خوددارى كن! و آب فرو نشست و كار پايان يافت و (كشتى) بر (دامنه كوه) جودى، پهلو گرفت؛ و (در اين هنگام،) گفته شد:» دور باد قوم ستمگر (از سعادت و نجات و رحمت خدا!)» (44)
نوح به پروردگارش عرض كرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است؛ و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است؛ و تو از همه حكمكنندگان برترى!» (45)
فرمود: «اى نوح! او از اهل تو نيست! او عمل غير صالحى است ( فرد ناشايستهاى است)! پس، آنچه را از آن آگاه نيستى، از من مخواه! من به تو اندرز مىدهم تا از جاهلان نباشى!!» (46)
عرض كرد: «پروردگارا! من به تو پناه مىبرم كه از تو چيزى بخواهم كه از آن آگاهى ندارم! و اگر مرا نبخشى، و بر من رحم نكنى، از زيانكاران خواهم بود!» (47)
(به نوح) گفته شد: «اى نوح! با سلامت و بركاتى از ناحيه ما بر تو و بر تمام امتهايى كه با تواند، فرود آى! و امتهاى نيز هستند كه ما آنها را از نعمتها بهرهمند خواهيم ساخت، سپس عذاب دردناكى از سوى ما به آنها مىرسد (،چرا كه اين نعمتها را كفران مىكنند!)» (48)
اينها از خبرهاى غيب است كه به تو (اى پيامبر) وحى مىكنيم؛ نه تو، و نه قومت، اينها را پيش از اين نمىدانستيد! بنابر اين، صبر و استقامت كن، كه عاقبت از آن پرهيزگاران است! (49)
(ما) به سوى (قوم) عاد، برادرشان «هود» را فرستاديم؛ (به آنها) گفت: «اى قوم من! خدا را پرستش كنيد، كه معبودى جز او براى شما نيست! شما فقط تهمت مىزنيد (و بتها را شريك او مىخوانيد)! (50)
اى قوم من! من از شما براى اين (رسالت)، پاداشى نمىطلبم؛ پاداش من، تنها بر كسى است كه مرا آفريده است؛ آيا نمىفهميد؟! (51)
و اى قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد، سپس به سوى او بازگرديد، تا (باران) آسمان را پى در پى بر شما بفرستد؛ و نيرويى بر نيرويتان بيفزايد! و گنهكارانه، روى (از حق) بر نتابيد! سذللّه (52)
گفتند: «اى هود! تو دليل روشنى براى ما نياوردهاى! و ما خدايان خود را بخاطر حرف تو، رها نخواهيم كرد! و ما (اصلا) به تو ايمان نمىآوريم! (53)
ما (درباره تو) فقط مىگوييم: بعضى از خدايان ما، به تو زيان رسانده (و عقلت را ربوده)اند! سذللّه (هود) گفت: «من خدا را به شهادت مىطلبم، شما نيز گواه باشيد كه من بيزارم از آنچه شريك (خدا) قرارمىدهيد... (54)
از آنچه غير او (مىپرستيد)! حال كه چنين است، همگى براى من نقشه بكشيد؛ و مرا مهلت ندهيد! (اما بدانيد كارى از دست شما ساخته نيست!) (55)
من، بر «الله» كه پروردگار من و شماست، توكل كردهام! هيچ جنبندهاى نيست مگر اينكه او بر آن تسلط دارد؛ (اما سلطهاى با عدالت! چرا كه) پروردگار من بر راه راست است! (56)
پس اگر روى برگردانيد، من رسالتى را كه مامور بودم به شما رساندم؛ و پروردگارم گروه ديگرى را جانشين شما مىكند؛ و شما كمترين ضررى به او نمىرسايند؛ پروردگارم حافظ و نگاهبان هر چيز است!» (57)
و هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد، «هود» و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمت خود نجات داديم؛ و آنها را از عذاب شديد، رهايى بخشيديم! (58)
و اين قوم «عاد» بود كه آيات پروردگارشان را انكار كردند؛ و پيامبران او را معصيت نمودند؛ و از فرمان هر ستمگر دشمن حق، پيروى كردند! (59)
آنان، در اين دنيا و روز قيامت، لعنت (و نام ننگينى) بدنبال دارند! بدانيد «عاد»نسبت به پروردگارشان كفر ورزيدند! دور باد «عاد» -قوم هود- (از رحمت خدا، و خير و سعادت)! (60)
و بسوى قوم «ثمود»، برادرشان «صالح» را (فرستاديم)؛ گفت: «اى قوم من! خدا را پرستش كنيد، كه معبودى جز او براى شما نيست! اوست كه شما را از زمين آفريد، و آبادى آن را به شما واگذاشت! از او آمرزش بطلبيد، سپس به سوى او بازگرديد، كه پروردگارم (به بندگان خود) نزديك، و اجابتكننده (خواستههاى آنها) است!» (61)
گفتند: «اى صالح! تو پيش از اين، مايه اميد ما بودى! آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مىپرستيدند، نهى مىكنى؟! در حالى كه ما، در مورد آنچه به سوى آن دعوتمان مىكنى، در شك و ترديد هستيم!» (62)
گفت: «اى قوم! اگر من دليل آشكارى از پروردگارم داشته باشم، و رحمتى از جانب خود به من داده باشد (،مىتوانم از ابلاغ رسالت او سرپيچى كنم)؟! اگر من نافرمانى او كنم، چه كسى مىتواند مرا در برابر وى يارى دهد؟! پس، (سخنان) شما، جز اطمينان به زيانكار بودنتان، چيزى بر من نمىافزايد! (63)
اى قوم من! اين «ناقه» خداوند است، كه براى شما نشانهاى است؛ بگذاريد در زمين خدا به چرا مشغول شود؛ هيچ گونه آزارى به آن نرسانيد، كه بزودى عذاب خدا شما را خواهد گرفت!» (64)
(اما) آنها آن (ناقه) را از پاى در آوردند! و (صالح به آنها) گفت: «(مهلت شما تمام شد!) سه روز در خانههايتان بهرهمند گرديد؛ (و بعد از آن، عذاب الهى فرا خواهد رسيد؛) اين وعدهاى است كه دروغ نخواهد بود!» (65)
و هنگامى كه فرمان (مجازات) ما فرا رسيد، صالح و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمت خود (از آن عذاب) و از رسوايى آن روز، رهايى بخشيديم؛ چرا كه پروردگارت قوى و شكست ناپذير است! (66)
و كسانى را كه ستم كرده بودند، صيحه (آسمانى) فروگرفت؛ و در خانههايشان به روى افتادند و مردند... (67)
آنچنان كه گويى هرگز ساكن آن ديار نبودند! بدانيد قوم ثمود، پروردگارشان را انكار كردند! دور باد قوم ثمود (از رحمت پروردگار)! (68)
فرستادگان ما ( فرشتگان) براى ابراهيم بشارت آوردند؛ گفتند: «سلام!» (او نيز) گفت: «سلام! سذللّه و طولى نكشيد كه گوساله بريانى (براى آنها) آورد. (69)
(اما) هنگامى كه ديد دست آنها به آن نمىرسد (و از آن نمىخورند، كار) آنها را زشت شمرد؛ و در دل احساس ترس نمود. به او گفتند: «نترس! ما به سوى قوم لوط فرستاده شدهايم!» (70)
و همسرش ايستاده بود، (از خوشحالى) خنديد؛ پس او را بشارت به اسحاق، و بعد از او يعقوب داديم. (71)
گفت: «اى واى بر من! آيا من فرزند مىآورم در حالى كه پيرزنم، و اين شوهرم پيرمردى است؟! اين راستى چيز عجيبى است!» (72)
گفتند: «آيا از فرمان خدا تعجب ميكنى؟! اين رحمت خدا و بركاتش بر شما خانواده است؛ چرا كه او ستوده و والا است!» (73)
هنگامى كه ترس ابراهيم فرو نشست، و بشارت به او رسيد، درباره قوم لوط با ما مجادله مىكرد... (74)
چرا كه ابراهيم، بردبار و دلسوز و بازگشتكننده (بسوى خدا) بود! (75)
اى ابراهيم! از اين (درخواست) صرفنظر كن، كه فرمان پروردگارت فرا رسيده؛ و بطور قطع عذاب (الهى) به سراغ آنها مىآيد؛ و برگشت ندارد! (76)
و هنگامى كه رسولان ما ( فرشتگان عذاب) به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحت شد؛ و قلبش پريشان گشت؛ و گفت: «امروز روز سختى است!» (زيرا آنها را نشناخت؛ و ترسيد قوم تبهكار مزاحم آنها شوند.) (77)
قوم او (بقصد مزاحمت ميهمانان) بسرعت به سراغ او آمدند -و قبلا كارهاى بد انجام مىدادند- گفت: «اى قوم من! اينها دختران منند؛ براى شما پاكيزهترند! (با آنها ازدواج كنيد؛ و از زشتكارى چشم بپوشيد!) از خدا بترسيد؛ و مرا در مورد ميهمانانم رسوا نسازيد! آيا در ميان شما يك مرد فهميده و آگاه وجود ندارد؟!» (78)
گفتند: «تو كه مىدانى ما تمايلى به دختران تو نداريم؛ و خوب مىدانى ما چه مىخواهيم!» (79)
گفت: «(افسوس!) اى كاش در برابر شما قدرتى داشتم؛ يا تكيهگاه و پشتيبان محكمى در اختيار من بود! (آنگاه مىدانستم با شما زشتسيرتان ددمنش چه كنم!)» (80)
(فرشتگان عذاب) گفتند: «اى لوط! ما فرستادگان پروردگار توايم! آنها هرگز دسترسى به تو پيدا نخواهند كرد! در دل شب، خانوادهات را (از اين شهر) حركت ده! و هيچ يك از شما پشت سرش را نگاه نكند؛ مگر همسرت، كه او هم به همان بلايى كه آنها گرفتار مىشوند، گرفتار خواهد شد! موعد آنها صبح است؛ آيا صبح نزديك نيست؟!» (81)
و هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد، آن (شهر و ديار) را زير و رو كرديم؛ و بارانى از سنگ ( گلهاى متحجر) متراكم بر روى هم، بر آنها نازل نموديم... (82)
(سنگهايى كه) نزد پروردگارت نشاندار بود؛ و آن، (از ساير) ستمگران دور نيست! (83)
و بسوى «مدين» برادرشان شعيب را (فرستاديم)؛ گفت: «اى قوم من! خدا را پرستش كنيد، كه جز او، معبود ديگرى براى شما نيست! پيمانه و وزن را كم نكنيد (و دست به كمفروشى نزنيد)! من (هم اكنون) شما را در نعمت مىبينم؛ (ولى) از عذاب روز فراگير، بر شما بيمناكم! (84)
و اى قوم من! پيمانه و وزن را با عدالت، تمام دهيد! و بر اشياء (و اجناس) مردم، عيب نگذاريد؛ و از حق آنان نكاهيد! و در زمين به فساد نكوشيد! (85)
آنچه خداوند براى شما باقى گذارده (از سرمايههاى حلال)، برايتان بهتر است اگر ايمان داشته باشيد! و من، پاسدار شما (و مامور بر اجبارتان به ايمان) نيستم! (86)
گفتند: «اى شعيب! آيا نمازت به تو دستور مىدهد كه آنچه را پدرانمان مىپرستيدند، ترك كنيم؛ يا آنچه را مىخواهيم در اموالمان انجام ندهيم؟! تو كه مرد بردبار و فهميدهاى هستى! سذللّه (87)
گفت: «اى قوم! به من بگوييد، هرگاه من دليل آشكارى از پروردگارم داشته باشم، و رزق (و موهبت) خوبى به من داده باشد، (آيا مىتوانم بر خلاف فرمان او رفتار كنم؟!) من هرگز نمىخواهم چيزى كه شما را از آن باز مىدارم، خودم مرتكب شوم! من جز اصلاح -تا آنجا كه توانايى دارم- نمىخواهم! و توفيق من، جز به خدا نيست! بر او توكل كردم؛ و به سوى او بازمىگردم! (88)
و اى قوم من! دشمنى و مخالفت با من، سبب نشود كه شما به همان سرنوشتى كه قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح گرفتار شدند، گرفتار شويد! و قوم لوط از شما چندان دور نيست! (89)
از پروردگار خود، آمرزش بطلبيد؛ و به سوى او بازگرديد؛ كه پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبهكار) است!» (90)
گفتند: «اى شعيب! بسيارى از آنچه را مىگويى، ما نمىفهميم! و ما تو را در ميان خود، ضعيف مىيابيم؛ و اگر (بخاطر) قبيله كوچكت نبود، تو را سنگسار مىكرديم؛ و تو در برابر ما قدرتى ندارى!» (91)
گفت: «اى قوم! آيا قبيله كوچك من، نزد شما عزيزتر از خداوند است؟! در حالى كه (فرمان) او را پشت سر انداختهايد! پروردگارم به آنچه انجام مىدهيد، احاطه دارد (و آگاه است)! (92)
اى قوم! هر كارى از دستتان ساخته است، انجام دهيد، من هم كار خود را خواهم كرد؛ و بزودى خواهيد دانست چه كسى عذاب خواركننده به سراغش مىآيد، و چه كسى دروغگوست! شما انتظار بكشيد، من هم در انتظارم!» (93)
و هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد، شعيب و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمت خود نجات داديم؛ و آنها را كه ستم كردند، صيحه (آسمانى) فرو گرفت؛ و در ديار خود، به رو افتادند (و مردند)... (94)
آنچنان كه گويى هرگز از ساكنان آن (ديار) نبودند! دور باد مدين (و اهل آن) از رحمت خدا، همان گونه كه قوم ثمود دور شدند! (95)
ما، موسى را با آيات خود و دليل آشكارى فرستاديم... (96)
بسوى فرعون و اطرافيانش؛ اما آنها از فرمان فرعون پيروى كردند؛ در حالى كه فرمان فرعون، مايه رشد و نجات نبود! (97)
روز قيامت، او در پيشاپيش قومش خواهد بود؛ و (به جاى چشمههاى زلال بهشت) آنها را وارد آتش مىكند! و چه بد آبشخورى است (آتش)، كه بر آن وارد مىشوند! (98)
آنان در اين جهان و روز قيامت، لعنتى بدنبال دارند؛ و چه بد عطايى است (لعن و دورى از رحمت خدا)، كه نصيب آنان مىشود! (99)
اين از اخبار شهرها و آباديهاست كه ما براى تو بازگو مىكنيم؛ كه بعضى (هنوز) برپا هستند، و بعضى درو شدهاند (و از ميان رفتهاند)! (100)
ما به آنها ستم نكرديم؛ بلكه آنها خودشان بر خويشتن ستم روا داشتند! و هنگامى كه فرمان مجازات الهى فرا رسيد، معبودانى را كه غير از خدا مىخواندند، آنها را يارى نكردند؛ و جز بر هلاكت آنان نيفزودند! (101)
و اينچنين است مجازات پروردگار تو، هنگامى كه شهرها و آباديهاى ظالم را مجازات مىكند! (آرى،) مجازات او، دردناك و شديد است! (102)
در اين، نشانهاى است براى كسى كه از عذاب آخرت مىترسد؛ همان روزى است كه مردم در آن جمع مىشوند، و روزى كه همه آن را مشاهده مىكنند. (103)
و ما آن (مجازات) را، جز تا زمان محدودى، تاخير نمىاندازيم! (104)
آن روز كه (قيامت و زمان مجازات) فرا رسد، هيچ كس جز به اجازه او سخن نمىگويد؛ گروهى بدبختند و گروهى خوشبخت! (105)
اما آنها كه بدبخت شدند، در آتشند؛ و براى آنان در آنجا، «زفير» و «شهيق» ( نالههاى طولانى دم و بازدم) است... (106)
جاودانه در آن خواهند ماند، تا آسمانها و زمين برپاست؛ مگر آنچه پروردگارت بخواهد! پروردگارت هر چه را بخواهد انجام مىدهد! (107)
اما آنها كه خوشبخت و سعادتمند شدند، جاودانه در بهشت خواهند ماند، تا آسمانها و زمين برپاست، مگر آنچه پروردگارت بخواهد! بخششى است قطع نشدنى! (108)
پس شك و ترديدى (در باطل بودن) معبودهايى كه آنها مىپرستند، به خود راه مده! آنها همانگونه اين معبودها را پرستش مىكنند كه پدرانشان قبلا مىپرستيدند، و ما نصيب آنان را بىكم و كاست خواهيم داد! (109)
ما به موسى كتاب آسمانى داديم؛ سپس در آن اختلاف شد؛ و اگر فرمان قبلى خدا (در زمينهآزمايش و اتمام حجت بر آنها) نبود، در ميان آنان داورى مىشد! و آنها (هنوز) در شكاند، شكى آميخته به بدگمانى! (110)
و پروردگارت اعمال هر يك را بىكم و كاست به آنها خواهد داد؛ او به آنچه عمل مىكنند آگاه است! (111)
پس همانگونه كه فرمان يافتهاى، استقامت كن؛ و همچنين كسانى كه با تو بسوى خدا آمدهاند (بايد استقامت كنند)! و طغيان نكنيد، كه خداوند آنچه را انجام مىدهيد مىبيند! (112)
و بر ظالمان تكيه ننماييد، كه موجب مىشود آتش شما را فرا گيرد؛ و در آن حال، هيچ ولى و سرپرستى جز خدا نخواهيد داشت؛ و يارى نمىشويد! (113)
در دو طرف روز، و اوايل شب، نماز را برپا دار؛ چرا كه حسنات، سيئات (و آثار آنها را) از بين مىبرند؛ اين تذكرى است براى كسانى كه اهل تذكرند! (114)
و شكيبايى كن، كه خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نخواهد كرد! (115)
چرا در قرون (و اقوام) قبل از شما، دانشمندان صاحب قدرتى نبودند كه از فساد در زمين جلوگيرى كنند؟! مگر اندكى از آنها، كه نجاتشان داديم! و آنان كه ستم مىكردند، از تنعم و كامجوئى پيروى كردند؛ و گناهكار بودند (و نابود شدند)! (116)
و چنين نبود كه پروردگارت آباديها را بظلم و ستم نابود كند در حالى كه اهلش در صدد اصلاح بوده باشند! (117)
و اگر پروردگارت مىخواست، همه مردم را يك امت (بدون هيچ گونه اختلاف) قرار مىداد؛ ولى آنها همواره مختلفند... (118)
مگر كسى را كه پروردگارت رحم كند! و براى همين (پذيرش رحمت) آنها را آفريد! و فرمان پروردگارت قطعى شده كه: جهنم را از همه (سركشان و طاغيان) جن و انس پر خواهم كرد! (119)
ما از هر يك از سرگذشتهاى انبيا براى تو بازگو كرديم، تا به وسيله آن، قلبت را آرامش بخشيم؛ و ارادهات قوى گردد. و در اين (اخبار و سرگذشتها،) براى تو حق، و براى مؤمنان موعظه و تذكر آمده است. (120)
و به آنها كه ايمان نمىآورند، بگو: «هر چه در قدرت داريد، انجام دهيد! ما هم انجام مىدهيم! (121)
و انتظار بكشيد! ما هم منتظريم! (122)
و (آگاهى از) غيب (و اسرار نهان) آسمانها و زمين، تنها از آن خداست؛ و همه كارها به سوى او بازمىگردد! پس او را پرستش كن! و بر او توكل نما! و پروردگارت از كارهايى كه مىكنيد، هرگز غافل نيست! (123)
ادامه مطلب