zoomit.ir - مهرداد یزدانی: بر اساس آخرین برآوردهای انجامشده توسط وبسایت Wealth-X، بخش اعظم اقتصاد جهانی با ارزش ۱/۴۶ تریلیون دلار که از تولید ناخالص داخلی سالانهی کشورهای اسپانیا، استرالیا یا مکزیک بیشتر است، توسط ۵۰ نفر کنترل میشود.
موسسه Wealth-X که فعالیت اصلی آن بررسی و موشکافی در مورد ۱۱۰ هزار فرد فوق ثروتمند در سراسر دنیا است، با استفاده از یک الگوی ارزیابی اختصاصی، پروندهی مالی این اشخاص را بررسی قرار داده و با در نظر گرفتن عوامل جانبی مثل نرخ برابری ارز، ضرایب مالیاتی، میزان سپردهگذاری، نوع سرمایهگذاری و ... مقدار حقیقی ثروت آنها را محاسبه میکند.
۴۳. عظیم پرمجی
ارزش خالص دارایی: ۱۶/۵ میلیارد دلار
سن: ۷۰ سال
تابعیت: هندوستان
نوع فعالیت: فناوری
منبع ثروت: شرکت ویپرو (خودساخته- موروثی)
عظیم پرمجی در سال ۱۹۶۶ و به دلیل مرگ پدرش، تحصیل در دانشگاه استنفورد را نیمهکاره رها کرد تا کسب کار او در شرکت تولید سبزیجات غرب هندوستان را اداره کند. این شرکت که بعدها به ویپرو (Wipro) تغییر نام داد، بهتدریج به سمت تولید لوازم سرویس بهداشتی و حمام و نهایتا فناوری اطلاعات تغییر مسیر داد. در حال حاضر ویپرو سومین شرکت عظیم هندوستان در عرصهی فناوری اطلاعات است و در سال مالی گذشته ۷/۶ میلیارد دلار درآمد داشت.
عظیم پرمجی در روزهای آغازین سال ۲۰۱۶، ابیدالی نیموچوالا سرپرست واحد مشاورهی اجرایی شرکت در دالاس را بهعنوان مدیرعامل ویپرو منصوب کرد و از او بهعنوان بهترین رهبر برای هدایت شرکت در فاز بعدی توسعه نام برد. نیموچوالا تنها یک سال سابقه کار در ویپرو دارد و پیش از آن با یکی از رقبای ویپرو همکاری میکرد.
برجستهترین خصوصیات شخصیتی پرمجی، سخاوت و بخشندگی است. او یکی از اعضای فعال بنیاد گیوینگ پلج (Giving Pledge) محسوب میشود و حداقل نیمی از ثروت خود را در امور خیریه صرف کرده است. در سال ۲۰۱۵ پرمجی برای سومین سال پیاپی بهعنوان بخشندهترین مرد هندوستان شناخته شد.
۴۲. لن بلاواتنیک (Len Blavatnik)
ارزش خالص دارایی: ۱۶/۷ میلیارد دلار
سن: ۵۸ سال
تابعیت: ایالاتمتحده
نوع فعالیت: سرمایهگذاری تنوعبخشی
منبع ثروت: صنایع اکسس (خودساخته)
لن بلاواتنیک متولد ایالاتمتحده و دارای اصالت اوکراینی است. او در سال ۱۹۸۵ بعد از اتمام تحصیلات خود در دانشگاه کلمبیا و دانشکده تجارت هاروارد، یک شرکت خوشهای سهامی خاص به نام صنایع اکسس (Access Industries) تأسیس کرد که در آغاز فقط با صندوق سرمایه گزاری بیواسطهی روسیه همکاری میکرد ولی در حال حاضر در زمینههای متنوع مثل منابع طبیعی، صنایع شیمیایی، رسانه، مخابرات و املاک سرمایه گزاری میکند.
بلواتنیک ثروت خود را مدیون سرمایهگذاری هوشمندانه و شناسایی دقیق زمان مناسب برای این کار است. صنایع اکسس در سال ۲۰۰۴ با خرید ۲۰ درصد از سهام شرکت توری بارچ (طراح سرشناس مد)، به اولین و بزرگترین سهامدار خارجی در دنیای مد تبدیل شد و زمینه را برای ایجاد یک بازار خردهفروشی به ارزش بیش از ۳ میلیارد دلار مهیا کرد.
از دیگر سرمایهگذاریهای موفق بلواتنیک میتوان به خرید ریسکی سهام شرکت صنایع پتروشیمی لیوندلباسل (LyondellBasell)، در زمان ورشکستی با بدهی بانکی بیش از ۲ میلیارد دلار و در اوج دوران رکود جهانی اقتصاد اشاره کرد.
تا سال ۲۰۱۴ قیمت سهام بلواتنیک در لیوندلباسل به بیش از ۱۰ میلیارد دلار رسید و او بهعنوان یکی از هوشمندترین سرمایهگذاران تاریخ شهرت پیدا کرد؛ هرچند به دلیل کوتاهی در گزارش دادن بهموقع به کمیسیون تجارت فدرال در مورد این سرمایه گزاری، در اکتبر همان سال مجبور به پرداخت جریمه نسبتا ناچیز ۶۵۶ هزار دلاری شد!
بلواتنیک در سال ۲۰۱۱ با خرید گروه وارنر میوزیک به مبلغ ۳/۳ میلیارد دلار، به سرمایهگذاری کلان در صنعت موسیقی و تسلط بر آن گرایش پیدا کرد. دو سال بعد او شاخهی انگلیسی گروه پارلفون را نیز به قیمت ۷۴۲ میلیون دلار خرید و بهاینترتیب تعداد زیادی از گروههای سرشناس موسیقی ازجمله کلدپلی، بلر، متالیکا و برونو مارس به مالکیت او درآمدند. واحد فعالیتهای هنری صنایع اکسس به سرمایهگذاری در فناوریهای نوظهور نظیر اسپاتیفای و بیتز الکترونیکس نیز اقدام میکند.
۴۱. دانلد برن (Donald Bren)
ارزش خالص دارایی: ۱۷ میلیارد دلار
سن: ۸۳ سال
تابعیت: ایالاتمتحده
نوع فعالیت: توسعهی املاک
منبع ثروت: شرکت ایروین (خودساخته)
دانلد برن تنها مالک شرکت ایروین ، ثروتمندترین چهرهی فعال در بازار املاک ایالت متحده و یک توسعهدهندهی مستقل املاک با تمرکز در اورنج کانتی و خلیج کالیفرنیا است. برن در سال ۱۹۵۸ پس از پایان دورهی سهسالهی خدمت بهعنوان افسر نیروی تفنگداران دریایی ایالاتمتحده و درحالیکه تنها ۲۶ سال سن داشت، با گرفتن یک وام بانکی ۱۰ هزار دلاری اولین ملک خود را در خلیج نیوپورت کالیفرنیا ساخت. در سال ۱۹۷۷ برن و همکارانش شرکت توسعهی املاک ایروین را به قیمت ۳۳۷ میلیون دلار خریداری کردند. او در آغاز مالک ۳۷ درصد از سهام شرکت بود و بهعنوان نایبرئیس هیئتمدیره فعالیت میکرد ولی بهتدریج سهم پنج نفر از سهامداران شرکت را خرید و سهم خود را به ۸۶ درصد افزایش داد.
تا سال ۱۹۹۶ او تنها مالک شرکت ایروین و املاک مستقلات آن شامل ۱۰۲۱۹۳۳ مترمربع زمین، ۵۰۰ ساختمان اداری، ۴۱ مرکز خرید، ۱۳۰ مجتمع آپارتمانی، ۳ هتل، ۵ اسکله و ۳ کلوپ گلف بود. علاوه بر این شرکت ایروین مالک دائمی ۲۰۲۳۴ هکتار زمین محافظتشده در اورنج کانتی است و گفته میشود که برن تملک سیلیکون ولی را نیز در برنامههای آینده خود قرار داده است. دانلد برن از طریق بنیاد خیریهاش که تمرکز آن بر اجرای برنامههای تحصیلی و حفظ منابع طبیعی است؛ مبلغ ۱/۳ میلیارد دلار برای اهداف خیریه صرف کرده است.
۴۰. ما هواتنگ (Ma Huateng)
ارزش خالص دارایی: ۱۷/۱ میلیارد دلار
سن: ۴۴ سال
تابعیت: چین
نوع فعالیت: فناوری
منبع ثروت: شرکت تنسنت هولدینگز (خودساخته)
ما هواتنگ در سال ۱۹۹۸ و درحالیکه فقط ۲۶ سال سن داشت، بزرگترین پرتال اینترنتی چین را تأسیس کرد. شرکت هواتنگ یک هلدینگ اینترنتی است که تولید چند پلتفرم بسیار محبوب و موفق را در کارنامه دارد، ازجمله سرویس پیامرسان QQ که یکی از ۱۰ دستاورد برتر شرکت است، نرمافزار WeChat با بیش از ۶۰۰ میلیون کاربر، نرمافزار تجارت الکترونیکی WeChat Wallet و بزرگترین شبکهی بازیهای آنلاین در چین به نام Tencent Games.
ما هواتنگ در آوریل سال ۲۰۱۴ دو قرارداد بسیار بزرگ و حیاتی امضا کرد؛ یکی خرید ۴۰۰ میلیون دلار سهام وبسایت 58.com و افزودن آن به سهم ۲۵ درصدی تنسنت از این وبسایت و دیگری خرید ۱۵ درصد از سهام Glu Mobile (سازندهی بازی موبایل) به ارزش ۱۲۶ میلیون دلار.
۳۹. پل آلن (Paul Allen)
ارزش خالص دارایی: ۱۸/۳ میلیارد دلار
سن: ۶۲ سال
تابعیت: ایالاتمتحده
نوع فعالیت: سرمایهگذاری تنوعبخشی
منبع ثروت: مایکروسافت (خودساخته)
پل آلن یکی از بنیانگذاران اصلی مایکروسافت بود که پیش از عمومی شدن سهام آن در سال ۱۹۸۶ کنارهگیری کرد ولی تا سال ۲۰۰۰ عضو هیئتمدیرهی مایکروسافت محسوب میشد و هنوز هم مالک حدود ۵ درصد از سهام این شرکت است. او مدت کوتاهی بعد از ترک مایکروسافت شرکت والکن را تأسیس کرد و از طریق آن بهصورت مستقل به سرمایهگذاری در زمینههای مختلف اقدام میکند.
پل آلن در طول عمر خود بیش از ۲ میلیارد دلار در امور خیریه صرف کرده است که این مسئله او را به یکی از بخشندهترین افراد در تمام دنیا تبدیل میکند. یکی از فعالیتهای بنیاد خانواده پل جی. آلن تأمین منابع مالی برنامههای بهداشت عمومی در سطح جهانی است؛ ازجمله اهداء ۵ میلیون دلار به برنامهی BioMed سیاتل، اهداء ۴ میلیون دلار به برنامهی بینالمللی FinPrint، تأمین تمام هزینههای برنامه جهانی حفاظت از کوسهها، اهداء ۷ میلیون دلار به برنامهی تحقیقانی درمان آلزایمر اشاره کرد.
در جریان شیوع بیماری مرگبار ابولا در غرب آفریقا، پل آلن بیش از ۱۰۰ میلیون دلار برای پیدا کردن راهی برای کنترل و درمان بیماری اهداء کرد. در سال ۲۰۱۵ بنیاد پل آلن اعلام کرد که ۷ کمکهزینهی تحقیقاتی جمعا به ارزش ۱۱ میلیون دلار برای پیشگیری از همهگیریهای آتی ابولا در آفریقا اختصاص داده است. این میلیاردر خودساخته مجموعهای بینظیر از خودروهای گرانقیمت و هواپیماهای جنگندهی جنگ جهانی دوم، چندین ملک و ۲ تیم ورزشی دارد.
38. لی شاو کی (Lee Shau Kee)
ارزش خالص دارایی: ۱۸/۵ میلیارد دلار
سن: ۸۷ سال
تابعیت: هنگکنگ
نوع فعالیت: املاک
منبع ثروت: شرکت توسعه املاک هندرسون (خودساخته)
لی شاو کی در جریان انقلاب ۱۹۴۸ چین و پیش از به قدرت رسیدن حزب کمونیست، به هنگکنگ گریخت و تا قبل از تأسیس شرکت توسعه املاک هندرسون (Henderson Land Development) در سال ۱۹۷۳، درزمینهی خریدوفروش طلا و تبدیل ارز فعالیت میکرد. در طی ۴۳ سال گذشته، شرکت توسعه املاک هندرسون به بزرگترین نام این بازار در چین و هنگکنگ بدل شده است و درآمد سالانهی بیش از ۳ میلیارد دلار، لی شاو کی را در زمرهی ثروتمندترین مردان آسیا قرار میدهد.
این میلیاردر خیر چینی تاکنون بیش از ۱۰۰ میلیون دلار برای اهداف انسان دوستانه صرف کرده است؛ ازجمله تأمین مخارج برنامههای رایگان تحصیلی، ساخت منازل مقرونبهصرفه و دورههای آموزشی کشاورزی. او در اکتبر ۲۰۱۵ به مناسبت تولد هفتمین نوهاش حدود ۱/۹ میلیون دلار به آشنایان و کارکنانش هدیه داد.
۳۷. کارل آیکان (Carl Icahn)
ارزش خالص دارایی: ۱۸/۷ میلیارد دلار
سن: ۷۹ سال
تابعیت: ایالاتمتحده
نوع فعالیت: سرمایه گزاری تنوعبخشی
منبع ثروت: آیکان انترپرایز (خودساخته)
کارل آیکان پیشینهای هیجانانگیز و البته بسیار سودآور از کمک به شرکتهای کمارزش یا با مدیریت ضعیف و هدایت آنها بهسوی موفقیت دارد. او موسسهی سرمایه گزاری خود را در سال ۱۹۶۸ تأسیس کرد و با سرمایهگذاریهای هوشمندانه در شرکتهای صاحبنام و خوش آتیه نظیر نابیسکو، فیلیپس پترولیوم، ویاکوم، مارول، تایم وارنر، نتفلیکس و هربالایف اکنون بهعنوان یکی از قدرتمندترین چهرههای اقتصادی شناخته میشود.
معمولا شرکتهایی که آیکان در آنها سرمایه گزاری میکند، تسلیم طرز تفکر و خواستههای او میشوند. در سال ۲۰۱۳ آیکان اعلام کرد که دارای سهامی به ارزش ۱ میلیارد دلار در اپل است که این مسئله به او جایگاه قدرتمندی در بین سهامداران اپل داد و تیم کوک مجبور به پاسخگویی به انتقادهای آیکان و حتی قبول چند مورد از دیدگاههای او شد.
آیکان هیچ تصمیمی برای بازنشستگی و کنارهگیری از سمت خود ندارد ولی در بازار سرمایهگذاری، گاهی جابهجایی شغلی اجتنابناپذیر است. گفته میشود که دانلد ترامپ در صورت انتخاب شدن بهعنوان رئیسجمهور، آیکان را بهعنوان وزیر خزانهداری منسوب خواهد کرد.
36. مایکل دل (Michael Dell)
ارزش خالص دارایی: ۱۸/۹ میلیارد دلار
سن: ۵۰ سال
تابعیت: ایالاتمتحده
نوع فعالیت: فناوری
منبع ثروت: دل (خودساخته)
وقتی مایکل دل در دانشگاه آوستین تگزاس تحصیل میکرد، با سرمایهای معادل ۱۰۰۰ دلار شرکتی به نام PC Ltd تأسیس کرد که میتوان آن را پدربزرگ شرکت دل دانست. او برای داشتن تمرکز کامل بر روی ساخت کامپیوتر از تحصیل انصراف داد و بعد از فروش ۶ میلیون دلاری در اولین سال فعالیت، شرکت او ناگهان به یکی از رو به رشدترین کسبوکارهای بازار فناوری ایالاتمتحده تبدیل شد.
وقتی مایکل دل ۲۳ ساله بود، شرکت او عمومی شد و این پروسه ارزش آن را به ۳۰ میلیون دلار افزایش داد که ۱۸ میلیون دلار آن جزو داراییهای مایکل محسوب میشد. ۴ سال بعد او جوانترین مدیرعامل یکی از ۵۰۰ شرکت ثروتمند دنیا لقب گرفت.
در تمام سالهای فعالیت شرکت دل بهجز یک وقفهی کوتاه بین ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۷، مایکل دل بهعنوان رئیس هیئتمدیره و مدیرعامل شرکت فعالیت میکند. در سال ۲۰۱۳ و بعد از یک جدال سخت با کارل آیکان، مایکل دل با هزینهی حدود ۲۵ میلیون دلار دوباره دل را به یک شرکت خصوصی تبدیل کرد. مایکل دل در کنار علاقهی شدید به سرگرمیهای لوکس و خرید املاک گرانقیمت، فرد دستودلباز و خیری محسوب میشود. او از طریق بنیاد مایک و سوزان دل بیش از ۱/۱ میلیارد دلار به برنامههای خیریهی کمکهای تحصیلی، خدمات انسانی و اجتماعی، طرحهای فرهنگی و هنری و جنبشهای بهینهسازی جامعه اهدا کرده است.
سال گذشته این بنیاد بودجهای ۲۵ میلیون دلاری برای تأسیس یک بیمارستان آموزشی در آوستین تگزاس اختصاص داد که تا سال ۲۰۱۷ آمادهی بهرهبرداری خواهد شد.
۳۵ . لی کا-شینگ (Li Ka-shing)
ارزش خالص دارایی: ۱۹/۵ میلیارد دلار
سن: ۸۷ سال
تابعیت: هنگکنگ
نوع فعالیت: سرمایهگذاری تنوعبخشی
منبع ثروت: هلدینگ سیکی هاچیسون (خودساخته)
لی کا-شینگ یک تاجر بانفوذ است که باوجود شروع ضعیف و بدون پشتوانه، با کاردانی به یکی ثروتمندترین مردان هنگکنگ تبدیل شد. او در ۱۶ سالگی و بعد از مرگ پدرش براثر ابتلا به سل، برای تأمین معاش خانواده تحصیلات خود را رها کرد و در یک کارخانهی گل مصنوعی مشغول به کار شد.
۶ سال بعد کا-شینگ کارخانهی خود را راهاندازی کرد که همین کارخانه تدریجا به یک امپراتوری اقتصادی در زمینههای املاک، تولید، انرژی و فناوری به نام هولدینگ سیکی هاچیسون (CK Hutchison) تبدیل شد.
صندوق سرمایهگذاری خطرپذیر این تاجر هوشمند با نام هورایزن ونچرز (Horizon Ventures)، پشتیبانی مالی کسبوکارهای موفقی نظیر فیسبوک، اسکایپ، اسپاتیفای و استارتاپ همپتون کریک را به عهده داشته است. سال گذشته لی کا-شینگ موقعیت را برای حضور در زمینههای جدید مناسب دید و دامنهی فعالیت هلدینگ را به بازار املاک و سایر داراییهای خصوصی گسترش داد. این اقدام ظاهرا نوعی مقدمه سازی برای دادن کنترل امپراتوری سیکی هاچیسون به پسرش است؛ هرچند به نظر نمیرسد که کا-شینگ تصمیمی برای کنارهگیری در آینده نزدیک داشته باشد.
۳۴. لئوناردو دل وکیو (Leonardo Del Vecchio)
ارزش خالص دارایی: ۱۹/۷ میلیارد دلار
سن: ۸۰ سال
تابعیت: ایتالیا
نوع فعالیت: تولید عینک
منبع ثروت: گروه صنعتی لوکساتیکا (خودساخته)
دل وکیو در سال ۱۹۶۱ شرکتی تأسیس کرد که اکنون نزدیک به ۳۰ میلیارد دلار ارزش دارد و خود او در ۸۰ سالگی هنوز بهعنوان رئیس هیئتمدیرهی آن فعالیت میکند. لوکساتیکا (Luxottica) بزرگترین سازندهی عینک در دنیاست که علاوه بر تولید عینکهای آفتابی محبوب ری بن، هات و اوکلی، ساخت شیشهی تقریبا همهی برندهای معروف سازندهی عینک نظیر بِربری، شنل، پرادا و وراسکو را نیز به عهده دارد.
دل وکیو کار خود را در یک کارگاه کوچک با تنها یک اتاق در شهر میلان شروع کرد ولی اکنون ۱۰ کارخانهی بینالمللی با ۳۵ هزار پرسنل دارد که روزانه ۶۵ هزار عدد عینک تولید میکنند و صنعت ساخت عینک بهنوعی در انحصار اوست. دل وکیو در کنار تمرکز کامل بر کسبوکار خود، به مناسبتهای مختلف بخشندگی و سخاوت خود را نیز به نمایش میگذارد. بهعنوانمثال او در ماه مارس ۲۰۱۵ و در جشن تولد ۸۰ سالگیاش سهامی به ارزش ۱۰ میلیون دلار به کارکنان ایتالیایی خود هدیه داد.
۳۳. دیتر شوارتز (Dieter Schwarz)
ارزش خالص دارایی: ۲۰/۹ میلیارد دلار
سن: ۷۶ سال
تابعیت: آلمان
نوع فعالیت: خردهفروشی
منبع ثروت: گروه شوارتز (موروثی، خودساخته)
دیتر شوارتز در سال ۱۹۷۳ کار خود را در شرکت فروش عمدهی مواد غذایی پدرش آغاز و بعد از مدت کوتاهی اولین سوپرمارکت قیمتشکن شوارتز را راهاندازی کرد. او بعد از مرگ پدرش در سال ۱۹۷۷ بهعنوان مدیرعامل شرکت منسوب شد و بعد از تغییر نام شرکت به گروه شوارتز (Schwarz Gruppe) بهسرعت فعالیت آن را در خارج از آلمان گسترش داد.
گروه شوارتز مدیریت چندین فروشگاه معتبر بینالمللی را به عهده دارد؛ ازجمله فروشگاه زنجیرهای مواد غذایی لیدل (Lidl) و هایپرمارکت زنجیره ای کاوفلند (Kaufland). لیدل حدود ۱۰ هزار شعبه در ۲۶ کشور اروپایی دارد و تا سال ۲۰۱۸ فعالیت خود را در ایالاتمتحده نیز آغاز خواهد کرد. در حال حاضر فروش سالانهی گروه شوارتز حدود ۸۵ میلیارد دلار برآورد میشود. این میلیاردر آلمانی به همراه همسر و دو فرزندش در شهر هایلبرون زندگی آرام و بدون هیاهویی دارد و بهکرات مبالغ هنگفتی به برنامههای خیریهی تحصیلی اهدا کرده است.
ادامه مطلب
هفته نامه همشهری جوان - محمد امیرپور: صداقت و سادگی اش اجازه نمی داد هیچ سوالی را باری به هر جهت و به نیت از سر باز کردن پاسخ بدهد. با محسن باباصفری، کاپیتان بیست و هشت ساله و اصفهانی تیم ملی هندبال، به اندازه مسیر یک ساعته منزل تا محل تمرین این روزهایش، درباره تمام مشکلات و حاشیه هایی که احتمالا حسرت المپیک را تا چهار سال بعد به دل هندبال ایران خواهد گذاشت، حرف زدیم؛ کاپیتانی که در هیچ کدام از استدلال هایش درباره ناکامی هندبال یک طرفه به قاضی نرفت و وقتی خواستیم آخرین حرف نگفته اش را بگوید، از ورزشکاران رشته های دیگری اسم برد که این روزها در چه شرایط سخت و تنگناهای مالی ای تمرین می کنند و دغدغه این روزهای کاپیتان هندبال ایران شده اند؛ ورزشکارانی که هر چند نامشان به امانت پیش ما باقی ماند اما مشکلاتشان مثل روز جلوی مسئولان ورزش ایران روشن است.
ده سال پیش والیبال و بسکتبال و هندبال، در یک سطح بودند. بسکتبال بعد از چند سال تیم اول آسیا شد، والیبال جهانی شد اما هندبال با اینکه گاهی جرقه می زد و خیلی امیدوارمان می کرد اما در این سال ها همیشه نتایج سینوسی داشت؟
این را قبول دارم که هند بال ایران گاهی در اوج قرار می گرفت و گاهی آن قدر افت می کرد که انتظارات مردم را برآورده نمی کرد. بحث ناکامی هندبال در سال های دورتر که خیلی مدیریتی است اما اگر بخواهیم عملکرد تیم را در یکی دو سال گذشته آنالیز کنیم، ما روند خوبی داشته ایم. نایب قهرمانی آسیا و شکست در فینال برابر قطری که بهترین های دنیا را استخدام کرده، نتیجه مثبتی برای هندبال به حساب می آید یا حتی مدال نقره ای اینچئون که واقعا فراتر از انتظارها بود. اما در چندوقت گذشته هندبال وارد بحران هایی شد که نمی توان فقط فدراسیون یا مربی یا بازیکنان را در آنها مقصر قلمداد کرد.
حداقل در هفت، هشت سالی که من عضو تیم بودم، بحران هایی داشتیم که همیشه روی موفقیت تمی سایه می انداخت؛ مثلا در همین دوره قهرمانی آسیا که سهمیه مستقیم المپیک هم محسوب می شد، سورپرایز بزرگ ما خط زدن بازیکنان بزرگی بود که مربی قبل از شروع تورنمنت آنها را کنار گذاشت. سه تا از بهترین بازیکنان تیم و حتی آقایان رجبی که کاپیتان سابق تیم بود، خیلی راحت کنار گذاشته شدند. این اتفاق جرقه اولیه حاشیه در اردوی تیم شد.
چرا این حاشیه ها باعث شد که در مسابقات مهمی مثل انتخابی المپیک، بهترین ستاره های المپیک جا بمانند و آماده وارد بازی های قهرمانی آسیا نشویم؟
برادران استکی که ستاره های تیم بودند، به خاطر مخالفت باشگاه هایشان نتوانستند در اردوهای تیم در اروپا حاضر شوند، علیرضا موسوی هم برای صادر نشدن ویزایش جا ماند و لژیونرهای هم هیچ کدام نبودند. با همین ترکیب وارد اردوهای اروپایی شدیم. با اینکه ترکیب تیم خیلی جوان شده بود اما در لهستان در بازی های تدارکاتی مقابل باشگاه های خوب این کشور، فوق العاده ظاهر شدیم. فکر کنید رو به روی تیم خوبی مثل جمهوری چک با 112 گل عقب افتادیم اما در نهایت خیلی نزدیک بازی را واگذار کردیم. میانگین سنی تیم ما 23- 22 سال بود و بچه ها بی تجربه بودند. همه فکر می کردند همین بازی های دوستانه خوب نقطه اوج تیم است و یک جوری دچار غرور کاذب شده بودند.
اما تیم هیچ وقت طراوت یک تیم آماده را در مسابقات بحرین نداشت؟
اردوهای بلندمدت و اینکه باید مداوم در سفر باشیم، خسته کننده است و ما یک روز قبل از شروع مسابقه مان با عربستان، به بحرین رسیدیم. قبل از اولین دیدارمان با عربستان که خیلی هم سرنوشت ساز بود، فقط یک ساعت تمرین کرده بودیم و این اصلا منطقی نیست. از طرفی چون روابط سیاسی ما و عربستان هم خوب نیست، فکر می کردیم باید بیشتر از صددرصد توانمان را بگذاریم.
همین استرس، کار را خراب کرد و نتوانستیم کنترل بازی را در زمین در دست بگیریم. اشتباهاتی هم از سمت مربی و بازیکنان بود اما خودمان هم انتظار باخت به عربستان را نداشتیم. در چند سال گذشته، همیشه عربستان را برده بودیم، هر چند که هدف کشورهای عربی مسابقات جهانی است و تمام نیرو و دقت خود را برای این بازی ها می گذارند.
ظاهرا فدراسیون اطلاعات اشتباهی از تعداد تیم های صعودکننده به جام جهانی داشت؟
به دلیل اشتباهی که در ایران اتفاق افتاده بود، گفته بودند پنج تیم به جام جهانی می رود. ما هم پنجمی را در بحرین به دست آوردیم اما ناگهان گفتند چهار تیم به جام جهانی می رود. همین چیزهای جزئی بود که همه اش یکجا جمع شد و کوه شد و هندبال نتوانست آنچه را که می خواست و انتظارش را داشت، به دست بیاورد و این کار را برای ما سخت کرد.
حال این تیم از نظر روحی زیاد خوب نبود؛ از مصاحبه های بازیکنان علیه مربی بگیرید تا حاشیه هایی که داخل اردو بود. کادر فنی و بازیکنان، حمایت متقابل را از هم نداشتند؛ مثلا چند ماه پیش بازیکنان ایرانی در مسابقه ای رفتند سمت مربی حریف، ماچک- که مربی سابق ایران بود- و بغلش کردند و خودشان را هنوز شاگرد ماچک می دانستند اما رابطه عرفان اسماعیلاجیچ و بازیکنان، استاد و شاگردی نبود.
بله، دقیقا. به نکته خیلی خوبی اشاره کردید. ما ایرانی ها آدم هایی خونگرم و خوش طبع هستیم و مربی ای در ایران موفق است که روی عواطف و روحیات ما کار کند. خودم را مثال می زنم؛ هر مربی ای به من روحیه بدهد و با من حرف بزند، می توانم از صرف به 100 برسم و سرم را برایش بدهم. اما عرفان در این زمینه واقعا ضعیف است. من حتی به عنوان کاپیتان تیم پیشنهاد دادم اگر قرار است عرفان اینجا باشد و به این شکل ارتباط برقرار کند، حداقل یک مربی روان شناس کنار تیم بگذارند که بتواند از لحاظ روحی- روانی بچه ها را شارژ کند.
عرفان اعتقادات عجیبی داشت؛ مثلا اگر بازیکنی توی روز بدش بود و نمایش خوبی نداشت، به بازیکن کم محلی می کرد تا به قول خودش به بازی برگردد. شاید این مدل رفتاری در اروپا جواب بدهد اما قطعا روی ایرانی های احساساتی جواب نمی داد.
کنار ماندن ستاره های هندبال از تیم ملی به خاطر کوتاهی بازیکنان بود یا خواسته های عرفان؟
حدود هفت، هشت نفر از بازیکنان از تیم ملی کنار ماندند که همه این بازیکنان با نظر عرفان از تیم کنار گذاشته شدند. بی اغراق اگر همین بازیکن ها بودند، شاید می توانستیم قطر را هم ببریم. در فینال تورنمنت قبلی با اختلاف چهار، پنج گل به قطر باختیم و اگر ستاره هایمان بودند، شاید نتیجه چیز دیگری می شد. عرفان متاسفانه در ارتباط با بچه های تیم کوتاهی کرد. او می توانست مهربان تر باشد، با بچه ها ارتباط خوبی بگیرد و جو خوبی در اردوی تیم برقرار کند اما هیچ کاری نکرد.
فدراسیون وقتی می دید بین سرمربی و بازیکنان اختلاف افتاده، سعی در میانجیگری نکرد؟
البته فدراسیون می خواست این کار را بکند اما یک طرف قضیه هم این است که که وقتی یک مربی خارجی می آورند، همه مسئولیت ها را به او می سپارند؛ یک جورهایی به مربی خیلی اعتقاد داشتند. ما یک کمیته فنی داشتیم؛ کمیته ای که باید از قبل همه چیز را پیش بینی می کرد. باید از تیم هایی که عرفان قبلا سرمربی آنها بود، سوال می کردند که این چه شیوه ای برای مربی گری داشته است.
کمیته فنی در این باره ضعیف عمل کرد؛ می توانست مربی بهتری انتخاب کند. البته عرفان از لحاظ فنی کارهای خوبی هم کرد؛ بدنسازی بچه ها خیلی خوب بود و مربی دروازه بان های خوبی داریم اما از لحاظ روحی و روانی عرفان با ما خوب نبود. حتی رئیس فدراسیون- حاج آقا مهدوی- هم به این موضوع پی برد و با عرفان دو، سه جلسه گذاشت. اوضاع یک مقداری بهتر شد اما کلا مربی های کروات بداخلاق هستند. این مشکل را پنج سال پیش زمان جام ملت ها با مربی ای به نام ریمانیچ هم داشتیم. کروات ها کلا آدم های عصبی و مغروری هستند و رابطه خوبی با کسی ندارند.
یعنی می خواهید بگویید کروات ها دیکتاتور هستند؟
بله. دقیقا دیکتاتور بود؛ یعنی مرغشان یک پا دارد. وقتی می گویند این کار را بکن، باید این کار صورت بگیرد یا اصلا دوست ندارند به بازیکنان نزدیک شوند. این چند جلسه ای هم که برای عرفان گذاشتند باز هم خوب شد، رفتارهایش تغییر کرد، اما متاسفانه دیگر دیر شده بود.
هیچ وقت از شما نخواستند که به عنوان کاپیتان تیم دیوار حائل بین مربی و بقیه بازیکنان باشید؟
من با عرفان خیلی صحبت می کردم. من با مربی های خیلی بزرگی کار کرده ام. با والدوآماتیچ کار کرده ام که سرمربی تیم ملی صربستان است مربی خیلی بزرگی است و زمان بازی در تاتابانیای مجارستان با او کار کردم. خیلی چیزها هم از او یاد گرفتم و اتفاقا رابطه خوبی هم با من و موسوی داشت اما با عرفان شاید بیشتر از ده بار حرف زدم، انصافا هم یک جاهایی را کوتاه می آمد؛ مثلا درباره بازیکنان جداشده خیلی اصرار کردم که برگردند اما در بحث فنی که ما نمی توانستیم وارد شویم. این در حیطه کاری من نیست. من یک بازیکن حرفه ای هستم و وارد این کارها نمی شود. جالب این که هر وقت می باختیم، متاسفانه من شروع کننده جلسه رختکن بودم و من باید یخ رختکن را باز می کردم و عرفان واقعا در این زمینه ها مشکل داشت.
به خاطر این اتفاقات سیاسی اذیت نشدید؟ کارشکنی ای از سمت مسئولان بحرینی مسابقات یا تماشاگران حس نکردید؟
مهم ترین چیز ویزای سجاد استکی بود. درخواست ویزای سجاد را داده بودیم و ویزایی را که می توانستند یک ساعته بدهند، ندادند. آنها می دانستند اگر سجاد به بازی بحرین برسد، کار برای آنها خیلی خطرناک می شود و بحرین را می بریم. دقیقا بعد از بازی با بحرین، ویزای سجاد را صادر کردند. روز بازی با بحرین هم یک اتوبوس عجیبی - شبیه اتوبوس های مدرسه - برای ما آوردند.
اتوبوس آن قدر دیر آمد و استرس گرفتیم که حتی نرسیدیم در رختکن لباس هایمان را عوض کنیم و در اتوبوس لباس ها را عوض کردیم. ترافیک منامه هم که دیوانه کننده بود و مدام می ترسیدیم سر ساعت به استادیوم نرسیم. اما هنگام بازی بیشتر تماشاگران ایرانی بودند و حتی بازی که تمام شد، داشتند ما را تشویق می کردند.
باید قبول کنیم که المپیک را از دست داده ایم. اگر قرار باشد همگروه هایی مثل اسلوونی و سوئد و اسپانیا را شکست دهیم که باید قهرمان المپیک شویم؟!
ما باید واقع بین باشیم. زورمان به اسپانیا و سوئد و اسلوونی نمی رسید. می رویم و می جنگیم تا بتوانیم نمایش خوبی داشته باشیم. حتی نیم نگاهی هم به برد داریم اما واقعا اگر ما الان بتوانیم این سه تا تیم را ببریم، در المپیک هم باید قهرمان شویم. باید واقع بین باشیم. الان هر کسی که من را در کوچه و خیابان می بیند، می گوید ما انتظار نداریم الان شما بروید و اینها را ببرید.
اگر صحبتی دارید بفرمایید.
ما الان ورزشکاران خیلی خوبی در استان اصفهان و همه کشور داریم که هیچ حمایت مالی ای ندارند. ورزشکاران تکواندو، کاراته، دوومیدانی و... که الان یا تیم ندارند یا پولی نمی گیرند. دوستانی دارم که نمی شود اسمشان را آورد که حتی از پول شخصی و جیب خودشان هزینه می کنند. واقعا از مسئولان ورزشی کشور خواهش می کنم که بیشتر به ورزشکاران رشته هایی مثل کاراته، دوومیدانی، تکواندو و هندبال برسند.
از «بابا»ی مجارها تا حسرت فوتبالیست شدن
عابدزاده هم هندبالیست بود!
به رزومه ات که نگاه می کنیم، جزء لژیونرهای موفق ورزش ایران به حساب می آیی؟
واقعا دیر رفتم اروپا. سپاهان آن زمان مخالفت کرد. قرارداد سه ساله داشتم و نگذاشتند بروم اما بالاخره پارسال جور شد که بروم مجارستان. تاتابانیا اولین تیم هندبال در تاریخ مجارستان است و چند دوره قهرمانی و نایب قهرمانی دارد. در مجارستان، هندبال، ورزش اول این کشور است؛ از لحاظ رسانه، مردم و... اما متاسفانه در ایران چندان به هندبال بها نمی دهند. همین الان چهار، پنج بازیکن جوان در تیم ملی داریم که خیلی راحت می توانند در بهترین لیگ های اروپایی بازی کنند.
فکر می کنم برعکس والیبالی ها که به خاطر قراردادهای بالای داخلی از بازی در اروپا فراری هستند، هندبالی ها حداقل برای درآمد بالاتر هم که شده، از بازی در اروپا استقبال می کنند؟
بازیکنان ایرانی در لیگ های اروپایی حداقل دو یا سه برابر بیشتر از ایران پول می گیرند. پاداش ها، امکانات خوب و... هم که هست؛ مثلا زمانی که در اروپا بازی می کنی، بهترین خانه و ماشین را در اختیارت قرار می دهند و حقوقت هر ماه در حسابت است. در ایران باشگاه ها زیر بار پرداخت همان قراردادهای پایین نیم روند.
در لیگ ایران الان وضعیت قراردادها چطور است؟ از نظر مالی بهتر شده است؟
الان سقف قرارداد در لیگ هندبال حدود 15 تا 200 میلیون است که در ایران 4-3 نفر می گیرند، سه- چهار نفر دیگر قراردادی بین 100 تا 150 میلیون می گیرند و مابقی بازیکنان هندبال قطعا زیر 100 میلیون تومان قرارداد می بندند. همین امسال را اگر مثال بزنم، جزء یکی دو تیم در لیگ، بقیه تیم ها از شروع لیگ یک هزار تومانی به بازیکنانشان پرداخت نکرده اند؛ واقعا هیچ پولی!!
صابون بی پولی به تن محسن باباصفری کاپیتان هم خورده ظاهرا. انگار می خواستی به خاطر بازی های ملی، امسال را در لیگ ایران بازی کنی اما باشگاهت منحل شد؟
دو تا پیشنهاد خوب خارجی داشتم. قرار بود با علیرضا موسوی بروم دیناموبخارست رومانی. علیرضا رفت و قراردادش را بست و مدیربرنامه من حتی قراردادم را فرستاد که یکدفعه پیشنهاد نانت فرانسه هم رسید، حتی پول بیشتری هم می دادند. آمدم ایران برای رقت و فتق کارهای مکه تیم «گوهرزمین» هم پیشنهاد بازی داد. بالاخره تصمیم گرفتم به خاطر قول و قرارهایی که با مسئولان گوهرزمین گذاشته بودم، ایران بمانم. باور کنید مدیربرنامه ام ده بار گفت این بزرگ ترین اشتباه زندگی ات می شود. چند وقت بعد با تیم ملی رفتم اردوی اروپا. وقتی برگشتم، دیدم تیم منحل شده.
هیچ وقت وسوسه نشدی کاش دروازه فوتسال بودی که توی چشم تر است؟ اصلا فاصله زیادی بین دروازه بانی فوتسال و هندبال وجود دارد؟
نه، اتفاقا دروازه بان های خوب ایران مثل احمدرضا عابدزاده، اول هندبالیست بوده اند. خیلی از دروازه بان های هندبال هم بعدا رفتند سمت فوتبال. همین علیرضا صمیمی که الان دروازه بان تیم ملی فوتسال شده، با خود من در تیم ملی جوانان هندبال همبازی بود. خود من هم هفده ساله بودم که دو نفر از مسئولان باشگاه ذوب آهن آمدند با اصرار که چرا با این قد و قامت و استایل نمی آید دروازه بان فوتبال بشوی. اما خب تازه ملی پوش نوجوانان هندبال شده بودم. با خودم گفتم الان در تیم ملی هستم و کار اشتباهی است که رشته ام را عوض کنم و نرفتم. حقیقتش چندباری هم افسوس خوردم که چرا همان وقت ها نرفتم سمت فوتبال.
در مجارستان خیلی هندبالیست ها را تحویل می گیرند؟
توی مجارستان هر کسی یک اسم کوتاهی دارد، به من هم باباصفری نمی گفتند و صدایم می کردند بابا. مردم سر تمرین یا توی خیابان و فروشگاه ها خیلی می آمدند و عکس می گرفتند. مجارستان کشوری است که مردمش عاشق هندبال هستند.
دروازه بان تیم ملی هندبال افغانستان را که هنگام مهاجرت با همسر و فرزندش در دریای یونان غرق شد، می شناختی؟
نه، ندیده بودمش و وقتی شنیدم، خیلی ناراحت شدم. حالا دروازه هندبال یا هر کس دیگری. خیلی دل خراش بود و این که دروازه بان هندبال بود، حتی همذات پنداری بیشتری هم داشت و بیشتر ناراحتم کرد.
ادامه مطلب
ماهنامه تجربه - شمیم قربانی: «سهراب پورناظری» در جدیدترین تجربه موسیقایی خود با نام «خداوندان اسرار» که همکاری دیگری با «همایون شجریان» است، پای بندی ویژه ای به موسیقی اصیل ایرانی و همچنین موسیقی تنبور داشته است؛ دو شیوه موسیقایی که از ابتدای کودکی در مکتب پدر و دیگر اساتیدش فرا گرفته است. او اما در این تجربه هم بار دیگر تلاش کرده است تا نگاه خاصش به موسیقی را اعمال کند؛ نگاهی برگرفته از ذهنی جست و جوگر و رها... با او درباره این اثر و فضای این روزهای موسیقی ایران به گفت و گو نشسته ایم:
به عنوان سوال اول از ابتدای شکل گیری پروژه خداوندان اسرار بگویید.
در سال 1390 قصد داشتیم با «همایون شجریان» آلبومی را منتشر کنیم و ایده اولیه مان اجرایی دوباره از دو قطعه سنتی از پدر با نام های «آیینه ها» و «نگار» بود، بعد از آن تصمیم گرفتیم ابتدا کنسرت هایی از این اثر را برگزار و بعد از آن به شکل آلبوم منتشر کنیم، در نتیجه تور سال 90 با نام «آیینه ها» شکل گ رفت. همان طور که اشاره کردیم، بخش اول این کنسرت برگرفته از کارهای پدرم بود و البته تعدادی از کارهای خودم که به عنوان موسیقی سنتی اجرا شدند، اما برای بخش دوم فضاهایی برگرفته از موسیقی تنبور را مد نظر را قرار دادیم و هدفمان این بود تا فرم و سازبندی به گونه ای باشد که شنونده، گسستی در آن احساس نکند، به همین خاطر قطعه «رهایی» در سه پرده شکل گرفت.
در این میان کمبود یک قطعه آوازی احساس می شد که با توجه به فضاهایی که در آواز «رو سر بنه به بالین» در آلبوم «صدای سخن عشق» در مقام اصفهان وجود داشت، همان فضایی بود که ما برای «رهایی» در نظر گرفتیم. به «همایون شجریان» پیشنهاد دادم تا فکری برای این موضوع کند و طرحی را که در ذهن داشتم با او در میان گذاشتم و او چند روز بعد، طرحی را آورد که همه آن چیزی که در فکر من می گذشت در آن وجود داشت.
در زندگی هنری ام به ندرت اتفاق افتاده که ایده ای را با شخصی در میان بگذارم و صددرصد همان چیزی بشود که انتظار داشتم و حالا این اتفاق رخ داده بود. او شعر و ملودی دو غزل را با هم ترکیب کرده بود و نتیجه آن چیزی شده بود که هم شعر بسیار قوی و بلندی داشت و هم آوازی که طراحی کرده بود، به شکل دقیق همان چیزی بود که مدنظر داشتم. حالا همچنان فکر می کنم، قطعه آوازی آن، جزو یکی از بهترین آوازهایی است که در این سال ها اجرا شده است.
منظورتان آوازی است که روی شعر «بیا که از عشق تو دیوانه گشتم» اجرا شده است؟
بله، شعر متعلق به حضرت مولوی است و کار در مقام اصفهان، شکل گرفت. البته ساز و آوازها در دوره دوم کنسرت ها شروع شد، در اولین دوره اجراهای زنده که به مدت شش شب در برج میلاد و بعد از آن در شهرستان ها برگزار شد، ساز و آوازی وجود نداشت و بعد از کنسرت «تئاتر دولاویل» به رپرتوآر اضافه و در کنسرتی که در تالار وحدت تهران اجرا شد و قصد داشتیم کار را فیلم برداری کنیم، رپرتوآر کامل اجرا شد.
بخشی از جامعه موسیقی استاد پورناظری را به خاطر آهنگسازی ها و نگاه ویژه ای که به ساز تنبور داشته اند، می شناسند، اما شما در این پروژه خاص قطعاتی از ساخته های ایشان را انتخاب کردید که مربوط به موسیقی سنتی است.
البته، پدر ابتدا در موسیقی سنتی فعالیت و بعد فعالیت هایشان در موسیقی تنبور را شروع می کنند. ایشان جزو معدود آهنگسازانی هستند که از موسیقی ایرانی برداشتی کاملا جامع دارند، نمونه اش را در آلبوم «پنهان چو دل» و تصنیف «مگذار و مگذر» که با صدای آقای نوربخش اجرا شد، می توان لمس کرد. ذهن ایشان قوام و پختگی بسیار بالایی در آهنگسازی بر روی موسیقی ایرانی دارد و اشرافی که روی موسیقی ردیف- دستگاهی دارند و برداشت شان از موسیقی ایران بسیار منحصر به فرد است. توجه داشته باشید که این آهنگ ها متعلق به سی ،چهل سال پیش است و کارهای جدیدی نیست. وقتی «همایون شجریان» به عنوان یک آوازخوان موسیقی شناس این آهنگ ها را شنید، به آنها علاقه مند شد و برهمین اساس پروژه شکل گرفت.
شما در ساخته های اخیر در فضایی متفاوت از نگاه موسیقایی پدرتان فعالیت کرده اید و حالا اثری منتشر شده که از قطعه ای از ساخته های ایشان استفاده شده، چقدر سعی کردید جهان موسیقی خودتان را به پدر نزدیک کنید؟
آنچه در «آیینه ها» اتفاق افتاده است، موسیقی ای است که تمام مولفه های موسیقی اصیل ایرانی را دارد، همان اتفاقی که پدر در آثار موسیقایی خود به آن پای بند بودند، بنابراین من نیز تلاش کردم تا جایی که امکان دارد به جهان موسیقایی ایشان نزدیک شوم، به خصوص در تنظیم و مقدمه ها و موخره هایی که بعد از آن دو تصنیف آمد.
بعد از آن یک تصنیف دیگر نیز به کار اضافه کرده و قطعه ای ضربی گذاشتم و یک مقدمه نوا که به تبع از لحاظ جهان موسیقایی دارای پیوندی بود که فکر می کنم به درستی اعمال شده است. البته باید این توضیح را بدهم که من در این سال ها، چندان مستقل از پدر کار نکرده ام، اولین اثر مستقلم «کولی شبگرد باد» شامل دونوازی تنبور و دودوک با همراهی آقای آروتزیان بود و حالا دومین آلبوم هم «خداوندان اسرار» است و در این میان چند موسیقی فیلم هم ساخته ام که ترجیح می دهم در همان شاخه موسیقی فیلم مورد بررسی قرار گیرد.
اتفاقا می خواستم به همین مساله بپردازیم، «خداوندان اسرار» بعد از آلبوم «آرایش غلیظ» منتشر شد، البته شما در گفت و گوهایتان بارها به این مساله اشاره کرده اید که آن اثر را باید به عنوان یک موسیقی فیلم بررسی کرد؛ اما به هر حال اثر شماست و امضای شما به عنوان آهنگساز پای آن وجود دارد؛ حالا از آن شکل موسیقی با آن سنت شکنی و آوانگاردیسم می رسیم به اثری که خودتان اشاره دارید، آلبومی سنتی است.
در رابطه با آرایش غلیظ و اتفاقی که در شکل آهنگسازی و آواز آن رخ داد، بارها توضیح داده ام؛ اما همچنان خیلی ها دوست دارند آن را به عنوان یک اثر مستقل موسیقایی در نظر بگیرند که البته این مساله از نظر من ایرادی ندارد، اما بار دیگر تاکید می کنم، اگر من بخواهم یک اثر مستقل موسیقایی خلق کنم، به طور حتم راهی متفاوت در ژانر؛ نگاه و سازبندی از آن در پیش خواهم گرفت.
اما از آنجا که میزان بلندپروازی و اتفاقات عجیب آن جسورانه بود، شاید بشود به عنوان یک اثر مستقل به آن توجه کرد.
گفتم که از این مساله ناراضی نیستم. البته من در فعالیت های موسیقی ام، چندان اهل محافظه کاری نیستم و از نگاه های مختلف نمی ترسم و در این میان با «همایون شجریان» همراه شدم که او هم چنین نگاهی را داشت. ما در آن قطعه به این برداشت از موسیقی و آواز رسیدیم که در اثر می شنوید و انجامش دادیم. درواقع فکر کردیم باید چنین اتفاقی بیفتد و افتاد.
یعنی اگر آن فیلم پیشنهاد نمی شد آن شکل از موسیقی با آن سازبندی و آواز شکل نمی گرفت؟
بعید می دانم.
چرا؟
به خاطر اینکه آنچه من در موسیقی به دنبال آن هستم، چنین فضایی نیست و نگاه غالبم آن چیزی نیست که در آن اثر شنیده شد. البته ممکن است بار دیگر اثری خلق کنم که در آن از گیتار الکتریک، گیتار بیس و درامز یا اصلا هر ساز دیگری استفاده کنم؛ اما به شکل کلی فلسفه موسیقایی من این خط را دنبال نمی کند.
خیلی عجیب است، ظاهرا با تمام توفیقاتی که آن اثر به وجود آورد، شما خیلی از آن راضی نیستید؟
برعکس من خیلی «آرایش غلیظ» را دوست دارم، اصلا شاید دوباره اتفاقی در همان راستا را دنبال کردم. همیشه از تجربه فضاهای جدید لذت می برم، اما اگر بخواهم مقایسه ای انجام دهم- که البته نمی دانم چرا باید این کار را انجام داد- «خداوندان اسرار» به جهان موسیقایی من نزدیک تر است. البته این کار برای سه- چهار سال پیش بود و من آن را به شکلی بازسازی کردم. نمی دانم چرا یک موزیسین باید درباره جهان موسیقایی اش توضیح دهد و آن را به مخاطبی که آثارش را می شوند، واگذار نکند؟ با این حال من ناگزیر هستم این را بگویم که جهان بینی ما نسبت به موسیقی، حفظ ریشه های موسیقی ایرانی است، این مساله را هم به شکل یک وظیفه برای خودم نمی دانم، از فضای موسیقی سنتی لذت می برم و دوستش دارم.
اما تصوری که مخاطب- حتی مخاطب غیرحرفه ای- نسبت به شما دارد، چیزی متفاوت از این است، شاید مخاطب حالا دیگر از «سهراب پورناظری» انتظار دارد که در هر اثری که خلق می کند، اتفاقی عجیب و غریب شکل دهد.
ممکن است این طور باشد و اصلا ممکن است بار دیگر من چنین فضایی را تجربه کنم؛ اما ایجاد اتفاقات عجیب و غریب را به عنوان یک وظیفه برای خودم نمی بینم؛ ضمن آنکه موسیقی «آرایش غلیظ» هم داشت با موسیقی سنتی شکل می گرفت، اما فضای فیلم با چنین موسیقی ای قرابت نداشت. «بی پولی» تجربه موفقی برای خود من نبود، شاید موسیقی آن را دوست داشته باشم و همچنان چند سال بعد از آن که به آن اثر گوش می دهم، فکر کنم ملودی و موسیقی ای پرمغز و زیبا دارد؛ اما متعلق به آن فیلم نبود. به هر حال موسیقی فیلم فضای خاص خودش را دارد و باید با تصاویر هماهنگ باشد.
آهنگسازی فیلم تجربه ای است که همچنان ادامه می دهید؟
اگر پیشنهاد خوبی بشود بله.
کم کاری پدر در این سال ها متقارن با پرکاری شما- منظورم شما و برادرتان تهمورس- بوده، این مساله دلیل خاصی داشته است؟
درست است که فعالیت های مستقل من و تهمورس در این سال ها بیشتر از گذشته شده است؛ اما فلسفه موسیقایی پدر هیچ گاه برپایه پرکاری نبوده است، به همین خاطر است که شما بعد از دو- سه دهه آهنگسازی، تنها چند آلبوم از ایشان می شنوید.
به نظر می رسد همان ها اثر خودش را گذاشته است و جزو تاثیرگذارترین آثار موسیقایی دهه های اخیر است.
بله؛ اگر هنرمند بتواند در طول عمر هنری خودش حتی یک اثر ماندگار خلق کند، کفایت می کند و پدر اگر تنها همان مقدمه «افسانه تنبور» را هم ساخته بود، کافی بود. حال این همه آثار و تصنیف و اثراتی که روی موسیقی تنبور داشته اند را هم می توان به آن اضافه کرد، اگرچه هنر در عرصه تولید نیست، عرصه خلق است.
البته منظور من بیشتر فعالیت های گروه شمس بود
بله، این گروه مدتی است که کمتر از گذشته فعالیت می کند و ما می خواهیم بار دیگر با نگاهی متفاوت و ایده های دید فعالیت های این گروه را ادامه دهیم. ما در این مدت فعالیت هایی همراه با استاد شجریان و همچنین «همایون» عزیز داشتیم و به همین خاطر تلاش کردیم تا تمرکز اصلی فعالیت های موسیقایی مان را هم راستا با آن انجام دهیم و شاید این مساله یکی از دلایل کم کاری گروه «شمس» بود، در این میان البته به این مساله آگاه هستیم که حضور، حفظ و اثر گروه شمس باید در جامعه موسیقی حفظ شود به همین خاطر همان طور که توضیح دادم، قرار است بار دیگر فعالیت های این گروه آغاز شود و مخاطب با شمایلی متفاوت و البته قدرتمند از این گروه رو به رو شود، اجرای کنسرت و انتشار اثر هر دو در برنامه های ماست.
ما در نسل پیش از شما شاهد همکاری گسترده و طولانی مدت میان آهنگساز و خواننده بودیم، نمونه اش آثاری که استاد شجریان با آقای مشکاتیان در دوره ای انجام دادند یا همکاری های دیگری از این دست، حالا به نظر می رسد همکاری شما با آقای همایون شجریان نیز به این صورت درآمده است. فکر می کنید این همکاری همچنان ادامه داشته باشد؟
هیچ فردی که در زمینه «هنر» فعالیت می کند، نمی تواند برای آینده خود نقشه راه ترسیم کند و در این میان «همایون شجریان» و من هم نمی توانیم این کار را انجام دهیم؛ اما بهتر است بگویم ارتباطی که من با همایون عزیز و استاد شجریان دارم، از لحاظ انسانی برایم ارتباط مغتنمی است؛ اما صرف نظر از این مساله، نمی توانم بگویم تا آخر عمر این همکاری ادامه خواهد داشت؛ اما در عین حال این نکته را می دانم که در کنار هم قرار گرفتن ما، باعث توفیقاتی شده و توانسته است تاثیراتی در موسیقی بگذارد. به هر حال بسیار خرسند خواهم بود که این همکاری ادامه دار باشد و باعث موفقیت های بیشتری شود.
برگردیم به خداوندان اسرار؛ اثر علاوه بر موسیقی سنتی، از موسیقی تنبور نیز بهره گرفته است.
موسیقی تنبور نیست، برگرفته از موسیقی تنبور است.
بله؛ در موسیقی تنبور مقام اصفهان وجود ندارد، با این اوصاف فضای موسیقی تنبور چه امکانی در اختیار شما می گذاشت که از آن استفاده کردید؟
این اتفاقی است که سال ها در گروه «شمس» و در ساخته های در رخ داده است. قطعه ای از پدر در این بخش استفاده شده که پیش از آن، چند آهنگساز از آن استفاده کردند و البته اشاره ای به این موضوع نکردند و گفتند اثر براساس مقام های قدیمی تنبور است؛ اما مجددا ذکر می کنم که در تنبور و یارسان ما مقام اصفهان و چنین پرده بندی و گردش ملودی ای نداریم. اینها ترکیباتی است که پدر برای نخستین بار روی آن آثاری ساخته اند. این اتفاق در «صدای سخن عشق» نیز رخ داد که زنده یاد «خلیل عالی نژاد» آن را نواخته اند.
اینها فرم کارهایی بوده که پدر همراه با تعدادی از دوستانش آن را دنبال کرده اند. موسیقی من هم برگرفته از موسیقی تنبور است، حتی جاهایی از ملودی کلام های حقانی تنبور هم استفاده کردم. قبل از قطعه خداوندان اسرار، یک تک نوازی تنبور دارم که در آن «سحری» زده ام و این تکنوازی روی موسیقی اصیل تنبور است. در قطعه یاوران که برداشتی است از موسیقی صوفی، بیشتر فضای خانقاهی قادری وجود دارد. در کل خداوندان اسرار را می توان نتیجه آثار پدرم و جهان بینی خودم نسبت به این نوع موسیقی دانست.
خود موسیقی تنبور هم در این سال ها محل مناقشات بسیاری بوده است و نوازندگان تنبور نگاه های متفاوتی به هم دارند؟
بله.
فکر می کنید چقدر می توان از این نوع موسیقی برداشت آزاد داشت و چقدر باید همان چیزی که در گذشته وجود داشته را حفظ کرد؟ این شکل جدیدی که ما در کارهای شما و حتی پدرتان می بینیم، چه نوع نگاهی به موسیقی تنبور است؟
من مثال موسیقایی برای شما می زنم، موسیقی فلامنکو و مسیری که یک گیتار فلامنکو طی می کند، می تواند مثالی خوب برای تنبور باشد. شما به لحاظ تکنیکی شکافی عمیق بنی آواز و گیتار فلامنکو می بینید. آواز فلامنکو آوازی بسیار ساده، پراحساس، بکر و قدیمی است؛ اما گیتار فلامنکو رشد کرده و به آن تکنیک هایی اضافه شده و موسیقی اش خیلی گسترده تر شده است. تا جایی که حتی جوابگوی موسیقی انسان امروزی است، می توان گفت این ساز، سازی پویا بوده و هیچ گاه متوقف نشده است.
نگاه من نسبت به «تنبور» تلاش برای ایستا نبودن است، درواقع هر جایی که ساز، من را رهنمون کند با آن همراه می شوم، جلوی ساز را نمی گیرم، نمی گویم الان اتفاقی که شکل گرفت، آن را حرام یا حلال کرد؟ در موسیقی ام چندان به این مرزبندی ها قایل نیستم و با آن همراه می شوم و در این مسیر به شکل طبیعی، آن جایی که به سلیقه ام نزدیک نیست را اجرا نمی کنم.
سوال من اینجاست که این حرکت و مسیری که شما طی می کنید، این موسیقی را دچار گسست فرهنگی نمی کند؟
به هیچ عنوان. بهتر است پاسخ سوال شما را با یک مثال دیگر بدهم؛ فکر کنید کسی با سه تار، قطعه ای از باخ را اجرا کند، در اینجا می توان گفت گسست اتفاق افتاده، یعنی ما هیچ چیزی از جهان موسیقی ایرانی که در ساز سه تار وجود دارد را نمی بینیم؛ اما در جایی هم استاد عبادی با سه تار، تک سیم می زند و فضای موسیقی ای که روی این ساز چندسیمی است را خلوت تر می کند و با ناخن صدای شفافی در می آورد، اینجا فرهنگ موسیقی دچار گسست نشده است.
البته در مَثَل جای مناقشه نیست و به قول معروف، «کار پاکان را قیاس از خود مگیر/ گرچه ماند در نبشتن شیر، شیر» من هم خودم را با آقای عبادی مقایسه نمی کنم، بیشتر برداشت استاد عبادی از سازی که می نواخت، مدنظرم است و تغییراتی که ایجاد می کنند تا صدادهی جدیدتری را روی سه تار تجربه کنند. این را در سازهای دیگر نیز می توان دید.
البته به شکل قطع، تعصبی در موسیقی تنبور وجود ندارد، اما با توجه به گستردگی موسیقی سنتی ایران و امکان نوآوری هایی که این ساز در اختیار آهنگساز می گذارد، چه اصراری است که این نوآوری ها در موسیقی تنبور هم اتفاق بیفتد؟
من هیچ اصراری ندارم. چه کسی گفته من اصرار دارم نوآوری اتفاق بیفتد؟
یعنی خودش اتفاق می افتد؟
بله، حتما خودش باید اتفاق بیفتد. اگر به زور بخواهیم این اتفاق را رقم بزنیم برای شنونده دلپذیر نخواهد بود. اگر لحظه ای فکر کنم و وظیفه خودم بدانم که نوآوری ایجاد کنم، کار در همان لحظه خراب خواهدشد. درواقع صداهای جدیدی که به گوش شنونده می رسد از دل تمرین ها و خلوت هایی که یک آهنگساز با موسیقی اش داشته، شکل می گیرد و در این میان اگر هنرمند «اصیل» به معنای واقعی باشد، اثرگذار خواهد بود.
زمانی که«شب گرد کولی باد» منتشر شد، در یکی از گفت و گوهایتان به این مساله اشاره کردید که به تنبور تکنیک اضافه کرده اید، می شود در این رابطه توضیح دهید؟
من در این خصوص یک سری تکنیک ها با دست راست اضافه و سعی کرده ام تکنیک های دست چپ را هم کامل تر کنم. یکسری تکنیک هایی را هم که در تنبور استفاده نمی شده به آن اضافه کردم.
این تکنیک ها توسط نوازندگان دیگر هم استفاده می شود؟
بله. هیچ کس مخالف اضافه شدن تکنیک- به شرطی که به فرهنگ آن ساز خدشه ای وارد نکند- نیست و پدر هم از این قاعده مستثنی نیستند، مثلا در مضراب «شر» من به تکنیک های دست چپ اضافه کرده ام، ما در تنبور مضرابی داریم پروانه مانند، که به آن «شر» می گوییم، زیباترین حرکتی است که روی تنبور انجام می دهیم. شنونده ها و بیننده ها بسیار آن را دوست دارند، شر ویژه ترین مضراب تنبور است. من روی دست چپ با هر انگشت یک ملودی روی این زده ام، که البته به ریشه شر وصل است و آن را کامل تر کرده است.
اما این روزها شاگردان زیادی ندارید که بتوانید چنین تکنیک هایی را گسترش دهید؟
مهم نیست. دو تا شاگرد دارم و چند کتاب نوشتم که به نظرم کافی است و امسال قرار است منتشر شوند و درواقع می توان آن را برداشتی از بیست سال فعالیت حرفه ای خودم، پنجاه سال کار پدر و گذشتگان روی موسیقی تنبور دانست.
ادامه مطلب
ماهنامه تجربه - کیمیا امینیان:
28 مرداد
شهرزاد با کودتای بیست و هشت مرداد در سال 1332 در تهران آغاز می شود. روزی در کمتر از ساعتی از شهر به قرق قداره کشانی درآمد که از جیب هایشان پول های خارجی بیرون زده بود. همه ماجراها روی سنگفرش داغ خیابان های تهران رخ داد. آن روز که تانک ها شهر را اشغال کردند و شهرزاد در همین نقطه آغاز می شود. جمشید پدر شهرزاد به اخبار رادیو گوش می دهد. کودتای اول شاه در روز 25 مرداد با شکست رو به رو شد و او به بهانه رفتن به شمال، به عراق و بعد از آن به ایتالیا فرار کرد. دکتر مصدق اعلام جمهوری کرد و دکتر فاطمی در بالای روزنامه باختر امروز اعلام کرد: «خائنی که می خواست ایران را به خاک و خون بکشد فرار کرد.» اما در کمتر از چهار روز ورق برگشت. پول ها به جیب قداره کشان رفت. بزرگ آقا شخصیت اصلی فیلم سردسته لات های تهران را جمع کرد و پول ها را میان آن ها تقسیم کرد.
صبح بیست و هشت مرداد ورق برگشت و بهارستان چهارراه مخبرالدوله و لاله زار در قرق قداره کشان بود و کودتای آمریکایی با حمله به خانه دکتر مصدق و نطق فضل الله زاهدی کامل می شود. در مجموعه شهرزاد شب بیست و هشت مرداد در میان هول و هراس دستگیری فرهاد به پایان می رسد اما در تاریخ ایران این ماجرا ادامه دارد.
باختر امروز
فرهاد نامزد شهرزاد خبرنگار و مقاله نویس روزنامه باختر امروز است. روزنامه ای که مدیریت آن را دکتر حسین فاطمی وزیر امور خارجه دکتر محمد مصدق برعهده داشت. ماجرایی که نقطه ثقل داستان بود نیز در دفتر این مجله اتفاق افتاد. دکتر حسین فاطمی این روزنامه را زمانی که هنوز به وزارت خارجه نرسیده بود راه انداخت. نام باختر امروز از ترکیب دو روزنامه باختر و مرد امروز انتخاب شد که فاطمی پیش از تاسیس آن در آن ها قلم زده و به خاطر مقالات انتقادی اش مشهور شده بود. او که پیشنهاددهنده ملی شدن صنعت نفت بود؛ جوان ترین وزیر تاریخ ایران بود که در سی و سه سالگی به وزارت رسید. اما فاطمی و باختر امروز به خاطر انتقادهای بی پروایشان به دربار معروف بودند.
محمدمحیط طباطبایی و جلالی نائینی و رحمت مصطفوی و سپهر ذبیح و ناصر امینی و اسماعیل پوروالی، نصرالله شیفته و سعید فاطمی از اعضای تحریریه باختر امروز بودند. ساختمان دوطبقه باختر امروز در میدان بهارستان قرار داشت و از نخستین جاهایی بود که مورد حمله اراذل و اوباش قرار گرفت و شیشه های آن شکسته و خبرنگارانش مورد ضرب و شتم قداره کشان قرار گرفتند. در سریال شهرزاد هم به دفتر روزنامه حمله می شود و فرهاد که می خواهد خودش را نجات دهد ناخواسته باعث کشته شدن یکی از کسانی می شود که به باختر امروز حمله کرده اند.
کافه نادری
کافه نادری یکی از مکان هایی است که بخشی از اتفاقات مجموعه شهرزاد در آن روی می دهد. فرهاد و شهرزاد در این کافه یکدیگر را می بینند و او گردنبندی با نقش مرغ آمین را به شهرزاد هدیه می دهد. کافه و هتل نادری یکی از قدیمی ترین نقاط تهران است. این کافه در خیابان جمهوری بعد از خیابان سی تیر قرار گرفته است.
در سال 1306 مهاجری ارمنی با نام خاچیک مادیکیانس این کافه را دایر کرد. کافه نادری، در دهه سی و چهل، پاتوق روشنفکرانی مثل صادق هدایت، جلال آل احمد، احمد فردید، سیمین دانشور و نیما یوشیج بوده و بخش زیادی از شهرت کنونی اش را از اعتبار این اشخاص وام گرفته است. خیلی ها معتقدند که بسیاری از غذاهای فرنگی مانند بیف استروگانف و بیفتک و همچنین کافه گلاسه، شاتوبریان، بستنی های فرهنگی، قهوه ترک و فرانسه برای اولین بار در این کافه به ایرانیان عرضه شد. کافه نادری سریال شهرزاد اما کافه نادری امروز نیست. نمای ورودی کافه در شهرک سینمایی ساخته شده و داخل آن البته در یک بنای تاریخ فیلمبرداری شده که چند خیابان بالاتر از کافه نادری است: «باشگاه ارامنه تهران.»
مرغ آمین
در گردن شهرزاد گردنبندی است با تصویر مرغی کوچک شبیه بلبل، این گردنبند را که در تیتراژ و روی کاور سی دی ها هم می شود دید یک نشانه مهم است. در نخستین قسمت سریال فرهاد و شهرزاد با هم در کافه نادری قرار دارند. فرها با هیجان تمام از دیدارش با هوشنگ ابتهاج و احمد شاملو و نیما می گوید و بخش های از شعری معروف از نیما را می خواند: «مرغ آمین دردآلودی است کاواره بمانده/ رفته تا آنسوی این بیدادخانه/ بازگشته و رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه...»
او در این جا داستانی را تعریف می کند که هوشنگ ابتهاج نیز آن را از نخستین باری که این شعر را شنیده در خاطراتش گفته که روزی او به همراه سیاوش کسرایی و مرتضی کیوان و نیما نشسته بودند و بر سر شعر بحث می کردند. به یک باره نیما تصمیم می گیرد تازه ترین شعرش را برایشان بخواند و مرغ آمین را می خواند. ابتهاج به یاد می آورد که صدای پیرمرد آن چنان برای خواندن این شعر طنین داشت که برای آن ها هم عجیب بود. مرغ آمین در شهرزاد نشانه عشق او به فرهاد است. او قسم خورده تا زمانی که گردنبند را در گردن دارد عشق فرهاد را هم کنار خود نگه دارد.
لاله زار
لاله زار نشانه مهمی از تهران قدیم بخصوص تهران دهه سی است. لاله زار با همه بوتیک های آلامد و سالن ها و سینماها. این خیابان در سریال شهرزاد هم نقش مهمی را بازی می کند. اما از لاله زار دهه سی تنها یک خاطره کمرنگ به جای مانده که لا به لای بازار وسایل الکتریکی و روشنایی گم شده است. لاله زاری که شهرزاد در آن قدم می زند و با فرهاد قرار می گذارد اما شبیه لاله زار دهه سی است و این اتفاق تنها به کمک یادگاری علی حاتمی رخ داده است.
هرچند که عوامل مجموعه شهرزاد برای آمدن به لاله زار شهرک سینمایی اول آن را بازسازی کردند و دهه سی را به آن افزودند. گروه طراحی دکور شهرزاد به سرپرستی حسن روح پروری مغازه ها و خیابان لاله زار شهرک سینمایی را بار دیگر طراحی کرده و علاوه بر بازسازی برخی از ساختمان های داخل این خیابان از جمله گراندهتل و سینما تابان و جواهری غازاریان، بیش از سی مغازه جدید که در دهه سی در خیابان لاله زار شناخته شده بودند را به این خیابان اضافه کردند.
دفتر روزنامه باختر امروز که دکتر حسین فاطمی آن را منتشر می کرد یکی از ساختمان هایی است که در شهرک سینمایی غزالی برای مجموعه شهرزاد ساخته شده است. صفحه فروشی بتهوون که در سال 1332 بعد از کودتا توسط مرحوم کریم چمن آرا در لاله زار شروع به کار کرد نیز یکی دیگر از مغازه هایی است که در خیابان لاله زار ساخته شده است.
کاخ سلیمانیه
خانه بزرگ آقا با بازی علی نصیریان یکی از باشکوه ترین لوکیشین ها سریال شهرزاد است. عمارت دوطبقه با معماری ایرانی اواخر دوره قاجار و گچ بری های دستی و پنجره هایی از چوب های اعلی، اهالی منطقه 14 و البته خیابان نبرد آن را به خوبی می شناسند؛ باغ سلیمانیه.
این باغ و کوشک آن که محل خانه بزرگ آقا در آن قرارداد قطعه زمینی بود که علی رضاخان عضدالملک رییس ایل قاجار و نایب السلطنه احمدشاه برای پسرش سلیمان میرزا پشت دروازه دولاب خریداری کرد. این که این باغ چطور چند سال بعد دست به دست چرخید و به دست احمد وثوق الدوله رسید معلوم نیست. او این باغ را از حق دلالی که برای قرارداد 1919 گرفته بود خرید. ساختمان اصلی باغ که خانه بزرگ آقا است در زمان سلیمان میرزا ساخته شده است.
شاید همین دلیل آن بود که وثوق الدوله نام آن را تغییر نداد. این باغ با درخت های انارش شناخته شده بود به باغ اناری هم معروف بود. حسن وثوق الدوله که در اواخر عمر حافظه خود را از دست داده بود، در باغ سلیمانیه زندگی می کرد. علی امینی که بعدها مانند وثوق الدوله نخست وزیر شد و داماد وثوق بود از برگزاری مراسم عروسیش در این باغ در خاطراتش یاد کرده است. باغ سلیمانیه با مرگ وثوق الدوله در میان هفت دخترش مانند سایر اموالش تقسیم شد و بخشی از آن در ابتدای انقلاب تبدیل به پاسگاه شد. چند سال پیش قنات این باغ خشک شد. شهرداری اعلام کرد که بعد از بازسازی تصمیم دارد باغ سلیمانیه را با عنوان پارک بانوان روی همه بگشاید.
دانشگاه تهران
در دومین سکانس شهرزاد معلوم می شود که او دانشجوی رشته پزشکی است؛ دانشجوی پزشکی تهران. بخشی از داستان این سریال در دانشگاه تهران رخ می دهد؛ در دو دانشکده مهم دانشگاه: دانشکده پزشکی و دانشکده ادبیات. دانشکده طب یا همان دانشکده پزشکی دانشگاه تهران یکی از نخستین دانشکده هایی بود که در سال 1313 در زمان افتتاح دانشگاه تاسیس شد. این دانشگاه از تلفیق مدرسه طب دارالفنون و نظام آموزشی جدید در انتهای دانشگاه نزدیک به جلالیه ساخته شد.
مدرسه طب قبل از تاسیس دانشگاه تهران در خیابان ناصر خسرو قرار داشت. با شهرزاد به این دانشکده خواهید رفت و در راهروهای آن حرکت می کنید. اما تنها دانشکده طب نیست. بخش های زیادی از شهرزاد در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران فیلمبرداری شده که فرهاد دانشجوی آن است؛ قدیمی ترین دانشکده دانشگاه تهران. این که می گوییم قدیمی ترین منظور بنای آن نیست.
تاریخ دانشکده ادبیات و علوم انسانی از سال 1269 یعنی سال تاسیس دارالمعلمین مرکزی آغاز می شود، در سال 1307 شمسی که دارالمعلمین عالی به دارالمعلمین مرکزی افزوده شد، طبق اساس نامه ای که در 21 آذرماه 1308 به تصویب مجلس شورای ملی رسید دارالمعلمین به دو شعبه ادبی و علمی تقسیم شد و در 9 اسفند 1312 به دانشسرای عالی تغییر نام یافت. این دانشکده در سال 1313 همزمان افتتاح دانشگاه تهران در همین جایی که حالا قرار دارد ساخته شده است.
کجایی...
از زمانی که صحبت ساخت شهرزاد آغاز شد حضور فردین خلعتبری با همراهی علی رضا قربانی در آن از همه بیشتر قطعی بود. قرار بود موسیقی متن سریال را خلعتبری بسازد و آوازهای آن را علی رضا قربانی بخواند. مانند اتفاقی که در کارهای دیگر فتحی هم رخ داده بود.
در روزهای اول سال 94 شایعه ای منتشر شد که قرار است محسن چاووشی خواننده سریال شهرزاد باشد. شایعه ای که چاووشی رد نکرد اما سازندگان شهرزاد صراحتا تاکید کردند که این سریال با صدای قربانی خواهدبود. اخبار نیز از حضور قطعی خلعتبری و قربانی حاکی بود. اما از چند هفته مانده به آغاز پخش سریال شهرزاد به یک باره تبلیغات شهرزاد با کلیپی همراه شد به اسم همخواب با صدای محسن چاووشی براساس اشعار وحشی بافقی با آهنگسازی و تنظیم بهروز صفاریان.
در این کلیپ ترانه علیدوستی و مصطفی زمانی یک دیالوگ را دکلمه می کنند. البته وقتی سریال منتشر شد، با صدای علی رضا قربانی در تیتراژ اولیه و انتهای آن و آوازهایی به همراه بهرخ شورورزی در میانه موسیقی متن همراه بود. اما در پنجمین قسمت سریال اتفاق تازه ای افتاد در تیتراژ پایانی سریال صدای قربانی حذف شده بود و ترانه کجایی با آهنگسازی محسن چاووشی و صدای خودش با همراهی سینا سرلک منتشر شد. این ترانه به دلیل اشعارش و تناسب آن با داستان این قسمت شهرزاد به سرعت در میان کاربران شبکه های اجتماعی پخش شد و افراد زیادی آن را خواندند و درباره آن نوشتند. معلوم نیست چرا سازندگان شهرزاد به یک باره تصمیم شان تغییر کرد و چاووشی را با قربانی عوض کردند که صدایش خاطره مشترک آثار حسن فتحی از مدار صفر درجه تا شب دهم است.
رقابت
شهرزاد نخستین تجربه بازیگری سریال ترانه علیدوستی است. او بازیگری گزیده کار است و با همین گزیده کاری برای خود اعتباری کسب کرده است. حضور او در شهرزاد نخستین همراهیش با حسن فتحی بود. او در سریال شهرزاد نقش دختری جوان را بازی می کند از خانواده ای نیمه سنتی که تلاش می کند در آغاز دهه پرهیاهوی تاریخ ایران سری در میان سرها دربیاورد. برخلاف تصور، شهرزاد به عنوان شخصیت اصلی فیلم در مقابل بزرگ آقا قرار می گیرد. بزرگ آقایی که نقش پدرخوانده را بازی کرده و برای سرنوشت همه آدم ها تصمیم می گیرد. تلاش شهرزاد برای خارج شدن از زیر سایه. بزرگ آقا، زندگی او و داستان شهرزاد را شکل می دهد.
داستانی عاشقانه که در بستری مافیایی شکل می گیرد. تقابل میان ترانه علیدوستی و علی نصیریان به عنوان دو بازیگر اصلی این مجموعه در پنج قسمت نخست مجموعه نقطه ثقل درام است. نقطه ثقلی که حضور فرهاد و قباد- یعنی مصطفی زمانی و شهاب حسینی به عنوان دو مردی که قرار است در زندگی شهرزاد قرار بگیرند- را در حاشیه خود قرار داده است. در رقابت میان او و بزرگ آقا چه کسی برنده خواهدشد؟ رقابتی که علاوه بر ساختار دارم نوعی قرار گرفتن دو نسل متفاوت از بازیگری ایران در مقابل یکدیگر است.
دستیار آقا بزرگ
مجموعه شهرزاد بیش از 50 بازیگر شاخص سینما و تئاتر و تلویزیون را با خود همراه کرده است. اما شاید مهمترین سورپرایز این مجموعه حضور ابوالفضل پورعرب، جوان اول سینمای دهه هفتاد در مقابل دوربین این مجموعه با چهره های تازه بود. آخرین تصویری که پیش از شهرزاد از پورعرب وجود داشت تصویری بیمار در مجموعه وضعیت سفید بود.
در چند سال گذشته اخباری از بیماری سخت پورعرب منتشر شد. اخباری که عدم حضور این بازیگر در عرصه تصویری آن را جدی تر می کرد. او حالا بعد از طی دوره بیماری بار دیگر با شهرزاد آمده است و به عنوان مشاور و دستیار بزرگ آقا بازی می کند. هنوز معلوم نیست نقشی که پورعرب بازی می کند تاثیری در روند فیلم شهرزاد خواهد گذاشت اما این نکته قطعی است که پورعرب بازگشته تا بار دیگر از اعتبار بازیگریش دفاع کند. پورعرب را می توان بی شک، جوان اول فیلم های سینمایی دهه هفتاد نامید. او با بازی درخشانش در فیلم سینمایی «عروس» به عنوان اولین فیلمش، تبدیل به یک ستاره سینمایی شد و در سال 1375، جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد را برای بازی در فیلم مردی شبیه باران به کارگردانی سعید سهیلی از آن خود کرد.
دهه هفتاد برای بازیگر قهاری چون او، پرکارترین سال ها به حساب می آمد، مخاطبان بازی و چهره اش را دوست داشتند و پورعرب به حق سنگ تمام می گذاشت. کارگردانان به دلیل محبوبیت او فروش فیلمشان را تضمین شده می دیدند و او با پیشنهادات متعددی رو به رو بود. فیلم های «قربانی»، «نرگس»، «آواز تهران»، «چهره»، «بهشت پنهان»، «مردی شبیه باران»، «غریبانه»، «مردی از جنس بلور»، «عشق کافی نیست» و «دست های آلوده» بخشی از آثار سینمایی این سوپراستار است. او در قاب تلویزیون نیز خوش درخشید و بازی استادانه او در سریال «مسافر»، مخاطبان بسیاری را پای سریال نشاند.
جالی خالی
ابوالفضل پورعرب اما تنها سورپرایز بازیگری شهرزاد نیست. در این مجموعه بعد از مدتی دوری بازیگری شاهد حضور جمشید هاشم پور در عرصه بازیگری هستیم. هاشم پور ستاره بدون رقیب سینمای دهه 60 و اوایل دهه 70 که بازی در بیش از 100 عنوان فیلم سینمایی را در کارنامه اش دارد، سرانجام به بازی در یک سریال رضایت داد. هاشم پور که همه او را با زینال بندری می شناسند دوره های متفاوت بازیگری را تجربه کرده است. از نقش ستاره فیلم های اکشن به بازی های سختی در فیلم هایی چون واکنش پنجم روی آورد. هاشم پور هم مانند پورعرب در چند سال گذشته بیمار بود و در عرصه تصویری کمتر حضور داشت. اما با شهرزاد در گریم متفاوت سعید ملکان بار دیگر بازگشته است.
سریال «شهرزاد» در حالی به عنوان اولین تجربه سریالی «جمشید هاشم پور» محسوب می شود که او پیش از این قرار بود در یکی دو سریال بازی کند که البته از این بین بازی او در مجموعه «مختارنامه» جدی تر بود. او حتی تا مرز تست گریم هم رفت و قرار بود در نقش «مختار» جلوی دوربین میرباقری برود که سنگینی پروسه تولید و مسائلی از این قبیل موجب شد او قید بازی در این سریال را بزند. تا لحظه نوشتن این مطلب هنوز جز عکس هاشم پور از تست گریم، هیچ بازی از او دیده نشده اما به نظر می رسد که هاشم پور در دوره تازه ای از بازیگری خود را آغاز کرده است.
تاریخ
حسن فتحی با شهرزاد یک بار دیگر قدم در مسیر تاریخ گذاشته است. تجربه ای که کارگردانی چون او با آثاری چون شب دهم، مدار صفر درجه، روشن تر از خاموشی و پهلوانان نمی میرند و پستچی دوبار در نمی زند امتحانش را در آن پس داده است. اما تاریخ در شهرزاد برای فتحی یک وسیله است برای بیان داستانی که در مدیوم شبکه خانگی آن را ارائه داده است. داستان شهرزاد هرچند با بیست و هشت مرداد آغاز می شود اما می تواند قائم به تاریخ نباشد و در هر دوره تاریخی رخ دهد این که چرا او این دوره تاریخی را دستاویز سریال خود قرار داده پاسخی است که باید برای دانستن آن تا پایان شهرزاد صبر کرد.
ادامه مطلب
وب سایت همشهری شش و هفت - فاطمه عسگریآزاد: شمالیترین پایتخت دنیا، حسی از آرامش منحصر به فردی را در خود دارد که در اولین نفسی که در شهر میکشید به خوبی آن را درک خواهید کرد. برای توریستهای اروپایی پایتخت خالی از ترافیک ایسلند جذاب است و برای توریستهای دیگر مدرن بودن این شهر. ریکیاویک یک کلانشهر پر جنب و جوش است.
اگر تمایل دارید از مناطق دور افتاده و منزوی ایسلند دیدن کنید باید مقصدتان را تغییر دهید اما ریکیاویک یک بندر شلوغ با موزههای غنی است. از هر دو ایسلندی یك نفر در ریکیاویک زندگی میکند و سرخوشی شهرت مردم این شهر است. در ریکیاویک مردم به خوبی میدانند از آخر هفتهشان چگونه لذت ببرند. آنها غالبا روزهای تعطیل را شب زندهداری میکنند و رستورانها و کافههای شهر تا پاسی از شب باز هستند. ریکیاویک به وسیله دریاچهای به طور طبیعی به دو نیمه تقسیم شده است؛ بخش مرکزی شهر بیشتر مکانی برای وقتگذرانی، قدم زدن یا رستوران رفتن است اما بخش دیگر خانه مراکز مهم کشور است.
ریکیاویک در مقایسه با سایر پایتختهای شمالی خالی از ساختمانهای بزرگ و پر ابهت است اما در عوض بسیاری از جذابیت این شهر به یخچالهای طبیعی و مناظر زیبای کوهها بر میگردد. پس زمینه تمام خیابانهای این شهر (حتی مرکز اصلی شهر) منظرهای زیباست که بیشباهت به تابلوهای نقاشی نیست. اگر علاقهمند به تاریخ هستید میتوانید سری به موزهها بزنید و از تاریخ قرون وسطای این سرزمین اطلاعات بیشتری کسب کنید، اگر اهل خرید و گردش در شهر هستید شاهراه تجاری لوگاوگور (Laugavegur) بهترین منطقه برای شماست اما اکثر گردشگران به دنبال کشف جاذبههای طبیعی این شهر هستند. ریکیاویک در لغت به معنای خلیج دودی است؛ خلیجی که پر است از جاذبههای طبیعی و تاریخی.
ماجراجویی در شهر بکر
در شهری که بکر بودن طبیعت آن در تمام دنیا مشهور است. میتوان به استقبال ورزشهای گوناگونی رفت. اگر به کوهنوردی، اسکی، ماهیگیری، اسب سواری، آفرود یا هلیکوپتر سواری علاقهمند هستید، ریکیاویک برای شما گزینههای متعددی دارد. میتوانید با تورهای یک روزهای که برای گردشگران فراهم شده همراه شوید تا بتوانید از قابلیتهای متعدد این شهر بهره ببرید.
دوچرخه + اتوبوس
اصلیترین وسیله حمل و نقل در ریکیاویک اتوبوس است. راننده اتوبوس میتواند بلیت را در همان مسیر به شما بفروشد. علاوه بر این بلیتهای یک روزه و سه روزه هم برای توریستها مهیاست. تاکسیهای شهر مجهز به تاکسی متر هستند و انعام دادن به رانندهها هم چندان رایج نیست.
مرکز شهر ریکیاویک کوچک است و اتوبوسهای شهر هم بسیار کارآمد هستند. بنابراین نیازی به کرایه ماشین در این شهر نیست. دوچرخه سواری یکی از بهترین گزینههای گردش در شهر است. گرچه پستیها و بلندیهای شهر زیاد نیست اما میتوانید در باشگاه دوچرخه کوهستان مشاورههای لازم را در مورد مسیر و انتخاب دوچرخه مناسب انجام دهید.
تقویم سفر
بهترین زمان برای بازدید از ریکیاویک تیر تا شهریور است. زمانی که هوا بسیار خوب است و علاوه بر این شما میتوانید خورشید نیمه شب را در این وقت سال تجربه کنید. از اواخر تیر تا اوایل مرداد نور خورشید به طور تقریبی در 24 ساعت روز قابل مشاهده است.
اگر دوست دارید زندگی شبانه را تجربه کنید بهترین زمان برای سفر به ریکیاویک زمستان است؛ زمانی که خورشید تنها برای سه یا چهار ساعت در روز در آسمان میدرخشد. قیمت بلیت هواپیما و کرایه اتاق در این فصل بسیار ارزان است.
ماهی و چیپس لذیذ ایسلندی
در سال 2009 ایسلند دچار رکود اقتصادی شدید شد و بسیاری از بانکها و موسسات اقتصادی ورشکسته شدند. در این زمان دیگر بودجه این کشور برای واردات مواد غذایی گرانقیمت کفاف نمیداد و مردم مجبور شدند روی تولیدات داخلی تمرکز کنند و نتیجه این امر هم شگفتانگیز بود. آنها دریافتند که میتوانند بسیاری از گیاهان و سبزیجات را در خاک کشورشان تولید کنند.
در حال حاضر ایسلند یک رنسانس غذایی را تجربه میکند؛ بسیاری از سرآشپزهای مشهور اروپا برای تهیه مواد اولیه به این شهر میروند و رستورانهای ریکیاویک هم رونق بسیاری گرفته است. گرچه ممکن است غذاهای عجیب و غریبی در منوی غذاهای این شهر ببینید اما بسیاری از غذاهای اروپایی هم در ریکیاویک به شکل لذیذی سرو میشود.
بهترین مکان برای خرید غذاهای سنتی ایسلندی رفتن به بازار کالوپورتید فلا(Kaloportid Flea) است. موسیقی اسکاندیناوی نامتعارفی در تمام بازار به گوش میرسد و شما میتوانید انواع پنیرها و ادویههای مخصوص آشپزهای شهر را در این بازار بیابید. اگر از غذاهای سنتی خسته شدید بهتر است سری به رودهوس بزنید و در آنها فیش برگرهای لذیذی میل کنید.
ماهی و چیپس ایسلندی را هم باید حتما در ریکیاویک امتحان کنید. ماهی سرخ شده همراه با سبزیجات و ترشی که بسیار لذیذ است در تمام رستورانهای طول بندر یافت میشود. ککس (Kex) هم رستوران و هتلی است که در کارخانه قدیمی بیسکوییت سازی تاسیس شده و مشرف به بندر ریکیاویک است. برای میل کردن غذاهای سنتی میتوانید به این مکان هم سری بزنید.
هتل - رستوران (Kex)
چگونه برویم؟
کشور ایسلند عضو اتحاد شنگن است و برای مسافرت به پایتخت آن نیاز به ویزای شنگن دارید. حضور شخص متقاضی برای مصاحبه و انگشتنگاری در سفارت ضروری است . سفارت ایسلند در تهران در خیابان ولیعصر، خیابان فرشته واقع شده است.
برای درخواست ویزا باید اصل پاسپورت، فرم درخواست ویزا، کارت ملی، دو قطعه عکس رنگی، نامه تمکن مالی، گواهی اشتغال و برگه رزرو هتل و بلیت هواپیما را همراه داشته باشید. برای رسیدن به ریکیاویک میتوانید از خطوط هوایی قطر ایرویز، لوفت هانزا، ترکیش و ایرلاین بلاویا بلاروس استفاده کنید.
ماهیگیری
ریکیاویک یک شهر بندری است که به واسطه موقعیت جغرافیایی منحصر به فردش خانه حیوانات آبزی بسیاری است. یکی از تفریحات اصلی مردم این شهر ماهیگیری است. تورهای ماهیگیری با انواع خدمات آماده سرویسدهی به گردشگران هستند. شما میتوانید با یک تور ماهیگیری با قایق دلتان را به دریا بزنید و از ماهیگیری لذت ببرید.
اسبسواری
نژادهای مختلفی از اسب در ایسلند پرورش داده میشود و اگر شما یک سوارکار حرفهای یا حتی تازهکار هستید میتوانید یک سواری لذت بخش و امن را در ریکیاویک تجربه کنید. اسب سواری از آغاز ماه ژوئن تا پایان ماه سپتامبر در پایتخت ایسلند برپاست و تورهای سوارکاری تمام تجهیزات مورد نیاز از قبیل کلاه، چکمه و لباس گرم را برایتان فراهم میکنند.
کوهنوردی
کوهنوردی یکی از ماجراجوییهای اصلی مردم ایسلند است و بسیاری از تورهای کوهنوردی در این شهر قدمت طولانی دارند.
شما در تجربه کوهنوردی منحصر به فرد ریکیاویک با شگفتیهای یخچالهای طبیعی آشنا میشوید. هر زمانی که به ریکیاویک بروید برای کوهنوردی فصل مناسبی است؛ در تابستان هوا خوب است و سرسبزی کوهها بیشتر و در زمستان قلهها مملو از برف است.
بهترین مکان اقامت
ریکیاویک دارای گزینههای متعددی برای اقامت است؛ اگر دوست دارید در یک خوابگاه صمیمی اقامت کنید یا در یک هتل لوکس بینالمللی دست شما برای انتخاب باز است. اگر قصد سفر به پایتخت ایسلند در فصل تابستان را دارید باید از چند ماه قبل هتلتان را رزرو کنید. به هر حال در ریکیاویک بهتر است که هزینه هتل را آنلاین پرداخت کنید تا از تخفیفات ویژه برخوردار شوید.
لوکسترین هتل شهر
اگر دوست دارید در یک هتل لوکس در میان طبیعت بینظیر اقامت کنید کوسین دانتون(Kvosin Downtown) انتخاب مناسبی است. قدمت ساختمان هتل به سال 1900 بر میگردد اما بازسازیهای گستردهای روی آن انجام شده است. رستوران برگسون با انواع غذاهای محلی و بینالمللی در تمام شهر مشهور است.
نمای فوقالعادهای از کلیسای جامع و مجلس را میتوان از تراسهای طبقه همکف هتل دید. تمام اتاقهای هتل مجهز به تلویزیون صفحه تخت هستند و یک دستگاه قهوهساز در هر اتاق گذاشته شده است. موزه ملی ایسلند در 600 متری هتل است و نزدیکترین فرودگاه داخلی تا این هتل دو کیلومتر فاصله دارد. برای اقامت در این هتل باید شبی 180 دلار بپردازید.
هنری
هتل مارینا در بندرگاه قدیمی قرار دارد؛ هتلی که با عناصر هنری تزئین شده و مناظر زیبایی به دریا دارد. این هتل چهار ستاره مجهز به اینترنت پر سرعت رایگان است و رستوران اسلیپبارین انواع غذاهای بینالمللی را برای مهمانان آماده میکند. نكته جالب در مورد این هتل مربوط به موقعیت مكانی آن است چرا كه از هتل تا موزه هنر ریکیاویک تنها پنج دقیقه پیاده راه است.
تمام امکانات رفاهی در اتاقهای هتل در نظر گرفته شده و علاوه بر آن مهمانان میتوانند در لابی هتل کنار شومینه بنشینند و فیلمهای ایسلندی تماشا کنند. برای اقامت در این هتل باید شبی 90 دلار بپردازید.
مدرن و خلاقانه
هتل آپارتمان اوکی با طراحی مدرن و خلاقانهاش جزو یكی از زبانزد ترین مكان های شهر است و به خاطر همین طراحی متفاوت در ریکیاویک مشهور است. اتاقها با مبلمان رنگارنگ و وسایل بعضا نامتعارف تزئین شده و نور آنها بسیار مناسب است.
این هتل آپارتمان در سال 2012 ساخته شده و برای کسانی که به دنبال یک اتاق ارزان اما زیبا و تمیز هستند و بخواهند پول خود را خرج تفریحات دیگری كنند یک گزینه مناسب است.
جالب است بدانید آپارتمان طبق اصول محیط زیستی ساخته و با هنر محلی تزئین شده است. برای اقامت در این هتل باید شبی 60 دلار بپردازید.
آرام و ارزان
هتل متروپلیتن در بخش آرام و قدیمی شهر واقع شده است. این هتل 31 اتاق دارد که تمام آنها مجهز به دستگاه تلویزیون ماهوارهای، یخچال کوچک و اینترنت پر سرعت است.
متروپلیتن یک گزینه خوب در یک محله مناسب برای کسانی است که دوست دارند آرامش را در این شهر پرهیاهو تجربه کنند.
رستورانها و جاذبههای فرهنگی در نزدیکی هتل بسیار است و بازار محلی تا این هتل تنها پنج دقیقه فاصله دارد. در میان هتل های شهر هتل متروپلیتن جزو ارزانترین هاست و برای اقامت در این هتل باید شبی 40 دلار بپردازید.
ادامه مطلب
هفته نامه آسیا - ساقی موفقی: بر اساس تازه ترین آمارهای ارائه شده به اثبات رسیده که دختران ارشد خانواده به دلیل جاه طلبی که دارند احتمال موفقیت های بیشتری را دارند و نسبت به سایرین برای کسب مدارج بالا دارای صلاحیت بیشتری هستند.
بر اساس نتایج تحقیقات انجام شده در دانشگاه Essex بریتانیا، پسران ارشد خانواده 13 درصد کمتر از دختران ارشد خانواده دارای حس جاه طلبی بودند. اگر به این موضوع نگاهی بیندازید که پسران چگونه در فرهنگ ما نقش های مهمی را ایفا می کنند، می توانید قدرت دختران ارشد خانواده را نیز تصور کنید.
افرادی مانند هیلاری کلینتون، اپرا وینفری و بسیاری از زنان قدرتمندت و تاثیرگذاری که در طول تاریخ کارهای مهمی انجام دادند و معروف شدند، دختران ارشد خانواده هستند. علم دنیای امروزی دریافته این شانسی نیست که بسیاری از زنان شایسته و توانا فرزند ارشد خانواده خود بوده اند. هم بیانسه (Beyonce) و هم جی.کی. رولینگ (J.K.Rowling) نویسنده داستان های هری پاتر، با حس جاه طلبی و اشتیاق زیادی متولد شدند و برای دستیابی به اهداف رفیع خود اشتیاق قوی داشتند.
همچنین دانشمندان آمریکایی نیز اظهار کردند دختران بزرگتر در مقایسه با سایر خواهرها و برادرها از لحاظ آماری احتمال موفقیت های بیشتری دارند.
آنها طبیعتا به موفقیت های بیشتری دست می یابند
با وجود اینکه به طور کلی 16 درصد ماز فرزندان ارشد خانواده ها به رفتن به مدارس متوسطه9 تمایل دارند اما دختران نسبت به آنها 4 درصد بیشتر نمره های خوب می گیرند.
اگر نگاهی به برندگان جایزه نوبل یا حتی رییس جمهورهای آمریکا بیندازید، بیش از نیمی از آنها فرزند ارشد خانواده بوده اند. اگرچه نیمی از آن افتخارات نصیب مردان شده اما دختران ارشد خانواده ها همچنان در حال پیشروی با جاه طلبی و توانایی های بیشتری هستند. این دختران به دلیل هوش و ذکاوتی که دارند در مدرسه از دیگران پیشی می گیرند و همچنین برای رسیدن به جایگاهی که می خواهند، اشتیاق و انگیزه بالایی دارند.
آنها دانشمندان بزرگی هستند
به دانشمندان زنی که خواهران بزرگتر هستند، نگاهی بیندازید: جین گودال (Jane Goodall)، رفتارشناس و انسانشناس بریتانیایی و پیام آور صلح سازمان ملل؛ دکتر سوزان گرینفیلد (Dr. Susan Greenfield)، دانشمند، نویسنده و عضو مجلس اعیان بریتانیا که تحقیقات ارزنده ای در خصوص درمان بیماری های پارکینسون و آلزایمر انجام داده و جوسلین بل (Jocelyn Bell)، دانشمند فیزیک نجومی اهل ایرلند شمالی.
این افراد علاوه بر اینکه هوش و ذکاوت بالایی از خود نشان می دهند، در رشته مربوطه ای که فعالیت می کنند نیز رتبه های بالایی دارند. آنها همچنین به اندازه ای جاه طلب و جویای موفقیت هستند که فراتر از یک دانشمند معمولی رفتار می کنند. به عنوان مثال جین گودال را در نظر بگیرید. او برای حفاظت از گوریل ها حتی جان خود را نیز در معرض خطر قرار داده است. این کار به نوبه خود موفقیت و پیروزی بزرگی است.
سوزان گرینفیلد
آنها از سرمایه گذاری های والدین برخوردارند
یکی از دلایلی که برای موفقیت و توانایی های بیشتر دختران بزرگ خانواده به آنها نسبت داده می شود این است که به دیل اینکه اولین فرزند خانواده بودند، پدر و مادر زمان و انرژی بیشتری صرف آنها کردند. فرزندان ارشد خانواده، صرف نظر از موقعیت حرفه ای و شغل والدین شان، در مقایسه با خواهران و برادران کوچکتر خود 7 درصد بیشتر تحصیلات شان را ادامه می دهند. موسسه تحقیقاتی Sibling Configurations Educationa Aspiration and Attainment (تنظیم روابط خواهر و برادران، انگیزه ها و دستاوردهای تحصیلی) بیش از یک هزار گروه های خواهر و برادر را مورد مطالعه و بررسی قرار دادند.
در این تحقیق هیچ نشانی از تاثیر جنسیت فرزند دوم بر میزان انگیزه فرزند بزرگتر پیدا نشده است. بر اساس آمارهای ارائه شده از سوی مجله فوربس، آنها قدرتمندترین زنان جهان هستند. آنجلا مرکل، کریستین لاگارد، شریل سندبرگ همراه با اپرا وینفری و بیانسه، همگی در لیست قدرتمندترین زنان جهان قرار دارند. هر کدام از این افراد فرزند بزرگ خانواده خود هستند. پشت دستیابی به چنین اعتبار و آوازه ای قطعا چیزی بیشتر از تحصیلات نهفته است. این عامل حتما میل و اشتیاق و جاه طلبی است که این زنان دارند.
آنها از لحاظ آماری نیز به موفقیت های بیشتر دست می یابند
بر اساس تحقیقاتی که در موسسه تحقیقات آمار اجتماعی و اقتصادی فیفی بو (Feifei Bu) وابسته به دانشگاه Essex انجام شده این موضوع به اثبات رسیده که دختران ارشد خانواده از لحاظ آماری نسبت به سایر خواهران و برادران خود حس جاه طلبی بیشتری و عملکرد بهتری دارند. این روزها والدین به صورت برابر با فرزندان خود رفتار می کنند، بنابراین موفقیتی که این فرزندان به دست می آورند فارغ از هرگونه برتری دیگری است. همچنین مطالعات نشان دادند اگر بین بچه ها بیشتر از چهار سال فاصله سنی وجود داشته باشد، فرزند کوچکتر در تحصیلاتش نمره های بهتری خواهد داشت. هر چه فاصله سنی بین بچه ها بیشتر باشد عملکردشان هم بهتر خواهد شد.
توضیحات زیادی برای این موضوع وجود دارد که چرا دختران بزرگ خانواده در مقایسه با بچه های کوچکتر آن خانواده به موفقیت های زیادی در زندگی شان می رسند. هر چند از لحاظ علمی دلیلی بر اثبات این امر وجود ندارد اما آمار و ارقام برای دستیابی به موفقیت های چشمگیر به نفع دختران ارشد خانواده است.
ادامه مطلب
روزنامه سینما - نیما بهدادی مهر: برای هر بازیگری نقشی وجود دارد که مسیر زندگی حرفه ای او را تغییر می دهد. برخی از این نقش ها با این که نقش مهمی در کارنامه بازیگران دارد اما هرگز مورد توجه قرار نگرفته اند. با این تعبیر به فهرستی از بازیگران نقش های شاخص می رسیم که سیمرغ بلورین را دریافت نکردند و بعدها برای نقشی که توانستند به این افتخار هنری دست یابند که به نسبت میانگین کارنامه هنری آنها ارزش های حرفه ای کمتری داشته است. تحلیل پیش رو تلاش دارد تا بخشی از این بازیگران قدرنادیده و نقش های مهم کارنامه شان را در پیشگاه قضاوت مردم قرار دهد. البته در این فهرست نقش هایی هستند که برای بازیگرشان دیپلم افتخار یا جایزه ویژه هیات داوران را به ارمغان آوردند.
عباس آقا سوپرگوشت - اجاره نشین ها
در خیل عظیم نقش آفرینی های ماندگار تاریخ جشنواره، بی شک هنرنمایی عزت الله انتظامی در اجاره نشین ها جدای از قدرت ساختاری اثر، به عنوان یک شاخص فنی بارز همواره در تحلیل سینمایی نویسان مورد توجه بوده است؛ نقشی که از دو وجه تطابق شخصیت هنری با قالب روایی و نیز تطبیق رفتار فردی با شناسه طبقاتی نقش، دارای نقاط اوجی در فرآیند اجرای حسی کاراکتر است و به ویژه روشی که انتظامی در ایجاد رابطه با حمیده خیرآبادی به عنوان مادر عباس به کار گرفت، با توجه به این نکته که از لحاظ سنی، فاصله کمی با نادره بازیگری سینمای ایران داشت از هنر بی بدیل آقای بازیگر در خلق نقش های سینمایی حکایت دارد. نقشی که تنها کاندیدای سیمرغ بلورین شد.
محمدابراهیم - مادر
درخشان ترین نقش آفرینی سینمایی محمدعلی کشاورز که با بدشانسی هم دوره نقش حمید هامون در مسابقه سینمای ایران قرار گرفت تنها به یک کاندیداتوری در بخش اول مرد رسید؛ حال آن که می شد با سیمرغ ویژه هیات داوران از هنرنمایی این بازیگر تقدیر کرد که البته این اتفاق نیفتاد.
گروهبان مکوندی - ای ایران
درخشش در فیلمی از ناصر تقوایی قدرت ذاتی بازیگری عبدی تحت هدایت یک کارگردان هوشمند را به رخ کشید. مکوندی نشانگر بخشی از توانایی های اکبر عبدی بود که توجه کمتری به آن شده است. عبدی در این فیلم بدمن ماجراست و مثل اکثر اوقات قرار نیست معصوم باشد. او نمایانگر استبداد رو به زوال است و تلاش می کند با حکومت نظامی و تشر زدن جایگاهش را ارتقا دهد؛ کاراکتری دشوار که در عین بدمن بودن کمیک است و نقشی که بعدتر عبدی سیمرغ آن را حق خود دانست.
حمید - عروس
شاید این جمله که سینما بی رحم است، مجال مناسبی برای ارزیابی شرایط کنونی ابوالفضل پورعرب باشد؛ بازیگری که با شروع قدرتمندانه در نقش های حمید (عروس) و عادل (نرگس) و بازی های قابل قبول در آثاری چون قربانی، مدری شبیه باران، غریبانه، دست های آلوده، نیش و چهره هنوز هم خاطرات پررنگی از قابلیت های اجرایی اش را در اذهان مخاطبان حرفه ای سینما بازنمایی می کند؛ اما پورعرب با بازی در فیلم های تجاری کم مایه در روندی تدریجی به حاشیه رانده شد و نتوانست سیمای درخشان خود در فیلم عروس را نمایانگر سازد.
به واقع نقش حمید با یک دگرگونی تدریجی از سمت و سوی تصویر یک انسان اقتصاد محور و درون پوسیده که به نوعی با شکست بت وجودی مادی گرایش همراه شد به مسیر انسانیت چرخش یافت و از خودباختگی و بی هویتی ناشی از همین روح نامتلاطم به ساحل امن و آرامش هویت یافتگی فردی رسید و این نقش چنان از منظر کارکرد اجتماعی، تاثیرات مثبتی را بر شمایل هنری پورعرب باقی گذشت که او را در جایگاه یکی از ستارگان سینمای ایران قرار داد.
صحنه خشونت حمید پس از تصادف در جاده یکی از سکانس های برجسته فیلم عروس است که به خوبی توانایی های پورعرب در ترسیم فضای متفاوت حسی از یک انسان خونسرد و باآرامش نسبت به فردی نامتعادل و خودباخته را بازتاب می دهد؛ به نوعی چرخش حسی از حالت تعادل به جنون، اجرایی درست و به دور از هرگونه غلو در فرآیند لحظه های درام اثر یافته و رمز ماندگاری حمید نیز در همین مساله نهفته است.
اکبر عبدی - هنرپیشه
اکبر عبدی در شاخص فنی هنرپیشه بازیگری معتبر و ستاره ای تابناک در نظر گرفته شده که گاه حضورهایش در آثار کم مایه گیشه محور در تناقض با پرتره سینمایی او شکل گرفته است. توجه به نمونه الگویی نقش آفرینی های عبدی همواره مکانیسم فراز و نشیب های اجرایی او را در زمینه ای 3 بعدی از تاثیرات راهبردی هنر، اقتصاد و جامعه بر کمال هنری و فنی یک بازگیر سینمایی بارز می کند.
با این تفاصیل آنچه در بخش اهدای جایزه نقش اول مرد در دوره یازدهم رخ داد تنها یک خطای دید بود. هیات داوران در میان تعجب همگان سیمرغ این بخش را به فرامرز قریبیان برای بازی در بندر مه آلود اختصاص داد و یکی از درخشان ترین نقش آفرینی های سینمایی عبدی بدون سیمرغ از جشنواره بازگشت و داغ این خطا همواره برچهره داوری جشنواره باقی خواهند ماند.
صادق مشکینی - لیلی با من است
در میان کاراکترهای سینمای دفاع مقدس، آن چه نقشی چون صادق مشکینی را به یک نمونه منحصر به فرد بدل ساخته است، جدای از الگوی روایی بکر و تجربه نشده فیلم، باید در نوع بازی و اجرای پرستویی جستجو کرد؛ بازیگری که اگرچه به واسطه هنرنمایی در آثاری چون رعنا و آپارتمان به نامی برجسته در تلویزیون تبدیل شده بود اما بی شک ایفای نقش صادق مشکینی با آن وجه جذاب از برقراری رابطه با خدا یا تظاهر به شجاعتی که صادق را در دو موقعیت تمایل به حضور در جبهه و بازی با تقدیر در بعدی درونی قرار می داد هنر فنی پرستویی در نمایش متوازن هر دو این موقعیت های حسی را که به خوبی در لحظه های جبهه فیلم منعکس است بر همگان ثابت کرد. این نقش دیپلم افتخار جشنواره را برای پرستویی به ارمغان آورد.
دایی غفور - بوی پیراهن یوسف
سکانس فریادهای دایی غفور بر سر مزار فرزندش یوسف از درخشانترین اجراهای بازیگران در سینمای دفاع مقدس بود و توجه به همین تک صحنه برای اهدای سیمرغ به علی نصیریان کفایت می کرد اما داوران با کج سلیقگی این نقش را نادیده گرفتند.
عباس خاکپور - آدم برفی
عباس خاکپور که به قصد عزیمت به آمریکا ساکن ترکیه شده است، کاراکتر سخت و پیچیده و چندوجهی به شمار می آید. این نقش که اولین تجربه زن پوشی عبدی هم محسوب می شود جهش بلندی در کارنامه اکبر عبدی حساب می شود زیرا موفق می شود هم اغواگر باشد، هم بیچاره و هم درمانده. صورت گریم پذیر عبدی در فیلم آدم برفی شدیدا به چشم می آید.
نقش به دلیل حس بارز فرورفتن در بطن موجودی دو کاراکتر دارای برجستگی های ملموسی است که هم هویت باختگی شخصی چون عباس را از طریق تمایل ویرانگرانه او به مهاجرت نشان می دهد و هم تبعات چنین رویکردی را در وجهی ایدئولوژیک از طریق زن پوش ساختن شخصیت اصلی نمایانگر می سازد و به راستی که اکبر عبدی در خلق شخصیت دوپاره شده عباس (در وجه حقیقی) و درنا (در وجه دروغین) توانایی های والای خود و قدرت بی بدیل بازیگریش را به رخ می کشد.
نکته قابل تامل بازی عبدی را می توان پرهیز این هنرمند از کلیشه های رفتاری و گفتاری یک زن همچون ناز و عشوه های غلوگون از جنس تجربه های نازل فیلم های شبکه خانگی و ترسیم درست حس های مورد نیاز برای پرورش نقش درنا برشمرد که در پرتو افه های گویش درست و استفاده از صدای نازک برای بازنمایی حقیقی اصوات یک زن و نیز رفتار معاشرتی صمیمانه با دنیا شکلی دیدنی یافته است. عباس- درنا خاکپور با بازی تماشایی اکبر عبدی، نقش آفرینی به یادماندنی بود که به دلیل نمایش عمومی آدم برفی قبل از جشنواره از دست یابی به سیمرغ محروم ماند.
صدراعظم - جنگجوی پیروز
فردوس کاویانی که با ایفای نقش در آثاری چون همسران، سگ کشی، باران عشق و آژانس دوست هنر خود را به منطقه ظهور رساند. در نقش صدراعظم مکار جنگجوی پیروز تصویر جدیدی از خود به نمایش گذاشت و در صحنه های رویارویی با امینه (گوهر خیراندیش)، همسر شاه (فاطمه گودرزی) و شاه (اکبر عبدی) چنان دیدنی حس های قدرت، تزویر و کرنش را بازتاب داد که هیات داوری فجر نامش را در فهرست کاندیداهای دریافت سیمرغ نقش مکمل مرد قرار داد.
صحنه حضور صدراعظم با لباس مبدل زنانه در شهر نیز به خوبی توانایی های کاویانی در تنظیم حسی و تکنیکی برای بازتاب حالات روحی او در صحنه هایی چون مهر کردن تحمیلی درخواست همسر شاه برای جلوگیری از کنار رفتن پوشش از روی بدنش را نشان می دهد و بدینسان این نقش در تجربه های کمیک سینمای ایران دارای جایگاه والایی گشته است.
امیرعلی فرمان راد - اعتراض
سکانس ابتدایی فیلم اعتراض هنوز هم بازتابی درست از توانایی های داریوش ارجمند است که با نقش آفرینی در فیلم آدم برفی و مجموعه امام علی (ع)، خود را به عنوان هنرمندی برجسته به مخاطبان شناسانده بود و از این رو تسلسل بیانی او در بازتاب معرفت، اخلاق فردی و حس ناموس پرستی که میترا حجار در آن مکانیسم تنظیم نور در صحنه و نیز موسیقی متن برجسته و همخوان با روند روایت دراماتیک اثر نشسته که اگر اکنون از مخاطب بخواهیم برجسته ترین سکانس فیلم را تشریح کنند بی شک به صحبت های امیرعلی با جنازه زن برادرش در ابتدای اثر اشاره خواهند داشت. به واقع همان سکانس ابتدایی صحبت امیرعلی با جنازه زن داداشش به اندازه چندین سیمرغ می ارزید اما داوران به این حضور تماشایی بی اعتنایی کردند.
سروان قربانی - مومیایی 3
ایفای نقش سروان حواس پرت و البته وظیفه شناس در کمدی موقعیت ناب و برجسته ای چون مومیایی 3 باز هم از توانایی های بازیگری پرده برداشت که در هنرنمایی های گذشته اش به خوب از ظرفیت های درونی و برونی برای پالایش و غربال کاراکتر بهره گرفته بود و از این رو بازی با نگاه، بیان و اندام منطبق بر حسی کارآگاه گجتی و به ویژه در سکانس های رویارویی با مهتاب کرامتی و همراهی با رامبد جوان برای نفوذ به مخفی گاه ربایندگان مومیایی به زیبایی و بسیار باورپذیر توسط پرستویی اجرا شد و آن جدیت و پشتکار در انجام ماموریت که به دلیل تناقض با ماهیت صحنه، وجهی کمیک به شاخص های رفتاری کاراکتر می بخشید، پرویز پرستویی را به عنوان هنرمندی توانا در ایفای نقش های متنوع، جلوه گر ساخت. حالت های پرستویی به قدری با این موقعیت هجوگونه مماس بود که نمی شد آن را ندید گرفت اما سهم این نقش آفرینی ممتاز تنها یک کاندیداتوری در نقش اول مرد بود.
محسن دربندی - اعتراض
صحنه گلریزان ابتدایی فیلم اعتراض حضوری به یاد ماندنی از زنده یاد مهدی فتحی ثبت کرد و آن نمای بازی که زبان بدن فتحی را هنگام حرکت از پشت برداشت کرد فصلی ماندگار در بازیگری است.
فرحان - عروس آتش
جنوبی متعصب و آتشی مزاجی که بنای زندگی خود را بر پاسداشت سنت های اجدادی و قومی- قبیله ای قرار داده بود و آداب مفاهمه و گفتگوی منطقی را در همان محدوده های تعریف شده در سنن عشیره ای می جست، قابی درخشنده برای معرفی بازیگری آینده دار به سینمای ایران بود که در تجربه های سالیان اخیرش از یک هنرپیشه در حاشیه به بازیگری مطرح بدل گشته است.
البته آنچه نقش فرحان را همچنان در کارنامه هنری حمید فرخ نژاد به یک نمونه مثالی مبدل کرده، همخوانی روح نقش با شناسه اجتماعی ایفاگرش بود، زیرا فرخ نژاد به عنوان فردی با اصالت جنوبی چنان در باطن کاراکتر فرحان فرو رفت و تعصب و عشق را به عنوان دو خصیصه بارز رفتاری این نقش بازتاب داد که حتی نگاه غیرمنطقی به مساله ازدواج با دخترعمویش نیز تصویری مخدوش از او در ذهن جامعه نساخت.
میهن مشرقی - شام آخر
در حالی که جشنواره بیست و دوم فیلم فجر را، بازیگران جوان در دست گرفته بودند، کتایون ریاحی در میانسالی در فیلمی ظاهر شد که ملودرامی تلخ از عشقی نافرجام را روایت می کرد. او پس از پنج سال دوری از سینما با بازی در «شام آخر» مهم ترین بازی دوران بازیگری خود را به معرض نمایش گذاشت اما بازی به یادماندنی او در این فیلم تنها برایش نامزدی بهترین بازی نقش اول زن از بیستمین جشنواره فیلم فجر را داشت.
ریاحی در این فیلم در نقش زنی به نام میهن مشرقی ظاهر شد که استاد دانشکده معماری است. او پس از بیست و شش سال زندگی با شوهرش به سبب ناسازگاری فکری و رفتاری با پادرمیانی دخترش از همسر جدا می شود اما زندگی تازه او با آمدن دانشجوی جوانی به نام مانی معترف در هم می ریزد. این درام، بازیگری می خواست به اندازه حاشیه پررنگ این داستان پرحاشیه و انتخاب کتایون ریاحی بهترین انتخاب کارگردان برای این نقش بود. کتایون ریاحی اگرچه در ایران برای درخشش در نقش مشرقی فریدون جیرانی قدر ندید اما او برای این فیلم جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن را از جشنواره فیلم قاهره دریافت کرد.
زکریای نبی - مریم مقدس (س)
اینکه چرا داوران جشنواره در یک انتخاب بحث برانگیز سیمرغ نقش اول مرد را به بازیگر ناشناخته آن دوران یعنی حسین عابدینی برای فیلم باران اهدا کردند و از کنار بازی درخشان پرویز پورحسینی در فیلم مریم مقدس (س) به راحتی گذشتند هنوز هم از سوالات پاسخ داده نشده جشنواره در حوزه داوری است.
عمو یارولی - نان و عشق و موتور هزار
شاخص هایی چون بهره گیری درست کارگردان از فن بیان عبدی در ادای لهجه ترکی و هنر حسی او در جان بخشی به یک عموی زیرک و البته مهربان، عبدی پرتوان دهه 60 و 70 را در اذهان بازسازی کرد. اجرای قدرتمندانه اکبر عبدی از نقش جای هیچ تردیدی برای کسب سیمرغ مکمل از سوی این بازیگر ایجاد نمی کرد اما داوران باز هم سیمرغ را به او ندادند.
ادامه مطلب
در اینجا پاسخ هایی را که ریحانا به سوالات ما در دنیای مد داده است، برایتان آورده ایم.
• طراحی کفش از آنچه فکرش را می کردی، آسان تر است یا سخت تر؟
ادامه مطلب
خبرگزاری تسنیم: فروش نوعی ماده مخدر که مصرفکنندگان را میتواند به آدمخوار تبدیل کند در خیابانها انگلیسی افزایش یافته است.
براساس این گزارش این ماده مخدر که اثرات وحشتناکی روی اعصاب و روان فرد میگذارد به قدری توهمزا است که معتادان به این ماده را به رفتارهایی همچون خوردن انسانی دیگر وادارد.
براساس گزارش پلیس انگلیس فروش این داروی مخدر در خیابانهای انگلیس افزایش یافته که نشان از بالا رفتن میزان تقاضا برای این ماده مخدر خطرناک است.
لازم به ذکر است این داروی خطرناک به "ستاره آبی" (blue star) معروف شده است.
دیلی میل اعلام کرد: "ستاره آبی" همان دارویی است که در سال 2012 یک معتاد در فلوریدای آمریکا بعد از مصرف آن به یک بیخانمان حمله کرد و صورت او را جوید. کارشناسان بیم آن دارند که مصرف و رواج این این داروی مخدر بین معتادان انگلیسی موجی از رفتارهای خشونتبار را به همراه آورد که لندن را تحت تاثیر قرار دهد.
یک مصرفکننده مواد که از "ستاره آبی" استفاده کرده بود در فضای مجازی درخواست کمک کرده است! وی در پیامی که در فضای مجازی منتشر کرده نوشته: نمیدانم چه اتفاقی برایم افتاده است، دستهایم میلرزند، رگهای دستانم متور شدهاند و خوابم نمیبرد و به شدت دچار توهم هستم.
دکتر "پل اسکت" داروساز از دانشگاه گلاسگو گفت:"ما در مورد آنچه "مفدرون" بر سر فرد میآورد مطمئنیم اما "نمک حمام" که کاربرد گستردهای دارد و در ترکیبات مواد مختلف وجود دارد میتواند به شدت آسیبرسان باشد.
وی افزود: اثرات این ماده میتواند شبیه به "مفدرون" یا "اکستازی"(MDMA) یا آمفتامین باشد؛ ما در حال حاضر میدانیم که "مفدرون" خود میتواند مردم را مضطرب یا ناراحت کند اما مصرف آن به همراه ماده دیگری بالقوه میتواند اثرات آن را بزرگ کند".
لازم به یادآوری است که "رودی یوجین" 31 ساله تحت تاثیر این ماده خطرناک، در شهر میامی آمریکا و هنگامی که داشت یک فرد دیگر را میخورد به دست پلیس کشته شد.
ادامه مطلب
ابن لپتاپ هیبریدی آلکاتل، یک پردازندهی چهار هستهای اینتل Atom دارد. فرکانس این پردازنده برابر با ۱٫۹۲ گیگاهرتز است. شرکت آلکاتل این لپتاپ را برای افرادی ساخته است که نیاز به کامپیوتری سبک و قابل حمل برای انجام کارهای روزمرهشان دارند.
این لپتاپ که بیشتر شبیه به تبلت است، ۳۲ گیگابایت حافظهی ذخیره دارد. با این حال، میتوان با استفاده از یک کارت حافظهی microSD این حافظه را به ۶۴ گیگابایت افزایش داد. این لپتاپ همچنین یک باتری با ظرفیت ۵۸۳۰ میلیآمپرساعت دارد. اگر به دوربین هم نیاز داشته باشید، میتوانید دو دوربین معمولی روی این لپتاپ پیدا کنید. دوربین پشتی این لپتاپ ۵ مگاپیکسل دقت دارد و دوربین جلویاش ۲ مگاپیکسلی است.
این لپتاپ در کنار وای-فای، قابلیت نصب سیمکارت و استفاده از سرویس 4G را هم دارد، اما این قابلیت تنها با وجود کیبورد کار میکند؛ یعنی سیمکارت وارد کیبورد میشود. یک باتری دیگر هم روی کیبورد قرار دارد که با ظرفیت ۲۵۸۰ میلیآمپرساعت خود، حداکثر ظرفیت باتری این لپتاپ هیبریدی را به ۸۴۱۰ میلیآمپر ساعت میرساند. آلکاتل میگوید که این مقدار باتری برای هشت ساعت استفاده کفایت میکند.
آلکاتل PLUS 10 قرار است در ماه ژوئن سال جاری میلادی (خرداد ۱۳۹۵) عرضه شود.
ادامه مطلب