
رئیس اتحادیه باغداران گفت: دیشب حجم وسیعی از انواع میوههای تابستانه خارجی به صورت ناگهانی و شبانه در میدان میوه و تره بار تهران توزیع شده، ضمن اینکه این کار با «رابطه بازی» انجام شده است.
رابطه بازی در بازار میوه تهران
مجتبی شادلو اظهارداشت: شب گذشته ۱۰ نوع میوه تازه خوری تابستانه از اقصی نقاط دنیا از جمله کشورهایی مانند شیلی و اکوادور وارد بازار میوه تهران شده است. وی اضافه کرد: میوههایی مانند گیلاس، انواع آلو، انواع زردآلو، انواع هلو، شلیل و انگور در حجمی گسترده در بازار تهران توزیع شده است.شادلو با بیان اینکه عدهای میخواهند اسم این کار را قاچاق بگذارند، تصریح کرد: مگر ممکن است این حجم گسترده واردات به شکل قاچاق انجام شده باشد؟ این میوهها هزاران کیلومتر راه را طی کردهاند.
وی ادامه داد: این محصولات از طریق سیستم ترانزیت و جادههای اصلی آمدهاند، چون میوههایی نیستند که بتوانند با خر و قاطر از کوهها و مناطق صعب العبور وارد شوند. به عنوان مثال، وقتی گیلاس از دماوند به تهران میرسد، کیفیت آن کلی تفاوت میکند.
شادلو در پاسخ به این پرسش که آیا اعتقاد دارید این واردات قانونی انجام شده است؟ گفت: این میزان گسترده واردات با رابطه بازی و دلال صفتی انجام شده است.
وی با بیان اینکه قانون واردات این میوهها را ممنوع کرده است، افزود: حجم محصولات وارد شده بسیار چشمگیر و زیاد است، ضمن اینکه این محصولات در میدان مرکزی میوه و تره بار تهران شب گذشته توزیع شده است.رئیس اتحادیه باغداران با اشاره به اینکه ما صبح امروز موضوع را به مسئولان وزارت جهادکشاورزی اطلاع رسانی کردیم، اضافه کرد: مسئولان این وزارتخانه بسیار ناراحت و متعجب شدند و در حال حاضر پیگیر این موضوع هستند.
شادلو تصریح کرد: همه باید به ساماندهی وضعیت پیش آمده کمک کنند، همه مسئولان باید مستقیما ورود کنند و این محصولات جمع آوری شوند.
وی با اشاره به اینکه در حال حاضر حواس همه به انتخابات است، گفت: دولت نباید بازار را رها کند، این چه کاری است که انجام شده است؟ ما باید تولید داخل را حفظ کنیم اما در شرایط پیش آمده سرمایه های کشور دارد به حراج میرود.
گفتنی است؛ تصاویر حجم وسیعی از انواع میوههای تابستانه خارجی که به صورت ناگهانی و شبانه در میدان میوه و تره بار تهران توزیع شده، به شرح ذیل است:
توزیع میوههای عجیب در تهران-1
توزیع میوههای عجیب در تهران-2
منبع: پارسینه
ادامه مطلب

بتازگی چالشی با عنوان چالش روپوش به پرستاران ایرانی پیشنهاد میکند که عکسهای بدون پوشش و فرم پرستاری خود را به همراه نام و شهر محل خدمت منتشر کنند.
چالش روپوش
همیشه افرادی هستند که قصد دارند با هنجارشکنی خود به مرور زمان رفتارهای غیرمعمول را در اجتماع عادیسازی کنند؛ با رونق گرفتن استفاده از شبکههای اجتماعی در بین عموم مردم پای این سودجویان نیز به دنیای مجازی باز شده است.بتازگی چالشی با عنوان «چالش روپوش» به پرستاران ایرانی پیشنهاد میکند که عکسهای بدون پوشش و فرم پرستاری خود را به همراه نام و شهر محل خدمت منتشر کنند که در این میان تعداد بسیاری از بانوان مخاطبان این صفحه با درج عکس بی حجاب خود اقدام به همراهی با این صفحه اینستاگرامی میکنند.
در ادامه برخی از تصاویر افراد دعوت شده به این چالش را مشاهده میکنید:
پرستاران زن در چالش روپوش
پرستاران زن در چالش روپوش-1
منبع: فارس
ادامه مطلب

حجت الاسلام و المسلمین صادقی پیشنهاد داد که از این پس عبارت «همباشی سیاه» جایگزین «ازدواج سفید» شود.
همباشی سیاه جایگزین ازدواج سفید شد
شانزدهمین جلسه کارگروه حقوق شهروندی ستاد صیانت از حریم امنیت عمومی و حقوق شهروندی کشور با حضور حجتالاسلام والمسلمین هادی صادقی معاون فرهنگی قوه قضاییه، مسئولان و نمایندگان سازمان ها و نهادهای کشور برگزار شد.حجت الاسلام و المسلمین هادی صادقی با بیان اینکه قوه قضائیه از دستگاه های مهم در حوزه حقوق بشر و حقوق شهروندی است، گفت: متاسفانه دشمنان حملات زیادی از این ناحیه به دستگاه قضایی وارد می کنند و با بازی با این الفاظ، کشور را متهم به چیزی می کنند که خود بدترین رفتار ها را در آن بخش دارند.
حجت الاسلام والمسلمین صادقی با بیان این که غربی ها دیدگاه سکولار خود را دارند و ما هم یک نگاه اسلامی و مبتنی بر قرآن، افزود: تنها راه پیشرفت مسایل حقوق بشری کشور در عرصه بین المللی این است که باید این نگاه اسلامی و خدایی خود را چنان با قوت در دنیا تبلیغ کنیم که به رسمیت شناخته شود.
وی با بیان این که نباید تابع دیدگاه های غلط لیبرال غربی بود، افزود: غرب از طریق همین تبلیغ های فراوان خود توانسته این نگاه لیبرال و سکولار خود را ترویج داده و رسمیت ببخشد تا جایی که این نگاه را به کشور های اسلامی نیز تحمیل کرده است.معاون قوه قضاییه به مساله قصاص به عنوان نمونه اشاره کرد و افزود: برابر نص صریح قرآن کریم قصاص مایه حیات است و نمی توان آن را نادیده گرفت.
صادقی با بیان این که بسیاری از قوانین کیفری کشورها به سمت حمایت از مجرمین به جای بزهدیدگان رفته است، گفت: این فرهنگ غلطی است که باعث خسارات فراوانی به جامعه می شود.وی در پاسخ به صحبت های یکی از حضار در خصوص نقد ازدواج های به اصطلاح سفید، تاکید کرد: با صحبت های شما موافقم؛ اما لطفا به هیچ وجه برای این امر نامبارک از واژه ازدواج سفید استفاده ننمایید، چراکه این عمل نه ازدواج محسوب می شود و نه سفید است و پیشنهاد می کنم عبارت "همباشی سیاه" را جایگزین آن نمایید.
این پیشنهاد معاون فرهنگی قوه قضاییه با استقبال و موافقت حضار واقع گردید و مقرر شد تا از این به بعد از واژه "همباشی سیاه" استفاده کرده و رسانه های کشور نیز این مساله را رعایت نمایند.صادقی در بخش دیگری از صحبت های خود با بیان این که هر جا سخن از حقوق صرف آورده، ضرر کرده ایم ، افزود: پیشنهاد می کنم در خصوص حقوق شهروندی و امثالهم نیز عبارت حقوق و مسئولیت ها را توامان بیاورید، چراکه در برابر هر حق، تکلیف و مسئولیتی وجود دارد و اگر صرفا به دنبال حقوق باشیم، ضرر خواهیم کرد.
معاون قوه قضاییه با بیان که نباید در این موضوعات دنبالهرو تفکرات لیبرال غربی بود، افزود: به عنوان مثال در همین موضوع ازدواج بیش از آن چه درباره مسئولیت های طرفین ازدواج و زوجین صحبت شود، درباره حقوق آن ها تبلیغ شده که نتیجه آن افزایش قابل توجه طلاق در جامعه مان شد.
این استاد حوزه و دانشگاه با بیان این که هرچه ازدواج ها مدرن تر شد، طلاق هم افزایش یافت، گفت: در ۱۰ سال گذشته نسبت ازوداج و طلاق ۱۰ به یک بود که این آمار امروز به نسبت ۳ به ۱ نزدیک شده است، یعنی در برابر هر ۳ ازدواج یک طلاق در کشور رخ می دهد.
حجت الاسلام صادقی تشابه حقوق زن و مرد را غلط دانست و افزود: حقوق زن و مرد شبیه به هم نیست، بلکه متعادل است و باید عدل و انصاف در حقوق زن و مرد رعایت شود.وی با بیان این که در فرهنگ اسلامی بنیان های بسیار قوی برای مباحث حقوق شهروندی داریم، افزود: فرهنگ اسلامی از این باب بسیار غنی است، از رفتار ها و فرمایشات پیامبر گرامی اسلام(ص) و امیرالمومین(ع) گرفته تا رساله الحقوق امام سجاد(ع) همه و همه نشان گر اهمیت توجه به این مساله در اسلام است.
معاون فرهنگی قوه قضاییه با بیان این که در همه دنیا چون شهروندان در برابر دولت ضعیف تر به حساب می آیند، بعضا حقوق شهروندان تضییع می شود، گفت: این مساله باعث شد تا توجه به رعایت حقوق شهروندان جدی تر گرفته شود که البته ما هم در دستگاه قضایی به جد این موضوع را دنبال می کنیم.
حجت الاسلام والمسلمین صادقی با بیان این که بهحمداله بحث تکریم ارباب رجوع و حقوق شهروندی در میان دستگاه های کشور جدی تر از قبل شده است، به توجه جدی و ساختارمند مساله اخلاق حرفه ای در قوه قضاییه اشاره کرد و افزود: کم تر نهادی در کشور این موضوع را به قوت و جدیت قوه قضاییه به طور ساختاری دنبال کرده است و جالب است بدانید که ما در معاونت فرهنگی قوه قضاییه یک اداره کل را تحت این عنوان ایجاد کرده ایم، یعنی یک نفر با عنوان "مدیرکل فرهنگ حرفهای" در قوه قضاییه درحال فعالیت و برنامه ریزی، آموزش و ... در حوزه فرهنگ سازمانی و اخلاق حرفه ای است.
معاون دستگاه قضا به آفت حاکم بودن به جای خادم بودن در دستگاه اجرایی اشاره کرد و افزود: این نگاه غلط باعث تضییع حقوق مردم می شود، مثلا بنده در قوه قضاییه باید رعایت کنم که مردم را ارباب رجوع به معنای واقعی کلمه بدانم و این مساله نیازمند کار فرهنگی جدی و تغییر گفتمان است.
صادقی با اشاره به این که حتی قاضی هم در عین صلابت و اقتدار و استقلال در رای باید خود را خادم به مردم اعم از ظالم و مظلوم بداند، افزود: امیرالمومنین امام علی(ع) درخصوص خدمت به ظالم می فرماید: همین که ظالم را از ظلمش باز می دارید بزرگترین کمک را به او انجام داده اید.
وی با بیان این که رهبر معظم انقلاب خود را خادم می داند؛ اما بعضا یک کارمند جزء خود را ارباب مردم می پندارد، گفت: این فرهنگ اربابی باید تغییر کند و ما از همه دستگاه ها می خواهیم که در این خصوص به طور جدی کارکنند و فرهنگ خادم بودن را جایگزین فرهنگ اربابی کنند، چراکه اگر همه دستگاه ها حقوق مراجعان و اربابان رجوع را رعایت کنند واقعا بسیاری از مسایل حل می شود.
منبع:میزان
ادامه مطلب
روزي حکيمي به شاگردانش گفت: فردا هر کدام يک کيسه بياوريد و در آن به تعداد آدمهايي که دوستشان نداريد و از آنها بدتان مي آيد پياز قرار دهيد روز بعد همه همين کار را انجام دادند و حکيم گفت: هر جا که ميرويد اين کيسه را با خود حمل کنيد, شاگردان بعد از چند روز خسته شدند و به حکيم شکايت بردند که:
پياز ها گنديده و بوي تعفن گرفته است و ما را اذيت ميکند, حکيم پاسخ زيبايي داد: اين شبيه وضعيتي است که شما کينه ي ديگران را در دل نگه داريد, اين کينه قلب و دل شما را فاسد مي کند و بيشتر از همه خودتان را اذيت خواهد کرد, پس ببخشيد و بگذريد تا آزار نبينيد.
ادامه مطلب
از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی پایانی را ادامه می دادند. زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش میخواست او همان جا بماند. از حرفهای پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم.
یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس میخواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است. در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانهشان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده میشد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمیکرد: «گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون میروید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درسها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر میشود. به زودی برمیگردیم...»
چند روز بعد، پزشکها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه میکرد گفت: «اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچهها باش.»
مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.»
اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت. بعد از گذشت ده ساعت، پرستاران زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمیشناخت و وقتی همه چیز رو به راه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شبهای گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بیهوش بود.
صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمیتوانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن میخواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد میخواست او همان جا بماند.
همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ میزد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار میشد. روزی در راهرو قدم میزدم. وقتی از کنار مرد میگذشتم، داشت میگفت: «گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب میشود و ما برمیگردیم.»
نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. همچنان با تعجب به مرد روستایی نگاه می کردم که متوجه من شد، مرد درحالی که اشاره میکرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد.
بعد آهسته به من گفت: «خواهش میکنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلاً برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام. برای این که نگران آیندهمان نشود، وانمود میکنم که دارم با تلفن حرف میزنم.»
در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن های با صدای بلند برای خانه نبود! بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود.
از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازیهای رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم میکرد :
:diamonds:ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷـﺪ، ﺑﺎ ﺷﮑﺴـﺘﻦ ﭘـﺎﯼ ﺩﯾـﮕﺮﺍﻥ، ﻣـﺎ ﺑﻬﺘـﺮ ﺭﺍﻩ ﻧﺨـﻮﺍﻫﯿﻢ ﺭﻓــﺖ!
:diamonds:ﮐﺎﺵ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﺎ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺩﻝ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﺎ خوشبخت ﺗﺮ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﯾﻢ...
:diamonds:ﮐﺎﺵ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﺍﮔﺮ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺷﮏ ﮐﺴﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻃﺮﻑ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ﺑﺎﺧﺪﺍﯼ ﺍﻭ ﻃﺮﻓﯿﻢ...
ﻭ این ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩن است که زیباست
ادامه مطلب
گویند در گذشته دور، در جنگلی شیر حاکم جنگل بود و مشاور ارشدش روباه بود خر هم نماینده حیوانات در دستگاه حاکم بود.
با وجود ظلم سلطان و تایید خر و حیله روباه، همه حیوانات، جنگل را رها کرده و فراری شدند، تا جایی که حاکم و نماینده و مشاورش هم تصمیم به رفتن گرفتند...
در مسیر گاهگاهی خر، گریزی میزد و علفی می خورد...
روباه که زیاد گرسنه بود به شیر گفت:
اگر فکری نکنیم تو و من از گرسنگی می میریم و فقط خر زنده می ماند، زیرا او گیاه خوار است...
شیر گفت:چه فکری داری....؟
روباه گفت :خر را صدا بزن و بگو ما برای ادامه مسیر، نیاز به به رهبر داریم و باید از روی شجره نامه در بین خود یکی را انتخاب کنیم و از دستوراتش پیروی کنیم. قطعا تو انتخاب می شوی و بعد دستور بده تا خر را بکشیم و بخوریم....
شیر قبول کرد و خر را صدا زد و جلسه تشکیل دادند...
ابتدا شیر شجره نامه اش را خواند و فرمود:
جد اندر جد من، حاکم و سلطان بوده اند...!
و بعد روباه ضمن تایید گفته شیر گفت:
من هم جد اندر جدم خدمتکار سلطان بوده اند....!
خر تا اندازه ای موضوع را فهمیده بود و دانست نقشه شومی در سر دارند' گفت:
من سواد ندارم، شجره نامه ام زیر سمم نوشته شده، کدامتان با سواد هستین آن را بخوانید...؟
شیر فورا گفت:من باسوادم، و رفت عقب خر، تا زیر سمش را بخواند...!
خر فورا جفتکی محکم به دهان شیر زد و گردنش را شکست...!
روباه که ماجرا را دید، رو به عقب پا به فرار گذاشت..
خر او را صدا زد و گفت:
بیا حالا که شیر کشته شده، بقیه راه را باهم برویم..
روباه گفت:نه من کار دارم...
خر گفت:چه کاری؟
روباه گفت:می خواهم برگردم و قبر پدرم را پیدا کنم و هفت بار دورش بگردم و زیارتش کنم، که مرا نفرستاد مدرسه تا با سواد شوم... وگر نه الان بجای شیر، گردن من شکسته بود...!!!!!
ادامه مطلب
ﻣﯿﺒﺎﯾﺴﺖ " ﻧﯿﮑﯽ" ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﻋﯿﺴﯽ ﻭ" ﺑﺪﯼ" ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﯾﻬﻮﺩﺍ ﺑﻪ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ .
ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺭﺑﺎﻧﯽ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻣﺴﯿﺢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﮔﺮﻭﻩﻛﺮﻛﻠﻴﺴﺎ ﯾﺎﻓﺖ .
ﺍﺯ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺍﻭ ﺍﻟﮕﻮ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ .
ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺖ، ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﺷﺎﻡ ﺁﺧﺮ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺩﺍﻭﯾﻨﭽﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﻬﻮﺩﺍ ﻣﺪﻝ ﻣﻨﺎﺳﺒﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ .
ﮐﺎﺭﺩﯾﻨﺎﻝ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺸﺎﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﮐﻪ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺭﺍ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻨﺪ. ﻧﻘﺎﺵ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﺟﻮﺍﻥ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﻭ ﮊﻧﺪﻩ ﭘﻮﺵٍ ﻣﺴﺘﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮﯼ ﺁﺑﯽﯾﺎفت. ﺍﺯ ﺩﺳﺘﯿﺎﺭﺍﻧﺶ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﻠﯿﺴﺎ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ.
ﺩﺳﺘﯿﺎﺭﺍﻧﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺮ ﭘﺎ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻭﺿﻊ ﺩﺍﻭﯾﻨﭽﯽ ﺍﺯ ﺧﻄﻮﻁ ﺑﯽ ﺗﻘﻮﺍﯾﯽﮔﻨﺎﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮ ﺁﻥ ﭼﻬﺮﻩ ﻧﻘﺶ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﺴﺨﻪ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ ﮐﺮﺩ.
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺎﺭﺵ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﮔﺪﺍ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺴﺘﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎ ﺁﻣﯿﺰﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺷﮕﻔﺘﯽ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﺭﺍ ﻗﺒﻼ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻡ !!!
ﺩﺍﻭﯾﻨﭽﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ :ﮐﯽ؟
ﮔﺪﺍ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻫﻢ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﮔﺮﻭﻩﻛﺮ ﻛﻠﻴﺴﺎ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪﯼ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﻣﺪﻝ ﻋﯿﺴﯽ ﺑﺸﻮﻡ !!!
" ﻧﯿﮑﯽ" ﻭ "ﺑﺪﯼ " ﺩﻭ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﺳﮑﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺩﺭﻛﺪﺍﻡ ﻣﺴﻴﺮ ﻗﺮﺍﺭ داری..
ادامه مطلب
مجلس میهمانی بود.
پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود.اماوقتی که بلند شد،عصای خویش را بر عکس بر زمین نهاد.
و چون دسته عصا بر زمین بود،تعادل کامل نداشت.
دیگران فکر کردند که او چون پیر شده،دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده.
به همین خاطر با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفتند:
پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟!
پیر مرد آرام و متین پاسخ داد:
زیرا انتهایش خاکی است؛می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود...
مواظب قضاوتهایمان باشیم.
ادامه مطلب
هزارپایی بود وقتی می رقصید جانوران جنگل گرد او جمع می شدند تا او را تحسین کنند؛ همه، به استثنای یکی که ابداً رقص هزارپا را دوست نداشت: یک لاک پشت حسود...
او یک نامه به هزارپا نوشت :
ای هزارپای بی نظیر! من یکی از تحسین کنندگان بی قید و شرط رقص شماهستم. و می خواهم بپرسم چگونه می رقصید. آیا اول پای ۲۲۸ را بلند می کنید و بعد پای شماره ۵۹ را؟ یا رقص را ابتدا با بلند کردن پای شماره ۴۹۹ آغاز می کنید؟ در انتظار پاسخ هستم. با احترام تمام، لاک پشت.
هزار پا پس از دریافت نامه در این اندیشه فرو رفت که بداند واقعا هنگام رقصیدن چه می کند؟ و کدام یک از پاهای خود را قبل از همه بلند می کند؟ و بعد از آن کدام پا را؟
متاسفانه هزار پا بعد از دریافت این نامه دیگر هرگز موفق به رقصیدن نشد.
سخنان بیهوده دیگران ازروی بدخواهی وحسادت؛ می تواند بر نیروی تخیل ماغلبه کرده ومانع پیشرفت وبلند پروازی ما شود .
ادامه مطلب