لطفا کمي صبر کنيد...

www.yaghin.orq.ir:آدرس كوتاه وبلاگ

لطفا چند لحظه صبر كنيد












آخرین مطالب ارسالی
پروردگارا!
خدا وبنده
نقد طب مدرن از دیدگاه آیت الله جوادی آملی
دستورالعمل علامه طباطبائی در باب گناه
تعویذی جهت عدم تاثیر سموم غذا
انتقال عوارض مادی و معنوی در اثر انتقال خون
طول عمر با عمل به دستورات طبی دین
مزاج شناسی و سلوک عرفانی
نکته ای از ابن سینا
فلسفه نخوردن چای از زبان شیخ بهلول گنابادی
نتایج شگفت انگیز تعادل طبایع و صافی مزاج ها در کلامی اعجاز گونه از امیرالمؤمنین:
توصیه های طبی از مرحوم آقا فخر تهرانی
پاسخ امام رضا علیه السلام به یک شبهۀ طبی
اثر قضای الهی در امر درمان
چـند حـدیث طـبی در مـورد کـودکــان
معجون شفابخش قرآني
نطفه(تطهیرقوّه مولّده)
تو ابدی هستی پس به مقدار ابد خویش توشه بردار
فرزند شما قیامت شماست..:
درد عشق
نکوهش ازغفلت زدگان
ارزش یادمرگ
زهى مراتب خوابى كه به ز بيدارى است !
داستان زیبای عشق جوان به دختر
ماجرای لحظاتی تا مرگ
توصیه های پزشکی علامه حسن زاده آملی
اختلاف و فرق آفرینش زن و مرد:
حدیثی چند در خصوص عیادت از مریض ودعایی که خود بیمار باید بخواند
یک مکاشفه از علامه حسن حسن زاده
10 نکته برای پرورش روح
7 نکته پیرامون دوام توبه
5 مرحله مهم در دعا
هیچ کس در قبر آرام نیست
نظر آیةالله بهجت درباره مختار
كتاب شناسي عرفان
غزلي عارفانه از مرحوم آيت‌الله علي صافي
توصيه‌هاي آيت‌الله بهجت در مورد عزاداري و گريه بر امام حسين (ع)
عنایت حضرت ابوالفضل و حورالعین بهشتی برای ازدواج
مبتلا شدن انسان به بلای معصوم (علیه‎السلام)
ریاضت، شرعی یا باطل؟
عمل خالص
پسرم سوره حشر را بخوان!
زیاد با مردم قاطی نشو!
قاتل واقعی امام حسین علیه السلام
آیا به قبرستان رفته‌اید؟!
درختی مرموز در بهشت!
روایتی که اشک علی را درآورد!
اجل معلق
سنت مرموز خدا در کمین انسانها
آموزش اسم اعظم
معرفی اهالی بهشت
جهنم هم چشم و گوش دارد!
آیا بهشت درب خروجی هم دارد؟
چگونه مرگ را به تاخیر اندازیم؟
در شگفتم از کسی که اندوهی به او دست دهد و به این ذکر شریف پناه نبرد
کلمه شفابخش قرآنی
موت اختیاری
کتاب بسیار آموزنده نشان از بی نشان ها
اگر نفْس را مشغول نداری او تو را به خود مشغول می‌کند:آیت الله حسن حسن‌زاده آملی
سیر و سلوک به روش پیامبر
موانع سیر و سلوک- آیة الله جوادی آملی
حالات زمان مرگ
تجسم اعمال
بازرسان قبر
ترسیمى از حیات برزخى
چراغی برای روشنی قبر
مسئله وجود در مکتب ابن عربي
از زيباشناسي تا معرفت شناسي
آفرينش انسان از ديدگاه فلسفه و عرفان اسلامى
عشق در انديشه منصور حلاج
راز « اناالحق » حلاج
معنى «اناالحق» منصور حلاج
عرفان حقيقي، عرفان‌هاي دروغين
پنج نکته ی عرفانی
دولت عاشقی
تجربه‌های عرفانی و شبه‌عرفانی
جایگاه شریعت در قلمرو عرفان
ماهیت وحی با تجربه عارفانه چه تفاوتی دارد؟
زهد از منظر اسلام در مناظره امام صادق علیه السلام با صوفیان
کتاب: ادب حضور ترجمه فلاح السائل:تالیف علامه بزرگوار سید بن طاووس( قدس سره)
کتاب داستانهای عارفانه در آثار علامه آیه الله حسن زاده آملی: اثر عباس عزیزی
کتاب مشاهیر
کتاب متن کامل و ترجمه مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه
کتاب شبی در برزخ:اثرحسن عسکری راد
کتاب راه خودسازی (چهل مجلس):نوشته جواد حبیبی تبار
کتاب روح عرفانی روح الله (شامل 313 دستورالعمل عرفانی از حضرت امام خمینی -ره)
سخنرانی ازآیت الله حسن زاده آملی
کتاب ارشاد قلوب دیلمی
کتاب در محضر علامه طباطبایی قدس سره
کتاب در محضر عارفان اثر واصف بادکوبه ای
کتاب عرفان حافظ :اثر شهید مرتضی مطهری
کتاب اسرار نماز:تالیف شیخ ثانی
کتاب انسان کامل: اثر شهید مرتضی مطهری
کتاب گاهی به آسمان نگاه کن(داستان هایی از عارفان)
کتاب نردبان آسمان
کتاب برگى از دفتر آفتاب (شرح حال شيخ ‌السالكين حضرت آيت اللّه العظمى بهجت ):اثر : رضا باقى زاده
دانلود سه کلیپ با حجم کم از عارف واصل حاج محمد اسماعیل دولابی
کلیپ تصویری جمال آفتاب - یادبود عارف واصل حاج شیخ علی آقای سعادت پرور
فیلم نماز آیت الله بهجت

آرشيو مطالب
بهمن 1391
اسفند 1391
فروردین 1390
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388







مهدي کيست؟...وبلاگ فرهنگي و اطلاع رساني حضرت مهدي(عج


http://yaghin.tk

http://www.yaghin.com.nu

http://yaghin.zim.ir

http://yaghin.utc.ir

http://yaghin.bdl.ir

http://yaghin.orq.ir

http://yaghin.vov.ir
























  
   
http://arefane.persiangig.com/reflection.js
آخرین اخبار وبلاگ:
         
         
         

روایتی که اشک علی را درآورد!

در خبر است که رسول خداى (ص) در مسجد مدینه نماز مى خواند، زنى اعرابیه بگذشت، رسول (ص) را دید که تنها به نماز ایستاده است، در دل آن زن افتاد که بررسول خدا اقتداء کرده و دو رکعت نماز بخواند تا خوشبخت و عاقبت به خیر بشود، این کار را کرد و رسول خدا (ص) از وى خبر نداشت و در نماز این آیه را خواند: " و إن جهنم لموعدهم أجمعین لها سبعة أبواب لکل باب منهم جزء مقسوم" آن اعرابیه که این از رسول خداى شنید، بیهوش شد و افتاد، رسول خدا چون آن حس و حرکت به گوش وى رسید و جوش دل وى را شنید از نماز فارغ شد، به بلال فرمود: «عَلىَّ بماء»،آب خواست و بر روى وى ریخت تا آن زن به هوش آمد، آن گاه رسول (ص) گفت: «یا هذه ما حالک؛ اى زن ترا چه بود و چه شد؟
- گفت یا رسول الله ترا دیدم که تنهایی به نماز ایستاده ای، دلم خواست که دو رکعت نماز بر متابعت به تو بگزارم، یا رسول الله آنچه می خواندى از کتاب خداست یا خود تو مى گویى؟
- حضرت فرمود: یا اعرابیه: بل هو فى کتاب الله المنزل؛ در کتاب خداست و گفته خداست.
- زن گفت: یا رسول الله: آیا هر عضوى از اعضاى بدن مرا به دری از درهای دوزخ خواهند سپرد تا وارد عذاب شوند؟
- حضرت فرمود: یا اعرابیه: لکل باب منهم جزء مقسوم یعذب على کل باب على قدر اعمالهم، فقالت و الله انى امرأة مسکینة ما لى مال و ما لى الا سبعة اعبد اشهدک یا رسول الله ان کل عبد منهم على کل باب- من ابواب جهنم حر لوجه الله تعالى. فاتاه جبرئیل، فقال یا رسول الله: بشر الاعرابیة ان الله قد حرم علیک ابواب جهنم کلها و فتح لک ابواب الجنة کلها. رسول- علیه السلام- گفت: مردمان را بر هر درى از درهاى دوزخ عذاب کنند، به اندازه اعمالشان.
-گفت: یا رسول الله! من زنى درویشم و مالى ندارم جز هفت بنده دارم تو را گواه کردم یا رسول الله که همه را آزاد کردم، هر یکى را بر درى از درهاى دوزخ. جبریل آمد و گفت: یا رسول الله! بشارت ده اعرابیه را که خداى تعالى درهاى دوزخ را بر تو حرام کرد و درهاى بهشت را بر تو گشود.
سید بن طاوس نقل نموده: وقتى این دو آیه شریفه بر پیغمبر نازل شد، حضرت گریه شدید، و اصحاب هم گریه نمودند، کسی نمی دانست جبرئیل چه آورده، هیچ کس جرئت تکلم نداشت، و پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم هر وقت حضرت فاطمه سلام الله علیها را مى دید خوشحال مى شد.
بعضى اصحاب(عبد الرحمن بن عوف) به در خانه رفتند، سلام داده و خبر حال پیغمبر به ایشان دادند، حضرت بیرون آمد با شمله کهنه که دوازده وصله از لیف خرما داشت. سلمان گریه کرد و گفت: وا حزنا، قیصر و کسرى در حریر و سندس، و دختر رسول خدا چنین کسائى.
چون حضرت فاطمه علیها السلام بر پیغمبر وارد شد، گفت: سلمان تعجب از لباس نموده، به حق خدائى که تو را مبعوث گردانیده، من و على علیه السلام پنج سال است با پوست گوسفندى روز علف دهیم شتر را و شب فراش سازیم. حضرت فرمود: اى سلمان، دختر من از پیش روندگان است. آن گاه فاطمه ص عرض کرد:«اى پدر، چه شده است تو را که چنین مى گریى؟».
رسول (ص) گفت: «یا فاطمه، چرا نگریم که جبرئیل آیه آورد که:" و إن جهنم لموعدهم أجمعین لها سبعة أبواب لکل باب منهم جزء مقسوم". فاطمه ص گفت: «یا رسول الله، صفت یک در از درهاى دوزخ را بگو».
رسول (ص) گفت: «یا فاطمه، کمترین درى را از آن درهاى دوزخ هفتاد هزار کوه است از آتش، در هر کوهى هفتاد هزار وادى است از آتش، در هر وادى هفتاد هزار دره آتشین است، در هر دره هفتاد هزار شارستان آتشین است، در هر شارستانى هفتاد هزار کوشک آتشین است در هر کوشکى هفتاد هزار سراى آتشین، در هر سراى هفتاد هزار خانه آتشین است، در هر خانه اى هفتاد هزار تابوت است از آتش، در هر تابوتى هفتاد هزار گونه عذاب است که یکى به دیگرى نماند».
حضرت فاطمه علیها السلام به رو افتاد، گفت: الویل ثم الویل لمن دخل النار ،وای، وای! بر کسى که داخل آتش شود.
سلمان گفت: کاش گوسفندى بودم گوشتم را مى خوردند و پوستم را مشک مى کردند.
ابوذر گفت: کاش مادرم مرا نمى زائید و ذکر آتش نمى شنیدم.
عمار گفت: کاش پرنده و با طیور محشور در صحرا و مرا حسابى و عقابى نبود.
حضرت على علیه السلام دست به سر با گریه فرمود: واى از دورى سفر و کمى توشه در سفر قیامت، جزا یابند، و در آتش تردد کنند، مریضانى که عیادت نشوند، و مجروحانى که مداوا نشوند، و اسیرانى که رها نشوند، از آتش مى خورند و مى آشامند، و بین طبقات آتش زیر و رو شوند، و به مقطعات نیران(پاره هایی از آتش) ملبس، و با شیاطین قرین گردند. وقتى معصومین و مخلصین به شنیدن آتش چنین گویند، حال سایرین چگونه باشد؟
پس ای عزیز! تا که دستت مى رسد کارى بکن.
منبع: طهور، با تصرف و تصحیح
 نگاشته شده توسط سعيد عزيزي کواکي در پنج شنبه 26 آذر 1388  ساعت 9:35 AM
| نظرات 0 | لینک مطلب

اجل معلق
اجل درباره انسان به‌معناى مدّت عمر یا زمان پایان عمر آمده است و قرآن كریم از دو نوع اجل براى انسان یاد مى‌كند: یكى با قید «مسمّى» و دیگرى بدون هیچ قیدى: «هُو الَّذى خَلَقكُم مِن طین ثُمَّ قَضى اَجَلاً و اَجَلٌ مُسمًّى عِندَه‌...» (انعام/6،2). براساس ظاهر آیه، مقصود از هر دو، زمان پایان عمر* آدمى است، نه‌مدّت عمر او.[1]
در جوامع روایى شیعه، «اجل مسمّى» را به «اجل حتمى» كه غیر قابل تغییر بوده و در شب‌قدر معیّن مى‌شود، تفسیر و آیه شریفه «اِذا‌جاءَ اَجَلُهُم فَلایَستَـخرونَ ساعَةً و‌لا‌یَستَقدِمون» (یونس/10،‌49) را به آن ناظر دانسته‌اند و نیز «اجل غیر مسمّى» را به اجل موقوف و مشروط كه قابل تغییر است، تفسیر كرده‌اند.[2]
در منابع اسلامى از «اجل مسمّى» با تعابیرى چون اجل «محتوم»،[3] «قطعى»،[4] «مقضى»[5] و «طبیعى»[6]و از «اجل غیر مسمّى» نیز با واژگانى مانند «معلّق»،[7] «موقوف»،[8] «اخترامى»،[9] و «مشروط»،[10] یاد‌شده است.
علامه طباطبایى با ضمیمه كردن آیه «لِكُلِّ اَجَل كِتابٌ یَمحوا اللّهُ ما یَشاءُ و یُثبِتُ و عِندَهُ اُمُّ الكِتـب» (رعد/13، 38‌ـ‌39) به آیات اجل، نتیجه مى‌گیرد كه اجل مسمّى و حتمى همان است كه در «امّ‌الكتاب» ثبت شده و به هیچ وجه تغییر نمى‌یابد و اجل غیر مسمّى اجلى است كه در «لوح محو و اثبات» نوشته شده و قابل تغییر است.
«امّ‌الكتاب» قابل انطباق بر حوادثى است كه با تمام علل و اسباب مؤثّر در آن لحاظ مى‌شوند; به‌گونه‌اى كه قابل تخلّف نباشند; ولى «لوح محو و اثبات» قابل انطباق بر همان حوادث است; امّا از جهت انتساب به برخى از اسباب و علل، نه تمام آن‌ها; چرا كه ممكن است در اثر برخورد با موانعى از تأثیر بازمانند یا بدون برخورد با موانع، این اسباب مؤثّر واقع شوند; بنابراین، هر انسانى اقتضا‌دارد به‌طور طبیعى مثلاً صد سال عمر كند.
این اجلى است كه در لوح محو و اثبات ثبت شده; امّا بر اثر اسباب و موانعى ممكن است پیش از انقضاى این مدّت، مرگ انسان فرا رسد كه این همان اجل اخترامى یا مرگ ناگهانى است و روشن‌است كه آن‌چه وقوع آن در خارج حتمى است، همان اجل مسمّى است كه ممكن است با عمر طبیعى موافق باشد یا نباشد. بدیهى است در‌صورت دوم، اجل مسمّى و اجل اخترامى داراى یك مصداق خواهند بود.[11]
برخى از قرآن‌پژوهان، این دو نوع اجل را از مصادیق قضا و قدر دانسته و نتیجه گرفته‌اند: اجلى‌كه قابل تغییر است، از مصادیق «تقدیر» بوده كه به آن اجل معلّق (معلّق بر شرایط) مى‌گویند و اجلى كه حتمى و غیر قابل تغییر است، از مصادیق «قضا» است كه همان مرحله حتمیّت و غیر قابل برگشت است.[12]
به گزارش فخر رازى،[13] مفسّران در تفسیر دو‌اجل در آیه شریفه «هُو الَّذى خَلَقَكُم مِن طین ثُمَّ قَضى اَجَلاً و اَجَلٌ مُسَمًّى عِندَه» (انعام/6، 2) اقوال دیگرى را نیز ذكر كرده‌اند:
اجل گذشتگان و اجل افراد باقى‌مانده بشر، مرگ انسان و زمان برپایى قیامت، مدّت زندگى دنیایى و مدّت زندگى برزخى، خواب و مرگ، مقدار طى شده از عمر آدمى و مقدار باقیمانده از عمر او، اجل اخترامى كه مرگ انسان در اثر حوادث و اسباب خارجى فرا مى‌رسد و اجل طبیعى، (قول منسوب به حكیمان); امّا علامه‌طباطبایى اقوال پیشین را اقوالى ضعیف برشمرده است.[14]
[3]. المیزان، ج‌7، ص‌9.
[4]. الفصول المهمه، ج‌1، ص‌221; بحارالانوار، ج‌5، ص‌139.
[5]. تفسیر عیاشى، ج‌1، ص‌354‌ـ‌355.
[4]. ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه، ج‌13، ص‌21.
[5]. الصافى، ج‌2، ص‌107.
[6]‌. بحارالانوار، ج‌4، ص‌117.
[7]. المیزان، ج‌7، ص‌9.
[8]. الفصول المهمه، ج‌1، ص‌221; البرهان، ج‌2، ص‌401.
[9]. بحارالانوار، ج‌4، ص‌117; التفسیر الكبیر، ج‌12، ص‌153.
[10]. المیزان، ج‌7، ص‌9.
[11]. المیزان، ج‌7، ص‌8‌ـ‌10.
[12]. معارف قرآن، ص‌213‌ـ‌214.
[13]‌. التفسیرالكبیر، ج‌12، ص‌153‌ـ‌154.
[14]. المیزان، ج‌7، ص‌10.
 نگاشته شده توسط سعيد عزيزي کواکي در پنج شنبه 26 آذر 1388  ساعت 9:32 AM
| نظرات 0 | لینک مطلب

سنت مرموز خدا در کمین انسانها
یادش بخیر! بچه که بودم، به اقتضای عالم کودکی هر گاه شیطنتی از من سر می زد، مادر بزرگم (عمر همه مادر یزرگها مستدام) از روی اعتقاد می گفت بچه جان! اینقدر شر به پا نکن! عاقل باش! چوب خدا بی صداست، دیر و زود عقوبتش دامنت رو می گیره.
آن کودک شرور البته مادر بزرگ بیچاره را اندکی دست می انداخت و به خنده می گفت: « مادر بزرگ! خدا که آقا معلم نیست که چوب داشته باشه.»
آن روز اگر چه به اقتضای خردی و خامی، عمق این سخن حکیمانه را در نمی یافتم، امروز اما می دانم چرا چوب خدا بی صداست؟
بگذارید دریافتم را اندکی بسط یافته تر به محضر عزیزتان عرضه بدارم:
یکی از سنتهای مرموز و در عین حال حکیمانه الهی که عموما حالتی بی خبرانه دارد و به تعبیر امروزی تر، "چراغ خاموش"، در کمین ما انسانها نشسته است، سنت مخوف و اجتناب ناپذیر"استدراج" است.
استدراج ( از ماده  د-ر-ج)  در جایی کاربرد دارد که بخواهند کسی را درجه به درجه و گام به گام به سمت و سویی بالا برند یا پایین آورند.
بنابراین در مفهوم استدراج، صعود پلکانی یا سقوط تدریجی هر دو مندرج است.
اما در اصطلاح قرآن، استدراج، یکی از سنتهای لایتغیر وفراگیر الهی است که بر اثر نافرمانی و اصرار انسان بر گناه، وی به تدریج به ورطه هلاکت و پرتگاه سقوط کشانده می شود.
توضیح بیشتر اینکه هر انسانی آنگاه كه دامن خود را به گناه می آلاید یکی از حالتهای سه گانه زیر را دارد:
- یا ناآگاهانه در دام گناه افتاده است که در این صورت با اندک تعقل از خواب غفلت بیدار شده و باز می گردد.
- خداوند خود گناهکار ناآگاه را با نواختن تازیانه بلا بیدار ساخته و بازمی گرداند.
-احتمال سوم این که گناه آلوده استحقاق هیچیک از این دو را ندارد بلکه خداوند درهای سعادتش را با گشودن درهای نعمت بر او می بندد و این عین استدراج است.
محدوده و ابعاد استدراج:
در سنت استدراج، عقوبت الهی دامن سه گروه از انسانها را خواهد گرفت.
1- تکذیب کنندگان:
وَالَّذِینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لَا یعْلَمُونَ«182»
و آنها که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج از جائی که نمی‌دانند، گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد. «اعراف/182»
2- کافران:
(فَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیعَذِّبَهُمْ بِهَا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ«توبه/55»
و (فزونی) اموال و اولاد آنها، تو را در شگفتی فرو نبرد؛ خدا می‌خواهد آنان را به وسیله آن، در زندگی دنیا عذاب کند، و در حال کفر بمیرند!
تذکــــــــــــــــــــــــــــــــر مهم:
نکته درخور توجه اینکه نباید سرخوشانه کلاه شادی به آسمان افکنده گمان بریم که چون در جرگه این هر دو گروه نیستیم پس از لهیب عذاب الهی ایمنیم.
چنین انگاره ای خیالی باطل بیش نیست چه آنکه مکذبان خود دارای مراتبی متعددند از منکران معاند گرفته تا مومنان غیر عامل.
مرتبه دیگری نیز وجود دارد وآن مومنانی هستند که خلاف عقاید رفتار می کنند.
حتما کریمه شریفه زیر را از نظر گذرانده اید:
وَمَا یؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ«یوسف/106»
و بیشتر آنها که مدعی ایمان به خدا هستند، مشرکند!
آری! ای بسا مومنانی که از ایمان دم می زنند اما جامه شرک و الحاد بر تن دارند.
3- غافلان و فراموش کاران
فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَیءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ«الأنعام/44»
(آری،) هنگامی که (اندرزها سودی نبخشید، و) آنچه را به آنها یادآوری شده بود فراموش کردند، درهای همه چیز (از نعمتها) را به روی آنها گشودیم؛ تا (کاملا) خوشحال شدند (و دل به آن بستند)؛ ناگهان آنها را گرفتیم (و سخت مجازات کردیم)؛ در این هنگام، همگی مأیوس شدند؛ (و درهای امید به روی آنها بسته شد).
اما چگونگی استدراج:
چنانکه گذشت فرایند و مکانیزم این سنت خداوندی دو جنبه دارد:
اولا: تدریجی است؛(وسنستدرجهم)
ثانیا: ناهشیارانه است؛(من حیث لا یعلمون)
وفور نعمات و انواع برخورداریهای مادی براى کافران و مکذّبان در حقیقت زمینه و مقدمه ای است که ایشان را به تدریج وغافلانه به سوی عذاب الهی سوق می دهد.
در برخی از آیات، این سنت مهلک به عنوان "کید شکست ناپذیرالهی" خوانده شده است.(قلم/45)
سر اینکه از استدراج تعبیر به "کید" شده است این است که "استدراج" همچون "کید" که عملی پنهانی است، عذابی نهانی است.
سنت خاموش استدراج چنان فراگیر و تهدید کننده است که حتی اولیای الهی نیزهمواره از ابتلاء به آن بیم داشته با زاری و تضرع  به درگاه خدا پناه می بردند چنانکه در دعای عرفه می خوانیم:
اللهم لا تمکربی  و لا تستدرجنی(دعای عرفه)
خدایا مرا مشمول مکر خود قرار مده و استدراجم مکن.
آری! هیچگاه نباید از خود مطمئن بود و از کید الهی ایمن.
به گمانم اینک شما هم دریافته اید که چرا می گویند:"چوب خدا بی صداست"
اما مهمتر ازهمه اینکه:
چه فرایند پیش گیرانه ای را باید به کار بندیم تا چوب خدا برای نوازش سر و اندام ما بالا نرود.
اگر عمری بود و توفیقی دوباره، ان شاءالله، راز این معما را در نوبت آینده برایتان خواهم گشود.
 
 نگاشته شده توسط سعيد عزيزي کواکي در پنج شنبه 26 آذر 1388  ساعت 9:28 AM
| نظرات 0 | لینک مطلب

آموزش اسم اعظم
همگی تا بحال درباره اسم اعظم خدا چیزهایی شنیدهایم. گاه آرزو کرده ایم  وای کاش گفته ایم که چه می شد ما هم به این اسم اکسیری دست می یافتیم تا به آرزوهای نایاب و محال خویش دست می یافتیم. اما اندکی بعد به ذهنمان خطور می کرد که دست ما کوتاه و خرما برنخیل!
اما این دریغ و افسوس سرایی ها خیلی در منطق اسلام جایی ندارد.اگر تلاش کنی به حقیقت اسم شریف اعظم در جوانی هم دست خواهی یافت . این نوشتار که بر گرفته از قلم گرانسنگ مرحوم علامه طباطبایی است ،برآن است تا پرده از اسم اعظم الهی برگرفته و راز دستیابی به آن را بیاموزد.
1- نکته‏ای در مورد اسم اعظم از مرحوم علامه طباطبائی رحمه‏الله.
جناب علامه (ره)در المیزان می‏فرمایند: اسمای الهی و مخصوصاً اسم اعظم گرچه در جهان موثرند و اسباب برای نزول فیض و رحمت های الهی  می‏باشند ولی تاثیر اولاً و بالذات از ذات حق تعالی در این عالم است که  از فلان زبان دال بر آن حقایق و یا تاثیر به معنای مفهوم متصور در اذهان باشد. معنای این سخن آن است که خدای سبحانه فاعل و بوجود آورنده همه اشیا است و به وسیله صفت کریمی که اسم مناسب با فعل است تاثیر می‏کند نه تاثیر وی از آن لفظ اسم یا صورت مفهوم در ذهن یا صفت دیگری غیر از ذات باشد. جز آنکه حق سبحانه در قرآن کریم بر طبق آیه کریمه «اجیب دعوة الداع اذا دعان» وعده داده است که
1- هر کس مرا بخواند من اجابت می‏کنم و این دعا متوقف بر دعا و خواست حقیقی است.
2-و اینکه دعا و طلب از حق سبحان باشد، نه از غیر وی
پس هر کس از تمام اسباب مقطع شد و برای حاجتی از حوایج به پروردگار خویش متصل شود، وی به حقیقت آن اسم مناسب با حاجت خویش متصل می‏شود، آنگاه آن اسم زیبای خدا مطابق با حقیقتش تاثیر می‏کند و دعا مستجاب می‏گردد
و این حقیقت دعاست. بنابراین به لحاظ حال اسمی که دعاکننده و نیایشگر به آن منقطع و متوسل شود تاثیر به خصوص یا عموم صورت می‏گیرد و این اسم، اسم اعظم می‏باشد و همه اشیاء منقاد و فرمانبردار آن حقیقت می‏شوند و دعای نیایشگر در مورد هر چه که بخواهد مستجاب شود. نه آنکه اسم لفظی که از زبان  وگلو خارج می شود یا مفهومی که از اسم اعظم به ذهن می آید منظور روایات  امامان (علیهم السلام)باشد .مراد از اینکه حق تعالی اسم اعظم را به پیامبری از انبیاء و یا بنده‏‏ای از بندگان آموخت یا چیزی از اسم اعظم به وی داد آن است که راه انقطاع به سوی حق سبحانه به واسطه آن اسم برای وی باز شود و اگر اسمی لفظی، و معنای مفهومی، در آنجاست فقط به خاطر آن است که الفاظ و معانی وسایل و اسباب حفظ حقایق هستند.
خلاصه مطلب:
1) اسم اعظم حقیقت و یا حقایقی در عالم تکوین است.
2) انسان با اتصال با آن می تواند موثر شود.
 3) راه اتصال  به حقیقت اسم اعظم ،انقطاع از خود می‏باشد.
 4) ولی و یا نبی علیه‏السلام می‏تواند مظهر آن اسم شود.
5) اسمای جزئیه مطابق حالات و خواسته‏های نیایشگر با هم تفاوت دارند،
بنابراین اسم اعظم نسبت به همه با خواسته‏های متفاوت یکی نیست یعنی وقتی بیمار بگوید: «یاالله» یعنی ای خدای شفا دهنده گرچه کلمه «الله» و امثال آن را آوره است. توقع از الفاظ بدون رسیدن به حقایق خام طمعی است بنابراین بکوش ای برادر تا مظهر بت اسمای عظام الهی پیدا کنی و یا حقایق عالم متحد شوی گرچه الفاظ هم به اندازه سعه بی‏تاثیر نیستند.
نتیجه گیری:
 اما شاید بپرسید معنای انقطاع که مقدمه دستیابی  به حقیقت اسم اعظم است چیست؟برای پاسخ به این پرسش ابتدا بخشی از ابیات شاعر فرزانه فخرالدین عراقی راباهم می خوانیم:
ای طـالب اسم اعـظم، ایـن نام
بـگـشـا در این طلـسـم مـحکم
مـفـتـاح جهـان گـشا به دست آر
مـعـنـی صریـح و اسم مـبـهـم
بینی که همه به تو مضاف است
بینی که تویی خود اسم اعظم
در جـام جـهــان نـمــای بــاقـــی
می‌بـیـن رخ جـان فزای ساقی
سلطان سرای عشق فرمود:
پاک است سرای ما ز اغیار
 یـعـنـی کـه بـجـز حـقیقت او
در دار وجــود نـیـسـت دیـــار
فی‌الجمله، ز غیر دیده بر دوز
این است طــریـق اهل انـوار
در جــام جـهـان نـمـای باقی.
گر انقطاع راه  دستیابی به اسم اعظم خداست،باید راه انقطاع را آموخت .در حدیث قدسی آمده است: انا عند منکسره قلوبکم ومندرسه قبورکم
ترجمه:همانا من در نزد دل شکستگان هستم ودر گورستان های غبار گرفته
می دانی چرا؟جواب بسیار ساده است هر گاه دل ازغبار غیر خالی کردی ،دلدار در آن خانه جلوس خواهد کرد که در حدیث قدسی فرمود:انا جلیس من ذکرنی وهرگاه از مظاهر تمدن انسانی تکبر آور فاصله گرفته به همان اندازه به خدا نزدیک شده ای .گاه در زیارت اهل قبور این حال و حالت دست می دهد ،گاه در خلوتی از دیگران وچه بسا برفراز آسمانها در هواپیمایی نشسته باشی چون یار اقرب من حبل الورید است.
یکی دیگر از راه های دستیابی به ا نقطاع توجه به فقر ذاتی  ودائمی ما به خداست.این نیاز هیچگاه برطرف نمی شود.آیا ندیده ای فقیر با چه حالت انکسار و دلشکستگی در خواست می کند؟در قرآن می خوانیم: یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ
ترجمه: اى مردم، همه شما به خدا نیازمندید و خداست كه بى‏نیاز و ستوده صفات و افعال است (او خالق و حافظ و رازق بشر است پس اینان نیازمند مطلق و او غنى مطلق است)
پس هر گاه تنها در قلب خود غیر از خدای غنی  وستوده را نیافتی ،بدان حقیقت آن اسم در تو ظهور کرده است.
حال برای مطالعه بیشتر شما را به کتاب آزادی معنوی شهید مطهری ،مقالات عبادت ودعا ارجاع می دهیم و یاآنکه با آغاز ماه مبارک رمضان این مجموعه مقاله را تقدیم شما خواهیم کرد.   انشااله
 نگاشته شده توسط سعيد عزيزي کواکي در سه شنبه 24 آذر 1388  ساعت 9:30 AM
| نظرات 1 | لینک مطلب

معرفی اهالی بهشت

در آیه 23 از سوره مبارکه هود خداوند اصحاب بهشت را معرفی نموده و می‎فرماید:
"إِنَّ الَّذِینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحَاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبهِمْ أُولَئك أَصحَاب الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ؛ آنها كه ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و در برابر خداوند خاضع و تسلیم بودند، آنها یاران بهشت‎اند، و جاودانه در آن خواهند ماند.
راغب در مفردات گفته است: كلمه «خبت» به معناى زمین مطمئن و محكم است، و وقتى گفته مى‎شود: «اخبت الرجل» معنایش این است كه تصمیم گرفت به زمینى محكم برود، و یا در آن زمین پیاده شد، نظیر كلمه «اسهل و انجد» كه به معناى «به سرزمین هموار رفت، به بلندى رفت» مى‎باشد، و به تدریج در معناى نرمى و تواضع استعمال شده كه در آیه "و اخبتوا الى ربهم" به همین معنا آمده، و نیز در جمله «و بَشِّر المُخبتین» به معناى تواضع آمده، مى‎فرماید افراد متواضع را كه استكبارى از عبادت خدا ندارند بشارت بده، و نیز در جمله «فَتُخبِت لهُ قُلوبهم» یعنى دل‎هایشان براى او نرم و خاشع مى‎گردد.
 و بنابراین، منظور از «اخبات مؤمنین به سوى خدا»، اطمینان و آرامش یافتنشان به یاد او و تمایل دل‎هایشان به سوى اوست، به طورى كه ایمان درون دلشان متزلزل نگشته، به این سو و آن سو منحرف نشوند و دچار تردید نگردند، همانطور كه زمین محكم این چنین است، و اشیائى را كه بر گرده(دوش) خود دارد نمى‎لغزاند.
كسانی كه از عبادت پروردگارشان تكبر و استنكاف نمی‎ورزند و قلب‎هایشان خاشع است و هرگز ایمانشان متزلزل نمی‎شود و اعمال صالحه انجام می‎دهند، اینها مؤمنان خاص و اهل بصیرت بوده و از اهالی بهشت هستند و در مقابل عقاید حق و اعمال صالح و تواضعشان در برابر حضرت حق، در بهشت خداوند جاودانه خواهند بود. و خدای متعال در این آیات وضعیت این مؤمنان صاحب بصیرت الهی را با افراد كافری كه دیده بصیرت خود را از كف داده‎اند مقایسه می‎نماید.(1)
خداوند در ادامه آیات گذشته كه حال گروهى از منكران وحى الهى را تشریح مى‎كرد، در این آیه، نقطه مقابل آنها، حال مؤمنان راستین را بیان مى‎كند.
در این آیه می‎فرماید: كسانى كه ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و در برابر خداوند خاضع و تسلیم و به وعده‎هاى او مطمئن بودند اصحاب و یاران بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند. در این آیه به دو نكته باید توجه داشت:
1- بیان این سه وصف یعنى ایمان و عمل صالح و تسلیم و خضوع در برابر دعوت حق در حقیقت بیان سه واقعیت مرتبط با یكدیگر است، چرا كه عمل صالح میوه درخت ایمان است، ایمانى كه چنین ثمرى نداشته باشد، ایمان سست و بى ارزشى است كه نمى‎توان آن را به حساب آورد، همچنین مساله تسلیم و خضوع و اطمینان به وعده‎هاى پروردگار از آثار ایمان و عمل صالح مى‎باشد، چرا كه اعتقاد صحیح و عمل پاك سرچشمه پیدایش این صفات و ملكات عالى در درون جان انسان است .
2- "اخبتوا" از ماده اخبات از ریشه خبت (بر وزن ثبت) گرفته شده كه به معنى زمین صاف و وسیع است كه انسان به راحتى و با اطمینان مى‎تواند در آن گام بردارد، به همین جهت این ماده در معنى "اطمینان" به كار رفته است، و به معنى خضوع و تسلیم نیز آمده، چرا كه چنین زمینى هم براى گام برداشتن اطمینان‎بخش است، و هم در برابر رهروان خاضع و تسلیم .
بنابراین جمله "اخبتوا الى ربهم"، ممكن است به یكى از سه معنى زیر باشد كه در عین حال جمع هر سه نیز با هم منافاتى ندارد:
1- مؤمنان راستین در برابر خداوند خاضعند.
2- آنها در برابر فرمان پروردگارشان تسلیمند.
3- آنها به وعده‎هاى خداوند اطمینان دارند.
و در هر صورت اشاره به یكى از عالی‎ترین صفات انسانى مؤمنان است كه اثرش در تمام زندگى آنان منعكس است .
در حدیثى از امام صادق علیه السلام آمده است كه یكى از یارانش عرض كرد در میان ما مردى است كه نام او "كلیب" است، هیچ حدیثى از ناحیه شما صادر نمى‎شود مگر این كه او فوراً مى‎گوید من در برابر آن تسلیمم، و لذا ما اسم او را "كلیب تسلیم" گذارده‎ایم .
امام فرمود: رحمت خدا بر او باد، سپس اضافه كرد: آیا می‎دانى تسلیم چیست؟ ما ساكت شدیم، فرمود: به خدا سوگند این همان اخبات است كه در كلام خداوند عزوجل "الذین آمنوا و عملوا الصالحات و اخبتوا الى ربهم" آمده است . (2)
عده‎ای هم گفته‎اند که وصف "واجتنبوا ربهم" به طایفه خاصى از مؤمنین اشاره دارد. در این آیه خداى تعالى ایمان و عمل صالح را مقید كرده به اخبات، و این دلالت دارد بر این كه منظور از این مؤمنین عموم دارندگان ایمان نیست، بلكه طایفه خاصى از مؤمنین است، و آن افراد خاصى از مؤمنین هستند كه اطمینان به خدا دارند و داراى بصیرتى از ناحیه پروردگار خویش‎اند، و این خصوصیت همان است كه ما در صدر آیات در تفسیر جمله "اَ فَمن كانَ عَلى بَینة مِن رَبهِ ... " آورده و گفتیم: این آیات دو طایفه خاص از مردم را مقایسه مى‎كند، یكى آنهایى كه اهل بصیرت الهى‎اند، و دیگری آنهایى كه چشم بصیرت خود را از دست داده‎اند.(3)
در تفسیر نور دو معنا برای لفظ "اخبتوا" ذکر شده است که: واژه‏ «اَخبتوا» از «خَبْت» گرفته شده، كه هم به معناى تسلیم و خضوع آمده و هم به معناى آرامش و اطمینان به كار رفته است.
در كنار هشدار و تهدید، تشویق آمده است. به دنبال آیات قبل كه سرنوشت اهل افترا را بیان مى‏كرد، این آیه، سیماى اهل حقّ را بیان مى‏كند.
در این آیه دو مورد باید مورد توجه قرار گیرد:
1- به ایمان و عمل صالح خود مغرور نشویم كه تسلیم مطلق بودن، شرط عبودیّت است. «امنوا و عملوا الصالحات و اخبتوا الى ربّهم.»
2- حالات قلبى و معنوى، در پاداش انسان مؤثّر است. «اخبتوا الى ربهم»
(4)
امید که خدواند توفیق دهد که در شمار این افراد، محاسبه گردیم.
پی‎نوشت‎ها:
1- برگرفته از تفسیر اطیب البیان .
2- برگرفته از تفسیر نمونه جلد 9 صفحه 65
3- برگرفته از ترجمه تفسیر المیزان جلد 10 صفحه 287
4- برگرفته از تفسیر نور .
 
 نگاشته شده توسط سعيد عزيزي کواکي در سه شنبه 24 آذر 1388  ساعت 9:25 AM
| نظرات 0 | لینک مطلب

جهنم هم چشم و گوش دارد!
خداوند در آیات سوره «فرقان» مى فرماید: «ما براى كسى كه قیامت را انكار كند آتش سوزانى مهیا كرده ایم» (وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسّاعَةِ سَعِیراً).
آن گاه توصیف عجیبى از این آتش سوزان كرده، مى گوید: «هنگامى كه این آتش آنها را از راه دور ببیند چنان به هیجان مى آید كه صداى وحشتناك و خشم آلود او را كه با نفس زدن شدید همراه است، مى شنوند»! (إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكان بَعِید سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً).
در این آیه تعبیرات متعدد گویائى است كه، از شدت این عذاب الهى خبر مى دهد:
1 ـ نمى گوید: آنها آتش دوزخ را از دور مى بینند، بلكه مى گوید: آتش آنها را مى بیند، گوئى چشم و گوش دارد، چشم به راه دوخته و انتظار این گنهكاران را مى كشد!
2 ـ نیاز به این ندارد كه آنها نزدیك آن شوند، تا به هیجان در آید، بلكه از فاصله دور ـ كه طبق بعضى از روایات یك سال راه است ـ از خشم، فریاد مى زند.
3 ـ از این آتش سوزان، توصیف به «تغیّظ» شده است، و آن عبارت از حالتى است كه انسان، خشم خود را با نعره و فریاد آشكار مى سازد.
4 ـ براى آتش دوزخ، «زفیر» قائل شده، یعنى شبیه آن حالتى كه انسان نَفَس را در سینه فرو مى برد، آنچنان كه دنده ها به طرف بالا رانده مى شوند و این معمولاً در حالى است كه انسان بسیار خشمگین مى گردد.
مجموع این حالات نشان مى دهد: آتش سوزان دوزخ، همچون حیوان درنده گرسنه اى كه در انتظار طعمه خویش است، انتظار این گروه را مى كشد (پناه بر خدا).
این وضع دوزخ است به هنگامى كه آنها را از دور مى بیند، اما وضع آنها در آتش دوزخ را چنین توصیف مى كند: «هنگامى كه در مكان تنگ و محدودى از آتش ـ در حالى كه در غل و زنجیرند ـ افكنده شوند فریاد واویلاشان بلند مى شود» (وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنالِكَ ثُبُوراً).
این به خاطر كوچك بودن دوزخ نیست; چرا كه طبق آیه 30 سوره «ق» «هر چه در قیامت، به جهنم مى گوئیم: آیا پر شده اى؟ باز بیشتر طلب مى كند» (یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِید).
بنابراین، مكان وسیعى است اما آنها را در این مكان وسیع آنچنان محدود مى كنند كه طبق بعضى از روایات، وارد شدنشان در دوزخ همچون وارد شدن میخ در دیوار است!.
ضمناً، واژه «ثُبُور» در اصل به معنى «هلاك و فساد» است، و به هنگامى كه انسان در برابر چیز وحشتناك و مهلكى قرار مى گیرد، گاهى فریاد «وا ثبورا»! بلند مى كند، كه مفهومش «ای مرگ بر من» است.
اما به زودى به آنها گفته مى شود: «امروز یك بار «وا ثبورا» نگوئید، بلكه بسیار ناله «وا ثبورا» سر دهید» (لاتَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً كَثِیراً).
و در هر حال، این ناله شما به جائى نخواهد رسید و مرگ و هلاكى در كار نخواهد بود، بلكه باید زنده بمانید، و مجازات هاى دردناك را بچشید.
این آیه در حقیقت شبیه آیه 16 سوره «طور» است كه مى فرماید: اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لاتَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَیْكُمْ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ: «در آتش دوزخ بسوزید، مى خواهید شكیبائى كنید یا نكنید، براى شما تفاوتى نمى كند، شما جزاى اعمال گذشته خود را مى بینید».
در این كه گوینده این سخن با كافران كیست؟ قرائن نشان مى دهد، فرشتگان عذابند; چرا كه سر و كارشان با آنها است.
و اما این كه چرا به آنها گفته مى شود: یك بار «وا ثبورا» نگوئید، بلكه بسیار بگوئید، ممكن است به خاطر این باشد كه عذاب دردناك آنها موقتى نیست كه با گفتن یك «وا ثبورا» پایان یابد، بلكه، باید در طول این مدت همواره این جمله را تكرار كنند.
به علاوه، مجازات الهى درباره این ستمگران جنایتكار آنچنان رنگارنگ است كه در برابر هر مجازاتى، مرگ خود را با چشم مى بینند و صداى «وا ثبورا» ایشان بلند مى شود، و گوئى مرتباً مى میرند و زنده مى شوند.
منبع: تفسیر نمونه، جلد 15، صفحه 47.
 نگاشته شده توسط سعيد عزيزي کواکي در سه شنبه 24 آذر 1388  ساعت 9:18 AM
| نظرات 0 | لینک مطلب

آیا بهشت درب خروجی هم دارد؟
عقیده ما این است: افرادى كه وارد بهشت مى شوند دیگر از آن جا بیرون نمى روند و بطور جاویدان در آن جا هستند و بسیارى از آیات، این مسأله (خلود و ثبات در بهشت) را صریحاً اثبات مى كند، ولى از ظاهر آیه «وَاَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِى الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّماوَاتِ وَ الاَرْضُ اِلاَّ مَاشَاَ رَبُّكَ عَطَاً غَیْرَ مَجْذُوذ; امّا آنها كه خوشبخت و سعادتمند شدند، جاودانه در بهشت خواهند ماند تا آسمانها و زمین برپاست، مگر آنچه پروردگارت بخواهد; بخششى است قطعى نشدنى».
ظاهر استثناى جمله «اِلاَّ مَاشَاَ رَبُّكَ; مگر این كه خداى تو بخواهد» مى رساند كه ممكن است روزى خدا بخواهد كه آنان را از این مركز نعمت بیرون كند، در صورتى كه باقى آیات گواه بر این است كه هرگز آنها از بهشت خارج نخواهند شد، با این وضع معناى این آیه چیست؟
در پاسخ باید گفت درست است كه خداوند جهان به افراد سعادتمند در بسیارى از آیات، بهشت دائم وعده كرده است و از این وعده هرگز تخلّف نخواهد فرمود و خود او مى فرماید: «وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ; این وعده اى است كه خدا كرده و خداوند هرگز از وعده اش تخلّف نمى كند!».(1)
ولى ممكن است افرادى تصوّر كنند كه با این وعده قطعى دیگر زمام كار از دست خدا بیرون مى رود و او حتّى توانایى نخواهد داشت كه آنان را از بهشت خارج سازد و نعمت را از آنها سلب كند و به اصطلاح علمى و كلامى، این قضاى حتمى قدرت خدا را محدود نموده و از وسعت توانایى او خواهد كاست; لذا خداوند با جمله «اِلاَّ مَاشَاَ رَبُّك» این حقیقت را تأكید مى كند كه با وجود این كه خدا بهشت دائم را وعده نموده و او هرگز از وعده خود تخلّف نخواهد كرد، - مع الوصف - این مطلب، از قدرت او چیزى كم نمى كند و باز اختیار تمام موجودات به دست قدرت اوست - هرچه بخواهد مى تواند انجام بدهد و قدرت او نسبت به تمام اشیا محفوظ و ثابت است.
عین این جمله «اَلاَّ مَاشَاَ رَبُّكَ» در آیه بعد كه درباره دوزخیان است و به آنها وعده عذاب دائمى داده، نیز وارد شده است و علّت آن همان است كه در آیه پیش ذكر گردید.
از قراین روشنى كه تفسیر فوق را تأیید مى كند جمله «عَطَاً غَیْرَ مَجْذُوذ» كه در آخر آیه آمده است مى باشد. این جمله مى گوید این عطیّه الهى ثابت و پایدار و مستمرّ است و هرگز جدا شدنى نیست.
1. سوره رم، آیه 6.
تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی
 
 نگاشته شده توسط سعيد عزيزي کواکي در سه شنبه 24 آذر 1388  ساعت 9:15 AM
| نظرات 0 | لینک مطلب










درباره وبلاگ
حال ما برق جهان است دمي پيدا و ديگر دم نهان است گهي در طارم اعلي نشينم گهي تا پشت پاي خود نبينم

موضوعات
حکایات عرفانی
سخنان و احوالات عارفان
سخنرانی
کلیپ های تصویری
کتابهای مخصوص موبایل
کتابهای مخصوص کامپیوتر
مقاله های عرفانی
پیامک های عرفانی
اشعار عرفاني
آموزش طب اسلامی

پیوندها
یکــــ قدم تا رهایـــــى
عارفان
اخلاق و عرفان
سايت سيناي سلامت
سايت خبري رجانيوز
پایگاه اطلاع رساني علامه حسن زاده آملی
آیت الله سبحاني
پایگاه اطلاع رسانی شهيد مطهري
پایگاه اطلاع رسانی دكتر چمران
پایگاه اطلاع رسانی امام موسي صدر
سايت خبري استقامت
پایگاه اطلاع رسانی استاد حسين انصاريان
سايت خبري صداي شيعه
سايت ياسين مديا
سايت شهيد آويني
سايت خبري قائم نيوز
پایگاه اطلاع رسانی شیعیان
سايت بچه هاي قلم
سايت صالحين شيعه
سايت خبري سلام شيعه
سايت خبري شيعه نيوز
آیت الله سیستانی
آیت الله مکارم شیرازی
آیت الله خراسانی
آیت الله بهجت
پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری
پایگاه اطلاع رسانی تبیان
پایگاه اطلاع رسانی راسخون

آمار وبلاگ
کل بازدید ها : 461780
تعداد کل پست ها : 141
تعداد کل نظرات : 13
تاریخ آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 21 مهر 1395 
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 30 مهر 1388 


کد آهنگ

09373414978
نام کاربری :
کلمه عبور :



  • تعداد صفحات :6
  •    
  • 1  
  • 2  
  • 3  
  • 4  
  • 5  
  • 6  

کپي برداري از مطالب وبلاگ فقط با ذکر منبع مجاز ميباشد

All Rights Reserved 2009-2010 © by yaghin.rasekhblog.com