بسم الله الرحمن الرحيم
و نُنَزِّلُ مِنَ القرانِ ما هُوَ شِفاءٌ و رَحمَةً لِلمومنينِ و لا يَزيدُ الظّالِمينَ اِلّا خَساراً
معجون شفا بخش قرآنی
رجوع به كلام معصومين عليهم السلام در هر زمينهاي، افقهايي از علم و معرفت را در پيش روي ما ميگشايد كه هيچ نمونه اي براي آن در جاي ديگر نميتوان يافت. اين امر، در حوزۀ طبابت و درمان نيز بخوبي قابل رؤيت است و بررسي منابع روايي معلوم ميكند كه حضرات معصومين، از منظري بسيار بالاتر از آنچه در بين طبيبان مرسوم است به اين حوزه نگاه ميكردهاند و راهكارهاي منحصر بفردي كه در اين زمينه از ايشان به ما رسيده است هيچ نمونه و جايگزيني در منابع ديگر ندارند. از جمله ميتوان به روايتي اشاره كرد كه در منابع مختلف حديثي موجود است و علامه مجلسي عليه الرحمه در فصل سوم از باب نهم كتاب شريف حلية المتقين آن را نقل كرده و سند آن را معتبر دانسته است.
به سند معتبر ازحضرت صادق عليه السلام منقول است كه : شخصى از بيماري خود نزد اميرالمؤمنين عليه السّلام شكايت برد. حضرت به او فرمود آيا همسر داري؟ گفت: آري. فرمود: از زن خود يك درهم از مهرى كه به او داده اي بطلب كه به تو ببخشد و با آن عسل بخر و با آب باران مخلوط ساز و بخور. آن شخص چنين كرد و شفا يافت. سبب اين تجويز را از آنحضرت پرسيدند. فرمود كه حقتعالى مىفرمايد: «فَاِن طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيء مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنيئاً مَريئاً (نساء/4)؛ اگر زنان از مهر خود بشما به طيب خاطر چيزى ببخشند، بخوريد گوارا با عاقبت نيك». و در باب عسل ميفرمايد: «فيه شفاء للناس (نحل/69)؛ در آن شفاست از براى مردمان» و در باب باران ميفرمايد: «وأنزلنا من السماء ماء مباركا (ق/9)؛ و فرستاديم از آسمان، آبى مبارك». پس در اينجا "گوارائى" و "حسن عاقبت" و "بركت" و "شفا" همه جمع شده است (فاجتمع الهنيئ والمرئ والبركة والشفاء). البته چنين معجوني شفابخش است و بيماري را برطرف مي سازد.
منابع: تفسير عياشي؛ تفسير مجمع البيان؛ حليه المتقين؛ جامع النورين
* * * * * * * * *
بيشتر بينديشيم
ذكر احاديثي از اين دست، بيشتر آدم را به فكر فرو مي برد كه براستي بشر از زماني كه به آموزه هاي الهي بي اعتنا شده است تا چه حد در شناخت خود و حقائق جاري در عالم به بيراهه رفته است. امروزه انديشۀ پوزيتيويسم چنان بر فهم بشر چنبره زده است كه از طبيعت، جز لاشهاي كه بايد تمام همّ خود را مصروف تسخير آن بدارد نميبيند. در حالي كه خلقت از آن منظر حقيقي خود بر اصولي استوار گرديده كه عقل ابزاري بشر هيچ راهي به شناخت آن ندارد و براي فهم اين مطلب كافيست كه درك و شناخت امروزي خود از عالم را با آنچه از آموزههاي الهي فهميده ميشود بسنجيم تا حقيقت آن راهي كه پيموده ايم بر ما روشن گردد.
آيا در نگاه رايج امروزي كه به عنوان "نگاه علمي" در دانشگاهها تدريس ميشود و دانشجويان مسلمان، سالها براي فراگرفتن آن وقت ميگذارند، رابطۀ بين "بركت" و "درمان" تعريف شده است؟ و آيا اصولاً واژهاي به عنوان " بركت" معنا دارد؟! آيا از ديدگاه رايج، بين پولي كه يك خريدار به فروشنده ميدهد با مبلغي كه يك زن از مهريه خود به شوهرش ميبخشد فرقي وجود دارد؟ و آيا عسلي كه با چنين پولي خريده شده باشد تاثير متفاوتي از ساير عسل ها خواهد داشت؟ آيا از پشت ميكروسكوپهاي الكترونيكي ميتوان "حسن عاقبت" را در هديهاي كه يك همسر با طيب خاطر ميبخشد مشاهده كرد؟! و آيا "گوارائي" اين هديه را ميتوان زير دستگاهاي فوق مدرن، آناليز كرد؟!
ناگفته پيداست كه علوم رايج دانشگاهي تا چه حد با اين مفاهيم بيگانهاند و البته به همين نسبت هم از حقائق عالم دور اند. حال سؤال اينجاست كه چطور ميشود كه عالمترين مردان خدا در مواجهه با بيماريها، عواملي را براي درمان به كار ميبرند كه ما در دانشگاهها كوچكترين تاثيري براي آنها قائل نيستيم؟ براي ما چه فرقي دارد كه آب باران به مريض بدهيم يا آب شهر؟ مگر غير از اين است كه هردو آن ها h2o هستند؟ بر اين اساس، "بركت"، يك خرافه و يك موضوع غير علمي است! چون در آزمايشگاه مشاهده نميشود. اما خداوند در قرآنش تفسير ديگري از عالم ارائه داده كه هيچ سنخيتي با رويكرد امروزي ما ندارد. خداوند ميفرمايد آب باران، حامل بركت است و اميرمؤمنان از اين بركت در درمان بيماريها بهره ميگيرند. پس اين بدان معناست كه از منظر آل الله، "بركت" جزئي از حقيقت عالم و يك عامل كاملاً موثر است. در نتيجه، آن نگاهي كه اين حقايق را در نظر نميگيرد و تاثير آن را بر پديدهها بررسي نميكند، نميتواند به ديدگاه درستي در مورد علت پديدهها و شناخت عالم برسد چون بسياري از عوامل موثر در روابط عالم را در نظر نميگيرد. به همين علت است كه فرقي بين لقمۀ حلال و حرام نميبيند و تاثير آن را در انسان كتمان ميكند. آيا يك مسلمان ميتواند به اين نوع نگاه، اعتماد كند و نظام علمي جامعه اسلامي را بر اساس آن بنا كند؟ و آيا اصلاً چنين نگاهي به عالم، يك "نگاه علمي" است؟! مگر قرار نيست كه علم، حقايق عالم را براي ما روشن كند. پس چگونه است كه امروزه "علم" به چيزي اطلاق مي شود كه اصلا حقيقتي براي عالم نميبيند كه حالا بخواهد به دنبال آن باشد! و چرا ما تا اين حد در غفلت از اين موضوع حياتي به سر مي بريم؟