• English / العربیة / French  
  •  

     


     

     


     

     


     

     


     

     


       

      صفحه خانگي خود كنید !   ایمیل به مدیر !   اضافه کردن به علاقه مندیها !   سال89،کـــار و همت مضــاعف

       



    نقش همت در رشد شخصیت
    اصولا معیار ارزش انسان به اراده اوست. به مقتضای همت انسان و ارج و قدر هر کسی به قدر همت اوست که عالی باشد یا دانی، بلند همت باشد یا دون همت. (1)

    انسان با همت خویش اوج می گیرد، چنان که پرنده با بالهایش آسمان ها را در هم می نوردد. امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید: «قدر و ارزش هر انسانی به قدر همت اوست.» (2)

    و در جای دیگر می فرماید: «شرف انسان به همت های عالی اوست نه به استخوان های پوسیده نیاکان.» (3)

    انسان به هر کاری همت گمارد و اراده کند می تواند آن را انجام دهد. خواستن اراده کردن است و اراده کردن تصمیم گرفتن. شاعر نیز چنین می سراید:

    همت اگر سلسله جنبان شود

    مور تواند که سلیمان شود

    آن را که عقل و همت و تدبیر و رای نیست

    خوش گفت پرده دار که کس در سرای نیست. (4)

    فرد و یا جامعه ای اگر کاری را اراده کنند، می توانند آن را انجام دهند. توفیق انجام کار، همان عزم و اراده انجام آن است.

    حضرت امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرمایند: «هرگز بدنی از انجام آنچه که اراده کرده و همت گماشته، ضعیف نخواهد شد.» (5)

    داشتن اراده ای قوی و تزلزل ناپذیر، مختص اقویاست. موفقیت و شکست ما وابسته به این است که دارای اراده قوی یا ضعیف باشیم. هر چه موانع و مشکلات ما برای انجام کاری بیش تر باشد، اراده قوی تر و همت والاتر و نیز انرژی بیش تری لازم خواهد بود.

    داشتن اراده قوی، اولین قدم برای تحصیل موفقیت است. زیرا انسان با اراده قوی همواره با مشکلات مبارزه کرده و تسلیم نمی شود. برای فرد با اراده، هیچ امری غیرممکن نیست، کسی که دارای عزم راسخ است، می تواند جهان را مطابق میل خود عوض کند. (6)

    قرآن یک اصلی را تعلیم می دهد که در همه امور باید مورد توجه و قابل تعمیم باشد. می فرماید: "لیس للانسان الا ما سعی" (7) سعادت هر کس در گرو عمل اوست. (نجم: 39)

    یکی از نشانه های عزم و اراده و تصمیم جدی، پایداری و مقاومت است. بیش تر نوابغ و اندیشمندان، بیش از آن که متکی به قدرت نبوغ خویش باشند، از همت و استقامت و بردباری بهره برده اند. البته، همواره رسیدن به موفقیت، مشکلاتی به همراه دارد. صبر و شکیبایی و استقامت و بردباری، از شیوه مردان بزرگ، کامیاب و موفق جهان است. نقل سرگذشت سکاکی دانشمند بزرگ قرن هفتم هجری، بسیار جالب است. وی در سی سالگی شروع به تحصیل کرد. با این که آموزگار وی از موفقیت او مایوس بود، اما او با شور و پشتکار عجیبی مشغول تحصیل شد. آموزگار برای ارزیابی میزان درک و هوش و فهم وی، مساله ساده ای را برای او طرح کرد و آن یک مساله از فقه شافعی بود: «پوست سگ با دباغی پاک می شود.» سکاکی آن را زیاد تکرار کرد و با شور شوق آماده ارائه تکلیف خود به استاد شد.

    فردای آن روز سکاکی در پاسخ به سؤال روز گذشته معلم گفت: «سگ گفت: پوست استاد با دباغی پاک می شود.» در این لحظه، شلیک خنده شاگردان و معلم بلند شد. ولی روح آن نوآموز سالمند، به اندازه ای بلند بود که از این عدم موفقیت در امتحان، شکست نخورده و ده سال تمام در این راه گام نهاد. ولی به علت بالابودن سن، تحصیل او رضایت بخش نبود.

    روزی برای حفظ درس به صحرا رفته و اثر ریزش باران را روی صخره ای مشاهده کرد و از دیدن این منظره پند گرفت و گفت: «هرگز دل و روح من سخت تر از این سنگ نیست اگر قطرات دانش بسان آب باران در دل من جاری شود، به طور مسلم اثر نیکویی در روان من خواهد گذارد.»

    او به شهر بازگشت و با شور زائدالوصفی مشغول تحصیل شد و بر اثر استقامت و پشتکار، یکی از نوابغ ادبیات عرب گردید. وی کتابی در علوم عربی انتشار داد که مدت ها محور تدریس در دانشکده های اسلامی بود. (8)

    مرحوم ملک الشعرای بهار، مقاومت سرسختانه چشمه سار را در برابر صخره ای بزرگ این گونه به نظم درآورده است:

    جدا شد یکی چشمه از کوهسار

    بره گشت ناگه به سنگی دچار

    به نرمی چنین گفت با سنگ سخت

    کرم کرده راهی ده ای نیکبخت

    ولی سنگ چون خوگران بود سر

    زدش سیلی و گفت دور ای پسر

    نجنبیدم از سیل دریا گرای

    که ای تو، که پیش تو جنبم ز جای

    نشد چشمه از پاسخ سنگ سرد

    به کندن در ایستاد و ابرام کرد

    بسی کندوکاوید و کوشش نمود

    کزین سنگ خارا رهی برگشود

    ز کوشش به هر چیز خواهی رسی

    به هر چیزی خواهی کما هی رسی (9)

    باید توجه داشت که همواره باید در ترسیم اهداف بهترین، والاترین و ارزشمندترین آن ها را برگزید و برای دستیابی به آن ها اقدام نمود. امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید: "بهترین همت ها، بزرگ ترین آن هاست." آری این همت های بزرگ و اهداف والا هستند که انسان ها را به تلاش های ارزشمند، مداوم، پی گیر و خستگی ناپذیر فرا می خوانند. (10)

    همچنین امام حسین علیه السلام از پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه وآله نقل می فرمایند: " خدا کارهای بلند و همت های والا را دوست دارد و از کارهای سست و همت های فرومایه کراهت دارد.» (11)

    کسانی که افکار بلند و همت های والا دارند، نمی توانند همت خود را در دائره کوچکی محصور سازند و همواره پس از نیل به مقصود، خود را در آستانه مقصد دیگر می بینند. بنابراین، باید از آغاز کار، اهداف را بلند در نظر گرفت. واقعیت هم همین است. تا انسان خود را برای اهداف بلند آماده نسازد، به سختی به اهداف کوچک تر دست می یازد.

    سعدالدین تفتازانی، از پایه گذاران فن بلاغت در اسلام است. روزی خواست از میزان همت فرزند خود آگاه شود. به او گفت: "پسرم هدف تو از تحصیل چیست؟" پسر گفت: «تمام همت من این است که از نظر معلومات به پایه شما برسم.» پدر از کوتاهی فکر فرزند متاثر شد و با لحن تاسف آور گفت: «اگر همت تو همین است، هرگز به نیمی از مراتب علمی من نخواهی رسید، زیرا افق فکر تو فوق العاده کوتاه است. من که پدر تو هستم آوازه علمی امام صادق علیه السلام را شنیده و از مراتب دانشش، به وسیله آثاری که از او به یادگار مانده بود، آگاه شدم. در آغاز تحصیل، تمام همت من این بود که به پایه علمی این شخصیت بزرگ برسم. من با این مت بلند، به این درجه از علم رسیده ام که مشاهده می کنی و هرگز قابل قیاس با مقام آن پیشوای بزرگ نیستم. تو که اکنون چنین همت کوتاهی داری، پیمانه شوق و شورت در نازل ترین درجات علمی لبریز خواهد گردید و دست از تحصیل خواهی کشید.» لذا باید کوشش کنیم تا در خود همت های عالی به وجود آوریم.

    شاید زیباترین اندیشه در باب بلندهمتی، را بتوان از خواجه لسان الغیب، حافظ شیرازی دریافت:

    همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود

    که ز بند غم ایام نجاتم دادند

    مولوی می گوید:

    آب کم جو تشنگی آور به دست

    تا که جو شد آب از بالا و پست (12)

    البته، باید توجه داشت که همت والا با بلندپروازی تفاوت دارد. برخی افراد بدون در نظر گرفتن توانایی ها و استعدادهای درونی خویش، افکاری بلندپروازانه دارند که هرگز به آن دست نخواهند یافت و در واقع، برخلاف جریان آب شنا می کنند.

    در این صورت، است که شخص یا دچار شکست می شود و یا با موفقیت ناچیزی روبرو می شود. لذا به افراد، به ویژه نوجوانان و جوانان توصیه می شود که با شناسایی استعدادهای خویش به کمک مشاورین روانشناس، با همت های عالی و عزم و اراده ای پولادین درصدد شکوفایی استعدادهای بالقوه و نهانی خویش برآیند.

    پی نوشت ها:

    1. عباسعلی اختری، مدیریت علمی مکتبی از دیدگاه اسلام، ص 121

    2. نهج البلاغه، صبحی، حکمت شماره 47

    3. غررالحکم و درالکلم، ص 87

    4. محمدرضا شرفی، بینش های تربیتی، ص 32

    5. وسائل الشیعه، ج 1، ص 38

    6. عباسعلی اختری، پیشین، ص 122 و 145

    7. نجم /39

    8. جعفر سبحانی، رمز پیروزی مردان بزرگ، ص 39 و 40

    9. همان، ص 41 و 42

    10. محمدحسن نبوی، مدیریت اسلامی، ص 65 و 66

    11- عبدالله جوادی آملی، اخلاق کارگزاران در حکومت اسلامی، ص 79، به نقل از: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 246

    12- جعفر سبحانی، پیشین، ص 56 و 57 


    http://chaei.blogfa.com:منبع




    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در سه شنبه 24 فروردین 1389  ساعت2:01 AM   |  

    کار، اشتغال و تولید در آیینه نهج البلاغه (3)

    کار، اشتغال و تولید در آیینه نهج البلاغه (3)
    نويسنده:حسن نظری




    گفتار سوم: رویکرد اقتصادی کار، اشتغال و تولید

    نامه امام علی علیه السلام به والی شایسته خود، مالک اشتر را می توان، منشور حکومت و تبیین دیدگاههای آن حضرت نسبت به مسائل گوناگون حیاتی جامعه دانست. در ابتدای این منشور، اهداف کلی و آنگاه راهکارهای تحقق آنها را بیان می فرماید.
    این اهداف عبارتند از، «جبایة خراجها، و جهاد عدوّها، و استصلاح اهلها، و عمارة بلادها»(نهج، نامه 53) فرایند «عمارت بلاد» بدون «استصلاح» تربیت و تعلیم افراد جامعه ممکن نیست، هم چنان که تربیت و تعلیم در جامعه بدون تأمین امنیت «جهاد عدو» و تأمین مخارج این اهداف «جبایة خراج» امکان ندارد.
    به بیان دیگر این اهداف، اهداف منشور یک حکومتند. ارتباط منطقی و واقعی و نظاممند بین هر یک از این اهداف با یکدیگر را از یک طرف، و ارتباط آنها با راهکارهای آنها را از طرف دیگر، باید مورد توجه قرار داد. زیرا در یک ساختار و چینش خاص، این اهداف و راهکارها زمینه پیدایش و تبلور دارند. مثلاً «عمارة البلاد»، «آبادانی شهرها» در هر مرحله تاریخی یک پدیده ای اجتماعی است که در سایه اشتغال تحقق می یابد. اشتغال یعنی تأمین تقاضای کار از طریق نیروی انسانی که در جانب عرضه، جویای کار است.
    در صورتی که تولید کالا و خدمت در سطح جامعه پویایی لازم را نداشته باشد، تقاضای مؤثر برای عامل کار شکل نمی گیرد و در نتیجه جامعه مواجه با پدیده بیکاری می شود. همچنین اگر تولید کننده، نیروی کار مورد نیاز خود را نتواند تأمین کند، بطور طبیعی تا آن جا که تولید وابسته به نیروی کار است مواجه با رکود می شود و در نتیجه نه اشتغال تحقق می یابد، نه عمارت و آبادانی. بنابراین «عمارت بلاد» نیاز به اشتغال و اشتغال در سایه تعادل دو عنصر اساسی زیر شکل می گیرد. الف- تولید (تقاضای کار)؛ ب- نیروی انسانی مناسب تولید (عرضه کار)
    بی شک هم تولید و هم تأمین نیروی انسانی مناسب دو پدیده اجتماعی است که مناسبات و شرایط اجتماعی هماهنگ را می طلبد، چرخه تولید کالا و خدمت و تأمین نیروی انسانی با مهارت و کار آزموده نه در خلأ اجتماعی شکل می گیرد و نه در سایه روابط نابهنجار اجتماعی، از این رو در این قسمت بحث، سعی بر این است که ساختار کلی و اصول و شرایط ضروری اشتغال و تولید، به عنوان زیر ساخت اجتماعی - اقتصادی «عمارت بلاد» از دیدگاه امام علی علیه السلام به تصویر کشیده شود. طبیعی است که با پیدایش این اصول کلی به عنوان زیر ساخت، مسیر اشتغال - تولید - در جامعه در هر زمانی هموار می گردد.

    اصول زیر ساختی و راهبردی

    1- عدالت اجتماعی (زمینه ساز مشارکت مردم)
    2- تعلیم و تربیت (تربیت نیروی انسانی با مهارت)
    3- شکوفایی بخشهای مهم اقتصادی (زراعت، صنعت و تجارت)
    4 راهبردها.

    1. عدالت اجتماعی

    بی شک عدالت اجتماعی بر آیند حاکمیت عدالت در نهادهای مختلف جامعه از قبیل اقتصاد، تعلیم و تربیت، قضاوت و قانونگذاری است. با تحقق عدالت در این شؤون و وجوه اساسی جامعه، عدالت اجتماعی شکل می گیرد. از این رو، امام علی علیه السلام عدالت را شرط ضروری استواری روابط مردم و حاکمیت و آهنگ به پیشرفت جامعه می داند.
    فاذا ادّت الرعیه الی الوالی حقه وادی الوالی الیها حقّها، عز الحق بینهم، وقامت مناهج الدین و اعتدلت معامل العدل، و جرت علی أذلالها السنن فصلح بذالک الزمان و طمع فی بقاء الدولة و یئست مطامع الاعداء و اذا غلبت الرعیه و الیها او اجحف الوالی برعیّته، اختلفت هناک الکلمة و ظهرت معالم الجور و کثر الادغال فی الدین.(نهج، خ 216)
    «پس چون رعیت حق والی را بگزارد، و والی حق رعیت رابه جای آرد، حق میان آنان بزرگ مقدار بشود، و راههای دین پدیدار و نشانه های عدالت برجا، و سنت چنانکه باید اجرا، پس کار زمانه آراسته گردد و طمع در پایداری دولت پیوسته و چشم آز دشمنان بسته، و اگر رعیت بر والی چیره شود و یا والی بر رعیت ستم کند، اختلاف کلمه پدیدار گردد و نشانه های جور آشکار و تبهکاری در دین بسیار.»
    عدالت در این نص، همان رعایت حقوق متقابلی که خداوند برای تنظیم روابط و تعیین حدود و مرزهای حاکمیت و ملت، وضع نموده است. فرض این است که با اجرای این حقوق متقابل طبیعی ترین رابطه بین مسؤولان نهاد حکومت و مردم و در نتیجه زمینه مشارکت مردم در حوزه سیاست، اقتصاد، فرهنگ، دفاع، امنیت، بهداشت، آموزش،... فراهم می گردد. زیرا اعتماد عمومی نسبت به دولت و دلتمردان با زیر پا گذاشتن حقوق مردم از جانب حاکمیت ممکن نیست بارور گردد، و با از بین رفتن این اعتماد، جامعه نسبت به این نهاد، بی تفاوت و احیانا بیگانه می گردد.
    منطقی ترین فضای عمومی جامعه این است که ملت نیازمندیهای خود را با سهولت تمام به مسؤولان منتقل و دست اندرکاران و کارگزاران هم بدون ابهام داده های آماری و اطلاع رسانی را از متن جامعه دریافت نمایند، و در نتیجه زمینه سازی مشارکت و فراخوانی مردم جهت رفع این نیازها با موفقیت انجام پذیرد. نفس و دستور زیر را می توان نمونه ای روشن از این روابط شفاف و بی پیرایه دانست.
    اما بعد فان قوما من اهل عملک آتونی فذکروا أن لهم نهرا قدعفی ودرس و أنهم لو حفروه و استخرجوه عمرت بلادهم و قووا علی خراجهم وزادفئ المسلمین قبلهم و سألونی الکتاب إلیک لتأخذهم بعَمَلِهِ و تجمعهم لحفره و الانفاق علیه و لست أری أن أجبر احدا علی عمل یکدحه فادعهم ألیک فان کان الأمر فی النهر علی ما وصفوا فمن أحب ان یعمل فمره بالعمل و ان النهرلمن عمله دون من کرهه و لأن یعمروا و یقووا أحبّ الیّ من أن یضعفوا.(محمودی: 5/359)
    «گروهی از حوزه مأموریت تو نزد من آمدند و چنین اظهار کردند که اگر نهر متروک و غیر قابل استفاده آنها لایروبی و حفاری شود، شهرهای آنها آباد و بر ادای خراج توانمند و درآمد مسلمین از این جهت افزوده می شود واز من در خواست کردند، برای تو نامه ای بنگارم، که در انجام چنین کاری آنها را جمع کنی و نیروی آنها را در حفر و عمران نهر و تأمین هزینه آن به کارگیری. اما دوست ندارم کسی را به کاری مجبور سازی که از آن کراهت دارد و بدان بی میل است، اگر نهر، آنچنان است که آنها گفتند، من انجام خواست آنها را به شما ارجاع می دهم، هر کس که دوست دارد در انجام این امر کار کند، از او بخواه که تلاش کند و در نتیجه، نهر مال افرادی است که کار کرده اند، نه افرادی که نسبت به انجام این مهم بی میل باشند و اگر دست به عمران نهر شوند و وضعیت مالی آنها تقویت شود، از نظر من بهتر است تا این که در ضعف در آمد مالی باقی بمانند.» نکاتی که از این نص می توان استفاده نمود عبارتند از:
    1- امام علی علیه السلام تاکید و اصرار دارند که مشارکت مردم، با خواست و رضایت آنها انجام پذیرد و نه تحمیل و اجبار.
    2- عمران و آبادانی مورد خواست امام علی علیه السلام است، او به مسؤول مربوطه دستور می دهد که اگر چنین عمران و تولیدی بدست مردم انجام پذیرد، خواست و مطلوب او نیز انجام پذیرفته است.
    3- مسؤولان وظیفه دارند، انجام چنین خواست عمرانی را، تسهیل و زمینه اشتغال مردم را فراهم نمایند.
    4- بعد از انجام عمران و آبادانی، عدالت نیز مورد توجه قرار گیرد، آنان که در این امر کار کرده اند در آن سهم دارند، نه آنان که هیچ گونه کار سازنده ای به عهده نگرفته اند.

    2.تعلیم و تربیت (استصلاح مردم)

    تعلیم و تربیت یکی از وظایف مهم حاکمیت است، همچنان که اشاره شد، امام علی علیه السلام در منشور حکومتش (عهدنامه مالک اشتر) یکی از اهداف حکومت خود را استصلاح مردم (تعلیم و تربیت) می داند و در مورد دیگر یکی از حقوق مردم را تعلیم و تربیت آنها بیان می فرماید.
    «و تعلیمکم کیلا تجهلوا و تأدیبکم کیما تعلموا»(نهج: خ 34) «شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید، و آداب آموزم تا بدانید».
    بدیهی است که رویکرد تعلیم و تربیت در عصر امام علی علیه السلام ، آموزه های تربیتی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی است و در آن عصر مبارزه با جهل، کوته بینی، ظاهرنگری، سطحی نگری، ساده لوحی اجتماعی که زمینه آسیب پذیری جامعه را فراهم می آورد، مسأله ای حیاتی و سرنوشت ساز بوده است، واژه «استصلاح» هم ناظر به همین حوزه از آموزش است.
    اداره حکیمانه جامعه آن روز هم، در آن سطح از روابط اجتماعی - اقتصادی، بیش از این نوع تعلیم و تربیت را نمی طلبید؛ ولی در عصر حاضر نهاد تعلیم و تربیت باید جهت «استصلاح» و پیشرفت فرهنگی مردم، بعلاوه رشد فرهنگ عمومی و تقویت وفاق اجتماعی، ریشه یابی آسیبهای گوناگون اجتماعی، به کسب مهارت و فن نیز بپردازد. یکی از زیر ساختهای مهم و سرنوشت ساز اشتغال و تولید، تربیت نیروی انسانی کارآفرین است. هر مقدار که نظام تعلیم و تربیت پیشرفته تر باشد، استعدادهای مختلف افراد جامعه شکوفاتر، و در نهایت کار آفرینی و ایجاد شغلهای کیفی و جدید بیشتر خواهد بود، به دیگر تعبیر محرک اساسی توسعه جامع و همه جانبه در جامعه، توسعه نیروی انسانی آن جامعه است و بار سنگین توسعه نیروی انسانی به عهده نظام تعلیم و تربیت است که در جای مناسب خود می باید مورد بحث قرار گیرد. آنچه که در این جا مهم است و باید بدان توجه شود، این است که در منشور حکومت امام علی علیه السلام به این اصل حیاتی و سرنوشت ساز تصریح شده است که هر کاری باید به کسی که متخصص آن است واگذار شود.
    و توخّ منهم اهل التجربة و الحیاء من اهل البیوتات الصالحة و القدم فی الاسلام،(نهج: نامه 53) «و عاملانی این چنین را در میان کسانی جستجو کن که تجربه و حیاء دارند، از خانواده هایی پارسا و سابقه دار در اسلام.
    در واقع کارگزارانی می توانند، مسؤولیت مدیریت را به عهده گیرند که هم تجربه کاری دارند و هم صداقت و درستکاری.

    3 شکوفایی بخشهای مهم اقتصادی

    الف- کشاورزی :

    بخش کشاورزی از نظر امام علی علیه السلام جایگاه ویژه ای دارد. به گونه ای که صلاح، نفع و خیر مردم به صلاح طبقه کشاورز وابسته است، بر همین اساس نسبت به مدارا کردن با دهقانان هماره توصیه می فرمود، کان علی علیه السلام یوصی بالاکارین و هم الفلاحون.(مجلسی: 103/172)
    به فرماندهان نظامی نیز دستور می داد که از جانب آنها به کشاورز ظلم و ستم نشود.
    أنشدکم اللّه فی فلاحی الارض ان یظلموا قبلکم،(محمدی: 4/172) «از شما فرماندهان نظامی می خواهم که مبادا فلاحت پیشه گان از جانب شما مورد ظلم واقع شوند.»
    بر همین اساس سیاست مالی و جمع آوری «خراج» به گونه ای تعیین می کردند که عدالت و انصاف مورد توجه قرار گیرد.
    فأنصفوا الناس من أنفسکم و اصبروا لحوائجهم فانّکم خزّان الرعیّة و وکلاء الأمّة و سفراء الائمّة و لا تحسموا احدا عن حاجیة و لا تحبسوه عن طلبته و لا تبیعنّ للناس فی الخراج کسوة شتاء و لاصیف و لا دابة یعتملون علیها.(نهج، نامه 51)
    «پس داد مردم را از خود بدهید و در برآوردن حاجتهای آنان شکیبایی ورزید، که شما خزانه دار رعیت هستید و وکیلان امت و سفیران امامان، حاجت کسی را روا ناکرده مگذارید، و او را از آنچه مطلوب اوست باز مدارید.»
    بی شک بخش کشاورزی در آن زمان با در اختیار داشتن زمین و آب و حیوانی که به کمک آن کشت انجام می شد، به شکوفایی و بهره دهی می رسید، ولی در عصر کنونی بر آوردن نیاز و حاجت کشاورزان به این نیست که فقط سه عامل فوق را در اختیار داشته باشند؛ بلکه زنجیره نیازهای متفاوت باید بطور منطقی برآورده شود تا این که زمینه شکوفایی کشاورزی فراهم گردد. زنجیره ای که سر سلسله آن از کشت و داشت و برداشت شروع و به تثبیت قیمت محصولات و بیمه کردن آنها و بازاریابی و صادرات به بازارهای رقابتی جهان پایان می پذیرد؛ این زنجیره اگر یک حلقه مفقوده داشته باشد، مثلاً قیمت محصولات دچار نوسان چشمگیر باشد، برای ناکامی سیاستهای اقتصادی این بخش کافی است. همچنان که تجربه چندین برنامه پنج ساله در مورد این بخش شاهد این ناکامیهاست.

    ب- صنعت و تجارت :

    در دیدگاه امام علی علیه السلام جامعه از طبقات مختلفی تشکیل شده است. این طبقات عبارتند از: نظامیان، کشاورزان، قضات، کاتبان خاص و عام (هیأت وزیران و معاونان) کارمندان، بازرگانان، صاحبان صنعت و محرومان و ناتوانان. بی شک سرنوشت این طبقات در عینیت جامعه و حیات اجتماعی به یکدیگر وابسته است. و اعلم أن الرعیّه طبقات لایصلح بعضها الا ببعض و لا غنی ببعضها عن بعض.
    بدان که ملت طبقاتی هستند که صلاح برخی به برخی دیگر وابسته و بعضی قشرها از بعضی دیگر بی نیاز نمی باشند، به همین جهت قوام و ایستایی گروههایی همچون نظامیان، کشاورزان، قضات، کاتبان خاص و عام، کارمندان، به دو طبقه بازرگان و صاحب صنعت می باشد. منشأ این وابستگی در عبارت زیر بطور فشرده بیان شده است. و لا قوام لهم جمیعا الا بالتجار وذوی الصناعات فیما یجتمعون من مرافقهم و یقیمونه من أسواقهم و یکفونهم من الترفّق بأیدیهم ما لا یبلغه رفق غیرهم.(همان، نامه 53)
    «و کار این جمله (سپاهیان، کشاورزان، قضات، عاملان و نویسندگان) استوار نشود جز با بازرگانان و صنعتگران که جمع می شوند و با سودی که بدست می آرند، بازارها را بر پا می دارند، و کار مردم را کفایت می کنند، در آنچه که دیگران مانند آن نتوانند.»
    اثر وجودی صنعتگران این است که کفایت می کنند کار مردم را؛ زیرا با کمک گرفتن از فکر و بازوی خود، مصنوعاتی از کالاهای سرمایه ای و مصرفی می سازند که دیگران توان انجام آن را ندارند (یکفونهم من الترفقّ بایدیهم مالا یبلغه رفق غیرهم) و فلسفه وجودی بازرگانان، این است که این مصنوعات را به بازارهای مصرف می رسانند و در نتیجه چرخه تولید را استمرار می بخشند. اگر مصنوعات صاحبان صنعت بواسطه تجارت به بازارهای مصرف روانه نگردد، تولید صنایع ممکن نیست ادامه یابد و در این صورت، طبقاتی مانند کشاورزان و نظامیان و قضات، و کارمندان به این نوع کالاهای ابزاری و مصرفی مورد نیاز خود نمی توانند دسترسی پیدا کنند. و در نتیجه ادامه کار آنها ممکن نخواهد بود؛ بر همین اساس فرمود قوام و استواری دیگر طبقات به دو طبقه بازرگان و صنعتگر است؛ به دیگر سخن در هر دوره، از تاریخ حیات اجتماعی انسان، طبقه کشاورز نیازمند به صنایع و ابزار آلات کشت و نظامیان و سپاهیان نیازمند سلاح و ساز و برگ نظامی، قضات و دیگر کارگزاران دولت وابسته به در آمد مالیات (خراج) می باشند.
    اگر صاحبان صنعت نیازهای فوق را تولید نکنند و بازرگانان آنها را به بازارهای مصرف مورد نیاز نرسانند، بی شک روابط اجتماعی دچار اختلال می شود. همچنان که صاحبان صنعت و کشاورزان و قضات از جهت امنیت، وابسته به نظامیان هستند، وابسته، از جهت وفاق، نظم اجتماعی، زمینه سازی قراردادها، و اجرای آنها می باشند.
    در فراز دیگری نیز به همین اثر وجودی بازرگانان و صنعتگران تصریح، و با تأکید و توصیه در مورد آنان می فرماید: ثمّ استوص بالتّجار و ذوی الصناعات واوص بهم خیرا؛ المقیم منهم، و المضطرب بماله و المترفّق ببدنه، فانّهم موادّ المنافع و أسباب المرافق، جلاّبها من المباعد و المطارح فی برّک و بحرک و سهلک و جبلک، و حیث لایلتئم النّاس لمواضعها و لایجترئون علیها، فانّهم سلم لانخاف بائقته و صلح لاتخشی غائلته.(همان)
    و دیگر این که نیکی به بازرگانان و صنعتگران را بر خود بپذیر، و سفارش کردن به نیکویی درباره آنان را به عهده گیر، چه آنان که در شهر و ثابت هستند. و چه آن که با مال خود از این سو بدان سو رود و با دسترنج خود کسب کند؛ آنان مایه منفعتند و پدیدآورندگان وسایل مورد نیاز و آسایش و آورنده آن از جاهای دوردست و دشوار، در بیابان و دریا و دشت و کوهسار، جایی که مردم در آن جا گرد نیایند و در رفتن به آنجا دلیری ننمایند. این بازرگانان مردمی آرامند و نمی ستیزند، و آشتی و فتنه ای نمی انگیزند.»

    4 راهبردها

    الف- اصل درآمد مردم به منزله در آمد خزانه دولت:

    رابطه اقتصادی حاکمیت با مردم را از دو منظر متفاوت می توان، مورد تحلیل قرار داد. در یک نگاه دولت نسبت به انجام وظایفی مسؤولیت دارد. تأمین امنیت، کالاهای عمومی که بخش خصوصی دست به کار تولید آنها نمی شود، و زمینه سازی فرایند توسعه و رشد برعهده دولت و طبعا هزینه این وظایف و اهداف را نیز باید از مردم در قالب مالیاتها دریافت نماید، این نگاه می طلبد که دولت درآمدهای خود را با سیاستهای مختلف اعتباری مالی افزایش دهد تا این که با قدرت هر چه بیشتر بتواند به وظایف خود عمل نماید و در نتیجه درآمد دولت نسبت به درآمد مردم اولویت پیدا می کند. نگاه دیگر این است که دولت یکی از وظایف مهم خود را افزایش درآمد مردم تلقی نماید، باور مسؤولان و مدیران میانی و پایین این است که مردم، هرچه بیشتر در آمد داشته باشند، دولت هم به همان نسبت می تواند بیشتر در آمد داشته باشد و ملت هر مقدار فقیرتر باشد، به همان نسبت بخش عمومی هم دچار فقر خواهد بود. با این نگاه سعی تمام دولتمردان و کارمندان بر این خواهد بود که زمینه کاهش فقر عمومی فراهم شود و در نتیجه مدیران نه تنها موانع حرکت تولید کالا و خدمات را بر می دارند، بلکه خود دست به کار شتاب بخشیدن به این حرکت می شوند.
    امام علی علیه السلام بر این مطلب تأکید ویژه ای دارد:
    ولا یثقلنّ علیک شی خفّفت له المؤنة عنهم فانّهم ذخر یعودون به علیک فی عمارة بلادک و تزیین و لایتک، مع استجلابک حسن ثنائهم و تبجّحک باستقاضة العدل فیهم معتمدا فضل قوّتهم بما ذخرت عندهم من اجمامک لهم و الثقة منهم بما عوّدتهم من عدلک علیهم و رفقک بهم. فربما حدث من الأمور ما اذا عوّلت فیه علیهم من بعد احتملوه طیبة أنفسهم به.(همان)
    «و آنچه بدان بار آنان را سبک گردانی بر تو گران نیاید، چه آن اندوخته ای باشد که به تو بازش دهند، با آبادانی که در شهرهایت کنند و آرایشی که به ولایتها دهند؛ نیز ستایش آنان را به خود کشانده ای و شادمانی که عدالت را میانشان گسترانده ای، حالی که تکیه بر فزونی قوت آنان خواهی داشت بدانچه نزدشان اندوخته ای، از آسایشی که برایشان اندوخته ای و اطمینانشان که با عدالت خود بدست آورده و مدارایی که کرده ای و بسا که در آینده کاری پدید آید که چون آن را به عهده آنان گذاری با خاطر خوش بپذیرند.»
    با توجه به مفاد این دستور اوّلاً، در آمد مردم از جهت اقتصادی ذخیره خزانه دولت به حساب می آید، ثانیا، رابطه عدالت گونه مردم با تو مستحکم تر می گردد، و مردم بهتر به تو اعتماد می کنند. این نگاه که در آمد مردم و قدرت تولید آنها را، در آمد خزانه دولت به حساب می آورد، در روابط اقتصادی جامعه ساختار متناسب را می طلبد.

    ب- شرایط کلی ساختار متناسب با اصل اولویت در آمد مردم

    1- کاهش دخالت دولت در حوزه اقتصاد :
    بسیاری از مسؤولیتهای اقتصادی را که بخش خصوصی می تواند انجام دهد، دولت نباید دست به کار آنها شود، بلکه باید نظارت بر انجام آنها داشته باشد و با سیاستهای اقتصادی این بخش را به طرف اهداف مورد نظر هدایت کند. پدیده های ناهنجاری همانند کسر بودجه، تورم، انحصارات، رانت خواری اقتصادی - سیاسی، اتلاف منابع، کاهش بهره وری، از ناتوانی و ناکار آمدی دولت در حوزه اقتصاد نشأت می گیرد. این ضعف کارآمدی تنها در سایه کم کردن حجم دولت و محدودنمودن میدان دخالت و مباشرت مستقیم آن، مرتفع می گردد. نظارت دقیق تر و هدایت وسیع تر دولت با توجه به گستردگی و پیچیدگی روابط اقتصادی امروز کارسازتر است تا دخالت و تصدی دولت در آنها.
    2- مدیریت در حوزه زیر ساختها :
    مسیر توسعه و رشد تولید واشتغال هموار نمی گردد، مگر این که دولت زیر ساختهای آن را به سامان برساند. بدون داشتن راههای مواصلاتی بهداشت، آموزش، خدمات بانکی، امنیت، دفاع، حرکت توسعه، زمینه عینی ندارد. با کاهش تصدیهای دولت و هزینه های جاری آن، طبعاً توان دولت بر مدیریت و تولید این زیر ساختها متمرکز، و با شکل گیری این زیر ساختها هزینه بالاسری تولید، کاهش و در نتیجه برخی از شرایط عینی و سخت افزاری رشد تولید و اشتغال فراهم می گردد.
    3- کاهش موانع فرایند تولید :
    موانع آشکار و پنهان قانونی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی بخش کشاورزی، صنعت و تجارت باید برداشته شود و بطور واقع بینانه شرائط نرم افزاری توسعه و اشتغال در بخشهای فوق فراهم گردد. به عنوان مثال ،تجارت داخلی و خارجی در خدمت تولید صنایع و کشاورزی قرار گیرد. تا این که مصرف بازارهای داخلی و خارجی نقش پشتوانه استمرار تولید و سرمایه گذاری را ایفا نماید نه این که تولید در خدمت تجارت داخلی و خارجی باشد که در نتیجه در آمد دلالی و رانت خواری زمینه رشد سرمایه گذاری و تولیدات را از بین ببرد.
    البته بحث راهبرد به نکات فوق محدود نمی شود، بلکه مسائل حیاتی دیگری را هم زیر پوشش دارد که در جای مناسب خود باید مورد بررسی قرار گیرد. به امید آن روز که جامعه ما به سطح رفاهی که حدیث زیر آن را بیان می کند، دسترسی پیدا کند: مااصبح بالکوفة احد ناعماً، ان ادناهم منزلة لیأکل البرّ و یجلس فی الظلّ و یشرب من ماء الفرات».(مجلسی: 40/327)

    جمع بندی

    1- کار، اشتغال و تولید با سه رویکرد فلسفی، جامعه شناختی و اقتصادی مورد بررسی قرار گرفت، زیرا بین این سه رویکرد ارتباط منطقی وجود دارد.
    2- در نگرش فلسفی تدبیر انسان و جهان انسان در حوزه رابطه با طبیعت فعال و تأثیرگذار و طبیعت مورد تسخیر و استخدام اوست.
    3- در بعد جامعه شناختی، کار و تولید به عنوان هنجار، ارزش ابزاری و غائی می باید تا در روابط اجتماعی تجلی یابد و در نتیجه فرهنگ کار و تولید شکل گیرد.
    4- با شکوفایی این فرهنگ، راهبردهای سنجیده اقتصادی به ثمر می نشیند و دولت می تواند سیاستهای اقتصادی اشتغال و تولید را در دو بخش عمومی و خصوصی عملی سازد.
    منابع تحقیق :
    1- نهج البلاغه، قم، مؤسسه النشرالاسلامی، 1363.
    2- رفیعی، فرامرز، آناتومی جامعه، شرکت سهامی انتشار،1378.
    3- بروس کوئن، درآمدی بر جامعه شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، فرهنگ معاصر، 1370.
    4- الحکیمی، محمدرضا و دیگران، الحیاة، ج 5، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1367.
    5- المحمودی، محمد باقر، نهج السعادة، فی مستدرک نهج البلاغه، الجزء الرابع، مؤسسة المضامین الفکری، بیروت، 1968 میلادی.
    6- محمدی الریشهری، موسوعة الامام علی ابن ابیطالب (ع)، ج4، محمد، قم، دارالحدیث، 1421.
    7- شیخ مفید، محمد بن محمد النعمان، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتی، بی تا.
    8- کلینی الرازی، ابن جعفر محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 5، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1362.
    9- حرالعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، ج 13، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
    10- چلپی، مسعود، جامعه شناسی نظم، نشرنی، تهران، 1375.
    11- مطالعات آماده سازی تدوین برنامه سوم اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، جلد سوم، نیروی انسانی بازار کار، اشتغال، تهران، سازمان برنامه و بودجه، 1379.
    12- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 103، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ه ق.
    منبع : www.hawzah.net




    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در سه شنبه 24 فروردین 1389  ساعت1:00 AM   |  

    همت مضاعف علامه حسن زاده آملي

    همت مضاعف علامه حسن زاده آملي به نقل از شاگردشان استاد صمدي آملي:

    بايد اهل همت بود ، استاد عظيم الشأن ما ( علامه حسن زاده آملي ) مي فرمود :

    آن زمان كه در تهران بودم ، به دليل مشكلاتي ماهها در انباري كوچكي از پشت بام خانه اي ، با زن و فرزندانم به اجاره نشسته بودم اما در آن مدت حتي يك ساعت از درس هيئتم را تعطيل نكردم ....

    علامه حسن زاده آملي

    در جاي ديگر مي فرمودند :

    13 سال ، هر روز بعد از نماز صبح ( بين الطلوعين ) براي درس خدمت علامه شعراني مي رسيدم ، بعد از طلوع آفتاب هم كلاس دوم شروع مي شد ، عده اي مي رفتند و عده اي ديگر مي آمدند ، اما من مي نشستم و تا اذان ظهر ، حدود هفت ساعت خدمتشان بودم و كسب معارف مي كردم ، اما باز دلم آرام نمي گرفت و به همراه ايشان به مسجد مي رفتم و نماز مي خواندم و دوباره تا دم خانه با ايشان مي آمدم تا شايد بتوانم در راه هم كُد و رمزي از ايشان بگيرم.

    بعد مي فرمودند :

    براي اين كه مبادا از صبح تا ظهر ، نيازي به رفع حاجت پيدا كنم و مبادا ناچار شوم – مثلا – به آقايم بگويم : « دستشويي منزل شما كجاست؟ » در اين 13 سال نه شب شام خوردم و نه صبح صبحانه !


    http://chaei.blogfa.com:منبع





    ادامه مطلب


    نظرات (10) نويسنده:وحید صباغی - در سه شنبه 24 فروردین 1389  ساعت12:54 AM   |  

    آية الله بهجت و همت و تلاش مضاعف طلاب
    آية الله العظمي بهجت - ره -
    اغتنام فرصت ها و عشق به تحصيل
    ( از بيانات آية الله بهجت - ره - )
    به طلاب توصیه می شود که از آب و هوای خوب و سالم قدردانی کنند ، و در اشتغال به تحصيل همت و اهتمام داشته باشند.
    در زمان ما طلاب در هواي گرم نجف در چهار ماه ربيعين ( ربيع الاول و ربيع الثاني ) و جماديين ( جمادي الاولي و جمادي الثانية ) كه گاهي با قلب الأسد ( چله ي گرما در فصل تابستان ) مصادف مي شد و بسيار گرم بود و تعطيلي كم داشت و فقط ايام فاطميه - عليها السلام - تعطيل مي شد ، با چه شور و اشتياق مشغول تحصيل بودند و تعطيلات تابستاني رسم نبود ! اشتغال به تحصيل در آن گرماي سوزان و با نبود امكانات و وسايل برقي خنك كننده ي هوا و آب نظير يخچال و پنكه و كولر و ... از كرامات بود
     !
    http://chaei.blogfa.com:منبع





    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در سه شنبه 24 فروردین 1389  ساعت12:54 AM   |  

    همت عالي علما در بيان آية الله العظمي بهجت

    ( از بيانات آية الله العظمي بهجت : )

    وقتي مرحوم سيد محمد فشاركي از سامرا به نجف آمدند ، مرحوم آخوند خراساني به شاگردان خود دستور داد كه در درس ايشان شركت كنند ، و همه ي بزرگان از قبيل سيد ابوالحسن اصفهاني و شيخ عبدالله لنكراني و آقا ضيا عراقي و مرحوم آقا شيخ عبدالكريم حايري که از سامرا با ايشان بود ، و نيز مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهاني و علماي ديگر نجف به درس آقا سيد محمد فشاركي رفتند ، ولي همين سيد محمد فشاركي كه از اساتيد بزرگ حوزه ي علميه ي نجف بود ، كارش به جايي رسيده بود كه وقتي به دكان نانوايي رفته بود تا نان بخرد ، نانوا به او گفته بود : حساب شما زياد شده است ، ديگر به شما نان نمي دهيم ! تا اين كه طلبه اي ضامن مي شود كه به ايشان نان بدهند.

    اية الله مصباح يزدي در محضر 
استادشان آية الله العظمي بهجت

    با اين همه ابتلائات و فقر و ناداري ، از جهت روحي كاملا راحت بودند ؛ زيرا دل به جاي ديگر بسته بودند و در علم و عمل همت عالي داشتند و اين گونه گرفتاري ها ، آنها را از كارهاي خود باز نمي داشت.


    http://chaei.blogfa.com:منبع





    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در سه شنبه 24 فروردین 1389  ساعت12:53 AM   |  

    کار و تلاش لازمه رسیدن به بهشت
    ارزش کار و کراهت اجیر شدن در اسلام

    ارزش کار افراد را ذات أقدس اله در قرآن مشخص کرده، اهل بیت مشخص کردند. اگر وجود مبارک پیغمبر (ص) دست یک کارگر را می بوسد، ارزش او را مشخص کرده. حضرت دست کارگر را می بوسد، نه دست اجیر را! فرمود: برای خودت کار بکن. ما کجای فقه داریم که اجیر شدن و مزدور شدن مستحب است؟! در روایات کتاب اجاره که شاید خیلی هایتان آشنائید؛ آنجا تقریباً نهی تنزیهی دارد که شما خودت را اجیر نکن، مزدور نکن؛ برای خودت کار بکن! کار کردن مستحب است، دست کارگر را ذات مقدّس حضرت بوسید، نه دست اجیر را که آدم برای دیگری کار بکند!

    خدا امام و شهداء را غریق رحمت کند؛ اینکه بخش وسیعی از سرمایه های مملکت رفته به طرف تعاونی، برای همین جهت است. بخش خصوصی را با تعاونی دارند تقویت می کنند که اصرار قانون اساسی بود یعنی این که بگذارید مردم برای خودشان کار بکنند، نه مزدور دیگران باشند!

    یک وقت وزارت کار کارگرها را جمع کرد،؛ خیال کرد ما برای آنها حدیث می خوانیم که وجود مبارک پیغمبر دست مزدور را بوسید؛ آن روز که ما آن حرف را، نمی دانم چند سال قبل بود نقل کردیم؛ برای بعضی ها تلخ بود، سعی کردند این را چاپ نکنند! خیال کردند که اسلام که می گوید دست کارگر را باید بوسید، پیغمبر دست کارگر را بوسید، یعنی دست مزدورها را!! که عدّه ای سرمایه دار باشند، کار بکنند؛ عدّه ای هم اجیر باشند. این را که نگفته اند!

    گفتند: کار خوب است، کارگر عزیز است؛ نهاجیر! یعنی برای خودت کار بکن. دولت هم موظّف است مشکلات اینها را حل بکند، به اینها وام بدهد، تسهیلات بکند، اینها برای خودشان کار بکنند. فرق گذاشتن بین مزدوری و کارگری در دستورات دین ما هست.

    آيت الله جوادي آملي

    آزمون انسانها به وسیله فقر و غنا و تشویق اسلام به کار و تلاش

    کمتر کسی است که بتواند فقیرانه مؤمن باشد! و اگر کسی نیازمند بود، مشکل جدی پیدا می کند. امّا دو تا مطلب است؛ مردم نمی توانند فقر را تحمل کنند، با این دعاها باید حل بشود. امّا اگر ذات أقدس له کسی را در کلاس فقر نشاند، او راامتحان کرده؛ نه اینکه او را تحقیر کرده باشد! و اگرکسی را در کلاس ثروت نشانده، به او مال داده؛ نه این است که او را تجلیل کرده. فرمود: کلّا. نه آن است، نه این؛ ما داریم شما را امتحان می کنیم. وقتی امتحان می کنیم، شما در کلاس امتحان نشسته اید که جای اکرام و اهانت نیست؛ نّ الغ نا و الفقر بعد العرض علی الله (1).

    فقر تازیانه ای دردناک برای فرد و جامعه

    امّا فقر چیز بسیار دردناکی است، در روایات ما هم هست که: ما ضرب الله سبحانه و تعالی عبداً ب سوط اوجع م ن الفقر (2). سوط با سین و طای مؤلف یعنی تازیانه. فرمود: ذات أقدس له هیچ فرد یا جامعه ای را با تازیانه ای دردناک تر از فقر نزد. و خدای سبحان هم هیچ کسی را فقیر نکرده، بلکه به اندازه کافی برکات نازل کرده. امّا مشکلات جامعه این است که یک عدّه مستکبران حق اینها را دارند می بلعند! وگرنه خدا کسی را فقیر نکرده. اگر چنانچه به طور عدل و حکمت تقسیم بشود، همه کس همه چیز دارند؛ حالا یک قدری بیشتر، یک قدری کمتر.

    فرمود: اینها عائله منند. من مار و عقرب را بی روزی نگذاشتم؛ ما م ن دابّه لا علی الله ر زقها (3). چند بار این آیه سوره هود و غیر هود خوانده شد! فرمود: من معیلم، اینها هم عائله منند، همه شناسنامه دارند. فرمود: من هیچ موجودی را بی روزی نگذاشتم.

    ضرورت کار و تلاش پیگیر برای دستیابی به روزی وسیع

    فرمود: روی دوش زمین راه بروید و روزی بگیرید، فامشوا ف ی مناک ب ها (4). مگر آدم روی دوش زمین بخواهد سوار بشود، کوه شناسی کند، برود بالای کوه؛ معدن شناسی کند، از دل این معدن، طلا و نقره و زغال سنگ در بیاورد، یا از دل این زمین، نفت و گاز در بیاورد، کار آسانی است؟! فرمود: روی دوشش سوار بشوید، روزی بگیرید.، بله ما عالمی داریم به نام (بهشت). اگر شما مؤمن و با عمل صالح بودید؛ آنجا که رسیدید، نهر عسل در اختیار شماست. و انهاأ م ن عسل مصفّی(5). آن نهر عسل دیگر از کندو در نیآمده، از زنبور و نیش در نیآمده. سخن از یک کیلو و هزار کیلو و ده هزار کیلو نیست؛ نهر روان است. وقتی شما شرائط را فراهم کردید، می روید آنجا و می نوشید. امّا اینجاودر این دنیا که هستید باید زحمت و تلاش و کوشش کنید.

    آفرینش انسان در دشواری ها و تشویق او به کار و تلاش

    فرمود: مگر من شما را نیآفریدم؟! مگر من این عالم را نیآفریدم؟! آن کسی که این عالم را آفرید، مهندس و معمار و بنّای این عالم است، قسم خورد؛ فرمود: قسم یاد می کنم که مصالح ساختمانی انسان، رنج و سختی است، لقد خلقنا النسان ف ی کبد (6). کب د همین دستگاه گوارش است، امّا کبد یعنی رنج. فرمود: من سوگند یاد می کنم انسان تا روی زمین است در رنج است. اینجا جای آسایش نیست! من 80 سال او را می آزمایم، تا نهر عسل به انتظار او باشد. انهاأ م ن ماء

    غ یر آس ن (7)، و انهاأ م ن لبن لم یتغیّر طعمه (8). 4 تا نهر جاری است به انتظار او؛ این 80 سال یا 100 سال را خوب امتحان بدهد؛ ما میلیاردها سال، برای ابد او را در کنار آن نهرها پذیرائی می کنیم. این کجایش بر خلاف رحمت است؟! ذات اقدس اله سوگند یاد کرد که انسان تا انسان است، در زحمت است. اینجا، جای آسایش نیست.

    بسیاری از سرمایه دارها هستند که همیشه شب ها باید با قرص خواب بخوابند. شما خیلی از کارگرها رامی بینید که در کنار خیابان، راحت خوابیده اند! لذّت و رفاه و آسایشی که او دارد، هرگز خیلی از سرمایه دارها ندارند بنابراین اراده وتلاش و سعی انسان است که نصیبی برای او فراهم می کند؛ ل لرّ جال نصیأ م مّا اکتسبوا و ل لنّساء نصیأ م مّا اکتسبن (9)

    گزیده ای از سخنان آیت الله جوادی آملی (دامت برکاته) در جلسه درس تفسیر سوره مبارکه نحل در جمع طلاب و فضلای حوزه علمیه قم ـ بهار 1386

    پی نوشت:

    (1) نهج البلاغه / کلمات قصار / 452

    (2) برداشت از: شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید / 20 / 301

    (3) هود / 6

    (4) ملک / 15

    (5) محمّد / 15

    (6) بلد / 4

    (7) محمّد / 15

    (8) محمّد / 15 


    http://chaei.blogfa.com:منبع





    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در سه شنبه 24 فروردین 1389  ساعت12:53 AM   |  

    همت عالي و شكم پروري‏
    لا تجتمع عزيمه و وليمه‏
    ترجمه:
    همت عالي، با سورچراني و شكم پروري، سازگار نيست.
    شرح:
    كسي كه صاحب همت عالي است به شكم پروري برود، نمي‏تواند همت عالي داشته باشد. و به عبارت ديگر، ممكن نيست كه همت عالي، و شكم پروري، در وجود انسان، يكجا جمع شده باشد.
    زيرا شخص سورچران، بيش از هر چيز، در بند شكم خوش است، و تمام فكر و كوشش او صرف آن ميشود كه چطور و از چه راهي، خود را به سفره‏يي رنگين برساند و شكمش را از خوراكيهاي لذيذ انباشته كند. آشكار است كه چنين كسي، نه فرصت آن را دارد و نه اصولا در فكر آن است كه ذهن و انديشه‏اش را در كارهاي با شكوه به كار اندازد، و تصميمهاي عالي و والا بگيرد، و اراده و همت خود را در انجام كارهاي با ارزش و انساني نمايان سازد. شخص شكم پرور و سورچران، از آغاز صبح، دائما به اين فكر ميكند كه ظهر، چگونه ناهار لذيذي بدست آورد، و از ظهر به بعد، ذهن و انديشه‏اش در اين جهت كار ميكند كه براي شب، از كجا و چگونه شام چرب و شيريني فراهم كند. و طبيعي است كه چنين شخصي، شب هم با اين فكر به بستر ميرود كه صبح، چه خوراكيهايي سر سفره صبحانه در انتظارش خواهد بود.
    اما كسي كه همت عالي دارد، فكر و ذهنش، آنقدر مشغول مسائل مهم و كارهاي عالي و انساني است، كه اصولا فرصتي براي فكر كردن به شكم پيدا نمي‏كند. و تازه وقتي هم سر سفره بنشيند، غذايش، ساده‏ترين غذاها خواهد بود. نمونه درخشان اين افراد، خود حضرت علي عليه‏السلام است كه غذايش، بيشتر اوقات، چيزي جز نان خالي، يا ناني همواره با كمي خرما، يا كمي پياز، يا كمي نبوده است. تا جايي كه اگر اندكي بيش از اين برايش غذا مي‏آورد، به شدت اعتراض ميرد. 
    نهج‏البلاغه - خ 241  ، هئيت تحريريه بنياد نهج‏البلاغه ( پندهاى كوتاه از نهج‏البلاغه )


    http://chaei.blogfa.com:منبع



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در سه شنبه 24 فروردین 1389  ساعت12:52 AM   |  

    همت بلند جوان ، نشانه ي بزرگي او
    حضرت علی عليه السلام می فرماید:

    «خیر الهمم اعلاها»[۱]

    بهترین همت ها، بلندترین آن ها است.

    نیز می فرماید:

    «من رقی درجات الهمم عظّمته الامم»[۲]

    هر که از نردبان همت بلند، بالا رود جهانیان او را به دیده تعظیم بنگرند.

    همت عالی ز فلک بگذرد                      مرد به همت تواند ز ملک بگذرد

    پیامبر اکرم صلي الله عليه و آله می فرماید:

    «انّ الله یحبّ معالی الامور و یکره سفسافها»[۳]

    خداوند متعال از کارهای بزرگ و امور عالی خوشنود می گردد و کارهای پست و بی ارزش را ناپسند می داند.

    افراد با همت به مقاصد بالا نائل می شوند ولی افراد بی هدف و بی تلاش هرگز به جایی نمی رسند.

    حضرت علی عليه السلام می فرماید:

    «الکرم نتیجة علوّ الهمّة»[۴]

    بزرگواری و آقایی نتیجه داشتن همت بلند است.

    نیز می فرماید:

    «الفعل الجمیل ینبی عن علوّ الهمّة»[۵]

    نیز می فرماید:

    «من بذل جهد طاقته بلغ کنه ارادته»[۶]

    هر که توان خود را برای رسیدن به هدف خود به کار گیرد به تمام خواسته هایش خواهد رسید.

    نیز می فرماید:

    «قدر الرّجل علی قدر همّته»[۷]

    امام حسین عليه السلام می فرماید:

    بلغت العالمین الی المعالی بحسن خلیقة و علوّ همّة

    من به وسیله اخلاق نیک و همت بلند به مقامات دو جهان راه یافتم.

    حضرت علی عليه السلام می فرماید:

    «من شرف الهمّة بذل الانسان»[۸]

    بذل و بخشش آدمی نشانه بلند همتی اوست.

    نیز می فرماید:

    «شجاعة الرّجل علی قدر همّته»[۹]

    شجاعت مرد به اندازه همت اوست.

    و می فرماید: «من شرف الهمّة لزوم القناعة»[۱۰]

    همت بلند، قناعت همیشگی همراه دارد.

    و می فرماید: «الکرم نتیجة علوّ الهمّة»[۱۱]

    بزرگی، نشانه بلند همتی است.

    از سوی دیگر، کارهای پست نشانه بی همتی یا پستی همت است. همان طور که همت بلند به آدمی شخصیت می بخشد، او را رشد می دهد و به کمالات می رساند، همت کوتاه و بی تفاوتی، به سقوط انسان می انجامد و جز اتلاف وقت و هدر دادن فرصت ها واز دست رفتن امکانات و استعدادها چیز دیگری برایش نمی آورد.

    حضرت علی عليه السلام می فرماید:

    «ما رفع امرء کهمّته و لا وضعه کشهوته»[۱۲]

    هیچ چیز مانند همت بلند انسان را بزرگ نکرد؛ چنان که چیزی مانند شهوت رانی او را به زمین نزد.

    و نیز می فرماید:

    «من صغرت همّته بطلت فضیلته»[۱۳]

    کسی که همتش کوچک باشد فضائل او از دست می رود.

    و نیز می فرماید: «من دنت همّته فلا تصحبه»[۱۴]

    با آدم کوتاه همت هم صحبت مشو (که تو را نیز ساقط می کند).

    و نیز می فرماید: «من کانت همّته ما یدخل فی بطنه کانت قیمته ما یخرج من بطنه»[۱۵]

    کسی که همتی جز پر کردن شکم ندارد قیمت او نیز همان است که از شکم او بیرون می آید.

    و نیز می فرماید: «ما ابعد الخیر ممّن همّته بطنه و فرجه»[۱۶]

    چه بی خیر است کسی که فکری جز شکم و شهوت ندارد.

    و نیز می فرماید: «من کانت الدّنیا همّته اشتدّت حسرته عند فراقها»[۱۷]

    کسی که همتی جز دنیا ندارد هنگام مردن غصه او بسیار خواهد بود.

    و نیز می فرماید:

    «اجعل همّک و جهدک لآخرتک»[۱۸]

    همت و تلاش خود را صرف آخرتت کن.

    همت اگر سلسله جنبان شود             مور تواند که سلیمان شود

    پي نوشت ها :

    [۱] . غررالحکم، ص ۴۴۸/

    [۲] . همان.

    [۳] . وسائل الشیعه، ج ۱۷، ص ۷۳/

    [۴] . غررالحکم.

    [۵] . غررالحکم.

    [۶] . غررالحکم ، ص ۴۴۴/

    [۷] . غررالحکم، ص ۳۵۹/

    [۸] . غررالحکم، ص ۳۵۹/

    [۹] . غررالحکم، ص ۳۵۹/

    [۱۰] . غررالحکم، ص ۳۵۹/

    [۱۱] . غررالحکم، ص ۳۵۹/

    [۱۲] . غررالحکم، ص ۳۵۹/

    [۱۳] . غررالحکم، ص ۳۵۹/

    [۱۴] . غررالحکم، ص ۳۵۹/

    [۱۵] . غررالحکم، ص ۳۵۹/

    [۱۶] . غررالحکم، ص ۳۵۹/

    [۱۷] . غررالحکم، ص ۳۵۹/

    [۱۸] . غررالحکم، ص ۳۵۹/


    http://chaei.blogfa.com:منبع




    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در سه شنبه 24 فروردین 1389  ساعت12:51 AM   |  

    علو همت در بيان آيت الله بهاءالديني

    بركات‌ خدا زیاد است‌. در این‌ جهان‌ همه‌ چیز هست‌ و هركس‌ به‌ حسب‌ همّت‌ خودش‌ از آن‌ استفاده‌ می‌كند. یكی‌ به‌ اقتصاد می‌رسد و می‌گوید: كار درست‌ است‌، بعضی‌ به‌ مقداری‌ معلومات‌ می‌رسند، می‌گویند: كار تمام‌ است‌ و ما از رفقا جلوتر هستیم‌. و این‌ اشتباه‌ انسان‌ است‌. اگر می‌خواهید مقایسه‌ كنید؛ با تمام‌ بشر مقایسه‌ كنید كه‌ نسبت‌ به‌ آنها صفر هستید.

    آيت الله بهاءالديني

    همّت‌ عالی‌ برای‌ انسان‌ مؤثر است‌ و انسان‌ را به‌ چیزهای‌ كم‌ و علم‌ ناچیز قانع‌ نمی‌كند و موقعیت‌ بلندی‌ در دنیا و آخرت‌ نصیب‌ او می‌شود. این‌ دنیا كه‌ تمام‌ شد، تازه‌ اول‌ كار انسان‌ است‌. او را رها نمی‌كنند. انسان‌ وقتی‌ از دنیا می‌رود یا ظلمت‌ محض‌ است‌ و یا موجود نورانی‌. اگر انسان‌ نورانی‌ باشد من‌ احتمال‌ می‌دهم‌ یكی‌ از سَترهای‌ بشر در آن‌ نشئه‌ نور است‌. نور به‌ طوری‌ او را احاطه‌ می‌كند كه‌ خود نور، ساتر معایب‌ او باشد. و اگر موجود ظلمانی‌ باشد، عریان‌ است‌ و خودش‌ خجالت‌ می‌كشد.

    http://chaei.blogfa.com:منبع






    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در سه شنبه 24 فروردین 1389  ساعت12:48 AM   |  

    همت عالي از ديدگاه قرآن و معصومين
    در اخبار و احاديثي كه از معصومين سلام‌ الله عليهم اجمعين رسيده ، از همت عالي مدح و ستايش زيادي شده و فرموده‌اند : همچنان كه مرغ با بال و پر خويش پرواز مي‌كند ، انسان هم با صفت حميده بلند همتي مي‌تواند به مقاصد عاليه خود دست يابد.
    در حديثي كه زينت بخش اين بحث شد، امام صادق عليه السلام مي‌فرمايد :
    ارزش هر كس به مقدار نظر بلند و علوّ همت اوست شخصي از حضرت پيغمبر اكرم(ص) سؤال كرد يا رسول الله دو كبوتري كه در هوا در حال پرواز هستند ، كداميك از آنها نزد شما محبوب تر است؟
    فرمودند آنكه بالاتر رفته و خود را به اوج زيادتر رسانده است.
    در قرآن هم كه كلام خداست به اسبان تندرويي كه از كثرت سرعت از زير سم آنها موقعي كه به سنگ برخورد مي‌كنند برق جستن مي‌كند قسم ياد فرموده :
    والعاديات ضجاً فالموريات قدحاً يعني قسم به اسبان تندرويي كه در اثر سرعت و شتاب صداي نفس و شكم هاي آنها از دور شنيده مي‌شود، و هرگاه سم اسبان به سنگي برسد در اثر سرعت از زير سم آنها برق مي‌جهد، و در آيه ديگر مي‌فرمايد:
    فالسابقات سبقاً يعني به آن اسباني كه در ميدان مسابقه جلو مي‌روند ، وقتي كه حيواني تندرو و چالاك اينقدر مورد علاقه حضرت احدييت است كه باو قسم مي‌خورد، پس مؤمن متقي كه گل سر سبد عالم وجود است هرگاه داراي جاني گرم و همتي عالي گرديد به چه سرحدي از سعادت قدم خواهد گذاشت و نيز علي عليه‌السلام مي‌فرمايد :
    براي حيات شما قيمتي نمي‌شود فرض كرد، پس او را ارزان از دست ندهيد جز با قيمت بهشت .
    ابوريجان بيروني در پي‌گيري علم شهرت خاصي دارد، مي‌گويند در لحظات آخر عمرش يكي از فقها به عيادتش آمد با اينكه رشته تخصصي او فلسفه و رياضيات و جامعه شناسي بوده و منجم خوبي هم بود، از فقيه مسئله‌اي در باره ارث پرسيد.
    فقيه گفت الآن چه وقت اين مسئله است، گفت اين را هم بدانم و بميرم بهتر است؟
    يا ندانم و بميرم ؟ 1
    قال علي عليه‌السلام :
    الفخر بالهمم العاليه لا بالرممم الباليه يعني سربلندي و افتخار به همت و فكر بلند است نه به استخوان پوسيده گذشتگان .
    سعدالدين تفتازاني از علماء و پايه گذاران فن بلاغت است، از پسرش پرسيد ميل داري به چه مقامي برسي؟
    گفت به مقام علمي شما، پدر گفت همتت كوتاه است، من تصميم گرفتم به مقام علمي امام صادق عليه السلام برسم ، با تلاش و كوشش به اينجا رسيده‌ام ، تو به كجا خواهي رسيد.2
    باز هم خاطره‌اي از مؤلف :
    موقعي كه وزارت فرهنگ و آموزش عالي مي‌رفتم با اينكه شغلم آموزش معارف اسلامي بود كه هر روز در يكي از ساختمانهاي آن وزارتخانه به پرسنل آموزش معارف اسلامي مي‌دادم، ولي همه روزه نماز را در ساختمان مركزي به جماعت مي‌خواندم طرز سلوك و رفتارم با اشخاص بقدري حسنه بود كه از شخص وزير گرفته تا طبقات پايين همه نسبت به من محبت داشتند، زيرا مردم دار بودم.
    روزي اطلاع حاصل شد كه مادر يكي از كارمندان فوت كرده است به رفقا گفتم بيائيد دسته جمعي به منزلش برويم و اظهار همدردي نمائيم، اتوبوسي از پاركنيگ خواستم دسته جمعي به منزل او كه در جنوب شهر بود رفتيم، من كه در رديف جلو سوار شده بودم زودتر پياده شدم، ديدم اين بنده خدا در خانه محقر و كوچكي زندگي مي‌كند كه ظرفيت سرپا ايستادن ما را هم ندارد، به آن دوستمان گفتم اعلاميه مجلس ترحيم ‌تان را بدهيد ، تا روز معين در مجلس ختم‌تان شركت كنيم، اعلاميه را گرفتيم و برگشتيم و روز معين در مسجد و مجلس ختم شركت كرديم، و بعد از شب هفت چند نفر فرستاديم او را سركار آوردند.
    ايشان به اطاق من آمد و گفت شما مرا در محل خيلي سرافراز كرديد، من در محل آدم گمنامي بودم، آمدن شما با آن تشريفات باعث سربلندي من شد، گفتم روز اول كه آمديم من در حقت دعا كردم، از خدا خواستم كه خانه بزرگتري به شما بدهد.
    لبخندي زد و گفت آقا خودم مقصرم، چند سال پيش براي اولين بار مشهد رفتم، عرض كردم آقا امام رضا من از مستأجري در تهران خسته شده‌ام، از خدا بخواه به من خانه‌اي كرامت كند ولو اينكه جاي يكدست رختخواب داشته باشد، گفتم بنده خدا چرا همتت كوتاه بوده، حالا كه شخصيتي مانند حضرت امام رضا عليه‌السلام را در خانه خدا واسطه كرده‌اي چرا خانه بزرگتري نخواسته‌اي؟
    من خودم هميشه نظر و همت بلندي داشته و دارم هميشه عرض كرده‌ام خدا، ميخواهم خوب بخورم، خوب بپوشم، ماشين خوب داشته باشم، خانه خوب داشته باشم، بچه خوب داشته باشم، همسر خوب داشته باشم، همينطور هم عطا فرموده، من خدا را بد عادت نكرده‌ام ، معتقدم هر طوري بخواهي همانطور مي‌دهد، خوب دقت كنيد، وقتي كه خدا را قادر مطلق مي‌دانم و خدا را بخيل و تنگ نظر نمي‌دانم، من چرا همتم كوتاه باشد؟
    بعضي‌ها ميگويند خدا نان زير برفي بدهد، بهار كه شد دستم كار مي‌كند و دهانم مي‌خورد، همانطور هم به او مي‌دهد.
    توصيه مي‌كنم كه هميشه همتي بلند داشته باشيد، خداوند هم بلندنظرها را دوست دارد.
    بعضي‌ها مي‌گويند خدا آخرتمان را خوب كند، دنيا مي‌گذرد ، من اينطور نمي‌گويم، من مي‌گويم خدا هم اين دنيايم را خوب كن و هم آن دنيايم را، ربنا آتنا في‌الدنيا حسنه و في‌الآخره حسنه خدا كه صفت بد ندارد (بخيل و تنگ نظر نيست) بلكه كرمش حد و حصر ندارد و با ظرف بزرگ درخانه‌اش به گدائي مي‌روم.
    همت بلند دار كه مردان روزگار     از همت بلند به جايي رسيده‌اند
    مردي بلند همت :
    سپاهيان اسكندر ، شهري را فتح كردند و پرچم حكومت اسكندر را بر فراز خانه‌هاي آنها برافراشتند پس از مدتي اسكندر وارد آن شهر شد و پرسيد :
    آيا از شاهزادگان قبلي كسي در اين شهر باقي مانده ؟
    جواب دادند تنها يك مرد باقي مانده و او نيز همواره در قبرستان بسر مي‌برد، و كنار قبرها را محل سكونت خود قرار داده است.
    اسكندر دستور احضارش را داد ، او را مخاطب قرار داد و گفت چرا كنار قبرها را محل سكونت خود قراردادي؟
    شاهزاده گفت دوست داشتم بين استخوانهاي شاهان و نوكرانشان را در گورستان مشخص كنم و از همديگر متمايز سازم، ولي به اين كار موفق نشدم، زيرا ديدم استخوانهاي همه (شاه و گدا) يكسانند.
    اسكندر گفت اگر از من متابعت و پيروي كني و همتي بلند داشته باشي ، تو را به پادشاهي همين جا منصوب مي‌كنم تا شكوه و عظمت گذشته تان را بازيابي ، شاهزاده گفت همت من بلندتر از اينها است كه گفتي ، من بدنبال زندگي‌اي هستم كه مرگ نداشته باشد، بدنبال جواني‌اي هستم كه پيري نداشته باشد، بدنبال ثروتي هستم كه فقر و نداري از پي او نباشد، من بدنبال شادماني‌اي هستم كه اندوه از پي‌آن نباشد .
    اسكندر گفت چنين اموري كه همت تو خواهان آنست در نزد من پيدا نمي‌شود، شاهزاده گفت پس مرا به حال خود بگذار تا بروم سراغ كسي كه (خدائي) كه اين امور (زندگي جاويد) در نزد اوست.
    1- صفحه 415 اسلام و مقتضيات زمان استاد مطهري .
    2- صفحه 65 رمز پيروزي مردان بزرگ نوشته استاد جعفر سبحاني چاپ هشتم.

    نوشته : حاج سيد غلامرضا موسوي بروجردي  

    http://chaei.blogfa.com:منبع



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در سه شنبه 24 فروردین 1389  ساعت12:48 AM   |  

    بلند همتی
    داغ بلندان طلب ای هوشمند

    تا شوی از داغ بلندان بلند


    (نظامی گنجه ای)

    بلندهمتی و سودای همپایی با بزرگان، زمینه ساز بلند بالایی مقام انسان است. بدون بلندهمتی، رویش و جوشش درونی رخ نخواهد داد، و انسان به تحفه های نوبه نو و روحی شکوفا دست نخواهد یافت.

    از بایزید بسطامی نقل است که گفت: «اگر صفوت آدم و قدس ـ جبرئیل و خُلّت ابراهیم و شوق موسی و طهارت عیسی و محبت محمد صل الله علیه و آله و سلم به تو دهند زینهار راضی نشوی و ماورای آن طلب کنی. صاحب همت باش و به هیچ فرو میا که به هر چه فرو آیی بدان محجوب شوی. کسانی که پیش از ما بوده اند هر کسی به چیزی فرو آمده اند، ما به هیچ فرو نیامدیم».

    صائب تبریزی درباره بلندهمتی چنین سروده است:

    قانع به ریزه چینی انجم نیم چو ماه

    از خوان آفتاب، لب نانم آرزوست


    چون مور اگرچه نیست مرا اعتبار خاک

    مسند ز روی دست سلیمانم آرزوست


    دربانی بهشت به رضوان حلال باد

    آینه¬داری رخ جانانم آرزوست


    عطار نیشابوری در داستانی نمادین، از پشه¬ای سخن می¬گوید که بر لب دریایی نشسته بود و در سر سودای تصاحب همه دریا را داشت؛ چرا که همتی بلند داشت و بر اساس آن، خواسته¬هایی بزرگ:

    گویند پشّه بر لب دریا نشسته بود

    در فکر سرفکنده به صد عجز و صد عنا


    گفتند: چیست حاجتت ای پشه ضعیف

    گفت آنکه آب این همه دریا بود مرا


    گفتند: حوصله چو نداری مگوی این

    گفتا به ناامیدی از او چون دهم رضا


    منگر به ناتوانی شخص ضعیف من

    بنگر که این طلب ز کجا خاست و این هوا


    عین القضاة نیز گفته است:

    «ای دوست! هرگز این کلمه نشنیده¬ای که «قیمةُ الْمَرْءِ عَلی قَدْرِ هِمَّتِهِ.» پس بدانی که همت تو تا کجاست؛ آنجا که همت توست، خود چه قدر دارد. پس ببین که چون قیمت و درجت در مقابله و ضمن همت است، درجات چگونه متفاوت باشد.»

    «حق¬تعالی گفت: شما دانید که من چرا سه تن را از میان بندگان برگزیدم؟ ابراهیم خلیل را به خُلّت [دوستی] از بهر آن مزیّن کردم که در میان ارواح، هیچ روح، چنان با سخا و بخشش ندیدم که روح ابراهیم را بود. پس به موسی نگاه کردیم؛ در میان ارواح، هیچ روح متواضع¬تر و گردن نهاده¬تر از روح موسی علیه السلام ندیدم؛ پس او را به کلام خود مخصوص کردیم. پس به روح مصطفی نظر کردیم؛ در میان ارواح، هیچ روح مشتاق¬تر از روح او ندیدیم، پس او را به رؤیت خود برگزیدیم، و اختیار کردیم.

    این همه، بیان همت می¬کند. همت، بالا گرفته است بر همه چیز. آن است که هر که عالی همت¬تر، کار او رفیع¬تر».

    همچنین از عطار نیشابوری است که:

    گفت مغناطیس عشاق اَلَست

    همت عالی است کشف هر چه هست


    هر که را شد همت عالی پدید

    هر چه جست آن چیز حالی شد پدید


    هر که را یک ذره همت داد است

    کرد او خورشید را زان ذرّه پست


    همت آمد همچو مرغی تیز پر

    هر زمان در سیر خود سرتیزتر


    سیر او ز آفاق گیتی برتر است

    کو ز هشیاری و مستی برتر است


    نقطه ملک جهان¬ها همت است

    بال و پرّ مرغ جان¬ها همت است


    هر دلی کو همت عالی بیافت

    مُلکت بی¬منتها حالی بیافت


    چشم همت چون شود خورشیدبین

    کی شود با ذرّه هرگز همنشین


    همت حقیقی در راه پیشرفت و شکوفایی چنان باید باشد که تمام وجود فرد را فرا گیرد و جز رسیدن به هدف چیز دیگری به ذهن او نیاید چنان که گفته¬اند:

    «و همت آن بوَد که اندیشه به یافت چیزی مرهمگی دل را بگیرد و چون همگی دل را بگیرد بیش .... او را اندیشه یافتِ آنچه ضد آن چیز بود، نبود یعنی آرام نگیرد و اگر وقتی پدید آمد باز زود برود».

    ***

    تفسیر همت خویشتن¬داری بود و پردلی. همت بزرگ آن بُوَد که خویشتن را بشناسند و عزیز دارند و هرگز مردم به نزدیک مردم عزیز نشود تا خویشتن را عزیز ندارد و کس او را مقدار ندارد تا وی قدر خویشتن ندارد.

    ***

    این ملکه فاضله، صفتی نیست که هر کسی به آن تواند رسید، و سراپرده¬ای نیست که هر شخصی گرد آن تواند گردید بلکه میدانی است که به جز یکه¬سواران معرکه مردانگی در آن جولان نکنند و راهی است که به جز نامداران وادی شیردلی قدم در آن ننهند. و علامت آن، آن است که آدمی تحمل کند آنچه را که بر او وارد می¬شود، و مانند گیاه ضعیف، با هر بادی متزلزل نگردد، بلکه چون کوه پا بر جای که چون بادهای مخالف بر او وزد، التفات نکند، و چون شیر قوی¬پنجه از حمله دلاوران رو نگرداند.

    معنای عزت نفس (نکته)
    عزیز داشتنِ خویش آن بود که با ناکسان نیامیزد و کاری که کند چون اندر خور وی نَبُوَد نکند، و چیزی نگوید که کردم او را بدان عیب کنند.

    عُلّو همت و طلب¬کارهای بزرگ (نکته)
    علوّ همت عبارت است از «سعی نمودن در مراتب عالیه و مناصب متعالیه، و طلب کردن کارهای بزرگ. کسی که همت او عالی باشد به امور جزئیه سر فرود نیاورد. صاحب این صفت، چون قدم در راه طلب نهاد و درصدد تحصیل مقصود برآمد نه او را بیم جان است و نه پروای سر، دامن طلب بر میان می¬زند و کمر همت می¬بندد تا خود را به مراتب بلند رساند و خداوند عالم در جوهر انسان و جبلت آن، چنین قرار داده است که به هر کاری کمر بندد، و به هر امری که پیشنهاد خود سازد و در آن سعی و اجتهاد کند از پیش بر می¬دارد و به مطلوب خود می¬رسد، «من طلب شیئاً وَجَدَّ وَجَدَ؛ هر که در طلب چیزی برآمد و کمر اجتهاد در آن بر میان بست البته آن را می¬یابد».

    همت؛ قیمت مرد (نکته)
    همت بلند در راه پیشرفت ستوده شده و توصیه به آن راهی برای حرکت دادن فرد فرض شده است تا در یک مرحله نماند و دچار آفات رکود نشود.

    «ای دوست هرگز این کلمه نشنیده¬ای که «قِیمَةُ المَرء علی قَدرِ هِمَّتِهِ»؟ پس بدانی که همت تو تا کجاست؛ آنجا که همت توست، خود چه قدر دارد. پس ببین که چون قیمت و درجت در مقابله و ضمن همت است، درجات چگونه متفاوت باشد! ...».

    ***

    هر کسی زیر همت خویش پنهان است، و قیمت هر کسی همت اوست، و مقدار همت او در مقدار دوستان اوست.

    فضیلت بلندهمتی (حکمت)
    از حضرت امام باقر علیه السلام مروی است که «خدا به مؤمن سه خصلت کرامت فرموده است: عزت در دنیا و آخرت، ظفر (پیروزی) در رستگاری دنیا و آخرت و مهابت در دل ظالمان و اهل معصیت.» که سرآمد بیشتر صفات و افضل اکثر ملکات [نیک] است.

    حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند که «اگر همه عالم، شمشیرها کشند و پشت به پشت یکدیگر داده رو به من آیند، سر مویی تفاوت در حال من هم نمی¬رسد».

    زمان خود گویای روشنی و حق¬نمایی کلام معصومین علیه السلام است که می¬بینیم مهابت و عزت روزافزون ایرانیان در عرصه¬های جهانی در سایه عزت¬خواهی آنان رخ¬نمایی می¬کند و قلب¬های حق¬طلبان را به سوی خود جلب می¬نماید.

    نشان همت بلند (نکته)
    «نشان همت آن است که هرگز در حاصل و حاضر نگاه نکند، بل همه نظر او مقصور بود بر آنچه ندارد».

    ارتباط آرزو و همت بلند (نکته)
    «همت و نهمت هر دو هم شکلند و هر کسی را از این دو بهره است: یکی را به سخاوت و نان دادن، و یکی را به شجاعت، و یکی را به علم و عبادت، و یکی را به زهد و به ترک دنیا گفتن. و یکی را به طلب افزونی دنیا».

    خسیس¬همتی (پند و اندرز)
    بنگر تا خسیس¬همت نباشی که من چیزی ندیدم مرد را از پای افکنده¬تر از دون همتی.

    همراهی همت و بخت عالی (نکته)
    باید دانست که همت عالی یکی از عوامل موفقیت است. در راه موفقیت نباید غافل از عواملی بود که تحت سلطه ما نیست.

    «همت بی¬آلت از سبکساری بود و همت با بخت زیبنده بود؛ زیرا که مردی که او را همت بود و از بخت یاری نبُوَد به جز نگوساری نبود. که همت باید و بخت عالی».

    ***

    «گفته¬اند که همت¬تازان باید و بخت¬گزاران، و چنان باید که همت تا بغداد بود و نفقه تا دو فرسنگی».

    ثمره بلندهمتی (حکایت)
    «احمد بن عبدالله الخجستانی را پرسیدند که تو مردی خربنده بودی، به امیری خراسان چون افتادی؟ گفت: به باد غیس در خجستان روزی دیوان حنظله باد غیسی همی خواندم، بدین دو بیت رسیدم:

    مهتری گر به کام شیر در است

    شو خطر کن ز کام شیر بجوی


    یا بزرگیّ و عزّ و نعمت و جاه

    یا چو مردانتْ مرگ رویاروی


    داعیه¬ای در باطن من پدید آمد که به هیچ وجه در آن حالت که اندر بودم راضی نتوانستم بود. خران را بفروختم و اسب خریدم و از وطن خویش رحلت کردم و به خدمت علی بن اللّیث شدم برادر یعقوب بن اللّیث و عمرو بن اللّث، و بازِ دولت صفاریان در ذروة اوج علّیّین پرواز همی کرد، و علی برادر کهین و یعقوب و عمرو را بر او اقبالی تمام بود، و چون یعقوب از خراسان به غزنین شد از راه جبال، علی بن اللّیث مرا از رباط سنگین باز گردانید و به خراسان به شحنگی اقطاعات فرمود، و من از آن لشکر سواری صد بر راه کرده بودم و سواری بیست از خود داشتم و از اقطاعات علی بن اللّیث یکی کروخ هری بود و دوم خواف نشابور. چون به کروخ رسیدم فرمان عرضه کردم، آنچه به من رسید تفرقه لشکر کردم و به لشکر دادم. سوار من سیصد شد. چون به خواف رسیدم و فرمان عرضه کردم، خواجگان خواف تمکین نکردند و گفتند: ما را شحنه¬ای باید با ده تن. رای من بر آن جمله قرار گرفت که دست از طاعت صفاریان باز داشتم و خواف را غارت کردم و به روستای بُشت بیرون شدم و به بیهق درآمدم، دو هزار سوار بر من جمع شد. بیامدم و نشابور بگرفتم، و کار من بالا گرفت و ترقی همی کرد تا جمله خراسان خویشتن را مستخلص گردانیدم. اصل و سبب این دو بیت شعر بود. و سلّامی اندر تاریخ خویش همی آرد که کار احمد بن عبدالله به درجه¬ای رسید که به نشابور یک شب سیصد هزار دینار و پانصد سر اسب و هزار تا جامه ببخشید. و امروز در تاریخ از ملوک قاهره یکی اوست.

    علوِّ همت (نکته)
    «و هر که را همت او طعمه است در زمره بهایم معدود گردد، چون سگ گرسنه که به استخوانی شاد شود و به پاره¬ای نان خشنود گردد، و شیر باز اگر در میان شکار خرگوش، گوری بیند دست از خرگوش بدارد و روی به گور آرد».

    با همت باز باش و با رای پلنگ

    زیبا به گه شکار، پیروز به جنگ

     

    عزت¬نفس و خوداتکایی (حکمت)

    از بزرگ¬ترین زمینه¬سازهای شکوفایی خوداتکایی و خودبسندگی است. خوداتکایی را می¬توان شاخه¬ای از عزت¬نفس به حساب آورد:

    «از جعفر صادق علیه السلام پرسیدند که کار خویش را بر چه بنا کردی؟ گفتا ... بدانستم که کار من جز من کسی نکند، به کار خود مشغول شدم ...».

    خودباوری

    تاریخ به خاطر ندارد که انسان خود کم¬بین و کسی که توانایی¬های خود را باور ندارد، شگفتی، نوآوری و کاری قابل توجه به ثبت رسیده باشد. خودباوری به منزله فعال نمودن چشمه¬های درونی است، تا بدین¬گونه نخستین و مهم¬ترین گام در راه شکوفایی برداشته شود.

    عزیزالدین نسفی در این باره می¬نویسد:

    «علم و معرفت و کشف اسرار و ظهور و انوار، جمله در ذات آدمی موجودند، صحبت دانا و تربیت و پرورش می¬باید که تا تمام، ظاهر شوند. ای درویش! علم اولین و آخرین در ذات تو مکنون است، هرچه می¬خواهی در خود طلب کن!

    ای درویش! آدمی مراتب دارد و صفات و اخلاق آدمی که در ذات آدمی مکنون¬اند؛ و در هر مرتبه چیزی ظاهر می¬¬گردند. چون مراتب آدمی، تمام ظاهر شوند، صفات و اخلاق آدمی هم تمام ظاهر گردند و عالم صغیر تمام شود. و این روند که عالم صغیر را تمام کرد، در عالم کبیر نائب وظیفه خدا شد؛ گفتِ وی گفتِ خدا باشد، و کردِ وی کرد خدای بود، و این تجلّی اعظم است، از جهت آن که ظهور اخلاق اینجاست، و ظهور علم اینجاست».

    شیخ محمود شبستری نیز با اعتراض به انسان¬های خود کم¬بین و کسانی که از توانایی¬های درونی خویش بی¬خبرند، این گونه روح خودباوری را در آنان می¬دمد:

    چه می¬گویم حدیث عالم دل

    تو را ای سر به شیب و پای در گِل


    جهان، آن تو و تو مانده عاجز

    ز تو محروم¬تر کس دید هرگز


    تو مغز عالمی زان در میانی

    بدان خود را که تو جان جهانی


    جهان عقل و جان سرمایه توست

    زمین و آسمان پیرایه توست


    تویی تو نسخه نقش الهی

    بجو از خویش هر چیزی که خواهی


    ظهور قدرت و علم و ارادت

    به توست ای بنده صاحب سعادت


    طبیعی قوّت تو ده هزار است

    ارادی برتر از حصر و شمار است


    همچنین مولانا می¬گوید:

    خویشتن نشناخت مسکین آدمی

    از فزونی آمد و شد در کمی


    خویشتن را آدمی ارزان فروخت

    بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت


    صد هزاران مار و کُه حیران اوست

    او چرا حیران شُده¬ست و مار دوست

     

    خودباوری و درک توانایی¬های خود

    خویشتن¬یابی (نکته)
    «مرد خویشتن را آنجا یابد که نهد. یعنی اگر خود را عزیز دارد بلند شود، و اگر خوار دارد خوار شود».

    پرداختن به انجام کاری که تضادی با ویژگی¬های شخصیتی فرد ندارد (حکمت)

    هر کس بخواهد در مسیر زندگی خود موفق شود باید آن فعالیت¬هایی را انتخاب نماید که با ویژگی¬های شخصیتی¬اش منافات نداشته باشد:

    «یکی از صحانه گفت: یا رسول الله، چه بینی این کاری که همی کنیم بر چیزی است که از وی فارغ گشته¬اند یا از خویشتن همی آغاز کنیم. پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: بر کاری که از آن کار فارغ گشته¬اند، و گفت بر آن تکیه نکنیم و کار به جای مانیم؟ گفت: کار کنید که بر هر کسی آن آسان کنند که ورا از بهر وی آفریده باشند».

    درک قابلیت¬های اصلی خود (نکته)
    «چون شرف و عزّ و بزرگی گوهر دل آدمی از این جمله بدانستی، بدان که این گوهر عزیز را به تو داده¬اند، و آن¬گاه وی را بر تو پوشیده¬اند: چون طلب وی نکنی و وی را ضایع نکنی و از وی غافل باشی، غبنی و خسرانی عظیم بود. جهد آن کن که دل خود را بازجویی ... و وی را به کمال خویش برسانی».

    هدر ندادن زمان (حکایت)
    بازرگانی جواهر بسیار داشت و مردی را به صد دینار در روزی مزدور گرفت برای سفته کردن آن.

    مزدور چندان¬ که در خانه بازرگان بنشست چنگی دید، بهتر سوی آن نگریست. بازرگان پرسید که: دانی زد؟

    گفت: دانم؛ و در آن مهارتی داشت.

    فرمود که بسرای.

    برگرفت و سماعِ خوش آغاز کرد. بازرگان در آن نشاط مشغول شد و سَفَطِ جواهر گشاده بگذاشت. چون روز به آخِر رسید اجرت بخواست. هر چند بازرگان گفت که: جواهر برقرار است، کار ناکرده مزد نیاید، مفید نبود. در لجاج آمد و گفت: مزدورِ تو بودم و تا آخِر روز آنچه فرمودی بکردم.

    بازرگان از عهده بیرون آمد و متحیر بماند: روزگار ضایع و مال هدر و جواهر پریشان و مئونت باقی.


    پشتکار و مداومت در انجام امور

    محبوب¬ترین عمل؛ عمل مداوم (نکته)
    یکی از مهم¬ترین عوامل موفقیت در مسیر پیشرفت و شکوفایی مداومت داشتن در مسیر انتخاب شد و پشتکار نشان دادن در انجام اعمال است:

    «از آثار و علامت عقل، خصلت و فضیلت و مداومت نمودن بر خیر است که ناشی و منشعب از خصلت رزانت می¬گردد. و آن عبارت است از ملکه استمرار یافتن نفس بر امری از امور خیر به نحوی که عادت و طبیعت مکتسبه ثانیه او گردد، خواه آن که مداومت بر تمام خیرات یا بر بعضی از آنها باشد؛ چون که مراد نه احاطه نمودن است بر تمام خیرات و نه استکثار نمودن از آنها است، بلکه مراد، مداومت فرمودن است هر چند که با قلّت عمل باشد، چنان که فرموده جناب امام محمد باقر است که «اَحَبُّ الاَعمالِ اِلی الله عزّوجلّ ما داوَمَ عَلیْه العَبْدُ و اِنْ قَل؛ محبوب¬ترین اعمال به سوی خداوند عزّوجلّ، عملی است که بنده مداومت بر آن بنماید، هر چند که آن عمل قلیل باشد.» و ایضاً فرمودند که «ما مِنْ شیءٍ اَحَبُّ اِلی الله عَزَّوَجَلّ مِنْ عَمَلٍ یُد اوِمُ عَلیه وَ اِنْ قلّ؛ نیست هیچ چیز محبوب¬تر به سوی خداوند عزّوجلّ از عملی که مداومت نموده شود بر آن، هر چند که قلیل باشد».

    پشتکار و جدیّت (اشعار و جملات نغز)
    گرم رو باش اندرین ره کاهلی از سر بنه

    تا نمانی ناگهان انگشت حیرت در دهن


    ***

    آنها که به صبر پیش بردند

    مقصود ز جمله بیش بردند


    ***

    «طلب جستن و کوشیدن است».


    http://chaei.blogfa.com:منبع
     



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در سه شنبه 24 فروردین 1389  ساعت12:47 AM   |  

    بزرگى و بزرگوارى روح
    اين سخنرانى در 17 آبان 1349 شمسى مطابق 7 شوال 1390 قمرى در حسينيه ارشاد ايراد شده است
    بسم الله الرحمن الرحيم

    الحمد الله رب العالمين بارى الخلائق اجمعين و الصلاة و السلام على عبدالله و رسوله و حبيبه و صفيه، سيدنا و نبينا و مولانا ابى القاسم محمد صلّى الله عليه وآله وسلّم و على آله الطيبين الطاهرين المعصومين، اعوذ بالله من الشيطان الرجيم:

    يا ايتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك راضية مرضية فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى (146)

    در جلسه اى كه به مناسبت تولد وجود مقدس اباعبدالله الحسين در اينجا منعقد بود بحثى درباره اين مطلب كردم كه اگر كسى روح بزرگ بشود، خواه ناخواه تن او به زحمت و رنج مى افتد. تنها آن تن ها و بدنهايى كه آسايش كامل و احيانا عمر دراز، خوابهاى بسيار راحت، خوراكهاى بسيار لذيذ و اين گونه چيزها بهرمند مى شوند كه داراى روح هاى حقير و كوچكند، اما افرادى كه روح بزرگ دارند، همين بزرگى روح آنها سبب رنج تن آنها و احيانا كوتاهى عمر آنها مى شود، سبب بيماريهاى تن آنها مى شود. درباره اين مطلب مقدارى بحث كردم، مخصوصا شعر متنبى را خواندم كه مى گويد:

    اذا كانت النفوس كبارا

    تعبت فى مرادها الاجسام
    امشب مى خواهم بحثى درباره بزرگى و بزرگوارى روح بكنم و فرق ميان اين دو را ذكر نمايم كه بزرگى روح يك مطلب است و بزرگوارى روح مطلب عاليترى است؛ يعنى هر بزرگى روح، بزرگوارى نيست. هر بزرگوارى ، بزرگى هست اما هر بزرگى، بزرگوارى نيست. حال توضيح مطلب:

    مسلما همت بزرگ نشانه روح بزرگ است و همت كوچك نشانه روح كوچك است.

    همت بلند دار كه مردان روزگار

    از همت بلند به جايى رسيده اند
    ديگرى مى گويد:

    بلبل به باغ و جغد به ويرانه تاخته است

    هر كس به قدر همت خود خانه ساخته است
    و اين در هر مسيرى كه انسان قرار بگيرد صادق است.
    همت بزرگ در راه دانش
    مثلا در مسير علم همتها فرق مى كند، يكى قانع است كه ديپلمى بگيرد و در حد يك ديپلمه معلومات داشته باشد كه بى سواد نباشد. ولى ديگرى را مى بينيد كه اساسا به هيچ حدى از علم قانع نيست، همتش اين است كه حداكثر استفاده از عمر خودش بكند و تا آخرين لحظه عمرش از جذب و جلب و كشف مسائل علمى كوتاهى نكند. داستان معروف ابوريحان بيرونى را شنيده ايد، مردى كه محققين اعتراف دارند كه هنوز مجهول القدر است. اين مرد حكيم، رياضيدان، جامعه شناس و مورخ، مرد فوق العاده اى است بعضى او را بر بوعلى سينا ترجيح مى دهند. البته اگر بعضى از قسمتها و نواحى را در نظر بگيريم مسلم ابوريحان بر بوعلى سينا ترجيح دارد، همين طور كه در بعضى قسمتهاى ديگر بوعلى بر ابوريحان ترجيح دارد. اين دو معاصر يكديگر هم هستند. اين مرد شيفته دانش و تحقيق و كشف جديد است. سلطان محمود بالاجبار او را احضار مى كند، مى رود ولى مانند هر مرد باهمتى از هر فرصتى استفاده مى كند. سلطان محمود هندوستان را فتح مى كند. به همراه سلطان محمود به هند مى رود. مى بيند در آنجا گنجينه اى از اطلاعات و علوم است ولى زبان سانسكريت را نمى داند. اين زبان را در پيرى به حد اعلى ياد مى گيرد. سالهاى زيادى در آنجا مطالعه مى كند، اثرى به وجود مى آورد به نام تحقيق ما للهند من مقولة مر ذولة فى العقل او مقلولة كه اين كتاب امروز يكى از منابع بسيار با ارزش هند شناسان دنياست.

    در وقتى كه اين آدم در مرض موت و در حال احتضار بود، يكى از فقها - كه همسايه اش بود - اطلاع پيدا كرد كه ابوريحان در چنين حالى است. رفت به عيادتش. هوشش بجا بود تا چشمش به فقيه افتاد يك مساله فقهى (147) از باب ارث يا جاى ديگرى از او سؤال كرد. فقيه تعجب كرد و اعتراض نمود كه تو در اين وقت كه دارى مى ميرى. از من مساله مى پرسى ابوريحان جواب داد من از تو سوالى مى كنم: آيا اگر من بميرم (نه اينكه من خودم مى دانم عن قريب مى ميرم) و بدانم بهتر است يا بميرم و ندانم گفت: بميرى و بدانى. گفت: به همين دليل مى پرسم. فقيه مى گويد بعدى از اينكه من به خانه ام رسيدم، طولى نكشيد كه فرياد بلند شد كه ابوريحان مرد! صداى گريه بچه هايش را شنيدم. اين را مى گويند يك مرد بزرگ كه داراى يك همت بزرگ در راه دانش است.
    همت بزرگ در جمع كردن ثروت
    ديگرى بزرگ است مثلا در جمع كردن ثروت. مگر همتها در گردآوردن ثروت ها متساوى است بعضى اساسا هيچ همتى در جمع كردن ثروت ندارند، هدفشان فقط اين است كه شكمشان سير بشود؛ نانى به دست بياورند ولو از راه نوكرى باشد، ولوا از راه دريوزگى باشد، ولوا راه راه تن به ذلت دادن باشد. ولى يكى مى خواهد داشته باشد، مى خواهد گرد بياورد. حال آنهايى كه همت جمع كردن ثروت را دارند، با هم مساوى هستند؟ ابدا.

    برخى اساسا يك داعيه جمع كردن ثروت در وجودشان هست كه به كم قانع نيستند. اين نكته را هم عرض كنم كه گاهى بعضى از افراد بى همت به دليل اينكه عرضه ندارند، به دليل اينكه همت ندارند، به دليل اينكه مرد نيستند وقتى آدمى را مى بينند كه دنبال جمع كردن ثروت مى رود، تحقيرش مى كنند، به او مى خندند، آيات زهد را مى خوانند، دم از تقوا و زهد مى زنند، مى خواهند مغالطه كنند نه آقا! او كه دنبال جمع كردن ثروت مى رود، با همان حرص و حالت دنيا پرستى هم مى رود، او از تو ضعيف همت و دون همت گداصفت بالاتر است. مذموم است. يك زاهد واقعى مى تواند او را مذمت كند كه مرد همت است مثل على؛ مرد كار است، مرد پيدا كردن ثروت است اما آزمند نيست، حريص نيست، براى خودش نگه نمى دارد، خودش را به آن پول نمى بندد. پول را به دست مى آورد ولى براى چه براى خرج كردن، براى كمك كردن، اوست كه حق دارد اين را مذمت كند و بگويد: اى آزمند! اى حريص! اى كسى كه همت دارى، عزيمت دارى، تصميم دارى، تصميم دارى، شور در وجودت هست، نيرو در وجودت هست، چرا نيرويت را در راه جمع كردن ثروت مصرف مى كنى چرا ثروت براى تو هدف شده است ثروت بايد براى تو وسيله باشد. اما من دون همت پست نظر كه همان مال و ثروت را با نكبت و دريوزگى از دست ديگرى مى گيرم (دست او را مى بوسم، پاى او را مى بوسم كه يك هزارم، يك ميليونيم ثروتش را به من بدهد) حق ندارم از او انتقاد كنم.
    همت بلند در مسير جاه طلبى و مقام
    يكى ديگر در مسير جاه طلبى و بزرگى و مقام مى رود. مگر در اين جهت مردم متساوى هستند؟ نه در اينكه اسكندر مرد بلند همتى بوده است نمى شود شك كرد. مردى بود كه اين داعيه در سرش پيدا شد كه تمام دنيا را در زير مهميز و فرمان خودش قرار بدهد. اسكندر از يك آدم نوكر صفتى كه اساسا حس سيادت و آقايى در او وجود ندارد، حس برترى طلبى در او وجود ندارد، همت در وجودش نيست، خيلى بالاتر است. نادرشاه و امثال او هم همينطور. اينها را بايد گفت روحهاى بزرگ، ولى نمى شود گفت روحهاى بزرگوار، اسكندر يك جاه طلبى بزرگ است، يك روح بزرگ است، يك روح بزرگ است اما روح بزرگى كه در او چه چيز رشد كرده است شاخه اى كه در اين روح رشد كرده چيست وقتى مى رويم در وجودش، مى بينيم اين روح، بزرگ شده است اما آن شاخه اى كه در او بزرگ شده است جاه طلبى است، شهرت است، نفوذ است؛ مى خواهد بزرگترين قدرتهاى جهان باشد، مى خواهد مشهورترين كشورگشايان جهان باشد، مى خواهد مسلطترين مرد جهان باشد. چنين روحى كه بزرگ است ولى در ناحيه جاه طلبى، تن او هم راحتى نمي بيند. مگر تن اسكندر در دنيا راحتى ديد؟ مگر اسكندر مى توانست اسكندر باشد و تنش راحتى ببيند؟

    مگر نادر همان نادر ستمگر، همان نادرى كه از كله ها مناره ها مى ساخت، همان نادرى كه چشمها را در مى آورد، همان نادرى كه يك جاه طلبى ديوانه بزرگ بود، مي توانست نادر باشد و تنش آسايش داشته باشد؟ گاهى كفشش ده روز از پايش در نمى آمد، اصلا فرصت درآوردن نمى كرد.

    نقل مى كنند كه يك شب نادر از همين دهنه زيدر از جلوى يك كاروان سرا عبور مى كرد. زمستان سختى بود. آن كاروانسرا دار مى گويد نيمه هاى شب بود كه يك وقت ديدم در كاروانسرا محكم مى زنند. تا در را باز كردم، يك آدم قوى هيكل سوار بر اسب بسيار قوى هيكلى آمد تو فورا گفت: غذا چه دارى من چيزى غير از تخم مرغ نداشتم. گفت مقدار زيادى تخم مرغ آماده كن. من برايش آماده كردم، پختم. گفت: نان بياور، براى اسبم هم جو بياور. همه اينها را به او دادم بعد اسبش را تيمار كرد، دست به دستها و پاها و تن او كشيد. دو ساعتى آنجا بود و يك چرتى هم زد. وقتى خواست برود، دست بر جيبش برد و يك مشت اشرفى بيرون آورد. گفت: دامنت را بگير. دامنم را گرفتم. دامنم را گرفتم. آنها را ريخت؛ دامنم. بعد گفت الان طولى نمى كشد كه يك فوج پشت سر من مى آيد. وقتى آمد، بگو نادر گفت من رفتم فلان جا، فورا پشت سر من بياييد. مى گويد تا شنيدم نادر دستم را تكان خورد، دامن از دستم افتاد. گفت: مى روى بالاى پشت بام مى ايستى، وقتى آمدند بگو توقف نكنند. پشت سر من بيايند. (خودش در آن دل شب، دو ساعت قبل از فوجش حركت مى كرد) فوج شاه آمدند، من از بالا فرياد زدم: نادر فرمان داد كه اطراق بايد در فلان نقطه باشد، آنها غرغر مى كردند ولى يك نفر جرات نكرد نرود، همه رفتند.

    آدم بخواهد نادر باشد ديگر نمي تواند در رختخواب پرقو هم بخوابد، نمى تواند عاليترين غذاها را بخورد؛ بخواهد يك سيادت طلب، يك جاه طلب، يك رياست طلب بزرگ ولو يك ستمگر بزرگ هم باشد، تنش نمى تواند آسايش ببيند، بالاخره هم كشته مى شود و هر كس در هر رشته اى بخواهد همت بزرگ داشته باشد، روح بزرگ داشته باشد. بالاخره آسايش تن ندارد. اما هيچ يك از افرادى كه عرض كردم، بزرگوارى روح نداشتند، روحشان بزرگ بود ولى بزرگوار نبودند.

    فرق بين بزرگى و بزرگوارى چيست فرض كنيم شخصى يك عالم بزرگ باشد و فضيلت ديگرى غير از علم نداشته باشد، يعنى كسى باشد كه فقط مى خواهد يك كشف جديد كند، تحقيق جديد كند، اين يك فكر و انديشه بزرگ است، يعنى يك اراده بزرگ و يك همت بزرگ در راه علم است. آن ديگرى يك افزون طلب بزرگ است كه هميشه دنبال ثروت مى رود و ثروت براى او هدف است، يك شهوت بزرگ است، يك حرص بزرگ است. ديگرى يك رقابت بزرگ است، ديگرى يك كينه توزى بزرگ است، ديگرى يك حسادت بزرگ است، ديگرى يك جاه طلبى بزرگ است. تمام اينها خودپرستى هاى بزرگ هستند. هيچ يك از اينها را نمى شود بزرگوارى گفت؛ بزرگى هست ولى بزرگوارى نيست.


    http://chaei.blogfa.com:منبع




    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در سه شنبه 24 فروردین 1389  ساعت12:44 AM   |  

    اهل همت را ز ناهمواري گردون چه باك

    رهبر معظم انقلاب اسلامي در پيام نوروزي خود سال جديد را سال همت مضاعف ، كار مضاعف نامگذاري و ابراز اميدواري كردند ، ملت بزرگ ايران و مسئولان كشور با توكل به خداي متعال و تقويت مضاعف علم و ايمان ، در بخش‌هاي مختلف اقتصادي ، فرهنگي ، سياسي، عمراني و اجتماعي گام‌هاي بلندتري بردارند و با پيمودن راه‌هاي نو، ايران اسلامي را به قله‌هاي بلند پيشرفت و عدالت نزديك تر كنند.

    نكاتي چند در نامگذاري سال جديد وجود دارد كه توجه به آنها ضروري است، مقدم دانستن همت بر كار نشان از اولويت آن است. همت به معناي اراده و آرزو، خواهش و عزم، قصد كردن، خواستن و ... است به طوري كه در اشعار متعددي اين مفهوم ساري و جاري است:

    همت او بر فلك ز فلخ بنا كرد / بر سر ايوان فكند بن پي ايوان

    همت ام بدرقه راه كن‌اي طاير قدس / كه دراز است ره مقصد و من نوسفرم 

    بر سر تربت ما چون گذري همت خواه / كه زيارتگه رندان جهان خواهد بود

    از واژه همت در آيه بيست و چهارم سوره يوسف عليه السلام استفاده شده است كه به تفسير آيت الله جوادي آملي:

    آن زن مصري همت گماشت و همتش در حد تعقيب يوسف به فعليت رسيد،ولي يوسف صديق نه تنها مرتكب حرام نشد و نيز مقدمات حرام را فراهم نساخت بلكه قصد و همت و خيال گناه نكرد زيرا او را برهان رب ديد.

    همت و اراده در انجام كارها را مي‌توان به عنوان موتور محرك سازمان‌ها و كاركنان اداره‌ها دانست. هركه را يك ذره همت داد دست؟ كرد او خورشيد را زآن ذره پست و همچنين همت بلند دار كه مردان روزگار؟ از همت بلند به جايي رسيده اند.

    در حالي كه جمهوري اسلامي ايران در مسير سند چشم انداز بيست ساله قدم بر مي دارد، در ابتداي اين سند آمده است: با اتكال به قدرت لايزال الهي و در پرتو ايمان و عزم ملي و كوشش برنامه ريزي شده و مدبرانه جمعي و در مسير تحقق آرمان‌ها و اصول قانون اساسي ، در چشم انداز بيست ساله، ايران كشوري است توسعه يافته با جايگاه اول اقتصادي علمي و فناوري در سطح منطقه با هويت اسلامي و انقلابي ، الهام بخش در جهان اسلام و با تعامل سازنده و موثر در روابط بين‌الملل .

    رسيدن به اهداف مشخص شده در اين سند بالادستي نظام كه در سيزدهم آبان ماه سال ‪ ۱۳۸۲ توسط رهبر معظم انقلاب به سران قواي سه گانه ابلاغ شد، همتي مضاعف را مي‌طلبد؟ چنانكه ايشان در پيام نوروزي خويش با يادآوري ظرفيت عظيم ايران براي دستيابي به پيشرفت و عدالت خاطر نشان كردند: كارهاي با ارزش انجام شده، در مقابل ظرفيت عظيم ملت و كشور، كار بزرگي نيست بنابراين بايد با همتي چند برابر، كار متراكم تر و تلاش بيشتر، زمينه استجابت دعاي تحويل سال نو را فراهم كنيم تا پروردگار كريم، اين كشور و اين ملت را به بهترين حال‌ها و بهترين موقعيت‌ها و روزها برساند.

    مشخص است كه داشتن همت ، به تنهايي نمي‌تواند چندان كارساز باشد. بلكه اين اراده بايد براي محقق ساختن اهداف مد نظر با تلاش و كوشش درخور همراه شود . چنين است كه واژه كار در كنار همت قرار گرفته است تا خواسته‌ها و اراده ها از دايره سخن سر برآورده و عملياتي شود. چرا كه قرآن نيز تصريح مي كند: آدمي را جز حاصل كارش بهره‌اي نيست. اينگونه است كه وحشي بافقي، شاعر ايراني، مي‌سرايد: همت اگر سلسله جنبان شود؟ مور تواند كه سليمان شود.

    رهبر انقلاب اسلامي در پيام نوروزي خويش ابراز اميدواري كردند در سال جديد كه سال همت مضاعف، كار مضاعف نامگذاري شده، ملت بزرگ ايران و مسئولان كشور با توكل به خداي متعال و تقويت مضاعف علم و ايمان، در بخش‌هاي مختلف اقتصادي، فرهنگي، سياسي، عمراني و اجتماعي گام‌هاي بلندتري بردارند و با پيمودن راه‌هاي نو، ايران عزيز اسلامي را به قله‌هاي بلند پيشرفت و عدالت نزديك تر كنند.

    اهل همت را ز ناهمواري گردون چه باك؟

    سير انجم را چه غم كاندر زمين چون و چراست ؟

     منبع : www.ershadeyazd.com

     




    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در سه شنبه 24 فروردین 1389  ساعت12:43 AM   |  

    به بلندهمتی پیرزن بنی اسرائیلی اقتدا کنیم
    همت بلند دار که مردان روزگار
    از همت بلند به جایی رسیده اند
    افق دید و اوج طلب بعضی انسان ها بسیار بلند است و هیچ گاه رسیدن به آمال پست و غایت های کم مقدار ، روح تشنه آنان را سیراب نساخته و از تکاپو ، تلاش و اوج طلبی باز نمی دارد. تعلیم انبیا (ع) ، اولیا و بزرگان نیز بر همین مضمون سامان یافته و دون همتی و اندک قناعتی در طلب و مقصد، ناپسند نمایانده شده است. روایات در این زمینه نیز بسیار است. امیرالمؤمنین علی(ع) می فرماید:

     

    « هنگام طلب ، همت خود را بلند دار .»

    همت بلند، انسان را به کوشش و تلاش وا می دارد و از تن آسایی و تنبلی دور می سازد و قوت و قدرت و شجاعت فرد را آشکار می سازد.

    امام علی علیه السلام می فرماید:

    «دل مشغولی های فرد به اندازه همت اوست.»

    یعنی اگر همت بلند داشته باشد، دل مشغولی اش فراوان است و اگر همت پست داشته باشد، به خاطر زودرس بودن، فارغ و بی خیال می گردد.

    «هر کس همتش بزرگ باشد، اهتمام و کوشش او نیز بسیار خواهد بود.»

    «شجاعت و قدرتِ اقدامِ فرد به اندازه همت اوست.»

    با توجه به موقت، کم ارزش بودن، فناپذیری و تمام شدنی بودن دنیا و مظاهرش، انسان باید همتش را از آنها منصرف کرده و به سوی غایت های معنوی و آخرتی سوق دهد. کسی که همت و اهتمامش را در راه رسیدن به غایات مادی دنیایی مصرف کند، زیان کرده و به زودی گرفتار حسرت بزرگ خواهد شد.

    پیامبر عظیم الشأن اسلام که خود در بلندهمتی از همگان گوی سبقت ربوده بود، پیروان را نیز به بلندهمتی فرا می خواند و با ستایش از بلندهمتان به الگوگیری از آنان تشویق می کرد.

    امام صادق(ع) می فرماید: روزی مردی به محضر پیامبر(ص) مشرف شد و بعد از عرض سلام و اعلام مسلمانی، اظهار داشت:

    ـ ای رسول خدا، آیا مرا می شناسی؟

    ـ تو کیستی؟

    ـ من صاحب همان خانه ای هستم که شما قبل از رسالت در فلان روز آنجا میهمان شدی و در گرامیداشت و میزبانی از شما کم نگذاشتم.

    ـ خوش آمدی، حاجت خویش بازگو [تا با برآوردن آن، پاسخ احسانت را به نیکی دهم.]

    ـ از محضر شما دویست گوسفند می خواهم با چوپانی که آنان را بچراند.

    رسول خدا امر فرمود تقاضایش را برآورده کردند؛ بعد به اصحابش فرمود:

    ـ چه می شد این مرد مانند پیرزن بنی اسرائیلی تقاضا می کرد؟! خداوند قبل از خارج شدن بنی اسرائیل از مصر به موسی(ع) وحی کرد که وظیفه داری جسد حضرت یوسف(ع) را با خود به ارض مقدس در شام ببری. حضرت موسی در اجابت دستور حق تعالی پی جوی قبر یوسف صدیق(ع) شد و پیرمردی به آن حضرت عرض کرد: اگر کسی از قبر حضرت یوسف(ع) اطلاع داشته باشد، او جز فلان پیرزن نیست. حضرت موسی(ع) از پیرزن راهنمایی طلبید و پیرزن اسرائیلی او را راهنمایی نکرد مگر زمانی که از ایشان ضمانت گرفت که در جهان آخرت هم درجه و همنشین با وی باشد.

    این پیرزن جهان دیده صاحب بینش عمیق شده و می داند که امروز موسای کلیم، مقرّب درگاه خداوند و پیامبری که دعایش اجابت می شود، به او نیازمند گردیده و می تواند از این فرصت استفاده کند و برآورده شدن خواسته هایش را شرط برآوردن خواسته ایشان قرار دهد و طبیعی است که هر کس هزاران خواسته کوچک و بزرگ دارد ولی چنین موقعیتی استثنایی همیشه پیش نمی آید بلکه گاهی نصیب می شود پس باید غنیمت شمرد و دون همتی را کنار گذارد و ارزشمندترین ها را طلب نمود و اگر حاجات دیگری هم دارد، آنان را در ضمن ارزشمندترین بخواهد و این پیرزن روشن بین و بلندهمت بنی اسرائیلی گرچه حاجات دیگر هم دارد ولی آنان را در ضمن ارزشمندترین طلب، ردیف می کند و عرضه می دارد:

    ای کلیم خدا، تقاضایت را برآورده نمی کنم مگر زمانی که تقاضاهایم را برآورده سازی:

    پاهایم را روان گردانی، بینایی ام را باز دهی، جوانی ام دوباره سازی و مرا از همنشینان خود در بهشت نمایی.

    و این گونه است که رسول خدا(ص) آرزو می کند پیروانش به چنین زن فهمیده ای اقتدا کنند و در مواقع اجابت دعا از بسنده کردن به تقاضاهای کم ارزش، مادی و دنیایی که نشان دون همتی است خودداری ورزند و نعمت جاوید و فناناپذیر بطلبند.

    بنا بر روایتی نیز آن حضرت به ربیعة بن کعب که سالیانی خدمت حضرت کرده بود، فرمودند:

    ـ ای ربیعه، تو هفت سال در خدمت ما بوده ای، آیا از من تقاضایی نداری؟

    ـ ای پیامبر خدا، به من مهلت فکر کردن بده.

    روز بعد ربیعه خدمت ایشان رسید و حضرت فرمود:

    ـ حاجتت را بیان کن.

    ـ از خدا بخواه مرا با شما به بهشت ببرد.

    ـ چه کسی این گونه تقاضا کردن را به تو یاد داد؟

    ـ ای پیامبر خدا، کسی مرا یاد نداده است بلکه با خودم فکر کردم و به خودم گفتم: اگر مالی ـ هر چند زیاد ـ از پیامبر بخواهی بالاخره آن مال تمام می شود و اگر عمر طولانی و فرزندان زیاد از ایشان طلب کنی بالاخره عاقبتِ خودت و فرزندانت مردن خواهد بود [پس جز ورود به بهشت و همنشینی با شما را جاوید و شایسته خواستن ندیدم]. رسول خدا لحظاتی سر به زیر انداخت سپس فرمود:

    ـ این را برایت خواهم خواست ولی تو هم [برای برآورده شدن حاجتت] با سجده های فراوان مرا یاری کن.

    برادر و خواهر گرانقدر، بیاییم دون همتی را از فکر و ذهن و دل خویش دور سازیم و به هنگام اقبال قلب و احساس نزدیکی با خدا و در هنگامه های اجابت دعا، تقاضاهای کوچک، کم ارزش و ناپایدار دنیایی را کنار بگذاریم و تقاضاهایی ماندگار، جاوید و ارزشمند را مطرح کنیم و مانند پیرزن بنی اسرائیلی و خدمتکار پیامبر(ص)، نجات از جهنم، ورود به بهشت و همنشینی با صالحان و اولیای خدا را متقاضی شویم و این لحظات توفیق و نفحه های آسمانی را که چندان زیاد هم نیستند، بیهوده تلف نکنیم.

    در مقابل پیرزن فهمیده بنی اسرائیلی، مردی را می بینیم که از پیامبر زمانش شنید که خداوند برای وی سه دعای پذیرفته شده قرار داده است. آن مرد برای بیان خواسته ها با همسرش به مشورت نشست. همسرش که پیر، زشت و بدسیرت بود، از وی خواست دعای اولش را در باره او قرار دهد و از خدا بخواهد که وی را جوان و زیباترین زن زمان گرداند. مرد پذیرفت و دعا کرد و زن، جوان و زیبا و رعنا گشت به نحوی که همه ثروتمندان و قدرتمندان آن سرزمین خواستگار وی شدند. اقبال بی نظیر اصحاب جاه و مال زن را به وسوسه انداخت و به بداخلاقی با شوهر فقیر و گمنام وادار نمود به حدی که شوی او به شدت خشمگین شد و از خداوند خواست او را به شکل حیوانی درنده و کثیف در آورد و چنین شد. بعد از آن فرزندان زن با عجز و ناله از پدر خواستند دعا کند مادرشان به حالت اول بازگردد زیرا به خاطر این قیافه و شکل ناپسند مادر، از جانب اطرافیان به شدت تحقیر و سرزنش می گردند. اصرار فرزندان مرد را وا داشت آخرین و سومین دعایش را بازگشتن همسرش به شکل اول قرا دهد و بدین گونه دعاهای سه گانه روا شده او به هدر رفت و دون همتی، کم عقلی و پذیرندگی او از همسر جاهل امکان ارزشمندی را از وی گرفت.




    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در سه شنبه 24 فروردین 1389  ساعت12:43 AM   |  

    احاديث 14 معصوم با موضوع همت
    همت
    امام علي(ع):
    الشرف بالهمم العاليه لا بالرمم الباليه؛
    شرافت به همت هاي بلند است نه به استخوان هاي پوسيده.
    امام علي(ع):
    الفعل الجميل ينبي عن علو الهمه؛
    کردار زيبا از بلندي همت خبر مي دهد.
    امام علي(ع):
    الطاعه همه الأکياس، المعصيه همه الأرجاس؛
    فرمانبري از خداوند همت زيرکان است. نا فرماني از خدا همت پليدان است.
    امام علي(ع):
    أشرف الهمم رعايه الذمام؛
    شريف ترين همت ها نگهداري حق و حرمت ها و رعايت عهد و پيمان هاست.
    امام علي(ع):
    الکف عما في أيدي الناس عفه و کبر همه؛
    طمع نداشتن به آنچه در نزد مردم است، (نشان) عزت نفس و بلند همتي است.
    امام علي(ع):
    من شرف الهمه لزوم القناعه؛
    پايبندي به قناعت، از والايي همت است.
    امام علي(ع):
    اقصر همتک عليما يلزمک و لا تخض فيما لا يعنيک؛
    همت خود را صرف چيزهايي کن که به آن نياز داري و آنچه را به کار تو نمي آيد پي گيري مکن.
    امام علي(ع):
    نعوذ بالله من المطامع الدنيه و الهمم الغير المرضيه؛
    به خدا پناه مي بريم از مطامع پست و همت ها و خواسته هاي ناپسند.
    امام علي(ع):
    إن سمت همتک لإصلاح الناس فابدأ بنفسک، فإن تعاطيک صلاح غيرک و انت فاسد أکبر العيب؛
    اگر همت والاي اصلاح مردم را در سرداري، از خودت آغاز کن، زيرا پرداختن تو به اصلاح ديگران، در حالي که خود فاسد باشي بزرگترين عيب است.
    امام علي(ع):
    ما أبعد الخير ممن همته بطنه و فرجه؛
    چه دور است خير و خوبي از کسي که هم و غمش شکم و شرمگاه اوست.


    http://chaei.blogfa.com:منبع



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در سه شنبه 24 فروردین 1389  ساعت12:42 AM   |  

    تعداد صفحات :13      4   5   6   7   8   9   10   11   12   13