• English / العربیة / French  



  • ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

     

     


     

     


     

     


     

     


     

     


       

      صفحه خانگي خود كنید !   ایمیل به مدیر !   اضافه کردن به علاقه مندیها !   سال89،کـــار و همت مضــاعف

       



    آیات حجاب در قرآن کریم

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد



    آیات حجاب در قرآن کریم

    ایات 58 تا 60 سوره نور نیز مربوط به مباحث حجاب و پوشش است. «یا ایها الذین آمنوا لیستأذنکم الذین ملکت ایمانکم و الذین لم‏ یبلغوا الحلم منکم ثلاث مرات من قبل صلاه الفجر و حین تضعون ثیابکم من‏ الظهیره و من بعد صلاه العشاء، ثلاث عورات لکم، لیس علیکم و لاعلیهم‏ جناح بعدهن طوافون علیکم بعضکم علی بعض کذلک یبین الله لکم الایات والله علیم حکیم (58) و اذا بلغ الاطفال منکم الحلم فلیستأذنوا کما استأذن‏ الذین من قبلهم کذلک یبین الله لکم آیاته والله علیم حکیم (59) و القواعد من النساء اللاتی لایرجون نکاحا فلیس علیهن جناح ان یضعن ثیابهن‏ غیر متبرجات بزینة و ان یستعففن خیر لهن و الله سمیع علیم (60)».
    ای کسانی که ایمان آورده اید! بردگان شما و کسانی از شما که به سن بلوغ نرسیده اند، باید در سه وقت از شما اجازه بگیرند: پیش از نماز صبح و هنگام ظهر که لباس از تن بیرون می کنید و بعد از نماز عشا. این سه وقت، خلوت شماست. در غیر این مواقع، نه بر شما و نه بر آنها گناهی نیست که اطراف یکدیگر بچرخید (و با هم معاشرت نمایید). خداوند آیات خود را این گونه برای شما بیان می کند، و خدا دانای حکیم است* و چون کودکان شما به سن بلوغ رسیدند، باید همانند کسانی که پیش از ایشان (در همین شرایط ) اجازه می گرفتند، کسب اجازه کنند. خدا آیات خود را این گونه برای شما بیان می کند، و خدا دانای حکیم است* و بر زنان از کار افتاده ای که امید زناشویی ندارند گناهی نیست که پوشش خود را کنار نهند، در صورتی که زینت نمایی نکنند، و عفت ورزیدن برای آنها بهتر است، و خدا شنوای داناست.
    در این آیات دو استثناء، یکی برای قانون کسب اجازه در وقت ورود در اتاق دیگران، و دیگر برای قانون پوشش زنان، ذکر شده است. آیه اول و دوم راجع به استثناء اول و آیه سوم راجع به استثناء دوم است. قبلا این دستور را شرح دادیم که هر کس می‏خواهد وارد محل خلوت دیگری‏ شود باید اعلام کند و با کسب اجازه وارد شود، و گفتیم این دستور حتی در مورد محارم نزدیک مانند پسر نسبت به مادر، و پدر نسبت به دختر نیز جاری است. در این آیات دو طبقه از این دستور استثناء شده‏اند. برای‏ این دو طبقه اجازه خواستن فقط در سه نوبت لازم شمرده شده است و در اوقات دیگر لازم دانسته نشده است. این دو طبقه عبارتند از:
    1 - «الذین ملکت ایمانکم» - مملوکان شما.
    2 - «الذین لم یبلغوا الحلم منکم» - کودکان نابالغ شما. سه نوبتی که این دو دسته باید اجازه بخواهند عبارتست از: پیش از نماز صبح، و هنگام نیمروز که افراد به خاطر گرما لباس رو را از تن در آورده استراحت می‏کنند، و بعد از نماز عشاء که هنگام رفتن به رختخواب‏ است. در این مواقع معمولا زن یا مرد در لباس غیر عادی هستند و چون تازه از خواب برخاسته‏اند (قبل از نماز صبح) و یا تازه می‏خواهند به خواب روند (بعد از نماز عشاء) و یا در حال استراحتند (وقت ظهر) معمولا با لباس‏ خواب بسر می‏برند. در چنین اوقاتی مملوکان و پسران نابالغ باید با کسب‏ اجازه وارد اتاق شوند ولی در مواقع دیگر به علت احتیاج به رفت و آمدهای‏ مکرر «طوافون علیکم بعضکم علی بعض» استیذان لازم نیست. در این‏ آیات سه نکته جلب توجه می‏کند:
    1 - اینکه: «الذین ملکت ایمانکم» با موصولی که برای جمع مذکر است‏ (الذین) ذکر شده است و حتما شامل غلامان می‏باشد چنانکه در تفاسیر و روایات نیز تصریح شده است. از آن جمله روایتی است در کافی از حضرت صادق علیه السلام: «قال: هی خاصة فی الرجال دون النساء. قیل: فالنساء یستأذن فی هذه الثلاث ساعات؟ قال: لا و لکن یدخلن و یخرجن» یعنی‏ این دستور (اجازه خواستن در سه نوبت) مخصوص مردان است (کافی جلد 5، صفحه 529). سؤال شد که آیا زنان باید اجازه بگیرند؟ فرمود: نه، همینطور می‏آیند و می‏روند. اینکه غلامان در غیر این سه نوبت حق دارند بدون اجازه وارد اتاق زن‏ شوند خود دلیل بر اینست که غلامان نیز وضع استثنائی دارند و این خود شاهدی قوی می‏باشد بر اینکه در آیه پوشش هم که قبلا تفسیر کردیم، جمله‏ «ما ملکت ایمانهن» شامل غلامان نیز می‏باشد. حتی در آیه‏ای که فعلا مورد بحث است تعبیر به «ملکت ایمانکم» شده است با ضمیر مذکر یعنی لازم نیست که برده، مملوک خود زن باشد. در اینجا نباید اعتراض کرد که اکنون رسم بردگی منسوخ شده است و برده‏ای وجود ندارد و پافشاری در این بحثها بی ثمر است، زیرا اولا روشن‏ شدن نظر اسلام در این مسائل، ما را به هدف کلی این قوانین که برخی از آنها مورد ابتلاء نیز می‏باشد بهتر واقف می‏سازد و ثانیا اگر فقیه متهوری‏ جرأت کند، چه بسا حکم غلامان را از راه ملاک و مناط، به موارد مشابه آن‏ از قبیل خدمتکاران بتواند تعمیم دهد.
    2 - از جمله «طوافون علیکم بعضکم علی بعض» فهمیده می‏شود: رمز اینکه در مورد غلامان و پسران نابالغ اجازه خواستن واجب نیست، اینست‏ که وجوب استیذان اینها به واسطه تکرر آمد و شد، موجب حرج و واقع شدن‏ در مضیقه است. در حقیقت اباحه در این موارد نیز از این باب است که تکلیف موجب‏ دشواری می شده است نه از این جهت که تکلیف ملاک ندارد. ما معتقدیم که سایر استثناهای باب پوشش، مثلا استثناء وجه و کفین، و همچنین استثناء محارم نیز از همین قبیل است. قبلا در این باره بحثی شد. به زودی دوباره مشروحتر بحث خواهیم کرد.
    3 - اطفالی که در این آیه مکلف شده‏اند که مانند مردان بزرگ در سه‏ نوبت اجازه بگیرند اطفالی هستند که به حد بلوغ نرسیده‏اند. بنابراین‏ اطفال نابالغ ولو ممیز و نزدیک به بلوغ، در غیر سه وقتی که در آیه‏ تعیین شده است می‏توانند بدون کسب اجازه وارد خلوتگاه شوند. این آیه علی الظاهر می‏تواند قرینه باشد که مقصود از جمله: «او الطفل الذین لم یظهروا علی عورات النساء» که در آیه پوشش آمده است (آیه 31 /نور) و قبلا دو احتمال در معنی آن دادیم، اطفال نابالغ است نه اطفال غیر ممیز.
          

    نورپورتال




    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    حجاب و استحكام خانواده

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد





    حجاب و استحكام خانواده

    بسم الله الرحمن الرحيم حجاب از زواياي متعدد و مختلفي قابل طرح و بررسي است. حجاب از احكام فرعي دين است؛ يعني جزء دستورالعمل‌ها و قوانيني است كه در دين اسلام طراحي شده است. اهداف و كاركردها و فوايدي براي حجاب يا به عبارت ديگر، مصالحي براي آن وجود دارد. در خصوص بحث ارتباط حجاب و استحكام خانواده، ضرورت دارد مقدماتي را در ابتدا توضيح دهم. نخست، بايد خانواده را تعريف كنم. تعريف خانواده از اين جهت داراي اهميت است كه علي‌رغم وجودي كه خانواده به عنوان مجموعه از نظر مفهومي و مصداقي براي ما يعني كشورهاي شرقي يا كشورهايي با بافت سنتي يا كشورهايي با بافت اسلامي دارد، امروزه در سطح مطالعات دانشگاهي و آكادميك و در سطح آن اتفاقي كه در روزمرة زندگي انسان‌ها، به خصوص در دنياي غرب، اتفاق افتاده مفهوم خانواده وضوح و روشني خود را از دست داده و مصداق خانواده دچار يك خطا شده است. مشكلاتي اتفاق افتاده كه در خانواده تأثير اساسي گذاشته است. منظور ما از اتفاق چيست؟ تعبيرهاي متعددي دربارة اين اتفاق وجود دارد. دانشمندان و جامعه‌شناسان غربي تعابير مختلفي از اين اتفاق دارند. اوين تافلر مي‌گويد: اتفاقي افتاده به نام «جبر تكنولوژي» دنيا به مرحله‌اي از صنعتي شدن رسيده كه اين صنعتي شدن خانواده را در موقعيتي قرار داده كه ما ناچاريم آن را بپذيريم. خانوادة داراي تعريف از نظر مفهومي و داراي مصداقي كه در سال‌هاي پيش از دوران صنعتي شدن داشت، ديگر نخواهد بود. منظورش از جبر تكنولوژيك اين است كه صنعتي شدن پديده‌اي است كه در سطح فرهنگ جامعه، روابط اجتماعي و برنامه‌هاي متعدد تأثيرگذار بوده است. فقط زندگي ماشيني نشده، يعني فقط سخت‌افزار به زندگي‌هاي ما انسان‌ها وارد نشده؛ بلكه اين سخت‌افزار و ماشينيزم، فرهنگي را وارد كرده است. اين صنعتي شدن در روابط انسان‌ها با يكديگر تأثير گذاشته است. ما ناچاريم به خاطر وجود اين پديده، سطحي از تغيير را در مفاهيم اساسي زندگي خودمان بپذيريم. تافلر مي‌گويد ما الآن وارد دنياي الكترونيك شديم، وارد دنياي مجازي اينترنت و كامپيوتر شديم. كلبة الكترونيك باعث مي‌شود سطح روابط انسان‌ها از آن روابط ساده و بسيط وارد برنامه‌هاي پيچيده‌تري شود. از آثار مهم صنعتي شدن، كند كردن يا بي‌رنگ كردن يا بي‌محتوا كردن روابط عاطفي در خانواده، علاقه‌مندي و آزمندي شديد زنان و مردان در كسب ثروت و ورود به بازار اشتغال است. يكي از لوازم بزرگ صنعتي شدن كه در زندگي زنان نقش دارد پديدة ارضاي غرايز بدون داشتن فرزند است. اكنون زنان مي‌خواهند در پديدة كنترل مواليد، خودشان كنترل كامل داشته باشند و بدون اين‌كه مادر بشوند بتوانند زندگي متأهلي داشته باشند؛ مي‌خواهند روابط جنسي آزاد داشته باشند. اين اتفاق افتاد. اين صنعتي شدن آثارش در بلوك غرب و شرق فرق مي‌كند؛ يعني در كشورهايي كه حكومتش ليبراليستي است با كشورهايي كه حكومتش سوسياليستي است دقيقاً دوگونه اثر متفاوت در زندگي زنان داشته است. در حال حاضر، اين شرايط را اگر روي هم انباشته و انبار كنيم به وضعيتي مي‌رسيم كه خواه ناخواه در خانواده اثر جدي و مؤثري خواهد گذاشت. يكي از آن اثرها اين است كه انسان‌ها به گونه‌هاي مختلف برقراري ارتباط روي آوردند. اين رابطه‌ها ممكن است رابطه‌هاي غريزي باشد؛ يعني محور اين رابطه، غريزه باشد. ممكن است محور اين رابطه، عاطفه باشد. از اين رو، خانواده‌هاي متعددي شكل مي‌گيرند؛ خانواده‌هايي تك والد كه فقط شخص مي‌خواهد رابطة عاطفي خودش را حفظ بكند و به دنبال ارضاي غرايز نيست. پس صبر مي‌كند به گونه‌اي كه در زحمت و دردسر نيفتد صاحب فرزند بشود. ممكن است اين رابطه خيلي منحصر به فرد باشد؛ مثل رابطة دو همجنس. امروز در كشورهاي اروپايي و آمريكايي به طور روشن از روابطي صحبت مي‌كنند كه بين دو همجنس برقرار مي‌شود. در نتيجه، تصميم گرفته شد براساس تغييراتي كه در فرايند زندگي فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي بشر رخ داد، گونه‌هاي مختلف خانواده را تعريف كنند؛ يعني روابط را تعريف كنند. آن وقت طبيعي است كه ما بايد يك سري حواشي و مسائل جانبي را تغيير بدهيم تا كل سيستم با گونه‌هاي مختلف خانواده جور در بيايد. بعضي از جامعه‌شناسان غربي اعتقادشان اين است كه تغييراتي كه در سطح خانواده رخ داد به مراتب سريع‌تر بود نسبت به تغييراتي كه در هنجارها و اصول اخلاقي پذيرفته شده جوامع رخ داد؛ يعني به آن سرعتي كه خانواده‌ها تغيير مسير دادند به همان سرعت اصول اخلاقي خانواده‌ها تغيير نكرد، اصول اخلاقي جوامع تغيير نكرد. در قديم، رابطة بين دو همجنس يا رابطة خارج از روابط مشروع در بسياري از فرهنگ‌ها به عنوان ناهنجار اخلاقي شمرده مي‌شد. از اين رو، سي – چهل سال پيش، جامعه‌شناسان غربي پيشنهاد دادند براي اين‌كه اين گونه‌هاي مختلف خانواده احساس سرشكستگي و گناه نكنند و رابطة خودشان را رابطة غلط ندانند يا مثلاً اگر يك مادر براي پيشرفت شغلي سقط جنين مي‌كند، خودش را مجرم نداند، هنجارها و اصول اخلاقي خودمان را تغيير بدهيم تا اين افراد در اين جوامع احساس ناراحتي نكنند. يعني به اين فكر نمي‌كنند كه خانواده‌اي با يك تعريف روشن و ثابت و يك سري خواست‌ها و اهداف معين به نام خانوادة طبيعي وجود دارد كه در آن رابطة بين يك مرد و يك زن به پشتوانة قانون يا شريعت‌ها برقرار بشود و به عنوان تنها هستة پذيرفته شدة قانوني حق حيات داشته باشد. اصلاً به اين مسائل فكر نمي‌كنند. آنان معتقدند گونه‌هاي مختلف روابط در خانواده را بايد بپذيريم. اين بدين معنا حتماً خوب بوده كه اتفاق افتاده. ممكن است بعضي‌ها هم مثل اوين تافلر معتقد باشند كه اصلاً خوب نيست. برخي در كتاب‌هاي خودشان تصريح كرده‌اند كه خانوادة سنتي خوب بود اما اكنون جواب نمي‌دهد؛ چون افراد ناچارند به ازدواج‌هاي پياپي و طلاق‌هاي پياپي بيانديشند، ناچارند به انواع رابطه‌هاي متعدد بيانديشند. در نتيجه، اتفاقي كه خواهد افتاد اين است كه بايد اخلاق و قوانين متناسب با اين گونه‌هاي مختلف خانواده تغيير بكند. بنابراين، در حال حاضر، خانواده در دنيا از نظر تعريف و مصداق، در يك حالت سيّاليت و عدم ثبات به سر مي‌برد كه تقريباً مرزهاي شناخت آن در دنيا مشكل مي‌شود. از اين رو، در اسناد بين‌المللي به جاي تعبير خانواده سعي مي‌كنند از تعبير چهار ديواري كه در آن زندگي مي‌كنند استفاده بكنند كه مي‌تواند شامل گونه‌هاي مختلف برقراري ارتباط باشد. در الميزان مرحوم علامه طباطبايي آمده كه هدف اصلي و منحصر به فرد ازدواج، ابقاي نسل است. اين مسئله در دنيا دچار چالش است. مي‌گويند نه، ما به شما نمونه مي‌دهيم از ميليون‌ها افرادي كه خانواده تشكيل مي‌دهند كه از اول به هم تعهد مي‌دهند كه هيچ‌وقت بچه‌دار نشوند؛ يعني ابقاي نسل اصلاً هدف آنان نيست. مسائل به آن صراحت و سادگي كه ما در اين شرايط در موضوعات مختلف الآن داريم فكر مي‌كنيم در دنيا نيست. بنابراين، وقتي داريم راجع به خانواده بحث مي‌كنيم، ابتدا بايد به يك تعريف اجمالي و متفق العمل راجع به خانواده برسيم. سپس رابطة بحث خانواده را با مفاهيم مختلف، از جمله بحث حجاب، تعيين بكنيم. ما تصميم مي‌گيريم كه خانواده را داراي بافت طبيعي بدانيم نه يك بافت تاريخي كه به مرور زمان بر حسب شرايط ممكن است مدل‌هاي مختلف را بپذيرد. در حال حاضر، اين اتفاق افتاده؛ يعني انسان‌ها به گونه‌هاي مختلف و به اغراض مختلف تشكيل يك چهار ديواري مي‌دهند و اسمش را مي‌گذارند خانواده و كل سيستم‌هاي موجود اطلاع‌رساني و خبر سازي مثلاً فرهنگي هم در راستاي ترويج همين تفكر است؛ اما ما اعتقادمان اين است چيزي كه اهداف اساسي و تكويني را - كه در نهاد خلقت وجود دارد - تأمين مي‌كند، همان خانوادة طبيعي با بافت معيّن خودش است. شايد به همين دليل است كه ما مي‌بينيم با وجود همة تغييراتي كه در سطح فرهنگ جوامع رخ داد، با وجود تمام تحولاتي كه در سطح زندگي زنان رخ داد، ‌با وجود پيدايش گونه‌هاي مختلف خانواده در دنيا، هنوز خانوادة سنتي؛ يعني خانواده متشكل از پدر، مادر و فرزند، خانواده‌اي است كه مادر خانواده، خانه‌دار است و هنوز خانوادة سنتي به عنوان يكي از اقسام موجود و پذيرفته شده در تمام جوامع غربي و شرقي، حيات دارد؛ يعني با وجود اين‌كه تمام شرايط مساعد تحول در گونه‌هاي مختلف خانواده هست باز هم خانوادة سنتي وجود دارد. ويليام گردر در گزارش خود از وضعيت خانواده مي‌گويد: بسياري از مردم تصور مي‌كنند در نظام‌هاي ليبراليستي خانواده با تهديد بيش‌تري موجه است، ولي قضيه برعكس است؛ يعني در كشورهايي با نظام سوسياليستي، خانواده‌ها مورد تهديد بيش‌تري هستند؛ چون نظام سوسياليستي گرچه جمع‌گراست، ولي منظورش از جمع‌گرايي، جامعه‌گرايي است، نه هر تجمعي مثل تجمع خانواده. يعني هر كدام از افراد خانواده به عنوان يك مهرة توليد در عرصه و چرخة كار براي دولت شناخته مي‌شوند. از ابتدا كه بچه‌اي در خانواده به دنيا مي‌آيد به خانواده و آن بچه تفهيم مي‌شود كه قبل از اين‌كه اين بچه، بچة شما باشد فردي از اجتماع كلي است كه براي آن اجتماع كلي كار مي‌كند. طبيعتاً چيزي به نام خانواده كه بخواهد از اقتدار خودش، از قدرت دورانديشي خودش استفاده كند، اعضاي خودش را تحت پوشش بگيرد و از آنان در مقابل اجتماع محافظت بكند، جانبداري بكند، آنان را احياناً تهديد يا تشويق كند، اين چنين اقتداري براي خانواده در نظام سوسياليستي وجود ندارد. ايشان مي‌گويد در سوئد، بالاترين تهديدها به سمت خانواده‌هاست. در خانوادة سنتي، يعني خانواده هايي كه دو نفر به عنوان پدر و مادر حاضرند ولي نان آور خانواده فقط يك نفر است، يعني فقط پدر، علي رغم تصوري كه در مورد نظام‌هاي ليبراليستي اين‌گونه است كه هركسي كه شاغل باشد بايد ماليات بر درآمد بدهد، يعني دو نفر شاغل را كنار هم بگذاريم كه وقتي ازدواج كردند به جاي اين‌كه ثروتشان بيش‌تر بشود كم‌تر مي‌شود، به خاطر اين‌كه بايد در اين شرايط جديد ماليات‌هاي بيش‌تري بپردازند، اما در كشورهاي سوسياليستي براي خانواده‌اي كه يك نان‌آور دارد مشكلات بيش‌تري ايجاد مي‌شود يعني خانه‌اي كه در آن خانه فقط پدر نان‌اور و شاغل است و در آن خانواده حضور دارد و مادر خانه‌دار است به جرم اين‌كه اين خانواده بافت سنتي دارد بايد بيش‌تر به دولت بها بپردازد؛ مثل اين‌كه يك عنصر انگل در آن خانواده است يا عنصر مضرّ براي اجتماع در آن خانواده است. علي‌رغم اين‌كه آمار نشان مي‌دهد كه در سوئد در بيش‌تر فاكتورهاي مربوط به خانواده و ارزش‌ها و اصول، از همة كشورها وضعيت وخيم‌تري دارد و تمام شمشيرها براي خانواده به رو بسته شده، اما در همان بافت هم درصد قابل توجهي خانوادة سنتي وجود دارد. اين نيست مگر به خاطر اين‌كه ريشة خانوادة قديمي در طبيعت بشر است و اگر بشر به سمتي برود كه از اين نهاد فاصله بگيرد به دليل شرايط مختلف محيطي باز به اين سمت برمي‌گردد. وقتي مي‌خواهيم رابطة حجاب را با بحث خانواده مشخص كنيم بايد تعيين كنيم كه راجع به چه خانواده‌اي صحبت مي‌كنيم و براي ما خانواده چه مفهوم يا مصداقي دارد. مطلب بعد اين است كه ما به چيزي به نام پايداري خانواده مي‌انديشيم يا نه؟ بحث حجاب طبيعتاً كم كم داخل اين فضا معنا پيدا مي‌كند. اصول ليبراليسم، خواه ناخواه وارد زندگي ما مي‌شود. در يكي از سفرهايم به آمريكا، يكي از ايرانيان از من پرسيد: ما چه كار كنيم كه در اين فضا فرزندانمان آن زمينه‌هاي اساسي و آن عرق شرقي و ديني خودشان را از دست ندهند. در آن محيط، حفظ هويت خيلي مشكل است، چون سيستم ليبراليستي است. در اين سيستم، همه چيز طراحي شده؛ اخلاق، فرهنگ، سياست، حتي دينداري، همه چيز سكولار است. يعني اگر كسي بخواهد ديندار باشد بايد فضاي ديانت را از زندگي خودش جدا كند. خيلي مشكل است كه انسان بخواهد براساس يك انديشة ثابت و پايداري زندگي بكند. به آن شخص عرض كردم شما وقتي وارد خانه خود مي‌شويد توقع داريد براساس اصول ليبراليسم، كسي مزاحمت ايجاد نكند، كسي آزادي ديگري را مورد مخاطره قرار ندهد، چيزي به نام سلسله مراتب وجود ندارد، هركس كه داخل خانه شد، داخل اتاق خصوصي خودش مي‌رود در آن‌جا همه چيز هست؛ يعني كم‌تر بهانه‌اي براي بيرون آمدن و سؤال كردن از پدر و مادر و خواهر و برادر پيدا مي‌كند. اين فضا در واقع خانه نيست؛ يك چهار ديواري متشكل از سوئيت‌هاي مختلف است. هركس وارد سوئيت خودش مي‌شود. غذاها آماده است. آن سفرة متمركز كه براساس سليقه‌هاي مادرانه شكل مي‌گيرد و افراد خانواده بنا به بهانه‌اي دور هم جمع مي‌شوند در آن سيستم وجود ندارد. طبيعي است اگر در آن سيستم هضم بشويم خود به خود در آن فرهنگ غرق مي‌شويم. اصول تفكر ليبراليسم، عدم مزاحمت افراد براي همديگر است، اصالت عدم درد است، اصالت عدم رنج است، اصالت لذت است. ما در خانواده‌ها و زندگي‌هاي شرقي و اسلامي خودمان هم اگر مبتلا به چنين وضعيتي هستيم، زندگي ليبراليستي داريم. يكي از بحث‌هايي كه در اصول ليبراليسم است اين است كه انسان براساس مفهوم اصالت لذت، دليلي براي رنج كشيدن ندارد. اين مفهوم در همه جا در زندگي‌هاي انسان غربي حاضر است. انسان‌ها دليلي ندارند كه چيزي به نام كمال و حلم و بردباري را تجربه كنند. براي چه چيزي بردبار باشند؟ انسان وقتي بردبار مي‌شود كه به اصول اخلاقي جمعي پايبند باشد كه او را وا دارد كه به خاطر ديگري سكوت كند. يا گذشت كند، يا به خاطر پايداري نهاد خانواده از حقوق فردي خودش بگذرد. اين‌ها اساساً در فرهنگ ليبراليستي پذيرفته نيست. تحمل و صبر و گذشت و اصول اخلاقي جمعي به اين معنا كه افراد به اوج فداكاري برسند، چون مادرند به اوج محبت برسند، چون پدرند به اوج گذشت و خدمت برسند، بي‌معناست. پس دليلي براي پايداري وجود ندارد. ما بايد مشخص كنيم موضعمان در مورد خانواده چيست؟ ما به پايداري مي‌انديشيم يا نه؟ در آن فضا بچه‌ها اجازه دارند يا اصلاً بايد به خاطر انجام تجارب شخصي بعد از هيجده سالگي از خانواده‌هايشان جدا بشوند. در اسلام، قانون حضانت هم اين را مي‌گويد. در اسلام، طبق قانون حضانت، دختر بعد از نُه سال و پسر بعد از هيجده سال مسئوليتي را متوجه والدين از نظر قانوني نمي‌كند كه حتماً به بچه رسيدگي كنند. طبق قانون حضانت اسلامي، بچه‌ها بعد از تمام شدن سن بلوغ، تكليفي را از نظر قانوني متوجه والدينشان نمي‌دانند كه از آنان مراقبت كنند ولي اخلاق اسلامي به ما نشان مي‌دهد، قانون رحم بر صغار، بحث عشيره، بحث صلة رحم، همه نشان مي‌دهد كه گرچه قانون براي ما يك خط‌كشي مي‌گذارد كه ما مي‌توانيم به استناد قانون بگوييم به ما چه، به شما چه، به ديگري چه، ‌ولي اخلاق و تديّن و دينداري به ما مي‌گويد كه ما بايد براي همديگر و به خاطر همديگر و براي حفظ نهاد اجتماعي عمل كنيم. پس ما راجع به خانواده‌اي با تعريف روشن كه بر مبناي اصل پايداري شكل گرفته مي‌خواهيم صحبت كنيم، اما رابطه بحث حجاب با اين مسئله چيست؟ انسان در مراحل مختلف رشد، ظرفيت‌هاي دروني‌اش شكوفا مي‌شود. مثلاً در يك سني عواطفش بروز مي‌كند و در يك سني غرايزش بيدار مي‌شود. در يك سني دستگاه خلقت و عقلانيتش شكوفا مي‌شود. طبيعي است كه به مناسبت اين مراحل، زمينه‌هاي مختلفي براي اين‌كه خوب باشد يا بد باشد، پيدا مي‌كند. در هر مقطعي از اين مراحل، انسان مي‌تواند تحت هر شرايطي و به هر دليلي، موجودي به شدت قانون‌گريز يا موجودي به شدت قانون‌پذير و مطيع باشد. انسان اين طوري است. هيچ وقتي نشنيده‌ايم و نخواهيم شنيد كه روزي مثلاً در يك جهش ژنتيكي فرض كنيد زنبورهاي عسل تصميم بگيرند چيزي كه تعريف زنبور عسل به او بسته است كه توليد عسل است از آن دست بكشند؛ ولي انسان موجودي است قانون‌گريز يا قانون‌پذير، يعني گاهي وقت‌ها مي‌تواند آن قدر قانون‌پذير باشد كه در زندگي‌اش حتي مرتكب يك مكروه هم نشود يا اين‌كه آن قدر قانون‌گريز باشد كه در تمام زندگي‌اش يك واجب را انجام ندهد و يك حرام را ترك نكند يا تمام قوانين اجتماعي را زير پا بگذارد. استحكام خانواده به عناصر مختلفي مرتبط است. يكي از اين عناصر بحث پوشش و حجاب است. در بحث پوشش و حجاب، موضوعات متعددي مطرح است. از مهم‌ترين موضوعات، فلسفة پوشش و حجاب. برخي مي‌گويند: «الانسانُ حريص علي ما مُنِع»، انسان‌ها نسبت به آن‌چه كه ممنوع مي‌شوند حريصانه‌تر و آزمندانه‌تر دنبالش مي‌روند و علاقه‌مندتر هستند. بسياري از مدافعان حجاب اين مسئله را رد مي‌كنند و مي‌گويند جوامع غربي كه خيلي فضا آزاد است هنوز اين آزمندي وجود دارد. من مي‌خواهم بگويم اين قاعده درست است، يعني الانسان حريص ما منع. اين جزء برنامه‌هاي فطري يا غريزي خداوند است كه انسان اين حالت را داشته باشد كه براي آن چيزي كه منع مي‌شود حرص و آزمندي داشته باشد. اگر انسان از آن چيزي كه او را به يك حركت و يك واكنش سوق مي‌دهد خالي باشد اين انسان با يك تكه سنگ هيچ تفاوتي ندارد. شما تصور كنيد انساني را كه از نظر ذهني دچار مشكل است، يعني عقب مانده است يا از نظر مغزي دچار مشكل است، مراكز مهم مغز كه او را نسبت به كنش‌هاو عوامل بيروني محرك‌ها حسّاس مي‌كند و عكس‌العمل نشان مي‌دهد، از تمام آن كنش‌ها خالي است؛ مثلاً كسي به او توهين مي‌كند، درك نمي‌كند كه به او توهين شده و واكنش نشان نمي‌دهد. به او مي‌گويند تو ديشب وارث يك ميليارد تومان پول شدي، اصلاً عكس‌العملي نشان نمي‌دهد. طمع و حرص و مال خواهي در وجود او نيست. نسبت به اين كنش، هيچ واكنشي ندارد. شما اين انسان را تأييد نمي‌كنيد. انسان‌ها بايد در درونشان عواملي باشد، زمينه‌هايي باشد، فعاليت‌ها يا انفعال‌هايي باشد كه آنان را نسبت به محرك‌هاي بيروني فعال كند. انسان‌ها به يكديگر جذب مي‌شوند، چون ميل غريزي و جنسي دارند. انسان‌ها نسبت به آن چيزي كه منع مي‌شوند حريص هستند. آيا اينها بد است؟ خوب است. لذات دو بخش‌اند: لذات معنوي و لذات مادي. به ما نگفتند اگر در نماز، حالت معنوي به شما دست داد، اشك شما سرازير شد، ديگر بس است، ضرر دارد، ديگر نمي‌خواهد در نماز اين حالت به شما دست بدهد. اگر مثلاً در ماه مبارك رمضان يك شب احيا گرفتيد، احساس بهجت معنوي كرديد، ديگر بس است و نمي‌خواهد ماه رمضان سال بعد چنين حالتي به شما دست بدهد؛ اما در لذات مادي، ايستگاه داريم، آستانه داريم. دستورالعمل‌هاي ديني آمدند اين آستانه را نگه دارند؛ يعني براي ما يك سوپاپ گذاشتند. اين سوپاپ، سوپاپ اطمينان است. به ما گفته‌اند اگر كسي مي‌خواهد غرايز خود را تأمين كند، بايد غرايز خود را در يك برنامة انحصاري تأمين كند؛ يعني در خانواده. در روابط، يك جور هنجار و اخلاق جنسي داريم كه متأسفانه بسياري از افراد از آن با خبر نيستند. دستورالعمل‌ها، مستحبات و واجباتي‌اند كه دربارة مسائل جنسي وارد شده‌اند. زن و شوهرها بايد به اين مسائل آگاه باشند و آن‌ها را رعايت كنند. به ما دستور داده شده چگونه عمل كنيم تا همواره احساس لذت و رضايت كنيم. اگر انسان‌ها اين آستانه را نگه ندارند، چيزي به عنوان لذت ديگر وجود نخواهد داشت؛ چون ذائقة آن‌ها دچار مشكل مي‌شود و ذائقة آن‌ها چيزي به نام لذت را نمي‌فهمد. انسان‌ها بدون پاي بندي به چهارچوب ازدواج، چيزي به نام عشق را تجربه نمي‌كنند، غريزه را تجربه مي‌كنند، عنصر معنوي خانواده كه عشق است را تجربه نمي‌كنند، فقط با هم هستند تا غرايز خود را تأمين كنند. هرگونه رابطة عشقي و غريزي هم كه به وجود مي‌آيد، به قول روانشناسان يك دورة‌ به شدت رمانتيك دارد. بسياري از ارتباطات يك سال عمر دارد. يك سال اول كه آتش علاقه فروكش كرد و آن جبنة رمانتيك كه تمام شدند، نيازي به خانواده نخواهند داشت. بنابراين، حدي براي آستانة اين رضامندي وجود دارد. دو بچه را با هم مقايسه مي‌كنيم. بچة اول كه از خانوادة معمولي است، گاهي براي او يك عروسك به قيمت 500 تومان مي‌خرند. اين بچه ساعت‌ها و روزها با اين اسباب‌بازي مشغول است. او را مقايسه كنيم با بچه‌اي كه همه چيز در اختيار اوست و همه نوع عروسك در اطرافش هست ولي احساس لذت نمي‌كند. بعضي پدرها و مادرها سعي مي‌كنند همه چيز را براي فرزندان تأمين كنند. با اين كار ذائقة آنان را از بين مي‌برند و فرزندان احساس لذت نمي‌كنند، چون آستانة رضامندي آنان را بالا مي‌برند. اين مثال را براي اين زدم كه حجاب باعث مي‌شود سطح آزمندي انسان‌ها تا سرحد بي‌نهايت تأمين نشود؛ يعني حد مي‌گذارند. همة مردها و زن‌ها حرص دارند كه از يكديگر بهره‌مند شوند، برايش حد مي‌گذاريم. زن‌ها دوست دارند از نظر عاطفي بهره‌مند شوند، برايش حد مي‌گذاريم. مردها دوست دارند با ديدن كسي لذت ببرند، برايش حد مي‌گذاريم. بايد نگاهش را كنترل كند. بايد اين حجاب و چادر زنان را در سطح اجتماعي بپذيرد. رابطة زن‌ و شوهر در محدودة رابطة خانواده، جنسي است، براي يكديگر موضوع جنسي هستند، اما در فضاي اجتماعي، اين چنين نيست. حجاب به استحكام خانواده كمك مي‌كند. شهيد مطهري بحثي دارد كه هر چه زمان مي‌گذرد بحث ايشان كهنه نمي‌شود. ايشان در كتاب مسئله حجاب مي‌فرمايد شما دو جامعه را در نظر بگيريد كه در يكي از اين دو جامعه رابطه به شدت آزاد است و افراد تا مي‌آيند به سني برسند كه تصميم بگيرند در آن سن ازدواج كنند گونه هاي مختلف از مردان و زنان را تجربه مي‌كنند و با آنان رابطه دارند. اين جامعه را مقايسه بكنيد با جامعه‌اي كه افراد آن جامعه همواره در تب و تاب ازدواج هستند، چون در آن روابط محدود است و استفاده‌هاي غريزي ممنوع است. بايد توجه داشت که حجاب، يكي از عوامل پايبندي خانواده است. ما خانواده‌هايي را سراغ داريم كه در آن‌ها زن حجاب دارد اما پايبندي در آن خانواده نيست. حجاب يكي از مسائلي است كه مي‌تواند استحكام خانواده را تأمين كند. عوامل متعدد ديگري هم وجود دارد؛ مثل پايبندي و حياي مردان. پس: 1. اگر گونه هاي مختلف خانواده در جامعه‌مان رواج پيدا كند فقط به خانواده مشروع مي‌انديشيم؛ فقط به خانواده طبيعي مي‌انديشيم؛ 2. به پايداري خانواده ها مي انديشيم؛ يعني برايمان مهم است که خانواده به هر وسيلة ممكن و مشروع حفظ بشود و ثابت بماند؛ 3. معتقد هستيم كه دستورالعمل‌هاي مشروع ديني در حفظ پايبندي خانواده مؤثر است، از جمله پوشش. بايد بدانيم كه نقش حجاب در جامعه باعث مي شود آستانة رضامندي افراد پايين نگه داشته بشود؛ يعني در يك جامعه‌اي كه حجاب در آن جامعه يك عرف است، يك هنجار است، روشن است كه كنار رفتن كمي روسري و كنار رفتن آن پوشش و حجاب لذت مي‌آورد، بهجت و علاقه مندي مي‌آورد؛ ولي در جامعه‌ايي كه پوشش وجود ندارد هيچ چيز در آن جامعه لذت آفرين نيست؛ لذت و ارضاي غرايز يكي از زمينه هاي مهمي است كه انسانها به خاطرش ازدواج مي كنند و تشكيل خانواده مي دهند و همواره اين علاقه‌مندي در آنها است. اگر انسان‌ها به خاطر ارضاي غرايز و تامين عواطف ازدواج مي كنند و اگر اين مسئله با مسئله پوشش و حجاب ارتباط مستقيم دارد قطعا ًحجاب در استحكام خانواده مؤثر است . خانم توني گِرِد در كتاب «زن بودن» مي‌نويسد: مخاطبان شبكة راديويي‌ام اكثراً جوان هستند. آنان هميشه از من سؤال مي‌كنند ما نمي‌دانيم چرا بعد از اين‌كه رابطه‌اي با كسي برقرار كرديم هرچه منتظر مي‌مانيم آن شخص از ما درخواست ازدواج نمي‌كند و ما اگر اين ريسك را بكنيم و درخواست ازدواج بكنيم با پذيرش او مواجه نمي‌شويم. من در پاسخ مي‌گويم روشن است كه پيشنهاد شما را براي ازدواج نمي‌پذيرد. در هيچ زماني همجنسان ما يعني زنان به قدر امروز بدبخت‌تر و از حقوق بيگانه‌تر نبودند؛ چون نهايي‌ترين رابطه را برقرار مي‌كنند كه طرف مقابل آن‌ها يعني مردانشان كم‌ترين تعهدي را به آن‌ها نپرداختند و روشن است كه اگر يك شخص بتواند از نهايي‌ترين رابطه بين زن و مرد، بدون پرداختن تعهدي به طرف مقابل استفاده كند دليلي براي ازدواج كردن و پرداختن ماليات به دولت و پرداخت نفقه به خانواده و تحمل مشقات براي نگهداري فرزند ندارد. پرسش و پاسخ پرسش: آيا روابط نامشروع در خانوادة سنتي پيدا نمي‌شود؟ پاسخ: منظور ما از خانوادة سنتي، خانواده‌اي متعادل و سالم است. ما از اين خانواده دفاع مي‌كنيم. مشكل اصلي هم اين است كه ما فكر مي‌كنيم ضوابط و خط‌كشي‌هاي قانوني مي‌توانند مشكلات ما را حل بكنند. به هيچ‌وجه اين طور نيست. قانون در برخي از سيستم‌هاي خيلي پيشرفتة دنيا كه به شدت قانون‌گرا هستند نقض ذاتي دارد، يعني قانون نمي‌تواند سعادت را سامان بدهد. مشكل اين‌جاست كه ما نهاد دين را به عنوان يك ضرورت در زندگي خودمان و فرزندانمان دروني نمي‌كنيم. دين‌داري اگر دروني نشود يعني از حد شعائر و ظواهر احكام به باطن اعتقاد و باورهاي افراد نفوذ نكند روشن است كه اين نتيجه و اين ثمر را براي افراد نخواهد داشت. پرسش: آيا آرايش خفيف و كم‌رنگِ تقريباً نامعلوم مشكلي در حجاب ما ايجاد مي‌كند؟ پاسخ: آرايشي كه نامعلوم است براي چه صورت مي‌گيرد؟ زنان آرايش مي‌كنند كه ديده بشود. پس اگر اين فايده را نداشته باشد آرايش كردن معقول نيست. آرايش بر طبق فتواي مراجع، ممنوع است. پرسش: آيا پوشيدن لباس‌ها و مانتوهاي رنگي و تنگ در زير چادر اشكال دارد؟ پاسخ: چند مسئله اين‌جا وجود دارد. يكي از مسائل مهم اين است كه بين لباس و حجاب بايد تفكيك قائل شويم. انسان لباس را براي اغراض گوناگون مي‌پوشد؛ لباس را براي محافظت از سرما و گرما مي‌پوشد، براي اين مي‌پوشد كه زيباتر شود. خيلي از افراد لباس مي‌پوشند براي اين‌كه لباس براي آنان يك آرايه است. لباس گاهي اوقات با شخصيت فرد مرتبط است؛ مثلاً ديپلمات‌ها لباس مخصوص مي‌پوشند. حجاب، فقط يك فلسفه بيش‌تر ندارد؛ پوشاندن زيبايي‌ها و كم كردن عناصر و كنش‌هاي تحريك جنسي. از اين رو، هرگونه تلاش در راستاي جذاب‌سازي حجاب، مخالفِ فلسفة آن غلط است. هرگونه تلاش در جهت رهاسازي پوشش مغاير فلسفه پوشش است. مطلب ديگر اين‌كه بايد بين بحث حجاب، مد و لباس تفكيك كرد. اگر هم افراد اجتماع تابع مد باشند روشن است كه كسي به برنامه‌ريزي اجتماعي، طراحي و هدف‌گيري اجتماعي نمي‌انديشد؛ چون به شدت گرفتار است. به قول نويسنده‌اي سه گروه از زنان خيلي بهره مي‌برند: 1. كساني كه اين بدن‌ها را به تيغ جراحي مي سپارند (جراحان زيبايي)؛ 2. كساني كه اين بدن‌ها را مي آرايند (صاحبان صنعت وسايل آرايشي )؛ 3. كساني كه به اين بدن‌ها لباس مي پوشانند (صاحبان مد). اينها بهرة خودشان را از اين زنان مي برند. مي‌گويند از اول خلقت، مد گرايي وجود داشته است. من نفهميدم كه اين طنز است يا واقعي است. انسان‌ها معمولاً با برگ درخت بلوط براي خود تن‌پوش درست مي كردند و كسي پيدا شد و مثلاً با برگ درخت چنار براي خود تن پوش درست كرد. حالا اين اگر طنز است يا راست، به هر حال يك چيزي را نشان مي دهد كه هميشه مد گرايي بوده است. انسان اگر تابع مد باشد، به مسائل متعالي كمتر مي انديشد. محيط تحصيلي بايد از ساير فضاهاي ديگر تفكيك بشود. شما اگر در محيط تحصيلي پروندة سادگي را مختومه اعلام كنيد، به همان مقدار افت پيشرفت تحصيلي خواهيد داشت. در اسلام راجع به لباس زياد حرف زده شده است. همة اين حرف‌ها راجع به حجاب نيست. مثلاً ما چيزي داريم به نام « لباس شهرت » كه ممنوع است. چيزي كه انسان را متمايز و خاص مي‌كند و او را به نوعي در واقع، نورم شكن نمايش مي دهد، ممنوع است. لباس‌هاي زنانه براي مردان و لباس‌هاي مردانه براي زنان جايز نيست؛ چون لباس با آن شاكلة دروني انسان ارتباط دارد. شما در نظر بگيريد در خانواده‌اي كه مقيد است حتماً تن دختر بچه‌اش از كودكي لباس اسپورت و پسرانه باشد، شما مي‌بينيد به طور خيلي واضحي اختلاف جنسي در آن دختر شكل مي گيرد و وقتي كه بزرگ مي‌شود نمي‌تواند آن طنازي‌هايي كه لازم است به عنوان جنس مونث نشان بدهد انجام بدهد. لباس با شأن ما هم ارتباط دارد. انسان بايد بپذيرد که بين شأنش يا شغل و صنفش با لباسش رابطه‌اي داشته باشد. مجموع اينها را كه روي همديگر مي‌گذاريم نشان مي‌دهد كه به هر حال يك مركز آموزشي يك سري دستورالعمل‌ها بايد داشته باشد؛ البته بعضي از محدوديت‌ها معقول نيست. بعضي اوقات ممكن است محدوديت هايي اعمال بشود كه روا نباشد . پرسش: چه كنيم كه زندگي ما شرقي‌ها مثل غربي‌ها نباشد و فرزندانمان از خانواده جدا نشوند ويا ما آنها را دور نكنيم و يا جوانان ما كه هيجده سال مي شوند از خانواده جدا نشوند ؟ پاسخ: خلاصه عرض مي‌كنم؛ ما از ابتدا از نيمه راه شروع نمي كنيم؛ يعني ما زماني كه شخص دلايل مختلف دروني و بيروني براي عدم مطابقت را از ما پذيرفته ، چيزي به نام مقولة تربيت ديني را شروع مي‌كنيم؛ در حالي که اين اشتباه است. زماني تربيت ديني را شروع مي‌كنيم که چيزي را به نام سنت‌ها و آداب به آنها تلقين كرده‌ايم و آنها در موقعيتي سني و رشدي قرار گرفته‌اند و مي‌گويند نه، اين اشتباه است. متأسفانه، نمي‌خواهم بگويم که راهش بسته است، ولي خيلي مشكل است. بهترين سن براي اين‌كه ما اين اصول رفتاري معين و دلخواه را در فرزندانمان نهادينه كنيم سني است كه اصلاً فكرش را نمي‌كنيم، و آن سن، سن شعور است. يعني زير هفت سال. يك حديثي را بعضي‌ها اشتباه متوجه شده‌اند كه پيامبر مراحل سن را تقسيم كردند، بعد فرمودند: بچه‌ها هفت سال اول سرور هستند، كارشان نداشته باشيد. اين طور نيست. ما مهم‌ترين و بزرگ‌ترين سن را كه در آن سن، بچه قابليت پذيرش را دارد، از دست مي‌دهيم. بچه، بازي مي‌كند و مشغول بازي است و ما هم مشغول كارهاي خودمان هستيم. بعد در سنيني كه بچه - به تعبير اميرالمومنين (ع) - در درونش آرام آرام قسي مي شود، يعني زمينه پذيرش در آن از بين رفته و محيط او را بيشتر مي‌ربايد در آن سن شروع مي‌كنيم، در حالي كه در سن زير هفت سال دورة بلاغت و زود باوري بچّه است؛ شما هر چه بگوييد باور مي‌كند؛ به همان سرعت كه غول و ديو و تاريكي را باور مي‌كند و مي‌ترسد، به همان سرعت خدا، انبيا و پيامبران را هم باور مي‌كند و سنيني است كه گروه مرتبط با بچه، جز پدر و مادر شخص ديگري نيست. ما رها مي‌كنيم، بعد دچار مشكل مي‌شويم . پرسش: اگر زن و شوهر فرزند نخواهند و براي مقاصد ديگري ازدواج كند،‌مثل عشق به يكديگر و بهتر درس خواندن و به خدا رسيدن، اين خانواده تا چه قدر استحكام دارد؟ پاسخ: خانواده كاركردهاي مختلف مي‌تواند داشته باشد. افراد براي اين‌كه در كنار هم احساس ايمني كنند يا براي اين‌كه غرايزشان تأمين بشود ازدواج مي‌كنند. تأمين غريزه، هدف نهايي ازدواج نيست. دليلش هم خيلي روشن است. غرايز به دلايل و عوامل مختلف بستگي دارد. زندگي هرچه جلو مي‌رود غريزه فوران بيش‌تر نمي‌كند، بلكه افول مي‌كند. انسان‌ها وقتي در يك رابطة صحيح نسبت به همديگر وظيفه‌شان را انجام مي‌دهند و راضي مي‌شوند به طور طبيعي اين جريان رو به قوت نيست، بلكه رو به ضعف است ولي وجود دارد. زن و شوهرهايي كه بچه نمي‌خواهند خيلي زود احساس مي‌كنند كه خلائي در زندگي دارند؛ مخصوصاً زنان كه به طور طبيعي با فرزند دار شدن رابطه‌شان با حيات و زندگي و پويايي و سرّ زندگي تشديد مي‌شود. اين مسئله از نظر بحث روانكاوي هم كاملاً ثابت شده است. بنابراين استحكام خانواده بدون فرزند كمتر است. پرسش: حجاب كامل كدام است؟ پاسخ: در حجاب، يك سقف داريم و يك كف. كف حجاب در قرآن مشخص شده است. در سورة مؤمنون آمده است: «اي پيامبر، به اين زن‌ها بگوييد كه اين مقنعه‌ها را در جلو ببندند». حجاب در تمام اديان وجود داشته است. زنان مي‌خواستند در نماز عشاي پيامبر (ص) شركت كنند، عده‌اي از جوانان مزاحم آنان مي‌شدند. زنان خدمت پيامبر (ص) آمدند و عرض كردند: يا رسول الله ما علاقه داريم در نماز عشاي شما شركت كنيم اما عده‌اي مزاحم ما مي‌شوند. پيامبر منتظر وحي شد. آيه نازل شد كه اي رسول ما، بگو به زنان با ايمان، به همسران خودت، كه اگر مي‌خواهند به حيا و عفت معروف‌تر و شناخته شده‌تر باشند، جلباب بپوشند؛ تن پوش كاملي كه كل بدن را مي‌پوشاند. يعني اگر دنبال ايمني بيش‌تري هستند اين حجاب كامل را انتخاب كنند. بنابراين، مدل حجاب در قرآن آمده است. پس هر لباسي كه تمام بدن را بپوشاند، محرك نباشد و مفسده‌آور نباشد، حجاب كامل است. البته يك حد اكثري هم برايش گذاشتند كه همان بحث جلباب است؛ ضوابط ديگري هم گفته شده؛ مثلاً خداوند فرموده است طوري صحبت نكنيد كه به شما طمع بكنند، درست است آن كسي كه به شما طمع مي كند، مريض است اما براي اينكه شما در معرض آسيب قرار نگيريد يا وقتي كه طمع مي كند ممكن است كه شما را در معرض انواع خشونت هاي جنسي قرار بدهد شما حجابتان را حفظ کنيد. يك حجاب كامل وجود دارد كه اين حجاب كامل، حجاب شخصيت مطهر حضرت صديقه طاهره (س) است. حضرت زينب(س) مي‌فرمايند كه وقتي مادرم وارد مسجد شد و مي‌خواست خطبه فدك را بيان کند، مقنعه سر كرد، جلباب بست و در ميان دختران بني هاشم رخت بست .اگر كسي علاقه مند است كه در بحث حجاب ارتقاء پيدا كند - البته به سقف حجاب هم مي شود رسيد - آن وقت در كشور‌هاي مختلف مي تواند متفاوت باشد. در اصل اين قضيه، شرايط مي تواند تاثير گذار باشد؛ يعني ممكن است كسي كه در آن شرايط زندگي مي كند مثلاً با يك محدوديت شديد نسبت به چادر مواجه باشد. البته بعضي از اينها تعارف است؛ من خودم به كشورهاي زيادي رفتم، درنيويورک آمريكا با چادر مشكي رفتم خيلي از دوستان در آنجا اصرار داشتند چادرتان را در بياوريد؛ مثلاً در كاليفرنيا و در مركز شهر لوس‌آنجلس كه مركز تجمع منافقين است مي گفتند شما آنجا چادر سر نكنيد ممكن است اذيتتان كنند ولي هيچ اتفاقي نيافتاد. يعني اگر از جهت سياسي نخواهند ممانعت کنند، به اين‌كه اين حجاب از نظر سياسي مسجد متحرك است، اقتضاي پلوراليسم اين است كه به حجاب ما بي اعتنا باشند. شخصي در اتريش به من گفت وقتي شما با اين چادر مشكي مي آييد افراد مي ترسند، من هم گفتم كه شما كه اين قدر برهنه هستيد، ما هم مي‌بينيم، مي ترسيم از اين‌كه اين قدر برهنه هستيد؛ يعني انسان نبايد اين قدر منفعل باشد.

    www.miu.ac.ir
    خانم دكتر علاسوند

          



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    حجاب عقلانی و عقلانیت حجاب قسمت اول

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد



    حجاب عقلانی و عقلانیت حجاب

    قسمت اول

    اشاره:

    محسوس ترین نوع ارزیابی یک عقلانیت، اثبات کارآمدی عملی آن است، البته برای ارزیابی نظری یک عقلانیت، معمولاً یک یا چند متغیّر محدود و قابل مقایسه را با فرض ثابت بودن دیگر شرایط مورد بررسی قرار می دهند. اگر با فرض ثابت و طبیعی بودن سایر شرایط، بجز متغیّر «حجاب اسلامی»، بخواهیم عقلانیت اسلامی را در یک قلمرو مشخص مثل دانشگاه ارزیابی کنیم، باید نسبت به دو رویکرد قانونی بودن و قانونی نبودن حجاب اسلامی در دانشگاه اتخاذ موضع کنیم. این نوشتار در صدد است تا ضمن بررسی ادله موافقین و مخالفین قانونی بودن حجاب اسلامی در دانشگاه به ارزیابی کارآمدی عقلانیت اسلامی از قِبَل یکی از آموزه های آن بپردازد.

    تئوری های مخالفان حجاب قانونی

    حجاب یکی از آموزه های اسلامی درباره نحوه حضور اجتماعی زن می باشد. در تاریخ ایران اسلامی هم چنان که در دیگر کشورهای اسلامی هم مردم و هم حاکمان اسلامی همواره پاس داشت این آموزه را بر خود فرض دانسته و از آن حمایت می کردند. در قرن اخیر، پس از ورود و هجوم اندیشه های غرب گرا به درون کشورهای اسلامی بسیاری از آموزه های اسلامی به چالش کشیده شد. به دنبال همین چالش فراگیر و نیز پس از روی کار آمدن دست نشانده های غربی در برخی از کشورهای اسلامی از جمله ترکیه (مصطفی کمال آتاتورک) و ایران (رضاشاه)، حجاب اسلامی به عنوان یکی از آموزه های محسوس و فراگیر اسلامی ابتدا فرض و واجب بودن آن ملغی اعلام شد و سپس به حکمی کاملاً متضاد خود تبدیل شد تا جایی که «کشف حجاب» قانون و خود «حجاب اسلامی» امر ناهنجار و خلاف قانون تلقی شد. با رفتن رضاشاه و روی کار آمدن پسرش محمدرضا، به دنبال مقاومت عموم مردم متدین و نیز فشارهای عالمان دینی به دستگاه سیاسی مبنی بر لغو حکم کشف اجباری حجاب، اگرچه قانونی بودن کشف حجاب ملغی شد، اما تا پایان حکومت پهلوی، حیث فرضی و وجوبی آن مورد توجه قرار نگرفت و می توان گفت که برخی (و شاید هم بسیاری) از زنان هم چنان مکشوف الحجاب باقی ماندند.
    با پیروزی انقلاب اسلامی و تثبیت نسبی اولیه آن، این مسأله ابتدا توسط رهبران مذهبی انقلاب مطرح شد که آیا سرنوشت حجاب اسلامی باید در تداوم همان قانون پیشین مبنی بر اختیاری بودن آن دنبال شود یا این که مثل شرایط قبل از روی کار آمدن رضاشاه باید تبدیل به یک قانون نوشته یا نانوشته اسلامی شود. بسیاری از لیبرال مسلکان و البته برخی از رهبران دینی در آن زمان بر این باور بودند که حجاب اسلامی نباید تبدیل به یک قانون اجباری شود، بلکه مردم باید در پذیرش و عدم پذیرش آن مختار باشند. این در حالی بود که عموم مردم مسلمان و اکثریت عالمان دینی بر این باور بودند که انقلاب اسلامی به منظور پاسداری از احکام اسلامی صورت گرفته و از این رو، حجاب اسلامی باید تبدیل به یک قانون شود. شور اسلامی انقلابی ناشی از پیروزی انقلاب اسلامی به ضمیمه خواست اکثریت مردم و عالمان دینی مبنی بر قانونی شدن حجاب اسلامی، روند کار در خصوص این مسأله را به سویی برد که نهایتاً حجاب اسلامی تبدیل به یک قانون حکومتی شد و سه دهه است که مبنای عمل اجتماعی زنان ایرانی قرار گرفته است. بر این ایده حجاب اسلامی قانونی (حکومتی) و تجربه سه دهه اجرای آن نقدها و ملاحظات ذیل وارد است:

    الف) «من جرّب المجرب، حلّت به الندامه» (تجربه تاریخی)

    دقیقاً سه دهه است که از انقلاب اسلامی می گذرد و این انقلاب در حال گام گذاشتن به دهه چهارم خود می باشد. تجربه سه دهه حاکمیت اسلامی به روشنی می تواند معیار و میزانی برای ارزیابی عقلانیت آن در خصوص مسأله حجاب اسلامی باشد. اما این تجربه برخلاف آن چه طرفداران حجاب قانونی در ابتدای انقلاب می پنداشتند، تجربه خوشایندی نیست. با سفری کوتاه به شهرهای مختلف ایران و تأملی اندک در وضع اماکن عمومی اعم از خیابان ها، پارک ها، مدارس، ادارات، دانشگاه ها و... به وضوح درمی یابیم که مسأله حجاب قانونی تا چه اندازه ناکارآمد بوده است. حتی روند شکل گیری وضعیت موجود به گونه ای است که طرفداران حجاب قانونی هرگز نمی توانند به تغییر آن در آینده در جهت مطلوب خودشان امیدوار باشند، بلکه برعکس، شواهد و قرائنی وجود دارد که نشان می دهد سرعت فاصله گیری نسل های آینده از حجاب اسلامی به مراتب بیش تر از نسل موجود و نسل های قبلی است. مکرر مشاهده می شود که حتی درون یک خانواده، نسل لاحق نسبت به نسل سابق نگاه بسیار متفاوت تری به مسأله حجاب اسلامی دارند تا جایی که حتی می توان از یک «گسست اعتقادی رفتاری» میان آن دو نام برد.
    شاید بتوان تا حدودی حق را به نسل های لاحق داد؛ چرا که به لحاظ روان شناختی، انسان ها همواره نسبت به آن چه از آن منع می شوند، حریص هستند: الانسانُ حریصٌ علی ما مُنِع. شاید به همین علت است که امروزه روان شناسان تأکید می کنند شایسته است باید و نبایدها به صورت غیرمستقیم از افراد خواسته شود تا مبادا احساس حرمان و منع به امور یا احساس امر به آن ها، افراد را به عکس آن چیزی که مطلوب است تحریص کند. این قاعده در مورد احکام و آموزه های دینی نیز صادق است؛ هم بایدها و هم نبایدهای دینی بهتر است به صورت غیرمستقیم به مکلفین القاء شود تا حساسیت آور نباشد. تأمل در روش تبیین و تبلیغ احکام دینی توسط قرآن و سیره معصومین (ع) نیز به روشنی گواه همین مطلب است: زبان عفیف و نرم قرآن به ضمیمه دعوت مکرر آن به تأمل و تفکر از سویی، و تبلیغ عملی دین توسط ائمه اطهار (مثل تعلیم و تبلیغ وضوی صحیح توسط امام مجتبی به پیرمرد ناآگاه) و دعوت آن ها به قاعده «کونوا دُعاة الناس بغیر السنتکم» از سوی دیگر، موءید این است که در تبلیغ دین لازم نیست ضرورتاً به زمختی قانون و خشونت مضمر و پنهان در آن تمسک جست. بر این اساس، به نظر می رسد قانونی کردن حجاب در سه دهه گذشته در انقلاب اسلامی رویکردی کارشناسی نشده بوده و تجربه عملی آن نیز نه تنها نتایج مطلوبی به دست نیاورده، بلکه متأسفانه می توان گفت تلخ بوده است!

    ب) گذار از اسلام سنتی به اسلام نواندیش (نفی اکراه در دین)

    حجاب اسلامی یکی از آموزه های دینی است و ماهیت دین به گونه ای است که اساساً اکراه بردار و اجباربردار نیست. در قانونی کردن آموزه های دینی نوعی اجبار و اکراه مضمر و پنهانی وجود دارد. از آن جا که اصل در دین، ایمان است و ایمان، امری قلبی است، نمی توان برای حصول و کسب آن به روش هایی متوسل شد که متضمن نوعی زور و اکراه هست. توصیه های قرآن کریم به پیامبر اسلام درباره تبلیغ دین نیز موءید همین مطلب است. آیاتی از قبیل: «لا اکراه فی الدین»، «لکم دینکم و لی دین»، «انما علیک البلاغ»، «لست علیهم بمصیطر» و... همه بیان گر آن است که در تبلیغ دین نباید متمسک به زور و خشونت شد. توجه به سیره پیامبر و ائمه اطهار(ع) و نیز عالمان وارسته دینی نیز نشان می دهد که آن ها هرگز در مقام تبلیغ و اجرای دین متمسک به خشونت نشدند.
    تمسک به قانون و اجبار برای هماهنگ شدن با احکام دینی اگرچه به شکل گسترده و بلندمدت در تاریخ اسلام چندان مورد و مصداق ندارد، اما تجربه تاریخی خشونت مسیحی در قرون وسطای غربی می تواند درس آموزنده ای برای مبلغان دینی حتی در عالم اسلام باشد. نتیجه ای که این تجربه عاید مسیحیت کرد، انزوای تاریخی آن برای همیشه بود. اصرار در قانونی کردن احکام دینی از جمله حجاب اسلامی در ایران نیز می تواند عاقبتی تا این اندازه خطرناک داشته باشد.
    ایده قانونی (حکومتی) کردن آموزه های اسلامی بیش تر با آن نوع قرائت از اسلام سازگاری دارد که امروزه از آن به عنوان «اسلام سنتی» یاد می شود و در مقابل آن، «اسلام نواندیش» قرار دارد. بر اساس اسلام نواندیش، «در جامعه ای که اکثر آن را مسلمانان تشکیل می دهند، هر حکم شرعی که بخواهد در کسوت قانون درآید چاره ای ندارد که از صافی رضایت عمومی عبور کند. تا زمانی که افکار عمومی از آن حکم حمایت کردند، از اعتبار قانونی برخوردار است و به مجردی که به هر دلیلی آن را نپسندیدند و به تغییر یا رفع آن رأی دادند، آن حکم فاقد اعتبار قانونی خواهد شد، اگرچه حقانیت دینی آن، چه قبل از وضع و چه بعد از رفع قانونی به جای خود باقی است. اسلام نواندیش بر این باور است که هیچ حکم شرعی را با زور نمی توان به عنوان قانون بر جامعه تحمیل کرد. مهم این است که زمینه فرهنگی لازم برای پذیرش توأم با اختیار و آزادی تعالیم دینی فراهم شود. به جای توسل به زور می باید ریشه یابی کرد چرا مردم به تغییر قانون مبتنی بر برخی احکام شرعی رأی می دهند»؟

    ج) گذار از کنترل بیرونی به کنترل درونی (نفی ایمان نفاقی)

    قانونی کردن و به تعبیری اجباری کردن حجاب اسلامی هرچند ممکن است آن گاه که قدرت در دست مجریان و طرفداران این ایده باشد، تا اندازه ای جلوه مثبت داشته باشد، اما این دولت، مستعجل است و بسیار زود جای خود را به عکس آن چه آن ها اراده می کنند، می دهد. به عنوان مثال؛ در برخی مراکز، از جمله در بسیاری از واحدهای دانشگاه آزاد سراسر کشور که استفاده از چادر را قانونی (اجباری) کرده اند، ظاهراً همه دانش جویان چادری هستند، اما یقیناً همه آن ها «محجبه» تا چه رسد به «مقنعه» نیستند و این معنا را از مقایسه رفتارهای متفاوت آن ها در بیرون و داخل دانشگاه به راحتی می توان فهمید: آن ها در بیرون از دانشگاه پوشش خود را به گونه ای انتخاب می کنند که خود می خواهند و در درون دانشگاه آن را به گونه ای انتخاب می کنند که مسوءولین دانشگاه می خواهند!
    اساساً باید دید که چه شکلی از تربیت، مطلوب اسلام است؟ آیا هدف اعلای تربیت اسلامی، «کنترل ظاهری و بیرونی» انسان می باشد یا «کنترل درونی و باطنی» آن؟ به نظر می رسد، تربیت مطلوب اسلام، کنترل درونی و باطنی انسان است. البته تردیدی نیست که اگر یک مکتب بتواند پیروان خود را به لحاظ درونی و باطنی کنترل کند، حتماً می تواند آن ها را کنترل بیرونی نیز بنماید. به عبارت بهتر، کنترل درونی و باطنی اعم از کنترل بیرونی و ظاهری است؛ بدین معنی که اگر حاصل شود، خودبه خود متضمن کنترل بیرونی و ظاهری نیز خواهد بود؛ چرا که «چون صد آمد، نود هم پیش ماست». این در حالی است که این گونه نیست که هر کنترل بیرونی و ظاهری ضرورتاً به کنترل درونی و باطنی نیز ختم شده باشد. به لحاظ تاریخی نیز می توان شواهدی اقامه کرد که فرد یا افرادی به لحاظ ظاهری و بیرونی به خوبی کنترل شده اند، اما رفتارهای درونی و باطنی آن ها دقیقاً خلاف غایات کنترل ظاهری و بیرونی آن ها بوده است. اساساً شاید اگر تربیت تنها معطوف به کنترل ظاهری و بیرونی می بود، نیازی به ظهور ادیان نبود. تجربه تاریخی نشان می دهد که تمدن های مادی در راستای اهداف خودشان به لحاظ ظاهری و بیرونی تا حدّ قابل قبولی موفق به کنترل افراد بوده اند. در عصر ما، تمدن غرب نمونه ای از یک تمدن مادی است که به لحاظ ظاهری و بیرونی در کنترل شهروندان خود نسبتاً موفق است.
    از نظر دینی، روح بر بدن و باطن بر ظاهر اولویت دارد؛ از همین رو، تربیت دینی نیز معطوف به روح و باطن انسان هاست. این در حالی است که قانونی (اجباری) کردن آموزه های دینی برای روح انسانی خشن است. احکام دینی را باید به گونه ای طرح کرد که مردم با میل و رغبت خود به آن ها گردن نهند. اساساً «اعتبار قانون به رضایت مردم است. این اعتبار با حقانیت تفاوت دارد. ممکن است قانونی با ضوابط اخلاقی، معنوی یا دینی موافق یا معارض باشد. حقانیت اخلاقی یک قانون به انطباق آن بر مبانی و اصول اخلاقی وابسته است و حقانیت دینی آن به سازگاری با ضوابط و ارزش های دینی متوقف است. رضایت مردم نه دلیل حقانیت است، نه اماره عدم حقانیت. اقبال و ادبار مردم تأثیری در انطباق قانون بر ارزش های اخلاقی یا ضوابط دینی ندارد. اما رضایت یا کراهت آنان تأثیر تعیین کننده دراعتبار قانون (واجد یا فاقد حقانیت) دارد. بی اعتنایی به این اعتبار مبتنی بر رضایت عمومی خوش آمدگویی به زور و اجبار و استبداد است. اگر موءمنان، قانونی را بر خلاف ارزش های متعالی دین و احکام شرع ارزیابی می کنند، می باید به شیوه منطقی با نقد آن قانون افکار عمومی را قانع کنند که معایب آن بیش تر از منافع آن است، تا به رفع و تغییر و اصلاح آن رأی دهند. هم چنان که اگر افکار عمومی از الزام قانونی موردی که به صلاح آن هاست غفلت کرده باشند، می باید با فعالیت فرهنگی آن را گوش زد کرد تا جامه قانون به تن کند. سیره پیامبران نیز همین گونه بوده (تبلیغ خیر)، تا مردم با درک خیر به آن میل کنند و معروف و قسط را برپا دارند. اسلام به انسان خوش بین است، و معقتد است اگر درست راهنمایی شود، اکثر مردم درست انتخاب می کنند. به هرحال ضابطه اعتبار قانون (چه قانون حق چه قانون باطل) رضایت مردم است». این در حالی است که مردم نسبت به قانون هایی که خود آن ها را وضع نکرده اند، طبعاً ناراضی هستند.
    از طرف دیگر، باید این مسأله را نیز مورد توجه قرار داد که آیا در تبلیغ دینی، «اسکات مخاطب» مهم است یا «اقناع مخاطب»؟ در جدل، اسکات خصم اولویت دارد، اما در برهان، اقناع آن. پس در حقیقت، پاسخ این مسأله که «آیا در تبلیغ دینی، اسکات مخاطب مهم است یا اقناع آن» به این برمی گردد که آیا روح دین با جدل هماهنگ است یا برهان. بی شک، از سه حوزه فهم، تبیین و تبلیغ دین، جدل در دو حوزه تبیین و تبلیغ آن می تواند به کار آید. به رغم این، اساس دین را نمی توان بر جدل استوار کرد. دین به ویژه در مقام تبیین برون پارادایمی خود (آن گاه که در مقام برتری جویی نسبت به رقیب است) ناگزیر از برهانی شدن هست. به عبارت دیگر؛ جهت تبلیغ دین برای کسانی که از قبل بدان معتقد نیستند، تنها روش صحیح، روش برهانی خواهد بود؛ در این مقام، روش جدلی، حداکثر می تواند به عنوان مقدمه روانی برای شروع یک برهان کارآیی داشته باشد. در مقام تبیین درون پارادایمی دین نیز روش برهانی از روش جدلی کارآتر و بادوام تر است. نتیجه برهان، در صورت پذیرش و مقبول افتادن، یقین است که امری قلبی و درونی است. پس اگر تبیین و تبلیغ دین غالباً بر روش برهانی استوار باشد، ناگزیر نتیجه آن باید یقینی و درونی باشد نه ظاهری و بیرونی.

    د) گذار از روش تأدیبی به روش تربیتی (تنوع به جای تکرار)

    به لحاظ روانی انسان ها حتی در اموری که خود آن ها را انتخاب کرده و پسندیده اند، نیاز به انعطاف دارند. شاید نتوان خیلی دلیل محکمی برای این روحیه انسان ها ذکر کرد، اما تجربه به خوبی موءید این مطلب است که انسان ها نوعاً از تکرار خسته شده و به دنبال امور و رفتارهای جدیدتر هستند. شاید بسیاری از کسانی که گرفتار مُد هستند، به لحاظ عقلی و نظری به خوبی می دانند که «نه هر چیز نو، بهتر از هر چیز قدیمی است»؛ به رغم این، زندگی فقط عقل نیست. به عبارت دیگر؛ عقلانیت زندگی بیش از داده های عقلی است؛ در این عقلانیت، نفس و روان نیز سهم داشته و به نوبه خود بر رفتارهای انسانی تأثیر می گذارند. از همین روست که انسان ها طالب تنوع و امور مستحدث هستند.
    تأکید مستمر بر حجاب قانونی که متضمن اجباری پنهان نیز می باشد، بی شک زمینه های روانی تنفر از آن را موجب می شود. چنین روشی هرچند ممکن است در کوتاه مدت پاسخ گو باشد، اما مطمئناً در درازمدت جواب گو نیست. دلیل این امر این است که این روش بیش از آن که روشی تربیتی باشد، روشی تأدیبی است. تربیت امری درازمدت و تأثیرگذار است، این در حالی است که تأدیب امری موقتی و زودگذر است و حجاب به مثابه یک ارزش اسلامی نمی تواند بر روشی متکی باشد که موقتی و زودگذر است.
    بدترین نتیجه در امر حجاب تأدیبی این است که اجبار به رعایت حجاب در یک زمان و مکان مشخص باعث می شود تا در خارج از آن زمان و مکان، نگاه به حجاب دقیقاً به ضد خود تبدیل شود. این مسأله زمانی پیچیده تر می شود که معتقد باشیم روابط آموزه های اسلامی به گونه ای است که یک دیگر را پشتیبانی و حمایت می کنند. به عبارت دیگر؛ آموزه های اسلامی به گونه ای چیده شده اند که رفتارهای ناشی از آن ها با یک دیگر تناسب دارند. در این صورت، اگر برای یک انسان نسبت به یکی از آموزه های اسلامی انکار، تنفر و انزجار ایجاد شود، به نوبه خود باعث عدم هماهنگی با دیگر آموزه ها و نیز رفتارهای ناشی از آن ها می شود.
    نتیجه این که اگر از روش حجاب تأدیبی (حجاب قانونی) برای ترویج حجاب استفاده کنیم، به احتمال زیاد در درازمدت نه تنها شاهد انزجار و تنفر از آن توسط افراد خواهیم بود، بلکه به نوبه خود باعث تنفر از مجموعه آموزه های اسلامی یا آن دسته از آموزه های اسلامی که از ارتباط وثیق تری با مسأله حجاب برخوردارند، می شود. به عبارت دیگر؛ اصرار بر حجاب قانونی در نهایت به نوعی تنفر از ایمان می انجامد و دقیقاً به عکس آن چیزی می انجامد که تحققش مد نظر بوده است.

    ه) دین برای انسان نه انسان برای دین (نفی توتالیتاریسم)

    قانونی و اجباری کردن حجاب اسلامی به مثابه یک ایده و نظر، مسبوق به منطق و فلسفه ای است که قطعاً منحصر به قلمرو حجاب اسلامی نمی باشد. به عبارت دیگر؛ همان منطقی که به اجباری شدن حجاب اسلامی تأکید می کند، لاجرم به اجباری شدن بسیاری از دیگر احکام اسلامی و بلکه همه آن ها حکم می کند. در این صورت، پرسش اساسی این نخواهد بود که آیا اجباری کردن (شدن) حجاب اسلامی منجر به تقویت آن خواهد شد یا خیر؟ بلکه پرسش این خواهد بود که آیا اجباری کردن احکام اسلامی به تقویت اسلام یا برعکس به تضعیف آن خواهد انجامید؟ دلیل این امر این است که حجاب اسلامی نسبت به سایر احکام اجتماعی در اسلام، از موضوعیت خاصی به گونه ای که مقام اجرا ی آن مبتنی بر فلسفه و منطقی جدای از فلسفه عمومی احکام اسلام بوده و نیز مستلزم به کارگیری شیوه ای منحصر به فرد بوده باشد برخوردار نمی باشد. پس موازینی که ناظر به شیوه اجرایی شدن حجاب می باشد، باید همان موازینی باشد که ناظر به شیوه اجرایی شدن دیگر احکام اجتماعی اسلام می باشد. از این رو، اگر به ضرورت قانونی (اجباری) شدن حجاب اسلامی در یک بازه زمانی مکانی حکم کنیم، ناگزیر باید به اجباری شدن دیگر احکام اسلامی در بازه های مشابه نیز حکم کنیم.
    توتالیتاریسم نوعی از حکومت است که آموزه ها واحکام خود را با قوه قهریه و زور جلو می برد. این واژه توسط موسولینی ابداع شده و طبق تعریف وی، نظامی است که همه چیز در آن به خاطر دولت وجود دارد و هیچ چیز خارج از دولت و علیه آن نیست. اگر حکومتی که اسلام به دنبال آن است به گونه ای باشد که چنین تصور رود که افراد انسانی در آن به خودی خود موضوعیت نداشته و تنها از آن حیث حایز اهمیت اند که در خدمت حکومت هستند، در این صورت، حکومت اسلامی به حکومتی توتالیتر می ماند که نه فقط آموزه اسلامی حجاب، بلکه دیگر آموزه های اسلامی را نیز قانونی کرده و برای خود می خواهد. توجه به این مسأله به نوبه خود باعث این پرسش می شود که آیا دین باید در خدمت انسان باشد یا انسان در خدمت دین؟ اگر در تعریف دین گفته می شود که مجموعه هست ها و بایدهایی است که اعتقاد و عمل بدان ها مایه سعادت بشر در دنیا و آخرت می شود، باید بپذیریم که پس دین نزول کرده تا در خدمت انسان باشد و نه برعکس. مسلماً این خدمت نمی تواند همراه با زور و اکراه باشد، پس شایسته و بایسته است که روشی برای اجرا و تحقق آموزه های دینی باید به کار گرفت که متدینین آن را با طیب خاطر و در کمال رضایت پذیرا شوند.

    و) تدریجی بودن مقوله تعلیم و تربیت (نفی تربیت جهشی)

    مقوله تعلیم و تربیت، مقوله ای تدریجی و فرایندی است. بدین معنا که نه می توان و نه باید آن را به شکل دفعی و جهشی محقق کرد. به لحاظ روان شناختی زیست شناختی ، انسان دارای طبیعت و روانی است که یک دفعه نمی تواند پذیرای همه آن چیزهایی باشد که بالقوه می تواند واجد آن ها شود. اگر به این خصلت انسانی توجه نشود و هم چنان بر اجباری کردن آموزه های تربیتی (اعم از احکام عرفی و دینی) اصرار شود، در اکثر موارد، احتمال نتیجه معکوس می رود و انسان تحت تعلیم، یک باره به انکار و ردّ مطلق می رسد.
    سیره تربیتی بزرگان دین نیز بر تدریجی بودن تعلیم و تربیت است. به عنوان مثال؛ نقل است که «مردی چوپانی را دید که نماز را در غیر شرایطش (سکون، رو به قبله بودن، توجه و...) به جای می آورد. به او اعتراض کرد و سپس نماز را با همه شرایطش به وی تعلیم کرد. چوپان گفت: اگر نماز این است که شما می گویید، من به دلیل شغلم نمی توانم آن را به جای آورم. آن مرد گفت: اگر نماز این است که شما می خوانی، بهتر همان که نخوانی، اصلاً چه کسی به شما نماز را چنین آموخته است؟ چوپان گفت: خواجه نصیر. آن مرد، مدتی بعد خدمت خواجه رسید و وی را به چنان تعلیمش سرزنش کرد. خواجه گفت: شما به او چگونه نماز را تعلیم دادی؟ آن مرد گفت: آن گونه که باید باشد. خواجه گفت: وقتی نماز را آن گونه که باید باشد به وی تعلیم دادی، چوپان چه گفت؟ آن مرد گفت: چوپان گفت که اگر نماز این است که شما می گویی، من نمی توانم آن را به جای آورم. خواجه گفت: بی هنر من شخصی را که با خدایش بیگانه بود، آشتی داده بودم و به او قبولانده بودم که باید در شبانه روز پنج بار به عیادت و عبادتش رود. تو اگر باهنر بودی، یک گام بعد از آن چه من از او اصلاح کرده بودم، انجام می دادی. به عنوان مثال؛ تو باید رویش را به قبله می کردی، شخص پس از تو کفش هایش را درمی آورد و شخص پس از او نیز قرائتش را تصحیح می کرد و...». آن چنان که از این نقل به روشنی پیداست، از نظر خواجه نصیر روش اجباری کردن قوانین و احکام اسلامی، روشی ناپسند و ناموجه است و روش صحیح اسلامی برای تربیت، روش تدریجی است.
    به نظر می رسد، اجباری کردن حجاب اسلامی نه تنها به تقویت و تشدید این آموزه نمی انجامد، بلکه به انکار و ردّ آن ختم می شود، به ویژه این که عمده متمردان از این آموزه، جوانان هستند که از پتانسیل بالایی برای انکار برخوردارند. به لحاظ روشی باید به گونه ای عمل کرد که خود جوانان مشتاق انجام و امتثال آموزه های دینی بشوند نه این که احساس کنند در سایه نوعی قانونیت و آمریت قرار دارند.

    تئوری های موافقان حجاب قانونی

    الف) کارویژه حکومت اسلامی؛ مهیا کردن بستر تحقق احکام اسلامی در مقیاس اجتماعی

    هر دینی معطوف به امتثال و تحقق عینی نازل شده است. از همین رو، پیروان ادیان مکلف به عینیت بخشیدن به احکام آن ها هستند. از آن جا که انسان ها موجودات اجتماعی هستند و ادیان نیز برای هدایت همین انسان ها آمده اند، ناگزیر علاوه بر دستورات فردی، مشتمل بر دستورات اجتماعی نیز هستند. امتثال آموزه های ادیان و تحقق عینی آن ها امری تشکیکی بوده و دارای سطوح متفاوتی می باشد:
    1) نازل ترین سطح امتثال آموزه های ادیان و تحقق عینی آن ها مربوط به عصر حاکمیت محارب (عصر تقیه و خفقان) می باشد که چه بسا افراد مجبور باشند بسیاری از احکام دینی را تعطیل کنند و یا حداقل به گونه ای امتثال کنند که خود آن را باطل می پندارند. نمونه تاریخی این عصر، دوره حاکمیت پهلوی ها به ویژه دوره پهلوی اول می باشد. مشخصاً حسب آموزه های اسلامی، حتی در این شرایط نیز، برخی از دستورات اسلامی هستند که هرگز نباید تعطیل شوند. به عنوان مثال؛ شدت حرمت قتل نفس به اندازه ای است که حتی شرایط شدید تقیه نیز نمی تواند حکم آن را تعطیل یا تغییر دهد و انسان مسلمان حتی به بهای نجات دادن جانش نباید جان دیگری را به خطر اندازد و اگر هم چنین کند، قصاص می شود.
    2) مرتبه پس از شرایط تقیه، مربوط به عصر حاکمیت غیرمحارب است که در آن، امتثال احکام دینی در سطح فردی چندان مشکلی ندارد، اگرچه امتثال آن ها در سطح مناسبات اجتماعی به ویژه از آن حیث که مربوط به امور حکومتی می شود، چندان میسور نیست. اگر بخواهیم نمونه تاریخی برای این عصر ذکر کنیم، عصر قاجاریه نمونه مناسبی هست.
    3) نهایی ترین مرتبه، مربوط به عصر حاکمیت دینی است که در آن، امتثال احکام دینی در هر دو سطح فردی و اجتماعی امکان تحقق دارد. نمونه تاریخی این عصر، دوره جمهوری اسلامی می باشد. حکومت اسلامی در این سطح قابل تحلیل است. در چنین سطحی، مهم ترین رسالت و کارویژه حکومت، مهیا کردن بستر مناسب برای تحقق احکام اسلامی و توسعه آن ها می باشد. مناسب بودن در این خصوص به امکان هرچه بیش تر تحقق احکام اسلامی در سطح اجتماع تعریف می شود تا جایی که بهترین شرایط، زمانی رخ می دهد که اقامه حق (تحقق آموزه های دینی) در تمام سطوح بدون هرگونه مانع جدّی ممکن می شود. به لحاظ درون مذهبی بر این باور هستیم که این شرایط، مربوط به عصر حاکمیت حضرت مهدی (عج) می باشد. برخلاف آن چه تصور می رود، در عصر حکومت حضرت مهدی (عج) نیز باطل حضور دارد، اما در آن عصر، بستر اجتماعی برای تحقق احکام اسلامی به گونه ای مهیا و آماده است که باطل را یارای ایجاد ممانعت در برابر آن ها نیست. حکومت اسلامی در عرصه اجتماعی باید به گونه ای عمل کند که احکام اسلامی برای تحقق شان با کم ترین ممانعت روبه رو باشند.
    یکی از آموزه ها و ضروریات اسلامی، آموزه حجاب می باشد. قوانین و مقررات حکومت اسلامی باید به گونه ای باشد که نه تنها اهل حجاب احساس تنهایی و غربت نکنند، بلکه فضای اجتماعی نیز به خودی خود مشوّق آن ها باشد و بلکه لازم است فضای اجتماعی به گونه ای باشد که نقش یک دستگاه نظارتی شامل را ایفاء کند. قانونی شدن حجاب اسلامی یکی از روش هایی است که فضای اجتماعی را با خواست درونی اهل حجاب، هماهنگ می کند، حتی اگر عملاً بدحجاب ها بیش تر از محجبه ها باشند. از همین روست که به عنوان مثال؛ در شهری که قانون رانندگی در آن، استفاده از کمربند ایمنی را ایجاب می کند، اما عرف آن شهر به عدم استفاده از آن تمایل دارد، اگر شخصی بخواهد از کمربند ایمنی استفاده کند، به دلیل پشتوانه حمایتی قانونی، هیچ احساس تنهایی، غربت و خجلت نمی کند. یکی از آسیب های جدّی جمهوری اسلامی این است که به رغم دین مدار بودن اکثریت مردم آن، برخی فضاهای عمومی آن به گونه ای تعبیه شده اند که تناسب آن ها با مناسبات ایمانی کم تر از مناسبات غیر و ضد ایمانی هست. به عنوان مثال؛ فضای عمومی دانشگاه های ما به رغم دین مدار بودن اکثریت دانش جویان به گونه ای است که اهل دین در آن ها احساس غربت و تنهایی می کنند. این مسأله به نوبه خود باعث می شود که بسیاری از دانش جویان برای فرار از غربت و تنهایی، تلاش می کنند خود را با شرایط فضا که تناسب با مناسبات غیر و ضد ایمانی دارد هماهنگ کنند. این در حالی است که دقیقاً می توان شرایط را بر عکس کرد، به گونه ای که حتی آن هایی که چندان اهل دین هم نیستند، در شرایطی قرار گیرند که ترجیح دهند با جریان دینی هماهنگ شوند. یکی از اقداماتی که می توان برای برقرار کردن چنین شرایطی انجام داد، قانونی کردن آموزه های دینی(اسلامی ) است. البته در این خصوص، باید به دو نکته توجه کرد:
    1) بی شک، قانونی و اجباری کردن آموزه های دینی نسبت به برخی از افراد وازدگی نسبت به اصل دین ایجاد خواهد کرد، اما برای ارزیابی این ایده، نباید فقط «ریزش ها» را دید، بلکه هم چنان باید به «رویش ها» نیز توجه کرد. صلابت، نظم و نیز هماهنگی نظر و عمل از جمله نتایج تحقق این نظریه می باشد که هر یک از این ویژگی ها به نوبه خود می توانند باعث جذب و دعوت افراد بیش تری به سوی دین شوند. بسیاری از وازدگی های بیرونی (اولیه) نسبت به دین به دلیل احساس عدم هماهنگی میان نظر و عمل در میان پیروان آن است. به عنوان مثال؛ اگر قرار باشد یک شخص مسیحی با مطالعه موردی یک آموزه دینی مثل حجاب اسلامی در یکی از مراکز علمی ما مثل دانشگاه تهران به اسلام گرایش پیدا کند، توجه یافتن وی به فاصله ای که میان نظر و عمل دانش جویان درباره حجاب اسلامی وجود دارد، خود به خود مانع از گرایش وی به اسلام خواهد شد. این در حالی است که در فرض مذکور، در صورت هماهنگی میان نظر و عمل دانش جویان درباره حجاب اسلامی، بی شک زمینه مناسب تری برای گرایش وی به اسلام ایجاد خواهد شد. این مسأله نه تنها درباره مطالعه بیرونی دین، بلکه درباره مطالعه درونی آن نیز صدق می کند. بدین معنا که مسلمانان، خود، اگر صلابت و شکوه عملی آموزه های دینی شان را به صورت مستمر تجربه کنند، در تداوم بخشیدن به آن ها از انگیزه بالاتری برخوردار خواهند شد. به عبارت دیگر؛ قانونی و اجباری شدن حجاب اسلامی نه تنها برای کسانی که از بیرون می خواهند با اسلام آشنا شوند، از وازدگی اولیه جلوگیری می کند، بلکه حتی برای برخی مسلمانانی که به شکل پیشینی با آن آشنا شده اند، نیز از وازدگی ثانوی جلوگیری می کند. بر این اساس، قانونی کردن حجاب اسلامی اگرچه ممکن است موجب وازدگی ثانوی برخی افراد نسبت به اصل دین شود، در عین حال به همان میزان و بلکه بیش تر موجب جذب بیرونی و نیز تداوم درونی منطق آن خواهد شد.
    2) توجه به این نکته لازم است که نباید گمان کرد بر اساس این تئوری، از آن جا که هر قانونی متضمن اجبار هست، اگر آموزه های اسلامی قانونی (متضمن اجبار) شوند، بدین معنی خواهد بود که پس می توان و بلکه باید دین را با اجبار و خشونت تبلیغ کرد؛ چرا که اولاً «اجبار» با «خشونت» فرق می کند و هر اجباری از جنس خشونت نیست. به عنوان مثال؛ رانندگان مجبور هستند که در پشت چراغ قرمز توقف کنند، اما آن ها هرگز از این اجبار، مفهوم خشونت را حس نمی کنند. احکام دینی نیز اگر قانونی شوند، به رغم این که متضمن نوعی اجبار نرم و پنهان خواهند بود، به معنای خشونت نخواهند بود. ثانیاً اگرچه همه ادیان بیش از آن که نذیر و منذر باشند، بشیر و مبشر هستند، به رغم این، انبیاء الهی برای تحقق و تثبیت برخی از آموزه های دینی در شرایط خاص نه به عنوان قاعده، بلکه به عنوان مصداق و مورد ناگزیر از به کارگیری خشونت بوده اند. البته باید توجه داشت که در ادیان آسمانی غیرتحریفی مثل اسلام، حتی احکام به ظاهر خشونت آمیز مثل ابواب حدود و دیات از فلسفه روشن و بیّن برخوردارند و با تأمل در آن ها درمی یابیم که در حقیقت همان احکام هم عین رحمت و شفقت هستند و اساساً با توجه به این که صفات الهی عین ذات الهی هستند و از این رو، غضب الهی عین رحمت اوست، در شرایع الهی این طبیعی است که احکام به ظاهر خشونت آمیز آن ها نیز عین رحمت و لطف الهی باشد.
    ادامه دارد

    پگاه حوزه :: 30 آبان 1388 - شماره 267

          



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    حجاب عقلانی و عقلانیت حجاب قسمت دوم

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد




    حجاب عقلانی و عقلانیت حجاب

    قسمت دوم

    ب) کارویژه حکومت اسلامی؛ شرح صدر ایمانی (ایمان حداکثری نه حداقلی)

    دین، کامل و دین داری مستکمل است؛ از همین رو، میان دین داری حداقلی و دین داری حداکثری فاصله زیادی هست. هر مرتبه از دین ورزی، اقتضائات و استلزامات و نیز نتایج و پیامدهایی دارد. دلیل مراتب داشتن دین داری، تشکیکی بودن و مراتب داشتن شرک است. دین برای نفی شرک آمده است؛ اگر خود شرک مراتبی داشته باشد، دین ورزی نیز باید مراتبی داشته باشد تا نفی هر مرتبه شرک، الزام و پیامد یک مرتبه خاص از دین ورزی باشد.
    بی شک، برپایی و اقامه حکومت اسلامی مرتبه ای از مراتب دین ورزی اجتماعی است که بالاتر از مراتب دین ورزی فردی است. حکومت اسلامی برای مبارزه با مرتبه ای از مراتب شرک اقامه می شود که دین ورزی های صرفاً فردی حتی در بالاترین مدارج خود قادر به نفی آن مرتبه نیست. خود حکومت اسلامی تشکیکی است و هر مرتبه از تحقق آن تنها قادر به نفی مرتبه ای خاص از شرک می باشد. در این صورت، پرسش اساسی در خصوص حکومت اسلامی این است که غایت کمالی آن چیست و تا چه مرتبه ای باید بسط یابد؟ در پاسخ به این پرسش، توجه به کارکرد دو مرتبه از مراتب تحقق حکومت اسلامی به شرح ذیل لازم است:
    1) حکومت حداقلی: در فقه اسلامی، پنج نوع حکم دینی لحاظ شده است: واجب، مستحب، حرام، مکروه و مباح. در حکومت حداقلی، به حداقل های دینی (واجبات و محرمات) اکتفا می شود. در این نوع حکومت، ساختار به گونه ای تعبیه نمی شود که منجر به تشویق و تقویت انجام مستحبات و ترک مکروهات شود. به عبارت دیگر؛ در این نوع حکومت، مستحبات، مکروهات و مباحات هر سه در حکم مباحات می باشند. مهم ترین نقص این نوع حکومت در این است که بدون انجام مستمر و مداوم مستحبات و ترک مکروهات، انجام و ترک برخی واجبات و محرمات چندان سهل نخواهد بود. به عبارت دیگر؛ برای این که انسان بتواند یک واجب الهی را درست امتثال کند، لازم است قبل از آن بر بسیاری از مستحبات و مکروهات مواظبت داشته باشد. به عنوان مثال؛ جهاد اصغر یکی از واجبات کفایی است که حضور در آن، مستلزم گذشتن از جان می باشد. آیا کسی که نفس خود را از طریق انجام مستحبات و ترک مکروهات، مستعد گام برداشتن برای امتثال اوامر و نواهی الهی نکرده، به یکباره قادر خواهد بود آن ها را امتثال کند؟ خلاصه این که: در این نوع حکومت، نوعی ساده انگاری در خصوص امتثال اوامر و نواهی الهی صورت گرفته است.
    2) حکومت حداکثری: در این نوع حکومت، منظومه معارف اسلامی به مثابه یک کل و سیستم مورد نظر قرار می گیرد؛ بدین معنی که ساختار حکومت به گونه ای چیده می شود که چرخش آن مستلزم عمل به هر پنج نوع احکام اسلامی می باشد. به عبارت دیگر؛ در این نوع حکومت، مراتب احکام، متناظر مراتب ساختار قرار می گیرد به گونه ای که شدت و ضعف در امتثال احکام، مستقیماً در شدت و ضعف کارآمدی ساختار تأثیر می گذارد (کارآمدی ساختار تابع متغیری از امتثال احکام اسلامی می شود).
    ساختار حکومت اسلامی اگر به گونه ای تنظیم شده باشد که چرخش آن منوط به اجرای مجموعه احکام اسلامی باشد، در این صورت، افراد و جامعه از نوعی شرح صدر ایمانی حداکثری برخوردار می گردد. به هر میزان که امکان تخطی از این قاعده بالاتر رود، نتیجه در جهت تحقق نوعی شرح صدر در کفر میل پیدا می کند. شرح صدر در کفر یعنی تقویت ظرفیت افراد و جامعه برای تحمل مظاهر عصیان؛ یعنی خو گرفتن با عصیان و... متقابلاً شرح صدر در ایمان یعنی تشدید ظرفیت افراد و جامعه برای تحمل مناسک ایمانی . تردیدی نیست که هر دو نوع شرح صدر به طرق مختلف تقویت می شوند که برخی از مهم ترین آن ها عبارتند از:
    1) ایجاد و تکثیر نمادها: نمادها اگرچه به شکل پسینی خلق می شوند؛ بدین معنی که باید ابتدا چیزی باشد که سپس چیز دیگری نماد آن معرفی شود، به رغم این می توانند به شکل دیالکتیکی عامل تقویت چیزی شوند که نماد آن قرار گرفته اند. به عنوان مثال؛ ابتدا باید فرهنگ اسلامی وجود داشته باشد تا به تبع آن مساجد ساخته شوند، اما آن گاه که مساجد ساخته شدند، بی شک در تقویت فرهنگ اسلامی تأثیرگذار خواهند بود. کثرت نمادها به معنی کثرت مفاهیم، رفتارها و نتایج است. از همین روست که هر یک از دو جبهه ایمان و کفر همواره در صدد تکثیر و افزایش کمّی و کیفی نمادهای خود هستند. مسلماً تأثیری که یک یا چند نماد محدود در انتقال پیام دارد، با تأثیری که همان نماد به همراه انبوهی مشابه خود در این خصوص دارد، قابل مقایسه نیست. از همین روست که گفته اند: «با یک گل [و حتی چند گل]، بهار نمی شود»، اما وقتی یک یا چند گل تبدیل به هزاران گل شوند، بی شک پیام آور بهار خواهند بود. نمادهای ایمان و کفر آن گاه که تکثیر شوند، نوعی فضای ویژه ایجاد می کنند که از آن به شرح صدر در ایمان و کفر یاد می شود.
    2) ایجاد و تکثیر برنامه ها: برنامه ها نیز اگرچه مسبوق به اندیشه ها هستند و به همین علت، نسبت به اندیشه ها پسینی اند، به رغم این، به شکل دیالکتیکی بر اندیشه ها تأثیر می گذارند. برنامه ها می توانند اندیشه های موجود را به دلیل جلوگیری از به حاشیه رفتن شان شتاب دهند و یا این که باعث کارآمدی آن ها شوند. هم چنان که می توانند باعث ایجاد اندیشه های جدید هم سو شوند و مهم تر این که می توانند از طریق ترکیب شدن و پشتیبانی از یک دیگر به کارآمدی های مضاعفی برسند که بدون ترکیب شدن، امکان حصول به آن ها نیست. مناسک و آیین های ایمانی و الحادی، نمونه های بارز برنامه هایی هستند که به شرح صدر در ایمان و کفر کمک می کنند. به عنوان مثال؛ حکومت اسلامی آن گاه که در صدد شرح صدر در ایمان است، ناگزیر از به پا داشتن بسیار یا همه مراسم مذهبی اعم از واجب و مستحب است. اگر حکومت اسلامی بخواهد شرح صدر در ایمان ایجاد کند، باید به تشدید و تکثیر برنامه هایی از قبیل: اعتکاف، مراسم عزاداری، زیارت اماکن متبرکه، ایجاد حلقه های معرفتی و... بپردازد. حکومت اسلامی نمی تواند این امور را فردی تلقی کرده و به حال خود رها کند. هم چنان که حکومت الحادی نیز اگر بخواهد شرح صدر در کفر ایجاد کند، نمی تواند نسبت به صورت بندی اماکن عمومی، نظام آموزشی، ساختار سیاسی و... بی توجه باشد.
    3) جذب و تربیت نیروی انسانی: دین برای هدایت انسان ها نازل شده است و جریان الحاد در برابر این هدایت قرار می گیرد. نمادها و برنامه های هر دو جریان همه معطوف به تأثیرگذاری بر انسان ها هستند. این انسان ها هستند که حاملان اندیشه ها و طراحان و مجریان برنامه ها هستند. از همین رو، برای هر دو جریان ایمان و الحاد، علاوه بر کیفیت، کمّیّت نیز مهم است. رابطه کیفیت و کمیت مثل رابطه ظاهر و باطن رابطه ای دوسویه است؛ بدین معنی که در بسیاری از موارد، کیفیت بر کمیت و کمیت بر کیفیت تأثیر می گذارند. به عنوان مثال؛ به هنگام قابل ملاحظه بودن کمیت انسانی، ضریب امکان تحقق برخی احکام دینی از جمله امر به معروف و نهی از منکر، جهاد، برائت از مشرکین، خدمات تعاونی اجتماعی و... بالا می رود. همین بالا بودن کمیت انسانی به نوبه خود باعث می شود تا به دلیل وجود متقاضیان بیش تر برای تحقق و امتثال یک حکم دینی، امکان رقابت بیش تر برای امتثال کیفی تر آن مهیا باشد.
    حکومت اسلامی با قانونی کردن حجاب اسلامی و تبدیل حجاب اسلامی به یک برنامه عملی اجتماعی، باعث افزایش شرح صدر ایمانی شهروندان خود می شود و متعاقباً به شکل پسینی، از طریق افزایش شرح صدر ایمانی آن ها، باعث می شود تا در آن ها تحمل اجبار مضمَر در قانونیت حجاب اسلامی بالاتر رود. تجربه عملی برخی برنامه های دینی در جمهوری اسلامی به خوبی موءید این نظریه است. به عنوان مثال؛ از زمانی که پخش دعای ندبه در صبح های جمعه از تلویزیون جمهوی اسلامی به صورت یک الزام درون سازمانی درآمده است، نه فقط تلویزیون باعث شده تا بسیاری از مردم توفیق استماع دعای ندبه و یا شرکت فیزیکی در جلسات آن را داشته باشند، بلکه نیز باعث شده تا همین مردم درباره پخش مناسب تر و کیفی تر آن نیز به تلویزیون طرح و برنامه ارایه کنند. این قاعده می تواند درباره همه احکام و آموزه های اسلامی صدق کند.

    ج) کارویژه حکومت اسلامی؛ گذار انسان ها از غریزه به فطرت

    انسان ها دارای سه ساحت وجودی هستند: ساحت طبیعت، ساحت غریزه و ساحت فطرت که ساحت طبیعت، مشترک میان آن ها و جمادات و نباتات، ساحت غریزه مشترک میان آن ها و حیوانات و ساحت فطرت، مختص خود آن هاست. دین آمده تا انسان ها را از ساحت طبیعت تا ساحت فطرت بالا ببرد. به عبارت دیگر؛ دین آمده تا انسان ها را در ساحت و جایگاه مخصوص خود آن ها قرار دهد و دین ورزی چیزی نیست جز پیمودن فاصله طبیعت تا فطرت و تبدیل کردن فطرت به حیات.
    سیر از طبیعت به فطرت چندان سهل و آسان نیست. این سیر، سیر از نقصان به کمال و از بی وجودی به وجود است و عقلاً نمی تواند بدون زحمت وکلفت باشد. اگر بخواهیم این سیر را به چیزی تشبیه کنیم، شبیه سیر از درّه تا قله می باشد. چنین سیری نمی تواند بدون قاعده و قانون صورت بگیرد، هم چنان که نمی تواند با قواعد و قوانینی صورت بگیرد که از قوت و انسجام لازم برخوردار نیستند. دین مجموعه قواعد و قوانینی است که برای این سیر جعل شده است. این بدین معنی است که اگر فرد یا جامعه ای بخواهد فاصله طبیعت تا فطرت را طی کند، ناگزیر است که تن به قوانین دینی بدهد و البته قوانین دینی مثل همه قوانین دیگر، متضمن اجبار و فشار خواهد بود. نکته این جاست که بدانیم مجموعه قوانین دینی به مثابه یک کروکی برای رسیدن به یک مقصد است و به هر میزان که از مسیر آن ها خارج شویم، به همان میزان از مسیر اصلی کروکی دور شده و یا در یک نقطه از این مسیر توقف کرده و در هر دو صورت، امکان نیل به مقصد را مشکل تر کرده ایم.
    نه رسیدن به ساحت فطرت و نه ماندن در آن، سهل و آسان حاصل می شود. دلیل این امر این است که فطرت مهم ترین گنج و گنجینه بشری برای هدایت و سعادت است. نباید انتظار داشت که چنین گنجی را بتوان بدون رنج به دست آورد، بلکه حتی باید بر این باور بود که هرچه اعتبار گنج بالاتر باشد، رنج تحصیل آن منطقاً باید سنگین تر باشد. مسلّماً نتایج دین ورزی صادقانه (قرب الهی، رضوان الهی، آرامش باطنی، هم نشینی با اولیاء و...) گنج های والایی هستند، بلکه مهم ترین گنج ها هستند، پس تحصیل آن ها نیز باید مستلزم سنگین ترین رنج ها باشد. تحمل این رنج ها به اندازه ای دشوار است که حتی کسی مثل پیامبر اسلام (ص) که از بالاترین ظرفیت وجودی در میان مخلوقات برخوردار است، درباره آیه شریفه «فأستقم کما اُمرت» آیه ای که او را مأمور به استقامت در برابر این رنج ها می کرد می فرماید: «شیّبتنی سوره هود». حال، چگونه ممکن است حکومت اسلامی و یا تک تک مسلمانان برای اقامه و امتثال احکام اسلامی حاضر به تحمل کم ترین رنج و فشار ناشی از قانونی شدن احکام اسلامی نباشند و در عین حال، به مقامات والای دینی دست یابند؟
    به عبارت دیگر؛ اگر در قانونی شدن احکام اسلامی از جمله حکم حجاب، فشار و اجباری هم وجود داشته باشد، برای نیل به مقاصد والا، ناگزیر از تحمل آن خواهیم بود. نظریه ای که برای مواجه نشدن با این فشار و اجبار و تنها به این دلیل، اصل قانونی شدن احکام اسلامی را زیر سوءال می برد و نفی می کند اگر میان تحصیل گنج و بردن رنج، تلازمی وجود داشته باشد منطقاً نمی تواند برای تکامل بشر طرح و برنامه ای داشته باشد. چنین نظریه ای بشر را تنها در سطوح پایین نظری عملی دینی می تواند نگه دارد. این در حالی است که یکی از مهم ترین رسالت های حکومت اسلامی هم چنان که گذشت ایجاد شرح صدر ایمانی است که بدون تردید مستلزم گذار از مراحل پایین تر به مراحل بالاتر دینی است؛ امری که نمی تواند بدون زحمت و رنج حاصل شود. پس شاید بتوان گفت: یکی از مهم ترین رسالت های حکومت اسلامی، ایجاد رنج و زحمت برای افراد جامعه در راستای تکامل و رشد آن ها، التبه متناسب با ظرفیت شان می باشد. بر این اساس، قانونی کردن حجاب اسلامی به منظور ارتقای ظرفیت ایمانی افراد امری موجه می باشد.

    د) ارجحیت نفاق اجتماعی نسبت به فشار معکوس اجتماعی

    هرچند به لحاظ هنجاری و ارزشی، نفاق از شرک بدتر است؛ چرا که مشرک از روبه رو و مقابل و به شکلی واضح به جریان دین ضربه می زند، این در حالی است که منافق از پشت و درون سیستم و به شکل نامحسوس خیانت می کند و ضربه می زند و طبیعی است که این دومی، ضربه ای مهلک تر و خطرناک تر از اولی باشد. به رغم این، نباید پنداشت که به لحاظ جامعه شناختی نیز منافق به ویژه منافقی که تا حدودی ماهیتش بر دیگران آشکار گشته از مشرک بدتر است؛ چرا که منافق به دلیل نفاقش ناگزیر است در مقام ظاهر، با جریان دین همراهی تاکتیکی داشته باشد و این همراهی هرچند ظاهری و تاکتیکی بوده باشد به نوبه خود فرصتی است برای اهل دین که برنامه های خود را به جلو برده و تحقق بخشند. به عنوان مثال؛ شخص منافقی که در رأس یک دانشگاه قرار می گیرد، ناگزیر است حداقل در برخی موارد با برپایی برنامه های مذهبی از قبیل همایش های قرآنی، نمایشگاه های دینی، مراسمات مذهبی و... همراهی کند و این همراهی باعث می شود تا محتوای آن برنامه ها فرصت فرهنگ سازی داشته باشد و هرچه بیش تر از این برنامه ها اجرا شود، حصه فرهنگ دینی، سنگین و سنگین تر می شود تا جایی که دیگر آن شخص منافق حتی در موارد محدود هم نخواهد توانست با عناصر و جریان های دینی مخالفت کند.
    به عبارت دیگر؛ از آن جا که منافق در مقام ظاهر مجبور به همراهی با جریان دینی است و بلکه در مواردی خودش مجبور است مباشرتاً مجری برخی از آموزه های دینی باشد، این همراهی باعث تکثیر و تورم مفاهیم، عناصر و مناسک دینی می شود و به میزان این تورم و تکثیر، انسان های دین دار تقویت می شوند. تقویت ظاهری اهل دین به نوبه خود باعث تشدید انگیزه های دینی آن ها می شود و تشدید انگیزه های دینی، موجب رفتارهای دینی جدید و جدیدتری می شود و به هر میزانی که این رفتارهای دینی بیش تر شود، اضطرار همراهی منافق با جریان دینی بیش تر می شود تا جایی که نهایتاً یا باید در همه امور با جریان دینی هماهنگ شود و یا باید از جبهه نفاق به در آید و رسماً لباس مشرک و دشمن آشکار را بپوشد. این در حالی است که اگر فرایند همراهی تاکتیکی اولیه منافق با جریان دینی تا همراهی اضطراری ثانویه وی با این جریان به اندازه ای طول کشیده باشد که رفتارهای منافق برای وی نوعی هویت و شخصیت اجتماعی را در پی داشته باشد، تحقق فرض دوم (از جبهه نفاق درآمدن و لباس دشمن آشکار پوشیدن) تا حدّ زیادی منتفی خواهد بود و احتمالاً وی نهایتاً در جریان دینی حل خواهد شد.
    با تأمل در تاریخ انبیاء الهی و سیر تحولی که در جوامع عصر خود به وجود آورده اند، به وضوح می بینیم که جریان هدایت نبوتی همواره سیری از شرک به توحید یا از الحاد و کفر به ایمان نداشته است. بدین معنی که کسانی که به انبیاء الهی ایمان آورده اند، ضرورتاً مستقیم از ساحت شرک وارد ساحت توحید نشده اند، بلکه گاهی اوقات فاصله شرک و توحید را با واسطه نفاق طی کرده اند؛ بدین صورت که برخی از مشرکین تحت شرایط ویژه اجتماعی که با مدیریت حجت الهی ایجاد شده ناگزیر به ایمان نفاقی شده اند، اما در ادامه همه آن ها یک سیر را طی نکرده اند، بلکه برخی از این افراد در ادامه تحت تأثیر اندیشه ها و رفتارهای جریان دینی قرار می گرفتند و ایمان واقعی می آوردند و برخی دیگر تا آخر عمرشان هم چنان ایمان نفاقی خود را حفظ کردند، اما حتی این گروه دوم نیز بی آن که بخواهند به گونه ای مصادره جریان حق شده اند؛ بدین صورت که اگرچه خود آن ها هرگز ایمان نیاورده اند، اما به دلیل ایمان نفاقی که داشته اند نتوانسته اند مانع ایمان واقعی دیگران حتی فرزندان خود شوند. به عنوان مثال؛ ایمان ابوسفیان در جریان فتح مکه، به رغم این که وی تا آخر عمرش بر ایمان نفاقی خود باقی ماند، اما ایمان نفاقی وی مانع از این نشده که دخترش، ام ایمن ایمان واقعی بیاورد و توفیق همسری پیامبر اسلام (ص) را بیابد. هم چنان که اشعث بن قیس پدر جعده همسر امام حسن مجتبی(ع) نیز ایمان نفاقی داشت، اما ایمان نفاقی وی مانع از این نشده که از تبار وی نیز، ابن سکیت در جایگاه یکی از بهترین صحابه امام ششم تا امام یازدهم (ع) قرار گیرد.
    در ابتدای انقلاب اسلامی نیز تحت مدیریت حضرت امام (ره) فضایی به وجود آمد که بسیاری از کسانی که انقلاب اسلامی را قبول نداشتند و حتی در زمره معاندان آن بودند، ناگزیر از همراهی با جریان کلی انقلاب اسلامی بودند. اگرچه برخی و حتی شاید بسیاری از این افراد هرگز به جریان واقعی انقلاب اسلامی نپیوستند، اما همراهی اضطراری آن ها با جریان انقلاب باعث شده تا نیروهای تحت امر آن ها (اعم از سربازان، دانش جویان، کارمندان و...) که واقعاً در جریان انقلاب اسلامی قرار داشتند، به راحتی بتوانند از پتانسیل امکانات انقلاب اسلامی برای تقویت و تکامل راه آن استفاده کنند.
    با توجه به این مقدمه، این مسأله که در صورت قانونی کردن حجاب اسلامی، نوعی ایمان نفاقی به وجود می آید و برای فرار از این محظور نباید حجاب اسلامی را قانونی کرد، غیرموجه می نماید. می توان به گونه ای دیگر نیز غیرموجه بودن این استدلال را نشان داد؛ بدین صورت که مسأله حجاب را در یک مرکز خاص دولتی مثل دانشگاه به مثابه یک پدیده عینی مورد تحلیل قرار دهیم. اینک، به رغم این که رعایت حجاب اسلامی در ادارات دولتی یک قانون است، اما هم چنان که گذشت به دلیل عرف شدن عدم پای بندی به آن، این قانون عملاً لغو و عبث است و این مسأله به نوبه خود باعث شده تا حتی آن دسته از دانش جویانی که معتقد به رعایت حجاب اسلامی بوده و عملاً نیز بر آن پای بند هستند، کم کم تحت تأثیر فشار اجتماعی ناشی از عرف شدن عدم پای بندی به رعایت حجاب اسلامی از صورت های ایده آل و الگویی حجاب اسلامی خود دست بکشند. بدترین نتیجه این فرایند این است که همان افراد پای بند به حجاب اسلامی در نهایت امر، خود غیرمحجبه شوند. در این صورت، استدلال مخالفان حجاب قانونی کاملاً به نتیجه ای، عکس آن چه پنداشته می شد ختم می شود؛ چه، آنان بر این باور بودند که قانونی کردن حجاب اسلامی منجر به نوعی ایمان نفاقی می شود و برای فرار از این نتیجه و نیز برای ایجاد کشش و جذابیت به سوی حجاب اسلامی باید از قانونی کردن حجاب اسلامی پرهیز کرد. اما حسب تحلیلی که ذکر شد، قانونی نکردن حجاب اسلامی نه تنها زمینه را برای جذابیت بیش تر آن فراهم نمی کند، بلکه همان تعدادی هم که از قبل اهل حجاب اسلامی بوده اند، در شرایط انزوا و غربت و نهایتاً انفعال قرار می دهد و این دقیقاً عکس آن چیزی بود که انتظار می رفت.

    ه) رابطه لباس (پوشش ظاهری) با هویت (رابطه ظاهر و باطن در دین)

    در معارف اسلامی بسیاری از احکام مربوط به ظاهر می باشد تا جایی که نمی توان نسبت به آن بی تفاوت بود. دلیل این امر این است که ظاهر آیینه باطن است؛ بدین معنی که ظاهر، ساحت بازتاب باطن در عالم عین و محسوس است. از همین روست که هرگاه باطن انسان تغییر یافت، ظاهر آن تغییر می یابد. به عنوان مثال؛ آن گاه که دل مجنون در گرو دل لیلی قرار می گیرد، زبان (گویش) و لباس (پوشش) وی ترجمان دلش می شود به گونه ای که هم چنان که دل (باطن) مجنون بوی لیلی می دهد، ظاهر وی نیز رنگ لیلی به خود می گیرد.
    عمیق ترین بازتاب باطن در ظاهر از طریق «زبان»، اما ملموس ترین و محسوس ترین آن از طریق «لباس» صورت می گیرد. از همین روست که انسان ها آن گاه که شخصی را که باشخصیتش می پندارند، با لباس ژنده پوش یا در حال تکلمی سبک سرانه ببینند، تعجب می کنند. هم چنان که اگر شخصی را که با شخصیتش نمی پندارند با لباسی آراسته و سخنانی حکمت آمیز ببینند نیز تعجب آن ها برانگیخته می شود. دلیل این امر این است که آن ها به طور ناخودآگاه میان باطن و ظاهر ارتباطی وثیق می بینند. اساساً بر این باور هستیم که از «کوزه همان برون تراود که در اوست». بر این اساس، صحت و سلامت ظاهری رفتار انسان ها را می توان نشان از صحت و سلامت باطن آن ها دانست. البته عکس این رابطه به شکل منطقی نمی تواند ضرورتاً درست باشد و در این صورت، قاعده ارتباط میان ظاهر و باطن را باید این گونه تعریف کرد که: هرگاه باطن انسان ها درست شد، بی شک ظاهر آن ها نیز تحت تأثیر باطن قرار گرفته و درست می شود، اما این گونه نیست که هرگاه ظاهر انسان درست شد، ضرورتاً باطن آن نیز درست شده باشد. اما در هر حال، برای نشان گرفتن از باطنی درست و پاک ناگزیر از ظاهری آراسته و درست هستیم.
    البته از این نکته نباید غفلت کرد که در نظام تربیتی اسلام، اصالت با «تغییر باطن» است و از همین روست که انبیاء الهی تمام تلاش شان را مصروف تغییر در باطن انسان ها می کردند. آن ها بر این باور بوده اند که تغییر در «امکان» باید تابع تغییر در «انسان» باشد. به رغم این، نباید غفلت کرد که تغییر باطن برای (و معطوف به) تغییر ظاهر صورت می گیرد. نوع حیاتی که ادیان برای بشر به ارمغان آورده اند، حیاتی است که ظاهرش زیبا، منظم و منطقی است. اما مسأله این جاست که دغدغه مهم ادیان این بوده که این ویژگی ها را دائمی کنند و برای نیل به این مقصود، ناگزیر بوده اند آن ها را درونی و باطنی کنند. اساساً انسانی که تنها باطنش خوب است و ظاهرش بداخلاق، بدرفتار، نامنظم و... است، هرگز نمی تواند انسان مطلوب دین باشد. به عبارت دیگر؛ دین و ایمانی که نتواند ظاهر زندگی انسان ها را سامان دهد، مسلماً از ساماندهی باطن آن نیز عاجز خواهد بود. بر این اساس، حتی می توان توان مندی ادیان در ساماندهی ظاهری زندگی انسان ها را عیار سنجش و محک عینی (کارآمدی) آن ها قرار داد. پس در مجموع، در خصوص ظواهر انسانی به چند اصل توجه داشته و معتقد باشیم:
    1) هرچند اصالت در تغییر معطوف به تکامل برای انسان مربوط به تغییر باطن است، اما از آن جا که اگر باطن انسانی تغییر یافت، لاجرم ظاهرش را نیز متأثر می کند، باید ظاهرهای ناآراسته را نشان از باطن های ناپاک دانست.
    2) تأثیر پیشینی باطن بر ظاهر نباید ما را از این نکته غافل کند که ظاهر نیز می تواند به شکل پسینی و دیالکتیکی بر باطن تأثیر بگذارد. بر این اساس، می توان امیدوار بود که حتی با محافظت یک طرفه از ظاهر می توان بر باطن تأثیر گذاشت.
    حجاب اسلامی امری است که مستقیماً مربوط به ظاهر انسان مسلمان می شود. محافظت بر آن به شکل مستمر بی شک به طور پسینی بر باطن انسانِ عامل به آن تأثیر می گذارد. اساساً رعایت مستمر حجاب اسلامی نوعی از شخصیت و فرهنگ را برای انسان به وجود می آورد که تنها با باطن خاصی تناسب پیدا می کند. دلیل این امر این است که نه از هر باطنی، هر ظاهری زاده می شود و نه هر ظاهری می تواند ظاهر هر باطنی شود؛ بدین معنی که هر باطنی تنها در ساحت ظاهری متناسب با خود امکان ظهور می یابد و نیز هر ظاهری تنها ظاهر باطن متناسب با خود می تواند باشد. پس اگر پوشش ظاهری انسان استمرار یابد، از انسان شخصیت و فرهنگی ارایه می دهد که نمی تواند با هر باطنی هماهنگ باشد. به صورت واضح تر، اگر انسانی ظاهراً به گونه ای زندگی کند که صفات رذیله ای چون دروغ، ریا، تهمت، پوشش های سبُک، جلف و زننده و... نداشته باشد، حتی اگر از ترک این صفات، قصد دیانت ورزی هم نداشته باشد، باطنی متناسب با همین صفات پیدا می کند.
    از طرف دیگر؛ روان شناسان بر این باورند که لباس (پوشش ظاهری) حامل فرهنگ است. از همین روست که استعمارگران در روش استعمار کلاسیک (کهنه) به هنگام اشغال یک سرزمین و تبدیل آن به مستعمره، یکی از اولین اقداماتی که انجام می دادند تلاش برای تغییر «زبان» و «لباس» کشور مستعمره بود؛ چرا که توجه داشتند که این دو (زبان و لباس) بهترین محمل های فرهنگ شان می توانند باشند. در هر حال، لباس ها خنثی نیستند، بلکه آن ها سخن گویان خاموش فرهنگ هستند. نمودهای بارزتر پوشش ظاهری از قبیل یونیفرم پلیس، پرستاران، روحانیان، خدام امکان متبرکه و... می باشند که به وضوح بیان گر فرهنگ خاصی هستند. حجاب اسلامی پوششی عام است که با یونیفرم های صنفی نیز قابل جمع است، اما از فلسفه و ملاک هایی برخوردار است که به راحتی میان پوشش عفتی و پوشش غیرعفتی تمایز می گذارد و همین قابلیت تمایزگذاری است که بیان گر آن است که لباس سخن گوی خاموش فرهنگ است.
    مهم ترین مسأله در خصوص رابطه لباس و فرهنگ مربوط به دوره ای از حیات انسان می شود که از بیش ترین پتانسیل برای ساختن هویت اجتماعی آن ها را دارد. دوران کودکی از بیش ترین پتانسیل برای ساختن هویت فردی انسان ها و دوران نوجوانی و جوانی از بیش ترین پتانسیل برای ساختن هویت اجتماعی انسان ها برخوردار هستند. با این حساب، اگر بتوانیم از طریق قانونی کردن حجاب اسلامی، پوششی اسلامی را برای نوجوانان و جوانان ارایه دهیم و به گونه ای برنامه ریزی کنیم که این نوع پوشش تمام دوره نوجوانی و جوانی آن ها را شامل شود، نظر به ارتباط وثیقی که میان لباس و فرهنگ از سویی و میان این دوره و ساخته شدن هویت اجتماعی از سوی دیگر است، قطعاً گام بزرگی در نهادینه کردن هویت دینی آنان برداشته ایم. نباید فراموش کرد که بیش ترین ناهنجاری های هویتی مربوط به پوشش اسلامی متعلق به همین دوره نوجوانی و جوانی می باشد. قبل از نوجوانی به دلیل فقدان درک عمیق مسایل مربوط به پوشش، و بعد از جوانی به دلیل پختگی نسبی افراد از سویی و گرفتار شدن آن ها در پیچ وخم های زندگی خانوادگی از سوی دیگر، کم تر با بحران های هویتی ناشی از پوشش غیراسلامی روبه رو هستیم. از همین رو، قانونی شدن حجاب اسلامی به ویژه در مدارس آموزش و پرورش (سطوح راهنمایی و دبیرستان) و دانشگاه ها به دلیل اشتمال آن ها بر دوره نوجوانی و جوانی از ضرورت و اهمیت بیش تری برخوردار می باشد.
    این نکته نیز حایز اهمیت است که بیش تر انسان ها در دوره جوانی دوستان زندگی اجتماعی خود را انتخاب می کنند. و اکثر این دوستان ناخواسته با گرایشات فرهنگی شان انتخاب می شوند. از این رو، اگر بتوانیم فرهنگ حاکم بر رفتار ظاهری یک نسل را در این دوره مدیریت کرده و با ملاک های اسلامی هماهنگ کنیم، در حقیقت، نه فقط این دوره، بلکه دوره های پس از آن تا پایان حیات اجتماعی شان را نیز کنترل و مدیریت کرده ایم.

    و) رابطه قانون و زور با فرهنگ سازی

    بیش تر اهل فرهنگ بر این باور هستند که به مدد قانون و بخش نامه و نیز با بهره گیری از زور و خشونت نمی توان فرهنگ سازی کرد. این نظریه، اگر منظور این باشد که یک فرهنگ را تنها و صرفاً از طریق قانون و زور نمی توان ایجاد کرد و به تکامل رساند، موجه است، اما اگر منظور این باشد که با قانون و بخش نامه و نیز زور و خشونت اساساً هیچ گامی برای تقویت یک فرهنگ یا کم رنگ کردن آن نمی توان برداشت، سخنی ناموجه است. در خصوص ایجاد یا محو کردن یک فرهنگ، توجه به نکات ذیل حایز اهمیت است:
    1) تجربه تاریخی نشان داده است که یک فرهنگ پایدار را نمی توان با صرف «قانون و بخش نامه» یا «زور و خشونت» ایجاد کرد. فرهنگ ها در صورتی ایجاد می شوند که با ریشه های تاریخی یک قوم سنخیت و هماهنگی داشته باشند. اساساً مبادی فرهنگ ها، «تاریخ» و «فطرت» می باشند. قانون و زور در صورتی می تواند منجر به فرهنگ پایدار شود که حداقل در یکی از این دو ریشه داشته باشد. یکی از اشتباهات اساسی جریان روشن فکری در ایران، غفلت از همین نکته است؛ آن ها با تقلید از آن چه در جریان پروتستانتیزم مسیحی آموخته بودند، می خواستند در ایران نیز نسخه ای دیگر از آن را اجرا کنند. غافل از این که دین در این جا هم تاریخ و هم به این دلیل که تحریف نشده نبود برآمده از فطرت مردم بود و هرگونه ستیز با آن یا هرگونه قانون گذاری در جهت خلاف آن، در حقیقت شنا کردن در خلاف جهت تاریخ و فطرت این مرز و بوم بود و نمی توانست به ثمر بنشیند. در جبهه مقابل جریان روشن فکری، روش فرهنگ سازی عالمان دینی بوده است که حتی آن گاه که به جنگ خرافات می رفتند، از سنت های تاریخی درست این مرز و بوم یا مستقیماً از داده های فطرت آن ها استفاده می کردند. عالمان دینی برخلاف روشن فکران که می خواستند تاریخ این مرز و بوم را نادیده گرفته و به آن صورت تاریخ غرب را بزنند، تلاش می کردند تا موءلفه های همین تاریخ را ترمیم و تعمیر کرده و رشد دهند.
    2) تجربه تاریخی نشان داده است که اگرچه یک فرهنگ را صرفاً با قانون و زور نمی توان ایجاد کرد، اما می توان آن را با قانون و زور «محدود» کرد و حتی مانع بالندگی آن شد. توجه به این نکته مهم است که موءلفه ها و عناصر یک فرهنگ را تنها با موءلفه ها و عناصر فرهنگی می توان از بین برد؛ بدین معنی که امواج اقتصادی یا سیاسی به تنهایی قادر به از بین بردن امواج فرهنگی نخواهند بود. با این حساب، وقتی سخن از قانون و زور و نقش آن دو در ایجاد و رفع یک فرهنگ به میان می آید، منظور این است که قانون یا زور پشتوانه اجرایی یک یا چند موءلفه فرهنگی به منظور کم رنگ یا محو کردن موءلفه های فرهنگ موجود شوند. به عنوان مثال؛ قانون و زور رضاشاهی آن گاه که پشتوانه «کشف حجاب» به مثابه یک رفتار فرهنگی مذهبی قرار گرفت، هرچند با زحمت، توانست موءلفه «حجاب اسلامی» به مثابه یک ارزش فرهنگی مذهبی از قبل موجود را به چالش بکشد. قانون کشف حجاب رضاشاهی اگرچه موفق به پایه ریزی یک فرهنگ پایدار و جامع نشد، اما توانست لایه اجتماعی جدیدی در برابر لایه اجتماعی منسجم و پایدار از قبل موجود ایجاد کند که به نوبه خود توانست ارزش حجاب اسلامی را تا حدودی به محاق بَرَد تا جایی که حتی آن گاه که پس از تبعید رضاشاه، قانون اجباری بودن کشف حجاب برداشته شد، عده ای هم چنان بر کشف حجاب خود باقی ماندند.
    به نظر می رسد حتی قانون هایی که برخلاف فطرت انسانی هستند، در صورت استمرار می توانند فرهنگ سازی کنند. این مسأله به بُعد تربیت پذیری اجتماعی انسان مربوط است. در همه کشورهای دنیا، حاکمان تلاش می کنند ذواق و سلایق و نیز افکار و اندیشه های مردم کشورشان را در راستای آن چه درست و مفید می پندارند، جهت دهند. آن ها این مهم را با ابزار و روش های مختلف انجام می دهند که تبلیغات و قانون گذاری دو ابزار و روش شایع آن هستند. هر دو روش تبلیغات و قانون گذاری در عصر ما به بهترین نحو از طریق رسانه های جمعی امکان انفاذ و اجرا پیدا می کنند تا جایی که امروزه از رسانه به عنوان خانه یا مدرسه دوم یاد می شود. هم چنان که نظام تعلیم و تربیت خانواده و مدرسه می تواند در ساختن شخصیت انسان ها بدان ها کمک کند، رسانه نیز چه بسا بیش تر از آن ها از این قابلیت برخوردار است.
    اگر انسان از طریق تبلیغات و قانون گذاری قابلیت تربیت پذیری اجتماعی دارد، چرا نتوان با این شیوه ها آن ها را نسبت به رعایت حجاب اسلامی تربیت پذیر کرد؟ بسیاری از قواعد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی موجود در جامعه در نتیجه اجرای قانون تثبیت گشته اند. در کشور ما مشخصاً می توان به استفاده از کمربند ایمنی به هنگام رانندگی اشاره کرد. بی تردید، فرهنگ استفاده از کمربند ایمنی در کشور ما بیش از هر عاملی مرهون جعل قانون (با ضمانت اجرای جریمه و...) و تبلیغات (آگاهی بخشیدن) درباره فواید آن بوده است. چرا مشابه این کار را نتوان برای محقق و تثبیت شدن یک آموزه اسلامی مثل حجاب اسلامی انجام داد؟
    به نظر می رسد ادبیات متورم شکل گرفته علیه قانونی شدن حجاب اسلامی به ویژه به ضمیمه اشتمال قانون بر اجبار و سپس یکی دانستن اجبار و خشونت، نوعی زمینه روانی اجتماعی برای عدم پذیرش حجاب قانونی ایجاد شده است. به عبارت دیگر؛ دلیل موفق نبودن قانونی بودن حجاب اسلامی تا کنون، اشتباه بودن قانونی کردن حجاب اسلامی نبوده، بلکه حاشیه روانی خاصی بوده که حتی مانع از اجرای اولیه این قانون می شده است و اگر این حاشیه روانی سنگین ایجاد نشده بود، چه بسا تجربه اجرای نسبی قانونی شدن حجاب اسلامی امروز، مفاهیم، ساختارها، راهبردها و حتی آسیب شناسی های قابل توجهی در اختیار ما می گذاشت که مجموعه آن ها به تقویت و عملی تر شدن هرچه بیش تر حجاب اسلامی کمک می کرد. به عبارت دیگر؛ قانونی شدن حجاب اسلامی به نوبه خود باعث به وجود آمدن مفاهیم و شکل گیری ادبیات جدید و گسترده تری نسبت به این موضوع می شود که اگرچه ممکن است موجب برخی پرسش ها و شبهات جدید نیز بشود، اما در مجموع قابلیت اقناع کنندگی آموزه حجاب اسلامی را برای مستشکلین بالاتر می برد. در خصوص نقش قانون و زور نیز در فرهنگ سازی توجه به چند نکته ذیل حایز اهمیت است:
    1) اگرچه طبع اولیه انسانی میل به گذار از قوانین و هنجارها دارد، اما از آن جا که این گذار نوعاً مستلزم تهدید، تحقیر و فشار می باشد، انسان ها عادتاً از آن پرهیز می کنند و از آن جا که عادات، هنجارساز هستند، پس از مدتی خود این عادت تبدیل به قانون می شود. انسان ها غالباً به قوانین تن می دهند و به لحاظ روانی آمادگی شان برای پذیرفتن قوانین بیش تر از شکستن آن هاست. به عبارت دیگر؛ اکثر انسان ها محافظه کار و خواهان حفظ وضع موجود می باشند، تنها نخبگان و رهبران توده ها هستند که معمولاً در صدد به هم زدن وضع موجود هستند. اگر به این مسأله توجه داشته باشیم که بخش قابل توجهی از وضع موجود در هر جامعه ای زاده قوانین آن جامعه هست، به وضوح می پذیریم که اکثر انسان ها خواهان هماهنگ شدن با قانون هستند، حتی آن گاه که با قوانین مشکل دارند، اکثر آن ها وانمود می کنند که قانون شکن نیستند.
    2) اگر زور به شکل قانونی و بر جمع (نه فرد یا طبقه خاص) وارد شود، فشار روانی ناشی از آن به میزان زیادی کاهش می یابد. اساساً همه مشکلات جامعه بشری چنین هستند؛ اگر مشکلی تنها برای یک نفر به وجود آید (مثلاً در اثر سیل تنها خانه یک نفر خراب شود) فشار ناشی از آن به مراتب دردناک تر از موردی است که همان مشکل برای تعدادی زیاد یا همه افراد به وجود آمده باشد (مثلاً خانه اکثریت یا همه افراد بر اثر سیل فرو ریزد). فشار ناشی از قانون حجاب اسلامی نیز اگر اولاً در قالب «قانون» و ثانیاً به صورت «جمعی» وارد شود، میزان نارضایتی از آن را به شدت کاهش می دهد.
    در خصوص قانونی کردن حجاب اسلامی و فشار ناشی آن نیز توجه به دو نکته حایز اهمیت است:
    1) اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران، مسلمان هستند و به شکل پیشینی و حداقل به طور نظری بر این باور هستند که حجاب یکی از آموزه های دین آن هاست. در چنین شرایطی، قانونی و اجباری کردن حجاب اسلامی به دلیل هماهنگی آن با جریان اعتقاد دینی جامعه، نه تنها فشار روانی ایجاد نمی کند، بلکه به دلیل هماهنگی عمل و نظر، منجر به آرامش روانی افراد نیز می شود.
    2) از آن جا که احکام اسلامی با مصالح عالیه و فطرت انسانی هم ساز و هماهنگ هستند و نیز از آن جا که مجاری منحرف از آموزه های اسلامی با فطرت و مصالح عالیه انسانی ناهم ساز و ناهماهنگ هستند، در نهایت، مسلمانان عامل به آموزه های اسلامی به رغم وجود فشار مضمر در آن ها، از امتثال آن ها راضی و خشنود خواهند بود. این در حالی است که مسلمانان غیرعامل به آموزه های اسلامی به دلیل خروج از فطرت و مصالح عالیه شان، در نهایت و در اعماق وجودشان نوعی نارضایتی را احساس خواهند کرد که این نارضایتی خود بر فشار مضمر در قانونی بودن آموزه های اسلامی خواهد افزود.

    ز) ضرورت ابزار شدن دین در حکومت دینی

    معمولاً به هنگام استفاده از مفاهیم، نمادها و روش های دینی برای پیش برد امور اجرایی در یک کشور دینی، بلافاصله پرسش از درستی یا نادرستی استفاده ابزاری از دین مطرح می شود. گو این که هرگونه استفاده از مفاهیم و نمادهای دینی برای توجیه و حتی تبیین امور اجرایی به معنی استفاده ابزاری و بلکه به معنی سوء استفاده از دین تلقی می شود. به نظر می رسد، چنین تلقی ای ناشی از مهجوریت تاریخی ما در برپایی حکومت دینی باشد. این کاملاً طبیعی به نظر می رسد که در شرایطی که حکومت جاری، غیردینی یا اساساً ضد دینی است، استفاده از مفاهیم و نمادهای دینی برای توجیه امور جاری امری ناپسند و غیردینی و بلکه ضد دینی تلقی شود، اما آیا چنین تلقی ای در فرض حاکمیت دینی هم صدق می کند یا خیر؟
    مهجوریت تاریخی یک قوم نسبت به یک مسأله مثل برپایی حکومت، عادت هایی را ایجاد می کند که به نوبه خود هنجارساز می شوند. امور وقتی تبدیل به عادت شدند، عقلانیت آن ها کم تر مورد پرسش و سوءال قرار می گیرد به گونه ای که تصور می شود در زمره بدیهیات عقلی هستند. این در حالی است که در بسیاری از موارد می توان چرایی آن ها را مورد پرسش قرار داد و مسلماً در برخی موارد، عقلانیت آن ها غیرقابل دفاع خواهد بود.
    این مسأله که «نباید از دین استفاده ابزاری کرد» از آن دسته مسایلی است که در فضای عادت ناشی از مهجوریت تاریخی ما نسبت به برپایی حکومت دینی، تبدیل به هنجار شده است و آن چنان خود را بدیهی می نمایاند که کم تر کسی جرأت می کند درباره آن پرسش کند. این در حالی است که به نظر می رسد در شرایط برقراری حکومت دینی یعنی در شرایطی که مبناها، روش ها، اصول ها و غایت ها همه دینی هستند استفاده ابزاری از دین اشکالی نداشته باشد. به عبارت دیگر؛ چه اشکال دارد در شرایطی که دین، مبنا، روش و غایت است، ابزار هم باشد؟ ابزار شدن دین آن گاه می تواند مضرّ و بلکه مهلک باشد که مبنا، روش و غایت، غیردینی هستند، اما در شرایطی که این هر سه از دین تغذیه می شوند، چه اشکالی دارد که دین، ابزار هم بشود؟ ابزارها نمی توانند در خارج از محدوده ای که مبناها، غایات و روش ها برای آن ها تعیین کرده اند حرکت کنند. به همین علت است که در شرایطی که حکومت غیردینی برقرار است، نباید دین ابزار شود، چون این ابزار نمی تواند خارج از مبنا و غایت موجود که حسب فرض، غیردینی است عمل کند. و نیز به همین دلیل است که در فرض برقراری حکومت دینی، می توان از ابزار غیردینی، اما دقیقاً در درون ساختار و منظومه اجرایی دینی استفاده کرد. اساساً کشورهای اسلامی و از جمله کشور ما در شرایط فعلی با همین گونه استدلال هاست که در برنامه های توسعه خود به کارگیری و استفاده از ابزار غربی را البته در راستای اهداف طرح و برنامه خود تجویز می کنند. سه شکل استفاده از دین را می توان تصور کرد:
    1) دین به مثابه مجموعه ای از الفاظ: این نوع به کارگیری دین بدترین نوع استفاده از آن می باشد و نه تنها فاقد هرگونه کارآمدی مثبت در جهت تعالی و تکامل جامعه انسانی است، بلکه از آن جا که دین در غیر موضعش به کار می رود، دارای نتایج منفی می شود.
    2) دین به مثابه مجموعه ای از آموزه ها: این نوع به کارگیری دین، استفاده حداقلی از آن است و مانع از بروز نتایج دین در عرصه حیات عینی بشری حتی در سطح فرد می باشد. حداکثر نتایج این نوع دین ورزی برخی تأثیرات در عرصه حیات نظری بشری در سطح فرد است.
    3) دین به مثابه فرهنگ و حیات: این نوع به کارگیری دین، استفاده حداکثری از آن است و باعث بروز نتایج دین در عرصه حیات عینی بشری در سطح فرد، اجتماع و تاریخ می شود. آموزه های دینی آن گاه که به منصه عمل می رسند، تبدیل به فرهنگ و سپس حیات می شوند. غایت دین، حضور در سطح حیات بشر است که معلول عمل بدان می باشد.
    ابزاری شدن دین به معنی نوع اول امری باطل و ممنوع و به معنی نوع سوم نه تنها مذموم، بلکه امری بایسته است. دین وقتی تبدیل به فرهنگ و حیات بشری شد، همه مناسبات مربوط به خود از جمله ابزار و روش ها را به رنگ خودش درمی آورد و این نه تنها عیب، بلکه کمال است. به نظر می رسد در ارتکاز عمومی مسلمانان، ابزاری شدن دین انصراف به استفاده از دین به معنی نخست آن دارد و به همین علت هم با آن مخالفت می کنند. البته دلیل این که استفاده ابزاری از دین به استفاده از نوع نخست آن انصراف دارد، تجربه تاریخی حضور دین در جوامع اسلامی می باشد. ظاهراً و بلکه تحقیقاً دین نه در جوامع سنّی و نه در جوامع شیعی امکان حضور حداکثری (به مثابه فرهنگ و حیات) و به شکل مطلوب را نداشته است و به عبارت دیگر؛ مسلمانان تجربه روشنی از حضور دین به مثابه فرهنگ و حیات ندارند و به همین علت هم نمی توانند از ابزار شدن دین تصور مثبتی داشته باشند. ادعا این است که اگر دین به مثابه فرهنگ و حیات عرضه شود که البته از یک حکومت دینی انتظار تحقق عینی چنین دینی می رود در آن شرایط، ابزاری شدن دین نه تنها مذموم، بلکه ممدوح خواهد بود. البته این بدان معنی نیست که هرگاه دین به تمامه و به شکل کاملاً مطلوب تبدیل به فرهنگ و حیات شد، از آن پس می توان و بلکه باید دین ابزار هم بشود، بلکه بدین معنی است به میزان میل به فرهنگ و حیات شدن دین، ابزاری شدن آن نیز باید تحقق یابد.

    ح) انسجام منظومه معارف دینی

    مجموعه معارف اسلامی به گونه ای چیده شده و انتظام یافته اند که اگر شخصی به عنوان مثال؛ بخواهد از یکی از آموزه های آن از جمله حجاب اسلامی صرفاً به مثابه ابزار استفاده کند، ناگزیر می شود بسیاری دیگر از آموزه های اسلامی را نیز به کار بندد. به عبارت دیگر؛ از آن جا که آموزه های اسلامی به شکل شبکه ای و نه بخشی و جزیره ای چیده شده اند، عمل به یکی از آن ها به ویژه آن گاه که استمرار داشته باشد مستلزم عمل به برخی دیگر از آن ها خواهد بود یا به طور طبیعی عمل به برخی دیگر از آن ها را در پی خواهد داشت و در هر دو صورت، آن آموزه های دیگر نیز به نوبه خود، آموزه های دیگری را در پی خواهند داشت و... البته باید توجه داشت که این خصیصه منحصراً مربوط به سیستم معارف اسلامی نیست، بلکه همه سیستم ها و شبکه ها این گونه هستند. سیستم ها به میزانی که از انسجام درونی برخوردار باشند، به همان میزان اجزای درونی آن ها یک دیگر را پشتیبانی می کنند و نمی توان یکی را بدون در نظر گرفتن کیف ارتباطش با دیگر عناصر محقق کرد و در عین حال، نتیجه بهینه نیز گرفت.
    با توجه به سیستمی بودن معارف اسلامی، بی توجهی به یکی از آموزه های آن مثل حجاب در حقیقت بی توجهی به کل سیستم و قانونی کردن حجاب اسلامی نیز به معنی تأکید بر اجرا و تحقق کل سیستم خواهد بود. به عبارت دیگر؛ اقتضای سیستمی بودن معارف اسلامی این است که به عنوان مثال؛ بی توجهی به امر حجاب اسلامی به نوبه خود بی توجهی به امر حیای اسلامی و بی توجهی به حیا، بی توجهی به مسأله امنیت جنسی را در پی خواهد داشت. ضمن این که همه این موارد به تعطیل شدن بخش قابل توجهی از «حدود» اسلامی منجر خواهد شد.
    اگرچه سیستم ها دارای عناصر محوری و جزئی هستند و در یک سیستم Box)) اعتبار عنصر Fact)) به سهمی است که در خروجی Input)) آن دارد؛ به رغم این، اگر سیستم به معنی ریاضی آن در نظر گرفته شود، حتی اگر روابط جزء غیرمحوری آن به هم بخورد، سیستم از کار خواهد افتاد. در منظومه احکام اسلامی هرچند سیستم هایی وجود دارند که کارکرد آن ها مشابه سیستم های ریاضی است (مثل نماز که به عنوان مثال؛ اگر همه اجزای آن هم درست خوانده شود، اما «سلام» آن قرائت نشود، با این که «سلام» از ارکان نماز هم نیست، نماز باطل نه ناقص خواهد بود)، به رغم این، کارکرد سیستم نهایی معارف اسلامی مشابه سیستم های ریاضی نیست. اما این نکته به معنی نادیده گرفتن سهم عناصر جزئی در نتایج (راندمان) سیستم دینی نیست.
    در زبان حِکمی ما ضرب المثل هایی وجود دارند که بیان گر تأثیر مقدمات بر نتایج و نیز تأثیر اجزای خُرد بر خروجی نهایی هستند؛ از قبیل: «پول، پول می آورد»، «قطره قطره جمع شود، وانگهی دریا شود» و... در ادبیات دینی نیز برخی آموزه ها وجود دارند که بیان گر این معنی هستند که گناه، گناه می آورد یا کار خیر، کار خیر می آورد. به عنوان مثال؛ کسی که دروغ می گوید، از آن جا که دروغ مناسبتی با نظام هماهنگ هستی ندارد و به همین علت بسیاری از روابط عادی را به هم می زند، مجبور می شود برای نشان دادن هماهنگی صوری، چندین دروغ دیگر نیز بگوید. به عبارت دیگر؛ دروغ، دروغ می آورد و اگر چنین است، چه بُعدی دارد که بگوییم: بدحجابی، بی حجابی می آورد.
    از طرف دیگر؛ نفس انسانی به گونه ای ساخته شده است که چه در امور خیر و چه در امور شرّ، یک دفعه نمی تواند جهش داشته باشد. اگر نفسی تربیت ویژه نشده باشد، محال است که یک دفعه آمادگی لازم برای انجام یک عملیات استشهادی (عمل خیر) یا کشتن یک بی گناه را داشته باشد (عمل شرّ). از همین رو گفته اند: «تخم مرغ دزد، شتردزد می شود». نفس انسانی در جهت خیر و شرّ قابل تربیت است و در این صورت، اگر از ابتدا در مسیر تربیت دینی قرار نگیرد، در انتها، انتظار عمل دینی از آن داشتن، غیرمنطقی و غیرمعقول خواهد بود. توجه به این نکته، حیثیت دیگری از ارتباط سیستمی معارف اسلامی را نشان می دهد؛ بدین معنی که آموزه های دینی دارای مراتب هستند و برای نیل به مراتب بالاتر، ضرورتاً باید مراتب پایین تر طی شود. اقامه نماز، حیا، عفت و... مستلزم رعایت دقیق حجاب اسلامی به مدت طولانی می باشد. هرگز از دامان زنانی که به صورت نیم بند حجاب اسلامی را رعایت می کنند، مردان به معراج نمی روند. میان مربی و متربّی نسبت و تناسبی معقول است، هرگز با ایمانی حداقلی ، مدارج حداکثری طی نخواهد شد.
    می توان از زاویه ای دیگر نیز برای انسجام آموزه های اسلامی استدلال کرد. بدین صورت که قوایی که خداوند متعال در انسان قرار داده هیچ کدام شان عبث خلق نشده اند و به کارگیری درست و به موقع آن ها نه تنها منعی ندارد، بلکه به این دلیل که پشتیبان دیگر قوای کمال بخش انسانی قرار می گیرد، قطعاً موجب کمال و تعالی بشر می شود. یکی از این قوا، قوه غضبیه است که مهم ترین کارویژه آن، فعال شدنش به هنگام مواجه شدن با شرایطی است که یک پدیده را از حالت تعادل (صراط مستقیم) اخراج می کند. این پدیده که باطناً متعلق به ساحت غیرحق است یا حداقل با آن زاویه دارد (چون حق همواره در شرایط تعادل است) می تواند به حسب ظاهر در جبهه باطل باشد و در این صورت، فعال شدن قوه غضبیه به معنی سطحی از جنگ (جهاد اصغر) تلقی خواهد شد و نیز می تواند به حسب ظاهر در جبهه حق باشد و در این صورت، فعال شدن قوه غضبیه به معنی مرحله ای اضطراری از تربیت خود یا غیر باشد. در نتیجه به کارگیری این قوه، پدیده ماهیت باطل یا از بین می رود و یا تبدیل به حق می شود. استفاده از قوه قهریه در اجرا و امتثال مراتبی از احکام و آموزه های اسلامی نیز چنین است. اگر این استفاده به جا و به موقع باشد، یا به محو اشکال باطل و ناقص اجرای احکام اسلامی و یا به تعدیل و تصحیح آن ها ختم می شود. در مورد موارد معدودی که ممکن است به هیچ کدام از این صورت ختم نشوند و مثلاً در نتیجه به کارگیری قوه قهریه در اجرا و امتثال یک حکم اسلامی مثل حجاب، قوه قهریه، خود مغلوب شود و حجاب هم به ضد خود تبدیل شود، توجه به دو نکته حایز اهمیت است:
    1) فارغ از این که چرا ممکن است، پافشاری قانونی (استفاده از قوه قهریه) برای اجرای احکام اسلامی به ضد آن چیزی که مقصود است منجر شود، نباید از این نکته غفلت کرد که ارتقاء و تکامل چه در مقیاس فردی و چه در مقیاس جمعی همواره تاوان دارد و نباید انتظار داشت بدون پرداخت هزینه تکامل، بتوان بدان دست یازید. به عبارت دیگر؛ اگر ثابت شود که با قانونی شدن حجاب اسلامی، از سویی، بسیاری از افراد بدحجاب و یا بی حجاب در یک پروژه طولانی مدت باحجاب می شوند و نیز از سویی، بسیار و بلکه همه اهل حجاب اسلامی در تداوم امتثال این آموزه ثابت قدم تر از گذشته می شوند، در این صورت، حتی اگر هم تعدادی به دلیل قانونی شدن حجاب اسلامی، از آموزه حجاب اسلامی و نهایتاً از خود اسلام متنفر شوند، باید آن ها را ریزش هایی در قبال رویش ها دانست. حسب مَثَل قدیمی ایرانی، «در مسجد را به خاطر یک بی نماز نمی بندند». قانون رشد و تکامل اسلامی را به خاطر برخی ریزش ها تعطیل نمی کنند. اگر پیامبر اسلام می خواست از یک زرتشتی، سلمان و از یک رومی، صهیب و از یک عرب بدوی، ابوذر و... بسازد، منطقاً باید هزینه می پرداخت و هزینه این تکامل، ریزش کسانی چون ابولهب (عموی پیامبر)، عایشه (همسر پیامبر) و... شد.
    2) نتیجه منفی ناشی از اجرای یک قانون ضرورتاً به معنی باطل یا ناقص بودن آن قانون نیست. چه بسا استدلال هایی که حق و مفیدند و حتی به روش های صحیح و درستی هم پیاده شده اند، اما برای برخی از افراد نتیجه معکوس داشته اند. به عنوان مثال؛ قرآن کریم هم مشتمل بر استدلال های متقن می باشد و هم استدلال هایش را به شیوه های درستی مطرح کرده و چنان در این راه موفق بوده که حتی مخالفینش هم به درستی اش علم پیدا کرده اند. به رغم این، به دلیل این که برخی از آن ها مصداق «فی قلوبهم مرض»، «علی بصره غشاوه»، «علی قلوبهم اکنّه»، «قست قلوبهم»، «صرف الله قلوبهم»، «طبع الله علی قلوبهم»، و... هستند، هرگز بهره ای از آن استدلال ها و روش های صحیح نبرده اند. پس نباید بر این باور شد که چون برخی از افراد تن به قانونی شدن حجاب اسلامی نمی دهند و بلکه موضع منفی و ضد می گیرند، اصل این قانون باید منتفی شود.

    ط) این همانیِ مقدمات و فرایند دین داری

    بسیار و بلکه همه پدیده های اجتماعی آن گاه که به شکل پسینی مورد مطالعه قرار می گیرند یا شبیه سازی می شوند، به شکل غیرمنطقی ای تجزیه می شوند. روش تجزیه و تفریق میان مقدمات و فرایند شکل گیری یک پدیده هرچند شایع و رایج است، اما در بسیاری از موارد رهزن می شود و انسان را از درک حقیقت پدیده دور می کند. به عنوان مثال؛ اگر بخواهیم انقلاب اسلامی را به روش تجزیه و تفریق ادراک کنیم، باید نهضت 42، تحصن های کارگران، چهلم های شهدای شهرستان ها و... را به عنوان مقدمات و مناسبات بهمن 57 و مدتی پس از آن را فرایند انقلاب تلقی کنیم. این در حالی است که نهضت 42 و دیگر مواردی که به عنوان مقدمات ذکر شدند، نه مقدمات، بلکه فرایند شدن و شکل گیری انقلاب اسلامی هستند. یا به عنوان مثال؛ اگر مسأله توسعه غربی را بخواهیم به روش تجزیه و تفریق ادراک کنیم، نهضت پروتستانتیزم، انقلاب کبیر فرانسه و... را باید به عنوان مقدمات و اکتشافات و اختراعات جدید و نیز اندیشه های فلسفی، کلامی، ادبی و... قرن هیجدهم و پس از آن را فرایند تجدد و توسعه بدانیم. این در حالی است که آن چه را که به عنوان مقدمات توسعه ذکر شده، نه فقط مقدمات، بلکه عین فرایند آن باید دانست
    در مسأله دین داری و دین ورزی نیز برخی و شاید بسیاری به این مسأله توجه ندارند و گمان می کنند که دین ورزی مسبوق به یک سری مقدماتی است که انگار خود آن مقدمات، مصداق دین ورزی نیستند. به عنوان مثال؛ لقمه حلال خوردن، به نامحرم نگاه نکردن، اهل مسجد بودن، حجاب اسلامی را رعایت کردن و... نه فقط مقدمه دین ورزی، بلکه علاوه بر آن، عین آن هستند. البته باید توجه داشت از آن جا که دین، کامل و دین داری، مستکمل است، بسیاری از آن چه که خود عین دین ورزی هستند، در عین حال، مقدمه برای مرحله و مرتبه بالاتر دین ورزی هستند. به عبارت دیگر؛ مقدمه دین ورزی بودن یک عمل، منافاتی با عین دین بودن آن ندارد.
    عده ای که با قانونی بودن حجاب اسلامی مخالفت می کنند بر این باورند که باید ابتدا مقدماتی را انجام داد و سپس از جوانان، دین ورزی خواست. تردیدی نیست که هر کاری مسبوق به مقدماتی هست، اما از این نکته نباید غفلت کرد که آن مقدمات، ماقبل دین ورزی نیستند، بلکه عین آن هستند. به همین علت، هر گونه عملی که برای امتثال حکم حجاب اسلامی صورت بگیرد، نه فقط مقدمه، بلکه جزئی از فرایند تحقق هرچه بیش تر و کیفی تر حجاب اسلامی می باشد. با این حساب، برای امتثال حجاب اسلامی به واقع، نه نیازمند «مقدمات»، بلکه نیازمند «عمل» هستیم. سه دهه است که از پیروزی انقلاب اسلامی می گذرد و انگار هنوز مقدمات امتثال یک حکم ضروری اسلامی آن هم در حدّ امکان قانونی کردن امتثال آن انجام نشده است! اساساً با توجه به قرائن و شواهد موجود، آیا می توان امیدی داشت که حتی تا سال ها پس از این، آن چه را که مقدمات امتثال اجتماعی این امر تلقی می شود، انجام شود؟ آیا نباید در صحت روشی که برای عملیاتی و کاربردی کردن این حکم اسلامی تاکنون به کار گرفته ایم، تردید کنیم؟ به نظر می رسد باید به قانونی کردن آموزه حجاب اسلامی تن دهیم و در طول عمل، اگر هم با مشکلات روشی و نتایج سوء و پیامدهای منفی روبه رو شدیم، در ضمن عمل آن ها را اصلاح و تکامل ببخشیم.

    نتیجه گیری: ضرورت مفروض گرفتن همه متغیرها به جز قانونی بودن حجاب اسلامی

    با امعان نظر به ادله موافق و مخالف قانونی شدن حجاب اسلامی، به وضوح درمی یابیم که ادله مخالفان، تاب مقاومت در برابر ادله و پاسخ های طرفداران را ندارد و حکومت اسلامی حسب رسالت ذاتی و اولی خود، ناگزیر از تکامل دادن به سطح ایمانی مردم می باشد و مسلماً یکی از مهم ترین و در عین حال موءثرترین روش ها برای این منظور، قانونی کردن امتثال احکام اسلامی می باشد. البته در این خصوص، توجه به نکات ذیل حایز اهمیت است:
    1) قانونی شدن یک مسأله را نباید نخستین گام برای اجرایی کردن آن دانست. قانونی شدن یک پدیده، یعنی ضرورت یافتن آن. یک مسأله وقتی در سطح اجتماع، ضرورت می یابد که اولاً شیوع یافته باشد؛ ثانیاً با حیات و فرهنگ مردم گره خورده باشد؛ ثالثاً فقدان آن در تداوم حیات اجتماعی خدشه وارد نماید. حجاب اسلامی برای مردم مسلمان، یک بایدِ مستحب اخلاقی نیست، بلکه یک بایدِ واجب فقهی است و اعتقاد فراگیر نظری به وجوب آن، خود به خود می تواند ضرورت قانونی شدن را در مورد آن تمام کند. به ویژه این که عدم اجرایی شدن آن هم چنان که گذشت به نوبه خود می تواند بسیاری از دیگر ارزش های اسلامی را در جامعه اسلامی به خطر اندازد و این به معنی خدشه در امکان تداوم سالم حیات اجتماعی است.
    2) ارزیابی کارآمدی قانونی شدن احکام اسلامی را باید در فرض ثابت بودن همه شرایط دیگر در نظر گرفت. به عنوان مثال؛ موءلفه هایی از قبیل اخلاق حسنه، برخوردهای شایسته عاطفی، تطابق عمل و نظر، دعوت عملی به دین (کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم) و... همه باید مفروض تلقی شوند. به عبارت دیگر؛ سخن در این است که از دو رویکرد برای اقامه حکم حجاب اسلامی که در هر دوی آن ها، همه این موءلفه های ذکر شده به یک اندازه اعتبار شده و به کار گرفته شده اند، اما در یکی از آن دو، علاوه بر این ها، قانونی شدن حجاب اسلامی نیز اضافه شده است، کدام یک کارآمدتر است؟
    3) مسأله قانونی شدن احکام اسلامی را نباید تک فاکتوری فهم کرد و ارزیابی نمود. این مسأله را از یک سو باید با توجه به الزامات مقدماتی تحقق آن و از یک سو باید با توجه به پیامدهای منطقی و ضروری آن درک کرد و سنجید. بدین معنی که به عنوان مثال؛ قانونی کردن حجاب اسلامی مستلزم تغییر و تحولاتی پیشینی و پسینی در بسیاری از قوانین، ساختارها، رویکردها و حتی اهداف می باشد. کسی که می خواهد مسأله قانونی شدن حجاب اسلامی را ارزیابی کند، باید همه این تغییر و تحولات را در سنجش خود ملاحظه کند. به عنوان مثال؛ در یک دانشگاهی که 100 استاد در حال تدریس هستند، اگر تنها یک یا چند نفر محدود، دانش جویان خود را به رعایت حجاب اسلامی در کلاس درس خود ملزم کنند، تردیدی نیست که این عمل آن ها اثر سوء و منفی دارد. اما باید دقت کرد که این نتیجه، پیامد نفس عمل الزام از سوی استاد نمی باشد، بلکه بیش از همه معلول عدم الزام به رعایت حجاب اسلامی توسط دیگر اساتید می باشد.

    پگاه حوزه :: 14 آذر 1388 - شماره 268

          



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    حجاب در قرآن

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد




    حجاب در قرآن

    كندوكاو در آيات حجاب, آن هم يك جا و همه سونگرانه, براى اهل نظر و فقه پژوهان, مى تواند ره گشا و پرفايده باشد و آنان را در دستيابى به زواياى گوناگون اين گزاره مهم اجتماعى, رهنمون سازد.
    كنار هم گذاردن آيات حجاب و درنگ بر روى آنها و توجه به آغاز و پايان نشانه هاى پيوسته و ناپيوسته هر يك از آيات, بسيار روشن گر خواهد بود و ره گشا,كه در ضمن بحث,به اين نكته اشاره خواهد شد.
    نكته شايان توجه اين كه:در كنار هم و به ترتيب نزول آوردن آيات و دقت و درنگ روى آنها, نشان خواهد داد كه حكم حجاب,يك باره اعلام نشده,بلكه كم كم و با گذشت زمان و آماده شدن زمينه و… بر قلب مبارك پيامبر(ص) نازل شده است.
    ابتدا, در روزهاى پايانى سال پنجم هجرى, در جريان وليمه ازدواج پيامبر(ص) با زينب بنت جحش(همسر طلاق داده شده زيدابن حارثه) آيه حجاب همسران پيامبر(ص) بر آن حضرت نازل شد.
    همه مردان برابر دستور اين آيه شريفه مى بايست از پس پرده با همسران پيامبر(ص) سخن بگويند.
    در مرحله دوم, خويشاوندان نسبى از دايره اين حكم بيرون شدند و آنان اجازه يافتند با همسران پيامبر(ص) بى آن كه پرده اى در بين باشد, سخن بگويند.
    در مرحله سوم, جلباب (چادر) به عنوان حقى براى همسران و دختران پيامبر(ص) و زنان مؤمن قرار داده شد.
    در مرحله چهارم, آيات سوره نور احكام حجاب بانوان را روشن ساخت.
    در مرحله پنجم, اجازه گرفتن براى ورود به محل استراحت بانوان محرم, مطرح شد.

    چند نكته از اين بررسى به دست مى آيد:

    1.در نگاه به بانوان مَحْرَم و اندازه پوشش آنان در برابر مَحْرَمان, بين خويشاوندان نسبى و سببى فرق است;يعنى هيچ گاه پوشش مادر نزد فرزند, همانند پوشش مادرزن در نزد داماد نيست.
    2. اين كه گفته مى شود محرمان, چه سببى و چه نسبى, مى توانند به همه جاى بدن يكديگر نظر بيفكنند, به جز عورت و شرمگاه, سخنى است بى دليل.اين بخش از بحث مقدارى به درازا كشيد كه چاره اى نبود;زيرا فقيهان روزگار ما, آن گونه كه از حاشيه هاى عروةالوثقى بر مى آيد, ه مه,برخلاف اين نظر دارند;از اين روى بايسته بود كه دليلهاى اين مسأله بيش تر به بوته بررسى گذاشته شود.
    3.روايات رسيده از معصومان در اين موضوع,سخن جديدى,غير از آنچه از آيه هاى حجاب فهميده مى شود, بيان نكرده اند.
    4.از ملاكها و معيارهاى به دست آمده از بحث و كندوكاو در آيات شريف, در گزاره هاى جديد و مسائل نوپيدا بهره برديم و آنها را به گونه استدلالى, شرح داديم.در مثل فرق بين عكس و صاحب عكس و فيلم شخص و خود شخص بيان شده است.

    ترتيب نزول آيات حجاب
    نخستين مرحله:

    تا پيش از سال پنجم هجرى, بر زنان مسلمان, واجب نشده بود كه حجاب داشته باشند.آنان با همان لباس معمول و مرسوم آن زمان, در جامعه حاضر مى شدند,با مردان سخن مى گفتند و حتى با آنان بر سر يك سفره مى نشستند و از يك ظرف غذا مى خوردند;تا اين كه در سال پنجم هجرى, پس از ازدواج پيامبر(ص) با زينب بنت جحش,خداوند حجاب را بر زنان حضرت قرار داد و به مؤمنان دستور داد, هرگاه از همسران پيامبر(ص) چيزى خواستيد, از پشت پرده بخواهيد:
    (واذا سألتموهن متاعاً فاسئلوهن من وراء حجاب.)
    سپس دليل اين دستور را چنين بيان مى فرمايد:
    (ذلكم اطهر لقلوبكم و قلوبهن.)1
    نكته: پيش از نازل شدن آيه حجاب,در همين سوره شريف, آيات ديگرى نازل شده كه در آنها, شأن همسران پيامبر(ص) در صورت نگهداشت تقواى الهى, از شأن ديگر زنان برتر دانسته شده است و به همسران پيامبر(ص) دستور داده شده كه از حجره ها,مگر براى كارهاى ضرورى,خارج نشوند و با ناز و كرشمه,با مردان سخن نگويند و بسان دوران جاهليت نخستين, خود را نيارايند:
    (يا نساء النبى لستن كاحد من النساء ان اتّقيتنّ فلا تخضعن بالقول فيطمع الّذى فى قلبه مرض وقلن قولاً معروفا. وقرن فى بيوتكن ولا تبّرجن تبّرج الجاهلية الاولى.)2

    دومين مرحله:

    در پى نازل شدن حكم حجاب درباره همسران رسول خدا(ص) و بازداشته شدن مردان از مستقيم سخن گفتن با آنان و دستور به نگاه نكردن به ايشان, كه گويا اين حكم,همه, حتى پدران, برادران و خويشان همسران رسول خدا را در بر مى گرفت, اين پرسشها مطرح شد:
    آيا پدران همسران رسول خدا(ص) از ديدن دختر خود بازداشته شده اند؟
    آيا برادران همسران رسول خدا(ص) حق ديدن خواهران خود را ندارند؟
    آيا پسران همسران پيامبر(ص) كه از شوى پيشين خود داشتند, ديگر اجازه ندارند مادران خود را ببينند؟
    آيا زنان مؤمن,بسان مردان مؤمن بايد از پس پرده با همسران پيامبر(ص) سخن بگويند؟3
    ييعنى آيا همان گونه كه (يا ايها الذين آمنوا) زنان و مردان با ايمان را در بر مى گيرد و تنها از بابِ (تغليب)ضميرها مذكر آمده است, در (اذا سألتموهن)ضمير مخاطب از باب (تغليب)به صورت مذكر آمده است;ولى در واقع زنان را هم در بر مى گيرد و برابر اين حكم زنان مؤمن نيز بايد از پَس پرده با همسران رسول خدا(ص) سخن بگويند; يا خير, اين حكم ويژه مردان است؟
    در پى اين پرسشهاى گوناگون و شبهه ها, اين آيه شريفه بر قلب مبارك رسول خدا(ص) فرود آمد:
    (لاجناح عليهنّ فى آبائهنّ ولاابنائهن ّولااخوانهنّ ولاابناء اخوانهنّ ولاابناءاخواتهنّ ولانسائهنّ ولاماملكت ايمانهنّ واتقين اللّه انّ اللّه كان على كلّ شىء شهيدا.)4

    چند نكته

    الف.پنج گروه نخست از گروههاى نامبرده شده, همانانى هستند كه به محرمان نسبى نامبردارند.بنابراين, حكم حجاب براى زنان پيامبر(ص) بدين منظور نبوده كه آنان خود را از تيررس چشم محرمان نسبى به دور نگهدارند.و به ديگر سخن, همسران رسول خدا وظيفه ندارند كه با محرمان نسبى خود نيز از پس پرده سخن بگويند.آنان, همان گونه كه پيش از اين اجازه داشته اند و بر آنان روا بوده بدون حجاب و پرده با محرمان نسبى خود سخن بگويند, اكنون كه به همسرى پيامبر(ص) درآمده اند نيز مى توانند, با محرمان نسبى بى پرده سخن بگويند.
    ب. تكليف در پَسِ پرده قرار گرفتن, متوجه همسران رسول خداست, نه مردان. و به ديگر سخن, همسران آن حضرت بايد خود را در پَسِ پرده نگه بدارند, نه اين كه مردان وظيفه داشته باشند نگاه نكنند; از اين روى, به جاى (لاجناح على آبائهن) كه كوتاه تر و آسان تر بود, عبارتِ : (لاجناح عليهنّ فى آبائهنّ) آمد, تا نشان دهد آن گاه كه گناهى هست, آن گناه بر زنان است.
    در جمله آخر, خداوند خطاب به زنان فرمود: (واتقين اللّه) شما زنان بايد تقواى الهى را پيشه كنيد و خود را در پس پرده قرار دهيد. و نفرمود: (واتقوا اللّه) شما مردان, يا شما مردان و زنان, بايد تقواى الهى را پيشه كنيد و چشم ندوزيد.
    بنابراين, روايتهايى كه برابر آنها رسول خدا(ص) به همسران خود فرمود: از ابن مكتوم نابينا روى بگيرند و خود را در پَسِ پرده حجاب نگهدارند, از همين باب است. نه اين كه از آن احاديث بتوان تنقيح مناط كرد و دستور كلى به واجب, يا مستحب براى تمامى زنان استفاده كرد; زيرا تنقيح مناط در جايى است كه احتمال ويژگى براى مورد وجود نداشته باشد, در حالى كه اين جا, احتمال ويژه بودن مورد, بسيار قوى است.
    اكنون براى روشن تر شدن بحث, روايات واقعه ديدار ابن مكتوم را از پيامبر(ص) بازگو مى كنيم:
    (استأذن ابن مكتوم على النبى(ص) و عنده عائشة وحفصة.
    فقال لهما: قوما فادخلا البيت.
    فقالتا: أنّه اعمى.
    فقال: ان لم يَرَكما فانّكما تَريانه.)5
    ابن مكتوم از محضر پيامبر(ص) اجازه ورود گرفت. اين در حالى بود كه عائشه و حفصه نزد پيامبر بودند. پيامبر(ص) به آن دو فرمود: برخيزيد و داخل اتاق شويد.
    آن دو گفتند: او نابيناست.
    حضرت فرمود: اگر او شما را نمى بيند, شما او را مى بينيد.
    از ام سلمه روايت شده كه گفته است:
    (كنتُ عند رسول اللّه(ص) و عنده ميمونة. فاقبل ابن ام مكتوم.
    وذلك بعد ان امر بالحجاب.
    فقال: احتجبا.
    فقلنا: يارسول اللّه اليس اعمى لايبصرنا؟
    قال: افعميا وان انتما الستما تبصرانه؟)6
    من و ميمونه نزد رسول خدا(ص) بوديم كه ابن مكتوم وارد شد. اين حادثه پس از دستور به حجاب بود. پيامبر(ص) فرمود: در پَسِ پرده حجاب رويد.
    گفتيم: اى رسول خدا! آيا او نابينايى كه ما را نبيند, نيست؟
    فرمود: آيا شما نيز نابيناييد؟ آيا شما او را نمى بينيد؟
    همان گونه كه پيش از اين يادآور شديم, اين روايات, ويژه همسران پيامبر(ص) است و به هيچ روى ديگر زنان مسلمان را در برنمى گيرد و تنقيح مناط و سريان دادن حكم به تمامى زنان مسلمان, دليل مى خواهد.
    ج. در مراد از (نسائهن) اختلاف است. در مجمع البيان, دو قول نقل شده است:
    1. مراد زنان هم كيش; يعنى زنان مؤمن است, نه زنان يهودى و نصارى; زيرا آنان زنان مؤمن را مى بينند و براى شوهران خود وصف مى كنند: اين قول از ابن عباس است.
    2. مراد, همه زنان است.7
    از روح المعانى نيز دو قول به دست مى آيد:
    1. قول ابن عباس; يعنى زنان هم كيش.
    2. زنان خويشاوند و وابستگان و پيوسته هاى به آنان:
    (وفى البحر: دخل فى (نسائهنّ) (الامهات و الاخوات و ساير القربات و من يتصل بهن من المتصرفات لهن و القائمات بخدمتهنّ.)8
    مادران, خواهران و ديگر خويشاوندان و زنانى كه براى آنان كار مى كنند و به خدمت آنان و خدمتگزار آنان هستند, داخل در (نسائهن) اند.

    سومين مرحله:

    (يا ايها النبى قل لازواجك و بناتك ونساء المؤمنين يدنين عليهنّ من جلابيبهن, ذلك ادنى ان يعرفن فلايؤذين وكان اللّه غفوراً رحيماً.)9
    اى پيامبر! به همسران و دختران خود و زنان مؤمن بگو: چادرهاى خود را بردوش گيرند. اين نزديك تر است, براى اين كه شناخته و مورد آزار و اذيت قرار نگيرند و خدا آمرزنده مهربان است.
    تاكنون روشن شد كه همسران پيامبر مى بايد خود را در پَسِ پرده نگه دارند و تنها با خويشان نسبى و زنان مؤمن و بردگان مى توانند بدون پرده روبه رو شوند.
    از ديگر سو, اين وظيفه, شرافت ويژه اى نيز بود كه شامل زنان پيامبر(ص) شده بود; همان گونه كه پيش از اين نيز شرافتها و وظيفه هاى ديگرى نيز پيدا كرده بودند, از جمله:
    ام المؤمنين: (وازواجه امهاتهم)10 و مساوى نبودن با ديگر زنان مسلمان در كيفر و پاداش, البته به شرط داشتن تقوا: (يا نساء النبى لستن كأحد من النساء ان اتّقيتنّ.)11 و از جمله وظيفه هايى كه بر همسران پيامبر مقرر شده, به ناز و كرشمه سخن نگفتن با مردان و پسنديده سخن گفتن: (فلاتخضعن بالقول… وقلن قولا معروفاً) و خارج نشدن از خانه: (قرن فى بيوتكن) به گونه دوران جاهلى خود را نياراستن: (لاتبّرجن تبّرج الجاهلية الاولى.) به هر حال, بخشيدن شرافت, بدون قرار دادن وظيفه و تكليف ويژه نبوده است.
    حال پس از فرا خواندن (امهات المؤمنين) به حجاب كه هم شرافت و امتيازى بوده و هم تكليف و وظيفه اى, همين وظيفه را و امتياز را به ديگر زنان مؤمن نيز بخشيده است; تا آنان از شرافت بهره مند شوند و قدر و منزلت آنان شناخته شود و جوانان و ولگردان, با آنان برخورد به دور از ادب, و آزار دهنده نداشته باشند و دريابند كه اينان زنان با شخصيت و از خاندان شريف و پاك هستند و نبايد به هيچ روى, آزرده و اذيت شوند.
    از اين روى حجاب, جايگاه ويژه اى دارد و شرافتى به شمار مى آيد براى زنان مؤمن. چنين بود كه زنان مدينه از اين دستور خداوند استقبال كردند و به سرعت مقنعه ها و چادرهاى سياه تهيه كردند و با آنها خود را پوشاندند.
    ام سلمه مى گويد:
    (لما نزلت هذه الآيه: (يدنين عليهن من جلابيبهنّ) خرج نساء الانصار كأنّ على رؤسهن الغربان من اكسية سود يلبسنها.)12
    وقتى كه آيه شريفه: (خود را با چادرها فروپوشانيد) نازل شد, زنان انصار از خانه ها خارج شدند, به گونه اى كه گويا كلاغهاى سياه بر روى سر آنان نشسته اند; به خاطر لباسهاى سياهى كه پوشيده بودند.
    بمانند همين سخن از عائشه نيز روايت شده است.13
    بى گمان جنبه شرافتى و حق بودن حجاب از جنبه تكليفى آن بيش تر بوده است; از اين روى, در پى اعلام حكم حجاب, وعده بهشت براى پيروى كنندگان از اين دستور و وعده عذاب براى مخالفان آن, مطرح نشد, بلكه دليل عقل پسند و عرف پسند آورد:
    (ذلك ادنى ان يعرفن فلايؤذين.)
    براى شناخته شدن و اذيت نشدن, اين بهتر است.
    و به همين خاطر كه جنبه شرافتى و حق بودن آن بيش تر مورد نظر بوده, زنان مدينه, براى جلوه گر شدن ابهت و حشمت خود, چادر سياه بر سر افكنده اند; با اين كه پيامبر(ص) نفرموده بود چادر سياه بر سر افكنند. بويژه اين كه پارچه سياه و پوشش سياه به سبب جذب حرارت خورشيد , براى سرزمينى چون شبه جزيره عربستان, مناسب نيست. بنابراين تنها توجيهى كه براى اين گونه لباس وجود دارد, همان ابهت و حشمت پيدا كردن و استفاده كامل از اين حق است.
    تا بدان جا حق و شرافت بودن حجاب و چادر, بر تكليف بودن آن برترى داشته كه حتى عمر بن خطاب, خليفه دوم مسلمانان, فكر مى كرد: چادر حق است, نه تكليف; از اين روى به كنيزكان اجازه پوشيدن چادر را نمى داد:
    (كان عمر بن الخطاب, لايَدَع فى خلافته أَمة تقنع ويقول انما القناع للحرائر لكيلا يؤذين.)14
    عمر بن خطاب, در زمان زمامداريش, به هيچ روى اجازه نمى داد كه كنيز ان مقنعه بپوشند و مى گفت: مقنعه, ويژه زنان آزاد است; تا شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند.
    انس مى گويد:
    (رأى عمر جارية مقنّعة فضربها بدرته وقال القى القناع لاتشبهين بالحرائر.)15
    عمر كنيزى را ديد كه مقنعه بر سر كرده بود, با تازيانه بر سر او زد و گفت: مقنعه را بر دار و خود را به زنان آزاد همانند نساز.
    در اين فكر, عمر تنها نيست و ديگران نيز اين چنين برداشتى را از حكم حجاب داشته اند. در مثل از ابن شهاب پرسيده شد: آيا كنيز ازدواج مى كند و سرخود را مى پوشاند. وى در پاسخ, آيه شريفه: (يا ايها النبى قل لازواجك…) را تلاوت كرد و گفت:
    (فنهى اللّه الاماء ان يتشبّهن بالحرائر.)16
    خداوند كنيزان را از اين كه خود را همانند زنان آزاد درآورند, بازداشته است.
    نكته: از پرسش و پاسخ روشن مى شود كه پرسش كننده مى دانسته است: كنيز تا شوهر نكرده, حق ندارد چادر سر كند; از اين روى حكم كنيز شوهر كرده را مى پرسد كه آيا كنيز, با ازدواج كردن, به شرف پوشيدن چادر نايل مى شود؟ ابن شهاب, پاسخ مى دهد: كنيزكان, چه ازدواج كنند و چه ازدواج نكنند, از اين حق, بهره اى نخواهند داشت.
    نكته مهم: ما اكنون بر آن نيستيم كار عمر را موجّه جلوه بدهيم, يا به بوته نقد بگذاريم. همچنين, بر آن نيستيم از روايى و ناروايى برده دارى و شبهه هايى كه در اين باب وجود دارد, سخن بگوييم.
    اكنون سخن در اين است: آيا حجابى كه بر همسران رسول اكرم(ص) و دختران آن بزرگوار و زنان مؤمن قرار داده شده, تنها يك تكليف و اجبار تعبدى و شرعى بوده, يا تنها حق و شرافت بوده و الزامى در آن راه نداشته است و يا اين كه حق و تكليف, همراه هم بوده است؟
    روشن شد كه بنابر نگرش عمر بن خطاب و ابن شهاب, چادر و حجاب حق و شرافت ويژه زنان آزاد است و كنيزان از آن بهره اى ندارند.
    به ديگر سخن, عمر بن خطاب و ديگر همفكرهاى وى, پوشيدن چادر را مانند (آزادى) و لازمه آن مى دانسته اند و مى پنداشته اند: همان گونه كه كنيز از آزادى محروم است, از پوشيدن چادر و مقنعه نيز محروم است. يا همان گونه كه كنيز از داشتن مال و مالك شدن محروم است, از دا شتن حجاب و پوشيدن چادر نيز محروم است.
    امّا در برابر اين قول, احتمالهاى ديگر و ديدگاههاى ديگر وجود دارد; در مثل چه بسا حجاب حق همراه با تكليف باشد; همان گونه كه آزادى حق همراه با تكليف است. آن جا كه شخص مى خواهد خود را بنده ديگران قرار دهد و با دست خود, ريسمان بردگى را برگردن خود بيندازد, خطاب:
    (ولاتكن عبد غيرك قد جعلك الله حرّا.)17
    برده غير نباش خداوند تو را آزاد قرار داده است.
    وى را مكلّف به برخوردارى از آزادى و زدودن بند بردگى مى كند و آزاد بودن را بر او تكليف مى كند.
    ولى آن جا كه جايگاه آزادى شناخته شده است و كسان ارزش آن را مى دانند, به هر قيمتى از آن پاسدارى مى شود و انسانها براى آزاد زيستن, از همه چيز خود در مى گذرند و حتى به اين پندار و گمان كه پس از چند نسل فرزندانشان آزاد بزيند و آزادانه سرنوشت خود را رقم بزنند , حاضرند خود را به كشتن بدهند و از اساسى ترين حق, كه حق حيات است, خود را محروم سازند, تا شايد نسيمى از آزادى به فرزندان و نسلهاى بعدى بدمد, جاى تكليف نيست و كسى به آزاد زيستن تكليف نمى كند.
    نتيجه: حجاب و چادر مى تواند هم حق بشرى باشد و هم حق الهى. يعنى اگر كسى خواست از آن حق بهره ببرد و به اين پايه از رشد و عقل رسيد كه پوشش را مصونيت دانست, نه محدوديت, شرافت دانست, نه پستى و… از حق خود كه همان استفاده از چادر است, به خوبى بهره مى برد نيازى به امر و نهى ندارد, بلكه حجاب را سرمايه خود مى داند و از آن دفاع مى كند. ولى اگر كسى به اين پايه نرسيده است, شرع به عنوان دوستار و خيرخواه او, او را به داشتن حجاب وا مى دارد.
    مثال روشن و فقهى مورد پذيرش همگان, مسأله حق الحضانة است كه به باور مشهور نگهدارى كودكان, تا دو سالگى بر عهده مادر است و پس از دو سال حق نگهدارى دختر تا هفت سال با مادر و آن گاه با پدر است و حق نگهدارى پسر, پس از دو سال, مطلقا, با پدر است.
    اگر به پرونده هاى اختلافى دادگسترى در اين باب نگريسته شود, روشن مى شود كه بيش تر وقتها, مادر خواهان افزايش زمان نگهدارى است و حاضر است براى اين خواست خود و رسيدن به آن, بهاى سنگينى را بر عهده گيرد. در اين صورت, هيچ سخنى از تكليف به ميان نمى آيد و همه بحث ها درباره مصالحه و راضى كردن پدر براى واگذارى اين حق به مادر است و سخن از جايز بودن و نبودن دريافت وجه در برابر اين واگذارى حق است.
    حال اگر موردى پيدا شد كه نه پدر و نه مادر حاضر است كودك را سرپرستى و نگهدارى كند, در اين صورت, مسأله تكليف مطرح مى شود و شرع و قانون, پدر, يا مادر و يا هر دو را وا مى دارد كه مصالح كودك را رعايت كنند.
    بنابراين حجاب, بسان حق نگهدارى كودك, مى تواند هم حق باشد و هم تكليف. باز جاى اين پرسش است كه آيا اين حق و تكليف, در محدوده زنان آزاد است و كنيزكان را در بر نمى گيرد, يا چرا آنان را هم در بر مى گيرد؟
    آيا اين حق, بمانند حق نفس كشيدن و حق بقاى حيات است كه همگانى است, يا مانند حق نگهدارى كودك است كه شخصى و تنها براى پدر و مادر است؟
    حال, براى روشن شدن بهتر معناى آيه شريفه, به بررسى شأن نزولها و يكايك واژگان آيه مى پردازيم.

    1. تفسير على بن ابراهيم:

    (فانه كان سبب نزولها أنّ النساءكن يخرجن الى المسجد ويصلّين خلف رسول اللّه(ص) و اذا كان بالليل خرجن الى صلاة المغرب والعشاء الآخر والغداة يقعد الشباب لهن فى طريقهن فيؤذونهن ويتعرّضون لهن فأنزل اللّه: يا ايها النبي… وكان اللّه غفوراً رحيما.)18
    سبب نزول آيه اين بود كه: زنان براى گزاردن نماز, پشت سر رسول خدا(ص) از منزل خارج مى شدند و شب هنگام كه براى گزاردن نماز مغرب و عشاء و صبح, به سوى مسجد روان مى شدند, جوانان بر سر راه آنان مى نشستند و به آزار و اذيت زنان نمازگزار مى پرداختند. در اين هنگام ا ين آيه شريفه را نازل فرمود.

    2. تفسير روح المعانى:

    (روى عن غير واحد انّه كانت الحرّة والأمة تخرجان ليلاً لقضاء الحاجة فى الغيطان وبين النخل من غير امتياز بين الحرائر والاماء وكان فى المدينه, فسّاق يتعرضون للاماء و ربما تعرضوا للحرائر. فاذا قيل لهم, يقولون حسبنا هن اماءً فامرت الحرائر يخالفن الاماء بالزّى والتستر, ليحتشمن و يهبتن فلا يطمع فيهن.)19
    از كسان بسيار نقل شده كه زنان آزاد و كنيز, شباهنگام براى دست شويى به گودالها و بين درختان خرما مى رفتند و فرقى بين زنان آزاد و كنيز نبود. در مدينه فاسقانى بودند كه به آزار و اذيت كنيزكان مى پرداختند و چه بسا زنان آزاد را نيز آزار مى دادند.
    هنگامى كه به آنان گفته شد: [اين زن آزاد بوده و چرا با او به ناشايست برخورد كرده ايد] مى گفتند: گمان كرديم كه كنيز است. از اين روى به زنان, آزاد دستور داده شد: پوشش و شكل لباس خود را تغيير دهند كه از كنيزكان باز شناخته شوند و با حشمت و ابهت جلوه كنند, تا كسى بر آنان طمع نورزد.

    3. تفسير الدر المنثور:

    (زنان پيامبر(ص) شباهنگام براى برآوردن نيازهاى خود از منزل خارج مى شدند, گروهى از منافقان به آزار و اذيت آنان مى پرداختند. به منافقان اعتراض شد, آنان جواب دادند: ما تنها متعرّض كنيزكان مى شويم. آن گاه اين آيه نازل شد.)20

    چند نكته:

    1. اين شأن نزولها, ناسازگارى با يكديگر ندارند. زنان, هم براى گزاردن نماز در مسجد از منزل بيرون مى رفته اند و هم براى كارها و برآوردن نيازهاى ديگر.
    2. از شأن نزولها به دست مى آيد, آيه شريفه زنان را از بيرون رفتن از منزل باز نداشته است; حتى زنان پيامبر(ص) كه فرمان: (قرن فى بيوتكن) را داشته اند, براى نيازها از منزل بيرون مى رفته اند. هيچ كس زنان پيامبر(ص) و ديگر زنان مؤمن را از اين كه نماز جماعت چون م ستحب است, باز نداشته; بلكه به خاطر رفتار ناشايست بى بند وباران و آزار و اذيت نمازگزاران, راه سومى را ارائه داده است; كه همانا بيرون رفتن با چادر باشد.
    3. كنيزان از پوشيدن چادر و پوشاندن سر با مقنعه, بخشوده شده اند; حتى در حال گزاردن نماز كه عبادت فردى است.
    چون در شأن نزول دوم آمده بود: زنان آزاد و كنيزكان يك گونه لباس بر تن داشته اند, به دست مى آيد زنان تا آن زمان با سرهاى برهنه و باز و با همان پوشش مرسوم زمان خود, از منزل بيرون مى رفته اند.
    4. پوشيدن چادر يك تكليف و يك تحميل نبوده, بلكه براى شناخته شدن شخصيت زن بوده و نمايانگر آزادى و پاكدامنى او و نشان امتياز و آزادگى.

    حال مناست است واژگان اصلى آيه شرح داده شود:
    جلباب

    براى جلباب معناها و نمونه هاى گوناگون در كتابهاى لغت و تفسير ذكر شده است.
    در روح المعانى چند معنى براى جلباب آورده شده است:
    1. آنچه از بالا تا به پايين بپوشاند, مانند چادر.
    2. مقنعه.
    3. ملحفه.
    4. هر لباسى كه زن آن را روى لباسهايش بپوشد, مانند روپوش و….
    5. هر آنچه با آن پوشش انجام بگيرد, چه عبا باشد و چه غير آن.
    6. لباسى گشادتر از سرپوش و كوچك تر از رداء.21

    تفسير مجمع البيان:

    (الجلباب: خمار المرأة الذى يغطّى رأسها و وجهها اذا خرجت لحاجة.)22
    جلباب, ردايى كه سر و روى زن را مى پوشاند, وقتى كه براى كارى از منزل خارج مى شود.

    الميزان:

    (هو ثوب تشتمل به المرأة فيغطّى جميع بدنها, او الخمار الذى تغطّى به رأسها ووجهها.)23
    لباسى كه تمامى بدن زن را در بر مى گيرد و مى پوشاند, يا سرپوشى كه با آن, سر و روى را مى پوشاند.

    التفسير الكاشف:

    (وفى معناه اقوال: منها انّه رداء يغطّى المرأة من رأسها الى قدميها ومنها انّه الخمار الذى يغطّى رأسها و وجهها.)24

    در معناى جلباب اقوالى است, از جمله:

    1. ردايى كه از سر تا پاى زن را بپوشاند.
    2.سرپوشى كه سر و روى زن را بپوشاند.

    قاموس قرآن:

    (جلابيب) جمع جلباب و در معناى آن اختلاف است:
    راغب, آن را پيراهن و روسرى گفته (قميص و خمار)
    مجمع البيان در لغت فرموده: روسرى زن كه وقت خارج شدن از منزل, سر و صورتش را با آن مى پوشاند.
    صحاح, آن را ملحفه (چادر مانند) گفته.
    ابن اثير, در نهايه آن را چادر و رداء معنى كرده و مى گويد: گفته شده.
    مانند چارقد و مانند ملحف است.
    در قاموس آمده: پيراهن و لباس گشاد, كوچك تر از ملحفه, يا چيزى است مثل ملحفه كه زن لباس خود را با آن مى پوشاند.
    در نهج البلاغه, حضرت مى فرمايد:
    (سترنى عَنْكُم جِلبابُ الدين.)
    و مى فرمايد:
    (مَنْ أَحبَّنا اهل البيت فليستعدَّ للفقر جلباباً.)
    هر كه ما اهل بيت را دوست دارد, براى فقر لباسى آماده كند.
    و نيز, به بعضى از كارگزارانش مى نويسد:
    (فالبس لهم جلباباً من اللين.)
    براى مردم لباسى از نرمى بپوش.
    با اين قرائن و آنچه از نهايه و صحاح و قاموس نقل شده مى شود گفت: جلباب ملحفه و لباس بالايى و چادر مانند است, نه فقط روسرى و خمار.25
    از لغت نامه ها و تفسيرهاى قرآن استفاده مى شود: براى جِلباب, دو معنى ياد شده است, كه براى روشن شدن زواياى بحث, نگاهى مى افكنيم به رواياتى كه واژه جلباب در آنها آمده است.
    در بحارالأنوار, 60 بار جلباب, جلباباً, جلبابها, جلبابك و… به كار رفته است كه 23 بار جلباب و 30 بار جلباباً. در مجموع, از اين واژه, دو معنى اراده شده است:

    1. پرده:

    (قال سلمان فكأنها البسنا جلباب المذله.)26
    (سترنى عنكم جلباب الدين.)27
    (جلباب الليل.)28
    (من القى جلباب الحياء عن وجهه فلاغيبة له.)29
    (البخل جلباب المسكنة.)30
    روايتهايى كه واژه (جلباباً) در آنها آمده بيش تر اين گونه اند: (فليتخذ للفقر جلباباً), يا (للفاقة جلباباً) كه در تمامى موردها, مى توان جلباب را به معناى پرده گرفت: پرده فقر, پرده ذلت, پرده شب, پرده حياء. پرده هم تمامى بدن را مى پوشاند. با اين معنى براى (ج لباب) روايتها جايگاه خود را از لحاظ معنى, خوب پيدا مى كنند.
    2. رواياتى نيز وجود دارد كه (جلباب) بى گمان در آنها به معناى لباس سرتاسرى نيست; در مَثَل راوى مى گويد به حضرت امام صادق(ع) وارد شدم و از نزد همسران خود پيش ما آمد (و ليس عليه جلباب). 31
    روشن است كه در اين جا, مراد لباس سرتاسرى و چادر نبوده, بلكه شايد مراد عبا باشد و دشداشه(پيراهن عربى).
    در روايت ديگرى آمده كه حضرت صادق(ع) در وصف عذاب گروهى فرمود:
    (ليقطع لهنّ جلباب من نار ودرع من نار.)32
    به قرينه درع, (جلباب) نمى تواند لباس سرتاسرى باشد وگرنه واژه (درع) بى فايده مى شد. نكته شايان توجه اين كه رواياتى كه در آنها (جلباب) به معناى پرده و لباس سرتاسرى است, به طور معمول, از رسول خدا(ص) و على(ع) روايت شده; ولى رواياتى كه در آنها (جلباب), به معن اى دشداشه, يا لباس كوتاه است, از امام صادق(ع) روايت شده است.
    بنابراين مى توان گفت: مراد از (جلباب) در آيه شريفه, چادر و لباس سرتاسرى است; ولى در زمانهاى بعدى, به لباس گشادى كه بيش تر بدن را در خود مى گيرد و مى پوشاند نيز, جلباب مى گفته اند و كم كم به هر دو معنى گسترش يافته است.
    خلاصه: واژه جلباب, به معناى چادر و همانند آن است, نه به معناى روسرى و پوشيه. در اين جا بايد به اين نكته توجه داشت كه چادر, به طور معمول, جلو بسته نيست. بنابراين, چادر سر كردن, با بازبودن و آشكار بودن جلوى سر و صورت و گوشها, منافاتى نداشته است.
    به قرينه اين كه سوره حشر, پيش از سوره نور نازل شده, معلوم مى شود كه اين آيه در صدد تحديد حجاب و نماياندن حد و مرز براى آن نبوده است; بلكه بر آن بوده نشانه اى براى زنان آزاده و پاكدامن برنهد و مى خواسته با اين امتياز و امتياز قلمداد كردن آن, كارى كند كه ب انوان با شوق, پذيراى حجاب شوند.
    و شايد اين گونه نشانه گذارى و جداسازى صف پاكدامنان از ناپاك دامنان و يا آزادگان از كنيزكان, باخواست خود زنان صورت گرفته باشد.
    به اين بيان, چون مورد اذيت و آزار اراذل و اوباش قرار مى گرفتند, گاه و بى گاه, به پيامبر(ص) شكوه مى كرده و خواستار راه چاره اى بوده اند كه خداوند اين راه چاره را براى آنان مطرح كرده است.
    شاهد بر اين, آيه بعدى است كه با لحن شديدى منافقان و آزاردهندگان به زنان پاكدامن را تهديد مى كند و مى فرمايد:
    (لئن لم ينته المنافقون والذين فى قلوبهم مرض والمرجفون فى المدينة لنغرينّك بهم ثم لايجاورنك فيها الاّ قليلا.)33
    [پس از اين] اگر منافقان و آنان كه در دلهاشان مرض و ناپاكى است و هم آنان كه شايعه مى افكنند [دست از اين زشت كارى برندارند] تو را عليه آنان برانگيزيم; تا پس از اندك زمانى در مدينه در جوار تو, زيست نتوانند كرد.
    روشن است كه منافقان و بيمار دلان كارشكنيهاى گوناگون مى كردند. گاهى به آزار و اذيت زنان مى پرداختند, گاهى شايعه هايى درباره شكست مسلمانان, در بين مردم مى پراكندند. هر زمان براى كار خود بهانه و عذر مى آوردند; در مثل هنگامى كه به آزار زنان دست مى يازيدند, م ى گفتند: فكر كرديم كنيز است و…
    خداوند, در مرحله نخست, نشانه اى براى بازشناسى كنيز از آزاد, نهاد و سپس به منافقان هشدار داد: پس از قرار دادن نشانه, ديگر هيچ توجيهى براى آزار آزاد زن مسلمانان ندارند.

    ييدنين

    (يدنين) از (ادناء) به معناى نزديك كردن, گرفته شده است; ولى در اين آيه شريفه, به معناى آويختن است. التفسير الكاشف, (يدنين) را به معناى (يسدلن)34 =آويزان مى كنند و الميزان, آن را به معناى (يتسترن)35=مى پوشانند, گرفته است.
    در تفسير روح المعانى آمده است:
    (الادناء التقريب يقال ادنانى اى قرّبنى وضمن معنى الارخاء, او السدل ولذا عدّى بعلى.)36
    ادناء, به معناى نزديك كردن است. گفته مى شود: ادنانى; يعنى مرا نزديك كرد و معناى آويزان و رها كردن را هم در بر دارد; از اين روى با (على) آمده است.
    سپس در ادامه معناى ديگرى براى (يدنين) آورده شده است; ولى به نظر مى رسد اختلاف در معناى (يدنين) ناشى از اختلاف در معناى (جلباب) باشد.
    به هر حال, اگر (جلباب) به معناى چادر باشد, (يدنين) به معناى آويختن و رها كردن است. (مِن) در (من جلابيبهن) تبعيض است و زمخشرى در كشاف, دو احتمال در اين باره يادآور شده است:
    1. هرگاه از منزل بيرون مى روند, بعضى از چادرهاى خود را بر سر بيندازند; يعنى در هر نوبت, يكى از چادرهاى خود را برسر كنند و از منزل خارج شوند.
    2. هرگاه از منزل بيرون مى روند, بخشى از چادرشان را بر سر بيندازند.37
    به نظر مى رسد احتمال دوم درست باشد; يعنى هر زن, قسمتى از چادر خود را بر سر بيندازد و اين معنى, با همانندهاى آن در قرآن نيز سازگار است: (وليأخذوا اسلحتهم) هركس اسلحه خود را برگيرد. (فاغسلوا وجوهكم) هركس صورت خود را بشويد.
    و نيز با واقعيت تاريخى آن زمان كه مردم در فقر و تنگدستى به سر مى بردند, بيش تر سازگار است; زيرا دور مى نماند كه در آن زمانها كه اصحاب صفه, در فقر شديدى مى زيستند و لباس و مسكن نداشتند, زنان مسلمان, چادرهاى گوناگون داشته باشند و آيه شريفه ضمن تأييد بفرماي د: يكى از چادرها را بر سر كنيد.
    از آنچه گفته شد و ترتب نزولها و شأن نزولها, به دست مى آيد كه سوره احزاب, پيش از سوره نور نازل شده است.
    و نكته ديگرى كه روشن مى شود, اين كه بخش نخست آيه, مقدمه اى است براى بخش دوم; يعنى پوشيدن چادر, مقدمه اى است براى شناخته شدن; تا آزار نبينند و ولگردان بر گرد آنان نگردند. نه اين كه تكليفى الزامى و شرعى براى زنان باشد; زيرا آن تكليف, سپسها و در برهه اى ديگ ر, هنگام نازل شدن سوره نور (آيه30) بيان شده است و در نتيجه مى توان گفت: جلباب مطرح شده در اين آيه حقى است كه خداوند براى زنانى كه نمى خواهند مورد آزار و اذيت ولگردان قرار بگيرند, قرار داده است; نه اين كه وادار كردنى در كار باشد. براى روشن شدن بيش تر مسأل ه مثالى مى زنيم: هرگاه, شخصى, چه زن و چه مرد, در منزل خود باشد, منزل, مكان امن و پناهگاه اوست و كسى حق هيچ گونه دست اندازى به حقوق او را ندارد و كسى حق ندارد به جاى امن و پناهگاه وى تجاوز كند.
    اگر كسى از پشت بام, بالاى درخت, يا روزنه اى و… به داخل منزل كسى بنگرد و يا شنود و دوربين مخفى بگذارد, به حريم خانه دست انداخته و صاحب خانه, حق دارد با او برخورد كند و حتى چشمان او را نابينا سازد و يا به قتل برساند. در احاديث گوناگون وارد شده است:
    (ايما رجل اطلع على قوم فى دارهم لينظر الى عوراتهم فرموه ففقؤوه عينيه, او جرحوه فلا دية له.)38
    هر آن كه بر خانه گروهى بنگرد و از اسرار آنان آگاه شود و آنان به سوى وى تيراندازى كردند و نابينا شد و يا بر وى زخمى وارد كردند, ديه اى برايش نيست.
    در حديث ديگر آمده است:
    (شخصى از سوراخهاى حجره هاى رسول خدا(ص) به درون آن مى نگريست. پيامبر اكرم(ص) با تيرى كه در دست داشت به سوى او آمد, تا چشمانش را كوركند مرد فرار كرد. پيامبر(ص) فرمود: اى خبيث! سوگند به خدا اگر ايستاده بودى چشمانت را كور مى كردم.)39
    ولى اگر در خانه اى گشوده بود و زنى برهنه در برابر در نشسته بود و ديگران به او نگاه كردند, چشمهايشان نابينا نمى شود و بيننده را تجاوزگر به حريم ديگران نمى دانند (گرچه تماشا كننده, كار حرامى انجام داشته است); زيرا آن زن, با گشودن دَر, و نشستن روبه روى آن, خود, حريم خانه خود را شكسته است.
    حال از اين آيه روشن مى شود كه خداوند به زنان صالح و مؤمن, ارفاق كرده و به آنان امتياز داده كه اجازه داده است كه حريم خود را به همراه خود ببرند. يعنى اگر (جلباب) و پرده اى بين خود و محيط خارج پديد آورند, اين پرده, حريم آنان خواهد بود و كسى حق ندارد به اين حريم دست يازد و با كسى كه اين حركت زشت را انجام داد, مى توان, برخورد كرد. ولى اگر كسى چنين حريمى را براى خود قرار نداد و مورد اذيت و آزار ديگران قرار گرفت و نگاه ها به او دوخته شد و سخنان ناشايستى درباره او به كار گرفته شد, نمى تواند ادعاى دست اندازى به حريم خود را مطرح كند; زيرا خود, حريمى براى خود قرار نداده است.

    مرحله چهارم:

    (قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهنّ ويحفظن فروجهنّ ولايُبدين زينتهنّ الا ما ظهر منها وليضربنّ بخمرهنَّ على جيوبهنّ ولايبدين زينتهنّ الاّ لبعولتهنّ او آبائهنّ او آباء بعولتهنّ او ابنائهنّ او ابناء بعولتهنّ او إخوانهنّ او بنى اخوانهنّ او بنى أخواتهنّ او نسائهنّ او ما ملكت ايمانهنّ أو التابعين غير اولى الاربة من الرجال او الطفل الّذين لم يظهروا على عورات النساء ولايضربن بارجلهنّ ليعلم مايخفين من زينتهنّ وتوبوا الى اللّه جميعاً ايّها المؤمنون لعلّكم تفلحون.)
    خداوند در اين مرحله, به زنان پارسا و مؤمن فرمان مى دهد: چشمان خود را از نگاههاى ناروا فرو گيرند, اندام خود را بپوشانند, زينت و آرايش خود را به جز آن جا كه ناگزير آشكار مى شود, بر بيگانه آشكار نسازند, سينه و دوش خود را به مقنعه بپوشانند, زينت و جمال را نن مايانند, جز براى محرمهاى سببى و نسبى و يا زنان و كنيزكان و كودكان ناآگاه بر عورت زنان, چنان پا به زمين نكوبند كه خلخال و زيورشان بيرون آيد و آشكار شود.
    اين مرحله از پوشش, بى گمان, پس از آيات سوره احزاب نازل شده است; به چند دليل:
    1. برابر ترتيب نزول سوره ها, سوره احزاب, هشتاد و هشتمين, يا هشتاد و نهمين و يا نودمين سوره نازل شده بر رسول خداست;40 ولى سوره نور نودوششمين تا يك صدودومين سوره نازل شده بر رسول خداست.
    2. شأن نزولها, يا اسباب النزولهايى كه براى سوره ها, يا پاره اى از آيات بيان شده نيز, بيانگر همين نكته اند; در مثل در سوره احزاب, پيش از نازل شدن آيات حجاب, سخن از جنگ احزاب و داستان زيد و زينب و غزوه بنى قريظه بود كه همگى در سال پنجم هجرى و آغاز سال ششم رخ داده است. ولى در سوره نور, سخن از داستان افك به ميان آمده كه مربوط به غزوه بنى المصطلق و پس از نازل شدن آيه حجاب بوده است.
    عايشه مى گويد:
    (رسول خدا, بين زنان خود قرعه كشيد و قرعه به نام من در آمد و مرا دنبال خود برد و اين رخداد, پس از نزول حجاب بود.)42
    بنابراين آيه 31 سوره نور, بيان چهارمين مرحله از حجاب را بر عهده دارد و چون اين مرحله از حجاب, مهم ترين مرحله است و افزون بر حجاب زنان, امور گوناگون ديگرى نيز بيان كرده, ما به شرح درباره اين آيه بحث مى كنيم; تا زواياى مسأله به خوبى روشن شود.
    بنابراين آيه شريفه, با توجه به واژگان و شأن نزول و لباس معمول زمان نزول و روايتهايى كه درباره بخشهاى گوناگون آيه به ما رسيده است, مورد بررسى قرار مى گيرد.
    در اين بررسى, بيش تر, سعى بر اين است كه واژگان آيه مورد دقت قرار گيرند و از روايتها و شأن نزولها, تنها به عنوان يارى دهنده استفاده شود.
    نكته هايى كه از اين دو آيه شريفه: (30 و 31 سوره نور) مى شود فهميد:
    1. واژه (غضّ), به معناى كاستى است: (واغضض من صوتك) يعنى صداى خود را فرو بكاه. (انّ الذين يغضّون اصواتهم عند رسول اللّه) يعنى آنان نزد رسول خدا صداى خود را پايين بياورند.
    بنابراين (يغضّون من ابصارهم), يعنى از نگاههاى خود مى كاهند.
    در آيه شريفه: (آيه 30 سوره نور) كه خداوند مى فرمايد: (قل للمؤمنين يغضّوا من ابصارهم) فعل (يغضوا) مجزوم است; زيرا جمله شرطى در تقدير است:
    (قل للمؤمنين: غضوا من ابصارهم فانك ان تقل لهم, يغضوا.)
    به مؤمنان بگو: ديدگان خود را فرو نهند كه اگر تو به آنان بگويى ديدگان خود را فرو خواهند كاست.
    (يغضضن) در آيه شريفه 31 سوره نور نيز مجزوم است; زيرا عطف شده بر (يغضوا) و در آن نيز فعل امر در تقدير است.
    2. حذف جمله شرط در (يغضوا) و (يغضضن) دلالت مى كند كه مردان مؤمن و زنان مؤمنه, همين كه از دستورهاى خداوند آگاهى يافتند, بى درنگ به آنها جامه عمل در مى پوشانند و در برابر دستورهاى رسول خدا, بى چون و چرا گردن مى نهند. به گونه اى كه كلام نيازى به آوردن جمله شرط ندارد.
    بنابراين, بايد جمله شرطى در تقدير گرفت, تا توجيه نحوى براى حذف (نون) در (يغضوا) باشد. ذكر نشدن جمله شرط نيز, بى گمان, دليلى داشته كه همان سربه فرمان بودن مردم در برابر امر خدا و رسول خدا باشد.
    3. متعلق فعل (يغضوا) و (يغضضن) محذوف است و در آيه از آن نشانه و اثرى نيست. بنابراين, از آيه روشن نمى شود كه ديدگان را از چه چيز بايد فرو كاست. شايد حذف متعلق به جهت روشنى آن باشد. يعنى چشم را از آنچه نظر كردن به آن حرام است, فرو بنديد. امّا چه چيزهايى نگ اه كردن به آنها حرام است و ناروا, روشن نيست و آيه در اين باب, بيانى ندارد.
    4. جمع آمدن (مؤمنين), (يغضوا), (ابصارهم) و همچنين (مؤمنات), (يغضضن) و (ابصارهن) بيانگر اين نكته است كه هركس بايد چشم خود را فرو كاهد مانند: (خذوا اسلحتكم) هر كس اسلحه خود را بردارد و (فاغسلوا وجوهكم) هر كسى صورت خود را بشويد.
    بنابراين, آيه شريفه در مقام بيان حكم تك تك اشخاص و افراد جامعه است و درصدد بيانِ حكم مسؤولان و سرپرستان جامعه و امر به معروف كنندگان جامعه نيست. حال اگر كسى وظيفه شخصى خود را انجام نداد, چه بايد كرد؟ از اين آيه, حكمش روشن نيست.
    5. در شأن نزول آيه نخست از قول امام باقر(ع) آمده است:
    (استقبل شاب من الانصار امرأة بالمدينه و كان النساء يتقنّعن خلف آذانهنّ فنظر اليها وهى مقبلة فلما جازت نظر اليها ودخل فى زقاق قد سمّاه ببنى فلان فجعل ينظر خلفها واعترض عظم فى الحائط او زجاجة فشق وجهه فلمّا مضت المرأة نظر فاذا الدِّماء تسيل على صدره وثوبه فقال واللّه لآتين رسول اللّه(ص) ولأخبرنّه قال: فأتاه. فلمّا رآه رسول اللّه(ص) قال له: ما هذا؟ فاخبره فهبط جبرئيل(ع) بهذا الآيت: قل للمؤمنين يغضّوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك ازكى لهم انّ اللّه خبيرٌ بما يصنعون.)43
    در مدينه, جوانى از انصار, با خانمى روبه رو شد. زنان در آن زمان, مقنعه ها را پشت گوشها مى انداختند. جوان نگاه را به آن خانم دوخت و او همچنان به راه خود ادامه مى داد. هنگامى كه زن از برابر وى رد شد, باز به زن نگاه مى كرد و را ه خود را ادامه مى داد. تا داخل كوچه اى شد ـ كه حضرت نام كوچه را ذكر كرد ـ و همچنان كه به پشت سر نگاه مى كرد, استخوان, يا شيشه اى كه در ديوار بود, صورت وى را دريد. هنگامى كه زن از جلو چشمش ناپديد شد, به خود آمد, ديد خون بر لباس و سينه اش, جريان دارد.
    پيش خود گفت: به خدا سوگند, نزد رسول خدا(ص) مى روم و او را از واقعه مى آگاهانم. هنگامى كه نزد پيامبر(ص) آمد و حضرت او را به آن حالت ديد, فرمود: اين چه حالتى است؟
    جوان داستان را براى حضرت باز گفت: آن گاه جبرئيل(ع) بر پيامبر نازل شد با اين آيه شريفه: اى رسول ما, به مؤمنان بگو: چشمهاى خود را فرو نهند و عورتهاى خود را حفظ كنند. آن براى ايشان بهتر است. همانا, خداوند به آنچه انجام مى دهند, آگاه است.
    6. از شأن نزول و همچنين از آيه (قل للمؤمنات) بر مى آيد كه زنان مدينه سر و بدن خويش را مى پوشانده اند, ولى بخشهايى از سروسينه خود را نمى پوشانده اند. بنابراين, آيه, درباره آن قسمتهايى كه پوشيده نمى شده, دستورهايى داده است.
    7. آمدن واژگانى چون: (المؤمنين) و (المؤمنات) به جاى (الذين آمنوا) نشانگر اين است كه اين احكام براى كسانى است كه به حمل شايع, مصداق مؤمن هستند. بنابراين, روى سخن با غير مسلمانان و مسلمانان ناپاى بند نيست. شأن نزول نيز, اين نكته را تأييد مى كند; زيرا جوان انصارى, همين كه نگاهش به زن افتاد و دل در گرو وى گذاشت و در اثر آن صورتش مجروح شد, با همان سرو روى خونين, خود را به پيامبر(ص) رساند و آن حضرت را از واقعه با خبر ساخت. اگر او فرد منحرف و ناپاى بند و هوسباز و آلوده چشم مى بود, بايد كار نارواى خود را ادامه مى داد, تا ديگران پيامبر(ص) را با خبر سازند.
    شايد بتوان نتيجه گرفت كه غير مسلمانان و مسلمانان شناسنامه اى و ناپاى بند, كه در روايات نگاه به سر و روى آنها بى اشكال دانسته شده است, از همان ابتدا, مكلف به پاره اى از دستورها نيستند و اين دستورها براى رسيدن انسان خواستار كمال, به كمال انسانيت و دور شدن از حيوان صفتى است.
    8. تكرار كردن (قل) و جداسازى بين دو آيه, آوردن واژگان: (المؤمنين) و (المؤمنات) با دو صيغه مذكر و مؤنث و همچنين واژگان: (يغضوا), (يغضضن) و… نشان مى دهد كه زن و مرد هر يك احكام ويژه به خود را دارند و از حكم يكى, نمى توان حكم ديگرى را فهميد.
    9. پيش تر اعلام كردن حكم نگاه و پوشش مردان, شايد افزون بر تغليب, كه هميشه در زبان عرب, مذكر را بر مؤنث پيش مى دارند, به اين جهت باشد كه حكم مردان كوتاه است و در يكى ـ دو جمله در خور بيان است, ولى حكم پوشش و حجاب زنان, نياز به شرح فراوان داشته است; به گون ه اى كه حجم ظاهر آيه حجاب زنان, كم وبيش, پنج برابر حجم آيه پوشش مردان است.
    10. آمدن حرف (مِن) تبعيضيه در جمله (يغضوا من ابصارهم) و (يغضضن من ابصارهن) و نيامدن آن در جمله (يحفظوا فروجهم) و… شايد بيانگر اين نكته باشد كه (فرج) هيچ محدوده مجازى ندارد كه در آن حفظ واجب نباشد; ولى براى ديدن و نگاه, محدوده مجاز نيز وجود دارد.
    11. على بن ابراهيم در تفسير خود, روايتى از محمد بن مسلم, از حضرت صادق(ع) نقل مى كند كه فرمود:
    (كل آيت فى القرآن فى ذكر الفروج فهى من الزنا الاّ هذه الآيه فانّها من النظر فلايحل لرجل مؤمن ان ينظر الى فرج اخيه ولايحل للمرأة ان تنظر الى فرج اختها.)44
    هر جا در قرآن بحث فرج مطرح شده است, مراد حفظ از زناست, مگر اين آيه, كه مراد حفظ از نگاه است. پس بر مرد مؤمن حلال نيست نگاه به فرج برادر خود و بر زن حلال نيست كه نگاه كند به فرج خواهر خود.
    در تفسير روح المعانى, همين مطلب به ابن زيد و ابى العاليه, نسبت داده شده است; ولى صاحب روح المعانى, اين برداشت را نمى پذيرد و حفظ فرج را در تمامى آيات, به يك معنى مى داند و يادآور مى شود: اين گونه تفصيل, دليلى ندارد.
    صاحب تفسير روح المعانى, اگر به جمله هاى پيشين و پسين آيه و به شأن نزول توجه مى كرد, بر وى روشن مى شد كه آن تفصيل, تفصيل درستى است. وقتى صدر آيه, درباره چشم پوشى از نگاه باشد, و ذيل آيه, درباره نمايان نساختن زينت و از سويى, شأن نزول درباره نگاه باشد, مى ت وان حفظ فرج را در آيه ويژه حفظ از نگاه دانست.
    بنابراين در تفسير آيات و روايات و بيان واژگان آنها, نبايد تنها به اشتراكهاى واژگانى تكيه كرد, بلكه سياق آيه نيز بسيار اهميت دارد.
    روشن است كه پيدا كردن واژگان همانند از معجم المفهرس و مانند آن و تلاش براى هم معنى جلوه دادن آيات نازل شده در شرايط گوناگون و… كارى است غير محققانه.
    12. نگاه كردن به زنان, گرچه رفتارى است كه نفس انسان, بدان سوى گرايش دارد آن را به مصلحت خود مى داند, ولى پاك دامنى و پاك چشمى براى انسان, مصلحت بيش ترى دارد; از اين روى, قرآن مى فرمايد: (ذلك ازكى لهم).
    13. گاهى, انسانها, دچار خودفريبى مى شوند و با توجيه ها و به بهانه هايى, گناه را براى خود روا, يا واجب مى شمارند. از اين روى, خداوند در قرآن, با جمله: (ان اللّه خبير بما يصنعون) به همگان هشدار مى دهد كه خداوند, رفتارها و كردارها را, همان گونه كه هست مى بي ند و به آنها آگاهى دارد.
    14. نخستين جمله اى كه حكم ويژه اى را براى خانمها بيان مى كند (لايبدين زينتهن الاّ ماظهر منها) است كه براى روشن شدن آن, بايد به چند نكته توجه كرد:
    الف. مراد از زينت, نمى تواند دستبند, گردنبند, النگو و… باشد; زيرا نمايان آنها وقتى كه از بدن جدا باشند, هيچ اشكالى ندارد. در مثل, زن وقت وضو دستبند خود را در آورد و جايى بگذارد كه مردان آن را ببينند, يا طلاى خود را براى تعمير به طلاساز بدهد و… هيچ گناهى انجام نداده است. بنابراين, به احتمال قوى, مراد از واژه (زينت) در آيه شريفه, جاى زينت است; يعنى گردن, دست, گوش و مانند اينها.
    ب. گفتن (زينت) و اراده كردن مكان زينت, مجاز است و به علاقه حال و محلّ, چنين مجازگويى, مجاز شمرده شده است. فلسفه آوردن مجاز به جاى حقيقت, افزون بر تخفيف لفظ, مبالغه و تأكيد است.
    ج. شايد سربسته گفتن: (الاّ ما ظهر) و روشن نكردن حد و مرز آن, براى واگذار كردن اين امور به عرف باشد. در مثل (ماظهر) براى خانمى كه هيزم جمع مى كند و از صحرا مى آورد, با (ماظهر) براى خانمى كه لب جوى به شستن لباس مشغول است, يا خانمى كه پشت ميز اداره به رتق و فتق امور و پاسخ گويى مشغول است, يا خانمى كه در آزمايشگاه, به ساماeدهى وسايل مى پردازد, فرق دارد. دو گروه نخست, بايد مقدارى آستين را بالا بزنند, ولى دو گروه دوم, به بيش از انگشتان دست, نياز ندارند. به هر حال, بخشهايى از دست, پا و صورت كه عرف حكم به پوشيد ن آنها نمى كند, يا ضرورت اقتضا مى كند كه پوشيده نشود, از استثناءها به شمار مى روند. برابر حديثى كه از عايشه نقل شده, پيامبر(ص) به اندازه يك قبضه (در حدود 8 سانتى متر) بالاتر از كف دست را استثناء كرده است.46
    ولى همان گونه كه گذشت اين حدّ معين كردن نمى تواند براى همگان باشد, اين حدّ بر فرض صحيح بودن سند براى زن رخت شوى و مانند اوست.
    د. فعل (لايبدين) صيغه ششم از فعل مضارع (يبدى) (= ظاهر مى كند. نمايان مى سازد) است و در حال رفع, نصب و جزم در ظاهر فرقى نمى كند. بنابراين مى تواند, نهى, نفى, يا عطف به (يغضضن) و در پاسخ شرط مقدر باشد.
    به هر حال, آيه شريفه, يا از نماياندن زينت باز مى دارد, يا روش زنان مؤمن را در ننماياندن زينت, بيان مى كند, يا تسليم بى چون و چراى پيامبر(ص) بودن را يادآور مى شود.
    در هر صورت, اگر در موردى قسمتى از بدن, يا زينت, شك شد كه آيا از استثناست, يا مستثنى منه; در مثل دو عرف با هم ناسازگارى كردند و يا ضرورت و عرف با هم نساختند, يا در درستى خبرى كه دال بر گستره استثناء است, شك شد, استثنا بودن آن قسمت از بدن, ثابت نيست. بنابر اين, از ذيل (الاّ ما ظهر) خارج مى شود و (لايبدين) آن را در بر مى گيرد.
    خلاصه اين كه: در جايى كه شك مى كنيم آيا از استثناهاست, تا پوشش آن لازم نباشد, يا از استثناها نيست, اصل اين است كه از استثناها نيست و پوشش آن لازم. اين اصل در جاهايى كه شك را مى يابد, كاربرد بسيار دارد.
    هـ. واژه (زينتهن) براى بيان اين نكته نيست كه اگر خانمى زينت ندارد, تا آن را نمايان سازد مجاز است سروگردن و دست وپا و… را براى نامحرمان نمايان سازد. بلكه بيان گر محدوده حجاب است; ولى حد ومرز آن را به گونه اى باز مى شناساند كه در خود داراى انعطاف باشد. هما ن گونه كه روش قرآن و دين, در روشن كردن حدّ و مرز گزاره ها و احكام, چنين است كه بازشناسى موضوع را به عرف, و يا خود مكلف وا مى گذارد.
    و در اين گونه موردها, راه را بر سخت گيريها مى بندد در مثل مى گويد: بيمار روزه خود را بگشايد; امّا بيمار كيست؟ ساكت است.
    و. روايات در بيان مراد (ماظهر) گوناگونند: دسته اى (وجه و كفين) (صورت و دو دست تا مچ) را مى گويند و دسته اى (قدمين دو كف پا, تا مچ) را نيز مى افزايند.47
    شايد آنچه را كه روايات بيان كرده اند, قدر متيقن باشد; زيرا آيه قرآن از بيان (وجه و كفين) ناتوان نبوده است. بيان مستثنى و مستثنى منه, به صورتى كلى, براى بيان مطلبى عام تر و مفيد تر بوده است. از اين روى در پاره اى از روايات, جاى النگو نيز افزوده شده است.48 روايت نقل شده از عائشه49 نيز, مى تواند مؤيد استثناى جاى النگو باشد.
    شايد روا بودن نگاه به سر زنان اهل تهامه, اهل سواد, علوج, زن ديوانه و… در همين راستا باشد.
    ز. شمارى از مفسران, گفته اند: زينت بر دو گونه است: ظاهرى و باطنى. جمله (الا ما ظهر منها) در صدد بيان زينتهاى ظاهرى است. اينان, سپس در مصداقها و نمونه هاى آن اختلاف كرده اند. ابن مسعود, زينت ظاهرى را لباس و زينت باطنى را گوشواره, النگو و خلخال دانسته است. ابن عباس گفته است:
    زينت ظاهرى, سورمه, انگشتر, گونه ها و حناى دست است.
    قتاده, تنها سورمه, النگو و انگشتر را گفته و شمارى ديگر, زينت ظاهرى را وجه و كفين دانسته و شمارى صورت و سرانگشتان و گروهى ديگر كف دست و سرانگشتان را گفته اند.50
    اين ديدگاههاى گوناگون و پراكنده بيان گر اين نكته است كه شارع مرز روشنى را بيان نكرده و هيچ يك از ديدگاهها براى انسان لزوم پيروى نمى آورد. و نمى توان گفت: بى گمان حداقل استثنا شده است. زيرا حداقل, همان قول ابن مسعود است كه زينت ظاهرى را لباس دانسته است. د ر حالى كه بى گمان, زنان, پيش از نازل شدن اين آيه پوشيه نمى زده و دستكش به دست نمى كرده اند و پس از نازل شدن آيه هم, چنين بوده است. پس, بى گمان آشكار بودن دستها تا مچ و چهره, اشكالى نداشته و پوشيدن كف پاها تا مچ نيز, رسم نبوده است.
    بنابراين, برابر اين ديدگاهها نيز, بايد (الا ماظهرمنها) را به عرف واگذاريم و سخن اينان را بر فهم آنان از عرف زمان خودشان حمل كنيم.
    15. دومين جمله اى كه حكم ويژه اى را براى بانوان بيان مى كند: (وليضربنَ بخمرهنّ على جيوبهنّ.)
    از اين جمله كه مى فرمايد: روسريهاى خود را برگريبان خود بيندازيد, ظاهر مى شود كه پيش از نازل شدن آيه شريفه, روسريها را زيرگلو گره نمى زده اند و گريبان و سينه هاى آنان, پيدا بوده است.
    روايتى كه پيش از اين در شأن نزول آيه, بيان شد51, تأييد كننده همين نكته است. بنابراين, وقتى كه پيش از نازل شدن آيه, زيرگلو, گوشها و مقدارى از سينه, پيدا بوده است, بى گمان, دستها, پاها و چهره ظاهر بوده زيرا هيچ مرسوم نيست كه در جامعه اى و در سرزمينى زنان د ستها و پاها را بپوشانند; ولى سينه و گردن را باز بگذارند.
    16. اين جمله از آيه شريفه, تأييد كننده نكته اى است كه از جمله پيش استفاده كرديم و آن اين كه: بايد لباس عرفِ آن زمان را وا رسيد و آن را معيار قرار داد, سپس شارع هر جا را درست نمى داند, اعلام كند و حكم و نظر جديد خود را بيان بفرمايد. اگر نادرستى موردى را ا علام نكرد, بايد از عرف پيروى كرد.
    17. از اين بخش از آيه شريفه, واجب بودن پوشاندن زير چانه, درخور استفاده نيست; زيرا نه از آيه اين مطلب بر مى آيد و نه انداختن روسرى بر روى سينه و گره زدن در زير گلو, تمامى زيرچانه را فرا مى گيرد.
    پيش از اين بيان شد كه استثناى كف و وجهين, مصداقى از ماظهر است, نه تمام آن, بنابراين, نبايد بحث كرد كه آيا زيرچانه از صورت است, يا نيست و نبايد بحث كرد كه (وجه) زير چانه را در بر مى گيرد يا خير؟ بلكه بايد بررسى كرد آيا شارع كه خواسته عرف را رد كند و بر نپ وشاندن گريبان, بر زنان خرده گيردو يا خواسته به پوشاندن گريبان و سينه امر كند, آيا امرش شامل زيرچانه مى شود, يا خير؟ اگر امر شارع, زيرچانه را در برگرفت, پيروى واجب است و اگر در بر نگرفت, زيرچانه, به همان اباحه اوّلى, كه عرف مردم مدينه داشته اند, باقى مى م اند; مگر اين كه دليل ديگرى وجود داشته باشد كه بعد بحث مى كنيم.
    18. در بخش ديگر آيه شريفه كه مى فرمايد: (لايبدين زينتهنّ الاّ لبعولتهنّ او آبائهنّ… او نسائهنّ, او ما ملكت…) نكته اى كه به چشم مى خورد, وجه تكرار (ولايبدين زينتهن) است كه يادآور شده اند: يادآورى آن درباره نخست, براى بيان رخصتها به اعتبار منظور بوده و درب اره دوم, براى بيان ناظر بوده است.52 يعنى دربار نخست بر آن است كه اين نكته را بيان كند: زن, وظيفه دارد, زينت خود را بپوشاند, مگر آنچه كه از باب ضرورت, كه عرف آن را بايسته مى داند, بيرون مى ماند; مانند: دست و چهره. امّا دربار دوم (لايبدين زينتهن) در صدد بي ان اين است كه شمارى از مردان, مى توانند به زينتهاى زن بنگرند و لازم نيست كه زن, زينتهاى خود را از آنان بپوشاند. پيش از اين, يادآور شديم كه مراد از زينت, جاهاى زينت است كه دست بالا, دستها تا نصف آرنج, پاها تا مچ, گردن و گلو, گوشها, گريبان و شايد موهاى سر را دربر بگيرد امّا بى گمان, كمر, شكم, سينه و رانها, از جاهاى زينت به شمار نمى روند. اين اعضا بر همان حال نخستين خود مى مانند كه زنان به طور معمول, اينها را مى پوشانده اند. بنابراين, زن بايد آنها را بپوشاند و خويشاوند مَحْرَم حق نگاه به آن اعضاء را ندارند.
    بنابراين آنچه كه از اين جا و آن جا شنيده مى شود: به غير از عورت, مردان مَحْرَم به هر جاى زن مى توانند بنگرند سخنى است نادرست و بى بنياد و ناسازگار با آيه شريفه مورد بحث. البته اين پندار از فتواى فقيهان سرچشمه گرفته كه در اين باره سخن خواهيم گفت.
    19. اين كه بر شوهر رواست كه به همه جاى زن خويش بنگرد و زن هم چنين حقى را درباره شوهر خود دارد و… مطلبى است كه از آيات ديگرى استفاده مى شود, مانند:
    (نساءكم حرث لكم فاتوا حرثكم انّى شئتم.)
    همسران شما, كشتزارهاى شمايند, هر جا كه خواستيد بر كشتزار خود درآييد.

    ييا

    (قد افلح المؤمنون الذين… والّذين لفروجهم حافظون الاّ على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم, فانّهم غير ملومين.)53
    مؤمنان, رستگار شدند آنان كه… و آنان كه فرجهاى خود را نگاهبانى مى كنند, مگر بر همسران يا كنيزان ملكى كه هيچ نكوهشى بر آنان نيست.
    بنابراين, اين كه شمارى پنداشته اند چون: در آيه شريفه از شوهر نام برده شده (الاّ لبعولتهن) و شوهر مى تواند به تمامى بدن همسر خود نگاه كند, سپس دسته هاى يازده گانه ديگرى را بر شوهر عطف كرده, چنين استفاده مى شود كه اين يازده گروه هم مى توانند به همه جاى بدن خانمى كه با آنها مَحْرَم است, نگاه كنند, مگر اين كه دليلى بر خلاف اقامه شود, مانند: حرام بودن نگريستن به عورت غير و حرام بودن نگاه شهوت آلود و… پندارى بيش نيست و سخنى است بى مبنا و بى دليل كه با كم ترين درنگ, نادرستى آن روشن مى شود.
    20. كسانى كه در اين آيه استثنا شده اند و لازم نيست زنان در برابر آنان جاهاى زينت خود را بپوشانند, عبارتند از: شوهر, پدر, پدر شوهر, پسر, پسر شوهر, برادر, پسر برادر, پسر خواهر, زنان هم كيش, ملك يمين (كنيز زرخريد و به قولى عبد) پيروانى كه نياز جنسى ندارند, كودكانى كه بر عورت زنان چيره نشده اند.
    21. در اين كه پيروانى كه نياز جنسى ندارند چه كسانى هستند, اختلاف است. در مجمع البيان پنج قول نقل شده است:
    الف. آنان كه به خاطر نياز غذايى همراه انسان مى آيند و نياز جنسى ندارند, مانند: ابله.
    ب. عنين (ناتوان از آميزش).
    ج. خصى (آلت بريده)
    د. پيرى كه گرايشى به زنان ندارد.
    هـ. برده صغير.54
    به نظر مى رسد از اين چند ديدگاه, ديدگاه نخست, بهتر باشد و پذيرفته تر; زيرا گروه دوم و سوم شهوت دارند, ولى نمى توانند به كار برند. بنابراين به (غير اولى الاربه) غير نيازمند گفته نمى شود و همچنين پيرمرد. دسته پنجم, به خاطر نابالغى, قوه شهوانيه آنان برانگيخ ته نشده و اينان نيازمند بالقوه اند كه با فراز(او الطفل الذي…) استثنا شده است.
    بنابراين, مصداق تام و تمام اين فقره, دسته اول است, گرچه آيه ويژه و منحصر به آن مصداق نيست و مى توان كسانى را كه پيش تر شهوت جنسى داشته اند, ولى اكنون به خاطر مريضى, يا پيرى, يا رياضت, شهوتى ندارند نيز, از مصداقهاى آن به شمار آورد.
    22. در اين كه مراد از كودكانى كه بر عورتها چيره نشده اند, چه كسانى هستند, اختلاف است.
    الف. كودكانى كه عورتها و اسرار زنان را نمى شناسند و به خاطر نداشتن شهوت, بر آن نيرو و قوت پيدا نكرده اند.
    ب. كودكانى كه قدرت آميزش با زنان را ندارند. بنابراين, اگر به حدّ شهوت رسيدند, حكم مردان را دارند.55
    به نظر مى رسد از دو ديدگاه, ديدگاه نخست بهتر است; زيرا اگر كودكانى اسرار زنان را بشناسند و از امور جنسى آگاه باشند, ولى اكنون ناتوان از آميزش, اين آگاهى سبب مى شود, كودكان به انحراف كشيده شوند و آن كارهايى را كه شارع نمى خواسته انجام بگيرد, انجام بگيرد. 23. آخرين فقره در آيه شريفه, درباره حجاب زنان, اين فقره است:
    (لايضربن بارجلهن ليعلم مايخفين من زينتهنّ.)
    زنان مؤمن, نبايد پاى بر زمين بكوبند, تا زينتهايى كه پنهان داشته اند معلوم شود.
    نخستين نكته اى كه از اين فقره آيه شريفه به دست مى آيد اين كه: نه تنها نماياندن جاى زينت, بر زنان مؤمن روانيست كه شنواندن صداى زينت به نامحرم نيز, روا نيست.
    24. از فقره (لايضربن…) و از فقره (لايبدين زينتهنّ) برداشت مى شود كه نماياندن هرگونه زيبايى براى برانگيختن شهوت مرد, با استفاده از هر يك از حواس, نارواست.
    در قرآن گوش و چشم, دو شاخص اصلى از حواس انسانى به شمار مى روند. از اين روى, زن نبايد نازك و دلپذير با مرد نامَحْرَم سخن بگويد. همان گونه كه اين مطلب در, دستور خداوند به زنان پيامبر(ص) آمده است:
    (فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض.)56
    پس در گفتار نرمى نشان ندهيد, تا اميد نبرد, آن كه در قلبش بيمارى است.
    25. از جمله زينتهاى نهانى كه زن نبايد با پاى كوبى بر زمين آشكار سازد, خلخال است. از آن جا كه خلخال را به پا مى بسته اند و قرآن آن را زينت نهان مى داند, روشن مى شود كه عرف و آنچه شناخته شده و رسم بوده, زنان شلوارهاى بلند مى پوشيده اند, كه خلخال را نيز مى پوشانده است.
    بنابراين, پوشاندن پا تا پايين, در زمانهاى گذشته, رسم بوده و پس از نازل شدن آيه شريفه, واجب بودن آن, روشن شده است; زيرا اين آيه در صدد محدود كردن بودند, گستراندن. حال اگر روشن شد كه در آن زمان, شلوار و لباس بيرون منزل و داخل منزل, يكى بوده, مى توان گفت: پوشاندن پا تا پايين, در داخل منزل و در پيش محرمهاى دوازده گانه, شناخته شده و مرسوم بوده و سپس واجب شده است. مگر نزد شوهر, كه با آيات ديگر استثنا شده است. اگر نشانه اى بر يكسان بودن لباس زن در خانه و بيرون از خانه, پيدا نشد, لباس درون خانه, پيرو عرف است. 26. نكته ديگر اين كه پاى بر زمين كوبيدن, جز بايسته هاى راه رفتن نيست; يعنى زن مى تواند بدون پاى كوبى بر زمين به گونه شناخته شده و معمول, راه رود. بنابراين, با توجه به اين كه در چند فقره قبل, فرمود: (لايبدين زينتهنّ الا ما ظهر منها.) و در اين فقره از زدن پا به زمين جلوگيرى كرد, روشن مى شود كه خانمها بايد بيش ترين رعايت را در هر زمينه اى داشته باشند و باندازه ضرورت, بسنده كنند.
    27. در آخرين بخش از آيه مى فرمايد:
    (وتوبوا الى اللّه جميعاً ايّها المؤمنون لعلكم تفلحون.)
    اى مؤمنان, همگى به سوى خدا برگرديد, شايد رستگار شويد.
    گويا مراد از (ايها المؤمنون) مردان مؤمن است; زيرا اين دو آيه, حكم هر يك از مردان و زنان مؤمن را جداگانه بيان كرد. از اين روى, روشن مى شود كه مردان گناهانى را انجام مى داده اند كه نياز به توبه و بازگشت بوده است. در مثل, با نگاه هاى شهوت آلود, سبب جعل احكا مى براى بانوان شده اند كه شأن نزول, تأييد كننده اين مطلب است. پس سخت گيرى خداوند در لباس و چگونگى پوشش زنان, به عنوان نقصان وارد كردن و به بند كشيدن آنان نبوده, بلكه راهى بوده كه آنان را از چشمان آلوده مردان شهوت ران حفظ كند. بنابراين, حجاب, براى آنان سن گرى است نگهدارنده و بازدارنده از نگاههاى آلوده به شهوت, نه براى محروم كردن آنان از حقوق خود در جامعه.
    28. فرمان پوشش به زنان و فرمان چشم فروكاستن به مردان, به تنهايى براى جلوگيرى از گناه و چشم چرانى مردان, كافى نيست; بلكه آنان نيرويى درونى, مانند تصميم بر توبه و بازگشت به سوى خدا و گردن نهادن به دستورهاى او, نياز دارند; تا آنان را از آنچه كه خداوند حرام كرده, بازدارند و بدون آن نيروى درونى, تمهيدات بيرونى, كافى نيست.
    29. آنچه در تفسير على بن ابراهيم, به عنوان روايت ابى الجارود نقل شده, بسيار همانند آن چيزى است كه از ظاهر آيه شريفه, برداشت مى شود:
    ابى الجارود از امام باقر(ع) روايت مى كند:
    (فى قوله (لايبدين زينتهن الاّ ما ظهر منها) فهى الثياب والكُحل والخاتم وخضاب الكف والسوار. والزينة ثلاث: زينة للناس وزينة للمحرم وزينة للزوج. فامّا زينة الناس, فقد ذكرناه وامّا زينة المحرم فموضع القلادة فما فوقها والدملج ومادونه والخلخال وما اسفل منه وامّ ا زينة للزوج فالجسد كلّه.)57
    امام باقر(ع) درباره فرموده خداوند متعال: (و آشكار نسازند زينت خود را مگر آنچه آشكاراست) فرمود: آن زينت, عبارت است از: لباس, سورمه, انگشتر, حناى دست و النگو.
    زينت, سه قسم است: زينتى براى مردم, زينتى براى مَحْرَم و زينتى براى شوهر.
    زينت براى مردم را يادآور شديم. زينت مَحْرَم, جاى گردنبند و بالاتر از آن و جاى دستبند و پايين تر از آن و جاى خلخال و پايين تر از آن و زينت شوهر تمامى بدن زن است.
    اگر چه در سند روايت مناقشه است و در اين كه چه بخش از آنچه از قول امام باقر(ع) نقل شد, روايت است و كدام بخش از آن, سخنان صاحب تفسير, احتمالهايى وجود دارد. ولى آنچه مهم است, روايت همان را مى گويد كه ظاهر آيه با توجه به عرف بيان مى كند.
    و بنابراين, روايت جنبه تأييدى دارد; از اين روى سند نداشتن آن, زيانى به بحث نمى رساند.

    مرحله پنجم:

    از آياتى كه پيش از اين, از آنها سخن گفته شد, روشن شد كه زنان قسمتهايى از بدن خود را كه پيش از نازل شدن آيه حجاب نمى پوشانده اند, لازم نيست آنها را در برابر خويشاوندان دوازده گانه مطرح شده در آيه 30 سوره نور, بپوشانند. ولى از آيات به دست نيامد كه حكم آن جاهايى را كه پيش از آيه حجاب مى پوشانده اند, اكنون چيست و در برابر اين دوازده گروه چه بايد بكنند؟
    در مثل, آيا مادر مى تواند تمامى بدن غير از عورت را در برابر فرزند بالغ خود نمايان كند؟
    آياخواهر مى تواند تمامى بدن, غير از عورت را در برابر برادر بالغ خود نمايان كند؟
    از آيات مورد بحث, روا بودن آشكار ساختن سينه, شكم, كمر, ساق پا و رانها و مانند آن در برابر مَحْرَمْها به دست نيامد.
    اكنون مى خواهيم بگوييم: از ظاهر قرآن مجيد, به دست مى آيد كه حاضر شدن زن, با لباس نامناسب و نماياندن, شكم, سينه, ران و… در برابر خويشان نسبى, بى چون و چرا, حرام است. خداوند در آيه 58 ـ 59 سوره نور مسأله را مطرح فرموده و حتى ورود بدون اجازه به اتاق پدر و م ادر را, ممنوع فرموده است:
    (يا ايها الذين آمنوا ليستأذنكم الذين ملكت ايمانكم والذين لم يبلغوا الحلم منكم ثلث مرّات من قبل صلوة الفجر وحين تضعون ثيابكم من الظهيرة ومن بعد صلوة العشاء ثلث عوراتٍ لكم ليس عليكم ولاعليهم جناح بعدهنَّ طَوّافون عليكم بعضكم على بعض كذلك يبيّن اللّه لكم ال آيات واللّه عليكم حكيم.)
    اى آنان كه ايمان آورده ايد, غلامان و كنيزان زر خريد شما و كودكان نابالغ, [براى وارد شدن به اتاق شما] بايد سه وقت از شما اجازه بگيرند: پيش از نماز صبح, هنگامى كه لباسهاى خود را هنگام ظهر در مى آوريد و پس از نماز عشا. اين سه وقت, عورت است از براى شما. برشم ا و بر آنان, غير از اين سه وقت, گناهى نيست. شمارى از شما بر شمارى ديگر وارد شونده و گردش كننده اند اين چنين خداوند آيات خود را براى شما بيان مى كند و خداوند, داناى حكيم است.
    (واذا بلغ الاطفال منكم الحُلُم فليستأذنوا كما استأذن الذين من قبلهم كذلك يبيّن اللّه لكم آياته واللّه عليم حكيم.)
    هنگامى كه كودكان شما به سن بلوغ رسيدند, بايد از شما اجازه بگيرند, همان گونه كه پيشينيان آنان اجازه مى گرفتند. اين چنين خداوند آيات خود را براى شما, بيان مى كند. خداوند داناى حكيم است.
    آيه مى فرمايد كودكان نابالغ, در سه نوبت, براى ورود به اتاق پدر و مادر اجازه بگيرند. حال, كودكان بالغ چطور؟ اينان, بايد در هر حال, اجازه بگيرند, چه در اين سه نوبت و چه در وقتهاى ديگر.
    با اين كه در وقتهاى ديگر, احتمال برهنگى و… مادر يا به كلى وجود ندارد, يا بسيار كم پيش مى آيد, چرا كودك بالغ براى ورود به اتاق پدر و مادر, بايد اجازه بگيرد؟ اين بدان جهت است كه در ديگر وقتها نيز احتمال دارد جاهايى از مادر كه عورتين نيست, ولى از زينتهاى نه ان به شمار مى روند, پيدا باشند كه تنها براى همسر ديدن آنها رواست و براى غيرهمسر ناروا.
    بنابراين, مفهوم آيه 58 و صريح آيه 59, كه واجب بودن اجازه را براى فرزند بالغ بيان مى كنند, با ملازمه عرفى, به حرام بودن نظر به زينتهاى باطنى مادر و حرام بودن نماياندن زينتهاى پنهان بر مادر, دلالت دارد.
    اگر كسى بگويد احتمال دارد كه عورتين مادر در آن سه وقت ديگر نيز آشكار باشد; از اين روى بايد كودكان بالغ وارد نشوند!
    مى گوييم: احتمال نمايان بودن عورتين مادر در غير سه نوبت ياد شده, با جايز بودن ورود كودكان نابالغ, بدون اجازه, سازگار, نيست.
    بله اگر دليل قوى از روايات به جايز بودن ظاهر شدن مادر با لباس زير, در بين فرزندان پيدا كرديم, كه بسان نص بود, آن گاه, چاره اى نيست, بايد واجب بودن اجازه را براى امور ديگر بدانيم. ولى در بحث روايات خواهد آمد, كه چنين دليل قوى و روشنى وجود ندارد.
    نكته: خداوند در آيه 31 سوره نور, دوازده گروه را استثناء كرد و نتيجه اين شد كه بر زن لازم نيست خود را در برابر اين گروهها بپوشاند; امّا در آيه 58 همان سوره, تنها بر دو دسته واجب كرد كه در سه وقت ياد شده, اجازه بگيرند و در ديگر وقتها, همگان بايد اجازه بگير ند. از اين روى, اين پرسش به ذهن مى آيد:
    دليل استثناهاى دوازده گانه در آن جا و دوگانه در اين جا چيست؟
    پاسخ: در اين جا دو گروه را استثناء كرد:
    1. ملك يمين. اين خود, بحث دارد كه آيا غلام و كنيز را در بر مى گيرد, يا نه, تنها كنيز را در بر مى گيرد؟ آيا بالغان را در بر مى گيرد, يا نابالغان را نيز در بر مى گيرد؟ از آن جا كه هيچ كدام از انواع برده در زمان ما وجود خارجى ندارند, از بحث درباره آن, خوددا رى مى شود.
    2. كودكان غيربالغ خود انسان, نه هر كودك غيربالغ.
    اين گروه مى تواند به تمامى بدن مادر, غير از عورت نگاه كند و پوشاندن بدن, به غير از عورت, در برابر اينان, واجب نيست; از اين روى مى توانند بدون اجازه, مگر در سه نوبت ياد شده, به اتاق پدر و مادر, وارد شوند.
    ولى همين گروه و همين كودكان نابالغ, وقتى به سن بلوغ رسيدند, بايد براى وارد شدن به اتاق پدر و مادر, در همه گاه اجازه بگيرند, چون چه بسا, ران و سينه و پاهاى مادر عريان باشد.
    در اين جا, معناى يك قيد و كلمه اى كه در آيه ذكر شده و مفسران به طور معمول آن را معنى نكرده و از آن گذشته اند, روشن مى شود.
    آيه 60 سوره نور چنين بود:
    (واذا بلغ الاطفال منكم الحلم, فليستأذنوا كما استأذن الذين من قبلهم.)
    (من قبلهم) در آيه شريفه به چه كسانى اشاره دارد؟ از كلام مفسران, مطلب روشنى به دست نمى آيد, ولى با توجه به آيه 31 همين سوره كه دوازده گروه استثنا شدهو, دوازدهمين كودكى بود كه بر عورتهاى زنان آگاهى نداشت, روشن مى شود, كودكان در آيه 58, از گرفتن اجازه بخشود ه شدند, مگر زمانى كه به سن بلوغ برسند كه در اين صورت, بايد اجازه بگيرند, همان گونه كه (الذين من قبلهم); يعنى يازده گروه قبلى, اجازه مى گرفتند. بنابراين, روشن مى شود كه مراد از (من قبلهم) گروههاى يازده گانه قبلى است.
    البته استثنا بودن زوج و زوجه از اجازه گرفتن و نگاه كردن, به خاطر آيات سوره مؤمن و معارج است و اشكالى به كليت بحث ما, وارد نمى سازد.

    روايات:

    حال كه بحث از آيه 58 و 59 شد و زواياى گوناگون آن دوروشن گرديد, رواياتى را به عنوان تأييد كننده كه در ذيل دو آيه, 58 و 59 آورده شده, يادآور مى شويم:
    1.امام صادق(ع) مى فرمايد:
    (يستأذن الذين ملكت ايمانهم والذين لم يبلغوا الحلم منكم ثلاث مرّات.كما امركم اللّه عزّوجلّ ومن بلغ الحلم فلا يلج على امّه و لاعلى اخته ولا على خالته ولا على ماسوى ذلك الاّ باذن فلا يأذنوا حتى يسلموا و السّلام طاعة اللّه عزّوجلّ.)58
    ملك يمين هاى شما و فرزندان نابالغ شما,همان گونه كه خداوند امر فرموده به شما, در سه نوبت اجازه مى گيرند.هركس به سن بلوغ رسيد,به هيچ روى,بر مادر,دختر, خاله و غير اينان, بدون اجازه وارد نمى شود.و اجازه نمى دهند, تا سلام كند;زيرا سلام, پيروى از خداوند است. 2.روايتى ديگر,همانند اين روايت,از امام باقر(ع) رسيده است.59
    3.در الدرالمنثور روايتهاى, بسيارى در اين باب نقل شده, از جمله:
    (راوى از پيامبر(ص) مى پرسد:آيا براى وارد شدن بر مادرم,بايد اجازه بگيرم؟
    حضرت مى فرمايد:بله.
    راوى مى پرسد:با مادرم در يك اتاق زندگى مى كنم, آيا براى وارد شدن بر ايشان, بايد اجازه بگيرم؟
    پيامبر(ص) مى فرمايد: اجازه لازم است.
    راوى مى گويد: من خدمتگزار مادرم هستم, آيا هر گاه وارد مى شوم, بايد اجازه بگيرم؟
    حضرت فرمود: آيا دوست دارى وى را برهنه ببينى؟
    گفت: نه.
    فرمود: پس اجازه بگير و وارد شو.)60
    اين روايت, با دو سند: (ابن جرير عن زيد بن اسلم, انّ رجلاً سأل النبى) و (ابن جرير و بيهقى عن عطاء بن يسار: انّ رجلا قال يا رسول اللّه.) نقل شده است.
    روايت نشان مى دهد كه اجازه گرفتن براى اين است كه مادر, برهنه ديده نشود. عريان در اين جا, اعم است از برهنگى كامل كه حتى عورتين او ديده شود, يا نيمه برهنگى كه سينه, شكم, ران و… ديده شود. ولى به قرينه رواياتى كه از ابن مسعود و حذيفه, نقل شد: (ان لم تفعل راي ت منها ما تكره) يا (ما على كل احيانها تحب ان تراها) معلوم مى شود كه مراد از برهنگى در حديث نبوى, برهنگى كامل نيست و روايات, تاييد كننده همان چيزى است كه از آيه برداشت شده.

    خلاصه بحث:

    1. حكم حجاب, كم كم و به مرور زمان, نازل شد و از خانه پيامبر اسلام(ص) شروع شد و سپس به ديگر خانه ها و خانواده ها سريان يافت.
    2. حجاب براى سالم ماندن روح انسانها قرار داده شده است: (ذلكم اطهر لقلوبكم وقلوبهنّ).
    3. جلباب (= چادر) افزون بر تكليف, حقى بوده براى خانمهاى پاكدامن كه در ابتداء, جنبه حق بودن آن برترى داشته است.
    4. پيش از آمدن حكم حجاب, زنان , غير از سروگردن, گريبان و دستها را تا حدود آرنج, باقى بدن خود را مى پوشانده اند. ظاهر بودن كمر, سينه, رانها و… رايج نبوده است. بنابراين, گروههاى استثناء شده, همان جاهايى كه به طور معمول نمى پوشانده اند مجاز هستند كه نگاه كن ند و جايز بودن نگاه كردن به رانها, سينه, ساقهاى پا و… از آيه به دست نمى آيد.
    5. حكم حجاب, حكم فراگير است و گروههاى استثناء شده به خاطر ضرورت و… بوده است.
    6. اصل در مسأله حجاب, جداسازى كامل محيط مرد و زن از يكديگر است, به گونه اى كه هر دو بتوانند در جامعه به كار و تلاش بپردازند و تماسها و برخوردها دراندازه بسيار كمى باشد.
    7. حجاب و پوشش, مسأله اى شخصى است و بازشناسى (ماظهر) و ضرورتها به عهده خود افراد است و از اين آيات حكم و وظيفه اى براى مسؤولان امر و متوليان امور روشن نشد.
    8 . در اين آيات هيچ بحثى درباره (مادر همسر) مطرح نشد و از هيچ يك از واژگان آيات روشن نشد كه داماد مى تواند به مادر همسر خود نگاه كند.
    بله, از آيه 23 سوره بقره روشن مى شود: ازدواج با مادر همسر حرام است, همان گونه كه ازدواج با مادر, خواهر, دختر, عمه, خاله, دختر برادر و دختر خواهر حرام است, ولى ملازمه اى بين حرام بودن ازدواج با حلال بودن نگاه كردن وجود ندارد.

    پى نوشتها:

    1. سوره (احزاب), آيه 53.
    2. همان, آيه 32 ـ 33.
    3. تفسير (مجمع البيان), امين الاسلام طبرسى, ج7 ـ 368/8.
    4. سوره (احزاب), آيه 55.
    5. (وسائل الشيعه), ج14, باب 129, از ابواب مقدمات النكاح, ج171/1 ـ 172.
    6. همان, ح4.
    7. تفسير (مجمع البيان), ج7 ـ 368/8.
    8. تفسير (روح المعانى), آلوسى بغدادى, ج107/12, دار احياء التراث العربى, بيروت.
    9. سوره (احزاب), آيه 59.
    10. همان, آيه 6.
    11. همان, آيه 32.
    12. تفسير (الدر المنثور), سيوطى, ج221/5.
    13. همان.
    14. همان.
    15. همان.
    16. همان.
    17. (نهج البلاغه), صبحى صالح, نامه 31, آخر نامه.
    18. تفسير على بن ابراهيم قمى, ج196/2.
    19. تفسير (روح المعانى), ج127/12.
    20. تفسير (الدرالمنثور), ج221/5.
    21. تفسير (روح المعانى), ج127/12.
    22. تفسير (مجمع البيان), ج7 ـ 369/8.
    23. تفسير (الميزان), علامه طباطبايى, ج339/16.
    24. تفسير (الكاشف), محمد جواد مغنيه, ج239/6.
    25. (قاموس قرآن), سيد على اكبر قرشى, ماده جلباب, دار الكتب الاسلاميه.
    26. (بحارالانوار), علامه مجلسى, ج55/10, ح2.
    27. همان, ج32,تحقيق محمد باقر محمودى,237,ح190 وزارت ارشاد.
    28. همان, ج227/41, ح37.
    29. همان, ج233/75, ح1.
    30. همان, ج11/78, ح70.
    31. همان, ج35/68, ح74.
    32. همان, ج76/79, ح5.
    33. سوره (احزاب), آيه 60.
    34. تفسير (الكاشف), محمد جواد مغنيه, ج239/6.
    35. تفسير (الميزان), ج339/16.
    36. تفسير (روح المعانى), ج127/12.
    37. تفسير (الكشاف), ج560/3.
    38. (فروع الكافى), ج290/7, ح1, دارالتعارف للمطبوعات, بيروت.
    39. همان291/, ح5.
    40. (تاريخ قرآن), دكتر محمد راميار674/, اميركبير.
    41. همان672/.
    42. تفسير (مجمع البيان), ج7 ـ 130/8.
    43. تفسير (نورالثقلين), ج588/3; (كافى), ج521/5, ح5.
    44. تفسير على بن ابراهيم قمى, ج101/2.
    45. تفسير (روح المعانى), ج204/10, دارالفكر, بيروت.
    46. (الدر المنثور), ج42/5.
    47. تفسير (نورالثقلين), ج589/3, ج590/95, ح105.
    48. همان590/, ح103.
    49. تفسير (الدرالمنثور), ج42/5.
    50. تفسير (مجمع البيان), و ديگر تفسيرها, ذيل آيه.
    51. تفسير (نورالثقلين), ج588/3, ح93.
    52. تفسير (روح المعانى), ج209/10.
    53. سوره (مؤمنون), آيه 1 ـ 6.
    54. تفسير (مجمع البيان), ج7 ـ 138/8.
    55. همان.
    56. سوره (احزاب), آيه 32.
    57. تفسير (على بن ابراهيم قمى), ج101/2; تفسير (نورالثقلين), ج592/3, ح119.
    58. تفسير (نورالثقلين), ج621/3, ح229.
    59. همان622/, ح231.
    60. تفسير (الدر المنثور), ج75/5.

    معارف قرآن

          



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    نظام اسلامى، توسعه و ترویج حجاب؛بایدها و نبایدها

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد




    نظام اسلامى، توسعه و ترویج حجاب؛بایدها و نبایدها

    اشاره:

    انقلاب اسلامی ایران، انقلاب ارزش‌هاست و برای صیانت از ارزش‌ها نیز باید از همه ابزارها استفاده کرد. در این میان ابزارهای فرهنگی نقش مهم و تأثیرگذاری دارند. غرب برای مبارزه با انقلاب اسلامی به شیوه‌های مختلفی روی آورده که نفوذ فرهنگی یکی از این شیوه‌ها بود. غرب همواره کوشیده است با استفاده از ابزارهای فرهنگی همچون سینما، تلویزیون، مطبوعات و ... با ارزش‌های اسلامی به مبارزه بپردازد. بد حجابی و فساد از مظاهر فرهنگی ضد اخلاقی غرب در جامعه اسلامی است که با توجه به خطرات آن در جامعه اسلامی پژوهش زیادی را می‌طلبد. بی‌هویتی زنان و نسخ ارزش‌ها از جمله پیامدهای شوم این مظهر فرهنگی ضد اخلاقی است. از این‌رو شایسته است که دولت اسلامی را‌ه‌کارهای مناسب را برای مقابله و مبارزه با این پیامدهای شوم دنبال کند.

    عملکرده
    الف. سیاست‌های سلبی و دفاعى

    در طول دهه‌های گذشته معمول‌ترین سیاست‌های فرهنگی کشور مبتنی بر تدافع و سلب بوده است. از طرفی در انتظار بروز مشکل فرهنگی نشستن و آن‌گاه با صدور یک بخشنامه و یا تصویب یک قانون تعزیر و مجازات، جامعه را از گرایش به روش‌های نوین تبلیغی دشمن بر حذر داشتن و تکرار چنین وضعیتی در مسایل و معضلات گوناگون فرهنگى، از جمله حجاب کارآ و جوابگو نبوده است. دستاوردهای جدید فرهنگی دشمن در قالب‌های نوین و با قدرت تأثیر دو چندان و در مقابل صدور بیانیه‌های انفعالی و اقدامات واکنشی از سوی دست‌اندرکاران حوزه فرهنگی کشور در برابر آنان، تا به حال هیچ مشکلی را حل نکرده است. اگر بپذیریم که انحراف جامعه در زمینه پوششی را می‌توان با اقدامات سلبی و برخوردهای انتظامی حل کرد. پس صدور دستورالعمل‌ها و هشدارها تاکنون باید جوابگو بوده باشد.
    وزارت کشور در تاریخ 31 تیر 63 طی اطلاعیه‌ای اعلام می‌دارد: به زنان بی‌حجاب اخطار می‌شود که رعایت عفت عمومی جامعه اسلامی و عواطف مذهبی امت شهید پرور و همیشه در صحنه را بکنند که در صورت تخلف برخورد قانونی با آن‌ها خواهد شد.
    یک سال بعد روزنامه جمهوری اسلامی تاریخ 5 خرداد 64 می‌نویسد:
    دادستان عمومی تهران دستور بازداشت افراد بد حجاب را به کلیه مأمورین انتظامی صادر کرد. دو سال قبل از این تاریخ سخنگوی شورای عالی قضایی گفته بود برای جلوگیری از منکرات و فحشای علنی در سطح شهر تهران، شعبه دادگاه کیفری در اوین تشکیل و قاضی شرع آن نیز تعیین شده و افراد گشت ستاد مبارزه با منکرات در مناطق مختلف تهران به طور منظم تردد می‌کنند.
    در 4 تیرماه 64 وزیر کشور خطاب به عاملان فساد و بی‌حجابی اخطار کرد: افرادی که به اعمال کثیف در رابطه با فساد و فحشاء و منکرات ادامه دهند، از کلیه منافع و مصالح در نظر گرفته شده برای عموم مردم از جمله استخدام در ادارات و مراکز دولتی محروم خواهند شد!.
    در 22 فروردین 68 در روزنامه جمهوری اسلامی آمده است:
    شورای عالی قضایی خواستار برخورد فعال نیروهای اجرایی و انتظامی با بدحجابی شد.
    ریاست قوه قضائیه در تاریخ 24 شهریور 68 در خطبه‌های نماز جمعه، خواستار برخورد جدی وزارت کشور با بدحجابی و مفاسد اجتماعی می‌شود.
    در 12/3/75 وزیر کشور تصریح می‌کند: طرح مبارزه با بدحجابی به زودی در تهران اجرا می‌شود. در 27/5/80 فرمانده نیروی انتظامی می‌گوید: از فردا نیروی انتظامی با خطا و فساد و بدحجابی در واحدهای صنفی و اماکن عمومی برخورد می‌کند. سه سال بعد و در 7/4/83 رئیس مجلس برخورد جدی با مفاسد اجتماعی و بد حجابی را به اطلاع عموم می‌رساند.
    یک سال بعد 9/5/84 نماینده تهران: ارائه تسهیلات برای اجرای مصوبه مد و لباس به زودی معضل بدحجابی را رفع می‌کند.
    بد نیست گذری به خیابان‌ها و اماکن عمومی شهرها به خصوص شهرهای بزرگ داشته باشیم. اگرچه در جای خود در اختیارات دولت بر این مهم خواهیم پرداخت، اما از جهت پی‌آمد برخورد سلبی در بعضی از موارد منجر به تلقی سیاسی از جریان شد و با شعار آزادی زمینه‌هایی نیز برای واکنش ضد انقلاب را فراهم نمود.

    ب. مقابله مردمی و توده‌ای با مظاهر فرهنگی غرب

    شیوه‌ معمول دیگری که تاکنون در سیاست‌های فرهنگی کشور در مقابل با مظاهر فرهنگی غربى، مورد توجه بوده و باورها به صورت کلی از سوی دست ‌اندرکاران و مجریان حکومت توصیه شده است، استفاده از اهرم توده‌های جامعه در جهت محدود کردن و مبارزه با حضور فرهنگ غربی در جامعه است. این سیاست مبنی بر این است که مشکل بدحجابی و گرایش‌های رفتاری به غرب و گسترش آن، قبل از آن‌که مشکل دولت باشد، مشکل اجتماعی است و لذا در حل آن بایست از جامعه کمک گرفت.
    در حرکت مشارکت اجتماعی به جای آن‌که بسیجی همگانی در جهت تغییر الگوهای زندگی صورت گرفته و از توده مردم در جهت تغییر باورهای قشر غرب‌گرا و غرب زده اجتماع بهره‌گیری شود، بیشتر شیوة رفتاری و در انزوا قرار دادن در مورد آن‌ها اعمال شده است و لذا مشکل به گونه‌ای ریشه‌ای علاج نگردیده و این شیوه‌ها بیشتر به عقب نشینی‌های از روی اکراه از سوی قشرهای غرب زده و غرب‌گرا منجر شده، تا در فرصتی مناسب دوباره نمود پیدا ‌کند.
    تظاهرات علیه بدحجابی و برخوردهای اخلاقی سخت، به گونه‌ای موقت نمودهای فساد و بی‌بند و باری را کم می‌کند، اما این رفتارها هیچ‌گاه تأثیر اصلاحی و پرورشی نداشته و درد اصلی را حل نمی‌کند. لذا در فعالیت‌های فرهنگی جهت اصلاح چنین افرادی به جای کوبیدن و محکوم کردن صرف وضع موجود آنان، باید موقعیت سالم را بر ایشان ترسیم کرد و آنان را به نوعى، صاحب نقش نمود و روند اصلاح باورهای دینی و اسلامی را در روح و جان افراد جای داده و شیفتگی فطرت پاک آن‌ها را برانگیزاند و بی‌زاری از الگوهای غربی را به بار آورد.

    ج. برنامه‌ریزی و شیوه‌های فرهنگى

    با توجه به آنچه قبلاً ذکر شد عدم تفاهم و هماهنگی در برداشت‌ها از وضعیت فرهنگی کشور و فقدان برنامه ریزی صحیح در عرصه فرهنگ، باعث در تنگنا قرار دادن بهره‌گیری از آخرین پیشرفت‌ های تکنیکی در این زمینه است.
    دشمن در شرایطی که رادیو و تلویزیون داخلی را در اختیار ندارد، با گسترش تولیدات فرهنگی خود در قالب فیلم، کاست، CD، مجلات مبتذل و شبکه‌های اطلاع‌رسانی جهانی و مانند آن، راه خود را در القای ارزش‌های فرهنگی خود می‌پیماید و تا حد زیادی موفق است. این در حالی است که تکلیف موسیقی حرام و حلال، حضور زن در رسانه‌ها به طور موجه و مقبول و به کارگیری زن در حوزه‌های هنری و تبلیغی به واسطه ابهام‌های فقهی و شرعى، شفاف و روشن نیست. عدم توجه کافی به نقش والا و موثر وسائل ارتباط جمعی از موارد دیگر است. باید اهمیت و نقش ویژه ابزارهایی چون فیلم، سینما، تئاتر، هنرهای تجسمی و مانند آن ... در ابلاغ و تبلیغ، به خصوص در نزد برنامه‌ریزان دولتی به راستی ملموس گردد. در حالی‌که استفاده از این ابزارها، بهره جستن از ابزار زمان است و عدم بهره‌گیری از ابزار پیشرفته زمان با شکست برابر است. شهید مطهری(ره) می‌فرماید: اگر کسی در مورد وسایلی که انسان را به هدف‌های صحیحش نزدیک می‌کند. بگوید نه؛ من نمی‌خواهم از این وسایل استفاده بکنم و ‌آن وقت کسی که دنبال هدف‌های نامشروع می‌رود، از این وسایل استفاده کند و این که دنبال هدف‌های مشروع می‌رود، از این وسایل استفاده نکند، چنین شخص محکوم به شکست است. مثل این‌که شما بگویید من مسلمانم و می‌خواهم هدف اسلامی را تعقیب کنم، می‌خواهم جهاد کنم، ... دیگری در راه شیطان می‌خواهد بجنگد، او از وسایلی که امروز پیدا شده است، مثل توپ و تفنگ و خمپاره استفاده می‌کند، شما می‌گویید نه ... قطعاً شما محکوم هستید. هدف شما محکوم است.([1])
    مشکل اساسی ما در برنامه‌ریزی‌ها و شیوه‌های اجرای فرهنگى، ابزار و روش ارائه است نه پیام. پیام‌های فرهنگ اسلامی از استواری و غنای پایان ناپذیر برخوردار است و در صورت ادراک، نافذ و پا برجاست، اما مشکل در رساندن و القاء این پیام‌ها به نسل امروزی با ویژگی‌های خاص به خودش است. عدم هماهنگی لازم بین ارگان‌ها و تداخل عملکرد نهادهای فرهنگی تبلیغی در عرصه الگوهای فرهنگی و ارزش‌های اجتماعی اسلام، مانع عمده‌ای در راه موفقیت در از بین بردن مظاهر فساد و ابتذال و بدحجابی در اجتماع بوده است.
    سخن کوتاه آن‌که باید سیاست‌های فرهنگی کشور، در سطح ارگان‌های فرهنگی یکسان و متحد و دارای هدف واحد باشد و در شیوه‌های اجراء هم باید به جذابیت، محتوای غنی و استفاده از ابزار نوین ارتباطی در بهترین وجه آن، عنایت شایسته داشت.

    راه‌کارها، بایدها

    عرصه فرهنگ، عرصه‌ای است که تسامح و تعلل در آن، هم در دراز مدت و هم در کوتاه مدت خطراتی جدی هستند. حافظ و پدید آورنده هر فرهنگى، مردم و اعتقادات آنان است. این نقش اساسی البته گاه حرکتی منظم و منسجم و برنامه‌ریزی شده دارد و گاه می‌تواند از روندی ناهماهنگ برخوردار باشد.
    در طول حیات جوامع هرگاه دولت‌ها از مسیر فرهنگی مردم جدا افتاده و برای خود سیاستی غیر مردمی برگزیده‌اند و از طرفی مردم نیز به دلایل جغرافیایى، سیاسى، اقتصادی و نظایر آن از تشکل و تعامل فرهنگی دور گشته و پراکنده شده‌اند؛ فرهنگ، جریان مطلوب خویش را از دست داده و به گسیختگی مبتلا شده است.
    در جهان امروز که نقش و نیروی اجتماعی فرهنگ نسبت به گذشته افزون‌تر شده، به خاطر ضرورت هماهنگی و همسویی صاحب‌نظران و کارشناسان و برنامه‌ریزان با نیازهای فرهنگی هر جامعه و حداکثر بهره‌برداری از موج با دوام اراده معنوی مردم، باید محورهای لازم برای این حرکت را شناسایی و سیاست فرهنگی مناسب را تدوین نمود.
    یک سیاست فرهنگی موفق را می‌توان توافق رسمی و اتفاق )راء مسئولان و متصدیان امور در تشخیص یقینی و تدوین مهم‌ترین اصول و اولویت‌های لازم در حرکت فرهنگ جامعه، دانست.
    سیاست فرهنگی حاوی سلسله‌ای از اولویت‌ها و اصول و فروعی است که یک حرکت فرهنگی را شکل می‌دهد. اولویت‌ها و اصولی که ملهم از آرمان‌ها، اعتقادات مذهبی و ملى، واقعیت و تجربه‌ها، ظرفیت‌ها و امکانات آینده و اهداف دور و نزدیک و در هر حال در سایة قانون اساسی کشور است.

    آیات پوشش در قرآن کریم

    ای رسول ما، مردان مؤمن را بگو تا چشم‌ها فرو گیرند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند که این برای پاکیزگی شما بهتر است و البته خدا بر آن چه کنید کاملاً آگاه است. ([2]) ای رسول ما، به زنان مؤمن بگو تا چشم‌ها فرو گیرند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند و زینت و آرایش خود را جز آنچه قهراً ظاهر می‌شود بر بیگانه آشکار نسازند و باید سینه و دوش خود را با مقنعه بپوشانند....([3])

    اصل اول. شناخت واجبات

    حجاب و پوشش از مسلمات دین اسلام و یک فریضه الهی است، و این حکم شرعی بر مبنای دلایل عقلى، سیره عملی و متون دینی )قرآن و روایات) استوار شده است.
    بر این اساس منکر حجاب، منکر ضروری دین محسوب می‌شود و میان عالمان دین در مذاهب مختلف اسلامی در این مسأله اخلاقی نیست و همگان پوشش از سر تا به پا به استثنای وجه و کفین را ضروری دانسته که البته در موارد خاصى، پوشش آن دو هم لازم می‌شود.
    امام خمینی(ره) در رابطه با ضرورت دینی حجاب فرموده است: اصل حکم حجاب از ضروریات است و منکر آن، حکم منکر ضرورى، را دارد و منکر ضرورت محکوم به کفر است، مگر این‌که معلوم باشد منکر خدا یا رسول نیست. ([4]) مقام معظم رهبری آیت الله خامنه‌ای نیز می‌فرمایند:
    اصل حجاب، ضروری دین محسوب است، ولی بعضی از فروع آن ممکن است ضروری نباشد و بی‌اعتنایی به اصل حجاب و عدم رعایت آن معصیت و گناه است.([5]) همچنین در استفتائات از هر دو بزرگوار، آمده است که هر چیزی که در عرف زینت محسوب شود، نشان دادن آن در مقابل نامحرم حرام و باید پرهیز شود.

    اصل دوم. شناخت منکرات

    با توجه به آیات قرآن و ذکر مراتب برای پوشش و توصیه به عفاف و پاکدامنى و نیز با توجه به بررسی پیامدهای بی‌حجابی و تأثیرات فرهنگى، اجتماعى، اقتصادی و سیاسى آن و سیرة عملی اجرا شده در زمان معصومین: مبنی بر تشویق و ترغیب نسبت به معروف از جمله عفاف و پوشش زن مسلمان، عملکرد زنان صدر اسلام و تأثیر خودآرایی و بدحجابی بر زن مسلمان، از این جهت ‌که او را از فرهنگ و معنویت و معرفت تهی ساخته و جامعه را نیز در برابر آفات و معضل این ناهنجاری قرار می‌دهد، که رواج این رویه، نهاد خانواده را از اعتدال و سامان یافتگی روانی و رفتاری خارج ساخته و ثبات و آرامش روح جمعی سازمان اجتماعى را در هم می‌ریزد؛ منکر بودن این رفتار به یقین ثابت شده و قابل توجه است و مطمئناً بی‌حجابی و بد حجابی جزء منکرات به حساب می‌آید.

    نقش دولت در صیانت از ارزش‌ها

    علاقه عقلانی به اسلام، اعتقاد و اعتماد قلبی به کامل و جامع بودن ارزش‌های اسلامی و پذیرفتن این واقعیت که پای‌بندی به موازین شرع مقدس اسلام، از جمله رعایت عفاف و حجاب و پوشش باعث سعادت دنیا و آخرت انسان می‌شود، ما را بر آن می‌دارد که جایگاه دولت و قانون را در اهتمام به این مهم بررسی کنیم:
    1. دولت باید به مسائل خلاف عفت عمومی و اعمال مخالف با ارزش‌ها و باورهای دینی توجه نموده و مقابله نماید؛ چون نظارت دولت ناشی از حقی است که اکثریت جامعه به او داده‌اند، تا از باورهای دینی و عرفی اکثریت جامعه حراست کند و او ناگزیر از چنین کاری است.
    2. اعمال روش‌های کارآمد در زمینه پرورش و تربیت، تا از بروز معضلات و بی‌قیدی‌ها کاسته شود.
    3. قانون اساسی به عنوان کارآمدترین منبع باید مبنا قرار گرفته و به آن توجه شود و آحاد جامعه باید مهارت پیروی از قانون را فرا بگیرند.
    4. حذف زمینه‌های فساد، برنامه دین برای اداره جامعه است؛ یعنی کاری کنیم که در ابتدا فساد به وجود نیاید و در مرحله بعد اگر در جامعه فساد به وجود آمد، باید از شیوع و اشاعة آن به طور جدی پرهیز نمود. به این ترتیب ضریب امنیت بالا رفته و احساس ناامنی در جامعه به حداقل می‌رسد؛ پس ترس از فساد همیشه باید وجود داشته باشد.
    5. حمایت از قانون در ابلاغ و اجرا، براساس تبصرة ماده 638 قانون مجازات اسلامى، اگر زنان بدون حجاب شرعی در سطح شهر و انظار عمومی ظاهر شوند، به حبس از ده روز تا دو ماه و یا از 50 هزار تا پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد. اما آیا این قانون، شامل بد حجابی هم می‌شود یا نه؟ چون بد حجابی غیر از بی‌حجابی است. قسمت اخیر ماده 638 قانون مجازات اسلامى، بیانگر این است فردی هر که به طور علنی در انظار و اماکن عمومی و معابر، تظاهر به عمل حرامی نماید، علاوه بر کیفر عمل به حبس از 10 روز تا دو ماه یا تا 74 ضربه شلاق محکوم می‌گردد و در صورتی که مرتکب عملی شود که نفس آن عمل دارای کیفر نمی‌باشد، ولی عفت عمومی را جریحه دار می‌کند، فقط به حبس از 10 روز تا دو ماه و تا 74 ضربه شلاق محکوم خواهد شد. از آن‌جا که بدحجابی فعل حرامی است، بد حجاب مشمول این قانون می‌شود. حتی اگر فعلی را مرتکب شود که شرعاً حرام نباشد، اما عفت عمومی را نیز جریحه‌دار کند، مشمول مجازات خواهد شد.

    در مورد فروشندگان آمده است:

    کسانی که عالماً لباس‌ها و نشانه‌هایی با علامت مشخصه گروه‌های ضد اسلام و یا ضد انقلاب، را تولید می‌کنند یا وارد می‌کنند و یا می‌فروشند و یا در ملأ عام و انظار عمومی از آن‌ها استفاده می‌کنند، مجرم شناخته شده و البسه و اشیاء مذکور در حکم قاچاق محسوب می‌شود.
    مجازات تعزیری این گروه عبارت است از: 1. تذکر و ارشاد، 2. توبیخ و سرزنش، 3. تهدید و اخطار، 4. تعطیل محل کسب به مدت سه ماه تا شش ماه و در مورد فروشنده و جریمه نقدی از 500 هزار ریال تا یک میلیون ریال و در مورد وارد کننده و تولید کننده، 10 تا 20 ضربه شلاق یا جریمه نقدی از 20 تا 200 هزار ریال در مورد استفاده کننده. 5 . لغو پروانه کسب در مورد فروشنده و 20 تا 40 ضربه شلاق یا جریمه نقدی از 20 تا 200 هزار ریال در مورد استفاده کننده. دادگاه با توجه به شرایط و حالات مجرمان و دفعات و زمان و مکان وقوع جرم و دیگر مقتضیات، مجرم را به یکی از مجازات‌های مذکور محکوم می‌نماید. کسانی که در انظار عمومی پوشیدن لباس و آرایش آنان خلاف شرع یا موجب ترویج فساد و یا هتک عفت عمومی باشند، توقیف و خارج از نوبت در دادگاه صالح محاکمه و به یکی از مجازات‌های ماده دو محکوم می‌شوند. ([6])
    در شرایط امروز به نقل از ضابطین دادگسترى، اگر کسی را به این جرم در خیابان‌ها بگیرند، ممکن است در دادگاه تبرئه شود و گاهی فقط تذکر می‌دهند و واکنش دیگری ندارند.

    حکومت اسلامی مقابله با عرف غلط

    مراقبت انظار عمومی یا امر به معروف و نهی از منکر در آیات و روایات دینی به عنوان یک تکلیف مهم، مقدس و واجب آمده است. اما حاکمان وظیفه‌ای فراتر از ارشاد و دعوت و تبلیغ را بر عهده دارند. از امام صادق(ع) روایت شده است: اگر مردم حج را ترک کنند، بر والی است که آنان را مجبور کند و اگر زیارت نبی اکرم(ص) را ترک کنند، بر والی است که آنان را مجبور سازد و اگر مال ندارند، از بیت‌المال مسلمین به آنان انفاق کند. ([7]) همچنین از آن حضرت نقل شده است: اگر حج تعطیل شود، بر امام مسلمین است که مردم را مجبور کند به انجام این فریضه، چه بخواهند و چه نخواهند.([8]) گاهی در جامعه‌ای یک مسأله و رفتار به صورت عرف عمومی در می‌آید و منعی نیز صورت نمی‌گیرد. بر حاکمان است که مردم را بر حذر دارند. امام باقر(ع) فرمود: رسول خدا(ص) از بازار مدینه عبور می‌کرد. مردی را در حال فروختن حبوبات دید. رسول خدا(ص) فرمود: چه حبوبات نیکویى، چند می‌فروشى؟ سپس حضرت9 دست در زیر حبوبات فرو برد و ملاحظه نمودند که جنس آن‌ها با هم تفاوت دارد، آن‌گاه فرمودند: تو بین خیانت به مسلمین و غش جمع کرده‌اى.([9])
    امیر مؤمنان7 وارد بازار خرما فروشان شد. زنی را مشاهده کرد که می‌گریست و با مردی خرما فروش بحث می‌کرد. حضرت7 به زن فرمود: چه شده است؟ زن گفت: ای امیرمؤمنان! این مرد خرمای پست و بی‌‌ارزش و خرمای مرغوب را به یک قیمت با هم به من فروخته است. حضرت7 به مرد خرما فروش فرمود: پول این زن را پس بده. مرد خرمافروش قبول نکرد. حضرت7 سه بار تکرار کرد. چون نپذیرفت، حضرت7 با شلاق خویش او را تنبیه نمود، تا پول زن را پس داد. ([10])
    اسلام در مقابله با زشتی‌ها در مواردى، حدود و اندازه معین کرده، ولی در بعضی دیگر، تعیین اندازه و مقدار آن به عهده حاکم شرع واگذار شده است که تعزیرات نامیده می‌شود، حتی در مورد دیوانگان و کودکان نیز در اموری همچون سرقت، در صورتی که برای تأدیب و بازداشت آنان مفید و مؤثر باشد اجازه تعزیر داده شده است. )به کتب فقهی مراجعه شود، به تفصیل آمده است) امام صادق(ع) می‌فرمایند: خداوند پیامبری فرستاد ... و برای هر چیز حدود و مقرراتی تعیین کرد و برای کسی که از این حدود و مقررات تجاوز کند، نیز مجازات‌هایی قرار داده است. ([11])
    بنابراین با توجه به مسأله اقامه حج )عبادی)، غش در معامله )اقتصادی)، مقابله با زشتی‌های اجتماعى )فرهنگی) و باز بودن دست حاکم در تعزیرات )قضایی)، می‌توان نتیجه گرفت که وظیفه و مسئولیت و اختیارات حاکم و دولت اسلامی در حفظ شعائر، عدم ارتکاب منکر، پاسداری از ارزش‌ ها و مقدسات، ترویج معروف و مقابله با منکر و مفاسد اجتماعى، مسلم و قطعی است. هم در تصویب قانون، هم فراهم نمودن زمینه‌های مساعد برای اجرا و هم حمایت از اجرا و مجریان قانون و مواردی که تخلف شود، الزام ضرورت دارد.

    دولت اسلامی و جامعه سالم

    زندگی و رفتار اجتماعى افراد و گروه‌ها براساس قواعد نوشته و یا نانوشته انجام می‌گیرد. این قواعد تعیین کنندة بایدها و نبایدهای رفتار اجتماعى و ترسیم کننده الگوهای پذیرفته شدة فرهنگی آنان، اعم از آداب و رسوم و نحوه معاشرت و تعامل‌های اجتماعى، نگرش‌ها و باورها می‌باشد. بی‌توجهی به هنجارها در هر جامعه‌ای با عکس‌العمل و برخورد توأم با تنبیه افراد یک گروه یا یک جامعه همراه می‌گردد. بنابراین به میزان اهمیت و نفوذ و گسترده هنجارها، عکس‌العمل‌ها نیز با شدت و ضعف همراه خواهد شد.

    رابطه هنجارها و ارزش‌ها

    بسیاری معتقدند ارزش‌ها همان هنجارها هستند که در علوم اجتماعى از آن یاد می‌شود، در حالی که تمایزی بین آن‌ها وجود دارد که نباید مورد غفلت قرار گیرد. هنجارها پیامدگرا هستند، یعنی پذیرش آن‌ها به خاطر پیامدهایی است که در زندگی فردی و اجتماعى به دنبال دارد. در حالی که پذیرش ارزش‌ها به جهت مطلوبیت خود آن است. ارزش‌ها را ضرورت‌های قطعی و مطلوب دانسته‌اند. اما هنجارها را قواعد و یا رفتار )مطلوب یا نامطلوب) پذیرفته شده و رایج در گروه‌های انسانی تلقی نموده‌اند.
    ارزش‌ها مانند عدالت، راستگویى، ظلم ستیزى، پاکدامنى، همیشه و همه‌جا مطلوب، ضروری و قابل احترام می‌باشند. در حالی که هنجارها به دلیل مورد پذیرش بودن در بین گروه‌های انسانى، لازم الاجرا و مورد احترام شده‌اند. اگر پذیرش یا عمل به یک موضوع توسط کنشگران به صورت غیر مشروط و غیر پیامدگرا باشد، ارزش است؛ اگرچه جنبه هنجاری نیز داشته باشد. هرچه دامنه ارزش‌ها بر دایره هنجارها منطبق شوند، جامعه فرآیند سامان یافته‌تر و سالم‌تری خواهد داشت و هرچه تباین و تعارض بین ارزش‌ها و هنجارها بیشتر باشد، کج‌روی و نابسامانی‌های فرهنگی و اجتماعى در جامعه بیشتر خواهد شد. بازشناسی و بازیابی مفاهیم ارزش‌ها و هنجارها در شناخت موارد تعارض و تفاهم آن‌ها و از تباین آن در موارد مختلف بسیار مفید و لازم می‌باشد. زمانی می‌توان جامعه سالم را تضمین کرد که هنجارها بر ارزش‌ها منطبق گردند.
    به طور مثال پوشش و طرز رفتار و گفتار مورد پذیرش مردم )هنجاره) براساس معیارها و موازین پذیرفته شده در مبانی اعتقادی و آرمانی )ارزش‌ه) برگزیده شوند.([12])

    بایسته‌ها

    نه هر عرفی قابل پذیرش است و نه هر هنجاری ارزش تلقی می‌شود. زمانی که عرف‌ها و هنجارها بر ارزش‌ها تطبیق داشته باشند، فرهنگ جامعه سالم تأمین شده است. البته باید متذکر شویم که بروز بسیاری از ناهنجاری‌ها فقط ریشه در رفتارهای فرهنگی ندارد، لذا نباید به طور جداگانه و انتزاعی به آن پرداخت و راه‌کار ارائه نمود، بلکه باید براساس یک سیستم نظام‌مند و جامع به آن نگریست و رابطه‌ها را کشف نمود و طراحان برای ارائه الگوی جامع، ضمن برگرفتن اصول و مبانی و ارزش‌های ثابت آرمانى، عرصة ظرفیت‌ها و محدودیت‌ها و عنصر زمان و مکان و شرایط اقتصادى، سیاسى و اجتماعى جامعه را مد نظر قرار دهند.

    اصول، اهداف و خط مشی‌ها

    الف. از اهداف مهم انقلاب اسلامی آن بود که فرهنگ اسلام در کلیه شئون فردی و اجتماعى مردم و کشور، اصل و مبنا قرار گیرد. بنابراین سیاست فرهنگی ما باید بر پایه سیاست و اهداف انقلاب اسلامی شکل گیرد. ملیت در معنای اخص آن در کنار اسلام است. اسلام در گستره عام خود برای ما هم مذهب است و هم ملیت، سیاست و فرهنگی که با فکر و عقل و قلب و روح مخاطب سر و کار دارد. عصری که در آن زندگی می‌کنیم، عصری است که امواج تصویری و صوتی مرزهای جغرافیایی کشورها را در هم می‌شکند، از مرزهای خانوادگی نیز عبور کرده و به درون خانه‌ها وارد می‌شود. بنابراین اگر تاکنون از ابزارها و آفت‌ها و موانع سخن گفته‌ایم، اکنون بر قابلیت‌های برتر تکنیکی و امکانات بیشتر فرهنگی در مقابل فرهنگ مهاجم سخن می‌گوییم و اعلام نیاز داریم، دولت اسلامی باید جریان‌ها و نیروهای فرهنگی جامعه را در جهت آفرینش حرکت‌های فرهنگی مثبت و سازنده سوق داده، تا افکار و اندیشه‌های صحیح و صواب در قالب‌های مفید و مؤثر و سالم عرضه شده و افکار نادرست و مخرب در قبال آن رنگ باخته، یا حداقل کم‌رنگ شوند.
    ب. توجه به ارائه تولیدات مؤثر فرهنگی و تبلیغى. فرهنگی که مولد باشد، مهاجم خواهد بود. اگر حجاب، زیبا جلوه کند، رغبت بیشتر می‌شود و ضرورت آن احساس می‌گردد، همان‌طور که بسیاری از بانوان مسلمان دنیا علیرغم فشارهای بین‌المللی به استفاده از حجاب، اشتیاق زیاد نشان می‌دهند.
    ج. بهره‌گیری و استفادة هوشمندانه و مدبرانه از ابزار و ارتباطات مناسب که قبلاً اشاره شد، مانند رسانه‌های جمعی و کتاب.
    د. جلب اعتماد مخاطب، از سیاست‌های راهبردی دستگاه‌های فرهنگی تبلیغی کشور است که دولت‌ها را موظف به رعایت آن می‌نماید، تا در ابلاغ، دچار تشتت و عدم انسجام نشده و هم از ضربات متقابل رقیب و آسیب‌ها و تأثیر آن در امان بمانیم.
    ه . توجه به آفات و هشدارهایی که توجه به آن‌ها باید در برنامه‌ها ملحوظ شود. از جمله: 1. توجیهات نسبت به معضلات اجتماعى تحت عنوان حفظ نظام 2. سوء استفاده شرع برای فرار از قانون و بالعکس 3. رواج برخی خرافه‌ها در پوشش سنن قومی یا دینی 4. مخفی شدن فساد عقیده و اخلاق در جامعه 5 . گرایش به راه حل‌های شتابزده و خشونت آمیز بدون تدبر و تحقیق 6. خطر ریاکاری و ظاهر سازی و بی‌اعتنایی به امور و ارزش‌های اصیل و غفلت از آن 7. غفلت از سوابق غربزدگی در جامعه و ریشه‌های انحراف و التقاط 8 . بی‌توجهی نسبت به ارزش‌های معنوی و غفلت از فرائض جامعه سازی مانند امر به معروف و نهی از منکر 9. عدم برنامه‌ریزی برای اقلیت‌ها و توجه به معتقدات آن‌ها و بی‌حرمتی‌ها 10. توجیه تخلف از نظم اجتماعى به بهانه عدم سوء نیت.
    لازم به ذکر است که تهاجم فرهنگی چون بیماری کشنده‌ای است که ارکان فرهنگ یک جامعه را در هم ریخته و می‌کوبد و بر ویرانه ارزش‌های فرهنگ مورد هجوم، معیارها و پایه‌های خود را پی می‌ریزد. از این‌رو گاهی مشاهده می‌شود که بدحجابى، نشان تشخیص و روشنفکری و ارزش و در مقابل آن حجاب و دفاع از آن نشانه خمودگی و تحجر می‌شود. از سوی دیگر این ضرورت احساس می‌شود که ابعاد،‌ ماهیت و واقعیت خطر تهاجم فرهنگی باید بر عموم جامعه تبیین گردد، تا ذهنیت‌های نادرست، اصلاح شود. بنابراین باید یک آگاهی ملی نسبت به دشمن فرهنگى، راه‌ها و ابزارها و اشکال مواجهه آن با فرهنگ خودی را برای عموم مردم به وجود آوریم، آن‌گاه مقابله با آن مؤثرتر است و راه کارها راهبردی‌تر خواهد بود.

    یک مسئولیت سنگین

    مقابله کامل و تمام با فرهنگ‌های مهاجم و کوبنده ارزش‌ها در شرایط ویژه کنونی و طرح جهانی سازی با برخورداری از امکانات فوق‌العاده گسترده که هر روز بر دامنه این تهاجم نیز افزوده می‌شود، نه تنها کار دولت‌ها و اختیارات آن است و نه کاری است آسان که با برنامه‌های ساده محقق شود، بلکه اصل در مقابله این است که ما وظیفه خود را شناخته و آن را به بهترین نحو ممکن انجام دهیم و نتیجه و قضاوت را به دست تاریخ بسپاریم. چاره‌جویی و همتی اسلامی و ملی در جهت رفع مشکلات فرهنگی )بد حجابی)، استقلال، سرفرازی و اعتلای کلمه حق را به دنبال خواهد داشت. ).... وَ کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیا وَ اللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ(([13])

    پی¬نوشتها:

    [1]. مطهرى،‌ مرتضى، اسلام و مقتضیات زمان، ص 110.
    [2]. النور )24) : 30.
    [3]. همان، 31.
    [4]. امام خمینى، استفتائات.
    [5]. استفتائات جدید و نظرات مراجع )سید محسن محمودی).
    [6]. ماده 4.
    [7]. فروع کافى، ص 17، ح 1 و 2.
    [8]. همان.
    [9]. کلینى، یعقوب، الکافى، ج 5، ص 161.
    [10]. عاملى، حر، وسائل الشیعه، ج 12، ص 419.
    [11]. همان، ج 18، ص 310.
    [12]. اقتباس از مقاله بدحجابى، ریشه‌ها و راهکارها، احمد رزاقى، سازمان تبلیغات اسلامى.
    [13]. التوبه )9) : 40.

    نامه جامعه :: مرداد 1388 - شماره 59

          



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    حجاب و پوشش اسلامى

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد





    حجاب و پوشش اسلامى

    اصل حجاب مربوط به احکام ویژه بانوان است و اتکاى آن, بر تفاوت هاى طبیعى و ساختارى زن و مرد استوار مى باشد. غربى ها به دلیل این که اصل عدم توجه به جنسیت در تقسیم کار را محور تمدن و عامل پیشرفت دانسته اند, تحلیل درستى از حجاب و فرهنگ آن ندارند; از این رو زنان را بین گزینش انسانیت محورى در محیط کار, و یا مرد محورى و ابزار جذّاب بودن براى خوشایند مردان, مردد ساخته اند, و در نتیجه به جدایى آنان از ارزش ها منجر گردیده است.
    در جوامع اسلامى, بر اثر تأثیر متقابل فرهنگ ها, شاهد کاهش کیفیت حجاب هستیم. این پوشش اسلامى با این که به حسب ظاهر, بار سیاسى ندارد, ولى بر خلاف انتظار, دیروز و امروز در معرض شدیدترین حملات قرار گرفته است. هر از چند گاهى در کشورهاى غربى قانونى بر ضد آن به تصویب مى رسد و زنان و دختران به جرم پوشش اسلامى از تحصیلات دانشگاهى ممنوع مى شوند. آنان مانند مزدورانى چون آتاتورک و رضا خان به کشف حجاب اجبارى دست نمى زنند تا با واکنش مردم مواجه شوند, لیکن با تصویب چنین قوانین ضد انسانى و ضد آزادى, حلقه محاصره را بر زنان با حجاب تنگ تر ساخته تا در نهایت خود, حجاب را بر دارند و هم رنگ زنان جوامع غربى گردند. شایسته است ملت هاى اسلامى در مقابل این نوع تهاجم فرهنگى از خواب غفلت بیدار شده و موضوع حجاب را عمیق تر از گذشته بازنگرى نمایند.

    پیشینه حجاب

    پوشش دینى بانوان, از اختراعات آیین اسلامى نیست, بلکه ریشه در تاریخ دارد. به گفته ویل دورانت: (قوم یهود و ایرانیان قدیم, حجاب را براى بانوان یک نوع کرامت و شرافت, و از واجبات دینى مى دانستند).1 اما اسلام, پوشش و حجاب را براى شبه جزیره عربستان به ارمغان آورد.
    هم اکنون در اسراییل, بسیارى از بانوان قوم یهود با پوشش کامل به مدرسه و دانشگاه مى روند, ولى در فرانسه و ترکیه, به جرم داشتن حجاب, زنان از تحصیل باز داشته مى شوند; در حالى که از نظر منشور جهانى, هر انسانى در اتخاذ عقیده, شغل, مسکن و نوع لباس, آزاد است. هر کشورى لباس ملى خاصى دارد که هر انسانى حرمت آن را پاس مى دارد و کسى حق تعرض و مزاحمت ندارد. متأسفانه برخى از جوانان ساده لوح کشورهاى اسلامى, بر اثر تهاجم فرهنگى, به جاى لباس مردانه, لباس زنانه مى پوشند, موهاى بلند خود را مى بافند و به پشت سر مى آویزند, ریش ستارى مى گذارند یا موهاى بتیلى براى خود درست مى کنند, قیافه هیپى گرانه به خود مى گیرند و یا محاسن قیطانى شبیه ترکمن ها براى خود مى سازند و آزادانه در کوى و برزن, اندام آن چنانى خویش را به نمایش مى گذارند و احدى متعرض آنان نمى شود, در حالى که برخى از حکومت هاى غربى, چادر و یا پوشش اسلامى را که هیچ گونه ضرر و زیانى ندارد, بر نمى تابند; اما در مقابل, برهنگى و خود آرایى زنان را که باعث تهییج شهوات و ناهنجارى هاى اجتماعى و اخلاقى و ناامنى هاست, مورد تشویق قرار مى دهند. بى بند و بارى و مفاسد اخلاقى و جنسى در این کشورها به حدى است که برخى از دختران غربى, براى حفظ امنیت خود, به سیاه پوستان پناه مى برند.
    در این میان, آنچه از همه عجیب تر مى نماید, موضع مفتى الازهر مصرى است که به جاى دفاع از این حکم ضرورى و اجتماعى مسلمان ها, هم صدا با غربیان به نفى حجاب مى پردازد. این گونه رفتارهاى متناقض ما را بر آن داشت تا در این شماره, مسئله حجاب اسلامى را مورد بازنگرى قرار دهیم.

    حجاب و پوشش اسلامى

    واژه حجاب و مشتقّات آن, هفت بار در قرآن کریم تکرار شده و در تمام موارد, به معناى پرده و مانع است. قرآن کریم مى فرماید: (فاسئلوهن ّ من وراء حجاب;2 اگر از زنان پیامبر چیزى خواستید, از پشت پرده بخواهید. )
    حجاب از نظر لغت, در معانى گوناگونى به کار رفته است:
    1 ـ پرده, چادر, روپوش, روبند, آنچه با آن چیزى را بپوشانند.3
    2 ـ پرده حایل میان قلب و شکم.
    3 ـ به غروب خورشید در تاریکى نیز, در حجاب قرار گرفتن تعبیر شده است.4
    اما به کار گرفتن کلمه (حجاب) در خصوص پوشش بانوان, یک اصطلاح تازه و جدید است.
    فقهاى اسلام در کتاب هاى فقهى خود از واژگان (ستر) و (ساتر) استفاده کرده اند. و آن را بر دو تقسیم مى دانند:
    1 ـ پوششى که ذاتاً واجب است; مانند پوشیده نگاه داشتن شرمگاه ها از دید مردان و زنان دیگر, بلکه کودکان ممیز و اهل تشخیص, به جز همسر.
    2 ـ پوشش در حال نماز; واجب است بانوان در هنگام نماز, تمام بدن حتى سر و موى خود را بپوشانند; ولى پوشاندن دست ها تا مچ, پاها تا مچ و گردى صورت به مقدارى که در وضو شسته مى شود, لازم نیست.5

    دلایل وجوب حجاب

    مراجع عظام و عالمان اسلامى براى وجوب پوشش بانوان به قرآن, سنت پیامبر(ص), روایات معصومان &و سیره زنان مسلمان (سیره مسلمین) استناد کرده اند که به مواردى از آنها اشاره مى کنیم:

    الف ـ حجاب در قرآن

    1 ـ (قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکى لهم ان الله خبیر بما یصنعون;6 به مردان مؤمن بگو: چشمانشان را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند و کانون عفت خویش را حفاظت نمایند. این عمل براى آنها پاکیزه تر است. تحقیقاً خداوند به آنچه انجام مى دهید, آگاه است. )
    انسان, مقدس تر و پاک تر از این است که درباره شرمگاه ها بیندیشد, چرا که نگاه به موضع حرام, باعث تفکر مى شود. بر این اساس, بعضى معتقدند مراد از این فراز آیه (یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم), ستر عورت است; یعنى بر مرد و زن واجب است عورت خود را از یکدیگر بپوشانند, اما ما تقریباً جزم داریم که (یغضوا من ابصارهم) اختصاص به نظر به عورت ندارد, بلکه شاید بیشتر اختصاص به نظر به غیر عورت داشته باشد; بنابر این ممکن است مقصود آیه, حفظ شرمگاه ها و نگاه به آنها هر دو مورد توجه باشد.7 چون چشم چرانى و نگاه به نامحرمان از آفات مهم ایمان است و غالباً مردان گرفتارآن هستند و زنان نیز تشویق مى شوند.
    در ادامه آیه, به ضرورت حجاب زن پرداخته و مى فرماید: (و قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن ّ و یحفظن فروجهن و لا یبدین زینتهن ّ الا ما ظهر منها و لیضربن بخمرهن ّ على جیوبهن و لا یبدین زینتهن ّ الا لبعولتهن ّ… ;8 به بانوان با ایمان بگو: چشم هاى خود را از نگاه به اجنبى فرو پوشند و دامن خویش را (از آلودگى) پاک نگه دارند و زینت و جمال خود را جز آنچه که به طور طبیعى نمایان است, از نامحرمان بپوشانند. و مقنعه و روسرى خویش را بر روى سینه ها افکنند و زینت و مواضع زیبایى ها را جز براى شوهران خود نمایان نسازند و…. )
    مطابق آیه, زن نباید زینت خود را ظاهر سازد, مگر در دو مورد: یک استثنا در مورد خود زینت است, یعنى مگر بعضى از زینت ها و به تعبیر قرآن, زینت ظاهر, و استثناى دوم در مورد افراد است; یعنى و مگر براى بعضى از طبقات که غیر شوهر او هستند; مانند پدر پسر, برادرزادگان, خواهرزادگان, فرزندان شوهر و چند طبقه دیگر. 9
    2 ـ (یا ایّها النبى قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهن ّ من جلابیبهن ّ10 ذلک ادنى ان یعرفن فلا یؤذین;11 اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زن هاى مؤمنان بگو که چادر خویش را بر خود فرو پوشند. این کمترین چیزى است تا به عفت شناخته شوند و از تعرض و آزار افراد هوسران محفوظ بمانند. )

    شأن نزول آیه

    اگر به شأن نزول آیات سوره نور توجه کنیم, فلسفه حجاب به طور کامل روشن مى شود.
    ابن مرویه از حضرت على(ع) بازگو مى سازد: (جوانى از انصار در مسیر راه, با زنى روبرو گردید که مقنعه خود را پشت گوش هایش انداخته و قسمتى از گردن و سینه هاى خود را نمایان ساخته بود. همین طور که با چشمانش زینت ها و گام هایش را بدرقه مى کرد, ناگهان صورتش به استخوان بر آمده از دیوار اصابت کرد و خون جارى شد. جوان سوگند یاد کرد با همین وضع خدمت رسول خدا شرفیاب شده, موضوع را بازگو نماید. تا چشم پیامبر به جوان افتاد, متأثر شد و فرمود: این پاداش گناه توست, و بى درنگ این آیه نازل گردید.)12
    قرآن در آیه 30 این سوره, مردان را از چشم چرانى نهى مى کند و در آیه 31, زنان را از نگاه و عدم رعایت حجاب کامل بر حذر مى دارد, چون مى خواهد هم زنان را از بهره کشى مردان از راه چشم و گوش و قوه لامسه باز دارد و هم آنان را از مسابقه پایان ناپذیر در نشان دادن اندام, عشوه گرى ها, طنازى ها, آرایشگرى ها مانع شود تا در نتیجه آن, هوس رانى, تجدد طلبى و نوخواهى را در نهاد مردها زنده نسازند و سرنوشت خود را به فلاکت نیندازند. وانگهى دامن زدن به شهوات و هوس هاى خفته مردها, در واقع افروختن و شعله ور ساختن آتشى است که نوعاً زن ها در آن خواهند سوخت و یا به ابتذال و سقوط شخصیت آنان منجر خواهد گردید.

    ب) حجاب از نظر روایات

    روایات فراوانى در باره وجوب پوشش از ائمه معصومین& نقل شده است, که ما فقط به یک نمونه بسنده مى کنیم.
    فضیل در حدیثى از امام مصعوم(ع) پرسید: آیا بازوهاى بانوان از زینت هایى است که خداوند متعال پوشاندن آن را واجب دانسته و فرموده است: زن نباید زینت خود را جز براى همسران و سایر محارم ظاهر سازد؟ فرمود: بلى. 13

    فلسفه حجاب

    پوشش بانوان در اسلام, یک اصل تعبدى نیست, بلکه مصلحت ها و حکمت هایى دارد; از جمله:
    1 ـ زن مانند مرد, حوایج و نیازمندى هایى دارد که براى تأمین آن, ناگزیر باید از محیط خانه خارج گردد تا بتواند آنها را فراهم سازد. در کتاب هاى فقهى و حدیثى, خروج زن با اذن شوهر براى تأمین حوایج و شرکت در نمازهاى عید فطر, عید قربان, نماز جمعه و جماعت, تجویز شده است; پس حجاب براى خروج زن از محیط خانه, تشریع گردیده است.
    2 ـ شرکت زن در فعالیت هاى عبادى, سیاسى و اجتماعى و دفاع از حقوق شخصى, تعلیم و تعلّم. در این صورت رعایت حجاب واجب مى شود تا کام یابى ها منحصر در محیط خانه شود و محیط خارج تنها براى کار و فعالیت باشد.
    3 ـ احساس امنیت روحى و حراست آنان از خطرات احتمالى و بیماران جنسى و عناصر لا ابالى. پناه بردن برخى از دختران سفید پوست غربى به سیاه پوستان, علاوه بر قدرت جنسى بیشتر, به دلیل قدرت جسمى و دفاعى آنان است.
    4 ـ حجاب, عامل خودسازى و تهذیب نفس است, چرا که زنان را از خود آرایى, طنازى, خودنمایى و صیادى باز مى دارد.
    5 ـ حفظ نظام خانوادگى و علایق زوجیت, بستگى تام به پوشش بانوان دارد.

    ارزش حجاب

    امام خمینى (ره) در باره ارزش حجاب مى فرماید: (حجاب اسلامى یعنى حجاب وقار, حجاب شخصیت, ساخته من فقیه نیست; این نص صریح قرآن است. آن قدرى که قرآن مجید بیان کرده, نه ما مى توانیم از آن حدود (محدوده) خارج شویم و نه زنانى که معتقد به این کتاب بزرگ آسمانى هستند. )14
    باید به دنیا تفهیم کنیم که دست یابى به مدارج علمى به معناى پشت کردن به مفاهیم ارزشى دینى و رویکرد به مظاهر فریباى تمدن غربى نمى باشد.
    از این جا روشن مى شود که چرا فرانسه در ممنوعیت تحصیل دختران با حجاب اسلامى در دانشگاه ها پیشگام شده است, چون نقش آن را در پیروزى الجزایر چشیده است.
    فرانس فانون مى نویسد: (هر چادرى که دور انداخته مى شود, افق جدیدى را که بر استعمارگران ممنوع بود, در برابر او مى گشاید و بدن زن الجزایرى را که عریان شده است, به او نشان مى دهد و پس از دیدن هر چهره بى حجابى, امیدهاى حمله ور شدن اشغال گران ده برابر مى گردد. هر بار که یک زن کشف حجاب مى کند, در واقع وجود جامعه الجزایرى را بر سیستم دفاعى سست بنیاد, باز و متلاشى شده به اشغال گران اعلام مى دارد. )15
    بنابر این, حجاب, پاسخى است به نداى فطرت, نشانِ تمدن و فرهنگ اسلامى است, فزونى بخش حرمت زنان و مایه سلامت جسم و آرامش روان جامعه است.
    اسلام, طرفدار پرده نشینى نیست, اسلام مى خواهد زن در حضور مردهاى اجنبى, بدن خود را بپوشاند بدون آن که مجبور باشد از اجتماع کناره گیرى کند. رعایت پوشش اسلامى در قالب دو اصل (پوشیدگى) و (سادگى), آثار و نتایج مهمى از لحاظ فردى و اجتماعى در بر دارد.
    در مخزن شرف, گهرى جز حجاب نیست
    شمشیر دیده را سپرى جز حجاب نیست
    اى ملتى که یک سره در خواب غفلتید
    در کاستن ز فرّ نیاکان شتاب چیست؟

    پى نوشت ها:

    1ـ تاریخ تمدن, ج 1, ص 233; براى مطالعه بیشتر, به کتاب مسئله حجاب شهید مطهرى مراجعه شود.
    2ـ احزاب (33) آیه 53.
    3ـ المنجد, ماده (حجب) و فرهنگ عمید, واژه حجاب.
    4ـ عروة الوثقى, ج 1, ص 414.
    5ـ همان.
    6ـ نور (24)آیه 30.
    7ـ مرتضى مطهرى, آشنایى با قرآن, ج 4, ص 82 ـ 84, با تلخیص.
    8ـ همان, آیه 31.
    9ـ مرتضى مطهرى, همان, ص 90.
    10ـ جلباب, پیراهن یا جامه گشاد شبیه چادر و عباى عربى را گویند; المنجد, ماده جلباب.
    11ـ احزاب (33) آیه 59.
    12ـ الدر المنثور, ج 5, ص 40.
    13ـ وسائل الشیعه, ج 20, ص 200 ـ 201.
    14ـ زن از دیدگاه امام خمینى, ص 147.
    15ـ انقلاب الجزایر, ص 210.

    عرفان

          



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    حجاب در جامعه ما

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد



    حجاب در جامعه ما

    منشا اصلى پيدايش لباس نياز به محفوظ ماندن، عفيف ماندن و زيبابودن است، امااشتباه است اگر تصور كنيم كه مى توانيم اين همه اختلاف و تنوع راكه در لباس افراد در جوامع و دورانهاى مختلف ديده مى شود، تنهابا درنظر گرفتن اين سه اصل توجيه كنيم. تاثير فرهنگ بر لباس مهم تر و كلى تر از آن است كه از آن در رديف سايرتاثيرها گفتگو كنيم .

    رابطه لباس و فرهنگ

    فرهنگ كلى ترين بخش و نگرشى است كه يك جامعه نسبت به جهان دارد و اختلاف در لباس جوامع علاوه بر عوامل اجتماعى، اقتصادى و... ناشى از فرهنگ ها وبينش هاى مختلف آنان است .
    نحوه لباس پوشيدن انسان بسته به اين كه براى جهان چه معنايى قائل باشد،خود را چگونه موجودى بشناسد، چه سرنوشتى براى خود تصور كند وسعادت خود را درچه بداند، تفاوت مى كند.
    اگر در جوامع غربى مذهب و قانون تعيين كننده نوع پوشش نيست، نبايد تصور كرد كه مردم در انتخاب لباس آزادند. جامعه غربى با لباسى كه برتن دارد، با ما سخن مى گويد اگر به اين سخن گوش دهيم فلسفه و فرهنگ غرب را خواهيم شنيد.

    رابطه لباس غربى با فرهنگ غربى

    تمدن غرب، جلوه يك زندگى است كه در آن ديگر معنويت و قدس اصالت ندارد و انسان موجودى نيست كه حامل «روح الهى » باشد و بتواند خليفه خدا در زمين شود. هيچ بهشتى او را به خود دعوت نمى كند، و ارزش زن به اندازه ارزش تن اوست. در چنين فرهنگى لباس وسيله اى براى پوشش تن نيست بلكه براى آرايش آن است و آنچه مدل لباس را تعيين مى كند روانشناسى جنسى است و در حقيقت مبتكران مدهاى تازه همواره در كار تنظيم نسبت ميان برهنگى وپوشيدگى هستند تا بتوانند حداكثر جلوه و جاذبه را در اين جنس وحد كثر اشتياق را در آن حنس ديگر ايجاد نمايند.

    رابطه حجاب با ///فرهنگ اسلامى

    محدوديت هايى كه براي غريزه جنسى در اسلام معين شده براى هدايت و رساندن انسان به مقصد است. تن، تنها بخشي از وجود انسان است، و انسان وظيفه خود را خطيرتر از آن مى بيند كه تنهابه «بدن نمايى » و آرايش جسم بپردازد... ///لباس به تن نمى كند كه تن را عرضه كند، بلكه لباس مى پوشد تا خود را بپوشد.
    لباس براى او يك حريم است به منزله ديوارى و دژى است كه تن را از دستبرد محفوظ مى دارد و كرامت او را حفظ مى كند.
    لباس براى آن است كه تحريك جنسى را كم كند نه آن كه بر قدرت تحريك بيفزايد، لباس پوست دوم انسان نيست، بلكه خانه اول اوست.

    لباس و سر ضمير

    آرايش و نوع لباس از سرضميرانسان خبر مى دهد. همچنين لباس تحت تاثير فرهنگ و معرف ///شخصيت افراد هست. ميان شخصيت افراد وفرهنگ عمومى نيز ارتباطى قوى وجود دارد. نياز به ابراز وجود خود به ديگران در جامعه فاقد ارزش هاى معنوى، به اين دليل است كه تنها جامعه اصالت دارد و فرصت بودن و نشان دادن و لذت بردن تنها چند روزى است.
    در جامعه هاى غربى كه نظام ادارى محكم و تسلط دولتها بر آموزش و پرورش ووسايل ارتباط جمعى، افراد جامعه را روزبه روز به هم شبيه ترمى كند...
    فرد وقتى نتواند خود را از راههاى منطقى ومعقول ممتاز و مشخص كند به هراقدام ديگرى دست مى زند و سعى مى كند با ايجاد هرگونه تغييرى در شكل لباس و نوع آرايش سرو صورت توجه ديگران را به خود جلب كند و خود را از گم شدن درجامعه نجات دهد.
    چرا كه او كه به حقيقتى برتر از جامعه مثلا خدا معتقد نيست و گم شدن در جامعه را فناى ///شخصيت و مرگ خودمى داند.»

    منطق عفاف

    -1 زنى كه تن و اندام خود را در معرض ديد مى گذارد مى خواهد به جاي انسانيت، با زنانگى خود جايى براى خود در دل ها ياشخصيت ها بيابد. در ان زمان كار به اينجا مى كشد كه ديگر از زن نه به عنوان يك موجود داراى شخصيت و ///هويت بلكه ازاجزاى بدن او صحبت مى آيد .
    2- بى بندوبارى در پوشش، بى بندوبارى در تحريك است وبى بندوبارى در تحريك بنياد ///خانواده را متلاشى مى كند. غريزه جنسى يكى از علل مهم ازدواج و به وجود آمدن خانواده است. اماپس از ازدواج هرچه زمانى مى گذرد، نقش غريزه جنسى در حفظ دوام ///خانواده كمتر مى شود و به جاى آن نقش عشق، تفاهم و وفادارى دربقاى خانواده بيشتر مى شود. هم در اينجا بايد گفت كه بى ///حجابى ريشه رخت خانواده را مى خشكاند...

    سخن آخر

    و اينك تمدن غرب، چنين وانمود مى كند كه مى خواهد براى انسان لباس بدوزد... اما در حقيقت به جاى آن كه لباس برتن او كند، او را برهنه ساخته است. آيا در اين جهان كه همه اسير و شيفته تبليغات غرب شده اند مردمى پيدا مى شوند كه دلى به پاكى آن كودك داشته باشندو فرياد برآورند كه آنچه به نام لباس در غرب به تن انسان مى پوشانند، لباس نيست، بلكه برهنگى است.
    چرا آن مردم، ما نباشيم ؟

    منبع: مرکز امور زنان و خانواده

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    چرا حجاب؟

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد



    چرا حجاب؟

    اگر به انسان وساختار وجودی او، چه ازلحاظ جسمی و چه از نگاه روحی، بنگریم و از این رهگذر، نظری به انگیزه های نهفته و امیال گوناگون خفته در سرشت و خمیرمایه وجودی او كه «فطرت» نامیده می شود ، بیندازیم به راحتی درمی یابیم كه ازجمله نیرومندترین، بزرگترین و برترین نیروهای موجود در او ، حس و غریزه «جنسی» است.
    میلی نیرومند كه اگر درمسیر صحیح و راه درست خویش هدایت نشود ، به سهولت سرچشمه گناهان بزرگ و معاصی نابخشوده می شود و پیامدی جز تبدیل زندگی پرنشاط و پویای انسانی به جان كندنی سراسر حزن، اندوه و تباهی درپی نمی آورد.
    نگاهی كوتاه به خون ریزی ها، جنگ ها و عصیان های پدیدارشده درتاریخ تمدن بشری، بیش از همیشه، این واقعیت تلخ را جلوه گر می سازد كه:انسان درهیچ زمینه ای به این اندازه و پایه آسیب پذیر نیست و هیچ نیرویی درایجاد سركشی در نهاد او ، به پای این میل غریزی نمی رسد.

    اندیشمندان و روشنفكران، با توجه به چنین نكته ای، از دیروز تا به امروز همراه با طرح فرضیه های گوناگون و ارائه نظریه های مختلف، سعی درمقابله اصولی و از رهگذر آن ، چاره جویی بنیادین در رویارویی با این غریزه و میل فطری داشته اند و دراین راه ، تاكنون نظریه های مختلف و متفاوت را بیان كرده اند. گروهی چون مانی، بودا و تولستوی گفته اند كه این میل نهفته و غریزه ذاتی را به كلی باید از بین برد تا انسان و جامعه انسانی از آسیب های آن در امان باشد و گروهی دیگر چون فروید درمقابله با این نظر «افراطی» چنین گفته اند كه بازگشایی سدها و مجوز پیش روی به این میل در جامعه سبب ساز كاهش میزان جرم و ارتكاب جنایت در جامعه می شود.

    درگیر و دار كشاكش میان این دونظر ، كه یكی جانب « افراط » می پیماید و دیگری جانب « تفریط » مكتبی زندگی آفرین چون « اسلام » كه همواره از جایگاه «اعتدال» و گریز از « افراط » و « تفریط » سخن می گوید ، راهكاری میانه و معتدل را ارایه كرده است.
    راهكاری كه به رغم گذشت چهارده قرن از پیدایی آن، هنوز بوی تازگی از آن برمی خیزد ، اسلام، میل جنسی را به « رسمیت » می شناسد و حتی آن را پلید نیز نمی داند به شرط آن كه به درستی و با شیوه ای مناسب در مسیر « انسان ساز » خویش به حركت درآید.
    راهكار مكتب « اسلام » درچنین اندیشه ای و درمقام عمل به آن به طوركلی، در دو راهبرد زیر خلاصه می شود:

    الف- اقدام های كوتاه مدت و میان مدت چون ازدواج سهل و آسان درجامعه و ترویج فرهنگ آن درمیان اقشار گوناگون به ویژه جوانان.
    ب- اقدام های بلندمدت و اساسی چون ازبین بردن زمینه های به كارگیری ناسالم این میل درجامعه برپایه دستورات و ارزش هایی چون: حجاب، عفاف، خویشتنداری و پرهیز از اختلاط بی رویه زنان و مردان.
    این دو راهبرد كه برگرفته از دستورات صریح و فرمان های روشن پروردگار درقرآن، كلام الهی، است ما را دربیان فلسفه وجودی و «وجوبی» حجاب، و به بیانی درست تر پوشش، با نكاتی چون نكات زیر مواجه و روبرو می سازد:

    الف- «امنیت» در معنای عام و در تمام ابعاد.

    ابعاد اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و حتی روانی، از جمله مسایلی است كه در اندیشه اسلامی به آن، توجه كافی شده است. این اندیشه و توجه ، تا بدان پایه از ارزش و اعتبار برخوردار است كه از عمده وظایف دولت اسلامی، « ایجاد امنیت همه جانبه در جامعه» است.
    برهنگی به معنای عدم پوشش و ناپوشیدگی در جامعه یا تضعیف و كم توجهی به آن، به دنبال خویش، پیامدهایی ناگوار چون آرایش، خودآرایی و عشوه گری را به همراه دارد و مردان و به ویژه جوانان را در معرض تحریك دایم عصبی و ایجاد التهاب و هیجان دروغین زودگذر در جامعه قرار می دهد.
    این بار هیجان و التهاب آن چنان است كه گاه فرد را به بیماری روانی مبتلا می سازد و از این رو، او را به اعمالی وا می دارد كه سرچشمه بسیاری از مفاسد و معاصی دیگر می شود.

    ب- نگاهی گذرا به متلاشی شدن خانواده ها در جوامع مختلف .

    نكته ای مسلم را به خودنمایی وامی دارد و آن این است كه: درهم شكستن حریم خانواده و برهنگی روزافزون در جامعه انسانی، جدایی(طلاق) و از هم گسیختگی خانواده ها و در پیامد آن، پدیده ای تلخ و جانسوز چون «فرزندان طلاق» را درپی می آورد ، زیرا در بازار آزاد برهنگی، زنان به صورت « كالای مشترك»، به شمار می آیند و دیگر پیوند زناشویی قداست و پاكی خاص خویش را میان دو نفر كه به یكدیگر تعلق خاطر دارند ، ندارد . چراكه هر روز مردی را در دام زنی دیگر و زنی را در دام مردی دیگر فرومی افتد.
    در بازار آزاد برهنگی، زنان به صورت « كالای مشترك»، به شمار می آیند و دیگر پیوند زناشویی قداست و پاكی خاص خویش را میان دو نفر كه به یكدیگر تعلق خاطر دارند ، ندارد . چراكه هر روز مردی را در دام زنی دیگر و زنی را در دام مردی دیگر فرومی افتد.

    ج- بسط و گسترش دامنه فحشا در جامعه و افزایش شمار فرزندان نامشروع.

    از دیگر دلایل این فلسفه «وجوبی» است. نگاهی كوتاه به آمار تولد فرزندان نامشروع در كشور ایالات متحده آمریكا (سال 1999میلادی) نشان گر آن است كه درحدود فرزندان تازه تولد یافته، فرزندان تازه ولادت یافته نامشروع هستند. اگر صادقانه و با انصاف به شكل گیری چنین روندی نظر اندازیم، مشاهده می كنیم كه از جمله بسترسازهای اساسی در وقوع چنین فرآیندی، برهنگی و روابط بی حد و حصر در میان زنان و مردان است.

    د- هنگامی كه «برهنگی» زن در جامعه به ارزش تبدیل شود ، پیامد طبیعی آن «افزایش » روزافزون آرایش و خودنمایی او در جامعه است. در چنین جامعه ای، زن دیگر از راه ارایه «علم»، «آگاهی» و «دانایی» ارزش نمی یابد. بلكه چون «عروسكی» از راه جاذبه جنسی افزون تر به وسیله كسب درآمد گروهی انسان آلوده تبدیل می شود و كار را به جایی می رساند كه این اصل در جامعه، پای می گیرد كه: «هرچه جاذبه جنسی افزون تر، ارزش شخصیتی بیشتر!»
    در ایران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، بیش ترین شهرت زنان در وسایل ارتباط جمعی و افكار عمومی از آن زنان «هنرپیشه» و «آوازه خوان» بود؛ آن چنان كه هرچه این زنان در شكستن حریم اخلاقی جامعه از خود سخت كوشی بیشتری نشان می دادند، به همان اندازه، بر صفحه مطبوعات و قاب تلویزیون از ارزشی افزون تر برخوردار می شدند.

    منبع : پیام شرق

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    آثار بد حجابي و خود آرايي

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد





    آثار بد حجابي و خود آرايي

    بدحجابي پـديده اي است كه از سوي برخي بيمار دلان تشويق و ترغيب مي شود، بطوري كه آن را ابزاري براي دور زدن قوانين و احكام اسلامي يعني حكم شرعي حجاب قرار داده اند.
    درجامعه اسلامي، بدحجابي به عنوان يك نابهنجاري به وجود آمده كه خود عامل بسياري از مشكلات جنسي، خانوادگي، تعرضات خياباني و بحران هاي اجتماعي شده است.
    از نظر نويسنده اين مطلب، بدحجابي بدتر از بي حجابي است؛ زيرا جامعه عقلاني و اسلامي به طور طبيعي از بدحجابي حمايت نمي كند و به شدت با آن مبارزه مي كند؛ ولي از آن جايي كه جامعه نسبت به برخي از امور تساهل و تسامح روا مي دارد، بدحجابي به عنوان يك شيوه خودآرايي شيوع و رواج مي يابد و خود عامل فساد و تباهي درجامعه مي گردد؛ زيرا بدحجابي به عنوان خودآرايي، عامل تهييج شهوات جنسي است كه پيامدهاي آن مانند موريانه آهسته جامعه را از درون متلاشي مي كند و اساس خانواده ها را از هم مي پاشد.
    درمطلب حاضر نويسنده با مراجعه به آموزه هاي قرآني، برآن است تا تحليل قرآن از اين عمل تهييج كننده را تبيين كند و آثار و كاركردهاي زيانبار و آسيب زاي آن را تشريح نمايد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
    ¤¤¤

    فلسفه حجاب

    حجاب براي اين وضع شده تا جامعه درسلامت جنسي باشد و ابزارهاي تحريك قواي شهواني تحديد شود. از اين رو، حجاب به عنوان يك قانون كلي وضع شده است تا اين سلامت فراهم آيد. از آيات قرآن اين معنا به دست مي آيد كه نيازي به پوشيدن از كودكاني نيست كه قدرت تشخيص ميان زن و مرد نداشته و هنوز به مسائل جنسي آگاهي نيافته اند.
    اما كساني كه بدحجابي شان عامل برانگيختگي شهواني است، بايد خود را به طور كامل بپوشانند و بر مومنان است كه به اين افراد بدحجاب ننگرند و چشم خويش را فروافكنند.
    به سخن ديگر، مومن در دو حالت بايد چشمان خويش را از جنس مخالف بپوشاند: 1- در زماني كه شخصي بي حجاب يا بد حجاب است، حال چه اين بي حجابي يا بدحجابي تحريك كننده باشد يا نباشد؛ زيرا حجاب قانوني اجتماعي است كه مراعات آن بر همگان لازم است و اگر كسي مراعات نكرد مي بايست با چشم پوشيدن، خود را از احتمال تحريك قواي شهواني محافظت كند و چشم پوشيدن بر او واجب و لازم است؛ 2- زماني كه شخص با حجاب است ولي او با ديدن همان مقدار مجاز تحريك شده و قواي شهواني او برانگيخته مي شود، دراين حالت بر او لازم و ضروري است كه چشمان خويش را از جنس مخالف بپوشاند و به آن ننگرد.
    اصولا حجاب يك قانون اجتماعي است كه بر همه شهروندان امت اسلام از زن و مرد لازم است تا آن را اجرا كنند و در صورت تخطي به عنوان جرم تلقي شده و مجازاتي چون تعزير دارد؛ چنان كه گناهي است كه عقوبت آن در آخرت و بلكه در دنيا نيز گريبانگير وي خواهدشد و بسياري از بركات و نعمت هاي الهي از او سلب شده و به معيشت سخت و تنگدستي گرفتار مي آيد.
    هدف از وضع حجاب آن است تا زمينه براي سلامت جامعه فراهم گردد و بيماردلان، متعرض مردان و زنان با ايمان نشوند و ايمان ايشان را به غارت و چپاول نبرند.
    البته يكي از فلسفه ها و اهداف حجاب را بايد ايجاد عفت و پاكدامني درميان امت اسلام و شهروندان آن دانست؛ زيرا حجاب شرايط مناسبي را براي پاكدامني و عفت در جامعه فراهم مي آورد؛ چرا كه با وجود حجاب مناسب و شرعي، قواي شهواني، تحريك و تهييج نمي شود و شخص در يك فرآيندي با كمك عقل و شرع، بر نفس خويش مسلط شده و زمام امور نفس را در اختيار عقل مي گذارد.
    از آموزه هاي قرآني اين معنا به دست مي آيد كه عفت و پاكدامني، به معناي چيرگي عقل و مديريت مهار قواي شهواني به دست آن است. اين حالت اگر به شكل ملكه اي در نفس انساني در آيد، شخص در حالتي قرارمي گيرد كه به سادگي تهييج نمي شود و قواي شهواني نمي تواند سركشي كند و او را به سوي گناه سوق دهد.
    به سخن ديگر، هدف آن است كه آدمي در يك فرآيندي به جايي برسد كه قواي نفساني بر او حكومت نكند، بلكه عقل و آموزه هاي عقلاني و وحياني بر جان او مسلط شود كه همان معناي تقوا و پرهيزگاري واقعي است.
    در برخي از روايات آمده است براي هر چيزي مستي و سكري است. انسان ها همان گونه كه با شراب دچار مستي مي شوند، يا به سبب ترس از مرگ دچار اين حالت مي گردند. (ق، آيه 19) يا دنيازدگي، ايشان را مست مي كند (حجر، آيه72) همچنين برخي از اوقات چشمان آدمي مست مي شود و همانند آدم هايي افسون شده مي گردد. (حجر، آيه15) اين مستي چشمان، شايد به سبب چشمان مست آفرين جنس مخالفي باشد و شايد به تار مو و زلف زني و شانه ستبر مردي اتفاق بيفتد. از اين رو بايد انسان چشم، فروهشته دارد تا در دام مست آفرينان گرفتار نيايد. حجاب، مانع بازدارنده اي است كه آدمي را از مست آفرينان در امان نگه مي دارد. لذا به عنوان يك حكم اجتماعي اسلامي مطرح شده است.
    ازنظراسلام، همان اندازه كه انسان نسبت به ايمان و عمل صالح خود مكلف و موظف است همچنين نسبت به ايمان و اعمال ديگران نيز مسئوليت دارد؛ زيرا اسلام ديني اجتماعي است و حوزه هاي فردي آن تا حوزه هاي اجتماعي كشيده شده است و ايمان واقعي جز به رهايي از خود و ديگران معنا نخواهديافت. از اين رو بر هر فردي اين مسئوليت نهاده شده تا با ايجاد حجاب، مانع از برانگيخته شدن شهوات جنسي ديگران شود. بنابراين حجاب براي مرد و زن يك مسئوليت اجتماعي است تا بستر عفاف را در ديگران ايجاد يا تقويت كند. بنابراين اگر به انسان مؤمن گفته شده تا براي حفظ عفاف و يا تقويت آن در خود، چشم بر هر مست آفريني فروهشته دارد، همينطور از وي خواسته شده تا براي حفظ عفت ديگران و يا ايجاد و تقويت آن، حجاب داشته باشد.
    براين اساس، اگر مردي احساس كند و يا احتمال دهد كه پوشيدن مقدار واجب و لازم نمي تواند نقش بازدارندگي را ايفا كند، بايد بيش از حد واجب اندام خود را بپوشاند و اين يك مسئوليت اجتماعي است كه به عنوان آداب پوشش مطرح مي باشد. چنان كه اگر زني ديد كه دستان ظريف و لطيف وي نگاه ها را مجذوب مي كند و يا چشمان مخمورش دل ها را به بند مي كشد و مسحور مي سازد، بايد به آداب اسلامي پوشش، دستان خويش بپوشاند و يا چشمان را با عينك دودي و يا هر ابزار ديگري مخفي نگه دارد و اين گونه حجاب را مراعات نمايد.
    در حقيقت، مقدار لازم براي مرد و زن مسلمان همان چيزي است كه در شريعت بيان شده است ولي مسئوليت اجتماعي و ديني شخص مي طلبد كه وي با توجه به شرايط حتي برخي از بخش هاي مجاز را نيز بپوشاند تا شرايط براي تهييج قواي جنسي ديگران فراهم نيايد؛ زيرا هدف از حجاب ايجاد بسترهاي لازم براي دست يابي به حالت نفساني عفاف است كه نوعي چيرگي عقل بر قواي نفساني و ايجاد تعادل و اعتدال در آن است.
    عفت در كلام الهي همان عصمتي است كه شخص را از انجام گناه باز مي دارد و اجازه نمي دهد تا قواي شهواني حتي در محيط مناسب تهييج برانگيز، خود را بر جان آدمي مسلط و چيره نمايد. از اين رو عفت حضرت يوسف(ع) وي را از گناه در شرايط مناسبي كه زليخا فراهم آورده بود، بازداشت. (يوسف، آيات 29 و 32 و 33)
    همين عفت است كه به عنوان يك ارزش مورد توجه قرآن و آموزه هاي وحياني آن قرار مي گيرد و همه عقلا و خردمندان، دارندگان عفاف را مي ستايند و بر آنان آفرين مي فرستند. (يوسف، آيات پيشين و نيز 46 و 50 تا 54) بي گمان عفت يكي از مصاديق احسان و صالح بودن انسان است. (يوسف، آيه 56) از اين رو حضرت يوسف(ع) مورد ستايش شاه مصر قرار مي گيرد.
    انسان هاي عفيف حتي اگر فاقد امكانات پاسخ گويي به نيازهاي جنسي خويش باشند، هرگز در دام شهوت نمي افتند و با خويشتن داري نشان مي دهند كه چگونه عقلشان بر شهوات و قواي دروني و وسوسه هاي بيروني چيره است.
    زنان و مردان عفيف با همه مشكلات و تنگدستي ها هرگز تن به خفت نمي دهند و خواري تقاضا و سوال را بر خود هموار نمي سازند (بقره، آيه 273) چه رسد كه در دام آن گرفتار آيند و خود را به دست شهوت بسپارند و بدنام و بي آبرو كنند.
    به هر حال هرگونه بدحجابي كه به عنوان عامل تهييج شهوات جنسي باشد، به عنوان يك عمل ضداخلاقي و هنجاري شناخته مي شود و بايد با آن به عنوان يك پديده زشت از سوي اولياي امور و مجريان قوانين به شدت مبارزه شود و از سوي مومنان و شهروندان محكوم شود.

    بدحجابي، ترفند شيطاني

    عفت و پاكدامني، حالت نفساني است كه داشتن آن بيانگر تسلط عقل بر نفس و چيرگي آن بر قواي شهواني و مديريت و مهار آن است. انسان هاي پاكدامن به سبب آن كه كمال را در خدايي شدن مي جويند، به عقل گرايش داشته و خردورزي اساس زندگي آنان را شكل مي بخشد؛ زيرا مي دانند كه تسلط عقل بر تن و جانشان، به معناي تسلط حق و حقيقت بر آنان و حركت در مسير تعالي است.
    افراد پاكدامن به حكم عقل نه تنها كمال را براي خود مي پسندند، بلكه آن را براي همگان مي پسندند و بدين منظور نه تنها شرايط را براي حركت هاي كمالي و عقلاني خود فراهم مي آورند، بلكه مي كوشند تا شرايط مطلوب و مناسبي نيز براي ديگران فراهم آيد. از اين رو، از هرگونه ابزاري كه قواي شهواني را تهييج يا تقويت كند، پرهيز مي كنند و پرهيزگاري و تقوا در ايشان به عنوان ملكه درآمده است. آنان از هرگونه خودآرايي كه موجب تهييج قواي شهواني و نفساني جنس مخالف مي شود، خودداري مي كنند و عفت را براي همگان مي پسندند. در همين راستا حجاب در ايشان به عنوان ابزاري مفيد و سازنده در دستور كار قرار مي گيرد تا ضمن ايجاد ديواره امنيتي براي خود و جلوگيري از هرگونه تعرض از سوي بيماردلان، شرايط مناسب را براي تعالي ديگر افراد جامعه فراهم آورند.
    اما در مقابل، بيماردلان و ناپاكدامنان، به سبب فقدان عفت دروني، نه تنها حجاب را ابزار حفاظتي بر نمي شمارند، بلكه آن را به عنوان عامل تهييج قواي شهواني ديگران و تقويت آن به كار مي گيرند و بدحجابي به عنوان يك ترفند فريبكارانه از سوي بي عفتان مورد بهره برداري قرار مي گيرد.
    البته همه كساني كه بدحجاب هستند، از آن به عنوان يك ترفند بهره نمي برند؛ زيرا بسيار از آنان نسبت به احكام شرعي آگاهي كاملي ندارند و ناخواسته اهتمام و جديتي نسبت به احكام شرعي از خود بروز نمي دهند و به طور ناخواسته در انجام كامل قوانين و احكام شرعي كوتاهي روا مي دارند. اين در حالي است كه برخي ديگر از افراد، بدحجابي را به عنوان يك پديده اجتماعي در برنامه ريزي رفتاري و جنگ نرم و رواني خويش قرار مي دهند. بنابراين، بدحجابي به عنوان يك پديده اجتماعي برنامه ريزي شده، ترفندي است كه دشمنان جامعه و بي عفتان خواهان گسترش آن هستند.
    بدحجابي به عنوان يك ترفند فرهنگي و سياسي از سوي برخي از افراد مديريت و هدايت مي شود. اين جاست كه جامعه با جلوه هايي از خودآرايي مواجه مي شود كه بحران هاي فرهنگي، اجتماعي و خانوادگي را به دنبال دارد. از اين رو گفته شده، بدحجابي، ترفند بيماردلان و بي عفتان است؛ زيرا هدف اين گروه ها آن است كه شرايط براي بهره گيري هاي شهواني فراهم آيد و با طبيعي و عادي و معمولي جلوه دادن اين گونه رفتار، هرگونه حساسيتي را از جامعه و مديران آن بردارند.

    بدحجابي، نوعي خودآرايي

    اصولا زنان و مردان گرايش به خودآرايي دارند تا اين گونه جنس مخالف را برانگيزند و توجه آنان را به خود جلب و جذب كنند. در اسلام تهييج همسران از طريق خودآرايي مورد تشويق و ترغيب قرار گرفته و آيات و روايات بسياري در اين زمينه وارد شده است كه چگونه همسران به اين نياز طبيعي يك ديگر پاسخ دهند و با پوشيدن و آراستن خود به زر و زيور و جامه هاي زيبا و خوشنگار، شرايط مناسب و شايسته اي براي پاسخ به عواطف و احساسات يك ديگر در اين حوزه فراهم آورند.
    بي گمان، اين تهييج و برانگيزاندن عواطف و احساسات جنس مخالف، نيازمند پاسخ گويي هاي جنسي مناسبي از سوي همسران است كه در آياتي از جمله 58 سوره نور بدان اشاره و توجه داده شده است. در اين آيات از خلوت هاي سه گانه همسران در شبانه و روز سخن به ميان آمده كه براي ارتباط جنسي بوده و هيچ كسي حتي فرزندان نيز مجاز به شكستن حريم خلوت ايشان نيستند.
    اما از آن جايي كه هرگونه تهييج جنس مخالف از سوي ديگران به معناي شكستن حدود الهي است، امري ممنوع و محرم دانسته شده است. بر اين اساس همه عوامل و ابزارهاي تهييج جنسي جنس مخالف تحريم شده و قوانين سفت و سختي در اين باره وضع شده است تا جامعه در سلامت باقي بماند. از جمله اين قوانين حجاب است.
    قانون حجاب، اختصاصي به مرد و زن ندارد و همگام موظف به اجراي دقيق آن هستند. هر چند كه ميزان و شرايط حجاب در مرد و زن فرق مي كند و اين تفاوت به سبب اختلاف طبيعي در زن و مرد است.
    ناگفته نماند كه اگر زني با ديدن حتي بخش هايي از بدن مردان كه لازم نيست پوشيده باشد، تحريك شود مي بايست چشم خويش را از آن مرد يا مردان بپوشاند. از اين رو با آن كه مردان با ديدن و زنان با لمس تحريك مي شوند؛ خداوند از فرو انداختن چشمان زن و مرد سخن به ميان آورده است (نور، آيه 31) زيرا برخي از زنان با ديدن جاهايي كه به طور طبيعي حجاب مرد نيست، تحريك مي شوند و يا اين كه مرداني بدحجابي را پيشه مي گيرند تا زناني تحريك شوند و در دام شهوت ايشان گرفتار آيند. بر اين اساس بر مؤمنان حكم شده تا چشمان خويش را از نگاه به نامحرم از جنس مخالف بپوشانند تا قواي شهواني آنان تحريك نشود.
    به سخن ديگر، در اين جا دو حكم وجود دارد، حكمي كه بر همگان است كه حجاب مناسب مرد و زن را مراعات كنند و حكمي ديگر آن كه در صورت احتمال تحريك، چشمان خويش را بر همان بخش مجاز نيز بپوشانند؛ زيرا برخي از مردان و زنان نسبت به ديدن جنس مخالف واكنش مثبت نشان مي دهند و قواي شهواني ايشان برانگيخته مي شود. از اين رو، اگر مردي نسبت به ديدن چهره و دست زني تحريك مي شود بر اوست كه چشم فرو بندد و آن جا را نيز نبيند؛ هر چند كه براي ديگران ديدن آن بخش مجاز باشد و بر زن نيز پوشيدن آن بخش لازم نباشد. هم چنين در زنان هم اين حكم جاري است. بنابراين اگر زني با ديدن فوتباليست ها و پوشش آنان تحريك شود مي بايست چشم از ايشان فرو بندد، هر چند كه به طور عموم زنان با ديدن تحريك نشوند.به عبارت ديگر، مبناي احكام، جلوگيري از تهييج جنسي است و اگر مرد و زني احتمال تحريك جنسي و برانگيخته شدن قواي شهواني خود را بدهند نمي توانند مواضع و جاهايي را ببينند كه ديدن آن جايز و پوشيدن آن لازم نيست. از اين رو شخصي كه احتمال تحريك خود را مي دهد، ديدن اين مواضع و جاهائي از زن و مرد جايز نيست و حرام مي باشد.

    /www.kayhannews.ir/
    حميد شريف زاده

           





    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  


    فلسفة حجاب در قرآن

    در هر بخشی و هر بعدی از ابعاد برای سیر به مدارج کمال بین زن و مرد تفاوتی نیست منتها باید اندیشه‌ها قرآن گونه باشد، یعنی همان گونه که قرآن بین کمال و حجاب و اندیشه و عفاف جمع نمود، ما نیز در نظام اسلامی بین کتاب و حجاب جمع کنیم. یعنی عظمت زن در این است که:
    «ان لا یرین الرجال و لایراهن الرجال»
    نبیند مردان نامحرم را و مردان نیز آنان را نبینند.
     
    قران کریم وقتی دربارة حجاب سخن می‌گوید می‌فرماید: حجاب عبارت است از احترام گذاردن و حرمت قائل شدن برای زن تا نامحران او را از دید حیوانی ننگرند لذا، نظر کردن به زنان غیرمسلمان را، بدون قصد تباهی جایز می‌داند و علت آن این است که زنان غیرمسلمان از این بابت بی‌بهره‌اند.
    حال اگر کسی از تشخیص اصول ارزشی عاجز باشد، ممکن است معاذالله حجاب را یک بند بداند، و حال این که قرآن کریم وقتی مساله لزوم حجاب را بازگو می‌کند، علت و فلسفة ضرورت حجاب را چنین بیان می‌فرماید:
    (ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین)
    یعنی برای این که شناخته نشوند و مورد اذیت واقع نگردند. چرا که آنان تجسم حرمت و عفاف جامعه هستند و حرمت دارند.
    حجاب حق الهی
    شبهه‌ای که در ذهنیت بعضی افراد هست، این است که خیال می‌کنند حجاب برای زن محدودیت و حصاری است که خانواده و وابستکی به شوهر برای او ایجاد نموده است، و بنابراین، حجاب نشانة ضعف و محدودیت زن است.
    راه حل این شبهه و تبیین حجاب در بینش قرآن کریم این است که زن باید کاملا درک کند که حجاب او تنها مربوط به خود او نیست تا بگوید من از حق خودم صرفنظر کردم، حجاب زن مربوط به مرد نیست تا مرد بگوید من راضیم، حجاب زن مربوط به خانواده نیست تا اعضای خانواده رضایت بدهند، حجاب زن، حق الهی است، لذا می‌بینید در جهان غرب و کشورهایی که به قانون غربی مبتلا هستند اگر زن همسرداری آلوده شد و همسرش رضایت داد، قوانین آنها پرونده را مختومه اعلام می‌کنند، امادر اسلام این چنین نیست، حرمت زن نه اختصاص به خود زن دارد نه شوهر و نه ویژة برادر و فرزندانش می‌باشد، همة اینها اگر رضایت بدهند قرآن راضی نخواهد بود، چون حرمت زن و حیثیت زن به عنوان حق‌الله مطرح است و خدای سبحان زن را با سرمایة عاطفه آفرید که معلم رقت باشد و پیام عاطفه بیاورد، اگر جامعه‌ای این درس رقت و عاطفه را ترک نمودند و به دنبال غریزه و شهوت رفتند به همان فسادی مبتلا می‌شوند که در غرب ظهور کرده است. لذا کسی حق ندارد بگوید من به نداشتن حجاب رضایت دادم، از این که قرآن کریم می‌گوید هر گروهی، اگر راضی هم باشند، شما حد الهی را در برابر آلودگی اجرا کنید، معلوم می‌شود عصمت زن، حق‌الله است و به هیچ کسی ارتباط ندارد. قهراً همة اعضای خانواده و اعضای جامعه و خصوصاً خود زن امین امانت الهی هستند. زن به عنوان امین حق‌الله از نظر قرآن مطرح است یعنی این مقام را و این حرمت و حیثیت را خدای سبحان که حق خود اوست، به زن داده و فرموده: این حق مرا تو به عنوان امانت حفظ کن، آنگاه جامعه به صورتی در می‌آید که شما در ایران می‌بینید، جهان در برابر ایران خضوع نموده است، زیرا که در مسالة جنگ تا آخرین لحظه، صبر نمود و کاری که برخلاف عاطفه و رقت و رافت و رحمت باشد انجام نداد. با این که دشمنان او از آغاز، حمله به مناطق مسکونی، کشتار بی‌رحمانة بی‌گناهان و غیرنظامی‌ها را مشروع نمودند.
    جامعه‌ای که قرآن در او حاکم است، جامعة عاطفه است و سرش این است که نیمی از جامعه را معلمان عاطفه به عهده دارند و آن مادرها هستند، چه بخواهیم، چه نخواهیم، چه بدانیم و چه ندانیم اصول خانواده درس رافت و رقت می‌دهد، و رافت و رقت در همة مسائل کارساز است.
    زن در فرهنگ غرب
    سر این که جهان غرب در خصوص این امر نیز فرهنگ منحط غلطی دارد و متاسفانه برخی افراد که از فرهنگ غنی و قوی اسلام بی‌اطلاعند، گوش به تبلیغات سوء آنان می‌دهند این است که انسان‌شناسی آنها همانند جهان‌بینی آنهاست. و به عبارت دیگر انسان‌شناسی آنها فرع بر جهان‌بینی آنان است، جهان بینی آنها در حد:
    (ماهی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیی و مایهلکنا الا الدهر)
    است، و چون جهان را در نشئه طبیعت خلاصه می‌کنند، و از ماورای طبیعت سهمی ندارند، انسان را نیز در قلمرو طبیعت خلاصه می‌کنند و صرفاً تن شناسند نه انسا‌ن‌شناس.
    دیدگاه آنان در انسان‌شناسی، این است که تمام حقیقت انسان را بدن و تن آدمی تشکیل می‌دهد و چون می‌بینند بدن انسان به دو شکل است، یا به صورت زن یا به صورت مرد، لذا گمان می‌کنند که زن و مرد با هم تفاوت دارند، همانطوری که بدنهایشان متفاوت است.
    کسی که به انسان‌شناسی از دیدگاه جهان‌شناسی مادی می‌نگرد، هرگز در جهان سیرعمودی ندارد و نمی‌داند که مبدا و منتهای سیر زندگی انسان چیست بلکه همواره سیرافقی دارد، همانگونه که اخترشناسی، دریاشناسی، گیاه‌شناسی، جانورشناسی، زمنی‌شناسی، معدن‌شناسی و... اینها مادی است، انسان‌شناسی اینان نیز مادی است. او برای انسان مقامی برتر از آنچه که در نشئة طبیعت است، قائل نیست، و مسائلی از قبیل فرشته، ملک و وحی برای او مفهوم ندارد.
    فلسفة حجاب
    1- حجاب از نظر روانی
    حجاب، حریمی میان زن و مردان نامحرم است و سبب فروکش کردن غریزه جنسی می‌شود. خاموشی این شعله و در مسیر طبیعی قرار گرفتن آن باعث می‌گردد بسیاری از مشکلات نظیر قتل و جنایت از جامعه رخت بربندد. و اگر چنین حریمی برداشته شود و آزادی بی‌قید و شرط به میان آید، باید شاهد زندگی حیوانی باشیم که در آن صورت، اضطرابهایی دچار افراد می‌شود، زیرا غریزة جنسی نیرومند و چون اسبی سرکش است که هر چه بیشتر اطاعت شود و افسارش رهاتر گردد، سرکشتر می‌شود و ضربه‌ای کاری‌تر بر انسان وارد می‌کند یا همچون آتشی است که هر چه به آن بیشتر هیزم بدهند، شعله‌ورتر می‌شود.
    برهنگی زنان و آرایش و عشوه‌گری آنان، مردان مخصوصاً جوانان را در تحریکی دایم قرار می‌دهد؛ تحریکی که سبب کوفتگی اعصاب ایشان و ایجاد هیجانهای بیمارگونه عصبی می‌شود و گاه سرچشمة امراض روانی است.
    2- حجاب از جهت معنوی
    حجاب باعث می‌شود که زن کمتر دچار لغزش و گناه شود. و به دنبال آن زن و بطور کلی جامعه بیشتر می‌توانند مراتب معنوی و انسانی را طی نمایند براین اساس رهبر معظم انقلاب فرمود:
    ما که این قدر به حجاب مقید هستیم به این دلیل است که حفظ حجاب به زن کمک می‌کند تا بتواند به آن رتبة معنوی عالی خویش برسد و دچار لغزشگاههای بسیار لغزنده‌ای که سر راهش قرار دارد نشود و درست نقطه مقابل این فرهنگ رومی حاکم بر امروز اروپاست.
    3- سبب استحکام خانواده
    حجاب لذتها و بهره‌های جنسی را به محیط خانواده مخصوص و محدود می‌گرداند و به دنبال آن ازدواجهای مشروع به وجود می‌آید. این گونه ازدواجها پیوند زن و شوهر را محکم می‌سازد و در نتیجه، کانون خانواده گرمتر می‌شود، در حالی که بدحجابی و بی‌حجابی و آزادی بدون قید و شرط، باعث فروپاشی کانون خانواده می‌شود. زیرا در چنین نظامی، اساس خانواده را بردشمنی و نفرت پایه‌گذاری می‌کند و معمولا این نوع زندگیها و روابط زناشویی دوام نخواهد داشت. زیرا زندگی برپایة غریزه جنسی بنا می‌گردد و چون غریزه جنسی بعد از مدتی فرومش می‌کند، مسائل دیگر از قبیل نداشتن توافق اخلاقی و مشکلات خانوادگی و... بروز می‌کند و در نتیجه، به طلاق و آوارگی فرزندان منجر خواهد شد.
    درواقع بی‌حجابی و بی‌عفتی، سبب گریز جوانان از ازدواج و اشنه خالی کردن از زیر بار مسئولیت زندگی می‌شود. زیرا راه برای رسیدن به هوسهای آنان باز و آماده است.
    بهتر است به برخی گزارشها دراین باره اشاره کنیم:
    هشت هزار دختر در هندوستان به سبب عدم توانایی در ازدواج خودکشی کردند. در هندوستان دختران به خواستگاری پسران می‌روند و جهیزیه برعهده آنان است و قدری هم پول نقد می‌برند و اینها در هندوستان واجب است.
    برطبق آماری تکان دهنده هر بیست دقیقه یک بار، یک زن در سوئد کتک می‌خورد و مجروح می‌شود، و در هر سه ساعت یکبار، به یک زن تجاوز می‌شود.
    شبکه تلویزیونی «سی‌ان‌ان» در گزارشی از وضعیت کنونی خانواده‌ها در امریکا گفت: طی سال گذشته، 16270مرد آمریکایی خانواده‌هایشان را بی‌اطلاع گذاشتند و رفتند. استمداد زنان از پلیس فدرال امریکا، تنها منجر به بازگرداندن هفت هزار نفر از شوهران گریزپا به خانواده‌هایشان گشته است. دلایل این عده برای گریز از خانه، بداخلاقی، سلطه‌جویی، خرج‌تراشی، سبکسری همسر، پشیمانی ازدواج، شیطنت فرزندان، مزاحمت مادرزن، میل به تجرد و عشق به زن دیگر عنوان شده است.
    بین سالهای 1968-1992 در امریکا هشت هزار نفر از همسرانشان جدا شدند که فرانسه، آیمان، سوئد، ایتالیا و انگلستان نیز با فاصله کمی به دنبال امریکا هستند.
    به گزارش «سی‌ان‌.ان» برآورد موسسات بین‌المللی و پیگیری امور خانوادگی‌ نشان می‌دهد که از هز سیزده ازدواج در امریکا، یکی به مرحله طلاق کشیده می‌شودو همین امر باعث می‌شود که کودکان را ناپدریها و نامادریها آزار دهند حتی به دست آنها کشته شوند.
    آمارهای قطعی و مستند نشان می‌دهد که با افزایش برهنگی و بی‌حجابی در جهان، طلاق و از هم گسیختگی زندگی زناشویی به طور مداوم بالا رفته است، چرا که «هرآنچه دیده بیند دل کند یاد» و هوسهای سرکش هر روز دل را به دنبال دلبری تازه می‌کشاند و
    اما در محیطی که حجاب و موازین دیگر اسلامی رعایت می‌شود و همسر احساسات و عشق و عواطفشان در بند یکدیگر است. در بازار آزاد برهنگی- که زنان به صورت کالای مشترکی درآمده‌اند دیگر قداست پیمان زناشویی مفهومی ندارد و خانواده‌ها، همچون تار عنکبوت به سرعت متلاشی می‌شوند و کودکان بی‌سرپرست می‌مانند.
    4- مانع فرزندان نامشروع
    31درصد کودکانی که در سه ماهه اخیر سال گذشته میلادی در انگلیس متولد شده‌اند، پدر مشخصی نداشته‌اند. زندگی اکثر افرادی که قبل از ازدواج با یکدیگر روابط نامشروع داشته‌اند در کشورهای غربی معمولاً به طلاق منجر می‌شود و در همین حال، تعداد کودکانی که در خارج از زندگی زناشویی در غرب به دنیا آمده‌اند نیز روز به روز در حال افزایش است.
    شبکه تلویزیونی «سی‌.ان.ان» اضافه کرد 50درصد کودکان در امریکا را اطفال نامشروع تشکیل می‌دهند و شمار خانواده‌هایی نیز که قربانی طلاق شده‌اند روز به روز افزایش می‌یابد.
    5- سلامت اقتصاد
    اگر زن در محیط کار پوشیده و باحجاب باشد نظرها را کمتر به طرف خود جلب می‌کند و چنین چشم‌پوشی که دراثر حجاب کامل به وجود می‌آید حواس و فکر مردان نامحرم را در هنگام فعالیت‌، بیشتر متوجه وظیفه‌شان می‌نماید و در نتیجه، پاکدامنی و حجاب زنان در سازمانهای دولتی و شخصی باعث دقت و سرعت در کار می‌گردد و این سرعت، موجب تولید بیشتر و حل مشکلات جامعه و دقت نیز سبب بالارفتن کیفیت می‌شودو این دو اصل به رشد کمی و کیفی کمک شایانی می‌کند.
    از آن سو چون زن بدحجاب با صدها حرکت زنندة شهوت‌انگیز بر سرکار می‌آید، چشمها بیشتر متوجه او می‌شوند و کسانی که ایمانشان به مبدا و معاد ضعیف است به آلودگی در می‌افتند واز سرعت و دقت کار کاسته می‌شود و در نتیجه، تولید اندک می‌گردد و کیفیت نیز پایین می‌آید.
    6- حجاب از نظر سیاسی
    ستمگران و غارتگران جهان هر گاه از راه تهدید، ارعاب، ترور و... نتوانستند ملتی را به بند بکشند، به گسترش فحشا و منکرات می‌پردازند و برای دستیابی به اهداف پلیدشان، با نام آزادی و دفاع از حقوق زن و تمدن عریانی را در جامعه ترویج می‌کنند تا ملتها را از درون و فرهنگی بی‌هویت نمایند.
    پیام حضرت آیه الله العظمی گلپایگانی (ره)
    حجاب بانوان در اسلام، یکی از اموری است که از وقتی استعمارگران چشم طمع به کشورهای اسلامی وغصب معادن و منابع آنها دوختند مورد حمله آنها قرار گرفت، زیرا چادر و حجاب زنان مسلمان را یکی از عوامل بزرگ برای بقای استقلال شخصیت اسلامی کل جامعه مسلمان و حفظ هویت اسلامی آن دیدند و آن 0را مانع نفوذ سیاسی و اقتصادی خود شناختند.
    فرانتس فانون- تحلیل گر انقلاب الجزایر- می‌گوید: جامعه‌شناسان استعمار توصیه می‌کنند که زنها را در دست بگیریم، همه چیز به دنبال آن خواهد آمد.
    7- ارزش واقعی زن
    در واقع عفت و حیا و حجاب زن تدبیری است که او با نوعی الهام، برای گرانبها کردن خود و حفظ موقعیتش در برابر مرد به کار می‌برد، زیرا زن با هوش فطری و حس مخصوس خود درک کرده که از نظر جسمی با مرد برابر نیست و اگر بخواهد با وی دست و پنجه نرم کند از زور بازوی مرد بر نمی‌آید. از طرفی، زن ضعف مرد را در همان نیازی یافته که خداوند حکیم در وجود مردان نهاده است. زن خوب می‌داند که خداوند او را مظهر معشوقیت قرار داده است. برهمین اساس ، زن با عفت و حجاب بهتر می‌تواند مرد را مجذوب خود کند و با متانت و وقار براحترام خویش بیفزاید.
    اما هنگامی که جامعه، زن را با اندام عریان جستجو کند، طبیعی است که روز به روز تقاضای آرایش بیشتر و خودنمایی افزونتری را از او دارد. وقتی زن از طریق جاذبه جنسی، وسیله تبلیغ کالا، تزیین اطاق انتظار و عاملی برای جلب جهانگردان و سیاخان و مانند اینها قرار گیرد؛ در چنین جامعه‌ای، شخصیت زن تا سرحد عروسک یا یک کالای بی‌ارزش دیگر سقوط می‌کند و ارزشهای والای انسانی او به کلی به دست فراموشی سپرده می‌شود و تنها افتخار او جوانی و زیبایی و خودنمایی‌اش می‌گردد. و به این ترتیب، وسیله‌ای برای اشباع هوسهای سرکش مشتی آلوده و نابکار می‌شود.
    در چنین جامعه‌ای زن چگونه می‌تواند با ویژگیهای اخلاقی، علم و آگاهی و دانایی‌اش جلوه کند و به مقام والایی برسد؟!
    8- سدی در برابر فرهنگ مصرفی و مدپرستی
    یکی از ترفندهای استعمار برای گرم کردن بازار تجارتش، تولید و عرضه اجناس به شکلهای مختلف در بازار می‌باشد. تا به این طریق مشتری بیشتر جلب، و منافع زیادی را حاصل نماید. بسیاری از مردم مخصوصاً بعضی از بانوان به محض دیدن جنس جدید در بازار تمایل به خریدن آن پیدا می‌کنند، گرچه نمونه قدیمی از همین کالا را داشته باشند. با این که متنوع بودن اشیاء موضوعی است که هرانسانی دوست دارد، و این از فطرت و سرشت او سرچشمه می‌گیرد. همان طوری که خداوندسبحان جهان طبیعت و تمام مخلوقات عالم را برهمین اساس خلق نموده است. لکن مستکبرین و افراد سودجو از این خصلت بشر سوء استفاده کرد، و با گسترش فرهنگ مصرفی و مدسازی در بین مردم دنیا مخصوصاً بعضی از بانوان می‌خواهند این سد و سنکر نرم و نخی ولی مستحکم را بشکنند، تا چرخ کارخانجات مدسازی، ریسندگی و بافندگی و لباسهای رنگین زنان، ساخت لوازم زینت‌آلات، لوازم آرایش و تولیدات انواع رنگها و... را به چرخش درآورند. تا بتوانند نیازهای ملیونها زن که خود استکبار باعث آن شده تامین نمایند.
    سفارش رهبر عزیز
    رهبر معظم انقلاب فرمود: من به خانمهای جوان و خانمهای خانه‌دار مسلمان سفارش می‌کنم به دنبال این تبلیغ مصرفگرایی که غرب مثل خوره به جان جوامع دنیا و جوامع کشورهای درحال توسعه و کشورهای روبه رشد از جمله کشور ما انداخته است نروند مصرف در حد لازم خوب است نه در حد اسراف.
    خرده‌گیریهای مخالفان
    مخالفان حجاب برای توجیه مخالفت خود با حجاب به طرح اشکالهایی پرداخته‌اند که در ذیل به آنها اشاره می‌شود.
    آیا حجاب سبب منزوی شدن زن است؟
    مهمترین مسئله‌ای که همة مخالفان آن را ایرادی اساسی بر مساله حجاب ذکر می‌کنند این است که زنان، نیمی از جامعه را تشکیل می‌دهند و اگر آنان حجاب داشته باشند، منزوی می‌شوند و طبعاً از نظر فکری و فرهنگی عقب می‌مانند، مخصوصاً در دوران شکوفایی اقتصاد که احتیاج زیادی به نیروی فعال انسانی است از نیروی زنان در حرکت اقتصادی، هیچ گونه بهره‌گیری نخواهد شد و جای آنها در مراکز فرهنگی و اجتماعی نیز خالی می‌ماند. به این ترتیب، آنان فقط موجوداتی مصرف کننده و سربار اجتماع می‌شوند!
    جواب :
    کسانی که به این منطق تمسک می‌جویند، از چند امر به کلی غافل هستند یا خود را به غفلت می‌زنند، زیرا اولاً: هیچ مسلمانی نمی‌گوید حجاب اسلامی زن را منزوی می‌کند و از صحنه اجتماع دور می‌سازد اگر درگذشته لازم بود ما زحمت استدلال در این موضوع را بر زنانی می‌بینیم که با داشتن حجاب اسلامی در همه جا حاضر بوده و در اداره‌ها، کارگاهها، راه‌پیماییها و تظاهرات سیاسی، رادیو و تلویزیون، بیمارستانها و مراکز بهداشتی و مخصوصاً درمراقبت‌های پزشکی برای مجروحان جنگی، مدرسه و دانشگاه و بالاخره در صحنة جنگ و پیکار با دشمن، بدون هیچ مشکلی به فعالیت پرداخته‌اند.
    پیام زن ایرانی به دنیا
    رهبر معظم انقلاب فرمود:
    من می‌خواهم بگویم شما خانمها یک پیامی برای دنیا دارید... زنهای ایران به خصوص آن کسانی که در رشته‌های گوناگون دانش توانسته‌اند در چهارچوب اسلام و احکام اسلامی و مهمتر از همه مساله حجاب حرکت کنند. اینها بایستی به زنان و دختران دنیا و دانشجویان زن دنیا عملا تفهیم کنند که علم به معنای بی‌بندوباری نیست و لازمه تحصیل علم نه تنها بی‌قیدی نسبت به موازین اخلاقی در مورد معاشرت زن و مرد نیست، بلکه می‌توان با رعایت کامل، موازین، علم را تحصیل کرد و به مراحل بالا رسیدو
    از طرفی باید از این گروه پرسید آیا ادارة خانه، تربیت فرزندان برومند و ساختن انسانهایی که در آینده قادر باشند با بازوان توانای خویش چرخهای عظیم جامعه را به حرکت درآورند، فعالیت نیست؟! آنها که این رسالت عظیم زن را کار مفید نمی‌دانند، از نقش خانواده درتربیت اجتماعی سالم، آباد و پرحرکت بی‌خبر هستند. تصور می‌کنند راه صحیح این است که زن و مرد از آغاز صبح، خانه را به قصد اداره، کارخانه و مانند آن ترک کنند و بچه‌های خود را به شیرخوارگاهها و مهدکودکها بسپارند یا دراتاق تنها بگذارند و در را به روی آنها ببندند و طعم تلخ زندان را از همان زمان که غنچه ناشکفته‌ای هستند به آنها بچشانند! غافل از اینکه با عمل، شخصیت آنها را درهم می‌کویند و کودکانی بی‌روح و بدون عواطف انسانی بار می‌آورند؛ کودکانی که آینده جامعه را به خطر خواهند انداخت.
    آیا حجاب باعث حریص شدن مردان خواهد شد؟
    حجاب از این نظر که میان زنان و مردان فاصله می‌افکند، طبع حریص مردان را بیشتر تحریک می‌کند و به جای اینکه خاموش کنندة شهوت باشد حرص افراد را شعله‌ور می‌سازد زیرا گفته‌اند انسان به آنچه از آن باز دارندش حریص‌تر است.
    بهترین پاسخ این است که در جوامع اسلامی با آنکه حجاب حکمفرماست هرگز حرص و تنوع خواهی مردان افزونتر از جوامع غربی نیست. در غرب با اینکه موانع زن و مرد برداشته شده است از حرص و تنوع‌طلبی مردان هرگز کاسته نشده است.
    آیا بدحجابی نتیجه فقر است؟
    مفاسد اجتماعی و بدحجابی نتیجة فقر است. اگر فقر برطرف شود این گونه اعمال و حرکات از کسی سر نمی‌زند!
    می‌ پذیریم که فقر در بعضی از مردم باعث انحراف می‌شود و اسلام هم برای از بین بردن فقر تاکید نموده است، ولی ریشة اصلی مفاسد و شیوع گناهان فقر نیست، بلکه فقر فرهنگی و فقر ایمان به مبدأ و معاد منشأ این مفاسد است. اگر ثروت وزندگی راحت جلوی فساد را می‌گرفت باید همة کشورهای ثروتمند جهان و فرزندانشان از همه متدین‌تر و پاکتر باشند. در حالی که اکثر مفاسد و جنایت‌ها از همین‌ها است.
    پیام زن باحجاب
    وقتی زن با حجاب، با وقار و متین گام بر می‌دارد و بدون ناز و عشوه سخن می‌گوید در حقیقت با عمل خود پیام می‌دهد که من گل خوشبویی هستم که تنها به خانواده‌ام تعلق دارم. با چادرم که چون خاری است از گل وجودم محافظت می‌کنم و چشم ناپاکان را کور و آنان را در اهداف شیطانیشان ناامید می‌گردانم. با چادر و حجابم، غیرت شوهرم، پدر و برادرم را به نمایش می‌گذارم که پروانه‌وار به‌دور گلشان می‌چرخند و آن را از دید نامحرمان حفظ می‌کنند.
    پوشش من دلی روشن، درونی پاک . ایمانی قوی می‌دهد. می‌گوید: من اسیر نفس و مطیع شیطان و دچار کمبودهای دیگر نیستم. از هر بند و اسارتی آزاد گشته‌ام و در سایة ولایت الهی درآمده‌ام و همچون مروارید در چادر صدف گونه‌ام جای گرفته‌ام.
    پیام زن بی‌حجاب و بدحجاب
    زن بی‌حجاب و بدحجاب با طرز پوشش و سخن، ناز و عشوه‌های خود ناخودآگاه می‌گوید: من به ظاهر مسلمانم، اما در عمل خیر، و به خدا و قیامت چندان اعتقادی ندارم و ظاهرم و گواه روشنی از باطنم است.
    خداوند علیم می‌فرماید:
    «قل کل یعمل علی شاکلته فربکم اعلم بمن اهدی سبیلا»
    ای پیامبر، بگو هر کس برطبق روش و باطن خود عمل کند. پس پرودگار شما آنان را که راهشان نیکوتر است، بهتر می‌شناسد.
    به قول شاعر: از کوزه همان برون تراود که در اوست.
    این قبیل زنان با حرکات تحریک آمیز خود اظهار می‌کنند که شوهر، پدر و برادرشان نسبت به ناموس، غیرت و مردانگی از خود نشان نمی‌دهند، زیرا اگر غیور بودند اجازه نمی‌دادند آنها این گونه پا به محیط بیرون از خانه بگذارند.
    پیام این زنان آن است که من گلی خوشبو هستم که با آرایش و ناز و کرشمه همه از بویم استشمام می‌کنند و من با صرف وقت برای آرایش و زیباسازی خود می‌خواهم دلهای مردان هرزه را متوجه خود سازم. و با این کار مورد نظر آنها قرار گیرم. و شهرتی به دست آورم و کمبودهایی که در وجودم هست جبران کنم. زیرا می‌بینم بعضی از انسانها مورد احترامند و از مقام و شخصیت بالایی برخوردار هستند. اما من هم بناچار می‌خواهم با ناز و عشوه و حرکات شهوت انگیز مورد احترام قرار گیرم. ولی افسوس در همان لحظه‌ای که مرد هرزه‌ای نگاهم می‌کند در خود احساس شخصیت و غرور کاذب می‌کنم ولی بعد دچار اضطراب و سردرگمی می‌شوم و تمام آن کمبودها و عقده‌ها در وجودم نه تنها کم نمی‌شود بلکه شدت می‌یابد. اگر نتوانستم کسی راشکار کنم یا در اثر تقوا و غیرت، جوانی نگاهم نکرد برایم ناراحت کننده است به طوریکه می‌خواهم از درون فریاد برآورم.
    خانم ساچیکو موراتا که ژاپنی است می‌گوید:
    «لطف زن به محجبه بودن اوست. اصولاً طبع هر انسانی طالب کشف تنوع‌هاست. وقتی زنان به شکل امروز مکشوفه باشند چیزی برای توجه مردان باقی نمی‌گذارند. هر چیز با اهمیتی چندین بار رویاروی قرار گیرد اهمیت خود را از دست می‌دهد.
    گل عفاف
    هیچ باغبانی را سرزنش نمی‌کنند که چرا دور باغ خود حصار و پرچین کشیده است، چون باغ بی‌دیوار، از آسی مصون نیست و میوه و محصولی برای باغبان نمی‌ماند.
    هیچ کس هم با نام آزادي دیوارخانه خود را برنمی‌دارد و شبها در حیاطش را باز نمی‌گذارد، چون خطر رخنة دزد، جدی است.
    هیچ صاحب گنج و گوهری هم جواهرات خود را بدون حفاظ، در معرض دید رهگذران نمی‌گذارد تا بدرخشد، جلوه کند و چشم و دل برباید، چون خود جواهر ربوده می‌شود.
    هر چیزی که قیمتی باشد، مطمئناً درصد مراقبت از آن بالاتر می‌رود.
    هرچه که نفیس‌تر باشد، بیم ربودن و غارت بیشتر است و مواظبت، لازمتر.
    اگر در شیشة عطر را باز بگذاری عطرش می‌پرد.
    اگر رشتة مرواریدت را در گنجینه و صندوق نگذاری و در آن را نبندی، گم می‌شود.
    اگر در مقابل پنجرة خانه‌ات، توری نزنی، از نیش پشه‌ها و مزاحمت مگسها در امان نخواهی بود.
    وقتی راه ورود پشه‌ها را می‌بندی، خود را «مصون» ساخته‌ای، نه «محدود» و زندانی. وقتی در خانه را می‌بندی، یا پشت پنجرة اتاقت پرده می‌آویزی، خانه خود را از ورود بیگانه و نگاههای مزاحم در پناه قرار داده‌ای، نه که خود را در قید و بند و حصار افکنده باشی.
    اگر برای ایمنی از خطرها و آسودگی از مزاحمان، خود را بپوشانی، نه کسی ایراد می‌گیرد، و اگر هم ایراد بگیرد اعتنا نمی‌کنی، چرا که سخنش را بی‌منطق و ناآگاهانه می‌دانی و می‌بینی.
    اینکه دل باید پاک باشد بهانه‌ای برای گریز جاهلانه از همین مصونیت است و آویختن به شاخة «لاقیدی» و گرنه از دل پاک هم نباید جز نگاه و رفتار پاک برخیزد.
    ظاهر، «آینة باطن است و.. «ازکوزه همان برون ترا ود که در ا وست».
    زن، به خاطر ارزش و کرامتی که دارد، باید محفوظ بماند و خود را حراج نگذارد و در بازار سوداگران شهوت، خود را به بهای چند نامه و نگاه و لبخند نفروشد.
    زن به خاطر لطافتی که دارد، نباید در دستهای خشن کامجویان دیو سیرت، که نقاب مهربانی و عشق به چهره دارند، پژمرده شود و پس از آنکه گل عصمتش را چیدند، او را دور اندازند، یا زیرپایشان له کنند.
    زن به خاطر عصمتی که دارد و میراث‌دار پاکی مریم است، نباید بازیچة هوس و آلوده به ویروس گناه گردد. گوهر عفاف و پاکی، کم ارزشتر از طلا و پول و محصول باغ و وسایل خانه نیست.
    «دزدان ایمان و غارتگران شرف نیز فراوان هستند.
    سادگی و خامی است که کسی خود را در معرض دید و تماشای نگاههای مسموم و چشمهای ناپاک قرار دهد و به دلیری و جلوه‌گری بپردازد و خیال کند بیمار دلان و رهزنان عفاف را به وسوسه نمی‌اندازد و از زهر نگاهها و نیش پشه‌های شهوت در امان می‌ماند.
    بعضی از «نگاه»ها، ویروس «گناه» منتشر می‌کند،
    و بعضی از چهره‌ها حشرة مزاحمت جمع می‌کنند.
    خراب کردن همة دیوارها و برداشتن همة پرده‌ها و بازگذاشتن همة پنجره‌ها، نشانة تیره‌اندیشی است، نه روشنفکری! علامت جاهلیت است نه تمدن!
    می‌گویی نه؟ به طومار کسانی نگاه کن که پس از رسوایی و بی‌آبرویی، با دو دست پشیمانی برسرغفلت خویش می‌زنند و برجهالت خود لعنت می‌فرستند.
    کسانی که از «جماعت رسوا» نگریزند «رسوای جماعت» می‌شود!
    آنکه ایمان را به لقمه ‌ای نان می‌فروشد،
    آنکه یوسف زیبایی را با چند سکة بی‌ارزش عوض کند،
    آنکه «کودک عفاف» را جلوی صدها گرگ گرسنه می‌برد و به تماشا می‌گذارد، روزی هم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌«پشت دیوار ندامت» اشک حسرت بر دامن پشیمانی خواهد ریخت، در آخرت هم در آتش بی‌‌پروایی خودخواهد ساخت.
    از اول باید مراقب بود این کاسة چینی نشکند و این جام بلورین ترک برندارد.
    از اول نباید به پای بیگانه، اجازة ورود به مزرعه نجابت داد، که بوته‌های نورس عصمت را لگد مال کند.
    ولی... گریه بی‌حاصل است و بی‌ثمر، وقتی که شاخه شکست و گل چیده شد!!
     
    ثبت نظر شما  
    نام و نام خانوادگی
    نشانی پست الکترونیکی
    متن نظر شما
       

    برای این مقاله هیچ نظری ثبت نشده





    زمینه های تردید در ضرورت حجاب

    حجاب و پوشش زنان یکی از احکام شناخته شده و تردید ناپذیر اسلامی است که اصل آن مورد وفاق همة مذاهب اسلامی می باشد و در عصر حاضر، حجاب زنان از نگاه ملتهای مختلف، یکی از مشخصه ها و نمادهای زن مسلمان شناخته می‌شود.
    اگر اقامة نماز و یا حرمت شراب، درشمار ضروریات دین اسلام قرار دارد، حجاب زن نیز در همان سطح و اندازه به شمار می آید.
    البته موضوع حجاب و پوشش ویژة زنان، اختصاص به آیین اسلام نداشته و ندارد، بلکه پوشش خاص زنان، در همة آیین‌های آسمانی مانند مسیحیت و یهودیت نیز مطرح بوده است؛ چنانکه درآئین زرتشتیان حجاب وجود داشته وهم اکنون نیز در میان زنان سنّتی که بر آیین پیشینیان زندگی می کنند و از فرهنگ مسلط زمان رنگ نگرفته اند، همچنان پوششی نزدیک به حجاب اسلامی رعایت می شود . آثار باقی مانده از ملتها و اقوام پیشین در آیین ها و فرهنگ های مختلف، حکایت از آن دارد که زنان معمولا پوشیده تر از مردان بوده اند. تصاویر حضرت مریم در نقاشی‌های کهن‌تر مسیحیان یا پوشش زنان راهبه که به تبعیت از حضرت مریم، خود را وقف مسایل معنوی و خدمت به بندگان خدا کرده اند، دقیقاً معیارهای حجاب رایج در میان مسلمانان را دارد و از نظر معیارهای قرآنی و روایی، حجابی کامل به حساب می آید.
    در آیین یهود نیز حجاب مطرح بوده و در میان خانواده های مذهبی‌تر و سنتی‌تر آنان، هنوز موضوع حجاب زنان مورد توّجه است .
    این واقعیت نشان می دهد که اصل حجاب زنان، پدیده ای جغرافیایی، تاریخمند و نشأت گرفته از شرایط آب و هوایی خاستگاه اسلام، یا علاقة شخصی پیامبر(ص) و مردم یا شرایط خاص مردم جزیره العرب نبوده است. بلکه دیدگاه اسلام در تأیید آموزه‌های ادیان آسمانی قبل از خود است.
    «مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ» (مائده /48)
    با این همه روند زندگی اجتماعی و فرهنگ و اقتضائات و مناسبات عصر مدرنیته در دو، سه قرن اخیر ـ و به ویژه قرن حاضر ـ باعث شده تا بسیاری از زنان یهودی، مسیحی و زرتشتی نه تنها از حجاب زنانه خود بکاهند، و به دلایل مختلف، به خود آرایی و برهنگی، فراتر از آنچه مردان همان جامعه انجام می دهند رو آوردند. تا آنجا که بسیاری از زنان در این آئین ها، اکنون حجاب و پوشش خاص زنان را، ضرورتی دینی یا حکم آسمانی نمی شناسند و آن را متأثر از آداب و رسوم ملّی و محیطی پیشینیان خود تلقی می کنند! و ارزشی برای آن قائل نشده، اثرسازنده و ثمربخشی را برآن مترتب نمی بینند. بلکه به عکس، آن را نشانه عقب ماندگی اجداد خود و یا سلطه و زورگویی مردان در جوامع پدرسالار و مرد سالار تلقی می کنند.
    ماهیت رو به گسترش تجدد، هماهنگی آن با تمایلات و علاقه های غریزی، همپایی برهنگی و جلوه گری زنان با عوامل متعدد، اقتصادی، صنعتی، تبلیغی و اجتماعی و سیاسی در کشورهای اروپایی، سبب شد تا بخشی از زنان در کشورهای اسلامی نیز به تبعیت و تقلید از فرهنگ مسلط جهانی، علی رغم صراحت، و قطعیت ضرورت حجاب آن را کنار نهاده و یا به تدریج از آن بکاهند و در مواردی هم گوی سبقت را در برهنگی و جلوه گری از زنان اروپایی بربایند! ولی با این همه، بسیاری از زنان مسلمان، همچنان بر اصل حجاب استوارند و بدان معتقدند و آن را یک ضرورت و ارزش می شمارند و حتی آنان که گام از دایرة حجاب بیرون نهاده اند ولی خود را مسلمان می دانند، بر این باورند که به هرحال حجاب امری دینی و معنوی است و دستکم به هنگام نماز و عبادت حجاب را لازم می دانند.
    حیات درونی آیین اسلام در مقایسه با آموزه ها، احکام و آداب مسحیت ویهودیت، سبب شده است تا حجاب، همانند نماز همچنان به عنوان نمادی اسلامی در میان ملت های مختلف شناخته شود .
    چه بسا دوام و پایداری حجاب در میان جوامع اسلامی در مقایسه با سایر جوامع نمودی از مهیمن بودن آموزه های قرآن بر سایر کتابهای آسمانی باشد که فرمود:
    « مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ » (مائده /48)
    یعنی گرچه اصل حجاب، ره آورد پیامبر خاتم (ص) نیست و اسلام در این قانون، امضا کنندة آموزه های ادیان آسمانی پیشین است، امّا هم در نوع نگاه به حجاب و ارائه الگوها و ضوابط و شرایط آن، و هم در سطح پایداری و دوام، بر سایر آموزه‌ها و قوانین برتری دارد.
    به هرحال 1- صراحت قرآن درامر حجاب 2- تأکید سنت پیامبر (ص) وعترت(ع) برآن 3- پایبندی نظری و عملی اکثریت قاطع اسلام باوران به حجاب 4- استواری بسیاری از زنان مسلمان بر این اصل، سبب شده است تا موضوع حجاب از جوانب مختلف و با انگیزه‌های گوناگون و شیوه های متفاوت مورد نقد و ایراد از سوی غیرمسلمانها و یا اساساً دین ناباوران قرار بگیرد !
    البته تردید در ضرورت حجاب به قلمرو محافل دینی- اسلامی نیز رخنه کرده است و در میان گروهی از روشنفکران دینی- که به هر حال منکر اصل دیانت نیستند- این ذهنیت شکل گرفته است که حجاب رایج در جوامع اسلامی، توصیة قرآن و پیامبر(ص) نبوده است.
    در میان طبقه ای که اصطلاحاً روشنفکران جامعه اسلامی نامیده می شوند، تشکیک در ضرورت حجاب به دو گونه بروز داشته و دارد.
    یک. بعضی رسماً ضرورت دینی حجاب را انکار کرده و برای اثبات نظریة خود به دلایل تاریخی و روایی و یا حتی قرآنی تمسّک کرده اند- که برخی از آن دیدگاهها در مقالات این شماره از این نشریه مطرح شده و مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته است-
    دو. گروه دیگری که اکثریت این جمع را شکل می دهند، نه در مباحث استدلالی که در شیوة عمل و زندگی خود، موضوع حجاب را قابل چشم پوشی شمرده اند؛ چنانکه زنان و دختران و خانوادة آنان، پایبندی چندانی به مسألة حجاب از خود نشان نمی دهند. و یا از میان آموزه های دینی به تأیید و توضیح جنبه های اجتماعی، اخلاقی و عرفانی دین بسنده کرده اند و موضوع حجاب را به عنوان یک ضرورت مورد توجه قرار نداده اند! و تأکید بر رعایت آن را- از سوی حکومت دینی- لازم نشمرده اند.
    چنان که گفته شد، تردید در ضرورت حجاب، دارای زمینه ها، ذهنیت ها و انگیزه های متفاوتی بوده و است ولی آن ها را می توان در یک جهت، مشترک و همراه دید و آن این است که به هر حال، حتی کسانی که در عمق جانشان دغدغه منافع مادی و جسمانی را دارند، به هنگام انتقاد از حجاب، بیشتر به جنبه های حقوقی- انسانی تکیه می کنند و از آن جهت حجاب را نفی می کنند که جلوی منافع طبیعی زنان را گرفته و یا زیان ها و محدودیتهایی را برای آنان به وجود آورده است.
    اگر مهمترین دغدغة منکران حجاب یا تردید کنندگان در وجوب شرعی آن را این بدانیم که حکم حجاب را برای زنان و جامعة انسانی مفید و سازنده ارزیابی نکرده اند! در این صورت مهمترین رسالت پژوهشهای قرآنی، تبیین مبانی ارزشی حجاب و بیان فلسفه این حکم و مفید بودن امر حجاب برای جامعة زنان، بلکه کل جامعة انسانی است.
    چه این که باید این پژوهش را با تکیه بر متن وحی و تفسیر علمی و معتبر آن سامان داد و از واقعیت های عینی و تجربی نیز در ارائه شواهد بهره جست.
    بخشی از این رسالت- اجمالاً- در مطاوی مقالات این شماره دنبال شده است ولی موضوع نیازمند مطالعات فزونتر و پیگیری های علمی بیشتر است.
    بدان امید که اهل نظر گامهای بعدی را برداشته و با نقد و تحلیل مباحث ارائه شده، بر غنای بحث ها بیفزاید.

    احمد ترابی
    www.quran-p.com

           


    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    زن و مساله حجاب در خطابات قرآنی

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    زن و مساله حجاب در خطابات قرآنی

    يكى از مسائل بسيار مهم كه در اسلام براى زنان به آن تأكيد و سفارش شده مسئله حجاب است، حجاب براى زن به اتّفاق علما دين واجب مى‏باشد و آيات متعدّد در اين باره داريم كه بذكر دو تا آن بسنده مى‏شود.
    آيه اوّل:
    «قُل للمُؤمنات يَغُضُضنَ من ابصارهنّ و يحفُظنَ فروجهن و لايبدين زينتهنّ الّا ظهر منها، و ليضربن بخمرهنّ على جيوبهنّ و لايبدين زينتهنّ...»(1)
    همه فقها و دانشمندان اسلامى و مفسّران اتّفاق نظر دارند كه اين آيه دلالت دارد كه بر زنان واجب است بدن و موى خود را از نامحرمان بپوشاند.(2)
    توضيح اينكه در اين آيه شريفه به پنج موضوع در رابطه با حجاب و حفظ حريم عفّت تصريح شده است.
    1- زنان ديدگان خود را از نامحرمان فرو خوابانند. «يغضُضْنَ من ابصارهنّ».
    2- زنان دامان خود را از هرگونه عوامل بى‏عفّتى حفظ نمايند. «و يحفُظْنَ فروجهنّ».
    3- زنان زينت خود را جز آن مقدار كه بطور قهرى آشكار است آشكار نسازند. «و لايبدين زينتهنّ الّا ماظهر منها».
    4- زنان بايد روسرى خود را به سينه خود بيفكنند. «وليضربن بخمروهنّ على جيوبهنّ».
    5- بار ديگر در قسمت پايان جمله فوق آمده. «و لايبدين زينتهنّ».
    منظور از زينت چيست؟
    زينت به معناى زيبايى، مقابل زشتى، و شامل هر نوع زينت طبيعى و عارضى، خواهد شد.
    در تفاسير، براى زينت معانى مختلف ذكر نموده‏اند. در تفسير نمونه، آمده است: «حق اين است كه منظور از زينت‏آلاتى است كه روى بدن قرار گرفته‏اند، طبيعى است كه آشكار كردن چنين زينتى توأم با آشكار كردن اندامى است كه زينت بر آن قرار دارد».
    بنابراين، زنان حق ندارند زينت‏هايى را كه معمولاً پنهان است آشكار سازند، هرچند اندام‏شان نمايان نشوند. به اين ترتيب، آشكار كردن لباس‏هايى زينتى مخصوص كه در زير لباس عادى يا در زير چادر مى‏پوشند مجاز نيست، چون قرآن از آشكار كردن چنين زينت‏هايى نهى كرده است.(3)
    آيه دوم:
    «يا ايّها النّبى قل لِازْواجك و بناتك و نساء المؤمنين يُدنين عليهنّ من جلابيبهنّ ذالك ادنى ان يعرِفْنَ فلايوأذين و كان اللّه غفوراً رحيماً».(4)
    اى پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمن بگو جلبابها «روسرى‏هاى بلند»(5) خود را بر خويش فروافكنند، اين كار براى اينكه از كنيزان و آلودگان شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند.
    اين آيه به اصل وجوب حجاب براى زنان تصريح نموده است و در پايان به يكى از فلسفه‏هاى حجاب كه عدم‏آزار از ناحيه مزاحم‏ها است اشاره كرده است.
    پس مى‏توان گفت اين آيه در قرآن جامع‏ترين آيه در حفظ حجاب و حريم عفّت مى‏باشد.(6)
    فلسفه حجاب
    درباره لزوم حجاب و پوشش اسلامى براى زنان علّت و فلسفه ذكر شده كه به بعض آن اشاره مى‏شود
    1ـ جلوگيرى از فساد
    در مرد همواره غريزه جنسى فوق العاده قوى وجود دارد كه او را به شدّت نسبت به زن علاقمند مى‏كند و از سوى ديگر زنان علاقه شديد به خودآرايى و نمايش خود دارد، نتيجه اگر حجاب و پوشش صحيح در جامعه نباشد هركدام از زن و مرد همچون آتش و پنبه به سوى هم نزديك مى‏شوند و شعله‏ور مى‏گردند، و روشن است دود سياه چنين آتشى به چشم همگان آسيب مى‏رساند و موجب فسادهاى گوناگون و زمينه‏سازى براى جرائم و بزه‏كاريهاى مختلف خواهد شد.
    2ـ حفظ كرامت زن
    زن از نظر حقوق و شخصيت انسانى با مرد يكسان است، حرمت و كرامت او به اين است كه به عنوان يك انسان شرافتمند به او نگريست نه به عنوان يك وسيله جنسى و وسيله تبليغ كالا و دكور اطاقها و عاملى براى جلب سيّاحان و آن بانويى كه برهنه يا بدحجاب از خانه بيرون مى‏آيد تا به خانه برگردد دهها و صدها افراد سبكسر و بيماردل او را بچشم شهوت مى‏نگرند.
    3ـ جلوگيرى از بيماريهاى روانى
    هرگاه پوششى براى زنان نباشد و آنها با جلوه‏گرى و عشوه‏گرى آشكار گردد، به طور طبيعى مردان بخصوص جوانان در يك حالت تحريك دايم قرار مى‏گيرند، همين موجب هيجان عصبى و اضطراب اعصاب خواهد شد، چنان‏كه پزشكان روانى مى‏گويند هيجان مستمر موجب بيمارى روانى خواهد شد.(7)
    4ـ حجاب مبازره با حربه استعمار
    يكى از حربه‏هاى مهمّى كه استكبار جهانى و استعمارگران تاريخ براى انحطاط و سقوط ملّت‏هاى مظلوم به كار مى‏برد تا آنها را از درون تهى كنند رواج فرهنگ بى‏حجابى است، اين رواج بى‏حجابى يك سياست است كه استعمارگران براى سركوب غيرتهاى دينى و وجدانهاى بيدار ملّتهاى آزاده و مبازر بكار مى‏برند، با از بين بردن باورهاى دينى و اعتقادات درونى قيام و مبارزه فيزيكى آنها نيز شكسته مى‏شوند و در نتيجه در دام استعمار استعمارگران درمى‏آيند.
    فرانتس فانون، جامعه‏شناس مشهور، در كتاب «انقلاب الجزاير يا بررسى جامعه‏شناسى يك انقلاب»، به بررسى نقش حجاب زنان الجزاير در مقابل استعمار فرانسه پرداخته و سياست‏هاى سرسختانه استعمار را در مبارزه با حجاب زنان الجزاير مورد بحث قرار داده است. وى در اين كتاب مى‏نويسد: «سياستمداران استعمار به اين نتيجه رسيده بودند كه «اگر بخواهيم به تار و پود بافته جامعه الجزايرى هجوم بريم و استعداد مقاومت آنها را از بين ببريم، بايد ابتدا زنها را تحت تسلّط خود درآوريم، و لذا هر چادرى كه دور انداخته مى‏شود افق جديدى را كه بر استعمارگر ممنوع بوده در برابر او مى‏گشايد، و سپس از ديدن هر چهره بى‏حجابى اميدهاى حمله‏ور شدن استعمار ده برابر مى‏شود».(8)
    پس براى مبارزه با استعمارگران و شكست آنها بر تمام زنان مسلمان لازم و واجب است كه سنگر حجاب را حفظ بكنند.
    اشكال:
    انسان چه مرد باشد و چه زن، آزاد آفريده شده، و آزادى مفهوم مقدّس است كه همگان طرفدار آن هستند، ولى حجاب و پوشش اسلامى دست‏پاگير است. زنان را منزوى و پرده‏نشين كرده و از مواهب آزادى محروم مى‏سازند.
    جواب:
    آزادى كلمه مقدّس است، ولى هرچيزى داراى حد است، مثلاً انسان آزاد است، آيا مى‏تواند غذاى مسموم بخورد، يا نصف شب همسايه‏ها را كه در خواب هستند با بلندكردن صداى طبل آنها را بيدار نمايد...؟
    قطعاً آزادى داراى مرز و حد است، آن آزادى مقدّس است كه موجب ضرر و زيان و باعث سلب آزادى ديگران نشود.

    پاورقي ها:

    1. سوره نور، آيه 31.
    2. حجاب بيانگر شخصيت زن، محمد محمّدى اشتهاردى، انتشارات ناصر.
    3. تفسير نمونه، ج 14، ص 439.
    4. سوره احزاب، آيه 59.
    5. جلباب پارچه‏اى است از روسرى بزرگ‏تر، كه تمام سر و سينه را مى‏پوشاند؛ كه در فارسى به آن چهارقد مى‏گويند.
    6. حجاب بيانگر شخصيت زن، محمد محمّدى اشتهاردى.
    7. همان، ص 72، 75 و 78.
    8. بينش اسلامى 3، آموزش پرورش، ص 115.
    9. سوره آل عمران، آيه 104.
    10. همان، آيه 110.
    11. مفردات قرآن، راغب اصفهانى، ماده عرف.
    12. سوره توبه، آيه 71.
    13. همان، آيه 67.
    14. همان، ص 40.

    http://www.qomicis.com

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    صدیقه کبری سلام الله علیها , مساله حجاب

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    صدیقه کبری سلام الله علیها , مساله حجاب

    سید محمد حسین یثربی در وبلاگ خود اینگونه مینویسد :

    قال الباقر علیه السلام: و لقد کانت علیهاالسلام مفروضة الطاعة علی جمیع من خلق الله من الجن و الانس و الطیر و الوحش و الانبیاء و الملائکة. (۱)
    حضرت امام باقر علیه السلام فرمودند: به تحقیق حضرت زهرا علیهاالسلام بر تمام آنچه خداوندخلق فرموده از جن و انسان و پرندگان و درندگان وپیامبران و فرشتگان، فرمانروایی بی چون وچرابودند.
    اولیا و برگزیدگان الهی اشخاصی هستند که در تمام جوانب شخصیتی دارای کامل ترین روح ها و سترگ ترین حریم هایند. در میان این افراد دست چین شده چهارده نور پاک از همه درخشنده تر جلوه گری می کنند و زیباتر دل افروزی. اما آنگاه که در کلمات خود ایشان علیهم صلوات الله می نگریم، به سرعت در میابیم که تمام آن پاکان به یک نقطه خیره گشته و یک شخصیّت را حجّت خداوند بر خود می دانند. نقطه ای که قبله دل های امامان و سرمشق و اسوه ای نیکو برای پیشوایان ما سلام الله علیهم اجمعین است و او ام الائمه زهرای مرضیّه علیها سلام الله است .
    البتّه در این مجال بنابر آن نیست که در مورد تمام ابعاد وجودی ایشان علیهاالسلام، سخن به میان آید، چه اینکه نه این مجال و نه هیچ عرصه دیگری گنجایش چنین مقال را ندارد، بلکه چون خطاب این نوشته به خواهران پیرو مکتب آن یگانه اعصار است، سعی خواهد شد به شخصّیت ایشان از زاویه الگویی کامل برای زنان در مسئله حجاب نگریسته شود.
    برای آغاز مطلب به مسجد پیامبر بزرگ الهی صلّی الله علیه و آله وسلم رفته، در حلقه ای که ایشان در جمع صحابه نشسته اند، قرار می گیریم. رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را می بیینیم که از اصحاب چنین سوال می کنند: برای زنان چه چیزی نیکوتر است؟ هر یک از اصحاب درخور فهم و دانش خود جوابی می دهند. در این میان امیرالمومنین علیه السلام بهتر آن می بینند که پاسخ را از بانوی بانوان جهان بشنوند، تا این بهانه ای باشد برای انتقال معارف از برترین زن و همه با نگرش ایشان بهتر آشنا شوند. پاسخ ایشان چنین است:
    خیر للنساءأن لا یرین الرجال و لا یراهنّ الرجال. (۲)
    برای زنان بهتر آن است که نه مردی را ببینند و نه مردی آنان را بنگرد.
    این گفتار ایشان است و زمانی شیرینی گفتار بیشتر به کام می نشیند که با عمل همراه گردد. در مقام عمل امّا، از ایشان چنین نقل شده است:
    مردی نابینا پس از اجازه گرفتن وارد منزل پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می شود. رسول الله صلوات الله علیه مشاهده می کنند که حضرت زهرا سلام الله علیها برخاسته فاصله می گیرند و خود را می پوشانند. نبی اکرم علیه و علی آله صلوات الله می فرمایند: دخترم این مرد نابینا است. پاسخ چنین است:
    إن لم یکن یرانی فإنّی أراه و هو یشمّ الریح.
    اگر او مرا نمی بیند، من او را می بینم و او بوی زن بیگانه را استشمام می کند.
    پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در مقام تحسین چنین عفت و پاکدامنی و برای فهماندن بهترین نوع عمل، این گونه می فرمایند:
    شهادت میدهم که تو پاره ای از وجود من هستی. (۳)
    بانوی بزرگ اسلام سلام الله علیها برای اصلاح این طرز تفکّر که زن را در جای جای اجتماع و در میان مردان بیگانه جستجو می کند و به غلط ارزش او را در به عهده گرفتن نقشهای غیر ضروری بیرون منزل می داند ، چنین بیانی دارند :
    أدنی ما تکون من ربّها أن تلزم قعر بیتها. (۴)
    زن از تمام لحظات، زمانی به خداوند نزدیک تر است که در کنج خانه خویش باشد.
    این است فرمایش کامل ترین زن در مکتبی که عفّت و انضباط از پایه های اساسی آن است . مکتبی که هدفدار است و برای هر موجود مکانی تدارک دیده و وظیفه ای خاصّ بر گردن او نهاده.
    به فراز کوتاه دیگری از زندگی این بانوی بزرگ نظر می افکنیم.
    بعد از آنکه پیامبرخدا صلی الله علیه و آله وسلم کارهای منزل را تقسیم فرمودند و امور داخل خانه را به حضرت زهرا سلام الله علیها و کارهای خارج منزل را به امیرالمومنین علیه السلام محوّل کردند، حضرت زهرا سلام الله علیها فرمایشی شنیدنی دارند:
    فلا یعلم ما داخلنی من السرور إلا الله بإکفایی رسول الله تحمّل رقاب الرجال. (۵)
    اندازه سرور مرا جز خداوند کسی نمی داند چون رسول خدا مرا از انجام کارهایی که مربوط به مردان است بی نیاز کردند.
    روشن شد که بزرگ ترین خوشحالی برترین بانوی عالم سلام الله علیها دوری جستن از بیرون خانه و ظاهر نشدن در میان مردان است. آیا این موارد با رفتارهای امروزی و ارزش های مورد ترویج سازگاری دارد؟
    آنچه ما را متوجّه اهمّیت فوق العاده حجاب در نظر این وجود مبارک می سازد، توجه ایشان به مستور بودن حتی پس از وفات است. به این فراز تاریخی توجه کنید :
    در ایامی که ایشان در بستر شهادت آرمیده و آماده لقای حضرت ربّ جلّ و علا بودند، به اسماء بنت عمیس فرمودند:
    إنی قد استقبحت ما یصنع بالنساء أنه یطرح علی المرأه الثوب فیصفها لمن رأی فلا تحملینی علی سریر ظاهر استرینی سترک الله من النار.
    من آن گونه عملی را که درمورد زنان پس از مرگ آنان می شود، بسیار زشت می شمارم که پارچه ای روی بدن آنهامی کشند که اوصاف بدن آنها را برای بیننده نمایش می دهد. از تو می خواهم که این چنین بامن رفتار نکنی و مرا در چنین تابوتی نگذاری. مرا بپوشان، خداوند تو را از آتش بپوشاند.
    اسماء می گوید: به ایشان عرض کردم در حبشه برای حمل جنازه تابوتی درست می کنند که بدن مّیت را می پوشاند و سپس برای ایشان با چوب های تر و نازک درخت شکل و قیافه آن را ترسیم کردم. حضرت زهرا سلام الله علیها خوشحال شده فرمودند:
    إصنعی لی مثله استرینی سترک الله من النار. (۶)
    مانند همین را برایم بساز . مرا بپوشان ، خداوند تو را از آتش بپوشاند.
    دیده شد که هر جا برای صدّیقه کبری سلام الله علیها امکان برای پوشش بیشتر فراهم آمده، خوشحالی از ایشان نمایان گردیده است که این، جهت و سمت شوق و خرسندی آن وجود مبارک را مشخص می سازد .

    یک سؤال و جواب آن

    در مواردی دیده شده که حضرت زهرا سلام الله علیها نه تنها در اجتماع و درمیان مردان ظاهر شده اند، بلکه حتی به ایراد خطابه و سخنرانی درجمع مردان بیگانه پرداخته اند. با توجه به معتبر بودن این گونه نقل ها، این رفتار را چگونه پاسخ می دهید؟ آیاتناقض میان روشی که در این نوشتار است، باروش مذکور وجود ندارد؟
    در پاسخ به این سؤال و دیگر سؤالات از این دست که معمولا برای توجیه فعّالیت های غیر ضروری بانوان در اجتماع مطرح می شود، باید چنین گفت:
    با اذعان به صحت نقل حضور حضرت صدّیقه سلام الله علیها در اجتماع مردان، به موشکافی شرایط این عمل تاریخ ساز و مهم می پردازیم . ( البته باید به این نکته توجّه داشت که هیچ منبعی حضورغیرضروری ایشان در اجتماعاتی از این دست را درزمان حیات رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم، ثبت نکرده است. )
    پس از ارتحال اندوه بار خاتم الانبیاء صلوات الله علیه و آله و انحراف خلافت الهی از مسیری که آخرین فرستاده خداوند معیّن فرموده بودند، جنبشی از دو سوی پدید آمد. در یک طرف سقیفه سازان را سعی براین بود که با فشار تبلیغات و سایر اقدامات، خلیفه دست ساز خود را تثبیت کنند و با دادن جلوه قدسی به وی، راه حاکمیت اش را هموار سازند و تمام مخالفین را به تمکین از او وادار کنند. این گروه از انجام هیچ عملی در مسیر خواسته خود روی گردان نبودند و با جّدیت طرح خودرادنبال می کردند.
    در طرف دیگر کسانی بودند که علی رغم شمار اندک خویش، سعی بر این داشتند که خلافت را به مسیری که رسول الله علیه و علی آله السلام مقرّر فرموده بودند، بازگردانند. این گروه به زعامت امیرالمومنین علی علیه السلام، تمام تلاش خود را به توجّه دادن مردم به وصایای متعدّد پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله وسلم معطوف داشتند. اما از یک سوی با فشار سهمگین جریان حاکم و از سوی دیگر به جهت بی اعتنایی مردم، نتوانستند کاری از پیش ببرند. از جمله این فشارها می توان به حمله حکومتیان به خانه امیرالمومنین علیه السلام و آتش زدن درب خانه ایشان و مضروب ساختن وجود مبارک صدیقه طاهره سلام الله علیها اشاره نمود .
    در چنین شرایطی که تمام سعی جریان حاکم بر دور ساختن مردم از خلیفه برحقّ رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم متمرکز شده بود، چاره ای جز مداخله مستقیم تنها بازمانده رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نمی ماند. کسی که هیچ راهی برای انکار نزدیکی و ارتباط اش با ریاست اعلای دین و اطّلاع اش از کلمات و وصایای رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وجود نداشت. کسی که پیامبر صلوات الله علیه وی را پاره ای ازوجود خود نامیده بودند و همه مردم به محبّت دوسویه میان این پدر و فرزند واقف بودند. پس حضرت زهرا سلام الله علیها با درک صحیح از ضرورت آگاه سازی مردم و عدم جایگزین در انجام این کار مهمّ در صحنه حاضر شدند. شکل حضور این بانوی بزرگ سلام الله علیها برای تکمیل پاسخ ما بسیار حایز اهمیّت است. به این عبارات توجّه بفرمایید:
    لاثت خمارها علی رأسها و اشتملت بجلبابها تطؤ ذیولها . . . فنیطت دونها ملاءه . . . (۷)
    حضرت زهرا سلام الله علیها مقنعه خودراپوشیدند و چادر به سر کشیدند... در حالی که لباس بلندایشان زیرقدمشان قرارمی گرفت... پرده ای درپیش روی شان آویخته شد...
    روشن است که پس از آنکه شرایط حادّ زمان، ایشان را ناچارساخت تا در میان مردان حاضر گردند، این حضور با رعایت کامل مسایل پوشش همراه شد و هنگام سخنرانی در جمع نامحرمان پرده ای میان ایشان و مستمعین حایل بود.
    پس آنچه به دنبالش بودیم کاملا واضح شد و معلوم گردید که اوّلا ضرورت موجب حضور اجتماعی ایشان شده است و ثانیا این حضور با نهایت پوشش انجام پذیرفته است. سایر حضورهای ایشان نیز در راستای ضرورت قابل ارزیابی است و تا ضرورت ایجاب نمی کرده از ایشان حضور اجتماعی در میان مردان سراغ نداریم .
    اینک این سؤال از تمام بانوانی که به این وجود مقدّس سلام الله علیها علاقه مندند، پرسیده می شود:
    تا چه مقدار نزدیکی بین خود و سیره و دستورات برترین بانوی عالم سلام الله علیها احساس می کنید؟ آیا وقت آن نرسیده است که در رفتار و الگوپذیری خود بازنگری کنیم؟ آیا تا چه زمانی از فرهنگ غرب که حتی در خاستگاه خود تجربه ناموفّقی داشته و علاوه بر از میان بردن حریم های اجتماعی، مساله ارتباط خانوادگی و تربیت فرزندان را هم تحت تاثیر قرار دارده است، باید الگو گرفت؟

    پی نوشت ها :

    ۱. مستدرک سفینة البحار 6 : 208
    ۲. مجمع الزواید هیثمی 4 : 468 و وسایل الشیعة، جلد20، صفحه67
    ۳. دعایم الاسلام 2 : 215 و بحارالانوار 43 : 91
    ۴.مستدرک الوسايل 14 : 182 و جامع احادیت الشیعة 20: 384
    ۵. بحارالانوار43 : 83 و وسایل الشیعة 14 : 123
    ۶. وسایل الشیعه 2 : 876 و بحارالانوار 43 : 212
    ۷. دلائل الامامه، طبری، صفحه 110

    www.shia-news.com

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    حجاب و هدایت غریزه جنسی

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    حجاب و هدایت غریزه جنسی

    دنیای غرب و زیبایی هایش ،این روزها به برکت وجود ماهواره ها و اینترنت بیشتر از گذشته در چشم همگان ،بخصوص جوانان خود نمایی می کند. آن چیزی که تحت عنوان آزادی و در قالب های رنگارنگ و دلفریب جلوه می کند ، بسیاری از جوانان را تحت تاثیر قرار داده ،به نحوی که نسبت به دین و فرهنگ خودمان معترض شده و چهارچوب هایی را که دین برای روابط بین دو جنس قائل شده است را نفی کرده و گمان می کنند اگر ما نیز مسیری که آن ها رفته اند طی کنیم ،زندگی بهتری خواهیم داشت .
    - غریزه جنسی، قوی ترین غریزه انسانی است که زندگی انسانی را از نظر کمی و کیفی مورد تاثیر و تاثر قرار می دهد. این غریزه در کنار دیگر غرایز بسترساز فرهنگ های انسانی در طول تاریخ شده و دین با ورود در این بستر، معنا بخش فرهنگ انسانی می شود. به همین دلیل در تاریخ ادیان کمتر دینی است که درباره ی این غریزه سخن نگفته باشد و برای آن برنامه ای تدوین نکرده باشد.
    غریزه ی جنسی در یک چارچوب، مورد توجه ادیان قرار می گیرد و در چارچوب جهان بینی آن دین، جایگاه این موضوع را با توجه به انسان شناسی خود و جهان شناسی و اخلاقیات مبتنی بر آن، تشریح و تفسیر می کند .
    - در غرب مسیحی قرون وسطی که انسان کامل مسیحی، محور معرفت شناسی، جهان شناسی، انسان شناسی و سپس جامعه شناسی واقع شده بود ، درباره مسئله جنسی، چه از بعد انسان شناسی و چه جامعه شناسی، به همان میزان قضاوت می شد و چون انسان های کامل مسیحی، حضرت مسیح و حضرت مریم و حضرت یحیی (ع)، هر سه ازدواج نکرده، در مسیحیت دوری از این غریزه ، یک شرط برای انسان کامل شمرده شد و کم کم ترک این عمل به ترک کلی لذت های جسمی کشانده می شود و در دوران قرون وسطی، انسان هایی اعم از زن و مرد، دور از شهرها در نقاط دور افتاده جنگل ها و کوه ها و بیابان زندگی می کردند که به دور از لذت های جسمی یک زندگی کاملا مجردانه داشتند. پس حجاب در همین جهت قلمداد می شد. یعنی دوری از لذت های جسمانی بطور کامل.
    - با شروع رنسانس، تفسیری دیگر از انسان کامل ارائه شد که بر فرهنگ جنسی غرب به شدت اثر گذاشت. این تفسیر آن بود که چون خدا در جسم انسان (عیسی) تجلی یافته است، پس جسم انسان تقدس می یابد، به همین دلیل سعی در زیباشناسی جسم انسان است و با یک نوع آناتومی جسم انسان و بدست آوردن رگ، پی، ماهیچه، استخوان و... به ترسیم جسم های زیبا پرداخته شود که این مهم به وسیله «لئوناردو داوینچی » و «میکل آنژ» و «رافائل »، بر روی دیواره های کلیساهای روم و فلورانس انجام می شود. به طوری که جسم های بسیار موزون و هماهنگ بر روی دیوارها ترسیم و یا در مجسمه ها تجسم می یابند. با همین ترسیم انسان بدون پوشش، اولین قدم برهنگی در غرب، توسط نوعی تفسیر از انسان کامل رخ می دهد.
    - این تاکید از سوی بعضی نظریه پردازان صورت گرفت که بر فرهنگ یهودی در باب جنسیت تاکید می کردند. فرهنگ یهودی یکی از جسمی ترین فرهنگ های دینی است که بر رابطه های جنسی برخی محارم با دیده اغماض نگریسته است و آنها را بی اشکال دانسته است. این نظریه پردازان با فرهنگ یهودی بر فرهنگ مسیحیت هجوم برد و سعی کرد که بر برهنگی ، چه از نظر بدنی و چه از نظر روحی تاکید کند و ریشه تمامی عقده های انسانی را در حجاب (به معنای عام) خلاصه کند که مانع است.
    - انقلاب صنعتی در غرب و مهاجرت جغرافیایی انسان ها از مکان های کوچک به مکان های بزرگ و تماس های دو جنس در سطوح مختلف کاری، هنجارشکنی را افزایش داد. حال اگر این را به بد پوشی اجباری زنان، به علت کار با دستگاه های سنگین را اضافه کنیم ، جامعه ای که به وجود آمد قابل تصور است.
    تاثیر صنعت تا جایی رسید که همسران، چه زن و چه مرد، به روابطی فراتر از ازدواج روی آوردند و این روابط خارج از عرف و قانون موجب شد که ارزش خانواده کم رنگ و کم رنگ تر شود.
    - ماشین و محیط کار صنعتی و نظریه پردازان مختلف ، سه عاملی بودند که انقلابی در غرب به وجود آوردند. و غرب را از دوران ملکه ویکتوریا به دوران برهنگی وارد کرد و بر همین اساس، گروه هایی به وجود آمدند که سخت بر برهنگی جمعی تاکید کرده و آن را نیز معیار گروهی قرار دادند، این گروه ها هیپی ها، پانک ها، رپ ها و... بودند و سبب رواج برهنگی شدیدتر شدند که امروزه به Nake یا برهنه های مادرزاد مشهور شده اند.
    - بنابراین، در غرب اگر حجاب مطرح شده است، یعنی دوری شدید از غریزه (چه زن و مرد) و اگر برهنگی مطرح شده است، یعنی آزادی عمل و رفتن به سمت ارضای بی حد غریزه . پس حجاب در غرب، نقطه مقابل انسان و غریزه قرار گرفته است، بطوری که اگر کسی حجاب داشته باشد ، علیه انسانیت خود قدم برداشته است و بی حجابی، یعنی برگشت و بازگشت به خویشتن خویش.
    - ولی این برهنگی به جای بازگشت به خویشتن انسانی، موجب شد که انسان ها از خودشان بیشتر دور شوند ، اول آنکه وسیله ای شد که بدن انسانی طعمه مطامع اقتصادی شود. به صورت مانکن تبلیغاتی کالا و ... معمول شد; یعنی به جای کرامت انسانی، ذلت و رذالت انسانی نصیب او گردید.
    - برهنگی در غرب، بر خلاف ظاهر بی رغبتی جنسی را برایشان به ارمغان آورد ، چرا که شروع زود هنگام و مرتفع کردن اشتباه این غریزه در نهایت به سرد مزاجی تبدیل می شود ، مگر آنکه کالاهای رغبت افزا به میدان بیاید، مثل الکل و یا قرص های نشاط آور که باز در دراز مدت سبب بی رغبتی بیشتر خواهد بود و اگر این غریزه که نشاط آور زندگی است، به رکود کشانده شود، بنیاد خانواده رو به سستی می رود .انگیزه ی تشکیل و حفظ خانواده کم می شود و این بزرگ ترین آسیب برای یک جامعه است.

    همسر

    - حجاب در اسلام برای حفظ نشاط جنسی است، چون حجاب باعث می شود این غریزه دچار بی معنایی نگردد و چون اسلام بر طبیعت و غرایز انسانی تاکید دارد و انسان کامل خود را نه فقط در معنویت کامل، بلکه در پرداختن اصولی به مسائل دنیوی و فطری وغریزی می داند. پس انسان کامل در اسلام الگوی جامع و کامل انسان در دنیا و آخرت است.
    پس حجاب یک فرهنگ است که سبب گرم واقع شدن غریزه جنسی در سطح یک جامعه و هدایت ارضای آن در قالب خانواده می شود .
    اگر ما بخواهیم به بهانه ی تجدد راه رفته ی آن ها را تکرار کنیم ، هم فرهنگ عفاف خود را از دست خواهیم داد وهم مثل آن ها لذت داشتن خانواده ای گرم محروم شده و باید به دنبال راهکارهایی باشیم تا افراد را به سمت تشکیل خانواده سوق دهیم. انسان عاقل از تجربه ی دیگران استفاده می کند و راه به خطا رفته ی دیگران را تکرار نمی کند.

    منبع: هفته نامه پگاه -ماهنامه پیام زن
    تنظیم برای تبیان :داوودی

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    تعداد صفحات :87   1   2   3   4   5   6   7   8   9   10   >