• English / العربیة / French  
  •  

     


     

     


     

     


     

     


     

     


       

      صفحه خانگي خود كنید !   ایمیل به مدیر !   اضافه کردن به علاقه مندیها !   سال89،کـــار و همت مضــاعف

       



    عفاف در زندگی فردی و اجتماعی یک مسلمان

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    عفاف در زندگی فردی و اجتماعی یک مسلمان

    عفاف در زندگی فردی و اجتماعی یک مسلمان کلید واژه عربی: عفت، عفاف، حیا
    کلید واژه فارسی: پاکدامنی، پرهیزکاری، خجالت، شرم و آزرم
    روابط زن و مرد و به خصوص روابط جنسی ایشان همیشه به عنوان یک مسئله در تاریخ اجتماعی بشر مطرح بوده. از این حیث بشر به طور فطری ایجاد خانواده حول محور روابط زن و مرد را پذیرفته اما همیشه با وقایعی در زندگی شخصی و اجتماعی خود روبرو گشته که به این مسئله دامن زده اند. مسائلی همچون: آیا روابط جنسی محدود به کانون خانواده است یا زن و مرد می توانند در عین داشتن خانواده با دیگری هم روابطی این چنین برقرار کنند؟ آیا روبرویی و مواجه یک زن و مرد و دوستی ایشان همیشه با برقراری روابط جنسی همراه خواهد بود؟
    همانطور که می دانیم چنین مسئله ای در همه جوامع و فرهنگ ها وجود دارد و هر مکتبی به نوعی پاسخی برای این مسئله می دهد. مکتب مارکسیسم با برداشتن قید مالکیت شخصی از زندگی انسان به محدودیت روابط جنسی در کانون خانواده پایان داده و روابط را کاملا آزاد می کند. همینطور مکتب های مادی گرایانه غربی که ریشه در دیدگاه های افرادی چون راسل و فروید دارد هرگونه قیدی در روابط جنسی را موجب اضطراب و التهاب در جامعه معرفی کرده که مانع پیشرفت و رسیدن به سود خواهد شد. دین اسلام که مدعی هدایت به سمت زندگی سعادتمندانه انسانی است، به چنین مسئله مهمی در زندگی بشر بی توجه نبوده و به ارائه مدل و الگویی از روابط زن و مرد در جامعه دینی می پردازد.
    عفت و حیا که اساس روابط زن و مرد است یکی از مشخصه های اصلی در جامعه دینی می باشد. عفت و حیا به معنای خودداری از گناه و جلوگیری از سرکشی های شهوانی به معنای خاص روابط جنسی است که در روابط زن و مرد نمود می یابد. البته می توان معنای اعم عفت را خودداری از هرگونه گناهی دانست اما در لسان روایات بیشتر به پاکدامنی از طرف هم مرد و هم زن اشاره شده است.
    جامعه دینی جامعه ای است که روابط زن و مرد در هر بخشی از آن براساس عفت و حیا باشد یعنی روابط با توجه به شخصیت انسانی افراد برقرار شود و هرگونه تعرضی در کلام، نگاه و رفتار در این روابط مذموم بوده و چنین افرادی همانگونه که در قرآن ذکر شده مریض القلب دانسته می شوند. (احزاب/32) وقتی عفت و حیا در جامعه ای برقرار شد و حکمرانی کرد، مرد و زن به خودی خود با وجود ارتباطات گسترده از هرگونه تعرضی شرم کرده و روابط براساس اهداف دیگری به غیر از لذات شهوانی شکل خواهد گرفت.
    باید دقت داشت منظور از حکمرانی عفت در روابط زن و مرد به معنی قطع روابط نیست بلکه به معنای انسانی شدن این روابط هست. در هر رابطه ای که انسان برقرار می کند ناگزیر از انتخاب هدف است. منظور از عفت انتخاب هدف و قصدی جز لذات شهوانی است. برای اینکه بهتر بتوانم به تبیین این مطلب بپردازم بهتر است توجهی در معنای عفت و حیا داشته باشیم.

    معنای لغوی عفت

    «عفاف» با فتح حرف اول، از ریشه «عفت» است و لغت شناسان درباره آن گفته اند: «واصله الاقتصار على تناول الشى ء القلیل» یعنى: عفاف اكتفا ورزیدن به بهره مندى كم و شایسته است. و همچنین عفت را چنین معنا مى كند «العفة حصول حالة للنفس تمتنع بها عن غلبة الشهوة» عفت پدید آمدن حالتى براى نفس است كه به وسیله آن از افزون طلبى قوه شهوانیه جلوگیرى مى شود مُتعفِّف كسى است كه چنان حالتى از عفّت را در اثر تمرین و زحمت حاصل مى كند و اصلش بسنده كردن در گرفتن چیز اندك است كه در حكم ته مانده شیر در پستان است. به عبارت دیگر نداشتن حرص و قناعت به آنچه که در دست است. عِفّة: ته مانده چیزى است و یا در حكم آن است. اسْتِعْفاف: طلب عفّت و پاكدامنى و باز ایستادن از حرام است، در آیات: (و منْ كان غنِیا فلْیسْتعْفِفْ - 6/ نساء) «1» (و لْیسْتعْفِفِ الّذِین لا یجِدُون نِكاحاً - 33/ نور).
    در ادب پارسى، عفاف از نظر معنا و گویش، تفاوت یافته است. در لغت نامه دهخدا چنین آمده است: «عفاف: پارسایى و پرهیزگارى نهفتگى، پاكدامنى، خویشتن دارى».(دهخدا، على اكبر، لغت نامه دهخدا، ج 10، ص 14081)
    در فرهنگ فارسى «معین» آمده است: «عفاف عبارت است از: پارسایى، پرهیزگارى،پاكدامنى، در تداول غالباً به كسر اول تلفظ مى كنند»(دكتر معین، فرهنگ فارسى معین، ج 2، ص 207) بنابراین در گویش فارسى، عفاف به كسر اول و به معناى «پاكدامنى» به كار مى رود.
    مرحوم نراقى در معراج السعاده مى نویسد: عفت عبارت است از: مطیع و منقاد شدن قوه شهوانیه از براى قوه عاقله كه در اقدام به خوردن و نكاح و حدود اوامر الهى را به لحاظ كمى و كیفى، نگهدارد.( ملااحمد نراقى(ره)، معراج السعادة، ص 243) عفت همان اعتدال عقلى و شرعى است و افراط و تفریط در آن مذموم است، پس در تمامى اخلاق و احوال، حد وسط و راه میانه «عفت» است. امیرمؤمنان می فرماید: اصل العقل العفاف و ثمرتها البرائه من الآثام؛ «اساس عقل عفاف است و ثمره آن دوری از زشتی است». یعنی هر كجا كه قوای عقلانی بر امیال نفسانی غلبه كند، به واسطه رشد و حضور حركت آفرین این خصیصه فطری است. بالاتر اینكه گوهر وجود آدمی و هویت انسانی او در سایه قـوام عفاف هویدا می گردد؛ لــذا رابطــه ای معقول و منطقی بین رشد عفاف و عقل موجود است. از متون نیز به دست می آید كه تعاملی متقابل بین این دو نیروی باطنی برقرار می باشد. بنابراین امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: من عقل عف؛ «انسان عقل مدار عفیف است»؛ (رسولی محلاتی، غرر الحكم موضوعی، ج 2، ص 130)؛ زیرا منشأ هر دو صفت حركت به سوی تعادل و پرهیز از افراط و تفریط است. این همان مفهومی است كه هم در معنای عفت نهفته است و هم در معنای عقل.
    وقتی شمعون بن لاوی بن یهودا حواری عیسی ع از پیامبر اسلام ص سؤال كرد كه: أخبرنی عن العقل ما هو؟ و كیف هو و ما یتشعب منه؟ رسول خدا ص فرمود: ان العقل عقال من الجهل و النفس مثل أخبث الدوابّ فإن لم تعقل حارت؛ «عقل همان ریسمانی است كه نفس به سبب آن از جهالت و مهلكه رهایی می یابد و اگر عقل نفس را با این ریسمان استوار مهار نكند، نفس چون حیوانی سركش به ورطه نابودی می افتد.» امام بعد از بیان هویت عقل و رسالت او می فرماید: فیتشعب من العقل الحلم و من الحلم العلم و من العلم الرشد و من الرشد العفاف و من العفاف الصیانه. (مجلسی، بحارالانوار، ج 1، ص 117 وابن شعبه، تحف العقول، ص 19) در این عبارت زیبا و متقن، عفاف دست پرورده همه ارزشهاست. این منافاتی با اینكه اصل عقل عفاف است، ندارد، زیرا خمیر مایه فطری كه در درون هر انسانی وجود دارد، عفت است. لیكن این سرمایه قابلیت پرورش دارد و تعقل و اندیشه و حلم و علم و رشد مایه فزونی آن می گردد.
    در این كلام نبوی، صیانت و حفاظت از ارزشها به عهده عفتی نهاده شد كه در سایه سایر صفات كمال بارور گردیده است. پس عفاف پیوسته نیاز به پرورش و افزایش دارد تا به سبب آن، حراست و صیانت در درون و بیرون، اندیشه و عمل، نیت و قول تحقق پذیرد. و باز حضرت در انشعاب عفاف می فرماید: اما العفاف فیتشعب منه الرضا و الاستكانه و الحظّ و الراحه و التفقد و الخشوع و التذكر و التفكر و الجود و السخاء فهذا ما یتشعب للعاقل بعفافه (همان)؛ «یعنی اثر تربیتی و روان شناختی عفت رضایتمندی در برابر كردگار ضرورت و احساس نیازمندی به درگاه او، بهره مندی از زندگی و راحتی، جویا شدن خوبیها، خشوع، پندگیری و تفكر و جود و سخاست.» همه اینها را رسول گرامی اسلام در سایه عفاف محقق می بینند. حضرت در انشعاب صیانت حاصل از عفاف می فرماید: «از صیانت، حفظ و خودباوری، صلاح، تواضع، ورع، توجه به پروردگار، فهم، ادب، احسان، محبت، خیر و دوری از شر حاصل می گردد.»
    در رابطه عقل و عفاف از امیر مؤمنان علیه السلام آمده است كه: یستدل علی عقل الرجل بالتحلّی بالعفه و القناعه؛ (محمدی ری شهری، میزان الحكمه، ج 6، ص 428)؛ «میزان اندیشمندی انسان به میزان آراستگی او به عفت و قناعت است.» یعنی باروری ارزشهای درون انسان در نگرش و باروری اندیشه و عقل تاثیر دارد.
    تحلیل دقیق متون اسلامی نشان می دهد كه وسعت عفاف به گستره همه ابعاد زندگی ظاهری و باطنی ماست و زیبایی صحنه های عفت به زیبایی پیوستن حقایق عالـــم ملــك و ملكــوت اسـت؛ زیـرا عفـاف حقیقتی بـرتـر از عالـم ماده، هــویتی فطری و آموزه ای آسمانی در وجود انسان است. چنانكه گفته شده: لا دین لمن لا عفاف له؛ آیین زندگی را گم كرده هر آن كس كه در حیات خویش عفاف را به فراموشی سپرده است.
    امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید: العفه راس كل خیر (رسولی محلاتی، غرر الحكم و درر الكلم موضوعی، ج 2، ص 127)؛ «منشاء هر خیر و خوبی و نوید هر سعادتی عفت است.» نیز می فرماید: علیك بالعفاف فانه افضل نشم الاشراف (همان، ص 12)؛ «عفاف بر تو باد كه برترین خصلتها برای مردمان شریف است.»
    بررسی دقیق قوانین شریعت ما را به این نتیجه می رساند كه: اولا در هر یك از قضایای دینی، عفاف نهادینه شده است و پیوند خاصی بین عفاف و قوانین شرع وجود دارد.
    ثانیا در فلسفه بسیاری از احكام پنجگانه و تكالیف اسلام تقویت بنیه عفاف نهفته است.
    ثالثا اگر این عصاره شیرین و ارزشمند از حقیقت وجود آدمی بیرون رود، نه تنها دین درباره او كار آمدی نخواهد داشت، بلكه خصایص انسانی هم به تدریج از وجود او رخت بر خواهد بست.
    در یك نگاه كلی، گستره عفاف به گستردگی فعل و انفعالات جوارح و جوانح انسان است. لذا گاه موضوع كلی عفاف در امور اجتماعی است كه انشعاباتی چون عفاف در لباس، نگاه، صدا، گفتار، سر، مقام، مال، خوراك، خندیدن، زینت، كار، و...دارد و گاه در خانه و خانواده است؛ مثل عفاف در حسن معاشرت زوجین، حفظ حریمها، شنیدن، نیت، تفكر، رعایت حقوق متقابل و... و گاه موضوع عفاف فعل و انفعالات فردی و زمینه ساز ارزشهای خاصی از جهت تمایزات اخلاق شخصی است، مثل مراقبت به هنگام عبادت، مشارطه در دوری از گناه و سوء ظن، پرهیز از بیكاری و تنبلی، غفلت، خواب و خوراك.
    گاهی هم یك حكم در هر سه عرصه اجتماعی، خانوادگی و فردی زمینه ساز باروری عفت است. پس دایره عفت در زندگی بشر به وسعت دایره زندگی فردی، اجتماعی و كلیه تعاملات فكری و رفتاری انسان است. در این تحقیق به معنای عفاف در پاکدامنی و روابط نامحرمان در زندگی فردی و اجتماعی یک مسلمان می پردازیم.

    مفهوم حیا

    واژه شرم و آزرم را مى توان در فارسى به جاى حیا قرار داد. در برخى منابع، اجتناب نفس از امورى كه هراس، ملامت و مجازات را به دنبال دارد، حیا نامیده اند كه دو نوع است: نفسانى و ایمانى. نوع اول را خداوند در تمامى آحاد بشر قرار داده است. ایمان، اصولاً شرمى است كه مؤمن به جهت خوف از پروردگار، از ارتكاب معصیت پرهیز مى نماید. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «لا إِیمان لِمنْ لا حیاء له » كسى كه حیا ندارد ایمان ندارد. (اصول كافى، ج 3، ص 165)، امام سجاد(علیه السلام) فرمود: «از خدا بترس، به سبب قدرتى كه بر تو دارد و از او شرم كن، به جهت نزدیكى اش به تو.»( بحارالانوار، ج71، ص336) علامه مجلسى (ره) درباره «حیا» مى فرماید: «ملكه اى است كه موجب خوددارى از كارهاى قبیح مى گردد.» (علامه مجلسى، مرآت العقول، ج 8، ص 187)
    حیا در روایات محصول ایمان و حتى عین ایمان شمرده شده است. امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «حیا از ایمان است و ایمان در بهشت است .» (اصول كافى، ج 3، ص 165) و در جای دیگر می فرمایند: «الْحیاءُ و الْإِیمانُ مقْرُونانِ فِی قرنٍ فإِذا ذهب حدُهُما تبِعهُ صاحِبُه» حیا و ایمان در یك رشته و همدوش همدیگرند; چون یكى از آن دو رفت، دیگرى هم مى رود .» (اصول كافى، ج 3، ص 165) بنابراین، حیا ثمره ایمان است. هر چه ایمان انسان بیش تر باشد، حیا بیش تر در رفتارش مشاهده مى شود و از ارتكاب كارهاى زشت بیش تر احساس شرمندگى مى كند . در مقابل، هر چه ایمان انسان ضعیف تر باشد، گستاخى اش براى انجام گناه بیش تر خواهد شد.
    در همان حدیث چیستی عقل و خرد از نبی مکرم اسلام حضرت به آثار حیا نیز اشاره می کنند و می فرمایند: و مّا الْحیاءُ فیتشعّبُ مِنْهُ اللِّینُ و الرّأْفةُ و الْمُراقبةُ لِلّهِ فِی السِّرِّ و الْعلانِیةِ و السّلامةُ و اجْتِنابُ الشّرِّ و الْبشاشةُ و السّماحةُ و الظّفرُ و حُسْنُ الثّناءِ على الْمرْءِ فِی النّاسِ فهذا ما صاب الْعاقِلُ بِالْحیاءِ و ثمرات و نتایج حیاء و شرم ده چیز است: ملایمت، دل رحمى، ترس از خدا در پنهان و آشكارا، تندرستى، پرهیز از بدى، خوشروئى، نظر بلندى، پیروزى، خوشنامى در میان مردم. اینها بخاطر حیاء به خردمند مى رسد، پس خوشا به حال كسى كه پند الهى را پذیرفته و از پرده بردارى او بترسد.
    و بعد حضرت در مورد یکی از آثار داشتن وقار به حصانت و حفاظت فرج اشاره می کنند و می فرمایند امّا الرّزانةُ فیتشعّبُ مِنْها اللُّطْفُ و الْحزْمُ و داءُ الْمانةِ و ترْكُ الْخِیانةِ و صِدْقُ اللِّسانِ و تحْصِینُ الْفرْجِ و اسْتِصْلاحُ الْمالِ و الِاسْتِعْدادُ لِلْعدُوِّ و النّهْی عنِ الْمُنْكرِ و ترْكُ السّفهِ فهذا ما صاب الْعاقِلُ بِالرّزانةِ(تحف العقول ص17) وقار و متانت در وجود فرد باعث حفظ فرج او می شود زیرا یک آدم هرزه از شخصیت و موقعیت خوبی در اجتماع برخوردار نیست.
    زندگى سعادت آفرین براى بشر در سایه شناخت پروردگار و عمل به دستورهاى جاودانى اسلام به دست مى آید. از آنجا كه حیا صفتى است در نهاد انسان كه با كسب ایمان و تلاشى مطلوب به شكوفایى مى رسد، ائمه معصومین(علیه السلام) در توصیه هاى خویش به رعایت حیا همراه با ایمان به خدا تأكید نموده اند. صفت حیا با ایمان، مقبول تر و ایمان با حیا پسندیده تر است. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «ایمان پیكرى است برهنه كه لباسش حیاست.»(مشكاة الانوار، ح1391) امام صادق (علیه السلام) فرمود: حیا نورى است در باطن انسان كه خلاصه آن سینه و مركز ایمان است. و تفسیر حیا آنكه: آدمى پا برجا و محكم باشد در مقابل هر چیزى كه بر خلاف توحید و معرفت است.
    حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: حیا از ایمان است. پس ایمان وابسته شده است به حیا و حیا به ایمان. و كسى كه حیا دارد سراپاى آن خیر و خوبى خواهد بود، و آنكه بى حیا و بى شرم است همه اعمال و كردار او شر است، اگر چه همیشه مشغول عبادت و پرهیز كارى باشد. و یك قدمى كه در میدان عظمت و جلال پروردگار متعال توأم با صفت حیا به سوى او برداشته شود، بهتر است از هفتاد سال عبادت. و بى شرمى مبدأ و مركز نفاق و سنگدلى و كفر است. حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چون حیا نداشتى پس هر چه خواهى عمل كن. زیرا در این صورت اعمال خوب و بد تو یكسان است، و در حقیقت همه اعمال و رفتار تو ناپسند درگاه الهى خواهد بود. در اینگونه روایات معنای عام حیا که شرم از تمام گناهان است مورد نظر می باشد.
    اگر حیا از میان افراد اجتماع رخت بربندد، ایمان آنها نیز دستخوش دگرگونى و بى ثباتى مى گردد و نه تنها اثرات سوء آن، حلقه اتصال بنده با خدا را از بین می برد بلكه زشتى ها و رذیلت هاى بى حیایى چونان تبرى روابط سالم اجتماعى را مى گسلد. پیامبر اكرم در چگونگى شرم و حیا از خداوند متعال مى فرماید: «از خداوند آن طور كه شایسته است شرم كنید و حیا داشته باشید. نخوابید مگر آنكه مرگ را پیش رو ببیند و سرش و آنچه را در آن است (چشم و گوش) از معصیت حفظ كند و شكمش و آنچه را در آن است (از مال حرام) نگه دارد و به یاد گور و پوسیده شدن در قبر باشد. هر كه آخرت را بخواهد باید به زر و زیور آن آراسته گردد.»(همان، ح1390)
    صاحب حیا وجودش خیر و نیكى است زیرا در اثر شرم از پروردگار، نفس خویش را به معصیت آلوده نمى كند و به واسطه حیا از خدا به انسان ها شر و بدى نمى رساند و به حقوق شان تجاوز نمى كند. مسلح شدن به سلاح حیا، مصونیت از امراض روحى و روانى را براى آدمى به ارمغان مى آورد و او را در پیمودن پله هاى سعادت و رستگارى یارى مى رساند.

    تقسیم بندی حیا در روایات

    پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) براى حیا پنج درجه ذكر كرده است:
    1ـ حیای از گناه، پایین ترین مرتبه حیا كه مربوط به عوام الناس است و مانع گناه مى گردد.
    2ـ حیاى تقصیر، به این معنا كه شخص، شرم مى كند مرتكب عملى گردد كه مقصر واقع شود.
    3ـ حیاى كرامت، كه به سبب بزرگوارى و عزت حق، از ارتكاب خلاف جلوگیرى كند.
    4ـ حیاى محبت، كه ناشى از تابش شعاع محبت الهى بر قلب انسان است و اجازه مخالفت با حق را نمى دهد.
    5ـ حیاى هیبت، كه علت آن خشیت از خالق جهان است.(مصباح الشریعه، ترجمه مصطفوی، ص428) اساس این تقسیم بندی در روایت پیامبر اکرم از سوی انسان در قصد و نیت او است
    قال رسُولُ اللّهِ ص الْحیاءُ حیاءانِ حیاءُ عقْلٍ و حیاءُ حُمْقٍ فحیاءُ الْعقْلِ هُو الْعِلْمُ و حیاءُ الْحُمْقِ هُو الْجهْل فرمود: «حیا دو نوع است؛ حیاى عقل كه انسان را از گفتن و ارتكاب خلاف باز دارد و حیاى جاهلانه (احمقانه) كه انسان را از تكامل و پیشرفت باز دارد.»( الكافی ج 2ص107)
    حیاى مطلوب و پسندیده، حیاى عقل (صادق) است و حیاى مذموم، حیاى جهل (كاذب) مى باشد. كسى كه چیزى را نمى داند و فراگیرى آن از نظر عقل و شرع لازمه زندگى است، اگر دچار شرم و خجالت باشد و نپرسد، مبتلا به حیاى جهل است. بنابراین كوتاهى در دستیابى به علم و اطلاعات پذیرفته نیست و چه بسا به جهت این سستى، در عالم آخرت مورد مؤاخذه و مجازات قرار گیرد. حیا از انجام معصیت و یا هر عمل زشتى، فضیلت است اما حیا در فراگیرى احكام دینى، رذیلت است.
    همان طور كه در مسائل مادى افراد غیر ماهر و غیر متخصص اشیاى بدلى را بااشیاى با ارزش اشتباه مى گیرند و فریب مى خورند، در بازار معنویت نیز گاه مردم به سبب جهل و عدم آشنایى با معارف دینى امور ناپسند را پسندیده و ارزشمند تلقى مى كنند . از این رو، امامان معصوم (علیه السلام) و پیامبر گرامى (صلی الله علیه و آله و سلم) در جهت تبیین معناى واقعى واژه ها كوشیده اند . پیامبر گرامى (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: دو نوع حیا داریم: حیاى عقل و حیاى حمق . حیاى عقل علم است و حیاى حمق نادانى . حیاى برآمده از عقل همان حیاى پسندیده است كه معادل ایمان و دین معرفى شده است . انسان مؤمن با حیا است; ولى حیا مانع سؤال كردنش نمى شود. بدین سبب، هر چه نمى داند با كمال متانت و جرات مى پرسد و جهل خود را به علم تبدیل مى كند .

    خجالت و کم رویی آفت حیا

    وجه منفى حیا، كم رویى است. شخص كم رو با پاكدامنى و عزت نفس به این مرحله نرسیده بلكه به سبب عقده حقارت و یا خودكم بینى و ضعف نفسانى به این عارضه مبتلا شده است. در بعضى افراد ترس، علت كم رویى بوده و در مراحل مختلف زندگى اعم از حرف زدن، راه رفتن، غذا خوردن و معاشرت با دیگران بروز مى كند. متأسفانه برداشت غلط از حیا سبب شده بعضى آن را با كم رویى كه یك مرض روحى و روانى است، یكى گرفته و به تحسین و تمجید از این اشخاص بپردازند و عملاً راه اصلاح و درمان را به روى آنان ببندند. در روایات نیز کم رویی مذمت شده است . امام صادق علیه السلام می فرمایند: منْ رقّ وجْهُهُ رقّ عِلْمُه (اصول كافى-ترجمه مصطفوى ج 3 ص165) امام صادق علیه السّلام فرمود: هر كس كم رو باشد، كم دانش است، زیرا از پرسیدن شرم میكند و مشكلات علمیش حل نمی شود.
    مبتلایان به كم رویى اغلب افرادى هستند كه از اجتماع گریزانند و به هنگام حضور در جمع، دچار شرمى ناخواسته و مضر مى شوند. ضربان قلب شان بالا مى رود و ممكن است دچار لرزش شوند و اندوخته هاى ذهنى آنان به هم ریخته و یا به فراموشى سپرده شود. اطرافیان و تمام كسانى كه با اشخاص كم رو مرتبط هستند در افزایش یا كاهش این عارضه سهیم و دخیلند. البته تأثیر والدین، معلمان و دوستان بیش از دیگران مى باشد. پدر و مادر عیبجو و خرده گیر به گوشه گیرى و كم رویى فرزند كمك مى كنند و معلم ناوارد با زخم زبان و دوستان نالایق با طعن و مسخره، مقدمات ترك اجتماع و انزواى فرد را فراهم مى نمایند.
    خجالت و كم رویى را مى توان با تمرین و ممارست، مشاوره و رجوع به روانپزشك از بین برد و یا به حداقل كاهش داد. چنین ویژگى صرفا ارثى نیست بلكه در بیشتر مواقع اكتسابى بوده اما امكان رهایى از آن وجود دارد. پدران و مادران باید با تلاش سازنده روحیه جرئت و پرسشگرى را در فرزندان بپرورانند و به آنها آموزش دهند آنچه را نمى دانند بپرسند تا در آینده به دلیل جهل و بى اطلاعى، خسارت هاى بزرگى متوجه آنها نشود.
    كم رویى سبب مى شود افراد نتوانند از توانایى هاى شان به خوبى استفاده كنند، جرات سؤال كردن نداشته باشند و در جهل باقى بمانند . این نوع حیا امرى ناپسند است و همان چیزى است كه روان شناسان آن را اختلال ارتباطى تلقى مى كنند . افراد خجل و كم رو در واقع بیمارانى هستند كه به درمان نیاز دارند . در برابر این گروه، دسته اى نیز راه افراط پیموده، گستاخى بیش از حد از خود نشان مى دهند و بدون تفكر به هر عملى دست مى یازند . چنین افرادى نیز مشكل دارند و به فرموده قرآن با دست خودشان خود را به هلاكت مى افكنند . از این رو، خداوند انسان را از انجام اعمال نسنجیده باز مى دارد و مى فرماید: «و لا تلقوا بایدیكم الى التهلكة و احسنوا ان الله یحب المحسنین; خودتان را با دستان خودبه هلاكت نیندازید . سنجیده و نیكو عمل كنید كه خداوند نیكوكاران را دوست دارد .» (بقره/195)

    نسبت حیا و عفت

    حیا به معنای شرمى برخاسته از ادراك خوبیها و بدیهاى اختیارى، بدین جهت است كه انسان برخى از كارها را نیكو و بعضى دیگر را زشت مى داند. برخلاف حیوانات كه چون فاقد ادراك مى باشند، شرم و حیا نیز ندارند. على(علیه السلام) در تعریف «حیا» مى فرماید: «الحیاء خلق مرضى، الحیاء خلق جمیل»( رسولى محلاتى، غررالحكم موضوعى، ج 1، ص 311). و همچنین مى فرماید: «الحیاء تمام الكرم و احسن النسیم، الحیاء یصدّ عن فعل القبیح»؛( میزان الحكمه، ج 2،ص 564) حیاء از كار زشت جلوگیرى مى كند
    و همچنین آن حضرت حیاء را سبب «عفت» مى نامند: «سبب العفة الحیاء»( غررالحكم، ح 5527) و در روایت دیگر حیاء را میوه و ثمره «عفت» معرفى مى نماید: «الحیاء ثمرة العفة»( همان، ح 4612) با توجه به همین دو روایت رابطه تنگاتنگ و مستقیم حیا و عفت فهمیده می شود. در روایت اول با حیا داشتن به عفت ورزیدن خواهیم رسید و در روایت دوم نتیجه عفت ورزیدن حیا داشتن است بنابراین ایندو علت و معلول یکدیگرند.
    یكى از زمینه هاى عفاف و در عین حال از ثمرات آن، كه از اصلى ترین موانع انحراف جنسى محسوب مى شود، احساس حیاء و شرم و آزرم از كارهاى زشت است. این حقیقت كه شرم و آزرم، مانع افسار گسستگى هاى جنسى مى شود و بازدارنده از بسیارى گناهان اجتماعى دیگر و سرآمد خوبیهاست، در كلام امام صادق(علیه السلام) نمودار است. حضرت فرمود: «اى مفضل! بنگر به آن ویژگى كه انسان را از حیوانات ممتاز نموده، و آن نعمت شرم و آزرم است. اگر این نعمت، در وجود انسان نبود، هیچ مهمانى نوازش نمى شد و به وعده ها وفا نمى شد و نیازهاى مردم انجام نمى گرفت و زیباییها رواج نمى یافت. از زشتیها جلوگیرى نمى شد، حتى بسیارى از واجبات، كه به خاطر شرم و آزرم، انجام مى گیرد، ترك مى شد، چه اینكه گروهى از مردم، اگر شرم و آزرم نبود، حق پدر و مادر را پاس نمى داشتند و به خویشاوندى و پس دادن امانت، اهمّیتى نمى دادند و از هیچ كار زشتى روى گردان نبودند.»( بحار الانوار، ج 2، ص 25)
    هر قدر این احساس شرم و آزرم در انسان بیشتر باشد، عفت او نیز بیشتر خواهد بود، چنان كه امیرالمومنین علیه السلام فرمود: «اعفكم احیاكم» با عفت ترین شما، با حیاترین شماست.( همان، ح 2837)
    كسانى كه در درون خود فریاد «حیا» را خفه كرده اند، كمتر عاملى مى تواند آنها را از ارتكاب انواع اعمال ناشایست باز دارد، چنان كه در روایات به آن اشاره شده است:
    رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «از سخنانى كه در میان مردم است، تنها یك جمله از انبیاى گذشته باقى مانده است كه مى گویند: اگر حیا ندارى، هرچه مى خواهى انجام بده».( سفینة البحار، ج 1، ص 361، ح 340) بدلیل این كه دین، بلكه تمام قوانین موضوعه بشرى براى كنترل جامعه است و ضامن اجرایى آن حیا است، شخص بى حیا در منابع روایى شریعت اسلام، «بى ایمان» معرفى شده است، امام صادق(علیه السلام) در این باره فرمود: «لا ایمان لمن لاحیاء له»( بحارالانوار، ج 78، ص 111؛ میزان الحكمه، ج 2، ص 565) كسى كه حیا ندارد، ایمان ندارد.
    از احادیث ذكر شده درمى یابیم كه در جامعه، افرادى هستند كه پاى بند به اخلاق و ایمان نمى باشند، ولى به سبب حیا از دیگران، به پاره اى ازگناهان دست نمى زنند، زیرا، شكنجه افكار عمومى و ملامتهاى مردم، از كیفر و مجازات زندان و شلاق به مراتب سخت تر است. مرد و زن بى عفت، از رسوایى عمومى بیشتر رنج مى برند تا از سایر شكنجه ها.
    دكتر فلاسن، استاد دانشگاه روچستبر، مى گوید: خجالت كشیدن و حیاء علامت سلامت است و در میان تمام افراد بشر، حتى آنهایى كه برهنه زندگى مى كنند، نیز رایج است.( فلسفى، محمد تقى (ره)، كودك، ج 2، ص 371) اگر در جامعه، روح حیا ـ كه به فرموده امام على(علیه السلام) ثمره عفت است ـ حاكم باشد، بسیارى از نزاعها و اختلافهاى خانوادگى و بسیارى از جرایم اجتماعى و بزهكاریها از بین مى رود.

    نمودهای عفاف در روابط زن و مرد
    سخن گفتن و عدم وجود شوخی بین نامحرمان

    سخن گفتن از روى ناز و کرشمه که دل مردان را وسوسه کند و موجبات فساد را فراهم نماید، از طرف شارع مقدس منع شده است. وقار در سخن و حیا در کلام، حکمى است که از طرف خداوند به زنان پیامبر فرمان داده شده: «مواظب باشید در سخن، نرمش زنانه و شهوت آلود به کار نبرید که موجب طمع بیماردلان گردد. به خوبى و شایستگى سخن گویید. «ّ فلا تخْضعْن بِالْقوْلِ فیطْمع الّذی فی قلْبِهِ مرضٌ و قُلْن قوْلاً معْرُوفا» (احزاب/32)
    باید دانست که مزاح و شوخی در حدّی که موجب زدودن غم و اندوه و شاد کردن مؤمن باشد و به گناه و افراط و جسارت و سخنان زشت و دور از ادب کشیده نشود، عملی پسندیده است. آنچه در این باره از پیشوایان دین به ما رسیده، در همین محدوده است. پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «اِنّی لمْزحُ و لا قوُلُ اِلّا حقّاً»(مجموعة ورام(تنبیه الخواطر)، ج 1، ص: 111) من شوخی می کنم، ولی جز سخن حق نمی گویم.
    شخصی به نام یونس شیبانی می گوید: حضرت صادق ـ علیه السلام ـ از من پرسید: مزاح شما با یکدیگر چگونه است؟ عرض کردم بسیار اندک! حضرت فرمود: «این گونه نباشید، چراکه مزاح کردن از حسن خلق است و تو می توانی به وسیله آن برادر دینی ات را شادمان کنی. پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز با افراد شوخی می کرد و منظورش شادکردن آنان بود.»
    براساس هدف و فرجام زندگى، شادى و نشاط از دیدگاه اسلام داراى حد و مرز مى باشد. محتوا و قالب شادى و نشاط و عوامل آن نباید با روح توحیدى و انسانى که دین اسلام مطرح کرده است، در تضاد و تنافى باشد؛ زیرا هر پدیده اى که انسان را از آرمان و غایت اصلى خویش دور سازد، به هیچ وجه مقبول اسلام نخواهد بود.
    اگر چه سخن گفتن مرد نامحرم با زن نامحرم(بدون نازک کردن صدا و عشوه گری در سخن گفتن) و بر عکس حرام نیست، ولی سخن گفتن بی مورد(غیر ضروری) و شوخی کردن با نامحرم از نظر روایات اسلامی کار پسندیده ای نیست، چنان که در روایتی آمده است که: ابوبصیر از اصحاب امام باقر(ع) می گوید: زمانی که در کوفه بودم، به یکی از بانوان درس قرآن می دادم. روزی به مناسبتی با وی شوخی نمودم. مدتی گذشت تا در مدینه به حضور امام باقر(ع) رسیدم. حضرت مرا مورد سرزنش قرار داد و فرمود: کسی که در جای خلوت گناه کند، خدا نظر لطف خود را از او برمی دارد. این چه سخنی بود که به آن زن گفتی؟! از شدت شرم، صورتم را پوشاندم. حضرت فرمود: مراقب باش که تکرار نکنی و با زن نامحرم شوخی ننمایی.(وسائل الشیعه، ج 14،ص 144)
    در روایات آمده است: کسی که با نامحرمی شوخی کند، به خاطر هر کلمه ای که در دنیا به او گفته، هزار سال در آتش دوزخ حبس خواهد شد.(بحارالانوار، ج 76، ص 363)

    اختلاط زن و مرد

    شریعت اسلام در عین این که به زنان، اجازه شرکت در فعالیت های اجتماعی را می دهد، از اختلاط نهی فرموده است. در سنن ابوداود آمده است که: «رسول اکرم(ص) در زمان حیاتش دستور داد که برای زنان، در جداگانه ای به مسجد النبی بسازند.»(سنن ابوداود، ج 1، ص 109) که هنوز هم به نام «باب النساء» وجود دارد. پیامبر(ص) دستور داد که: شب هنگام بعد از اتمام نماز، ابتدا زنان و سپس مردان از مسجد خارج شوند و در مسیر کوچه و خیابان، زنان از کنار، و مردان از وسط حرکت کنند.
    بدون شک یکی از عوامل شیوع فساد که دامن گیر جهان امروز، بخصوص کشورهای غربی شده است، برداشتن حایل و حریم میان زن و مرد در ادارات، کارخانه ها و دیگر اماکن و محافل عمومی است. در این برخوردها معمولاً بذر فساد و گناه افشانده می شود و روز به روز ریشه می دواند. رسول خدا(ص) فرمود: «میان مردان و زنان نامحرم فاصله اندازید، زیرا، بر اثر ملاقات و اختلاط، گرفتار درد و بلایی می شوید که دوا ندارد. بر شما باد که از اختلاط با زنان اجتناب نمایید.»(مرآت النساء، ص 140)
    «جامعه امروزی، زیانهای اختلاط زن و مرد را به چشم خود می بیند، چه لزومی دارد که زنان، فعالیتهای اجتماعی خویش را به اصطلاح دوشادوش مردان انجام دهند؟! آیا اگر در دو صف جداگانه انجام دهند، نقصی در فعالیت کاریشان رخ می دهد؟! از جمله اثر بارز این دوشادوشیها این است که هر دو همدوش را از کار و فعالیت مثبت باز می دارد و هر یک را به جای توجه به دقت به کار خود، متوجه «همدوش» می کند، تا آنجا که غالباً این همدوشیها به هم آغوشیها منتهی می گردد.»(شهید استاد مطهری، مسئله حجاب، ص 237)
    در داستان روبرویی حضرت موسی با دختران شعیب نیز به عدم اختلاط زن و مرد اشاره شده است. وقتی موسی علیه السلام از ایشان می پرسد چرا به گوسفندان آب نمی دهید می گویند: ما آنها را آب نمى دهیم تا چوپانها همگى خارج شوند؛ و پدر ما پیرمرد کهنسالى است. بعبارت دیگر دوری از تماس با نامحرمان باعث معطلی دختران شعیب شده بود.
    تماسهای جسمی بین زن و مرد نامحرم، هرچند اندک، از نظر اسلام حرام و گناه بزرگی محسوب می شود. حتی اگر فقط مصافحه(دست دادن)با نامحرم -هر چند فامیل آشنا-و بدون هیچ گونه قصد سوئی باشد. پیامبر(ص)فرمود:"من صافح امرأة حراما جاء یوم القیامة مغلولا ثم یومر به الی النار"(وسائل الشیعه، ج 14، ص 143)،هر کس با زنی نامحرم دست بدهد،روز قیامت با دستهای زنجیر بسته وارد محشر شده و سپس به طرف جهنم برده خواهد شد.
    تمام مراجع عظام،مصافحه(دست دادن)با زن بیگانه را جایز نمی دانند. کوچک شمردن این گونه گناهان موجب می شود که زشتی آنها در جامعه از بین برود و افراد کم کم به گناهان بزرگتر روی بیاورند و فساد وپلیدی،دامنگیر افراد جامعه شود.

    روبرویی موسی و دختران شعیب

    قرآن کریم در داستان روبرویی و ملاقات حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) با دختران شعیب به مسلمانان درسهای متعددی را داده است از جمله: عدم اختلاط زن و مرد، نوع راه رفتن دو نامحرم با هم، سیاق سخن گفتن دو نامحرم که در آیات سوره قصص به آن اشاره شده است.
    «ولمّا ورد ماء مدْین وجد علیْهِ أُمّةً مِّن النّاسِ یسْقُون ووجد مِن دُونِهِمُ امْرأتیْنِ تذُودانِ قال ما خطْبُکُما قالتا لا نسْقِی حتّى یُصْدِر الرِّعاءُ وبُونا شیْخٌ کبِیرٌ»(قصص/23)
    و هنگامی که به چاه آب مدین رسید، گروهی از مردم را در آن‌جا دید که چهار پایان خود را سیراب می‌کنند. در کنار آن‌ها دو زن دید که مراقب گوسفندان خویش هستند (و به چاه نزدیک نمی‌شوند). موسی به آن‌ها گفت: کار شما چیست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمی‌دهید؟) گفتند: ما آن‌ها را آب نمی‌دهیم تا چوپان‌ها همگی خارج شوند و پدر ما مرد کهن سالی است.
    حضرت موسی‌(علیه السلام) با سختی فراوان و پس از چند روز مسافرت بدون توشه و امکانات، در حالی که پیش‌تر در نعمت و آسایش بود، به شهر مدین می‌رسد؛ شهری که از قلمرو مصر و حکومت فرعونیان خارج است. وی پس از ورود به شهر متوجه می‌شود گروهی از مردم برای آب دادن به گوسفندان خود اطراف چاه جمع شده‌اند. در این میان، آن‌چه نظر ایشان را به خود جلب می‌کند، وجود دو خانم است که کمی دورتر از جمعیت ایستاده‌اند و علت عقب‌تر ایستادن آن‌ها این است که نمی‌خواهند با چوپانان برخوردی داشته باشند.
    حضرت موسی‌(علی نبینا و آله و علیه السلام) با وجود خستگی شدید به سمت آنان می‌رود و می‌پرسد که کارشان چیست و از آن‌جا که مردان این قوم را این قدر بی‌انصاف می‌بیند، در دل خشمگین می‌شود. وی برای کمک به این دو خانم جلوتر می‌رود و برایشان از چاه آب می‌کشد. سپس برای استراحت به سوی سایبان می‌رود:
    « فسقى لهُما ثُمّ تولّى إِلى الظِّلِّ فقال ربِّ إِنِّی لِما نْزلْت إِلیّ مِنْ خیْرٍ فقیر» (قصص/24) موسی برای آنان آب کشید. سپس رو به سوی سایه آورد و عرض کرد: پروردگارا! هرخیر و نیکی برمن فرستی، من به آن نیازمندم. این حرکت حضرت موسی‌(علیه السلام) نشانه شدت غیرت و تعصب ایشان نسبت به زنان با شخصیت و عفیف جامعه است.پس از انجام این عمل نیک و دعایی که می‌کنند، درهایی چند به رویش باز می‌گردد و فصل جدیدی از زندگی‌اش آغاز می‌شود.
    « فجاءتْهُ إِحْدئهُما تمْشىِ على اسْتِحْیاءٍ قالتْ إِنّ بىِ یدْعُوک لِیجْزِیک جْر ما سقیْت لنا فلمّا جاءهُ و قصّ علیْهِ الْقصص قال لا تخفْ نجوْت مِن الْقوْمِ الظّلِمِین » (قصص/25) یکی از آن‌دو به سراغ او آمد، در حالی که با نهایت حیا گام برمی‌داشت و گفت: پدرم از تو دعوت می‌کند تا مزد سیراب کردن گوسفندان را برای ما به تو بپردازد. هنگامی که موسی نزد او (شعیب) آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: نترس، از قوم ستم‌کار نجات یافتی.
    پس از مدتی، یکی از آن دو دختر به سراغ موسی می‌آید و می‌گوید: پدرم تو را دعوت کرده است تا مزد کاری را که انجام داده‌ای بدهد. نکته‌ای که باید به آن توجه شود، ویژگی‌های آن دو دختر است که پدرشان تربیت کرده است.
    اول ـ این دو دخترعقب‌تر از گروه مردان ایستاده‌اند و منتظر هستند مکان خلوت‌تر شود تا به سمت چاه بروند: "...و وجد من دونهم امرأتین تذودان...". پس مشخص است زنان با عفت، از اینکه در شلوغی مردان نامحرم قرار گیرند حیا ورزیده و مکان های عمومی در جامعه دینی باید محرم از نامحرم را تفکیک کند، اخیرا در خبرهایی شاهد جدایی واگن های زنانه از مردانه در ژاپن برای رفاه حال زنان هستیم. باید دانست این عفت نفس تمایلی درونی است که هر انسانی طبق فطرت خویش به آن گرایش دارد.
    دوّم ـ در پاسخ به حضرت موسی‌(علیه السلام)، مختصر و مفید جواب داده و بدون تفصیل دادن کلام، می‌گویند: "گوسفندان را سیراب نمی‌کنیم تا چوپانان بروند و پدر ما پیرمرد است". مختصر گویی و افاده کامل در بیان نیز از خصوصیات دیگری است که محرم و نامحرم باید رعایت کنند. این جمله می‌رساند که آن‌ها برادر یا محرمی ندارند که به آنان کمک کند. البته پدری دارند که پیر و ناتوان است و به سبب ضرورت مجبور هستند خودشان این کار را بکنند.
    سوم ـ خداوند متعال در توصیف یکی از آن دو دختر که به سمت موسی آمد، می‌فرماید: "تمشی علی استحیاء"؛ یعنی حرکت و راه رفتن او در کمال حیا و عفت بود. بنابراین، می‌توان گفت یکی از صفت‌های برگزیده و برجسته که خداوند متعال به دختران جوان عطا می‌کند، رعایت حیا و عفت هنگام حضور یافتن در اجتماع است.
    در برخی تفسیرها گفته شده است که در مسیر حرکت به سوی خانه شعیب، موسی جلوتر حرکت می‌کند و از این که پشت سر یک دختر جوان قرار گیرد و نگاهش به او بیافتد، پرهیز دارد. به همین علت، آن دختر به پدرش می‌گوید که موسی "قوی و امین" است؛ قوی بودن را هنگام آب کشیدن از چاه فهمیده بود و امین بودن را در مسیر بازگشت به خانه: « قالتْ إِحْدئهُما یبتِ اسْتجِرْهُ إِنّ خیرْ منِ اسْتجرْت الْقوِىُّ الْمِین » (قصص/26) یکی از آن دو دختر گفت: پدرم! او را استخدام کن؛ بهترین کسی را که می‌توانی استخدام بکنی، کسی است که قوی و امین باشد.
    افزون بر این صفت‌های برگزیده، این دختر با پدر خود رابطه‌ای خوب، صمیمی و دوستانه دارد و خیلی راحت و دوستانه به پدرش می‌گوید که موسی را استخدام کند. این خواهش هم‌چنین این نکته را می‌رساند که اگر شرایط و فرصت مناسب برای آن دختران فراهم گردد تا دیگر برای کار سخت از خانه بیرون نروند، بهتر است، که استخدام موسی می‌تواند این موقعیت را به آنان بدهد.
    به هرحال، موسی‌(علیه السلام) و دختران مؤمن مدینی به عنوان دو الگوی جوان برای پسران و دختران مؤمن، در قرآن آورده شده است. در ادامه‌ی این ماجرا می‌آید که حضرت موسی‌(علیه السلام) با یکی از این دختران مؤمن ازدواج می‌کند. پس پاداش حیا، عفت، جوان‌مردی و غیرت ناموسی، دست یافتن به ازدواجی مبارک، زیبا و مناسب است.

    چه کنیم تا عفیف باشیم؟

    پیامبر اکرم صلى الله علیه و اله مى فرماید:«یا معشر الشباب ان استطاع منکم الباءة فلیتزوج فانه اغض للبصر و احصن للفرج و من لم یستطع فعلیه بالصوم (تفسیر مراغى،ج 22،ص10) ،اى گروه جوانان!کسى که از شماتوانایى بر ازدواج داشته باشد،ازدواج کند،زیرا ازدواج سبب مى شود که از نوامیس مردم چشم فرو بندد و دامان خویش را از آلودگى به بى عفتى حفظ کند و کسى که توانایى بر ازدواج ندارد،روزه بگیرد.»
    پیامبر اکرم که معلم انسان سازی است به ما دو راه را برای عفیف بودن پیشنهاد می کنند. در ابتدا ازدواج است که با ازدواج فرد می تواند چشم و دامن خود را محفوظ بدارد و اگر نتوانست ازدواج کند پس روزه بدارد که با روزه داشتن قوای شهوانی را برای مدتی ضعیف کند. خداوند متعال در پیشگیری از سرکشی قوای شهوانی به فروانداختن چشم تاکید داشته و در توصیف مومنان می فرماید: «والذین هم لفروجهم حافظون* الا على ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیرملومین-فمن ابتغى ورآء ذلک فاولئک هم العادون (سوره مؤمنون،آیه 5-7) و در آیه دیگر یکی از ده صفت عالی برای زنان و مردان را اینگونه معرفی می کند: «و الحافظین فروجهم و الحافظات ...» (سوره احزاب،آیه 35) و در آیات سوره نور فروانداختن چشم را قبل از حفظ دامن ذکر می کند و از جهت آنرا از نظر رتبی مقدم می داند «قُل لِّلْمُؤْمِنِین یغُضُّواْ مِنْ بْصارِهِمْ و یحفظُواْ فُرُوجهُمْ ذالِک زْکىَ لهمْ إِنّ اللّه خبِیرُ بِما یصْنعُون* و قُل لِّلْمُؤْمِناتِ یغْضُضْن مِنْ بْصرِهِنّ و یحفظْن فُرُوجهُنّ...(نور/30و31)
    در آیه 33 سوره نور خداوند کسانی را که نمی توانند ازدواج کنند به عفت ورزیدن دعوت می فرماید:«و لْیسْتعْفِفِ الّذِین لا یجدُون نِکحًا حتىَ یُغْنِیهمُ اللّهُ مِن فضْلِهِ...» که با توجه به حدیث پیامبر اکرم با روزه گرفتن و فرو انداختن نگاه می توان در حفظ دامن و قوای شهوانی موفق بود.

    خطرهای ناشی از بی عفتی در جامعه

    انحلال خانواده
    رشد منفی جمعیت و افزایش سقط جنین
    افزایش تولد نوزادان بی پدر مادر(نامشروع)
    شیوع بیماری های مقاربتی
    به اضمحلال رفتن اخلاق در جامعه، افزایش مفاسد اخلاقی همچون روسپیگری
    افزایش اضطراب و تنش در زندگی افراد
    تغییر ارزشها و ضد ارزشها در جامعه انسانی، لذت گرایی مادی حاکم بر زندگی بشری
    وقتی هرزگی و روابط جنسی آزاد در یک جامعه شیوع پیدا کرد، دیگر کسی حاضر نیست تقیدات سخت یا هزینه های تشکیل خانواده را بپذیرد و از اینرو شاهد آمار رشد منفی جمعیت در کشورهای اروپایی همچون اسپانیا و فرانسه هستیم. البته لازم به ذکر است اروپا و غرب در حال حاضر نوع دیگری از تشکیل خانواده که همان خانواده های تک والدینی است را تجربه می کند که این نیز با هدف خلقت بشر سازگار نمی باشد.
    با بررسی آسیب شناسی خانواده در جهان غرب، آشكار می شود كه در دوران شكوفایی دانش، تكنولوژی و صنعت، استحكام و كانون گرم خانواده كم تر مورد توجه قرار گرفته و ضربات شكننده ای را به جامعه‎ی بشری وارد نموده است. رعایت نكردن اصول و مبانی صحیح زندگی، باعث فساد و جنایت در جامعه مي‎شود. متأسفانه، دولت های مدعی جامعه ی متمدن غربی، هیچ گاه به اصالت و بنیاد خانواده ـ آنچنان كه شایسته است ـ توجه نداشته اند؛ حتی گاهی در راستای سیاست های دنیایی و نفسانی خود، با كسانی كه به اصول و باورهای دینی و مذهبی اعتقاد دارند، به مبارزه برخاسته و تمام ارزش های انسانی را زیر پا می گذارند؛ مثل مبارزه با حجاب زنان و دختران در بعضی از كشورها.
    آمارها نشان می دهد كه ساختار خانواده در جهان غرب تا چه اندازه بی ثبات و متزلزل و هراس آور است.
    «امروزه ساختار خانواده در آن جوامع، با مشكلات متعددی دست به گریبان است. آمار بالای طلاق، هم جنس بازی، زندگی زوجین، در چار چوب‎های خارج از دایره ی ازدواج، عدم وفاداری زوجین به یكدیگر، بی بندوباری فرزندان، سطح بالای حاملگی دختران جوان و بالا رفتن تعداد كودكان و نوجوانانی كه در خانواده های بدون پدر یا مادر بزرگ مي‌ شوند و...، پایداری خانواده ها را در آن جوامع با خطر مواجه ساخته است... در كشورهای غربی طی سال های 1970 ـ 1988 تعداد نوزادان نامشروع كه نتیجه ی روابط جنسی خارج از چارچوب ازدواج بودند، به شدت افزایش یافت. در سوئد از هفده درصد در سال 1970 به پنجاه و یك درصد در سال 1988 رسیده است.»( ابوالقاسم مقیمی حاجی، جوانان و روابط، ص 50)

    منابع:
    1) نساجی، زهرا. حیا فضیلتی انسانی. پیام زن، شماره 142.
    2) عنبری، موسی. نقش خانواده در بهداشت و عفت عمومی جامعه. مقالات بنیاد اندیشه اسلامی.
    3) الكافی ج 2 ص106 باب الحیاء/ اصول کافی با ترجمه مصطفوی، ج3 ص165 باب حیا
    4) مطهرى، مرتضی. مسئله حجاب. تهران، صدرا.
    5) عسکری اسلامپور. نقش عفاف و پاكدامنى در زندگى انسان. پاسدار اسلام، شماره 279و280و281.
    سید عبدالرسول علم الهدی
    منبع : سایت معروف یاران

           




    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در شنبه 29 خرداد 1389  ساعت3:07 AM   |