مرگ معاویه - مردم کوفه و مرگ معاویه
سپس امام (ع) فرمود: اما بعد، نَسَب مرا بررسی کنید و بنگرید من کیستم؟ سپس به خود آیید و خود را نکوهش کنید و بنگرید که آیا رواست من را بکشید و حرمتم را بشکنید؟ آیا من فرزند دختر پیامبرتان نیستم؟ آیا پسر وصی او و عموزادهاش و نخستین ایمانآورندگان به خدا و تصدیقکننده رسولش در آنچه ازجانب خدا آورده بود، نیستم؟ آیا حمزه، سرور شهیدان، عموی پدرم نیست؟ آیا جعفر طیار، شهیدی که با دو بال در بهشت پرواز میکند، عموی من نیست؟ آیا آن سخن معروف رسول خدا (ص) به شما نرسیده است که درباره من و برادرم فرمود: «این دو، سرور جوانان اهل بهشتاند»؟ اگر مرا در آنچه میگویم، و حق همان است، تصدیق میکنید، پس بدانید به خدا سوگند از زمانی که فهمیدم خداوند بر دروغگویان خشم میگیرد و دروغگو زیانکار است، دروغ نگفتهام؛ و اگر من را تکذیب میکنید، نزد شما کسانی هستند که اگر از آنها بپرسید، به شما خواهند گفت [که حق همین است که میگویم]. سابقه بد مردم کوفه امام حسین (ع) را بر آن داشت تا از آمادگی آنان اطمینان پیدا کند؛ لذا مسلمبن عَقیل را به عنوان نماینده خود به کوفه فرستاد و در پاسخ نامههای کوفیان نوشت: «هم اکنون برادرم و پسر عمویم و شخص مورد وثوق و اطمینان از اهلبیت خود، مسلم بن عقیل را به سوی شما فرستادم و او را مأمور کردم که وضع و نظرتان را برایم بنویسد. امام حسین (ع) در منزلگاه ذات عِرْق، در پاسخ به سوال بِشْربن غالِب درباره آیه: «یَوْمَ نَدْعُوا کل اُناسٍ بِإِمَامِهِمْ» فرمودند: «ای برادر اسدی؛ آنان دو گونه امام هستند؛ امام هدایت که به هدایت دعوت میکند و امام ضلالت که به گمراهی میخواند؛ هرکس اولی را اجابت کند، به بهشت میرود و هرکس دعوت ضلالت را اجابت کند، در آتش است. با توجه به افشاگریهای اهل بیت (ع) در شام و دگرگونی اوضاع، یزید برای جلوگیری از بدنامی بیشتر، با یک چرخش آشکار، از طرفی به دلجویی از اهل بیت امام حسین (ع) پرداخت و از طرف دیگر برای تبرئه خود از قتل امام حسین (ع)، عُبَیْدالله بن زیاد را آماج لعن و نفرین قرار داد و اهلبیت امام حسین (ع) را برای ماندن یا رفتن آزاد گذاشت. من پسر کسی هستم که او را زجرکُش کردند و چه افتخاری بالاتر از این! ای مردم! شما را به خدا سوگند آیا نمیدانید که به پدرم نامه نوشتید، [ولی سرانجام] به او نیرنگ زدید؟ با او پیمان بستید و بیعت کردید، [اما عاقبت] با او جنگیدید و بی یاورش گذاشتید؟! مرگتان باد از کار زشت و اندیشه ناروایی که برای خود پیش فرستادید. ک: بلاذرى، همان، ج 2، ص 336-338 و ج 3، ص 382؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص359ـ405؛ محمد بنطلحه، مطالب السؤول، ص 74؛ اربلى، کشف الغمّه، ج 2، ص 255؛ ابن صباغ، الفصول المهمّه، ص 183؛ شیخ مفید، همان، ج 2، ص 44-72؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 1، ص 438-446؛ فقال نیشابورى، همان، ص 193-196؛ ابن اعثم کوفى، همان، ج 5، ص 50-82؛ ابوحنیفه دینورى، همان، ص 240-243؛ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 536-553؛ ابن کثیر، همان، ج 8، ص 153-173؛ ابن نماحلى، همان، ص 32 و 44؛ ابوالفرج اصفهانى، همان، ص 100-105؛ مسعودى، همان، ج 3، ص 67؛ مزى، همان، ج 6، ص 424؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 1، ص 591؛ ذهبى، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 307؛ ابن حجر، الإصابه، ج2، ص 70؛ سبط بن جوزى، همان، ص 241؛ شجرى، امالى، ج 1، ص 190؛ محلى، الحدائق الوردیّه؛ ج 1، ص 115؛ مجلسى، همان، ج 44، ص 341-371؛ ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 91-93؛ خوارزمى، همان، ج 1، ص 206-208؛ ابوالفداء، المختصر فى أخبار البشر، ج 1، ص 189-190 و سیدبن طاووس، اللمهوف، ص 119. براى دست یافتن به آمار جمعیت کوفه در زمان قیام امام حسین علیهالسلام نمىتوان به آمارهاى مربوط به سالهاى قبل تمسک جست، زیرا پس از شهادت امام على علیهالسلام وقتى زیادبنابیه (م53ق) درسال پنجاه از سوى معاویه والى کوفه شد، شیعیان را بهشدت تحت فشار قرار داد؛ به تعقیب شیعیان مىپرداخت و حتى اگر آنها را زیرسنگ مىیافت، مىکشت، آنها را به وحشت مىانداخت، دست و پایشان را قطع مىکرد، بهصلیب مىکشید، با آهنِ گداخته چشمان آنها را کور مىکرد و نیز به جاهاى دیگر مىپراکند، به گونهاى که هیچ شیعه معروف و. قرنهاست که بسیارى از مردم، اهل کوفه را براى این بىوفایى و پیمانشکنى ملامت کردهاند و چنانکه به اصحاب و یاران با وفاى امام علیهالسلام درود و سلام فرستادهاند، به اینان که روزى وعده نصرت دادند و پیمان فداکارى بستند، و روزى هم بهروى امام شمشیر کشیدند و تا پاى کشتن وى ایستادگى کردند، لعنت و نفرین کردهاند، اما انصاف این است که مردم کوفه، کارى برخلاف معمول و عملى که موجب حیرت باشد انجام ندادهاند و هر دو کارشان برطریق قاعده بود: هم آن نامهها که نوشتند و هم آن شمشیرها که به روى امام کشیدند. بـه عـنوان نمونه در حالى که مردم کوفه امام حسین (ع) را به خوبى مى شناختند و دشمنان او را نیزتجربه کرده بودند، اکثر آنها تحت تاثیر تبلیغات بنى امیه، گمان مى کردند در یک جهاد مقدس شرکت کرده و با دشمنان خدا مى جنگند، به طورى که عمر سعد با تکیه بر این خیال باطل مردم، در عـصـر تاسوعا به عنوان فرمان حمله در میان لشکر کوفه ندا مى دهد: اى لشکر خدا! سوار شوید شـمـا را مـژده بـهـشـت باد (۹۷) همچنین در روایاتى که گذشت دیدیم که هیچ کس حاضر نـمـى شد کشتن امام حسین (ص) را به عهده گیرد، چرا که مى دانستند کشتن او تجاوز به حریم رسـول خـداسـت مـى گـفتند: نمى خواهیم در قیامت پیامبر خصم ما باشد این در حالى است که هـمـین مردم مقدمات شهادتش را فراهم کرده بودند و با این حال گمان مى گردند اگر آخرین ضربه را به عهده نگیرند باز هم مسلمان و پیرو پیامبر اسلامند و دلیلى ندارد که در روز قیامت رو در روى حضرتش قرار گیرند. سـالار شـهیدان در حال نبرد بود تیرى از کمان جفا جست و بر پیشانى نورانى اش نشست حضرت تـیـررا بـیـرون کـشـید خون بر چهره و ریش مبارکش جارى شد دست به دعا برداشت: بارالها تو مـى بـیـنـى از ایـن بندگان سر کشت چه مى کشم آنگاه چون شیر خشمگین حمله کرد و دشمن چـونـان گـلـه اى بز که گرگ درآن افتاده باشد از دم تیغش مى گریخت شمشیرش به هرکس مى رسید بر خاک مى افتاد و تیر چون باران برجسم شریفش مى بارید و او همچنان حمله مى کرد تا خستگى بر جسم شریفش چیره شد ایستاد تا دمى بیاساید سنگى به پیشانى مجروحش زدند دوباره خـون بـر چـهـره اش جـارى شـد پیراهنش را بالا آورد تاخون از چهره برگیرد تیرى سه شعبه بر شکمش زدند مى خواست تیر را بیرون آورد ولى تا عمق سینه اش پیش رفته بود ناچار آن را از میان کمر بیرون کشید و خون چون ناودان جارى شد. هـنـگـامـى کـه عـبـیـداللّه بـن زیـاد به تحریک شمر بن ذى الجوشن تصمیم قطعى به جنگ با امـام حـسـیـن (ص) گـرفت و حکم جنگ را به دست شمر داد تا به کربلا برساند، عبداللّه بن ابى الـمـحـل بن حزام از برادرزاده هاى ام البنین (مادر ابوالفضل)، در مجلس حاضر بود او از ابن زیاد خـواست براى پسران ام البنین امان نامه اى بنویسد و ابن زیاد نیز به خواسته او امانى نوشت عبداللّه امـان نامه را توسط غلامش به کربلا فرستاد او به کربلا آمد و خدمت عباس (ص) و برادرانش رسید آن بـزرگـواران بدون این که نامه رااز او بگیرند گفتند: دایى ما را سلام برسان و بگو ما نیازى به امان شما نداریم، امان خدا از امان زاده سمیه بهتر است (۷۵). سلیمان بن صرد به آنها گفت: معاویه به هلاکت رسید و حسین بن علی(ع) از بیعت با بنیامیه خوددارى کرد! شما شیعیان او و شیعیان پدرش هستید، پس اگر به خودتان اطمینان دارید که او را یارى میکنید و با دشمنانش میجنگید و در راه او را از دادن جان دریغ ندارید، به ایشان نامه بنویسید و آمادگى خود را به او اعلام دارید، و اگر از پراکندگى و سستى در یارى او بیم دارید، او را فریب ندهید؟ آنها گفتند: نه، ما با دشمن او خواهیم جنگید و در راه او جانفشانى خواهیم کرد. نعمان بن بشیر(فرماندار یزید) در قصر فرماندارى است و ما در روزهاى جمعه براى نماز جمعه با او نمیرویم، و در عیدها با او (براى نماز) به صحرا بیرون نمیرویم، و اگر ما بدانیم که شما به سوى ما حرکت میکنید، او را از شهر کوفه بیرون میکنیم و انشاء اللَّه تعالى او را به شام خواهیم فرستاد. [7] تعداد امضاکنندگان این نامه در گزارشها تاریخی بیان نشده است، اما از قرائن متعددی، مانند خطبهی سلیمان بن صرد که گفت «یا مَعْشَرَ الشِّیعَة»؛[8] ای گروه شیعیان، میتوان فهمید در آن جلسه تعداد زیادی از شیعیان حضور داشتند. یک نامه از سوی شبث بن ربعی، حجار بن ابجر، یزید بن حارث بن رویم، عروة بن قیس، عمرو بن حجاج زبیدی، و محمد بن عمرو تیمی که از رؤسای کوفه بودند به امام(ع) نوشته شد[18] که در آن نامه از حضرت(ع) دعوت شد که به سمت کوفه حرکت کند. الارشاد، ج 2، ص 41؛ اللهوف على قتلى الطفوف، ص 37؛ مقریزی، تقی الدین، امتاع الاسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق، نمیسی، محمد عبد الحمید، ج 5، ص 363، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق. با توجه به این نکته در جریان قیام امام حسین(ع) اگر رئیس قبیله و یا عشیرهای نامهای برای حضرتشان مینوشت، این تقریباً بدان معنا بود که تمام و یا بخش زیادی از افراد آن قبیله نیز آن نامه را امضا نمودند. آنان با وى بیعت کردند تا آنجا که بر اساس گزارشهای مختلف دوازده هزار،[23] هیجده هزار،[24] حدود بیست هزار و اندی،[25] بیشتر از سی هزار،[26] چهل هزار نفر[27] از کوفیان با وى بیعت نمودند. آن دشمنى که بر این امت یورش برد، و با ظلم و ستم کار خلافت و زمامدارى آنان را براى خود برد، و اموال آنان را به زور گرفت، و بدون رضایت آنان خود را فرمانرواى ایشان کرد. در مورد متن این نامهها گزارشی وجود ندارد، اما از آنجا که هر نامه از طرف یک الی چهار نفر بود، میتوان احتمال داد سبب اختلاف در بیان تعداد این نامهها شده است. هر که ايثار کند، در مردانگى و رادمنشى چيزى فرو نگذاشته است. كتاب جمل من انساب الأشراف، البلاذرى، أحمد بن يحيى بن جابر، تحقيق: سهيل زكار، رياض زركلى، دارالفكر، بيروت، 1417 قمری/ 1996 میلادی، چاپ اول، ج 3، ص 185؛ الفتوح، همان، ج 5، ص 169. افرادی چون عمرو بن حجاج و شبث بن ربعی که خود در کربلا فرماندهی سپاه ابن زیاد را داشتند، از کسانی بودند که به امام حسین(علیه السّلام) نامه نوشته بودند. گردآوری از کتاب: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(علیهمالسلام)، جعفریان، رسول، موسسه انصاریان، قم، ۱۳۸1 شمسی، چاپ ششم، ص 191. (الفتوح، الكوفى، أبو محمد أحمد بن اعثم، دارالکتب العلمیه، بيروت، 1406 قمری، ج 5، ص 51 – 50). عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی
کوفیان در عصر امام حسین علیهالسلام
آغاز نهضت عاشورا ـ مرگ معاویه
مردم کوفه چند نامه برای امام حسین(ع) نوشتند و مضمون این نامهها چه ...
آیین رحمت - معارف اسلامی و پاسخ به شبهات کلامی