سنگر زنبوری
توی عملیات بعد از اینکه قله ها را تصرف کردیم، داخل سنگری شدیم که کمی استراحت کنیم. متوجه زنبوری شدیم که توی سنگر پرواز می کرد. آن قدر که از زنبور می ترسیدیم از خمپاره و توپ نمی ترسیدیم. چفیه ها مان را در آوردیم و شروع کردیم تکان دادن توی هوا تا زنبور بیرون رفت کمی هم دنبالش رفتیم که برنگردد. یک دفعه سوت خمپاره و. . . سنگر رفت هوا. از آن به بعد ارادت خاصی به زنبور ها پیدا کردیم.
[ پنج شنبه 22 آبان 1393 ] [ 1:47 PM ] [ freemassage ]
