داستان های بحارالانوار ، خواهان اعدام و مرگ‏

زنی از قبیله غامد(22) به حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت: یا رسول الله! من زنا کرده‏ام می‏خواهم با اجرای حق مرا پاک گردانی.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: به خانه ات برگرد.
او رفت فردای آن روز آمد آن مطلب را بازگو نمود.
رسول خدا فرمود: به خانه ات بازگرد.
باز روز سوم آمد و گفت:
ای پیامبر خدا به خدا سوگند، من از راه زنا حامله هستم.
حضرت فرمود:
برو تا فرزندت متولد شود. پس از مدتی بچه به دنیا آمد، آنگاه محضر رسول خدا آمد و گفت:
فرزند متولد شد.
پیامبر فرمود:
برو فرزندت را شیر بده تا وقتی که از شیر گرفته شود.
زن رفت، پس از مدتی همراه فرزندش آمد در حالی که تکه نانی در دست بچه بود و می‏خورد. عرض کرد:
یا رسول الله! فرزندم از شیر باز گرفته شد و می‏بینید که نان می‏خورد.
در این وقت حضرت سرپرستی کودک را به عهده یکی از مسلمانان گذاشت. سپس دستور داد گودالی را کندند و آن زن تا سینه‏اش در گودال قرار گرفت (چون شوهردار بود و زنا کرده بود) سنگسار کردند. (به این ترتیب زن که توبه واقعی کرده بود. با قبول عذاب دنیا اعدام و پاک شد).
نکته جالب اخلاقی این است؛ که در میان سنگسار کنندگان خالد بن ولید (که فرد خشن بود) وجود داشت، و به جای سنگ، قطعه چوبی نیم سوخته را برداشت و محکم به سر آن زن زد و خون از سر او به صورت خالد پاشید. و به زن دشنام داد.
پیامبر اسلام ناسزای خالد را شنید و فرمود:
ای خالد آرام باش، خود را کنترل کن، به خدایی که جانم در اختیار اوست آن زن چنان توبه کرد که اگر رباخوار آن گونه توبه کند آمرزیده می‏شود. انگاه رسول خدا بر جنازه‏ی آن زن نماز خواند و او را دفن کرد(23).







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0