پیشرفت، رشد و تحوّل هر کشور و جامعه‌ای، در گرو داشتن دانش و فناوری و استفاده بهینه و مطلوب از امکانات و ظرفیت‌هاست. در این راستا، بهره‌گیری از منابع و استعدادهای طبیعی و انسانی، امری بایسته و ضروری به نظر می‌اید. بهره‌وری را می‌توان به استفاده مطلوب از امکانات، سرمایه‌ها، نیروها، منابع و فرصت‌ها در تولید کالا و علم و عرضه خدمات» تعریف کرد. در چنین حالتی، بهره‌وری می‌تواند بیشترین استفاده از کمترین امکانات و منابع مادّی (فنّاوری، مدیریت، نیروی انسانی و منابع طبیعی) و معنوی (ارزش‌ها، رفتارها و هنجارهای اجتماعی) در راه رسیدن به رشد و شکوفایی همه‌جانبه زندگی انسان باشد.

ضرورت بهره‌وری

در حال حاضر، در ایران با وجود داشته‌های فراوان انسانی و طبیعی (بویژه منابع طبیعی اوّلیه و انرژی) و تأکید مستقیم و غیرمستقیم آموزه‌های دینی و سنّت‌های سازنده ملّی در مورد بهره‌وری بهینه از منابع و امکانات، میزان بهره‌وری در بخش‌های مختلف جامعه در حدّ مطلوبی نیست. از سوی دیگر، گسترش روزافزون جمعیت و مصرف شتابان منابع و نیز محدودیت آنها، روز به روز، قدرت بهره‌برداری از منابع را محدودتر کرده و موجب گران‌تر و مشکل‌تر شدن دسترسی به منابع اوّلیه تولید شده است.
حال اگر قصد داریم در دنیای پُررقابت امروزی، رونق اقتصادی و اجتماعی بهتری داشته باشیم، لازم است به بهره‌وری بالایی برسیم؛ زیرا ایستادگی و تداوم حیات در صحنه جهانی، مستلزم سرعت و دقّت بیشتر است. این مسئله برای کشور ما اهمیت ویژه‌ای دارد؛ چون در سه دهه اخیر، شاهد تحوّلات بزرگ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی از جمله: انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی، تحریم‌های اقتصادی و بلایای طبیعی بزرگ (مثل زلزله) بوده‌ایم و به همین دلیل، برای جبران این خسارت‌ها و رفع تنگناهایی چون: بیکاری، وجود یارانه‌های غیرمنطقی، محاصره اقتصادی، کمبود مسکن و دَه‌ها مشکل دیگر، باید تلاش و نهضتی همه‌جانبه را آغاز کنیم و زمان را به همراه حفظ کیفیت و کمیت، به بند کشیم که تنها با تکیه بر اصل بهره‌وری، به این هدف خواهیم رسید.

آسیب‌شناسی بهره‌وری در ایران

این موضوع از ابعاد مختلفی می‌تواند مورد بررسی قرار گیرد؛ از جمله از دیدگاه منابع انسانی، منابع طبیعی و نیز از دیدگاه اقتصادی (تولید، توزیع و مصرف) که هر کدام از این موارد، خود، شامل زیرمجموعه‌ای از موضوعات مختلف هستند؛ امّا آنچه در این جا مدّ نظر است، آسیب‌شناسی و شیوه استفاده بهینه از منابع طبیعی و ذخایر ملّی است.

بهره‌برداری نامطلوب از منابع طبیعی

ذخایر و منابع طبیعی مانند: آب، خاک، جنگل و مرتع و انرژی (سوخت‌های فسیلی، نیروی باد و...)، ارزشمندترین ثروت‌های یک کشور هستند و پشتوانه عظیمی برای اقتصاد به شمار می‌ایند. با تمام اهمیتی که منابع و ذخایر طبیعی دارد، شیوه بهره‌برداری از منابع و ذخایر کشور ما، وضعیت مطلوبی ندارد.

آب

در حال حاضر در کشور ما، برای مصارف شهری و روستایی و صنعتی و کشاورزی، از شیوه‌های مختلفی برای بهره‌برداری از منابع آبی بهره گرفته می‌شود که کم‌تر با استانداردهای بهره‌وری هماهنگ است، به گونه‌ای که از 400میلیارد متر مکعب باران سالانه، 270 میلیارد متر مکعب آن، به صورت‌های مختلف، تبخیر یا از دسترس، خارج می‌شود.
میانگین مصرف سرانه آب در جهان (در بخش‌های مختلف)، حدود 580 متر مکعب برای هر نفر در سال است؛ ولی در ایران ـ‌که کشوری کم آب نیز هست‌ـ، این رقم برای هر نفر، 1300 متر مکعب است. در بخش صنعت هم آب، به دلیل آلوده شدن به سموم و مواد شیمیایی و میکروبی و وارد شدن از راه چاه‌ها به سفره‌های زیرزمینی، کیفیت خود را از دست می‌دهد و قابلیت بهره‌برداری مجدّد از آن، کاهش می‌یابد.
به هر حال، این موارد، بیانگر اتلاف و اسراف بیش از اندازه آب است که با اصلاح فرهنگ مصرف، می‌توان انتظار بهره‌وری بیشتری از آن داشت.

خاک

خاک، یکی دیگر از منابع ارزشمند حیات بشری است که برای تشکیل یک سانتی‌متر آن در روی زمین، بیش از هزار سال زمان نیاز است و به همین دلیل، باید از آن درست استفاده کرد. بهره‌برداری نادرست از خاک، موجب فرسایش آن می‌شود که این امر، پیامدهای ناگوار فراوانی خواهد داشت، از جمله این که می‌تواند زمین‌های کشاورزی را به بیابان تبدیل کند، راه‌های بیابانی را مسدود کند، محصولات غذایی را کاهش دهد، هوای شهر و روستا را به گرد و غبار آلوده کند، موجب جاری شدن سیل شود، سدها، دریاچه‌ها و منابع آبی را از خاک، انباشته کند و بدین ترتیب، هزینه‌های فراوانی بر دوش ملّت خواهد گذاشت. متأسّفانه، هرساله در کشور ما، به خاطر دخالت‌های بی‌رویه انسان، مانند: چرای بی‌رویه دام، بهره‌برداری بیش از حد از خاک، شیوه شخم زدن نامناسب خاک و کندن بوته‌ها و درختچه‌ها برای تأمین سوخت، میلیون‌ها تُن خاک از بین می‌رود و به وسعت مناطق بیابانی افزوده می‌شود؛ در حالی که با افزایش جمعیت و نیاز به موادّ غذایی بیشتر، حفظ زمین‌های حاصلخیز، اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این مورد می‌فرماید: حُرمت زمین را نگه دارید؛ زیرا زمین به منزله مادر شماست».1

جنگل و مرتع

جنگل‌ها، با تعدیل هوا، فراهم آوردن فراورده‌های صنعتی، ساختمانی و پزشکی مورد نیاز و از همه مهم‌تر، حفظ خاک و پیشگیری از جاری شدن سیلاب و پیامد‌های ناشی از آن، شرایط مساعدی برای زندگی انسان فراهم می‌آورند. اگر درختان جنگلی در حجم انبوهی قطع شوند، تعرّق گیاهان کاهش می‌یابد که خود این امر، به کاهش بارندگی و خشک شدن خاک و گسترش مناطق بیابانی می‌انجامد.
متأسّفانه در کشور ما، روند تخریب جنگل، با شدّت زیادی ادامه دارد؛ به گونه‌ای که سالانه چهار درصد جنگل‌های کشور ما نابود می‌شود و طی چهل سال اخیر، سی درصد از حجم جنگل‌های کشور کم شده است.2
سالانه، میلیون‌ها متر مکعب از ذخیره چوب و منابع ملّی کشور ـ‌ که به راحتی قابل تجدید نیست ـ، برداشت می‌شود و به این مسئله، آتش‌سوزی‌های مکرّر را نیز باید اضافه کرد که موجب تخریب سریع‌تر آن شده است.
درباره مراتع هم باید گفت با تمام اهمیتی که مراتع، در تنظیم نظام توزیع طبیعی آب و آبخیزها، جلوگیری از جریان سیلاب‌ها و همین طور تولید علوفه (بویژه برای دام‌های عشایر) و در نتیجه تولید گوشت قرمز و نیز در محصولات متفرّقه دارویی و صنعتی و خوراکی دارد، سرعت تخریب آنها از تخریب جنگل هم سریع‌تر است و دردناک‌تر، این جاست که این تخریب، در کشوری روی می‌دهد در باورهای دینی مردمش، درختکاری را مقدّس شمرده است: پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: هر که درختی بنشاند، به اندازه میوه‌ای که از آن درخت به عمل می‌اید، پاداش برای وی ثبت می‌شود».3

سوخت و انرژی

انرژی، موتور حرکت هر جامعه به شمار می‌اید. چرخ صنعت، بر مدار انرژی می‌چرخد و تولید و مصرف اصولی و منطقی آن، بیانگر رشد و پیشرفت هر کشور است. خوش‌بختانه کشور ما، دارای منابعی سرشار از انرژی (بویژه نفت و گاز) است و در زمینه انرژی‌های دیگر (مانند جریان آب و باد و انرژی‌های نو مانند انرژی خورشیدی و زمینْ‌گرمایی) شرایط مطلوبی دارد؛ امّا با بالا رفتن استانداردهای زندگی و سطح رفاه عمومی جامعه و شیوه‌های نادرست مصرف در بخش‌های مختلف حمل و نقل و صنعت و کشاورزی، سطح مصرف انرژی در کشور، به صورت بی‌رویه افزایش یافته است. برای مثال: سالانه، میلیاردها ریال یارانه فقط برای وارد کردن بنزین از خارج، از سوی دولت پرداخت می‌شود. بیشترین مصرف‌کننده انرژی در کشور، بخش خانگی و حمل و نقل است که کم‌ترین نقش را در تولید به عهده دارند. این درست بر عکس کشورهای توسعه‌یافته است که بیشترین مصرف انرژی را در بخش صنعت دارند و از این راه، کسب درآمد می‌کنند. این مصرف بی‌رویه انرژی در کشور، سالانه، علاوه بر تحمیل کردن هزینه‌های هنگفت بر دوش دولت و جامعه، موجب آلودگی محیط زیست نیز می‌شود.

بهینه‌سازی یا بهبود بهره‌وری

جهان هستی، سرشار از نعمت‌ها و امکانات بی‌شماری است که خالق هستی، در خدمت بشر قرار داده است. قرآن در این باره می‌فرماید: از هر چه خواستید، به شما بخشید. اگر در صدد شمارش نعمت خدایید، نخواهید توانست آن را به شمار درآورید».4
اگر چه نعمت‌های الهی بی‌شمار است، ولی بی‌حساب نیست. از این رو، باید در راه خیر و صلاح خود و جامعه، از آنها درست استفاده کرد. در حال حاضر، در جامعه ما، نعمت‌ها و منابع فراوانی وجود دارد که دانسته و ندانسته، از آنها استفاده درستی نمی‌کنیم. از این رو لازم است این نعمت‌ها و منابع را بهتر بشناسیم و در مرحله دوم، از اسراف و زیاده‌روی و هر گونه استفاده نادرست از نعمت‌ها (که از موانع اصلی توسعه و رشد مادّی و معنوی جوامع است) بپرهیزیم.
به دست آوردن دانش و تخصّص لازم، یکی از شیوه‌های صحیح بهره‌گیری از منابع و نعمت‌هاست. گاهی ممکن است امکانات و منابع فراوانی در دست باشد، ولی انسان به دلیل ناآگاهی و نداشتن تخصّص لازم، نتواند از آنها بهره کافی ببرد. امام علی(ع) در این باره می‌فرماید: هیچ کاری نیست مگر این که در انجام آن، نیازمند آگاهی هستی».5 همچنین به نقش مدیریت کارآمد در بهره‌گیری بهینه از منابع، امکانات و نعمت‌های الهی، نباید بی‌توجّه بود؛ زیرا به کمک آن می‌توان توانایی‌ها و استعدادهای نهفته در وجود انسان‌ها را کشف کرد و پرورش داد و از کم‌ترین منابع، بیشترین بهره‌برداری را به عمل آورد. بالا بردن سطح فرهنگ جامعه، بهره‌گیری مناسب از مفاهیم و ارزش‌های معنوی و اسلامی، برنامه‌ریزی و مدیریت زمان و مکان، از دیگر اصولی است که می‌توان برای پیشبرد بهره‌وری از آنها استفاده کرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. نهج الفصاحة، ص380)
2. فصل‌نامه جنگل و مرتع، ش65، ص16
3. نهج الفصاحة، ص707
4. سوره ابراهیم، ایه34
5. اصول کافی، ج5، ص113
منابع:
1. نهج الفصاحة، گردآوری و ترجمه: ابو القاسم پاینده، تهران: جاویدان، 1375.
2. نهج البلاغة، ترجمه: سید جعفر شهیدی، تهران: علمی و فرهنگی، 1371.
3. بهره‌وری در پرتو اسلام، حسین بافکار، مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما.
5. مدیریت بهره‌وری، جوزف برد کو نیکو، مترجم: محمّد رضا ابراهیمی، تهران: کیهانک.
6. سازمان بهره‌وری ملّی ایران (مجموعه سخنرانی‌های دومین سمینار بهره‌وری)، تهران: بصر.
7. روان‌شناسی بهره‌وری، محمود ساعتچی، تهران: ویرایش.
8. منابع و مسائل آب ایران، محمود صداقت، تهران: پیام نور.
9. فصل‌نامه جنگل و مرتع، شماره 65 (1383).
10. اقتصاد روستایی، حسین آسایش، تهران: پیام نور.
برگرفته از : مجله حدیث زندگی -فروردین و اردیبهشت 1387، شماره 40
منبع: http://www.hawzah.net


ادامه مطلب

 

از آنجايي که حفظ و نگهداري ذخاير انرژي که ثروت ملي ما به شمار مي روند از وظايف اصلي ما بوده و با توجه به مصرف بي رويه انرژي که از دغدغه هاي امروز جامعه کنوني مي باشد و عدم استفاده درست از آن باعث بالارفتن چشمگير هزينه ها و در نتيجه فشار اقتصادي جامعه است لزوم مديريت مصرف انرژي بر همگان واضح و مبرهن بوده و آموزشهاي مبتني بر آن امري بديهي است.

راه کارهاي اجرايي کاهش مصرف انرژي در ادارات

- بهبود بهره وري در روشنايي
- استفاده از در و پنجره هاي upvc به جاي آلومينيومي و آهني
- استفاده از پوشش هاي سلولزي به جاي رنگ در ساختمان

رابطه روشنايي و بهره وري

روشنايي مصنوعي خوب، مهم است چونکه تقريبا %25 کار انجام شده در کارگاهها و کارخانه ها زير نور مصنوعي است. روشنايي از اينرو مي بايد هدفمند، اقتصادي، حافظ سلامتي و زيبا باشد. بنابراين فقط نبايد به توليد نور و روشنايي فکر کرد بلکه ضرورت دارد به اثار فيزيولوژيک نور بر بدن انسان، يعني رابطه ميان روشنايي و بينايي نيز توجه کرد، زيرا نور در حال و وضعيت انسان تاثير ميگذارد.

راه کارهاي روشنايي

استفاده هرچه بيشتر از آفتاب و روشنايي روز به دلايل مختلف از جمله حفظ سلامتي چشمها، شادابي و سازندگي و عدم افسردگي، صرفه جويي انرژي و بهبود بهره وري کار. استفاده از لامپهاي رشته اي موجود فقط و فقط در فصلهاي پاييز و زمستان، زيرا لامپ پرمصرف و گرمازاي رشته اي در واقع يک بخاري برقي کوچک است، که در بهار و بويژه تابستان، گرماي آن تحمل ناپذير است. فزون بر آن، لامپهاي رشته اي %95 انرژي الکتريکي را مستقيما به گرما و حدود %5 آن را به نور تبديل مي کنند.خلاف عقل است که به روشنايي روز با شدت 100000 لوکس بي اعتنا باشيم و اتاقهاي خود را به طور مصنوعي با لامپهاي پر مصرف و گرمازاي رشته اي پرتو افشاني کنيم.
هنگام توليد برق نزديک به %16 دي اکسيد کربن، so2 %12 و NOX %22 توليد مي شود، که با بهره گيري از روشنايي پر بازده، يعني استفاده از لامپهاي فلورسنت کم مصرف مي توان از ميزان اين آلاينده ها کم کرد.با نزديک کردن لامپ به سطح کار مي توان بهره وري روشنايي را افزايش داد، مثلا در ادارات، بهترين طرح روشنايي اين است که از چهار لامپ فلورسنت آويز به صورت اضلاع يک مربع يا مستطيل استفاده کنيدف در اين طرح با حذف حبابهاي لامپ فلورسنت و تنظيم ارتفاع لامپها مي توان به سيستم روشنايي پربازده، کم مصرف و با بهره وري زياد دست يافت.

استفاده از در و پنجره هاي upvc به جاي آهني و آلومينيومي
مزاياي درب و پنجره هاي دو جداره upvc

1) صرفه جوئي در مصرف انرژي
2) مقاوم در برابر اشعه ماوراي بنفش (uv) و حذف اثرات مخرب آن
3) کاهش آلودگي صوتي
4) کاهش آلودگي هوا
5) کاهش هزينه تاسيسات سرمايشي و گرمايشي در ساختمان
6) هوابندي کامل
پنجره هاي upvc به جز تغيير در ضريب انتقال حرارت باعث مي شوند تا نفوذ هوا به حداقل برسد يکي از مواردي که باعث افزايش تعداد دفعات هواي داخل شده و اتلاف حرارتي را به اندازه يک سوم تعداد تعويض هوا در حجم داخلي ساختمان ايجاد مي کند درزبندي نامناسب پنجره هاست. پنجره هاي upvc بدليل درزبندي کامل موجب مي شوند تا از ورود نسيم سرد در زمستان و نسيم گرم در تابستان به داخل جلوگيري شود در نتيجه شرايط آسايش حرارتي با صرف انرژي کمتري قابل حصول است اند.

رنگ آميزي ديوارها با استفاده از پوشش هاي سلولزي

پوششهاي سلولزي که از رنگهاي بسيار متنوع و زيبايي برخوردار است از الياف تشکيل شده و با خواص ويژه و مزاياي فراوان خود (که ذکر همه آنها مربوط به اين مبحث نيست) جايگزين مناسبي براي رنگهاي ساختمان مي باشد، خاصيت عايق بودن الياف سالهاست که پذيرفته شده است و بيشتر خاصيت عايق بودن مجمع الياف (از نظر حرارت) به علت اين است که همواره هواه در داخل فضاهاي موجود در داخل آن ساکن مي گردد. ديوار پوشيده از پوشش هاي سلولزي از اتلاف حرارت در فصل زمستان مي کاهد.
همه ساختمان ها از طريق ديوارها و جداره ها مقداري گرما از دست مي دهد که اين پوششها کاملا اين فضاها را پر مي کند ضمن آنکه با جلوگيري از برخورد مستقيم تابش خورشيد سرمايش تابستاني را تامين مي کند هوا گرم بين ديوار بيروني و هواي ساکن بين الياف بالا رفته و از ميان سوراخ هاي روکاري به بيرون جريان مي يابد.يکي ديگر از آلوده کنندگان محيط زيست فلزات سنگين مي باشد فلزات جز مفيد ترين مواد و اولين عناصري هستند که توسط انسان شناخته شدند و مهم ترين نقش را در توسعه ايفا مي گردد.
امروز يک فلز اورانيوم راه حلي براي حل مبرم ترين مشکل بشر يعني کمبود انرژي شناخته شده است که بسيار ارزشمند مي باشد ولي در کنار آن هرچه در صنايع ديگر امکان استفاده کمتر از اين فلزات سنگين که به طور کل V-Sn-Cu-Ni-Mg-Pd-Cn-Cb-Ba هستند باشد آلودگي زيست محيطي به حداقل خواهد رسيد با اين هدف پوشش هاي سلولزي بدون استفاده از حتي يک فلز سنگين تهيه مي شود که از اين بابت تامين کننده سلامت مصرف کنندگان مي باشد و يکي ديگر از موارد مطرح در جوامع مدرن بشري بازيافت محصولات پس از پايان دوره مصرف مي باشد که از اين جهت نيز اين محصولات به چرخه طبيعت باز مي گردد و حافط ذخاير انرژي هستند.
منبع: http://www.ebtekarnews.com

ادامه مطلب

 

بی گمان آموزه‏های زندگی ساز اسلام ـ که پاره‏ای از آن در احکام فقهی به چشم می‏خورد ـ ناظر به روند حیات فرد و جامعه بشری بوده و مصلحتهای همگانی را در بر دارد. به سخنی دیگر حلال و حرام در شرع مقدس اسلام بر پایه فلسفه‏ها و حکمتهایی استوار گشته است که هر کدام، از خیرگرایی و رهنمونی انسانها به رستگاری دنیا و آخرت حکایت دارد.
برخی حکمها و قانونهای اسلام، در مکتب امامان معصوم ـ علیهم‏السلام ـ همراه با فلسفه آن به دست داده شده و یا در گفتار و سیره نبوی و نیز در آیات قرآن کریم بدان اشاره رفته است. برخی دیگر را می‏توان از رهگذر خردورزی و تأمل در چند و چونی احکام و حدود الهی به دست آورد. به هر حال هیچ حکم و قانونی در اسلام، در بوته ابهام و تاریکی نبوده و به سهولت می‏توان مقصود از انجام یا ترک و پرهیز از آن را فراچنگ آورد.ناگفته نماند که مقوله فلسفه احکام یا رازگشایی از چرایی اوامر و نواهی خداوند ـ در حد توان و استخراج از منابع فقهی ـ از دیرباز در میان فقیهان مورد نظر و اهتمام بوده است.
در این مجال، نگاهی گذرا به فلسفه حکم تحریم اسراف و تبذیر خواهیم داشت. البته باکوشش بیش‏تر می‏توان به شمار فزون‏تری از علل تحریم اسراف و نیز نکوهش و کیفر دنیوی و اخروی اسراف پیشگان دست یافت.

1ـ اسراف، سبب ساز فقر

در میان عوامل تباهی و عقب ماندگی انسانها و جوامع بشری نمی‏توان فاجعه آفرین‏تر از فقر عاملی را سراغ گرفت. از این روست که اسلام در آموزه‏های الهی‏اش همواره به کار سفارش نموده و مسلمانان را به تکاپوی مستمر برای کسب روزی در زمین فرا خوانده و تن آسایی و بی کاری را نکوهش کرده است:
«فاذا قضیت الصلوة فانتشروا فی الارض و ابتغوا من فضل الله و اذکروا الله کثیرا لعلکم تفلحون»(1)
«و چون نماز گزارده شد، در [روی] زمین پراکنده گردید و فضل خدا را جویا شوید و خدا را بسیار یاد کنید، باشد که رستگار گردید.»
فقر ستیزی اسلام از این حقیقت حکایت دارد که آیینی زندگی‏بخش بوده و عزت و سرافرازی مسلمانان را در دنیا و آخرت می‏طلبد. چنین مکتبی نمی‏تواند از فقر و ناتوانی پیروان خویش خرسند بوده و آنان را به ترک کار و فعالیت اقتصادی سوق دهد.در میان عوامل تباهی و عقب ماندگی انسانها و جوامع بشری نمی‏توان فاجعه آفرین‏تر ازفقر عاملی را سراغ گرفت. از این روست که اسلام در آموزه‏های الهی‏اش همواره به کار سفارش نموده و مسلمانان را به تکاپوی مستمر برای کسب روزی در زمین فرا خوانده و تن‏آسایی و بی کاری را نکوهش کرده است.
بندگی حقیقی در اسلام در بی‏نیازی مسلمان از غیر حق تجلی می‏کند. اما مفهوم تعالی و تقرب به حق، این نیست که بر اثر معنویت‏گرایی، مادیات و نصیب خویش از دنیا را از یاد ببرد و دریوزگی پیشه نماید. گرایشهای دنیاگریزانه و صوفیانه ـ که پس از هجوم مغول به سرزمینهای جهان اسلام و فروپاشی تمدن مسلمانان نیرو گرفت ـ سبب‏ساز پندار ناروای برخی شرق‏شناسان گشت تا اسلام را به جانب‏داری از فقر و نکوهش دنیا متهم کنند.
پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فقر را همسایه کفر تلفی می‏کند و مسلمانان را از افتادن در ورطه بی دینی هشدار می‏دهد:
«کاد الفقر ان یکون کفرا»(2)
«نزدیک است که فقر آدمی را به کفر کشاند.»
در جای دیگر فقر عامل کاهش دین و ایمان و همچنین پریشان فکری و بدخواهی انسانها نسبت به یکدیگر خوانده شده است:
«اِنَّ الفقرَ مَنْقَصَةٌ للدّین، مُدْهِشَةٌ لِلْعَقْلِ، داعِیَةٌ لِلْمَقْتِ.»(3)
«قطعا فقر سبب کاستن از دین و پریشانی خرد و نیز دعوت‏گر به دشمنی است.»
چنان که از این حدیثها بر می‏آید، فقر از یک سو به ایمان و دین‏داری انسان آسیب می‏رساند و مؤمن را از تعالی و نیل به درجات ایمان باز می‏دارد، و از دیگر سو عقل او را دستخوش پریشانی و نابسامانی در تشخیص خیر و شر می‏سازد. شکی نیست که این همه بسترساز کژروی از فطرت الهی و دشمنی انسانها نسبت به یکدیگر می‏شود و در نهایت گمراهی و پراکندگی نیروهای انسانی را پدید می‏آورد.
تبه‏کاریها و بزه‏کاریهای اجتماعی ـ که در جوامع رشد یافته یا عقب مانده و توسعه نیافته به گونه‏ای فزاینده به چشم می‏خورد ـ ریشه در فقر معنوی یا فقر مادی دارد.
عوامل درونی و برونی فقر
در تحلیل و ریشه یابی هر پدیده‏ای ناگزیر از واقع‏گرایی و واکاوی عوامل گوناگونی خواهیم بود که بسترساز پیدایش و استمرار آن گشته است. بی تردید فقر به عنوان یک پدیده منفی و نکبت‏خیز، عوامل پدید آورنده‏ای دارد و نمی‏توان در نگرش فقرشناسانه به یک عامل بسنده کرد.با توجه به ابعاد فردی و اجتماعی فقر، می‏باید عواملِ درونی و برونی ایجاد کننده فقر را سراغ گرفت. پاره‏ای از این عوامل در پیوند با منش و روش افراد شکل می‏گیرد که از بی بهرگیِ آنان از عقل و تدبیر و فعالیت مادی حکایت دارد.
در این جا می‏توان مواردی مانند خو گرفتن به زندگیِ انگلی، تنبلی و ریخت و پاشهای مالی و گرایش به نیازهای کاذب در خرید را نام برد که هر کدام سهمی در فقر شهروندان دارد و به روشنی حاکی از فقدان مدیریت و خردورزی در زندگی شخصی است.دیر یا زود مصایب این بی تدبیریها گریبان‏گیر آنان شده و در برخی شرایط جدایی همسران و از هم پاشیدگی کانونهای خانوادگی را سبب می‏گردد که فاجعه سازی آن برای جامعه در خور نگرانی است.
چنان که پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ درباره تبذیر چنین فرموده است:
«مَنْ بَذَّرَ اَفْقَرَهُ اللّهُ»(4)
«کسی که ریخت و پاش کند، خداوند او را تنگ‏دست می‏کند.»
حضرت امیر ـ علیه السلام ـ از اسراف به عنوان عامل فقر یاد می‏کند:
«سببُ الفقرِ الاسرافُ»(5)
«زیاده روی در خرج مایه تنگ دستی است.»
بدین سان، آنان که بر اثر اسراف و تبذیر در اموال‏شان فقیر می‏شوند، می‏باید خود را ملامت کنند. فرا افکنیهایی که اینان به هنگام شکوه و شکایت از زمانه و سرنوشت و بخت بر زبان می‏آورند، دلالت بر کوتاهیها و نابخردیهای خودشان دارد؛ زیرا در صورت رعایت تعادل در امور مالی و پرهیز از ولخرجیها و ریخت و پاشها وسعی در پس‏انداز و تأمین آتیه می‏توانستند بیش و کم پاسخ‏گوی نیازهای مادی خود باشند.
اندازه نگاه داشتن در هزینه‏های مالی از اصول مدیریت و سرپرستی هر خانواده بوده و نمودار عقل اقتصادی به شمار می‏آید. امام صادق ـ علیه‏السلام ـ در سخنی پیشرفت و سرافرازی مردان و زنان میانه‏رو در امر معاش را خود تضمین کرده است:
«ضَمَّنْتُ لِمَنْ اقْتَصَدَ اَنْ لایَفْتَقِرَ.»(6)
«برای کسی که در خرج کردن میانه‏روی دارد ضمانت می‏کنم که هیچ گاه تنگدست نگردد.»
پرهیز از افراط و اسراف در عرصه اقتصادی نه فقط از فقر و قرض و گرفتاریهای دیگر می‏رهاند، بلکه عامل برکت و فزونی دارایی انسان نیز خواهد گشت. امام علی ـ علیه السلام ـ میانه روی و زیاده روی در امور مالی را در تقابل با هم قرار داده و همگان را به رعایت عدالت در دخل و خرج دعوت کرده است:
«اَلْقَصْدُ مِثْراةٌ وَ السَّرْفُ مَثْواةٌ»(7)
«میانه‏روی فزونی ثروت را به همراه دارد، و زیاده‏روی تباهی آن را.»

2ـ اسراف، زمینه‏ساز فساد اخلاقی

اقتصاد و اخلاق در ابعاد فردی و جمعی ارتباط تنگاتنگی با هم داشته و هر یک در دیگری تأثیر مثبت یا منفی خواهد داشت. حاکمیت ارزشهای اخلاقی بر روشها و انگیزه‏های اقتصادی سبب جهت‏گیری آن به سمت خیر و عزت فرد و جامعه خواهد بود.
تبه‏کاریها و بزه‏کاریهای اجتماعی ـ که در جوامع رشد یافته یا عقب مانده و توسعه نیافته به گونه‏ای فزاینده به چشم می‏خورد ـ ریشه در فقر معنوی یا فقر مادی دارد.
انبیا که بشر را به توحید و اقامه قسط و عدل در روابط و مناسبات خود فرا می‏خواندند، به لزوم معنویت و مکارم اخلاق انسانی نظر داشتند. آنان در هر زمان و مکانی دست پروردگان خود را به کوشش خداپسندانه در دنیا رهنمون می‏ساختند؛ به گونه‏ای که برخورداریهای مادی آنان را از رشد اندیشه و ایمان و خصلتهای ستوده باز ندارد.
چنان که در متون دینی ما آمده است، نفس و دنیا پیوسته همراهی در طریق ظلم و طغیان داشته و انسان را از رهگذر تعلقات نفسانی و دنیوی به زیان کاری می‏کشانند.
حُبّ دنیا نفس آلوده به معصیت و تجاوزگر از حدود الهی را به اسارت می‏کشد و او را به تکذیب قیامت و حساب و جزای خداوند برمی‏انگیزد. بدین گونه است که راه تبه‏کاری به روی غافلان از حق و آخرت گشوده می‏شود و حقایق مکتب هدایت‏گر وحی از دیده و دل‏شان پنهان می‏ماند: «کَلاّ بل تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ تَذَرُونَ الاْآخِرةَ»(8)
«ولی نه! [شما دنیایی] زودگذر را دوست دارید و آخرت را وا می‏گذارید.»
اسراف‏گرایی در زندگی مترفین و خوش گذرانان ـ که نسبت به مردم از لحاظ اقتصادی و بهره مندی از دنیا و لذات آن در موقعیت نظرگیری قرار گرفته‏اند ـ آنان را بیگانه از کششهای معنوی می‏سازد. سستی عقیده و باور داشتهای دینی، خواه ناخواه در پی مصرف گراییهای طبقه مرفه شکل می‏گیرد و زشتی گناه و فساد اخلاقی را در چشم‏شان ناچیز می‏سازد.
چنین کسانی که درآمدهای هنگفت دارند و به سهولت در دست‏یابی به خواسته‏های فسادانگیزشان کامیاب می‏شوند، کم‏تر مجال تهذیب نفس و پیراستگی روان را خواهند یافت. تردیدی نیست که اسراف گرایان سعی در جذب نیروهای انسانی جامعه داشته و آنان را به فساد و فحشا سوق می‏دهند تا از دنیا کامروایی فزون‏تری داشته باشند. زنان و جوانان بیش از دیگر گروه‏های اجتماعی در شمار قربانیان افراد و قدرتهای اسراف‏گرند.
از این روست که قرآن کریم مردم را از اسراف گرایی بر حذر داشته و اسراف گرایان را بی نصیب از محبت و لطف پروردگار متعال می‏شمارد:
«یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد و کلوا و اشربوا و لا تسرفوا انه لا یحب المسرفین»(9)
«ای فرزندان آدم! جامه خود را در هر نمازی برگیرید، و بخورید و بیاشامید و[لی[ زیاده روی مکنید که او اسراف کاران را دوست نمی‏دارد.»
اسلام هرگز رهبانیت و ترک دنیا و لذّت را سفارش نکرده و انسان را از بهره‏های مادی دنیا و زندگی محروم نساخته است. چنان که آیه بعدی صراحت دارد، انسانها رخصت استفاده از زیباییهای زندگی دنیا را دارند و خداوند این همه را برای آنان پدید آورده است:
«قُلْ من حرّم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق قل هی للذین آمنوا فی الحیاة الدنیا خالصةً یوم القیامةِ»(10)
«[ای پیامبر] بگو: زیورهایی را که خدا برای بندگانش پدید آورده و [نیز [روزیهای پاکیزه را چه کسی حرام گردانیده؟ بگو: این [نعمتها] در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده‏اند و روز قیامت [نیز] خاص آنان می‏باشد.»
آن چه در ارتباط با دنیا و موقعیتهای تعیین کننده اقتصادی و مالی می‏باید مورد نظر قرار گیرد، همان بهره برداری عادلانه و بهینه از نعمتها و زیباییهای حیات و خلقت است.قرآن کریم مردم را از اسراف گرایی بر حذر داشته و اسراف گرایان را بی نصیب ازمحبت و لطف پروردگار متعال می‏شمارد. گرایش به تجمل، و تفنن در مصرف که غالبا همراه با ولخرجیها و غفلت از مسؤولیتهای مالی و اجتماعی همچون انفاق و زکات پدید می‏آید، آدمی را به انحراف از اخلاق انسانی رهنمون می‏شود. خودخواهیهای مهار گسیخته و فزاینده اسراف گرایان انگیزه‏های نوع دوستی و خیرگرایی و فضیلت جویی را در باطن می‏میراند و آنان را تبهکار و سزاوار غضب آفریدگار می‏سازد.امام صادق ـ علیه السلام ـ در حدیثی به این مقوله اشاره فرموده است:
«اِنَّ السَّرْفَ اَمْرٌ یُبْغِضُهُ اللّهُ.»(11)
«قطعا اسراف چیزی است که خداوند آن را دشمن دارد.»
بدین سان اسراف‏کاران خود را از قلمرو محبت الهی بیرون رانده و خداوند آنان را به حال خویش رها می‏کند تا در فساد و خسران فرو روند.مفاسد اقتصادی جامعه از جمله رشوه خواری و رباخواری را باید حاصل نگرش و روش اسراف گرایانه مسرفان به شمار آورد. تمرکز قدرت و ثروت در طبقه مترفین و مسرفین، واقعیت تلخ و فراگیری است که در جهان امروز به چشم می‏خورد و سیاستهای استبدادی و استعماری را جهت می‏بخشد.در حقیقت، این قطبهای اقتصادی دنیا هستند که مهره‏های سیاسی را پرورش می‏دهند و استضعاف سیاسی و اقتصادی را در کشورهای محروم از توسعه سبب می‏گردند. سلطه صهیونیستها بر مراکز تصمیم سازی و راهبردی سیاست امریکا و اروپا را می‏توان مصداقی بارز از فساد اسراف‏گرایان در دنیا دانست.
تهاجم فرهنگی غرب به سرزمینهای اسلامی و شکار جوانان مسلمان از رهگذر برنامه‏ها و ایده‏ها و سرگرمیهای مبتذل هنری و سینمایی را باید در روند فساد مترفین نگریست که به منظور تداوم اسراف‏گرایی خود می‏کوشند.جنگ افروزیهای استکبار بین‏المللی و همچنین تهاجم نظامی به افغانستان و عراق و اشغال سرزمینهای قبله را می‏باید نمود دیگری از سیاست ظالمانه اسراف پیشگان در ابعاد فرا منطقه‏ای دانست.چهره منافقانه اسراف‏کاران در عرصه قدرت آشکارتر از آن است که بتوان زیر نقاب صلح خواهی و نظم نوین جهانی پوشیده داشت!
قرآن کریم اسراف را منشاء فساد در قدرت و حاکمیت می‏شمارد و مردم را از فرمان بری اسراف گرایانِ سلطه گر باز می‏دارد. آنان در منظر خداوند، تبهکارانی اند که خود را در گفتارهای تبلیغی‏شان اصلاح‏گر می‏شناسانند؛ زیرا از هر موقعیتی به منظور تباهی نسلها بهره می‏جویند و زمین و زمان را جولان‏گاه اهداف حق ستیزانه‏شان ساخته‏اند:
«و لا تطیعوا امر المسرفین الذین یفسدون فی الارض و لا یصلحون»(12)
«و فرمان اسراف‏کاران را پیروی مکنید؛ آنان که در زمین فساد می‏کنند و اصلاح نمی‏کنند.»
اساسا اسراف با اصلاح ناسازگار است؛ چرا که اسراف‏گران پیوسته در تصاحب قدرت و ثروت جامعه بوده و ناگزیر از تضعیف و تحقیر مردم می‏باشند. تفاخر و تکاثر در عرصه‏های سیاسی و تبلیغاتی و اقتصادی ـ که قرآن از شاخصه‏های دشمنان دین و پیامبر تلقی کرده است ـ در واقع نمایانگر اسراف در ابعاد روانی و اجتماعی آن می‏باشد. به سخنی دیگر ذهنیت مسرفین در جهت ستم و جفا شکل گرفته و آنان معیارهای جاهلی را جایگزین ملاکهای انسانی و خدا پسندانه ساخته‏اند. بدین سان فزون خواهیهای اسراف‏گران در قدرت و ثروت را می‏باید در ارتباط با تمایلات جاهلانه آنان توجیه کرد.
تبذیر و فساد
امام صادق ـ علیه السلام ـ تبذیر را مصداقی از فساد تلقی نموده و آن را سبب محرومیت از محبت خداوند خوانده است. بشر بن مروان روایت می‏کند که با گروهی خدمت آن حضرت رسیدند. خرما آوردند و کسی هسته خرمایی را دور انداخت. حضرت دست او را گرفت و فرمود:
«لاتَفْعَلْ اِنَّ هذا مِنَ التَّبْذیرِ اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ الْفَسادَ»(13)
«این کار را نکن، زیرا دور انداختن هسته‏ای که می‏توان آن را مورد استفاده قرار داد، تبذیر است و خداوند فساد را دوست ندارد.»
شاید در نگاه برخی کسان این نوع برخورد، شگفت‏انگیز باشد. حقیقت این است که کوتاهی در موارد جزیی اسراف و تبذیر، اندک‏اندک شخص را به بی‏اعتنایی در موارد دیگر می‏کشاند تا آن جا که زیاده‏روی و ریخت و پاش در نعمتهای خداوند به صورت یک عادت و روش در می‏آید.کسی که در خرید و مصرف نیازهای زندگی اعتدال و اقتصاد را رعایت نکند، بی‏گمان نمی‏تواند به توصیه‏های اخلاقی در پرهیز از ولخرجی و هدر دادن فرصتها و نعمتها پایبندی داشته باشد.امام صادق ـ علیه السلام ـ اصحاب خویش رااین گونه تعلیم داده و تربیت می‏کرد تا آنان را از زیاده رویها و ریخت و پاشهای بزرگ و فسادآمیز باز دارد.

3ـ اسراف، عامل وابستگی اقتصادی و سیاسی

استقلال اقتصادی هر کشوری پیش از هر عرصه‏ای در عرصه فرهنگی، اعتقادی و اخلاقی مردم شکل می‏گیرد و روابط اقتصادی جامعه بر پایه منش و روش انسانها، جهت‏گیری تکاملی یا انحطاطی خواهد یافت. ملتی که به خودباوری دست یافته و سعی در خود اتکایی و کسب استقلال همه جانبه دارد، زندگی فردی و جمعی خود را به دور از هر گونه اسراف و تبذیر سامان می‏بخشد؛ زیرا تجربه تلخ دوران وابستگی اقتصادی و سیاسی را که به تحقیر فرهنگی و ملی‏اش انجامیده است، هنوز از یاد نبرده است.
بدون تردید، غرب‏زدگی و مصرف‏گرایی و گریز از اندیشه و کوشش برای تولید، به تدریج روحیه ستم‏پذیری و وابستگی به قطبهای اقتصادی و سیاسی جهان صنعتی و استعمارگر را پدید می‏آورد و رقابت در مصرف کالاهای گوناگون ـ که اقلام قابل توجهی از آن مورد نیاز خانواده‏ها نیست ـ جایگزین رقابت در عرصه ابتکار و خلاقیت و تولید می‏گردد.
زمینه‏ساز اصلیِ وابستگی اقتصادی به بازار و سرمایه و سلطه غرب، همان اسراف و تبذیر است که بسا زشتی و زیانمندی آن بسادگی به چشم نمی‏آید. هر کس قدرت خرید و مصرفش را نشانه خوشبختی و مدیریت دریافتن راههای درآمد سرشار دانسته و آن همه را به حساب عقل و تدبیر اقتصادی‏اش می‏گذارد. اما در نگاهی فراتر از محاسبه‏های فردی که در آن، مصالح کلان جامعه و کشور مطرح می‏شود، به روشنی می‏توان اسراف و مصرف گراییِ بی‏حدّ را بستر سلطه‏پذیری و وابستگی اقتصادی نگریست.
اسلام و اسراف‏ ستیزی
مکتب اسلام که بر پایه فطرت و عدالت استوار است و آموزه‏های فردی و اجتماعی آن ناظر به ابعاد شخصیتی و رفتاری انسان است، همواره او را به نظم و تعقل در معاش و معاد فرا خوانده است. برنامه‏ریزی به منظور سامان بخشی زندگی مادی و مالی در منظر هر مسلمان یک تکلیف اجتناب‏ناپذیر است؛ زیرا ایمان و تقوای او در گرو کاربرد درست نعمتهای الهی بوده و این بدون تنظیم امور معیشت روزانه میسر نخواهد شد. بی‏توجهی به معاش و چگونگی تأمین و بهره برداری از مادیات، بی‏گمان بر روند رشد معنوی هر کس اثر می‏گذارد و دانسته یا ندانسته او را در گرایشهای دینی‏اش به سستی و بی‏خبری می‏کشاند.
مسلمانان در صدر اسلام زندگی ساده‏ای داشته‏اند و با گرایش به قناعت و اسراف ستیزی
در پرتو تعالیم اسلامی امتی نیرومند و متکی به خود ساخته بودند و در سایه همین عقیده و عمل بود که بر مشرکان و دشمنان خود غلبه کردند و پیروزیهای پیاپی به ارمغان آوردند.
فضیلتِ قناعت‏مندی و اعتدال ورزی در خرید و مصرف مادی را می‏باید از رهگذر تعقل و تفکر به دست آورد تا بتوان میانه روی و پرهیز از ولخرجی را بر رفتار اقتصادی خود و خانواده حاکم ساخت. دین در عین حال که انسانها را به کوشش و استفاده از پدیده‏های طبیعی و دستاوردهای مادی‏شان دعوت می‏کند، آنان را در مدیریت مالی به تکاپوی فکری و نظارت دقیق بر امور خرید و مصرف بر می‏انگیزد.
هم بر این اساس است که حضرت علی ـ علیه السلام ـ سودمند بودنِ برنامه‏ریزی مالی در جهت قناعت و کفاف را یاد آور شده است:
«حُسْنُ التَّقْدیرِ مَعَ الْکَفافِ خَیْرٌ مِنَ السَّعْیِ فِی الاِْسْرافِ»(14)
«برنامه‏ریزی همراه با کوشش در حد کفاف، بهتر است از زیاده‏روی»
تاریخ ملتهای مستضعف حاکی از این واقعیت تلخ است که آنان بر اثر اسراف‏گرایی در برابر فشار و محاصره اقتصادی سلطه‏گران تاب نیاورده و ناچار از تسلیم و سازش گشته‏اند؛ زیرا به مصرف بی‏رویه خو گرفته و تحمل کم و کاستی در خوراک و پوشاک و دیگر مواد مصرفی را نداشته‏اند.
در روایتی که امام صادق ـ علیه السلام ـ از مولای متقیان ـ علیه السلام ـ در این باره دارد، می‏توان آفت زدگیِ جامعه مسلمانان را بر اثر حاکمیت روحیه اسراف به دست آورد. آن حضرت تقلید و خودباختگی در نحوه پوشش و خوراک را زمینه ساز ذلت اجتماعی آنان بر می‏شمارد:
«لاتَزالُ هذِهِ الاُْمَّةُ بِخَیْرٍ ما لَمْ یَلْبَسُوا لِباسَ الْعَجَمِ وَ یَطْعَمُوا طَعامَ الْعَجَمِ‏فَاِذا فَعَلوُا ذلِکَ ضَرَبَهُمُ اللّهُ بالذُّلِّ.»(15)
«این امت همواره به راه سعادت و خوبی خواهد رفت تا زمانی که به اسراف روی نیاورند؛ مانند بیگانگان لباس نپوشند و مانند آنان غذا نخورند [تا زمانی که مصرف‏گر نشوند] و هر گاه چنین شوند به خواری و ذلت دچار خواهند شد.»
سخن علی ـ علیه السلام ـ درباره جامعه‏ای است که پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ نظام الهی و توحیدی را در آن پی افکنده است. آن حضرت چنان که تاریخ صدر اسلام نشان می‏دهد، با سیره زاهدانه و پارسایانه‏اش مسلمانان را به قناعت و استقامت سوق داده بود. اما با فتوحات و رویکرد بسیاری از مسلمانان به دنیا و لذّتهای گوناگون ـ که در دست‏یابی به غنایم و اسیران جنگی ظهور یافته بود ـ آرام آرام امت اسلامی از مدار اعتدال به اسراف گرایید و تبذیر جایگزین قناعت گشت.
مشاهده لباسها و خوراکهای رومی و ایرانی ـ که در چشم اعراب بیابان گرد و محروم از تمدن و شهر نشینی به منزله یک رؤیا بود ـ دل و دین آنان را ربود و زندگی اشرافی را در میان سرداران مسلمان پدید آورد. از آن پس بود که امت اسلام به لحاظ اخلاقی و اجتماعی دچار آفت زدگی شد و از رسالت نجات بخشی خویش که همان توحید و احیای کرامت انسانی بود، غفلت ورزید.
علی ـ علیه السلام ـ وارث حاکمیتی بود که چند دهه از جریان اصیل و متعادل نبوی در دین و سیاست و معیشت فاصله گرفته بود. سفارشهای آن حضرت در دوران خلافت کوتاه مدت خویش ـ که بر محور تقوای الهی بود ـ روشنگر ضرورت بازگشت مسلمانان به سنت حسنه رسول اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ و برنامه زاهدانه مومنان نخستین اسلام در مکه و مدینه است.
یکی از حدیث‏شناسان معاصر در تحلیل این حدیث به رمز نیرومندی مؤمنان در چیرگی بر باطل اشاره کرده که همان ایمان و گرایش عملی به قناعت و مصرف در حد کفاف و ضرورت بوده که آنان را از سلطه دشمنان رهانیده است:
«مسلمانان در صدر اسلام زندگی ساده‏ای داشته‏اند و با گرایش به قناعت و اسراف ستیزی در پرتو تعالیم اسلامی امتی نیرومند و متکی به خود ساخته بودند و در سایه همین عقیده و عمل بود که بر مشرکان و دشمنان خود غلبه کردند و پیروزیهای پیاپی به ارمغان آوردند. اما بی‏گمان مصرف‏گرایی و آفت اسراف می‏توانست آنان را به هلاکت و خواری بکشاند.»(16)
حضرت امام کاظم ـ علیه السلام ـ استمرار نعمتها و امکانات مادی را در گرو قناعت و تعادل‏گرایی دانسته و مسلمانان را از خطر محرومیت بر اثر اسراف و تبذیر می‏آگاهاند:
«هر کس در زندگی میانه روی و قناعت را پیشه خود سازد، نعمتهای خدا برای او باقی می‏ماند، و آن که تبذیر و اسراف کند، نعمتهای پروردگار را از دست می‏دهد.»(17)
بی‏گمان این آموزه گران سنگ درباره جوامع نیز محقق است؛ چه آنکه در صورت تمایل به اسراف و تبذیر در نعمتهای خداوندی، آن همه را از کف خواهند داد. وابستگی اقتصادی و سیاسی هر ملت از رهگذر اسراف پدید می‏آید و آنان را به تدریج بی‏هویت و از خود بیگانه خواهد ساخت.

پي نوشت :

1ـ سوره جمعه (62) آیه 10.
2ـ بحارالانوار، ج 69، ص 30؛ اصول کافی، ج 2، ص 307.
3ـ همان، ص 53.
4ـ بحارالانوار، ج 100، ص 21.
5ـ غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 431.
6ـ اصول من الکافی، ج 4، ص 53.
7ـ همان.
8ـ سوره قیامت (75) آیه 20 و 21.
9ـ سوره اعراف (7) آیه 31.
10ـ سوره اعراف (7) آیه 32.
11ـ وسائل الشیعة، ج 15، ص 257.
12ـ سوره شعراء (26) آیه 151 و 152.
13ـ بحارالانوار، ج 72، ص 303.
14ـ شرح غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 377.
15ـ بحارالانوار، ج 79، ص 303.
16ـ الحیاة، محمدرضا حکیمی، ج 4، ص 235.
17ـ تحف‏العقول، ص 297.
برگرفته از : فرهنگ جهاد - تابستان 1383، شماره 36

منبع: http://www.hawzah.net
 

ادامه مطلب

 

پيشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم
سپاس بي نهايت خداوند بزرگ را و درود فراوان نبىّ گرامي(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بيت پاكش ه را كه واسطه فيض الهي و مبلّغان احكام حيات بخش او هستند، و رحمت و رضوان خداوند بر خميني كبير، ابرمردي كه اسلام را كه از زندگي جدا و از جامعه منزوي گشته و از متن اجتماع به حاشيه و از عمل به حرف كشيده شده بود و از ميدان حاكميت و اداره مردم رانده شده و زينت بخش صفحه هاي كتب گرديده بود، دوباره به صحنه هاي مختلف زندگي انسان متمدّن امروز وارد كرد.
او با اراده خداوند و دَمِ مسيحايي اش، جهان را به شگفتي واداشت، و آنچه در ديدگاه عده اي محال مي نمود، ممكن ساخت. و بار ديگر، اسلام، با صلابت او و انقلاب پرشورش، چون خورشيد كه از پس ابر برآيد، درخشيدن گرفت و جهان را غرق نور كرد.
از آن پس،جهان بشري - كه از تشنگي معارف اسلامي جانش به لب رسيده بود - به خطاي تأسف بار و طولاني خويش پي برد و پرده غفلت را از ديدگان خود زدود و با شتابي وصف ناپذير، به سوي بازنگري در اين دين نجات بخش قدم برداشت.
اكنون درجهان معاصر، مكتب هاي فلسفي مدّعي نجات بشر، كمرنگ و بي اثر شده اند و تنها اسلام است كه روزنه اميد تمامي ملت هاست و اصول اسلامي در همه ابعاد آن مطرح شد، و به راه حلّ هايي كه اسلام در زمينه هاي مختلف نشان مي دهد، توجّه مي شود؛ به عنوان نمونه، از مشكلات اساسي دنياي امروز، كه ساليان متمادي جهان را در دو قطب متضاد قرارداده بود، سيري عدّه اي و گرسنگي افراد بي شماري از انسان هاي محروم است. آيا اين مشكل قابل حلّ است اگر هست راه حلّ كدام است كمونيسم، كاپيتاليسم و يا هيچ كدام.
تجربه دهه هاي اخير نشان داد كه هيچ يك از اين مرام ها قادر به حلّ اين مشكل بزرگ و امثال آن نيستند؛ بلكه خود، عامل و مولّد اين گونه مشكلاتند، و راهي براي انسان، به جز بازگشت كامل و همه جانبه به اسلام و قوانين حيات بخش آن باقي نمانده است.
در نظام اقتصادي اسلام، براي پركردن شكاف بين زندگي فقير و غني و نيز از بين بردن محروميت و فقر از جامعه، راه حل هايي وجود دارد كه در صورت به كار بستن آن به طور قطع و يقين، در كوتاه ترين مدّت، جهان شاهد نابودي اين پديده شوم حيات بشري خواهد بود. و تحريم اسراف يكي از آن راه هاست كه در اين نوشتار تا حدودي در مورد آن به بحث و گفت و گو خواهيم پرداخت.

اسراف و روزي.

ممكن است بپرسيد: خداوند متكفّل روزي بندگان خويش است، كه در اين صورت اسراف و عدم آن، چه تأثيري در گرسنگي و يا سيري انسانها خواهد داشت.
در پاسخ مي گوييم: خداوند عهده دار تأمين نيازمندي هاي موجودات روزي خوار خود، از جمله انسان گرديده است، بدين سبب طبيعت و زمين را مخزن تأمين موادّ غذايي و امكانات زندگي قرار داده و راه هاي استفاده و بهره وري از آن را به مخلوقات خويش آموخته، از اين طريق هر موجودي را به سوي تأمين نيازمندي هاي خويش رهبري مي كند؛ امّا در خصوص انسان اين تعهّد را در مجموعه نظام تكوين و تشريع به انجام مي رساند.
به عبارت ديگر، خداوند متعهد شده تا روزي رسان تمامي افراد بشر باشد و آن را ازطريق سه اصل اساسي تضمين فرموده است:.
1. با به وديعت گذاردن منابع بي شمار مواد حياتي در دل طبيعت و قابليت بخشيدن تسخير و بهره وري از آن.
2. دادن نيروي فكري و جسمي و قوّه اراده به انسان براي تسخير و استفاده از اين منابع.
3. با ملزم نمودن او براي ايجاد جامعه اي سالم با روابط اجتماعى، اخلاقي و اقتصادي عادلانه به گونه اي كه از ضايع شدن حق انساني به دست انساني ديگر جلوگيري به عمل آيد تا نعمت هاي خدادادي به وسيله گروهي به زيان گروهي ديگر نابود نشود.
پس در حقيقت مالي كه به دست جامعه و يا انسان اسراف پيشه به نابودي كشيده مي شود، حقّ انسان هاي گرسنه و درمانده اي است كه به گروهي ناپرهيزگار آن را پايمال مي كنند.

ارتباط سه اصل.

نكته اي كه در اين مورد لازم به توضيح است، به هم پيوستگي و ارتباط موجود بين اين سه اصل است؛ زيرا نبود هر يك از آنها كافي است، تا جريان روزي را دچار اختلال سازد؛ حتّي فساد هر كدام ممكن است در ديگري هم تأثير بگذارد و آن را نيز از اثر انداخته، يا كم اثر نمايد؛ به عنوان مثال در جامعه اي كه تقوا و عدالت از آن رخت بر بندد، و اسراف و حق كشي در آن رايج شود، طبيعت نيز از دادن امكانات كامل خويش به فرمان الهي دريغ خواهد كرد.
بر طبق روايات رسيده از حضرات معصومين ه يكي از مهمترين عوامل كمبود بركات زمين، نپرداختن حقّ زكات يعني در واقع همان روزي فقرا و تهيدستان است كه خداوند آن را در اموال صاحبان ثروت قرار داده است.
در حديث معتبري حضرت امام باقر(علیه السّلام)فرمودند: در كتاب علي(علیه السّلام)يافتيم كه رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده است:.
هرگاه از دادن زكات خودداري شود، زمين نيز بركات خويش را دريغ مي نمايد.(1).
به گفته سعدى:.
زكات مال به در كن كه فضله رزرا(2) چو باغبان بزند بيشتر دهد انگور.
البته جريان اين قانون درصورتي است كه احكام شرعي ابلاغ شده باشد و مانعي هم براي انجام دادن آن، بر سر راه نباشد و جهاتي نيز از قبيل استدراج و تنعّم تدريجي سبب هلاكت ناگهاني و دادن مهلت براي امتحان بيشتر در ميان نباشد.
از سوي ديگر، در جامعه اي كه در آن عدالت و تقوا و نظامي مبتني بر رعايت حقوق ضعفا حاكم باشد، طبيعت نيز به فرمان خدا سفره نعمتش را مي گسترد و با آن جامعه، همسويي خواهد كرد.در اين باره قرآن مجيد مي فرمايد:.
وَلَوْ أنَّ أهْلَ الْقُري امَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنِا عَلَيْهِمْ بَرَكِاتٍ مِنَ السَّمِاءِ وَاهَرْضِ وَلِكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنِاهُمْ بِمِا كانُوا يَكْسِبُونَ؛(3).
اگر مردم آن قريه ها - كه به هلاكت ابدي دچار گرديدند - اهل ايمان و تقوا بودند، بركات آسمان و زمين را بر آنان مي گشوديم؛ ولي آنها پيام رسولان را تكذيب نمودند و ما نيز آنها را به دليل كردار زشتشان، گرفتار عذاب خويش ساختيم.
در اين خصوص، آيات ديگري هم وجود دارد كه در آنها تقوا و عمل به دستورهاي الهى، وسيله فراگير شدن روزي و افزايش نعمت ها شمرده شده، كه در اين جا مجالي براي ذكر آنها نيست.(4).
بر اين اساس، اسراف از اين جهت كه عملي برخلاف تقوا و ناشي از ستم پيشگي انسان است، گذشته از اين كه موجب نابودي امكانات زندگي و استمرار محروميت نيازمندان است، زمينه غضب خداوند و نيز سلب نعمت از فرد و جامعه را فراهم مي نمايد. امام صادق(علیه السّلام)فرمود:.
إنَّ مَعَ الإسْرافِ قِلَّةُ الْبَرَكَةِ؛(5).
همانا اسراف همراه با كاهش و كمبود بركت - در نعمت هاي الهي - است.

استدراج مسرفين.

ممكن است بپرسيد: چگونه اسراف، و سرپيچي از دستورهاي الهي سلب نعمت را در پي دارد، در صورتي كه ما شاهد افراد و جوامعي هستيم كه با وجود اسراف و تبذيرهاي بي شمار، غرق در نعمت و رفاهند و اثري از قحط و كمبود در ميان آنان ديده نمي شود.
پاسخ اين است كه: آن گونه كه قبلاً اشاره شد، اسراف و تجاوز از حدود الهي جزيي از علّت زوال نعمت است، نه تمام آن. در حقيقت اسراف و معصيت زمينه ساز سلب نعمت به حساب مي آيند؛ گرچه ممكن است، حكمت ها و جهات ديگري پيش آيد، تا از تأثير آن در اين خصوص جلوگيري به عمل آورد. در مورد اين مطلب قرآن كريم مي فرمايد:.
فَلَمّا نَسُوا مِا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنِا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَىْ‏ءٍ حَتّي إِذا فَرِحُوا بِمِا أُوتُوا أَخَذْنِاهُمْ بَغتْةً فَاِذا هُمْ مُبْلِسُونَ؛(6).
پس آن گاه كه موعظه و هشدارهاي پيامبران را به فراموشي سپردند، درهاي همه نعمت ها را بر روي آنها گشوديم، تا اين كه آنان به وجود اين نعمت ها شادمان گشتند، ناگهان با دست انتقام خود آنان را برگرفتيم و حسرت همه آن لذّت ها و خوشگذراني ها بر دل آنان باقي ماند.مرحوم امين الاسلام طبرسي - قدس سرّه - در ذيل اين آيه از حضرت علي(علیه السّلام)نقل مي كند:.
يَابْنَ آدَمَ، إذا رَأَيْتَ رَبَّكَ يُتِابِعُ عَلَيْكَ نِعَمَهُ فَاحْذَرْهُ؛(7).
اي انسان، هرگاه ديدي نعمت هاي الهي به سوي توپياپي فرا مي رسد، از او برحذر باشد.
باز ايشان در ذيل همين آيه از حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل مي كند:.
إذا رَأَيْتَ اللّهَ يُعْطِى عَلَي الْمَعِاصِى فَإنَّ ذلِكَ اسْتِدْراجُ مِنْهُ، ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ؛(8).
هرگاه ديدي خداوند با وجود معصيت به تو نعمت مي دهد، اين از ناحيه او، استدراج به شمار مي رود. آن گاه حضرت اين آيه شريفه را تلاوت فرمودند.
استدراج اين است كه خداوند به انسان و يا جامعه معصيت پيشه فرصت و مهلت كافي دهد و نعمت هاي بيكران خويش را از همه سو به جانب آنان گسيل دارد، تا آن گاه كه فساد و بي بندوبارى، تمامي حيات و زواياي زندگي آنان را در خود گرفت، ناگهان عذاب بي امان او، همه وجودشان را احاطه كرده، در كام خويش فرو برد؛ و چه بسيار اقوام و امت ها در طول تاريخ - كه رشته هاي زيادي از فساد و فحشا در ميان آنها رواج داشته - خداوند به جاي انتقام فورى، به آنان مهلت داده و به عوض سلب نعمت، نعمتشان را افزون كرده است و زماني كه آنان در اين راه به نهايت و اوج خود مي رسيدند، حادثه اي مرگبار به فرمان الهي طومار زندگي آنها را درهم پيچيده و نابود مي نموده است.
مقصود از ذكر اين مختصر، يادآوري اين نكته است كه مرفّه بودن يك انسان و يا جامعه مسرف و بي بند وبار، نشانه لطف خداوند به آن فرد و يا جمعيت نيست؛ بلكه در حقيقت اين نعمت ها و تمديد مهلتها خود جزيي از عذاب الهي براي آنان به حساب مي آيد؛ زيرا به فرموده قرآن كريم، آنها در اين مدّت بر گناه و جرم خود مي افزايند و سبب شدّت و افزايش هر چه بيشتر عذاب خداوند، درباره خويش مي گردند:.
وَلا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْر لأَِنْفُسِهِمْ إِنَّمِا نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذاب مُهين؛(9).
كافران نپندارند كه مهلت ما بدان ها برايشان بهتر است. ما به آنها فرصت مي دهيم، تا بر گناهان خويش بيفزايند و براي آنان عذابي خواركننده مقرر گشته است.

سبب تأليف

مدّت ها بود با توجّه به اهميت اين موضوع در نظام اقتصادي اسلام و از سوي ديگر رواج آن در بين قشر وسيعي از جامعه - كه بعضاً به دليل وجود ابهاماتي در پيرامون آن (به صورتي كه مثلاً شخص نمي داند چه مواردي از مصرف، اسراف است و چه مواردي اسراف نيست) به حدود آن تجاوز مي شود - در پي آن بودم تا به نوشته اي جامع - كه حدود آن را به طور مفصّل و براساس مباني فقهي اسلام بررسي كرده و توضيح داده باشد - دست يابم؛ تا اين كه در كتاب پرارزش عوائد الأيّام مرحوم ملا احمد نراقي - رضوان اللّه تعالي عليه - به اين بحث برخوردم و ايشان سخن خود را در اين باره اين چنين آغاز مي كند:.
به طور مكرّر از اسراف، در قرآن و احاديث و كلماتِ علما سخن به ميان مي آيد و آن را از كارهاي حرام مي شمرند؛ ولي در عين حال نيافتم كسي همه موارد آن را با تفصيل بحث كرده باشد، به صورتي كه تمام جوانب اسراف از غير آن جدا و ممتاز شود، بلكه با اجمال از آن گذشته اند با اين كه بيان و تشريح آن از امور مهم و لازم است.(10).
بنده كه ريزه خوار خوان بزرگان اسلام هستم، ابتدا در نظر داشتم اين بحث را، از همان كتاب براي استفاده عموم، ترجمه نمايم؛ ولي سپس به جهت رعايت اختصاري كه در نوشته آن عالم گرانقدر، به كار رفته بود و نيز مسائل تازه اي كه گذشت زمان و وضعيت جديد پيش آورده است، تصميم گرفتم در حدّ توان خود با بضاعت اندك و با استفاده از آيات كريمه قرآن و به ويژه اخبار رسيده از اهل بيت عصمت و طهارت ه - كه تكيه گاه اصلي در اكثر مباحث اين نوشته است - اين موضوع را دنبال كنم. پس از شروع، لطف و هدايت الهي نصيب شد و حاصل آن مجموعه اي است كه در پيش رو داريد.مسأله اسراف، گرچه بلاي جهاني و درد همه جوامع بشري است و توجّه بدان درهر كجا و هر دوره اي لازم است، ولي اكنون كه كشور عزيز ما در راه خودكفايي و استقلال كامل به پيش مي رود، تأكيد بر روي صرفه جويي و پرهيز از اسراف و تبذير در تمامي زمينه ها و سطوح، ضرورت قطعي و اهميت بالاتري دارد: و لذا به نظر مي رسد وجود اين گونه نوشته ها، خالي از نفع نباشد.
اينجا دو نكته را يادآوري مي كنم: اول آن كه در اين كتاب، اسراف در بعد اقتصادي آن مطرح است و موضوعاتي هست كه ممكن است تحت عنوان اسراف قرار گيرد، ولي نه از جهت (اتلاف و تضييع مال) بلكه از آن رو كه از مصاديق اتلاف نعمتند و غالب و يا تمامي آنها جنبه هاي اخلاقي و يا حقوقي و... دارند ولذا از بحث پيرامون آنها در اين كتاب خودداري شده است.
دوم آن كه در اين مجموعه، سعي بر اين بوده است تا آن جا كه به نظر نگارنده رسيده، مسائل و موضوعات اصلي در باب اسراف مطرح شود ولذا از تفصيل و تطويل در ذكر آمار و شواهد تاريخى، اقتصادي و اجتماعي صرف نظر شده و آنچه از اين موارد آمده، تنها به عنوان نمونه و در حدّ ذكر مثال است.
در پايان از باب (مَن لَمْ يَشْكُرِ الْمَخْلُوقَ لَمْ يَشْكُرِ الْخِالِقَ) بر خود لازم مي دانم بدين وسيله از دوست فاضل و بزرگوارم جناب آقاي اسماعيل اسماعيلي - كه پس از مطالعه اين نوشتار با پيشنهادهاي سودمند خود، در برخي موارد راهگشاي اصلاحاتي در اين كتاب شد - صميمانه سپاسگزاري كنم.
از خداوند متعال عاجزانه مي خواهم تا اين عمل ناچيز را به درگاه باعظمت خويش بپذيرد و همواره ما را از لغزش درانديشه و عمل، نگاهبان باشد و ما را از ورود درجرگه (مسرفان) محافظت فرمايد. إنّه قريب مجيب.

پي نوشت :

1. وسائل الشيعه، ج‏6، باب‏3 از ابواب ماتجب فيه الزكاة، حديث 12.
2. رز: درخت انگور.
3. سوره اعراف (7) آيه 96.
4. نك: مائده (5) آيه 67 و هود (11)، آيه 52.
5. وسائل الشيعه، ج‏15، ص‏261.
6. انعام (6) آيه 44.
7. مجمع البيان، ج‏4، ص‏302، ذيل همين آيه.
8. مجمع البيان، ج‏4، ص‏302، ذيل همين آيه.
9. آل عمران (3)، آيه 178.
10. عوائد الأيّام، ص‏216.

منبع: http://www.balagh.net

ادامه مطلب

 

فصل اوّل در مورد اسراف.

در مورد اسراف.

مطالبي كه در اين كتاب از نظر گرامي شما خواهد گذشت، در دو فصل تهيّه و تنظيم گرديده است. در فصل اوّل به موضوعات گوناگوني كه در مورد اسراف مطرح است، پرداخته شده و در فصل دوم موارد اسراف و مصداق هاي آن در عرصه هاي مختلف، تبيين شده است.
موضوعاتي كه بخش هاي فصل اول را تشكيل مي دهد، عبارتند از:.
1. واژه اسراف؛.
2. نكوهش و تحريم اسراف؛.
3. فلسفه تحريم اسراف؛.
4. عوامل و انگيزه هاي اسراف؛.
5. فرهنگ مصرف‏

بخش اوّل واژه اسراف.

اسراف = خروج از حدّ.
لغويان و مفسّران در توضيح اين واژه سخنان و تعبيرات مختلفي آورده اند كه در بحث بعدي بدانها اشاره خواهد شد و به نظر مي رسد جامعترين آنها بيان راغب اصفهاني است:.
سرف: تجاوز كردن از حد در هر كاري است كه از انسان سربزند. گرچه استعمال آن در مواردِ زياده روي درانفاق مال بيشتر است و گاهي به خروج از اعتدال در مقدار خرج مال و زماني هم به چگونگي بذل مال و مورد آن اطلاق مي شود ولذا سفيان گفته است آنچه در غير طاعت خدا مصرف شود اسراف است، گرچه مقدار آن كم و ناچيز باشد.(1).
كلمه (اسراف) برخلاف (تبذير) تنها يك واژه اقتصادي نبوده، و كاربرد آن منحصر به امور مالي نيست؛ بلكه اين واژه قبل از آن كه نشانه جرمي در امور اقتصادي باشد، بيانگر وضعيّت نامناسب و غير معتدل اخلاقي و فرهنگي شخص و يا جامعه مسرف است و آن حالت تجاوزگري و بي اعتنايي به قوانين و حدود شناخته شده شرعي و انساني است و بر اين اساس به كارگيري اين واژه در قرآن كريم و دعاهاي رسيده از امامان معصوم ه در مورد تجاوز از مرز شرع و خصلت هاي انساني و گام نهادن در وادي گناه و معصيت، بسيار است.(2) از اين رو كاربرد اقتصادي آن نيز، با توجه به معناي اخلاقي آن كه (تجاوز از حد) است توضيح و تفسير شدني است و تمام معناهاي ذكر شده براي آن، از فروع و مصداق هاي همين معني مي باشد؛ پس معناي كلّي اسراف (خروج از حد) است. اما اين كه اين حد، بر اساس چه ميزان و معياري بايد سنجيده شود تا ملاك عمل قرار گيرد، موضوعي است كه در بحث بعدي بدان خواهيم پرداخت.

معيار حد.

از گفته هاي اهل لغت و تفسير در مورد واژه (اسراف) به دست مي آيد كه: با سه ملاك، حدّ معتبر در اسراف - كه رعايت آن ميانه روي است و تجاوز از آن موجب مي شود تا انسان در شمار مسرفين قرار گيرد - تعيين مي شود.

1. گناهان و محرّمات شرعي.

اين بدان دليل است كه حرام ها و معصيت ها خود حدود الهي اند، و ارتكاب آنها اگر بدون صرف مال باشد، اسراف به معناي گناه و تجاوز از دستورهاي ديني است؛ و در صورتي كه همراه با مخارج مالي باشد، اين عمل گذشته از اين كه خود معصيت است، خرج مال در راه آن نيز به عنوان تبذير و اسراف اقتصادي گناه ديگري خواهد بود. لذا بعضي لغت شناسان و مفسّران آن را به خوردن مال حرام‏(3) و برخي به تجاوز از حلال به حرام‏(4) و عدّه اي نيز آن را به انفاق در راه گناه تفسير نموده اند.(5).
همچنين مرحوم نراقى(ره) از علامه حلّى(ره) نقل مي كند كه علماي اسلام اجماع و اتفاق دارند كه مصرف مال در راه گناه اسراف و حرام است.(6).

2. حكم عقل و معيارهاي عقلي.

اين در مواردي است كه عقل بر قبح صرف مال در آنها حكم مي نمايد به گونه اي كه تجاوز از آن به نوعي سفاهت و جهالت رجوع كند؛ مانندانفاق به كسي كه استحقاق آن را ندارد و نيز اتلاف و نابود كردن ثروت و يا خرج آن در موارد نادرست و بي فايده كه حاكي از نارسايي عقلي و ضعف انديشه مرتكب اين عمل است. از اين رو گروهي از لغويان، اسراف را به غفلت و جهل و خطا معنا نموده اند.(7) همچنين مرحوم طبرسي - رضوان اللّه تعالي عليه، كه از بزرگان اهل تفسير است - در توضيح آيه شريفه (...كُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاتُسْرِفُوا...) مي فرمايد:.
هر انفاق و صرف مالي كه عقلا آن را قبيح شمرند و ضرر بر صاحبش وارد آورد، اسراف و حرام است.(8).
بر اين اساس حكم عقل در تشخيص موارد لازم و مفيد انفاق از غير آن، معتبر و محترم است و تجاوز از آن مصداق اسراف خواهد بود.

3. عرف جامعه.

در مواردي هم، عرف اجتماعي عامل تعيين كننده (حد) در باب اسراف است؛ به عنوان مثال مصرف مال در راه مصالح شخصي و زن و فرزند و يا انفاق آن براي مصالح ديگران، هر كدام محدود به حدي است كه عرف جامعه آن را بر اساس اوضاع اقتصادي هر زمان، و برپايه وضعيت مالي و موقعيّت اقتصادي و اجتماعي هر شخص تعيين و تحديد مي نمايد و همان گونه كه كم رَوي از آن، مصداق بخل است و اگر موجب از بين بردن حق واجبي شود حرام و معصيت است، زياده روي و تجاوز از آن نيز به معناي خروج از حدّ اعتدال، و ورود به جرگه مسرفين خواهد بود. در اين زمينه طريحي مي نويسد:.
گفته شده، اسراف تجاوز از حد در مصرف چيزهاي حلال است و اصبغ بن نباته مي گويد: اميرالمؤمنين(علیه السّلام)فرمود: شخص مسرف سه نشانه دارد: مي خورد آنچه براي او نيست و مي خرد آنچه براي او نيست و مي پوشد آنچه براي او نيست. و معناي حديث اين است: مي خورد و خريداري مي كند و مي پوشد آنچه را بالاتر از شأن اوست.(9).
نيز مرحوم طبرسى(ره) مي نويسد:.
گفته شده مقصود از نهي از اسراف در آيه مباركه اين است كه: از حدّ ميانه و اعتدال در مصرف مال خارج نشويد.(10).
و همين طور زمخشري در تفسير خود مي گويد:.
اسراف به معناي تجاوز از حد در انفاق است.(11).
خلاصه بحث اين كه: در باب اسراف مال، حدّي كه تجاوز از آن مذموم است چنين است:.
الف) يا همان قوانين و احكام شرعي است؛.
ب) ياحكم و ميزان عقلي آن را تحديد و مشخص مي كند؛.
ج) يا به توسط عرف اجتماعي معين مي شود.

مقايسه اي بين حدود.

در بحث پيش به بيان اقسام حد پرداختيم و اكنون به مقايسه اي كوتاه بين آن حدود سه گانه مي پردازيم.
پيش از اين گفته شد، حد درمورد مصارف شخصي و انفاقات، امري است بسته به اعتبار عرفي و بر همين اساس وضعيت افراد نسبت به هم در اين مورد متفاوت است؛ به عبارت ديگر حدّ مجازي كه عرف اجتماعي براي مصارف شخصي و خانواده تعيين مي كند، درباره همه اشخاص يكسان و يك نواخت نيست؛ بلكه به اندازه تفاوتهاي مالي و موقعيت هاي اجتماعي افراد مختلف است ولذا ممكن است مصرف مقدار معيني از مال، در يك مورد از شخصي اسراف باشد؛ در حالي كه مصرف همان مقدار در آن مورد، براي شخص ديگري كه از وضع مالي و موقعيت اجتماعي بالاتري برخوردار است، اسراف نباشد.
حضرت صادق(علیه السّلام)در حديثي فرمودند:.
چه بسا فقيري كه اسراف پيشه تر از ثروتمند است. عرض شد: چگونه حضرت فرمودند: ثروتمند از آنچه دارد، خرج مي كند و فقير بدون تمكن مالي اضافه بر شأن خود انفاق مي نمايد.(12).
اما قانون شرعي و يا حدّي كه براساس موازين عقلي تعيين و تحديد مي شود، در هر شرايط و در مورد هر شخصي يك نواخت و ثابت است و با اختلاف حال و شرايط زماني و اجتماعي مصرف كننده تفاوت پيدا نمي كند؛ بدين معنا كه خرج مال در راه گناه به هر اندازه و از هر كس در همه زمان ها و مكان ها، اسراف و حرام است همچنان كه اتلاف و ضايع كردن ثروت به هر مقدار و با هر موقعيّت اقتصادي و اجتماعى، مصداقي از اسراف خواهد بود.

اختلاف حدود.

در برخي موارد بين حدّي كه براساس عرف اجتماعي تعيين مي شود و حدّ به معناي حكم شرعي اختلاف پديد مي آيد؛ يعني گاهي خرج مقداري از مال در موردى، از نظر حكم شرعي اسراف به حساب مي آيد؛ در صورتي كه اين عمل از ديدگاه عرف اجتماعي خروج از حد نيست؛ مثلاً مصرف كمي از مال در راه معصيت و يا خرج زيادي از آن درجهت گناهي كه بين مردم متعارف است، در عرف اجتماعي خروج از حد و تضييع مال نيست؛ در صورتي كه از جنبه حدّ به معناي حكم شرعي اسراف و خروج از حد است؛ همچنان كه عكس اين قضيّه نيز ممكن است.
به عنوان مثال، صرف مال در راه اداي تكليف شرعي و برپايي حدود الهي هر چند زياد هم باشد، از نظر حكم شرعي خروج از حد نيست؛ بلكه واجب و در مواردي هم مستحب است؛ گرچه ممكن است از ديد عرف اجتماعي هدر دادن مال به حساب آيد، كه در اين گونه موارد اسراف و عدم آن به ميزان حكم شرعي تعيين مي شود و قضاوت عرفي از اعتبار ساقط است.لذا مرحوم طبرسى(ره) از بعضي مفسرين نقل مي كند:.
اگر در راه اطاعت خداوند و انجام وظايف شرعي به اندازه كوه (اُحد) از مال و ثروت خرج شود، اسراف نيست.(13).
براي نمونه فقهاي اسلام مي فرمايند:.
اگر كسي در موقعيتي ناچار باشد، براي تهيه آب، جهت وضو گرفتن خرج زيادي بر خود تحميل كند اين عمل واجب است و در اين صورت تيمم باطل است مگر اين كه ضرري از اين ناحيه بر او برسد.(14).
و نيز مي فرمايند:.
اگر شخصي براي رفتن به حج ناچار باشد خارج از حدّ متعارف بذل مال كند، چنانچه دچار سختي و مشقّت نشود، بر او واجب است.(15).
امام خميني - رضوان اللّه تعالي عليه - در شرايط امر به معروف و نهي از منكر مي فرمايند:.
اگر برپايي يكي از واجبات الهي و يا ريشه كن نمودن گناهي متوقف بر خرج مال زيادي باشد، بذل آن واجب نيست؛ ولي ارتكاب آن چنانچه موجب سختي و مشقت نباشد، پسنديده است و در غير اين صورت جايز نبودن آن دور از واقع نيست. بلي اگر آن عمل از اموري باشد كه قانونگذار اسلام به آن اهميّت داده و برخلاف آن در هيچ صورتي رضايت نمي دهد، بذل مال در راه بر پايي و يا جلوگيري از آن واجب است.(16).
بنابراين، ملاحظه مي شود در مواردي كه انجام دادن تكاليف شخصي به خرجي بيرون از حدّ معمول بستگي داشته باشد، اگر به ضرر نينجامد واجب است؛ ولي در جايي كه مبارزه با گناه و يا انجام دادن واجبات ديگران متوقف بر آن باشد، محكوم به استحباب و امري پسنديده مي باشد؛ اگر چه عرف اجتماعى، اين عمل را در هر دو مورد نپذيرد.
اما اين كه بعضي از علماي اسلام فرموده اند اسراف دروجوه خيريّه نيز تحقق پيدا مي كند،(17) مربوط است به صورتي كه بذل مال به ضرر بينجامد و يا مربوط است به انفاق در امور مستحب، كه به خواست خداوند بحث آن خواهد آمد.

واژه تبذير.

اكنون كه مفهوم (اسراف) تبيين شد، به تفسيري از واژه (تبذير) مي پردازيم. تبذير برخلاف اسراف تنها واژه اي اقتصادي است و در غير آن كاربردي ندارد. قرآن مجيد فقط در دو آيه متوالي از آن نام برده و يك مورد آن هم اقتصادي و مالي است. مي فرمايد:.
... و تبذير مكن؛ زيرا تبذير كنندگان برادران شيطانند و شيطان به پروردگارش بسيار كفر ورزنده است.(18).
در معناي تبذير، راغب اصفهاني مي گويد:.
تبذير به معناي پراكنده كردن واصل آن پاشيدن بذر است و براي هر كسي كه مالش را ضايع كند به كار مي رود.(19).
و نيز مرحوم طبرسي - عليه الرّحمه - مي گويد:.
تبذير، پراكندن مال از روي اسراف است و ريشه آن پاشيدن بذر است؛ با اين فرق كه تبذير پراكندن همراه با فاسد و ضايع كردن است؛ ولي اگر به گونه اصلاح باشد - هر چند زياد هم باشد - تبذير نيست.(20).
عده ديگري از اهل لغت نيز، تبذير را پراكندن مال به صورت اسراف معنا كرده اند(21) مقدس اردبيلى(ره) آن را به مصرف مال در جايي كه سزاوار نيست، تفسير نموده است.(22).
از مجموع اين نظريّه ها اين چنين برمي آيد كه بين واژه اسراف به معناي اقتصادي آن با واژه تبذير فرق زيادي وجود ندارد و تنها ممكن است در جهت تمايز بين اين دو واژه گفته شود كه با توجّه به خصوصيات تعابير لغت شناسان در معناي تبذير، مقصود از اين واژه، تلف و ضايع كردن مال است و زياده روي در انفاقات شخصي و امور خير را شامل نمي شود؛ در حالي كه اسراف فراگيرتر از آن بوده و در برگيرنده همه موارد، از به هدر دادن و زياده روي در مصارف شخصي و خانوادگي و انفاقهاي مستحب مي باشد؛ به عبارت ديگر هر تبذيري اسراف است؛ ولي هر اسرافي تبذير نيست. از امام صادق(علیه السّلام)جمله كوتاهي نقل شده است كه ممكن است، همين نكته را از آن استفاده كرد آن حضرت فرمود:.
إنَّ التَّبْذِيرَ مِن الإِسْرافِ؛(23).
تبذير از اسراف است.
در اين حديث شريف، براي اسراف اقسامي فرض و تبذير شعبه اي از آن معرفي شده است.

پي نوشت :

1. راغب اصفهانى، المفردات في غريب القرآن، ماده (سرف).
2. براي نمونه: قرآن كريم مي فرمايد: ربَّنا اغْفِرْلَنِا ذُنُوبَنِا وَإسْرافَنِا فِي أَمْرِنِا...؛ پروردگارا گناهان و تجاوزگري ما در كارمان را ببخش. (آل عمران (23 آيه 147.).
و باز مي فرمايد: قُلْ يا عِبِادِىَ الَّذينَ أسْرَفُوا عَلي أنْفُسِهِمْ لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ...؛ بگو: اي بندگان من كه برجان خويش تجاوز كرديد از رحمت خداوند نوميد مباشيد. (زمر (39) آيه 53).
3. مجمع البحرين، واژه (سرف).
4. مجمع البيان، ج‏4، ص‏413، ذيل اعراف (7) آيه 31.
5. مقدس اردبيلى، آيات الاحكام، ص‏409؛ علي بن ابراهيم قمى، تفسير القرآن (به نقل از: ملا احمد نراقى، عوائدالأيّام، ص‏217 - 218)؛ مجمع البيان، ج‏4، ص‏375، ذيل انعام (6) آيه 141.
6. عوائد الأيّام، ص 218.
7. ر.ك: صحاح اللغة؛ قاموس اللغة؛ المنجد.
8. مجمع البيان، ج‏4، ص‏413. ذيل اعراف (7) آيه 31.
9. مجمع البحرين، ماده (سرف).
10. مجمع البيان، ج‏4، ص‏413، ذيل اعراف (7) آيه 31.
11. تفسير كشاف، ج‏3، ص‏292،ذيل فرقان (25) آيه 67.
12. وسائل الشيعه، ج‏6، باب‏14 از ابواب مستحقين زكاة، حديث 2.
13. مجمع البيان، ج‏4، ص‏413، ذيل اعراف (7) آيه 31.
14. رك: عروة الوثقى، ص‏472، (فصل في التيمّم) مسأله 16، و ساير كتاب هاي فقهى.
15. همان، شرايط وجوب حج، مسأله 8 و 9.
16. تحرير الوسيله، ج‏1، ص‏472.
17. رك: عوائد الأيّام، ص‏219.
18. اسراء (17) آيات 27 و 28.
19. مفردات القرآن، مادّه (بذر).
20. مجمع البيان، ج‏6، ص‏410، ذيل اسراء(17) آيه 27.
21. صحاح اللغة، قاموس المحيط والمنجد.
22. آيات الاحكام، ص‏410.
23. وسائل الشيعه، ج‏6، ص‏27.

منبع:http://www.balagh.net

ادامه مطلب

 

بخش دوم تحريم اسراف.

منابع حكم.

براي به دست آوردن حكم هر موضوعى، چهار منبع وجود دارد:.
1 - قرآن كريم؛.
2 - سنّت معصومين(علیهم السّلام)؛(1).
3 - اجماع و اتفاق فقهاي شيعه؛.
4 - حكم عقل.
ممكن است يك حكم به گونه اي باشد كه در تمام آن منابع، بتوان براي آن مدركي ارائه داد، همچنان كه ممكن است حكمي تنها به وسيله يكي از آن چهار منبع قابل اثبات باشد. اسراف از آن موضوعاتي است كه با هر يك از آن منابع مي توان بر حرمت آن استدلال كرد.

1. اسراف و حكم عقل.

حكم عقل بر قبح اسراف روشن است و جاي سخن نيست؛ زيرا به هدر دادن سرمايه هاي زندگي كه وسيله بقا و حيات انسان است، چيزي است كه هر عقل سليم دور از هوي و آلودگي بر زشتي آن حكم مي كند.

2. اسراف و اجماع.

مرحوم نراقي در كتاب نفيسش عوائد الأيّام، خود بر حرمت آن ادعاي اجماع مي كند و آن را از ديگران نيز نقل مي كند. به علاوه در آن جا مي فرمايد: (حرمت اسراف از ضروريات دين است) و بديهي است، ادعاي ضرورت بالاتر از ادعاي اجماع است؛ زيرا ادعاي ضرورت، يعني اين مسأله قابل شك نيست و هيچ مسلماني در آن شبهه ندارد.
در مورد عقل و اجماع به همين اشاره بسنده مي كنيم ولذا آن را مقدم داشتيم. اكنون به آيات و روايات - كه بحث عمده در آنهاست - مي پردازيم.

3. اسراف در قرآن.

در قرآن كريم واژه اسراف با مشتقات آن به طور مكرّر به كار رفته است. به عنوان نمونه به آيات زير توجه كنيد:.
الف) كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفينَ مِا كِانُوا يَعْمَلُون؛(2).
اين گونه براي تجاوزگران آنچه عمل مي كردند، زينت داده شده است.
ب) وَلا تُطيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ؛(3).
فرمان تجاوز كنندگان را پيروي نكنيد.
ج) إنَّ اللّه لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِف كَذّاب؛(4).
خداوند تجاوزگر دروغگو را هدايت نمي كند.
د) وإنَّ فِرْعَوْنَ لَعِالٍ فِي اهَرْضِ وَإنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفينَ؛(5).
و به تحقيق فرعون در زمين برتري طلب و به تحقيق از تجاوز پيشگان بود.
در اين آيات مقصود از اسراف جنبه هاي اخلاقى، عقيدتي و تجاوز از حدود الهي است، گرچه امور مالي را نيز شامل است ولي آياتي كه تنها ظهور در جنبه هاي اقتصادي - كه مورد نظر و بحث ماست - دارد، چهار مورد است و با دو آيه شريفه (تبذير) شش آيه مي شود. آنها عبارتند از:.
آيه 141 سوره انعام؛ آيه 31 سوره اعراف؛ آيه 67 سوره فرقان؛ آيه 6 سوره نساء؛ آيات 26 و 27 سوره اسراء.
در اين جا به ذكر چند آيه مي پردازيم:.
الف) وَآتِ ذَا الْقُرْبي حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبيلِ وَلا تُبَذِّرْ تَبْذيراً ُ إنَّ الْمُبَذِّرينَ كِانُوا إِخْوانَ الشَّيِاطِينِ وَكِانَ الشَّيْطِانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً؛(6).
حق خويشان، نيازمند و در راه مانده را بپرداز و تبذير نكن؛ زيرا تبذير كنندگان برادران شيطانهايند و شيطان به پروردگار خويش بسيار كفر ورزنده است.
واژه (تبذير) - همان گونه كه در بحث آن گذشت - تنها واژه اي اقتصادي است و در قرآن كريم فقط در همين دو آيه از سوره اسراء به كار برده شده است و شايد در قرآن كريم كمتر موردي بتوان پيدا كرد كه، اين گونه با لحن تند و شديد از عملي - آن چنان كه در اين آيه شريفه در مورد تبذير آمده - نهي شده باشد.(7).
ب)...وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصِادِهِ وَلا تُسْرِفُوا إنَّهُ لايُحِبُّ الْمُسْرِفينَ؛(8).
وقت برداشت محصول حقي كه بدان تعلق گرفته بپردازيد و اسراف نكنيد، به تحقيق خداوند اسرافگران را دوست ندارد.
ج) ... خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِ‏ّ مَسْجِدٍ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاتُسْرِفُوا إِنَّه لايُحِبُّ الْمُسْرِفينَ‏(9)؛.
وقت ورود به هر مسجدي بهترين آرايش را برگيريد. بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد. همانا خداوند اسراف كنندگان را دوست ندارد.

عدم حبّ.

ممكن است بگوييد: در اين دو آيه آمده است كه: خداوند مسرفان را دوست ندارد و بديهي است هميشه، دوست نداشتن به معناي دشمني و بغض نيست، همان گونه كه دشمني نداشتن، در همه موارد با محبت و دوستي همراه نيست؛ براين اساس ممكن است خداوند، نه مسرفان را دوست بدارد و نه با آنها دشمني داشته باشد.(10).
گويا در ذهن مرحوم امين الاسلام طبرسي - رضوان اللّه تعالي عليه - نيز همين اشكال پيش آمده و در تفسير آيه شريفه به اين اشكال، اين گونه پاسخ مي دهد:.
خداوند با اين كلام در مقام مذمت و توبيخ مسرفان است، نه مدح آنان. در صورتي كه اگر اين سخن بدين معنا باشد كه نه آنها را دوست دارد و نه با آنها دشمن است، بايد همان گونه كه اين جمله متضمّن مدح نيست، دربردارنده سرزنش و مذمّت آنان نيز نباشد.(11).
مؤيّد سخن ايشان اين است كه همين تعبير درباره كافران نيز آمده است. خداوند مي فرمايد: ... إنَّهُ لا يُحِبُّ الْكِافِرينَ؛(12) او كافران را دوست ندارد.
بديهي است مقصود از اين كلام در اين خصوص به همان سبب كه مرحوم طبرسي در مورد مسرفان فرموده است بغض و دشمني است.
در اين بخش از آيه شريفه دو نكته به نظر مي رسد كه مي توان اضافه بر مذمت اسراف، حرمت آن را نيز از همين جمله به دست آورد. نخست آن كه: اگر در آيه شريفه آمده بود: خداوند، اسراف را دوست ندارد، جاي اين سؤال بود؛ زيرا خداوند بسياري از عمل ها را نه دوست دارد و نه دشمن آنهاست، كه اعمال مباح اين گونه هستند؛ در صورتي كه آيه كريمه مي فرمايد: خداوند (مسرفين) را دوست ندارد. و اسراف در اين دو آيه، با توجه به بخشهاي پيش از اين جمله، كه خوردن و آشاميدن و انفاق مال مطرح شده، معناي اقتصادي آن مورد نظر بوده و مقصود، زياده روي در مصرف مال است. و آيه شريفه، حتي شخصي را كه اعمال نيك و صالح بسياري انجام داده باشد، ولي در امور اقتصادي و معاش خود اسرافگري نمايد نيز شامل است. و آن گاه با توجه به اين كه خداوند دوست نداشتن خود آنان را به اين عمل آنها مربوط فرموده است، بيانگر اين حقيقت است كه اسراف موجب مي شود تا شخص مسرف، با وجود دارا بودن همه فضايل اخلاقي و اعمال صالح، باز هم نتواند به مقام محبت و قرب الهي برسد و اين خود پايين ترين مرحله پليدي و خباثت يك عمل به حساب مي آيد و توجه به همين نكته كافي است تا اسراف در رديف گناهان بزرگ قرار گيرد.
نكته ديگر در اين زمينه، اين است كه: كسي كه ديگري را نه دوست بدارد و نه دشمن، موضوعي است كه تنها در بين انسان ها - كه در اصل همه با يكديگر برابرند و از حقوق مساوي برخوردارند - جريان دارد ولذا هر انسانى، اگر همنوعش به او خوبي كند و حقوقش را محترم بشمارد او را دوست مي دارد؛ ولي به فردي كه به حقوق و حريم او تجاوز كند، دشمني مي ورزد و با شخصي هم كه هيچ گونه آشنايي و يا برخورد حقوقي ندارد، بي تفاوت است. اين قاعده در مورد خداوند با بندگانش كاملاً بي مورد است؛ زيرا انسان ها همگي بنده و مخلوق اويند و نيز مكلَّف به وظايفي هستند كه البته گروهي بدان عمل مي كنند و گروهي هم از آن سرپيچي مي نمايند. دسته اول را خداوند دوست دارد و با گروه دوم دشمن است و شقّ سومي در مورد بندگاني كه به وظيفه آشنا هستند و احكام الهي بدانها رسيده است، وجود ندارد. بنابراين اگر خداوند كسي را دوست نداشته باشد، چيزي جز دشمن با او نخواهد بود.

4. نمونه هايي از روايات.

در روايات زيادي به مناسبت هاي مختلف، سخن از اسراف به ميان آمده و حضرات معصومين (علیهم السّلام) از آن نهي و مذمّت فرموده اند كه دربخش هاي مختلف اين كتاب، بسياري از آنها ذكر شده و يا خواهد شد و اكنون به چند حديث شريف بسنده مي كنيم:.
در يك روايت معتبر، عبداللّه بن ابان،(13) مي گويد: از امام موسي بن جعفر درباره نفقه بر عيال پرسيدم، حضرت فرمود:.
مرز نفقه مجاز بين دو امر مكروه است: يكي از آن دو اسراف و ديگري سخت گيري است.(14).
لازم به ذكر است، كلمه (مكروه) در اين حديث به معناي اصطلاحي آن، يعني كاري كه تركش بر انجام دادن آن برتري دارد نيست. و اين اصطلاح در زمان هاي پس از دوران معصومين (علیهم السّلام) در تقسيم بندي احكام، بين فقها پيدا شده است؛(15) بلكه مقصود از آن، در اين روايت و امثال آن، به همان معناي لغوي كه منفور و مذموم است به كار رفته و اين معنا هم قابل حمل بر حرمت است و هم بر كراهت اصطلاحى. گرچه در اين حديث محمول بر حرمت است؛ زيرا (اقتار) و سخت گيري به عنوان مكروه ديگر ذكر شده و آن هم به جهت ظلم و حبس حق و ترك واجب، محكوم به حرمت است و اين خود شاهد بر اين است كه (مكروهِ) ديگر، يعني اسراف نيز به همين معناست.
و باز در قسمتي از حديث معتبر ديگري حضرت صادق(علیه السّلام)به شخصي كه شرفياب محضرش شده بود، فرمودند:.
از خدا پروا كن و اسراف مكن. سخت گيري هم منما و راه ميانه و اعتدال را پيشه ساز. به تحقيق تبذير از اسراف است و خداوند فرموده است، تبذير نكنيد.(16).
و نيز در حديثي امام صادق (علیه السلام) فرمودند:.
دعاي چهار گروه مستجاب نمي شود: يكي از آنها كسي است كه مالي داشته باشد و آن را ضايع نمايد و سپس از خداوند درخواست كند، تا به او روزي عنايت كند، خداوند نيز در جواب مي فرمايد: آيا به تو دستور ميانه روي و اعتدال در مصرف نداده بودم‏(17).
و نيز در نامه اي كه امام عسكري(علیه السّلام)براي يكي از شيعيان فرستادند، اورا به توانگري بشارت داده، چنين توصيه فرمودند:.
بر تو باد به ميانه روي و اقتصاد و بر حذرباش از اسراف؛ زيرا اين عمل از كارهاي شيطان است.(18).
همچنين حضرت صادق(علیه السّلام)در روايتي فرمودند:.
خداوند ميانه روي را دوست و زياده روي را دشمن مي دارد؛ حتي اگر دور انداختن هسته خرما باشد؛ زيرا مي توان از آن بهره برد و نيز دور ريختن زيادي و باقيمانده آب آشاميدنى.(19).
اسراف از گناهان بزرگ.
در بعضي روايات با صراحت، اسراف و تبذير از معاصي كبيره معرفي شده است و بسياري از فقها نيز همين را فرموده اند.
در روايتي كه (فضل بن شاذان) از امام رضا(علیه السّلام)نقل مي كند، حضرت ضمن نامه اي به مأمون و بيان مسائل مهمي از شريعت، به شمارش گناهان بزرگ مي پردازند و از آنها اسراف و تبذير را نام مي برند(20) و نيز در حديث ديگري حضرت امام صادق(علیه السّلام)اسراف و تبذير را از گناهان بزرگ شمرده اند.(21).
امام خميني - رضوان اللّه تعالي عليه - در ضمن بيان شرايط امام جماعت و لزوم اجتناب از كباير(22) و مرحوم خاتون آبادى‏(23)، اسراف و تبذير را از معاصي كبيره‏(24) به حساب آورده اند.
اهميت اسراف بين مسلمانان.
توجه و اهميت خاصي كه مسلمانان در طول تاريخ همواره به عمل اسراف، به پيروي از نبي اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه معصومين - صلوات اللّه عليهم اجمعين - از خود نشان مي دادند، نمايانگر حساسيت و عنايت ويژه اسلام و رهبران پاك اسلامى، درباره آن است كه همواره كوشيده اند، تا فرهنگ اعتدال در هر زمينه، از جمله مصرف را - كه خود الگوي آن بودند - به پيروان خويش تعليم دهند. از برخورد شديد با مسرفان و حساسيت نشان دادن در برابر اسراف - گرچه در موارد ناچيز - تا استفاده از دعا - كه از بهترين شيوه ها براي تزريق يك خلق وخوي در جان آدمي است - براي اين منظور اقدام مي نمودند.
حضرت سجّاد(علیه السّلام)در يكي از بخش هاي دعاي شريف مكارم الاخلاق، در راز و نياز خود با خداوند عرض مي كند:.
پروردگارا بر محمد و آل او درود فرست و مرا از ارتكاب اسراف بازدار و روزي مرا از تلف شدن حفظ فرما.(25).
اكنون به اين قضيّه توجه كنيد، تا ميزان حسّاسيّت مسلمين را در مورد اسراف دريابيد:.
مردي مي گويد: به امام صادق(علیه السّلام)عرض كردم: ما در راه مكه اراده احرام و زيارت خانه خدا مي كنيم. پس از آن كه براي نظافت بر بدن خود نوره مي زنيم، نخاله به همراه نداريم تا بر خود بماليم، به ناچار براي اين منظور از آرد استفاده مي كنيم و من از اين كار دچار نوعي تشويش و نگراني مي شوم كه خدا بدان آگاه است، حضرت فرمود: آيا نگراني تو از اين جهت است كه مي ترسي اين عمل اسراف باشد عرض كردم: آرى. فرمود: در آنچه مايه اصلاح و بهداشت بدن باشد اسراف نيست و من خود گاهي آرد خالص را با روغن مخلوط مي نمايم و سپس بر بدن خود مي مالم. اسراف، تنها در آن چيزي است كه مال را تلف كند و به بدن صدمه بزند.(26).
و بنابر آنچه بعضي مي گويند(27) كه: شهرت به عظمت و بزرگ بودن گناهي در ميان مسلمين دليل بر كبيره بودن آن است، همين توجّه و حسّاسيّت زياد مسلمان ها به عمل اسراف، نشانه و دليل ديگري بر كبيره بودن آن خواهد بود.

پي نوشت :

1. مراد از سنت، قول، فعل و تقرير معصومان ه است.
2. يونس (10) آيه 12.
3. شعراء (26) آيه 151.
4. غافر (40) آيه 28.
5. سونس (10) آيه 83.
6. اسراء (17) آيات 26 - 27.
7. روي جهاتي كه ذكر مي شود، مجموع كلام با تأكيد فراواني بيان شده است:.
الف) نهي از تبذير باجمله (ولاتبذّر) كه دلالت برحرمت دارد؛ ب) آوردن (تبذيراً) به عنوان مفعول مطلق كه تأكيد را مي رساند؛ ج) معرفي تبذير كنندگان به عنوان برادران شيطان كه بالاتر از پيروي و متابعت است؛ د) تأكيد اين برادري با حرف (انّ) و (جمله اسميه) و (الف و لام تعريف) و (فعل ناقصه).
8. انعام (6) آيه 141.
9. اعراف (7) آيه 31. در همين زمينه آيه اي از سوره نساء در بخش (عوامل اسراف) و آيه 67 از سوره فرقان در بخش هاي بعد خواهد آمد.
10. به اصطلاح علمى، بين عدم حب و عداوت، عموم و خصوص مطلق است و نيز بين عدم عداوت و حبّ همين نسبت است؛ همچنان كه بين عدم عداوت و عدم حبّ، عموم و خصوص من وجه است.
11. مجمع البيان، ذيل اعراف(7) آيه 31.
12. روم (30) آيه 45.
13. از اصحاب امام كاظم و امام رضا ژ.
14. وسائل الشيعه، ج‏15، باب 27 از ابواب النفقات، حديث 1.
15. فقها فرموده اند: هر عملي در ارتباط با حكم شرعى، يا واجب است يا حرام يا مكروه يا مستحب و يا مباح.
16. وسائل الشيعه، ج‏6، ص‏27، حديث 1.
17. همان، ج‏15، باب 27 از ابواب النفقات حديث 4.
18. سفينة البحار، ج‏1، ص‏616.
19. وسائل الشيعه، ج‏15، باب 25 از ابواب النفقات، حديث 2.
20. همان ، ج‏11، ص‏260؛ تحف العقول، ص‏316.
21. وسائل الشيعه، ج‏11، ص‏262.
22. تحرير الوسيله، ج‏1، ص‏275.
23. خاتون آبادى، شرح و ترجمه اربعين شيخ بهائى، ص‏390.
24. امام خمينى(ره) در توضيح معاصي كبيره مي فرمايند: كبيره هر معصيتي است كه بدان وعده عذاب داده شده و يا امر آن سخت گرفته شده باشد، يا دليلي دلالت كند كه معصيتي از بعضي كباير بزرگ تر و يا مثل آن است، يا عقل حكم كند به كبيره بودن معصيتي و يا اين كه در ذهن تمام مسلمانان و اهل شرع به عنوان كبيره باشد و يا بر كبيره بودن آن تصريح شده باشد....) تحرير الوسيله، ج‏1، ص‏274 و 275.
25. صحيفه سجاديه دعاي 20.
26. وسائل الشيعه، ج‏1، باب 38 از ابواب آداب الحمام، حديث 7.
27. مانند امام خميني - رضوان اللّه تعالي عليه - در تحرير الوسيله، ج‏1، ص‏274.

منبع: http://www.balagh.net

ادامه مطلب

 

بخش سوم فلسفه تحريم اسراف.

آثار مثبت پرهيزاز اسراف.

اين بخش از كتاب عهده دار بحث در موضوعي است كه در حدّ خود از اهميّت بسياري برخوردار بوده و قابل دقّت و توجّه شايان است؛ زيرا اين مبحث نشان مي دهد كه چرا همواره بايد اعتدال در مخارج را در نظر داشت و از آن غفلت ننمود.
مطابق مذهب شيعه، همه احكام و قوانين اسلامى، داراي مصالح و مفاسد واقعي هستند و براساس انگيزه ها و فلسفه هاي محكمي استوار شده اند و هريك از آنها در جايگاه خود عالي ترين هدفها و مقصدها را در زمينه هاي گوناگون - در زندگي فردي و اجتماعي انسان - دنبال مي نمايند كه بعضي از آنها را امامان معصوم بيان داشته و برخي را نيز عقل درك مي كند و بسياري از آنها هم از دسترس فكر و انديشه ما دورند و به ناچار ظرف ذهن و عقل ما از دستيابي به دان ها محجوب است.
در اين بحث، تا حدودي به آثار مثبت ميانه روي و پيامدهاي سوء اسراف و به سخن ديگر، به فلسفه تحريم اسراف، پرداخته خواهد شد؛ گرچه اين نوشتار مدّعي نيست كه تمام دلايل اين حكم نوراني را بيان كرده؛ ولي شايد بتواند با استفاده از سخنان اهل بيت معصوم ه به موارد مهم آن اشاره كند.
پرهيز از اسراف در زمينه اقتصادى، سرمايه هاي فرد و جامعه را از تلف شدن نگاه داشته، دوام حيات مادّي انسان را در هنگام مواجهه با مشكلات زندگي بيمه خواهد كرد و در بُعد اخلاقي مبارزه با اسراف فرد و جامعه را قادر مي سازد، تا به اساسي ترين مسؤوليت انساني و اخلاقي خود - كه كمك به مستمندان و همدردي با آنهاست - بپردازد.
دوري از اسراف است كه خيمه زندگي را همچنان بر پايه محكم اعتدال، نگه مي دارد و جامعه را از وقوع جرمهايي از قبيل دزدى، رشوه و كلاهبرداري و پيامدهاي آن، محافظت مي نمايد.
ميانه روي و اعتدال در بُعد سياسى، مبارزه اي كارآمد با استعمار - كه در صدد تحميل زندگي آميخته به اسراف و تبذير در ممالك تحت سلطه است - به شمار مي رود.
و سرانجام با پرهيز از اسراف در زمينه شرافت انسانى، بشر به بالاترين وظيفه خود در برابر خداوند و پروردگار خود - كه شكرگزاري و احترام به نعمت هاي بي پايان اوست - لباس عمل مي پوشاند.
اكنون به تفصيل درباره هر يك از موارد ياد شده سخن مي گوييم:.

1. تأمين بنيه مالي.

توجه به اعتدال و صرفه جويي در هزينه زندگي مايه بقا و توانايي مالي زندگي و در نتيجه، حافظ مناعت و شخصيّت انساني آدمي است؛ در حالي كه عدم رعايت آن، تنگدستي و سختي معيشت به بار مي آورد و شيرازه حيات اقتصادي انسان را از هم مي گسلد.
درآمد زندگى، به سان چشمه آبي است كه در بستر رودي به جريان افتد. اين آب اگر مهار نشود، به هدر مي رود؛ ولي اگر در جاي مناسبي سدّ زده شود و با محاسبه دقيق، مقدار ورودي آن تعيين و بر همان اساس راه هاي خروجي اندازه گيري شود، نه تنها آبي به هدر نمي رود، بلكه مي توان از آن با برنامه ريزي صحيح استفاده خوبي برد و مقدار زيادي نيز ذخيره خواهد گشت تا در فصل تابستان - كه سد با درآمد كمتري از آب و تقاضاي بيشتري روبه روست - مورد بهره برداري قرار گيرد.
در روايتي اميرالمؤمنين(علیه السّلام)فرمودند:.
ميانه روي مايه فزوني ثروت و اسراف مايه تباهي آن است.(1).
و نيز همان حضرت مي فرمايد:.
اي انسان! اگر از دنيا به اندازه رفع نياز بخواهى، كمترين درآمد هم تو را بس است و اگر طالب زندگي مسرفانه و بيش از حدّ كفايت باشى، تمام درآمد دنيا هم تو را كافي نخواهد بود.(2).
در روايت ديگري حضرت امام صادق(علیه السّلام)فرمودند:.
كسي كه ميانه روي را در مخارج زندگي خود پيشه كند ضمانت مي كنم كه فقير و محتاج نشود.(3).
همچنين از نبي اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه معصومين (علیهم السّلام) روايت شده كه فرموده اند:.
نجات انسان در سه چيز است: ترس از خدا در آشكار و پنهان، ميانه روي در تنگدستي و توانگري و عدالت ورزي در خوشنودي و غضب.(4).
حكما نيز، تدبير منزل را از شعبه هاي حكمت عملي به حساب آورده اند و اعتدال و محاسبه درست و دخل و خرج نيز، خود از موارد تدبير منزل است.
در صورتي كه براساس نتايج آمارگيري (مركز آمار ايران) از هزينه و درآمد خانوارهاي شهري و روستايي كشور در سال 1367 متوسط هزينه يك خانوار شهرى، 180 هزار تومان - ماهانه معادل 15 هزار تومان - بوده است. در صورتي كه متوسّط در آمد سالانه يك خانوار شهري 133997 تومان برآورد شده است.
... و نيز در همان سال، يك خانوار روستايى، هزينه متوسطي در حدود 106 هزار تومان داشته است كه معادل 8800 تومان مي شود؛ در حالي كه در آمد متوسط سالانه آن در حدود 90862 تومان بوده است و اين درحالي است كه هزينه دخانيات در خانواده شهري 4/4 درصد و در خانوار روستايي 5/8 درصد از كل هزينه را تشكيل مي دهد.(5).
حال اين اختلاف فاحش بين هزينه و درآمد، به خصوص در خانواده هاي شهري را از چه طريقي مي توان حل كرد اوّلين پاسخي كه در مورد اين سؤال به ذهن هر كس وارد مي شود بالا بردن مقدار درآمد است، ولي تجربه نشان مي دهد كه افزايش درآمد جز به افزودن خواسته ها و هزينه كمك نمي كند؛ از آن گذشته آيا افزايش درآمد به طور صحيح براي همگان ميسّر است و آيا اين پيشنهاد، دعوت غير مستقيم از عده اي براي ارتكاب جرم نيست ممكن است گفته شود براي از بين بردن اين نابرابري مي توان به پايين آوردن نرخ كالاها و كاهش تورّم توسّل جست. اين سخن گرچه درست است ولي آيا چنين كاري در هر اوضاعي به آساني قابل دست يابي و دوام است تا به عنوان راه حلّ اساسي مطرح شود در اين صورت به اعتقاد ما براي نزديك نمودن اين فاصله، راهي به جز قناعت و كنترل خواسته ها و قطع مصارف بي ثمر و يا مضرّي همچون دخانيات كه رقمي بالا در كل هزينه را تشكيل مي دهد، باقي نمي ماند.
تأمين آينده زندگي.
چرخ زندگي در مسير پرفراز و نشيب خود، همواره در خطر مواجهه با حادثه ها و اتفاقات غيرقابل پيش بيني قرار دارد. اندازه گيري در مخارج نسبت به درآمد، براساس ضرورت ها و پس از مقداري از مازاد بر مصرف، بنيان زندگي را تا حدّ زيادي در مقابله با اين خطرها، محافظت خواهد نمود. اين آينده نگري تنها در محدوده مسائل شخصي و خانواده نبوده بلكه فراتر از آن در اقتصاد جامعه و نظام حكومتي از اهميت بيشتري برخوردار است؛ زيرا حوادثي از قبيل زلزله هاي ويرانگر، سيل ها و طوفان هاي خانمان برانداز، جنگ و ساير سوانح غير قابل پيش بينى، در هر زمان ممكن است براي جامعه پيش آيد. مسؤولان حكومتي بايد همراه با تأمين نيازهاي ضروري مردم و پرهيز از اسراف و تبذير در اموال عمومى، مقداري از درآمد اضافي را براي شرايط اضطراري در نظر بگيرند.(6).
اميرالمؤمنين(علیه السّلام)درنامه اي به زياد بن ابيه، جانشين عبدالله بن عباس استاندار امام در بصره مي نويسد:.
اسراف را رها كرده ميانه روي پيشه كن و در امروز به فكر فردايت باش. به اندازه ضرورت از اموال حكومتي بردار و اضافه آن را براي روز نيازت به مركز فرست.(7).
گذشته از اين كه منابع ملّي يك كشور اختصاص به يك نسل نداشته و اعقاب جامعه نيز در آن ذي حقند؛ استفاده از اين ثروت ها بايد به صورتي باشد كه همگان امكان بهره برداري از آن را در طول زمان داشته باشند.

2. نفي زمينه جرمهاي مالي.

گرچه اين بحث را مي توان تكمله اي از موضوع پيش به حساب آورد؛ ولي به جهت اهميّت بسيار آن، به عنوان اثر مستقلّي از آثار پرهيز از اسراف، بيان مي گردد. همان گونه كه گفته شد، اسراف موجب افزايش مخارج زندگي خواهد بود و در نتيجه وقتي درآمد طبيعي مشروع زندگى، جوابگوي آن هزينه سنگين نباشد، چنانچه انسان از وجود ايماني ريشه دار و عميق بي بهره باشد - كه نوعاً كساني كه داراي يك چنين زندگي مسرفانه اي مي باشند همين گونه هستند - به جرايم اقتصادي و اجتماعي كشيده خواهد شد.
جرم هايي نظير گرانفروشى، احتكار، رشوه خوارى، دزدي و كلاهبرداري و غير آن، يا مانند حرص و آز و مال اندوزى، ريشه در اخلاق دارد و يا مثل ترس از تنگدستي و فقر، از عامل رواني برخوردار است و يا اين كه جنبه سياسي و مبارزه با نظام و حكومت دارد. و در بسياري از موارد هم معلول وضعيّت اقتصادي و مالي مجرم است و اين وضعيت نامطلوب اقتصادي نيز عوامل مختلفي دارد، كه مهم ترين آنهإ؛ه‏ه اسراف و تبذير و ناهماهنگي بين درآمد و هزينه زندگي است.
اسراف، بر هم زننده تعادل و موازنه بين دخل و خرج و نيز نابودكننده توانايي مالي زندگي و فرساينده ثروت و امكانات حيات است.
اسراف است كه شخص مسرف را دچار فقر و عدم كفاف درآمد مي سازد و او را در جهت تأمين مخارج زندگي با اشكال مواجه مي نمايد؛ او اگر بخواهد به همين درآمد عادي و طبيعي اش اكتفا كند، توانايي پاسخگويي به نيازهاي خود و خانواده اش را ندارد و در نتيجه يا بايد تن به اضافه كاري هاي طاقت فرسا و ملال آور بدهد - اگر از ارتكاب جرم، در خود احساس گناه كند - و يا به ناچار دامن خويش را به جرايمي از قبيل آنچه گفته شد بيالايد، تا بتواند بدين وسيله چرخ زندگي پرخرج و پرهزينه خود را همچنان در حركت نگه دارد.
چكيده سخن اين كه، اسراف زاينده فقر و افزايش دهنده نيازهاست و آن هم سرمنشأ اين گونه اعمال خلاف است.
شايد سخن حضرت صادق(علیه السّلام)اشاره به همين پيامدهاي زشت عدم كفاف درآمد به هزينه داشته باشد آن جا كه فرمود:.
كِادَ الفَقْرُ أن يَكُونَ كُفْراً؛.
فقر و احتياج انسان را تا مرحله كفر نزديك مي سازد.(8).
و نيز در قسمتي از حديثي كه از همان حضرت روايت شده است، به نقل از تورات فرمود:.
كسي كه به درآمد كم از راه حلال قناعت ورزد، هزينه زندگي اش سبك و كسب و معامله اش پاكيزه خواهد گشت و از دايره ارتكاب فجور بيرون مي رود.(9).
بر اين اساس تنها راه نجات و بهترين حربه براي مسدود نمودن راههاي ارتكاب اين گونه جرم ها، پرهيز از اسراف و تبذير و اتخاذ طريقه ميان روي در مخارج زندگي است.

3. كمك به نيازمندان.

فاصله عميق و شرم آور سطح زندگي بين فقير و غني لكّه ننگي است كه هنوز از دامن بشريت زدوده نشده است و تاكنون انسان هيچ گاه - علي رغم تلاش انبيا و مصلحان در جهت تعديل و كم كردن اين فاصله - جز در موارد محدود، موفق به حلّ آن نگرديده است.
به راستي چرا بايد انساني به خود اجازه دهد در رفاه كامل به سر برد؛ در حالي كه مي داند كساني از همنوعان او حتّي از امكانات اوليّه براي زندگي ساده اي نيز محرومند.
اميرالمؤمنين(علیه السّلام)فرمودند:.
اگر بخواهم، به صافي شده اين عسل و مغز اين گندم و بافته هاي اين ابريشم دست مي يابم، ولي چه دور است كه خواهش نفس بر من پيروز شود و شدّت حرص مرا به برگزيدن طعام ها بكشاند و حال آن كه شايد در (حجاز)(10) يا (يمامه)(11) كسي باشد كه طمع در قرص نان نداشته باشد - چون در دسترسش نيست - و سير شدن را به ياد ندارد. يا چه دور است كه من با شكم پر بخوابم و پيرامونم شكم هاي گرسنه و جگرهاي سوخته باشد.(12).
در اين جا ممكن است اين اشكال به ذهن بيايد كه خداوند امكانات زمين و آسمان را در اختيار بشر قرار داده و قوّه كار و توانايي فعاليّت به همگان بخشيده است ولذا بر هركس لازم است تا خود عهده دار تأمين زندگي شخصي خويش باشد و براين اساس، دعوت به كمك به ديگرى، چيزي جز ترويج تنبلي و سربارگي نيست.
پاسخ اين است كه قاعده و اصل هم بر همين است و كسي حق ندارد بي جهت بار زندگي خويش را به دوش ديگران بگذارد و خود را كلّ بر آنان نمايد؛ بلكه موظّف است با به كارگيري توان و استعداد خدادادي اش و نيز با استفاده از مواهب الهى، چرخ زندگي خويش را خود درحركت نگه دارد؛ ولي آيا هميشه و در مورد تمام افراد جامعه انجام اين وظيفه عملي است.
نقص استعداد و عدم توانايي كار - چه در اصل خلقت و چه در اثر سانحه هاي اتفاقي يا تلف شدن سرمايه به جهت رويدادهاي طبيعي و امثال آن - لازمه وجود اين نظام احسن است كه خداي بزرگ، جهان رإ؛ ه‏ه براساس آن آفريده است و در اين صورت آيا قانون، مطابق همان نظام احسن حكم نمي كند كه اين گونه افراد، بايد در جامعه اداره گردند و حق حيات داشته باشند و آيا تأمين زندگي اين انسان ها، كه دستشان از تصرف در منابع درآمدزا كوتاه شده است، جز با كمك و مساعدت متمكنان و اهل ثروت راه ديگري دارد.
دعوت به دستگيري و انفاق به نيازمندان، نه تنها تشويق به تنبلي نيست؛ بلكه خود دعوتي براي كار و تلاش بيشتر است؛ زيرا وقتي شخصي اطمينان يافت كه اگر در طريق حركت و سعي براي تأمين زندگي خود، دچار آفت و نقصي شود، جامعه او را رها نكرده و مخارج او را به عهده خواهد گرفت، با شوق و نيروي بيشتري به دنبال كسب و كار خواهد رفت و همين طور درجهت مصالح اجتماع با علاقه و اطمينان خاطر جانفشاني و از خود گذشتگي نشان خواهد داد. ولي اگر ببيند چنانچه در راه كار براي خود و يا مصالح عمومى، صدمه اي بر او وارد شود، جامعه بدو بي توجّهي خواهد كرد، گذشته از اين كه به سرنوشت اجتماع بي علاقه خواهد شد، انگيزه هاي كار براي امور شخصي نيز در وجودش سست مي شود و هميشه سعي خواهد كرد در پيشه خود با احتياط عمل نمايد و كارهاي بي خطر و ساده اي برگزيند تا اساس زندگي اش تهديد نشود.لذا در حقيقت آنچه بايد اهل ثروت به نيازمندان بدهند، چيزي است كه آفريدگار جهان لازم فرموده است و آن را روزي و حقّ آنان دانسته است و از آثار مهم تحريم اسراف اين است كه:.
با پرهيز از آن درمخارج زندگى، متموّلان فرصت مي يابند تا از درآمد اضافه بر نيازهاي خود به ديگران كمك كنند و به اداي اين حق الهي و انساني به پاخيزند.
اكنون نگاهي به وضعيت اسف بار گرسنگان در جهان مي اندازيم و آن گاه به زندگي مترفان دنيا نظري مي افكنيم و سپس راه چاره را بررسي خواهيم كرد.
گرسنگي در جهان.
در اين زمينه به خبرهايي تكان دهنده از زبان آمار مي پردازيم:.
طبق برآورد كارشناسان بانك جهاني در چند سال پيش، 500 ميليون كودك و سالمند، گرفتار كم غذايي مزمنند و بيش از 800 ميليون انسان در شرايط فقر مطلق به سر مي برند....
در سال 1984 دبير كل (يونيسف)(13) اظهار داشت: شمار كودكان كه به دليل كم غذايي و گرفتار شدن به بيماريهاي عمدتاً پيشگيري پذير، قبل از پنجمين بهار زندگي خود جان مي سپارند، به اين شرح است: 15 ميليون در هر سال و 41000 نفر در هر روز و 28 نفر در هر دقيقه.(14)فائو(15)، پيش بيني كرده است كه 24 كشور افريقايي عمدتاً به دليل خشكسالي در معرض كمبود شديد غذايي قرار دارند.(16).
به گزارش ديگري در اين زمينه از (گاردين هفتگى) توجه كنيد:.
تيره روزي مردم موريتاني به وصف نمي آيد يك كودك از هر پنج كودك قبل از رسيدن به پنجمين بهار زندگي جان مي سپارد. از هر سه كودك، يكي گرفتار كم غذايي مزمن است و از هر چهار كودك، سه كودك هرگز به مدرسه نمي روند. خانواده ها گرفتار پريشاني و فروپاشي اند.(17)در قحط سال 1973 در اتيوپى، خشكسالي و گرسنگي به بهاي جان 200000 نفر تمام شد. در نيمه نخستين سال 1984 از بيشتر از 300000 قرباني سخن در ميان بود و درباره افريقا مي توان گفت: 150 تا 450 ميليون نفر دستخوش كم غذايي اند و 30 تا 35 ميليون تن در معرض خطر قحطي قرار دارند.(18).
اينها ارقامي هستند كه سازمان هاي جهاني و بين المللي آن را به ثبت رسانده اند و چه بسيارند انسان هاي گرسنه و بي غذايي كه در سرتاسر گيتي به سر مي برند و به قلم آمار در نيامده اند!.
دنياي استكبار.
اكنون كه تا حدّي گوشه اي از وضعيّت دردآور و زندگي جانكاه گرسنگان از نظرتان گذشت، نگاهي نيز به اردوگاه استكبار مي افكنيم؛ گرچه هيچ گاه نمي توان تنها با اين ارقام جزيي و محدود، به واقعيّت آنچه در آن جا مي گذرد پي برد. كافي است بدانيد، هم اكنون سالانه در سطح جهان در حدود 1000 ميليارد دلار، صرف هزينه هاي تسليحاتي مي شود.(19).
ويلي برانت مي گويد:.
جهان در هر هشت يا نه ساعت، حدود يك ميليارد دلار صرف تسليحات مي كند. پولي كه مي شود كم وبيش در هر روز (سه برنامه افريقا) را با آن به سامان رساند و اين پولي است كه در هر روز از هر سال تلف مي شود.(20).
و نيز همو مي گويد:.
اگر حتّي بخش كوچكي از منابع پرارزشي كه اكنون در راه تداركات بيهوده نظامي به هدر مي رود، صرف توسعه اجتماعي و اقتصادى، به ويژه مبارزه با تنگدستي دوسوم ازمردم جهان گردد، در شرايط زندگي و امنيّت دنياي ما بي گمان بهبود چشمگيري پديد خواهد آمد.(21).
و باز مي نويسد:.
هزينه هاي نظامي يك نيم روز جهان، براي تأمين اعتبار مورد نياز برنامه مبارزه با مالارياي (سازمان بهداشت جهانى) كفايت مي كند و با پولي كه صرف توليد يك تانك مدرن مي شود، مي توان كيفيّت ذخيره سازىِ 100000تن برنج را بهبود بخشيد و از اين راه از ضايع شدن بيش از 4000 تن برنج درسال، يا غذاي روزانه 8 ميليون نفر،پيشگيري كرد. با همين مبلغ مي توان براي 30000 كودك حدود 1000 كلاس بنا كرد. با هزينه يك هواپيماي جنگي مي توان حدود 40000 داروخانه روستايي برپا كرد و همكاران من اين نمونه را نيز اضافه كرده اند: هزينه توليد يك زيردريايي هسته اي مساوي است با مجموع بودجه هاي آموزشي 23 كشور روبه رشد با 160ميليون كودك كه در سنين مدرسه رفتن هستند.(22).
مجلّه تايم مورخ 8 سپتامبر 1986 مي نويسد:.
درحال حاضر، دوازده عضو بازار مشترك اروپا، ساعتي 63000 دلار خرج مي كنند تا، 4/1 ميليون تن كره مازاد خود را در سردخانه ها نگه دارند. در تابستان امسال ذخيره مازاد پودر شير اين بازار به 988000 تن رسيد. مقامات بازار مشترك مي كوشند تا با دادن كره اضافه به گوساله ها و پودرهاي شير اضافي به گاوها از ذخاير انبوه خود بكاهند. اما بنابر برآورد كارشناسان امر، حدود نيمي از اين كره ها و ديگر موادّي كه در سردخانه ها نگهداري مي شود، فاسد شده و ديگر براي خوراك انسانها و حتي حيوانات مناسب نيست.(23).
و باز مي نويسد:.
در بازار مشترك در طول پنج سال گذشته مواد كشاورزي فروش نرفته چهار برابر شده و اكنون ارزشي معادل 2/10 ميليارد دلار دارد.
علاوه بر كوه كره و غلّه زيادى، شراب هاي مازاد اين بازار اكنون، 1500 استخر بزرگ به ابعاد استخر مسابقات المپيك را لبريز مي كند.(24).
در اين مورد توضيحي لازم نمي بينم و شما را لحظه اي با اين ارقام - كه به عنوان مشتي از خروار است - تنها مي گذارم.
راه چاره.
گاهي مي پرسند: آيا راه نجاتي هم وجود دارد و يا اين كه تقدير اين است كه همواره عدّه بسياري در گرسنگي و گروه هاي زيادي هم در ناز و نعمت و اسراف و تبذير - با مراتب بسياري كه دارد - به سر ببرند.
به طور مسلّم چنين اعتقادي دور از حقيقت است، و اين گونه تقدير غيرقابل تغييري وجود ندارد و بايد در پي يافتن عامل اين تيره روزيها بود تا راه چاره را پيدا نمود.
(رابرت مالتوس) انگليسي - (1766 - 1834) يكي از علماي مكتب اقتصادي كلاسيك - بر طبق محاسبات مفصل و بحث هاي متعددي معتقد شد كه افزايش جمعيت بشر به طور تصاعد هندسى‏(25) بوده؛ يعني در هر 25 سال دو برابر، و در هر پنجاه سال چهار برابر، و در هر 75 سال هشت برابر، و در هر صد سال شانزده برابر خواهد بود. درصورتي كه افزايش مواد غذايي لازم براي بشر به طور تصاعد عددي است؛ يعني مثلاً درمدت 25 سال يك برابر، مقدار خواربار بشر اضافه مي شود و بنابراين در سال بيست و پنجم محصولات غذايي دو برابر شده و در سال پنجاهم سه برابر و در سال هفتاد و پنجم چهار برابر و در هر صد سال فقط پنج برابر شده است و چون زمين هاي قابل زراعت محدود است بنابراين افزايش موادغذايي هم به زودي متوقف خواهد گرديد.(26).
اين نظريه به روشني اساس مشكلات اقتصادي موجود در جهان را روند سريع افزايش جمعيت مي داند و راه مقابله با آن را كنترل شديد تناسل و استقبال ازمرگ و ميرهاي عمومي و جنگ هاي وسيع خانمان برانداز پيشنهاد مي نمايد.
نظريه مالتوس كه به استعمارگران توسعه طلب، كمك شاياني نمود و دستاويزي براي قتل عام هاي آنان به شمار آمد در نظر اكثر دانشمندان اقتصاد پس ازاو مردود شد؛ ولي در عين حال هنوز نيزعده اي از كارشناسان مسائل اقتصاد جهاني با اصرار زياد رشد جمعيت را عامل مهمّ نابساماني هاي اقتصادي و گرسنگي مي دانند. ويلي برانت مي گويد:.
معمولاً به اين نكته كه رشد جمعيّت عامل اصلي گرسنگي و پريشاني درجهان سوم است چندان توجهي نمي شود. مردم ترجيح مي دهند كه اين عامل را در صنعتي بودن شمال و استعمارگري درجنوب جستجو كنند و به سادگي از ياد مي برند كه در شرايط كنوني اقتصاد جهان، مردمان تنگدست ناتوان تر از آنند كه از استثمار شدن خود جلوگيري كنند.(27).
گرچه در شرايط كنوني كه منابع و ذخاير زمين به دست استعمارگران به نابودي كشيده مي شود، افزايش جمعيت مشكل آفرين و در تشديد وضعيت نابه هنجار محرومين سهم مؤثّري دارد؛ ولي نمي توان از آن به عنوان يك عامل واقعي و اصلي ياد كرد؛ زيرا به گفته خود او و ساير كارشناسان مسائل اقتصادي مي توان با همين امكانات و توليدات كنوني حتّي بيشتر از ساكنان فعلي روي زمين آذوقه داد.(28) همو مي گويد:.
پنج سال پيش برآورد مي شد كه حتي پنج درصد از مخارج نظامي جهان كفايت مي كند تا كشورهاي فقير بتوانند ماشين آلات و وسايل كشاورزي مورد نياز خود را تهيه كنند و ظرف يك دهه از لحاظ غذا به خودبسندگي برسند.(29).
و اما در زمينه امكانات طبيعي و بالقوه زمين، به اين نمونه توجه كنيد:.
اگر يك قطره آب حوض يا دريا را زير ميكروسكپ بگذاريد، در آن ميلياردها موجودات زنده ذرّه بيني خواهيد ديد كه بيشتر از نوع نباتات مي باشند. اين موجودات يك سلّولي خلق السّاعه مي باشند؛ يعني يك جفت اينها پس از چند روز از ميليارد تجاوز مي نمايند. اين موجودات، مانند ساير نباتات از آب و هوا تغذيه مي كنند و املاح مورد نياز خود را، از نمك دريا مي گيرند. اين گياه هاي يك سلولى، داراي مواد سفيده اي كمي قند و كمي چربي و ويتامين هاي بسيارند و چون در آب دريا زندگي مي نمايند و اين آب داراي 91 عنصر مفيد است؛ يعني تمام املاح زمين، به مرور حل و به دريا ريخته شده است. لذا در تركيب بدنشان همه فلزّات و شبه فلزات مفيد وجود دارد. درهر ليتر آب دريا، حدود پنج تا شش ميلي گرم از اين موجودات وجود دارد و مي توان از هر متر مكعب آب دريا تقريباً پنج گرم آن را به دست آورد. اين آرد غذاي ايد آل بشر است، زيرا صددرصد خاصيّت غذايي دارد و آنچه براي زندگاني لازم و ضروري است در آن جمع است. از طرف ديگر چنانكه قبلاً گفتيم اين موجودات خلق السّاعه مي باشند و آب دريا چشمه لايزال آنهاست و هر چه بگيريم تمام شدني نبوده و به زودي با توالد و تناسل جاي آن پر مي شود. از طرف ديگر مقدار آب دريا بسيار زياد است و مي توانيم هر روز ميلياردها تن از اين آرد را از يك گوشه دريا بگيريم و تمام ساكنين روي زمين را چه انسان و چه حيوان با اين آرد، غذا دهيم و حتي به جاي كود به نباتات بدهيم. خلاصه بشر را از گرسنگي نجات دهيم از نظر تنوع غذايي هم اين آرد قابل تحسين است؛ زيرا موجودات ذره بيني دريا يك نوع و دو نوع نيستند و با خوردن يك قاشق از اين آرد، مابيش از 21 نوع غذا به دست مي آوريم.(30).
بنابراين اگر فرض كنيم، جهان به حدي از رشد و تربيت برسد كه تمامي هزينه هاي نظامي را متوقف و يك جا آن را در راه رفاه و امكانات زندگي بشر به مصرف برساند و از اسراف و تبذيرهاي بي حدّ و حساب در موارد ديگر كه نمونه هايي از آن بيان شد نيز دوري جويد و تمامي زمينهاي قابل كشت و امكانات طبيعي ديگر مورد بهره برداري قرار گيرد، آيا باز هم رشد جمعيّت براي جهان مشكلي به وجود خواهد آورد.
البته همان گونه كه اشاره شد، مدار گفتگو در اين جا شرايط ايدآل است؛ گرچه در اوضاع كنوني نقش رشد بي رويه جمعيّت در تشديد بحران قابل انكار نيست و نيز در بحث كنوني بُعد اقتصادي آن مطرح است در صورتي كه در بررسي اين موضوع بايد ابعاد ديگري از قبيل تعليم و تربيت، بهداشت و درمان، خدمات و غير آن نيز مورد توجه قرار گيرد، كه اينك جاي بحث آن نيست.
گاهي هم از بروز عوامل طبيعي از قبيل خشكسالي هاي پي درپي و امثال آن به عنوان عاملي براي اين ضايعات ناگوار ياد مي شود و براي نمونه خشكسالي هاي مناطقي از افريقا و تلفات ناشي از آن ذكر مي شود.(31).
در صورتي كه به نظر ما گرچه اين گونه خشكسالي ها در ايجاد زمينه مساعد براي گرسنگي و فقر، قابل ترديد نيست؛ ولي از آن به عنوان يك عامل اصلي ياد كردن خطاست، زيرا قحط و خشكسالي معلول عوامل متعدّد طبيعي است و ممكن است به اراده خداوند، روي جهات و مصالحي براي امتحان ديگر انسان ها در ادعاهايي كه مبني بر تعهد و بشردوستي دارند، در تمام نقاط عالم؛ به ويژه در مناطقي كه زمينه مساعدتري براي اين گونه عوامل وجود دارد و ياكساني كه بايد به كمك و دستگيري امتحان شوند در غير اين مناطق هستند، پيش آيد. بايد دانست كه خداوند با بروز خشكسالي و امثال آن روزي هيچ يك از بندگانش را قطع نكرده؛ بلكه وظيفه اي را بر دوش ديگران مي گذارد. روي اين جهت فقر و پريشاني جمعيت هاي قحط زده، از ناحيه عوامل طبيعي نيست؛ بلكه بايد آن را در نظام هاي ستمگر حاكم برجهان و ثروتمندان بي درد جستجو كرد.
برخي هم ريشه همه مشكلات را در مالكيت فردي دانسته و آن را (ام الفساد) همه نارسايي ها و اساس تمامي تبعيضات و فاصله هاي طبقاتي به حساب آورده اند؛ ولي تجربه كشورهاي كمونيستي و فروپاشي نظام هاي مبتني بر آن حاكي از سرخوردگي و ناكامي اين مكتب در حلّ معضلات اقتصادي است و پيروي از آن در طىّ ساليان دراز، حاصلي جز صفهاي طويل و كميابي و نيازمندي به محصولات وارداتي - كه نتيجه فروكش كردن انگيزه هاي شخصي در توليد است - به ارمغان نياورده است.
نظري به روايات.
در بسياري از روايات، اهل بيت عصمت و طهارت ه توانگران بي توجه و مانعين حقوق فقرا را مسؤول اصلي وضعيّت نابسامان تهيدستان معرفي نموده اند. در روايت معتبري محمد بن مسلم وزراةبن اعين از حضرت صادق(علیه السّلام)نقل مي كنند كه فرمود:.
خداوند در اموال اغنيا براي نيازمندان به مقداري كه به تمامي نيازهاي آنان برسد، واجب كرده است و اگر اين اندازه كافي نبود زياده از آن را قرار مي داد. پريشان حالي تنگدستان به جهت عدم كفايت آن مقدار واجب نيست؛ بلكه از ناحيه كساني است كه حقوق فقرا را در اموال خود نگه داشته، به آنها ردّ نمي كنند و چنانچه مردم حقوق يكديگر را رعايت كنند و حق را به صاحب آن برسانند زندگي فردي و اجتماعي آنان سالم و از خير و بركت آكنده خواهد بود.(32).
گرچه مقصود از حق فقرا در اموال اهل ثروت، در ابتداي اين حديث شريف همان زكات واجب بوده و خمس را هم شامل است؛ زيرا گذشته از اين كه اين گونه روايات درباره زكات و در آن باب آمده، تنها همين زكات و خمس است كه اندازه معيني داشته و بيش از آن واجب نيست؛ درحالي كه انفاقات ديگر حد مشخص و معلومي ندارد، ولي به طور مسلّم حقوق در آخر حديث و احاديث مشابه آن، عموميّت داشته و تنها منحصر به زكات نيست و شاهد بر اين، روايات بسياري است و از جمله آنها روايت معتبر سماعة بن مهران از امام صادق(علیه السّلام)است كه آن حضرت فرمود:حق معلوم، از زكات نيست و آن چيزي است كه هر جمعه و يا هر ماه از مال خويش خارج مي كني و هركس به مقدار وسعت و فضل خودش انفاق مي كند و اين كه خداوند مي فرمايد:.
اگر اموالي كه انفاق مي كنيد مخفيانه به نيازمندان بدهيد براي شما بهتر است‏(33) غير از زكات است. و (ماعون) هم از زكات نيست؛ بلكه خدمتي كه به ديگران مي كني و مالي كه به قرض مي دهي و وسيله زندگيي كه در اختيار نيازمندان مي گذارى، (ماعون) است. آنچه در راه (صله رحم) نيز مي پردازي از زكات نيست و خداوند مي فرمايد: و كساني كه در اموالشان حق معلومي است‏(34) و آن چيزي است كه شخص بر خودش لازم مي كند تا به اندازه طاقت خود از مال و جان به ديگران كمك نمايد.(35).
اما اين كه حضرت در آغاز حديث فرمود: اين مقدار واجب براي رفع نياز مستمندان كفايت است، مقصود هنگامي است كه تمامي مردم به انجام اين تكليف قيام كنند و در اين صورت، گرفتاري تهيدستان بر طرف شده و رفاه فراگير مي شود وگرنه اقدام گروهي بر اداي زكات هميشه بوده و در عين حال پريشان حالي و فقر نيز در قشرهايي از جامعه همواره وجود داشته است.
غرض اين كه درماندگي و فقر تهيدستان نتيجه منع ثروتمندان و متمولين جامعه از اداي حقوق آنهاست و تنها با اداي زكات و يا خمس نمي توان در قبال گرسنگي تنگدستان جامعه از خود سلب تكليف و مسؤوليت كرد و همان گونه كه در حديث قبل حضرت امام صادق(علیه السّلام)فرمودند: (حقوق فقرا منحصر به زكات نيست) بايد براي رسيدن به جامعه اي سالم و انسانى، همراه با تلاش پيگير در راه ايجاد نظام هاي عادلانه در سطح جهان، براي پايان دادن به هوسرانيهاي مترفين دنيا و رساندن حقوق محرومين عالم به آنان، همگان با در پيش گرفتن ميانه روي و اعتدال و پرهيز از اسراف و تبذير، در خود اين امكان را به وجود بياورند، تا اضافه بر مخارج لازم زندگي خود را در راه رفاه قشرهاي كم درآمد و نيازمند جامعه به مصرف برسانند. در قسمتي از حديث (ابان بن تغلب) از حضرت امام صادق(علیه السّلام)آمده است:.
آيا خيال مي كني خداوند كساني را كه نعمت مي دهد گرامي داشته و به كسي كه نعمت و ثروت نمي دهد، توهين روا داشته است نه، اين گونه نيست؛ بلكه ثروت از آن خداوند است كه به عنوان امانت نزد شخصي قرار مي دهد و به آن كساني كه داراي اين نعمت هستند، اجازه داده تا با رعايت ميانه روي و اعتدال بخورند، بياشامند، بپوشند، ازدواج كنند و مركب سواري بگيرند و زيادي آن را به نيازمندان اهل ايمان برگردانند و بدين وسيله اوضاع پريشان و پراكنده آنان را اصلاح نمايند. اگر كسي اين گونه عمل كرد خوردن، نوشيدن و مركب سواري بر او حلال است و اگر غير از اين باشد، تمامي اين موارد بر او حرام خواهد بود.(36).
نوح بن شعيب از نادر خادم نقل مي كند:.
روزي غلامان حضرت رضا(علیه السّلام)ميوه اي را مي خوردند؛ ولي پيش از آن كه آن را كاملاً مصرف كنند، دور انداختند. حضرت فرمود: سبحان اللّه! اگر شما از آن بي نيازيد، عدّه اي از مردم از آن بي نياز نيستند، آن را به كسي كه محتاج است بخورانيد.(37).

4. مبارزه با استعمار.

همان گونه كه درگذشته بيان شد، ترويج از مصرف زدگي و اسراف و تبذير، از شيوه هاي استعمار براي نفوذ و استيلاي بر تمام شؤون و جوانب مختلف كشورهاي ضعيف به خصوص كشورهاي اسلامي است. در اين صورت مبارزه با اسراف، در هر شكلي از آن، از مخارج كلان تا مصارف جزيى، خود نوعي مبارزه با استعمار و برخورد و مقابله با ريشه ها و زمينه هاي نفوذ آن نيز خواهد بود.
اين موضوع را گرچه نمي توان به عنوان فلسفه اي براي حرمت اسراف دانست؛ زيرا در زمان تشريع اين حكم، اين جهت و مصلحت در پرهيز از اسراف وجود نداشته است؛ ولي بر شمردن آن در رديف مهمترين آثار و خواص مثبت اين قانون الهى، امري مسلّم و غيرقابل ترديد است.

5. احترام به نعمتها.

از آثار مثبت پرهيز از اسراف، احترام و تعظيم نعمت هاي خداوندي و شكر نعمت است، در حالي كه اسراف، توهين و كم بهادادن به الطاف و مواهب الهي است كه آن هم ره آوردي جز زوال و سلب نعمت هاي الهي نخواهد داشت. اين مطلب در روايات، به ويژه درباره آنچه مربوط به آذوقه مردم و از همه مهم تر نان - كه اصلي ترين و عمومي ترين غذاي آنان است - تأكيد و سفارش بيشتري شده است.
امام صادق(علیه السّلام)از پدران گرامي اش از رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل كرده اندكه فرمود:.
هر كس به پاره نان و يا خرمايي برخورد كند، سپس آن را تناول كند، پيش از آن كه شكمش از آن فارع شود، خداوند او را خواهد آمرزيد.(38).
باز حضرت صادق(علیه السّلام)درحديثي فرمودند:.
رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برعايشه وارد شد، پاره ناني بر زمين ديد و نزديك بود آن را زير پابگيرد آن را برگرفت و تناول نمود و سپس به عايشه فرمود: نعمت هاي الهي را تعظيم و تكريم كن؛ زيرا اين چنين نيست كه نعمت هاي خداوندي از ميان گروهي رخت بربندد و سپس به زودي به آنها برگردد.(39).
همچنين درحديث ديگري همان حضرت فرمودند:.
خداوند در روزىِ گروهي از مردم وسعت و گشايش داد، تا هنگامي كه سر به طغيان گذاشتند و سنگ را براي تطهير خود خشن احساس كردند. از اين رو براي اين كار از نان استفاده مي كردند. در اين هنگام خداوند آنان را به قحط و گرسنگي گرفتار كرد و آن گروه به ناچار آذوقه هاي خود را در انبارها ذخيره مي نمودند تا محفوظ بماند. خداوند حشره يا چيزي شبيه آن را برانگيخت تا ذخيره آنان را فاسد نمايد و بدين رو مجبور شدند براي تأمين آذوقه خود به همان پاره نانهاي آلوده روي آورند.(40).
اسراف و رفاه عمومي.
در خاتمه اين بخش، بحث را با طرح يك سؤال و پاسخ بدان به پايان مي بريم و آن اين كه برخي مي گويند: اگر فرض كنيم روزي بيايد كه تمامي انسان ها در رفاه و آسايش به سر ببرند و صفحه گيتي از وجود انسان هاي تنگدست و نيازمند خالي بماند، آيا بازهم (اسراف) عملي نكوهيده و ناپسند به شمار خواهد آمد.
پاسخ بدين سؤال از آنچه تاكنون گفته شد روشن است؛ زيرا همه فلسفه تحريم اسراف امكان كمك به تهيدستان نيست، بلكه برخي از آنها، مانند احترام به نعمت هاي الهي و تأمين بنيه مالى، در هر دوره و با هر شرايطي وجود دارند. اضافه بر اين كه، اصولاً تأمين رفاه و آسايش جهاني - كه تنها در عصر حكومت حضرت مهدى(عج) تحقق خواهد يافت - يكي از عوامل عمده آن، همين جلوگيري از اسرافگري ها و برچيدن بساط مسرفان در سطح جهان است و باز هم در سايه عمل به همين دستور الهي است كه ريشه فقر و تنگدستي خشكيده و جهان غرق در نعمت و رفاه و بقاي اين حالت نيز در پرتو آن عملي مي شود.

پي نوشت :

1. وسائل الشيعه، ج‏15، ص‏258.
2. همان، ص‏241.
3. همان ، ص‏259.
4. همان، ج‏6، ص‏24.
5. اطلاعات سياسي اقتصادى، سال چهارم، شماره 6، خردادو تير 1369، ص‏74.
6. درست در حدود ساعت 35 دقيقه بعد از نيمه شب روز پنج شنبه، 31/3/1370 زلزله اي پر قدرت، قسمت وسيعي از ايران را به لرزه در آورد. اين زلزله توانست منطقه گسترده اي از دو استان گيلان و زنجان را به ويرانه اي تبديل كند.
7. نهج البلاغه، نامه 21 و احتمال هم مي رود مقصود امام(علیه السّلام)اين باشد كه:.
امروز به فكر قيامت باش. به اندازه ضرورت از اموال شخصي ات استفاده كن و اضافه آن را صدقه بده (كه در اين صورت باز اشاره به يكي ديگر از فوايد ميانه روي است و بحث آن خواهد آمد).
8. سفينة البحار، ج‏2، ص‏378.
9. اصول كافى، ج‏2، ص‏138.
10. مكه و مدينه و ساير شهرهاي آن.
11. شهري است در يمن.
12. نهج البلاغه، فيض الاسلام، نامه 45.
13. سازمان بهداشت جهاني كودكان، وابسته به سازمان ملل متحد.
14. جهان مسلح، جهان گرسنه، از ويلي برانت، ص‏110، 111.
15. سازمان خواربار و كشاورزي جهانى.
16. همان، ص‏117.
17. پاورقي همان كتاب از مترجم، ص‏116 - موريتانى، در غرب افريقا و جنوب صحرا و الجزاير و شمال سنگال و مالي واقع است و در حدود يك ميليون و ششصد هزار نفر جمعيت دارد.
18. همان، ص‏119.
19. همان: ص‏53.
20. همان، ص‏211. اين برآورد مربوط به سالهاي 1363 - 1364 است.
21. همان، ص‏272.
22. همان، ص‏93.
23. همان، ص‏11، مقدمه.
24. همان ص‏13، مقدمه.
25. تصاعد هندسي عبارت است از: سلسله اعداد پياپي كه هر يك از آنها مساوي با حاصل ضرب عدد پيش از خودش در يك عدد ثابت باشد؛ مثلاً:.
5*2=10*2=20*2=40*2=80*2=160
يك تصاعد هندسي است.
و تصاعد عددي يا حسابي عبارت است از: سلسله اعداد پياپي كه هر يك از آنها مساوي با مجموع عدد پيش از خود و يك عدد ثابت باشد، هر يك از اعداد اين سلسله را يك جمله تصاعد و عدد ثابت را قدر نسبت تصاعد مي نامند؛ مثلاً:.
5+2=7+2=9+2=11+2=13+2=15 .
را يك جمله تصاعد عددي مي نامند. به نقل از: علي حجتي كرمانى، پاورقيهايي بر اقتصاد در مكتب اسلام، ص‏35.
26. امام موسي صدر، اقتصاد در مكتب اسلام، ص‏35.
27. جهان مسلح، جهان گرسنه، ص‏106.
28. همان، ص‏103 و 109.
29. همان، ص‏91.
30. غياث الدين جزايرى، اسرار خوراكيها، ص‏142 - 143.
31. گزارش فائو، به نقل از: جهان مسلح، جهان گرسنه، ص‏117.
32. وسائل الشيعه، ج‏6، باب وجوب الزكاة، ص‏3، حديث 2.
33. بقره (2) آيه 271.
34. معارج (70) آيه 25.
35. وسائل الشيعه، ج‏6، باب‏7 از ابواب ماتجب فيه الزكاة، ص‏31، حديث 11.
36. سفينة البحار - ص‏615، ماده (سرف).
37. وسائل الشيعه، ج‏16، باب 69 ازابواب آداب المائده، حديث 1.
38. همان، ج‏16، ص‏608.
39. همان، ص‏607.
40. همان، ج‏16، ص‏611.

منبع:http://www.balagh.net

ادامه مطلب

 

بخش چهارم: عوامل اسراف.

مبارزه با ريشه‏ها

در علم اخلاق، براي مبارزه با يك صفت زشت، ابتدا به شناخت ريشه يا ريشه ها و سپس مبارزه با آن، توصيه مي شود و تنها در اين صورت است، كه تلاش انسان نتيجه مي دهد و او را براي هميشه از رنجي كه از ناحيه ابتلاي بدان دامنگير اوست، رهايي مي بخشد.
مبارزه سطحي با يك خُلق بد، درست مثل اين است كه براي خشكاندن درختى، به جاي نابود كردن ريشه هاي آن، به قطع شاخه ها بپردازيم، كه در اين صورت گرچه ممكن است آن درخت، به سبب اين عمل براي مدّتى، بي شاخ و برگ باقي بماند؛ ولي پس از مدّتي دوباره، از قسمت هاي مختلف آن، شاخه ها جوانه خواهند زد.
به عنوان مثال، صفت (تكبّر) حاكي از وجود عُجب و خودپسندي در روحيّه و نفس انسان است، و در حقيقت، خاستگاه كبرورزي و فخرفروشي در برخوردهاي اجتماعى، همان صفت خودخواهي است كه در روح و روان انسان ريشه مي گستراند و سپس در حركات بيروني و روابط اجتماعي شخص اثر مي گذارد. و به همين دليل، درمان واقعى، تكبّر، جز با قطع ريشه آن با تيشه معرفت نفس، ميسّر نيست.
تواضع براي انسان خودخواه در برخورد با ديگران، امر بسيار مشكلي است و فروتني او، جز ظاهرسازي و تصنّع، چيز ديگري نخواهد بود.
اسراف نيز، مانند بسياري از اعمال، برخاسته از ريشه ها و عواملي است كه بدون توجّه و پرداختن بدان ها، حذف آن از زندگي فردي و اجتماعي ما، عملي نخواهد بود. ما در اين بخش به بررسي اين عوامل خواهيم پرداخت، گرچه ممكن است عوامل ديگري نيز، در كار باشد.

1. خودنمايي.

شخصي كه در دوران زندگي همواره در نيل به خواسته ها و آرزو هاي خويش ناكام مانده و با تنگدستي و محروميت دست به گريبان بوده است، اين سرخوردگي هاي انباشته شده به تدريج تبديل به عقده هاي رواني شده، در شخصيّت او ايجاد اختلال مي نمايد.
در اين صورت شخص سرخورده براي حفظ شخصيت خود، به ابزارهايي متوسل مي شود كه در روان شناسي از آن به عنوان مكانيسم هاي رواني و يا واكنش هاي دفاعي ياد مي شود و از آنها مي توان (تصعيد) و (جبران) را نام برد.(1).
در اين نوع واكنش روانى، فرد دچار اختلال، سعي مي كند براي سرپوش گذاردن بر ناكامي ها و عقده هاي متراكم خود دست به عملي بزند كه او را در اجتماع مطرح كرده و شخصيّت دهد.
اسراف، ولخرجي و ريخت و پاش هاي غيرمعقول را مي توان از همين موارد به شمار آورد؛ زيرا شخص مسرف، با اين عمل خود در جستجوي باز يافتن شخصيت سركوب شده خويش است، و فكر مي كند با اين روش در اجتماع به عنوان انساني دست و دل باز و بي اعتنا به ثروت مطرح مي شود.
در حديثي رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پس از آن كه هر كسي را كه ساختماني از روي ريا و سمعه‏(2) بسازد، تهديد به عذاب الهي فرمود. شخصي پرسيد: چگونه بنايي با اين وصف ساخته مي شود حضرت فرمودند: (بدين صورت كه براي بزرگي فروختن بر همسايگان و فخر فروشي بر برادران ديني اش بيش از حدّ لازم براي خود ساختمان بسازد.)(3).
در اين روايت با صراحت، خودنمايي و نمايش به ديگران ريشه زياده روي و خروج از حد معرفي شده است.

2. تربيت خانوادگي.

از خصوصيات و ويژگي هاي اساسي انسان، تربيت پذيري اوست. انسان برخلاف ساير حيوانات كه اساس حركات آنها منشأ غريزي دارد، شالوده شخصيّتش را تربيت خانوادگي او تشكيل مي دهد.
روان شناسان سه عامل وراثت، خانواده و محيط خارج را از عوامل مهمّ تربيت انسان شمرده اند و از نظرگاه بعضى، عامل (خانواده) از دو عامل ديگر، يعني وراثت و محيط، اهميت بيشتري دارد. يكي از روان شناسان مي گويد:.
يك مادر خوب به صد استاد و آموزگار مي ارزد. طفلي كه در دامان مادر خود به خواب رفته نسل آتيه را تشكيل مي دهد و كيفيت اخلاقي و شخصيت وي در آتيه، مربوط به سرمشق و تربيتي است كه از نخستين مربّي خود - مادر - گرفته است.(4).
جمله بسيار ارزنده اي را از روان شناسي به ياد دارم كه گوينده و مدركش را نمي دانم. او مي گويد: به من بگوييد فلان شخص در چه خانواده اي رشد يافته و چه نوع تربيتي ديده است، تا بگويم فعلاً چگونه آدمي است.
بهترين سخن در اين زمينه از اميرالمؤمنين ژ صادر شده، آن جا كه حضرت به فرزندش امام حسن ژ مي فرمايند:.
همانا قلب نوجوان همچون زمين خالي از هر بذري است كه هرچه در آن بپاشي مي پذيرد. پس من به تربيت تو پرداختم، قبل از اين كه... (وقت آن بگذرد).(5).
اين نكته در روايات اهل بيت عصمت ه و نيز در علوم تربيتي مسلّم است كه مؤثّرترين روش در تربيت، روش عملي است و كودك قبل از اين كه به گفته هاي والدين خود توجه داشته باشد، از حركات و اعمال آنان الگو مي گيرد.
براين اساس روشن است فردي كه در خانواده اي تربيت و رشد يافته كه بزرگ ترهاي آن، الگوي صحيحي براي مصرف نداشته و به هر دليلي كه هست، به زياده روي و بي بند و باري در مصرف خو گرفته اند، اين روش نيز همانند ساير جهات اخلاقي در ساختار روحي او تأثير خواهد گذاشت و آن را به عنوان يك صفت به دست آمده از خانواده، به اجتماع و نيز خانواده اي كه خود آن را تشكيل خواهد داد، منتقل خواهد كرد؛ مگر اين كه با تغيير اخلاق و تربيت، خويش را از گرفتاري بدان نجات بخشد.

3. فساد اخلاقي.

در بعضي مردم، زمينه اسراف را بايد در شخصيت اخلاق و روحي آنان جستجو كرد؛ زيرا شخصي كه خودرا به تجاوز و قانون شكني عادت داده و به گناه و سركشي خو گرفته است، معمولاً نمي تواند فرد معتدلي در امور مالي اش باشد و همواره بر اساس پيروي از هوي و هوس، در پي ارضاي تمايلات افسار گسيخته خويش مي باشد و سرمايه خود را در راه تأمين خواسته ها و عادات زشت و هوسبازانه اش به هدرخواهد داد. به عنوان مثال، فردي كه به مواد مخدّر - وحتي به سيگار - اعتياد دارد، در عين حالي كه يقين دارد اين اعتياد بخش مهمّي از سرمايه زندگي خود و خانواده اش را بلعيده و نابود خواهد كرد و از اين راه ضررهاي بي شمار جسمي و روحي نيز بر او وارد مي آيد، باز هم از اين عمل نادرست خويش دست بر نمي دارد و اين جز نداشتن يك شخصيت معتدل و اراده محكم براي تصميم گيري و كنترل خواهشهاي نفساني نيست.
از همين رو، در بعضي از آيات قرآن كريم، عنوان اسراف در كنار برخي گناهان ديگر ذكر شده است؛ مثلا مي فرمايد:.
... اِنَّ اللّهَ لايَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِف كَذّاب؛(6).
همانا خداوند اسرافگر دروغگو را هدايت نمي كند.
و يا اين كه مي فرمايد:.
... كَذلِكَ يُضِلُّ اللّهُ مَنْ هُوَ مَسْرِف مُرْتِاب؛(7).
اين گونه خداوند هر اسراف پيشه گرفتار شك را گمراه و به خود واگذار مي كند.
البته اسراف در اين دو آيه شريفه در تجاوز از حدود شرعي به كار رفته است كه اسراف اقتصادي يكي از آنهاست و همين معنا نشان مي دهد كه در برخي از مردم، اسراف حاكي از تجاوزگري و آلودگي روحي و عدم اعتدال عمومي در شخصيّت انساني آنان است.

4. تقليد.

از عوامل بسيار مهم در تربيت بشر تقليد است. انسان هميشه مي خواهد زندگي اش را با كساني كه در نظر او شرافت و موفقيّت دارند هماهنگ سازد. اين احساس اگر همراه با هدايت عقل و انتخاب الگوهاي مناسب و صحيح باشد، انسان را در جهت رشد كمالات و فضايل اخلاقي به پيش مي برد. و بر عكس چنانچه اين خوي انساني با تعصّب و جهل و خواسته هاي نفساني همراه شود، نتايجي خطرناك و زيانبار درزندگي انسان دارد كه اين خود به بزرگ ترين مانع در طريق هدايت انسان مبدل خواهد شد.
تقليد و پيروي كوركورانه از اين و آن، از عوامل اسراف نيز شمرده مي شود.
از مهمترين مصداقهاي اين عامل، اسوه پذيري و تأثيرگيري نوع مردم از رهبران و مديران جامعه و نظام حاكم بر خود است.
نحوه زندگي و چگونگي محيط كار مسؤولان حكومتي نقش تعيين كننده و مؤثري در انتخاب نوع زندگي از سوي عامّه مردم دارد و بي اصلاح آن، هر كوششي در جهت تعديل مصرف و تصحيح شيوه هاي آن در جامعه، ناكام و يا بسيار كم فايده خواهد بود.
وضعيّت معيشتي طبقه حاكم، در معرض توجّه و ديد توده هاي مردم قرار دارد و طبقات مختلف اجتماع، سطح زندگي و ميزان برخورداري خود از امكانات مادّي را با اندازه و نوع مصرف مديران جامعه مقايسه كرده و به شدّت تحت تأثير آن هستند.
بدين جهت اميرمؤمنان ژ مي فرمايند: خداي متعال بر رهبران صالح و عادل اجتماع واجب كرده است تا اوضاع - پوشاك و خوراك و مسكن و ساير نيازمنديهاي - خود را هم وزن اقشار ضعيف مردم قرار دهند، تا تحمّل فقر و سختي معيشت برايشان آسان شود و از داشتن زندگي فقيرانه در خود احساس حقارت و شرم نداشته باشند.(8).
غير از آنچه گفته شد تقليد چهره هاي مختلف دارد به عنوان مثال كسي كه الگوي مصرف خود را به خصوص در آنچه در معرض ديد مردم است؛ مانند نوع پوشش و وسيله نقليّه و يا منزل و لوازم زندگي و به ويژه وسايل و لوازم پذيرايي و ضيافت، بر اساس نوع و كيفيت مصرف ديگران قراردهد و مبناي زندگي خود را بر پايه تبعيّت از برخورداري هاي آنان، به خصوص دوستان و همكاران و يا اقوام و كساني كه يا آنان ارتباط نزديك دارد، بنا نهد؛ چه بسا در بسياري موارد خود را ملزم ببيند كه پا از حدّ خويش فراتر بگذارد و از حدود اجتماعي و اقتصادي خود تجاوز نمايد و به اسراف مبتلا شود.
اين افراد نيز بايد بدانند تفاوت هاي مادى، ملاك ارزش انسانها نيست و اگر شخصي بخواهد بدون توجّه به امكانات و درآمد زندگي اش، به قناعت و رضايت از آنچه خداوند بدو داده پشت كند، و به زندگي و وضع مادّي ديگران چشم بدوزد، به طور يقين به دست خويش، راحتي و آسايش خاطر را از خود و خانواده اش سلب كرده، خود و آنان را در زحمت و رنجي بي پايان قرار خواهد داد؛ زيرا انسان هر چند، در برخورداري هاي مادّي پيش رود، باز هم كساني هستند كه سطح زندگي و امكانات آنها از او بالاتر باشد و لذا هيچ گاه چنين شخصي در زندگي به امنيّت و اطمينان خاطر دست نخواهد يافت. در حديثي امام باقر ژ فرمودند:.
اِيّاكَ اَنْ تُطْمِحَ بَصَرَكَ إلي مَنْ هُوَ فَوْقَكَ؛(9).
زينهار كه چشم خود به زندگي بالاتر از خويش دوزى.

5.وسواس.

وسواسي بودن از بيماريهاي رواني است كه اضافه بر هدر دادن عمر و فرسودن اعصاب و قواي روحي و جسمى، از موجبات و ريشه هاي اسراف محسوب مي شود.
به عنوان نمونه، ممكن است كسي در موضوع ضيافت و پذيرايي از ميهمان، دچار وسواس باشد كه با وجود تهيّه غذايي مناسب براي ميهمان، باز هم مرتّب از اين كه نكند به طور شايسته از او پذيرايي به عمل نياورده باشد، دچار ناراحتي شود و به دنبال آن در جهت فراهم كردن سفره اي پر خرج و سنگين، به ورطه اسراف و تبذير درافتد.
و نيز كسي كه در نوع پوشش، از كفش و لباس و يا وسايل و لوازم منزل دچار وسواس است، همواره در انديشه تعويض و تبديل به احسن به سر مي برد و با مشكل، از داشتن نوع معيّني از لباس و يا وسيله زندگي راضي مي شود و هميشه فكر مي كند، آنچه دارد در خور او نيست و با شأن او مناسبتي ندارد.اين گونه افراد، وقتي براي خريد هم به بازار مي روند، تا جان خود و همراهانشان را به لب نرسانند، به چيزي براي خريداري رضايت نمي دهند و مجبورند اوقاتي از عمر گرانبهاي خود را در پاساژها و مغازه ها و در حال خريد به سر ببرند و ناگفته پيداست كه در اين ميان چه بلايي بر سر اموال و سرمايه زندگي خويش وارد مي آورند.
همين طور شخصي كه دروضو يا غسل گرفتار وسواس است، خيال مي كند با اين عمل وضو و غسلش بهتر و كامل تر انجام مي گيرد و چه بسا اعمال ديگران را نيز باطل فرض مي كند؛ ولي توجه ندارد كه خود اين عمل، مخالف سيره رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است؛ زيرا بر طبق روايات معتبر، آن حضرت براي تمام اعمال وضو، تنها سه مشت آب به مصرف مي رسانيد.(10) و نيز مفاد روايات درباره غسل، حاكي است كه صرف رسيدن آب و جريان آن بر پوست بدن كفايت مي كند.(11) ولذا آنچه را وسواسي اعمال مي كند، چيزي جز اسراف و تبذير نخواهد بود و در حديثي حضرت امام صادق ژ مي فرمايند:.
خداوند فرشته اي دارد، كه اسراف در وضو را مانند دشمني با خدا ثبت مي نمايد.(12).
و همچنين ممكن است، بعضي در مورد نظافت شخصي دچار اين عذاب روحي باشند و در حال استحمام و يا شستن لباس ها و ظروف غذا و مانند آن، گرفتار حالت وسواس باشند و بدين وسيله، اين نعمت عظيم خداوندي و مايه حيات را به نابودي بكشانند.
بنابراين، اسراف و تبذير به خصوص در مصرف آب، كه امروزه صرف جويي كامل در آن، از ضرورتهاي حيات انساني است، از ثمره هاي تلخ وسواس و از نتيجه هاي ناگوار آن به شمار مي آيد.

6. ثروت اضافي.

خانواده اي كه درآمد مالي و سرمايه اش تنها به اندازه ضرورت ها و نيازهاي اوست. به ناچار براي پاسخگويي بدان ضرورت ها، در صدد كنترل مصرف و اندازه گيري در آن برخواهد آمد؛ ولي اگر ميزان ثروت آن بر مقدار احتياجات و نيازهاي واقعي آن افزوده شود، چنانچه اعضا و به ويژه مدير خانواده از تربيت اخلاقي و فرهنگ صحيح مصرف بي بهره باشند به خيال اين كه زياده روي و اسراف، به بنيه مالي آنان خلل نمي رساند، به اين عمل كشيده خواهند شد. ولي بايد توجه داشت كه: اوّلاً، هميشه روال زندگي به يك منوال نبوده و فراز و نشيب هاي زيادي بر سر راه آن وجود دارد. چه بسا خانواده هايي كه زماني در اوج عزّت و رفاه به سر برده اند و پس از مدّتي به مسكنت و فقر مبتلا شدند. از اين رو، انسان معتدل و آينده نگر، در روزگار وسعت به فكر روز محنت نيز هست و با پرهيز از اسراف و تبذير، آينده خويش را هم در نظر مي گيرد.
ثانياً، چه اشكال دارد انسان به قدر ضرورت و رفع نيازهاي معمولي از ثروت خود استفاده كند و اضافه آن را در راه بر طرف نمودن احتياجها و نيازمندي هاي ساير همنوعان خويش، به كار گيرد.
اين از حيله هاي شيطان است كه هر چه انسان به اسراف و تبذير روبياورد، به او وعده فقر نمي دهد و اين كار را به عنوان دست و دلبازي در نظرش جلوه مي دهد؛ ولي همين كه بخواهد مقداري از ثروت خويش را در راه رفاه جامعه به مصرف برساند، با هزاران وعده و وعيد، او را از آينده خويش مي ترساند و از ابتلاي به تنگدستي و احتياج نگران مي سازد. قرآن كريم مي فرمايد:.
اَلشَّيْطِانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشِاءِ وَاللّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ واسِع عَليم؛(13).
يعني شيطان به شما وعده فقر و فرمان به گناهان مي دهد و خدا وعده آمرزش و زيادي مي دهد و خداوند دانا و فضل او گسترده است.
در اين زمينه در بخش پيش به طور مشروح بحث كرديم.

7.طغيان و استكبار.

آن گاه كه روحيه استكبار و طغيان در وجود انساني ريشه دواند، با سرعت و شتاب وصف ناپذيري به سوي زندگي همراه با اسراف و تبذير پيش مي رود. اين حركت معلول دو امر است: الف)حالت بي نهايت طلبي انسان؛ ب) انگيزه، تحميل استكبار و حاكميت خود بر جامعه.
بر اساس امر اول، از آن جا كه انسان موجودي مرزنشناس و مطلق گراست، طالب قدرت و امكانات بي شمار و بي حدّ و مرز است ولذا همين كه خود را در مسير وصول به تمنّيات خويش يافت و امكان بهره وري هر چه بيشتر را براي خويش پيدا كرد، براساس همان روح افزون طلبى، به سوي برخورداري از يك زندگي غرق در رفاه و آميخته با اسراف و تبذيرهاي بي حساب حركت مي كند.
براساس امر دوم، مستكبر و نظام استكبار از اين جهت كه دوام قدرت و سلطه خود بر جامعه و تسليم بودن توده هاي مردم در برابر خويش را هرچه با شكوه تر جلوه دادن دستگاه حاكميّت و امكانات و برخورداري هاي بيش از حدّ خويش مي داند، كوشش بي اماني را در جهت بلعيدن ثروت مردم و جذب آن به هزينه هاي كاخ سازي و تجملات رؤيايي و اسراف و تبذيرهاي بي پايان خويش، آغاز و تعقيب مي نمايد، و به اين عمل درجهت تحكيم موقعيّت خود در بين مردم سخت احساس نياز مي كند.
در قرآن كريم، آن جا كه فرعون در مقام تثبيت حاكميّت خود و تضعيف حضرت موسى، به اظهار قدرت و امكانات خويش مي پردازد، اين چنين آمده است:.
وَنِادي فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قِالَ يِا قَوْمِ أَلَيْسَ لي مُلْكُ مِصْرَ وَهِذِهِ الْأَنهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتي أَفَلا تُبْصِرُونَ ُ اَمْ اَنَا خَيْر مِنْ هِذا الَّذي هُوَ مَهين وَلا يَكادُ يُبينُ ُ فَلَوْلا اُلْقِىَ عَلَيْهِ اَسْوِرَة مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنينَ ُ فاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطِاعُوهُ اِنَّهُمْ كِانُوا قَوْماً فِاسِقينَ؛(14).
و فرعون خطاب به مردم خود گفت: آيا پادشاهي مصر از آن من نيست و اين نهرها از زير قصرهاي من جاري است. اين شكوه را مگر نمي بينيد بي گمان من از اين انسان ضعيف و بي مقدار كه از بياني شيوا نيز بي بهره است، برترم؛ چرا او با دست بندهايي از طلا مزيّن نشده و يا فرشتگان پيوسته به هم، در جهت اظهار عظمت و همكاري با او فرود نيامده اند بدين صورت، فرعون مردم خود را تحقير كرد و خوار شمرد و در نتيجه، آنان نيز از او اطاعت كردند. آنها گروهي خارج از قيد عبوديّت خدا بودند.
بنابراين، ريشه روآوري طاغوتيان به اسراف و تبذير را بايد در دو امر مذكور جستجو كرد.
مدتي است هرگاه از ثروتمندترين مردان جهان گفتگو مي شود، بسياري از حكام و سلاطين كشورهاي اسلامي در همان رديف اوّل قرار مي گيرند. خبرگزاري (آسوشيتدپرس) در 22 مارس 1990 گزارشي منتشر كرده كه قسمتي از آن را مي خوانيد:.
شاه فهد كه از سال 1982 بر تخت سلطنت نشسته است، طبق نظرات موجود، دومين ثروتمند جهان است. مجله (فورچون) دارايي او را در سال 1988 حدود 18 ميليارد دلار بر آورد كرد. سلطان برونئي چند ميليارد دلار بيشتر دارد.
فهد يك بوئينگ 747 با دكوراسيوني بسيار تجمّلي دارد. و بر اين بيفزاييد يك كشتي مسافربري را كه توسّط موشك هاي ضدّ هوايي (استينگر) محافظت مي شود و خانه هاي با شكوهي در اسپانيا، بريتانيا و فرانسه.
زندگي خصوصي اين پادشاه سيگاري را رمز و رازي فرا گرفته؛ اما همين قدر معلوم است، وي در زمان جواني اش شاهزاده فاسدي بوده كه پاتوقش كلوپ هاي قمار اروپا بود.(15).
آيا به راستي ننگ عالم اسلام نيست كه مدّعي (رهبري عالم اسلام و خادم الحرمين) در همان حالي كه فقر و بدبختي در بسياري از نقاط جهان اسلام - و حتّي خود عربستان - بيداد مي كند، با اين كارنامه سياه و شوم در روزنامه ها و مجلاّت رسمي دنياي كفر، مطرح شود و اين همه اسرافگري ها و تجاوز به حقوق و منابع ثروت مسلمانان مظلوم و محروم را، بايد در كجا ريشه يابي كرد.
بهتر است باز از قرآن مدد جوييم و پاسخ اين پرسش را از آيات الهي بهره گيري كنيم.
قرآن كريم مي فرمايد:.
... وَإنَّ فِرْعَوْنَ لَعِالٍ في اهَرْضِ وإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِيْن؛(16).
... و به درستي كه فرعون در روي زمين استكبار ورزيد و همانا او از اسراف پيشگان بود.
و باز مي فرمايد:.
وَلَقَدْ نَجَّيْنِا بَني اِسْرائِيلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهينِ ُ مِنْ فِرْعَوْنَ اِنَّهُ كِانَ عالِياً مِنَ المُسْرِفينَ؛(17).
و به تحقيق ما بني اسرائيل را از عذاب خوار كننده اي كه از ناحيه فرعون متوجه شان بود، رهانيديم و همانا فرعون برتري جو و از اسرافگران بود.
در اين صحيفه نور، فرعون تنها در اين دو آيه، با صفت (مسرف) معرفي شده است. و در هر كدام، اين صفت پس از ذكر استكبارورزي و برتري طلبي او بيان گرديده، كه اين خود گوياي ارتباطي تنگاتنگ و جدايي ناپذير، بين اين دو خصيصه شيطاني است و بيانگر اين نكته است كه طاغوت منشي و استكبار، خود از عوامل اساسي تجاوز به حقوق و اموال مردم و زياده روي در بهره جوييها و اسراف در سرمايه هاي عمومي و شخصي به حساب مي آيد.

8. استعمار.

غارتگران جهاني كه در صدد تحميل سلطه شوم خود بر ملّت هاي ضعيفند، بيداري و هشياري توده هاي مردم را بالاترين خطر براي خود در راه نيل به اهدافشان، احساس مي كنند. ولذا همواره مي كوشند تا اين مانع بزرگ را از مسير خود بردارند. و اين مقصود را از طريق گرفتن فرصت انديشه در واقعيت هاي موجود و فهم درست آنها از مردم و ناتوان كردن آنان از شناخت صحيح دوست و دشمن واقعى، عملي مي كنند.و از همين رو، به روش ها و ابزارهاي گوناگوني توسل مي جويند:.
مشغول نمودن اقشار مردم به انواع سرگرمي هاي تخدير آميز، همچون اشاعه فحشا در بين جوانان - كه مهم ترين نيروي خهق جامعه هستند - و نيز توزيع مواد مخدّر و به اعتياد كشيدن افراد جامعه و يا ترويج خرافات و مطالب پوچ و بي اساس، از مهم ترين آن روش ها به حساب مي آيد. گسترش فرهنگ ولخرجي و اسراف نيز در جوامع بشرى، خصوصاً در ملل تحت سلطه مي تواند به عنوان حربه بسيار كارآمد براي اين منظور باشد؛ زيرا استعمار از اين طريق، هم توانسته بازارِ فروشي براي كالاهاي مصرفي اضافي خويش فراهم كند و هم موفق شده تا توده هاي مردم را همواره درگير تأمين هزينه سنگين زندگى، براي پركردن خلأهاي ناشي از مصرف بي رويه ثروت سازد. بنابراين، مردم فرصتي براي انديشيدن صحيح نخواهند يافت و مجبور خواهند بود تمام لحظات زندگي خويش را در راه تأمين بهتر رفاه مادّي و رقابت در آن صرف نمايند. علي ژ مي فرمايند:.
به خدا سوگند! من همانند كفتاري كه با نواختن ممتد و آهسته صيّاد بر زمين، به خواب خوش فرو مي رود، تا اين كه جوينده اش رسيده، او را گرفتار دام خويش مي كند نيستم.(18).
حضرت در اين كلام بليغ و بلند خود، به دو عنصر اساسي در امر مبارزه و جهاد اشاره مي فرمايد:.
الف) توجه به خطر وجود دشمن و اِعمال اين دشمني از سوي او با استفاده از شيوه هاي گمراه كننده؛.
ب) لزوم بيداري و هشياري مسلمانان، درمقابله و مواجهه با ترفندها و نيرنگ هاي ياد شده.
براين اساس، مقابله و دفاع دربرابر تهاجمات فرهنگي و اقتصادي استعمار، تنها با توجه و تبعيّت از اين دو اصل مهمّ و بنيادين عملي است؛ يعني نخست، توجه و آگاهي به وجود دشمن و دسيسه هاي او و غافل نشدن از حيله و مكر او، كه بنا به فرموده قرآن‏(19)، جز پشت كردن مسلمانان به دين و دست كشيدن از تعقيب هدفهاي والاي خود، پاياني براي آن متصور نيست. و سپس آگاهي و بينش به راه هاي مقابله و مبارزه با او در ابعاد مختلف نظامي و فرهنگي و اقتصادى. و تنها در اين صورت است كه مي توان با در پيش گرفتن خلاف آنچه را استعمار درصدد تحميل آن بر جامعه اسلامي است، او را از كاميابي و وصول به خواسته هاي شوم و آرزوهاي باطلش نا اميد كرد. و اين بحث را در بخش بعد تحت عنوان (الگوي مصرف در تبليغات غرب) پي خواهيم گرفت ان شاء اللّه.

پي نوشت :

1. ر ك: رشد و تكامل شخصيّت، ص‏49 - 53.
2. ريا: نماياندن كارهاي نيك. سمعه: شنواندن به مردم كارهايي را كه مايه كسب جاه است. (سيد عبداللّه شبر، اخلاق).
3. وسائل الشيعه، ج‏3، باب 25 ازاحكام المساكن، حديث 4.
4. به نقل از: چرا رنج مي بريم ج‏2، ص‏171.
5. نهج البلاغه، تحقيق صبحي صالح، نامه 31، ص‏393.
6. غافر (40) آيه 28.
7. غافر (40) آيه 34.
8. نهج البلاغه، تحقيق صبحي صالح، خ 209، ص 325.
9. اصول كافى. ج‏2، ص‏137.
10. ر ك: وسائل الشيعه، ج‏1، باب 15، از ابواب الوضوء.
11. ر ك: همان، ج‏1، باب 31 از ابواب الجنابه.
12. همان، ج‏1، باب 52 ازابواب الوضوء، حديث‏2.
13. بقره (2) آيه 268.
14. زخرف (43) آيات 51 - 54.
15. روزنامه اطلاعات، 11 تيرماه 1369 شماره 19081.
16. يونس (10)، آيه 83.
17. دخان (44) آيات 30 - 31.
18. نهج البلاغه، خطبه 6.
19. وَلا يَزالُونَ يَقُاتِلُونَكُمْ حَتّي يَردُّوكُمْ عَنْ دينِكُمْ إِنِ اسْتَطِاعُوا...؛ آنها هماره با شما در ستيزند تا آن گاه كه شما را از دينتان منصرف كنند اگر بتوانند.... (بقره (2) آيه 217).

منبع:http://www.balagh.net

ادامه مطلب

 

بخش پنجم: فرهنگ مصرف.

طرح بحث.

در اين بخش درمورد (فرهنگ مصرف) به بحث خواهيم پرداخت. و اين موضوع است كه از نظر اهميّت، كمتر از مباحث بخش قبل نيست و حتي مي توان آن را يكي از ريشه هاي مهم اسراف نيز به حساب آورد؛ ولي به علت اهميّت و گسترده تر بودن آن از ساير عوامل، بخش مستقلي بدان اختصاص داده شد.
البته مقصود از اين عنوان، معناي خاص آن نيست؛ بلكه (مصرف) در مقياس عام آن مطرح است. توضيح اين كه: مراحلي را كه كالا از ابتدا تا بهره وري پشت سر مي گذارد، چهار مرحله است:.
1. مرحله كشف؛.
2. مرحله استخراج؛.
3. مرحله توليد؛.
4. مرحله مصرف.
جامعه سالم برخوردار از نظامي عادلانه و مردمى، كار بهره وري و استفاده از منابع خود را با دقت و برنامه ريزي كامل آغاز مي كند و به پايان مي رساند و در هر مرحله از اين مراحل، به رعايت نيازمندي ها و مصالح عموم مردم و همچنين نسل هاي آينده توجه دقيق دارد. نخست با به كارگيري گروه هاي لايق تحقيق و با تفحص كامل به كشف منابع ثروت خود مي پردازد، آن گاه به مقدار لزوم و احتياج استخراج مي كند و در مرحله بعد، با هدف ارتقاي كيفي روي مواد اوّليه در حدّ توان مشغول به كار مي شود و در پايان، با آموزشي كه جامعه از لحاظ شيوه مصرف ديده است، با رعايت صرفه جويي و اعتدال، به بهره برداري كامل از فرآورده هاي خود مي پردازد، كه ما اين مرحله پاياني را (فرهنگ مصرف) به معناي خاص، و مجموعه اين رعايت ها و دقت ها در تمام اين مراحل مختلف را (فرهنگ مصرف) به معناي عام آن مي ناميم.
استعمار، از ديرباز كوشيده است تا كشورهاي اسلامى، هم در مراحل كشف، استخراج و توليد و هم در مرحله مصرف به معناي خاص آن، از داشتن اين فرهنگ صحيح بي بهره باشند، تا راه غارت و اسارت آنان هميشه براي سلطه گران هموار بماند.

1. تصرّف در منابع طبيعي.

در اين مورد سيد جمال الدين اسدآبادى، مصلح و بيدارگر بزرگ مشرق زمين، اين چنين مي گويد:.
مردم شرق، در املاك و معادن و آبادي هاي خود مانند آدم سفيه مبذّر تصرف كردند و همه را هدر دادند، تا كار به آن جا رسيد كه غرب آقا بالاسر آنان شد و غرب هيچ گاه مصلحت خود نمي داندكه روش و فرهنگ مشرق اصلاح شود و اين سفاهتكاري پايان پذيرد. بلكه غرب آرزويش اين است كه شرق در همين گمراهي و اسرافكاري غرق باشد، تا بتواند قرن ها او را در همين محجوريّت و ممنوعيّت از تصرّف در اموال خود نگاه دارد و خود مالك سرنوشت شرقيان باشد.(1).
البته در اين زمينه دربخشي جداگانه به تفصيل بحث خواهيم كرد،(2) و در اين جا عمدتاً به (فرهنگ مصرف) به معناي خاص آن كه آشنايي و توجه به روش بهره برداري از توليدات و فرآورده هاي صنعتي و غيرصنعتي باشد، مي پردازيم.

2. مصرف صحيح سرمايه زندگي.

شناخت شيوه هاي صحيح مصرف و رعايت آن و قدرت تشخيص ضرورتها و اولويّت ها بر مصارف و نيازهايي كه در رديف بعدي از نظر اهميّت قرار دارند و نيز آشنايي راه هاي صحيح استفاده از سرمايه و ابزار كار و لوازم زندگى، از مسائل بسيار مهمي است كه به نظر نگارنده بايد در سطحي وسيع، جامعه را در تمامي اين زمينه ها به وسيله كارشناسان امور مختلف، آموزش داد.
در جامعه اسلامي قابل قبول نيست كه افراد آن با وجود برخورداري از فرهنگ غني و پربار اسلامي - كه در هر زمينه و نيز در اين مورد بهترين تعاليم و راهنمايي ها را در خود دارد - از برخي جوامع كه از داشتن آن محرومند و صرفاً ملاحظات مادّي آنان را به صرفه جويي و پرهيز از اسراف واداشته است، عقب بمانند؛ بلكه بايد با بهره گيري از اين تعليمات، در اين زمينه خود الگوي ساير جوامع باشند. براي نمونه به اين گزارش توجه كنيد:.
اصطلاح (موتاي ناى) يك روح قناعت و صرفه جويي به ژاپني ها داده است و آنان را بر آن داشته است كه، حدّاكثر استفاده را از امكانات موجود خود بنمايند. از موارد خاص صرفه جويي ژاپني ها، در مصرف كاغذ است. در ژاپن، هيچ وقت كتاب ها و روزنامه هاي خوانده شده به همراه زباله دور ريخته نمي شود... اين در حالي است كه ژاپن، دومين كشور دنيا از نظر توليد كاغذ است و بيشتر كاغذهاي توليدي اش از طريق توليد مجدد به دست مي آيد.... در ژاپن، اززباله هاي فلزي پس از جمع آوري استفاده مجدد به عمل مي آيد.... نكته ديگر كه در زندگي آنان حايز اهميت است، صرفه جويي در مصرف انرژي است. آنان، سعي مي كنند به جاي گرم كردن محوطه خانه، فقط اعضاي بدن افراد خانه را گرم نمايند تا انرژي حرارتي كمتري مصرف شود. از اين روى، از سيستم هاي بزرگ و پرخرج تهويه مركزي در خانه هاي مسكوني كمتر ديده مي شود. و در همين زمينه مي توان از كيسه هاي شني كوچك انفرادى، كه درجهت گرم نگه داشتن اعضاي بدن در زمستان مورد استفاده قرار مي گيرد، نام برد.... ژاپني ها، براي صرفه جويي در مصرف انرژى، هيچ وقت پس از خوابيدن، بخاري و يا وسيله گرم كننده داخل خانه خود را روشن نگه نمي دارند، بلكه در شب هاي سرد براي گرم شدن، از لحاف و روانداز بيشتر استفاده مي كنند.(3).
مگر اين توصيه اميرالمؤمنين(علیه السّلام)نيست كه به مسلمان ها فرمود:.
اَللّهَ اللّهَ فِي الْقُرْآنِ لايَسْبِقَنَّكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ؛(4).
از خدا بترسيد و او را درباره قرآن رعايت كنيد نكند ديگران در عمل بدان از شما پيشي بگيرند!.
در حالي كه قرآن كريم بيش از بيست بار، از اسراف و تبذير، نكوهش و يا نهي فرموده است و عواقب زشت و زيانبار آن را به صورت هاي مختلف گوشزد نموده است.
جايگاه فرهنگ مصرف، در مكتب اهل بيت ه از مناجات حضرت امام زين العابدين(علیه السّلام)با خداوند به خوبي نمايان است. آن حضرت در يكي از بخش هاي دعاهاي خود عرض مي كند:.
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَاحْجُبْني عَنِ السَّرْفِ وَاهِزْدِيادِ، وَقَوِّمْني بِالْبَذْلِ وَاهِقْتِصِادِ، وَعَلِّمْني حُسْنَ التَّقْدير، واقْبِضْني بِلُطْفِكَ عَنِ التَّبْذيرِ؛(5).
پروردگارا! بر محمد وآل او درود فرست و پرده اي بين من و اسراف و افزون طلبي حايل كن و با در پيش گرفتن انفاق و ميانه روى، به زندگي من قوام بخش و راه هاي صحيح مصرف و اندازه گيري در معيشت را به من تعليم فرما و به لطف خود مرا از ارتكاب تبذير بر كنار دار.

3. ممنوعان از تصرّفات مالي.

اهميّت برخورداري از فرهنگ مصرف به اندازه اي است كه اگر شخصي به حدّي فاقد آن باشد كه از تشخيص نفع و ضرر خود عاجز بماند و اين موجب شود كه سرمايه اش به هدر رفته، يا صدمه زياد به آن وارد آيد، در فقه اسلام براي حفاظت سرمايه از تلف، حكم به ممنوعيت او از تصرّف در مالش شده است.
گروه هايي كه بدين سبب از تصرّفات مالي منع شده اند، عبارتند از: سفيهان، ديوانگان و كودكان. و اينك توضيحي درباره هر كدام:.
الف) سفيهان و ديوانگان.
امام خميني - رضوان اللّه تعالي عليه - مي فرمايند:.
سفيه كسي است كه از حالتي برانگيزنده بر نگهداري ثروتش محروم و به مالش بي اعتنا باشدو آن را نابه جا صرف كرده و در غير موردش تلف كند و (نيز) معاملاتش بركياست و حفظ منافع نباشد.(6).
و هم ايشان مي فرمايد:.
مال سفيه تا وقتي كه رشد و كياستش محرز نگشته، بدو داده نمي شود. و اگر رشدش معلوم شد از اين راه كه، ولىّ او دقّت و زيركي و مواظبت در مورد نگهداري اموال و حفظ منافع خوددر معاملاتش را، از او مشاهده كند و نيز محافظت او را از ضايع شدن مال و همين طور مصرف آن را در جاي مناسب و راه هاي عاقلانه ببيند، بايد مالش را به او رد كند، وگرنه مال را پس نمي دهد و از آن محافظت مي نمايد.(7).
بدين جهت تمام تصرفات سفيه در اموال خودش از خريد و فروش و غير آن بدون اذن و اجازه ولىّ، بي اعتبار و ساقط است و ولايت بر امور او در صورتي كه سفاهت او متصل به دوران كودكي باشد با پدر و جدّ پدري است ولي چنانچه اين عارضه بعد از بلوغ برايش پيش آمده باشد، ولىّ او حاكم شرع خواهد بود.(8).
همين طور ديوانگان نيز داراي همين حكمند و از تصرفات در اموال خود ممنوعند.(9).
ب) قرآن مجيد و سفيهان.
مشتقّات واژه سفيه در قرآن كريم مكرر به كار برده شده، ولي مورد اقتصادي آن تنها اين آيه شريفه است:.
وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهِاءَ أمْوَالَكُمُ الَّتي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيِاماً وارْزُقُوهُمْ فِيهِا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً؛(10).
اموال خويش را كه خداوند آن را مايه برپايي شما و حفظ مجتمع قرار داده است، در اختيار سفيهان نگذاريد و آنها را از منافع مالشان روزي بدهيد و بپوشانيد و گفتار و رفتاري نيكو و پسنديده با آنان داشته باشيد.
مرحوم طبرسي - رضوان اللّه تعالي عليه - بعد از نقل دو نظريّه در بيان مقصود از كلمه (سفهاء) مي گويد:.
سومين معنا اين است كه بگوييم اين كلمه، اقسام سفيه از كودك، ديوانه و يا كسي را كه به جهت تبذير و بي توجهي در نگهداري مال از تصرف در آن منع شده است شامل مي شود.(11).
سپس ايشان همين معنا را تقويت كرده و مي پذيرد.
نكته ديگري كه توجه بدان در توضيح آيه شريفه لازم است، اين است كه آيا مقصود از جمله (اموالكم) اموال سفيهان است و يا اموال اولياي آنها.
مرحوم طبرسى(ره) مي گويد:.
در معناي اين جمله اختلاف است: بعضي مي گويند؛ يعني اموال خودتان را به آنها ندهيد؛ بلكه اگر واجب النفقه شما هستند خرجي آنها را بپردازيد. برخي ديگر گفته اند: مقصود، اموال خود آنهاست و نبايد آن را در اختيارشان قرارداد.
سپس مي افزايد:.
بهتر است آيه شريفه شامل هر دو معنا باشد و منظور اين است كه ثروت خود و يا سفيهان را در اختيار آنان قرار ندهيد، تا آن را ضايع كرده و نابود كنند.(12).
مرحوم علامه طباطبايي - قدّس سره - در بيان اين كلمه توضيحي دارد كه در جاي مناسب خود به خواست خداوند خواهد آمد.(13).
ج) كودكان.
دسته ديگري كه باز از تصرف در اموال خود محرومند، كودكان هستند، كه از تشخيص مصلحت خويش عاجز و ناتوانند. روي همين اساس تصرفات آنان نيز بدون نظارت و اذن ولىِّ آنها - كه پدر و يا اجداد پدري است - بي اعتبار است‏(14) و تا هنگامي كه رشد عقلي آنان محرز نشده، گرچه به حدّ بلوغ نيز رسيده باشند، نمي شود اموال آنها را در اختيارشان قرار داد.(15).
قرآن كريم مي فرمايد:.
وَابْتَلُوا الْيَتِامي حَتّي إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أمْوالَهُمْ وَلاتأكُلُوهِا إِسْرافاً وَبِداراً أَنْ يَكْبَرُوا وَمَنْ كِانَ غَنِيّاً فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَنْ كِانَ فقيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَكَفي بِاللّهِ حَسيباً؛(16).
يتيمان غير بالغ را تا وقتي به حدّ بلوغ رسند، بيازماييد. پس اگر رشد آنان بر شما معلوم شد، اموال آنها را به خودشان برگردانيد و به ثروت آنان از روي اسراف و مبادرت به مصرف كه مبادا بزرگ شوند و شما را از تصرف منع كنند، تجاوز ننماييد و آن كس كه بي نياز است، بايد عفّت بورزد (و از مال يتيم استفاده نكند.) و اگر نيازمند است به قدر ضرورت از آن برگيرد و آن گاه كه اموال يتيمان را به آنها بر مي گردانيد، بر آنان شاهد بگيريد و تنها خدا براي حسابرسي كافي است.
د) رشد عقلي.
گاهي مي پرسند: در دنياي امروز، جوامع بشري در قوانين و مقررات رسمي خود براي كارهاي مهم اجتماعى، سياسي و اقتصادي سنّ مخصوصي را معتبر مي دانند كه معمولاً انسان ها در آن سن، به رشد عقلي و اجتماعي براي تصدي آن مسؤوليت ها مي رسند. به عنوان مثال در بسياري از كشورها هيجده سالگي را براي قانوني بودن كارهاي بزرگي همچون رانندگى، سربازى، ازدواج، شركت در انتخابات، معاملات سنگين و غير آن، به رسميّت مي شناسند؛ در صورتي كه اسلام حدّ بلوغ را در مردان پانزده سالگي و در زنان نه سالگي مي داند و اين سن معمولاً براي تصدّي اين گونه اعمال مناسب نيست و كساني كه بتوانند در اين سن از عهده صحيح آن برآيند، بسيار اندكند.
پاسخ اين سؤال را از آيه شريفه مورد بحث مي گيريم. البته بحث تفصيلي پيرامون مسأله (بلوغ) از موضوع كتاب خارج و به جاي خود (در كتابهاي فقهى) محوّل است و در اين جا صرفاً به آنچه مربوط به جواب اين پرسش است مي پردازيم. در فقه اسلام دو نوع بلوغ براي مواجهه و پذيرش دو گونه وظايف و مسؤوليت هاي بشرى، به رسميت شناخته شده است كه عبارتند از: بلوغ تكليفي و بلوغ عقلي و اجتماعى.
1. بلوغ تكليفى: در اين قسم از بلوغ، انسان به انجام واجبات و ترك محرمات موظف مي شود و بديهي است اعمالي از اين قبيل، غالب آن روابطي است بين انسان و خدا و يا كارهايي است كه معمولاً انسان در اين مرحله از عمر خويش، توانايي و آمادگي انجام و يا ترك آن را پيدا مي كند.
بلوغ جنسى، كه در آن شخص قدرت توليد مثل پيدا مي كند و نيز بلوغ سنّي - هرچه باشد - از علامت هاي بلوغ تكليفي به حساب مي آيد.
2. بلوغ عقلي و اجتماعى: از آيه كريمه استفاده مي شود كه در مورد تصدّي و انجام اعمالي كه نياز به توانايي هاي بالاي عقلي و اجتماعي دارد - نظير مسؤوليت ها و وظايفي كه ذكر آن رفت - تنها بلوغ تكليفي كفايت نمي كند؛ بلكه اضافه بر آن، بلوغ و رشد عقلاني نيز لازم است.
البته آيه شريفه در مورد تصرفات مالي است كه تصرّف غير رشيد را در آن ممنوع مي كند؛ ولي اين ضابطه - كه از آيه استفاده مي شود - كلّي است و منحصر به مورد آيه كريمه نيست.
مرحوم علامه طباطبايي در تفسير الميزان در شرح اين آيه به گونه اي ديگر به اين نكته اشاره فرموده است.

4. الگوي مصرف در تبليغات غرب.

همان گونه كه در بحث (عامل استعمار) در بخش پيش اشاره شد، استعمار همواره مي كوشد تا براي نيل به مقاصد خود - كه اسارت و بردگي كشورهاي ضعيف به ويژه مسلمان است - الگوهايي در مصرف، به آن مردم ارائه دهد كه، به جاي استفاده صحيح و عاقلانه از سرمايه زندگي خود، آنان را به راه هايي از مصرف بكشاند كه جز فرسايش ثروت و امكانات زندگي آنها ره آورد ديگري برايشان ندارد و در واقع، ترويج و اشاعه نوعي زمينه فكري و فرهنگي در جامعه در جهت ايجاد احساس نياز و ضرورت به مصرف كالاهاي تجملي و كم فايده، گسترش روحيه اشراف منشي و مصرف گرايى، انحراف ذهن ها از توجّه به واقعيت هاي زندگى، اعلام پايان روزگار قناعت و مناعت و زهد و پيراستگي و فرارسيدن دوران مسابقه و رقابت در مصرف و زندگي لوكس و تشريفاتى، والقاي اين ذهنيّت كه اگر شخصي نتواند به طور فعّال در اين مسابقه بزرگ، برگ برنده داشته باشد و يا لااقل پا به پاي ديگران حركت كند، از قافله زندگي عقب مانده و بايد به فكر جبران باشد، تمامي اينها از برنامه هاي شوم استعمار است كه اين اهداف را با شيوه هاي متنوّع از قبيل تبليغ و اشاعه مدگرايى، تنوّع طلبي در مصرف و مهم تر از همه بزرگ نشان دادن و موفق جلوه دادن اشراف و دنيامداران و تجمل گرايان تعقيب مي كند و در اين راه از دولت ها، راديو، تلويزيون، مجلاّت، روزنامه ها، سينماها، ت‏آترها و ساير ابزار و وسايل ارتباط و نفوذ، بهره گيري مي نمايد و با ظرافت و برنامه ريزي حساب شده اي با نفوذ در اين گونه دستگاه ها و با صبر و حوصله و سياست گام به گام، به سوي اين هدف شوم به پيش مي رود؛ از موضوعات ريز و قابل تحمّل شروع مي كند تا به مسائل بزرگ و اساسي مي رسد و اصولاً خطّ و مشي استعمار در هر زمينه اي اين گونه است.
يكي از سران كشورهاي بزرگ در جواب اين پرسش كه، رمز موفقيت شما در كارهاي اجتماعي چيست گفت:.
ما هميشه با برنامه هاي وسيع و دقيق وارد كار مي شويم ولي كار را از جاهاي كوچك شروع مي كنيم و پس از احراز موفقيت در گسترش آن مي كوشيم و اگر در نيمه راه فهميديم كه برنامه ما صحيح نيست، فوراً فرمول كار را عوض مي كنيم و كار ديگري آغاز مي كنيم.(17).
استكبار جهاني هميشه تلاش مي كند تا خود را دوست و خيرخواه ديگران جلوه دهد و همواره نيّات واقعي خويش را در پس پرده كريه و زشت دوست نمايي ها بپوشاند. انسان بصير و آگاه در وراي اين نقاب مقاصد پليد و نيات شوم آنان را مي بيند و با ديد نافذ خود، در پس اين حجاب، دشمني عميق و پايان ناپذير آنها را به اسلام و مسلمين و ملتهاي مظلوم در مي يابد.
مشكل بسياري از كشورهاي اسلامي و ملت هاي تحت سلطه فرهنگى، اقتصادي و سياسي غرب اين است كه غربيان را با اين كه دشمن آنهايند دوست مي پندارند و ظاهر كاري ها و ترفندهاي دوست م‏آبانه آنان را به حساب حقيقت مي گذارند، در صورتي كه قرآن كريم به ما مي آموزد چگونه بايد در قبال اين گونه حيله ها و مكاري ها موضع مناسب اتّخاذ كرد. به فرموده قرآن شيطان در مقام اغوا و گمراهي انسانها به خداوند گفت:.
... رَبِّ اَغْوَيْتَني لأُزيِّنَنَّ لَهُمْ في اهَرْضِ...؛(18).
پروردگارا! بدان سبب كه مرا از رحمتت دور ساختى، (من با قيافه دوست نمايي به سراغ بندگانت مي روم) و همه زشتي ها را با نقابي زيبا و ظاهري فريبنده در نظرشان جلوه مي دهم.
و خداوند در مقام هشدار به انسان مي فرمايد:.
إنَّ الشَّيْطِانَ لَكُمْ عَدُوّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً...؛(19).
همانا شيطان دشمن شماست (نكند قيافه حق به جانب و تظاهر به دلسوزي او شما را دچار غفلت سازد و او را دوست خود خيال كنيد؛ بلكه) او را دشمن و بدخواه خود بدانيد.
مضمون اين دو آيه شريفه گرچه مستقيماً در ارتباط با ابليس و شيطان جنّي است؛ ولي در حقيقت ضابطه و دستوري كلّى، در مورد هر شيطان مزوّر و ديو فرشته نمايي است.
بنابر آنچه ذكر شد مي توان گفت الگويي كه غرب براي مصرف به ملّت هاي تحت سلطه و نيز مردم خود، ارائه مي دهد بر سه پايه استوار است:.
الف) تمتّع و بهره وري هر چه بيشتر؛.
ب) رقابت و مسابقه درمصرف؛.
ج) تجمّل گرايي و تشريفات زايد.
البته محتواي الگوي ارائه شده، در همه جا يكسان است؛ ولي نتيجه اي كه استعمار از آن در بين ملت خود مي گيرد، با آنچه از آن در ميان ملتهاي غارت شده به دست مي آورد، متفاوت است.
ثمره اي كه استعمار از اجراي اين طرح در كشورهاي تحت نفوذ خود كسب مي كند، عبارت است از: به يغما بردن تمامي امكانات و منابع مادّي و معنوي آنها، بدون اين كه از ناحيه آنان كوچكترين مقاومت و حركت اعتراض آميزي صورت بگيرد و يا حتّي به اين خيانت و چپاولي كه استعمار در مورد ذخاير آنها انجام مي دهد، توجّه و آگاهي نيز داشته باشند؛ ولي بهره اي كه از آن در بين مردم خود بر مي گيرد، راضي شدن آنان به اين تجاوزها و همراه نمودن آنها با خود، در اين حركت ظالمانه است؛ زيرا بدين وسيله به آنان تفهيم مي كند كه ادامه اين برخورداري ها و بهره وري ها و خلاصه سيادت و منافع ما، در گرو اين دخالت ها و غصب و غارت هاست و اگر بخواهيم، زورگويي را كنار گذاشته، تنها به آنچه خود داريم قناعت ورزيم، بايد دست از اين زندگي مرفّه و قارون گونه خود بر داريم و از قله حاكميت بر سرنوشت جهان به زير آييم.

5. الگوي مصرف در اسلام.

از مجموعه دستورهاي اسلام در اين زمينه به دست مي آيد كه الگوي مصرف در اسلام نيز مبتني بر سه اصل اساسي است، كه ذيلاً بدان اشاره مي شود:.
الف) تمتع و انتفاع از مواهب الهى؛.
ب) قناعت؛.
ج) پرهيز از اسراف و تبذير.
براساس اصل اول، اسلام بر خلاف برداشت گروهي كه خيال مي كنند تقرّب و بندگي خداوند با بهره وري از نعمت هاي الهى، منافات دارد، تمتع و برخورداري از مواهب زندگي را براي مسلمانان، نه تنها جايز، بلكه امري ضروري مي شمرد و كناره گيري از لذات مادّي در حدّ مشروع را به عنوان رهبانيت، امري ناپسند و غيرمشروع مي داند.
بنابر اصل دوم، علي رغم آنچه فرهنگ غرب القا مي كند كه، انسان ها را در مصرف هر چه بيشتر، به رقابت بكشاند، اسلام به قناعت و مناعت فرا مي خواند و انسان را به كنترل بر خويش و پرهيز از حرص و نزاع بر سربرخورداري هاي مادّى، تشويق و ترغيب مي نمايد.
بر طبق اصل سوم، مسلمانان را از اسراف و تبذير و تجمّل گرايي در مصرف بر حذر مي دارد و آنها را به اعتدال و رعايت ميانه روي در استفاده از نعمت هاي خداوند، دعوت مي كند. چكيده سخن اين كه، الگوي نظري اسلام در باب مصرف، اين آيه كريمه است:.
...كُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاتُسْرِفُوا إِنَّهُ لايُحِبُ الْمُسْرِفينَ؛.
بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد. همانا خداوند اسرافگران را دوست نمي دارد.(20).
از آن جايي كه اسراف به معناي (تجاوز از حدّ) است، نهي آيه كريمه از اسراف، تمام شكل ها و صورتهاي آن، از جمله زياده طلبي و افزون خواهي در مصرف را نيز - كه خلاف قناعت است - شامل مي شود.

6. الگوهاي غيبي.

نبي اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمّه طاهرين ه بالاترين نمونه هاي عيني الگوي مصرف در اسلامند. آن بزرگواران، همواره كناره گيري راهبانه از لذّات مشروع را محكوم مي كردند و خود نيز هيچ گاه به رهبانيّت روي نياوردند. گر چه برخي از آنان مانند اميرالمؤمنين ژ، به دليل مناسبت هاي اجتماعي و يا حكومتى، از بسياري بهره وري هاي مادّي به شدت كناره مي گرفتند؛ ولي در همان حال به ديگران توصيه مي كردند كه اين تكليف شما نيست و فرمان استفاده به حق و مشروع از نعمت هاي الهي را صادر مي نمودند. از طرفي آن حضرات، در قناعت و مناعت نفس در بالاترين درجه خود بودند و نيز بيشترين حساسيّت و دقت را در مورد رعايت اعتدال و پرهيز از اسراف و تبذير در زندگي و مشي اقتصادي خود داشته اند به گونه اي كه مثلاً حضرت صادق(علیه السّلام)با آن شخصيّت و بزرگوارى، آنچه از سفره و يا ظرف غذا مي افتاد، برداشته مي خوردند و ديگران را نيز بدان توصيه مي كردند و مي فرمودند: (اين عمل فقر را برطرف مي كند.)(21) اكنون در اين زمينه به يك نمونه اشاره مي كنيم. محدّث قمي - عليه الرحمة - نقل مي كند:.
روزي يكي از اصحاب حضرت صادق(علیه السّلام)بر آن حضرت وارد شد. ديد آن حضرت پيراهني پوشيده است كه گريبان آن را وصله زده اند. آن مرد پيوسته نظرش بر آن پينه بود و گويا از پيراهني كه حضرت پوشيده، تعجّب كرده بود. حضرت فرمود: تو را چه شده كه نگاهت را به من دوخته اى! گفت: نظرم به پينه اي است كه در گريبان شماست. فرمود: اين كتاب را بردار و آن چيزي را كه در آن نوشته است، بخوان! آن مرد كتابي را كه در مقابل و يا نزديك حضرت بود، برداشت و در آن نظر انداخت، ديد در آن نوشته است: لا إيمانَ لِمَنْ لا حَياءَ لَهُ وَلا مالَ لِمَنْ لا تَقْديرَ لَهُ وَلا جَديدَ لِمَنْ لا خَلَقَ لَهُ؛ ايمان ندارد كسي كه حيا ندارد و از ثروت بي بهره است كسي كه در معاش خود تقدير و اندازه ندارد و نو ندارد كسي كه كهنه ندارد.(22).
شيوه تفديه.
جرياني كه نقل شد اضافه بر اين كه توجه و اهميّت بسيار امامان معصوم ه را به رعايت امور جزئي در موضوع حفاظت از اموال و سرمايه هاي زندگي نشان مي دهد، بيانگر ضابطه اي كلّي در موارد فراواني در راستاي نگهداري از ثروت و امكانات زندگي به عنوان جزئي از (فرهنگ مصرف) است و آن استفاده از كهنه در جهت نگهباني از نو است، كه مي توان از اين ضابطه به عنوان (تفديه) نام برد. و تفديه، يعني فدا كردن چيزي براي حفاظت از چيز با ارزش ترى.
بنابراين شيوه تفديه تنها منحصر به پوشاك نيست؛ بلكه در كليه ابزارها و وسايل كار و زندگي جاري است. ولذا داشتن لباس كار و استراحت، استفاده از وسايل شخصي كهنه در جاي مناسب و نيز به كار بردن لوازم مستعمل زندگي درمحيط خانه و بهره گيري از ابزار كار فرسوده تا حدّ امكان در محل كار، تمامي اينها راه هاي مناسبي براي حفاظت از سرمايه زندگي و جامعه است و به خصوص رعايت اين اصل از سوي مسؤولان و مديران بخش هاي مختلف نهادهاي حكومتى، تضميني در راستاي حفظ و نگهداري وسايل و امكانات دولتي به شمار مي رود.

پي نوشت :

1. زعماء الاصلاح في العصر الحديث به نقل از: محمد رضا حكيمى، بيدارگران اقاليم قبله، ص‏30.
2. ر . ك: فصل دوم، بخش دوّم.
3. مجلّه صفّ، شماره 32، به نقل از: مجله حوزه، شماره هاي 37 و 38 و ص‏374.
4. نهج البلاغه، نامه ها، شماره 47.
5. صحيفه سجاديّه، دعاي 30.
6. تحرير الوسيله، ج‏2، ص‏15.
7. همان، ج‏2، ص‏17، مسأله 10.
8. همان، ج‏2، ص‏15، مسأله 1.
9. همان، ج‏2، ص‏14، مسأله 14.
10. نساء (4) آيه 5.
11. مجمع البيان، در تفسير آيه مذكور.
12. همان، در تفسير همان آيه.
13. فصل دوم، بخش دوم.
14. تحرير الوسيله، ص‏12، مسأله 1 و 5.
15. همان، ص‏13، مسأله 4.
16. نساء (4) آيه 6.
17. جعفر سبحانى، فروغ ابديّت، ج‏1، ص‏209.
18. حجر (15) آيه 39.
19. فاطر (35) آيه 6.
20. اعراف (7) آيه 31.
21. وسائل الشيعه، ج‏16، ص‏605.
22. شيخ عباس قمى، منتهي الآمال، ج‏2، ص‏127 (با تغيير اندكي در عبارت).

منبع:http://www.balagh.net

ادامه مطلب

 

فصل دوم: انواع اسراف.

انواع اسراف.
در اين قسمت از كتاب به شرح انواع اسراف مي پردازيم و زمينه هاي مختلفي را كه اسراف در آن واقع مي شود، مورد بحث قرارخواهيم داد.
بخش هايي كه در اين قسمت گنجانده شده، از مهمترين بحثهاي اين مجموعه است؛ زيرا در آنها از موارد اسراف و حد و مرز آن در زمينه هاي گوناگون پرده برداشته و حدفاصل بين زياده روي مذموم و مصرف معقول و مشروع تبيين مي شود.
در طىّ اين بحث ها روشن خواهد شد كه اسلام نه تنها با مصرف و بهره وري صحيح از امكانات مادّي مخالف نيست؛ بلكه عالي ترين تشويق ها را به استفاده به جا از مواهب طبيعي نموده است و نعمت هاي الهي را عطيه هايي مي داند كه براي رفاه حال بشر و تمتّع او، آفريده شده و در همين راستا خداوند بندگان خويش را از اسراف و تبذير بر حذر داشته است، تا اين مواهب الهي به جاي تضييع و مصرف بيهوده، درجهت رفع نيازهاي انسان هاي مستمند - كه آنها نيز داراي حق انتفاع و بهره مندي از اين امكانات هستند - به كار گرفته شود.
انواع اسراف عبارتند از:.
1. تبذير؛.
2. اسراف در اموال عمومى؛.
3. تضييع اموال ديگران؛.
4. اسراف در مخارج شخصي و خانوادگى؛.
5. اسراف درانفاق هاي مستحبّ.

بخش اوّل تبذير.

طرح بحث.
در مورد (تبذير) - كه يكي از انواع اسراف است - تحت سه عنوان بحث خواهد شد: ابتدا موضوع اتلاف و نابود كردن مال، مورد بررسي قرار مي گيرد كه معمولاً آنچه ازاسراف در ذهنها مأنوس است، بيشتر همين جنبه از اسراف است. سپس به انفاق هاي بي مورد، در امور به ظاهر خيريّه خواهيم پرداخت و چون چنين انفاقي عرفاً يا شرعاً بي فايده و هرز دادن مال است، در شمار اقسام تبذير آمده است. و در نهايت، به انفاق هاي بي مورد به افراد و انسان هايي كه استحقاق و قابليّت انفاق را ندارند - در صورتي كه اعطاي مال به آنها بهره عاقلانه اي در پي نداشته باشد - خواهيم پرداخت.

1. اتلاف مال.

در بخش (واژه اسراف) گفته شد، يكي از مصاديق و موارد اسراف نابود كردن و از بين بردن مال است و چنانچه مال تلف شده، قابل اعتنا و به صورتي باشد كه در عرف عام تضييع مال به حساب آيد، قطعاً حرام و از معاصي كبيره خواهد بود؛ زيرا اهل لغت اتفاق دارند كه نابود كردن مال و فاسد نمودن آن (تبذير) است و مبذّر به بيان قرآن كريم همگام و برادر شيطان است.(1).
بين شهيد ثاني و صاحب جواهر - رضوان اللّه تعالي عليهما - در مسأله اي اختلاف نظر و فتواست و صاحب جواهر(ره) حرمت تبذير را در آن مسأله، اساس استدلال خود قرار داده و به خوبي نظر شهيد ثانى(ره) را ردّ مي نمايد.
مرحوم شهيد در آن جا كه شخصي داراي گوسفند و سگي بي آزار و مقداري آذوقه است كه آن آذوقه تنها براي يكي از آن دو - سگ و گوسفند - كفايت مي كند، مي فرمايد: بايد غذا را به گوسفند بدهد؛ زيرا حفظ جان گوسفند مهمتر است. ولي صاحب جواهر(ره) در ردّ اين نظريّه مي نويسد:.
اين فتوا قابل قبول نيست؛ بلكه ممكن است گفته شود خوراندن غذا به سگ اولويّت دارد؛ زيرا گوسفند قابل ذبح است؛ ولي سگ چنين قابليّتي ندارد.(2).
ولذا اگر غذا را به گوسفند بدهد موجب تلف شدن سگي است كه ارزش مالي دارد.

تسلّط بر اموال.

ممكن است براي خوانندگان گرامي اين سؤال پيش آيد كه: خداوند به هر كس كه مالي در اختيارش نهاده، اجازه داده است تا هر تصرفي بخواهد در مال خود بنمايد. و نيز ازرسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روايت شده كه: (إنّ النّاسَ مُسَلّطُونَ علي اَمْوالِهِمْ‏(3)؛ مردم بر هر گونه تصرفي در اموال خويش آزادند.) در اين صورت، آيا منع صاحب مال از تصرف اتلافي و محدود نمودن او منافات با اين اصل مسلّم نخواهد داشت.
پاسخ اين است: ذكر تسلّط در اين حديث شريف بدون هيچ گونه قيدي كه مثلاً در چه مواردي اين سلطه هست، با اين كه نبي اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درصدد بيان تمامي اقسام و انواع سلطه هاست، سرمنشأ دلالت روايت بر جميع تصرّفات؛ حتي تصرف اتلافي شده‏(4)؛ در صورتي كه اين حديث قطعاً مقيّد به مواردي است؛ مانند موضوعاتي كه حضرت صادق(علیه السّلام)در روايتي به عنوان تصرفات حرام بيان فرموده؛ مثل ربا، خريد و فروش مردار و خون و گوشت خوك و حيوانات و پرندگان وحشي و همچنين خريد و فروش شراب و عين نجس و هر آلت و وسيله لهو و يا هر تصرّفي كه موجب تقويت كفر و باطل و سستي حق شود(5) كه مسلّماً انسان حق ندارد در اين گونه موارد به تصرف دلخواه در مال خود دست بزند و از موارد استثنا در اين روايت نبوىّ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همين تصرفات اتلافي و نيز ساير انواع اسراف است.

كمترين مرتبه اسراف.

در بعضي روايات، سخن از كمترين مرتبه اسراف به ميان آمده و از آن نكوهش شده كه چند مورد آن به عنوان نمونه ذكر مي شود. در حديث معتبري كه پيش از اين هم ذكر آن گذشت حضرت صادق(علیه السّلام)فرمودند:.
ميانه روي را خداوند دوست دارد و اسراف را حتي در دور انداختن هسته خرما كه صلاحيت استفاده را دارد و نيز در دور ريختن زيادي آب نوشيدني دشمن مي دارد.(6).
باز در روايت ديگري همان حضرت مي فرمايند:.
خداوند فرشته اي دارد كه اسراف در وضو را به منزله دشمني با خداوند ثبت مي نمايد.(7).
همچنين در حديث معتبري (اسحاق بن عمار) مي گويد:.
از امام صادق(علیه السّلام)درباره پايين ترين مرحله اسراف سؤال شد، حضرت فرمودند: استفاده بي رويه از جامه اي كه وسيله حفظ آبروي توست و دور ريختن زيادي ظرف غذا و انداختن هسته خرما به اين طرف و آن طرف.(8).
و نظير اين روايت روايتي است كه قبلاً ذكر آن رفت و در آن، حضرت رضا - عليه آلاف التحية والثناء - به دور انداختن نيمخورده ميوه اي اعتراض فرمودند و از آن نكوهش كردند.(9) به اين مضمون روايات ديگري هم هست كه به كمترين درجه تضييع مال، عنوان اسراف داده است.(10) دقت در اين گونه روايات با توجه به زمان و مكان صدور آنها بيانگر نكته اي مهم در باب اسراف است كه با ذكر مقدمه اي به توضيح آن مي پردازيم و آن، اين است كه:.
در بخش (واژه اسراف) روشن شد كه اسراف و تبذير در لغت، تضييع مال است و حتّي در بعضي روايات نيز به همين معني تعبير و تفسير شده است‏(11) و مال چيزي است كه قابل معاوضه بوده و ارزش مبادله اي داشته باشد و به بيان ديگر (مال) به چيزي گفته مي شود كه مطالبه پول در برابر پرداخت آن، صحيح باشد بر خلاف (ملك) كه شيئي قابل معاوضه و مبادله باشد يا نباشد - مانند دانه اي گندم يا جو - عنوان ملك بر آن صادق است ولذا شيخ انصاري - رضوان اللّه تعالي عليه - فرموده است كه مبادله و معامله چنين چيزي صحيح نيست؛ زيرا عنوان مال بر آن صادق نيست، گرچه احكام ملكيّت را داراست و بدين جهت غصب آن، حرام و تصرف در آن بدون اذن مالكش جايز نيست.(12).
پس از اين مقدمه، دو اشكال به ذهن مي آيد:.
1. اين گونه روايات سخن از كمترين مرتبه اي كه اسراف بدان تحقق پيدا مي كند، دارد و در آنها مواردي ذكر مي شود كه نمي توان در عرفِ مبادلات به عنوان (مال) از آن ياد كرد، در اين صورت، دادن عنوان (اسراف) به اين گونه موارد بر چه معياري است.
2. بنابر مفاد اين روايات با القاي خصوصيّت از موارد مذكور در آنها و جريان اسراف در ساير موارد مشابه بايد بگوييم: حتي دور ريختن مثلاً يك هسته خربزه و يا هندوانه و نظاير آن نيز اسراف و از گناهان بزرگ است و موجب سقوط عدالت با پيامدهاي آن مي شود در صورتي كه اين گونه حكم كردن، مخالف سيره قطعي مسلمين و علماي اسلام است.
اين دو اشكال براي مدتي در ذهن نگارنده وجود داشت و با توجه به كثرت اين گونه احاديث و معتبر بودن بعضي از آنها در صدد حلّ آن بودم، تا اين كه به فضل الهي به آن موفق شدم و با اين پاسخ، نكته اي نيز در باب اتلاف هاي جزيي روشن مي شود، كه در ضمن جواب بر خوانندگان محترم معلوم خواهد گشت. و آن، اين است كه اسراف - همان گونه كه بيان شد - اتلاف و تضييع (مال) است؛ ولي صدق مال و عدم آن بر هر چيز تابع شرايط زماني و مكاني آن است. ممكن است يك شي‏ء خاص در زماني و يا در نقطه اى، ارزش مالي داشته باشد - و همان شي‏ء در زمان و يا مكان ديگري داراي آن ارزش نباشد. بر همين اساس، صدق اسراف و عدم اسراف بر اتلاف آن نيز متفاوت است. به عنوان مثال يك ليوان آب، در كنار دجله و فرات و امثال آن از هيچ ارزش مالي برخوردار نيست، در حالي كه همان مقدار در بيابان دور از آب و يا در خشكسالى، داراي ارزش است و همچنين براي هسته خرما در مثل بسياري از سرزمينهاي ايران كمترين ارزشي وجود ندارد، در صورتي كه در كشوري مانند عربستان كه هم مي توان از آن در كشت استفاده كرد و هم در ساختن نوعي آذوقه براي شتران از آن بهره برد، داراي ارزش مالي بوده و جزو مال محسوب مي شود ولذا در رواياتي هم كه در اين خصوص آمده مواردي ذكر شده است كه تمامي آنها با توجه به شرايط زماني و مكاني صدور روايات، از مصاديق (مال) بوده اند و از بين بردن و ضايع نمودن آنها اسراف به حساب مي آمده است. با اين توضيح معلوم شد كه:اوّلاً: روايات با آنچه اهل لغت و تفسير در معناي اسراف گفته اند، منافاتي ندارد و آنچه در آنها آمده، اتلاف مال بوده است.
ثانياً: القاي خصوصيّت از موارد مذكور در روايات، به اين معناست كه معيار - چه در مورد آنچه در آنها آمده و چه در ساير موارد - صدق ماليّت است و اتلاف هر چيز جزيي در صورتي كه عنوان مال داشته باشد؛ يعني از ارزش مبادله اي برخوردار باشد، اسراف و حرام است و در غير اين صورت، عنوان (اسراف) نخواهد داشت.(13).
در اين جا تذكر اين نكته لازم است كه در ارزشيابي مثل آب، برق، گاز و نان در اين زمان، نبايد به پولي كه دولت از مصرف كننده در مقابل آن وصول مي كند توجه داشت؛ زيرا اين گونه امور خدماتي هستند كه دولت به مردم ارائه مي دهد و آنچه از آنها در قبال آن اخذ مي كند، با هزينه تمام شده براي خود او بسيار فاصله دارد، به عنوان مثال: طبق نظريه كارشناسان وزارت نيرو، روشن كردن يك لامپ صد ولتي در حدود صد دلار براي دولت هزينه در بر دارد و لذا نمي توان گفت: مثلاً يك ليوان آب نسبت به كل آب بها ارزش مالي ندارد و يا روشن بودن يك لامپ در مدّت كم، داراي هزينه اي نيست و همين طور يك قطعه نان نسبت به پولي كه در مقابل يك نان پرداخت مي شود، ماليّت ندارد؛ بلكه بايد در محاسبه اين امور، مجموع مخارجي كه استخراج، توليد و توزيع آن با همه جوانبش بر دوش بيت المال و بودجه شخصي مي گذارد، در نظر گرفت.

اتلاف و اضرار.

نكته قابل توجّه ديگر در مورد آب و برق اين است كه: زياده روي و به هدر دادن آن درزماني مثل زمان ما كه معمولاً محروميت ديگران را در استفاده از آن به همراه دارد، اضافه بر اين كه اسراف است از جهت اضرار به غير نيز حرام خواهد بود و در صورتي كه بدانيم و حتّي احتمال قوي بدهيم كه به هدردادن - حتّي مقدار اندكي از آن - وقتي با زياده روي هاي سايرين جمع شود، باعث محروميت و زيان ديگران خواهد شد، اين عمل گذشته از حرمت موجب ضمان نيز خواهد بود. شيخ انصاري - رضوان اللّه تعالي عليه - مي فرمايد:.
اگر مالكي در مال خود تصرف لغو وبي فايده اي بنمايد، در صورتي كه احتمال قوي بدهد كه اين تصرف موجب ضرر به انساني غير او شود، جايز نيست؛ زيرا در جواز اين عمل، ضرر است بر ديگرى، در حالي كه منع نمودن صاحب مال از تصرف بيهوده باعث ضرر او نمي شود... فقهاي شيعه حكم كرده اند: كسي كه آتشي را بيش از اندازه نيازش بر افروزد و احتمال قوي به سرايت به اموال ديگران بدهد - اگر سرايت كند - ضامن است.(14).
امام خميني - رحمة اللّه عليه - نيز در پاسخ به استفتايي كه از ايشان در اين زمينه شده بود اين گونه فرموده اند: زياده روي به نحو غير متعارف حرام است و چنانچه موجب اتلاف و ضرر باشد موجب ضمان است.(15).

2. انفاق بي مورد در امور خيريّه.

آن گونه كه مي دانيم، انجام كارهاي عام المنفعه، مانند ساختن مسجد، تكيه و احداث پل، جاده، حمام و نظاير آن از بزرگ ترين مستحبات شرعي و ديني است؛ ولي بايد توجه داشت كه ارائه آنها به گونه اي باشد كه بر طرف كننده نياز جامعه باشد، وگرنه ايجاد بناهاي خيريّه با صرف مبلغ زياد، در صورتي كه مورد احتياج نباشد، نوعي تبذير و اسراف به حساب مي آيد.
شيخ صدوق - عليه الرحمه - از حضرت سجّاد(علیه السّلام)روايت مي كند كه فرمودند:.
همانا شخصي مال خود را در راه خيري مصرف مي كند و از مسرفان به شمار مي آيد.(16).
لذا همواره در احداث اين گونه بناها، بايد به ضرورت و مقدار احتياج مردم به آن چيز توجه كرد و بايد در نظر داشت كه آنچه نزد خداوند ارزش و بها دارد، رفع نيازها و احتياجات مادي و معنوي جامعه، براي رضاي خداست و هر عملي كه بيشتر در اين راستا قرار گرفته باشد، ارزش و اعتبار آن افزون تر است و اين گونه نيست كه تنها ساختن مسجد و يا حسينيه، انسان را به رضاي الهي و ثواب آخرت برساند؛ بلكه بايد گفت صرف پول و امكانات در اين راه، بيش از حدّ لزوم، در صورتي كه موجب تفرقه و اختلاف شود و يا جامعه به خاطر كمبود ساير مراكزي كه بدان محتاجند و دولت توانايي تأمين تمامي آنها را ندارد، دچار زحمت و زيان شوند و يا كثرت بيش از اندازه لازم، زمينه وهن آن را فراهم سازد، اين كار نه تنها رضايت خداوند را به همراه نخواهد داشت؛ بلكه در مواردي از موجبات غضب او نيز خواهد بود.خواهيد گفت: تعمير مساجد و اصلاح آن در آيه كريمه از اختصاصات مؤمنين شمرده شده‏(17) پس چگونه مي توان احداث يك مسجد را موجب خشم و غضب خدا دانست و يا آن را عملي نا به جا تلقّي كرد.
ولي بايد توجه داشت كه:.
اوّلاً: طبق نظريّه بسياري از مفسرين، مقصود از تعمير در آيه شريفه، عبادت در مساجد و رفت وآمد بدان جا براي ذكر خداوند است.
ثانياً: به فرض اين كه تعمير به همان معناي كارهاي ساختماني باشد، واژه تعمير و عمارت غير از احداث بناست؛ بلكه مفهوم آن بنا به فرمايش مرحوم طبرسى(ره) مرمّت و بازسازي خرابيهاست و اين كار در هر حال پسنديده است؛ زيرا مخروبه ماندن مسجد ممكن است توهين به مسجد شمرده شود و يا باعث شود كه حريم آن رعايت نشود ولي احداث بنا - چنانچه ضرورت و لزوم آن در نظر گرفته نشود - معلوم نيست كار نيكي به حساب آيد.
ثالثاً: آيه كريمه، در مقام سلب صلاحيت كفّار از دخالت در امور مساجد و انحصار آن به مؤمنين است؛ يعني اين كه تنها مؤمنين بايد در اين شؤون وارد شوند و كفّار حق تصميم گيري و دخالت ندارند و معناي آيه، اين نيست كه صرفاً ساخت مسجد بدون در نظر گرفتن نيازِ بدان، مطلوب و از صفات اهل ايمان است. اگر چه رواياتي وارد شده و مضمون آنها اين است كه احداث مسجد مطلقاً موجب ثواب است‏(18)؛ ولي اگر در آن احاديث دقت شود، معلوم مي شود كه مضمون آن با مسائل گذشته منافاتي ندارد و اضافه بر آن در بسياري از روايات، رفع ضرورت و نيازهاي جامعه اسلامي از بسياري مستحبات مؤكد و پر ثواب مقدّم و مهم تر به شمار آمده است.(19).

3. انفاق بي مورد به ديگران.

از موارد تضييع مال، انفاق بي جا در دادن مال به انساني است كه اهليّت آن را ندارد و اين عدم صلاحيّت يا از آن رو است كه فرد گناهكاري است و دادن مال موجب تقويت او در انجام گناه مي شود و يا به جهت اين كه آدم متمكن و ثروتمندي است و بذل و بخشش ديگري تأثيري در بهبود وضع او ندارد و از آن طرف، اين عمل براي انفاق كننده هم هيچ بهره و فايده عقلايي به همراه نداشته باشد.
ابي مخنف ازدي - كه گفته شده ازاصحاب اميرالمؤمنين(علیه السّلام)بوده - از آن حضرت اين چنين نقل مي كند:.
هر كس از شما مال و ثروتي دارد، بايد از فاسد نمودن آن بپرهيزد؛ زيرا بخشش آن به كسي كه سزاوار آن نباشد تبذير و اسراف است و اين كار موجب بلندي نام انفاق كننده در بين مردم مي شود؛ ولي مقام او را نزد خداوند پايين مي آورد و هيچ شخصي ثروت خود را به افراد غير مستحق نداد؛ مگر اين كه خداوند او را از سپاسگزاري آنان محروم نمود و دلهاي آنان را متوجّه غيراو ساخت و چنانچه در ميان آنان كسي باشد كه بخواهد به او خدمت و خير خواهي نمايد، همانا اين عمل را همراه با چاپلوسي و دروغ و حيله همراه خواهد ساخت. اگر روزي پايش بلغزد و به كمك آنها نياز پيدا كند، بدترين و پست ترين دوستانند و هيچ كس مالش را به كساني كه اهليّت آن را ندارند انفاق نكرد؛ مگر اين كه غير از ستايش ظاهري انسانهاي پست - آن هم تا وقتي از مال او بهره مند شوند - چيزي عايدش نگشت و ثناگويي انسان هاي نادان، كه فلاني شخص بخشنده اي است؛ در حالي كه او در پيشگاه پروردگارش بخيل به حساب آيد، چه نتيجه اي دارد و اين عمل چه خسران آميز و زيانبار است! وچه نصيبي از اين كمتر!.
پس اهل ثروت بايد مال خويش را در راه (صله رحم) و كمك به خويشاوندان، مهمان نوازي و پذيرايي از واردين، رهانيدن انسان هاي دربند و اسير و كمك به افراد در راه مانده بكار ببندند؛ زيرا رسيدن به اين خصلت ها كرامت دنيا و شرف آخرت است.(20).
آنچه در اين بخش، از اقسام سه گانه تبذير آمد، مواردي است كه انديشه صحيح بر محكوميت آن قايم است و معيارهاي عقلي آن را تقبيح مي نمايد و مصداق هاي تجاوز از حدّي است كه بر اساس معيارهاي عقلي در تحقق اسراف تعيين مي شود. .

پی‌نوشت‌ها:

1. اسراء (17) آيه 28.
2. به نقل از حسين نورى، اقتصاد اسلامى: ج‏1، ص‏39. اصل عبارت صاحب جواهر اين است: (وفيه منع، بل قد يقال بأولويّة الكلب لإمكان ذبح الشاة بخلاف الكلب) جواهر الكلام، ج‏36، ص‏437.
3. بحارالأنوار، ج‏2، ص‏272، حديث 7.
4. و به اصطلاح، حديث شريف داراي (عموم اطلاقى) است.
5. تحف العقول، ص‏247.
6. وسائل الشيعه، ج‏15، باب 25 از ابواب النفقات، حديث 2.
7. همان، ج‏1، باب 28 از ابواب الوضوء، حديث 4.
8. همان، ج‏3، باب 28 از ابواب احكام الملابس، حديث 4.
9. همان، ج‏16، باب 69 از ابواب آداب المائده، حديث 1.
10. همان، ج‏3، باب 9 و باب 28 از ابواب احكام الملابس، و باب 9.
11. همان، ج‏1، باب 38 از ابواب آداب الحمّام، حديث 7.
12. مكاسب، كتاب (بيع)، ص‏161.
13. البته در اوضاع كنوني كشور ما كه ميزان عرضه در بسياري زمينه ها به مراتب كمتر از تقاضاست همين موارد جزيي نيز ماليت داشته و اتلاف آن اسراف به حساب مي آيد. گفته مي شود ميانگين زباله هاي تهران روزانه هفت هزار تن است، آيا تمامي آنها زباله واقعي است يا بيش از نيمي از آنها مواد جزيي غذايي و مصرفي دور ريخته شده توسط خانواده هاي تهراني است.
14. مكاسب، رساله (قاعده لاضرر)، ص‏375.
15. استفتائات حضرت امام خمينى، ج‏2، ص‏622.
16. وسائل الشيعه، ج‏12، باب 22 از ابواب مقدمات التجارة، حديث 3.
17. آيه شريفه اين است: مِا كِانَ لِلْمُشْرِكينَ اَنْ يَعْمُرُوا مَسِاجِدَ اللّهِ شِاهِدِيْنَ عَلي اَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ... ُ إِنَّما يَعْمُرُ مَسِاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّه وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَ أقِامَ الصَّلوةَ وآتي الزَّكوةَ وَلَمْ يَخْشَ إلاّ اللّهَ فَعَسي اُولئِكَ أنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدينَ؛ نيست براي مشركين كه تعمير كنند مساجد خدا را در حالي كه شاهدند به كفر خود... همانا تعمير مي كند مساجد خدا را كسي كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد و نماز به پا مي دارد و زكات مي دهد و نمي ترسد مگر خدا را پس اميد است آن گروه از هدايت شوندگان باشند. (توبه (9) آيات 17 و 18.).
18. ر ك: وسائل الشيعه، ج‏3، باب 8 از ابواب احكام المساجد.
19. ر ك: همان، ج‏11، بابهاي 20، 26 و 28 از ابواب فعل المعروف.
20. همان، ج‏11، باب 5 از ابواب فعل المعروف، حديث 3 و نهج البلاغه، تحقيق صبحي صالح، خ‏126 و 142.

منبع: http://www.balagh.net

ادامه مطلب

 


صفحات وبلاگ
تعداد صفحات :25   1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 >