امام‌ علي(ع): «للمسرف‌ ثلاث‌ علامات: يأكل‌ ما ليس‌ له، و يلبي‌ ما ليس‌ له، و يشتري‌ ما ليس‌ له(71) نشانة‌ اسرافكار سه‌ چيز است: به‌ مقداري‌ كه‌ حق‌ ندارد بخورد مي‌خورد، و به‌ مقداري‌ كه‌ حق‌ ندارد بپوشد مي‌پوشد، و به‌ مقداري‌ كه‌ حق‌ ندارد بخرد مي‌خرد.»

از مهمترين‌ تعاليم‌ علوي‌ اصل‌ «اندازه‌داري» در زندگي، و مصرف‌ متعادل‌ و به‌ اندازه‌ است. جامعه‌ و مردم‌ بايد بر اصل‌ تنظيم‌ مصرف، و تقدير در معيشت‌ تربيت‌ شوند، و در زندگي‌ مديريت‌ اقتصادي‌ داشته‌ باشند. «ستيغ‌ بلند اين‌ تربيت‌ سازنده، استوارسازي‌ اصل‌ نظم‌ و اعتدال‌ در مصر است؛ زيرا برنامه‌ريزيِ‌ حاكم‌ بر زندگي‌ افراد، و همچنين‌ مؤ‌سسات‌ و نهادها و ادارات‌ حكومتي‌ و بناها و مراكز ديني، هرگاه‌ بر شالودة‌ «ميانه‌روي» و مراعات‌ حدود باشد، و اندازة‌ لازم‌ و مناسب‌ در نظر گرفته‌ شود، و در جهت‌ «قواميت‌ مال» قرار داشته‌ باشد و زندگيي‌ كفافي‌ را پي‌ريزد. همين‌ چگونگي‌ خود باعث‌ رفاه‌ فرد، و امنيت‌ و بي‌نيازي‌ و امنيت‌ اقتصاديِ‌ اجتماع‌ خواهد شد.

امام‌ علي(ع): «لن‌ يهلك‌ من‌ اقتصاد(72) آنكه‌ به‌ حد‌ ميانه‌ بسنده‌ كرد هرگز هلاك‌ نگردد.»

و هرگاه‌ برنامه‌ريزيها در زندگي‌ افراد و مؤ‌سسات‌ و نهادها، برعكس‌ آنچه‌ گفته‌ شد باشد، هم‌ موجب‌ سقوط‌ مالي‌ افراد مي‌شود، و هم‌ زمينة‌ نيازمندي‌ جامعه، چنانكه‌ امام‌ علي‌بن‌ ابي‌ طالب‌ مي‌فرمايد: «من‌ لم‌ يحسن‌ الاقتصاد اهلك‌ الاسراف(73) آنكس‌ كه‌ حد‌ ميانه‌ را بخوبي‌ رعايت‌ نكند، زياده‌روي‌ او را تباه‌ مي‌سازد.»(74)

با توجه‌ به‌ برآوردهاي‌ دقيق‌ علمي‌ و آماري، مي‌نگريم‌ كه‌ كمبود هر يك‌ از اين‌ مواد در بخشهايي‌ از اجتماعات، بر اثر مصرف‌ افزون‌ بر حد‌ گروههاي‌ اندك‌ و ثروتمند است. در اثر كاربرد شيوه‌هاي‌ نادرست‌ و آزاد گذاشتن‌ اقليتي‌ مصرفگرا و شادخوار، بيشتر امكانات‌ و كالاها در دست‌ همين‌ گروه‌هاي‌ اندك‌ قرار مي‌گيرد، و آنها به‌ ريخت‌ و پاش‌ و اسراف‌ و تباه‌سازي‌ كالاها و مو‌اد مي‌پردازند. و اكثريت‌ بشريت‌ دچار فاجعة‌ بزرگ‌ كمبودداري‌ مي‌گردند. بدانسان‌ كه‌ اكنون‌ شده‌ است؛ يعني‌ اقليتي‌ پولدار و مرفه، اكثريت‌ امكانات‌ رفاهي‌ و مواد غذايي‌ را تصاحب‌ كردند، و اكثريت‌ انسانها، دچار كمبودهاي‌ ويرانگر شدند. آمارها زبان‌ گويايي‌ دارد، در سرمايه‌هاي‌ منقول‌ و نامنقول‌ در انرژي، مواد خوراكي، بهداشتي، دارويي، آهن، سيمان، مسكن، خدمات‌ رفاهي، آموزشي، و خلاصه‌ هر چيزي‌ كه‌ به‌نوعي‌ براي‌ انسان‌ لازم‌ يا سودمند است‌ يا در راه‌ بهينه‌سازي‌ زندگي‌ و يا رفاهي‌ كارآيي‌ دارد. در تمام‌ اينها طبقات‌ سرمايه‌دار، كه‌ درصد كمي‌ را تشكيل‌ مي‌دهند، بيشترين‌ سهم‌ را در اختيار دارند و اكثريت‌ جامعه‌ بشري‌ كمترين‌ سهم، و در بسياري‌ از كالاها و امكانات‌ هيچ‌ نصيبي‌ ندارند.

«... در جهان‌ سوم‌ دهها ميليون‌ انسان‌ بر اثر گرسنگي‌ و فقر مواد غذايي‌ هر روز لاغرتر و رنجورتر شده‌ و به‌ مرگ‌ نزديك‌تر مي‌گردند، در جهان‌ پيشرفته‌ پرخوري‌ و اسراف‌ در مصرف‌ مو‌اد غذايي‌ آنها را به‌ انواع‌ بيماريهاي‌ قلبي، كبدي، نقرس‌ و... دچار كرده‌ است.(75»)

«در سالهاي‌ 72 - 74 چهل‌ و سه‌ درصد غلة‌ جهان‌ مصرف‌ دامهايي‌ شده‌ است‌ كه‌ براي‌ تامين‌ گوشت‌ كشورهاي‌ غربي‌ پرورش‌ يافته‌اند. در حاليكه‌ ملل‌ توسعه‌ نيافته‌ كه‌ حدود 34 جمعيت‌ جهان‌ را تشكيل‌ مي‌دهند، درست‌ همين‌ مقدار يعني‌ 43 درصد غله‌ جهان‌ را در اختيار داشته‌اند.»(76)

«... مردم‌ در كشورهاي‌ توسعه‌ نيافته‌ دارو نمي‌يابند كه‌ درد خويش‌ را درمان‌ كنند. در جهان‌ پيشرفته، بر اثر مصرف‌ بيش‌ از حد ويتامينهاي‌ دارويي، بيماريهاي‌ ناشي‌ از مصرف‌ بيش‌ از حد‌ ويتامينها شكل‌ مي‌گيرد... در كشورهاي‌ فقير مردم‌ نان‌ نمي‌يابند كه‌ در آنها ناي‌ حركت‌ ايجاد كند. اما در كشورهاي‌ غربي‌ ورزشهاي‌ مخصوص،... حمامهاي‌ سونا و... به‌وجود مي‌آيد كه‌ افراد بتوانند وزن‌ خود را كم‌ كنند. اينان‌ از كم‌ خوري‌ مي‌ميرند، و آنان‌ از پرخوري‌ مي‌تركند.»(77)

«... به‌ پيش‌بيني‌ برنامة‌ «فين‌ استاين»، براي‌ گرسنگي‌ جهاني‌ در دانشگاه‌ براون، اگر جمعيت‌ جهان‌ را عمدتاً‌ با دانه‌ و سبزي‌ تغذيه‌ كنيم‌ در حال‌ حاضر غذاي‌ كافي‌ براي‌ تامين‌ كالري‌ مورد نياز شش‌ ميليارد نفر كه‌ به‌ تصوية‌ سازمان‌ روزانه‌ 2350، كالري‌ براي‌ هر فرد است، وجود دارد... از 145 ميليون‌ تن‌ دانه‌اي‌ كه‌ به‌ حيوانات‌ خورانده‌ مي‌شود فقط‌ 21 ميليون‌ تن‌ گوشت، جوجه‌ و تخم‌مرغ‌ توليد مي‌شود. چه‌ اتلاف‌ خارق‌العاده‌اي‌ از خاك، آب، كود، حشره‌كش‌ و انرژي، و تمام‌ اينها براي‌ چه؟ براي‌ افزايش‌ حمله‌هاي‌ قلبي، فربهي‌ و سكته‌ و... چنين‌ زندگي‌ مسرفانه‌اي، دليل‌ عمده‌ كاستي‌ لاية‌ اوزون، گرم‌ شدن‌ كرة‌ زمين، آلودگي‌ هوا، آب‌ و خاك‌ و... است...»(78)

اينها نمونه‌هاي‌ بسيار اندكي‌ بود كه‌ طبقه‌ اندكي‌ در بشريت‌ آنرا شيوه‌ خود ساختند و حرث‌ و نسل‌ را به‌ تعبير قرآن، به‌ تباهي‌ كشيدند، و براي‌ پيشگيري‌ از اين‌ فاجعة‌ بزرگ‌ كه‌ در ويرانگي‌ دست‌ كمي‌ از جنگلهاي‌ بزرگ‌ ندارد، و توده‌هاي‌ انساني‌ را با مرگ‌ تدريجي‌ مواجه‌ مي‌سازد؛ كارشناسان‌ مسائل‌ انساني‌ معتقدند كه‌ در اين‌ دوره‌ و در اين‌ جهان‌ نامتعادل، چنانكه‌ توزيع‌ عادلانه‌ ثروت‌ ضروري‌ است، ضابطه‌مند كردن‌ مصرف‌ و دوري‌ از اسراف‌ ضروري‌تر است. اكنون‌ حياتي‌ بودن‌ اين‌ تعليم‌ والاي‌ علوي‌ بژرفي‌ آشكار مي‌گردد كه‌ انسان‌ در مصرف، محدود است‌ و حتي‌ در مصرف‌ شخصي‌ كه‌ از ملك‌ و مال‌ خود اوست، بايد به‌ جامعه‌ و نيازهاي‌ آن‌ توجه‌ داشته‌ باشد، و بداند كه‌ مصرف‌ افزون‌ از حد، در حقيقت‌ اسراف‌ در حق‌ اجتماع‌ است. بنابراين‌ انسان‌ دين‌باور و در خط‌ علوي، بايد به‌ نيازهاي‌ جامعه‌ توجه‌ داشته‌ باشد، به‌ زيست‌ بوم‌ و آلودگيهاي‌ زيست‌ محيطي‌ بنگرد، محدوديت‌ منابع‌ را مورد دقت‌ قرار دهد، وضعيت‌ كلي‌ جامعه‌ و توليد هر كالا را ارزيابي‌ كند، و نيازهاي‌ بخشهاي‌ اجتماعي‌ را منظور داشته‌ باشد. و اين‌ نسخة‌ علوي‌ را كه‌ شفا بخش‌ بيماريهاي‌ علاج‌ناپذير بشريت‌ امروز است، درست‌ به‌ كار بندد.

امام‌ علي(ع): «اذا اراد ا بعبدٍ‌ خيراً‌ الهمه‌ الاقتصاد و حسن‌ التدبير و جنبه‌ سوء التدبير و الاسراف(79) هرگاه‌ خداوند سعادت‌ و بساماني‌ انساني‌ را بخواهد به‌ او ميانه‌ روي‌ و برنامه‌ريزي‌ درست‌ را مي‌آموزد و از برنامه‌ها و روشهاي‌ نادرست‌ و اسرافكاري‌ دورش‌ مي‌سازد.»

اكنون‌ در پرتو هدايتهاي‌ علوي، به‌ اصل‌ ديگري‌ مي‌رسيم‌ و آن‌ حقوق‌ اجتماعي‌ در اموال‌ شخصي‌ است.

متفكر شهيد آية‌ا مطهري‌ مي‌گويد:

«... از آن‌ جهت‌ كه‌ مواد خام‌ اولي‌ قبل‌ از انجام‌ كار به‌ همة‌ افراد تعلق‌ داشته‌ است، نمي‌توان‌ ادعا كرد، كه‌ پس‌ از انجام‌ كار تعلقش‌ به‌ ديگران‌ سلب‌ مي‌شود. اما بدون‌ شك‌ كاري‌ كه‌ شخصي‌ روي‌ آن‌ انجام‌ داده، سبب‌ مي‌شود كه‌ او نسبت‌ به‌ ديگران‌ اولويت‌ داشته‌ باشد. اثر اين‌ اولويت‌ اينست‌ كه‌ حق‌ دارد استفادة‌ مشروع‌ از آن‌ ببرد؛ يعني‌ استفاده‌اي‌ كه‌ با هدفهاي‌ طبيعت‌ و فطرت‌ هماهنگي‌ دارد... چون‌ در عين‌ حال‌ اين‌ مال‌ به‌ جامعه‌ تعلق‌ دارد. از اينرو اسراف‌ و تبذير و هرگونه‌ استفادة‌ نامشروع‌ از مال‌ ممنوع‌ است...»(80)

نيز مي‌گويد:

«... مال‌ از نظر اسلام‌ همان‌ طوري‌ كه‌ به‌ فرد تعلق‌ دارد به‌ اجتماعي‌ نيز تعلق‌ دارد...»(81)

موضوع‌ ديگري‌ كه‌ شايستة‌ بررسي‌ است، رابطة‌ اعتدال‌ مصرفي‌ با رشد اقتصادي‌ و توسعة‌ پايدار است:

امام‌ علي(ع): «من‌ صَحِبَ‌ الاقتصاد دامَت‌ صُحبة‌الغني‌ له‌ و جَبَر الاقتصاد فقره‌ و خَلَله(82) هركس‌ با ميانه‌روي‌ دمساز گردد، بي‌نيازي‌ با او هماره‌ دمساز خواهد بود؛ و ميانه‌روي‌ فقر و پريشاني‌ او را جبران‌ خواهد كرد (و چاله‌هاي‌ كمبودداري‌ را پر خواهد ساخت).»

مصرف‌ اگر از حد اعتدال‌ نگذشت، اضافه‌ در آمدِ‌ ملي‌ ذخيره‌ مي‌شود، و در سرمايه‌گذاريهاي‌ جديد هزينه‌ مي‌گردد، و از اين‌ رهگذر چنانكه‌ قدرت‌ اقتصادي‌ جامعه‌ حفظ‌ مي‌شود.

اين‌ چنين‌ اجتماعي‌ از نوسان‌ بازار، بحرانهاي‌ اقتصادي، پديده‌هاي‌ طبيعي‌ يا هر حادثة‌ ديگري‌ نگراني‌ ندارد، و براي‌ روز مبادا سرماية‌ لازم‌ را ذخيره‌ كرده‌ است، و اگر در روزگاري‌ - آغاز توسعه‌ - رياضت‌ اقتصادي‌ براي‌ جامعه‌ ضرورت‌ داشته‌ باشد، آمادگي‌ لازم‌ را دارد. نه‌ مردمان‌ در باتلاق‌ مصرفيگريِ‌ افراطي‌ گرفتار آمده‌اند كه‌ اگر روزي‌ كالايي‌ يا كالاهايي‌ كم‌ شد يا نبود، تاب‌ و توان‌ از دست‌ بدهند، و نه‌ جامعه‌ و سرمايه‌هاي‌ ملي‌ بدون‌ پشتوانه‌ است، كه‌ نتواند از پس‌ مشكلات‌ برآيد. انيست‌ كه‌ اندازه‌داري‌ و استفادة‌ به‌ اندازه‌ و توازن‌ مصرفي، خاستگاه‌ پايداري، ثبات‌ و توازن‌ فردي‌ و گروهي‌ است.

امام‌ علي(ع): «من‌ اقتصد في‌ الغني‌ والفقر، فقد استعد لنواثب‌ الدهر(83) آنكس‌ كه‌ در غنا و فقر ميانه‌روي‌ كند، خود را براي‌ رويارويي‌ با گرفتاريهاي‌ سخت‌ روزگار آماده‌ كرده‌ است.»

از پيامدهاي‌ مصرف‌گرايي، تاثير منفي‌ آن‌ بر محيط‌ زيست‌ است، و مصرف‌هاي‌ اشرافي‌ و به‌ تعبير قرآن‌ كريم‌ «اترافي»، تنها عايد ثروتمندان‌ و اسرافكاران‌ نمي‌شود؛ بلكه‌ محيط‌ زيست‌ (اكوسيستم» را مي‌آلايد، آبها و منابع‌ زيرزميني‌ را آلوده‌ مي‌كند، جنگل‌ها را از ميان‌ مي‌برد، و در نتيجه‌ همه‌ ساكنان‌ كرة‌ زمين‌ را دچار مشكلات‌ حياتي‌ و برهم‌ خوردن‌ تعادل‌ و توازن‌ زيست‌ محيطي‌ مي‌سازد؛ بگونه‌اي‌ كه‌ به‌گفتة‌ كارشناسان‌ در «دهة‌ هشتاد همة‌ شاخص‌هاي‌ حياتي‌ در حال‌ سقوط‌ بوده‌اند، و در مجموع‌ قابليت‌ سكونت‌ كرة‌ زمين‌ كاهش‌ يافته‌ است.»(84)

امام‌ علي(ع): «القصد ثراة‌ و السرف‌ متواة(85) ميانه‌روي‌ افزاينده‌ است‌ و اسراف‌ نابودكننده.»

چنانكه‌ ياد كرديم، تعاليم‌ علوي‌ بر مصرف‌ ميانه‌ تاكيد دارد، و زياده‌ روي‌ را نمي‌پذيرد؛ ليكن‌ به‌ زهد صوفيانه‌ و ترك‌ دنيا فرا نمي‌خواند، و لذتهاي‌ معقول‌ و منطقي‌ و زندگي‌ يا رفاه‌ و آسايش‌ را مطلوب‌ و لازم‌ مي‌داند.

امام‌ علي(ع): «حسن‌ التدبير مع‌ الكفاف، الكفي‌ لك‌ من‌ الكثير مع‌ الاسراف(86) تدبير نيكو (مديريت‌ اقتصادي) با كفاف‌ (و بسندگي)، براي‌ تو بسنده‌تر است‌ از بسيار (داري) يا اسراف.»

حد‌ بسندگي‌ و كفافي‌ اگر رعايت‌ شود، همة‌ نيازهاي‌ ضروري، رفاهي، خدماتي، بهداشتي، آموزشي‌ و... برآورده‌ مي‌گردد.

 

ادامه مطلب

 

ثروت، شامل‌ دارائيها و درآمدها است‌ و آنچه‌ بيشترين‌ نقش‌ را در ثروتمند شدن‌ افراد دارد، دارايي‌ است، نه‌ درآمدهاي‌ ناشي‌ از كار و تلاش‌ فكري‌ و دستي‌ و ديگر منابع‌ درآمدي.

اگر زمين‌ و منابع‌ طبيعي‌ كه‌ بطور عادي‌ در مراحل‌ اولية‌ «توسعه‌ يافتگي»، بزرگترين‌ بخش‌ ثروت‌ را تشكيل‌ مي‌دهند، بنحو عادلانه‌ و براساس‌ كار و تلاش‌ و مصلحت‌ واقعي‌ مردم‌ هر كشوري‌ تقسيم‌ و توزيع‌ گردد، بطور طبيعي‌ انتظار مي‌رود كه‌ اختلاف‌ طبقاتي‌ فاحش‌ صورت‌ نگيرد. اگر به‌ درآمد سرانه‌ كشورهاي‌ پيشرفته‌ نظر كنيم، ملاحظه‌ خواهيم‌ كرد كه‌ حداكثر درآمد سرانه‌ آنها بطور تقريبي‌ 30 هزار دلار است، اما در مقابل، ثروت‌ مولد سرانه‌ آنها بسيار بيشتر است.

«بانك‌ جهاني‌ اخيراً‌ به‌ برآورد ثروت‌ مولد سرانه‌ دست‌ زده‌ است. كشورهاي‌ پر وسعت، كم‌ جمعيت‌ ولي‌ در عين‌ حال‌ خوب‌ تحصيل‌ كرده‌اي‌ مانند استراليا و كانادا به‌ ترتيب‌ با 835000 دلار و 704000 دلار به‌ ازاي‌ هر نفر، بيشترين‌ و بالاترين‌ ثروت‌ مولد سرانه‌ را در اختيار دارند، زيرا نسبت‌ به‌ جمعيت‌ خود مقدار زيادي‌ زمين‌ و منابع‌ طبيعي‌ دارند. در اين‌ كشورها زمين‌ و منابع‌ طبيعي، بزرگترين‌ بخش‌ ثروت‌ ‌ ‌ طبيعي‌ را تشكيل‌ مي‌دهد و مهارت‌هاي‌ انساني‌ فقط‌ 20 درصد مجموع‌ ثروت‌ را در برمي‌گيرد. اين‌ برآورد نشان‌ مي‌دهد كه‌ اگر زمين‌ و منابع‌ طبيعي‌ با تكنولوژي‌ موجود به‌ طور عادلانه‌ در اختيار استراليائيها و كانادائيها قرار مي‌گرفت، درآمد سرانة‌ آنها بسيار بيشتر از درآمد تقريبي‌ سرانه‌ 30 هزار دلار بايستي‌ مي‌شد. البته‌ هر چقدر تكنولوژي‌ و مهارت‌ نيروي‌ انساني‌ پيشرفته‌تر شود، ثروت‌ مولد نسبت‌ به‌ گذشتة‌ هر كشور، بيشتر خواهد شد و سهم‌ زمين‌ و منابع‌ طبيعي‌ نسبت‌ به‌ سهم‌ نيروي‌ انساني‌ كاهش‌ خواهد يافت. مثلاً‌ در كشوري‌ مانند ژاپن‌ با ثروت‌ مولد سرانة‌ 565000 دلار بيش‌ از 80 درصد ثروت‌ مولد به‌ شكل‌ دانش‌ و مهارت‌هاي‌ انساني‌ در اختيار است‌ و آمريكا نيز با ثروت‌ مولد سرانة‌ 421000 دلار، وضعيت‌ بينابيني‌ دارد. شصت‌ درصد ثروت‌ آمريكا را سرماية‌ انساني‌ تشكيل‌ مي‌دهد.»(284)

بهر حال، در آينده‌ با پيشرفت‌ بيشتر بشر ارزش‌ ثروتي‌ كه‌ به‌ شكل‌ منابع‌ طبيعي‌ در اختيار است، پايين‌ خواهد آمد و ارزش‌ ثروت‌ به‌ شكل‌ منابع‌ انساني‌ بالا خواهد رفت، و پيشرفت‌ فني‌ نياز به‌ كارگر ساده‌ را كمتر نموده‌ و لذا تعداد زيادي‌ كارگر پيشتاز به‌ خاطر مهارت‌ و تخصص‌شان‌ جذب‌ طبقه‌ متوسط‌ شده‌ يا به‌ آن‌ نزديك‌ مي‌شوند. اگر امروزه‌ در جوامع‌ پيشرفتة‌ سرمايه‌داري‌ مسئله‌ توزيع‌ و برخورداري‌ از امكانات‌ رفاهي‌ نسبت‌ به‌ بيشتر كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ يا تمام‌ آنها تا حدي‌ بهتر است، اين‌ نه‌ بخاطر عادلانه‌ بودن‌ توزيع‌ در آن‌ كشورهاست، بلكه‌ به‌ علت‌ گسترش‌ طبيعي‌ طبقه‌ متوسط‌ مي‌باشد كه‌ ناشي‌ از تنعم‌ اقتصادي‌ و توسعه‌ يافتگي‌ است. انقلاب‌هاي‌ صنعتي‌ و توسعه‌ يافتگي‌ اقتصادي، موجب‌ رشد توليد كالاها و خدمات‌ و گسترش‌ بخش‌ خدمات‌ نسبت‌ به‌ بخش‌ كشاورزي‌ و صنعتي‌ مي‌شود و بنابراين‌ از يك‌ سو، كيك‌ اجتماعي‌ توليد كالاها و خدمات‌ را بسيار بزرگ‌ مي‌نمايد و از سوي‌ ديگر نياز به‌ كارگران‌ ساده‌ و كم‌ مهارت‌ را كاهش‌ مي‌دهد و بر گسترش‌ طبقة‌ متوسط‌ پايين‌ جامعه‌ كمك‌ مي‌كند و طبيعتاً‌ به‌ ارتقأ سطح‌ زندگي‌ توده‌هايي‌ كه‌ مصرفشان‌ بيش‌ از پيش‌ همسان‌ مي‌شود، ياري‌ مي‌رساند. با اين‌ وجود، به‌ علت‌ اينكه‌ توزيع‌ زمين‌ و منابع‌ طبيعي‌ در غرب‌ بخصوص‌ در انگلستان‌ و ايالات‌ متحده‌ آمريكا كه‌ تنها انقلاب‌ سياسي‌ در اين‌ كشورها صورت‌ گرفته‌ است، ناعادلانه‌ بوده‌ است‌ اختلافات‌ طبقاتي‌ شديدي‌ از اين‌ جهت‌ وجود دارد.

«دفتر مديريت‌ و بودجه‌ آمريكا در سال‌ 1973 با استفاده‌ از منابع‌ مختلف‌ چنين‌ گزارش‌ داد كه‌ 20% فقيرترين‌ جمعيت‌ آمريكا تنها صاحب‌ 2/0 درصد ثروت‌ ملي‌ بوده‌اند، در حالي‌ كه‌ 20% ثروتمندترين‌ جمعيت‌ آمريكا صاحب‌ 76 درصد ثروت‌ ملي‌ بوده‌اند. در سال‌ 1986 دفتر آمار ايالات‌ متحده‌ چنين‌ محاسبه‌ كرد كه‌ 12 درصد بالاي‌ خانوارهاي‌ آمريكايي‌ 38 درصد دارائيهاي‌ كشور را در اختيار دارند و همچنين‌ تفاوت‌ قابل‌ ملاحظه‌اي‌ در دارائيهاي‌ افراد فقير و دارائيهاي‌ ثروتمندان‌ وجود دارد. دارائيهاي‌ فقرا بطور عمده‌ از اموالي‌ تشكيل‌ مي‌شود كه‌ داراي‌ ارزش‌ بسيار كمي‌ است‌ و توليد درآمد نمي‌كند مانند وسايل‌ خانگي. در حاليكه‌ دارائيهاي‌ ثروتمندان‌ داراي‌ ارزش‌ بسيار است‌ و توليد درآمدهايي‌ سرشار مي‌كند مانند املاك‌ و مستغلات، در واقع‌ طبق‌ گزارش‌ دفتر آمار در سال‌ 1984، 46 درصد همة‌ اموال‌ شركتها در مالكيت‌ يك‌ درصد جمعيت‌ آمريكا قرار دارد.»(285)‌ ‌ «مطابق‌ آمارگيري‌ كه‌ در سال‌ 1966 بر پاية‌ آمار مالياتي‌ ايالات‌ متحده‌ آمريكا گردآوري‌ شده، نتايج‌ مشابهي‌ بدست‌ آمده‌ است‌ كه‌ نشان‌ مي‌دهد: دو درصد ثروتمندترين‌ افراد همگي‌ داراي‌ سرمايه‌ و ابزار توليد هستند، و 90 درصد درآمدهاي‌ افرادي‌ كه‌ بيش‌ از 200 هزار دلار درآمد دارند، از مالكيت‌ است. 60 درصد دارائيهاي‌ بازار سهام‌ وال‌ استريت‌ نيويورك‌ در اختيار 200 گروه‌ مالي‌ است. 20 ميليون‌ سهامدار كوچك‌ كه‌ نماد دمكراتيك‌ شدن‌ سرمايه‌داري‌ آمريكا است‌ فقط‌ قسمت‌ بسيار كمي‌ از وسايل‌ توليد را دارند بدون‌ هيچ‌ نظارتي‌ بر آنها.»(286)

ثروتمندان‌ بسيار عمده، تعدادشان‌ بسيار اندك‌ است‌ چنان‌ كه‌ فقط‌ حدود 3/0 درصد آمريكائيان‌ ميليونر هستند و بسياري‌ از اين‌ عده‌ ثروت‌ خود را مديون‌ افزايش‌ عظيم‌ و اتفاقي‌ ازرش‌ خانه‌هاي‌ خود مي‌باشند.

«يكي‌ از تحقيقات‌ مجلة‌ فوربس‌(Forbes) در سال‌ 1988 دربارة‌ 400 نفر از ثروتمندان‌ اين‌ بود كه‌ ثروت‌ هر يك‌ از آنان‌ بيش‌ از 225 ميليون‌ دلار بود و نشان‌ مي‌داد كه‌ 185 نفر از اين‌ افراد، حداقل‌ 500 ميليون‌ دلار، و 51 نفر، حداقل‌ يك‌ ميليارد دلار ثروت‌ داشتند. علاوه‌ بر اين، بنا به‌ اين‌ تحقيق، 98 خانواده‌ وجود داشته‌اند كه‌ دارايي‌ هر يك‌ از آنها بين‌ 300 ميليون‌ تا 5/6 ميليارد دلار بوده‌ است. همة‌ 98 خانوادة‌ مزبور و 154 نفر از 400 نفر فوق‌ تمام‌ يا بخشي‌ از ثروت‌ خود را از طريق‌ ارث‌ بدست‌ آورده‌ بودند. در واقع، اعضاي‌ بسيار بالاي‌ طبقة‌ ثروتمند را اشراف‌ قديمي‌ تشكيل‌ مي‌دهند كه‌ در اين‌ طبقه‌ متولد شده‌اند و از ديرباز داراي‌ ثروت‌ بوده‌اند. اسامي‌ خانواده‌هاي‌ اين‌ طبقه‌ نامهايي‌ آشنا مي‌باشندمانند راكفلرها، روزولت‌ها، كندي‌ها، و اندربيلت‌ها، دوپونت‌ها، آستورها و ديگراني‌ كه‌ ‌ ‌ خوشبختي‌ و ثروت‌ آن‌ها حداقل‌ از دو نسل‌ پيش‌ آغاز شده‌ است. اعضاي‌ پايين‌تر سرمايه‌داران‌ آمريكا كساني‌اند كه‌ داراي‌ املاك‌ و مستغلاتند و يا در بعضي‌ صنايع‌ جديد مانند صنايع‌ غذايي‌ و كامپيوتر سرمايه‌گذاري‌ كرده‌اند و يا برندگان‌ بخت‌آزمايي‌ و كساني‌ كه‌ بطور اتفاقي‌ ثروتمند شده‌اند، مي‌باشند و بهر تقدير بر اثر هوش‌ و استعداد و كار و تلاش‌ شخصي‌ اينگونه‌ ثروتهاي‌ افسانه‌اي‌ بدست‌ نمي‌آيد.»(287)

اساساً‌ انسانها به‌ طور طبيعي‌ ساعتهاي‌ محدودي‌ براي‌ كار و تلاش‌ فكري‌ ويدي‌ در اختيار دارند و هر چقدر هم‌ نابغه‌ و با هوش‌ باشند نمي‌توانند ثروتهاي‌ افسانه‌اي‌ فوق‌ را بدست‌ آورند.

«برطبق‌ تحقيقات‌ اجتماعي‌ به‌ عمل‌ آمده‌ دربارة‌ رابطة‌ بين‌ بهره‌ هوشي‌ و درآمد، تأثير هوش‌ ر فقط‌ 5% برآورد كرده‌ند و تأثير عمده‌ از آن‌ طبقه‌ اجتماعي‌ فرد است.»(288)

لستر تارو نيز بر عادلانه‌ بودن‌ توزيع‌ هوش‌ و ناعادلانه‌ بودن‌ توزيع‌ ثروت‌ تأكيد نموده‌ و اقتصاد سرمايه‌داري‌ را علت‌ عمدة‌ اين‌ بي‌عدالتي‌ مي‌داند:

«يكي‌ از معماهاي‌ تحليل‌ اقتصادي، اين‌ است‌ كه‌ چرا اقتصاد بازار، فاصله‌هاي‌ توزيع‌ درآمد را از فاصله‌هاي‌ همة‌ ويژگيها و استعدادهاي‌ شناخته‌ شدة‌ قابل‌ سنجش‌ انسانها بيشتر مي‌گرداند. براي‌ مثال، توزيع‌ ضريب‌ هوشي‌(IQ) در مقايسه‌ با توزيع‌ درآمد يا ثروت‌ بسيار فشرده‌ است. يك‌ درصد بالاي‌ جمعيت‌ صاحب‌ 40 درصد كل‌ دارايي‌ خالص‌ آمريكا هستند، اما به‌ هيچ‌ وجه‌ صاحب‌ 40 درصد كل‌ ضريب‌ هوشي‌ نمي‌باشند. هيچ‌ آدمي‌ پيدا نمي‌شود كه‌ ضريب‌ هوشي‌ او هزاران‌ برابر ديگران‌ باشد. كسي‌ كه‌ ضريب‌ هوشي‌ او فقط‌ 36 درصد بالاتر از متوسط‌ باشد، از اين‌ نظر در شمار يك‌ درصد بالاي‌ رده‌بندي‌]IQ[ به‌ شمار مي‌ آيد».(289)

نظام‌ ليبرال‌ - سرمايه‌داري، اصولاً‌ به‌ خاطر ساختارهاي‌ روحي، شكلي‌ و محتوايي‌ خود و با «سيستم‌ رقابتيِ‌ تنازع‌ بقاييِ» خود جز اين‌ نيست‌ كه، نابرابري‌هاي‌ بزرگي‌ در ميزان‌ درآمد و ثروت‌ ايجاد مي‌كند. كارآيي‌ نظام‌ سرمايه‌داري‌ از يافتن‌ فرصتهايي‌ سرچشمه‌ مي‌گيرد كه‌ يابندگان‌ آن‌ مي‌توانند پولهاي‌ كلاني‌ به‌ جيب‌ بزنند. معمولاً‌ اين‌ فرصتها را ثروتمندان‌ مي‌يابند. زيرا در بازار آزاد سرمايه‌داري، ثروت، قدرت‌ مي‌آورد و موجب‌ مي‌شود كه‌ ديگران‌ را از بازار بيرون‌ برانيم‌ و درآمدهايشان‌ را از آنان‌ بگيريم‌ و فرصت‌هاي‌ كسب‌ درآمدشان‌ را قبضه‌ كنيم. ثروت‌ انبوه‌ فرصتهاي‌ بيشتري‌ فراهم‌ مي‌آورد و به‌ اين‌ ترتيب، ثروت‌ بر خلاف‌ وقت‌ محدود انسانها كه‌ موجب‌ محدوديت‌ درآمد مي‌شود، ديگر با چنين‌ محدوديتي‌ هم‌ روبرو نيست. تارو در اين‌ باره‌ مي‌نويسد:

«ثروت، ثروت‌ مي‌آورد و اين‌ فرايند به‌ مانع‌ وقت‌ شخصي‌ افراد بر نمي‌خورد. ديگران‌ [مديران‌ برجسته، مهندسين، متخصصين‌ و كارگران] را مي‌توان‌ به‌ خدمت‌ گرفت‌ تا ثروت‌ كارفرماي‌ خود را به‌ كار اندازند. سودها مركب‌ است. در بازارهاي‌ افسار گسيخته، نابرابري‌ درآمدها به‌ مرور زمان‌ افزايش‌ مي‌يابند. كساني‌ كه‌ پولدار شده‌اند، هم‌ پول‌ دارند و هم‌ آشنا و رابط‌ كه‌ در زمينة‌ فرصتهاي‌ جديد سرمايه‌گذاري‌ كنند و بر پول‌ خود بيفزايند.»(290)

جدول‌ زير كه‌ از آمارهاي‌ سازمان‌ ملل‌ اقتباش‌ شده(291)، نشان‌ مي‌دهد كه‌ تفاوت‌ نابرابري‌ در آمريكا و اروپا با يكديگر بيش‌ از آنكه‌ به‌ سطح‌ توسعه‌ اقتصادي‌ اين‌ كشورها وابسته‌ باشد، به‌ ساختار شكلي‌ و محتوايي‌ نظامهاي‌ سرمايه‌داري‌ فوق‌ وابسته‌ است، يعني‌ هر مقدار نهادهاي‌ مالكيت‌ خصوصي‌ و عدم‌ مداخله‌ دولت‌ در كشوري‌ قوي‌تر و نافذتر باشد بطور معمول، نابرابري‌ گسترده‌تري‌ ميان‌ ثروتمندترين‌ و فقيرترين‌ دهكهاي‌ درآمدي‌ آنان‌ وجود خواهد داشت، البته‌ به‌ جز مورد فرانسه‌ كه‌ علل‌ خاص‌ سياسي، اقتصادي‌ و بين‌المللي‌ خودش‌ را دارد و فعلاً‌ مجال‌ بحث‌ دربارة‌ آن‌ نيست.

‌ ‌جدول‌ - نسبت‌ درآمد متوسط‌ 10% ثروتمندترين‌ به‌ درآمد متوسط‌ 10% فقيرترين‌

ايالات‌ متحده‌ (1966)‌ ‌$ 29

آلمان‌غربي‌ (1966)‌ ‌$ 5/20

بريتانياي‌ كبير (1964)‌ ‌$ 15

هلند (1964)‌ ‌$ 33

نروژ (1962)‌ ‌$ 25

فرانسه‌ (1962)‌ ‌$ 6/73

دانمارك‌ (1964)‌ ‌$ 20

«بدين‌ ترتيب، در ايالات‌ متحده‌ آمريكا به‌ علت‌ انحصار دارائيها در دست‌ تعداد معدودي‌ از سرمايه‌داران‌ بزرگ‌ و سيستم‌ رقابتي‌ موجود، تفاوت‌ دهكهاي‌ اول‌ و آخر 29 برابر است، در حالي‌ كه‌ در كشورهاي‌ بلوك‌ شرق‌ سابق‌ (اگر به‌ آمار رسمي‌ اعتماد كنيم) مرتبه‌بندي‌ درآمدها بسيار كمتر از بلوك‌ غرب‌ و آمريكا بوده‌ است. در شوروي‌ سابق‌ تفاوت‌ دهكهاي‌ آخر و اول‌ 1 و 3/3، در چكسلواكي‌ سابق‌ 1 و 7/2 و در لهستان‌ سابق‌ 1 به‌ 4 بوده‌ است.»(292)

ابزار اصلي‌ بهبود رتبه‌بندي‌ درآمدها در كشورهاي‌ سوسياليستي‌ سابق‌ را مي‌توان‌ در مالكيت‌ عمومي‌ اكثر دارائيها و يا توزيع‌ نسبتاً‌ برابر زمين‌ و منابع‌ طبيعي‌ دانست.

«در كشور سوسياليستي‌ چين‌ نيز اين‌ روند مشاهده‌ شده‌ است. براساس‌ قانون‌ اصلاحات‌ كشاورزي‌ چين‌ در سال‌ 1950 مقدار زيادي‌ از زمينهاي‌ زراعي‌ و ماشين‌آلات‌ كشاورزي‌ ميان‌ كشاورزان‌ فقير و متوسط‌ توزيع‌ شد. حدود 300 ميليون‌ نفر تقريباً‌ 45 درصد كل‌ زمينهاي‌ قابل‌ كشت‌ را كه‌ در گذشته‌ در مالكيت‌ 10 تا 12 ميليون‌ مالك‌ و كشاورز ثروتمند بود، بدست‌ آوردند. در نتيجة‌ اصلاحات‌ ارضي‌ درآمد واقعي‌ فقيرترين‌ افراد در مناطق‌ روستايي‌ در حدود 90 درصد افزايش‌ يافت.»(293)‌ ‌ «متأسفانه‌ كشورهاي‌ غربي‌ و مؤ‌سسات‌ اقتصادي‌ و توسعه‌اي‌ وابسته‌ به‌ آنها از آنجا كه‌ توزيع‌ مجدد دارائيها را با مباني‌ اقتصادي‌ و ساختارهاي‌ روحي‌ و شكلي‌ نظام‌ سرمايه‌داري‌ متضاد مي‌بينند، براي‌ كاهش‌ اختلاف‌ طبقاتي‌ هيچگاه‌ اين‌ طريقه‌ را پيشنهاد نمي‌كنند و حتي‌ اگر گاهي‌ «استراتژي‌ توزيع‌ ‌ ‌ مجدد دارائيها» را براي‌ كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ توصيه‌ كنند آن‌ را جد‌ي‌ نمي‌گيرند و در عمل‌ هيچ‌ كوششي‌ براي‌ فعال‌ ساختن‌ اين‌ استراتژي‌ به‌ عمل‌ نمي‌آورند و بنابراين‌ بتدريج‌ فراموش‌ مي‌شود.»(294)

بهر حال، ايالات‌ متحده‌ آمريكا در زندگي‌ اقتصاديش‌ به‌ صورت‌ يك‌ كل‌ سازمان‌ يافته‌ درآمد كه‌ به‌ خاطر سلطة‌ اقتصادي‌ تعدادي‌ معدود ثروتمند با انگيزة‌ منافع‌ شخصي، از يك‌ سو ديكتاتوري‌ اقتصادي‌ اعمال‌ مي‌شود، به‌ اين‌ ترتيب‌ كه‌ افرادي‌ معدود قادر مي‌شوند اقتصاد جامعه‌ را به‌ اشكال‌ دلخواه‌ خود درآورند و آنچه‌ كه‌ سودشان‌ را حداكثر كند توليد كنند هر چند كالاهاي‌ مخرب‌ و غير مفيد باشند و از سوي‌ ديگر، چون‌ سرمايه‌ و دارايي‌ در انحصار يا كنترل‌ مؤ‌ثر اين‌ تعداد معدود است، مي‌توانند عملاً‌ بازار كار را نيز در سلطة‌ خود داشته‌ باشند و به‌ تعبير فيليسين‌ شاله.

«منحصر شدن‌ دارائيها به‌ اشخاص‌ معدودي‌ در به‌ كار واداشتن‌ كارگران‌ آزاد همان‌ تأثير را داشته‌ است‌ كه‌ شلاق‌ در غلام. رنجبر كه‌ چيزي‌ ندارد مجبور است‌ فوراً‌ مشغول‌ كار شود و الا از گرسنگي‌ خواهد مرد».(295)

تارو نيز دربارة‌ تهديدهاي‌ اقتصادي‌اي‌ كه‌ امروزه‌ متوجه‌ كارگران‌ غربي‌ است‌ هشدار مي‌دهد:

«در 1994 آلماني‌ها بيش‌ از 26 ميليارد مارك‌ در خارج‌ از آلمان‌ سرمايه‌گذاري‌ كردند و حال‌ آنكه‌ سرمايه‌گذاري‌ بيگانگان‌ در آلمان‌ فقط‌ 5/1 ميليارد بود. شركت‌هاي‌ سوئدي‌ سازندة‌ كالاهاي‌ صنعتي‌ توليد محصولات‌ خود را در سوئد 16 درصد افزايش‌ دادند و حال‌ آنكه‌ در همين‌ زمان‌ ميزان‌ توليد خود را در بقية‌ جهان‌ 180 درصد بالا بردند. مرسدس‌بنز و بي‌ام‌وِ‌ با انتقال‌ بخشي‌ از توليد خود به‌ آلاباما و كاروليناي‌ جنوبي‌ هزينه‌هاي‌ كارگري‌ آلمان‌ خود را نصف‌ كردند. آنها همچنين‌ اعلام‌ كردند كه‌ اميدوارند نيروي‌ كار آلماني‌شان‌ كه‌ عضو اتحادية‌ كارگري‌ است‌ به‌ اين‌ حقيقت‌ بذل‌ توجه‌ نمايند».(296)

امروزه‌ با فروپاشي‌ بلوك‌ شرق‌ و كاهش‌ تهديد سياسي‌ سوسياليسم‌ و با تضعيف‌ تهديد اقتصادي‌ اتحاديه‌هاي‌ كارگري، مسئله‌ دستمزدهاي‌ مبتني‌ بر كارآيي‌ كه‌ براي‌ ايجاد انگيزه‌ كار و همكاري‌ خالصانه‌ در محيط‌ كار طراحي‌ شده‌ بود، شايد به‌ تصور سرمايه‌داران‌ ديگر لازم‌ نباشد زيرا:

«در آينده، انگيزه‌ تلاش‌ و همكاري، «ترس» خواهد بود، نه‌ مزدهاي‌ مبتني‌ بر كارآيي‌ بالاتر از مزدهاي‌ بازار؛ ترس‌ از بيكار شدن‌ و رها شدن‌ در اقتصادي‌ كه‌ مزدهاي‌ واقعي‌ آن‌ در حال‌ سقوط‌ است».(297)

سلطة‌ اقتصادي‌ تسلط‌ بر سياست‌ و حاكميت‌ ملي‌ را براي‌ ثروتمندان‌ بزرگ‌ فراهم‌ مي‌كند و:

«پلوتوكراسي‌(Plutocracy) يا حكومت‌ اغنيا يا سرمايه‌سالاري‌ را ببار مي‌آورد كه‌ در رهگذر آن‌ دمكراسي‌ واقعي‌ در بوتة‌ فراموشي‌ قرار مي‌گيرد.»(298)

سرمايه‌سالاران‌ در مواقع‌ بحران‌ اقتصادي‌ و ركود براي‌ رهايي‌ از مشكلات‌ و به‌ خاطر سودجويي‌ بيشتر جنگ‌افروزي‌ نيز مي‌كنند.

 

ادامه مطلب

 

ميزان درک عمومي از فقر حداقل دويست سال در پس ذهن اقتصاددانان قرار دارد. ثروت يک کميت ثابت نيست و ميزان موفقيت هاي اقتصادي افراد با ميزان هزينه آنها ارتباط مستقيم ندارد. اما هيچ عاملي به جز ثروت نمي تواند فقر را ريشه کن کند. اگر مي خواهيم که همه افراد دنيا همواره بي نياز باشند، هيچ راهي جز دوست داشتن ثروت نداريم. کميتي که از آن بعنوان ثروت ياد مي شود، يک کميت جهان گستر از ربايش پول افراد توسط هر فرد ديگر نيست، زيرا عواملي که باعث ثروتمند شدن برخي مي شوند، لزوماً همان هايي نيستند که باعث بروز فقر در افراد مقابل مي گردند. بدون افزايش توليد، هيچ فاکتور اقتصادي و حتي هيچ تفکر اقتصادي، خوب يا بد، موجوديت نخواهد داشت. ما نمي توانيم روز خود را صرف خيره شدن به مناظر زيباي طبيعي کنيم و انتظار داشته باشيم که شب هنگام غذاي مناسبي براي خوردن در سفره ما حاضر باشد.

 

به جز افزايش شاخص سلامت در بين نيروهاي توليد کننده در دويست سال اخير که در پي انقلاب صنعتي حاصل شد، توزيع دوباره منابع بين همه افراد اجتماع از ثروتمند گرفته تا فقير نيز از پيامد هاي ديگر اين دگرگوني بود.شواهد نشان مي دهد که دليل اصلي فقر در جهان سوم، طمع کشورهاي شمال نيست، بلکه مسأله اساسي، موانع اقتصادي، اجتماعي و سياسي است که خود کشورهاي در حال رشد، عامل اصلي پيدايش آنها هستند. همين امر را به راحتي مي توان براي توجيه عوامل پيدايش فقر در برخي طبقات کشورهاي ثروتمند تعميم داد. در اين موارد نيز خود اين افراد بيش از تمام رخدادهاي اطراف، مسؤول پيدايش فقر در اطراف خويش هستند.

 

آقاي «انوس بانکز» نمونه يکي از افرادي است که در يک جامعه ثروتمند در دام فقر گرفتار شده است. او خاطره مضحکي در مورد سس گوجه فرنگي، تعريف مي کند. روزي او قطره اي سس گوجه فرنگي را بر روي لباسش ريخت، سپس صرفاً براي تفريح از باجناقش خواست تا با عصبانيت فرياد زده و گلوله اي به سمت بيرون پنجره شليک کند. هنگامي که همسران آنها با عجله به درون اتاق آمدند، آقاي بانکز بر روي زمين دراز کشيده بود و لکه سس روي لباسش همانند لکه اي خون به نظر مي رسيد. او مي گويد: در حالي که من با دهان بسته مشغول خنديدن بودم، همسرم بيهوش شد و خواهرش نيز چنان با شدت باجناقم را تکان مي داد که دندانهايش بهم مي خورد.

 

آقاي بانکز در داخل يک تريلر در ميان کوههاي پوشيده از جنگل «آپالاچي» در شرق کنتاکي زندگي مي کند. او که در گذشته بعنوان يک راننده براي يک معدن زغال سنگ کار مي کرده است ، ?? سال پيش بر اثر يک حمله قلبي بيکار شد و اکنون در اوايل دهه ششم زندگي به سر مي برد . او کلاه گاوچران ها را به سر مي گذارد و با لهجه اي صحبت مي کند که براي خارجي ها غير قابل فهم است. او همچنين از دستان چابکي همانند گاوچران ها برخوردار است . هنگامي که قيمت بنزين در سال گذشته اوج گرفت، او با به خرج دادن کمي ابتکار، يک موتور اره برقي را بر روي دوچرخه اش سوار کرد و آن را به شکل يک موتور گازي در آورد.او يک مرد خوشگذران و بلند آوا اما مشکوک به نسل جواني است که در نزديکي او زندگي مي کنند. دسترسي به دارو در منطقه کوهستاني که او زندگي مي کند، همواره مشکل است و آقاي بانکزاخيراً به خاطر قرص هاي مسکني که براي کمر درد و پا دردش مصرف مي کند، مورد دستبرد قرار گرفته است. او براي راه رفتن از تفنگي استفاده مي کند که به مثابه چوب زير بغل او نيز است، و هرگاه کسي به او حمله کند، آمادگي دارد تا مقداري سرب را در پيشاني او به جاي گذارد. از آن گذشته هنگامي که گلوله آقاي بانکز تمام شود، او از چاقويي که با نوار به لوله تفنگش بسته شده نيز، همانند سرنيزه استفاده خواهد کرد.

 

وقتي که واژه هاي «فقير» و «سفيد پوست» به گوش يک آمريکايي برسد، مي تواند چيزي شبيه آقاي بانکز را در ذهن تداعي کند. او صاحب شش اتومبيل اسقاطي در اطراف تريلر خود بوده، به علاوه مقداري ابزار اتومبيل و يک توده بزرگ از قوطي هاي مصرف شده پپسي را نيز در تملک خود دارد.

 

درآمد او ماهيانه ??? دلار است که آن را از مؤسسات تأمين اجتماعي دريافت مي کند. او از اين امر که پس از بردن ???? دلار پول از ماشين شرط بندي، دولت ?? دلار از حقوق ماهيانه او را کم کرده است، متأسف و دلخور است.او مي پرسد که چرا دولت براي پول هايي که او پيشتر در شرط بندي ها از دست داده است، مبلغي به او پرداخت نمي کند؟ اين پرسش منصفانه اي است. اگر طبقه متوسط آمريکا با مشکلي شبيه به اين رو در رو مي شد، حسابداران مطمئناً راه حلي براي آن پيدا مي کردند. همچنين آقاي بانکز شکايت مي کند که او قادر به تهيه کوپن غذا نيست. زيرا به منظور واجد شرايط شدن براي دريافت کمک هزينه غذا، او مجبور است که کاميون خود را به فروش برساند، ماشيني که او از ديدگاه احساسي قادر به دور شدن از آن نيست. شايد اگر آقاي بانکز بداند که در فاصله اي به اندازه هزاران مايل دورتر از او در آفريقاي مرکزي يک جراح برجسته با درآمد ماهيانه اي همانند او به زندگي مشغول است، شگفت زده شود. «مبوبوه کابامبا» رئيس بخش اورژانس بيمارستان مرکزي «کينشاسا» در جمهوري دموکراتيک کنگو است. حقوق او پس از ?? سال طبابت، تنها ??? دلار در ماه است، که او مي تواند با انجام عمل هاي جراحي چند ساعته در بيمارستان هاي خصوصي اين درآمد را به ششصد تا هفتصد دلار در ماه برساند. با احتساب هزينه هاي پايين تر زندگي در کنگو ممکن است تصور کنيم که اوضاع آقاي دکتر از وضعيت آقاي بانکز کمي بهتر است،اما آقاي کابامبا مجبور است تا يک خانواده دوازده نفري را اداره کند، و اين در حالي است که همسر قبلي آقاي بانکز و سه پسر او مدعي دريافت کمک هاي اجتماعي هستند. آقاي بانکز اعتراف مي کند که جدا شدن او از همسرش به خاطر اين است که آنها هر کدام بطور جداگانه مي توانند کمک هاي بيشتري را دريافت کنند ، همسر او هنوز در همان تريلر، منتهي در اتاق مجاور زندگي مي کند !

 

هدف از مقايسه اجتماعي يک فقير در يک کشور ثروتمند و يک مرد ثروتمند در يک کشور فقير چيست؟ اين امر دو فايده دارد. نخست اينکه چگونگي توزيع ثروت در کشورهاي ثروتمند را مشخص مي کند. يک فرد کنگويي که بسياري او را به عنوان يک فرد ثروتمند در کشورش مي شناسند، داراي استاندارد هاي زندگي پايين تر از يک فرد فقير در آمريکا است. اين مطلب به خودي خود جالب توجه است.

 

دومين هدف اين مقايسه، روشن کردن پاسخ برخي پرسش هاي حساس است. چه ارتباطي ميان ميزان ثروت و رضايتمندي برقرار است ؟ مفهوم فقر نسبي چيست؟

 

آقاي بانکز در کشوري که متوسط درآمد ماهانه آن براي مردها ???? دلار است، ماهيانه ??? دلار درآمد دارد. دکتر کابامبا در کشوري که مردم خود غذاي خويش را توليد مي کنند و بيشتر آنان تا کنون يک برگ اسکناس را به چشمان خود نديده اند ، داراي ماهيانه ??? دلار در آمد است. تجربيات اين دونفر چندان به هم شبيه نيست، اما کداميک از اين دو نفر مي تواند خوشبخت تر باشد؟

 

پيش از تلاش براي پرداختن به اين پرسش ها، بهتر است نگاهي به کشورهايي که اين دو تن در آن زندگي مي کنند، بيندازيم. «شرق کنتاکي» محلي بود که رئيس جمهور«ليندون جانسون» در???? مبارزه خود عليه فقر را از آنجا آغاز کرد. از آن پس «آپالاچيا» شاهد پيشرفت هاي حقيقي در استانداردهاي زندگي ساکنانش بوده است. اما هنوز محنت و تنگدستي در اين منطقه به چشم مي خورد. آقاي بانکز يکي از همين افراد است. تريلراو در يک گودال در کنار يک معدن زغال سنگ متروک، در يک منطقه زيبا قرار دارد.جايي که نرخ رسمي فقر در آن در حدود ??‎/? درصد است.فقر نسبي اين منطقه به علت پرت و دور افتاده بودن اين منطقه است. شيب هاي شديد و باران هاي سنگين در منطقه دسترسي به آن را مشکل کرده است.«جولي زيمرمن» استاد جامعه شناسي دانشگاه کنتاکي، اشاره مي کند که بوميان آپالاچي برخي اوقات قرار ملاقات هايشان را با جمله شرطي، «اگر خدا بخواهد و رودخانه طغيان نکند» مي گذارند. مسأله ديگر، اين است که ثروت هاي معدني منطقه سياستمداران محلي را به فساد کشانده است. «ميل دانکن» جامعه شناس ديگري است که ادعا مي کند، براي دهه ها، رئيسان بخش زغال سنگ از قدرت نفوذ خود سوء استفاده نموده و سياستمداران از حمايت هاي آنها برخوردار شده اند. رئيس «انجمن کوهستان براي توسعه اقتصادي جامعه» که يک گروه اقتصادي محلي است، اشاره مي کند که سيزده منطقه توليد زغال سنگ از بقيه مناطق در اين ايالت فقير نشين تر مي باشند. او اضافه مي کند: «فساد صاحب منصبان اجتماعي عامل اصلي گسترش فقر در منطقه بوده است.»کنگو نيز کشور دور افتاده اي است که سياستمداران آن با ثروت معادن فاسد شده اند. اما فساد در ايالت کنتاکي شامل شرکت هاي متکي به صاحب منصبان زغال سنگ براي دور زدن قوانين زيست محيطي است. اما فساد در کنگو به معني درگيري هاي نظامي داخلي بوسيله منابع طلا و الماس در بين سالهاي ???? تا ???? است که سه ميليون کشته بر جاي گذاشت. هنوز هم درگيري هاي گاه و بي گاه در شرق کشور ادامه دارد، هرچند اين رويداد ها بر روي زندگي دکتر کابامبا که در غرب کشور ساکن است تأثير چنداني ندارد. در کينشاسا ، جايي که او مشغول کار است، سربازان يک تهديد محسوب مي شوند، زيرا آنها اموال غير نظاميان را سرقت کرده و به عنوان دستمزد تصرف مي کنند. خود آقاي کابامبا تقريباً دوبار در هر ماه مورد تهاجم اين سربازان قرار مي گيرد.

 

اکنون شرايط بيمارستان آقاي کابامبا از دوران جنگ يا زمان حکومت «موبوتو سه سه سکو» بهتر است. بااين وجود در اين بيمارستان بدون پرداخت پول هيچ گونه دارويي ارائه نمي شود و بسياري از بيماران در جاي جاي بيمارستان بر روي زمين قرار گرفته اند.اما پيشتر، اوضاع از اين هم بدتر بود. در اوايل دهه ،?? بيماراني که قادر به پرداخت پول نبودند، از طرف بيمارستان به عنوان گروگان نگاه داشته مي شدند تا خانواده ها بتوانند پول درمان و رها سازي آنها را بپردازند.

 

درآمد آقاي کابامبا با اوضاع کشورش نوسان مي يابد. درآمد ??? دلاري ماهيانه او از سال ???? پنج برابر شده است. اما حقيقت اين است که اين حقوق تنها دوماه يکبار پرداخت مي شود و اين عقب افتادگي در حال بيشتر شدن است. با بهتر شدن اوضاع اقتصادي کنگو پس از خاتمه جنگ پرداخت بدهي توسط کشور در سال ???? امکان پذير شد. اما بايد ديد که قدرت خريد آقاي کابامبا با اين ميزان درآمد چقدر است؟ او داراي يک خانه چهار اتاق خوابه به همراه يک آشپزخانه و يک اتاق پذيرايي است، که در صورتي که اعضاي خانواده کمتر از دوازده نفر بودند، مي توانست براي آنها کافي باشد. چنين خانه اي در آمريکا، يک خانه واقعاً پر جمعيت محسوب مي شود. حتي در بين ?? ميليون نفر از اعضاي طبقه فقير آمريکا تنها ? درصد آنها در خانه هايي زندگي مي کنند که تعداد اتاق هاي آن از تعداد افراد خانواده کمتر است.

 

خانواده دکتر مجبور به آوردن آب در کوزه و پارچ بوده و برق تنها هفته اي دوبار متصل است. سيستم هاي تهويه بسيار ضروري هستند اما به نظر آقاي دکتر«اين گونه وسايل تنها مختص افراد بسيار مهم است.» در حاليکه در آمريکا سه چهارم فقرا از چنين امکاناتي برخوردارند. دکتر کابامبا به اندازه اي درآمد دارد که بتواند غذاي کودکانش را تأمين کند اما نه با کيفيتي که او انتظار دارد. نوعي تغذيه که آقاي کابامبا آن را «تغذيه لوکس» مي نامد، براي او و خانواده اش شامل دوبار خوردن گوشت در هر ماه است. در آمريکا کودکان فقير بيش از سايرين گوشت مصرف مي کنند. در حقيقت آنها بيش از دو برابر مقداري که دولت به عنوان شاخص تعيين کرده است پروتئين دريافت مي کنند، به همين خاطر است که فروشگاه«وال مارت» در نزديکي محل زندگي آقاي بانکز مجبور است تا لباس هايي با سايزهاي بسيار بزرگ به فروش برساند.

 

 

« فقر» به دو پديده کاملاً مجزا اشاره مي کند: پديده اول فقر مطلق است يعني آنگونه که ميلياردها نفر با درآمد روزانه کمتر از يک دلار به آن دچار هستند. و پديده دوم موقعيت ديگري که فقراي کشورهاي ثروتمند در مقايسه با هم ميهنان خود به آن دچار هستند ، است .براي دسته اول پيدا کردن غذاي روزانه يک تلاش و تقلاي سنگين بوده و پيدا کردن شغلي با درآمد روزانه دو دلار، يک شانس واقعي است. مدت کوتاهي پيش از پيدا کردن دکتر کابامبا گزارشگران به مقداري از معدنچيان کنگويي برخوردند که از پيدا کردن چنين شغل تجملي بسيار خوشحال بودند.کشورهاي اروپايي تمايل دارند تا براي سنجش ميزان فقر از اندازه هاي نسبي آن استفاده کنند. هر خانواده که داراي درآمد ?? تا ?? درصد کمتر از ميانگين ملي درآمد باشد، فقير محسوب مي شود. اين يک پيامد ناخوشايند است که هر چه سطح درآمد کشوري بالاتر رود، به موازات افزايش درآمد هاي طبقات بالا و متوسط جامعه، نرخ فقر نيز افزايش مي يابد.

 

?آمارهاي گمراه کننده فقر

 

آمريکا براي سنجش فقر از معيارهاي منطقي تر که مطلق هستند، استفاده مي کند. اصطلاح «آستانه فقر» که در اواسط دهه ?? به کار گرفته شد، از حاصل ضرب عدد«?» در مقدار هزينه يک رژيم غذايي مناسب به دست مي آيد. اين مدل هر ساله براي همسازي با نرخ تورم تنظيم مي شود، اما از ديدگاه ديگر همواره ثابت است. شايد بينديشيم که، افزايش نسبت فقر در آمريکا بين سالهاي ????-???? از ??‎/? درصد به ??‎/? درصد بايد موجب شرمساري آنها باشد.

 

اما حقيقت جز اين است، زيرا آمار فقر در آمريکا گمراه کننده است. در بين سالهاي ???? تا ???? تنها ? درصد از آمريکايي ها در طول هر ماه در يک دوره چهار ساله کامل در زمره طبقه فقرا قرار داشتند. بيشتر سنجش ها نشان مي دهد که استانداردهاي زندگي در حال افزايش است. امروزه فقراي آمريکا طول عمر بيشتري دارند هزينه بيشتري را براي آموزش صرف مي کنند و شغل هاي بهتري مي يابند. تعداد کمي ازآنها در خانه هاي زير سطح استاندارد زندگي مي کنند، بيشتر آنها داراي اتومبيل، يخچال و ساير لوازم ضروري هستند که براي دو نسل قبل لوازمي لوکس محسوب مي شدند.پس مفهوم اين افزايش ظاهري فقر چيست؟ اين تا اندازه اي به چگونگي درک ما از فقر باز مي گردد. برخي مزاياي غير نقدي مانند کوپن هاي غذا، همياري براي مسکن و دارو مورد محاسبه قرار نمي گيرد. و داده هاي خام نيز نادرست است.

 

« نيکولاس ابرشتاد» از « انستيتو سرمايه گذاري آمريکا » که يک مؤسسه محافظه کار است به اين نکته اشاره مي کند، درحالي که گزارش درآمد ساليانه براي برخي از فقيرترين خانواده ها در سال ???? تقريباً ???? دلار بوده است، هزينه ساليانه آنها ???? دلار گزارش شده که علت چنين اختلافي به هيچ وجه روشن نيست.

 

تنها مي توان مشاهده کرد که، درحالي که فقرا در کينشاسا از گراني قيمت نان شکايت دارند، فقراي کنتاکي از ميزان بيمه موتور سيکلت هاي خود، ناراضي هستند.در واقع آنها نگران چگونگي وضع وسيله نقليه خود، براي رفتن به سر کار هستند.به هر روي فقرا در آمريکا در قحطي به سر نمي برند. اما فقر نسبي آنها مي تواند به شکلهاي ديگري به اجتماع صدمه برساند. فقير بودن در سيستم شايسته سالار، نشان دهنده قصور و کوتاهي خود فرد است. کنتاکي شرقي يکي از مناطق کمتر شايسته سالار در آمريکا است. اما حتي چنين شرايطي نيز کوتاهي فردي، هنوز مي تواند لکه ننگي بر پيشاني افراد باشد. حتي بسياري از فقرا نيز خود، اين مثل آمريکايي را که فقرا تنها بايد خود را سرزنش کنند، باور دارند.

 

براي يک روستايي کنگويي زندگي در يک آلونک حصيري موجب شرمساري نيست. زيرا همگان در چنين شرايطي زندگي مي کنند. در جايگاه مقايسه، واژه«تريلر» در آمريکا داراي معني بيش از يک خانه متحرک است که ساکنان آن به آن معني واقف هستند. آنها همچنين از چگونگي زندگي طبقه ثروتمند آگاهند. زيرا به تمام برنامه هاي تلويزيون دسترسي دارند. يک خانواده فقير در آمريکا داراي دو دستگاه تلويزيون و تجهيزات دريافت از ماهواره بعلاوه يک دستگاه Vcd يا Dvd است.

 

به جاي آن دکتر کابامبا با احترامي که پزشکان در همه جوامع از آن برخوردارند، دلخوش است. او ادامه کار بيمارستان خود را پس از سالها جنگ، فساد، رکود اقتصادي وحملات گاه و بي گاه سربازان دستمزدنگرفته، يک « معجزه» مي نامد. هم ميهنان او نيز عدم مهاجرت دکتر کابامبا را يک معجزه مي دانند.حتي چگونگي رفتار دکتر کابامبا با آنها برايشان مهم است. هنگامي که خبرنگار ما توسط پليس به اتهام دزديدن يک کيف پول مورد شک واقع شد، تنها يک تلفن از طرف آقاي دکتر کافي بود تا موضوع حل شده و حتي پليس مجبوربه عذر خواهي شود.

 

در عوض آقاي بانکز مي داند بقيه آمريکايي ها نسبت به افرادي همچون او ديدگاه مثبتي ندارند. او مي گويد:« برخي از مأموريني که چک هاي اعانه ماهيانه اورا به دستش مي رسانند رفتاري معمولي دارند، اما برخي به گونه اي برخورد مي کنند که انگار، اين مبلغ را از حساب شخصي خود مي پردازند.» برادرزاده بزرگ او « رزي وولام » داستاني در مورد کودکي نااميدکننده خود تعريف مي کند. او در نوجواني سر دسته تشويق کنندگان تيم ورزشي مدرسه اي بود که در آن درس مي خواند. در آن هنگام او قدرت کافي براي خريدن يک جفت کفش را نداشت. او به ياد مي آورد که يکي از معلمين او که در همسايگي آنها زندگي مي کرد، مي توانست پس از تمرين اورا با اتومبيل به منزلش برساند، اما هيچگاه چنين لطفي به او نکرد. بنابر اين او مجبور بود دو ساعت را در انتظار رسيدن مادرش سپري کند. در آن زمان او نمي فهميد که چرا همسايه ثروتمندترش از او دوري مي کند. او اکنون شغل خوبي دارد. ( مسؤول اجراي يک پروژه کمک رساني پزشکي به بي خانمان ها ) اما هنوز نمي داند که چرا برخي، هم اکنون نيز همين گونه رفتار مي کنند.

 

يافتن معياري براي سنجش درد فقر نسبي مشکل است، زيرا ما نمي دانيم که چگونه بايد مقدار شادي را اندازه گرفت. اگر بخواهيم بسادگي از افراد بپرسيم که « آيا شما از وضع کنوني خود راضي هستيد؟» به بيراهه خواهيم رفت. زيرا، پاسخ افراد به شرايط فرهنگي آنها بستگي دارد. تعداد کمي از انگليسي ها و ژاپني ها در پاسخ چنين پرسشي، چيزي بيش از يک غرولند و گله تحويل خواهند داد، اما اين لزوماً بدان معني نيست که آنها به آن اندازه که نشان مي دهند ، افسرده هستند. ?? درصد آمريکايي ها که در سال گذشته مورد آمارگيري قرار گرفتند، «کاملاً» يا «بطور نسبي» از شغل هاي خود راضي بودند. جمع آوري شواهد غير مستقيم ناشي از نارضايتي هاي اجتماعي بسيار مشکل است. زيرا بسياري از اين شواهد، از جمله مصرف مواد مخدر و يا کتک زدن همسران بطور خاموش رخ مي دهند. با اين حال هنگامي که گزارشگر ما از خانم «وولام» و سه تن از همکاران او در خواست کرد تا داستان زندگي خود را تعريف کنند، نکات مشابهي در هر چهار سرگذشت به چشم مي خورد.هر چهار نفر آنها توسط شوهران و نامزدهايشان که آنها نيز به نوبه خود مشکلات اعتياد به مواد مخدر و الکل را داشته اند، مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودند. يکي از آنها به ياد مي آورد که چگونه وحشيانه با مشت و لگد مورد حمله قرار گرفته است و ديگري بر روي بدن جاي زخم هاي چاقو دارد. همه اين بانوان مدعي هستند که نا اميدي ناشي از فقر باعث ايجاد چنين رفتارهايي شده است. خوشبحتانه، هر چهارنفر اين بانوان توانستند از دست همسران خود رهايي يابند. خانم وولام معتقد است که اصلاحات در سيستم تأمين اجتماعي در دهه ?? بطور غير مستقيم، زنان اين ناحيه را مستقل کرده است. او مي گويد:« کارهاي خيريه بسيار نيرو طلب هستند، بنابراين مجبور هستيم از خانه بيرون آمده و با دنياي متفاوتي روبرو شويم.»

 

هم دکتر کابامبا و هم آقاي بانکز در مورد سياست هاي کشورهاي متبوع خود، احساس خوبي ندارند. به نظر دکتر، کنگو در حال حاضر از سوي يک سري اوباش جنگ افروز که منتخب مردم نيز نيستند اداره مي شود. آنها به اين دليل اوضاع کشور را سروسامان نمي دهند، که بتوانند از وام دهندگان غربي، پول بيشتري دريافت کنند. پيشتر وعده برگزاري انتخابات در ژوئن امسال در کنگو ارائه شده بود، اما دولت تاکنون هيچ اقدامي در اين زمينه نکرده است. آقاي کابامبا نسبت به صداقت سياستمداران کنگو به هيچ وجه خوش بين نيست و به همين دليل يک بار نيز پيشنهاد شغلي را در کابينه رد کرده است. او در اوقات فراغت خود، رهبر يکي از احزاب اپوزيسيون در کنگو است، اما هيچ کس به عنوان رئيس جمهور بعدي بر روي او حساب نمي کند. زيرا او نه به اندازه کافي ثروتمند و نه به قدر لازم ظالم است.

 

آقا بانکز نيز نارضايتي شديد خود را از رئيس جمهوري «جرج دبليو بوش» ابراز مي کند. او مي گويد: «اگر کسي به اين حرامزاده شليک کند من بسيار از او سپاسگزار مي شوم.» برخي شکايت هاي او تکرار برخي نظرات روشنفکران آمريکا در لزوم اشتغال زايي بيشتر است. اما برخي دريافت هاي او، از نوع تفسيرهايي است که به ندرت در « نيويورک تايمز» يافت مي شود.

 

براي مثال او آقاي بوش را به جهت صدور اجازه ورود تعداد بسياري از پزشک هاي خارجي سرزنش مي کند. در کنتاکي شرقي نيز همانند کنگو، کساني که داراي مهارتهاي قابل عرضه در بازار باشند، به محض فارغ التحصيلي منطقه را ترک مي کنند. اما تفاوت در اينست که بر خلاف کنگو، کنتاکي مي تواند پزشکان را از مناطق فقير دنيا از جمله جنوب آسيا به سوي خود جلب کند. آقاي بانکز به قدرت علمي اين مهاجرين اعت

 

ادامه مطلب

 

جهاني شدن و نگراني هاي ناشي از فقر و نابرابري مبحثي است كه بيش از هر موضوع ديگري مورد توجه محافل قرار گرفته است. بسياري از افرادي كه مي شناسيم به اين موضوع علاقه مند هستند و عقيده دارند كه فقر در دنيا بايد برچيده شود. مطبوعات اقتصادي و مقامات قدرتمند جهان اصرار دارند كه بازار جهاني مي تواند افق هاي زيادي را براي ملت هاي فقير به وجود آورد، در حالي كه گروه هاي مخالف، با همان شور و هيجان، اين مساله را رد مي كنند. اما ميزان اطمينان مردم هميشه معكوس اسناد و شواهدي است كه در اختيار دارند.

چنانكه در مناظرات عمومي معمول است، افراد متفاوت به معناي عقايد متفاوت در قالب كلمات مشابه است. برخي افراد تعريفشان از «جهاني شدن»، دستيابي جهانيان به فناوري اطلاعات و حركت سرمايه است، برخي ديگر معتقدند جهاني شدن يعني تمركززدايي توليد از كشورهاي مرفه توسط شركت هاي داخلي، و گروهي ديگر، «جهاني شدن» را به معناي شعاري مي دانند در جهت اتحاد سرمايه داري يا سلطه اقتصاد و فرهنگ آمريكايي. اما براي شفاف سازي در آغاز اين مقاله، به جهاني شدن اقتصاد - گسترش تجارت و سرمايه گذاري خارجي - مي پردازيم.

اين روند چگونه مي تواند بر دستمزد، درآمد و دسترسي مردم مستضعف به منابع طبيعي اثرگذار باشد؟ يكي از پرسش هاي مهم در علوم اجتماعي امروز، همين سوال است.

پس از جنگ جهاني دوم بيش از ربع قرن، كشورهاي در حال توسعه در آفريقا، آسيا و آمريكاي لاتين، اقتصادشان را از ساير كشورهاي جهان جدا كردند. پس از آن بسياري از اين كشورها بازارهايشان را گشودند. به طور مثال بين سال هاي ???? و ???? ، تجارت كالا و خدمات از ??درصد به ??درصد در توليد محصول ناخالص داخلي در چين افزايش يافت و در هند از ??درصد به ??درصد رسيد. چنين تغييراتي دشواري هاي زيادي را براي قشر مستضعف كشورهاي در حال توسعه به همراه داشت اما فرصت هايي را هم به وجود آورد كه برخي ملت ها از آنها بهره بردند و برخي بهره نبردند. نحوه بهره بري ملت ها بسته به نوع سياست داخلي شان و تشكيلات اقتصادي شان متفاوت بود. (اگرچه، كشورهاي توسعه يافته در اين مقوله نمي گنجند اما فرصت ها و شرايط مشابه براي كارگران قشر ضعيف آمريكا نيز ايجاد شد). با تبليغات منفي عليه جهاني شدن، اما، معمولا درآمد خالص كمي پيچيده و بستگي به شرايط و موقعيت دارد. براي هر اقدامي و هر حركتي ابتدا لازم است درك درستي از اين پيچيدگي ها داشته باشيم.

تجارت آزاد هنوز هم به يك اصل قديمي توجه دارد، كه معتقد است كشورهايي كه بهترين محصولشان را صادر مي كنند و ساير محصولات را وارد مي كنند بهتر است از دور خارج شوند. اكثر اقتصاددانان اين اصل را مي پذيرند، به رغم اينكه در تراز سود پتانسيل و هزينه هاي واقعي و اهميت امنيت اجتماعي ملت هاي فقير اختلاف نظر هاي اساسي دارند. فعالان در تجارت آزاد معتقدند افزايش روابط در تخصص هاي بين المللي و سرمايه گذاري به همه كمك مي كند. سايرين اظهار مي دارند كه بسياري از مردم مستضعف، در سازگاري، تجهيز و جابه جايي همزمان با تغييرات بازار، ناتوانند.

محققان معتقدند كه اثرات مثبت تخصص هاي بين المللي در درازمدت تحقق مي يابند و در طول اين مدت طولاني انتظار مي رود مردم و منابع هر دو به تدريج تغيير يابند و انعطاف پذير شوند در حالي كه تعديل و اصلاحات در كوتاه مدت رنج و سختي زيادي به همراه خواهد داشت.

مناظره و مجادله ميان اقتصاددانان در مقايسه با آنچه در خيابان اتفاق مي افتد بسيار با نزاكت است. ادعاي اصلي جناح مخالف «جهاني شدن» اين است كه جهاني شدن، قشر مرفه را مرفه تر و مستضعف را مستضعف تر مي كند، پيشگامان «جهاني شدن» اظهار مي دارند اين اقدام به نفع قشر ضعيف است. اما اگر واقع بينانه تر حقايق را بررسي كنيم متوجه مي شويم كه موضوع پيچيده تر از اين است. بانك جهاني، براساس آمار جمع آوري شده نظرخواهي خانگي توسط موسسات مختلف، برآورد نمود كه جمعيت افرادي كه زير خط فقر يعني درآمد ? دلار در روز هستند در كشورهاي در حال توسعه (با توجه به نرخ سال ????) كاهش يافته است. اين آمار بسيار ابتدايي و خام است اما در سطح بين المللي قابل بررسي و مقايسه است. اين آمار نشان مي دهد كه گستردگي فقر در جهان رو به كاهش است.

اين بررسي ها به طور خاص به شرق، جنوب و جنوب شرقي آسيا مي پردازد. چين، هند و اندونزي - كشورهايي هستند كه در دوره هايي طولاني مدت به عنوان كشورهايي با فقر روستايي بسيار شديد محسوب مي شدند و بيش از نيمي از جمعيت كشورهاي در حال توسعه را در برمي گيرند شناخته شده بودند - اكنون شاهد كاهش فقر و گرسنگي هستند. بين سال هاي ???? تا ???? ، درصد افراد روستايي كه كمتر از ? دلار در روز درآمد داشتند از ??درصد به ??درصد و در هند از ??درصد به ??درصد و در اندونزي از ??درصد به ??درصد كاهش يافته است.

اما، اگرچه فقيرترين ها فقيرتر نشده اند اما كسي هم اعلام نكرده است كه پيشرفت آنها اساسا به خاطر جهاني شدن است. در چين روند بهبود فقر مي توانست ناشي از عوامل داخلي باشد، از قبيل توسعه زير بناي اقتصادي، اصلاحات عرضي چشمگير در سال ???? (كه جمعيت هاي دوره مائو از بين رفتند)، تغيير نرخ غلات و كاهش محدوديت در مهاجرت هاي روستا به شهر. در واقع، قسمت اعظم كاهش فقر در اواسط دهه ?? قبل از اينكه گام هاي اساسي در تجارت و سرمايه گذاري خارجي برداشته شود، اتفاق افتاد. بيش از ???ميليون چيني، بين سال هاي ???? تا ???? از مرز فقر بين المللي نجات يافتند. حدود سه چهارم اين جمعيت در سال ???? پيشرفت كردند.

مشابه آن، كاهش ميزان فقر و گرسنگي در هند است كه احتمالا ناشي از گسترش انقلاب سبز در كشاورزي، برنامه هاي مبارزه با فقر از طرف دولت و حركت هاي اجتماعي است - و مربوط به آزادي تجارت در دهه ?? نيست. در اندونزي، انقلاب سبز، سياست هاي اقتصاد كلان، تثبيت نرخ برنج و سرمايه گذاري گسترده در زيربناي اقتصاد روستايي نقش اساسي در كاهش چشمگير فقر و گرسنگي ايفا كرده است. البته طرح «جهاني شدن»، با افزايش استخدام كارگر در كارخانه هاي صنعتي، در نجات چيني ها و اندونزيايي هاي بسياري از فقر در اواسط دهه ?? كمك چشمگيري كرد. (البته در هندوستان به دليل ساختار و سياست داخلي اش چندان موثر عمل نكرد). اين طرح در ?? سال گذشته يكي از مهمترين عوامل در پيشرفت اقتصاد بوده است.

آنهايي كه با ترديد به فوايد جهاني شدن مي نگرند اظهار مي دارند كه فقر در كشورهاي تحت صحراي آفريقا هنوز بيداد مي كند. بين سال هاي ???? تا ???? تعداد آفريقايي هايي كه زير خط فقر جهاني زندگي مي كنند، از ??درصد به ??درصد رسيد. اما علت اصلي اين وخامت، سياست هاي نادرست حكومت هاي كشورهاي مذكور بود، نه طرح «جهاني شدن». حتي اگر ارتباطي هم با جهاني شدن داشته باشد تنها به اين دليل مي تواند باشد كه با توجه به بي ثباتي حكومت هاي آفريقايي، هراس بازرگانان و سرمايه داران خارجي، ميزان جهاني شدن آن كشورها را كاهش داده است. بي ثباتي سياسي، عواملي چون جداسازي هاي جغرافيايي، بيماري، وابستگي بيش از حد به تعداد انگشت شماري محصولات صادراتي و روند آهسته انقلاب سبز را تشديد مي كند.

? بيگارخانه ها

رقابت در بازار جهاني به طور عموم به افرادي كه نوآوري خاصي ارائه دهند، مهارت ها و اطلاعات جديدي بدهند و يا كارآفريني كنند پاداش مي دهد. مردم مستضعف در سراسر جهان به دليل عدم دسترسي به سرمايه و فرصت يادگيري مهارت هاي جديد، دچار عقب ماندگي و اوضاع نامساعد مي شوند. در كشورهاي در حال توسعه - مثل مكزيك - كارگران مشاغل خود را در كارخانه هاي صنعتي از دست مي دهند و كارگران آسيايي جاي آنها را مي گيرند. در همين حال، سرمايه گذاري هاي خارجي، مشاغل جديدي را به همراه مي آورند. در نهايت پيشرفت اصلي حاصل مي شود. در مكزيك، در بخش هايي كه متصل به اقتصاد بين المللي است ميزان فقر و دستمزد پايين، در حال از بين رفتن است - حتي در مقايسه با ساير قسمت ها، مستقل از آنچه «جهاني سازي» انجام مي دهد، كارگران كارآمد و ماهر به بخش هاي مرتبط با تجارت بين المللي روي مي آورند تا حقوق و دستمزد بيشتري دريافت كنند. طبق بررسي و مطالعه گوردن اچ. هانسون از دانشگاه كاليفرنيا در سان ديگو، (تنها با محاسبه افرادي كه در منطقه خاص متولد شده اند بدون محاسبه مهاجران منطقه) در طول دهه ?? متوسط ميزان درآمد در بخش هايي از مكزيك كه تحت تاثير «جهاني سازي» بوده است ??درصد بيشتر از آنهايي است كه كمترين تاثير را از جهاني سازي گرفته اند.

در جوامع ضعيف آسيايي مثل بنگلادش، ويتنام و كامبوج، شمار زيادي از زنان در حال حاضر در كارخانه هاي صادرات پوشاك كار مي كنند، دستمزدشان بسيار كمتر از استاندارد جهاني است، اما خيلي بيشتر از دستمزد آنهايي است كه در مشاغل ديگر كار مي كنند. كساني كه نگران استثمارگري در كارگاه ها و كارخانه ها هستند، اجبارا، پيشرفت نسبي اين زنان را در شرايط كاريشان مي پذيرند. به گزارش سازمان اوكس فام در سال ???? از زبان يك مادر ??ساله بنگلادشي به نام رهانا چادوري، كه كارگر كارخانه پوشاك است مي گويد: اين شغل، حرفه دشواري است و با ما به عدالت رفتار نمي شود. كارفرماها با ما زن ها به احترام رفتار نمي كنند. اما بيرون از اين محيط، كارها بسيار سخت تر است.

اگر به روستاي خودم بازگردم درآمد بسيار كمتري خواهم داشت. خارج از اين كارخانه ها، مردم، خرده جنس هايي را در كوچه و خيابان مي فروشند، خشت و آجر براي ساختمان هاي در حال ساخت حمل مي كنند و بسيار كمتر از ما دستمزد دريافت مي كنند. گزينه هاي زيادي براي انتخاب شغل وجود ندارد. البته من هم طالب شرايط بهتري هستم. اما اين شغل براي من به منزله اين است كه كودكانم غذاي كافي دارند و زندگيشان بهبود خواهد يافت. در سال ????،

نايلا كبير از دانشگاه ساسكس در انگلستان و سيمين محمود از موسسه بررسي توسعه بنگلادش مطالعاتي را بر روي ???? نفر كارگر زن در داكا انجام دادند. آنها دريافتند كه متوسط دستمزد كارگراني كه در كارخانه صادرات پوشاك كار مي كنند ??درصد بيشتر از متوسط دستمزد كارگراني است كه در محله هاي فقيرنشين اطراف زندگي مي كنند.

شواهد ديگري كه گواه تاثير «جهاني سازي» است را مي توانيد در اثر فقدان اين برنامه مشاهده كنيد. در سال ????، با تحريم واردات توليدات كارگران خردسال توسط آمريكا، صنعت پوشاك بنگلادش، ??هزار كودك را از كارخانه ها اخراج نمود. سازمان يونيسف و گروه هاي كمك هاي مردمي سرانجام اخراج كودكان مذكور را بررسي كردند. نزديك به ??هزار كودك به مدرسه بازگشتند، اما بقيه آنها به كارهاي اسفناك تري مشغول شدند، كارهايي مثل شكستن سنگ و فحشا. اين سرانجام، بهانه خوبي براي توجيه وضع اسفناك كارخانه هاي بيگاري كشي نيست، اما صرفنظر از بيگاري و ناهنجاري محيط كارگري، مدعيان مخالف تجارت جهاني بايد تفاوت شرايط سخت كار در كارخانه ها و عواقب بيكار شدن كارگران به بهانه «تجارت منصفانه» را مقايسه كنند.

? ريشه داخلي فقر

يكپارچگي در اقتصاد بين المللي علاوه بر اينكه فرصت هايي را به وجود مي آورد، مشكلاتي را نيز به همراه دارد. به رغم اينكه مشاغل جديد به مراتب از مشاغل پيشين بهتر هستند، اين تغيير همراه با دشواري و پيچيدگي هايي است. بسياري از كشورهاي فقير، حمايت هاي موثري براي افرادي كه شغلشان را از دست داده اند و هنوز شغل جديدي پيدا نكرده اند، فراهم نمي كنند. علاوه بر اين، شمار زيادي از مردم مستضعف در مزارع كوچك خود و يا در كسب وكاري بسيار حقيرانه مشغول به كار مي شوند. اساسي ترين محدوديت هايي كه با آن روبه رو مي شوند داخلي است، مثل عدم كسب اعتبار مالي، زيربناي اقتصادي ضعيف، مسوولان رشوه خوار دولتي و حقوق بي ثبات زمين داري. كشورهاي ضعيف، حكومت هاي غيرقابل اعتماد، تقسيم نابرابر ثروت و رفاه در ميان اقشار ملت و سياستمداران و مقامات نالايق و فاسد گاهي عواملي هستند كه دست به دست هم داده و فرصت ها و امكانات جامعه مستضعف را مسدود مي كنند. بازارهاي آزاد بدون آزادكردن محدوديت ها و موانع مذكور، مردم را وادار مي سازد تا در رقابت جهاني با دست بسته شركت كنند، نتيجه آن فقيرتر شدن آنها خواهد بود.

در عوض، به منظور آزاد نمودن تجارت و به جريان افتادن سرمايه درازمدت، اگر رويكردهاي داخلي مناسبي اتخاذ شود و سازمان هاي مناسب جايگزين شوند، خصوصا در جهت بهينه سازي كيفيت توليد و كاريابي، فقر افزايش نخواهد يافت.

مطالعات ميداني در كشورها اين موضوع را آشكار مي كند. اگرچه اقتصاد جزيره موريس و جامائيكا در اوايل دهه ?? درآمد سرانه برابر داشتند، از آن زمان به بعد عملكرد اقتصاديشان به طور مشخصي از يكديگر متمايز شد به طوري كه جزيه موريس سازمان هاي مبتني بر مشاركت افراد و قانون و مقررات بهتري داشت و جامائيكا درگير جنايت ها و خشونت ها بود. كره جنوبي و فيليپين در اوايل دهه ?? درآمد سرانه برابر داشتند، اما فيليپين به خاطر وضع اقتصادي و سياسي ضعيف (به خصوص جمع شدن رفاه و ثروت در دست تعدادي محدود)، يك كشور در حال توسعه باقي ماند، در حالي كه كره جنوبي به جمع كشورهاي توسعه يافته پيوست. بوتسوانا و آنگولا هر دو كشورهاي صادركننده الماس در جنوب آفريقا هستند، بوتسوانا به دليل وجود مشاركت همگاني به سرعت پيشرفت كرد، اما آنگولا به خاطر جنگ هاي داخلي و به تاراج رفتن ها، تخريب شد.

تجربه و بررسي اين كشورها و سايران نشان مي دهد كه برنامه هاي مبارزه با فقر مستلزم اين است كه نيروهاي «جهاني سازي» ايجاد محدوديت نكنند. هيچ قانوني وجود ندارد كه طبق آن، كشورها بايد برنامه هاي اجتماعيشان را محدود كنند تا به اهداف اقتصادي برسند، در واقع، اهداف اقتصادي و اجتماعي بايستي حمايت هاي دوجانبه داشته باشند. اصلاحات عرضي، توسعه اعتبارات و خدمات براي توليدكنندگان كوچك، طرح هاي كار و اموراجتماعي براي بيكاران و تدارك آموزش هاي اوليه و بهداشت مي تواند بهره وري كارگران و كشاورزان را ارتقا دهد و كشور را براي شركت در ميدان رقابت هاي بين المللي آماده سازد. چنين برنامه هايي مستلزم بررسي و مطالعه مجدد بودجه و تعيين اولويت ها در آن كشورها و تعيين چارچوب اجرايي و سياسي باثبات است، اما موانع اساسا داخلي هستند. در عوض، بستن مرزها به روي تجارت بين المللي، قدرت صاحبان زمين، سياستمداران و مقامات دولتي و پولدارهايي كه از يارانه دولت لذت مي برند را كم نمي كند. بنابراين، «جهاني سازي» برخلاف ادعاي منتقدان، دليل اصلي مشكل كشورها نيست، البته برخلاف ادعاي شيفتگان اين حركت، «جهاني سازي» تنها راه حل هم نخواهد بود.

در مورد محيط زيست چه فكر مي كنيد؟ بسياري از طرفداران حفاظت از محيط زيست اصرار دارند كه يكپارچگي جهاني مردم را تشويق به بهره برداري بيش از حد از منابع ضعيف طبيعي مثل جنگل و شيلات مي كنند كه به وسيله امرارمعاش قشر ضعيف آسيب وارد مي شود. يكي ديگر از مشكلات اين است كه شركت هاي چندمليتي با استاندارد هاي زيست محيطي ضعيف و سست، در كشورهاي فقير تجمع مي كنند.

حكايت هاي زيادي از اين باب وجود دارد، اما محققان بررسي هاي كمتري را انجام داده اند. يكي از آنها در مورد گزارش گونار اسكلاند از بانك جهاني در سال ???? منتشر شد و آن هريسون از دانشگاه بركلي در مورد سواحل مكزيك، مراكش، ونزوئلا و ساحل عاج بود. اين تحقيق، اسناد و شواهدي در مورد شركت هاي چندمليتي ارائه مي دهد كه آنها براي فرار از هزينه كاهش آلودگي كه در كشورهاي مرفه مي پردازند، در كشورهاي فوق الذكر سرمايه گذاري مي كنند، ميزان سرمايه گذاري شان بستگي به حجم بازار محلي دارد. در يك صنعت مشابه، كارخانه هاي خارجي كمتر از هم ترازان بومي خود آلودگي ايجاد نمودند.

عدم وجود حقوق و قوانين مشخص براي زمين هاي عمومي، معمولا به بهره برداري بيش از حد از اين زمين ها مي انجامد. در پاسخ فشارهاي گروه هاي قدرتمند سياسي، دولت ها به عمد قيمت منابع طبيعي را پايين آوردند: آب آبياري در هند، انرژي سوخت در روسيه، امتياز منابع چوب جنگل در اندونزي و فيليپين. نتيجه آن همان طور كه انتظار مي رفت كاهش منابع طبيعي بود. هر كشوري كه قصد دارد بازار خود را آزاد كند، در صورتي كه تكليف منابع خود را مشخص نكرده باشد، ممكن است مشكلات زيست محيطي مشابهي را شاهد باشد.

? نتيجه مناظره ها

خوشبختانه، دو جناح مقابل در بحث «جهاني سازي» به تدريج در برخي موارد به نتايج مثبت رسيدند.

در بسياري از حوزه ها، نمايندگان دو جناح، زمينه هايي براي هماهنگي و مشاركت در ميان شركت هاي چندمليتي، تشكيلات چند جانبه، دولت هاي كشورمان در حال توسعه و گروه هاي كمك هاي مردمي در مورد كمك به قشر مستضعف يافته اند. با فائق آمدن به اختلافات و ايجاد زمينه هاي همكاري و توافق، گروه هاي بين المللي ممكن است توان عقب راندن فقر و گرسنگي در كشورها را كه زندگي ميلياردها انسان را در رنج و سختي برده است، بيابند، برخي از زمينه ها به شرح زيرند:

? كنترل سرمايه

سرمايه گذاري بين المللي شامل سرمايه درازمدت (مثل تجهيزات) و سرمايه كوتاه مدت (مثل سهام، اوراق بهادار و پول نقد) است. دومين نوع سرمايه گذاري كه با يك كليك موس كامپيوتر جابه جا مي شود، مي تواند مثل يك موج در يك كشور سرازير شود و يا به يكباره از آنجا خارج شود و به همين خاطر موجب آسيب ديدن اقتصادهاي ناپايدار گردد. نمونه آن بحران مالي سال ???? در آسيا بود. به دنبال برداشت ناگهاني ميزان هنگفتي بات (پول رايج تايلند) توسط دلالان و سودجويان از بانك هاي تايلند، در عرض يكسال، ميزان فقر در اين كشور ??درصد افزايش يافت. در اندونزي عقب نشيني سرمايه هاي كوتاه مدت باعث افت ??درصدي توليد صنعتي شد. بسياري از اقتصاددانان اكنون نياز به نوعي كنترل بر روي سرمايه كوتاه مدت را حس مي كنند. به خصوص استانداردهاي موسسات مالي داخلي و بانكداري كه بسيار ضعيف است. همه مي دانند كه چين، هند و مالزي از فشار سنگين بحران هاي مالي آسيا نجات يافته اند، زيرا كنترل سختي بر روي فرار سرمايه، اعمال مي كنند.

اقتصاددانان هنوز هم نسبت به نوع كنترل و تاثير آن بر سرمايه به توافق نرسيده اند.

? تعديل مكتب حمايت بازرگاني

بزرگ ترين مشكل كشورهاي ضعيف افراط در «جهاني سازي» نيست بلكه تفريط است. نجات از معضل فقر براي كشورهاي ضعيف، در حالي كه قوانين سخت منع تجارت خارجي وجود دارد بسيار سخت است. عوارض سنگيني كه كشورهاي فقير بر واردات كمك هاي خارجي وضع مي كنند بسيار بيشتر از ميزان مبلغ وارداتي است. در صورتي كه قوانين سخت واردات تعديل شود ميزان ضرر و زيان كاهش خواهد يافت.

? قوانين ضد تراست (ضدانحصار)

برخي از صادركنندگان در كشورهاي ضعيف، از شبكه بازاريابي و نام تجاري برخوردار نيستند و نمي توانند به بازار كشورهاي مرفه حمله كنند. اگرچه برخي شركت هاي خرده فروش مي توانند به آنها كمك كنند اما مبلغ هزينه اي كه بابت سود بايد پرداخت كنند بسيار بالا است.

بازار قهوه در جهان تحت سلطه ?شركت بزرگ است. در اوايل دهه ??درآمد حاصل از صادرات قهوه ??ميليارد دلار بود و درآمد خرده فروشي ??ميليارد دلار. در سال ???? درآمد خرده فروشي ?برابر شد اما درآمد قهوه تنها ??درصد افزايش داشت. مشكل عدم رشد بازار قهوه، بازار جهاني نيست بلكه مانع اصلي عدم دسترسي به بازار و قيمت كم، قدرت انحصاري چند كارخانه خرده فروشي است. در برخي صنايع خاص، شركت هاي هم صنف با يكديگر همكاري مي كنند و قيمت ثابتي را به بازار اعلام مي كنند. برخي اقتصاددانان پيشنهاد ايجاد يك سازمان بازرسي ضد تراست را ارائه داده اند.

اين سازمان حتي اگر قدرت نفوذ بالايي براي جلوگيري از انحصار يك شركت را نداشته باشند، قادر خواهد بود اذهان عمومي را بر عليه انحصار كالا بسيج كنند و چندين حمايت كننده ضد تراست در كشورهاي در حال توسعه پيدا كنند. علاوه بر اين توليدكنندگان در كشورهاي در حال توسعه مي توانند با گواهينامه كيفيت بين المللي، در بازار جهاني كسب اعتبار نمايند.

? امكانات اجتماعي

بسياري از اقتصاددانان معتقدند به منظور بهبود وضع بازرگاني، دولت آن كشور، بايد ميزان رفاه مالي را به نسبت معيني توزيع نمايند تا سود سرشار حاصل از تجارت آزاد به همه برسد.

البته «نسبت معيني» اصطلاحي است كه اختلاف نظرات زيادي را به همراه دارد. با همه اينها، برخي برنامه هاي كمك رساني از طرف دولت مي تواند موثر باشد، مثل كمك به افرادي كه كار و شغل خود را از دست مي دهند، آموزش مجدد و به كارگيري مجدد آنها، كمك هزينه تحصيلي براي كمك به خانواد هايي كه توان تامين هزينه تحصيل فرزندانشان را ندارند و درنتيجه كاهش به كارگيري كودكان در محيط هاي كارگري.

? تحقيق

انقلاب سبز كمك بسيار موثري در كاهش فقر در آسيا بود. مشاركت هاي عمومي جديد مي تواند كمك هاي مناسبي براي مستضعفين جهان باشد (مثل دارو، واكسن و بهداشت عمومي) محدوديت هايي كه دولت هاي كشورهاي در حال توسعه وضع مي كنند، شركت هاي داروسازي را در تحقيق و ريشه كن كردن بيماري هايي مثل مالاريا و سل كه ميليون ها نفر را در كشورها فقير به كام مرگ مي كشند، محدود مي نمايد.

? اصلاح روند مهاجرت به كشورهاي مرفه

در اين برنامه مي توان شماري از كارگران بدون مهارت خاص را به عنوان كارگران مهمان به كشورهاي مرفه و توسعه يافته اعزام كرد تا در كاهش ميزان فقر موثر باشد.

چند شعار ساده انگارانه بر ضد «جهاني سازي» و انتقاد از تجارت آزاد و مضرات آن هرگز كارآمد نخواهد بود و كمكي به كاهش فقر نخواهد كرد. فكرهاي جديد، ديدگاه هايي در زمينه مشاركت عمومي و درهم آميختن سياست هاي داخلي و بين المللي مسلما موثرتر خواهد بود.

 

ادامه مطلب

 

مكتب اسلام كه بر پايه فطرت و عدالت استوار است و آموزه هاى فردى و اجتماعى آن ناظر به ابعاد شخصيتى و رفتارى انسان است، همواره او را به نظم و تعقل در معاش و معاد فرا خوانده است. برنامه ريزى به منظور سامان بخشى زندگى مادى و مالى در منظر هر مسلمان يك تكليف اجتناب ناپذير است; زيرا ايمان و تقواى او در گرو كاربرد درست نعمتهاى الهى بوده و اين بدون تنظيم امور معيشت روزانه ميسر نخواهد شد. بى توجهى به معاش و چگونگى تأمين و بهره بردارى از ماديات، بى گمان بر روند رشد معنوى هر كس اثر مى گذارد و دانسته يا ندانسته او را در گرايشهاى دينى اش به سستى و بى خبرى مى كشاند.

مسلمانان در صدر اسلام زندگى ساده اى داشته اند و با گرايش به قناعت و اسراف ستيزى در پرتو تعاليم اسلامى امتى نيرومند و متكى به خود ساخته بودند و در سايه همين عقيده و عمل بود كه بر مشركان و دشمنان خود غلبه كردند و پيروزيهاى پياپى به ارمغان آوردند.

فضيلتِ قناعت مندى و اعتدال ورزى در خريد و مصرف مادى را مى بايد از رهگذر تعقل و تفكر به دست آورد تا بتوان ميانه روى و پرهيز از ولخرجى را بر رفتار اقتصادى خود و خانواده حاكم ساخت. دين در عين حال كه انسانها را به كوشش و استفاده از پديده هاى طبيعى و دستاوردهاى مادى شان دعوت مى كند، آنان را در مديريت مالى به تكاپوى فكرى و نظارت دقيق بر امور خريد و مصرف بر مى انگيزد.

هم بر اين اساس است كه حضرت على ـ عليه السلام ـ سودمند بودنِ برنامه ريزى مالى در جهت قناعت و كفاف را ياد آور شده است:

«حُسْنُ التَّقْديرِ مَعَ الْكَفافِ خَيْرٌ مِنَ السَّعْىِ فِى الاِْسْرافِ» [14]

«برنامه ريزى همراه با كوشش در حد كفاف، بهتر است از زياده روى»

تاريخ ملتهاى مستضعف حاكى از اين واقعيت تلخ است كه آنان بر اثر اسراف گرايى در برابر فشار و محاصره اقتصادى سلطه گران تاب نياورده و ناچار از تسليم و سازش گشته اند; زيرا به مصرف بى رويه خو گرفته و تحمل كم و كاستى در خوراك و پوشاك و ديگر مواد مصرفى را نداشته اند.

در روايتى كه امام صادق ـ عليه السلام ـ از مولاى متقيان ـ عليه السلام ـ در اين باره دارد، مى توان آفت زدگىِ جامعه مسلمانان را بر اثر حاكميت روحيه اسراف به دست آورد. آن حضرت تقليد و خودباختگى در نحوه پوشش و خوراك را زمينه ساز ذلت اجتماعى آنان بر مى شمارد:

«لاتَزالُ هذِهِ الاُْمَّةُ بِخَيْر ما لَمْ يَلْبَسُوا لِباسَ الْعَجَمِ وَ يَطْعَمُوا طَعامَ الْعَجَمِ فَاِذا فَعَلوُا ذلِكَ ضَرَبَهُمُ اللّهُ بالذُّلِّ.» [15]

«اين امت همواره به راه سعادت و خوبى خواهد رفت تا زمانى كه به اسراف روى نياورند; مانند بيگانگان لباس نپوشند و مانند آنان غذا نخورند ] تا زمانى كه مصرف گر نشوند [ و هر گاه چنين شوند به خوارى و ذلت دچار خواهند شد.»

سخن على ـ عليه السلام ـ درباره جامعه اى است كه پيامبر اكرم ـ صلى اللّه عليه و آله و سلم ـ نظام الهى و توحيدى را در آن پى افكنده است. آن حضرت چنان كه تاريخ صدر اسلام نشان مى دهد، با سيره زاهدانه و پارسايانه اش مسلمانان را به قناعت و استقامت سوق داده بود. اما با فتوحات و رويكرد بسيارى از مسلمانان به دنيا و لذّتهاى گوناگون ـ كه در دست يابى به غنايم و اسيران جنگى ظهور يافته بود ـ آرام آرام امت اسلامى از مدار اعتدال به اسراف گراييد و تبذير جايگزين قناعت گشت.

مشاهده لباسها و خوراكهاى رومى و ايرانى ـ كه در چشم اعراب بيابان گرد و محروم از تمدن و شهر نشينى به منزله يك رؤيا بود ـ دل و دين آنان را ربود و زندگى اشرافى را در ميان سرداران مسلمان پديد آورد. از آن پس بود كه امت اسلام به لحاظ اخلاقى و اجتماعى دچار آفت زدگى شد و از رسالت نجات بخشى خويش كه همان توحيد و احياى كرامت انسانى بود، غفلت ورزيد.

على ـ عليه السلام ـ وارث حاكميتى بود كه چند دهه از جريان اصيل و متعادل نبوى در دين و سياست و معيشت فاصله گرفته بود. سفارشهاى آن حضرت در دوران خلافت كوتاه مدت خويش ـ كه بر محور تقواى الهى بود ـ روشنگر ضرورت بازگشت مسلمانان به سنت حسنه رسول اكرم ـ صلى اللّه عليه و آله و سلم ـ و برنامه زاهدانه مومنان نخستين اسلام در مكه و مدينه است.

يكى از حديث شناسان معاصر در تحليل اين حديث به رمز نيرومندى مؤمنان در چيرگى بر باطل اشاره كرده كه همان ايمان و گرايش عملى به قناعت و مصرف در حد كفاف و ضرورت بوده كه آنان را از سلطه دشمنان رهانيده است:

«مسلمانان در صدر اسلام زندگى ساده اى داشته اند و با گرايش به قناعت و اسراف ستيزى در پرتو تعاليم اسلامى امتى نيرومند و متكى به خود ساخته بودند و در سايه همين عقيده و عمل بود كه بر مشركان و دشمنان خود غلبه كردند و پيروزيهاى پياپى به ارمغان آوردند. اما بى گمان مصرف گرايى و آفت اسراف مى توانست آنان را به هلاكت و خوارى بكشاند.» [16]

حضرت امام كاظم ـ عليه السلام ـ استمرار نعمتها و امكانات مادى را در گرو قناعت و تعادل گرايى دانسته و مسلمانان را از خطر محروميت بر اثر اسراف و تبذير مى آگاهاند:

«هر كس در زندگى ميانه روى و قناعت را پيشه خود سازد، نعمتهاى خدا براى او باقى مى ماند، و آن كه تبذير و اسراف كند، نعمتهاى پروردگار را از دست مى دهد.» [17]

بى گمان اين آموزه گران سنگ درباره جوامع نيز محقق است; چه آنكه در صورت تمايل به اسراف و تبذير در نعمتهاى خداوندى، آن همه را از كف خواهند داد. وابستگى اقتصادى و سياسى هر ملت از رهگذر اسراف پديد مى آيد و آنان را به تدريج بى هويت و از خود بيگانه خواهد ساخت.

 

ادامه مطلب

 

استقلال اقتصادى هر كشورى پيش از هر عرصه اى در عرصه فرهنگى، اعتقادى و اخلاقى مردم شكل مى گيرد و روابط اقتصادى جامعه بر پايه منش و روش انسانها، جهت گيرى تكاملى يا انحطاطى خواهد يافت. ملتى كه به خودباورى دست يافته و سعى در خود اتكايى و كسب استقلال همه جانبه دارد، زندگى فردى و جمعى خود را به دور از هر گونه اسراف و تبذير سامان مى بخشد; زيرا تجربه تلخ دوران وابستگى اقتصادى و سياسى را كه به تحقير فرهنگى و ملى اش انجاميده است، هنوز از ياد نبرده است.

بدون ترديد، غرب زدگى و مصرف گرايى و گريز از انديشه و كوشش براى توليد، به تدريج روحيه ستم پذيرى و وابستگى به قطبهاى اقتصادى و سياسى جهان صنعتى و استعمارگر را پديد مى آورد و رقابت در مصرف كالاهاى گوناگون ـ كه اقلام قابل توجهى از آن مورد نياز خانواده ها نيست ـ جايگزين رقابت در عرصه ابتكار و خلاقيت و توليد مى گردد.

زمينه ساز اصلىِ وابستگى اقتصادى به بازار و سرمايه و سلطه غرب، همان اسراف و تبذير است كه بسا زشتى و زيانمندى آن بسادگى به چشم نمى آيد. هر كس قدرت خريد و مصرفش را نشانه خوشبختى و مديريت دريافتن راههاى درآمد سرشار دانسته و آن همه را به حساب عقل و تدبير اقتصادى اش مى گذارد. اما در نگاهى فراتر از محاسبه هاى فردى كه در آن، مصالح كلان جامعه و كشور مطرح مى شود، به روشنى مى توان اسراف و مصرف گرايىِ بى حدّ را بستر سلطه پذيرى و وابستگى اقتصادى نگريست.

 

ادامه مطلب

 

امام صادق ـ عليه السلام ـ تبذير را مصداقى از فساد تلقى نموده و آن را سبب محروميت از محبت خداوند خوانده است. بشر بن مروان روايت مى كند كه با گروهى خدمت آن حضرت رسيدند. خرما آوردند و كسى هسته خرمايى را دور انداخت. حضرت دست او را گرفت و فرمود:

«لاتَفْعَلْ اِنَّ هذا مِنَ التَّبْذيرِ اِنَّ اللّهَ لايُحِبُّ الْفَسادَ» [13]

«اين كار را نكن، زيرا دور انداختن هسته اى كه مى توان آن را مورد استفاده قرار داد، تبذير است و خداوند فساد را دوست ندارد.»

شايد در نگاه برخى كسان اين نوع برخورد، شگفت انگيز باشد. حقيقت اين است كه كوتاهى در موارد جزيى اسراف و تبذير، اندك اندك شخص را به بى اعتنايى در موارد ديگر مى كشاند تا آن جا كه زياده روى و ريخت و پاش در نعمتهاى خداوند به صورت يك عادت و روش در مى آيد.

كسى كه در خريد و مصرف نيازهاى زندگى اعتدال و اقتصاد را رعايت نكند، بى گمان نمى تواند به توصيه هاى اخلاقى در پرهيز از ولخرجى و هدر دادن فرصتها و نعمتها پايبندى داشته باشد.امام صادق ـ عليه السلام ـ اصحاب خويش رااين گونه تعليم داده و تربيت مى كرد تا آنان را از زياده رويها و ريخت و پاشهاى بزرگ و فسادآميز باز دارد.

 

ادامه مطلب

 

اقتصاد و اخلاق در ابعاد فردى و جمعى ارتباط تنگاتنگى با هم داشته و هر يك در ديگرى تأثير مثبت يا منفى خواهد داشت. حاكميت ارزشهاى اخلاقى بر روشها و انگيزه هاى اقتصادى سبب جهت گيرى آن به سمت خير و عزت فرد و جامعه خواهد بود.

تبه كاريها و بزه كاريهاى اجتماعى ـ كه در جوامع رشد يافته يا عقب مانده و توسعه نيافته به گونه اى فزاينده به چشم مى خورد ـ ريشه در فقر معنوى يا فقر مادى دارد.

انبيا كه بشر را به توحيد و اقامه قسط و عدل در روابط و مناسبات خود فرا مى خواندند، به لزوم معنويت و مكارم اخلاق انسانى نظر داشتند. آنان در هر زمان و مكانى دست پروردگان خود را به كوشش خداپسندانه در دنيا رهنمون مى ساختند; به گونه اى كه برخورداريهاى مادى آنان را از رشد انديشه و ايمان و خصلتهاى ستوده باز ندارد.

چنان كه در متون دينى ما آمده است، نفس و دنيا پيوسته همراهى در طريق ظلم و طغيان داشته و انسان را از رهگذر تعلقات نفسانى و دنيوى به زيان كارى مى كشانند.

حُبّ دنيا نفس آلوده به معصيت و تجاوزگر از حدود الهى را به اسارت مى كشد و او را به تكذيب قيامت و حساب و جزاى خداوند برمى انگيزد. بدين گونه است كه راه تبه كارى به روى غافلان از حق و آخرت گشوده مى شود و حقايق مكتب هدايت گر وحى از ديده و دل شان پنهان مى ماند:

( كَلاّ بل تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ تَذَرُونَ الاْخِرةَ ) [8]

«ولى نه! ] شما دنيايى [ زودگذر را دوست داريد و آخرت را وا مى گذاريد.»

اسراف گرايى در زندگى مترفين و خوش گذرانان ـ كه نسبت به مردم از لحاظ اقتصادى و بهره مندى از دنيا و لذات آن در موقعيت نظرگيرى قرار گرفته اند ـ آنان را بيگانه از كششهاى معنوى مى سازد. سستى عقيده و باور داشتهاى دينى، خواه ناخواه در پى مصرف گراييهاى طبقه مرفه شكل مى گيرد و زشتى گناه و فساد اخلاقى را در چشم شان ناچيز مى سازد.

چنين كسانى كه درآمدهاى هنگفت دارند و به سهولت در دست يابى به خواسته هاى فسادانگيزشان كامياب مى شوند، كم تر مجال تهذيب نفس و پيراستگى روان را خواهند يافت. ترديدى نيست كه اسراف گرايان سعى در جذب نيروهاى انسانى جامعه داشته و آنان را به فساد و فحشا سوق مى دهند تا از دنيا كامروايى فزون ترى داشته باشند. زنان و جوانان بيش از ديگر گروه هاى اجتماعى در شمار قربانيان افراد و قدرتهاى اسراف گرند.

از اين روست كه قرآن كريم مردم را از اسراف گرايى بر حذر داشته و اسراف گرايان را بى نصيب از محبت و لطف پروردگار متعال مى شمارد:

( يا بنى آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد و كلوا و اشربوا و لا تسرفوا انه لا يحب المسرفين ) [9]

«اى فرزندان آدم! جامه خود را در هر نمازى برگيريد، و بخوريد و بياشاميد و ] لى [ زياده روى مكنيد كه او اسراف كاران را دوست نمى دارد.»

اسلام هرگز رهبانيت و ترك دنيا و لذّت را سفارش نكرده و انسان را از بهره هاى مادى دنيا و زندگى محروم نساخته است. چنان كه آيه بعدى صراحت دارد، انسانها رخصت استفاده از زيباييهاى زندگى دنيا را دارند و خداوند اين همه را براى آنان پديد آورده است:

( قُلْ من حرّم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق قل هى للذين آمنوا فى الحياة الدنيا خالصةً يوم القيامةِ ) [10]

« ] اى پيامبر [ بگو: زيورهايى را كه خدا براى بندگانش پديد آورده و ] نيز [ روزيهاى پاكيزه را چه كسى حرام گردانيده؟ بگو: اين ] نعمتها [ در زندگى دنيا براى كسانى است كه ايمان آورده اند و روز قيامت ] نيز [ خاص آنان مى باشد.»

آن چه در ارتباط با دنيا و موقعيتهاى تعيين كننده اقتصادى و مالى مى بايد مورد نظر قرار گيرد، همان بهره بردارى عادلانه و بهينه از نعمتها و زيباييهاى حيات و خلقت است.

محبت و لطف پروردگار متعال مى شمارد.

گرايش به تجمل، و تفنن در مصرف كه غالباً همراه با ولخرجيها و غفلت از مسؤوليتهاى مالى و اجتماعى همچون انفاق و زكات پديد مى آيد، آدمى را به انحراف از اخلاق انسانى رهنمون مى شود. خودخواهيهاى مهار گسيخته و فزاينده اسراف گرايان انگيزه هاى نوع دوستى و خيرگرايى و فضيلت جويى را در باطن مى ميراند و آنان را تبهكار و سزاوار غضب آفريدگار مى سازد.

امام صادق ـ عليه السلام ـ در حديثى به اين مقوله اشاره فرموده است:

«اِنَّ السَّرْفَ اَمْرٌ يُبْغِضُهُ اللّهُ.» [11]

«قطعاً اسراف چيزى است كه خداوند آن را دشمن دارد.»

بدين سان اسراف كاران خود را از قلمرو محبت الهى بيرون رانده و خداوند آنان را به حال خويش رها مى كند تا در فساد و خسران فرو روند.

مفاسد اقتصادى جامعه از جمله رشوه خوارى و رباخوارى را بايد حاصل نگرش و روش اسراف گرايانه مسرفان به شمار آورد. تمركز قدرت و ثروت در طبقه مترفين و مسرفين، واقعيت تلخ و فراگيرى است كه در جهان امروز به چشم مى خورد و سياستهاى استبدادى و استعمارى را جهت مى بخشد.

در حقيقت، اين قطبهاى اقتصادى دنيا هستند كه مهره هاى سياسى را پرورش مى دهند و استضعاف سياسى و اقتصادى را در كشورهاى محروم از توسعه سبب مى گردند. سلطه صهيونيستها بر مراكز تصميم سازى و راهبردى سياست امريكا و اروپا را مى توان مصداقى بارز از فساد اسراف گرايان در دنيا دانست.

تهاجم فرهنگى غرب به سرزمينهاى اسلامى و شكار جوانان مسلمان از رهگذر برنامه ها و ايده ها و سرگرميهاى مبتذل هنرى و سينمايى را بايد در روند فساد مترفين نگريست كه به منظور تداوم اسراف گرايى خود مى كوشند.

جنگ افروزيهاى استكبار بين المللى و همچنين تهاجم نظامى به افغانستان و عراق و اشغال سرزمينهاى قبله را مى بايد نمود ديگرى از سياست ظالمانه اسراف پيشگان در ابعاد فرا منطقه اى دانست.

چهره منافقانه اسراف كاران در عرصه قدرت آشكارتر از آن است كه بتوان زير نقاب صلح خواهى و نظم نوين جهانى پوشيده داشت!

قرآن كريم اسراف را منشاء فساد در قدرت و حاكميت مى شمارد و مردم را از فرمان برى اسراف گرايانِ سلطه گر باز مى دارد. آنان در منظر خداوند، تبهكارانى اند كه خود را در گفتارهاى تبليغى شان اصلاح گر مى شناسانند; زيرا از هر موقعيتى به منظور تباهى نسلها بهره مى جويند و زمين و زمان را جولان گاه اهداف حق ستيزانه شان ساخته اند:

( و لا تطيعوا امر المسرفين الذين يفسدون فى الارض و لا يصلحون ) [12]

«و فرمان اسراف كاران را پيروى مكنيد; آنان كه در زمين فساد مى كنند و اصلاح نمى كنند.»

اساساً اسراف با اصلاح ناسازگار است; چرا كه اسراف گران پيوسته در تصاحب قدرت و ثروت جامعه بوده و ناگزير از تضعيف و تحقير مردم مى باشند. تفاخر و تكاثر در عرصه هاى سياسى و تبليغاتى و اقتصادى ـ كه قرآن از شاخصه هاى دشمنان دين و پيامبر تلقى كرده است ـ در واقع نمايانگر اسراف در ابعاد روانى و اجتماعى آن مى باشد. به سخنى ديگر ذهنيت مسرفين در جهت ستم و جفا شكل گرفته و آنان معيارهاى جاهلى را جايگزين ملاكهاى انسانى و خدا پسندانه ساخته اند. بدين سان فزون خواهيهاى اسراف گران در قدرت و ثروت را مى بايد در ارتباط با تمايلات جاهلانه آنان توجيه كرد.

 

ادامه مطلب

 

در تحليل و ريشه يابى هر پديده اى ناگزير از واقع گرايى و واكاوى عوامل گوناگونى خواهيم بود كه بسترساز پيدايش و استمرار آن گشته است. بى ترديد فقر به عنوان يك پديده منفى و نكبت خيز، عوامل پديد آورنده اى دارد و نمى توان در نگرش فقرشناسانه به يك عامل بسنده كرد.

با توجه به ابعاد فردى و اجتماعى فقر، مى بايد عواملِ درونى و برونى ايجاد كننده فقر را سراغ گرفت. پاره اى از اين عوامل در پيوند با منش و روش افراد شكل مى گيرد كه از بى بهرگىِ آنان از عقل و تدبير و فعاليت مادى حكايت دارد.

در اين جا مى توان مواردى مانند خو گرفتن به زندگىِ انگلى، تنبلى و ريخت و پاشهاى مالى و گرايش به نيازهاى كاذب در خريد را نام برد كه هر كدام سهمى در فقر شهروندان دارد و به روشنى حاكى از فقدان مديريت و خردورزى در زندگى شخصى است.

دير يا زود مصايب اين بى تدبيريها گريبان گير آنان شده و در برخى شرايط جدايى همسران و از هم پاشيدگى كانونهاى خانوادگى را سبب مى گردد كه فاجعه سازى آن براى جامعه در خور نگرانى است.

چنان كه پيامبر اسلام ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ درباره تبذير چنين فرموده است:

«مَنْ بَذَّرَ اَفْقَرَهُ اللّهُ» [4]

«كسى كه ريخت و پاش كند، خداوند او را تنگ دست مى كند.»

حضرت امير ـ عليه السلام ـ از اسراف به عنوان عامل فقر ياد مى كند:

«سببُ الفقرِ الاسرافُ» [5]

«زياده روى در خرج مايه تنگ دستى است.»

بدين سان، آنان كه بر اثر اسراف و تبذير در اموال شان فقير مى شوند، مى بايد خود را ملامت كنند. فرا افكنيهايى كه اينان به هنگام شكوه و شكايت از زمانه و سرنوشت و بخت بر زبان مى آورند، دلالت بر كوتاهيها و نابخرديهاى خودشان دارد; زيرا در صورت رعايت تعادل در امور مالى و پرهيز از ولخرجيها و ريخت و پاشها وسعى در پس انداز و تأمين آتيه مى توانستند بيش و كم پاسخ گوى نيازهاى مادى خود باشند.

اندازه نگاه داشتن در هزينه هاى مالى از اصول مديريت و سرپرستى هر خانواده بوده و نمودار عقل اقتصادى به شمار مى آيد. امام صادق ـ عليه السلام ـ در سخنى پيشرفت و سرافرازى مردان و زنان ميانه رو در امر معاش را خود تضمين كرده است:

«ضَمَّنْتُ لِمَنْ اقْتَصَدَ اَنْ لايَفْتَقِرَ.» [6]

«براى كسى كه در خرج كردن ميانه روى دارد ضمانت مى كنم كه هيچ گاه تنگدست نگردد.»

پرهيز از افراط و اسراف در عرصه اقتصادى نه فقط از فقر و قرض و گرفتاريهاى ديگر مى رهاند، بلكه عامل بركت و فزونى دارايى انسان نيز خواهد گشت. امام على ـ عليه السلام ـ ميانه روى و زياده روى در امور مالى را در تقابل با هم قرار داده و همگان را به رعايت عدالت در دخل و خرج دعوت كرده است:

«اَلْقَصْدُ مِثْراةٌ وَ السَّرْفُ مَثْواةٌ» [7]

«ميانه روى فزونى ثروت را به همراه دارد، و زياده روى تباهى آن را.»

 

ادامه مطلب

 

در ميان عوامل تباهى و عقب ماندگى انسانها و جوامع بشرى نمى توان فاجعه آفرين تر از فقر عاملى را سراغ گرفت. از اين روست كه اسلام در آموزه هاى الهى اش همواره به كار سفارش نموده و مسلمانان را به تكاپوى مستمر براى كسب روزى در زمين فرا خوانده و تن آسايى و بى كارى را نكوهش كرده است:

( فاذا قضيت الصلوة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله و اذكروا الله كثيراً لعلكم تفلحون ) [1]

«و چون نماز گزارده شد، در ] روى [ زمين پراكنده گرديد و فضل خدا را جويا شويد و خدا را بسيار ياد كنيد، باشد كه رستگار گرديد.»

فقر ستيزى اسلام از اين حقيقت حكايت دارد كه آيينى زندگى بخش بوده و عزت و سرافرازى مسلمانان را در دنيا و آخرت مى طلبد. چنين مكتبى نمى تواند از فقر و ناتوانى پيروان خويش خرسند بوده و آنان را به ترك كار و فعاليت اقتصادى سوق دهد.

تن آسايى و بى كارى را نكوهش كرده است.

بندگى حقيقى در اسلام در بى نيازى مسلمان از غير حق تجلى مى كند. اما مفهوم تعالى و تقرب به حق، اين نيست كه بر اثر معنويت گرايى، ماديات و نصيب خويش از دنيا را از ياد ببرد و دريوزگى پيشه نمايد. گرايشهاى دنياگريزانه و صوفيانه ـ كه پس از هجوم مغول به سرزمينهاى جهان اسلام و فروپاشى تمدن مسلمانان نيرو گرفت ـ سبب ساز پندار نارواى برخى شرق شناسان گشت تا اسلام را به جانب دارى از فقر و نكوهش دنيا متهم كنند.

پيامبر اسلام ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ فقر را همسايه كفر تلفى مى كند و مسلمانان را از افتادن در ورطه بى دينى هشدار مى دهد:

«كاد الفقر ان يكون كفراً» [2]

«نزديك است كه فقر آدمى را به كفر كشاند.»

در جاى ديگر فقر عامل كاهش دين و ايمان و همچنين پريشان فكرى و بدخواهى انسانها نسبت به يكديگر خوانده شده است:

«اِنَّ الفقرَ مَنْقَصَةٌ للدّين، مُدْهِشَةٌ لِلْعَقْلِ، داعِيَةٌ لِلْمَقْتِ.» [3]

«قطعاً فقر سبب كاستن از دين و پريشانى خرد و نيز دعوت گر به دشمنى است.»

چنان كه از اين حديثها بر مى آيد، فقر از يك سو به ايمان و دين دارى انسان آسيب مى رساند و مؤمن را از تعالى و نيل به درجات ايمان باز مى دارد، و از ديگر سو عقل او را دستخوش پريشانى و نابسامانى در تشخيص خير و شر مى سازد. شكى نيست كه اين همه بسترساز كژروى از فطرت الهى و دشمنى انسانها نسبت به يكديگر مى شود و در نهايت گمراهى و پراكندگى نيروهاى انسانى را پديد مى آورد.

تبه كاريها و بزه كاريهاى اجتماعى ـ كه در جوامع رشد يافته يا عقب مانده و توسعه نيافته به گونه اى فزاينده به چشم مى خورد ـ ريشه در فقر معنوى يا فقر مادى دارد.

 

ادامه مطلب

 


صفحات وبلاگ
تعداد صفحات :9   1 2 3 4 5 6 7 8 9