آيات‏
1 - نهى از اسراف:
«كلوا و اشربوا و لا تسرفوا انه لا يحب المسرفين» اعراف، 31
از نعمت‏هاى الهى بخوريد وبياشاميد ولى اسراف نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست ندارد.

2 - نهى از تبذير:
«و لا تبذر تبذيراً» اسراء، 26
و هرگز اسراف و تبذير نكنيد .

3 - تبذير و برادرى با شيطان:
«انّ المبذرين كانوا اخوان الشياطين» اسراء، 27
به تحقيق كه تبذير كنندگان برادران شيطانند .

4 - جايز نبودن اسراف در انفاق:
«والذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا» فرقان، 67
بندگان خداى رحمان كسانى اند كه هرگاه انفاق كنند نه اسراف مى‏نمايند و نه سختگيرى .

5 - جايز نبودن اسراف در قتل (در مورد قصاص):
«ولا تقتلوا النفس الّتى حرّم اللَّه الّا بالحقّ و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لوليّه سلطاناً فلا يسرف فى القتل انّه كان منصوراً» اسراء، 33
و كسى را كه خداوند خونش را حرام شمرده نكشيد جز به حق و آن كس كه مظلوم كشته شده براى ولى‏اش سلطه (و حق قصاص) قرار داديم اما در قتل اسراف نكند چرا كه او مورد حمايت است .

6 - اسراف در سرمايه عمر:
«قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمةاللّه» زمر، 53
بگو اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‏ايد از رحمت خداوند نا اميد نشويد .

7 - عدم اطاعت از مسرفان:
«و لا تطيعوا امر المسرفين - الذين يفسدون فى الارض و لا يصلحون» شعراء، 152-151
و فرمان مسرفان را اطاعت نكنيد - همانها كه در زمين فساد مى‏كنند و اصلاح نمى‏كنند .

8 - فرعون نمونه مسرفان:
«و ان فرعون لعال فى الارض و انّه لمن المسرفين» يونس، 83
به درستى كه فرعون برترى جويى در زمين داشت و از اسراف كاران بود .

9 - به هلاكت رسيدن اهل اسراف:
«و اهلكنا المسرفين» انبياء، 9
اسراف كنندگان را هلاك كرديم .

10 - اسراف و عذاب الهى:
«و كذلك نجزى من اسرف و لم يؤمن بايات ربّه و لعذاب الاخرة اشدّ وابقى» طه، 127
و اينگونه جزا مى‏دهيم كسى را كه اسراف كند و به آيات پروردگارش ايمان نياورد و عذاب آخرت شديدتر و پايدارتر است .

روايات‏
1 - كمترين اسراف‏
قال الصادق‏عليه السلام : «ادنى الاسراف هراقة فضل الاناء و ابتذال ثوب الصون و القاء النوى».
كمترين حدّ اسراف دور ريختن ته مانده ظرف و ناچيز شمردن جامه تن و دور افكندن هسته ميوه است. (وسائل / 3 / 384)

2 - اسراف نشانه‏ى نفاق‏
قال على‏عليه السلام : «احذّركم اهل النفاق ... ان حكموا اسرفوا».
شما را از اهل نفاق بر حذر مى‏دارم... آنها وقتى قضاوت مى‏كنند اسراف مى‏كنند . (بحار / 72 / 177)

3 - نشانه‏هاى اسراف كننده‏
قال الصادق‏عليه السلام : «للمسرف ثلاث علامات يشترى ما ليس له و يلبس ما ليس له و يأكل ما ليس له».
براى اسراف كار سه نشانه است: آنچه را كه لازم نيست مى‏خرد، آنچه را كه لازم نيست مى‏پوشد و آن‏چه را كه لازم نيست مى‏خورد . (بحار / 72 / 206)

4 - مفهوم اسراف‏
قال الصادق‏عليه السلام : «ليس فيما اصلح البدن اسراف ... انّما الاسراف فيما اتلف المال و اضرّ بالبدن».
در آن‏چه صرف اصلاح تن مى‏گردد اسراف نيست، اسراف در نابود ساختن مال است و آنچه كه به بدن ضرر مى‏رساند . (بحار / 75 / 303)

5 - اسراف از برنامه‏هاى شيطان‏
قال العسكرى‏عليه السلام : «... عليك بالاقتصاد و اياك والاسراف فانه من فعل الشيطنة».
بر تو باد به ميانه روى و از اسراف بپرهيز كه از كارهاى شيطان است . (غرر الحكم / 5188)

6 - آثار اسراف‏
الف - زوال نعمت؛ قال الكاظم‏عليه السلام : «من بذّر و اسرف زالت عنه النعمة».
كسى كه ريخت و پاش و اسراف كند، نعمت از او زايل مى‏شود . (بحار/78/327)
ب - اندك شدن بركت؛ قال‏الصادق‏عليه السلام : «انّ مع الاسراف قلّة البركة».
همانا اسراف كردن همراه با اندك بودن بركت است . (وسائل/10/261)
ج - عدم ستايش؛ قال على‏عليه السلام : «ذر السرف فانّ المسرف لا يحمد جوده و لا يرحم فقره».
اسراف را رها كن زيرا شخص اسراف كننده نه ستايش از بخشش او مى‏شود و نه مورد رحم قرار مى‏گيرد. (بحار / 50 / 292)

7 - عدم صدق اسراف در كارهاى نيك‏
قال على‏عليه السلام : «الاسراف مذموم فى كل شى‏ء الاّ فى افعال البرّ».
اسراف جز در كارهاى نيك ناپسند است . (غررالحكم/1 / 83)

8 - نمونه‏ى اسراف‏
قال الصادق‏عليه السلام : «انّما السرف ان تجعل ثوب صونك ثوب بذلتك».
همانا اسراف در اين است كه لباسى كه نگهدارنده تو است آن را لباس كار قرار دهى . (مكارم الاخلاق / 117)

اشاره‏
حضرت رضاعليه السلام شخصى را مشاهده كردند كه ميوه‏اى را كاملاً نخورد و آن را از منزل خود به دور انداخت. امام‏عليه السلام غضب نمودند و فرمودند: چرا اين كار را انجام دادى اگر شما بى‏نياز هستيد به افراد نيازمند در جامعه اطعام كنيد. (كافى / 6 /


ادامه مطلب

 


اعتدال در انفاق.
در بخش سوم تحت عنوان (كمك به نيازمندان) گفتيم از فوايد اين حكم، حفظ توانايي و تمكّن مالي براي انفاق و دستگيري از نيازمندان است و تا حدودي در مورد اهميّت و فلسفه انفاق نيز بحث شد؛ ولي در اين بخش خواهيم گفت كه اعتدال و ميانه روى، اصلي است كه حتّي در خود انفاق نيز جاري است و كسي حق ندارد با زياده روي در آن به نيازمندي هاي ضروري خود و خانواده اش پشت كند و آنان را در مشقّت و سختي بيندازد و در حقيقت نبايد اسراف كرد تا بتوان انفاق نمود و در آن هم نبايد از حدّ اعتدال خارج شد، تا اين كه باز هم بتوان از مال خويش در موارد ديگر بهره جست.
بنابراين پرهيز از اسراف در غير انفاق، براي تمكّن از اصل انفاق است و پرهيز از آن در انفاق، براي تمكّن از آن درموارد لازم تر و ضروري تر است و اينك بحث دراين زمينه را تحت عناوين (قرآن و اسراف در انفاق، فايده ميانه روي درانفاق، اسراف و ايثار) دنبال مي كنيم.

1. قرآن و اسراف در انفاق.
انفاق به ديگران و يا در راه امور خيريّه، چنانچه زيادتر از شأن انفاق كننده باشد و يا به مقداري كه خود و عيال خويش را به زحمت و سختي گرفتار سازد، انجام بگيرد، از مصاديق اسراف به حساب مي آيد. قرآن مجيد در سه آيه از اين نوع اسراف نهي به عمل آورده است:الف) ... وَءَاتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصِادِهِ وَلا تُسْرِفُوا إنَّ اللّهَ لايُحِبُّ الْمُسْرِفينَ‏(1)؛ حق زراعت را روز درو بپردازيد و اسراف نكنيد، همانا خداوند مسرفين را دوست ندارد.
مرحوم طبرسي - رضوان اللّه عليه - مي نويسد:.
لاتسرفوا؛ يعني تمام آن را صدقه ندهيد كه براي اهل و عيالتان چيزي باقي نماند، آن گونه كه (ثابت بن قيس بن شماس) عمل كرد؛ زيرا او محصول پنجاه درخت خرما را چيد و تمام آن را صدقه داد و چيزي از آن را براي عيالش به خانه نبرد.(2).
ب) وَالَّذينَ إذا اَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكِانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً؛(3) بندگان خدا كساني اند كه وقتي انفاق مي كنند، نه اسراف مي نمايند و نه بخل مي ورزند و حدّ ميانه را در آن رعايت مي كنند.
در استدلال به اين آيه شريفه ممكن است اين پرسش به ذهن بيايد كه آيه كريمه مي فرمايد: بندگان خدا در انفاق حدّ ميانه را رعايت مي كنند، بدين معنا كه در بنده خدا بودن، تنها مراعات حدّوسط كافي است و انفاق همه مال لازم نيست و بر اين اساس زياده روي در انفاق كار ناپسندي نخواهد بود؛ گرچه براي كسب مقام عبوديّت لزومي ندارد.
پاسخ اين است كه در آيه شريفه براي اهل انفاق سه حالت در نظر گرفته شده است:.
1. اسراف؛.
2. اقتار؛.
3. حدّ ميانه.
اگر آيه كريمه تنها نفىِ اقتار را از صفات مؤمنين بر مي شمرد و مي فرمود: (مؤمنين كساني اند كه وقتي انفاق مي كنند بخل نمي ورزند) غير از آن - چه حدّ ميانه و چه اسراف - از صفات پسنديده بندگان حق به حساب مي آمد؛ در حالي كه قرآن مجيد علاوه بر اقتار، طرف اسراف را هم نفي فرموده و در مقام شمارش بعضي از صفات اهل ايمان تنها انفاق در حدّ ميانه را در رديف آنها قرار داده است، كه بيانگر اين است كه اسراف نيز مانند اقتار از صفات مؤمنان بيرون است.
ج) باز مي فرمايد:.
وَلاتَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إلي عُنُقِكَ وَلاتَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً؛(4) دستت را بسته به گردن خود قرار مده (يعني بخل مورز مانند آدمي كه دستش به گردنش بسته شده و قدرت انفاق ندارد) و آن را به تمامي باز نكن تا در نتيجه بنشيني در حالي كه ملامت شوي و دستت از همه چيز كوتاه شود.
مرحوم طبرسي - قدس سرّه - در ذيل همين آيه نقل مي كند:.
زني پسرش را به حضور رسول گرامي فرستاد و گفت: به پيامبر ْ بگو: مادرم از شما زرهي مي طلبد و اگر فرمود: اكنون چيزي در نزد ما نيست، بگو: مادرم جامه شما را مي خواهد. آن پسر آمد و آنچه مادرش گفته بود به عرض رسول گرامي ْ رساند و آن حضرت نيز لباس خود را در آورده و بدو دادند. پس از آن اين آيه نازل شد. گفته شد كه نبىّ اكرم بعد از اين واقعه در خانه باقي ماند و جامه اي كه خود را با آن بپوشاند، نداشت و نتوانست از منزل خارج شده و براي نماز به مسجد برود و لذا كفّار حضرت را ملامت كردند و گفتند: محمّد ْ مشغول به خواب شده و از نماز غفلت كرده است.(5).
حضرت امام صادق ژ در يك تفسير عملي از اين جمله آيه شريفه كه: (قرارنده دَستت را بسته شده به گردنت) كفّ مباركش را جمع كرد و فرمود: اين گونه. و در تفسير (باز نكن آن را به تمامى) كفّ شريف خود را باز نمود و فرمود: به اين صورت.(6).

2. فايده ميانه روي در انفاق از ديدگاه روايات.
در لابه لاي روايات در اين زمينه، به دو فايده براي اعتدال در انفاق برمي خوريم كه مي توان آن را به عنوان فلسفه اين حكم تلقّي كرد.
الف) باقي ماندن تمكّن مالي براي انفاق هاي ديگر.
در روايتي حضرت علي بن موسي الرّضا ژ فرمودند:.
پدرم مي فرمود: از اسراف وقت چيدن محصول اين است كه شخص با دو دست انفاق كند و هر دو كفّش را پر نمايد. و پدرم اگر مي ديد يكي از خدمتگزاران با دو كفّ پر، صدقه مي دهد بر او بانگ مي زد كه با يك دست عطا كن و قبضه اي بعدِ قبضه بده.(7).
در اين جا ممكن است مقصود حضرت از اين كه (قبضه اي بعد قبضه بده) اين باشد كه تمام آنچه مي خواهي انفاق كنى، به يك نفر مده؛ بلكه به اندازه رفع ضرورت بدو عطا كن تا بتواني به ديگران نيز كمك كرده، از آنان هم رفع نياز نمايى.
باز حضرت صادق ژ در حديثي فرمودند:.
خداوند چگونه انفاق كردن را به پيامبرش ْ آموخت؛ زيرا شبي مقداري طلا در نزد رسول گرامي اش موجود بود و آن حضرت دوست نداشت آن مقدار طلا تا صبح در دست او بماند و همان شب تمامي آن را صدقه داد و وقت صبح چيزي در نزد او نمانده بود، در همين حال نيازمندي رسيد و از او تقاضاي كمك مالي كرد و آن حضرت چيزي نداشت تا بدو بدهد، آن سائل حضرت را سرزنش كرد و رسول گرامي از اين كه نتوانسته بدان درخواست كننده چيزي بدهد، غمگين و ناراحت شدند؛ زيرا حضرت در مقابل مؤمنين داراي قلبي رؤوف و مهربان بود. پس از آن، خداوند روش انفاق را با اين آيه به نبىّ گرامي اش تعليم فرمود:.
و قرار نده دستت را بسته به گردنت و بازنكن آن را به تمامي كه در نتيجه بنشينى؛ در حالي كه منقطع از مال بماني و مورد ملامت قرار بگيرى. خداوند با اين آيه به پيامبرش مي گويد: مردم از تو درخواست كمك مي كنند و عذر تو را نمي پذيرند. وقتي تمام مال خود را انفاق كني دست خويش را از مال و سرمايه ات كوتاه كرده اى.(8).
از اين دو حديث شريف استفاده مي شود كه از مهم ترين فوايد و ثمرات رعايت ميانه روي و اعتدال در انفاق، باقي ماندن توانايي مالي جهت كمك به نيازمندان ديگر و امكان دستگيري از آنهاست و بديهي است اگر انسان بتواند با مقدار مالي كه در اختيار او هست، تعداد بيشتري از محرومين را از سختي نجات دهد، بهتر است اين گونه عمل كند تا اين كه تمامي آن را به يك نفر بدهد و چه بسا اين عمل در شرايطي كه منجر به صدمه و يا تلف نيازمند ديگري بشود، حرام نيز باشد.
ب) وجود تمكّن مالي براي تأمين نيازمندي هاي شخصي و خانوادگي كه در اسلام امري واجب شمرده شده است.حضرت امام باقر ژ فرمودند:.
فلان شخص از انصار - كه حضرت او را نام برد - داراي مزرعه اي بود. هرگاه محصول آن را جمع مي نمود، تمام آن را صدقه مي داد و خود و عيالش تهيدست مي ماندند. سپس خداوند اين عمل را اسراف قرار داد.(9).
باز يكي از اصحاب حضرت صادق ژ مي گويد:.
من در خدمت آن حضرت بودم كه نيازمندي رسيد و درخواست كمك كرد. حضرت او را مورد لطف و عطاي خويش قرار داد. بعد از او سائل ديگري رسيد بدو هم كمك فرمود، پس از او باز ديگري به حضور آن حضرت رسيد، بدو نيز مساعدت فرمود. سپس شخص چهارمي آمد و درخواست كمك كرد كه حضرت به او فرمود: خدا روزي تو را وسيع گرداند. بعد فرمود: اگر شخصي داراي سي يا چهل هزار درهم مال باشد و بخواهد چيزي از آن براي خود باقي نگذارد و همه آن را در راه خير به مصرف برساند و اين كار را انجام دهد و تهيدست بماند، از آن سه كسي خواهد بود كه دعايشان مستجاب نمي شود من به حضرت عرض كردم آنها چه كساني هستد فرمود: يكي از آنها شخصي است كه داراي مال و ثروتي باشد و همه آن را در راه صحيحي انفاق كند، بعد بگويد: پروردگارا به من روزي عنايت فرما، كه در جواب گفته مي شود: آيا قرار ندادم براي تو راهي به طلب روزى‏(10).
قسمت پاياني حديث شريف اشاره به مفاد بسياري از رواياتي است كه در آنها به ذكر چندين دسته - كه دعاي آنان مردود و بي اعتبار است - پرداخته شده است. در بعضي از آنها سه گروه و در برخي چهار و در ديگري بيشتر از آن نامبرده شده و با تعبيرات گوناگون به ما رسيده و تقريباً در تمامي آنها گروه مسرفان ذكر شده است. همان ها كه همه ثروت خود را - چه در راه صحيح و يا غير آن - انفاق مي كنند و پس از آن كه به فقر و پريشاني دچار مي شوند از خداوند طلب روزي مي نمايند كه جواب خدا بدان ها اين است كه:.
مگر به تو روزي ندادم، چرا اسراف كردي و ميانه روي در پيش نگرفتي تا به فقر و پريشان حالي گرفتار آمدى‏(11).

يك نكته.
در اين جا نكته اي لازم به توضيح است كه در اين روايات جهت صرف مال مختلف بيان شده است؛ مثلاً در يك حديث (فَأَنْفَقهُ فى وَجْهِهِ)(12) آمده كه به معناي انفاق مال در راه صحيح و خير است و در بعضي ديگر نيز به همين مضمون است؛ مثل اين كه در روايت ديگر: (فَأَنْفَقَهُ فى الْبِرِّ وَالتَّقْوى)(13) ذكر شده است؛ ولي در تعداد ديگري از احاديث، (فَأَفْسَدَهُ)(14) و يا (فَأَنْفَقَهُ فى غَيْرِ حَقِّهِ)(15) يا (فَأَنْفَقَهُ فى غَيْرِ وَجْهِهِ)(16) آمده است كه معناي آن انفاق مال در مسيرنادرست و نابه جا است و اين اختلاف در تعبير ممكن است بدين جهت باشد كه براي تحقق اسراف در انفاق لازم نيست مورد انفاق از راههاي باطل باشد؛ بلكه ممكن است با بذل مال در راه خير و حق نيز اسراف پيش بيايد. از اين رو درمباحثه هاي حضرت صادق ژ با صوفيّه‏(17)، آن حضرت با استناد به يكي از همين احاديث از نبىّ اكرم ْ روش آنان مبني بر انفاق تمامي مال را محكوم مي فرمايند و در آن جا جمله (فَأنْفَقَهُ) را بدون قيد و متعلق ذكر مي نمايند كه هم شامل انفاق در مسير باطل است و هم انفاق در راه صحيح و حق.
و نيز ممكن است براي حلّ اين اختلاف در تعبير بگوييم: انفاق تمامي مال به افراد مستمند و يا كارهاي خيريّه دو جنبه دارد: از يك طرف انفاق به جا و درست است و از طرفي ناحقّ و بي مورد؛ زيرا انفاق همه مال از اين جهت كه نجات محرومان و مستمندان از فقر و پريشاني است كاري پسنديده و در خور تحسين است، ولي از آن جهت كه بخشيدن تمام مال به مستمندان و يا كارهاي خيريّه پيامدها و ره آوردهاي ناگوار براي خود انسان و عيال او دارد، عملي نا به جا و نادرست است ولذا احتمال مي رود اختلاف در تعبير به جهت تفاوت اين دو جهت باشد.(18).

3. اسراف و ايثار.
آنچه تاكنون گفته شد اين است كه زياده روي در انفاق به ديگران و كارهاي خيريّه به گونه اي كه لطمه اي به خود و يا خانواده انفاق كننده وارد سازد، اسراف و مذموم است؛ ولي در برابر آن آيات و رواياتي وجود دارد كه در آنها از ايثار و برگزيدن ديگران بر خويش، به ويژه در آنچه مورد نياز شديد خود اوست، تمجيد و تحسين به عمل آمده و صاحبان چنين صفتى، به بهترين صورت توصيف و تكريم شده اند.
توضيح اين كه: از آيات كريمه قرآن سه نوع ايثار استفاده مي شود:.
الف) مقدّم داشتن جان ديگري بر جان خود، كه نمونه عالي آن، فداكاري اميرالمؤمنين ژ در (ليلة المبيت) است كه حاضر شد خطرهايي كه متوجّه جان مبارك رسول گرامي اسلام بود از آن حضرت دفع شود و برحيات نازنين او وارد آيد.(19).
ب) انفاقِ مالِ مورد علاقه خود به ديگران، گرچه علاقه بدان به جهت كميابي و نفيس بودن آن و ياجهات ديگر باشد، نه فقط از جهت نياز و احتياج ضروري بدان، كه در اين زمينه قرآن كريم مي فرمايد:.
لَنْ تَنِالُوا البِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ...؛(20).
به سعادت و نيكي نمي رسيد، تا اين كه انفاق كنيد، از آنچه بدان علاقه داريد.
تا اين جا منافاتي بين آنچه در نهي از اسراف آمده با آنچه درباره اين دو نوع از ايثار بيان شده است وجود ندارد؛ زيرا نوع اوّل ايثار جان است و مربوط به امور مالي نبوده و دوّمي هم تنها منحصر به زياده روي در انفاق و ضرر زدن به خود و خانواده نيست؛ زيرا ممكن است شخص ثروتمندى، با انگيزه هاي شخصي به چيزي علاقه پيدا كند كه انفاق آن زياده روي نبوده و ضرري متوجّه خود و ديگران نسازد.
ج) ايثار و ترجيح دادن ديگران بر خود در چيزي كه احتياج و نياز كامل بدان دارد، به گونه اي كه با اين عمل به مشقّت و سختي دچار شود. اين خصيصه را قرآن كريم براي مسلمانان نخستين اسلام ذكر فرموده و آنان را به داشتن اين صفت ستايش كرده است و مي فرمايد:.
وَالّذينَ تَبَوّءو الدّارَ وَالْإيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هِاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلايَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حِاجَةً مِمّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلي أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كِانَ بِهِمْ خَصَاصَة وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛(21).
وآن كساني كه پيش از مهاجرين در دار هجرت (مدينه) جاي گرفتند (يعني انصار) و ايمان را برگزيدند و كسي را كه به سوي آنان هجرت نمايد، دوست مي دارند و در سينه هاي خود به آنچه به مهاجرين داده مي شود، احساس نياز و حسد نمي كنند و آنها را بر خويش بر مي گزينند؛ هر چند فقير و نيازمند هم باشند و هر كس جان خود را از بخل و گرفتگي نگه دارد، آنها از گروه رستگارانند.
در شأن نزول اين آيه شريفه جريان هاي مختلفي از ايثار و فداكاري فوق العاده مسلمان هاي تربيت يافته دامان پاك رسول خدا ْ نقل شده است كه پرداختن بدان، كلام را به درازا خواهد كشيد.(22).
در اين زمينه احاديث فراواني هم رسيده و در بيشتر آنها براي تمجيد از ايثار، به همين آيه كريمه توجّه داده شده است‏(23) كه براي نمونه، تنها يكي از آنها را ذكر مي كنيم:.
(جميل بن دراج) به حضرت صادق ژ عرض كرد: چه كساني بهترين اصحاب من هستند.
حضرت فرمودند: همان ها كه در سختي و راحتي به فكر ديگران باشند و بدانان نيكي كنند. سپس فرمود: اي جميل! بر صاحب ثروت زياد، نيكويي و انفاق آسان است وخداوند كسي را كه داراي ثروتي اندك و بدان محتاج باشد و آن را در جهت كمك به ديگران به مصرف برساند ستايش كرده و مي فرمايد: و بر مي گزينند بر خودشان گرچه محتاج و نيازمند باشند و كسي كه بخل و گرفتگي را از جان خود دور كند، آنها گروه رستگارانند.(24).
در زندگي بزرگان دين و اولياي اسلام، به خصوص در حيات سراسر نوراني و پرافتخار خاندان عصمت و طهارت ه نمونه هاي فراواني از اين نوع ايثار وجود دارد، كه نشان سيره عملي و اخلاقي آن حضرات در اين زمينه است. به عنوان نمونه، قرآن مجيد از اين اسوه هاي فداكاري و صبر - كه در جريان بيماري امام حسن و امام حسين ي و به شكرانه بهبود آن دو حضرت سه روز را روزه گرفتند و در آخر هر روز، وقت افطار غذاي خويش را به نيازمند دادند - به بهترين صورت ياد و از آنان تجليل مي نمايد كه شرح آن در كتاب هاي سيره و تفسير آمده است.(25).

يك سؤال.
اكنون با توجّه به آنچه در اين نوع از (ايثار) بيان شد، جاي اين پرسش است كه: درمباحث پيش روشن شد (اسراف) انفاق مال به ديگري در آن قسمت از مالي است كه انفاق كننده بدان نياز مبرم و ضروري داشته باشد؛ در حالي كه همين خود موضوع (ايثار) است و بر اين اساس، آيا قباحت اسراف بيشتر است يا مزيّت ايثار و كدام يك بر ديگري مقدّم است به عبارت ديگر، آيا بين ملاك اين دو حكم با هم مزاحمت است و يا هر كدام به جاي خود محفوظ است و بر خوردي بين آن دو وجود ندارد.
پيش از آن كه پاسخ خود را به اين سؤال بيان كنيم، به جوابي كه برخي بدين پرسش داده اند، مي پردازيم.
نسخ آيه ايثار.
برخي با استفاده از مناظره حضرت صادق ژ با عدّه اي از صوفيّه فرموده اند كه آيه شريفه (ايثار) به آيات نهي از (اسراف) نسخ شده و زمان مشروعيت آن گذشته است.(26) امام صادق ژ در قسمتي از آن مناظره فرمودند:.
امّا آنچه شما از تاريخ ايثارگران و تمجيد خداوند از آنان گفتيد صحيح است، ولي بايد بدانيد آن كار در آن زمان بر مسلمانان حلال و جايز بود و خداوند آنها را از آن عمل نهي نفرموده بود و در برابر آن اجر و ثواب نيز بدانان خواهد داد؛ ولي بعد از اين، برخلاف آن روش دستور داده است و با اين فرمان، در واقع مشروعيّت (ايثار) را نسخ فرموده است و اين نهي به جهت رحمت و محبّتي است كه به مؤمنين دارد، تا آنان خود و افراد تحت كفالت خويش را در زحمت و ضرر قرار ندهند.(27).
ولي حقيقت اين است كه استفاده (نسخ) از اين سخنان حضرت، بدين معنا كه آيه كريمه ايثار به كلّي منسوخ و غيرقابل عمل باشد و عمل ايثار در هر صورت كاري ناپسند و مورد نهي باشد، خالي از اشكال نيست؛ چرا كه خود آن حضرت در بيانات ديگر خود، براي تشويق و ترغيب مردم به مواسات و ايثار، در موارد مختلف به همين آيه شريفه استناد مي فرمايند(28) و بديهي است استدلال براي اثبات پسنديده بودن و استحباب عملي به آيه اي كه محتواي آن نسخ شده است صحيح نيست. لذا احتمال مي رود مقصود حضرت صادق ژ از (نسخ) آيه شريفه، چيزي غير از نسخ اصطلاحي باشد. و نظير اين، مطلبى، است كه امام ژ بعد از اين، در همين مناظره مي فرمايد:.
آيا نمي دانيد خداي بزرگ در اوّلين بار بر مسلمانان واجب فرموده بود تا يك فرد از آنان با ده نفر از مشركين مقابله كرده و به جهاد بپردازد. سپس به دليل رحمت بر آنها اين تكليف را برداشته و آنان را به مقابله يك نفر با دو تن از آنها مكلّف ساخت و اين به جهت تخفيف بر حال مؤمنين بود و با اين فرمان حكم اوّل منسوخ گشت.(29).
روشن است كه نسخ در اين فرمايش حضرت، به اين معناست كه با توجّه به تحوّل در روحيّه ها و پديد آمدن ضعف و سستي در بين مسلمين، آن تكليف سنگين برداشته شد و همراه با پديد آمدن شرايط جديد، حكمي سبك تر به جاي آن آمده است و هرگز بدين معنا نيست كه اگر همان شرايط صدور حكم اول، يعني همان استقامت ها و ايمان هاي قوي و نيز قلّت نيروي مؤمنين و كثرت افراد و تجهيزات مشركين در نبرد حقّ و باطل در زمان هاي بعد پيش آيد، اين لزوم برابري و وجوب مقابله با ده نفر و يا حتّي بيشتر از آن در بين نباشد؛ چرا كه به عنوان نمونه، در نهضت كربلا كه براي اصحاب حضرت سيد الشّهدا ژ همان شرايط مؤمنين صدر اسلام فراهم آمده بود بر آنان لازم و واجب بود تا از حريم اسلام و امامت - گرچه به برابري يك تن بر صد نفر نيز باشد - دفاع نمايند.
در اين مورد نيز، امام ژ در بحث با صوفي ها كه اين زياده روي در انفاق و به تعبير ديگر (ايثار) را به خيال خود - هر چند اين عمل منجر به زيان برخود و يا افراد تحت كفالت ايثار كننده بشود - واجب مي انگاشتند و بر آن به آيه شريفه ايثار استدلال مي نمودند فرمودند:.
آن عمل در وقت خود از مسلمانان نخستين اسلام پسنديده بود؛ ولي از آن جا كه اين روش چه بسا موجب ضرر بر اهل و عيال شود و اگر انسان همه مال خود را كه بايد به وسيله آن، كودكان ضعيف و پير زن و پير مرد سالخورده تحت كفالت خود را از تلف شدن محافظت كند به ديگري بدهد، آنها را به هلاكت كشانده است. خداوند متعال به جهت رحمت و عطوفت به بندگان خود، آنان را از اين عمل نهي فرمود. و اين نهي در واقع نسخ آن رويّه به حساب آمد.(30).
ولي اين بدان معنا نيست كه اگر ايثاري موجب زيان نشد و يا اين كه اهل و عيال خود به اين عمل راضى، بلكه شايق بودند و حاضر شدند براي رضاي خدا تحمّل فشار و گرسنگي را بنمايند، باز هم عمل نكوهيده و قبيحي به شمار آيد؛ بلكه بنا به فرموده هاي خود حضرت صادق ژ در احاديث گوناگون‏(31) با استناد به همين آيه شريفه ايثار، اين كار، خود از بالاترين ارزش ها به حساب آمده و بهترين مرتبه اخلاص و عالي ترين درجه گذشت و خداجويي انسان را به نمايش مي گذارد.
بر اين اساس، ايثار اهل بيت عصمت و طهارت و داستان اطعام به يتيم و اسير و مسكين در همين راستاست؛ زيرا كه آنان خود با كمال رضايت و عشق به خدا و بندگان محروم او - بدون اين كه اميرالمؤمنين ژ اين عمل را بدان ها تحميل كند و يا حتّي دستوري در اين جهت بدانان صادر فرمايد - نان خويش را به نيازمند بخشيدند؛ تنها آن حضرت سهم نان خود را بخشيد و سپس ديگران از روي اشتياق و ميل قلبي بدان حضرت اقتدا نمودند.(32).
بنابر اين نظريّه (نسخ آيه) به معناي اصطلاحي آن، كه نتوان به آيه عمل كرد، قابل قبول نيست.
ما پاسخ خود را به اين پرسش تحت دو عنوان مطرح مي كنيم؛ زيرا ايثار گاهي در مورد افراد تحت كفالت ايثاركننده است كه در اين صورت ديگران را بر عيال خود مقدّم مي دارد و زماني هم اين عمل در مورد خود او انجام مي گيرد. موارد هر كدام از ايثار مستحب و اسراف حرام در هر دوصورت مذكور را به طور جداگانه بررسي خواهيم كرد.

ايثار ديگري بر عيال.
چنانچه ايثار ديگران به افراد واجب النفقه و تحت سرپرستي او باشد و اين كارموجبات زحمت و زيان آنان را فراهم آورد، عملي نادرست و خلاف شمرده مي شود(33) و اين گذشته از اين كه مضمون روايات نهي از اسراف است و سبب ظلم و اجحاف بر عيال و افراد تحت كفالت ايثارگر است، مطابق قاعده هم هست؛ زيرا انفاق بر عيال امري واجب است؛(34) در صورتي كه انفاق بر ديگران عملي مستحبّ به شمار مي رود و بديهي است هنگام مزاحمت انفاق مستحب با واجب، انفاق واجب مقدم است.
روزي عقيل در عهد حكومت برادرش اميرالمؤمنين علي ژ بر آن حضرت وارد شد، امام به فرزندش حسن ژ فرمودند: جامه اي به عمويت عطا كن. حضرت يكي از لباس ها و نيز از رداهاي خويش را به عمويش عنايت كرد. هنگامي كه شب فرا رسيد غذا حاضر شد و در سفره آنها به جز نان و نمك چيزي ديگري نبود.
عقيل با تعجّب پرسيد: غير از اين چيز ديگري نيست!.
اميرالمؤمنين ژ فرمودند: آيا اين از نعمت خدا نيست ستايش بسيار خداوند بزرگ را. عقيل كه تحمّل اين وضع برايش دشوار مي نمود، به حضرت عرض كرد: مقداري به من كمك كن تا قرضم را بپردازم و موجب تسريع در سهولت كار من شود و آن گاه از خانه ات خارج شوم.
حضرت بدو فرمود: قرض تو چه اندازه است اي ابا يزيد.
عرض كرد هزار درهم. حضرت فرمود: قسم به خدا كه از مال خود اين مقدار را ندارم؛ ولي صبر نما تا حقّ خود را از بيت المال بگيرم و آن را بين خود و تو تقسيم نمايم و اگر نبود كه ناچارم براي عيال خود چيزي باقي بگذارم، تمام آن را به تو مي بخشيدم.(35).
مقصود اين است كه ملاحظه مي شود حضرت علي ژ در عين حالي كه برادرش عقيل را در شدّت فقر و احتياج مي بيند به او وعده مي دهد، تا در موقع گرفتن نصيب خود از بيت المال آن را تقسيم كند و حاضر نيست به قيمت صدمه زدن به افراد تحت كفالتش تمامي آن را به برادرش ايثار نمايد.
اين در صورتي است كه ايثار موجب ضرر بر اعضاي خانواده باشد و اما اگر اين عمل لطمه اي بر آنان وارد نياورد و يا اين كه از جاي ديگري به زودي جبران شود و يا خود آنها پيشنهاد اين كار را بدهند و بدان اقدام نمايند، آن چنان كه در قضيه اطعام به مسكين و يتيم و اسير از ناحيه خاندان عصمت ه پيش آمد، نه تنها اين عمل حرام و مذموم نيست؛ بلكه اين خود از بهترين صفات كمال به حساب مي آيد و بنا به فرموده حضرت صادق ژ:.
وَهِىَ جِارِيَة فِى كُلِّ مُؤْمِنٍ فَعَلَ ذلِكَ لِلّهِ عَزَّ وَجَلَّ؛(36) اين آيات مدح ايثار اهل بيت ه در سوره (هل اتى) (گرچه در شأن اهل بيت عصمت است) در حقّ هر مؤمني كه اين رويّه را در پيش بگيرد و عمل كند جاري و صادق است.
اين كه حضرت علي ژ در قضيّه درخواست برادرش عقيل حاضر به ايثار او برخانواده اش نيست، ولي اهل بيت عصمت و طهارت در قضيّه اطعام ايثار نمودند، از آن روست كه حضرت در آن قضيّه خود را مسؤول تأمين خانواده و محافظت آنان از تلف شدن و صدمه خوردن مي داند. در صورتي كه اگر خود آنها بدين كار اقدام كنند و سير كردن شكم گرسنه اي را بر اشباع خويش براي خدا مقدم بدارند، كاري است كه خود اختيار كرده اند و آن حضرت براي خود در اين جهت مسؤوليتي نمي بيند. گذشته از آن، در عصر حكومت امام ژ يك فرد معمولي به جاي فاطمه زهرا در خانه آن حضرت بوده است و او آن آمادگي براي ايثار را - آن گونه كه حضرت فاطمه دارا بود - در خود نداشته است.
ايثار ديگري بر خويش.
امّا در مورد ايثار ديگري بر خود ممكن است گفته شود، چنانچه بخواهد ثروت و يا منفعتي از خارج بر انسان وارد شود و او ملاحظه كند ديگري نيز همان گونه محتاج و يا از او نيازمندتر است، در اين صورت مقدّم داشتن آن ديگري و بر گرداندن آن منفعت به سوي او عملي نيك و پسنديده است و مواردي از شأن نزول آيه شريفه ايثار شاهد بر اين مدعاست‏(37) اضافه بر اين كه، اين امر مطابق موازين عقل و انصاف نيز هست.
امّا اگر بنا باشد انسان تنها موجودي خويش را به ديگري بدهد، بايد حساب كند كه بعد از بذل آن گرفتار چه وضعيتي خواهد شد؛ چنانچه ببيند اين كار باعث مي شود تا او نتواند به وظايف ديگرش قيام كند و از همه چيز ساقط و درمانده شده و به زودي نيز جبران نمي شود، نبايد دست بدين عمل بزند. همان گونه كه خداوند پس از آن كه پيامبر گرامي اش به جهت بخشيدن پيراهن خود نتوانست به مسجد برود و نماز بگذارد و در نتيجه مورد سرزنش كفّار قرار گرفت‏(38) بدو دستور داد: نبايد از انفاق نمودن بخل ورزيد و نيز نبايد در كمك مالي به ديگران زياده روي نمود. و چنين انفاقي اگر موجب شود وظيفه واجبي از انسان بر زمين بماند حرام است وگرنه اشكال شرعي نداشته و محكوم به حرمت نيست. بر اين اساس رسول گرامي ْ در اين قضيّه مرتكب خلافي نشده بود.
در حقيقت نهي در آيه شريفه (وَلا تَبْسُطْهِا كُلَّ الْبَسْطِ)(39) نهيي كه در بردارنده امري حرام و يا حتّي مكروه باشد نيست. به اصطلاح فقهي اين نهي مولوي نبوده، بلكه ارشاد است به اين كه اگر چنين كني مورد سرزنش نااهلان و ناپاكان قرار خواهي گرفت.(40) امّا اگر صدمه اي كه از اين عمل مي بيند به حدّ درماندگي و سقوط كامل نرسد؛ بلكه مقداري كه بتواند با آن به زندگي ادامه داده و از آبرو و حيثيت خود تا حدودي محافظت نمايد، براي او باقي بماند و يا به زودي از جاي ديگري جبران شود، در اين صورت اگر ايثار كند بهتر است.
در روايت معتبري (سماعة بن مهران) مي گويد: از امام صادق ژ پرسيدم:.
شخصي بيش از آزوقه يك روز خود را ندارد، آيا وظيفه دارد به كسي كه همين مقدار را هم ندارد كمك نمايد و يا كسي روزي يك ماه خود را دارد، آيا لازم است به آن كس كه كمتر از آن را داراست، انفاق نمايد و همچنين شخصي آزوقه سال خود را دارد، در مورد فردي كه از آن برخوردار نيست، چه وظيفه اي دارد؛ يا بايد مقداري از آن را به ديگري بذل كند يا اين كه تمام اين موارد (حدّ كفاف) است و در اين صورت عدم انفاق اشكالي ندارد.
حضرت فرمودند: اين جا دو موضوع است: يكي امساك از انفاق مالي كه براي خود انسان ضروري است؛ و ديگري ايثار مقداري از آن.
بهترين شما در اين ميان حريص ترين و راغب ترين شما به ايثار و فضل خداوندي است؛ زيرا مي فرمايد: (ويُؤْثِرُونَ عَلي اَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كانَ بِهِمْ خَصِاصَة.)(41) و امّا ترك ايثار از جهت اين كه آن مال در حدّ كفاف است و نه بيشتر از آن، كاري ناپسنديده نيست و همواره دستِ دهنده بهتر از گيرنده است.(42) مالت را به مصرف كساني برسان كه عيال تو هستند و نگاهشان به دست توست.(43).
در اين روايت با صراحت امام ژ گروه ايثارگر را كه مقداري از مايحتاج خويش را به درمانده تر از خود انفاق مي كند، بر آن كس كه از دادن آن امساك مي كند ترجيح مي دهد؛ گرچه آن دومي هم در اين صورت مورد ملامت و مذمّت قرار نمي گيرد.
والحمد لله اوّلاً وآخراً.
پاورقي :
1. انعام (6)، آيه 141.
2. مجمع البيان، ج‏4، ص‏375.
3. فرقان (25) آيه 67 مرحوم طبرسي - قدس سره - در تفسير اين آيه مي نويسد:.
اسراف: تجاوز از حدّ است در انفاق. اقتار: كم روي در مورد آنچه بايد باشد. قوام: آنچه تو را به پا مي دارد و بي نياز مي كند. گفته شده: قوام - به فتح قاف - حدّ ميانه و پايداري است و قوام - به كسر قاف - آن چيزي است كه پايه استقرار و بر پايي امري باشد.
4. اسراء (17) آيه 29.
5. مجمع البيان، ج‏6، ص‏411.
6. الميزان، ج‏13، ص‏105.
7. وسائل الشيعه، ج‏6، باب 16 از ابواب زكاة غلاّت،.
8. الميزان، ج‏13، ص‏105.
9. وسائل الشيعه، ج‏6، باب 16، ابواب زكاة الغلاّت، ص‏139.
10. همان، ج‏6، باب 23 از ابواب الصدقة، ص‏293.
11. همان، ج‏4، باب 50 از ابواب الدعاء.
12. همان، ج‏6، باب 23 از ابواب الصّدقة، ص‏293.
13. همان، ج‏4، باب 50، از ابواب الدّعاء، حديث 7.
14. همان، حديث‏2.
15. همان جا، حديث 1.
16. همان جا، حديث 3.
17. تحف العقول، ص‏259.
18. شاهد اين احتمال روايت معتبري است كه امام صادق ژ بعد از آن كه سه نفر نيازمند در سه نوبت متوالي به حضور حضرت رسيدند و ايشان به هر يك از آنان كمك فرمود وقتي چهارمي آمد حضرت به او عطايي نكردند و فرمودند: در نزد من مالي بود تا به او هم كمك كنم، ولي ترسيدم از آن دسته اي باشم كه خداوند دعايشان را مستجاب نمي فرمايد. يكي از آنها انساني است كه خداوند ثروتي به او داده (فَأنْفَقَهُ فى غَيْرِ حَقِّهِ (وسائل الشيعه، ج‏4، باب 50، ابواب الدعاء، حديث 1).
ملاحظه مي شود حضرت كمك مالي درمرحله چهارم را انفاق در غير مسير واقعي آن مي داند، در صورتي كه كمك به انسان محتاج از بهترين و خداپسندانه ترين انفاق هاست و اين به جهت همان پيامدهايي است كه براي خود و خانواده انفاق كننده دارد.
19. آيه كريمه؛ وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغِاءَ مَرْضِاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَءُوف بِالْعِبِادِ؛ و از مردم كسي است كه مي فروشد جان خود را براي كسب رضايت خداوند و خدا با بندگانش رؤوف و مهربان است. در همين مورد و در شأن آن حضرت نازل شد. (بقره (2) آيه 207).
20. آل عمران (3) آيه 92.
21. حشر (59) آيه 9.
22. ر ك: مجمع البيان، ج‏9، ص‏260.
23. ر.ك: وسائل الشيعه، ج‏6، باب 27 و 28 از ابواب الصدقة.
24. وسائل الشيعة، ج‏6، باب 28 از ابواب الصدقة ، باب 28، حديث 1.
25. ر.ك: مجمع البيان، ج‏10، ص‏404 ديلمى، ارشاد القلوب، ص 223.
26. عوائد الأيّام، ص‏220.
27. تحف العقول، ص‏258.
28. ر.ك: وسائل الشيعه، ج‏6، باب 27 و 28 از ابواب صدقة.
29. تحف العقول، ص‏258.
30. همان جا.
31. ر ك: وسائل الشيعه، ج‏6، باب 27 و 28 از ابواب صدقه.
32. ر ك: ارشاد القلوب، ص‏223.
33. مگر اين كه ديگري درمعرض تلف باشد و افراد تحت تكفّل او از وضع بهتري برخوردار باشند.
34. به ويژه همسر كه نفقه او به عنوان (دَين) بر شوهرش واجب است؛ يعني در وجوب آن احتياج زن شرط نيست، به خلاف ساير واجب النفقه ها: مثل اولاد و والدين كه وجوب نفقه آنها مشروط به نيازمندي آنان است. جواهر الكلام، ج‏31، ص‏365.
35. دراسات في ولاية الفقيه، ج‏2، ص‏681.
36. مجمع البيان، ج‏10، ص‏405.
37. ر.ك: مجمع البيان، ذيل انفال (8) آيه 9.
38. علامه طباطبايى، الميزان، ج‏13، ص‏105.
39. يعني دست خود را (در انفاق) تا نهايت باز نكن.
40. (فتقعد ملوماً محسوراً). در واقع اين نهي در مقام توهم امر است؛ يعني اين عمل نه تنها واجب، بلكه مستحب هم نيست، تا اين كه براي به دست آوردن آن، تحمل عواقب و پيامدهاي عمل آسان و گوارا باشد.
41. آن مؤمنين (انصار) مهاجران نيازمند را بر خودشان مقدم مي دارند، گرچه خود گرفتار تنگدستي باشند.
42. احتمال دارد مقصود حضرت اين باشد كه: رعايت اين امر، يعني ترك ايثار باعث مي شود، محتاج ديگران نشده و دست گيرنده نداشته باشى. همچنان كه ممكن است مقصود تأكيد افضليّت ايثارباشد.
43. وسائل الشيعه، ج‏6، باب 28، از ابواب صدقه، حديث 5.

 

 

ادامه مطلب

 

تحريم اسراف.

منابع حكم.

براي به دست آوردن حكم هر موضوعى، چهار منبع وجود دارد:.

1 - قرآن كريم؛.

2 - سنّت معصومين(علیهم السّلام)؛(1).

3 - اجماع و اتفاق فقهاي شيعه؛.

4 - حكم عقل.

ممكن است يك حكم به گونه اي باشد كه در تمام آن منابع، بتوان براي آن مدركي ارائه داد، همچنان كه ممكن است حكمي تنها به وسيله يكي از آن چهار منبع قابل اثبات باشد. اسراف از آن موضوعاتي است كه با هر يك از آن منابع مي توان بر حرمت آن استدلال كرد.

1. اسراف و حكم عقل.

حكم عقل بر قبح اسراف روشن است و جاي سخن نيست؛ زيرا به هدر دادن سرمايه هاي زندگي كه وسيله بقا و حيات انسان است، چيزي است كه هر عقل سليم دور از هوي و آلودگي بر زشتي آن حكم مي كند.

2. اسراف و اجماع.

مرحوم نراقي در كتاب نفيسش عوائد الأيّام، خود بر حرمت آن ادعاي اجماع مي كند و آن را از ديگران نيز نقل مي كند. به علاوه در آن جا مي فرمايد: (حرمت اسراف از ضروريات دين است) و بديهي است، ادعاي ضرورت بالاتر از ادعاي اجماع است؛ زيرا ادعاي ضرورت، يعني اين مسأله قابل شك نيست و هيچ مسلماني در آن شبهه ندارد.

در مورد عقل و اجماع به همين اشاره بسنده مي كنيم ولذا آن را مقدم داشتيم. اكنون به آيات و روايات - كه بحث عمده در آنهاست - مي پردازيم.

3. اسراف در قرآن.

در قرآن كريم واژه اسراف با مشتقات آن به طور مكرّر به كار رفته است. به عنوان نمونه به آيات زير توجه كنيد:.

الف) كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفينَ مِا كِانُوا يَعْمَلُون؛(2).

اين گونه براي تجاوزگران آنچه عمل مي كردند، زينت داده شده است.

ب) وَلا تُطيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ؛(3).

فرمان تجاوز كنندگان را پيروي نكنيد.

ج) إنَّ اللّه لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِف كَذّاب؛(4).

خداوند تجاوزگر دروغگو را هدايت نمي كند.

د) وإنَّ فِرْعَوْنَ لَعِالٍ فِي اهَرْضِ وَإنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفينَ؛(5).

و به تحقيق فرعون در زمين برتري طلب و به تحقيق از تجاوز پيشگان بود.

در اين آيات مقصود از اسراف جنبه هاي اخلاقى، عقيدتي و تجاوز از حدود الهي است، گرچه امور مالي را نيز شامل است ولي آياتي كه تنها ظهور در جنبه هاي اقتصادي - كه مورد نظر و بحث ماست - دارد، چهار مورد است و با دو آيه شريفه (تبذير) شش آيه مي شود. آنها عبارتند از:.

آيه 141 سوره انعام؛ آيه 31 سوره اعراف؛ آيه 67 سوره فرقان؛ آيه 6 سوره نساء؛ آيات 26 و 27 سوره اسراء.

در اين جا به ذكر چند آيه مي پردازيم:.

الف) وَآتِ ذَا الْقُرْبي حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبيلِ وَلا تُبَذِّرْ تَبْذيراً ُ إنَّ الْمُبَذِّرينَ كِانُوا إِخْوانَ الشَّيِاطِينِ وَكِانَ الشَّيْطِانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً؛(6).

حق خويشان، نيازمند و در راه مانده را بپرداز و تبذير نكن؛ زيرا تبذير كنندگان برادران شيطانهايند و شيطان به پروردگار خويش بسيار كفر ورزنده است.

واژه (تبذير) - همان گونه كه در بحث آن گذشت - تنها واژه اي اقتصادي است و در قرآن كريم فقط در همين دو آيه از سوره اسراء به كار برده شده است و شايد در قرآن كريم كمتر موردي بتوان پيدا كرد كه، اين گونه با لحن تند و شديد از عملي - آن چنان كه در اين آيه شريفه در مورد تبذير آمده - نهي شده باشد.(7).

ب)...وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصِادِهِ وَلا تُسْرِفُوا إنَّهُ لايُحِبُّ الْمُسْرِفينَ؛(8).

وقت برداشت محصول حقي كه بدان تعلق گرفته بپردازيد و اسراف نكنيد، به تحقيق خداوند اسرافگران را دوست ندارد.

ج) ... خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِ‏ّ مَسْجِدٍ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاتُسْرِفُوا إِنَّه لايُحِبُّ الْمُسْرِفينَ‏(9)؛.

وقت ورود به هر مسجدي بهترين آرايش را برگيريد. بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد. همانا خداوند اسراف كنندگان را دوست ندارد.

عدم حبّ.

ممكن است بگوييد: در اين دو آيه آمده است كه: خداوند مسرفان را دوست ندارد و بديهي است هميشه، دوست نداشتن به معناي دشمني و بغض نيست، همان گونه كه دشمني نداشتن، در همه موارد با محبت و دوستي همراه نيست؛ براين اساس ممكن است خداوند، نه مسرفان را دوست بدارد و نه با آنها دشمني داشته باشد.(10).

گويا در ذهن مرحوم امين الاسلام طبرسي - رضوان اللّه تعالي عليه - نيز همين اشكال پيش آمده و در تفسير آيه شريفه به اين اشكال، اين گونه پاسخ مي دهد:.

خداوند با اين كلام در مقام مذمت و توبيخ مسرفان است، نه مدح آنان. در صورتي كه اگر اين سخن بدين معنا باشد كه نه آنها را دوست دارد و نه با آنها دشمن است، بايد همان گونه كه اين جمله متضمّن مدح نيست، دربردارنده سرزنش و مذمّت آنان نيز نباشد.(11).

مؤيّد سخن ايشان اين است كه همين تعبير درباره كافران نيز آمده است. خداوند مي فرمايد: ... إنَّهُ لا يُحِبُّ الْكِافِرينَ؛(12) او كافران را دوست ندارد.

بديهي است مقصود از اين كلام در اين خصوص به همان سبب كه مرحوم طبرسي در مورد مسرفان فرموده است بغض و دشمني است.

در اين بخش از آيه شريفه دو نكته به نظر مي رسد كه مي توان اضافه بر مذمت اسراف، حرمت آن را نيز از همين جمله به دست آورد. نخست آن كه: اگر در آيه شريفه آمده بود: خداوند، اسراف را دوست ندارد، جاي اين سؤال بود؛ زيرا خداوند بسياري از عمل ها را نه دوست دارد و نه دشمن آنهاست، كه اعمال مباح اين گونه هستند؛ در صورتي كه آيه كريمه مي فرمايد: خداوند (مسرفين) را دوست ندارد. و اسراف در اين دو آيه، با توجه به بخشهاي پيش از اين جمله، كه خوردن و آشاميدن و انفاق مال مطرح شده، معناي اقتصادي آن مورد نظر بوده و مقصود، زياده روي در مصرف مال است. و آيه شريفه، حتي شخصي را كه اعمال نيك و صالح بسياري انجام داده باشد، ولي در امور اقتصادي و معاش خود اسرافگري نمايد نيز شامل است. و آن گاه با توجه به اين كه خداوند دوست نداشتن خود آنان را به اين عمل آنها مربوط فرموده است، بيانگر اين حقيقت است كه اسراف موجب مي شود تا شخص مسرف، با وجود دارا بودن همه فضايل اخلاقي و اعمال صالح، باز هم نتواند به مقام محبت و قرب الهي برسد و اين خود پايين ترين مرحله پليدي و خباثت يك عمل به حساب مي آيد و توجه به همين نكته كافي است تا اسراف در رديف گناهان بزرگ قرار گيرد.

نكته ديگر در اين زمينه، اين است كه: كسي كه ديگري را نه دوست بدارد و نه دشمن، موضوعي است كه تنها در بين انسان ها - كه در اصل همه با يكديگر برابرند و از حقوق مساوي برخوردارند - جريان دارد ولذا هر انسانى، اگر همنوعش به او خوبي كند و حقوقش را محترم بشمارد او را دوست مي دارد؛ ولي به فردي كه به حقوق و حريم او تجاوز كند، دشمني مي ورزد و با شخصي هم كه هيچ گونه آشنايي و يا برخورد حقوقي ندارد، بي تفاوت است. اين قاعده در مورد خداوند با بندگانش كاملاً بي مورد است؛ زيرا انسان ها همگي بنده و مخلوق اويند و نيز مكلَّف به وظايفي هستند كه البته گروهي بدان عمل مي كنند و گروهي هم از آن سرپيچي مي نمايند. دسته اول را خداوند دوست دارد و با گروه دوم دشمن است و شقّ سومي در مورد بندگاني كه به وظيفه آشنا هستند و احكام الهي بدانها رسيده است، وجود ندارد. بنابراين اگر خداوند كسي را دوست نداشته باشد، چيزي جز دشمن با او نخواهد بود.

4. نمونه هايي از روايات.

در روايات زيادي به مناسبت هاي مختلف، سخن از اسراف به ميان آمده و حضرات معصومين (علیهم السّلام) از آن نهي و مذمّت فرموده اند كه دربخش هاي مختلف اين كتاب، بسياري از آنها ذكر شده و يا خواهد شد و اكنون به چند حديث شريف بسنده مي كنيم:.

در يك روايت معتبر، عبداللّه بن ابان،(13) مي گويد: از امام موسي بن جعفر درباره نفقه بر عيال پرسيدم، حضرت فرمود:.مرز نفقه مجاز بين دو امر مكروه است: يكي از آن دو اسراف و ديگري سخت گيري است.(14).

لازم به ذكر است، كلمه (مكروه) در اين حديث به معناي اصطلاحي آن، يعني كاري كه تركش بر انجام دادن آن برتري دارد نيست. و اين اصطلاح در زمان هاي پس از دوران معصومين (علیهم السّلام) در تقسيم بندي احكام، بين فقها پيدا شده است؛(15) بلكه مقصود از آن، در اين روايت و امثال آن، به همان معناي لغوي كه منفور و مذموم است به كار رفته و اين معنا هم قابل حمل بر حرمت است و هم بر كراهت اصطلاحى. گرچه در اين حديث محمول بر حرمت است؛ زيرا (اقتار) و سخت گيري به عنوان مكروه ديگر ذكر شده و آن هم به جهت ظلم و حبس حق و ترك واجب، محكوم به حرمت است و اين خود شاهد بر اين است كه (مكروهِ) ديگر، يعني اسراف نيز به همين معناست.

و باز در قسمتي از حديث معتبر ديگري حضرت صادق(علیه السّلام)به شخصي كه شرفياب محضرش شده بود، فرمودند:.

از خدا پروا كن و اسراف مكن. سخت گيري هم منما و راه ميانه و اعتدال را پيشه ساز. به تحقيق تبذير از اسراف است و خداوند فرموده است، تبذير نكنيد.(16).

و نيز در حديثي امام صادق (علیه السلام) فرمودند:.دعاي چهار گروه مستجاب نمي شود: يكي از آنها كسي است كه مالي داشته باشد و آن را ضايع نمايد و سپس از خداوند درخواست كند، تا به او روزي عنايت كند، خداوند نيز در جواب مي فرمايد: آيا به تو دستور ميانه روي و اعتدال در مصرف نداده بودم‏(17).

و نيز در نامه اي كه امام عسكري(علیه السّلام)براي يكي از شيعيان فرستادند، اورا به توانگري بشارت داده، چنين توصيه فرمودند:.

بر تو باد به ميانه روي و اقتصاد و بر حذرباش از اسراف؛ زيرا اين عمل از كارهاي شيطان است.(18).
همچنين حضرت صادق(علیه السّلام)در روايتي فرمودند:.

خداوند ميانه روي را دوست و زياده روي را دشمن مي دارد؛ حتي اگر دور انداختن هسته خرما باشد؛ زيرا مي توان از آن بهره برد و نيز دور ريختن زيادي و باقيمانده آب آشاميدنى.(19).

اسراف از گناهان بزرگ.

در بعضي روايات با صراحت، اسراف و تبذير از معاصي كبيره معرفي شده است و بسياري از فقها نيز همين را فرموده اند.

در روايتي كه (فضل بن شاذان) از امام رضا(علیه السّلام)نقل مي كند، حضرت ضمن نامه اي به مأمون و بيان مسائل مهمي از شريعت، به شمارش گناهان بزرگ مي پردازند و از آنها اسراف و تبذير را نام مي برند(20) و نيز در حديث ديگري حضرت امام صادق(علیه السّلام)اسراف و تبذير را از گناهان بزرگ شمرده اند.(21).

امام خميني - رضوان اللّه تعالي عليه - در ضمن بيان شرايط امام جماعت و لزوم اجتناب از كباير(22) و مرحوم خاتون آبادى‏(23)، اسراف و تبذير را از معاصي كبيره‏(24) به حساب آورده اند.
اهميت اسراف بين مسلمانان.

توجه و اهميت خاصي كه مسلمانان در طول تاريخ همواره به عمل اسراف، به پيروي از نبي اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه معصومين - صلوات اللّه عليهم اجمعين - از خود نشان مي دادند، نمايانگر حساسيت و عنايت ويژه اسلام و رهبران پاك اسلامى، درباره آن است كه همواره كوشيده اند، تا فرهنگ اعتدال در هر زمينه، از جمله مصرف را - كه خود الگوي آن بودند - به پيروان خويش تعليم دهند. از برخورد شديد با مسرفان و حساسيت نشان دادن در برابر اسراف - گرچه در موارد ناچيز - تا استفاده از دعا - كه از بهترين شيوه ها براي تزريق يك خلق وخوي در جان آدمي است - براي اين منظور اقدام مي نمودند.

حضرت سجّاد(علیه السّلام)در يكي از بخش هاي دعاي شريف مكارم الاخلاق، در راز و نياز خود با خداوند عرض مي كند:.

پروردگارا بر محمد و آل او درود فرست و مرا از ارتكاب اسراف بازدار و روزي مرا از تلف شدن حفظ فرما.(25).

اكنون به اين قضيّه توجه كنيد، تا ميزان حسّاسيّت مسلمين را در مورد اسراف دريابيد:.

مردي مي گويد: به امام صادق(علیه السّلام)عرض كردم: ما در راه مكه اراده احرام و زيارت خانه خدا مي كنيم. پس از آن كه براي نظافت بر بدن خود نوره مي زنيم، نخاله به همراه نداريم تا بر خود بماليم، به ناچار براي اين منظور از آرد استفاده مي كنيم و من از اين كار دچار نوعي تشويش و نگراني مي شوم كه خدا بدان آگاه است، حضرت فرمود: آيا نگراني تو از اين جهت است كه مي ترسي اين عمل اسراف باشد عرض كردم: آرى. فرمود: در آنچه مايه اصلاح و بهداشت بدن باشد اسراف نيست و من خود گاهي آرد خالص را با روغن مخلوط مي نمايم و سپس بر بدن خود مي مالم. اسراف، تنها در آن چيزي است كه مال را تلف كند و به بدن صدمه بزند.(26).

و بنابر آنچه بعضي مي گويند(27) كه: شهرت به عظمت و بزرگ بودن گناهي در ميان مسلمين دليل بر كبيره بودن آن است، همين توجّه و حسّاسيّت زياد مسلمان ها به عمل اسراف، نشانه و دليل ديگري بر كبيره بودن آن خواهد بود.

پي نوشت :

1.  مراد از سنت، قول، فعل و تقرير معصومان ه است.
2. يونس (10) آيه 12.
3. شعراء (26) آيه 151.
4. غافر (40) آيه 28.
5. سونس (10) آيه 83.
6. اسراء (17) آيات 26 - 27.
7. روي جهاتي كه ذكر مي شود، مجموع كلام با تأكيد فراواني بيان شده است:.
الف) نهي از تبذير باجمله (ولاتبذّر) كه دلالت برحرمت دارد؛ ب) آوردن (تبذيراً) به عنوان مفعول مطلق كه تأكيد را مي رساند؛ ج) معرفي تبذير كنندگان به عنوان برادران شيطان كه بالاتر از پيروي و متابعت است؛ د) تأكيد اين برادري با حرف (انّ) و (جمله اسميه) و (الف و لام تعريف) و (فعل ناقصه).
8. انعام (6) آيه 141.
9. اعراف (7) آيه 31. در همين زمينه آيه اي از سوره نساء در بخش (عوامل اسراف) و آيه 67 از سوره فرقان در بخش هاي بعد خواهد آمد.
10. به اصطلاح علمى، بين عدم حب و عداوت، عموم و خصوص مطلق است و نيز بين عدم عداوت و حبّ همين نسبت است؛ همچنان كه بين عدم عداوت و عدم حبّ، عموم و خصوص من وجه است.
11. مجمع البيان، ذيل اعراف(7) آيه 31.
12. روم (30) آيه 45.
13. از اصحاب امام كاظم و امام رضا ژ.
14. وسائل الشيعه، ج‏15، باب 27 از ابواب النفقات، حديث 1.
15. فقها فرموده اند: هر عملي در ارتباط با حكم شرعى، يا واجب است يا حرام يا مكروه يا مستحب و يا مباح.
16. وسائل الشيعه، ج‏6، ص‏27، حديث 1.
17. همان، ج‏15، باب 27 از ابواب النفقات حديث 4.
18. سفينة البحار، ج‏1، ص‏616.
19. وسائل الشيعه، ج‏15، باب 25 از ابواب النفقات، حديث 2.
20. همان ، ج‏11، ص‏260؛ تحف العقول، ص‏316.
21. وسائل الشيعه، ج‏11، ص‏262.
22. تحرير الوسيله، ج‏1، ص‏275.
23. خاتون آبادى، شرح و ترجمه اربعين شيخ بهائى، ص‏390.
24. امام خمينى(ره) در توضيح معاصي كبيره مي فرمايند: كبيره هر معصيتي است كه بدان وعده عذاب داده شده و يا امر آن سخت گرفته شده باشد، يا دليلي دلالت كند كه معصيتي از بعضي كباير بزرگ تر و يا مثل آن است، يا عقل حكم كند به كبيره بودن معصيتي و يا اين كه در ذهن تمام مسلمانان و اهل شرع به عنوان كبيره باشد و يا بر كبيره بودن آن تصريح شده باشد....) تحرير الوسيله، ج‏1، ص‏274 و 275.
25. صحيفه سجاديه دعاي 20.
26. وسائل الشيعه، ج‏1، باب 38 از ابواب آداب الحمام، حديث 7.
27. مانند امام خميني - رضوان اللّه تعالي عليه - در تحرير الوسيله، ج‏1، ص‏274.

منبع:  http://www.balagh.net

 

 

ادامه مطلب

 

امام كاظم عليه‌السلام در روايتي، در تبيين سپاهيان عقل و جهل اين دو گزينه را نيز آورده است: «القصد، الاسراف: ميانه‌روي [و در برابر آن] زياده‌روي.» اين سخن اشاره به آن است كه اصلاح الگوي مصرف و ميانه‌روي در آن، مسأله‌اي عقلي است و آنچه را كه اسلام در اين باره آورده، چيزي جز ارشاد به حكم عقل نيست. درباره مفهوم اسراف چند نكته قابل توجه است:

يك: گسترة اسراف

با عنايت به آنچه در تبيين مفهوم اسراف اشاره شد، مصاديق اين واژه در زندگي فردي و اجتماعي انسان بسيار گسترده‌تر است، چنان كه در حديثي از پيامبر صلي‌الله عليه و آله و سلم آمده است: «في كل شيء اسراف: در هر چيزي اسراف وجود دارد.» مفهوم اسراف در هر كاري مي‌تواند تحقق پيدا كند و هركاري كه از مرز اعتدال خارج شود، اسراف شمرده مي‌شود؛ حتي در وضو گرفتن، اگر كسي بيش از حد نياز آب مصرف كند، اسراف‌كار است.

در روايتي ديگر از امام صادق عليه‌السلام نقل شده كه مي‌فرمايد: «ميانه‌روي كاري است كه خداوند آن را دوست مي‌دارد، و اسراف را ناخوش مي‌دارد؛ حتي دور انداختن هسته [ ميوه] را؛ زيرا آن [نيز] به كاري مي‌آيد، و حتي دور ريختن زيادي نوشيدني‌ات را.»بنابراين اسراف، تنها در خوردن و آشاميدن نيست، بلكه حتي دور ريختن هسته خرما يا هسته ديگر ميوه‌هايي كه براي كاشت قابل استفاده‌اند، اسراف محسوب شود، ولي در عصر ما، گسترة اسراف بسيار گسترده‌تر از گذشته است: اسراف در بهره‌گيري از هوا و محيط‌زيست، در استفاده از بنزين، نفت، گاز و ديگر منابع حياتي نيز مصداق دارد.



دو: اسراف كمّي و كيفي

گاه اسراف در كميت مصرف است؛ يعني بيش از مقدار موردنياز، مصرف كردن. گاه نيز در كيفيت مصرف تحقق پيدا مي‌كند؛ بدين معنا كه مصرف از نظر كمي بيش از حد نياز نيست، ولي از نظر كيفي بيش از حد نياز است؛ مانند پوشيدن لباس ميهماني ـ كه براي حفظ آبروست ـ در منزل. روايت است كه شخصي به نام سليمان بن صالح از امام صادق عليه‌السلام پرسيد: كمترين درجه اسراف چيست؟ امام عليه‌السلام در پاسخ فرمود: «كمترين اندازة آن اين است كه لباس ميهماني‌ات را لباس خانه قرار دهي و ته‌ماندة ظرفت را دور بريزي.» بر پاية روايتي ديگر، حتي انسان مي‌تواند سي پيراهن داشته باشد و از هر يك به منظوري استفاده كند و اسراف شمرده نشود؛ ولي اگر لباسي را كه براي حفظ آبرو بايد در بيرون از خانه بپوشد، در خانه مورد استفاده قرار دهد، اسرافكار خوانده مي‌شود.

بنابراين استفادة نابه‌جا از وسائل شخصي نيز از مصاديق اسراف است. استفاده نابهينه از لباس بيروني، اسراف كيفي قلمداد مي‌شود و دور ريختن باقيماندة آب مصرفي، اسراف كمي. همچنين در روايت ديگري به نقل از پيامبر صلي‌الله عليه و آله آمده است: «انّ من السرف ان تاكل كل ما اشتهيت: يكي از نمونه‌هاي اسراف اين است كه هرچه دلت بخواهد، بخوري.» اين سخن اشاره دارد به اينكه ممكن است كسي بيش از اندازة لازم، غذا نخورد، ولي در انتخاب نوع غذا اسرافكار باشد؛ يعني به جاي انتخاب غذاي مفيدتر، غذاي لذيذتر را انتخاب كند؛ به سخن ديگر: آنچه بايد بخورد نمي‌خورد، بلكه آنچه مي‌خواهد مي‌خورد.



سه: نسبي بودن مفهوم اسراف

نكته قابل توجه ديگر در تبيين مفهوم اسراف، نسبي بودن آن است؛ بدين معنا كه ممكن است بهره‌گيري مقداري يا نوعي از يك كالا براي يك نفر اسراف و تجاوز از حد اعتدال محسوب شود؛ ولي براي ديگري اسراف نباشد، چنان كه در روايتي از امام صادق عليه‌السلام آمده است: «آيا گمان مي‌كني خداوند انسان را در مالي كه به وي عطا فرموده، امين شمرده كه اسبي به بهاي ده هزار درهم بخرد؟ حال آنكه اسبي به قيمت بيست درهم براي او كفايت مي‌كند.»بر پاية اين روايت مثالي مي‌زنيم: در زمان ما، دو نفر هستند كه مي‌توانند اتومبيلي به قيمت يك صد ميليون تومان تهيه كنند، يكي از آنها نيازمند به اتومبيلي با اين قيمت است؛ ولي ديگري اتومبيلي با قيمت بيست ميليون تومان هم براي تأمين نيازهايش كافي است، اگر هر دو، اتومبيل يكصد ميليون توماني تهيه كردند، شخص دوم اسرافكار است و اولي اسرافكار نيست؛ چون فرد دوم از مرز اعتدال تجاوز كرده و ديگري تجاوز نكرده است.

 

ادامه مطلب

 

واژة «الگو» به معناي معيار، نمونه و سرمشق است؛1 بنابر اين مقصود از عنوان «الگوي مصرف از نگاه قرآن و حديث»، ارائة معيارها، بايدها و نبايدهايي است كه براي اصلاح شيوه مصرف در جامعه اسلامي، در قرآن و سخنان پيشوايان اسلام آمده است. بدين منظور، چند مسئله بايد مورد بحث و بررسي قرار گيرد:

الف ـ مباني اصلاح الگوي مصرف

مباني اصلاح الگوي مصرف را مي‌توان در دو مبنا خلاصه كرد:

1. مباني عقلي: رفاه و توسعة اقتصادي پايدار جامعه، راهي جز اصلاح الگوي مصرف ندارد؛ زيرا اگر الگوي مصرف، اصلاح نشود، مصرف بي‌رويه، موجب تباهي منابع سرمايه‌گذاري و مانع مشاركت همگان در هزينه‌هاي عمومي و بهبود توزيع درآمد مي‌شود و بدون منابع سرمايه‌گذاري و مشاركت همگاني، توسعة پايدار امكان‌پذير نيست. از اين رو، در روايتي از امام صادق(ع) ميانه‌روي ـ كه از لوازم اصلاح الگوي مصرف است ـ از سپاهيان عقل، و مصرف بي‌رويه و اسراف از سپاهيان جهل شمرده شده است.

همچنين در روايتي از امام علي(ع) آمده است: «العقل انك تقتصد فلا تسرف: خردمندي اين است كه ميانه‌روي كني و اسراف نكني.»بنابر اين اگر هيچ دليل شرعي‌اي براي اثبات ضرورت اصلاح الگوي مصرف نداشته باشيم، مقتضاي عقل و تدبير براي رسيدن به توسعه و رفاه پايدار، وجوب اصلاح الگوي مصرف و اجتناب از مصرف بي‌رويه است.

2. مــباني دينــي: از نظر اســـلام ضـــرورت اصـــلاح الگوي مـــصرف، لااقـــل ســـه مبنـــاي محكـــم اعتقـــادي و اخلاقي دارد:

يك. اعتقاد به مالكيت خداوند متعال: باور داشتن به اين اعتقاد كه مالكيت انسان، اساساً اعتباري و در طول مالكيت حقيقي آفريدگار هستي است. اين باور بدين معناست كه انسان اجازه ندارد اموال در اختيارش را هرگونه كه مي‌خواهد، مصرف كند، چنان كه در روايتي از امام صادق(ع) آمده است: «اموال از آن خداست و آنها را نزد آفريدگان خويش امانت نهاده است و فرمانشان داده كه از آن، با ميانه‌روي بخورند و با ميانه‌روي بنوشند و با ميانه‌روي بپوشند و با ميانة روي ازدواج كنند و با ميانه‌روي، وسيلة سواري بخرند و سوار شوند و بيش از آن را به مؤمنان نيازمند ببخشند. هركه از اين حد [اعتدال و ميانه‌روي] فراتر رود، آنچه از آن مال مي‌خورد، حرام است و آنچه مي‌نوشد، حرام و آنچه مي‌پوشد، حرام و آنچه به وسيلة آن مال، ازدواج مي‌كند، حرام و آنچه سوار مي‌شود، حرام است.» اين سخن بدين معناست كه اسراف و مصرف بي‌رويه مال، با اعتقاد به مالكيت خداوند متعال در تضاد است و اصلاح الگوي مصرف از لوازم توحيد عملي است.



دو. اعتقاد به برادري ديني

از چشم‌انداز قرآن، همه اهل ايمان برادر يكديگرند. پيوند برادري اهل ايمان از نگاه روايات اسلامي،‌آن‌قدر قوي است كه آحاد جامعه همانند اعضاي پيكر يك انسان‌اند: «المؤمن اخو المؤمن، كالجسد الواحد،‌ان اشتكي شيئاً منه و جد الم ذلك في سائر جسده، و أرواحهما من روح واحدة، و ان روح المومن لاشد اتصالاً بروح الله من اتصال شعاع الشمس بها: مؤمن برادر مؤمن است و همانند يك پيكرند كه اگر عضوي از آن به درد آيد، ساير اعضايش نيز آن درد را در خود احساس مي‌كنند. روح آن دو مؤمن، از يك روح است. پيوند روح مؤمن به روح خداوند، بيشتر از پيوند پرتو خورشيد به خورشيد است.»اين باور ايجاب مي‌نمايد كه در جامعه اسلامي، توسعه و رفاه به صورت متعادل در ميان يكايك مردم تقسيم گردد.

 

ادامه مطلب

 

دین اسلام، دین اعتدال، میانه روی و دوری از افراط و تفریط است

 

اسلام سعی می کند با برنامه های متعدد پیروان خویش را در راه راست و خط اعتدال نگهدارد و با افراط و تفریط در هر امری مخالف است و آنرا برای زندگی دنیوی و اخروی و فردی و اجتماعی مسلمانان مضر می داند.
در این مقاله نویسنده سعی کرده است که نگاهی گذرا و اجمالی به لزوم رعایت اعتدال و دوری از اسراف و بخل داشته باشد.
اینک مطلب را با هم از نظر می گذرانیم:

 

ادامه مطلب