پيدايش و گسترش فقر در هم جامعهاي به مثابه پيدايش و گسترش غده سرطاني در بدن
انسان است آنچنانکه روز به روز و به سرعت به همه نقاط جامعه سرايت و مرزهاي
خانمانسوز خود را توسعه ميبخشد. حال آيا درمان کامل و ريشهکن کردن اين بيماري
مهلک اجتماعي با نسخههاي گوناگون -بطوريکه ديگر فقيري باقينماند- تا چه حد
امکانپذير است، سؤالي است که پاسخگويي به آن دشوار مينمايد، چرا که درمان کامل
فقر حداقل با 2 مانع مهم روبروست، نخست: اميال و خواستههاي ذاتي انسان:
زيادخواهي، برتريجويي و قدرت،و... و ديگري وجود توانائيها، استعدادهاي متفاوت و
محدوديتهاي طبيعي که بصورت ضعيف و قوي از برخي انسانها قابل مشاهده است.
بنابراين درمان کامل فقر و يا ريشهکن شدن آن همواره مانند دستيابي به مدينه
فاضله از آرزوهاي دوردست، اما دوست داشتني انسانها به شمار ميرود. لذا بعضاً
چارهاي جز تجويز مسکّنهاي مختلف براي کم کردن اثرات فردي و اجتماعي فقر و گسترش
آن باقي بنظر نميرسد. مثلاً در دين اسلام پرداخت خمس يا زکات از مهمترين
مسکّنهايي هستند که در جامعه اسلامي ميتوان از آن بهره جست و يا تاميناجتماعي در
جوامع امروزي، که از توسعه بيماري فقر در جامعه ميکاهد. تحقيق درباره ماهيت و
عوامل فقروکشف راهکارهايي براي پيشگيري و درمان نسبي فقر يکي از مشغوليتهاي مهم
اقتصادهاي دنيا ميباشد. در اين ميان از ديرباز اديان توجه و عنايت ويژهاي به اين
مساله داشته و هريک مباحثي را در اين زمينه مطرح ساختهاند که شايد در ميان آنها
نظرات دين اسلام راهگشا بنمايد. دين اسلام فقر را نه تنها يک بيماري بزرگ اجتماعي
مي داند بلکه آنرا مانعي بزرگ براي شکوفايي و رشد ايمان و پايبندي انسانها به شرايع
و اخلاق ميشمرد. لذا با ارائه يک نظام اقتصادي عادلانه و پويا همت خود را مصروف
پيشگيري و درمان نسبي فقر مينمايد.
امروزه رشد فرهنگ اقتصادي ليبراليسم در جوامع مختلف و حتي جوامع خودمان و
شتابزدگي در توسعه ناموزن اقتصادي با الگوبرداري از جوامع غربي، بيش از پيش به
گسترش بيعدالتي و در نتيجه توسعه اين معضل دامن زده است. لذا ضرورت دارد با توجه
خاص به مساله فقر در اسلام با بکارگيري فنون علمي براي مقابله با اين معضل
خانمانسوز چاره انديشي شود. بديهي است راهکارهاي اسلامي در اين خصوص در صورت طراحي
و اجراي نظام اقتصادي اسلام عملي مينمايد والا توجه به راهکاري اقتصادي اسلام نسبت
به فقر بدون در نظر گرفتن راهکارها و نظرات اسلام درباره ساير موضوعات اقتصادي ما
را از دست يابي به يک نتيجه قابل قبول ناکام ميکند.
کتابي که پيش روي ماست اثر فکري و قلمي فاضل گرامي جناب آقايدکترشاکر است که
از نظر قرآن و حديث به مساله مهم فقر و غنا پرداخته است. اين کتاب بجز مقدمه، حاوي
سه فصل عمده ميباشد که عبارتند از: فصل اول: اصول و کليات روش استنباط از قرآن و
حديث در پديدههاي اجتماعي، فصل دوم: فقر و غنا در قرآن کريم و فصل سوم: فقر و غنا
در روايات.
مقدمه اين کتاب شامل مباحثي چون: اهميت مال و ثروت در اسلام، مالکيت
دراسلام،نحوه و صدور مالکيت خصوصي در اسلام، اهتمام اسلام به رفع محروميت از جامعه
و مسئولين اصلي فقر ميباشد. به بيان مؤلف محترم در مقدمه بطور کلي به اين بحث
پرداخته شده که برنامههاي اقتصادي و مالي اسلام، در کسب و انتقال ثروت، به صورتي
است که نه فقر در جامعه بوجود آيد نه تکاثر ثروت، و اگر در جامعهاي فقر يا تکاثر
وجود دارد، نشان عدم اجراي برنامههاي اسلام است.
فصل اول اين اثر شامل مباحثي درباره روش استنباط از قرآن و حديث در پديدههاي
اجتماعي ميباشد. در اين فصل مؤلف در صدد است تا اصول و کلياتي در روش استنباط از
قرآن و حديث در پديدههاي اجتماعي و به ويژه فقر و غنا را مطرح نمايد. به بيان
مؤلف، ضرورت چنين بحثي، اين است که بررسي اين گونه موضوعات و استنباط مسائل آنها از
قرآن و حديث، غير از روش بررسي مسايل عبادي مانند نماز و روزه و ... است. در بررسي
پديدههاي اجتماعي چون فقر و غنا، مسائلي نظير نقش زمان و مکان، احکام حکومتي، محور
بودن اصل عدالت و توازن و قسط و حاکم بودن آنها بر همه اصول و فروع ديگر اسلامي و
... دخالت دارند. لذا بدون در نظر گرفتن اين اصول و معيارها نميتوان برداشت درست و
جامعي از نظرات قرآن و حديث و اينگونه مباحث ارائه داد.
فصل دوم اين کتاب، حاوي مطالبي است که مهمترين آنها عبارتند از: فقر و غنا در
قرآن کريم، فقر و غنا در وضع و استعمال لغوي، کاربرد واژههاي مربوط به فقر و غنا و
مشتقات آن در قرآن کريم، الفاظ هم خانواده با فقر و غنا يا فقير و غني درقرآن، اصول
و نتايج مستخرج از آيات مربوط به فقر و غنا، درباره اين فصل نيز بيان مؤلف اشاره
ميکنيم که: ابتدا معاني و اصطلاحي فقر و غنا و فقير و غني ارائه شده و سپس نحوه
کاربرد اين دو واژه و مشتقات آنها در قرآن، بيان گرديده، در ادامه آياتي که در آنها
الفاظ فقر و غنا يا فقير و غني و يا الفاظ مترادف اين کلمات بکار رفته، يک به يک
مورد بررسي قرار گرفته و درباره هر يک مختصر، در حدي که بيان کننده مواد آيه باشد،
داده شده است. در قسمت نهايي اين فصل، اصول و نتايج کلي حاصل از آيات مذکور، بيان
گرديده است که تعدادي از اين اصول عبارتند از:
1- قرآن ديد منفي به فقر دارد و در هيچ آيه اي، فقر به خداوند نسبت داده نشده؛
در حالي که در آياتي چند، غنا و بي نيازي در زندگي مادي انساني ، از فضل خدا شمرده
شده است.
2- جمع و کنزمال و تکاثر ثروت از نظر قرآن مردود بوده و به شدت با آن برخورد شده
است.
3- فقر يک امر اضطراري است که بر جامعه عارض ميشود و بايد به فوريت بر طرف گردد
و نيازمندان جامعه را بايد تا سر حد غنا و بي نيازي مساعدت نمود.
4- جامعه اسلامي نبايد آرمانهايش را فداي رفاه مادي نمايد.
5- سرمايههاي عمومي که در اختيار دولت اسلامي است، بايد در جهت محروميت زدايي و
ارتقاء سطح زندگي قشرهاي کم درآمد مورد استفاده و بهره برداري قرار گيرد. همچنين
نبايد گذاشت صاحبان سرمايههاي کلان براين منابع و سرمايههاي عمومي نيز سلطه پيدا
کرده، شريان امور اقتصادي مردم را بدست گيرند که نتيجه آن فقر تودهها و تکاثر
سرمايهها در دست عده اي معدود است....
6- ناسازگاري فقر با فطرت انساني
7- مصدايق فقير در قرآن
8- علت تمجيد قرآن از فقراء و عناوين و موضوعات ديگر
و اما فصل سوم و آخر اين کتاب شامل مباحث زير است: معناي فقر و غنا در روايات،
کاربرد فقر و غنا در امور غير مادي، کاربرد فقر و غنا در امور مادي، چهره فقر در
روايات (توصيف آثار و عوامل فقر و...) چهره غنا در روايات (الف: احاديثي با مضمون
مثبت بودن فقر ب: احاديثي با مضمون مذموم بودن غنا)
فصل سوم حاوي رواياتي است که به توصيف فقر و غنا پرداخته و عوامل و آثار و نتايج
هر يک را بيان ميدارد، که در دو بخش به آن پرداخته شده. بخش اول: رواياتي که فقر
را امري مذموم و مضر و غنا را امري ممدوح و مفيد ميداند و بخش دوم رواياتي که عکس
اين معنا از آنها فهميده ميشود. بعد از ذکر اين روايات مؤلف آنها را مورد تجزيه و
تحليل قرار داده و راجع به تعارض ظاهري بين اين دو دسته از روايات نکاتي را ذکر
مينمايد.