((و إنكحوا الايامى منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقرإ يغنهم الله من فضله و الله واسع عليم وليستعفف الذين لا يجدون نكاحا حتى يغنيهم الله من فضله و الذين يبتغون الكتاب مما ملكت إيمانكم فكاتبوهم ان علمتم فيهم خيرا و آتوهم من مال الله الذى آتاكم و لا تكرهوا فتياتكم على البغإ ان اردن تحصنا لتبتغوا عرض الحياه الدنيا و من يكرههن فان الله من بعد اكراههن غفور رحيم و لقد إنزلنا اليكم آيات مبينات و مثلا من الذين خلوا من قبلكم و موعظه للمتقين)). ((آيات 34 ـ 32))

چنانكه در شرح كلى آيات مورد بحث, در شماره گذشته آورديم, ازدواج, به عنوان نقطه عطف در زندگى هر فردى و يكى از مهم ترين مسائل اجتماعى, عنايت ويژه اسلام را به خود معطوف داشته است. علاوه بر آن همه روايات كه در شرح احكام و مسائل اجتماعى و اخلاقى اين مهم وارد شده, در آيات متعددى نيز به ابعاد مختلف آن پرداخته شده است. در اينجا در آيات مورد بحث, نخست به مسئوليت جامعه اسلامى و مسلمانان در برابر ازدواج زنان و مردان مجرد توجه داده مى شود و سپس به كسانى كه به هر دليل اينك امكان ازدواج ندارند, مسئوليت پاكدامنى را يادآورى مى كند. علاوه, آيه دوم, برخى مسائل مرتبط با همين موضوع در خصوص بردگان را بازگو مى كند. آيه سوم يادكردى است از عنايت خداوند در فرو فرستادن آيات كه مايه پند پرهيزكاران است.

در قسمت قبل, پس از شرح نكات ادبى, به تفصيل به تفسير فراز نخست آيه اول پرداختيم و طى آن روشن كرديم كه مخاطب آيه كيانند و منظور از صالحين چيست و در پايان نيز به تفصيل به ضرورت حفظ شئون انسانى و اجتماعى و حفظ آبرو و شخصيت جوانانى كه به كمك ديگران, از جمله برخى نهادهاى اجتماعى, ازدواج مى كنند, فرا خوانديم. شرح فراز دوم آيه را به اين قسمت واگذار كرديم. وعده كرديم گزيده روايات اين موضوع را نيز در همين قسمت بياوريم, اما با به درازا كشيدن بحث, مجالى براى بازگويى آنها وجود ندارد. يك سوال اساسى به تناسب فراز ياد شده از آيه نيز مانده است و بايد منتظر شماره آينده ماند.

ان يكونوا فقرإ يغنهم الله من فضله و الله واسع عليم.

عمده ترين مشكل و مانعى كه نوعا براى ازدواج جوانان و بى همسران وجود دارد, فقر مالى و ناتوانى اقتصادى است. اين مانع عمده, آنگاه گسترش بيشترى يافته و قوت مى گيرد كه موانع فرهنگى و آداب و رسوم اجتماعى نادرست نيز آن را همراهى كند و به فقر كاذب دامن زند. يعنى نادارى كاذبى كه تنها برخاسته از خواسته ها و برداشت هاى نادرست از زندگى و ازدواج و رفاه و گذران معيشت است. تلقى ناصواب از شيوه زندگى و مديريت آن و مقايسه هاى ناقصى كه ميان زندگى ها به ويژه با گسترش امر ارتباطات, صورت مى گيرد و خواسته ها و توقعاتى كه به سرعت رشد مى كند, تا جايى كه به بخشى از فرهنگ عمومى جامعه و خانواده ها تبديل مى گردد, به احساس نادارى و فقرى در جامعه دامن مى زند كه در واقع وجود ندارد و لااقل براى برپايى يك زندگى ساده و بىآلايش كه حداقل هايى از امكانات براى شكل گيرى يك خانواده را داشته باشد, مانعى به شمار نمى رود.

بررسى پديده فقر و عوامل و زمينه هاى گسترش آن و نوع برخوردى كه اسلام با آن دارد و مسئوليتى كه جامعه اسلامى و حكومت مبتنى بر اسلام در مقابل آن دارد, بيرون از حوصله و خواست اين بحث است اما تا آنجا كه به شرح اين فراز از آيه شريفه برمى گردد, ترديدى نداريم كه فقر و تنگدستى مانعى اساسى بلكه عمده ترين مانع در راه شكل گيرى خانواده و پيوند ارزشمند ازدواج است ولى باز ترديدى نداريم بخش عمده اى از اين پديده منفى و تإثيرگذار, برخاسته از نوع تلقى و فرهنگى است كه در جامعه و بر خانواده ها حاكم است. زياده طلبى ها و خودنمايى ها و تصورات نادرست و راحت طلبى و رفاه زدگى در شكل گيرى اين تلقى و فرهنگ ناصواب نقش دارد و در واقع در بسيارى موارد, اين فقر واقعى نيست كه مانع ازدواج است, بلكه اين فقر كاذب و خودساخته و احساس فقر است كه جوانان و خانواده ها را در آرزوى زندگى مطلوب به انتظار شرايط مناسب نگه مى دارد و ازدواج را چون كوهى دست نيافتنى در برابر ديدگان منتظر جوانان نشان مى دهد. اين سخن, روشن است كه به معناى بازداشتن از تلاش بيشتر براى بهبودى بيشتر و ارتقاى سطح زندگى نيست. نيز به معناى محدود ساختن موانع ازدواج و عوامل افزايش سن ازدواج, به موضوع يادشده نيست. چه اينكه به معناى ناديده گرفتن كامل, توانايى مالى در فراهم ساختن حداقل هاى زندگى و تإمين معيشت نمى باشد. فقط تإكيد بر اين واقعيت انكارناپذير است كه بخش عمده اى از مانع اساسى ازدواج, احساس فقر و نادارى خودساخته اى است كه تنها در ذهن و خيال و در داورى و نگاه جامعه وجود دارد. نه در واقعيت امر لذا على رغم ارتقاى سطح زندگى, در مقايسه با گذشته اى نه چندان دور, شاهديم كه موانع پيوند ازدواج و شكل گيرى خانواده فزونى يافته و از يك سو نرخ ازدواج كاسته شده و سن آن بالا رفته و از سوى ديگر طلاق افزايش يافته است.

به هر روى, نتيجه تنگدستى و نادارى از يك سو, و خواست بالا و توقع زياد جامعه و خانواده ها از سوى ديگر, چيزى نيست جز احساس ناتوانى افراد بى همسر در تشكيل خانواده و نگرانى و اضطراب در تن دادن به ازدواج. بخش وسيعى از دختران و پسران جوانى كه نيازمند ازدواج و قرار گرفتن در مإمن خانواده جديد هستند, براى اقدام به ازدواج دچار نگرانى مى شوند و بر اين باورند كه توان گذران زندگى را ندارند; پسر, نگران مديريت و تإمين معاش خود و همسر و فرزندانش است و دختر, از ترس تنگدستى شوهر و سختى زندگى و نداشتن رفاه و آسايش مادى, به سختى تن به ازدواج و رفتن به خانه بخت مى دهد, چرا كه آن را خانه ((بدبختى)) مى داند و نه ((خوشبختى)).

اين واقعيت, جوانانى را كه از اراده قوى و شجاعت لازم برخوردار نيستند بيشتر رنج مى دهد و طبعا ديرتر مسئوليت زندگى مشترك را مى پذيرند. بسيارى از پسران به اين عذر پيش قدم ازدواج نمى شوند و بسيارى از دختران به همين عذر, به خواستگاران خود, پاسخ منفى مى دهند.

البته چنانكه اشاره شد, اين نگرانى, در همه موارد ناشى از فقر كاذب و تنگدستى خودساخته و احساس صرف نيست. در بسيارى از جاها جوانان, از تإمين حداقل شرايط تشكيل خانواده و گذران زندگى عاجزند و به درستى در توان خويش نمى بينند كه ازدواج كنند به ويژه پسران و مردان كه با اين پيوند مسئوليت اداره زندگى و تإمين مخارج آن را از آغاز بر عهده مى گيرند. خانواده ها نيز در رنج فقر و مشكل مالى به سر مى برند و از عهده فراهم ساختن حداقل امكانات براى ازدواج فرزندان خود برنمىآيند.

اين فراز از آيه شريفه, به زيبايى تمام, به اين نگرانى و ترس پاسخ گفته و به آن براى كسانى كه به آيات الهى و قرارهاى خداوندى ايمان دارند, اجمالا پايان داده است. منطق كلى قرآن كريم در اينجا اين است كه اينان كه شرح حالشان در فراز اول آيه گذشت, ازدواج كنند ((اگر هم فقير و تنگدست باشند, خداوند از فضل خويش آنان را بى نياز مى سازد, چرا كه خداوند, هم گشايش دهنده است (رزق او بى كران است و پايان ناپذير) و هم دانا.))

در فراز نخست, ديديم كه خداوند فرمان مى دهد بى همسران را همسر دهيد, حتى غلامان و كنيزان صالح را نيز همسر دهيد, حال تإكيد مى ورزد كسى تنگدستى آنان را عذر نداند و بهانه نسازد و خود آنان نيز به اين عذر از ازدواج دورى نكنند چرا كه خداوند, اگر تنگدست هم باشند, آنان را بى نياز مى كند تا بتوانند گذران معيشت كنند. اگر در نگاه معمول جامعه و در نگاه فرد, با وجود فقر و بى چيزى, تن دادن به ازدواج, مايه فقر بيشتر و بدبختى فزون تر است, اما در نگاه توحيدى و بر اساس بينش قرآنى, ازدواج نه تنها لزوما افزايش فقر را در پى ندارد, بلكه زمينه كاستن از آن و بى نيازى را فراهم مى سازد. منطق كلى قرآن اين نيست كه وقتى ندارى يا ندارد ازدواج نكن, بلكه تإكيد مى كند اگر ندارى يا ندارد, ازدواج كن تا دارا شوى و از تنگناى معيشت كنونى ات بيرون آيى. و لااقل اينكه ((چه بسا)) از وضعيت كنونى نجات يابى و بى نياز شوى. درست همانند آن دسته از رواياتى كه در تإكيد بر صدقه دادن, فرمان مى دهد اگر تنگدست هم هستى صدقه بده تا از آن رهايى يابى. يعنى صدقه دادن توسط شخص فقير را نه تنها مايه فقر بيشتر او نمى داند بلكه راهى براى نجات از فقر مى شمارد.(1)

در اينجا نيز آيه شريفه در صدد رفع نگرانى از جامعه و مديران آن, و خانواده ها و جوانان بى همسر است كه مبادا نگرانى فقر و دل مشغولى نادارى آنان را از تن دادن به زندگى مشترك باز دارد و يا خانواده ها و اولياى آنان و مسلمانانى كه مخاطب دستور قرآنى ((انكحوا)) هستند, به عذر فقر پيش قدم ازدواج آنان نباشند. خداوندى كه هم گشايش دهنده و روزىدهنده است و خزانه كرم و نعمت او كاستى نمى گيرد, و هم داناى به وضع و نيت و نگاه افراد است و آگاه به راه بى نيازسازى, آنان را از خزانه فضل و نگاه لطف و تدبير حكيمانه خويش كه همه جهان را بر آن استوار ساخته و چرخ عالم خويش را بر آن روان داشته, بى نياز مى گرداند, و زمينه هاى گشايش روزى را فراهم مىآورد و درهاى توشه گذران زندگى را به روى آنان مى گشايد.

البته فقر خودساخته و خودخواسته كه ناشى از تقصير و كوتاهى فرد و خواست و اراده سوء او مى باشد, حسابى ديگر دارد و طبعا نبايد توقع چندانى در رفع آن داشت. اگر كسى يا جامعه اى به خواست خود, خود تن به كار و تلاش و توليد و تجارت صحيح نمى دهد و يا به خواست خود, خود را دچار فقر كاذب كرده و احساس فقر او بيش از فقر واقعى او است, چندان نمى تواند توقع فضل الهى و نگاه مرحمت خداوندى داشته باشد. در اين صورت بايد او را مشمول اين اصل قرآنى دانست كه ((ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بإنفسهم))(2) و نيز ((ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمه إنعمها على قوم حتى يغيروا ما بإنفسهم)).(3) خداوند متعال تا جامعه اى و تا مردمى در صدد تغيير وضع خود نباشند و به آن تن ندهند, آنان را تغيير نخواهد داد. كما اينكه خداوند تغييردهنده نعمتى كه به جامعه اى داده نيست, تا اينكه خودشان آن را تغيير دهند و مايه زوال آن شوند. ولى همه مى دانيم كه بخش عمده اى از فقر و تنگدستى, پديده اى تحميلى بر جوانان و خانواده ها است كه آنان را نگران وضع آينده خويش ساخته است. اينان بايد به اين وعده الهى دل بسپارند و مطمئن باشند و يا لااقل اين اميد را داشته باشند كه اگر زندگى را به قناعت و صرفه جويى بگذرانند, كه اين نيز خواسته خداوند و اولياى دين است, خداى متعال آنان و زندگى شان را به فضل و مرحمت خويش بى نياز مى سازد. حتى آنانى كه به تقصير خود, در تنگناى مالى و معيشت قرار گرفته اند نيز آنگاه كه خود را در فضاى مسئوليتآور زندگى مشترك ببينند احساس مسئوليت بيشترى براى رفع فقر و تإمين هزينه زندگى خواهند داشت.

در اين وعده ها و قرارهاى الهى نبايد ترديد كرد; اگر مايه اى براى ترديد باشد, بيشتر ناشى از آگاهى ناقص ما از اصول صحيح زندگى و قواعد درست رفتار اجتماعى و سلوك ناصواب ما در زندگى و هزينه كردن و روابط اجتماعى و خانوادگى است.

آرامش روحى و امنيت خاطرى كه اين آيه شريفه به دست مى دهد, آن مقدار هست كه خانواده ها را به خاطر تنگناى مالى, از ازدواج جوانانشان باز ندارد و لااقل آنان را و نيز جوانان را به علت نگرانى از آينده, از تشكيل خانواده دور نسازد, و اين بستگى مستقيم به مراتب ايمان و اعتقادى دارد كه افراد به اين وعده الهى دارند; وعده اى كه تنها احتمال تحقق آن در باره آدمى, آرامش خاطر لازم را براى تشكيل خانواده به دست مى دهد. ترديدى نيست كه خداوند وسعت دهنده است و فضلش همه هستى را در بر گرفته است و داناى به همه امور آشكار و پنهان است و اساسا هر چه هست در پيش او پيداست, از فقر و غناى آدميان آگاه است و انگيزه آنان را در ازدواج مى داند و روزى همه موجودات و از جمله, انسان ها به دست او است. البته وعده و قرار الهى و تحقق آن, بر خواست او كه تنها بر اساس حكمت و مصلحت دانى خود او مى باشد استوار است.