يك بحث كه مورد توجه برخى مفسران نيز قرار گرفته و در اين وعده الهى به عنوان يك
پرسش مطرح است, اين است كه آيا اين وعده عموميت و كليت دارد; اگر چنين است پس چرا
شاهد هستيم كه كسانى با ازدواج كردن, نه تنها از فقر نجات نمى يابند بلكه تنگدستى
آنان شدت مى گيرد و زندگى بر آنان دشوارتر مى شود و حتى گاه على رغم غنا و بى
نيازى, پس از ازدواج دچار فقر مى شوند؟ همين پرسش در باره آيه ديگر قرآن كه تقوا و
پرهيزكارى را مايه جلب رزق و روزى الهى شمرده نيز مطرح است; آنجا كه فرموده است:
((هر كس تقواى الهى پيشه كند, خداوند گشايشى براى او فراهم ساخته و از جايى كه گمان
نمى كند او را روزى دهد))(4).
پرداختن تفصيلى به اين پرسش به ويژه پيش كشيدن مسئله وسعت رزق, از حوصله بحث
بيرون است; به مقدارى كه به اجمال گستره وعده الهى در اين آيه را بيان كند و پرسش
يادشده را با توجه به چند نگاهى كه وجود دارد, پاسخ گويد, بسنده مى كنيم.
1ـ ظاهر برخى روايات شريف, چنانكه در قسمت بعد خواهيد خواند, اين است كه آيه
عموميت دارد و وعده الهى شامل همه افراد مى شود. وقتى حضرت فردى را كه به خاطر ترس
از تنگدستى تن به ازدواج نمى دهد, نكوهش مى كند با اين بيان كه او به خداى عز و جل
بدگمان است, چرا كه خداوند مى فرمايد: ((ان يكونوا فقرإ يغنهم الله من فضله)),
برمىآيد كه آيه عموميت دارد. بنابراين فقر نبايد مانع ازدواج شود چرا كه مايه بى
نيازى است نه دشوارى و تنگدستى.(5)
2ـ برخى اين جمله شرطيه ((اگر تنگدست باشند خداوند از فضل خودش بى نيازشان مى
كند)) را به اصطلاح اهل منطق ((قضيه مهمله)) شمرده اند كه در حكم يك ((قضيه جزئيه))
است و از اين رو كليت و عموميت ندارد. بر اساس اين گفته, معناى آيه اين خواهد شد كه
((گاه چنين است كه اگر فقير باشند, خداوند از فضل خويش آنان را بى نياز مى سازد))
نه اينكه هر گاه فقير باشند بى نيازشان كند. مويد اين سخن, آيه بعدى است كه به
كسانى كه امكان ازدواج ندارند, فرمان پاكدامنى مى دهد و مى پذيرد كه برخى به خاطر
فقرشان نمى توانند ازدواج كنند.(6)
با اين معنا, آيه نمى تواند اطمينان به رفع فقر به خاطر ازدواج را بدهد ولى بايد
گفت همين مقدار اميدى كه مىآفريند, مى تواند تا اندازه زيادى مايه آرامش خاطر و تن
دادن به ازدواج شود.
3ـ برخى چون زمخشرى در پاسخ به پرسش يادشده و رفع اشكال, اين وعده الهى را مشروط
به ((مشيت)) و خواست الهى شمرده اند; و مشيت خداوند نيز تابع ((مصلحت)) و برخاسته
از حكمت است, بنابراين در صورتى اين وعده تحقق خواهد يافت كه مصلحتى در آن باشد و
خداوند طبق آن مصلحت, بخواهد وسعت روزى دهد; از اين رو عموميت ندارد و طبعا اشكال
يادشده خود به خود منتفى مى گردد. اين مشيت نيز همان است كه در آيه اى مشابه اين
آيه, به صراحت به عنوان شرط تحقق وعده الهى شمرده شده است; آنجا كه در سال نهم هجرى
و به دنبال اعلان سوره برائت توسط اميرالمومنين على(ع) به دستور پيامبر اكرم(ص),
مسلمانان موظف مى شوند پس از آن سال, از ورود و نزديك شدن مشركان به مسجدالحرام
جلوگيرى كنند, چرا كه آنها نجسند و نبايد به حرم پاك پاى بگذارند. اين تحريم طبعا
مشكلات اقتصادى چندى را متوجه مسلمانان مى كرد و از رونق تجارت و درآمد آنان در
ايام حج مى كاست. آيه شريفه بلافاصله پس از دستور تحريم, رفع نگرانى مى كند كه اگر
از اين بابت ترس فقر و كسادى اقتصاد نيز داريد, خداوند ((اگر بخواهد)) از فضل خودش
شما را بى نياز خواهد ساخت; خداوند داناى حكيم است:
((يا ايها الذين آمنوا انما المشركون نجس فلا يقربوا المسجد الحرام بعد عامهم
هذا و ان خفتم عيله فسوف يغنيكم الله من فضله ان شإ ان الله عليم حكيم)).(7)
در اين آيه با جمله ((ان شإ; اگر خدا بخواهد)) وعده الهى مشروط به خواست خداوند
شده است. در آيه مورد بحث نيز هر چند تصريح به اين شرط نشده ولى چاره اى جز منظور
ساختن آن نيست و الا واقعيت غير از آن خواهد بود. در واقع اين آيه مطلق است ولى
مقيد به شرط يادشده مى شود كه در آن آيه آمده است.(8)
زمخشرى كه جزء معتزليان به شمار مى رود, چنانكه ملاحظه كرديد, آيه شريفه را مقيد
و مشروط به قيد ((مصلحت)) كرده است. كسان ديگرى از اشاعره كه تحليل افعال الهى را
بر مبناى فهم عقل و ديدگاه معتزله نپذيرفته اند, وعده الهى در آيه را فقط منوط به
((مشيت)) الهى كرده و بر مثل زمخشرى خرده گرفته اند كه چرا پاى مصلحت سنجى را به
ميان كشيده است.(9)
صرف نظر از اختلاف و دعواى ميان معتزليان و اشاعره در موضوع تحليل فعل خداوند و
احكام الهى, بر مبناى مذهب شيعه و آنچه اهل بيت عصمت و طهارت(ع) به ما آموخته اند,
ترديد نيست كه افعال خداوندى و احكام شريعت بر اساس مصالح و مفاسدى است كه در متن
واقع وجود دارد, هر چند فهم ما از درك آن عاجز باشد و تعلق اراده حكيمانه خداوند به
فعلى از افعال و جعل حكم بر همان اساس است. بنابراين, اين شرط هر چند حذف شده ولى
بايد آن را در نظر گرفت; همانند وعده اجابت دعا در آيه ((ادعونى استجب لكم))(10) كه
مشروط به مصلحت و مشيت الهى است هر چند ذكر نشده است.(11)
4ـ برخى از اشاعره كه غالب قريب به اتفاق اهل سنت اند و اين گفته زمخشرى را
پذيرفته ولى آن را بر مبناى اشعرىگرى خود محصور در ((مشيت)) الهى كرده اند, در پاسخ
به اين سوال كه مشيت الهى اختصاص به بعد از ازدواج ندارد, پيش از آن نيز اگر خدا
بخواهد شخص از فقر رهايى مى يابد, چه اينكه بعد از ازدواج نيز ممكن است به مشيت
الهى, در فقر بماند يا حتى از غنا به حالت فقر افتد, به شرح رابطه غنا و ازدواج
پرداخته و به گونه اى روان شناسانه تحليل كرده و گفته اند كه بشر در قالب طبيعى خود
نوعا به اسباب و علل مادى رزق و معيشت توجه دارد و از سبب ساز حقيقى كه خداوند است
غافل است تا جايى كه حتى عقل نيز گرفتار اين توهم مى شود كه كثرت نان خور, قطعا
موجب فقر مى شود و كمى عيال, حتما موجب ثروت و وفور مال و بى نيازى. خداوند با اين
آيه مى خواهد توجه به اين حقيقت بدهد كه همه امور به دست او است و لذا ممكن است عكس
اين امر اتفاق افتد. از اين رو انسان عاقل و آگاه, به خاطر نگرانى از فقر, دست از
ازدواج نمى شويد, چون آن را سبب واقعى فقر نمى داند, بلكه كار به دست خداوند است و
فقر و غناى او, چه ازدواج بكند و چه ازدواج نكند, به ((مشيت الهى)) برمى گردد.
بنابراين, نگاه آدمى, در دستيابى به غنا و ثروت, بايد در واقع به خواست خداوند باشد
و نه امورى چون ازدواج.
بر اساس اين گفته, جمله ((ان يكونوا فقرإ يغنهم الله من فضله)) هر چند به صورت
((موجبه)) آمده ولى مراد از آن, جمله ((سالبه)) است. در واقع آيه مى خواهد بگويد
ازدواج ((مانع)) بى نيازى به واسطه فضل الهى نيست ولى با اين تعبير بيان كرده كه
ازدواج ((موجب)) بى نيازى مى شود. يعنى نفى ((مانع)) (= نكاح) را با ((وجود)) ممنوع
(= غنا) رسانده است. و اين خود يك نوع مبالغه و تإكيد بر عدم مانعيت ازدواج در بى
نيازى و غنا مى باشد.(12)
اصل اين گفته هر چند در نگاه نخست, ممكن است به صواب آيد ولى بايد توجه كرد كه
برخاسته از ديدگاه اشاعره در تبيين فعل خداوند تعالى بر مبناى جبر است كه با منطق
شيعه كه با مبناى ((لا جبر و لا تفويض, بل امر بين الامرين)) دست رد به سينه
((جبر)) اشاعره, و ((تفويض)) معتزله مى زند, سازگارى ندارد. البته اين سخن كه همه
زندگى و معيشت و فقر و غنا را نبايد بر مبناى كمى و زيادى عيال و نان خور تحليل كرد
و بايد عوامل ديگر را نيز در نظر آورد به ويژه لطف و عنايت خداوندى كه چه بسيار
تنگدستانى را پس از ازدواج بى نياز ساخته و چه بى نيازانى را كه به نان شب نيز
نيازمند كرده, در جاى خود بايد پذيرفت.
5ـ در اين ميان و با بهره جستن از برخى نكات پيش گفته, به اجمال مى توان گفت
وعده خداوند, چه در اين آيه و چه در آيات ديگر, تخلف ناپذير است و خداوند همان گونه
كه خود فرموده(13) در وعده خويش صادق است و تخلف از آن براى او معنا ندارد ولى
ترديدى نيز نيست كه بسيارى از مصالح بندگان و جامعه از ديد محدود آدمى پنهان است و
در سعه آگاهى وى قرار نمى گيرد. ((عسى ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم و عسى ان تحبوا
شيئا و هو شر لكم))(14) و نيز ((فعسى إن تكرهوا شيئا و يجعل الله فيه خيرا
كثيرا));(15) از سوى ديگر بسيارى از وعده هاى الهى شروط و مقدماتى دارد كه چه بسا
شخص از آنها غافل است و يا به آنها جامه عمل نپوشانده است و طبعا نتيجه مورد نظر را
نخواهد گرفت. چه اينكه وعده الهى را نبايد جايگزين تلاش و كوشش شمرد و از راههاى
معمول در تإمين هزينه و توشه زندگى دست شست و منتظر بود كه خداوند مستقيما از خزانه
غيب خود, غنا و ثروت را نصيب آدمى كند. آنچه بر عهده بنده است اين است كه به وعده
الهى ايمان آورد و به آن دل ببندد و از ترس فقر بيشتر, از امر پسنديده اى چون
ازدواج دست نكشد و به اميد فضل الهى و با توكل بر لطف او, مسئوليت زندگى و مديريت
آن را بپذيرد و تلاش درخور خويش را در كسب روزى حلال از يك سو, و صرفه جويى و قناعت
از سوى ديگر, به كار بندد. اين كارى است كه بر عهده او است و از آن به بعد از عهده
او بيرون است. اگر هم آنچه مورد انتظار او بود و به آن اميد بسته بود حاصل نشد و
گشايشى در زندگى و درآمد وى پديد نيامد, آن را مايه بدگمانى به وعده الهى قرار
ندهد; شايد مصلحت مهم ترى در ميان است و شايد مانعى در كار است; آدمى كه به همه
اسرار خلقت و رموز آفرينش آگاهى ندارد.
همان گونه كه عدم استجابت اكثر دعاهاى ما, مايه قطع اميد به خداوند متعال نمى
شود و همچنان اميد به اجابت دعاها داريم. همين اميد ما را به درگاه حق نزديك مى كند
و تلاش مى كنيم شرايط اجابت دعاها را بيشتر فراهم سازيم; گشايش در زندگى پس از
ازدواج نيز به همين سان است و تجربه نشان داده است كه بسيارى از جوانان, تنها پس از
ازدواج توانسته اند به وضع معيشت و درآمد و زندگى خود سر و سامان بدهند و از فقر
رهايى يابند. همه امور زندگى را چنانكه تإكيد كرديم, نبايد محصور در علل و اسباب
مادى كه در چشم اين و آن مىآيد جستجو كرد.