اقتصاد و اخلاق در ابعاد فردى و جمعى ارتباط تنگاتنگى با هم داشته و هر يك در
ديگرى تأثير مثبت يا منفى خواهد داشت. حاكميت ارزشهاى اخلاقى بر روشها و انگيزه هاى
اقتصادى سبب جهت گيرى آن به سمت خير و عزت فرد و جامعه خواهد بود.
تبه كاريها و بزه كاريهاى اجتماعى ـ كه در جوامع رشد يافته يا عقب مانده و توسعه
نيافته به گونه اى فزاينده به چشم مى خورد ـ ريشه در فقر معنوى يا فقر مادى دارد.
انبيا كه بشر را به توحيد و اقامه قسط و عدل در روابط و مناسبات خود فرا مى
خواندند، به لزوم معنويت و مكارم اخلاق انسانى نظر داشتند. آنان در هر زمان و مكانى
دست پروردگان خود را به كوشش خداپسندانه در دنيا رهنمون مى ساختند; به گونه اى كه
برخورداريهاى مادى آنان را از رشد انديشه و ايمان و خصلتهاى ستوده باز ندارد.
چنان كه در متون دينى ما آمده است، نفس و دنيا پيوسته همراهى در طريق ظلم و
طغيان داشته و انسان را از رهگذر تعلقات نفسانى و دنيوى به زيان كارى مى كشانند.
حُبّ دنيا نفس آلوده به معصيت و تجاوزگر از حدود الهى را به اسارت مى كشد و او
را به تكذيب قيامت و حساب و جزاى خداوند برمى انگيزد. بدين گونه است كه راه تبه
كارى به روى غافلان از حق و آخرت گشوده مى شود و حقايق مكتب هدايت گر وحى از ديده و
دل شان پنهان مى ماند:
( كَلاّ بل تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ تَذَرُونَ الاْخِرةَ ) [8]
«ولى نه! ] شما دنيايى [ زودگذر را دوست داريد و آخرت را وا مى گذاريد.»
اسراف گرايى در زندگى مترفين و خوش گذرانان ـ كه نسبت به مردم از لحاظ اقتصادى و
بهره مندى از دنيا و لذات آن در موقعيت نظرگيرى قرار گرفته اند ـ آنان را بيگانه از
كششهاى معنوى مى سازد. سستى عقيده و باور داشتهاى دينى، خواه ناخواه در پى مصرف
گراييهاى طبقه مرفه شكل مى گيرد و زشتى گناه و فساد اخلاقى را در چشم شان ناچيز مى
سازد.
چنين كسانى كه درآمدهاى هنگفت دارند و به سهولت در دست يابى به خواسته هاى
فسادانگيزشان كامياب مى شوند، كم تر مجال تهذيب نفس و پيراستگى روان را خواهند
يافت. ترديدى نيست كه اسراف گرايان سعى در جذب نيروهاى انسانى جامعه داشته و آنان
را به فساد و فحشا سوق مى دهند تا از دنيا كامروايى فزون ترى داشته باشند. زنان و
جوانان بيش از ديگر گروه هاى اجتماعى در شمار قربانيان افراد و قدرتهاى اسراف گرند.
از اين روست كه قرآن كريم مردم را از اسراف گرايى بر حذر داشته و اسراف گرايان
را بى نصيب از محبت و لطف پروردگار متعال مى شمارد:
( يا بنى آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد و كلوا و اشربوا و لا تسرفوا انه لا يحب
المسرفين ) [9]
«اى فرزندان آدم! جامه خود را در هر نمازى برگيريد، و بخوريد و بياشاميد و ] لى
[ زياده روى مكنيد كه او اسراف كاران را دوست نمى دارد.»
اسلام هرگز رهبانيت و ترك دنيا و لذّت را سفارش نكرده و انسان را از بهره هاى
مادى دنيا و زندگى محروم نساخته است. چنان كه آيه بعدى صراحت دارد، انسانها رخصت
استفاده از زيباييهاى زندگى دنيا را دارند و خداوند اين همه را براى آنان پديد
آورده است:
( قُلْ من حرّم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق قل هى للذين
آمنوا فى الحياة الدنيا خالصةً يوم القيامةِ ) [10]
« ] اى پيامبر [ بگو: زيورهايى را كه خدا براى بندگانش پديد آورده و ] نيز [
روزيهاى پاكيزه را چه كسى حرام گردانيده؟ بگو: اين ] نعمتها [ در زندگى دنيا براى
كسانى است كه ايمان آورده اند و روز قيامت ] نيز [ خاص آنان مى باشد.»
آن چه در ارتباط با دنيا و موقعيتهاى تعيين كننده اقتصادى و مالى مى بايد مورد
نظر قرار گيرد، همان بهره بردارى عادلانه و بهينه از نعمتها و زيباييهاى حيات و
خلقت است.
محبت و لطف پروردگار متعال مى شمارد.
گرايش به تجمل، و تفنن در مصرف كه غالباً همراه با ولخرجيها و غفلت از
مسؤوليتهاى مالى و اجتماعى همچون انفاق و زكات پديد مى آيد، آدمى را به انحراف از
اخلاق انسانى رهنمون مى شود. خودخواهيهاى مهار گسيخته و فزاينده اسراف گرايان
انگيزه هاى نوع دوستى و خيرگرايى و فضيلت جويى را در باطن مى ميراند و آنان را
تبهكار و سزاوار غضب آفريدگار مى سازد.
امام صادق ـ عليه السلام ـ در حديثى به اين مقوله اشاره فرموده است:
«اِنَّ السَّرْفَ اَمْرٌ يُبْغِضُهُ اللّهُ.» [11]
«قطعاً اسراف چيزى است كه خداوند آن را دشمن دارد.»
بدين سان اسراف كاران خود را از قلمرو محبت الهى بيرون رانده و خداوند آنان را
به حال خويش رها مى كند تا در فساد و خسران فرو روند.
مفاسد اقتصادى جامعه از جمله رشوه خوارى و رباخوارى را بايد حاصل نگرش و روش
اسراف گرايانه مسرفان به شمار آورد. تمركز قدرت و ثروت در طبقه مترفين و مسرفين،
واقعيت تلخ و فراگيرى است كه در جهان امروز به چشم مى خورد و سياستهاى استبدادى و
استعمارى را جهت مى بخشد.
در حقيقت، اين قطبهاى اقتصادى دنيا هستند كه مهره هاى سياسى را پرورش مى دهند و
استضعاف سياسى و اقتصادى را در كشورهاى محروم از توسعه سبب مى گردند. سلطه
صهيونيستها بر مراكز تصميم سازى و راهبردى سياست امريكا و اروپا را مى توان مصداقى
بارز از فساد اسراف گرايان در دنيا دانست.
تهاجم فرهنگى غرب به سرزمينهاى اسلامى و شكار جوانان مسلمان از رهگذر برنامه ها
و ايده ها و سرگرميهاى مبتذل هنرى و سينمايى را بايد در روند فساد مترفين نگريست كه
به منظور تداوم اسراف گرايى خود مى كوشند.
جنگ افروزيهاى استكبار بين المللى و همچنين تهاجم نظامى به افغانستان و عراق و
اشغال سرزمينهاى قبله را مى بايد نمود ديگرى از سياست ظالمانه اسراف پيشگان در
ابعاد فرا منطقه اى دانست.
چهره منافقانه اسراف كاران در عرصه قدرت آشكارتر از آن است كه بتوان زير نقاب
صلح خواهى و نظم نوين جهانى پوشيده داشت!
قرآن كريم اسراف را منشاء فساد در قدرت و حاكميت مى شمارد و مردم را از فرمان
برى اسراف گرايانِ سلطه گر باز مى دارد. آنان در منظر خداوند، تبهكارانى اند كه خود
را در گفتارهاى تبليغى شان اصلاح گر مى شناسانند; زيرا از هر موقعيتى به منظور
تباهى نسلها بهره مى جويند و زمين و زمان را جولان گاه اهداف حق ستيزانه شان ساخته
اند:
( و لا تطيعوا امر المسرفين الذين يفسدون فى الارض و لا يصلحون ) [12]
«و فرمان اسراف كاران را پيروى مكنيد; آنان كه در زمين فساد مى كنند و اصلاح نمى
كنند.»
اساساً اسراف با اصلاح ناسازگار است; چرا كه اسراف گران پيوسته در تصاحب قدرت و
ثروت جامعه بوده و ناگزير از تضعيف و تحقير مردم مى باشند. تفاخر و تكاثر در عرصه
هاى سياسى و تبليغاتى و اقتصادى ـ كه قرآن از شاخصه هاى دشمنان دين و پيامبر تلقى
كرده است ـ در واقع نمايانگر اسراف در ابعاد روانى و اجتماعى آن مى باشد. به سخنى
ديگر ذهنيت مسرفين در جهت ستم و جفا شكل گرفته و آنان معيارهاى جاهلى را جايگزين
ملاكهاى انسانى و خدا پسندانه ساخته اند. بدين سان فزون خواهيهاى اسراف گران در
قدرت و ثروت را مى بايد در ارتباط با تمايلات جاهلانه آنان توجيه كرد.