📕📗📘 مرجع شعر📘📗📕

اشعار شعرا را در این وبلاگ دنبال کنید

صفحه اصلی بلاگ راسخون فروشگاه راسخون تماس با من

غزلیات کاشانی - غزل شمارهٔ ۳۴۱

صد جلوه کنی هر دم و دیدن نگذارند

گل گل شکفد زان رخ و چیدن نگذارند

در باغ جمالت گل و ریحان فراوان

یک مردم چشمی بچریدن نگذارند

در آرزوی آب حیات از لب لعلت

لب تشنه بمردیم و مکیدن نگذارند

عشاق جگر سوخته داغ غمت را

در حسن و جمالت نگریدن نگذارند

پرواز کند طایر جان سوی جنابت

در آرزوی وصل و رسیدن نگذارند

بیهوده پر و بال معارف چه گشائیم

در ساحت عزتو پریدن نگذارند

قرب تو و حرمان مرا تشنه لبی گفت

نزدیک لب آرند و چشیدن نگذارند

در سر سویدای دل و رخ ننمایند

در مردمک دیده دویدن نگذارند

تو در نظر و فیض ز دیدار تو محروم

غرق می وصلیم و چشیدن نگذارند

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 19 دی 1395  ] [ 1:13 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کاشانی - غزل شمارهٔ ۳۴۲

در روی چه خورشید تو دیدن نگذارند

گرد سر شمع تو پریدن نگذارند

از بدر جبین تو هلالی ننمایند

گل گل شکفد زان رخ و چیدن نگذارند

صد بار نظر افکنم آن سوی و مکرر

از شرم و حیای تو رسیدن نگذارند

لعل تو مگر خمر بهشتست که کس را

زان باده درین نشاه چشیدن نگذارند

با آب حیات است که جز خضر خط تو

کس را بحوالیش چریدن نگذارند

تا تیغ زدی جان طلبی قاعدهٔ کیست

بسمل شدگانرا بطپیدن نگذارند

در دام تو افتاد دل فیض و مر او را

زین سلسله تا حشر رهیدن نگذارند

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 19 دی 1395  ] [ 1:13 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کاشانی - غزل شمارهٔ ۳۴۳

عاشقان محو یار میباشند

در غم عشق زار می‌باشند

از برون گر شکفته و خندان

در درون سوگوار می‌باشند

آنجماعت کز اهل معرفتند

در تماشای یار می‌باشند

منعمان در شمار روز شمار

پست و بی‌اعتبار می‌باشند

در دو کون اهل دانش و بینش

در شمار خیار می‌باشند

قوم دانا نمای اهل جدل

در جزا اهل نار می‌باشند

اهل نخوت بروز رستاخیز

زار و پامال و خوار می‌باشند

آنگروهی که اهل معصیتند

نزد حق شرمسار می‌باشند

اهل طاعت بقدر رتبه خود

هر یکی در شمار می‌باشند

فیض در گفت‌وگوی یارانش

همه در کار و بار می‌باشند

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 19 دی 1395  ] [ 1:13 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کاشانی - غزل شمارهٔ ۳۴۴

عارفان از چمن قدس چو بوی تو کشند

خویش را بیخرد و مست بکوی تو کشند

چون بخورشید فتد چشم حقایق بینان

برقع چشمهٔ خورشید ز روی تو کشند

خستگانت بدرون ظلمات ار گذرند

هر طرف دست بیازند که موی تو کشند

عاشقان با جگر سوخته و چشم پر آب

تشنه آب حیاتی که ز جوی تو کشند

هرچه بینند جمال تو در آن می‌بینند

صورت و معنی هر چیز بسوی تو کشند

سرو را در نظر آرند بیاد قد تو

گرد گلزار بر آنند که بوی تو کشند

هر ثنا هر که کند در حق هر کس همه را

به له الملک وله الحمد بسوی تو کشند

روز ایشان بود آنگه که برویت نگرند

شب زمانی که در آن طرهٔ موی تو کشند

سخن هر که بهر سوی و بهر روی بود

همه را پخته و سنجیده بسوی تو کشند

لطف و قهر تو بکام دلشان یکسانست

مزهٔ نیشکر از تلخی خوی تو کشند

زاهدان درد کش جام هوا و هوس‌اند

عاشقان بادهٔ صافی ز سبوی تو کشند

هر کسی روی بسوئی بامیدی دارد

آخر الامر همه رخت بسوی تو کشند

کمر بندگیت بسته سراپای جهان

همه الوان نعم از سر کوی تو کشند

کبریای تو بسی سر بسجود اندازد

صوفیان چونکه بجان نعرهٔ هوی تو کشند

فیض فریادکنان بر اثر بانک رود

هر کجا ناله دلسوز ببوی تو کشند

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 19 دی 1395  ] [ 1:13 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کاشانی - غزل شمارهٔ ۳۴۵

شوخ آهو چشم من چون روی در صحرا کند

بهر صید از تیر مژگان رخنه در دلها کند

تیر آن ابرو کمان هرگز نمی‌گردد خطا

هر کرا گردد دچار اندر دل او جا کند

افکند تیری ز مژگان جانب نظارگان

تا برای عشق خود در هر دلی جا وا کند

تا نبگریزد شکار از دام او، چون صید کرد

هر دلی را حلقهٔ از زلف خود بر پا کند

عکس صیادان که صید خویش را از پی روند

صیدش از پی میرود تا شایدش پروا کند

عشق چون در دل کند جا پادشاه دل شود

چون غلامان عقل را در پیش خود برپا کند

هر چه خواهد میکند در کشور دل شاه عشق

عقل را کو زهرهٔ تا حجتی القا کند

عشق صیادست و دلهای خلایق صید او

عقلهای ما اسیرش تا چها با ما کند

عشق معشوقست و معشوقست عشق ای عاشقان

کو کسی تا این سخن در خاطر او جا کند

فیض بس کن زین سخنها ترسم ارشوری کنی

شعر خامت در میان پختگان رسوا کند

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 19 دی 1395  ] [ 1:13 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کاشانی - غزل شمارهٔ ۳۴۶

هر که حرفی ز کتاب دل ما گوش کند

هر چه از هر که شنیده است فراموش کند

تا ابد از دو جهان بیخبر افتد مدهوش

هر که یک جرعه می از ساغر ما نوش کند

لذت مستی بی‌باده ما هر که چشید

کی دگر یاد شراب و هوس هوش کند

هر که دید است رخ او ندهد گوش به پند

چشم خود وقف بر آن زلف و بناگوش کند

افسدوهاست شه عشق که در قریهٔ دل

هرچه یابد همه را بیخود و مدهوش کند

ز آسمان بهر نثارش طبق نور آید

سینهٔ خویش بر اسرار چو سرپوش کند

پخت دل ز آتش سودای غم بیهوده

فیض مگذار که این دیک دگر جوش کند

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 19 دی 1395  ] [ 1:13 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کاشانی - غزل شمارهٔ ۳۴۷

عشق استفاده از قلم و لوح حق کند

در مکتب خدا رخ خوبان سبق کند

عز قبول و رفعت اخلاص عشق راست

کو هر چه می‌کند همه از بهر حق کند

هر کس که از حرارت عشقش عرق نریخت

در ورطه کشاکش دنیا عرق کند

افلاک و انجمند اسیر امیر عشق

گه روشنایی آرد و گاهی غسق کند

گاهی طلوع و گاه زوال و گهی غروب

گاهی سحر گهی فلق و گه شفق کند

آنکس که چار عنصر تن را بعشق سوخت

سلطان جانش حکم بر این نه طبق کند

از حکم آنکه ماه تواند شکافتن

گردن اگر کشد سر خورشید شق کند

علم از خدا چه کرد پی مکتب و کتاب

گه شرح ماسیاتی و گه ما سبق کند

در دفتر سیه نبود نور عشق فیض

با مولوی بگوی که ترک ورق کند

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 19 دی 1395  ] [ 1:13 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کاشانی - غزل شمارهٔ ۳۴۸

آنکه باشد مست زهد او عیب مستان چون کند

خود بت خود گشته منع بت‌پرستان چون کند

از چنین روئی مکن بیهوده منعم زاهدا

هر که دارد چشم با این گوش با آن چون کند

طاعت حق بهر کام خود کنی گوئی مرا

روز و شب گرد بتان گشتن مسلمان چون کند

قبله من گرچه اینانند مقصودم خداست

ور نه مرد ره دل اندر بند طفلان چون کند

تو خدا را میپرستی بهر شیر و انگبین

بندگی از بهر خوردن اهل ایمان چون کند

من خدا می بینم اندر روی شاهد خط گواه

زانکه نا پاینده نور خویش رخشان چون کند

تو خدا را بهر خود خواهی من اینان بهر او

زاهدا انصاف خواهم منع این آن چون کند

میکنم دعوی حق بینی ولی اثبات آن

شاهد نابالغ و خط پریشان چون کند

فیض بس کن گفتگو شعر تر مستانه گو

شاعر صوفی سخن با خشک مغزان چون کند

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 19 دی 1395  ] [ 1:13 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کاشانی - غزل شمارهٔ ۳۴۹

ای خنک آن نیستی کو دعوی هستی کند

با کمال عجز اظهار زبردستی کند

چون در آید از ره معنی بر اوج معرفت

در حضیض جهل معنی افتد و پستی کند

هستی آن دارد که هستی‌بخش هر هستیست او

غیر او را کی رسد کو دعوی هستی کند

نیست هستی در حقیقت جز خدای فرد را

مستش ار دعوی کند هستی ز سر مستی کند

آن زیر دستست کو قوت نهد در دستها

آنکه زور از خود ندارد چون زبردستی کند

رفعت آن دارد که جز او جمله در فرمان اوست

هرکه فرمان بر بود ناچار او پستی کند

جاهلست آنمست غفلت کو کند دعوی هوش

دعوی هوش آن کند کز عشق او مستی کند

آن نفس هشیار میگردم که گردم هست او

مست حق در یکنفس هشیاری و مستی کند

مست مست حق بود هشیار هشیار خدا

غیر این دو گر کند دعوی بد مستی کند

می‌روم با پای دل تا دست در زلفش زنم

این دل من بهر من پایی کند دستی کند

غیر زلف دلبران کس دیده چیزی را که آن

مو بمو و تا بتا با دانگی سستی کند

در کف فیض آید ار آن مایهٔ هر عقل و هوش

از نشاط و خرمی ناخورده می مستی کند

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 19 دی 1395  ] [ 1:13 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کاشانی - غزل شمارهٔ ۳۵۰

باده‌ای خواهم بدن مستی کند

چون بجام آید بدن مستی کند

چون رسد بر لب نرفته در دهن

مو بمویم جان و تن مستی کند

باده‌ای خواهم که جان بیخود کند

سهل باشد گر بدن مستی کند

باده‌ای خواهم که از بوی خوشش

عشق حق در جان من مستی کند

از سرم بیرون کند ما و منی

ما و من بی‌ما و من مستی کند

کفر و ایمان هر دو گردد مست از آن

هم یقین هم شک و ظن مستی کند

باده‌ای کان بیخ غم را بر کند

حزن در بیت‌الحزن مستی کند

غلغل آن چون فتد در آسمان

هم زمین و هم زمن مستی کند

گر ملک نوشد فلک بیخود شود

عرش و کرسی بی‌بدن مستی کند

جرعهٔ بر خلق اگر قسمت کنند

پیر و برنا مرد و زن مستی کند

زاهد و عابد اگر نوشند از آن

هر دو را سر و علن مستی کند

در چمن گر نفخهٔ زان بگذرد

بلبل و گل در چمن مستی کند

گر بدریا قطرهٔ افتد از آن

در صدف دُر عدن مستی کند

گر وزد بوئی از آن بر کوه قاف

جان عنقا در بدن مستی کند

جرعهٔ زان می اگر روزی شود

فیض را بی‌ما و من مستی کند

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 19 دی 1395  ] [ 1:13 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]
.: تعداد کل صفحات 110 :. 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 >

درباره وبلاگ



نویسندگان

  عاشق شعر

آرشیو ماهانه

فروردین 1395
اردیبهشت 1395
خرداد 1395
تیر 1395
مرداد 1395
شهریور 1395
مهر 1395
آبان 1395
آذر 1395
دی 1395
بهمن 1395
اسفند 1395

آرشیو موضوعی

رضی‌الدین آرتیمانی
ابن حسام خوسفی
ابوسعید ابوالخیر
اسدی توسی
اسعد گرگانی
اقبال لاهوری
امیرخسرو دهلوی
انوری
اوحدی
باباافضل کاشانی
باباطاهر
ملک‌الشعرای بهار
بیدل دهلوی
پروین اعتصامی
جامی
عبدالواسع جبلی
حافظ
خاقانی
خلیل‌الله خلیلی
خواجوی کرمانی
خیام نیشابوری
هاتف اصفهانی
رودکی
صائب تبریزی
سعدی
سلمان ساوجی
سنایی غزنوی
سیف فرغانی
شاه نعمت‌الله
شبستری
شهریار
شیخ بهایی
صائب تبریزی
صبوحی
عبید زاکانی
عراقی
عرفی
عطار
فرخی
فردوسی
فروغی
فیض کاشانی
قاآنی
کسایی
محتشم
مسعود سعد
منوچهری
مولوی
مهستی
ناصرخسرو
نصرالله منشی
نظامی
وحشی
هاتف اصفهانی
هجویری
هلالی

آمار وبلاگ

كل بازديدها : 1170105 نفر
كل نظرات : 1 عدد
كل مطالب : 25576 عدد
آخرین بروز رسانی : یک شنبه 21 شهریور 1395 
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 30 اردیبهشت 1395 

دیگر امکانات

  • آردوج
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • خرید زیتون
  • خرید روغن زیتون
  • مای ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه