📕📗📘 مرجع شعر📘📗📕

اشعار شعرا را در این وبلاگ دنبال کنید

صفحه اصلی بلاگ راسخون فروشگاه راسخون تماس با من

غزلیات کاشانی - غزل شمارهٔ ۲۴۴

گفتم مگر ز رویت زاهد خبر ندارد

گفتا که تاب خورشید هر بی بصر ندارد

گفتم بکوی عشقت پایم بگل فرو شد

گفتا که کوچه عشق راهی بدر ندارد

گفتم سرای دل را ره کو و در کدام است

گفتا بدل رهی نیست این خانه در ندارد

گفتم تو گوی خوبی از دلبران ربودی

گفتا که مادر دهر چون من پسر ندارد

گفتم که بر فلک هست خورشید و ماه تابان

گفتا که همچو روئی شمس و قمر ندارد

گفتم رهی بکویت بنمای اهل دل را

گفتا که راه عشقست راهی دگر ندارد

گفتم که از غم تو تا چند زار نالم

گفتا که در دل ما زاری اثر ندارد

گفتم که فیض در عشق از خویش بیخبر شد

گفتا کسیست عاشق کز خود خبر ندارد

 


ادامه مطلب
[ شنبه 18 دی 1395  ] [ 1:04 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کاشانی - غزل شمارهٔ ۲۴۶

غمی هست در دل که گفتن ندارد

شنفتن ندارد نهفتن ندارد

چو گفتن ندارد غم دل چگویم

چگویم غم دل که گفتن ندارد

نهفتن ندارد غم دل چه پوشم

چه پوشم غم دل نهفتن ندارد

شنفتن ندارد غم دل چه پرسی

چه پرسی غم دل شنفتن ندارد

دلم چون غبار از تو دارد چه روبم

چه روبم غباری که رفتن ندارد

شکفتن ندارد دلی کز تو گیرد

دلی کز تو گیرد شکفتن ندارد

چه خوابی بچشمم نیاید چه خسبم

چه خسبم که این دیده خفتن ندارد

ز درد نهان لب فروبند ای فیض

فرو بند لب را که گفتن ندارد

 


ادامه مطلب
[ شنبه 18 دی 1395  ] [ 1:04 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کاشانی - غزل شمارهٔ ۲۴۷

سرم سودای سودائی ندارد

دلم پروای پروائی ندارد

بجز سودای عشق لا ابالی

سر شوریده سودائی ندارد

بجز پروای بی‌پروا نگاری

دل دیوانه پروائی ندارد

دل آزاده‌ام از هر دو عالم

تمنای تمنائی ندارد

دلم از زندگانی سرد از آن نیست

که دیک عیش حلوائی ندارد

دلم از زندگانی سرد از آنست

که غم در دل دگر جائی ندارد

دل عاشق نمی‌اندیشد از مرگ

که بر آزادگان پائی ندارد

چو عیسی جای او در آسمانست

که در روی زمین جائی ندارد

اگردنیات باید دل بکن زو

که دنیا دوست دنیائی ندارد

نباشد هیچ عقیائی به ار عشق

نگوئی فیض عقبائی ندارد

 


ادامه مطلب
[ شنبه 18 دی 1395  ] [ 1:04 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کاشانی - غزل شمارهٔ ۲۴۹

دلم هیهای او دارد سرم سودای او دارد

نمک بادا فدای جان که جان غوغای او دارد

گهی در جعد مشگینی گرفتارم ببوی او

گهی این آهوی جانم غم صحرای او دارد

گهی در دام هجرانم اسیر قید حرمانم

گهی در قاف قربت دل سر عنقای او دارد

زمانی از گلی مستم که آرد بادی از بویش

گهی از لالهٔ داغم که آن سودای او دارد

گه از زلف پریشانم بروی گاه حیرانم

که آن سودای او دارد که آن سیمای او دارد

گهی محو قمر گردم که دارد داغ او بر روی

گهی حیران خورشیدم رخ زیبای او دارد

بگلزار جهان گردم مگر بوئی از آن یابم

فتم در پای سروی کو قد و بالای او دارد

بگردآن دلی گردم که دروی جای او باشد

بقربان سری گردم که آن سودای او دارد

اگر در دیگ سر سودا پزد دل نیست از خامی

سر سودای او دارد غم حلوای او دارد

شکر گفتند صفرا را زیان دارد غلط گفتند

لبش شد داروی آن کو تب و صفرای او دارد

دل و جان گر فدای یار بی‌پروا کنم شاید

گرش پروای دل نبود دلم پروای او دارد

نمیگیرد قراری دل تپد تاکی برین ساحل

چه سازد فیض اینماهی غم دریای او دارد

 


ادامه مطلب
[ شنبه 18 دی 1395  ] [ 1:04 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کاشانی - غزل شمارهٔ ۲۵۱

خورشید فلک روشنی از روی تو دارد

هرجاست گلی چاشنی از بوی تو دارد

چشمی که رباید دل خلقی به نگاهی

آن دلبری از نرگس جادوی تو دارد

هرجا که زند خیمه بر و بوم بسوزد

قربان شومت عشق تو هم خوی تو دارد

حیرت کدهٔ گشت سرا پای وجودم

هر ذره خدا چشم و دلی سوی تو دارد

گه سوزی و گه داغ نهی گاه گدازی

هر عیش که دلراست ز پهلوی تو دارد

هر عاشق بیچاره که در بند بلا نیست

آشفتگی از نگهت گیسوی تو دارد

چون فیض نباشد ز هم اجزای وجودش

هر ذره جدا عزم سر کوی تو دارد

 


ادامه مطلب
[ شنبه 18 دی 1395  ] [ 1:04 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کاشانی - غزل شمارهٔ ۲۵۳

شهره شهر شود هر که جمالی دارد

کشد آزار خسان هر که کمالی دارد

حسن را جلوه مده در نظر بی‌دردان

جلوه آفت بود آنرا که جمالی دارد

خمش ای مرغ خوش آواز که در سر صیاد

بهر تدبیر شکار تو خیالی دارد

خط و خالش چکند جلوه و بالی شودش

دل طاوس بدان شاد که بالی دارد

گوهر دل مده از کف بمتاع دنیا

که نیرزد بگهی هر چه زوالی دارد

گو به بیهوده مکن سعی که در دار فنا

هر که راحت طلبد فکر محالی دارد

جان کند در طلب دنیی و بیگانه خورد

خواجه شاد است که مالی و منالی دارد

زاید از قدر ضروریش وبالست و بال

ای خوش آنکس که کفافی ز حلالی دارد

فیض را بر سر آن کوی چو بینی بیخود

بگذارش بهمان حال که حالی دارد

 


ادامه مطلب
[ شنبه 18 دی 1395  ] [ 1:04 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کاشانی - غزل شمارهٔ ۲۵۴

ز روی مهوشان چشمم دمی دل بر نمی‌دارد

ازین بهتر کسی از عمر حاصل بر نمی‌دارد

یکی میگفت دل بردار از روی بتان گفتم

مرا عشقست چون جان کس ز جان دل بر نمی‌دارد

ز تیغ جور خوبان زنده میگردد دلم آری

چنین مرغ از چنان صیاد بسمل بر نمی‌دارد

دل از عشق مجازی رو بمعشوقی حقیقی کرد

چه حق بین شد دگر او مهر باطل بر نمی‌دارد

زمعنی یافت چون صیقل ز صورت زنک کی گیرد

صفا چون یافت از جان دل ز تن گل بر نمی‌دارد

شراب عشق حق نوشد بهر دم بی دهان و لب

ز چشم مست خوبان فیض از آن دل بر نمی‌دارد

 


ادامه مطلب
[ شنبه 18 دی 1395  ] [ 1:04 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کاشانی - غزل شمارهٔ ۲۵۵

خبر شوق مرا هر که به یاران ببرد

چه مضاعف حسنانی که بمیزان ببرد

سیآتش حسنات آید و دردش درمان

خبر مرگ مرا هر که بدرمان ببرد

چه دعاها کنمش گر خبری باز آرد

از دل من غم و اندوه فراوان ببرد

مژدهٔ وصل گر آرد بسوی من پیکی

چه ثوابی که بپاداش بدیوان ببرد

یک عنایت که از آنان برساند هی های

چه دعاها چه ثناها که از اینان ببرد

گر طوافی بکند ان سر کو را از من

ببرد اجر چهل حج که بپایان ببرد

اجر صد حج ببرد گر غم من عرض کند

قصه رنج مرا سوی طبیبان ببرد

قصه غصه دوری چو بخواند یک یک

تا چو قاصد خبر آرد به عوض جان ببرد

دل و جان هر دو به مکتوب دهم تا مکتوب

دل به دلدار دهد جان بر جانان ببرد

قاصدی کو که غمم را بتواند بر داشت

سیل اشکم مگر این کوه به پایان ببرد

آتش هجر کزآن جان و دلم میسوزد

که تواندشرری را به نشان زان ببرد

آهی ار سر دهم از سینه بسوزد دوزخ

رخصت دیده دهم قلزم و عمان ببرد

مگر این آتش هجران به تنم در گیرد

باد خاکم بسر کوی عزیران ببرد

فیض را شوق عزیزان جهان باقیست

کیست کز وی خبری جانب ایشان ببرد

 


ادامه مطلب
[ شنبه 18 دی 1395  ] [ 1:04 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کاشانی - غزل شمارهٔ ۲۵۷

از بهر من شراب بوامی که می خرد

مخموری از خمار بجامی که میخرد

گر زاهدی بدست من افتد فرو شمش

تا می بدست آرم خامی که میخرد

زین قوم عرض خود بسلامی توان خرید

زیشان و لیک جان بسلامی که میخرد

آن کیست عذرخواه شود رندی مرا

از زاهدان مرا بکلامی که میخرد

کو آنکه حرف خاص تواند بعام گفت

جز بار خاص بنده عامی که می خرد

جز یار سرو قد که دلم شد اسیر او

آزاده چو من بخرامی که میخرد

جز چشم مست او که رباید بغمزه هوش

عیش مدام من بمدامی که میخرد

آن کیست کو بدوست رساند سلام من

باری از و مرا بسلامی که میخرد

آن را که نامهٔ بمن آرد زیار من

سرمیدهم سری به پیامی که میخرد

آن کو زمن بجانب او نامهٔ برد

او را شوم غلام غلامی که میخرد

ناکامی فراق تو جانا زحد گذشت

از بهر من زوصل تو کامی که میخرد

آن کیست حال فیض بگوید بلطف او

از قهر او مرا بکلامی که میخرد

 


ادامه مطلب
[ شنبه 18 دی 1395  ] [ 1:04 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کاشانی - غزل شمارهٔ ۲۵۹

تا بکی بی باده و مطرب مدارم بگذرد

تا بکی در نیک نامی روزگارم بگذرد

عمر ضایع شد گهی در خانقه گه مدرسه

یارئی یاران که در مستی مدارم بگذرد

جامهٔ در عشق ورندی نیز می باید درید

در لباس زهد تا کی روزگارم بگذرد

عمر بگذشت و نچیدم گل زروی گلرخی

چند فصل زندگانی بی بهارم بگذرد

تا کشیدم باده واعظ توبه میفرمایدم

صبر کن ای بی مروت تا خمارم بگذرد

نیست کارم غیرمستی کار این کار است و بس

می بده ساقی مهل تا روزگارم بگذرد

کرده ام با بیقراری از دل و از جان قرار

می بده تا بی قراری برقرارم بگذرد

چند بیکاری گزینم بهر کاری آمدم

شاید این پیرانه سرچندی بکارم بگذرد

کار دیگر بار دیگر ژیش می باید گرفت

تا بکی در رسم و عادت کار و بارم بگذرد

بعد ازین دست من و زلف نگار سیمنن

تا بکی بیهوده عمر تارو مارم بگذرد

در خیالم می نگارم بعد ازین نقش بتی

تا بکی عمر گرامی بی نگارم بگذرد

بعد ازین روی چو ماه و زلف چون مشک سیاه

تا بکام زندگی لیل و نهارم بگذرد

دلبری گیرم که جان بخشد مرا بار دیگر

گر شوم خاک رهش چون برغبارم بگذرد

مرقدم گردد بهشتی بعد مردن سالها

یکنفس گر گلعذاری بر مزارم بگذرد

در غم بیهودهٔ سال دگر ای فیض چند

سربسر امسال روز و شب چوپارم بگذرد

 


ادامه مطلب
[ شنبه 18 دی 1395  ] [ 1:04 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]
.: تعداد کل صفحات 110 :. 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 >

درباره وبلاگ



نویسندگان

  عاشق شعر

آرشیو ماهانه

فروردین 1395
اردیبهشت 1395
خرداد 1395
تیر 1395
مرداد 1395
شهریور 1395
مهر 1395
آبان 1395
آذر 1395
دی 1395
بهمن 1395
اسفند 1395

آرشیو موضوعی

رضی‌الدین آرتیمانی
ابن حسام خوسفی
ابوسعید ابوالخیر
اسدی توسی
اسعد گرگانی
اقبال لاهوری
امیرخسرو دهلوی
انوری
اوحدی
باباافضل کاشانی
باباطاهر
ملک‌الشعرای بهار
بیدل دهلوی
پروین اعتصامی
جامی
عبدالواسع جبلی
حافظ
خاقانی
خلیل‌الله خلیلی
خواجوی کرمانی
خیام نیشابوری
هاتف اصفهانی
رودکی
صائب تبریزی
سعدی
سلمان ساوجی
سنایی غزنوی
سیف فرغانی
شاه نعمت‌الله
شبستری
شهریار
شیخ بهایی
صائب تبریزی
صبوحی
عبید زاکانی
عراقی
عرفی
عطار
فرخی
فردوسی
فروغی
فیض کاشانی
قاآنی
کسایی
محتشم
مسعود سعد
منوچهری
مولوی
مهستی
ناصرخسرو
نصرالله منشی
نظامی
وحشی
هاتف اصفهانی
هجویری
هلالی

آمار وبلاگ

كل بازديدها : 1170250 نفر
كل نظرات : 1 عدد
كل مطالب : 25576 عدد
آخرین بروز رسانی : یک شنبه 21 شهریور 1395 
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 30 اردیبهشت 1395 

دیگر امکانات

  • آردوج
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • خرید زیتون
  • خرید روغن زیتون
  • مای ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه