📕📗📘 مرجع شعر📘📗📕

اشعار شعرا را در این وبلاگ دنبال کنید

صفحه اصلی بلاگ راسخون فروشگاه راسخون تماس با من

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۱۸۶۷

 

به ذوق‌ گرد رهت می‌دوم سراسر باغ

ز بوی‌ گل نمکی می‌زنم به زخم دماغ

سزد که بیخودی‌ام بخشد از بهار سراغ

پی شکستن رنگی رسیده است به باغ

به فکر عافیت از سر گذشته‌ام لیکن

چو شمع یافته‌ام زبر پای خوبش سراغ

هزار جلوه زیان کرده‌ام ز بیخبری

چه رنگها که نرفته‌ست از کف صبّاغ

ز نقد عیش جنون یاس مهر جام مپرس

به غیر داغ میی نیست در پیالهٔ داغ

به عالمی‌ که سخن داغ بی‌رواجی‌هاست

چو غنچه بر لب خاموش چیده‌ایم دماغ

در آفتاب یقین چرخ و انجمش عدم است

چو شب‌ گمان تو طاووس بسته بر پر زاغ

فضولی تو مقابل پسند یکتایی است

مباد جلوهٔ تحقیق‌ کس به آینه داغ

چراغ رهگذر باد در نمی‌گیرد

درین چمن چقدر سعی لاله سوخت دماغ

ز دور چرخ درین انجمن‌ که دارد باد

به هوش باش‌ که مستان شکسته‌اند ایاغ

چه‌ کوری است‌ که خفاش طینتان دلیل

به سیر خانهٔ خورشید می‌برند چراغ

غبار عالم اندیشهٔ کی‌ام بیدل

که دارم از چمن اعتبار رنگ فراغ

 

 


ادامه مطلب
[ شنبه 19 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۱۸۶۸

 

کنون‌که می‌گذرد عیش چون نسیم زباغ

چوگل خوش آنکه زنی دست در رکاب ایاغ

ز شبنم ‌گلم این نکته نقد آگاهیست

که‌گرد آبله پایی شکسته‌اند به باغ

ز چشمک‌گل باغ جنون مشو غافل

تنیده است نگاهی به خط ساغر داغ

گذشته است ز هستی غبار وحشت ما

ز رنگ رفته همان در عدم‌کنند سراغ

درین بساط که حیرت دلیل بینایی‌ست

به‌غیر سوختن خود چه دید چشم چراغ

چه انجمن چه‌گلستان فضای دلتنگی‌ست

مگر ز مزبله جویدکسی مقام فراغ

ز درس عشق به حرف هوس قناعت‌کن

خمار نغمهٔ بلبل شکن به بانگ‌کلاغ

تلاش منصب‌پروانه مشربی مفت است

بگردگرد سر هر دلی‌که دارد داغ

خمار مجلسیان عرض ساغر است اینجا

ز بیدماغی مستان رسانده گیر دماغ

دو روز در دل خون‌گشته جوش زن بیدل

نه باغ درخورجولان آرزوست نه راغ

 

 


ادامه مطلب
[ شنبه 19 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۱۸۶۹

 

نازد به عشق غازهٔ حسن جنون دماغ

پروانه است جوهر آیینهٔ چراغ

ما را ز لعل یار پیامی نشد نصیب

تا کی رسد به بوس وکله، کج‌ کند ایاغ

مجبور هستی‌ایم ز جرأت‌ گزیر نیست

از پر زدن به نشئه نگیرد کسی ‌کلاغ

چون نالهٔ سپند به هر جاگذشته‌ایم

نقش قدم ز گرمی رفتار گشته داغ

در عشق کوش‌ کز غم اسباب وارهی

درد دلی مگر دهد از درد سر فراغ

از سرکشان جاه توقع مدار چشم

افشانده‌ گیر دست ثمر زین چنار باغ

با دوستان ‌گرت نبود مقصد انفعال

الفت بس است شرم کن از بستن جناغ

عنقا به وهم مصدر آثار زندگی‌ست

ای‌کاش نیستی دهد از هستی‌ام سراغ

دل تیره شد ز مشق خیالات خوب و زشت

آیینه را هجوم صور کرد بی‌دماغ

بید‌ل نوید قاصد بد لهجه ماتم است

مکتوب نوبهار نبندی به بال زاغ

 

 


ادامه مطلب
[ شنبه 19 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۱۸۷۰

 

نشئهٔ عجزم چو شبنم داد بر طیب دماغ

از گداز عجز طاقت یافتم می در ایاغ

بیخودی گل می‌کند از پردهٔ آزادیم

می‌شود برق نظر بال و پر رنگ چراغ

چون نگین تا حرف نامت در خیالم نقش بست

دست بر هر دل ‌که سودم برق شوقش ‌کرد داغ

مستی چشم تو هر جا بردرد طرف نقاب

از شکست رنگ می چون‌گل ز هم ریزد ایاغ

عافیت نظاره را در آشیان حیرتست

داغ‌گشتن شعله را از پرزدن بخشد فراغ

گر به این بی‌پردگی می‌بالد آثار جنون

دود می‌گردد صدا در حلقهٔ زنجیر باغ

از حسد دل آشیان طعن غفلت می‌شود

زنگ بر آیینهٔ ناصاف می‌گیرد کلاغ

از تو هر مژگان زدن‌ گم می‌شود همچون تویی

گر نداری باور از آیینه روشن‌ کن سرا‌غ

عمرها شد شسته‌ام چون ابر دست از خرمی

بیدل از من گریه می‌خواهد چه صحرا و چه باغ

 

 


ادامه مطلب
[ شنبه 19 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۱۸۷۱

 

یارب از سرمنزل مقصد چه سان یابم سراغ

دیده حیرانست و من‌بیدست‌و پا، دل بی‌دماغ

غیرت بی‌دست‌وپایی‌های شخص همتم

هرکه را سوزد نفس‌، می‌بایدم گردید داغ

دل اگر روشن شود غفلت نمی‌گنجد به چشم

آنچه نتوان دید تاریکیست در نور چراغ

زشت هم از قرب خوبان موج خوبی می‌زند

خار را جوهر کند آیینهٔ دیوار باغ

از سبکروحان گرانجانی‌ست‌گر ماند اثر

بوی‌گل هرجا رود با خویش بردارد سراغ

ساغر فطرت به گردش‌ گر نیاید گو میا

نیستیم بوی جنون هم بهر سامان دماغ

کرد آگاهم ز سور و ماتم این انجمن

در بهار آواز بلبل‌، در خزان بانگ‌کلاغ

بی‌تپیدن نیست ممکن وضع ایجاد نفس

ای ز اصل‌کار غافل‌، زندگی آنگه فراغ‌؟

سوختن آماده باش آگاهیت غفلت دمید

صبح خود را شام‌ کردی شام می‌خواهد چراغ

اختلاف وضعها بیدل لباسی بیش نیست

ورنه یکرنگ‌است خون در پیکر طاووس و زاغ

 

 


ادامه مطلب
[ شنبه 19 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۱۸۷۲

 

نه صورت بویی و نه رنگی‌ست درین باغ

وهم تو تماشایی بنگی‌ست درین باغ

شاخ گل و سروی که سر ناز کشیده

تصویر کمانی و خدنگی‌ست درین باغ

وحشت همه فرش افکنی خواب بهار است

کو سایهٔ گل پشت پلنگی‌ست درین باغ

اقبال جهان را به بلندی نستانی

آغوش سحر کام نهنگی‌ست درین باغ

ای غنچه مخور عشوهٔ امید شکفتن

هش‌دار که بوی دل تنگی‌ست درین باغ

انجام بهار اینهمه پامال خزان نیست

آیینه مپرداز که رنگی‌ست درین باغ

در خندهٔ‌گل بوی سلامت نتوان یافت

گر قلقل میناست ترنگی‌ست درین باغ

هر رنگ‌که‌گل‌کرد شکستن به‌کمین بود

هر شیشه مچینید که سنگی‌ست درین باغ

رسوایی ناموس حیا بود تبسم

گل حیف نفهمید که ننگی‌ست درین باغ

پرواز نسیم است پرافشان تسلسل

یاران همه نازان‌ که‌ درنگی‌ست درین باغ

بیدل می عشرت به کسی نیست مسلم

هر گل شکن آماده‌ُ رنگی‌ست درین باغ

 

 


ادامه مطلب
[ شنبه 19 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۱۸۷۳

 

عالم همه داغست و ندارد اثر داغ

در لاله‌ستان نیست‌کسی را خبر داغ

دل قابل‌گل‌کردن اسرار جنون نیست

در زبر سیاهی است هنوزم سحر داغ

نقش پی خورشید همان ظلمت شام است

از شعله سراغی ندهد جز اثر داغ

محوکف خاکستر خویشم‌که تب عشق

اخگر صفتم پنبه دماند از جگر داغ

عالم همه در دیدهٔ عشاق سیاه است

بر دود تنیده است هجوم نظر داغ

کس ساغرتحقیق زتقلید نگیرد

تا دل بود از لاله نپرسی خبر داغ

رنگی دگر از گلشن رازم نتوان چید

نخلی است جنون شعله بهار ثمر داغ

عمری‌ست به‌حیرتکدهٔ عجز مقیمم

در نقش قدم سوخت دماغ سفر داغ

فریادکه شد عمر ز نومیدی مطلب

خاکی نفشاندیم جز آتش به سر داغ

از هیچ‌گلی بوی وفایی نشنیدیم

دل داغ شد و حلقه زد آخر به در داغ

در زنگ خوش است آینهٔ سوخته جانان

بیدل نکشی جامهٔ ماتم ز بر داغ

 

 


ادامه مطلب
[ شنبه 19 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۱۸۷۴

 

کو شعلهٔ دردی‌که به ذوق اثر داغ

خاکستر من سرمه‌ کشد در نظر داغ

افسردگی از طینت من رنگ نگیرد

چون‌کاغذ آتش زده‌ام بال و پر داغ

غمخواری ما سوخته جانان چه خیالست

جز شعله نسوزد جگر کس به سر داغ

هر چند ندارد ره ما منزل تحقیق

چون شمع روانیم همان بر اثر داغ

از اهل هوس جرأت عشاق محالست

زبن بی‌جگری چند نجویی جگر داغ

هر لخت دل آیینهٔ برقی‌ست جهانسوز

خورشیدکشیده است جنونم به بر داغ

هر چند جهان خندهٔ یک لاله‌ستانست

کو دل ‌که برد رنگ قبول از نظر داغ

مهتاب شبستان خیالم بر رویی است

آن به‌که‌گل پنبه‌گذارم به سر داغ

با عجز بسازیدکه صد شعله درین دیر

شمشیر شکسته‌ست به زیر سپر داغ

ما را به بلای سیهی‌کرد مقابل

یارب‌که بسوزد کف آیینه‌گر داغ

بیدل ز دلم طاقت پرواز ندارد

هر چند به صد شعله برد بال و پر داغ

 

 


ادامه مطلب
[ شنبه 19 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۱۸۷۵

 

شمع من‌ گرم حیا کرد مگر سوی چراغ

می‌توان‌ کرد شنا در عرق روی چراغ

دل اگر جوش طراوت نزند، سوختنی

شعله‌ کافی‌ست همان سرو لب جوی چراغ

سوختیم از هوس اما مژه واری نکشید

بال پروانهٔ ما شانه به‌گیسوی چراغ

نتوان بود ز نیرنگ عتابش غافل

بزم‌گرم است به افروختن روی چراغ

بالش عافیتی نیست درین شعله‌ بساط

نفس سوخته دارد سر زانوی چراغ

پیری و عشرت ایام جوانی غلط است

صبحدم رنگ نبنددگل شب‌بوی چراغ

قرب این شعله مزاجان به‌خود آتش زده است

نیست پروانهٔ ما بیخبر از خوی چراغ

عجز ما رنگ اشارتکدهٔ ناز تو ریخت

بال پروانه شد آخر خم ابروی چراغ

آب‌گردید دل و ناله همان عجز تو است

رشته فربه نشد از خوردن پهلوی چراغ

هرکجاگردکند شمع خیالم بیدل

شعله از شرم نشیند پس زانوی چراغ

 

 


ادامه مطلب
[ شنبه 19 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۱۸۷۶

 

نیست پروانهٔ من قابل پهلوی چراغ

حسرت سوختنی می‌کشدم سوی چراغ

سیر این انجمنم وقف گشاد مژه‌ایست

بر نگه ختم نمودند تک و پوی چراغ

یأس بر عافیت احرامی دل می‌خندد

من و خاصیت پروانه‌، تو و خوی چراغ

داغ انجام نفس سخت عقوبت دارد

ترسم آخر به دماغت نزند بوی چراغ

برق آن شعله‌ که حرز دل بیتابم بود

مجلس آرا به غلط بست به بازوی چراغ

آبیار چمن عشق گداز است اینجا

کشت پروانه همان سبزکند خوی چراغ

عشق در خلوت حسن انجمن راز خود است

جیب دارد سر پروانه به زانوی چراغ

سیر هستی چقدر برق ندامت دارد

شعله دررنگ عرق می‌چکد ازروی چراغ

طبع روشن ز غبار دو جهان آزاد است

تیرگی رخت تکلف نبرد سوی چراغ

غافل از مرگ به افسوس امل نتوان زیست

شانه دارد نفس صبح به‌گیسوی چراغ

رنگ پروانهٔ این بزم ندارد بیدل

تا به‌ کی نکهت گل واکشی از بوی چراغ

 

 


ادامه مطلب
[ شنبه 19 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]
.: تعداد کل صفحات 114 :. 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 >

درباره وبلاگ



نویسندگان

  عاشق شعر

آرشیو ماهانه

فروردین 1395
اردیبهشت 1395
خرداد 1395
تیر 1395
مرداد 1395
شهریور 1395
مهر 1395
آبان 1395
آذر 1395
دی 1395
بهمن 1395
اسفند 1395

آرشیو موضوعی

رضی‌الدین آرتیمانی
ابن حسام خوسفی
ابوسعید ابوالخیر
اسدی توسی
اسعد گرگانی
اقبال لاهوری
امیرخسرو دهلوی
انوری
اوحدی
باباافضل کاشانی
باباطاهر
ملک‌الشعرای بهار
بیدل دهلوی
پروین اعتصامی
جامی
عبدالواسع جبلی
حافظ
خاقانی
خلیل‌الله خلیلی
خواجوی کرمانی
خیام نیشابوری
هاتف اصفهانی
رودکی
صائب تبریزی
سعدی
سلمان ساوجی
سنایی غزنوی
سیف فرغانی
شاه نعمت‌الله
شبستری
شهریار
شیخ بهایی
صائب تبریزی
صبوحی
عبید زاکانی
عراقی
عرفی
عطار
فرخی
فردوسی
فروغی
فیض کاشانی
قاآنی
کسایی
محتشم
مسعود سعد
منوچهری
مولوی
مهستی
ناصرخسرو
نصرالله منشی
نظامی
وحشی
هاتف اصفهانی
هجویری
هلالی

آمار وبلاگ

كل بازديدها : 1171167 نفر
كل نظرات : 1 عدد
كل مطالب : 25576 عدد
آخرین بروز رسانی : یک شنبه 21 شهریور 1395 
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 30 اردیبهشت 1395 

دیگر امکانات

  • آردوج
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • خرید زیتون
  • خرید روغن زیتون
  • مای ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه