📕📗📘 مرجع شعر📘📗📕

اشعار شعرا را در این وبلاگ دنبال کنید

صفحه اصلی بلاگ راسخون فروشگاه راسخون تماس با من

غزلیات امیرخسرو - شمارهٔ ۱۵۰۷

 

 

 

 

 

 

شب ست این وه چه بی پایان و یا خود زلف یارست این

مه است این پیش چشمم یا خیال آن نگارست این

رسیده موسم نوروز و هر کس در گلستانی

جهان در چشم من زندان، چه ایام بهارست این؟

چه آیم در چمن، ای باغبان، کان گل که هست آنجا

به دیده می نمایم دل، به من گوید که خارست این

سیه شد روز من از غم، پریشان روزگارم هم

نه روز آسایشم باشد نه شب، چون روزگارست این؟

غم هجرم که می سوزد، رها کن تا همی سوزم

که از نامهربانی، چون ببینی، یادگارست این

غبار آورد چشمم ز انتظار و باد هم روزی

غباری نآرد از کویش که مزد انتظارست این

مرا گویند بیکاران، چه کارست این که تو داری؟

ز دل پرسیدم این، من هم نمی دانم چه کارست این

به غم خوردن موافق نه شوندم دوستان هر دم

ندارم من روا، زیرانه نقل خوشگوارست این

مرا افسوس می آید ز تیرش بر دل خسرو

سگش هم ننگرد زین سو که بس لاغر شکارست این

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 10:18 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات امیرخسرو - شمارهٔ ۱۵۰۸

 

 

 

 

 

 

درآ، ای شاخ گل، خندان و مجلس را گلستان کن

به گفت تلخ چون می عاشقان را مست و غلتان کن

از آن زلف پریشان نامزد کن باد را، ور کس

به عهدت خواب خوش دارد، همه خوابش پریشان کن

مگو «پیراهن زیبایی آمد چست بر یوسف »

تو هم بشناس خود را و یکی سر در گریبان کن

فراوان بت پرستیدم به محراب نماز، اکنون

به محراب دو ابروی خودم از سر مسلمان کن

پس از مردن منه تابوتم اندر گوشه مسجد

ببر آن هیمه را در کار آتشگاه گبران کن

منه بر آینه آن روی، وه گر می نهی، باری

بسوز این جان کم بخت مرا، خاکستر آن کن

چو نتوان بوی تو بشنید از وی، می درم جامه

چرا بیهوده گویندت که گل در مشک پنهان کن

گه جان دادن است و شربت دیدار می خواهم

اگر چه بر تو دشوار است، باری بر من آسان کن

برون آ چون سواد دیده ابر سیه، وانگه

به گرما سایه بالای آن سرو خرامان کن

طبیبا، درد من دارد نهفته در دلم کاری

تو دردی را که بیکارست رو تدبیر درمان کن

نثار تست چون جانهای مشتاقان تو، باری

نثارت دیگران چینند نی خود غارت جان کن

ندارم خواب من، از آستانت بو که خواب آید

بیار آن خاک را هم خوابه آن چشم گریان کن

بنای عشق جانان نو شد اندر سینه خسرو

بناهای کهن از کارگاه غمزه ویران کن

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 10:18 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات امیرخسرو - شمارهٔ ۱۵۱۰

 

 

 

 

 

 

زهی رسم بناگوشت گل اندر سبزه پروردن

حرامت باد بی یاران می اندر ساغر آوردن

لطافت گویم آن یا حسن یا خود آدمی کشتن

شمایل خوانم آن یا شکل یا خود مردم آزردن

چه رویست آن، تعالی الله که نتوان زیستن بی او؟

چه شکل است آن نمی دانم که نتوان پیش او مردن؟

گهی از رخ فشاندگان گرد و گه در دامن افگندن

گهی بر روی بردن دست و گه در آستین کردن

اگر گویم که دارم بر لبت کاری به جای لب

روا باشد چنین در کار ما دندان فرو بردن

ز زلفت می کشم بسیار تاب از روی تو روزی

پریشانی چه آرد چون تویی را دست در گردن؟

خوش است آن لب گزیدن گاه شورانگیزی خنده

اگر چه نیست از معهود حلوا با نمک خوردن

مپرور، خسروا، در دل خیال خوب رویان را

نشاید دشمن خود را به خون خویش پروردن

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 10:18 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات امیرخسرو - شمارهٔ ۱۵۰۹

 

 

 

 

 

 

بهار آمد، ولی سرو گلستان چون توان کردن

که بی یاران خود، حیف است گشت بوستان کردن؟

گسسته سلک صحبت دوستانم باز و من زنده

بدین خواری نه از راهست یاد دوستان کردن

مرا گویی «فراموشش کن و آزاد شو از غم »

مسلمانان، چنین رویی فرامش چون توان کردن؟

بگویند آن مسافر را که صد پاره شده جانش

کم از یک نامه ای کز وی توان پیوند جان کردن؟

به فتراک تو دل بندم، مرا چون نیست آن پنجه

که بتواند ترا دست شفاعت در عنان کردن

کجااند آن همه مرغان که رفتند از چمن، یارب؟

ندانستند، پندارید، یاد آشیان کردن

بیا تا شکر غم گوییم، خسرو بعد از این، چو ما

ندانستیم در ایام شادی شکر آن کردن

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 10:18 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات امیرخسرو - شمارهٔ ۱۵۱۱

 

 

 

 

 

 

مرا قامت چو چوگان است و سر چون گوی سرگردان

بیا، ای ترک و چوگانی بدین سرگشته در گردان

همه شب جان من گردانست گرداگرد رخسارت

بدانگونه که باشد گرد گل باد سحر گردان

سرت گردم، زمانی گوش کن بر ناله های من

گرت درد سری باشد مرا بر گرد سرگردان

در ایام چو تو شکر لبی تا کی کشم تلخی؟

بزن یک خنده و دامان عیشم پر شکر گردان

ز غم شب تا سحر جان می کنم، بردار زلف از رخ

اگر مردن نباشد زود، باری بیخبر گردان

چه منعم می کنی، زاهد، از این روی و بدین دیدن

توان گفتن مسلمان را که روی از قبله برگردان

شبی، ای آفتاب حسن، در مهتاب گشتی کن

در و دیوار را از سایه خود جانور گردان

برون آ از در و دیوانه گردان هوشیاران را

ولیکن خسرو دیوانه را دیوانه تر گردان

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 10:18 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات امیرخسرو - شمارهٔ ۱۵۱۲

 

 

 

 

 

 

شبی با ما خیال خویشتن را میهمان گردان

ز باغ عارض خود مجلسم را بوستان گردان

به زیبایی و رعنایی برون آ یک ره از خانه

ز رخ بنما گلستان و ز قد سرو روان گردان

هوس دارم از آن نرگس نگاهی، سوی من بنگر

چو چشم ناتوان خود مرا هم ناتوان گردان

خدا را چند سوزم ز آتش بی مهری آن مه؟

بده صبری مرا یا با من او را مهربان گردان

غم عشق تو دارد پایمالم تا شوم کشته

تو هم با او جفا را بهر قتلم هم عنان گردان

چه پنهان می شوی، بنمای روی خویش خلقی را

چو خسرو هر طرف از عشق خود بی خانمان گردان

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 10:18 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات امیرخسرو - شمارهٔ ۱۵۱۳

 

 

 

 

 

 

وصیت می کنم، گر بشنود ابرو کمان من

پس از مردن نشان تیر سازد استخوان من

زبان اوست ترکی گوی و من ترکی نمی دانم

چه خوش بودی، اگر بودی زبانش در دهان من

به شکر نسبت لعل لب جان پرورش کردم

برون کن از پس سر، گر غلط کردم، زبان من

اگر با ما سخن گویی ز روی مرحمت، می گو

منم فرهاد سرگردان، تویی شیرین زبان من

چنان از عشق می سوزد تنم در زیر پیراهن

که از بیرون پیراهن نماید استخوان من

مراد خسرو بیدل بر آر و یک زمان بنشین

که رحمی بر دلت آید ز فریاد و فغان من

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 10:18 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات امیرخسرو - شمارهٔ ۱۵۱۴

 

 

 

 

 

 

ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه دیدن

چه سود از دیدن بستان، چه نتوان میوه ای چیدن؟

اگر دزدیدن جان می نخواهی، چیست از شوخی

به هنگام خرامش خویش را صد جای دزدیدن؟

دلی کو عاشق شمعی بود سوزد چو پروانه

که بر آتش سیه رویی بود چون دود لرزیدن

جگر خارای پیکان غمزه خوبان، رو، ای رعنا

که نآرد نازنین طاقت ز ناخن پشت خاریدن

زکوة آن دو لب بر جان من یک خنده ضایع کن

که این دیوانه زان لبها همی ارزد به خندیدن

لب و چشمم به رشکند از پی خاک درت با هم

که این در گردن سرمه ست و آن در بند بوسیدن

شبی گفتم که سوز من نبینی گه گهی، گفتا

که باشد خس ز بهتر سوختن، نی از پی دیدن

کسی کو جان نبازد عشق او بازی ست با جانان

نشاید خودپرستان را طریق عشق ورزیدن

مرنج از جور یار، ار عاشقی، خسرو، که به نبود

مزاج نیکوان دانستن و بر خویش پوشیدن

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 10:18 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات امیرخسرو - شمارهٔ ۱۵۱۶

 

 

 

 

 

 

 

با چون تو مهی یک شب گر خواب توان کردن

بهر خوشی عمری اسباب توان کردن

گر پای ترا وقتی از گریه توان شستن

از بهر چنین کاری خوناب توان کردن

آن طره به یک سو نه از گوشه، مه تابان!

شبهای سیاهم را مهتاب توان کردن

گر غمزه تو جوید شاگرد به خونریزی

صد خضر و مسیحا را قصاب توان کردن

بیداری من بوده ست از رنج فراق امشب

چندان که به آسایش ده خواب توان کردن

زاهد که ترا بیند، گر قبله به دل خواهد

از طاق دو ابرویت محراب توان کردن

آن خوی که ز روی تو گه گاه چکد بر لب

کام دل خسرو را جلاب توان کردن

 

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 10:18 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات امیرخسرو - شمارهٔ ۱۵۱۷

 

 

 

 

 

 

 

گیسوی ترا نسبت با شب نتوان کردن

وز ماه جمالت را غبغب نتوان کردن

جان عزم سفر دارد، بردار ز رخ پرده

منزلگه مه عمدا عقرب نتوان کردن

تو ظلم کنی بر من، من بنده دعا گویم

یارب، چه کنم کاینجا، یارب نتوان کردن

گیرم که تو پیکان را بیکار نمی خواهی

خون ریختن خلقی مذهب نتوان کردن

کودک شدی و جانم بازیچه خود کردی

ور خود ز تن من شد، مرکب نتوان کردن

شربت ز لبت خواهم، وین بیهده گویی را

بهر دل گرم خود در تب نتوان کردن

حلوای لب خود نه اندر دهنم تا خود

از غایت شیرینی در لب نتوان کردن

خسرو به جهان اندر از بهر تو می باشد

ورنه به چنین جایی یک شب نتوان کردن

 

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 10:18 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]
.: تعداد کل صفحات 95 :. 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 >

درباره وبلاگ



نویسندگان

  عاشق شعر

آرشیو ماهانه

فروردین 1395
اردیبهشت 1395
خرداد 1395
تیر 1395
مرداد 1395
شهریور 1395
مهر 1395
آبان 1395
آذر 1395
دی 1395
بهمن 1395
اسفند 1395

آرشیو موضوعی

رضی‌الدین آرتیمانی
ابن حسام خوسفی
ابوسعید ابوالخیر
اسدی توسی
اسعد گرگانی
اقبال لاهوری
امیرخسرو دهلوی
انوری
اوحدی
باباافضل کاشانی
باباطاهر
ملک‌الشعرای بهار
بیدل دهلوی
پروین اعتصامی
جامی
عبدالواسع جبلی
حافظ
خاقانی
خلیل‌الله خلیلی
خواجوی کرمانی
خیام نیشابوری
هاتف اصفهانی
رودکی
صائب تبریزی
سعدی
سلمان ساوجی
سنایی غزنوی
سیف فرغانی
شاه نعمت‌الله
شبستری
شهریار
شیخ بهایی
صائب تبریزی
صبوحی
عبید زاکانی
عراقی
عرفی
عطار
فرخی
فردوسی
فروغی
فیض کاشانی
قاآنی
کسایی
محتشم
مسعود سعد
منوچهری
مولوی
مهستی
ناصرخسرو
نصرالله منشی
نظامی
وحشی
هاتف اصفهانی
هجویری
هلالی

آمار وبلاگ

كل بازديدها : 1167645 نفر
كل نظرات : 1 عدد
كل مطالب : 25576 عدد
آخرین بروز رسانی : یک شنبه 21 شهریور 1395 
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 30 اردیبهشت 1395 

دیگر امکانات

  • آردوج
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • خرید زیتون
  • خرید روغن زیتون
  • مای ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه