📕📗📘 مرجع شعر📘📗📕

اشعار شعرا را در این وبلاگ دنبال کنید

صفحه اصلی بلاگ راسخون فروشگاه راسخون تماس با من

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۰۶۶

 

 

ز تحقیق نقوش لوح امکان رفع شک‌کردم

به چشمم هر چه زین صحرا سیاهی‌کرد حک‌کردم

ز وحشت بس که بودم بی‌دماغ سیر این گلشن

شرر فرصت نگاهی با تغافل مشترک کردم

مطیع بی‌نیازی یافتم افلاک و دورانش

خم ابروی استغنا بر این فیلان‌ کجک کردم

خیال نامداری امتحانی داشت از عبرت

سیاهی بر نگین مالیدم و سنگ محک کردم

به کیش الفت از بس قدردان نشئهٔ دردم

به هر زخمی که مرهم خواست تکلیف گزک کردم

چو موج گوهرم یکسر نفس‌ شد حرف خاموشی

صف رنگ ادب تا نشکند شوخی‌کمک کردم

غرورکبریایی داشتم در ملک آزادی

ز بار دل خمیدم تا تواضع با فلک کردم

قناعت احتراز از تشنه کامی دارد ای منعم

تو کردی شور دیگر حرص من هم ‌کم نمک ‌کردم

به جرم سرکشیدن شعلهٔ من داغ شد بیدل

کمندی بر سماک انداختم صید سمک کردم

 

 

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 21 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۰۶۷

 

 

مژه خواباندم و دل را به جمعیت علم کردم

تماشا پرگرانی داشت بر دوشی‌که خم‌کردم

ز دور ساغر امکان زدم فال فراموشی

بر اعداد خیال این حلقه صفری بود کم کردم

به خواب زندگی دیدم سیاهی کم نمی‌گردد

ز تشویش نفس چون صافی از آیینه رم کردم

دبستان خیالم داشت سرمشق تماشایت

نوشتم نسخهٔ رنگی‌که شاخ‌گل قلم‌کردم

در آن دعوت که بوی منتی بیرون زد از خوانش

غذای همت از الوان نعمت‌ها قسم کردم

طمع را هم به حال این خسیسان رحم می‌آید

گرفتم ماهیی را پوست‌کندم بی‌درم‌کردم

ز من می‌خواست سعی نارسا احرام تسلیمی

چو اشک از سر به راه انداختن ساز قدم‌کردم

به قدر وحشتم قطع تعلق داشت آسانی

ز هر جیبی‌که در دامن زدم تیغ دودم‌کردم

چه مقدار آنسوی تحقیق پر می‌زد شرار من

که هستی شمع را هم کشت تا سیر عدم کردم

کسی نگرفت از بخت سیه داد سپند من

تپیدم سوختم تا سرمه گشتن ناله هم کردم

ندامت برد از آیینه‌ام زنگ هوس بید‌ل

به سودن‌های دست این صفحه را پاک از رقم کردم

 

 

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 21 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۰۶۸

 

 

وداع دورگرد عرضهٔ آرام رم کردم

سحر گل کردم و کار دو عالم در دو دم کردم

روا کم دارد اطوارم‌ که گردد در دل رسوا

اگر آهم هوس سر کرد هم در دل علم کردم

وداع حرص راه حاصل آرام وا دارد

عسل گل کرد هر گه ‌کام دل مسرور سم کردم

سحرگه مطلع اسرار آهم در علو آمد

دل آسوده را مردود درگاه الم کردم

هوس مگمار در احکام اعمال الم حاصل

حصول سکهٔ دل کو، طلا و مس درم کردم

دل آواره‌ام طور رم آسوده‌ای دارد

اگر گرد ملال آورد صحرا را ارم کردم

طمع واکرد هرگه راه احرام دل طامع

صدا را در سواد سرمه ‌سردادم ‌عدم کردم

اگر آگاه حالم مرگ هم گردد که رحم آرد

که مردم در ره اما درد دل آواره کم کردم

مآل عمر بیدل داد وهمم داد آسودم

دو دم درس هوسها گرم کردم، سرد هم کردم

 

 

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 21 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۰۶۹

 

 

گذشت عمر و شکست دل آشکار نکردم

هزارگل به بغل داشتم بهار نکردم

جهان به ضبط نفس بود و من ز هرزه‌دویها

به این کمند رسا یک دو چین شکار نکردم

نساختم به تنک رویی از تعلق دنیا

به قطع وهم دم تیغی آبدار نکردم

ز دست سوده نجستم علاج رنگ علایق

به درد سر زدم و صندل اختیار نکردم

وفا به عبرت انجام کار، کار ندارد

ز شرم می‌کشی اندیشهٔ خمار نکردم

جهان ز جوش دل آیینه خانه بود به چشمم

گذشتم از نفس و هیچ جا غبار نکردم

غبار جلوهٔ امکان گرفت آینهٔ من

ولی چه سودکه خود را به خود دچار نکردم

ز سیر این چمنم آب کرد غیرت شبنم

که هرزه تار نگه را عرق سوار نکردم

هوای صحبت دلمردگان نخواند فسونم

دماغ سوخته را شمع هر مزار نکردم

درین چمن به چه داغ آشنا شدم من بیدل

که طوف سوخته جانان لاله‌زار نکردم

 

 

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 21 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۰۷۰

 

 

خود را به عیش امکان پر متهم نکردم

خلقی به خنده نازند من‌ گریه هم نکردم

سیر خیال هستی رنگ فضولیی داشت

از خجلت جدایی یاد عدم نکردم

کاش انفعال هستی می‌داد شر به آبم

در آتشم ز خاکی‌ کز جهل نم نکردم

همواری آتشم را باغ خلیل می‌کرد

محراب‌ کبر گردید دوشی‌ که خم نکردم

از بسکه نقد هستی سرمایهٔ عدم داشت

هر چند صرف‌ کردم یک ذره‌ کم نکردم

پیری به دوشم آخر سرمشق لغزشی بست

تا سرنگون نگشتم جهد قلم نکردم

رنگ پریده یکسر محمل‌کش بهار است

از خود رمیدم اما جز با تو رم نکردم

آیینهٔ تجرد جوهر نمی‌پرستد

پرچم‌ گرانیی داشت خود را علم نکردم

از طبع بی‌تعلق حیران‌ کار خویشم

این صفحه نقش نگرفت یا من رقم نکردم

بیدل چه بگذرد کس از عالم‌ گذشتن

این جاده پی سپر بود رنج قدم نکردم

 

 

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 21 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۰۷۱

 

 

گهی بر صبح پیچیدم‌ گهی با گل جنون‌ کردم

به چاک صد گریبان خویش را از خود برون‌ کردم

شرار کاغذ من محمل شوق ‌که بود امشب

که هرجا جلوه‌کرد آسودگی وحشت فزون‌کردم

شکستم رنگ و بیرون جستم از تشویش سودایی

برای چشم بند هر دو عالم یک فسون ‌کردم

غرورهیچکس با جرات من برنمی‌آید

جهان برخصم جست و من همین خود را زبون ‌کردم

بهار آمد تو هم ای زاهد بی‌درد تزویری

چمن‌ گل‌، شیشه قلقل‌، یار مستی‌، من جنون ‌کردم

هجوم‌ گردش رنگم غرور دل شکست آخر

به چندین دور ساغر شیشه‌ای را سرنگون ‌کردم

به قدر هر نفس می‌باید از خویشم برون رفتن

غباری را به ذوق جانکنی ها بیستون ‌کردم

نسیم هرزه ‌تاز من عرق آورد شبنم شد

درین خجلت سرا کاری که می‌باید کنون کردم

چه خواهم خواست عذر نازپروردی‌که رنگش را

به تکلیف خرام سایهٔ‌ گل نیلگون کردم

حنای دست او بیدل زیان پیمای سودن شد

من از شمشیر بیدادش نمردم بلکه خون‌کردم

 

 

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 21 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۰۷۲

 

 

از هر طلبی پیش ندامت‌گله‌کردم

سودم قدمی چند که دست آبله‌ کردم

در غنچگی‌ام یکدلیی بود که چون گل

بر وهم شکفتن زدم و ده دله‌کردم

بی‌صحبت پیران نگذشتم ز رعونت

تا حلقه شدن خدمت این سلسله‌ کردم

بنیاد شکیبایی من جزو زمین داشت

لرزیدم از اندام وفا زلزله‌ کردم

نومیدی سعی از دم فرصت خبرم‌کرد

پا خورد به سنگم جرس قافله‌ کردم

پر منفعل افتاد دل از رغبت دنیا

نفرت عملی بود درین مزبله‌ کردم

ضبط نفس‌، آیینه ز آفاق جلا داد

زین صیقل معنی مدد حوصله‌کردم

مژگان نگشودم به تماشای تعین

سیر عدم و هستی بی‌فاصله‌ کردم

بیدل نفس اقسام معانی به فسون بست

فرصت رمقی داشت نیاز صله کردم

 

 

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 21 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۰۷۳

 

 

گر چراغ ازنفس سوخته بر می‌کردم

شب هنگامهٔ تشویش سحر می‌کردم

آرزو در غم نامحرمی فرصت سوخت

کاشکی سیرگریبان شرر می‌کردم

گرد اوهام رهایی نشکستم هیهات

تا قفس را نفسی بالش پر می‌کردم

یاد آن دولت بیدارکه در خواب عدم

چشم‌نگشوده بر آن‌جلوه نظر می‌کردم

زان تبسم‌که حیا زیر لبش پنهان داشت

چه شناهاکه نه در موج‌گهر می‌کردم

آه بیدردی فرصت نپسندید از من

آن قدر جهد که خونی به جگر می‌کردم

فطرت از جوهر تنزیه‌که در طبع من است

آب می‌شد اگر اظهار هنر می‌کردم

این بنایی‌که جهان خمزدهٔ پستی اوست

نردبان داشت اگر زبر و زبر می‌کردم

امشبم نالهٔ دل اشک فشان پر می‌زد

چقدر حل معمای شرر می‌کردم

قدم سعی به جایی نرساندم بیدل

کاش چشمی به نمی آبله تر می‌کردم

 

 

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 21 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۰۷۴

 

 

تو می‌رفتی و من ساز قیامت باز می‌کردم

شکست رنگ تا پر می‌فشاند آواز می‌کردم

اگر ناموس الفت‌ها نمی‌شد مانع جرأت

چو شوخی آشیان در دیدهٔ غماز می‌کردم

حیا رعنایی طاووس از وضعم نمی‌خواهد

وگرنه با دو عالم رنگ یک پرواز می‌کردم

خجل چون صبح از خاکستر بیحاصل خویشم

نشد آیینه‌ای را یک نفس پرداز می‌کردم

عصای مشت خاک من نشد جولان آهویی

که همچون سرمه در چشم دو عالم ناز می‌کردم

درین محفل نمی‌یابد سپند بینوای من

گریبانی‌که چاک از شعلهٔ آواز می‌کردم

وفا منع تمیز شادی و غم می‌کند ورنه

نواها انتخاب از طالع ناساز می‌کردم

عنان ناله می‌بودی اگر در ضبط تمکینم

چو خاموشی وطن در پرده‌های راز می‌کردم

به خامی سوخت چون برقم خیال زندگی پختن

به این نومیدی انجامی دگر آغاز می‌کردم

گر از دستم گشاد کار دیگر برنمی‌آید

به حال خویش می‌بایست چشمی باز می‌کردم

اگر بیدل بجایی می‌رسیدم از پر افشانی

به آهنگ ز خود رفتن هزار انداز می‌کردم

 

 

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 21 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۰۷۵

 

 

خوشا ذوقی‌ که از دل عقده‌ای‌ گر باز می‌کردم

همان چون دانه بهر خویش دامی ساز می‌کردم

به صحرایی ‌که دل محمل‌کش شوق تو بود آنجا

غباری‌ گر ز جا می‌جست من پرواز می‌کردم

به بزم وصل‌، فریادم نبود از غفلت آهنگی

بهار رنگهای رفته را آواز می‌کردم

دربن‌ گلشن ندارد هیچکس بر حال دل رحمی

وگرنه همچو گل صد جا گریبان باز می‌کردم

خلیل همتم چون شمع نپسندید رسوایی

کز آتش‌ گل برون می‌دادم و اعجاز می‌کردم

در آن محفل ‌که حسن از جلوهٔ خود داشت استغنا

من بی‌هوش بر آیینه داری ناز می‌کردم

سحر شور من و بار شکست رنگ می‌بندد

نفس را کاش من هم رشتهٔ این ساز می‌کردم

جنون بر صفحهٔ بیحاصلم آتش نزد ورنه

جهانی را به یک چشمک شرر گلباز می‌کردم

ندارم تاب شرکت ورنه من هم زبن چمن بیدل

قفس بر دوش مانند سحر پرواز می‌کردم

 

 

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 21 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]
.: تعداد کل صفحات 128 :. 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 >

درباره وبلاگ



نویسندگان

  عاشق شعر

آرشیو ماهانه

فروردین 1395
اردیبهشت 1395
خرداد 1395
تیر 1395
مرداد 1395
شهریور 1395
مهر 1395
آبان 1395
آذر 1395
دی 1395
بهمن 1395
اسفند 1395

آرشیو موضوعی

رضی‌الدین آرتیمانی
ابن حسام خوسفی
ابوسعید ابوالخیر
اسدی توسی
اسعد گرگانی
اقبال لاهوری
امیرخسرو دهلوی
انوری
اوحدی
باباافضل کاشانی
باباطاهر
ملک‌الشعرای بهار
بیدل دهلوی
پروین اعتصامی
جامی
عبدالواسع جبلی
حافظ
خاقانی
خلیل‌الله خلیلی
خواجوی کرمانی
خیام نیشابوری
هاتف اصفهانی
رودکی
صائب تبریزی
سعدی
سلمان ساوجی
سنایی غزنوی
سیف فرغانی
شاه نعمت‌الله
شبستری
شهریار
شیخ بهایی
صائب تبریزی
صبوحی
عبید زاکانی
عراقی
عرفی
عطار
فرخی
فردوسی
فروغی
فیض کاشانی
قاآنی
کسایی
محتشم
مسعود سعد
منوچهری
مولوی
مهستی
ناصرخسرو
نصرالله منشی
نظامی
وحشی
هاتف اصفهانی
هجویری
هلالی

آمار وبلاگ

كل بازديدها : 1170069 نفر
كل نظرات : 1 عدد
كل مطالب : 25576 عدد
آخرین بروز رسانی : یک شنبه 21 شهریور 1395 
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 30 اردیبهشت 1395 

دیگر امکانات

  • آردوج
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • خرید زیتون
  • خرید روغن زیتون
  • مای ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه