📕📗📘 مرجع شعر📘📗📕

اشعار شعرا را در این وبلاگ دنبال کنید

صفحه اصلی بلاگ راسخون فروشگاه راسخون تماس با من

غزلیات سعدی - غزل ۲۵۱

اگر تو برشکنی دوستان سلام کنند

که جور قاعده باشد که بر غلام کنند

هزار زخم پیاپی گر اتفاق افتد

ز دست دوست نشاید که انتقام کنند

به تیغ اگر بزنی بی‌دریغ و برگردی

چو روی باز کنی بازت احترام کنند

مرا کمند میفکن که خود گرفتارم

لویشه بر سر اسبان بدلگام کنند

چو مرغ خانه به سنگم بزن که بازآیم

نه وحشیم که مرا پای بند دام کنند

یکی به گوشه چشم التفات کن ما را

که پادشاهان گه گه نظر به عام کنند

که گفت در رخ زیبا حلال نیست نظر

حلال نیست که بر دوستان حرام کنند

ز من بپرس که فتوی دهم به مذهب عشق

نظر به روی تو شاید که بردوام کنند

دهان غنچه بدرد نسیم باد صبا

لبان لعل تو وقتی که ابتسام کنند

غریب مشرق و مغرب به آشنایی تو

غریب نیست که در شهر ما مقام کنند

من از روی تو نپیچم که شرط عشق آنست

که روی در غرض و پشت برملام کنند

به جان مضایقه با دوستان مکن سعدی

که دوستی نبود هر چه ناتمام کنند

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 11 شهریور 1395  ] [ 12:21 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سعدی - غزل ۲۵۲

نشاید که خوبان به صحرا روند

همه کس شناسند و هر جا روند

حلالست رفتن به صحرا ولیک

نه انصاف باشد که بی ما روند

نباید دل از دست مردم ربود

چو خواهند جایی که تنها روند

که بپسندد از باغبانان گل

که از بانگ بلبل به سودا روند

برآرند فریاد عشق از ختا

گر این شوخ چشمان به یغما روند

همه سروها را بباید خمید

که در پای آن سروبالا روند

بسا هوشمندا که در کوی عشق

چو من عاقل آیند و شیدا روند

بسازیم بر آسمان سلمی

اگر شاهدان بر ثریا روند

نه سعدی در این گل فرورفت و بس

که آنان که بر روی دریا روند

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 11 شهریور 1395  ] [ 12:21 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سعدی - غزل ۲۵۳

به بوی آن که شبی در حرم بیاسایند

هزار بادیه سهلست اگر بپیمایند

طریق عشق جفا بردنست و جانبازی

دگر چه چاره که با زورمند برنایند

اگر به بام برآید ستاره پیشانی

چو ماه عید به انگشت‌هاش بنمایند

در گریز نبستست لیکن از نظرش

کجا روند اسیران که بند بر پایند

ز خون عزیزترم نیست مایه‌ای در تن

فدای دست عزیزان اگر بیالایند

مگر به خیل تو با دوستان نپیوندند

مگر به شهر تو بر عاشقان نبخشایند

فدای جان تو گر جان من طمع داری

غلام حلقه به گوش آن کند که فرمایند

هزار سرو خرامان به راستی نرسد

به قامت تو و گر سر بر آسمان سایند

حدیث حسن تو و داستان عشق مرا

هزار لیلی و مجنون بر آن نیفزایند

مثال سعدی عودست تا نسوزانی

جماعت از نفسش دم به دم نیاسایند

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 11 شهریور 1395  ] [ 12:21 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سعدی - غزل ۲۵۴

اخترانی که به شب در نظر ما آیند

پیش خورشید محالست که پیدا آیند

همچنین پیش وجودت همه خوبان عدمند

گر چه در چشم خلایق همه زیبا آیند

مردم از قاتل عمدا بگریزند به جان

پاکبازان بر شمشیر تو عمدا آیند

تا ملامت نکنی طایفه رندان را

که جمال تو ببینند و به غوغا آیند

یعلم الله که گر آیی به تماشا روزی

مردمان از در و بامت به تماشا آیند

دلق و سجاده ناموس به میخانه فرست

تا مریدان تو در رقص و تمنا آیند

از سر صوفی سالوس دوتایی برکش

کاندر این ره ادب آنست که یکتا آیند

می‌ندانم خطر دوزخ و سودای بهشت

هر کجا خیمه زنی اهل دل آن جا آیند

آه سعدی جگر گوشه نشینان خون کرد

خرم آن روز که از خانه به صحرا آیند

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 11 شهریور 1395  ] [ 12:21 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سعدی - غزل ۲۵۵

تو را سماع نباشد که سوز عشق نبود

گمان مبر که برآید ز خام هرگز دود

چو هر چه می‌رسد از دست اوست فرقی نیست

میان شربت نوشین و تیغ زهرآلود

نسیم باد صبا بوی یار من دارد

چو باد خواهم از این پس به بوی او پیمود

همی‌گذشت و نظر کردمش به گوشه چشم

که یک نظر بربایم مرا ز من بربود

به صبر خواستم احوال عشق پوشیدن

دگر به گل نتوانستم آفتاب اندود

سوار عقل که باشد که پشت ننماید

در آن مقام که سلطان عشق روی نمود

پیام ما که رساند به خدمتش که رضا

رضای توست گرم خسته داری ار خشنود

شبی نرفت که سعدی به داغ عشق نگفت

دگر شب آمد و کی بی تو روز خواهد بود

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 11 شهریور 1395  ] [ 12:21 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سعدی - غزل ۲۵۶

نفسی وقت بهارم هوس صحرا بود

با رفیقی دو که دایم نتوان تنها بود

خاک شیراز چو دیبای منقش دیدم

وان همه صورت شاهد که بر آن دیبا بود

پارس در سایه اقبال اتابک ایمن

لیکن از ناله مرغان چمن غوغا بود

شکرین پسته دهانی به تفرج بگذشت

که چه گویم نتوان گفت که چون زیبا بود

یعلم الله که شقایق نه بدان لطف و سمن

نه بدان بوی و صنوبر نه بدان بالا بود

فتنه سامریش در نظر شورانگیز

نفس عیسویش در لب شکرخا بود

من در اندیشه که بت یا مه نو یا ملکست

یار بت پیکر مه روی ملک سیما بود

دل سعدی و جهانی به دمی غارت کرد

همچو نوروز که بر خوان ملک یغما بود

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 11 شهریور 1395  ] [ 12:21 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سعدی - غزل ۲۵۷

از دست دوست هر چه ستانی شکر بود

وز دست غیر دوست تبرزد تبر بود

دشمن گر آستین گل افشاندت به روی

از تیر چرخ و سنگ فلاخن بتر بود

گر خاک پای دوست خداوند شوق را

در دیدگان کشند جلای بصر بود

شرط وفاست آن که چو شمشیر برکشد

یار عزیز جان عزیزش سپر بود

یا رب هلاک من مکن الا به دست دوست

تا وقت جان سپردنم اندر نظر بود

گر جان دهی و گر سر بیچارگی نهی

در پای دوست هر چه کنی مختصر بود

ما سر نهاده‌ایم تو دانی و تیغ و تاج

تیغی که ماه روی زند تاج سر بود

مشتاق را که سر برود در وفای یار

آن روز روز دولت و روز ظفر بود

ما ترک جان از اول این کار گفته‌ایم

آن را که جان عزیز بود در خطر بود

آن کز بلا بترسد و از قتل غم خورد

او عاقلست و شیوه مجنون دگر بود

با نیم پختگان نتوان گفت سوز عشق

خام از عذاب سوختگان بی‌خبر بود

جانا دل شکسته سعدی نگاه دار

دانی که آه سوختگان را اثر بود

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 11 شهریور 1395  ] [ 12:21 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سعدی - غزل ۲۵۸

مرا راحت از زندگی دوش بود

که آن ماه رویم در آغوش بود

چنان مست دیدار و حیران عشق

که دنیا و دینم فراموش بود

نگویم می لعل شیرین گوار

که زهر از کف دست او نوش بود

ندانستم از غایت لطف و حسن

که سیم و سمن یا بر و دوش بود

به دیدار و گفتار جان پرورش

سراپای من دیده و گوش بود

نمی‌دانم این شب که چون روز شد

کسی بازداند که باهوش بود

مؤذن غلط کرد بانگ نماز

مگر همچو من مست و مدهوش بود

بگفتیم و دشمن بدانست و دوست

نماند آن تحمل که سرپوش بود

به خوابش مگر دیده‌ای سعدیا

زبان درکش امروز کان دوش بود

مبادا که گنجی ببیند فقیر

که نتواند از حرص خاموش بود

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 11 شهریور 1395  ] [ 12:21 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سعدی - غزل ۲۵۹

ناچار هر که صاحب روی نکو بود

هر جا که بگذرد همه چشمی در او بود

ای گل تو نیز شوخی بلبل معاف دار

کان جا که رنگ و بوی بود گفت و گو بود

نفس آرزو کند که تو لب بر لبش نهی

بعد از هزار سال که خاکش سبو بود

پاکیزه روی در همه شهری بود ولیک

نه چون تو پاکدامن و پاکیزه خو بود

ای گوی حسن برده ز خوبان روزگار

مسکین کسی که در خم چوگان چو گو بود

مویی چنین دریغ نباشد گره زدن

بگذار تا کنار و برت مشک بو بود

پندارم آن که با تو ندارد تعلقی

نه آدمی که صورتی از سنگ و رو بود

من باری از تو بر نتوانم گرفت چشم

گم کرده دل هرآینه در جست و جو بود

بر می‌نیاید از دل تنگم نفس تمام

چون ناله کسی که به چاهی فرو بود

سعدی سپاس دار و جفا بین و دم مزن

کز دست نیکوان همه چیزی نکو بود

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 11 شهریور 1395  ] [ 12:21 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سعدی - غزل ۲۶۰

من چه در پای تو ریزم که خورای تو بود

سر نه چیزست که شایسته پای تو بود

خرم آن روی که در روی تو باشد همه عمر

وین نباشد مگر آن وقت که رای تو بود

ذره‌ای در همه اجزای من مسکین نیست

که نه آن ذره معلق به هوای تو بود

تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من

هیچ کس می‌نپسندم که به جای تو بود

به وفای تو که گر خشت زنند از گل من

همچنان در دل من مهر و وفای تو بود

غایت آنست که ما در سر کار تو رویم

مرگ ما باک نباشد چو بقای تو بود

من پروانه صفت پیش تو ای شمع چگل

گر بسوزم گنه من نه خطای تو بود

عجبست آن که تو را دید و حدیث تو شنید

که همه عمر نه مشتاق لقای تو بود

خوش بود ناله دلسوختگان از سر درد

خاصه دردی که به امید دوای تو بود

ملک دنیا همه با همت سعدی هیچست

پادشاهیش همین بس که گدای تو بود

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 11 شهریور 1395  ] [ 12:21 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]
.: تعداد کل صفحات 53 :. 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 >

درباره وبلاگ



نویسندگان

  عاشق شعر

آرشیو ماهانه

فروردین 1395
اردیبهشت 1395
خرداد 1395
تیر 1395
مرداد 1395
شهریور 1395
مهر 1395
آبان 1395
آذر 1395
دی 1395
بهمن 1395
اسفند 1395

آرشیو موضوعی

رضی‌الدین آرتیمانی
ابن حسام خوسفی
ابوسعید ابوالخیر
اسدی توسی
اسعد گرگانی
اقبال لاهوری
امیرخسرو دهلوی
انوری
اوحدی
باباافضل کاشانی
باباطاهر
ملک‌الشعرای بهار
بیدل دهلوی
پروین اعتصامی
جامی
عبدالواسع جبلی
حافظ
خاقانی
خلیل‌الله خلیلی
خواجوی کرمانی
خیام نیشابوری
هاتف اصفهانی
رودکی
صائب تبریزی
سعدی
سلمان ساوجی
سنایی غزنوی
سیف فرغانی
شاه نعمت‌الله
شبستری
شهریار
شیخ بهایی
صائب تبریزی
صبوحی
عبید زاکانی
عراقی
عرفی
عطار
فرخی
فردوسی
فروغی
فیض کاشانی
قاآنی
کسایی
محتشم
مسعود سعد
منوچهری
مولوی
مهستی
ناصرخسرو
نصرالله منشی
نظامی
وحشی
هاتف اصفهانی
هجویری
هلالی

آمار وبلاگ

كل بازديدها : 1168097 نفر
كل نظرات : 1 عدد
كل مطالب : 25576 عدد
آخرین بروز رسانی : یک شنبه 21 شهریور 1395 
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 30 اردیبهشت 1395 

دیگر امکانات

  • آردوج
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • خرید زیتون
  • خرید روغن زیتون
  • مای ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه