📕📗📘 مرجع شعر📘📗📕

اشعار شعرا را در این وبلاگ دنبال کنید

صفحه اصلی بلاگ راسخون فروشگاه راسخون تماس با من

غزلیات عطار - غزل شمارهٔ ۴۱۴

چند جویی در جهان یاری ز کس

یک کست در هر دو عالم یار بس

تو چو طاوسی بدین ره در خرام

کاندرین ره کم نیایی از مگس

مرد باش و هر دو عالم ده طلاق

پای در نه زانکه داری دست رس

گر برآری یک نفس بی عشق او

از تو با حضرت بنالد آن نفس

هر نفس سرمایهٔ صد دولت است

تا کی اندر یک نفس چندین هوس

سرنگونساری تو از حرص توست

باز کش آخر عنان را باز پس

تا ز دانگی دوست تر داری دودانگ

نیستی تو این سخن را هیچ کس

گر گهر خواهی به دریا شو فرو

بر سر دریا چه گردی همچو خس

بر در او گر نداری حرمتی

چون توانی رفت راه پر عسس

چون تو ای عطار حرمت یافتی

بر سر افلاک تازانی فرس

 


ادامه مطلب
[ جمعه 3 دی 1395  ] [ 12:34 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عطار - غزل شمارهٔ ۴۱۵

آفتاب عاشقان روی تو بس

قبلهٔ سرگشتگان کوی تو بس

ترکتاز هر دو عالم را به حکم

یک گره از زلف هندوی تو بس

آب حیوان را برای قوت جان

یک شکر از درج لولوی تو بس

جملهٔ عشاق را سرمایه‌ها

طاق آوردن ز ابروی تو بس

صد سپاه عقل پیش اندیش را

یک خدنگ از جزع جادوی تو بس

شیرمردان را شکار آموختن

از خیال چشم آهوی تو بس

آنکه او بر باد خواهد داد دل

یک وزیدن بادش از سوی تو بس

در ره تاریک زلفت عقل را

روشنی یک ذره از روی تو بس

درگذشتم از سر هر دو جهان

زانکه ما را یک سر موی تو بس

گر ز عطارت بدی دیدی بپوش

عذر خواهش روی نیکوی تو بس

 


ادامه مطلب
[ جمعه 3 دی 1395  ] [ 12:34 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عطار - غزل شمارهٔ ۴۱۶

در عشق روی او ز حدوث و قدم مپرس

گر مرد عاشقی ز وجود و عدم مپرس

مردانه بگذر از ازل و از ابد تمام

کم گوی از ازل ز ابد نیز هم مپرس

زین چار رکن چون بگذشتی حرم ببین

وانگاه دیده برکن و نیز از حرم مپرس

آنجا که نیست هستی توحید، هیچ نیست

زانجای درگذر به دمی و ز دم مپرس

لوح و قلم به قطع دماغ و زبان توست

لوح و قلم بدان و ز لوح و قلم مپرس

کرسی است سینهٔ تو و عرش است دل درو

وین هر دو نیست جز رقمی وز رقم مپرس

چون تو بدین مقام رسیدی دگر مباش

گم گرد در فنا و دگر بیش و کم مپرس

یک ذره سایه باش تو اینجا در آفتاب

اینجا چو تو نه‌ای تو ز شادی و غم مپرس

هر چیز کان تو فهم کنی آن همه تویی

پس تا که تو تویی ز حدوث و قدم مپرس

عطار اگر رسیدی اینجایگاه تو

در لذت حقیقت خود از الم مپرس

 


ادامه مطلب
[ جمعه 3 دی 1395  ] [ 12:34 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عطار - غزل شمارهٔ ۴۱۷

دوش آمد و گفت از آن ما باش

در بوتهٔ امتحان ما باش

گر خواهی بود زندهٔ جاوید

زنده به وجود جان ما باش

عمری است که تا از آن خویشی

گر وقت آمد از آن ما باش

مردانه به کوی ما فرود آی

نعره زن و جان فشان ما باش

گر محرم پیشگه نه‌ای تو

هم صحبت آستان ما باش

پریده زآشیان مایی

جویندهٔ آشیان ما باش

از ننگ وجود خود بپرهیز

فانی شو و بی نشان ما باش

ره نتوانی به خود بریدن

در پهلوی پهلوان ما باش

تا کی خفتی که کاروان رفت

در رستهٔ کاروان ما باش

چون می‌دانی که جمله ماییم

با جمله مگو زبان ما باش

چون اعجمیند خلق جمله

تو با همه ترجمان ما باش

تا چند ز داستان عطار

مستغرق داستان ما باش

 


ادامه مطلب
[ جمعه 3 دی 1395  ] [ 12:34 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عطار - غزل شمارهٔ ۴۱۸

ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش

بر در دل روز و شب منتظر یار باش

دلبر تو دایما بر در دل حاضر است

رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش

دیدهٔ جان روی او تا بنبیند عیان

در طلب روی او روی به دیوار باش

ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس

پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش

نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال

لیک تو باری به نقد ساختهٔ کار باش

در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن

تو به یکی زنده‌ای از همه بیزار باش

گر دل و جان تو را در بقا آرزوست

دم مزن و در فنا همدم عطار باش

 


ادامه مطلب
[ جمعه 3 دی 1395  ] [ 12:34 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عطار - غزل شمارهٔ ۴۱۹

غیرت آمد بر دلم زد دور باش

یعنی ای نااهل ازین در دور باش

تو گدایی دور شو از پادشاه

ورنه بر جان تو آید دور باش

گر وصال شاه می‌داری طمع

از وجود خویشتن مهجور باش

ترک جانت گوی آخر این که گفت

کز ضلالت نفس را مزدور باش

تو درافکن خویش و قسم تو ز دوست

خواه ماتم باش و خواهی سور باش

چون بسوزی همچو پروانه ز شمع

دایما نظارگی نور باش

گر می وصلش به دریا درکشی

مست لایعقل مشو مخمور باش

نه چو بی مغزان به یک می مست شو

نه به یک دردی همه معذور باش

ور به دریاها درآشامی شراب

تا ابد از تشنگی رنجور باش

همچو آن حلاج بدمستی مکن

یا حسینی باش یا منصور باش

چون نفخت فیه من روحی توراست

روح پاکی فوق نفخ صور باش

کنج وحدت گیر چون عطار پیش

پس به کنجی درشو و مستور باش

 


ادامه مطلب
[ جمعه 3 دی 1395  ] [ 12:34 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عطار - غزل شمارهٔ ۴۲۰

گر مرد رهی ز رهروان باش

در پردهٔ سر خون نهان باش

بنگر که چگونه ره سپردند

گر مرد رهی تو آن چنان باش

خواهی که وصال دوست یابی

با دیده درآی و بی زبان باش

از بند نصیب خویش برخیز

دربند نصیب دیگران باش

در کوی قلندری چو سیمرغ

می‌باش به نام و بی نشان باش

بگذر تو ازین جهان فانی

زنده به حیات جاودان باش

در یک قدم این جهان و آن نیز

بگذار جهان و در جهان باش

منگر تو به دیدهٔ تصرف

بیرون ز دو کون این و آن باش

عطار ز مدعی بپرهیز

رو گوشه‌نشین و در میان باش

 


ادامه مطلب
[ جمعه 3 دی 1395  ] [ 12:34 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عطار - غزل شمارهٔ ۴۲۱

در عشق تو من توام تو من باش

یک پیرهن است گو دو تن باش

چون یک تن را هزار جان هست

گو یک جان را هزار تن باش

نی نی که نه یک تن و نه یک جانست

هیچند همه تو خویشتن باش

چون جمله یکی است در حقیقت

گو یک تن را دو پیرهن باش

جانا همه آن تو شدم من

من آن توام تو آن من باش

ای دل به میان این سخن در

مانندهٔ مرده در کفن باش

چون سوسن ده زبان درین سر

می‌دار زبان و بی سخن باش

یک رمز مگوی لیک چون گل

می‌خند خوش و همه دهن باش

گر گویندت که کافری چیست

گو عاشق زلف پر شکن باش

ور پرسندت که چیست ایمان

گو روی ببین و نعره‌زن باش

گر روی بدین حدیث داری

چون ابراهیم بت‌شکن باش

ور گویندت ببایدت سوخت

تو خود ز برای سوختن باش

ور کشتن تو دهند فتوی

در کشتن خود به تاختن باش

مانند حسین بر سر دار

در کشتن و سوختن حسن باش

انگشت‌زن فنای خود شو

وانگشت نمای مرد و زن باش

گه ماده و گاه نر چه باشی

گر مرغی ویی نه چون زغن باش

انجام ره تو گفت عطار

رسوای هزار انجمن باش

 


ادامه مطلب
[ جمعه 3 دی 1395  ] [ 12:34 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عطار - غزل شمارهٔ ۴۲۲

منم اندر قلندری شده فاش

در میان جماعتی اوباش

همه افسوس خواره و همه رند

همه دردی کش و همه قلاش

ترک نیک و بد جهان گفته

که جهان خواه باش و خواه مباش

دام دیوانگی بگسترده

تا به دام اوفتاده عقل معاش

ساقیا چند خسبی آخر خیز

که سپهرت نمی‌دهد خشخاش

بنشان از دلم غبار به می

که تویی صحن سینه را فراش

گر تو در معرفت شکافی موی

ور زبان تو هست گوهر پاش

یک سر موی بیش و کم نشود

زانچه بنگاشت در ازل نقاش

تو چه دانی که در نهاد کثیف

آفتاب است روح یا خفاش

عاشقی خواه اوفتاده ز شوق

بر سر فرش شمع همچو فراش

چه کنی زاهدی که از سردی

بجهد بیست رش ز بیم رشاش

زاهد خام خویش‌بین هرگز

نشود پخته گر نهی در داش

هست زاهد چو آن دروگر بد

که کند سوی خود همیشه تراش

مرد ایثار باش و هیچ مترس

که نترسد ز مردگان نباش

من نیم خرده گیر و خرده شناس

که ندارم ز خرده هیچ قماش

دور باشید از کسی که مدام

کفر دارد نهفته، ایمان فاش

چون نیم زاهد و نیم فاسق

از چه قومم بدانمی ای کاش

چه خبر داری این دم ای عطار

تا قدم درنهی درین ره باش

 


ادامه مطلب
[ جمعه 3 دی 1395  ] [ 12:34 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عطار - غزل شمارهٔ ۴۲۳

دستم نرسد به زلف چون شستش

در پای از آن فتادم از دستش

گر مرغ هوای او شوم شاید

صد دام معنبر است در شستش

از لب ندهد میی و می‌داند

مخموری من ز نرگس مستش

بیچاره دلم که چشم مست او

صد توبه به یک کرشمه بشکستش

بشکفت گل رخش به زیبایی

غنچه ز میان جان کمر بستش

از بس که بریخت مشک از زلفش

چون خاک به زیر پای شد پستش

چون بود بتی چنان که در عالم

بپرستندش که جای آن هستش

یک یک سر موی من همی گوید

رویش بنگر که گفت مپرستش

نی نی که نقاب بر نمی‌دارد

تا سجده نمی‌کنند پیوستش

عطار دلی که داشت در عشقش

برخاست اومید و نیست بنشستش

 


ادامه مطلب
[ جمعه 3 دی 1395  ] [ 12:34 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]
.: تعداد کل صفحات 39 :. 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39

درباره وبلاگ



نویسندگان

  عاشق شعر

آرشیو ماهانه

فروردین 1395
اردیبهشت 1395
خرداد 1395
تیر 1395
مرداد 1395
شهریور 1395
مهر 1395
آبان 1395
آذر 1395
دی 1395
بهمن 1395
اسفند 1395

آرشیو موضوعی

رضی‌الدین آرتیمانی
ابن حسام خوسفی
ابوسعید ابوالخیر
اسدی توسی
اسعد گرگانی
اقبال لاهوری
امیرخسرو دهلوی
انوری
اوحدی
باباافضل کاشانی
باباطاهر
ملک‌الشعرای بهار
بیدل دهلوی
پروین اعتصامی
جامی
عبدالواسع جبلی
حافظ
خاقانی
خلیل‌الله خلیلی
خواجوی کرمانی
خیام نیشابوری
هاتف اصفهانی
رودکی
صائب تبریزی
سعدی
سلمان ساوجی
سنایی غزنوی
سیف فرغانی
شاه نعمت‌الله
شبستری
شهریار
شیخ بهایی
صائب تبریزی
صبوحی
عبید زاکانی
عراقی
عرفی
عطار
فرخی
فردوسی
فروغی
فیض کاشانی
قاآنی
کسایی
محتشم
مسعود سعد
منوچهری
مولوی
مهستی
ناصرخسرو
نصرالله منشی
نظامی
وحشی
هاتف اصفهانی
هجویری
هلالی

آمار وبلاگ

كل بازديدها : 1170111 نفر
كل نظرات : 1 عدد
كل مطالب : 25576 عدد
آخرین بروز رسانی : یک شنبه 21 شهریور 1395 
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 30 اردیبهشت 1395 

دیگر امکانات

  • آردوج
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • خرید زیتون
  • خرید روغن زیتون
  • مای ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه