خودم و خودش

تنها عشق واقعی.....خدا.........

نويسنده :یه بنده خدا
تاريخ: دوشنبه 15 تیر 1394  12:48 PM

هیچ لیوانی در زندگی خالی نیست ،

حتی نیمه پر هم نیستند ؛

وقتی چشمها جور دیگر می بینند .

وقتی دوست همه جا حضور دارد،

وقتی لطفش همه جا را پر کرده

آری ...  چشمها را باید شست ...

بیایید لیوانها را به کناری بگذاریم ، وقتی دریای رحمتش را کرانه نیست ...

الحمد لله رب العالمین ...                                                                                    

 

جملات زیبا گیله مرد



نويسنده :یه بنده خدا
تاريخ: دوشنبه 15 تیر 1394  12:45 PM

بین اینهمه ضمیر ؛

فقط " او " کافیست ...

 

 

هی ، هو ؛ او

این تشابه، تصادفی نیست .

 

اینبار تاکید  جمله را عوض میکنم

بین اینهمه ضمیر ؛

فقط او " کافی " ست ...

تسلیم میشوم و لبخند میزنم ...

 

جملات زیبا گیله مرد

جملات زیبا گیله مرد



نويسنده :یه بنده خدا
تاريخ: یک شنبه 14 تیر 1394  7:22 PM

 

خدای مهـــربان من:

همیــــشه جایی در حوالی دلتــنگی من جــاری می شــوی…


جــاری می شــوی در ابـــریِ چشــمانـــم…



و می بـــاری آنقــدر تا زلال شـــوم…



تا آســمانی شــود هــوایِ دلــم…


آنقــدر که با همـــه روحـــم حــس کنـــم…



داشتــــن تو …


می ارزد…


 

به تمـــام نداشــته هـــای دنیــــا…

 

می ارزد…،می ارزد…

 

 



نويسنده :یه بنده خدا
تاريخ: یک شنبه 14 تیر 1394  6:58 PM

http://up.shamsipour-ac.ir/uploads/images/1392/khordad/bb847668cdc81.jpg

 

می دانم هر از گاهی دلت تنگ می شود....

همان دل های بزرگی که جای من در آن است...

آن قدر تنگ می شود که حتی یادت می رود من آنجایم..

دلتنگی هایت را از خودت بپرس و نگران هیچ چیز نباش!

هنوز من هستم...

هنوز خدایت همان خداست...

هنوز روحت از جنس من است..

اما من نمی خواهم تو همان باشی...

تو باید در هر زمان بهترین باشی...

نگران شکستن دلت نباش...

می دانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند

و جنسش عوض نمی شود....

و می دانی که من شکست ناپذیر هستم...

و تو مرا داری ... برای همیشه...

چون هر وقت گریه می کنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد...

چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای...

چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم...

صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام...

درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم..

دلم نمی خواهد غمت را ببینم...

می خواهم شاد باشی...

این را من می خواهم...

تو هم می توانی این را بخواهی... خشنودی مرا...

من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم)

و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود...

نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد...

شب ها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟

نه من هم دل به دلت بیدارم...اما...

فقط کافیست خوب گوش بسپاری...

و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن...

پروردگارت...

با عشق...

 



نويسنده :یه بنده خدا
تاريخ: یک شنبه 14 تیر 1394  6:52 PM

 

                                      

                           

به تو من خیره می گردم ؛

به این جنگل ...

به این برکه ...

به خط نور ...

 به این دریا ...

به رقص آب ...

به این افسون بی همتا ...

چه باید گفت؟

کمک کن واژه ها را بر زبان آرم ؛

بگویم لحظه ای از تو ...

از این زیبائی روشن ،

از این مهتاب ...

بریزم با نسیم و گم شوم در شب ؛

بخندم با تو لختی در کنار آب ...

زبانم گنگ و ذهنم کور ،

تنم خسته ، دلم رنجور ...

تمام واژه ها قامت خمیده ،

ناتوان ...

بی نور ....

پر از پیچیده گیست این ذهن ناهموار ؛

سکوت واژه ها درهم تنیده ،

مثل یک آوار ...

من از پیچیده گی ها سخت بیزارم ؛

تو با من ساده می گویی و من هم ساده می گویم :

" خـدایــا دوسـتـت دارم "

 



جستجو در وبلاگ
درباره من
خداوندا... از برای تو نوشتن سخت دشوار است... قلم دشوار می چرخد لیکن... دفتر من پر ز این دشوار چرخش هاست و رد تو رد پای خوبیهات در رقص قلم پیداست...
نويسندگان
آرشيو
ابزارک هاي وبلاگ
قالب وبلاگ

  • کل بازديد:8554
  • تعداد کل مطالب : 6
  • آخرين بروز رساني : دوشنبه 15 تیر 1394 



رفتـــ 25
کد جمله تصادفی

کد های افکت بر روی لینک ها





کد پیغام خوش آمدگویی


Up Page


كد تغيير شكل موس

كد تغيير شكل موس