پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

داستان سرداب امام زمان (عج)

پس از شهادت امام حسن عسگري(عليه السلام), ماموران خليفه عباسى حركت گسترده اى را آغاز كردند و به جست و جوى فرزند و جانشين آن حضرت پرداختند(1). در هر جا كه احتمال وجود امام زمان(عليه السلام) را مى دادند, حضور مى يافتند. هدف آنان از هجوم به منزل امام حسن(عليه السلام) و اذيت و آزار بنى هاشم, دستگيرى و قتل فرزند امام حسن(عليه السلام) بود. اين پيگيرى خطرى بزرگ براى آينده امامت بود, كه با قد رت و حكمت پروردگار مهدى(عليه السلام) از نظرها پنهان گرديد و از خطرها به دور ماند.

در آغاز غيبت, ميان علما و دانشمندان اختلاف است. سه نظر در آن وجود دارد:

1- گروهى مانند شيخ مفيد(رحمه الله) آغاز غيبت صغرا را از هنگام ولادت حضرت مهدى(عليه السلام) به شمار آورده اند(2); زيرا از همان سالهاى آغازين ولادت, آن حضرت غيبت نسبى داشت و شمارى اندك از ياران, وى را مشاهده كردند.

بنابراين نظر, دوره غيبت صغرا تقريباً 74 سال مى شود, يعنى از آغاز ولادت, تا پايان سفارت آخرين سفير حضرت.

2- برخى بر آنند كه غيبت صغرا, از سال 260 ه. ق. يعنى سال درگذشت امام حسن(عليه السلام) آغاز شد و اين مدت, تا شروع غيبت كبرا, دوران آمادگى شيعيان و اُنس آنان به جدايى از امام زمان(عليه السلام) نام گرفت. اين دوران تقريباً هفتاد ساله, غيبت همه جانبه نبود. سفيرانى رابط بين امام ومردم بودند و مردم با واسطه, پرسشهاى دينى و دنيايى خود را از آن حضرت دريافت مى كردند.

3- گروهى آغاز غيبت امام(عليه السلام) رااز زمانى مى دانند كه مائموران خليفه به منزل حضرت در سامرا, هجوم آوردند, تا وى را دستگير كنند و آن حضرت در آن هنگام, در سرداب و همان جا, از ديده ها پنهان شد و تاكنون, در آن جا, بدون آب و غذا زندگى مى كند و روزى از آن جا ظهور خواهد كرد.

اين داستان چنان شهرت يافته كه وى را (صاحب سرداب) لقب داده اند(3)

در پاسخ اين سخنان بايد گفت: در منابع شيعى و كتابهاى اماميه, هيچ نامى از (سرداب) نيست. نويسندگان اهل سنت در نوشته هاى خود بر اين نظر اصرار مى ورزند ومتائسفانه اين مسائله دستاويز حمله نا آگاهانه برخى از آنان به تشيع گرديده است(4). پنداشته اند كه شيعيان در ميانه سرداب, امام خودرا مى جويند و ظهورش را از آن نقطه انتظار مى كشند; از اين روى, تهمتهايى به شيعه زده اند و زحمت مراجعه به منابع شيعى را در اين زمينه به خود نداده اند.

 

البته داستان حمله مائموران معتضد عباسى به منزل امام(عليه السلام) و برخورد آنان با آب فراوان و ديدن فردى كه در گوشه اى نشسته و عبادت مى كند و سپس هجوم به طرف وى و ناكام شدن آنان از دستگيرى وى, در برخى از منابع شيعى آمده است, اما در اين نقل, بر فرض صحت سند و دلالت آن: اولاً, از (سرداب) نامى برده نشده است ثانياً, حمله ديگرى كه از ناحيه معتضد صورت گرفته خلاف آن چيزى را كه اهل سنت مى گويند, ثابت مى كند زيرا بنابراين نقل, امام(عليه السلام) آن محلّ را ترك كرد و از پيش چشم ماموران گريخت و در نتيجه, در سرداب نيست (5)

منشائ خرده گيريهاى نا آگاهانه برخى به شيعه, در اين زمينه, آن است كه شيعيان به بخشى از حرم عسكريين در سامرا, يعنى (سرداب) احترام و توجه خاصى دارند و آن را زيارت مى كنند. خاطره هاى امامان خويش را گرامى مى دارند و آن مكان را مورد عنايت قرار مى دهند. و اين نه به خاطر آن استكه امام زمان(عليه السلام) در ين جا مسكن گزيده است و زندگى مى كند, بلكه از آن جهت كه زمانى مركز عبادت و سكونت چند تن از امامان راستين تشيع بوده است.

و ما حب الديار شقفن قلبى ولكن حبّ من سكن الديار گذشته از اين, بر اساس احاديث فراوانى كه در منابع شيعى وجود دارد, شيعيان بر اين باورند كه امام زمان(عليه السلام) در ميان مردم در رفت و آمد است و در مراسم حج و مانند آن شركت مى جويد و مانند يوسف كه برادرانش را مى شناخت وآنان وى را نمى شناختند, دوستان خويش را مى شناسد و...(6) بنابراين, داستان غيبت حضرت مهدى(عليه السلام) در سرداب سامرا و زندگى كردن حضرت در آن مكان, بهتان و دروغى بيش نيست و هيچ يك از بزرگان شيعه, چنين باورى نداشته و ندارند.

پي نوشتها:

1- اصول كافى ج505/1.

2- ارشاد مفيد, ج340/2.

3- اتفاق در مهدى موعود سيد اكبر قرشى62/ـ 111.

4- منتخب الائثر فى الائمام الثانى عشرصافى گلپايگانى 372/, داورى, قم.

5- كتاب الغيبة شيخ طوسى;248/ (بحار) ج51/52.

6- كتاب الغيبة شيخ طوسى164

منبع: كتاب نگاهى به تولّد و زندگى امام زمان(عجل الله فرجه )

پنج شنبه 21 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

واقع شدن سنّت هاى پيامبران درباره حضرت مهدى(عليه السلام)

يكى از علل و اسباب غيبت امام زمان(عليه السلام) كه در روايات معصومين(عليهم السلام)آمده، اين است كه موضوع غيبت در اسلام چيز جديد و بى سابقه اى نيست، بلكه در امم پيشين نيز به صورت يك سنّت الهى جريان داشته است. از طرفى خداى متعال با ارسال پيامبران براى هدايت مردم، حجّت را بر همگان تمام كرده، و راه هر گونه عذر و بهانه جويى را بر افراد لجوج و بهانه گير بسته است.

از طرف ديگر پيامبران خدا(عليهم السلام) تمام تلاش و كوشش خويش را براى هدايت و ارشاد مردم به كار برده و در اين راه مصايب و مشكلات فراوانى را متحمّل مى شدند و بدون كم ترين توقّع و چشم داشتى، مردم را به سوى خدا دعوت مى كردند. متأسفانه مردم بر اثر جهل و نادانى بناى مخالفت با پيامبران خدا را مى گذاشتند و آن چنان عرصه را بر آنان تنگ مى كردند كه در مواردى چاره اى جز اختفا و غيبت نداشتند. به همين جهت براى مدّتى از نظر مردم پنهان مى شدند.

در اين زمينه روايات زيادى از حضرات ائمه معصومين(عليهم السلام)نقل شده است كه به عنوان نمونه به ذكر دو حديث بسنده مى كنيم.

«سُدَير از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه حضرت فرمود:

براى قائم ما غيبتى است طولانى.

عَرض كردم: چرا يابن رسول اللّه؟

حضرت فرمود:

به جهت اين كه خدا خواسته است كه سنّت و روش پيامبران گذشته را در مورد غيبت هايشان درباره آن حضرت نيز جارى كند; اى سدير! به ناچار غيبت آن جناب واقع خواهد شد. زيرا خداوند متعال فرموده است: «لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَق» (1) سنّت گذشتگان درباره شما نيز جارى خواهد گشت» (2)  

«عبد اللّه بن فضل هاشمى از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه حضرت فرمود:

ناگزير براى صاحب الامر غيبتى خواهد بود، به طورى كه صاحب هر عقيده باطلى در مورد آن حضرت دچار شكّ و ترديد مى شود.

عبد اللّه گفت: جانم به فدايت! چرا؟

حضرت فرمود:

ما اجازه نداريم علّت آن را براى شما بيان كنيم.

عبد اللّه بار ديگر عرض كرد: حكمت غيبت آن حضرت چيست؟

حضرت فرمود:

حكمت غيبت آن حضرت، همان حكمت غيبت پيامبران و حجج پيشين خداوند است و تا بعد از ظهور آن حضرت علّت آن كشف نمى شود; همان گونه كه علّت سوراخ كردن كشتى و كشتن غلام و بپا نمودن ديوار توسّط خضر(عليه السلام) تا هنگام جدا شدن موسى(عليه السلام)از خضر براى آن حضرت روشن نشده بود» (3)  

ازاين دو روايت كه از امام صادق(عليه السلام) نقل شد، چند نكته استفاده مى شود:

1 ـ اصل وقوع غيبت حضرت مهدى(عليه السلام)، و به طول انجاميدن آن از هر دو روايت استفاده مى شود. زيرا روايت اول در طولانى شدن غيبت صراحت دارد، و در روايت دوم نيز به طولانى شدن غيبت اشاره شده است; به جهت اين كه حضرت فرمود:

«غيبت آن حضرت به گونه اى خواهد بود كه موجب شكّ و ترديد براى بعضى از افراد مى شود»

و چنين غيبتى طبعاً ملازم با طولانى بودن آن است.

2 ـ اين كه موضوع غيبت امام زمان(عليه السلام) چيز جديد و بى سابقه اى نيست; بلكه در پيامبران و حجج پيشين خدا نيز، وجود داشته است و همان علل و اسباب و حكمت هايى كه موجب غيبت آنها شده، غيبت آن بزرگوار را نيز موجب گرديده است.

3 ـ از روايت دوم استفاده مى شود كه خداوند به ائمه معصومين(عليهم السلام)نيز اجازه نداده است كه تمام علل و اسبابى را كه موجب غيبت حضرت مهدى(عليه السلام) شده، براى شيعيان بيان فرمايند و كشف آن ها را به بعد از ظهور آن حضرت موكول فرموده اند.

از اين نكته، نكته ديگر و بلكه نكات ديگرى مى توان استفاده نمود; زيرا امام صادق(عليه السلام) در پايان سخنانشان به عبد اللّه بن فضل فرمود:

«اى پسر فضل! موضوع غيبت مهدى(عليه السلام) امرى خدايى و سرّى از اسرار او و غيبى از غيب هاى اوست. از آن جايى كه ما مى دانيم خداوند حكيم است، تصديق مى كنيم كه تمام كارهاى او از روى حكمت است، گر چه علّت و سبب آن براى ما روشن نباشد» (4)  

آنچه لازم است اشاره كنيم آن است كه ما بايد بيشتر در زمينه شناخت حضرت مهدى(عليه السلام) و همچنين موضوع ولايت و امامت ائمه معصومين(عليهم السلام) فكر و انديشه خودمان را به كار گيريم و با تجزيه و تحليل عميق ترى در راستاى شناخت پيشوايان معصوم(عليهم السلام) گام برداريم.

اينجاست كه بايد در فكر و انديشه عميق ترى فرو رويم و بدانيم كه بعد از رحلت پيامبر گرامى اسلام چه رويداد بزرگى اتفاق افتاده بود كه خلفا و جانشينان به حق پيامبر اسلام، يعنى حضرت على(عليه السلام) و فرزندان معصوم آن بزرگوار، در طول دويست و شصت سال نتوانستند آن چنان كه مى بايست حرف دلشان را بزنند و حقيقت امر را براى شيعيان و ارادتمندان خود بيان فرمايند تا جايى كه بيان بسيارى از حقايق را به بعد از ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) موكول فرمودند چنانكه در فرمايش امام صادق(عليه السلام) به عبداللّه بن فضل هاشمى گذشت.

پی نوشتها:

1- سوره انشقاق، آيه 19

2- كمال الدين، ج 2، ص 480، ح 6

3- بحارالانوار، ج 52، ص 91، ح 4

4- بحارالانوار، ج 52، ص 91، ح 4

منبع: کتاب جلوه هاى پنهانى امام عصر عليه السلام

پنج شنبه 21 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

بيعت طاهر ذواليمينين با حضرت رضا در بغداد

بيهقي مي نويسد: حضرت رضا عليه السلام در مسير مدينه به بصره مدت يک هفته در

 بغداد نزد طاهربن حسين اقامت کردند، طاهر حضرت را احترام کرد و نامه اي را که مأمون به خط خود نوشته بود به حضرت عرضه داشت و گفت: نخست کس منم که به فرمان اميرالمؤمنين (مأمون) تو را بيعت خواهم کرد و چون من بيعت کنم با من صد هزار سوار و پياده است که همگان بيعت نمايند، حضرت رضا عليه السلام دست راست را بيرون کرد تا طاهر با حضرت بيعت کند ولي طاهر دست چپ پيش آورد. حضرت فرمود: اين چرا؟: طاهرگفت: دست راستم بر بيعت مأمون مي باشد ولي دست چپ فارغ است، از آن سبب با دست چپ بيعت مي کنم و امام عليه السلام 

 آنچه را او بکرد پسنديد و دست بيعت داد

 طاهربن حسين بن مصعب پوشنکي از خاندان ايراني است که مسلمان شدند، جدش طلحه بن عبدالله خزاعي به واسطه خدمتي که به عباسيان کرده بود از سرداران خراسان شد در سال (190 ش، 195 ق) مامون طاهربن حسين را به فرماندهي سپاه خود براي جنگ با امين منصوب کرد و چون او با هر دو دست با مهارت پيکار مي کرد به لقب ذواليمينين ملقب شد و نيزگفته اندکه چون طاهر با دست راست خود به خلافت مأمون و با دست چپ به خلافت حضرت رضا عليه السلام بيعت نمود او را طاهر ذواليمينين گفته اند. گرديزدي درکتاب زين الاخبار در باره لقب ذواليمينين به طاهر مي نويسد: مأمون هنگامي که طاهر را به جنگ علي بن عيسي ماهان فرستاد فضل بن سهل طالع گشود، دو ستاره يماني يکي سهيل و ديگر شعري يماني را در ميان آسمان يافت و بدين سبب او را ذواليمينين لقب داد و نيزگفته شده در آن ساعت که طاهربن حسين پرچم اردو بدست گرفت فضل بن سهل گفت: اي طاهر تو را پرچمي دادم که تا شصت وپنج سال ديگر هيچ کس آن را نگشايد و از هنگام بيرون آمدن طاهر از مرو که به جنگ عيسي ماهان رفت تا آخر دولت طاهريان و گرفتاري محمدبن طاهر به دست يعقوب ليث شصت و پنج سال بودگويند طاهربن حسين يک چشم  «اعور» بود و شاعري عرب گفته:   

يا ذواليمينين و عين واحده                                         نقصان عين و يمين زايده

منبع: کتاب السلطان و سلاطين

پنج شنبه 21 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

بشارت ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) در دين هنديان

در كتاب «پاتيكل» كه از كتب مقدّسه هنديان مى باشد و صاحب اين كتاب از اعاظم كفره هند است و به گمان پيروانش، صاحب كتاب آسمانى است، بشارت ظهور مبارك حضرت مهدى(عليه السلام) چنين آمده است:

«چون مدّت روز تمام شود، دنياى كهنه نو شود و زنده گردد، و صاحب ملك تازه پيدا شود از فرزندان دو پيشواى بزرگ جهان كه يكى «ناموس آخر الزمان» و ديگرى «صديق اكبر».

يعنى وصى بزرگتر وى كه «پشن» نام دارد. و نام آن صاحب ملك تازه، «راهنما» است، به حق، پادشاه شود، و خليفه «رام» باشد، و حكم براند، و او را معجزه بسيار باشد. هر كه پناه به او برد و دين پدران او اختيار كند، سرخ روى باشد در نزد رام».

و دولت او بسيار كشيده شود، و عمر او از فرزندان «ناموس اكبر» زياده باشد، و آخر دنيا به او تمام شود. و از ساحل درياى محيط و جزاير سرانديب و قبر بابا آدم(عليه السلام) و از جبال القمر تا شمال هيكل زهره، تا سيف البحر و اقيانوس را مسخر گرداند، و بتخانه «سومنات» را خراب كند. و «جگرنات» (1) بفرمان او به سخن آيد و به خاك افتد، پس آن را بشكند و به درياى اعظم اندازد، و هر بتى كه در هر جا باشد بشكند» (2)

از آنجا كه در اين بشارت، الفاظ و تعابيرى به كار رفته است كه امكان دارد براى بعضى از خوانندگان نا مفهوم باشد بعضى از آنها را جهت روشن تر شدن مطلب توضيح مى دهيم:

  

1 ـ مقصود از «ناموس آخر الزمان»، ناموس اعظم الهى، پيامبر خاتم حضرت محمّد بن عبدالله(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

2 ـ پشن، نام هندى حضرت على بن ابى طالب(عليه السلام) است.

3 ـ صاحب ملك تازه، آخرين حجّت خداوند حضرت ولى عصر(عليه السلام) است و راهنما، نام مبارك حضرت مهدى(عليه السلام) است كه بزرگترين نماينده راهنمايان الهى و نام مقدّس وى نيز، هادى و مهدى و قائم به حق است.

4 ـ كلمه «رام» به لغت «سانسكريتى» نام اقدس حضرت احديت (خدا) است.

5 ـ اين جمله «هر كه به او پناه برد، و دين پدران او اختيار كند، در نزد رام، سرخ روى باشد» صريح است در اين كه، حضرت مهدى(عليه السلام) جهانيان را به دين اجداد بزرگوارش، اسلام، دعوت مى كند.

6 ـ سومنات ـ بنا به نوشته علاّمه دهخدا، در كتاب لغت نامه بتخانه اى بوده است در «گجرات». و گويند: سلطان محمود غزنوى آن را خراب كرد، و «منات» را كه از بتهاى مشهور است و در آن بتخانه بود، شكست. و گويند: اين لغت هندوى است كه مفرّس شده و آن نام بتى بود، و معنى تركيبى آن «سوم، نات» است: نمونه قمر، زيرا «سوم» به لغت هندوى قمر را گويند، و نات، تعظيم است. براى اطلاع بيشتر به لغت نامه دهخدا، ماده «سومنات» مراجعه فرماييد.

7 ـ و اما «جگرنات» به لغت سانسكريتى، نام بتى است كه هندوها آن را مظهر خدا مى دانند.

پي نوشتها:

1- جگرنات به لغت سانسكريت نام بتى است كه هندوها آن را مظهر خدا مى دانند.

2- علائم الظهور كرمانى ص 17; لمعات شيرازى، ج 1، ص 18 ; نور الانوار، نور هفتم ; بشارات عهدين، ص 246 به نقل از كتاب زبدة المعارف، ذخيرة الالباب و تذكرة الاولياء.

منبع: كتاب ظهور حضرت مهدي (عج) از ديدگاه اسلام و مذاهب ديگر جهان

پنج شنبه 21 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

شب معراج و نشانه هاى ظهور نور

در حديث مباركى كه ابن عباس از زبان پرنور آورنده اسلام حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله نقل كرده به نشانه هايى در رابطه با قيام جهانى حضرت صاحب الامر عليه السّلام تصريح شده است كه به نظر خوانندگان عزيز مى رسد :
عن ابن عباس عن رسول الله صلى الله عليه و آله : فى حديث ان الله اوحى اليه ليلة اسرى به ان يوصى الى على و اخبره با لائمة من ولده الى ان قال و آخر رجل منهم يصلى عيسى ابن مريم خلفه يملا الارض عدلا كما ملئت جورا و ظلما انجى به من الهلكة و اهدى به من الضلالة و ابرى به الاعمى و اشفى به المريض فقلت الهى و سيدى متى يكون ذاك فاوحى الله عزوجل الى يكون ذلك اذا رفع العلم و ظهر الجهل و كثر القراءة و قل العمل و كثر القتل و قل الفقهاء و الهادون و كثر فقهاء الضلالة و الخونة و كثر الشعراء و اتخذ امتك قبورهم مساجد و حليت المصاحف و زخرفت المساجد و كثر الجور و الفساد و ظهر المنكر و اءمر امتك به و نهى عن المعروف و اكتفى الرجال بالرجال و النساء بالنساء و صار الامراء كفرة و اوليائهم فجرة و اعوانهم ظلمة ذووالراءى منهم فسقة و عند ثلاثة خسوف خسف بالمشرق و خسف بالمغرب و خسف بجزيرة العرب و خراب بصرة على يد رجل من ذريتك تتبعه الزنوج و خروج رجل من ولد الحسين بن على و ظهور الدجال يخرج من المشرق من سجستان و ظهور السفيانى (1)
ابن عباس مى گويد: در شب معراج مطالبى به رسول اكرم صلى الله عليه و آله وحى شد كه بايد به وجود مقدس حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام خبر داده شود و نيز به ائمه بعد از آن حضرت . بعد فرمودند كه خداوند براى آخرين آنها نشانه هايى بيان فرمودند :
1- عيسى بن مريم پشت سر آن بزرگوار نماز مى خواند .
2- زمين را پر از عدل و داد مى كند چنانچه پر از ظلم و جور شده باشد .
3- بندگانم را به وسيله او (امام عصر) از هلاكت نجات مى دهم .
4- گمراهان را به وسيله او هدايت مى كنم .
5- نابينايان و بيماران را به وسيله او شفا مى دهم .
عرض كردم خداوندا! آن كى خواهد شد؟ خطاب رسيد :
6- هرگاه علم از ميان برداشته شود و جهل و نادانى به جاى آن نشيند .
قرائت قرآن زياد اما عمل به آن كم شود .
7- قتل و كشتار زياد شود

8- فقها و هدايت كنندگان واقعى كم شوند ) اشاره است به وجود علماى ربانى (
9- علماى فاسق (بى عمل ) و خيانتكار زياد شوند (آنان كه دين را به فكر خود معنى مى كنند (
10- شعرا زياد شوند .
11- امت شما قبرستانها را مساجد قرار دهند .
12- قرآنها را زينت كنند .
13- مساجد را مجلل بسازند .
14- جور و فساد زياد شود .
15- منكرات ظاهر شود .
16- امت شما امر به منكر كنند .
17- پيروان شما نهى از معروف كنند .
18- مردها به مردها اكتفا كنند (لواط (
19- زنان به زنان قناعت كنند (مساحقه (
20- زمامداران كافر شوند .
21- دوستان حكمرانان گنهكاران باشند .
22- ياوران آنها ستمگران باشند .
23- صاحبان راءى و نظر از آنان فاسقان باشند .
24- سه خسف (2) در دنيا واقع شود: يكى خسف در مشرق ، خسف ديگر در مغرب و خسف سوم در جزيرة العرب .
25- خراب شدن بصره به دست يكى از ذرارى تو ) سيد) كه زنگيها دنبالش را بگيرند .
26- قيام مردى از اولاد امام حسين عليه السّلام
27- ظهور دجال و قيامش از سجستان .
28- خروج سفيانى .

پی نوشتها:

1- اثباة الهداه ، ج 7 / ص 390 و 391
2- فرورفتگى زمين

منبع: کتاب نشانه هاى ظهور او

پنج شنبه 21 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

ويژگى هاى ممتاز حضرت مهدى (عج)

در روايات گوناگونى كه شيعه و سنّى درباره مهدى موعود(عليه السلام) و ريشه خانوادگى و نسب عالى و اصالت آن حضرت از پيامبر بزرگوار اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) و ساير ائمّه اهل بيت(عليهم السلام)نقل كرده اند، چنين آمده است:

مهدى(عليه السلام) از عرب است.

مهدى(عليه السلام) از اُمّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان «كنانه» جدّ پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) از «قريش» است.

مهدى(عليه السلام) از «بنى هاشم» است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان «عبدالمطلب» است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان «ابوطالب» است.

مهدى(عليه السلام) از آل محمد(عليهم السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از نسل پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) از عترت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) از اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) از «ذوى القربى» است.

مهدى(عليه السلام) از ذريّه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) نامش، نام پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) كنيه اش، كنيه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان على بن ابى طالب(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان فاطمه زهرا(عليها السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام حسن مجتبى(عليه السلام) است.

 

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام حسين(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) نهمين نفر از فرزندان امام حسين(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام زين العابدين(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام محمّد باقر(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام صادق(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام موسى كاظم(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام)از فرزندان امام رضا(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام محمّد تقى(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام هادى(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) فرزند امام حسن عسكرى(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) فرزند بلا فصل امام حسن عسكرى(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) شبيه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) پيشواى شايسته است.

مهدى(عليه السلام) يكى از سروران اهل بهشت است.

مهدى(عليه السلام) بعد از پادشاهان ستمگر مى آيد.

مهدى(عليه السلام) خليفة اللّه است.

مهدى(عليه السلام) بقيّة اللّه است.

مهدى(عليه السلام) دو غيبت دارد.

مهدى(عليه السلام) در همه عالم يكى است.

مهدى(عليه السلام) تمام روى زمين را از عدل پر مى كند.

پس از مهدى(عليه السلام) زندگى سودى نخواهد داشت (1)

پي نوشتها:

1- براى آگاهى از مجموع احاديثى كه در اين زمينه رسيده است به كتاب نفيس «منتخب الاثر» تأليف آية اللّه لطف اللّه صافى و كتاب «البيان» گنجى شافعى و كتاب «المهدى الموعود المنتظر» تحقيق نجم الدين عسكرى و ساير كتاب هاى مربوطه مراجعه فرماييد.

منبع: كتاب ظهور حضرت مهدي (عج) از ديدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان

پنج شنبه 21 آبان 1388  نظرات : 1 بيان انتقادات و پيشنهادات

علائم مومنان در كلام حضرت علی علیه السلام (2)

علی علیه السلام در نهج البلاغه می‌فرماید:

«لیجتمع فی قلبك الافتقار الی الناس والاستغنا عنهم»؛ باید در قلبت دو حالت «احتیاج به مردم» و «استغنا از مردم» جمع شود.

«فیكون افتقارك علیهم فی لین كلامك و حسن وجهك»؛ با داشتن روحیه نیازمندی، كلامت نرم و رویت گشاده می‌شود.

همان طور كه انسان اگر از كسی چیزی بخواهد و احساس احتیاج كند، هم سخنش نرم می‌شود و هم چهره‌اش باز و شكفته می‌شود. همچنین است اگر در دلت استغنا از ناس هم باشد، زیرا:

«فی نزاحه عرضك و بقا عزك»؛ آبرویت وعزتت را حفظ كنی .

در این روایت، جنبه‌های اجتماعی مورد نظر است. اما در بُعد معنوی امام باقرعلیه السلام می‌فرماید:

«ثلاثة هن فخر المومن و زینة فی الدنیا والاخرة» ؛ سه چیز افتخار و زینت مومن در دنیا و آخرت است.

«الصلوة فی آخر اللیل» ؛ نماز در آخر شب؛

«و یأسه مما فی ایدك الناس» ؛ مایوس بودن از آنچه در دست مردم است. كنایه از استغنا از مردم است؛

«و ولایة الامام من آل محمد» (1) ؛ و پذیرش ولایت و امامت ائمه اطهار علیهم السلام.

حال تصور شود آنچه در دست دیگران است، در اختیار كسی باشد، چه فایده‌ای برای شخص به بار می‌آورد اهل دنیا همه همتشان این است كه بهتر بخورند و شهوترانی كنند و یك حیوان تمام عیار شوند. اما مومن چگونه است مومن دنیا را مزرعه‌ای برای جهان دیگر می‌داند. امام حسین علیه السلام فرمودند:

«ابن آدم انك لم تزل فی دم عمرك منذ سقطت من بطن امك» ؛ ای فرزند آدم، از روزی كه از بطن مادر خارج شده‌ای، عمرت در حال نزول و سقوط است .

«فخذ مما فی یدیك لا بین یدیك فان المومن یتزود» ؛ مومن در این دنیا برای سفرش زاد و راحله تهیه می‌كند.

اما كافر چه سرنوشتی دارد.

«فو الكافر یتمتع» ؛ پس كافر در كشتزار طبیعت می‌چرد.

البته مومن و كافر هر دو، از دنیا بهره‌مند می‌شوند اما نگرش این دو، به دنیا مختلف است.

از نظر مومن دنیا ابزار برای تحصیل آخرت است اما كافر به دنیا به عنوان هدف و غایت می‌نگرد.

«ولا یصرف اللعب حكمة» ؛ مومن از كارهای بیهوده دوری می‌گزیند، به دلیل بینش حكیمانه‌ای كه دارد.

این معنا در صورتی است كه حكم را به معنی حكمت بگیریم. اما می‌توان آن را به معنای قضاوت هم گرفت . یعنی امور دنیوی قضاوت‌های وی را تغییر نمی‌دهد. مومن به حق حكم می‌كند و دنیا او را از حق بازنمی‌دارد.

«ولا یطلع الجاهل علمه» ؛ و مرد نادان به دانشش پی نبرد. این معنا در روایتی دیگر آمده است:

«كلم الناس علی قدر عقولهم» (2) ؛ با مردم به مقدار فهمشان تكلم كنید.

سیره انبیا و اولیا این بود كه وضع مخاطب را در گفتن حقایق در نظر می‌گرفتند، چون در غیر این صورت، هم علم ضایع می‌شد و هم مخاطب. كسی كه قابلیت و ظرفیت ندارد، ممكن است با شنیدن حقیقت به گمراهی و ضلالت بیفتد. برخی در این روایت، جاهل را به كسی كه علمش اندك است، اطلاق كرده‌اند. بعضی هم غرض از جاهل را در این روایت، مخالفان ائمه علیهم السلام گرفته‌اند و مسئله «تقیه» را مطرح كرده‌اند.

البته معنای دوم بعید است و مراد همان معنای اول است.

«قوال عمال عالم حازم» ؛ بسیار گوینده عمل كننده است، دانشمندی دوراندیش است.

در اینجا به نسبت میان قول و عمل در مومن اشاره شده است. آنچه را كه از نیكی می‌گوید، خود به آن عامل است. «حزم» به معنی دوراندیشی و هوشیاری است. مومن حساب شده كار می‌كند. مومن آن نیست كه تسبیحی در دست بگیرد و برود و گوشه‌ای بنشیند و ذكر بگوید. مومن در روایات چنین توصیف نشده است. این چنین كسی، تنبل است و فریب شیطان را خورده است.

«لا بفحاش ولا بطیاش» ؛ ناسزاگو و سبك نیست .

فحش به معنای از حد گذراندن بدی است. «فحش» یعنی بدی زیاد كرد، و وقتی به كلام و الفاظ تعلق می‌گیرد به معنای بدزبانی است .

«طیاش» به انسان سبكی گویند كه قدرت تصمیم‌گیری در امور ندارد. این معنا خیلی ظریف است. آدم طیاش همواره در تردید و دودلی است. اما مومن فكر می‌كند. تدبیر به خرج می‌دهد و تصمیم می‌گیرد. برخی از افرادی كه دائما در مسائل ریز و درشت زندگی استخاره می‌كنند، مصداق این حالت هستند.

«وصول فی غیر عنف» ؛ مومن معاشرتی است بدون زحمت .

وصول به كسی گویند كه زیاد معاشرت می‌كند اما در معاشرت مراقب است كه افراد را در زحمت و تعب نیندازد.

اصولا در باب صله ارحام، بهترین صله رحم، دستگیری از ارحام است والا رفتن و مزاحمت «صله» نیست. امام رضا علیه السلام فرموده‌اند:

«صل رحمك و لو بشربة من الماء» (3) ؛ صله ارحام كن اگر چه به دادن شربتی از آب .

«و افضل ما توصل به الرحم كف الاذی عنها» (4) ؛ و با فضیلت‌ترین چیزی كه با آن می‌توان صله رحم كرد، این است كه ارحام را آزار ندهی .

«بدول فی غیر سرف» ؛ اهل بذل و بخشش است بدون آنكه به اسراف دچار شود.

برای روشن شدن روایت، توضیح مطلبی ضروری است. به بخل كه «اقتار» هم گفته می‌شود، نقطه مقابل اسراف است. بخل، صفت شخصی است كه در جایی كه واجب است مصرف كند، نمی‌كند. اسراف مصرف مواهب الهی است در جایی كه لازم و شایسته نیست .

حد وسط اسراف و اقتار، جود و سخاوت است. سخاوت ملكه انسانی است كه مواهب الهی را در جایی كه لازم است و سزوار، خرج می‌كند.

بعضی فكر می‌كنند كسی كه بریز و بپاش دارد، انسان سخاوتمندی است. در حالی كه چنین نیست و برای تشخیص سخاوت از اسراف باید موقعیت، موارد، مقدار و ضرورت مصرف ملحوظ گردد. امام هشتم علیه السلام در ضمن روایتی فرموده‌اند كه انسان به كمال ایمان نمی‌رسد مگر آن كه در وی سه خصلت باشد:

«التفقه فی الدین» ؛ دین شناس باشد.

«و حسن التقدیر فی المعیشة» ؛ در معیشت و زندگیش، اهل اندازه‌گیری باشد.

«والصبر علی الرزایا» (5) ؛ در گرفتاری‌ها صابر باشد. حال ممكن است سئوال شود كه موارد مصرف و محل شایسته برای انفاق كجاست پاسخ را باید از فقه جویا شد. و ابتدا باید از واجب النفقه شروع كرد.

امام رضا علیه السلام فرمودند:

«صاحب النعمة یجب ان یوسع علی عیاله» ؛ كسی كه خداوند به وی نعمت مادی داده واجب است كه بر خانواده‌اش وسعت و توسعه دهد.

این وجوب، وجوب استحبابی است. متاسفانه، برخی به نام ریاضت و خودسازی بر خانواده خود تنگ می‌گیرند. مقدس بازی‌ها گاهی به چنین انحرافاتی منجر می‌شود. آدمی نمی‌فهمد كه دارد به سوی جهنم سیر می‌كند. گاهی هم بعضی فقط خود و خانواده‌شان را می‌بینند و از دیگران غافلند، این هم درست نیست. باید در انفاق، هر كس به وضع مالی خویش نظر كند و مطابق با درآمدش انفاق كند.

«لا بختال ولا بغدار» ؛ نیرنگ باز و حیله گر نیست .

«ختل» در لغت، زشت‌ترین حیله‌ها را گویند. «ختال» هم به معنی فریب دادن است. اهل لغت می‌گویند «ختل رعت الصید»؛ یعنی گرگ پنهان شد تا فریب دهد. معنی روایت این است كه مومن نسبت به مومنان، مكر و حیله نمی‌كند.

«غدار» هم نیست. غدار به معنی پیمان شكن است. پیمان شكنی هم ریشه در حیله و مكر دارد. البته مكر كردن در جنگ واجب است و مومن باید زیرك باشد. در تاریخ نوشته‌اند وقتی مسلم بن عقیل در خانه هانی بود، عبیدالله به عیادت هانی آمد. هانی به مسلم گفت از پشت پرده بیرون بیا و عبیدالله را به قتل برسان .

عبیدالله آمد و رفت و مسلم او را نكشت. وقتی مورد اعتراض واقع شد، فرمود، ما در صحنه جنگ نبودیم و من این عمل را با مروت سازگار ندانستم . به تعبیر ما، این كار نامردی بود.

«ولا یقتفی اثرا ولا یخیف بشرا» ؛ مومن در جستجوی عیوب مردم نیست و بر هیچ كس ستم نكند.

كسانی كه عیب‌جو هستند از نظر روایات، از ایمان خارج می‌شوند.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

«ادنی ما یخرج به الرجل من الایمان ان یواخی الرجل علی دینه فیحصی علیه عتراته و زلاته لیعنفه بها یوما ما» (6) ؛ نزدیك‌ترین كاری كه شخص را از ایمان خارج می‌كند نزدیكی شخص به مومن برای جستجو از عیوب ایشان است، برای آن كه مدرك و مستندی از ایشان برای كوبیدنش داشته باشد.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده‌اند:

«یا معشر من اسلم بلسانه و لم یخلص الایمان الی قلبه لا تزموا المسلمین» ؛ ای كسانی كه به زبان اسلام آورده‌اید و در قلبتان وارد نشده است، مسلمان‌ها را مذمت نكنید.

«ولا تتبعوا عوراتهم» ؛ و لغزش‌های آنها را جستجو نكنید.

«فانه من تتبع عوراتهم تتبع الله عورته و من تتبع الله عورته یفضحه ولو فی بیته» (7) ؛ هر كسی جستجو كند عیوب دیگران را، خداوند جستجو می‌كند عیوب او را و كسی را كه خدا جستجو كند عیوبش را، رسوایش می‌گرداند اگر چه در درون خانه‌اش باشد.

«رفیق بالخلق» ؛ با نرمی برخورد می‌كند. روحیه نرم دارد و با خلق با لطافت برخورد می‌كند.

مومن دشمن ساز نیست. غلظت و خشونت ندارد. در «وسایل الشیعه» در باب «مدارا با مردم»، روایاتی بسیاری در این باب موجود است. پیامبرصلی الله علیه و آله فرمودند:

«مداراه الناس نصف الایمان» (8) ؛ مدارا كردن با مردم نیمی از ایمان است.

در روایت «ناس» كه عام است و اختصاص به مسلمان و مومن ندارد آمده:

«الرفق بهم نصف العیش» (9) ؛ برخورد نرم با مردم نصف زندگی است. در این روایت به زیبایی، هم به جنبه معنوی وهم مادی، اشاره شده است. هم نصف ایمان تامین می‌شود هم نصف معیشت دنیوی . در نقطه مقابل فرموده‌اند:

«الانقباض من الناس مكسبة للعدواة» (10) ؛ تنگ نظری با مردم وسیله كسب دشمنی است .

این روایات با آنچه قرآن در نسبت ارتباط مومن با مومنان، منافقان و كفار مطرح می‌كند منافاتی ندارد. این روایات از بُعد اخلاقی مدنظر است و آیاتی همچون؛ «اشداء علی الكفار رحما بینهم» ، مصداق مسائل حقوقی است. مثلا اگر در مسئله‌ای حقوقی، طرف تو مومن باشد با رفق و محبت و گذشت و اگر كافر بود، با غلظت و خشونت برخورد كن .

«ساع فی الارض» ؛ كوشش كننده است در زمین .

مومن اهل كار و تلاش است. دلبستگی مومن به خدا وی را از كار بازنمی‌دارد. برعكس، ایمان، انسان را به تلاش وامی‌دارد. از طرفی مومن خودخواه نیست و صرفا برای خود تلاش نمی‌كند، بلكه برای جامعه می‌كوشد. در جمله بعد به این مطلب اشاره می‌فرمایند:

«عون للضعیف، غوث للملهوف» ؛ كمك كار ضعیف و پناه بی‌كسان است.

«ولا یهتك سترا ولا یكشف سرا» ؛ مومن پرده در نیست و اسرار مردم را افشا نمی‌كند.


«ستر» به معنی پرده و هتك به معنای دریدن است. مومن نه پرده را می‌درد و نه پرده را بالا می‌زند. مسئله «هتك» در روابط اجتماعی موضوعی با اهمیت است. گاهی به قصد اصلاح ناخواسته، افساد می‌كنند. مكرر گفته‌ام كه محور تربیت، پرده‌داری است نه پرده‌دری .

خلق مومن، خلق الله است. خدای تعالی پرده‌در نیست و مومن كه با حق تعالی پیوند خورده است، متصف به صفات اوست، بنابر این پرده‌دری نمی‌كند.

مومن، «ستارالعیوب» است نه «كشّاف العیوب». در روایتی با سندی بسیار عالی، شخصی به امام صادق علیه السلام عرض كرد: «عورة المومن علی المومن حرام» ؛ عورت مومن بر مومن حرام است .

حضرت فرمود: بله . از حضرت سئوال كرد مقصودتان از عورت پایین تنه است؟

قال «لیس حیث تَذهب فِكرُك» فرمودند آن طور که فكر کردی نیست. سپس حضرت فرمودند: مقصودم از حرمت عورت مومن، حرمت افشای اسرار مومن است .

خوار كردن مومن، آدمی را از ولایت خداوند خارج و در سایه ولایت شیطان قرار می‌دهد. مفضل می‌گوید حضرت صادق علیه السلام به من فرمودند:

«من روی علی مومن روایة یرید بها شینه و هدم مروته من اعین الناس، اخرجه الله من ولایته الی ولایة الشیطان»؛ اگر كسی از مومنین چیزی نقل كند كه وی را خوار و سبك و پیش مردم كوچك كند، خداوند او را از ولایت خویش خارج می‌كند و در ولایت شیطان قرار می‌دهد.

یعنی، تو لیاقت نداری كه من خدا حاكم بر تو باشم . جالب است بدانیم كه شیطان هم وی را نمی‌پذیرد.

«فلا یقبله الشیطان.» (11)

گاهی مسئله عیب هم در كار نیست. مومنی است كه اهل یك سنخ عبادات است و نمی‌خواهد دیگران بفهمند.«اضاعة السّر» مطلق است.در روایتی امام كاظم علیه السلام فرمودند:

«المجالسُ بالامانات» (12) ؛ مجالس خصوصی در حكم امانات است.

یعنی اگر در مجلسی چند نفر مومن سخن خصوصی با یكدیگر می‌گفتند، نقل آن صحیح نیست .

مومن خیر برادرش را می‌گوید و سّرش را مستور می‌كند. یعنی مومن اصولا خوبی‌های مومن را می‌بیند و زشتی‌ها را می‌پوشاند. در روایات متعدد آمده است كه خداوند عملی را از مومن می‌نگرد و به ملائكه مباهات می‌كند اما هیچ گاه در برابر عمل زشت مومن، فرشته‌ها را خبر نمی‌كند كه بیایید نگاه كنید.


«كثیر البلوی، قلیل الشكوی» ؛ ابتلائات مومن زیاد است ولی شكایت و گلایه‌اش كم است.

«ان رای خیرا ذكره و ان عاین شرا ستره» ؛ اگر عمل خیر و پسندیده‌ای را ببینید آن را متذكر می‌شود، اما كارهای زشت و ناپسند را بازگو نمی‌كند.

«یستر العیب و یحفظ الغیب» ؛ عیب را می‌پوشاند و حفظ غیب می‌كند.

به اعتقاد من، حفظ غیب این است كه در غیاب مومن، بیشتر احترامش را حفظ می‌كند.

«یقیل العثرة» (13) ؛ خطاها را نادیده می‌گیرد.

«اقاله» به معنای برگرداندن است. در فقه، در باب بیع، می‌فرمایند طرفین می‌توانند معامله را اقاله كنند، یعنی معامله را به هم بزنند. در اینجا امیرالمومنین علیه السلام جنبه اخلاقی بدان داده‌اند. می‌فرمایند اگر خطایی نسبت به مومن شد، اقاله می‌كند یعنی نادیده می‌گیرد. انگار چیزی نشده و وضع به حال اول خود است.

«و یغفر الزلة» ؛ پوزش پذیر است.

مومن نه تنها خطاها را اقاله می‌كند كه اگر شخصی عذرخواست، فورا می‌پذیرد. در وصایای پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است: «من لم یقبل من متنصل عذرا صادقا كان او كاذبا. لم ینل شفاعتی» (14) ؛ اگر كسی عذرخواهی كسی را چه راست و چه دروغ نپذیرد، شفاعت من شامل حالش نمی‌شود.


چه رابطه‌ای میان شفاعت و پذیرش عذر در این دنیا است .

انسان در این عالم باید نمونه‌ای از صفات و افعال الهی را نشان بدهد. بزرگی از وارستگان به من می‌فرمود فلانی من هر شش ماه یك بار، تمام كسانی را كه به من بدی كرده‌اند اما من نمی‌دانم، عفو می‌كنم .

یك وقت بحث عذرخواهی است كه غالبا این چنین است اما مطلب آن بزرگ، فوق این مطلب است. افرادی به انسان تعدی كرده‌اند و برای عذرخواهی هم نیامده‌اند لكن او همه شان را بخشیده است. اما چه نفعی عاید اولیاء از عذرخواهی می‌شود.

این افراد قادرند روز قیامت سخن بگویند. زبان حالشان این است كه خدایا من كه بنده بودم، گذشت كردم تو هم كه خالق من هستی از من بگذر. یعنی یك نمونه از صفات الهی را در عالم بارز كرده است و لذا حق تعالی درخواستش را رد نمی‌فرماید.

«لا یطلع علی نصح فیذره ولا یدع جنح حیف فیصلحه» ؛ به نصیحتی آگاه نشود كه آن را رها كند و هیچ كجروی را اصلاح نكرده نگذارد.

معنای دیگر این است كه ممكن است اصلا جرمی از مومن صادر نشود تا محتاج اصلاح شود.

«امین رصین تقی نقی زكی رضی یقبل العذر» ؛ امین با وفا، پرهیزكار پاكدامن، بی‌عیب، پسندیده نسبت به مردم و خدا و عذرپذیر است.

مومن در جامعه به گونه‌ای رفتار می‌كند كه مردم به او اعتماد می‌كنند. «رصین» است یعنی، در همه چیز یا در امانت داریش محكم است. تقی است و از آلودگی‌ها مبراست. نقی است. چه بسا نقی اشاره به ذمائم اخلاقی است. نه تنها تقی است یعنی، افعالش به معصیت آلوده نیست كه ملكاتش نیز آلوده به نفسانیات نیست. یعنی، اهل كبر و حقد و حسد و رذایل اخلاقی نیست .

«زكی» است یعنی، اهل تزكیه نفس است. در دو صفت تقی و نقی جنبه سلبی مطرح است و در دو صفت بعد، جنبه اثباتی است. تزكیه نفس، مومن را رشد می‌دهد. راضی است یعنی، رضایت خالق را جلب كرده است و مرضی است یعنی، هم خالق از او راضی است و هم خلق .

وفا كنیم و ملامت كشیم و خوش باشیم كه در طریقت ما كافری است رنجیدن

مومن مطلب بالاتری می‌جوید. نه تنها نمی‌رنجد بلكه همواره خشنود است .

«رضی الله عنهم و رضوا عنه» آنقدر دلش با محبوب وابسته است كه از تادیب محبوب، لذت می‌برد.

به تعبیر آن عارف بزرگ:

اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشكست لیلی

او با اولیاء سر و كار دارد و آنها را هدف گیری كرده است. اگر چه این وادی، وادی دیگری است كه بهتر است مكتوم بماند.

«و یجمل الذكر» ؛ مومن در وقت یادآوری مومن، زیبا توصیف می‌كند.

مومن آنگاه كه می‌خواهد دیگران را توصیف كند، زیبا و آراسته وصف می‌كند.

«و یحسن بالناس الظن» ؛ گمانش به دیگران نیك است.

سوء ظن، بیماری است. بدگمان‌ها معیوب‌اند، در جامعه‌ای كه صلاح بر فساد غلبه دارد اگر كسی به برادر یا خواهر مومنش بدگمان شود این شخص بیمار روحی است. منشا سوءظن، جبن و حقارت نفس است. به دلیل ضعف نفس، شیطان در روح ضعیف نفوذ و او را وسوسه كرده و خواطر شیطانی را به او القا می‌كند.

مومن اهل حسن ظن به دیگران است و اجازه نمی‌دهد شیطان در زوایای روحش لانه كند.

دو جمله‌ای كه مولا فرمودند كاملا به یكدیگر مربوطند. آنگاه كه یادآور دیگران است، با زیبایی یادآوری می‌كند و گمان نیك به دیگران دارد. وقتی كه مومن در روابط اجتماعی از برادر یا خواهر مومنش ذكر جمیل داشت، پیوندهای اجتماعی وثیق و محكم می‌شود. اصولا مومن مقید و متعهد است كه پیوندهای اجتماعی مومنان را تحكیم بخشد.

از نظر زبانی، خوب وصف می‌كند و از نظر درونی حسن ظن دارد. اساسی‌ترین عامل حفظ هر جامعه حسن اعتماد عمومی است. ریشه این حفظ در حسن ظن است. به دلیل حسن ظن، اعتماد می‌كنیم و اگر اعتماد نباشد، در جامعه از هم می‌گسلد، مومن باید به روابط اجتماعی استحكام ببخشد و مسائلی همچون ذكر جمیل نمونه‌ای از ایجاد حسن اعتماد عمومی است .


پی‌نوشت‌ها:

1ـ غررالحکم، ج 1، ص 145.

2ـ غررالحکم، ج 1، ص 176 .

3ـ غررالحکم، ج 4، ص 30 .

4ـ غررالحکم، ج 5، ص 387 .

5 ـ جامع الاخبار، ص 35 .

6 ـ غرر الحكم، ج 1، ص 356 .

7 ـ وسایل الشیعه، ج 9، ص 90.

8 ـ سوره آل عمران، آیه 129.

9ـ سوره انشقاق، آیه 6 .

10ـ بحار الانوار، ج 72 ، صص 110 تا 112.

11ـ وسائل الشیعه، ج 8، ص 521 .

12ـ نسخه بحارالانوار، «لاینكی» .

13ـ میزان الحكمه، ج 5، ص 552 به نقل از بحار، ج 69، ص 408 .

14- بحارالانوار، ج 73، ص 170.


منبع:

برگرفته از كتاب «كیش پارسایان»، درس‌هایی از آیة الله مجتبی تهرانی
 

پنج شنبه 21 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

تحیر بشریت در برابر علی علیه السلام

علی كیست؟!
به راستی او كیست كه همگان محو كمالات و صفات اویند؟ او كیست كه بعضی در مقام تمجید او از حد فراتر رفته اند و او را خدا خطاب كرده اند و برخی دیگر در مقام دشمنی در برابر ایشان برخاستند. او كیست كه دشمن مكارش - عمر و عاص- در مقام تمجید او می گوید: علی در بین مردم مثل طلا در بین خاكستر بی ارزش است.





علی كیست؟!
آیا انسانی را سراغ دارید كه در روز، مانند شیر به دنبال رزق حلال و رسیدگی به امور معاش مسلمین باشد و در شب از خوف خدا در حال جان دادن باشد، به راستی علی علیه السلام نوری است كه در بطن انسانیت و این زمین خاكی نمی گنجد و این بدن گنجایش نور الهی او را ندارد.

"لوانزلنا هذاالقرآن علی جبل لرایته خاشعاً متصدعاً من خشیة الله." آری بدن علی علیه السلام در حال انفجار بود، همچون كه اگر آیات الهی در دل كوه خوانده شود كوه طاقت شنیدن آیات قرآن را ندارد.


آیا انسانی را سراغ دارید كه در روز، مانند شیر به دنبال رزق حلال و رسیدگی به امور معاش مسلمین باشد و در شب از خوف خدا در حال جان دادن باشد؟ به راستی علی علیه السلام نوری است كه در بطن انسانیت و این زمین خاكی نمی گنجد و این بدن گنجایش نور الهی او را ندارد.
علی علیه السلام كسی است كه شب ها را به عبادت و مناجات با خدای خویش مشغول بود و دعای معروف مناجات كوفه حاكی از سوز دل آن حضرت و مقام و رتبه اعلی او می باشد، همان دعایی كه خطاب به پروردگار می فرماید: "اللهم انی اسئلك الامان یوم لاتنفع مال ولا بنون الا من اتی الله بقلب سلیم." و در ادامه زمزمه ها "مولای یا مولای انا السائل الا المعطی" ؛ خدایا من گدا و تو بخشنده ای و عطا كننده بینوایان و چه كسی بر گدا رحم می كند الا بخشنده و عطا كننده.


آری، به راستی "متحیرم چه نامم شه ملك لا فتی را".
كیست این علی علیه السلام كه همگان را به ثنا و ستایش خود در آورده است. چه دوست و چه دشمن! هم دوست در عزایش گریست و هم دشمن. نقل است كه معاویه بعد از شهادت علی علیه السلام بر تخت پادشاهی خود بر مظلومیت علی علیه السلام گریست.





علی كیست؟!
علی علیه السلام كسی است كه در اوج قدرت فرمانروایی خود را با نان جو و نمك سیر می كرد.

چه كسی به مسند قدرت به نان جو بسازد كند قناعت، چونان امیر خسته جگر

او كسی است كه حكمران خود را (عثمان بن حنیف) به خاطر شركت در مجلس اغنیا مواخذه می كند.

آری، علی علیه السلام عمل به تظاهر نمی كرد، بلكه وجودش با حق اتصال و پیوند خاصی داشت.

همچو او كیست كه در جنگ ها بازوان پیغمبر(ص) باشد و جبرئیل در خطاب به او بگوید:

"لافتی الاعلی لاسیف الا ذوالفقار"


همچو او كیست كه پیغمبر(ص) خطاب به او گوید: "علی ابیطالب كروحی من جسدی"؛ علی مثل روح من برای بدنم است.
شجاعتش بس وصف ناپذیر است، زره او پشت نداشت و در جواب این عمل می گفت كه هیچگاه پشت به دشمن نمی كنم تا دشمن بتواند بر من از پشت غلبه كند.

به گاه رزم چه بسیار كافران عنود كشد به خاك، چون مردان آهنین پیكر

آری كیست مانند او، كه هدف از شمشیر زدنش فقط رضای حق باشد و برای این كه كارهایش در جهت حق اعتلا یابد، عمر بن عبدود را به خاطر خشم خود نمی كشد و صبر می كند تا خشمش فرو نشیند و بعد او را به هلاكت می رساند آری "از علی آموز اخلاص عمل".





علی كیست؟!
او كسی است كه شب ها، هنگام تاریكی قدم در كوچه های پر فتنه و خیانت كوفه می گذاشت تا مبادا یتیم و مستضعفی گرسنه بخوابد و چیزی برای خوردن نداشته باشد و عمل را آنقدر پنهانی انجام می داد كه مردم كوفه تازه پس از شهادت آن حضرت، فهمیدند چه كسی طعام را به فقیران و یتیمان می رسانده، در حالی كه خود به نان و نمك و كفش وصله دار بسنده می كرد.

به شام تیره غربت، پناهگاه یتیم به روز معركه، سردار جنگ و نام آور





علی كیست؟!
او كسی است كه اگر آفریده نمی شد كسی لیاقت همسری زهرا(س) را نداشت. او كسی است كه فرزندی تربیت كرد تا خاندان و یاران خود را فدای حق كند و خود نیز به مقام "ذبیح الله" و به مقام مطمئنه رسد و سوره فجر خطابی به او باشد. (یا ایتها النفس المطمئنه)





علی كیست؟!
او كسی است كه در مكتبش شاگردانی را تربیت كرد كه تا پای جان در راه حق استقامت ورزیدند. شاگردانی داشت همچون مالك، كمیل، میثم تمار، مقداد و ... كه هر كدام خود بحر معرفتی بودند كه هر كس را یاری غوطه ور شدن در امواج این دریاها نیست.





علی كیست؟!
در كمال صراحت از مظلومیت خود می گوید: "به من به اندازه ریگ های بیابان و كرك های بدن حیوانات ظلم شده است." آری، جز او چه كسی می تواند در برابر غصب خلافت الهی كه حق اوست برای حفظ اسلام و شوكت آن سكوت اختیار كند و 25 سال خانه نشین شود.

آری، همچو او مظلوم كیست كه علامه امینی برای اثبات این كه ولایت و امیری بر مسلمین، حق علی علیه السلام است، چهل سال زحمت بكشد و خون دل خورد؛ صدق گفتار كلام اوست كه می فرماید: "برای نوشتن الغدیر ده هزار جلد كتاب خطی را مطالعه كردم و به صد هزار جلد مراجعه مكرر داشته ام.


"پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود:
"والذی نفسی بیده، ان هذا و شیعته هم الفائزون یوم القیامة"؛ قسم به او كه جان من در دست اوست، این (علی) و شیعیان او رستگاران روز قیامت هستند."

و در جای دیگری می فرماید:
"هر گاه پشت میزی نشستم كه الغدیر را بنویسم، مثل این كه علی علیه السلام را كنار میز می دیدم كه مطالب را به من دیكته می فرمود."





علی كیست؟!
او كسی است كه در منبر وعظ و سخنرانی، سخنانش به جان نفوذ می كرد و موجب روشنایی دل و جان می شد و دلیل آن شد كه سیدرضی آن را جمع آوری كند و لقب "نهج البلاغه" به آن دهد و دیگران آن را "اخ القرآن"؛ ( برادر قرآن) نامند.

سیدرضی خود در این مورد می گوید: "بعد از تمام شدن كتاب چنین دیدم كه نامش را (نهج البلاغه) بگذارم. زیرا این كتاب درهای بلاغت را بر روی بیننده می گشاید."

زبان علم و خرد، الكن از فضائل اوست كه كسی علی نشناسد، به غیر پیغمبر(ص)

كجا به وصف كمالات او توان پی برد قلم شوند درختان و بحرها، جوهر

آری، واقعاً علی علیه السلام را نتوان شناخت كه اگر علی علیه السلام را كس بشناسد، انسان كامل را شناخته است.


او كسی است كه شب ها، هنگام تاریكی قدم در كوچه های پر فتنه و خیانت كوفه می گذاشت تا مبادا یتیم و مستضعفی گرسنه بخوابد و چیزی برای خوردن نداشته باشد و این عمل را آنقدر پنهانی انجام می داد كه مردم كوفه تازه پس از شهادت آن حضرت، فهمیدند چه كسی طعام را به فقیران و یتیمان می رسانده، در حالی كه خود به نان و نمك و كفش وصله دار بسنده می كرد.
كجاست آن ظرفی كه گنجایش وجود علی علیه السلام و ولایتش را داشته باشد، وجودی كه ولایت علی علیه السلام را بپذیرد و سر تعظیم در برابر ولایت او به زیر آورد؟ كجایند آنها كه لیاقت درك حدیث پیغمبر(ص) را در خطاب به علی علیه السلام و یارانش داشته باشند:"والذی نفسی بیده، ان هذا و شیعته هم الفائزون یوم القیامة"؛ قسم به او كه جان من در دست اوست، این (علی) و شیعیان او رستگاران روز قیامت هستند." هر چه در وجود او فكر می كنیم بیشتر پی به عظمت او می بریم. درآخر به گفته یك نویسنده مسیحی پیرامون علی علیه السلام اكتفا می كنیم :

همه كمالات انسانی و تمامی عناصر فضیلت در وجود پیغمبر(ص) و بهترین بنده اش علی بن ابیطالب مجسم شده است."

"محمدحسین افشاری كرمانی"


 

پنج شنبه 21 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

بایدها و نبایدهای كارگزاران از دیدگاه امام علی علیه السلام

اشاره
در این مقاله نویسنده سعی كرده ویژگی های كارگزاران مطلوب را از دیدگاه امام علی علیه السلام بیان نماید. هر چند بعضی از این ویژگی ها به انحاء مختلف تكرار شده است اما به نظر می رسد كه قابل استفاده برای عموم باشد. با هم مطلب را از نظر می گذرانیم:



كارگزار باید از نظر حضرت علی علیه السلام:
- حكومت را نانخورش و طعمه ای برای خود و اطرافیانش نداند.

- امانت دار و نگهبان امانت مردم (بیت المال) باشد.

- بدون دستور امام، رعیت را امر و نهی نكند.

- خزانه دار مال خدا باشد تا آن را به امام برساند. (نامه 5)

- دل مردم را با نیكویی و مهربانی روشن سازد.

- ترس و بیم را از دل و روان مردم بزداید.

- با مردم به مدارا كار كند. (نامه 18)

- با رعایا درشتی و تندی نكند و سختی روا ندارد.

- به آنان ستم نكند و خردشان نشمارد. (نامه 19)



كارگزاران و تمامی كسانی كه اموال مسلمین به آنها سپرده می شود باید…
- تقوای الهی را در همه حال رعایت نمایند.

- مسلمانی را نترسانند.

- دینداری مطمئن باشند.

- خیرخواه و مهربان باشند.

- درستكار و امین باشند.

- به اموال آسیب نرسانند. (نامه 25)

- در نهان و آشكارا از خدا بترسند.

- ریاكار نباشند.

- نهان و آشكار و كردار و گفتارشان دوگانه (منافقانه) نباشد.

- زیر دستان خود را نرنجانند و دروغگویشان ندانند و به آنان بزرگی نفروشند.

- حقوق مردم را كه برعهده حكومت است به تمام ادا نمایند.

- به مردم و مسلمانان خیانت نكنند.

- با امام (رهبر) مسلمین ناراستی و دغل كاری نكنند. (نامه 26)

- با مردم فروتن، نرمخو و گشاده رو باشند.

- همگان را به یك چشم ببینند. (تبعیض روا ندارد)

- با نفس خویش پیكار نمایند.

- از دین خود حمایت كنند.

- به خاطر خشنودی هیچ یك از بندگان، خدا را به خشم نیاورند.

- نماز را در وقت معین آن اقامه نمایند. (نامه 27)

- فرمانبرداران از مردم را گرامی بدارند.

- حرمت خیرخواهان را پاس دارند.

- بی گناه را به جای گناهكار نگیرند و پیمان شكن را به جای پیمان گزار نپذیرند. (نامه 29)

- در كار خود هوشیار و با كمال جدیت پایدار باشند.

- خیرخواه خردمند و پیرو فرمان حكومت و فرمانبردار امام (رهبر) باشند.

- كاری نكند كه به عذرخواهی ناچار شوند.

- به هنگام نعمت، بیش از حد شاد(مغرور و غافل) و به هنگام دشواری، سست رای و ترسان نباشند. (نامه33)

- مصلحت جوی امام (رهبر) باشند.

- بر دشمنان سخت دل و ستیزه جو باشند.

- خیرخواه و كوشا و برای رهبری و نظام شمشیری برنده و ركنی بازدارنده باشند. (نامه 34)




كارگزاران باید…
- خدای را بنده (اهل طاعت و عبادت و بندگی و تقوا و علم و عرفان) باشند.

- در روزهای ترس و بیم نخوابند.

- در ساعت ها و لحظات ترس، از دشمن روی برنتابند.

- بر بدكاران از آتش سوزان تندتر باشند.

- همانند شمشیری از شمشیرهای خدا باشند كه نه تیزی آن كند شود و نه ضربت آن بی اثر گردد.

- آنگاه كه لازم شود، مردم را فرمان كوچیدن و آنگاه كه مصلحت ببینند، آنان را فرمان ایستادن دهند.

- بدون اجازه امام (رهبر) نه بركاری دلیری كنند، نه باز ایستند و نه عقب نشینی كنند و نه پیش روند. (مطبع محض رهبر باشند)

- در برابر دشمنان سرسخت باشند. (نامه 36)

- در مهمانی های مسرفانه و خارج از عرف شركت نكنند.

- در مجالس و محافل و انجمن هایی كه بر پایی آن مورد رضای خداوند نیست و غالباً جنبه ریایی و شخصیت نمایی و ... دارد شركت نكنند.

- با پارسایی و پاكدامنی و درستكاری امام خود را یاری كنند. (نامه 45)

- برای یاری دین، رهبر را پشتیبانی كنند.

- برای خوابانیدن فتنه گنهكاران و بستن رخته های مرزی و نفوذ دشمن در خدمت رهبر قرار گیرند.

- به جا و به موقع مهربان و به هنگام، سخت گیر و قاطع باشند.

- در برابر رعیت فروتن و گشاده رو و نرم خو باشند.

- تبعیض روا ندارند.

- با رفتار خود بزرگان را به ستم وا ندارند و ناتوانان را از عدالت مایوس نسازند. (نامه 46)

- در فراوانی نعمت و مال و ثروت دگرگونی نشوند.

- اموال و ثروت خویش را در اموری كه موجب نزدیكی آنها به بندگان خدا و مهربانی آنان با برادران دینی شان می باشد صرف نمایند. (نامه 50)

- داد مردم را بدهند.

- در برآوردن حاجت های مردم شكیبا باشند.

- در گرفتن حقوق دولتی از مردم، رعایا را در مضیقه و تنگنا قرار ندهند و بر آنان سخت نگیرند.

- مردم را نزنند و دست به مال مردم نبرند.

- نمازگزار باشند.

- خیرخواه مردم باشند و با سپاهیان خوشرفتاری كنند.

- در حد توان و نیرو در یاری خداوند و شكرگزاری او بكوشند. (نامه 51)



- نیكی به بازرگانان و صنعتگران را بر خود بپذیرد.

- درباره آنان - به زیر مجموعه خود و كسانی كه كارهای بازرگانان را تمشیت می كنند- به نیكویی سفارش كند.

- از احتكار بازرگانان منع كند.

- اگر پس از منع دست به احتكار زدند، محتكر را تنبیه نماید تا عبرت دیگران گردد.

- در كیفر اسراف نكند.

- بخشی از بیت المال و بخشی از غله های زمین های خالصه را در هر شهر به آنان واگذارد.

- به نیازمندانی كه در دورترین نقطه - در كشور اسلامی- زندگی می كنند و به آنها نزدیك اند یكسان ببخشد.

- حق آنها را رعایت كند.

- از رسیدگی به كار و اوضاع آنان دریغ نكند.

- به آنان روترشی نكند.

- به كار كسانی كه در چشم مردم خوارند و مردم آنها را خوار می دارند و به كارگزاران دسترسی ندارند رسیدگی كند.

- فردی مورد اعتماد و خدا ترس و فروتن را برای تفقد حال آنان و رسانیدن نیازمندی هایشان به خود مامور كند.

- كارگزار خود - یا با واسطه مستقیم - عهده دار یتیمان و كهنسالانی كه چاره ندارند و دست سوال پیش نمی آرند باشد و به امور آنان رسیدگی نماید.

- بخشی از وقت خود را به كسانی اختصاص دهد كه به او نیاز دارند. (نامه 53)

- ملاقات های عمومی ترتیب دهد تا گروه های مردم بدون حضور و مانع سپاهیان و نگهبانان، مشكلات خود را با او در میان گذارند.

- سخن درشت و سخن های نادرست مردم را بر خود هموار كند.

- با مردم به نیكی و مهربانی برخورد كند و مغرور و خود بزرگ بین نباشد.

- به مردم ببخشد، بخششی شایسته و گوارا.

- در آنچه از مردم بازمی دارد، توام با مهربانی و عذرخواهی باشد.

- به كارگزاران و مدیران زیر دست خود شخصا پاسخ دهد.

- نیاز مردم را در حداقل زمان برآورد و به خواسته هایی كه كارگزاران و مدیران وی پاسخ نداده اند، خود پاسخ دهد.

- بهترین ساعات وقت خود را در بخشی از روز و شب به عبادت پروردگار اختصاص دهد.

- از رعیت به مدت طولانی پنهان نشود.

- باندبازی، قوم و خویش گرایی، دوست مداری و حزب سالاری نكند.

- بذل و بخشش بی جا و ناروا به افراد باند و جناح و اقوام و نزدیكان و دوستان خود نكند.

- در مواردی كه رعیت گمان ستم از او برند، از آنها عذرخواهی كند و دلشان را از بدگمانی در آورد. (نامه53)

- در صلح با دشمنان رضای خداوند را در نظر گیرد.

- پس از آشتی با دشمن، او را دست كم نگیرد و در این مورد حزم و دوراندیشی به كار برد و خوش گمان نباشد.

- در آنچه عهده دار است خیانت نكند.

- پیمان شكنی نكند.

- از خونریزی به طور جدی اجتناب كند.

- چنانچه دچار خطا شد و فردی كشته یا مجروح یا مصدوم گردید، در پرداخت دیه تعلل نكند و از موضع قدرت بر خورد نكند. (نامه 53)

- از خود پسندی پرهیز كند، ستایش دیگران را دوست نداشته باشد و ترویج نكند.

- در نیكی كردن به رعیت بر آنان منت نگذارد.

- آنچه را انجام داده است بزرگ نشمارد.

- وعده های خود به رعیت را خلاف نكند.

- در كاری كه موقع انجام آن نرسیده است شتاب نكند.

- در انجام كاری كه وقت آن فرا رسیده و ممكن شده سستی نكند.

- در اموری كه راه راست در آن ناپدار است ستیز و جدل نكند.

- از آنچه متعلق به همه مردم است، چیزی را به خود اختصاص ندهد.

- از غفلت در آنچه بدان توجه باید، بپرهیزد.

- در هنگام خشم، خویشتن دار باشد و تندی و سركشی نكند.

- زود قهر نباشد و تیزی زبان را مهار كند.

- سخن نسنجیده بر زبان نیاورد.

- در قهر تاخیر كند تا خشمش فرو نشیند و عنان اختیارش به دست آید.

- به واجبات خداوند عمل و به سنت حسنه پیامبر و امام اقتدا كند. (نامه 53)

- در هر زمان و مكان از خدا بترسد. (رعایت تقوای الهی در همه حال و همه جا)

- از فریب دنیا بر خود بترسد و هیچگاه دنیا را امین نشمارد.

- هوس ها او را به هر طرف نكشاند و به او ضررهای فراوان نرساند.

- نفسش را باز دارد.

- خشم سركش خود را كنترل كند و از خود دور سازد. (نامه 56)

- خود را از آنچه مانند آن را نمی پسندد، دور سازد.

- به كاری كه خدا بر او واجب كرده مشغول سازد.

- نفس خود را محاسبه كند.

- به اندازه توانش در كار رعیت كوشش نماید. (نامه 59)

- كسی را كه دست به ستم گشاید كیفر دهد ( ولو این كه از نیروی مسلح و صاحبان قدرت اسلحه و ... باشد).

- شكایت از نیروهای نظامی و... را در حوزه خود به امام برساند.

- شكایت از افرادی را كه جز خدا و امام توانایی برطرف كردن آن را ندارند به امام برساند. (نامه 60)

- كاری را كه به عهده دارد در حداكثر توان انجام دهد.


كارگزار نباید…
- با امام خود مخالفت ورزد.

- با مردم حیله بازی كند و اموال آنان را به فریب بخورد.

- به اموال مسلمین خیانت ورزد و اموال آنان را برباید. (نامه 41)

- غنیمت مسلمانان و بیت المال را به اقوام و نزدیكان و دوستان خود دهد. (نامه 42)



كارگزاران و عاملین می بایست…
- خراج و مالیات و حقوق مالی دولت را جمع آوری و فراهم سازند.

- با دشمنان بجنگند.

- كارهای مردم را سامان دهند.

- شهرها و بلاد مردم را آباد سازند.

- از خدا بترسند و طاعت پروردگار را بر دیگر كارها مقدم بدارند.

- از آنچه در قرآن به عنوان واجب و سنت بیان شده پیروی نمایند.

- با دل و دست و زبان خداوند را یاری نمایند.

- نفس خود را از پیروی آرزوها و سركشی ها باز دارند. (نامه 53)

- با بخل ورزیدن بر نفس خود، هوای نفس خویش را در اختیار گیرند.

- مهربانی با رعیت و دوستی كردن با آنان را مشی خود سازند.

- از خطاهای مردم با گذشت و اغماض بگذرند.

- غرور و نخوت و تكبر و لجبازی را كنار نهند.

- اموری را كه حق است و مشمول عدالت و مفید به حال عموم مردم، دوست بدارند و ترویج نمایند.

- به اطرافیان و خواص و نزدیكان و دوستان خود میدان ندهند.

- زشتی ها را بپوشند، گره كینه ها را بگشایند و رشته دشمنی ها را پاره كنند. (نامه 53)

- با بخیل و ترسو و حریص مشورت نكنند.

- در به كار گماردن افراد نهایت دقت مبذول دارند و از به كار گرفتن و نزدیك كردن كسانی كه در دستگاه ظلمه كار كرده اند اجتناب كنند.



كارگزاران خواص خلوت خود را از افرادی انتخاب كنند كه…
- در رای و كار، درایت و پختگی دارند.

- سابقه سوء و گناه ندارند.

- با ستمكاران معاضدت و همكاری نداشته اند.



گارگزاران برای انجام امور كسانی را انتخاب كنند كه…
- سخن تلخ حق را به كارگزار بیشتر بگویند.

- در آنچه كه خدا را از دوستانش ناپسند آید، كارگزار را كمتر یاری كنند.

- پارسا و راستگو باشند.

- كارگزار را نستایند و با ستودن كارهای بیهوده؛ تملق و چاپلوسی، دل كارگزاران را شاد نكنند.

- با تملق و چاپلوسی او را دچار خودپسندی و سركشی نكنند. (نامه 53)

- نیكو كار و بدكار (بدكردار) را یكسان نگیرند (چه این كه رغبت نیكوكار كم و بدكردار ترغیب می شود)

- سنت های پسندیده را كه بزرگان به آن عمل كرده اند بهم نزنند.

- بدعتی را كه به سنت های خوب گذشته آسیب رساند، پدید نیاورند.

- با دانشمندان فراوان گفتگو كنند و با حكیمان در مسائل و امور مملكتی و حوزه خود فراوان به مشاورت و گفتگو بپردازند. (نامه 53)



توصیه های امام به مالك اشتر
امام العارفین به مالك اشتر علیه الرحمه درباره سپاهیان و چگونگی انتخاب آنان دستوراتی می دهد و مالك را به برگزیدن افراد برای مشاغل نظامی با این ویژگی ها سفارش می كند، فرمان حضرت چنین است:

سپاهیان و فرماندهان نیروهای مسلح و انتظامی را از بین كسانی برگزین كه دارای این ویژگی ها باشند:

- توجه به خدا و رسول و امام در آنان قوی باشد.

- پاكدامن باشند.

- دیر خشم و زودپذیر و بردبار و خویشتن دار باشند.

- بر ناتوانان رحیم باشند و بر قویدستان برآیند.

- ناتوان و ترسو نباشند.

- از خاندان های پارسا و نیك گوهر باشند.

- با سابقه درخشان و نیكو باشند.

- دلیر، رزم آور، بخشنده و جوانمرد باشند كه بزرگواری را در خود فراهم و نیكویی ها را در خویشتن گرد آورده اند.

- فرماندهان با سپاهیان یار و كمك كار باشند و از آنچه دارند به سپاهیان ببخشند. (نامه 53)

حضرت امیرالمومنین علیه السلام مالك را برای انتخاب كارگزاران و مدیران چنین ارشاد می فرمایند:

- كارگزاران را پس از آزمودن به كار بدار.

- به میل خود و بی مشورت دیگران آنان را به كار ویژه ای مخصوص مدار، كارگزاران لازم است:

- از میان كسانی كه تجربه و حیا دارند انتخاب شوند.

- از خاندان های پارسا باشند كه در مسلمانی قدمتی بیشتر دارند.

- دارای اخلاق كریمه باشند.

- در پی حفظ آبرو باشند.

- طمعشان كمتر و عاقبت نگریشان بیشتر باشد. (نامه 53)

برای مراقبت و نظارت بر عملكرد مجموعه های تحت سرپرستی خود با رعایت سلسله مراتب تشكیلات، كارگزاران لازم است:

- بر كار افراد تحت سرپرستی خود مراقبت نمایند و جاسوسان راستگو و وفادار بر آنان بگمارند. (برقراری سیستم اطلاعات با مكانیسم فیدبك منفی)

- مراقبت بر آنان به طور نهانی باشد.

- با مراقبت منظم و مستمر خود، آنان را به رعایت امانت و مهربانی بر رعیت وادارند.

- اگر مسئولی و یا هر یك از افراد تحت سرپرستی، دست به خیانتی گشود و گزارش جاسوس موید آن بود، كارگزار بر این گزارش و گواهی بسنده نموده و فرد خطا كار را تنبیه نماید.



- تنبیه خطا كار شامل…
- تنبیه بدنی .

- بازستاندن اموالی كه به دست آورده است.

- خوار داشتن او (توبیخ، اخراج، قطع حقوق و جلوگیری از تصدی مشاغل دولتی).

- معرفی خطاكار و شناساندن او به مردم و جامعه می باشد تا از شیوع تجاوز و غارت بیت المال و حقوق مردم و مسلمین پیشگیری گردد و كسی جرات خیانت به خود راه ندهد. (نامه 53)



امام علی علیه السلام در عهدنامه خود به مالك اشتر فرموده اند
- با دقت درباره آنها، بهترینشان را بر سر كار بیاور.

- برای نامه های محرمانه، فردی را مخصوص دار كه صالح تر از دیگران است.

- در انتخاب كاتبان تنها به خواست، اطمینان و خوش گمانی خود اعتماد مكن. چه این كه مردم برای جلب نظر والی خودنمایی می كنند.

- آنان را به خدمتی كه برای والیان نیكوكار پیش از تو عهده دار بودند، بیازمای و آنگاه به كار گیر.

- فرد مورد اعتماد تو برای این كار باید میان همگان به امانت شناخته باشد و در كارهایی كه قبلاً به عهده داشته اثری نیكو نهاده، نام نیكی از خود به یادگار گذاشته و امتحان خود را پس داده باشد. (نامه 53)

امام علیه السلام آنگاه برای كاتبان ویژگی هایی را برمی شمارد كه در اینجا به آن اشاره می كنیم:



كاتب باید…
- فردی صالح و امین باشد.

- احسان و تكریم والی او را به طغیان نكشاند و در برابر كارگزار جسور نباشد.

- در جمع، مخالفت كارگزار نكند.

- سهل انگاری و غفلت در او راه نداشته باشد.

- رساندن هر پیام، نامه و ... را سریعاً و بدون فوت وقت انجام دهد.

- قرارداد یا پیمانی را كه به سود كارگزار است سست نكند.

- در به هم زدن پیمانی كه به زبان كارگزار است در نماند.

- فردی آگاه و خودشناس باشد و قدر كارگزار را بداند.

- بزرگی كار، او را ناتوان نسازد و بسیاری آن او را پریشان نكند. (نامه 53)


"دكتر موسی الرضا حائری زاده"

پنج شنبه 21 آبان 1388  نظرات : 1 بيان انتقادات و پيشنهادات

در سوگ ریحانه رسول خدا صلی الله علیه و آله

زمخشرى در كشاف هنگام ذكر ماجراى زكریا و مریم ‏علیهماالسلام نقل كرده ‏است كه پیامبر صلى الله علیه و آله در هنگام قحط سالى، به گرسنگى مبتلا شد. حضرت ‏فاطمه ‏علیهاالسلام دو قرص نان و پاره‏اى گوشت براى آن ‏حضرت، تحفه برد و وى ‏را بر خود مقدم داشت. امّا آن ‏حضرت طبق را به خود فاطمه بازپس داد و فرمود: آن را بگیر. آنگاه روپوش روى طبق را برگرفت. طبق پر از گوشت و نان بود. فاطمه با دیدن این صحنه شگفت‏زده شد و پى ‏برد كه این ‏نان و گوشت از جانب خداوند فرستاده شده است. پیامبر به فاطمه فرمود: این نان و گوشت از كجا آمده است؟ فاطمه پاسخ داد: از سوى خدا كه او هر كه را خواهد بى‏حساب، روزى دهد. پیامبر فرمود: سپاس خدایى را كه تو را مانند بانوى زنان بنىاسرائیل قرار داد. سپس آن‏ حضرت، على بن‏ابى‏طالب و حسن و حسین و اهل‌بیتش را جمع كرد و همگى از آن غذا خوردند و سیر شدند. امّا از غذا، هیچ كاسته نشده بود و فاطمه باقیمانده ‏غذا را به همسایگان خویش بخشید.



ترمذى در صحیح از صبیح غلام اُمّ سلمه و زید بن ارقم نقل كرده است ‏كه گفتند: پیامبر صلى الله علیه و آله به على و فاطمه و حسن و حسین فرمود: "من با دشمن شما دشمن و با دوستان شما دوست هستم."

ابن خالویه در كتاب "آل" در حدیثى كه آن را از امام رضا و او از پدرانش از امیرمؤمنان نقل كرده، آورده است كه آن ‏حضرت فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: "چون روز قیامت فرا رسد، منادى از دل عرش ‏آواز دهد كه اى خلایق! دیدگان خود را بربندید تا فاطمه دختر محمّد، عبور كند."

ابونعیم احمد بن عبدالله اصفهانى به سند خود از مسروق از عایشه نقل ‏كرده است كه گفت: به هنگام بیمارى رسول خدا صلى الله علیه و آله، كه به رحلت وى ‏منجر شد بر بالین آن ‏حضرت بودیم كه فاطمه وارد شد. راه رفتنش بىهیچ ‏كم و كاستى به راه رفتن پیامبر مى‏ماند. چون پیامبر فاطمه را دید فرمود: "دخترم خوش آمدى" آنگاه وى را در سمت راست یا چپ خود نشانید. سپس رازى را با وى در میان نهاد. فاطمه گریست. در میان زنان پیامبر من ‏به سخن درآمدم و گفتم: رسول خدا از میان ما همه تو را براى رازگویى‏ برگزید آنگاه تو مى‏گریى؟!
همچنین در روایت دیگرى آمده است كه آن منادى بانگ مى‏زند كه: "اى جماعت! سر به زیر افكنید و چشم فرو بندید تا فاطمه از پل صراط بگذرد. آنگاه آن‏ حضرت در حالى كه هفتاد هزار كنیز از حورالعین بهشت ‏او را همراهى مى‏كنند، از پل مى‏گذرد."

بخارى در صحیح به سند خود روایت كرده است كه پیامبر اكرم ‏فرمود: "فاطمه پاره تن من است. هر كه او را خشمگین سازد به تحقیق مرا خشمگین ساخته است."



بسیارى از دانشمندان اهل حدیث، از شیعه و سنى، این مضمون را با اسناد صحیح و روایت‌هاى صریح نقل كرده‏اند. تا آنجا كه برخى بدین ‏روایت، با اعتمادى تمام استشهاد كرده‏اند. یكى از اینان ابوالفرج اصفهانى ‏است. وى روایت مى‏كند كه: عبدالله بن حسن مثنى فرزند امام حسن ‏مجتبى ‏علیه السلام بر عمر بن عبدالعزیز وارد شد. عبدالله در آن هنگام جوان، و از وقار و هیبتى خاص برخوردار بود. عمر او را در صدر مجلس نشانید، مورد احترام قرار داد و نیازش را برآورده ساخت. از علت كار عمر در این ‏خصوص پرسش كردند. وى پاسخ داد: یكى از معتمدانم خبرى از رسول ‏خدا برایم نقل كرد آن چنان كه گویى خود آن را از دهان آن ‏حضرت‏ شنیده‏ام. پیامبر فرمود: فاطمه پاره تن من است. آنچه او را شادمان مى‏كند مرا نیز خوشحال مى‏سازد و آنچه وى را خشمگین مى‏كند مرا نیز به خشم ‏آورد. این عبدالله هم پاره‏اى از پاره تن رسول خداست.

ابن صباغ مالكى در فصول المهمه از بخارى و مسلم و ترمذى نقل كرده ‏است كه پیامبر اكرم فرمود: "از مردان، بسیارى به كمال رسیده‏اند امّا از زنان جز مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون و خدیجه ‏دختر خویلد و فاطمه دختر محمّد كس دیگرى به كمال دست نیافته است."
ابن سعد و ابن مثنى از حضرت امیر نقل كرده‏اند كه گفت: رسول خدا فرمود: "اى فاطمه خداوند از خشم تو خشمگین و از خشنودى تو خشنود مى‏شود."

ابونعیم احمد بن عبدالله اصفهانى به سند خود از مسروق از عایشه نقل ‏كرده است كه گفت: به هنگام بیمارى رسول خدا صلى الله علیه و آله، كه به رحلت وى ‏منجر شد بر بالین آن ‏حضرت بودیم كه فاطمه وارد شد. راه رفتنش بىهیچ ‏كم و كاستى به راه رفتن پیامبر مى‏ماند. چون پیامبر فاطمه را دید فرمود: "دخترم خوش آمدى" آنگاه وى را در سمت راست یا چپ خود نشانید. سپس رازى را با وى در میان نهاد. فاطمه گریست. در میان زنان پیامبر من ‏به سخن درآمدم و گفتم: رسول خدا از میان ما همه تو را براى رازگویى‏ برگزید آنگاه تو مى‏گریى؟!



سپس رسول خدا راز دیگرى با فاطمه در میان نهاد. این بار فاطمه ‏خندید. عایشه در این باره از فاطمه پرسش كرد. امّا آن ‏حضرت گفت: من‏ راز رسول خدا را برملا نمى‏كنم. چون پیامبر درگذشت عایشه دوباره ازآن رازى كه پیامبر صلى الله علیه و آله با فاطمه در میان گذارده بود، از وى سؤال كرد. فاطمه پاسخ داد: امّا گریه‏ام بدین خاطر بود كه رسول خدا به من فرمود: جبرئیل در هر سال یك بار قرآن را بر من عرضه مى‏داشت امّا امسال آن را دو بار عرضه كرد و علت این امر را جز نزدیك شدن مرگم نمى‏دانم. من از شنیدن این سخن گریستم آنگاه پیامبر به من فرمود: از خدا بترس و شكیبا باش كه من براى تو سَلَف نیكویى هستم. سپس فرمود: اى فاطمه آیا دوست ندارى كه سرور زنان جهان و بانوى این امّت باشى؟ در این هنگام‏ بود كه خندیدم.

حاكم در مستدرك روایت كرده است كه چون رسول خدا از جنگ یا سفرى باز مى‏گشت، نخست به مسجد مى‏رفت و دو ركعت نماز مى‏گزارد و آنگاه به خانه فاطمه مى‏رفت.
دانشمندان حدیث این روایت را با سندهاى بسیار و نیز مَتنى یكسان یا دست كم با اندكى تفاوت نقل كرده‏اند.

مؤلّف كتاب "الاستیعاب" به سند خود از ابن عبّاس نقل كرده است كه ‏رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: "سرور زنان بهشت، مریم و پس از او فاطمه ‏دختر محمّد و سپس خدیجه و سپس آسیه همسر فرعون مى‏باشند."

ابن صباغ مالكى در فصول المهمه از بخارى و مسلم و ترمذى نقل كرده ‏است كه پیامبر اكرم فرمود: "از مردان، بسیارى به كمال رسیده‏اند امّا از زنان جز مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون و خدیجه ‏دختر خویلد و فاطمه دختر محمّد كس دیگرى به كمال دست نیافته است."

این دو حدیث با اسناد بسیار و مستفیض در كتب روایات نقل شده ‏است. و البته احادیث دیگرى نیز نقل شده، مبنى بر آن كه فاطمه از برترین ‏آن زنان سابق‏الذكر است. جز آن كه مریم سرور زنان دوره خودش مى‏باشد و فاطمه سرور زنان عالم در تمام دوران‌هاست. مؤید این نظر، سخنى است ‏كه از پیامبر صلى الله علیه و آله خطاب به حضرت زهرا نقل شده كه به وى فرمود: آیا دوست ندارى سرور زنان این امّت باشى؟ از آنجا كه بى‏تردید این امت از دیگر امت‌ها برتر است مى‏توان نتیجه گرفت كه بانوى زنان این امت نیز از سروران دیگر امت‌ها، برتر و بالاتر است.

بخارى و مسلم در صحاح خود از قول پیامبر صلى الله علیه و آله نقل كرده‏اند كه فرمود:"فاطمه سرور زنان بهشتى است."
حاكم در مستدرك روایت كرده است كه چون رسول خدا از جنگ یا سفرى باز مى‏گشت، نخست به مسجد مى‏رفت و دو ركعت نماز مى‏گزارد و آنگاه به خانه فاطمه مى‏رفت و بعد از آن به نزد همسرانش روانه مى‏شد.

امّا هرگاه پیامبر مى‏خواست به سفر یا جنگى رود، نخست با همسرانش خداحافظى مى‏كرد و آخر از همه با فاطمه وداع مى‏گفت. حاكم نیز همین مطلب را از ابن عمران نقل مى‏كند كه گفت: هرگاه‏ پیامبراكرم عازم سفرى مى‏شد آخرین كسى كه با او خداحافظى مى‏كرد، فاطمه بود. این نكته در كتب حدیث با سندهاى مستفیض نقل شده است.

در كتاب استیعاب به نقل از عایشه آمده ‏است كه از وى پرسیدند: محبوب‌ترین زنان در نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله چه كسى بود؟ عایشه گفت: فاطمه. پرسیدند: و از مردها؟ گفت: شوهرش على.

همچنین مؤلف استیعاب به سند خود از ابن برید از پدرش نقل كرده‏ است كه گفت: محبوب‌ترین زنان در نزد رسول خدا فاطمه و محبوب‌ترین ‏مردان در نزد آن ‏حضرت، على بود.

حاكم در مستدرك از جمیع بن عمیر نقل كرده است كه عایشه پس از آن كه از وى درباره على پرسش شد، گفت: از من درباره مردى مى‏پرسید كه به خدا مردى را محبوب‌تر از على ندیدم. بخارى و مسلم در صحاح خود از قول پیامبر صلى الله علیه و آله نقل كرده‏اند كه فرمود: "فاطمه سرور زنان بهشتى است."



منبع:

كتاب هدایتگران راه نور - زندگانى صدّیقه كبرى حضرت فاطمه زهراعلیها السلام

نویسنده: حضرت آیة الله حاج سید محمدتقى مدرسى

مترجم: محمد صادق شریعت

 

پنج شنبه 21 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
- 10 - 11 - 12 - 13 - 14 - 15 - 16 - 17 - 18 - 19 - > -
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 288215
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom