پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله - داستان غدیر ( قسمت دوم و پایانی ) ( داستان غدیر )
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

داستان غدیر ( قسمت دوم و پایانی ) ( داستان غدیر )

تنها سرابهاى پهناورى در چشم اندازهاى دور كه همان موج ریگهاى تفتیده در برابر آفتاب است ، با چند درخت پر سایه صحرایى نظرها را به خود جلب مى كند. حرارت آفتاب هر آن بر سرعت كاروان مى افزاید. مسافران شتاب دارند كه هر چه زودتر به منزلگاهى فرود آیند، تا خود را از رنج راه و گرماى توانفرساى ریگزار برهانند .
اینك به ناحیه اى رسیده اند در جحفه نزدیك غدیر خم و اینجا محلى است كه راه اهل مدینه و مصریان و عراقیان از یكدیگر جدا مى شود. پیغمبر اكرم همچنان سرگرم اندیشه هاى خویش است ، دل بر مبدا وحى گمارده و چشم به سوى آسمان دوخته است و با دیدگان جذاب خود - كه دنیایى از عواطف بشر - دوستى و آثار جهان بینى در بر دارد - به دامنه ابهام آمیز افق خیره مى نگرد و گویى از مشرق انوار وحى الاهى منتظر فرمانى بزرگ و امرى خطیر است . آرى چنین است .
انتظار محمد(ص ) چندان نمى پاید. خداوند خواسته حبیبش را بر آورده آخرین و مهمترین موضوع اساسى اسلام را - كه پیامبرش مدتهاست چشم به راه اعلام آن از جانب خداست - با فرستادن وحى آشكار مى كند .
در این لحظات ، اطرافیان پیامبر نیك مى بینند كه ناگهان چهره گردآلود او بر افروخته مى شود، پلكهایش را بر هم گذارده سنگینى مخصوصى بر او چیره مى گردد، دانه هاى عرق از پیشانى بلندش فرو مى چكد و بیكباره چون كوهى در جاى خود مى ایستد و در این حال كلماتى زیر لب زمزمه مى كند؛ این حالت نزول وحى است كه به رسول خدا دست داده است .
به اشاره او شترش را مى خوابانند. صدایش كم كم بلند مى شود. اطرافیانش ‍ به خوبى مى شنوند كه این نغمه آسمانى را - كه جبرئیل امین ، فرشته وحى بر او نازل كرده است - با لهجه گیرا و محكم خویش تلاوت مى كند :
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمك من الناس (1)...
- اى پیامبر! آنچه از پروردگارت به تو نازل شده است تبلیغ كن ، كه اگر ابلاغ كنى رسالت خداوندى را به انجام نرسانده اى ، و (در این كار از كسى پروا مكن كه ) خدا تو را از مردم حفظ مى كند .
فرشته وحى به امر خداوند به پیامبر مى گوید كه آنچه در باره ولایت و امامت و خلافت بلافصل على (ع ) و واجب بودن پیرویش بر هر فرد مسلمان ، بر او نازل شده است به همه بگوید و به دستور خداوند بزرگ ، على را فرد شاخص و پایگاه عالى دین و رهبر مطلق مسلمانان جهان - بعد از خود - بگرداند .
توقف پیامبر همهمه اى در میان كاروانیان بر پا ساخته است ؛ هیاهویى كه با شیهه اسبهاى عربى و زنگ شتران قوافل آمیخته است . سرما از هر سو كشیده شده جملاتى بین افراد رد و بدل میشود :
-
چه اتفاق افتاده است ؟
-
اینجا؟ اینجا كه جاى فرود آمدن نیست !
این بیابان آتشزا كه از تابش آفتاب سراسر آن زبانه مى كشد؟ !
-
در كنار این كوه تفتیده ! در این بیابان بى آب و علف !
- در اینجا چه مى خواهند بكنند؟ براى چه توقف كرده اند؟
-
كاش زودتر به راه ادامه دهیم ، شاید از نسیم دشتهایى كه در پیش است آسایشى یابیم و به منزلگاه مناسبى برسیم !
-
آیا چه پیش آمد كه محمد مهربان را وادار كرده است ما را در این سرزمین ملتهب و ظهر گرما بار امر به توقف دهد؟
-
آیا باز چه فرمانى از خداوند بر محمد نازل گشته است ؟
در این هنگام ، از جمعیتى كه با پیغمبر اكرم همراهند، جلودارانشان مسافتى از صحراى جحفه را پیموده اند و عده اى نیز هنوز به نقطه توقف او نرسیده اند . به فرمان پیامبر، آنان را كه جلو رفته اند باز مى گردانند و آنان را كه از عقب مى رسند نگاه مى دارند و محل اجتماع ، نزدیك بركه (غدیر) معین مى گردد. این آبگیر معروف - كه اطراف آن را چند درخت تنومند پر سایه احاطه كرده است - مسافران خسته و گرمازده را به سایه هاى اطراف خودش كه هنوز مقدارى از لطافت نسیم صبحگاهى را در خود نگاه داشته است فرا مى خواند، اما با اشاره پیامبر كسى به آنجا نزدیك نمى شود تا همه بیایند و این سایبانهاى طبیعى ، محلى براى اقامه نماز باشد. زیرا هنگام نماز باید از هر جهت آمادگى داشت . سپس عده اى ماءمور مى شوند كه زیر درختان را از خار و خاشاك پاك كنند، تا ابتدا نماز ظهر كه هنگام آن فرارسیده است در آنجا برگزار گردد .
نبى اكرم نماز ظهررا با افراد كاروان از مرد و زن به جاى مى آورد و پس از پایان نماز براى ابلاغ امر مهمى - كه خداوند او را براى آن به توقف در این سرزمین مامور كرده است - به وسیله منادیانى چند، مردم را خبر مى دهد كه همگى گرد او جمع شوند .
روز بسیارى گرمى است و حرارت آفتاب به منتها درجه شدت رسیده است ، به طورى كه مردم از جامه خویش سایبانهایى بر روى سرشان درست كرده و رداهاى خود را به دور پا پیچیده اند. با این وصف در زیر اشعه آفتاب ، انبوه متراكم جمعیت سراسر صحرا را فرا گرفته است .
در مكان مرتفعى روى تخته سنگهاى دامنه كوهستان از چند جهاز شتر منبرى بلند بنا كرده اند كه از فراز آن ، پیامبر بزرگ اسلام بتواند به صورتى در برابر این اجتماع وسیع قرار گیرد كه همگى او را ببینند و سخنش را بشنوند. در این هنگام پیامبر مهربان بر فراز منبر میرود. با اشاره او غوغا و همهمه مردم یكباره خاموش مى شود، نفسها در سینه حبس مى گردد، بر سراسر جمعیت سكوتى محض مستولى مى شود و صحرا آرامش یكنواخت خود را باز مى یابد. گویى سراپاگوش شده اند كه صداى مقتداى گرامى خود را از جان و دل بشنوند .

محمد(ص ) بر جهاز شتران مى ایستد و در برابر دیدگان هزاران تن مسلمان چنین آغاز سخن مى كند :
سپاس و ستایش مخصوص خداوند است . ما از او كمك مى خواهیم . به او ایمان مى آوریم و بر او توكل مى كنیم ... ما از بدیهاى نفس و زشتیهاى كردارمان به پروردگار خود پناه مى بریم . او خداوندى است كه اگر كسى را (به دلیل گناه كردن و نیب بد خود او) گمراه كند آن كس رهنمایى نمى یابد و اگر كسى را هدایت فرماید آن كس گمراه كننده اى نخواهد داشت . من گواهى مى دهم كه معبودى نیست جز آفریدگار یكتا كه بخشنده و مهربان است و شهادت مى دهم كه محمد بنده و فرستاده اوست .
بارى ، اى مردم ! خداى مهربان آگاه مرا خبر داده است كه عمر هر پیغمبر طبق سنتى است كه از آن رو مى دانم نزدیك است مرا داعى الاهى و پیك اجل در رسد. من مسئولم و شما نیز مسئولیت دارید... از شما سؤ ال مى كنم : در پیشگاه خداوند درباره من چه خواهید گفت ؟ آیا وظیفه رسالت را ادا كرده ام و شما را به راه راست و دین خدا فراخوانده ام ؟
مردم یك آواز جواب مى دهند :
ما گواهى مى دهیم كه تو همانا تبلیغ كردى و اندرز گفتى و فراوان كوشیدى . خداوند به تو پاداش خیر دهاد .
بار دیگر براى توضیح و تاكید مى فرماید :
آیا شما شهادت نمى دهید كه معبودى جز خداى یكتاى بیهمتا نیست ، و محمد بنده و رسول اوست و بهشت و دوزخ و مرگ و قیامت حق و مسلم است و بدون شك و تردید خواهد آمد؟
باز همگى مى گویند :
آرى ، به اینها گواهى مى دهیم .
پیامبر در آن حال مى فرماید :
خداوند، گواه باش !
سپس گفتارش را چنین ادامه میدهد :
-
همگى سخن مرا مى شنوند؟
-
آرى !
-
بدانید من در رستاخیز پیش از شما كنار حوض كوثر مى رسم و شما بر من وارد خواهید شد. و آن حوضى است پهناور كه بر لب آن جامهاى بیشمارى است .
اكنون كه داستان چنین است و روز پاداشى در پیش ، و مى باید در روز قیامت به پیامبر خود ملحق شوید، ببینید! نگاه كنید! كه در مورد دو شى ء گرانقدر و دو جانشینى كه میان شما مى گذارم چگونه رفتار مى كنید؟
در این هنگام از میان انبوه جمعیت ، شخصى فریاد مى كشد :
اى رسول خدا! این دو جانشین كه مى گویى كدامند؟

 


پیامبر اكرم پاسخ مى دهد :
كتاب خداوند كه رشته اى است پیوسته ، از یك سر به دست اوست و از یك سر به دست شما. پس به كتاب خدا چنگ در زنید .
و عترت و خانواده من . پروردگار مهربان آگاه ، مرا خبر داده است كه این دو شى ء گران ارج (قرآن مجید، خاندان نبوت ) هرگز از یكدیگر جدا نخواهند گشت تا در رستاخیز در كنار كوثر بر من وارد شوند. و من نیز همین را آرزو داشته و از خداوند بزرگ درخواست كرده ام . پس به شما سفارش مى كنم كه این دو امانت گرانمایه و پر ارج را پشت سر مگذارید كه به هلاكت و شقاوت خواهید رسید و از آن - دو فاصله هم مگیرید كه سرانجامى بد خواهید داشت .
كلام گرم نبى اكرم و طنین آهنگ محكم و رساى او در فضاى غدیر همچون نواهاى آسمانى ، دلها را مى لرزاند و مانند آب زلالى جانهاى ملتهب را خنك و شادمان مى ساخت .

خطبه آن حضرت نزدیك چهار ساعت طول كشید. در فاصله این مدت امور مختلفى را یادآور شد و آیات بسیارى از كتاب آسمانى مسلمانان را به مناسبت مطالب خود قرائت كرد. سپس اندكى درنگ نمود و در حالى كه به اطراف خود در میان توده مردم مى نگریست ، به آوازى بلند على را نزد خود فراخواند و او را ابتدا یك پله پایین تر از خویش بر فراز منبر نشایند و به جمعیت خطاب كرده چنین فرمود :
اى گروه مسلمانان ! تاكنون سه نوبت جبرئیل امین از جانب خداوند به من وحى آورد كه تمام انبیاى پیش از تو خلفا و جانشینان خود را معرفى كرده اند. و چون در این روز ولایت و امامت على از طرف آفریدگار كائنات بر تمام موجودات عالم عرضه شده است . تو نیز باید ولایت و پیشوایى او را به مردم ابلاغ كنى .

ولى ... چون مى دانم كه برخى منافقند و مؤ من یكدل كم است ، در اجراى این فرمان خداوند سه مرتبه عذر آوردم ، تا این آیه : یاایها الرسول بلغ ما انزل الیك ... هم اكنون بر من نازل شده و مرا بر آن داشت تا شما را آگاه كنم كه خلیفه و مولا و امیر بعد از من این مرد - اشاره به على (ع ) - یعنى پسر عم و داماد من است .
سپس پیشواى سالخورده اسلام ، در آن اجتماع بزرگ و روز داغ و بیابان تفتیده براى اینكه كمترین ابهامى نماند، دست على را گرفت وبلند كرد، چنانكه سپیدى زیر بغل آن دونمایان شد، آنگاه به دنبال سخنان خود چنین افزود :
اى مردم ! مى پرسم از شما: نسبت به مؤ منان حتى از خودشان سزاواتر به تصرف در امور و سنجش مصلحتها كیست ؟
مردم یك آواز جواب دادند : خدا و رسول او داناترند .
-
آیا من سزاوارتر به شما از خود شما نیستم ؟
-
چنین است .
آنگاه منشور آسمانى خلافت را خواند :
من كنت مولاه فهذا على مولاه (2)
اللهم وال من والاه ، و عاد من عاداه
و انصر من نصره ، و اخذل من خذله ...
هر كه من مولاى اویم ، این على مولاى اوست .
پروردگارا !
دوستى كن با آن كس كه على را دوست و پیرو باشد !
دشمن بدار آن را كه على را دشمن بدارد !
یارى كن هر كس یاریش كند !
یارى مكن كسى را كه بى یارش گذارد !
دوستار آن باش كه دوست على باشد !
كیفر ده آن را كه با وى بستیزد !
حق را بر محور وجودش بچرخان ؛ هرگونه كه او باشد !
هان ! هر حاضرى به غایبان ابلاغ كند .
پیامبر عظیم الشاءن ، زمانى دراز دست على (ع ) را همچنان بلند نگاه داشت و با تمام خصوصیات و مشخصات به مردم معرفیش كرد. آن حضرت ضمن بیاناتش در حدود هفتاد و سه مرتبه مردم را به عنوان معاشر الناس ( 3 ) مورد خطاب قرار داد و آنان را از مخالفت با على (ع ) ترسانید، و پى در پى مخالفان او را به عذاب دردناك ابدى و قهر و خشم خداوندى بیم داد و براى دوستانش سعادت جاودانى و بهشت موعود را ضمانت كرد و همى یادآور شد كه : در پیروزى از على (ع ) بزرگى و سیادت مسلمانان مصون مى ماند و اعتلاى جهانى دین اسلام مسلم است و گرنه جز تباهى و فساد اجتماع ، و روشهاى غلط، و دورى از علوم قرآن و محرومیت از تربیت صحیح ، چیزى دیگر عایدشان نخواهد گشت .

طى این سخنرانى چند ساعته ، حجت بر امت تمام شد و موضوع خطیر خلافت و امامت از جانب خداوند به مردم ابلاغ گردید. هنوز دریاى جمعیت ، رسول خدا(ص ) را احاطه كرده بود كه فرشته وحى فرود آمد و از سوى خدا او را ماءمور ساخت كه این آیه را براى مردم بخواند. پیامبر خدا با لهجه روح پرور خود چنین خواند :
الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتى و رضیت لكم الاسلام دینا
-
امروز دینتان را كامل و نعمتم را بر شما تمام كردم ، و اسلام را برگزیدم تا آیین شما باشد .
سپس با صدایى كه گویى از اعماق طبیعت برمى خاست فریاد كشید :
الله اكبر !!
دین كامل گشت ، نعمت خداوند اتمام پذیرفت ، و پروردگار به رسالت من و امامت على پس از من خوشنود شد .
آنگاه در برابر گروهى متجاوز از صد و بیست هزار مسلمان از منبر فرود آمد، در حالتى كه به قول یكى از فصحاى عرب كه در آن روز حاضر بود، (حضرت ) محمد در حال پایین آمدن به قدرى شادمان و فرحناك بود كه گفتى مهمترین وظیفه را انجام داده و بزرگترین فرمان الاهى را ابلاغ كرده است .
بدین ترتیب فصل نوینى در تاریخ اسلام گشوده مى شود، زیرا با شخصیت ترین مرد نامى دنیاى اسلام ، یعنى فاتح جنگهاى خیبر و بدر و خندق و...، یار وفادار و شجاع رسول خدا و پسر عم و داماد او، در شهر علم نبوى و مجسمه تمام نماى اخلاق نبى معظم ، از امروز به فرمان پروردگار عالمیان و به ابلاغ رسولش ، به مقام والاى امامت و جانشینى پیامبر خدا مى رسد، و منبر و محراب پیغمبر بدو تفویض مى گردد. آرى او شایسته ترین انسانى است كه سزاوار است بر كرسى جانشینى نبى اكرم جاى گیرد و بر مسند رهبرى مسلمانان تكیه زند .
على (ع ) به پیشوایى اسلام برگزیده شد، چه مژده اى بزرگ ! و چه انتخابى شایسته !
با فرود آمدن پیامبر اكرم از منبر، هلهله شادى از میان انبوه مردم برخاست و اشك شوق از دیدگان اصحاب او و دوستداران اسلام جارى گشت ، احساسات گرم و پر شورى كه صد و بیست هزار مسلمان ، بلكه بیشتر، نسبت به على (ع ) ابراز مى داشتند و فریادهاى شعفى كه به آسمان بلند مى گشت ، شكوه و ابهت بیمانندى به این اجتماع وسیع مى بخشید .
على آن بزرگ پیشواى پرهیزگاران در حالتى كه پشت سر پیغمبر به آهستگى گام بر مى داشت ، از میان افرادى كه او را احاطه كرده بودند به طرف سراپرده اى كه برایش ساخته بودند و محل بستن پیمان و اجراى مراسم بیعت بود، پیش مى رفت .
در این هنگام دسته دسته مردم به حضورش مى رسیدند و دست مردانه او را به عنوان پیشوایى خویش مى فشردند. رؤ ساى قبایل ، سران عشایر و طوایف و بزرگان مهاجر و انصار به خدمتش مى رسیدند و رهبریش را تهنیت و تبریك مى گفتند: از میان این جمع بسیار، كسانى از همه بیشتر از امامتش ‍ اظهار خوشوقتى مى كردند. از اینان ابوبكر بن ابى قحافه ، طلحه ، زبیر و عمر بن خطاب را مى توان اسم برد. مخصوصا ابوبكر و عمر، به وى چنین اظهار مى كردند :
به به اى پسر ابوطالب ! تهنیت باد تو را كه مولاى ما و مولاى هر مرد و زن مؤ من شدى .
ابن عباس كه از قبیله بنى هاشم و از بزرگان اصحاب بود، گفت :
به خدا قسم این پیمان در گردن مردم ثابت شد .
حسان ، شاعر معروف پیغمبر مى گفت : اى بزرگان قریش ! من پس از بیعت در حضور پیغمبر گواهى مى دهم كه ولایت و امامت على ثابت شد. آنگاه به عرض پیغمبر رسانید كه اجازه دهید اشعارى درباره على بگویم و شما بشنوید. با كسب اجازه از پیغمبر قصیده شیوایى همان هنگام به مباركى آن روز فرخنده سروده در برابر جمع خواند و در آن گفت :
پیامبر مسلمانان ، در روز غدیر با آواز رسا آنان را فراخواند. و شگفتا! چگونه گفتارش را به گوش همگان رسانید. همانا فرشته وحى به امر خداوند بر او نازل شد كه تو در پناه آفریدگارى . از دشمنان مترس و امر ولایت را كه خدا بر تو نازل كرده است ابلاغ كن .
او در كنار بركه غدیر به پا ایستاد و دست على را گرفت و بلند كرد و به آوازى بلند، از مردم پرسید :
سرپرست شما، و سزاوارتر از شما به شما كیست ؟ و پیشوا و راهنمایتان چه كسى است ؟
در آنجا همه بدون هیچ گونه ابهامى گفتند: خداى تو مولاى ماست ، و تو پیغمبر و رهبر ما هستى و هرگز كسى نسبت به تو عصیان نخواهد ورزید و از گفته امروز تو سرباز نخواهد زد .
آن گاه به على خطاب كرد و گفت : برخیز و در برابر مردم بایست . چون همانا دوست دارم و خوشنودم كه تو بعد از من امام و رهبر باشى . پس هر كس من مولاى اویم همانا این على مولا و ولى اوست ، و شما اى مسلمانان ! نسبت به على یارانى وفادار و صادق باشید و از سر صدق و دوستى او را یارى كنید !
و در آنجا دعا كرد كه : خداوندا! دوست على را دوست بدار و با آن كس كه با على دشمنى كند دشمن باش !
پروردگارا! یاران على را كمك كن ؛ آن كسانى كه یارى مى كنند پیشواى رستگارى و هدایت را؛ همو را كه چون ماه شب چهارده با تابش فروغ خود تاریكیهاى جهل و گمراهى را مى زداید و شاهراه مستقیم را با پرتو جمال خویش روشن مى كند .(4)

پی نوشتها:

1- سوره مائده (5)، آیه 67 .

2 - این جمله را نبى اكرم - صلى الله علیه و آله - سه مرتبه بازگفتند. و به روایت احمد حنبل شیبانى پیشواى مذهب حنبلى در كتاب مسند، چهار بار تكرار كردند . الغدیر ج 1، ص ‍ 11 .
3 - گویا كلمه معشر با قوم و طایفه و امثال آن ، با در نظر گرفتن سایر مشتقات این ماده ، این فرق را دارد كه به مردمى كه اهل معاشرتند، معشر گفته مى شود؛ در برابر آنها كه از هم مى رمند (متوحش ). بنابراین مى شود گفت : معشر یعنى : مردم تربیت یافته و متمدن . و معاشر الناس یعنى : اى متمدنان ، اى تربیت یافتگان .
4 - الغدیر، ج 2، ص 39، چاپ دوم .

پنج شنبه 14 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 288292
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom